افسران - گفت:واقعا شما بچه بسیجی ها از دخترای چادری بیشتر از ما خوشتون میاد ؟؟؟

دخترک کم حجاب رو به من کرد و گفت:واقعــــــــــــــــــــــــــــــــــــا آقا؟!
گفتم:ببخشید چی واقعا؟!
////////////////////////////////
گفت:واقعا شما بچه بسیجی ها از دخترای چادری بیشتر از ما خوشتون میاد ؟؟؟
گفتم:بله
////////////////////////////////
گفت:اگه آره، پس چرا پسرایی که از ماها خوششون میاد از کنار ما که میگذرند محو ما میشن، !؟
ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که رد میشید فقط سر پایین میندازید و رد میشید !!!!!
////////////////////////////////
گفتم:آره راست میگی، سر پایین انداختن کمـــــــــــــــــه!
گفت:کمه؟
ببخشید متوجه نمیشم؟
////////////////////////////////
گفتم:برای تعظیم مقابل حجاب حضرت زهرا(س) باید زانــــــــــــــــــو زد حقا که سر پایین انداختن کمه .
آره تو راست میگی دختر کم حجاب..... !!!


ادامه مطلب
نظرات 2
تاريخ : جمعه 24 آذر 1391  | 11:54 PM | نویسنده : قاسمعلی

http://www.usbmasjed.ir/uploads/shahid-rowshan1_84239.jpg

در روستای سنگستان همدان به دنیا آمد. عقل رس که شد ، بیشتر وقت ها پا به پای پدر با مینی بوسشان راه می افتاد و در رکاب پدر بود تا کمک حالش باشد. دبیرستان را رفته بود مدرسه ی ((ابن سینا)) ی همدان . ابن سینا وقت جنگ 84 شهید داده بود . مصطفا سال 90 شد هشتاد و پنجمی ؛ جنگ ادامه داشت.


ادامه مطلب
نظرات 3
تاريخ : جمعه 24 آذر 1391  | 11:53 PM | نویسنده : قاسمعلی

http://www.teribon.ir/base/img/2012/01/19.jpg

از طرف پدری، جدش ((ملا مصطفی همدانی)) است و از  سمت مادری هم جدش می  رسد به ((آیت الله سید مهدی مهدوی اردکانی)) که هم دوره و هم دوره و هم درس آیت الله نخودکی اصفهانی(ره) بوده و درحوزه علمیه نجف درس می خوانده و مزارش در یزد زیارتگاه است. ریشه ات که توی خاک خوبی باشد و نور هم بتابد، مصطفا می شوی دیگر . کلمه ی مصطفا یعنی((برگزیده)).


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : جمعه 24 آذر 1391  | 11:52 PM | نویسنده : قاسمعلی

http://samadzadeh.com/Shahid/mAgha4.jpg

سرش زیر بار حرف زور نمی رفت.دلش را که انقلاب برد،مرد شهربانی را از همدان راهی یزد کردند تا به خیال شان دمش را قیچی کنند. مبارک بود این رفتن ؛ همانجا با مادر مصطفا آشنا شد ، صدیقه خانم.
آقا رحیم بعدتر ایام زیادی را توی جنگ گذارند.حالا اما اگر بپرسی : ((آقا رحیم! توی جبهه چه می کردی؟))جواب می گیری ((هیچی ما آن عقب ها بودیم!))کار که برای خدا باشد ، خدا برکتش را می دهد ، اصلا به تو مصطفی می دهد.
بابای مصطفی اینجور مردی است.


ادامه مطلب
نظرات 0

http://media.afsaran.ir/siw6hZ_535.jpg

گفتند طلب علم واجب است،
اما نگفتند چرا،
تا ما خودمان چشم و گوش باز کنیم و در اعصار مختلف،
چراهای مختلفش را ببینیم.
در یک عصر،علمی را که ناجی دینمان بود،
در عصری دیگر ناجی حریت و آزادی مان،
و امروز استقلالمان;
که نگهبان دینمان است و هم نگهبان حریت و آزادی مان.

وقتی این همه ارزش در گرو علم است ، آیا ارزش و جایگاه ((مداد العلما افضل من دماء الشهدا))بر کسی پوشیده می ماند ؟
ارزش کسی که بر مسند علم نشسته و هم می طهور شهادت را لاجرعه سر کشیده چطور ؟
ما محرومان درک مقام فقاهت و شهادت ، در وصف شهیدان سنگر علم چه می توانیم بگوییم،جز سکوت؟...
حکایت آقا مصطفی
حکایتی چنین است!

( موسسه فرهنگی هنری شاهد )


تقدیم به حضرت سید روح الله خمینی(ره)
امام ملت مقتدر مظلوم
و به حضرت آیت الله سید علی حسینی خامنه ای(مد ظله العالی)
و به علیرضای احمدی روشن


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : جمعه 24 آذر 1391  | 11:49 PM | نویسنده : قاسمعلی

مصطفي احمدي روشن در 17 شهريور 1358 چشم به جهان گشود.
در سال 1377 در رشته مهندسي شيمي وارد دانشگاه صنعتي شريف مي شود.
وي از بسيجيان فعال بود و در دوران دانشجويي به عنوان معاون فرهنگي بسيج دانشجويي دانشگاه شريف فعاليت مي نمود.
شهيد احمدي شخصي ولايتمدار و از شاگردان آيت الله خوشوقت استاد اخلاق تهران بوده است.
در سال 1381 در رشته مهندسي شيمي موفق به دريافت مدرك كارشناسي گرديد.

 

وي دانشجوي دكتراي دانشگاه صنعتي شريف و از نخبگان اين دانشگاه به شمار مي رفته است. اين شهيد كه به عنوان استاد دانشگاه نيز فعاليت مي كرد داراي چندين مقاله ISI به زبان هاي انگليسي و فارسي بوده است.
شهيد احمدي روشن عضو هيئت مديره يكي از شركت هاي تامين كالاي نيروگاه هسته اي نطنز اصفهان بود كه در زمينه تهيه و خريد تجهيزات هسته اي فعاليت داشت.
اين شهيد بزرگوار در هنگام شهادت معاون بازرگاني سايت نطنز بوده است. معاون بازرگاني سايت نطنز شخصي شوخ و باصفا و در عين حال در مديريت جدي و قاطع بوده است.
به گفته دوستان وي، شهيد احمدي روشن فردي ولايتمدار، اخلاق مدار و شوخ طبع بود، شهادت آرزوي شهيد احمدي روشن بود، او از شهادت نمي ترسيد و امروز به آرزويش رسيد.
شهيد احمدي هميشه مي گفت دعا كنيد تا من شهيد شوم و اگر شهيد شديد دست من را هم بگيريد.
شهيد احمدي داراي روحيه بسيجي و جهادي بود. او فردي خاص بود و دشمنان خوب فهميدند كه چه كسي را ترور كنند. وي اهل نماز اول وقت بود. ايشان داراي پشتكار بالا، پرتوان، پرتلاش، پرانرژي و توانمند در عرصه اجرايي و علمي بود. او در خط ولايت و سرسپرده بود، هميشه مي گفت دعا كنيد مثل ابراهيم مالك اشتر نشوم و مختار را تنها نگذارم. شهيد احمدي در راهپيمايي عظيم 9 دي حضور داشت و يك ولايتمدار به معناي واقعي بود، او شيفته رهبر معظم انقلاب اسلامي بود.
شهيد احمدي روشن صبح چهار شنبه 21 دي ماه 90 بر اثر انفجار يك بمب مغناطيسي در خودروي خود در ميدان كتابي ابتداي خيابان گل نبي تهران بدست عوامل استكبار به شهادت رسيد.
از شهيد احمدي روشن يك فرزند به نام "علي" به يادگار مانده است.


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : جمعه 24 آذر 1391  | 3:43 PM | نویسنده : قاسمعلی
افسران - امل....

 گفتم تو به من بگو امل، استاد دانشگاه به من بگوید امل ، اصلا همه جامعه به من بگویند امل،
تحمل اینها سخت تر است یا وقتی خدا به آدم بگوید امل؟
گفت معلوم است : خدا بگوید...
گفتم خدا گفته در سوره احزاب آیه 33 میگوید:
(مثل زنان قدیم برای خودنمایی زینت های خودتان را آشکار نکنید)
نیاز به تفسیر ندارد خیلی ساده گفته شده مثل امل ها و زمان قدیم آرایش و خود نمایی نکنید


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : جمعه 24 آذر 1391  | 3:40 PM | نویسنده : قاسمعلی
افسران - جاش این دنیا نیست!

سر سفره عقد نشسته بودیم، عاقد که خطبه را خواند، صدای اذان بلند شد.
حسین برخاست، وضو گرفت و به نماز ایستاد، دوستم کنارم ایستاد و گفت: این مرد برای تو شوهر نمی شود.
متعجب و نگران پرسیدم: چرا؟ گفت: کسی که این قدر به نماز و مسائل عبادی اش مقید باشد، جایش توی این دنیا نیست.

 

«شهید حسین دولتی»


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1391  | 2:35 PM | نویسنده : قاسمعلی

جمال الدين الخليعي موصلي پدر او حاكم موصل و ناصبي و يكي از دشمنان اهل بيت (عليهم السلام ) بود، مادرش هم ناصبيه بود چون پسري برايش متولد نمي شد به مقتضاي عقيده فاسد خودش نذر كرد كه اگر خداي تعالي به او پسري عطا كند به شكرانه او پسر را سر راه زوارهاي حضرت اباعبداللّه (ع) بفرستد تا زوارها از شام و جبل عامل كه مي آيند و عبور آنها به موصل مي شود آنها را به قتل برساند.

http://www.ghaemioun.ir/images/stories/articles/EmamHossein/EmamHossein-www.ghaemioun.ir%2042.jpg

بعد از مدتي جمال الدين متولد مي شود چون به حدّ جواني رسيد مادرش او را از نذر خود با خبر مي كند لاجرم با مادرش از عقب زواريكه از موصل عبور كرده بودند رفت .چون به مسيب رسيد، ديد زوار از جسر عبور كرده اند همان جا توقف كرد تا هنگامي كه مراجعت كردند آنها را به قتل برساند. در كناري كمين كرده بود كه در همين حال خوابش برد در عالم رؤ يا ديد قيامت شده ملائكه آمدند او را گرفتند و در آتش انداختند آتش او را نسوزاند وبه او اثر نكرد.
ملك جهنم خطاب كرد به آتش ، چرا او را نمي سوزاني ؟
آتش گفت : غبار (زوّار) كربلا به او نشسته است ، او را بيرون آوردند، شستشويش دادند دو باره او را در آتش انداختند باز آتش او را نسوزاند. ملك گفت : چرا ديگر او را نمي سوزاني ؟ آتش گفت : شما ظاهر او را شستيد اما غبار داخل درجوف او شده ! از خواب بيدار شد و از آن عقيده فاسد برگشت و مذهب تشيع را اختيار كرد و مشغول مداحي حضرت اميرالمؤ منين (ع) شد و بعضي مي نويسند آمد كربلا و بعضي شعراء به او اين شعر را نسبت داده اند.
اِذا شِئْتَ النَّجاةَ فَزُرْ حُسَيْنا لِكَيْ تَلْقي اِلا لَه قَريرَ عَيْنِ فَاِنَّ النّارَ لَيْسَ تَمُسُّ جِسْما عَلَيْهِ غُبارُ زُوّارِ الْحُسَيْنِ
يعني اگر نجات از آتش مي خواهي پس زيارت كن آقا امام حسين (ع) را زيرا غبار زوار حسين (ع) بر او نشسته باشد. (1)
پاورقي:
1- دين ما علماي ما، 154


ادامه مطلب
نظرات 2