منبع : اختصاصي راسخون
مقدمه
در آغاز سخن کلام را با این مبحث آغاز می کنم که جهاد اقتصادی با حرکت مستمر و دارای پشتوانه قوی دینی و اعتقادی همراه است. واژه اقتصاد در مکتب ما مقدس و قابل احترام است چه برسد به این که همراه با جهاد آورده شود جهاد فکر انسان را به سوی حرکت خستگی ناپذیر و دارای کوشش فراوان سوق می دهد وقتی اقتصاد همراه با جهاد آورده شود بدین معناست که حرکت اقتصادی باید با اخلاق همراه شود همان گونه که جهاد در قلمرو دین قابل فهم تر است تا در مقولات دیگر و این کلمه نوعی ترکیب دینی غیر قابل انکار به خود گرفته است. جهاد در کشور ما همراه با مجاهده در راه هدف معنا شده است همانگونه که در دوران دفاع مقدس این تعبیر برای ما معنا شد، حتما در مفهوم اقتصادی هم قابل معنا خواهد بود زیرا جزء فرهنگ دینی و ملی ما می باشد. با توجه به اشاره روایات و آیات شریف قرآن کریم ما را به این مفهوم راهنمایی می کند که دین رابطه غیر قابل انکاری با اقتصاد دارد و چه بسا ترکیبات نادرست اقتصادی انسان را از دین و دین مداری دور می سازد و تعاملات درست اقتصادی حرکت تکاملی انسان را بسوی خدا سرعت می بخشد مثل خمس و زکات که وجود آن در جامعه باعث تعالی معنوی و مادی آن است.تلغی عبادت از رفتارهای اقتصادی خود نمونه ای بارز از کوشش و جهاد اقتصادی است که دو جنبه دینی و دنیوی دربردارد. عدم توجه به اقتصاد در جامعه و خانواده در بردارنده مشکلات روحی و روانی فراوان و عدم دقت در آن تبعات فراوانی را در برخواهد داشت امید است با پرداختن به این موضوع گامی هر چند کوچک پیرامون اصلاح امور اجتماع و حرکت جهادی که غالباً در مقابله هجوم دشمن صورت می گیرد بردارم.
چکیده
در مجموع این مقاله پیرامون جهاد اقتصادی و مسائل آن با رویکرد دین و اقتصاد است در ابتدا با رابطه دین و اقتصاد شروع می شود با آیات و روایات ادامه پیدا می کند و به صورت تخصصی دارای عناوین متعددی از جمله رابطه اخلاق و اقتصاد، مبانی فکری برخی مکاتب اقتصادی و مقایسه آن با مکتب اسلام در ادامه از اصول انسان مداری، خودگرایی، فایده گرایی، جهان بینی سوسیالیستی در اقتصاد، جانشینی خداو هدف معنوی عالم، مسئولیت انسان، اختیار، زندگی جاوید انسانی در پرتو اقتصاد اسلامی، انسان اقتصادی محدود و ویژگی های اقتصادی انسان تربیت یافته اسلامی بحث و تبادل آراء دارد. در نهایت نتیجه مورد نظر را مورد تحلیل قرار می دهد
واژگان کلیدی: 1- جهاد 2- اقتصاد 3- دینی4- مبانی 5- انسان 6- اسلام
رابطه دین و اقتصاد
با نگاهی هر چند گذرا به آموزه های دینی، درخواهیم یافت که پیوند عمیق و تأثیر متقابلی میان دین و اقتصاد برقرار است.به عنوان نمونه می توان به موارد زیر اشاره کرد: اصلاح امور اقتصادی از مهمترین رسالت انبیاء: یا قَومِ اعبُدُوا اللهَ ما لَکُم مِن إلهٍ غَیرُهُ وَ لا تَنقُصُوا المِکیالَ وَالمیزانَ.(1) (هود/84) دخالت مستقیم برخی انبیاء در اصلاح امور اقتصادی جوامع بشری.(2) نزول آیات متعدد و گاه بیان جزئیات برای اصلاح امور اقتصادی.(3) تلقی عبادت از رفتارهای اقتصادی مطابق با آموزه های دینی.(4) عمل به دستورات شرع، وابسته به نوع نگاه مسائل اقتصادی دانسته شده است.(5) تأکید بر تأیید امکانات مادی و اقتصادی در انجام وظایف عبادی.(6)
رابطه اخلاق و اقتصاد
امروزه جدائی اخلاق از اقتصاد، نظریه ی غالب سیستم های اقتصادی در عصر حاضر می باشد.و بدون تردید یکی از مهمترین عوامل افول و فروپاشی اقتصاد کشورهای پیشرفته، استفاده از سیستم اقتصاد بدون اخلاق بوده است.از منظر اسلام، رفتارهای اقتصادی، تحت تاثیر باورهای ارزشی و اخلاقی است، به صورتی که تمام برنامه ها و رفتارهای خرد و کلان اقتصادی باید با هدف تهذیب و تزکیه نفس انجام گیرد.(7) به عنوان مثال قرآن کریم پیرامون زکات و انفاق می فرماید: (خُذ مِن أموالِهِم صَدَقَهً تُطَهِّرُهُم وَ تُزَکیِّهِم بِها(توبه/103))(8) لذا همان گونه که رفتارهای اخلاقی بر سالم سازی اقتصاد تأثیر گذار است و رفتارهای اقتصادی مورد نظر اسلام نیز در پاکسازی و طراوت روحی و اخلاقی، نقش به سزائی ایفا نموده است؛ در حقیقت تاثیر اخلاق و اقتصاد بر یکدیگر، دو سویه می باشد.سوال: مهمترین دلیل جدایی اقتصاد از اخلاق که رویکرد اقتصادی بیشتر کشورها در دهه های اخیر می باشد چیست؟یکی از مهمترین دلایل این ایده ی در حال شکست، نوع نگاه آنها به انسان و جایگاه او در نظام آفرینش می باشد.درخت اندیشه انسان محوری که مخصوصاً پس از رنسانس کاشته شد و اندک اندک ثمره های تلخ و زهر آلودی را تحویل جوامع داد، که از آن جمله:جدایی انسان از خدا، جدایی دین از اجتماع، جدایی حقوق از اخلاق، جدایی اقتصاد از اخلاق
مبانی فکری برخی مکاتب اقتصادی رایج
شناخت مبانی اندیشه ها در تحلیل اهمیت مکتب ها کارگشا خواهد بود. اینک لازم است به مبانی جهان بینی و انسان شناختی مکاتب سرمایه داری و سوسیالیستی به عنوان مکاتب اقتصادی رایج در عصر حاضر پرداخته شود تا با مقایسه این اندیشه ها با مکتب اسلام، بزرگی و شکوه مبانی دین آسمانی اسلام بیش از پیش روشن گردد.
مبانی جهان بینی و انسان شناختی مکتب سرمایه داری
مبانی مهم آن را می توان در پنج اصل خلاصه کرد:
1.اصل فلسفی دئیسم
بر خلاف اندیشه های پیش از رنسانس که مبتنی بر وحی می باشد و قائل به مدیر، مربی و آفریدگار بودن خداوند در نظام هستی بوده است، پس از عصر رنسانس، به دلیل ضعف در آموزه های دستکاری شده کلیسا، این اندیشه آرام آرام کنار گذاشته شد و اندیشه ی دئیسم الهیات طبیعی جایگزین آن گردید.اتکا به خرد انسانی به جای وحی ابطال و انکار وحی نفی ارتباط خدا با عالم، طبیعت پس از خلقت و در نتیجه جدا شدن انسان از آموزه های انسان ساز ادیان الهی، از ویژگی ها و پیامدهای حاکمیت این اندیشه است. بر اساس فلسفه ی دئیسم، خداوند منشا پیدایش جهان بوده است اما خودش چنان طبیعت را قانونمند و مقتدر کرده است که نه تنها به صورت خودکار به حیات خود ادامه می دهد بلکه قوانین طبیعی بر امور عالم و حتی بر جوامع انسانی حاکمیت دارد.از جمله رهاوردهای این تفکر می توان به موارد زیر اشاره کرد:آزادی اقتصادی و رهایی از تمام قیود محدود کننده ی فرد، جدایی اقتصاد از اخلاق و ارزش های والای انسانی
2.اصل انسان مداری (اومانیسم)
در این اندیشه، اصالت از آن انسان است نه خدا.تنها ملاک خوبی ها و بدی ها، قوانین و مقررات، شناخت اندیشه ها و حقایق، تجربه ی فردی می باشد و بر اساس این اندیشه، حتی مکاتب اخلاقی نیز بی توجه به آموزه های وحیانی و گاه در تضاد با آن، تنها بر پایه ی اندیشه های بشری شکل می گیرد و بر جدایی دین از همه عرصه های اجتماعی تاکید می ورزد.
3.اصل فردگرایی
در این نوع تفکر در تقابل فرد در جامعه، ارزش اخلاقی بالاتر از آن فرد می باشد نه اجتماع، در نتیجه از آزاد گذاردن افراد در عمل به هر آنچه نفع شخصی خود می دانند حمایت می کند. نمونه ی فردگرایی در عرصه ی اقتصاد به این صورت است که دارایی هر شخص متعلق به خود اوست و هیچگونه ارتباطی به خداوند ، جامعه یا دولت ندارد. فرد می تواند هر طور که می خواهد کسب درآمد نماید و با آن رفتار کند.
4.اصل فایده گرایی
اصل اخلاقی فایده گرایی اصالت نفع مرتبط بر اندیشه ی اصالت فرد بوده و بر سه پایه استوار است:رفتارهای شخص با هدف خوشی و لذت فردی انجام می گیرد. هر نوع خوشی فایده گرایی تنها برای یک نفر می باشد. هدف عمل اجتماعی، باید افزایش مطلوبیت کل باشد.
نتیجه گیری:
بر اساس دیدگاه سرمایه داری، انسان، موجودی بریده از خدا و آموزه های حیاتی است که دارای اصالت و مرجعیت تعیین و تشخیص ارزش ها و ضد ارزش ها است و دارای هویت فردی می باشد اومالک بی چون و چرایی خود و اموال خودش است و خواسته ها و امیال او اهداف و ارزش های او را بر می گزیند. به همین خاطر، در این مکتب از احکام و ارزش های مبتنی بر وحی، موازین اخلاقی برای رفاه دیگران یا جلب خشنودی خداوند و هر گونه محدودیت اخلاقی در تولید، توزیع ومصرف سخن به میان نمی آید.مبانی جهان بینی و انسان شناسی مکتب اقتصادی سوسیالیستی به دو اصل مهم آن اشاره می شود:1.ماتریالیسم:پایه های این مکتب بر اصل ماتریالیسم یا فلسفه ی مادی تاریخ و انکار وجود خدا و نیروهای ماورای طبیعی، بنا شده است.فویرباخ، فیلسوف آلمانی و پدر ماتریالیسم این پندار را مطرح کرد و کارل مارکس، آن را از قلمرو فلسفه و مذهب به عرصه ی سیاست و اقتصاد کشاند.براساس این تفکر، اخلاق نمی تواند از گستردگی و نیز ضمانت اجرایی لازم برخوردار باشد، چراکه اساس آن، بر اصالت ماده و انکار خدا و رستاخیز، نهاده شده است و در نتیجه، انسان هیچگونه الزام اخلاقی در خود نمی یابد، بلکه با توجه به مبانی این مکتب به ویژه کمونیستی بودنش انسان، موجودی بی اراده و مسئولیت ناپذیر است که تا سرحد حیوانی کارگر تنزل می یابد، عشق او به آزادی، عدالت و دیگر اصول اخلاقی، انکار می شود و به این ترتیب با وجود ادعای دفاع از طبقه رنج کشیده و کارگر، ضربه سهمگینی بر شخصیت انسان فرود می آید که هرگونه سخن از ارزش و اخلاق را بی معنا می سازد.
دیدگاه اقتصادی مکتب اسلام
مسایل اقتصادی در اسلام، مبتنی بر مثلث معرفتی است که سه ضلع آن را خدا، انسان وجهان تشکیل می دهد.نوع رابطه ی خالق با جهان و انسان، از یک سو و مبانی انسان شناختی اسلام از سویی دیگر، چگونگی نگرش به اقتصاد و رفتارهای پیرامون آن را مشخص می سازد و مکتب اقتصادی اسلام را از سایر مکاتب، متمایز می سازد.
رابطه ی خالق با جهان و انسان
در مبانی اسلامی، خداوند، محور و کانون جهان است وارتباطی ناگسستنی میان او با جهان و انسان وجود دارد.
مهمترین ویژگی های رابطه خدا با جهان و انسان:
1.رابطه ی خالقیت
اللهُ خالِقُ کُلِّ شَیء (9)آفرینش مخصوص خدا است و دیگر موجودات در این امر ناتوان و عاجزند: هذا خَلقُ اللهِ فَاروُنی ما ذا خَلَقَ الَّذینَ مِن دُونِهِ. (10)
2.رابطه ی ربوبیت
قُل أ غَیرَ اللهِ أبغی رَبَّا وَ هُوَ رَبُّ کلِّ شَیٍء(11).رب به معنای مالک و صاحب چیزی است که به تربیت و اصلاح آن می پردازد ودر آن مفهوم پرورش و تربیت نهفته است.(12) در برخی از آیات از آن به تدبیر یاد شده است. از جمله در آیه 5 سوره سجده می خوانیم: یِدَبِّرُ الأمرَ مِنَ السَّماءِ إلَی الارض...(13) ربوبیت الهی شامل هدایت تکوینی موجودات و نیز هدایت تشریعی انسان می باشد. بنابراین تمام هستی، از جمله انسان، هم در اصل وجود و ادامه ی آن و هم در نیل به کمال نیازمند به او هستند. این برداشت دقیقاً مقابل مکتب دئیسم است که او اراده جهان را از دست خدا خارج می داند و به قوانین طبیعی می سپارد.علاوه بر آن، ربوبیت، مستلزم حفظ ، احاطه و نظارت کامل است و بی گمان اعتقاد به جلوه های ربوبیت خدا، همه نقش به سزایی در اصلاح رفتارهای اقتصادی خواهد داشت.
3.رابطه ی مالکیت
مالکیت خداوند، اثر مستقیم خالقیت و ربوبیت اوست، آن کس که چیزی را آفرید و اداره نمود، مالک آن نیز خواهد بود: و مالکیت خدا مالکیت حقیقی می باشد، وَللهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الارض... (14)با توجه به این اصل، انحصار حق مالکیت و قانونگذاری از آن خدا است.(15) و بر خلاف نظریه خویش مالکی که یکی از وجوه فردگرایی در مکتب سرمایه داری است، اسلام نظریه ی خدا مالکی را مطرح می کند و نتیجه ی التزام به این اصل، تعهد در برابر احکام و ارزش های الهی خواهد بود.
4.رابطه رازقیت
از ویژگی های ربوبیت الهی ، رازقیت او است. در بینش اسلامی خدا روزی همه ی موجودات را تأمین می کند. وَ ما مِن دَابَّهٍ فِی الارضِ اِلاَّعَلَی اللهِ رِزقُها (16)روزی رسان جز او نیست و دیگران تنها واسطه انتقال روزی می باشند.
قُل مَن یَرزِقُکُم مِنَ السَّماواتِ و الارضِ قُلِ الله(17):اعتقاد صحیح به رازقیت الهی، پیامدهای مثبتی در فعالیت های اقتصادی خواهد داشت، که از جمله می توان به دو مورد زیر اشاره نمود:
1- بر اساس تلقی صحیح از تقدیر روزی، انسان تلاش های خود را در مسیر صحیح خویش و متناسب با استعدادها و توانمندی هایش به کار می گیرد و بر آن مداومت می ورزد(18) و بدین سان عاملی در رشد اقتصادی خود به شمار می آورد.
2- در پرتو ایمان به رزاقیت خدا، با آرامش خاطر و با رعایت حدود و ارزش ها، به فعالیت اقتصادی می پردازد، در نتیجه از آلودگی به مفاسد اقتصادی و رذایلی همچون حرص و طمع، غرور نعمت، و نیز ترس از فقر که سرچشمه ی بسیاری از آلودگی های اخلاقی رفتاری است، رهایی می یابد و با امید و توکل به خدا، در فعالیت های اقتصادی تلاش می نماید.
جایگاه انسان در نظام هستی از دیدگاه اسلام
بدون شک نوع شناخت از انسان و جایگاه او در نظام هستی، نقش تعیین کننده ای در شکل گیری مکاتب اقتصادی، اندیشه ها و تحلیل ها و برنامه ریزی های مبتنی بر آن دارد.تفاوت های فراوانی که میان نظریه ی جدایی اخلاق از اقتصاد و اقتصاد بر پایه اخلاق دیده می شود زائیده نوع نگاه به انسان در آن مکتب می باشد.دیدگاه اسلام در این زمینه، متفاوت از مکاتب سرمایه داری و سوسیالیستی است. از این رو، توجه به مبانی انسان شناختی از دیدگاه اسلام، در کنار مباحث خداشناسی در تبیین مسائل و نظریه های اقتصاد اسلامی ضرورت می یابد.مهم ترین مبانی انسان شناختی اسلام عبارتند از:
1.جانشینی خدا
در بینش اسلامی، بر خلاف اندیشه ی (خویش مالکی فردی) در نظام سرمایه داری و (دولت مالکی) در نظام سوسیالیستی، خداوند مالک همه چیز است و انسان تنها جانشین و نماینده ی خدا در زمین است؛(19) خداوند از میان مخلوقات انسان را برگزید؛(20) از روح خود در او دمید؛(21) و او را امانتدار خویش قرار داد؛(22) و با آموزه های دینی راه و رسم جانشینی و حمل امانت الهی را برای او روشن ساخت.در نتیجه، طبیعت با تمام منابع و ثروت هایش به عنوان ((امانت)) به دست بشر سپرده شده است که باید بر اساس آموزه های دینی حق امانتداری را به جا آورد و تصرفاتش در همان چارچوبی باشد که خداوند مشخص کرده است.قرآن کریم نیز در بیان احکام مالی، به این حقیقت تاکید کرده و در ترغیب افراد به مشارکت در خدمات اجتماعی و انفاق، یادآور می شود که شما نماینده خدا هستید و اموال تان از آن خداست:وَ آتُوهُم مِن مالِ الله الَّذی آتاکُم.(23)...وَ أنفِقوا مِمَّا جَعَلَکُم مُستَخلَفینَ فیه...(24) در روایتی از امام صادق(ع) نیز محدودیت های اقتصادی مبتنی بر همین اصل دانسته شده است:
المال مَالُ الله جَعَلَهُ وَدائعُ عِندَ خاقَه، وَ أمَرَهُم أَن یأَکُلوا مِنهُ قَصداً و یَشرِبوُا مِنهُ قصداً و یَلبِسوُا منهُ قَصداً... و یَعُودُوا بِما سِوَی ذلِکَ عَلی فُقَراء المُومِنین؛(25)مال از آن خداست، آن را در میان خلقش به امانت نهاده و فرمان داده است تا با میانه روی از آن بخورند، بنوشند و بپوشند... و مازاد را به مومنان تهیدست بازگردانند.
2.هدف مندی
انسان، بیهوده و بی هدف پا به عرصه هستی نگذاشته است. آفرینش او وتمام شرایط و امکانات در اختیارش دارای هدفی والا می باشد.قرآن کریم، با اشاره به این حقیقت، پندار ((پوچ گرایان)) را سخت نکوهش نموده و ساحت کبرای خود را از آن پیراسته می داند:أ فَحَسِبتُم أنَّما خَلَقناکُم عَبَثاً و أنَّکُم إلَیِنا لا تُرجَعُونَ، فَتَعالَی اللهُ المَلِکُ الحَقَّ...(26) بر خلاف مکتب سرمایه داری، که کمال مطلوب را ارضای هر چه بیشتر خواسته های مادی می داند و هدف از فعالیت های اقتصادی را دستیابی به حداکثر مطلوبیت ((مصرف)) و حداکثر سود (در تولید و سرمایه گذاری) می داند، در جهان بینی اسلامی، کمال نهایی انسان، قرب به خداوند و رسیدن به مقام رفیع عبودیت است.در توجیه این هدف، به صورت اجمالی می توان این گونه بیان داشت که از یک سوء انسان موجودی کمال طلب است و در همه ی کمالات، به سوی بی نهایت گرایش دارد؛ و از سوی دیگر، وجود بی نهایت کامل، وجود خداوند است. بنابراین مطلوب نهایی انسان در نزدیک شدن هر چه بیشتر به سرچشمه کمال هستی یعنی قرب الهی(27) و هدف متعالی اش تکامل اختیاری است.(28) دستیابی به این هدف از دیدگاه قرآن، تنها با عبودیت و سرنهادن به فرامین الهی خاصل می شود، از این رو، خداوند در قرآن می فرماید: وَ ما خَلَقتُ الجِنَّ وَ الأِنسَ إالاَّ لُیَعبُدُن(29)بنابراین، عبادت ، تنها راه تقرب و یگانه رمز تکامل می باشد و تردیدی نیست که عبادت، تنها انجام مراسم خاصی همچون نماز و روزه نیست، بلکه حقیقت عبادت اظهار آخرین درجه خضوع و تسلیم در برابر معبود است.(30) و از این جا است که هرگونه عملکردی در راستای بندگی او، از جمله فعالیت های سالم اقتصادی، عبادت محسوب می شود.(31) در نتیجه باورمندی به این هدف(قرب خدا) به فعالیت های اقتصادی جهتی خاص می بخشد و بسیاری از مباحث اخلاقی در عرصه اقتصاد، تنها در پرتو چنین نگرشی، معنا می یابد. به عنوان مثال در این بینش، انسان از لذت های پوچ دست بر می دارد تا به لذت های بالاتری در مسیر قرب به خدا نایل گردد.
3.مسئولیت
مالکیت مطلق خدا و امانتداری انسان از یک سوء و هدفدار بودن جهان و انسان از سوی دیگر، مستلزم مسئول بودن انسان است.انسان در درجه نخست، در برابر خداوند و امکاناتی که به او ارزانی شده مسئول است؛ و مسئولیت او نیز به این معنا است که از نعمت ها در راستای رسیدن به کمال مطلوب استفاده نماید. قرآن کریم می فرماید:ثُمَّ لَتُسئَلُنَّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ(تکاثر/8)
سوال از نعمت ها و عمل بنده، نه به معنای بازخواست از استفاده ی گوشت و نان و آب و چشم و گوش و... است بلکه به معنای سوال از نحوه به کارگیری آن در راه رسیدن به کمال و دستیابی به تقرب عبودی می باشد.(32) در پرتو مسئولیت انسان در برابر خدا، مسئولیت های دیگری نیز برایش ایجاد می شود، همچون مسئولیت در برابر رهبران الهی،(33) در برابر جامعه و جان و مال دیگران، به ویژه نیازمندان؛(34) و حتی در قبال حیوانات و محیط زیست.(35) توجه شود که هر مسئولیتی، احکام و مقرراتی را برای انسان ایجاد می کند و وی را در برابر آن متعهد می سازد. احکام و مقرراتی که حوزه ی مسئولیت انسان را تعیین می کند، دوگونه است: دسته اول، احکامی است که ناظر بر موانع بیرونی تکامل اختیاری می باشد که برای ایجاد حداقل شرایط مورد نیاز برای حرکت تکاملی، وضع شده است، مانند ممنوعیت احتکار، سرقت و قوانین مالیات ها.و دسته ی دوم، احکامی است که ناظر به رفع موانع درونی و زمینه ساز فضیلت های اخلاقی می باشد مانند ممنوعیت کذب و نفاق.ذکر این نکته خالی از فایده نیست که احکام و ارزش های اسلامی گر چه نفی آزادی های بی حد و حصر را در پی خواهد داشت و در نگاه سطحی فردگرایانه ، محدود کننده است اما در واقع، آدمی را از اسارت هوای نفس و کرنش در برابر صاحبان زر و زور برای رسیدن به رفاه مادی رهایی می بخشد و از این رو عامل گسترش آزادی های حقیقی خواهد بود.(36)
4.اختیار
مسئول بودن، هنگامی معنا پیدا می کند که اختیار و اراده، وجود داشته باشد؛ از این رو از دیدگاه قرآن کریم، انسان موجودی دارای اراده و اختیار است؛ (کهف/29،رعد/11، انسان/3) و هرگز تحت تاثیر توهماتی همچون و جبر محیط، مسیر زندگی اش دستخوش تغییر نمی گردد.اسلام، عامل اساسی سازنده تاریخ، محیط و زندگی افراد را، دگرگونی هایی می داند که در اندیشه اخلاق و شیوه زندگی به اراده و خواست خود او پدید می آید.(37) قرآن کریم در این باره می فرماید: ... إنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بأنفُسِهِم... (38)اندیشه ی فوق، نقش سازنده ی در ترغیب افراد به اصلاح ساختارهای فکری و اخلاقی برای دستیابی به رشد رفاه و سالم سازی روابط اقتصادی ایفا می کند.پیوند دو اصل اخیر- مسئولیت و اختیار- زمینه ی مناسبی را برای تکامل اختیاری و نیل به هف مطلوب فراهم می سازد بر این اساس هم آزادی مطلق و نفی مسئولیت از آدمی- که نظام سرمایه داری، جز در موارد اندک، مانع آن است- و هم نفی اراده و اختیار – که سوسیالیست ها مدعی آن می باشند- هر دو نقض غرض است و انسان را از رسیدن به هدف واقعی و تکامل باز می دارد.
5.هویت فردی-اجتماعی
اسلام، هم فرد را اصیل می داند و هم جامعه را، چون از یک سو وجود اجزای جامعه افراد را در وجود جامعه، حل نمی داند و از سوی دیگر، افراد، در برخورد با مسایل روحی ، فکری و عاطفی، هویت جدیدی در جامعه می یابند.از دیدگاه اسلام فرد و جامعه بر یکدیگر تاثیر دو سویه دارند از یک سو هر فرد، صاحب فکر اندیشه و اراده است و می تواند جامعه را تحت تاثیر قرار دهد و اندیشه ها، سنت ها و به طور کلی فرهنگ جامعه را دگرگون سازد؛ و از سوی دیگر، افکار و سنت های رایج جامعه نیز بر هویت فردی تاثیر می نهد، که این دیدگاه را اصالت فرد و جامعه می نامند.از این رو آیات قرآن کریم، گاه فرد را مخاطب می سازد و او را مسئول اعمال خود می داند(39) و گاه امت ها را مخاطب ساخته است و برای آن ها، سرنوشت مشترک،(40) نامه عمل مشترک، (جاثیه/28) و نیز عمل، (انعام/108) اجل، (اعراف/34) و مسئولیت(بقره/134) قائل است.(41) با توجه به این دیدگاه است که در اسلام پاره ای از فعالیت های اقتصادی ناسازگار با منافع جامعه، همچون احتکار و ربا، ممنوع می گردد و حس فزون طلبی، زرانوزی، بخل و مانند آن، از رذایل اخلاقی به شمار می رود.
6.زندگی جاوید
از نگاه مادی گرایان، زندگی ، منحصر در دنیا است: وَ قالوا ما هِیَ إلاَّ حَیاتُنا الدُنیا نَمُوتُ و نَحیا...(42) پرواضح است که در چنین تگرشی، زندگی انسان محدود و کوتاه خواهد بود و مفاهیم سود لذت و سعادت از محدوده ی جهانی آن فراتر نمی رود؛ اِنَّ هوُلاءِ یُحِبُّونَ العاجِلَهَ وَ یَذَرُونَ وَراءَهُم یَوماً ثَقیلا(43)در بینش اسلام، معد و زندگی در جهان دیگر، از اصول اعتقادی است و بر پایه ی آن زندگی انسان تا بی نهایت ادامه دارد به همین جهت مفاهیمی همچون جهت مفاهیمی همچون سود سعاد و حتی تجارت و بیع وسعت معنا پیدا کرده و زندگی جاوید اخروی را نیز در بر می گیرد.قرآن کریم، پیروان خود را به سعادت هر دو جهان فرا می خواند:مَن کانَ یُریدُ ثَوابَ الدُنیا فَعِندَ اللهِ ثَوابُ الدُنیا وَ الاخِرَه... (44)و نیک بختی واقعی را همان سعادت اخروی می داند و می فرماید:. فَمَن زُحزِحَ عَنِ النَّارِ وَ اُدخِلَ الجَنَهَ فَقَد فاز... (45)خالدینَ فیها ابَداً ذلِکَ الفَوزُ العَظیمُ (46)قرآن کریم با این رویکرد، از گرایش فطری حب بقاء و انگیزه ی طبیعی لذت طلبی انسان، در مسیر تکامل او، به خوبی بهره گرفته و با توجه دادن به زندگی جاودان آخرت و لذت های نامحدود و بی کران آن ، به اصلاح اخلاق و رفتار فرد و جامعه پرداخته است.(47) باورمندی به حیات اخروی، آثار مثبتی را در رفتارهای اقتصادی خواهد داشت.به عنوان مثال قرآن کریم، به هنگام نهی از کم فروشی، معاد را به یاد انسان ها می آورد و می فرماید: وَیلٌ لِلمُطَفَّفین... ألا یَظُنُ اُلئکَ انَّهُم مَبعُوثُونَ * لِیَومٍ عَظیم.(48)
7.دو بعدی بودن
از دیدگاه قرآن، انسان دارای دو بعد مادی و معنوی است:الَّذی أحسَنَ کُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَا خَلقَ الإنسانِ مِن طینٍ، ثُمَّ جَعَلَ نَسلَهُ مِن سُلالَهٍ مِن ماءٍ مَهینٍ، ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فیهِ مِن رُوحِهِ...(49) با این حساب، نیازها و تمایلات انسان نیز دو گونه است، گرایش به لذت های مادی مانند خوردن، آشامیدن و خوابیدن؛ و گرایش به ارزش های معنوی همچون خداجویی، عدالت خواهی و نوع دوستی.بر این اساس از سویی تکامل انسان در گروه رشد و شکوفایی هر دو بعد وجودی اش، خواهد بود و از سویی دیگر توجه کافی نداشتن به نیازها و تمایلات مادی انسان، در واقع نادیده گرفتن نهی از سرشت اوست که وی را از رسیدن به مقصود بازخواهد داشت؛با توجه به آنچه گذشت، نظام اقتصادی مطلوب، نظامی است که از یک سو برآورنده نیازها و تامین کننده رفاه مادی انسان باشد، و از سوی دیگر زمینه ساز تعالی و رشد ارزش های روحی و معنوی او باشد.توجه به بعد معنوی، انسان را به کرامتی ویژه از ناحیه خدا می رساند و نپرداختن به آن، او را از جایگاه بلند خود فرو انداخته و در حد حیوانات و بلکه پائین تر خواهد آورد.(50)
برخی ویژگی های انسان اقتصادی مطرود
بی توجهی به ویژگی های اقتصادی مکتب اسلامی، باعث می شود از دیدگاه اسلام انسان اقتصادی تجسم یابد. برخی از ویژگی های چنین انسانی عبارت است از:
1.پیوسته سود مادی خویش را به منافع دیگران ترجیح دهد؛ و بدین سبب بسیار تنگ نظر، خسیس و خودخواه گردد؛... وَکانَ الاِنسانُ فَتُورا(51)
2.عجول و شتابگر است. به همین دلیل نمی خواهد یا نمی تواند منافع واقعی و دراز مدت خویش را در نظر بگیرد؛ وَ یَدعُ الاِنسانُ بَالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالخَیرِ وَ کانَ الاِنسانُ عَجولاً(52)
3.به شدت شیفته ی مال و ثروت است و دائم به انباشتن آن می پردازد: وَ اِنَّهُ لِحُبِّ الخَیرِ لَشَدید (53)یَکنِزُنَ الذَّهَبَ و الفضَّهَ وَ لا یُنفِقُونَها فی سَبیلِ الله (54)کم ظرفیت و کم طاقت است و در رویارویی با مشکلات اقتصادی بی تابی می کند و به هنگام گشایش و رفاه، بخل می ورزد: اِنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلُوعاً، اِذا مسّه الشَّرُّ جَزُوعا و وَ إِذا... الخَیرُ مَنوعاً(55)
4.ثروت و امکانات در اختیارش را، تنها حاصل تلاش و زیرکی خود می پندارد: قالَ اِنَّما اُوتیتُهُ عَلی عِلمٍ عِندی... (56)
5.گرفتار غرور و غفلت می شود. یا ایُّهَا الانسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الکَریم(انفطار/6)...اِنَّهُ لَفَرِحً فَخُور(57)
6.تعهد او به هنجارهای اجتماعی تا زمانی است که در خود احساس نیاز کند، لذا آن گاه که خود را بی نیاز دانست، سرکشی می کند: اِنَّ الاِنسانَ لَیَطغی، أن رَآهُ استَغنی(58)این انسان با این اوصاف حتی اگر مسلمان باشد، اما رفتارهایش شباهت فراوان به انسان اقتصادی مکتب سرمایه داری دارد.
برخی ویژگی های اقتصادی انسان تربیت یافته اسلامی:
1.با منافع دیگران، هماهنگ است و در موارد لازم، دیگران را بر خود مقدم می سازد: وَ یُوثِرُونَ عَلی أنفُسِهِم وَ لَو کانَ بِهِم خَصاصَه(59)
2.آینده نگر و دارای بینش عمیق است؛ به همین خاطر دارایی خویش را وسیله ی رسیدن به منافع دراز مدت و لذت پایدار قرار می دهد. إنَّ الَّذینَ یَتلُونَ کِتابَ اللهِ وَ أقامُوا الصَّلاهَ وَ أنفَقُوا مَمَّا رَزَقناهُم سِرًّاً وَ عَلانِیَهً یَرجُونَ تِجرَهً لَن تَبورَ، لِیُوَفَّیَهُم أجُورَهُم وَ یَزیدَهُم مِن فَضلِهِ(60)
3.دل داده و وابسته به ثروتش نیست، بلکه آن را در مسیر رضایت الهی (بقره/256) و خدمت به نیازمندان(زاریات/19) به کار می گیرد. در برابر نابسامانی ها و مشکلات اقتصادی، شکیبایی می ورزد(حج/35) و به هنگام رفاه و آسایش طغیان نمی کند و خویشتن را به سرمستی و شادمانی و فخر فروشی نمی آلاید.(هود/10-11)
4.آنچه دارد، نه از تلاش و زیرکی خود، بلکه از فضل پروردگارش می داند: هذا من فضل ربی و بدین سان ثروت و مکنت خویش را، وسیله ی آزمایش می داند و پیوسته در پی استفاده درست و شکرگزاری عملی است: لِیَبلُوَنی أ أشکُرُ أم أکفُر(61)تردیدی نیست که دستیابی به چنین صفات و شخصیتی جز در پرتو آموزه های اخلاقی و حیاتی، شدنی نیست و این مهم، که همان تربیت و هدایت انسان ها به سوی کمال و تعالی است، هدف اصلی نظام اقتصادی به شمار می رود.
نتیجه گیری
جمع بندی مطالب این مقاله که پیرامون جهاد اقتصادی با رویکرد رابطه دین و اقتصاد در اسلام ما را به این مطلب سوق می دهد که توجه به مسائل اقتصادی در مبانی اسلام جامعه ای مستحکم و دارای ثبات روحی و روانی و پیشرفت را در پی خواهد داشت. آیات و روایات موجود پیرامون این موضوع الگوی رفتاری و گفتاری خوبی را برای ما زمینه سازی می کند، به صورتی که جامعه¬ای رو به کمال را تشکیل خواهد داد. که همان هدف نهایی انبیاء و اولیاء الهی بوده و است. در مکتب اسلام ایجاد اقتصاد سالم یک امر مقدس و همچون عبادت و جهاد در راه خدا نامیده شده است و جمع بین جهاد و اقتصاد دور از ذهن نخواهد بود امید است نامیدن سال 90 تحت این عنوان ما را در مسیر تعالی اقتصادی جامعه حرکت دهد. در پایان توفیق الهی را برای رهبر انقلاب و همه خدمت گزاران در این جهاد مقدس را خواستارم.
پي نوشت ها :
1.اعراف/85، شعراء/181، اسراء/35، انعام/152، مطففین.
2.یوسف/47تا49 و 54تا56.
3.به عنوان نمونه می توان به آیاتا زیر اشاره کرد:بقره/188،275،280،282،283،نساء/5،6،29.
4.وسایل الشیعه، ج12، ص1302.
5.در برخی روایات مطیع بودن در مقابل دستورات شرع به میزان تبعیت از آموزه های اقتصادی اسلام همچون الزام به خمس، زکات و پرهیز از لقمه حرام و... منوط شده است.
6.این مساله تا جایی حائز اهمیت است که رسول اکرم در جمله معروف خود می فرماید: «فلولاء الخبزما صلینا و لا صمنا» برای ما در نان برکت قرار ده، و آن را از ما جدا مساز، که اگر نان نبود قادر بر نماز گزاردن و روزه گرفتن و انجام واجبات پروردگارمان نبودیم.
7.الحیاه، ج6، المساله التاسعه-المعادله العاشره، ص249 تا 251.
8.توبه-103
9.زمرآیه62
10.لقمان/ 11
11.انعام /164
12.مفردات الفاظ قرآن راغب، ص336.
13.سجده، / 5
14.آل عمران/109
15.بقره/107،مائده/17 ،18 ،40 ،120 ، انعام/57و56و...
16.هود / 6
17.سباء / 24
18.کافی، ج5، ص168.
19.بقره/30
20.اسراء/70.
21.سجده/9.
22.احزاب/72.
23.نور/ 33.
24.حدید / 7.
25.الحیاه،ج3 ،ص 87.
26.مومنون آیه 115-116.
27.مومنون/115،نجم/42،قیامت/22و23، فجر/27و30.
28.فلسفه اخلاق، موسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی، ص125.
29.ذاریات / 56.
30.راغب،مفردات،ص542،المیزان، ج18،ص392.
31.وسایل الشیعه، ج12ص2-5،9-13.
32.المیزان ،ج20،ص407.
33.نساء/59.
34.ذاریات/19،معارج/24و25.
35.نهج البلاغه، ترجمه ی فیض الاسلام، خطبه 166.
36.برای نمونه ر.ک: اعراف/157، فرقان/43، احزاب/67، جائیه/23.
37.درباره نفی پندار جبر محیط تاریخ از نگاه قرآن ر.ک: ن طه/60-76، کهف/9-26،تفسیر نمونه،ج7، ص213.
38.رعد /11.
39.مدثر/38،اسراء/13،نجم/39،یونس/108.
40.انفال/25،اسراء/16.
41.برای اطلاع بیشتر ر.ک: متضی مطهری، مجموعه آثار، ج2، ص339-333.
42.جاثیه /24.
43.انسان / 27.
44.نساء / 134.
45.آل عمران/ 185.
46.توبه / 100
47.زخرف/ 71
48.همچنین ر.ک: هود/84، بقره/275، مطففین/1/4/-5.
49.سجده آیه 7-9.
50.برای مقایسه این دو بعد ر.ک: نجم/9،اعراف/176.
51.اسراء /100.
52.اسراء / 11
53.عادیات /8
54.توبه / 34
55.معارج / 19-21
56.قصص/ 78.
57.هود/ 10.
58.علق / 7-6.
59.حشر /9.
60.فاطر / 29-30.
61.نمل/ 40.
منابع :
1.قرآن
2.المیزان، تالیف محمد حسین طباطبایی- قم-جامعه مدرسین حوزه علمیه قم– دفتر انتشارات اسلامی، 1373
3.الحیاه-محمدرضا حکیمی، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی،1360
4.کافی- کلینی-محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی- تهران-دارالکتاب اسلامیه – بی تا
5.فلسفه اخلاق ، محمد تقی مصباح یزدی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1367
6.مجموعه آثار – شهید مرتضی مطهری، تهران، انتشارات صدرا، 1374
7.مفردات راغب اصفهانی، تحقیق، صفوان عدنان داودی، دمشق، دارالقلم، بیروت، دارالثامیه، 1412ق
8.وسایل الشیعه- محمد بن الحسن العم العاملی- تهران- اسلامیه-1367
منبع : اختصاصي راسخون
چکیده
در این نوشتار سعی شده که بیان شود که به نظر اسلام مشکلات اقتصادی، از کمبود مواد اولیه و خست طبیعت ناشی نشده است درست است که مواد طبیعی، محدود و احتیاجات بشری بسیار زیاد و متنوع است، و در یک جامعه فرضی که مواد اولیه طبیعی به طور نامحدود یافت شود، چون همه کس می تواند احتیاجات اش را شخصاً برطرف نماید، آن جامعه از خطرات اقتصادی محفوظ خواهد بود. ولی بحران اقتصادی را نباید معلول نبودن چنین بهشتی بپنداریم. این طرز تفکر، در واقع گریز از مشکلات واقعی و اجتناب از قبول حقایق است. مسائلی که اگر درست با آنها روبرو شویم قابل حل و چاره جویی هستند. در غیر این صورت، ایجاد این مشکلات حتمی بوده و راه حل های غلط، قادر به گره گشایی و رفع مشکل نخواهند بود. طرفداران سرمایه داری به خطا اظهار می دارند، وقتی طبیعت خست روا دارد و از برآورده نمودن احتیاجات انسانها عاجز بماند، در اثر تعارض احتیاجات مختلف، نابسامانی پیدا شده و چاره ای جز وضع یک نظام اقتصادی که احتیاجات افراد را تحت کنترل درآورده، و نیازهای ضروری را بر سایر نیازها مقدم دارد، نخواهد بود.اسلام با این عقیده مخالف است. به نظر اسلام مشکل اصلی، ناشی از خست طبیعت، یا عجز آن از برطرف ساختن نیازهای انسان نیست. بلکه مشکلات، معلول رفتار انسان است. در آیه " ان الانسان لظلوم کفار " انسان ستمگری ناسپاس معرفی شده است، از این رو یک ستمگری بشری در توزیع ثروت و دیگر بهره برداری صحیح نکردن از منابع طبیعی علت های اساسی بروز بحران ها و مشکلاتی است که انسان بینوا همواره با آنها دست به گریبان بوده است. تنها اگر با چنین دیدی مشکلات را ارزیابی و تحلیل نماییم، یعنی در ابتدا روابط عادلانه را جانشین روابط غیر عادلانه کنیم، و سپس با به کار بردن تمام امکانات مادی و فنی ذخایر نهفته طبیعت را کشف نموده و استخراج نماییم، می توانیم بر نابسامانی های اقتصادی غلبه کنیم.
در ابتدا روابط عادلانه را جانشین روابط غیر عادلانه، و سپس با به کار بردن تمام امکانات مادی و فنی ذخایر نهفته طبیعت را کشف نموده و استخراج نماییم، می توانیم بر نابسامانی های اقتصادی غلبه کنیم سال 1390 در شرایطی آغاز شد که انقلاب اسلامی ایران در چهارمین دهه از عمر پربرکت خویش و در دهه ای که از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی به دهه پیشرفت و عدالت شهرت دارد نام گذاری شده است به سمت فتح قله های بلند تر برای عزت ایران اسلامی به پیش می رود . با نگاهی به دفتر زرین تاریخ انقلاب به خوبی در می یابیم که گذشت هر سال از این تاریخ برکات و آثار فراوانی را برای کشور ما به ارمغان آورده است و در هرسالی مردم ما موفقیت های گوناگون را به دست آورده اند و مشکلات مختلفی را هم پشت سر گذاشته اند . به همین دلیل سالی که در پیش رو داریم نیز سالی مهم و بستر ساز خواهد بود چرا که برای آن برنامه های گوناگونی در نظر رفته شده است و به عنوان شروعی برای دهه متصل به سال 1404 که افق دید جمهوری اسلامی برای رسیدن به قله کامل موفقیت ها در زمینه های مختلف در سرتاسر منطقه و جهان به شمار می رود، محسوب می شود.حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (مدظله) به عنوان سکاندار کشتی انقلاب در پیام نوروزی خود به مناسبت تحویل نودمین سال از قرن 13 هجری شمسی با درایت و هوشمندی خاص و در ادامه روند نام گذاری های به جا در سال های قبل، این سال را به نام جهاد اقتصادی نام گذاری کردند و در حقیقت با این نام گذاری مفهوم جدید از جهاد را در غالب جهاد اقتصادی برای مردم تشریح کردند . البته در این مجال بسیار مناسب است که توصیه اکید امام خامنه ای (مدظله) در جمع زائرین و مجاورین بارگاه ثامن الائمه (ع) در اولین روز سال جاری را نیز آویزه گوشمان کنیم که نام گذاری سال تنها نباید به نصب تابلو در جای جای ایران محدود شود و اصلا نیازی هم به این کار نیست بلکه باید با تلاشی جهاد گونه برای رشد اقتصادی ایران بکوشیم و البته این به معنی این نیست که از حوزه های دیگر نیز غافل شویم بلکه باید با اولویت اقتصاد در همه حوزه ها تلاش کنیم .
کلید واژه:
جهاد اقتصادی ، اقتصاد دینی ، نظام اقتصاد اسلامی ،اقتصاد در قرآن ،عوامل پیشرفت اقتصادی، اسراف
مفهوم اقتصاد
اقتصاد از ريشه((قصد))به معنى راستى راه است و مى گويند:قصدت قصده ((آهنگ او كردم))اقتصاد در لغت به دو معنى است يكى از آن دو پسنديدهاست كه حد وسط و ميانه افراط و تفريط است مانند جود كه حد وسط اسراف و بخل محسوب مىشود يا شجاعت كه حد وسط تهور و ترس است و به همين معنى در قرآن به كار رفته است در قرآن هم به این معنا اشاره شده: و اقصدفى مشيك (1)یعنی:در رفتارت ميانه را برگزيندوم به امرى اطلاق مىگردد كه بين پسنديده وناپسند در نوسان است مانند آنچه كه بين عدل و جور قريب و بعيد فرض و مىشود.((فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد)) (2)یعنی:بعضى از آنان بر خود ستم كردند و بعضى راه ميانه را برگزيدند و در اصطلاح اقتصاد حالت ميانه و اعتدال بين زيادهروى و خست ورزى است . خداوند مى فرمايد:والذين اذا انفقوا لم يسرفوا لم يقتروا و كان بين ذلك قواما(3) یعنی:(و آنان كه چون هزينه كنند اسراف نمىكنند و خست نمىورزند بلكه ميان اين دور اه اعتدال را در پيش مىگيرند) ، اتفاقاً :و همين مفهوم در كلام اميرالمومنين در نهج البلاغه به لفظ اقتصاد تعبير شده است:امام مىفرمايد:ما عال من اقتصد: یعنی: (هركس ميانه روى پيشه كند (صرفه جويى كند)نيازمند نگردد)(4)
علم اقتصاد: عبارت است از دانشی که به تخصیص بهینه کالاها و فراوردهها میپردازد. به عبارت دیگر، علمی است که به تفسیر حیات اقتصادی و پدیدههای آن و ارتباطشان با عوامل کلّی آنها اهتمام می ورزد.
نظام اقتصاد اسلامی:
عبارت است از مجموعه قواعد کلّی ارائه شده در اسلام در زمینه روش تنظیم حیات اقتصادی و حلّ مشکلات اقتصادی، در راستای تامین عدالت اجتماعی.مرحوم استاد مطهری در تبیین اقتصاد اسلامی میفرماید:اسلام دو پيوند با اقتصاد دارد : مستقيم و غير مستقيم . پيوند مستقيم اسلام با اقتصاد از آن جهت است كه مستقيما يك سلسله مقررات اقتصادی درباره مالكيت ، مبادلات ، مالياتها ، حجرها ، ارث ، هبات و صدقات ، وقف ، مجازاتهای مالی يا مجازاتهايی در زمينه ثروت و غيره دارد . اسلام كتاب البيع ، كتاب الاجاره ، كتاب الوكاله ، كتاب الرهن ، كتاب الارث ، كتاب الهبه ، كتاب الوقف دارد . و از طرف ديگر میدانيم اصل " « نؤمن ببعض و نكفر ببعض »" همان طور كه قرآن كريم میفرمايد ، مطرود است ، عليهذا يا بايد اسلام را دربست بپذيريم و يا بايد دربست رد كنيم . پيوند غيرمستقيم اسلام با اقتصاد از طريق اخلاق است اين جهت برخی مذاهب ديگر نيز كم و بيش چنين میباشند . اسلام مردم را اين جهت برخی مذاهب ديگر نيز كم و بيش چنين میباشند . اسلام مردم را میكند به امانت ، عفت ، عدالت ، احسان ، ايثار ، منع دزدی ، توصيهخيانت ، رشوه. همه اينها در زمينه ثروت است. و يا قسمتی از قلمروی اين مفاهيم ثروت است . تا حدود مسائل اقتصادی روشن نشود ، حدود عدالت و دزدی و خيانت و رشوه و همچنين حدود ا مامت و عفت و احسان روشن نمیشود (7)
دو نکته در مورد اقتصاد اسلامی
1-در اسلام اقتصاد وسيله است نه هدف: ما از نور خورشيد استفاده ميكنيم اما به خورشيد نميشود زياد نگاه كرد. به خورشيد نگاه كنيم كور ميشويم اما ازنورش استفاده ميكنيم. از آب دریا استفاده ميكنيم اما توي خود دريا غرق ميشويم. آب در بيرون كششتي، پشتي است يعني كشتي كه ميرود توي دريا، آب پشت كشتي است يعني حامل كشتي است. اما همين آب اگر وارد كشتي شود، كشتي را ممكن است غرق ميكند. ما نياز به اقتصاد داريم. اما هرگز نبايد بگوئيم اقتصاد زير بنا است. مثل اينكه انسان نياز به اكسيژن دارد اما هيچ كس نگفته كه اكسيژن زير بنا است. استفاده آري، نياز آري اما زير بنا و اصل به آن طور كه عدهاي ميگويند، خير. اقتصاد وسيله است نه هدف.
2 - انسان اصالت دارد: در اقتصاد اسلامي، انسان اصل است. در ديدگاه اسلامي انسان خودش اصل است يعني انسان است كه ابزار توليد رامي سازد. ابزار توليد انسان را نميسازد. ما اراده ميكنيم، ما يك نيروهاي دروني وبيروني داريم. در آن ديد انسان اصل است و اقتصاد وسيله است. اينها ديد كلي است و بعد وارد زندگي ميشويم. در توليد چه ميكنيم؟ اسلام براي توليد برنامه ميدهد: توليد اشياء تخريبي حرام است، توليد اشياء تحذيري حرام است. توليد اشياء اشرافي با نياز ملت به چيزهاي ديگرحرام است يعني ملتي كه سيب زميني و پياز و گندم و جو او احياناً بايد از جاي ديگري بيايد، بر ميدارد جاسيگاري ميسازد. صد نوع جاسيگاري هست اما سيب زميني و جو و گندم نيست و سابق شعارهايي ميدادند. همان زماني كه گندم و نان و آب ما از خارج ميآمد، ميگفتند: ما در استقلال زندگي ميكنيم. همان وقتي كه ميگفت در استقلال زندگي ميكنيم، يادم نميرود يك وقت همان رئيسشان ميگفت ما كشورمان مستقل است. گفتيم بله همان وقت كه ميگويد مستقل هستم، اگر يك چاقو شكمش بزنيد، گندم امريكا بيرون ميريزد
وضعیت اقتصادی کشورهای اسلامی در قرون سابق
الف) در "احسن التقاسیم " در مورد حجاز اینگونه نقل شده که : اقتصاد حجاز هميشه وابسته به مصر بوده است. يمن از آن آل زياد بوده كه اصلشان از همدان است. ابن طرف عثّر را دارد. صنعا نيز فرمانروائى دارد، ولى ابن زياد برايش وجوهى مىفرستد تا خطبه بنام او باشد، و گاهى عدن از دست ايشان بيرون مىرود. آل قحطان در كوهستانند، ايشان كهنترين شاهان يمن هستند. علويان بر صعده حكومت مىكنند (و امير المؤمنين خوانده مىشوند و لقبهاى داعى و ناصر و هادى دارند) و براى آل زياد خطبه مىخوانند (و چه بسا همه يادشدگان بنام آل زياد خطبه كنند. و گاه عدن از دست ايشان بيرون ماند) ايشان دادگرترين مردمند.عمان از آن ديلميان است. هجر به دست قرمطيان است. أحقاف فرمانروائى از خود دارند.ماليات و گمرك: در جدّه از هر بار گندم نيم دينار مىستانند، از هر خرجين بار، يك كيل بر مىدارند و از هر سبد پوشاك شطوى سه دينار، از هر سبد دبيقى «4» دو دينار، هر بار پشم دو دينار. در عثّر از هر بار يك دينار، و از يك سلّه زعفران يك دينار، و همچنين از هر سر برده.اين شهر بازارهائى نيكو با نرخهاى ارزان و ميوه بسيار دارد. در شهرهاى تبن مسلمان هست، و همچنين در معدن مس و در أطرابزند نيز مسلمانان هستند، كوتاهترين راه به قسطنطينيه از اين سرزمين است و از اين روى به وصف آن پرداختم. مرز اين بخش ملطيه و شهرهايش بود كه دشمن ويرانش كرده است. (8)
ب) یمن: صاحب "آثار العباد" گوید: یمن ،ولايتى است وسيع. ابتداى آن از عمان و انتهاى آن تا نجران. در آن ولايت، سالى چهاربار، زراعت كنند و درختان ايشان، سالى دوبار ميوه دهد. و چون، هميشه سبز است آن ولايت را «خضراء» نيز گويند. اهل آن ولايت، ممدوح به امانتاند.قال صلى اللّه عليه و آله و سلم: انى لاجد نفس الرحمن من صوب اليمن. اراد به نصرة الاوس و الخزرج. و قال ايضا: الايمان يمان و الحكمة يمانية.اصمعى گويد كه چهار چيز مخصوص يمن است كه در هيچ جا نيست: ورس، كندر، خطر و عقيق.و ولايت عاد، در يمن بود. حق تعالى باد بر آن مملكت مسلط نموده، خراب ساخت و حال، زمين و ولايت عاد، در زير تلهاى ريگ مانده و معين است، و آيه شريفه نيز در اين باب وارد است. (9)
ج) بحرينولايتى است ميان بصره و عمان و در كنار دريا واقع است. در دريايى هم كه در كنار آن ولايت است، مرواريد بدست آيد كه احسن انواع مرواريد است. صاحب آثار البلاد نوشته است كه مرواريد را در ميان صدف، از دريا درآرند و تا به بحرين نرسانند، خلقت مرواريد در ميان صدف كامل نشود و هيچكس از پادشاهان را چنين مداخلى نيست. (10)
اقتصاد در قرآن
1 - اسلام امت مقتصد است
وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ(11) و اگر آنها تورات و انجيل و آنچه بر آنها از طرف پروردگارشان نازل شده (قرآن) را برپا دارند از آسمان و زمين روزى خواهند خورد، جمعى از آنها ميانهرو هستند ولى اكثرشان اعمال بدى انجام مىدهند. در تفسیر نمونه چنین بیان شده که: شك نيست كه منظور از بر پا داشتن مقررات تورات و انجيل، عمل به اصول آنها است، اصول تعليمات انبياء در همه جا يكسان است و تفاوت در ميان آنها تفاوت" كامل" و" اكمل" است و اين منافات با آن ندارد كه بعضى از احكام آئين قبل را، بوسيله بعضى از احكام آئين بعد نسخ كند.نظرى به ثروتهاى عظيم مادى و نيروهاى فراوان انسانى كه امروز در دنياى بشريت بر اثر انحراف از اين تعليمات به صورت سلاحهاى مرگبار و كشمكشهاى بىدليل و كوششهاى ويرانگر، نابود مىگردد، دليل زنده اين حقيقت است، امروز حجم ثروتهايى كه در جهت تخريب دنيا- اگر درست بينديشيم- به كار مىرود، هر گاه بيشتر از ثروتهايى كه در مسيرهاى سازنده مصرف مىشود نباشد از آن هم كمتر نيست . امروز مغزهاى متفكرى كه براى تكميل و توسعه و توليد سلاحهاى جنگى و كشمكشهاى استعمارى كار مىكند، قسمت مهمى از نيروهاى ارزنده انسانى را تشكيل مىدهد، و چقدر نوع بشر به اين سرمايهها و اين مغزهايى كه بيهوده از بين مىرود، براى رفع نيازمنديهايش محتاج است، و چقدر چهره دنيا زيبا و خواستنى و جالب بود اگر همه اينها در راه آبادى به كار گرفته مىشدند.(12) اين تعبير در باره اقليت صالح اهل كتاب، در آيات 159 و 181 سوره اعراف و 75 آل عمران نيز ديده مىشود.(13) مرحوم علامه طباطبایی ذیل این جمله"مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ" میفرماید: اقتصاد" به معناى گرفتن قصد، و قصد به معناى ميانه است، پس اقتصاد به معناى ميانه روى در امور و پرهيز از افراط و تفريط در امور است، و امت مقتصده امتى است كه در امر دين و تسليم نسبت به دستورات الهى ميانه رو و معتدل باشد. اين آيه شريفه مطلب تازهاى را بيان مىكند و آن اينست كه آنچه تا كنون از معايب و پليدىهاى اهل كتاب بر شمرديم مربوط به فرد فرد آنها نيست چه در بين اهل كتاب هم مردمى معتدل و ميانه رو بودهاند كه هيچ يك از اين معايب و كجرويها را نداشتهاند و اگر مىبينيد گفتار گذشته ما بطور عموم بود، مصحح آن اين بود كه اكثريت اهل كتاب همان آلودگان بودند و مردان پاك در آنها اندك و انگشت شمار بودند، از اين لحن بخوبى استفاده مىشود كه قرآن عزيز تا چه اندازه رعايت حق و انصاف را مىكند، و تا چه پايه در حفظ حق مراقبت دارد، و چگونه رضا نمىدهد حقى از حقوق پامان شود، اگر چه بسيار اندك باشد، اين نكته از مطاوى آيات و جملات سابق هم كه مىفرمود:" وَ أَنَّ أَكْثَرَكُمْ فاسِقُونَ" و يا مىفرمود:" وَ تَرى كَثِيراً مِنْهُمْ" و يا مىفرمود:" وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ" استفاده ميشد، چه در نيمه اين جملات مطلب را به اكثريت آنان نسبت داده نه به همه، ليكن هيچ كدام از اين جملات مورد بحث صراحت ندارد، زيرا در اين جمله از آن اقليت صالح قدردانى كرده و نامشان را به نيكى برده است . (14)در جای دیگر نیز لفظ "مقتصد که بمعنای میانه روی است بیان گردیده است. میفرماید: وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ (15)و هنگامى كه موجى همچون ابرها (در سفرهاى دريايى) آنها را بپوشاند (و بالاى سر آنها قرار گيرد) خدا را با اخلاص مىخوانند، اما هنگامى كه آنها را به خشكى نجات داد بعضى راه اعتدال را پيش مىگيرند (و به ايمان خود وفادار مىمانند در حالى كه بعضى ديگر فراموش كرده راه كفر پيش مىگيرند) و آيات ما را هيچكس جز پيمانشكنان كفران كننده انكار نمىكنند .
2 - صرفه جوئی راهکاری اساسی در اسلام
كلمه" اسراف" كلمه بسيار جامعى است كه هر گونه زياده روى در كميت و كيفيت و بيهودهگرايى و اتلاف و مانند آن را شامل مىشود، و اين روش قرآن است كه به هنگام تشويق به استفاده كردن از مواهب آفرينش، فورا جلو سوء استفاده را گرفته و به اعتدال توصيه مىكند.(16) يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ (17)اى فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود برداريد و بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست نمىدارد. در تفسیر نمونه چنین بیان شده که: چون طبع زياده طلب انسان، ممكن است از اين دو دستور سوء استفاده كند و به جاى استفاده عاقلانه و اعتدالآميز از پوشش و تغذيه صحيح، راه تجمل پرستى و اسراف و تبذير را پيش گيرد، بلافاصله اضافه مىكند" ولى اسراف نكنيد كه خدا مسرفان را دوست نمىدارد" (وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِين در سوره فرقان و در بیان" عباد الرحمان " میفرماید:وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً (18)که از جمله خصال و فضائل خلقى اهل ايمان آنستكه در هزينه زندگى پيوسته ميانه روى و صرفهجوئى را رعايت مىنمايند و هرگز اسراف و زيادهروى در انفاق و بذل مال چه براى رفع نيازهاى خود و يا در باره ديگران نمىنمايند و همچنين از امساك مال بىمورد و از رذيله آز و حرص در جمع مال پرهيز مىنمايند و طريقه اقتصاد و رعايت همه جانبه را در بذل مال در نظر ميگيرند. (19) و روایات در این باب بسیار زیاد است که برای نمونه میتوان دو روایت ذکر نمود:1 - در تفسير عياشى از ابان بن تغلب روايت شده كه گفت: امام صادق (ع) به من فرمود: خيال مىكنى كه اگر خداوند به كسى نعمتى مىدهد از كرامت آن كس است؟ و اگر دريغ مىدارد از خوارى او است؟ نه، چنين نيست، مال مال خدا است كه به وديعه بدست هر كس بخواهد مىسپارد، و خوردن، آشاميدن، پوشيدن، نكاح و سوارى و ساير انواع تصرفات در آن را مباح كرده به شرطى كه رعايت اعتدال و اقتصاد را بنمايند و ما زاد آن را به فقراى مؤمن رسانيده يا با آن امور خود را اصلاح كنند، و گر نه همه آن تصرفات حرام خواهد بود. آن گاه جمله" وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ" را تلاوت نمود. سپس فرمودند: آيا مىپندارى خدا كسى را در مالى كه به او داده امين مىكند كه اسبى به ده هزار درهم بخرد با اينكه اسبى به ارزش بيست درهم او را كفايت مىكند، وكنيزى به بهاى هزار دينار بخرد با اينكه كنيزى به قيمت بيست درهم براى او كافى است، و از طرف ديگر بفرمايد اسراف نكنيد چون خدا اسراف كنندگان را دوست ندارد . (20) 2- در كافى به سند خود از اسحاق بن عبد العزيز از بعضى از اصحاب خود نقل كرده كه گفت: خدمت امام صادق (ع) عرض كردم در راه مكه بوديم و مىخواستيم احرام ببنديم لذا نوره كشيديم، و چون سبوس همراه نداشتيم كه به بدن خود بماليم و اثر نوره را از بدن بزداييم ناگزير قدرى آرد به خود ماليده و با آن رفع حاجت نموديم، من ناگهان به اين فكر افتادم كه اين چه كارى بود كردم، و خدا مىداند كه چقدر ناراحت شدم. حضرت فرمود: آيا ترس تو از اين جهت است كه مبادا اسراف كرده باشى؟ عرض كردم: آرى، فرمود: ناراحت مباش در هر چيزى كه بدن را اصلاح كند اسراف نيست. من خودم بارها شده كه دستور دادهام مغز استخوان برايم بياورند تا بدنم را چرب كنم، روغن زيتون آوردهاند، و من به خود ماليدهام، اين اسراف نيست،" اسراف" عبارت است از كارى كه مال را ضايع كند، و به بدن ضرر برساند.عرض كردم:" اقتار" چيست؟ فرمود: اقتار اين است كه انسان با قدرت بر تحصيل غذاى گوارا به نان و نمك اكتفاء كند. عرض كردم، پس اقتصاد به چه معنا است. فرمود::اقتصاد اين است كه انسان همه رقم غذا از قبيل نان، گوشت، شير، سركه و روغن بخورد . (21)
3 – مصارف زکات راهکار مهم اقتصادی اسلام
بدون شك يكى از ابتدايى و ضرورىترين مساله، به هنگام تشكيل حكومت تشكيل" بيت المال" است كه به وسيله آن نيازهاى اقتصادى حكومت بر آورده شود، نيازهايى كه در هر حكومتى بدون استثناء وجود دارد.به همين دليل يكى از نخستين كارهايى كه پيامبر ص در مدينه انجام داد تشكيل بيت المال بود كه يكى از منابع آن را" زكات" تشكيل مىداد، و طبق مشهور. (22)اين حكم در سال دوم هجرت پيامبر ص تشريع شد از آيات مختلف قرآن از جمله آيه 156 سوره اعراف، و آيه 3 سوره نمل، و آيه 4 سوره لقمان، و آيه 7 سوره فصلت كه همه از سورههاى مكى هستند، چنين استفاده مىشود كه حكم وجوب زكات در مكه نازل شده است، و مسلمانان موظف به انجام اين وظيفه اسلامى بودهاند، ولى به هنگامى كه پيامبر ص به مدينه آمد و پايه حكومت اسلامى را گذارد و طبعا نياز به تشكيل بيت المال پيدا كرد، از طرف خداوند ماموريت يافت كه زكات را از مردم شخصا بگيرد (نه اينكه خودشان به ميل و نظر خود در مصارف آن صرف كنندآيه شريفه خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً ... (23) در اين هنگام نازل، شد، و مشهور اين است كه اين در سال دوم هجرت بود، سپس مصارف زكات به طور دقيق در آيه مورد بحث كه آيه 60 سوره توبه است بيان گرديد، و جاى تعجب نيست كه تشريع اخذ زكات در آيه 103 باشد و ذكر مصارف آن كه مىگويند در سال نهم هجرت نازل شده در آيه 60، زيرا مىدانيم آيات قرآن بر طبق تاريخ نزول جمعآورى نشده، بلكه به فرمان پيامبر ص هر كدام در مورد مناسب قرار داده شده است .إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيم (24)زكات مخصوص فقراء و مساكين و كاركنانى است كه براى (جمعآورى) آن كار مىكنند، و كسانى كه براى جلب محبتشان اقدام مىشود، و براى (آزادى) بردگان، و بدهكاران، و در راه (تقويت آئين) خدا، و واماندگان در راه، اين يك فريضه (مهم) الهى است و خداوند دانا و حكيم است. در ميان مفسران گفتگو است كه آيا فقير و مسكين، مفهوم واحدى دارند و به عنوان تاكيد در آيه فوق ذكر شدهاند؟ و بنا بر اين مصارف زكات، هفت مصرف مىشود، و يا اينكه دو مفهوم مخالف دارند؟غالب مفسران و فقها احتمال دوم را پذيرفتهاند، ولى در ميان طرفداران اين عقيده، نيز در تفسير اين دو كلمه، گفتگوهاى زيادى است، اما آنچه نزديكتر به نظر مىرسد اين است كه" فقير" به معنى كسى است كه در زندگى خود كمبود مالى دارد، هر چند مشغول كسب و كارى باشد و هرگز از كسى سؤال نكند، اما" مسكين" كسى است كه نيازش شديدتر است و دستش از كار كوتاه است، و به همين جهت از اين و آن سؤال مىكند.(شاهد اين موضوع، نخست ريشه لغت مسكين است كه از ماده" سكون" گرفته شده، گويا چنين كسى بر اثر شدت فقر، ساكن و زمينگير شده است)سيره قطعى پيغمبر ص و امامان اهل بيت ع و ياران آنها نيز اين معنى را تاييد مىكند، به علاوه با توجه به اينكه زكات يك ماليات اسلامى است و حكومت اسلامى موظف است آن را از مردم وصول كند، و هدف از تشريع آن رفع نيازمنديهاى گوناگون جامعه اسلامى مىباشد، طبعا چگونگى مصرف آن در اين مصارف هشتگانه بستگى به ضرورتهاى اجتماعى از يك سو، و نظر حكومت اسلامى از سوى ديگر دارد با توجه به اينكه اسلام به صورت يك مكتب صرفا اخلاقى، و يا فلسفى و اعتقادى، ظهور نكرد، بلكه به عنوان يك" آئين جامع" كه تمام نيازمنديهاى مادى و معنوى در آن پيشبينى شده، پا به عرصه ظهور گذاشت، و نيز با توجه به اينكه اسلام، از همان عصر پيامبر ص، با تاسيس حكومت همراه بود، و همچنين با توجه به اينكه اسلام توجه خاصى به حمايت از محرومان و مبارزه با فاصله طبقاتى دارد، روشن مىشود كه نقش بيت المال، و زكات كه يكى از منابع درآمد بيت المال است، از مهمترين نقشها است شك نيست كه هر جامعهاى داراى افرادى از كار افتاده، بيمار، يتيمان بىسرپرست، معلولين، و امثال آنها ميباشد كه بايد مورد حمايت قرار گيرند.و نيز براى حفظ موجوديت خود در برابر هجوم دشمن، نياز به سربازان مجاهدى دارد كه هزينه آنها از طرف حكومت پرداخته مىشود، همچنين كارمندان حكومت اسلامى، دادرسان و قضات، و نيز وسائل تبليغاتى و مراكز دينى، هر كدام نيازمند به صرف هزينهاى است كه بدون يك پشتوانه مالى منظم، و مطمئن، سامان نمىپذيرد. به همين دليل در اسلام مساله زكات كه در حقيقت يك نوع" ماليات بر- درآمد و توليد و" ماليات بر ثروت راكد" محسوب مىشود، از اهميت خاصى برخوردار است، تا آنجا كه در رديف مهمترين عبادات قرار گرفته، و در بسيارى از موارد با نماز همراه ذكر شده، و حتى شرط قبولى نماز شمرده شده است! حتى در روايات اسلامى مىخوانيم كه اگر حكومت اسلامى از شخص، يا اشخاصى، مطالبه زكات كند، و آنها در برابر حكومت، ايستادگى كنند و سرباز زنند، مرتد محسوب مىشوند، و در صورتى كه اندرزها در مورد آنها سود ندهد، توسل به نيروى نظامى، در مقابل آنها جايز است، داستان اصحاب رده (همان گروهى كه بعد از پيامبر ص سر از پرداخت زكات باز زدند و خليفه وقت به مبارزه با آنها برخاست و حتى على ع اين مبارزه را امضاء كرد و شخصا يكى از پرچمداران در ميدان جنگ بود) در تواريخ اسلام مشهور است . (25)
4 – مصرف خمس
وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِير ٌ (26) . و بدانيد هر گونه غنيمتى به شما رسد خمس آن براى خدا و براى پيامبر و براى ذى القربى و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه است، اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايى حق از باطل، روز درگيرى دو گروه (با ايمان و بى ايمان يعنى روز جنگ بدر) نازل كرديم، ايمان آوردهايد، و خداوند بر هر چيزى قادر است.اين آيه شريفه راجع بمسئله خمس است كه يكى از كتب فقهيه كتاب خمس است و خمس مطابق مذهب شيعه به هفت چيز تعلق ميگيرد: 1- معادن ذخائر زيرزمين از فلزات و جواهرات و نفت و نمك و امثال آنها 2- كنز و آن دفينههائيست كه زير زمين مخفى ميكنند و اين دو حد نصابش 20 دينار است كه 15 مثقال صيرفى طلاى سكهدار باشد يعنى قيمت مطابق اين مقدار باشد كه كمتر از آن خمس ندارد مگر از جهت ارباح مكاسب كه بيايد 3- غوص چيزهايى كه از ته دريا استخراج ميكنند مثل لؤلؤ و مرجان و نحو اينها و نصابش يك دينار است 18 نخود طلاى مسكوك 4- زمينى كه اهل ذمّه يهود، نصارى، مجوس، از مسلمين خريدارى كنند 5- مال حلال مختلط بحرام كه مقدار حرامش و صاحبانش معلوم نباشد .(27) 6- غنائم دار الحرب مشروط بشرائط مقرره در كتب فقهيه كتاب جهاد 7- ارباح مكاسب از تجارات و صناعات و زراعات و اجارات و غير اينها از كليه استفادات بعد از وضع مئونه ساليانه خود و عيالات و مصارف مشروعه مثل زيارات و ضيافات و توسلات و امثال اينها و اين چهار چيز حدّ نصاب ندارد.و مصرف خمس شش سهم است سه سهم آن كه سهم خدا و رسول و ذى القربى باشد سهم امامش مينامند و در دوره غيبت در تحت نظر مجتهد جامع الشرائط و اذن آن بايد مصرف شود مطابق فتواى مرجع تقليد، و سه سهم كه يتامى و مساكين و ابناء سبيل باشد سهم ساداتش مينامند بهر كدام از اين سه طايفه داده شود كافيست . مرحوم طیب در تفسیر و توضیح از این آیه چنین میفرماید:"وَ اعْلَمُوا"خطاب بجميع مكلفين است تا قيامت چنانچه تمام احكام اسلامى از اين باب است" أَنَّما غَنِمْتُمْ" مفسرين بغنائم دار الحرب تفسير كردند لكن معناى غنيمت استفاده است و ماء ما غنمتم موصوله عموم دارد بخصوص بقرينه مِنْ شَيْءٍ تمام استفادات را ميگيرد از مذكورات، معادن، كنوز، غوص، ارباح مكاسب، غنائم دار الحرب فقط شمولش لارض مشتراى اهل ذمه و حلال مختلط بحرام معلوم نيست و بدليل خارج وجوب خمس آنها ثابت شده از اخبار "فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ" لام اختصاص است و اختلاف شد بين فقهاء كه نحوه اختصاص چه نحوه است، بعضى گفتند لام ملكيت است و ارباب خمس بنحو اشاعه مالك هستند، بعضى گفتند نظير منذور التصدق است ملك مالك است و لكن تصرفش حرام است تا اداء خمس نكرده، بعضى گفتند مجرد حق است كه ارباب خمس حقى دارند كه باين مال تعلق گرفته مثل حق ديان بمال مفلس بعد الحجر و حق ديان باموال متوفى كه تصرفات وارث نافذ نيست و همچنين تصرفات مفلس و حق وجه اخير است و اما بنحو اشاعه و شركت مسلما ارباب خمس تا بآنها داده نشود آثار ملكيت بر آنها بار نميشود كه بتوانند نقل و انتقال نمايند يا مهر عيال قرار دهند يا اگر وفات كنند بوارث منتقل شود چنانچه در مشاعات چنين است، و اما نظير منذور التصدق آنهم باطل است زيرا ارباب صدقه هيچگونه حقى بمال ندارند و اگر مالك اتلاف نمود خلف نذر كرده و بايد كفاره نذر دهد و اگر تلف شد بدون اختيار چيزى بر او نيست، بلكه وجه اخير كه مالك نميتواند تصرف كند و اگر تصرف كرد تصرفش نافذ نيست و اگر تلف شد يا اتلاف كرد بذمه او تعلق ميگيرد" و للرسول" و البته سهم الهى را بايد داد خدمت رسول او ميداند كه بچه مصرفى صرف كند نه مثل بعض عامه كه گفتند مصرف كعبه بايد نمود و بعضى مصرف قشون و اسلحه گفتند، و بعضى گفتند حق خدا و پيغمبر يكى است و پنج سهم است آنهم بوفات حضرت رسالت باطل شد بدليل حديث مجعول ابى بكر (نحن معاشر الانبياء لا نورث)" وَ لِذِي الْقُرْبى" كه مذهب اماميه است كه بامام وقت بايد داد و در غيبت بنايب عامّ مجتهد جامع الشرائط و سهم خدا و رسول را هم بايد بامام داد لمكان نيابت و اينكه او ميداند بچه مصرفى صرف فرمايد و توهّم اينكه بايد دفن كرد يا وصيت نمود تا ظهور حضرت بقية اللَّه (عج) توهّم فاسدى است و تضييع حق خدا و رسول و امام است، و اما عامه گفتند حق ذى القربى هم بعد از حضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم باطل شد زيرا ابا بكر و عمر اين دو خليفه منع كردند و فعل آنها حجت است و بعضى گفتند ذى القرباى خود مالك است كه صله رحم باشد"وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ" نكته- در آن سه سهم اوّلى تعبير بلام فرمود للَّه و للرسول و لذى القربى و در اين سه سهم اخير فرمود و اليتامى و المساكين و ابن السبيل بدون ذكر لام و جهتش اينست كه آن سه سهم شخصى است و اين سه سهم كلى است يعنى روى عنوان يتيم و مسكين و ابن سبيل است بهر مصداقى از اين عنوان داده شود كافيست بلكه لازم نيست مراعات هر سه عنوان بلكه اين سه سهم كه عبارت از نصف خمس است بهر يك از اين سه عنوان داده شود كافى است.
مسئلة- مجتهد جامع الشرائط كه آن سه سهم كه سهم امام است بايد مصرف كند بمصرفى كه قطع برضاى امام داشته باشد ولى مالك بايد يقين داشته باشد كه آن مجتهد مطابق فتواى مرجع تقليد مالك مصرف ميكند و ميتوان باذن مجتهد خود مالك مصرف كند و اذن لازم نيست از خصوص مرجع تقليد باشد بلكه باذن هر مجتهدى ميتوان مصرف نمود."إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ"یعنی اداء خمس فقط بر مؤمن واجب باشد زيرا احكام الهى بر سرتاسر عالم تا صفحه قيامت ثابت است بلكه مراد اين است كه غير مؤمن خمس نميدهد و قبول ندارد بلكه ميگويند كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم براى خويشان خود اين حكم را فرمود و نكته ديگر كه از صريح اين جمله استفاده ميشود اينكه خلفاء جور مثل ابا بكر و عمر و عثمان و اتباع آنها از اهل سنّة كه منكر خمس شدند مؤمن باللّه نيستند فقط شيعه اثنى عشر است و بسيار تعجب است از آن ملعونى كه ترويج مذهب عامه ميكند و اين دو خليفه را مؤمن صالح ميداند سهم امام عليه السّلام را ميگيرد و مىبلعد اگر تو معتقد بآنها هستى پس اصلا خمس را بايد منكر باشى چه رسد بسهم امام و اگر سهم امام حق است و بايد داد پس آنها را بايد مؤمن ندانى نعوذ باللّه بعلاوه آنها فقط منحصر ميدانند بغنائم دار الحرب و اين از ارباح مكاسب ميگيرد. (28) برخی چنين تصور مىكنند، كه اين ماليات اسلامى كه بيست درصد بسيارى از اموال را شامل مىشود و نيمى از آن اختصاص به سادات و فرزندان پيامبر ص دارد، يك نوع امتياز نژادى محسوب مىشود و ملاحظات جهات خويشاوندى و تبعيض در آن به چشم مىخورد، و اين موضوع با روح عدالت اجتماعى اسلام و جهانى بودن و همگانى بودن آن، سازگار نيست.پاسخ كسانى كه چنين فكر مىكنند شرائط و خصوصيات اين حكم اسلامى را كاملا بررسى نكردهاند زيرا جواب اين اشكال به طور كامل در اين شرائط نهفته شده است.توضيح اينكه" اولا" نيمى از خمس كه مربوط به سادات و بنى هاشم است منحصرا بايد به نيازمندان آنان داده شود، آن هم به اندازه احتياجات يك سال، و نه بيشتر، بنا بر اين تنها كسانى از آن مىتوانند استفاده كنند كه يا از كار افتادهاند، و بيمارند، و يا كودك يتيم و يا كسان ديگرى كه به علتى در بنبست از نظر هزينه زندگى قرار دارند.بنا بر اين كسانى كه قادر به كار كردن هستند، (بالفعل و يا بالقوة) مىتوانند در آمدى كه زندگى آنها را بگرداند داشته باشند هرگز نمىتوانند از اين قسمت خمس استفاده كنند و جملهاى كه در ميان بعضى از عوام معروف است كه مىگويند سادات مىتوانند خمس بگيرند، هر چند ناودان خانه آنها طلا باشد، گفتار عوامانهاى بيش نيست، و هيچ گونه پايهاى ندارد.ثانيا: مستمندان و نيازمندان سادات و بنى هاشم حق ندارند چيزى از زكات مصرف كنند، و بجاى آن مىتوانند تنها از همين قسمت خمس استفاده نمايند ؟ثالثا: اگر سهم سادات كه نيمى از خمس است، از نيازمندى سادات موجود بيشتر باشد بايد آن را به بيت المال ريخت و در مصارف ديگر مصرف نمود همانطور كه اگر سهم سادات كفايت آنها را ندهد بايد از بيت المال و يا سهم" زكات" به آنها داد با توجه به جهات سهگانه فوق روشن مىشود كه در حقيقت هيچگونه تفاوت از نظر مادى ميان سادات و غير سادات گذارده نشده است.نيازمندان غير سادات مىتوانند مخارج سال خود را از محل زكات بگيرند ولى از خمس محرومند، و نيازمندان سادات تنها مىتوانند از محل خمس استفاده كنند، اما حق استفاده از زكات را ندارند.در حقيقت دو صندوق در اينجا وجود دارد،" صندوق خمس" و" صندوق زكات" و هر كدام از اين دو دسته تنها حق دارند از يكى از اين دو صندوق استفاده كنند آن هم به اندازه مساوى يعنى به اندازه نيازمندى يك سال. (دقت كنيد) ولى كسانى كه دقت در اين شرائط و خصوصيات نكردهاند چنين مىپندارند كه براى سادات سهم بيشترى از بيت المال قرار داده شده است و يا از امتياز ويژهاى برخوردارند. (30).
5 – مال حرام و ربا آفت اقتصاد اسلامی
از نظر قرآن ،مال حرام و ربا آفت اقتصاد اسلامی است. آيات و روایات در مذمت آنها بسيار است
الف) مال حرام:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً (31) اى كسانى كه ايمان آوردهايد نخوريد اموال خود را بين خود بطريق باطل و غير مشروع مگر بتجارت از روى تراضى طرفين از خودتان و نكشيد خود را محققا خداوند بشما رءوف و مهربانست . مراد از اكل مطلق تصرفات است تصرف مالكانه و اين اطلاق در تمام السنه متعارف است ميگويند فلان مال فلان را خورد يعنى تصرف و اتلاف نمود نه مراد اكل مقابل شرب است و مراد از (اموالكم) اموال يكديگر است نه اموال شخصى خود بقرينه (بينكم) و مراد از باطل غير مشروع است مثل قمار و سرقت و رباء و غصب و ظلم و معاملات باطله مثل ثمن خمر و خنزير و مكاسب محرمه و ساير انحاء باطله و تفسير ببعض اينها در اخبار از باب بيان مصداق است چنانچه مكرر گفته شده منافى با عموم نيست إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ اكثر مفسرين و فقهاء گفتند اين استثناء منقطع است زيرا تجارة عن تراض اكل مال بباطل نيست تا استثناء متصل باشد مثل جاءني القوم الا حمارهم لكن تحقيق وفاقا لبعض المحققين اينست كه استثناء متصل است و كلمه بالباطل بمنزله علت است براى حكم كانه ميفرمايد لا تأكلوا اموالكم بينكم الا بالتجارة عن تراض لانه اكل بالباطل حتى مثل جاءني القوم الا حمارهم هم استثناء متصل است زيرا قرينه الا حمارهم دلالت دارد كه معنى اينست كه جاءني القوم مع خدمهم و مراكبهم الا حمارهم، بلكه ميتوان گفت استثناء منقطع نداريم و از اين بيان دفع اشكال ديگران را هم ميتوان نمود. (32).
ب) ربا: در قرآن كريم ميفرمايد
الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلَّا كَما يَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَس (33)
كسانى كه ربا ميخورند در قيامت قيام نميكنند مگر مانند كسى كه شيطان او را مسّ كرده باشد (جن زده باشد) و نيز ميفرمايد
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ (34)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد رها كنيد آنچه از ربا نزد ديگران باقيمانده اگر ايمان داريد پس اگر ترك نكرديد بدانيد كه در جنگ با خدا و رسول او هستيدو همچنین روایات در این باب بسیار زیاد است . حضرت رسول (ص) فرمودند: رايت فى جهنّم قوم بطونهم كالبيوت الواسعة العظيمة سقطوا فى طريق اهل جهنم يمرّ عليهم آل فرعون و يضعون ارجلهم على بطونهم و يمضون فسئلت جبرئيل عنهم فقال هؤلاء الّذين يأكلون الربوا. ديدم در جهنم گروهى را كه شكمهايى مانند اطاقهاى گشاده و بزرگ داشتند و در راه جهنم افتاده بودند و آل فرعون بر آنها ميگذشتند و پاهايشان را بر شكمهاى آنان ميگذاردند و ميرفتند از جبرئيل پرسيدم اينها كيستند؟ گفت كسانى كه ربا ميخورند) و نيز از آن حضرت روايت شده كه فرمودند:«يملأ بطونهم من الحيّات و يرقق جلدهم بحيث يشاهد الناظرون»شكمهاى ربا خواران را از مارها پر ميكنند و پوست آنان نازك ميشود بطورى كه نظر كنندگان مشاهده مينمايند. (35)
عوامل پیشرفت اقتصادی در بیانات امام و رهبری
1 – روحانیت مدافع اقتصاد و پیشرفت است.
از اول ظهور اسلام، مسلمين حافظ دين مبين اسلام بودهاند؛ حتي براي حفظ دين از حق خود ميگذشتند. حضرت امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ با خلفا همکاري ميکردند، چون ظاهراً مطابق دستور دين عمل مينمودند و تشنجي در کار نبود، تا موقعي که معاويه روي کار آمد و از طريقه و روش خلفا منحرف گشته و خلافت را مبدل به سلطنت نمود.روحاني با اقتصاد مملکت مخالف نيست؛ تهمت ميزنند پانصد سال روحانيت تمام قطب ارض را حفظ و اداره کرد؛ رجوع کنيد به تاريخ. با اينکه خلفا خلفاي جور بودند، با همين برنامه اسلامي بر عالم حکومت کردند.آيا اسلام راه ترقي ندارد؟ علما با چه امر اقتصادي مخالفند؟ شما سد خواستيد بسازيد جلوتان را گرفتند؟ کارخانه خواستيد وارد کنيد نگذاشتند؟ ما ميگوييم ذوب آهن را خراب نکنيد؛ ذوب آهن کرج را خيال ميکنيد ما خبر نداريم چه کرديد؟ علما با استقلال مخالف نيستند؛ مذهب علما استقلال است. دين اقتضا ميکند بگوييم ما وسيله نداريم؛ مطبوعات دست ما نيست؛ علما را بد معرفي کردهاند.شما ببينيد بيست و چند سال است از اين کشف حجاب مفتضح گذشته است؛ حساب کنيد چه کردهايد؟ زنها را وارد کرديد در ادارات؛ ببينيد در هر ادارهاي که وارد شدند، آن اداره فلج شد. فعلاً محدود است؛ علما ميگويند توسعه ندهيد؛ به استانها نفرستيد. زن اگر وارد دستگاهي شد، اوضاع را به هم ميزند؛ ميخواهيد استقلالتان را زنها تأمين کنند؟! کساني که شما از آنها تقليد ميکنيد، دارند به آسمان ميپرند، شما به زنها ور ميرويد؟ بد معرفي نکنيد روحانيون خود را به دنيا؛ براي شما عيب است. اينها دردهايي است، اينها نصيحت است؛ ولي چه سود. آنها که بايد بشنوند نيستند؛ اگر هم کسي باشد، آنچه را که قلب ما از آن درد دارد، نخواهد رساند. (36)
2 – دشمن عامل عقب گردی اقتصادی
گاهي که وقايع روز عاشورا را از نظر ميگذرانم، اين سؤال برايم پيش ميآيد که اگر بني اميه و دستگاه يزيد بن معاويه تنها با حسين، سر جنگ داشتند، آن رفتار وحشيانه و خلاف انساني چه بود که در روز عاشورا با زنهاي بيپناه و اطفال بيگناه مرتکب شدند؟ بچه خردسال چه تقصير داشت؟ زنها چه تقصير داشتند؟ نظرم اين است آنها با اساس سر و کار داشتند، بني هاشم را نميخواستند، بني اميه با بني هاشم مخالفت داشتند، نميخواستند شجره طيبه باشد.همين فکر در ايران (وجود) داشت. اينها با بچههاي شانزده ـ هفده ساله ما چه کار داشتند؟ سيد شانزده ـ هفده ساله «1» به شاه چه کرده بود؟ به دولت چه کرده بود؟ به دستگاههاي سفاک چه کرده بود؟ لکن اين فکر پيش ميآيد که اينها با اساس مخالفند، با بچه مخالف نيستند. اينها نميخواهند که اساس موجود باشد؛ اينها نميخواهند صغير و کبير ما موجود باشد.اسرائيل نميخواهد در اين مملکت دانشمند باشد؛ اسرائيل نميخواهد در اين مملکت قرآن باشد؛ اسرائيل نميخواهد در اين مملکت علماي دين باشند؛ اسرائيل نميخواهد در اين مملکت احکام اسلام باشد.اسرائيل به دست عمال سياه خود،مدرسه را کوبيد. ما را ميکوبند؛ شما ملت را ميکوبند. ميخواهد اقتصاد شما را قبضه کند؛ ميخواهد زراعت و تجارت شما را از بين ببرد؛ ميخواهد در اين مملکت، داراي ثروت نباشد، ثروتها را تصاحب کند به دست عمال خود. اين چيزهايي که مانع هستند، چيزهايي که سد راه هستند، اين سدها را ميشکند؛ قرآن سد راه است، بايد شکسته شود؛ روحانيت سد راه است، بايد شکسته شود؛ مدرسه فيضيه سد راه است، بايد خراب شود؛ طلاب علوم دينيه ممکن است بعدها سد راه بشوند، بايد از پشت بام بيفتند، بايد سر و دست آنها شکسته شود براي اينکه اسرائيل به منافع خودش برسد؛ دولت ما به تبعيت اسرائيل به ما اهانت ميکند. (37)و همچنین در جای دیگری میفرمایند:أسف بالاتر تسلط اسرائيل و عمال اسرائيل است بر بسياري از شئون حساس مملکت و قبضه نمودن اقتصاديات آن، به کمک دولت و عمال دستگاه جبار. اسرائيل با دول اسلامي در حال جنگ است، و دولت ايران با کمال دوستي با او رفتار ميکند و همه نحو وسايل تبليغ و ورود کالاهاي آن را فراهم ميسازد.من کراراً اعلام خطر کردهام: خطر براي ديانت مقدسة، خطر براي استقلال مملکت،خطر براي اقتصاد کشور. (38)
3 – اسراف عامل رکود اقتصادی
اسراف در اموال و در اقتصاد اين است که انسان مال را مصرف کند، بدون اينکه اين مصرف اثر و کارائي داشته باشد. مصرف بيهوده و مصرف هرز، در حقيقت هدر دادن مال است. جامعهي ما بايد اين مطلب را به عنوان يک شعار هميشگي در مقابل داشته باشد؛ چون وضع جامعهي ما از لحاظ مصرف، وضع خوبي نيست. اين را من عرض ميکنم؛ ما بايد اعتراف کنيم به اين مسئله. عادتهاي ما، سنتهاي ما، روشهاي غلطي که از اين و آن ياد گرفتهايم، ما را سوق داده است به زيادهروي در مصرف به نحو اسراف. يک نسبتي بايد در جامعه ميان توليد و مصرف وجود داشته باشد؛ يک نسبت شايستهاي به سود توليد؛ يعني توليد جامعه هميشه بايد بر مصرف جامعه افزايش داشته باشد. جامعه از توليد موجود کشور استفاده کند؛ آنچه که زيادي هست، صرف اعتلاي کشور شود. امروز در کشور ما اينجوري نيست. مصرف ما به نسبت، از توليدمان بيشتر است؛ اين، کشور را به عقب ميرساند؛ اين، ضررهاي مهم اقتصادي بر ما وارد ميکند؛ جامعه دچار مشکلات اقتصادي ميشود. در آيات شريفهي قرآن بارها راجع به پرهيز از اسراف در امور اقتصادي تأکيد شده؛ اين به خاطر همين است. اسراف، هم لطمهي اقتصادي ميزند، هم لطمهي فرهنگي ميزند. وقتي جامعهاي دچار بيماري اسراف شد، از لحاظ فرهنگي هم بر روي او تأثيرهاي منفي ميگذارد بنابراين مسئلهي صرفهجوئي و اجتناب از اسراف، فقط يک مسئلهي اقتصادي نيست؛ هم اقتصادي است، هم اجتماعي است، هم فرهنگي است؛ آيندهي کشور را تهديد ميکند . (39)منکراتي که در سطح جامعه وجود دارد و ميشود از آنها نهي کرد و بايد نهي کرد، از جمله اينهاست: اتلاف منابع عمومي، اتلاف منابع حياتي، اتلاف برق، اتلاف وسايل سوخت، اتلاف مواد غذايي، اسراف در آب و اسراف در نان. ما اين همه ضايعات نان داريم؛ اصلاً اين يک منکر است؛ يک منکر ديني است؛ يک منکر اقتصادي و اجتماعي است؛ نهي از اين منکر هم لازم است؛ هر کسي به هر طريقي که ميتواند؛ يک مسؤول يک طور ميتواند، يک مشتري نانوايي يک طور ميتواند، يک کارگر نانوايي طور ديگر ميتواند. طبق بعضي از آمارهايي که به ما دادند، مقدار ضايعات نان ما برابر است با مقدار گندمي که از خارج وارد کشور ميکنيم! آيا اين جاي تأسّف نيست؟! همه اينها منکرات است و نهي از آنها لازم است. طبق نهجالبلاغه، اميرالمؤمنين نهي از اينها را يکي از محورهاي اصلي توصيههاي خود قرار داده است. در باب مسؤولان، آنطور مشي کردن و عمل کردن و دستور دادن و قاعده معيّن کردن؛ در باب عموم مردم هم آنها را وادار کردن به حضور، به فعاليت و به احساس مسؤوليت در مسائل اجتماعي، با همين امر به معروف و نهي از منکر. (40)
4 - از مصداقهاي عدالت، مبارزهي با فساد مالي و اقتصادي
يکي از مصداقهاي عدالت، مبارزهي با فساد مالي و اقتصادي است که بايستي جدي گرفته شود. من سالها پيش هم اين را گفتهام، بارها هم تأکيد کردهام، تلاشهاي خوبي هم انجام گرفته است و دارد انجام ميگيرد؛ اما مبارزهي با فساد، کار دشواري است؛ کاري است که انسان، مخالف پيدا ميکند. شايعه درست ميکنند، دروغ ميگويند و آن کسي که در اين ميدان جلوتر از ديگران حرکت کند، بيشتر از همه مورد تهاجم قرار ميگيرد. اين مبارزه هم لازم است و بايد انجام بگيرد. خوب، کساني که بخواهند اين کارهاي بزرگ را چه در زمينهي پيشرفت، چه در زمينهي عدالت انجام دهند، بايد مديراني باشند که به اين چيزها معتقد باشند؛ حقيقتاً عقيده داشته باشند که بايد عدالت برقرار شود، بايد با فساد مبارزه شود. مديران معتقد و مؤمن به اين مباني که داراي شجاعت باشند، داراي اخلاص باشند، داراي تدبير و عزم راسخ باشند، قطعاً ميتوانند اين مقاصد و اين اغراض عالي الهي را تحقق ببخشند. اين مطلب اوّلي که لازم بود عرض کنم. (41)
5 - عامل اصلی استقلال ،محکم کردن پایه های اقتصادی است.
امروز مسئلهي اصلي کشور ما استقلال است برادران و خواهران عزيز! انقلاب براي ما استقلال سياسي را به بار آورد؛ اين جرأت را به اين ملت داد که در مقابل نظام غير عادلانهي سلطه در دنيا بايستد. اما اگر اين ملت بخواهد اين استقلال سياسي را، اين عرضاندام فرهنگي را در مقابل سلطهگران عالم حفظ کند، بايد پايههاي اقتصادي خود را محکم کند؛ اين، ريشه دواندن استقلال در کشور است؛ و اين وابسته است به توليد، به کار، به شکوفائي کار، به نوآوري در بخشهاي مختلف کار. از مرکز تحقيقات و آزمايشگاه گرفته، تا توي محيط کارگاهها، تا توي محيط مزرعه، در همه جا بايستي اين نوآوري وجود داشته باشد. آن وقت است که دشمنان خونخوار و هتاک استقلال ملت ايران با ناکامي دهانهاي خودشان را خواهند بست و کناري خواهند نشست. (42)
6 - دشمن، سه هدفِ اصلی را دنبال میکند
در طول اين سالها و از بيست و پنج سال پيش به اينطرف، از همان زماني که بنده مسؤوليت رياست جمهوري داشتم و در شوراي عالي انقلاب فرهنگي مشغول خدمت بودم و از نزديک شاهد جريانات بودم، يکي از آماجهاي توطئههاي دشمن، جامعهي معلمين بودند. من اول امسال عرض کردم که دشمن، سه هدفِ عقبماندگي علمي، عقبماندگي اقتصادي و شکستن يکپارچگي ملي را بجد تعقيب ميکند؛ دلار خرج ميکند؛ مزدور ميگيرد و ورزيدهترين کارشناسهاي سرويسهاي امنيتي را به کار مياندازد تا اين سه کار در کشور انجام بگيرد؛ يعني از لحاظ اقتصادي عقب بمانيم و شکست بخوريم؛ از لحاظ علمي، پيشرفتي را که شروع شد است متوقف کنيم؛ از لحاظ يکپارچگي ملي هم اين وحدتي را که وجود دارد بشکنيم و به جان هم بيفتيم. دشمن دارد اين سه هدف را دنبال ميکند. (43)
7 - بزرگتربن وطیفه برای اقتصاد خدمت به مردم
وظيفه بزرگِ امروزِ دولت چيست؟ وظيفه بزرگِ امروزِ دولت، برطرف کردن مشکلات زندگي مردم است؛ چه مشکلات اقتصادي که در درجه اوّل است و چه مشکلات ديگر که آنها هم مسائل مردم است. وظيفه اوّل و اساس تکليف ما به عنوان مسؤول، خدمت به مردم است.
پي نوشت ها :
1 .لقمان/ 19
2 . فاطر/32
3 . فرقان/67
4 . كلمات قصار نهج البلاغه ،140
5 . نشريه مرکز تحقيقات دانشگاه امام صادق عليه السلام نشريه پژوهشي، آموزشي و اطلاع رساني ،شماره 16 الي 19
6 . انديشه هاي اقتصادي در نهج البلاغه ،دكتر سيد محسن حائری
7 . نظری به اقتصاد اسلامی، شهید مطهری، 15
8 . احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم/ترجمه، ج1، ص ، 20
9 . آثار البلاد و اخبار العباد، ص ، 113
10 .آثار البلاد و اخبار العباد، ص ، 125
11 . المائدة /66
12 .تفسير نمونه، ج4، ص ، 456
13 . تفسير نمونه، ج4، ص ، 456
14 . ترجمه الميزان، ج6، ص ،54
15 . لقمان / 32
17 . تفسير نمونه، ج6، ص ، 149
17 . الأعراف /31
18 . الفرقان / 67
19 . انوار درخشان، ج11، ص ، 49
20 . تفسير عياشى ج 2 ص 11
21 . فروع كافى ج 4 ص 53 حديث شماره 12
22 . تفسير نمونه، ج8، ص ، 4
23 . توبه/103
24 . توبة / 60
25 . تفسير نمونه، ج8، 11
26 . الأنفال / 41
27 . أطيب البيان في تفسير القرآن، ج6، ص ، 126
29 . أطيب البيان في تفسير القرآن، ج6، ص ، 128
30 . تفسير نمونه، ج7، ص ، تا182-185
31 . النساء /29
32 . أطيب البيان في تفسير القرآن، ج4، ص ، 62
33 . بقره/276
34 . بقره/278
35 . أطيب البيان في تفسير القرآن، ج1، ص ، 235
36 . صحيفه امام جلد 1 سخنراني در جمع طلاب و اهالي قم ،"11 آذر 1341
37 . صحيفه امام جلد 1 ،سخنراني در جمع روحانيون و اهالي قم
38 . صحيفه امام جلد 1عنوان ، پيام به ملت ايران "اظهار تأسف از تسلط اسرائيل و عمال آنها بر ايران"
39 . بيانات در جمع زائران و مجاوران حضرت امام رضا ع 1/1/88
40 . بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در خطبههاى نماز جمعه تهران79/09/25
41 . بيانات در جمع زائران و مجاوران حضرت امام رضا ع 1/1/88
42 . بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار گروه كثيرى از كارگران و كارآفرينان/سال 1387
43 . بيانات مقام معظم رهبري/ ديدار با معلمان/12/2/86
فهرست منابع و مآخذ
1 –قرآن کریم
2 .سید رضی، شرح و ترجمه نهج البلاغه، پنجم، فیض الاسلام ، تهران ، موسسه تالیفات فیض الاسلام ،1379
3 .ابن منظور ، محمد بن مکرم ، لسان العرب ، سوم ، بیروت ، دار صادر ، 1404ه.ق
4 .مقدسی ، ابوعبدالله محمد بن احمد، ترجمه احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم،اول، م. علی نقی منزوی،تهران، شرکت مولفان و محققان ایران،1361
5 .همدانی ابن الفقیه، ابوبکر احمد بن محمد بن اسحاق، ترجمه البلدان، اول، ح . مسعود،تهران،بنیاد فرهنگ ایران،1349 ش
6 .کلینی ،ثقه الاسلام، ترجمه اصول کافی،اول، حاج سید جواد مصطفوی، تهران، اسلامیه،1377
7 .مکارم شیرازی ، ناصر، تفسیر نمونه، اول/تهران، دار الکتب الاسلامیه،1374 ش
8 .طباطبایی ،علامه سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، پنجم ،موسوی همدانی سید محمد باقر، قم، جامعه مدرسین،1374ش
9 .طیب،سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، دوم،تهران، انتشارات اسلام،1378 ش
10 .حسینی همدانی ، سید محمد حسین ، انوار درخشان، اول ، تهران،کتابفروشی لطفی،1404ق
11 .امام خمینی، روح الله ، صحیفه امام، اول، موسسه نشر آثار امام خمینی،تهران،1378
12 .نشريه مرکز تحقيقات دانشگاه امام صادق عليه السلام ، نشريه پژوهشي، شماره 16 الي 19 ، پاييز 83 الي تابستان 84
13 .مطهری، مرتضی، نظری به نظام اقتصادی اسلام، چاپ اول ،1368، انتشارات صدرا
14 .حافظ نيا ، محمد رضا ، اوضاع كلي جهان اسلام، اوضاع اقتصادي جهان اسلام ، نشريه پاسدار اسلام،1364
15 .گنجینه نور، مرکز تحقیقات علوم اسلامی، نرم افزار
16 .نور2.5 ، مرکز تحقیقات علوم اسلامی ،نرم افزار
17 .جامع التفاسیر، مرکز تحقیقات علوم اسلامی، نرم افزار
18 .نور السیره ، مرکز تحقیقات علوم اسلامی ، نرم افزار
19 .منهج النور، مرکز تحقیقات علوم اسلامی ، نرم افزار
20 .کتابخانه دیجیتالی ، نرم افزار عروج، نرم افزار
21 .آیه های انقلاب، گروه فرهنگی بشارت، نرم افزار
محور : جهاد اقتصادی
کار و تولید ثروت ارزشمند، اما ثروتمند بودن ارزشمند نیست! بخشی از مادیات در نگاه دین به کار می آید که ما از آن در رابطه با آبادی آخرت استفاده کنیم و همان ابزار هم ابزار ارزشمند موقتی است
مشکلی که از اول انقلاب و حتی قبل از آن داشته ایم این بوده است که اقتصاد علمی الزامی بود و گریزی از آن نداشتیم مثل پزشکی. از قبل انقلاب این سوال مطرح بود که می خواهید با اقتصاد چه کار کنید؟ آیا اسلام اصلاً اقتصاد دارد یا ندارد؟ حرف اسلام چه است؟
اول گفتند ببینیم چه بخش هایی از اقتصاد غربی را اصلاً دین ما قبول ندارد! مثلاً اسلام ربا و احتکار را قبول ندارد. اما این ها اقتصاد نبودند! فقط تأملاتی بودند که فقه اسلامی در خصوص اقتصاد غربی داشت. این ها پاسخ به این سوال نبود که آیا اسلام چیزی به نام علم اقتصاد را قبول دارد یا نه! در اول انقلاب این سوال مطرح شد که اسلام به اقتصاد مارکسیستی نزدیک تر است یا به اقتصاد کاپیتالیستی؟
سال ۶۹ از آقای هاشمی پرسیدند پیوند الگوی اقتصادی شما به عنوان کسی که می خواهد پس از جنگ کشور را اداره کند چیست؟ ایشان گفتند تلفیقی از نظام سوسیالیستی و سرمایه داری مد نظر ماست. البته این نگاه خیلی از افراد دیگر هم همین بود. اما جناح چپ در آن زمان احادیثی از معصومین را می آوردند تا ثابت کنند در اسلام مقوله مالکیت مهم نیست و منافع جامعه بر منافع فرد اولویت دارد پس مالکیت باید در اختیار حکومت و دولتی باشد.
در جناح راست(جامعه روحانیت و مؤتلفه و …) به بخشی از احادیث که مالکیت را محترم شمرده و اقتصاد خصوصی را خیلی بهتر می دانستند. که اگر صرفاً در آن ربا نباشد و یک مقداری اسلام به این اقتصاد اضافه شود، اقتصاد اسلامی می شود. تا امروز هم این اختلافات وجود دارد. مثلاً در سال ۸۴ آقای مصباح در خطبه های نماز جمعه، ایران را ربا خوارترین کشور دنیا معرفی کرد(چون نرخ بهره در ایران خیلی خیلی بالاست)! پس آیا اقتصاد اسلامی داریم و آیا برای مدیریت اقتصاد، اقتصاد اسلامی وجود دارد یا نه؟ آیا اسلام اصلاً اقتصاد را قبول دارد و اگر دارد اقتصاد اسلامی وجود دارد یا نه؟
بودایی های حرفه ای می گوید انسان در این جهان آمده تا رنج بکشد و با این رنج کشیدن پاک می شود، پس مصرف برای آن ها بی معنا می شود. خوب چنین آدمی کیلومترها پیاده راه می رود تا به معبدی که بالای کوه است برسد. برای این بودایی اصلاً انسان اقتصادی تعریف نشده است. بودایی ها اصلاً به اقتصاد نیاز ندارند! امّا انسان غربی می گوید معلوم نیست ما انسان ها از کجا آمده ایم و به کجا می رویم. این انسان باید زندگی کند و بیشتر لذت را ببرد(حداکثر رفاه). چنین آدمی باید علم اقتصاد داشته باشد. باید مدیریت بهینه منابع را در پیش بگیرد.
حال سوال این است که آیا اسلام فضای اقتصادی را قبول دارد یا نه؟ اگر دارد سوال بعدی این است که اسلام پیشنهادش برای این فضای اقتصادی چیست؟
کسانی هم که اقتصاد اسلامی می پردازند متأسفانه به جای اینکه از این سوالات شروع کنند از این جا شروع می کنند که مثلاً غربی ها ربا دارند، ما نداریم و …!
اولین نکته این است که اسلام فضای اقتصادی با معنای رایج غربی را قبول ندارد. یعنی در نگاه قرآن دنیا دارالبقاء نیست! دنیا ایستگاهی است موقت و باید از این دنیا برود پس پرداخت بیش از حد به این دنیا نوعی حماقت است.
معصومین فرموده اند مثلاً هنگام ظهر که آفتاب می شود و انسان در حال پیاده روی زیر درخت می خوابد و هنگام غروب که سایه شد به راه خود ادامه می دهد. دنیا عین همان زیر درخت است. از جای مقتضی آمده و باید به جای مقتضی برگردد(انا لله و انا الیه راجعون).
دنیا مثل این زیر درخت است که ارزش پرداختن به آن را ندارد، اما این به این معنا نیست که ما کاملا به این دنیا بی توجه باشیم چون این دنیا مزرعه آخرت است. با دنیا باید آخرت را بسازی و این دنیا را هر چقدر بهتر بسازی به نفع آن دنیا خواهد بود و آشفتگی این دنیا آشفتگی آخرت است.
کسی که در این دنیا عزیز است، آن دنیا هم عزیز است و کسی که این دنیا سرافکنده است آن دنیا نیز هم سرافکنده خواهد بود. برای همین است که این دنیا ذاتاً ارزش ندارد و به خاطر آخرت است که ارزشمند می شود. “انّما الدّنیا لهو و لعبٌ”. این دنیا بازیچه و سرگرمی است برای انسان های احمق. پس خود دنیا و ثروت درون آن هیچ نمی ارزد و مثل کف روی آب است. اما به این دلیل که می توانی در این دنیا برای آن دنیا کار کنی ارزشمند می شود و به همین ترتیب ابزارهایی که در این دنیا هستند هم می توانند ارزشمند باشند. فایده و فلسفه آفرینش این دنیا برای ساختن آخرت انسان است.
فرض کنید ۴، ۵ نفر را برای یک ساعت به خزانه بانک مرکزی می برند و به آنها گفته می شود هر چقدر پول می خواهید بردارید و هر کس هر چه بردارد متعلق به خودش خواهد بود. یک نفر حتی دهان خود را پر پول می کند و بیرون می رود. جیب ها و پیراهن خود را هم پر پول کرده است. ۱۰ میلیون می تواند ببرد. نفر دوم یک گونی پیدا کرده است. ارزش و قیمت این گونی هیچ است. اما به اندازه ۲۰ میلیون پول جا می گیرد. حالا این گونی ۲۰ میلیون ارزش پیدا کرده است. حالا تفاوت آن فردی که گونی داشته با کسی که گونی نداشته ۱۰ میلیون است. در حالی که خود گونی هیچ ارزشی ندارد. نفر سوم علاوه بر گونی یک بیل هم دارد و با بیلش پول ها را در گونی می ریزد با این تفاوت که سرعت عملش بیشتر و می تواند ۳۰ میلیون پول جمع کند. نفر چهارم با لودر پول ها را در کامیون می ریزد و مثلاً می شود ۱ میلیارد و با خود می برد.
نگاه اسلام به دنیا و آنچه درونش هست مانند همین ابزارهایی است که خودشان هیچ ارزشی به ظاهر ندارند اما به ما کمک می کنند که بتوانیم آخرتمان را بسازیم.
یکی از این ابزارها دنیای متریال و مادی است. یعنی زمین، آب، هوا، معادن و منابع و… . ابزارهایی هستند که ما باید خودمان را با آن ها بسازیم. یک فرمول و قاعده هم داریم! آباد کردن آخرت عبور از گذرگاه عادی دنیاست. وقتی می توانی آخرت را آباد کنی که از این گذرگاه دنیا رد شوی. با رها کردن دنیا به هدف(آباد کردن آخرت) نمی رسیم! مثل کسی که با دست توپ را وارد دروازه فوتبال کند! این قبول نیست چون قاعده اش این نیست.
جایگاه دنیا در اسلام این است که اصالتاً ارزش ندارد اما به عنوان یک ابزار، ارزش پیدا می کند پس اسلام به مقوله زندگی مادی نگاه ابزارگونه دارد. اگر این ابزار در خدمت آخرت باشد به طور غرضی و نه ذاتی ارزشمند می شود. در این فضا می توانیم بفهمیم چرا کسی مثل امام حسن مجتبی کل اموالش را ۲۵ بار در راه خدا می بخشد. این کار از نظر اقتصاددانانی مثل کینز و اسمیت و … مثل آتش زدن به اموال است. انگار ۲۵ بار تمام اموال را آتش زده. ۲۵ بار پول دار شده بعد تمام پولش را در راه خدا بخشیده و اموالش به صفر رسیده است. دوباره پول جمع شده، دوباره در راه خدا بخشیده و تا ۲۵ بار این کار ادامه یافته است.
این رفتار در منطق اقتصادی هیچ جایگاهی ندارد و با هیچ الگویی نمی شود آن را تعریف کرد، در حالی که امام حسن به عنوان یک الگوی موفق تعریف شده است.
خدا در قرآن گفته دنیا لهو و لعب است اما برای این لهو و لعب هم قاعده تعیین کرده است! باید کاملاً در این دنیا مخلوط شوی و آخرت خود را در این مخلوط شدن بسازی.
اقتصاد در نگاه دینی همان بیل و گونی است که در ظاهر بی ارزش، ولی یک ابزار است. با چنین نگاهی کار در منطق اقتصادی ارزشمند است. اما سرمایه داری ارزشمند نیست!
کار و تولید ثروت ارزشمند، اما ثروتمند بودن ارزشمند نیست! بخشی از مادیات در نگاه دین به کار می آید که ما از آن در رابطه با آبادی آخرت استفاده کنیم و همان ابزار هم ابزار ارزشمند موقتی است.
پس این ابزار ارزش ذاتی ندارد. با چنین نگاهی این رفتار معنا پیدا می کند که وقتی امام صادق به فردی پول می دهد که آن فرد کاسبی نماید و آن فرد می رود و سود پول ها را جلوی امام می گذارد. سودها بسیار زیاد بوده و آن فرد گفت ما جنس خریدیم و با توجه به اینکه تقاضای مشتریان خیلی زیاد بود، با فروشنده های دیگر توافق کردیم که زیر ۱۰۰% سود نفروشیم. امام این سودها را قبول نکرده و می گوید فقط همان سرمایه اولیه را به من پس بده.
در نگاه علم اقتصاد این رفتار امام صادق را با هیچ نظریه ای نمی توان پاسخ داد! بلکه علم اقتصاد می گوید آن فرد که سرمایه را دو برابر نموده، آدم قابل تحسینی است.
یا در رفتاری دیگر فرض کنیم که قرار باشد یک کالایی گران شود؛ مثلاً قحطی است. پس دائماً گندم خریده و در خانه انبار می کنند که به گرانی برنخورند.
یک فرد باهوش برای مصرف یکسال گندم می خرد و خانه را از گندم پر می کند. امام صادق می گوید چرا اینقدر گندم خریده ای؟ فرد می گوید به این خاطر که مجبور نشویم در قحطی گندم را چند برابر قیمت بخریم، الان با قیمت ارزان می خریم. امام ناراحت شده، می گوید باید به اندازه مصرف گندم بخری و از فرد می خواهد که مازاد گندم ها را بفروشد و به هر قیمتی که مردم خریدند بفروشند. این رفتار هم در علم اقتصاد جایگاهی ندارد!
خانم دباغ نقل می کند یک بار در پاریس مغازه ها پرتقال های خوب و ارزانی داشتند و چون خانه امام مهمان زیاد می آمد و من ۳ کیلوگرم پرتقال خریدم در حالی که قبل از آن روزی ۱ کیلوگرم بیشتر نمی خریدیم. امام گفتند چرا پرتقال زیاد خریدی؟ گفتم ارزان بود. امام گفتند بروید ۳ کیلوگرم را پس بدهید. من گفتم ما مصرف داریم. امام فرمود تو فرصت خرید این کالای ارزان را برای فرانسویان گرفته ای. برای مصرف فردا هر قیمتی که فردا بود با همان قیمت بخرید. اگر هم خیلی گران شد نمی خریم! در این نگاه اقتصادی امام می گوید این سود نیست که پرتقال ارزان بخریم! ممکن است حتی ضرر باشد. چون قرار است پرتقال ارزانتر خریدن به تو کمک کند آدم تر بشوی. وقتی فرصت خرید پرتقال های ارزان را از بقیه سلب کنید یعنی بقیه را آدم نمی دانید، بنابراین خودت هم در انسانیت عقب گرد می کنی و آخرتت ساخته نمی شود بلکه تخریب می شود. عاقلانه اش این است که هر روز مصرف پرتقال همان روز را بخری و بقیه را آدم بدانی و به آنها هم اجازه بدهی پرتقال ارزان مصرف کنند. چون بقیه را بر خودت مقدم داشتی به همین میزان آخرتت ساخته می شود و تو با نخریدن پرتقال ارزان انسانیتت جلو می رود. اما در اقتصاد این رفتارهای اخلاقی وجود ندارد! برخی مبنایشان زندگی اقتصادی غربی است و در ظاهر هم مذهبی اند و وقتی به او می گوییم امام صادق اینطوری رفتار کرده! می گوید امام صادق خیلی ملکوتی بوده و برخی از همین آدم ها ربا را با کلاه شرعی حلال می کنند، چون ربا سود می آورد.
اما امام می گوید هیچ نوع ربایی درست نیست و همه انواع کلاه شرعی ها حرام است کسی که این نگاه دقیق و کامل را به دین دارد با کلاه شرعی دنبال درست و جایز کردن ربا نیست. در حالی که برخی از کاسب های بازار که مکاسب هم خوانده بودند دنبال این کلاه شرعی ها بودند!
امام می گوید ربا انسان را از رسیدن به هدف باز می دارد. ربا یعنی فرصت های مناسب را برای خودت می دانی و بقیه را آدم نمی دانی و می خواهی از ضعف بقیه استفاده کنی.
پس قدم اول این شد که دنیا گذرگاه است که در مقام ابزار، ارزش عرضی و ثانویه پیدا می کند. ارزش ثانویه مثل یک تکه کاغذ که بر اساس قرارداد می شود اسکناس. اگر قرارداد را برداریم دوباره همان کاغذ می شود و مفت نمی ارزد. دنیا در نگاه اسلام ارزش ثانویه دارد و می گوید ممکن است به عنوان ابزار به درد بخورد. وقتی از در بانک مرکزی بیرون آمدی، بیل و گونی را باید کنار بگذاری!
نکته بعدی این است که آنچه که در دنیا است اصالتاً برای همه است و خدا این فرصت ها را برای همه ایجاد کرده تا از این منابع استفاده کنند. مال خداست و برای همین مالکیت انسان هم یک امر ثانویه است و یک امر اصیل نیست. برخلاف اقتصاد غربی که مالکیت را امر اصیل می پندارد. در اسلام برای این مالکیت ثانویه است تا بتوانیم با انحصاری کردن بخشی از منابع خدا به خودمان موجبات رشد خودمان را فراهم کنیم. اما اگر به جای رشد پسرفت کنیم این حماقت است!
امام حسن ۲۵ بار اموال خود را عمومی نمود؛ به یتیمان و گرسنگان و بچه ها داد. یا امام علی نخلستان درست می کرد و بعد وقف عام می کرد؛ امام علی استفاده ابزاری می کرد!
قاعده ای در فقه است که می گوید اگر شما در یک کوچه باغ عبور می کنی شاخه درخت بیرون آمده و میوه دارد اگر بچینی و بخوری ایرادی ندارد؛ مباح است. این تمثیلی است از اینکه مالک اصلی خداست و آدم مالک نیست و مالکیت یک امر ثانویه است و مالکیت تا جایی مهم است که موجب رشد ما شود و اگر موجب رشد نشد دیگر محترم نیست. در حالی که اقتصاد غربی مالکیت را تا همه جا محترم می داند(بی قید و شرط) و این مالکیت حد ندارد!
مالکیت خصوصی تا جایی که موجب پسرفت نشود انحصاری است تا به پیشرفت انسان یعنی آباد کردن آخرت کمک نماید. مثلاً کارخانه ای که محیط زیست را آلوده می کند این مالکیت سبب پسرفت صاحب کارخانه و مزاحم پیشرفت بقیه است.
اسلام می گوید نگاه مالکیتی محدود به شرایط است چون دنیا صاحب دارد و آن صاحب با یک شرایطی اذن تصرف به انسان داده است. مثل اینکه ما به یک هتل می رویم و صاحب هتل می گوید شما با کفش نمی توانید داخل خانه بروید و فقط در این حالت اجاره می دهم یا مثلاً حق ندارید میخ به دیوار بکوبید!
نگاه اسلام این است که خدا تا حدی که سبب رشد شود به انسان اجازه مالکیت داده است، نه بیشتر. مالکیت در اسلام محدود است و شروط فراوانی دارد.
حتی اگر می خواهید از کوه استفاده کنید، بی جهت حق نداری یک سنگ را هل بدهید پایین!
اگر می خواهید از معدنی استفاده کنی یک تکه را دچار انفجار می کنید و شروع به استخراج می کنید. اما اگر کنار آن جا را الکی با دینامیت سوراخ کنید، مثلاً برای خنده! این اشکال دارد. حتی حق جابجا کردن سنگ ها را هم ندارید. می توانید برای استفاده از یک معدن همان تکه را سوراخ کنید. اما بی دلیل حق ندارید جای دیگر را سوراخ نمایید.
برای همین است که اگر برای تفریح شکار بروی شکار حرام است، حتی شکار حلال؛ مثلاً کبک! شکار تفریحی در اسلام نداریم و حرام است! شکار برای کسی حلال است که درآمدش از این راه باشد یا اینکه از گرسنگی در بیابان گیر کرده باشد.
یا کسی که تفریحی می رود ماهیگیری و ماهی را کباب می کند و می خورد حرام است! ماهیگیری برای کسی که شغل اش این است حلال است.
پس مالکیت تا حدی که موجب رشد ما و بقیه شود و مزاحم ما و بقیه نباشد و به محیط هم آسیب نرساند مجاز است. چون که مالک اصلی خداست و خدا اجازه داده است که از این استفاده درست نماییم.
استفاده درست یعنی استفاده ای که موجب آبادی آخرت شود. برای همین کاری که منجر شود به افزایش این نعمت ها این کار پسندیده ای است. برای همین کاری که منجر شود به مطلوبتر شدن این نعمت ها این کار پسندیده ای است.
مثلاً یکی از کارهایی که اسلام خیلی به آن تأکید می کند کشاورزی و درختکاری است. حدیث است که اگر نهال درخت دستمان است و همان موقع داری می میرید، همان موقع نهال درخت را بکارید. این کار سبب می شود نعمت های بیشتری فراهم شود تا بقیه بتوانند از آن استفاده ابزاری کنند و بتوانند آخرتشان را بسازند.
وبلاگ عدل و داد
در حدیث است که کشاورزی از بهترین مشاغل نزد خداست و همچنین دامپروری چون سبب می شود تا نعمت های موجود ارزش افزوده پیدا نماید. کشاورزی سنگ و خاک را برای آدم قابل استفاده می کند.
مثلاً یک تکه آهن یک گوشه افتاده ما می رویم و آن را چکش کاری می کنیم و از آن یک بیل می سازیم. این کار خوبی است چون سبب رشد بقیه هم شده است. قدیم در برخی مناطق کشور این شیوه بوده است.
این نگاه، نگاه اقتصادی دینی است. نعمت خدا وسیله ای برای رشد است. وقتی نعمت ها را برای دیگران هم بگذاریم تا دیگران هم رشد کنند، این کار خودش موجب رشد ما خواهد شد.
پس اقتصادی که در دین می خواهیم از آن صحبت کنیم یک چیز دیگر است.
منبع : جنبش عدالت خواه دانشجویی
محور : اسلام و اقتصاد
نويسنده: م.ع.چپرا(1)
ترجمه: سيد اسحاق علوى
چكيده:
در اين مقاله آموزههاى قرآن و سنت و ديدگاههاى شمارى از دانشمندان متقدم مسلمان، درباره وحدت نوع بشر و پيامدهاى آن، بر مقوله يكپارچگى اقتصادهاى جهان از راه تخصص و تقسيم كار در حال افزايش و برچيدن موانع از سر راه عبور آزادانه كالا، خدمات، نيروى كار و سرمايه مورد بررسى قرار گرفته است. سپس اين مقاله به بحث درباره ميزان همخوانى اين ديدگاهها با معيارهاى «اقتصاد نوين جهانى» مىپردازد. نويسنده ادعا مىكند كه فلسفهاى، كه در تعاليم و تأليفات دانشمندان اسلامى ريشه و رشد يافته ترويج عدالت را براى رسيدن به يكپارچگى مطلوب اقتصادهاى جهان، امرى ضرورى تلقى مىكند.
با كمال تأسف، پارادايم اقتصاد نوين جهانى، فاقد چنين تعهدى نسبت به عدالت است. نويسنده بر اين نظر است كه كشورهاى اسلامى بايد، از جهانى شدن حمايت و در عين حال براى گنجاندن عدالت در الگوى جهانى سازى تلاش و كوشش كنند. با اين حال، اين نيز به تنهايى كافى نيست، اين كشورها بايد براى پياده سازى عدالت بيشتر در اقتصادهاى خود تلاش و تدابيرى جهت رويارويى با چالشهاى جهانى شدن اتخاذ نمايند.
واژگان كليدى: اقتصاد جهانى، عدالت، اسلام
>>>
ادامه مطلب
محور : اسلام و اقتصاد
مصطفی اکیول*
آیا اسلام با مدرنیته سازگاری دارد؟ این پرسشی است که در چند دهه گذشته با بحثهای داغی همراه بوده است. بحث اصلی درباره مدرنیته به آزادی سیاسی، دموکراسی، تکثر و آزادی اندیشه ربط پیدا میکند. اما یک جنبه مهم دیگر مدرنیته، آزادی اقتصادی است. از اینرو باید این پرسش را نیز مطرح سازیم که آیا اسلام با اقتصاد بازار آزاد سازگاری دارد؟ اکثر اسلامگرایان به این پرسش با یک «نه» طنینانداز پاسخ خواهند داد. اسلامگرایان کسانی هستند که اسلام را نظامسیاسی-اجتماعی کاملا فراگیر و جامعی تصور میکنند و سرمایهداری را طبیعتا رقیب و حتی دشمن اسلام مینگرند. یکی از مضامین رایج در کتب اسلامگرایان، مبارزه با کمونیسم و سرمایهداری است.
...
ادامه مطلب
محور : جهاد اقتصادي در اسلام
خداوند در سوره یوسف: آیات 54 تا 57 می فرماید: «وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَكِینٌ أَمِینٌ* قالَ اجْعَلْنِی عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ* وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ نُصِیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ* وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ كانُوا یَتَّقُونَ»؛ ملك (مصر) گفت: او (یوسف) را نزد من آورید تا وى را مخصوص خود گردانم هنگامى كه (یوسف نزد وى آمد و) با او صحبت كرد (ملك به عقل و درایت او پى برد و (گفت تو امروز نزد ما منزلت عالى دارى و مورد اعتماد هستى. (یوسف) گفت مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده كه نگهدارنده و آگاهم. و اینگونه ما به یوسف در سرزمین (مصر) قدرت دادیم كه هر گونه مى خواست در آن منزل مى گزید (و تصرف مى كرد) ما رحمت خود را به هر كس بخواهیم (و شایسته بدانیم) مى بخشیم و پاداش نیكوكاران را ضایع نمى كنیم. و پاداش آخرت براى آنها كه ایمان آورده اند و پرهیزگارند بهتر است.
اهمیت ویژه مسائل اقتصادى را در سرنوشت اجتماعات هرگز نمى توان از نظر دور داشت، آیات فوق نیز اشاره به همین حقیقت مى كند، چرا كه یوسف از میان تمام پستها انگشت روى خزانه دارى گذاشت، زیرا مى دانست هر گاه به آن سر و سامان دهد قسمت عمده نابسامانیهاى كشور باستانى مصر، سامان خواهد یافت، و از طریق عدالت اقتصادى مى تواند سازمانهاى دیگر را كنترل كند. در روایات اسلامى نیز اهمیت فوق العاده اى به این موضوع داده شده است از جمله در حدیث معروف على (ع) یكى از دو پایه اصلى زندگى مادى و معنوى مردم (قوام الدین و الدنیا) مسائل اقتصادى قرار داده شده است، در حالى كه پایه دیگر علم و دانش و آگاهى شمرده شده است. (نهج البلاغه، حکمت 372)
گرچه مسلمین تاكنون اهمیتى را كه اسلام به این بخش از زندگى فردى و اجتماعى داده نادیده گرفته اند، و به همین دلیل از دشمنان خود در این قسمت عقب مانده اند، اما بیدارى و آگاهى روز افزونى كه در قشرهاى جامعه اسلامى دیده مى شود، این امید را به وجود مى آورد كه در آینده كار و فعالیتهاى اقتصادى را به عنوان یك عبادت بزرگ اسلامى تعقیب كنند و با نظام صحیح و حساب شده عقب ماندگى خود را از دشمنان بى رحم اسلام از این نظر جبران نمایند. ضمنا تعبیر یوسف كه مى گوید«إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» دلیل بر اهمیت مدیریت در كنار امانت است، و نشان مى دهد كه پاكى و امانت به تنهایى براى پذیرش یك پست حساس اجتماعى كافى نیست بلكه علاوه بر آن آگاهى و تخصص و مدیریت نیز لازم است، چرا كه" علیم" را در كنار" حفیظ" قرار داده است. و ما بسیار دیده ایم كه خطرهاى ناشى از عدم اطلاع و مدیریت كمتر از خطرهاى ناشى از خیانت نیست بلكه گاهى از آن برتر و بیشتر است!
با این تعلیمات روشن اسلامى نمى دانیم چرا بعضى مسلمانان به مساله مدیریت و آگاهى هیچ اهمیت نمى دهند و حد اكثر كشش فكر آنها در شرائط واگذارى پستها، همان مساله امانت و پاكى است با اینكه سیره پیامبر (ص) و على (ع) در دوران حكومتشان نشان مى دهد، آنها به مساله آگاهى و مدیریت همانند امانت و درستكارى اهمیت مى دادند.
رشد یعنی قدرت مدیریت، وقتی که انسان می خواهد انسانهای دیگر را اداره کند یعنی وقتی که موضوع رشد، اداره انسانهای دیگر باشد آنرا مدیریت و رهبری می نامیم، این نوع از رشد در اصطلاح اسلامی " هدایت " و به تعبیر رساتر " امامت " نامیده می شود. دقیق ترین کلمه ای که بر کلمه امامت منطبق می شود همین کلمه رهبری است.
فرق نبوت و امامت در اینست که نبوت راهنمائی و امامت رهبری است. نبوت، ابلاغ، اخبار، اطلاع دادن، اتمام حجت و راهنمائی است. راهنما چه می کند؟ راه را نشان می دهد. وظیفه اش بیش از این نیست که راه را نشان دهد، ولی بشر علاوه بر راهنمائی به رهبری نیاز دارد. یعنی نیازمند است به افراد یا گروه و دستگاهی که قوا و نیروهای وی را بسیج کنند، حرکت دهند، سامان و سازمان بخشند. نبوت راهنمائی است و یک منصب است، اما امامت رهبری است و منصب دیگری است. پیغمبران بزرگ هم نبی و هم امام هستند.
پیغمبران کوچک فقط نبی بودند و امام نبودند، رهنما بودند ولی رهبر نبودند. اما پیغمبران بزرگ هر دو منصب و هر دو شأن را داشته اند. هم شأن راهنمائی و هم شأن رهبری. ابراهیم، موسی، عیسی هر کدام رهنما و رهبراند. خاتم الانبیاء رهنمای رهبر است. قرآن مجید بر این اصل بسیار تکیه می کند و در معارف شیعه این اصل قرآنی جای شایسته خود را دارد.
البته آنچه قرآن تحت عنوان رهبری از آن بحث می کند مافوق رهبری است که بشریت می شناسد، رهبریی که بشریت می شناسد از حدود رهبری در مسایل اجتماعی تجاوز نمی کند ولی منظور قرآن از رهبری، علاوه بر رهبری اجتماعی رهبری معنوی یعنی رهبری بسوی خدا است و آن خود حساب دقیق و حساسی دارد و از رهبریهای اجتماعی بسی دقیقتر و حساستر است.
قرآن کریم درباره ابراهیم حرف عجیبی می زند و می گوید: " «و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات»"...؛ خداوند ابراهیم را در مراحل بسیار مورد آزمایش قرار داد و ابراهیم از این آزمایشها پیروز بیرون آمد. (بقره/124) ابراهیم از پیغمبرهائی است که سرگذشت عجیبی دارد و آزمون ها برایش پیش آمده و در همه آنها کمال موفقیت و پیروزی را داشته است. در میان قوم بابل به نبوت مبعوث شد و یک تنه با عقائد منحط و شرک آمیز قوم خود که همه را فرا گرفته بود مبارزه کرد، همه بتها را به استثنای بت بزرگ شکست. تبر بت شکنی را به گردن بت بزرگ انداخت، به علامت اینکه بت ها با یکدیگر نزاع کرده و بت بزرگ سایر بتها را به این روز انداخته است.
ابراهیم با این کار خود نیروی فطری عقلی خفته مردم را بیدار کرد. زیرا فطرتا درک می کنند که ممکن نیست، جمادات با یکدیگر به نزاع برخیزند، همین جا به خود می آیند که پس چرا انسان عاقل شاعر مدرک، سر به آستان این موجودات لایشعر فرود آورد. ابراهیم مکرر مورد غضب و خشم نمرود قرار گرفت تا آن جا که او را در گودالی، حتی می توان گفت در دریائی، از آتش انداختند ولی او از سخن خود دست بر نمی داشت. ابراهیم از طرفی با عقائد منحط و خرافی و تقلیدی خود درگیر بود و پیروز می گشت، و از طرف دیگر با نمرود درگیری شدید پیدا کرد و تا میان آتش رفت و درهمان حال یک آزمون عجیب الهی به سراغش آمد، یعنی از طرف خدا به امری مأمور شد که جز یک تسلیم کامل هیچ نیروئی نمی تواند آنرا اطاعت کند، امری که درباره اش صادر شد این بود که فرزند جوان عزیزت را بدست خود در راه خدا باید فداکنی و سر ببری. ابراهیم تصمیم به انجام اینکار گرفت و در آخرین مرحله که تصمیم ابراهیمی ظهور کرد از جانب خداوند ندا رسید که یا ابراهیم تو عمل کردی و ما آنچه از تو می خواستیم همین بود.
ما از تو همین حد از تسلیم را می خواستیم، ما کشتن فرزند از تو نمی خواستیم. ابراهیم این منازل و مراحل را طی کرد و پشت سر گذاشت، بعد از همه اینها بود که به او گفته شد اکنون شایسته امامت و رهبری هستی. ابراهیم از نبوت و رسالت گذشت تا به رهبری رسید.
در حدیث است: " «اتخذ الله ابراهیم نبیا قبل ان یتخذه رسولا و اتخذه رسولا قبل ان یتخذه خلیلا و اتخذه خلیلا قبل ان یتخذه اماما» "؛ خلاصه معنی حدیث اینکه: ابراهیم اول نبی بود و هنوز رسول نبود، رسول شد و هنوز خلیل نبود، و خلیل الله شد، و هنوز امام و رهبر نبود، بعد از همه اینها بمقام امامت و رهبری رسید.
مفاد آیه کریمه: " «و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما»؛ و هنگامی که خداوند ابراهیم را با کلماتی بیازمود و او همه را به اتمام رسانید، گفت: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم. (بقره/124)"، اینست که: پس از آنکه ابراهیم همه مراحل را طی کرد و از همه آزمایشها پیروز و موفق بیرون آمد و باصطلاح فارسی از هفت خوان گذشت، ما باو اعلام کردیم که هم اکنون وقت آن رسیده است که ما تو را امام و رهبر قرار دهیم. امامت و رهبری انسانها، چه در بعد معنوی و الهی، و چه در بعد اجتماعی عالیترین درجه و مقام و پستی است که از طرف خدا بیک انسان واگذار می شود، مدالی که باین نام به سینه کسی می چسبانند عالیترین مدالها است. ابراهیم هم نبی و هم امام بود به همین جهت رهبر قوم خویش بود.
اینکه نبوت، راهنمائی و امامت رهبری است، مقصودم این نیست که انبیاء این منصب را که بالاتر است نداشتند. نبوت و امامت دو منصب است که در انبیاء بزرگ هر دو منصب جمع است و در انبیاء کوچک یکی از آن دو، کما اینکه در ائمه، امامت و رهبری هست ولی نبوت یعنی رهنمائی جدید نیست چون راه همان راهی است که پیغمبر نمایانده است. و ائمه مردم را در همان راه که پیغمبر از طرف خداوند ارائه کرده است، حرکت می دهند، بسیج می کنند و راه می برند، این مفهوم امامت از نظر اسلام است. دنیای امروز به مسأله رهبری و مدیریت تنها از جنبه اجتماعی مینگرد: یعنی تنها این جنبه و این بعد را شناخته است. ولی همین را که شناخته است بسیار اهمیت می دهد و به حق اهمیت بسیار می دهد.
قرآن مجید تعبیر عجیبی راجع به پیغمبر اکرم دارد: «الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراة و الانجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم»؛ این پیامبر امی که در تورات و انجیل از او یاد شده است، که آنها را به کار پسندیده فرمان می دهد و از کار ناپسند منع می کند و چیزهای خوب را بر آنها حلال می کند و پلیدیها را حرام می نماید و بار سنگین را از دوش آنها بر می دارد و غلها را از مردم باز می کند. (اعراف/157)
کدام بار سنگین و کدام غل و زنجیر؟ بارهایی از سنگ و یا غل و زنجیرهائی از آهن؟ از چوب؟ نه، بلکه بارهایی سنگین از عادات و خرافات و غل و زنجیرهای روحی که بر نیروها و بر استعدادهای معنوی بشر گذاشته شده بود. همانها که نتیجه اش جمود، افسردگی، یأس و بدبختی بود. پیغمبر این نیروهای بسته را باز کرد. مدیریت اجتماعی یعنی این. رهبری یعنی این. مجهز کردن نیروها، تحریک نیروها، آزاد کردن نیروها، و در عین حال کنترل نیروها و در مجرای صحیح انداختن آنها، سامان دادن، سازمان بخشیدن و حرارت بخشیدن بدانها. مدیریت صحیح از ضعیف ترین ملتهای دنیا، قوی ترین ملتها را می سازد، آن چنان که رسول اکرم کرد و این معجزه رهبری بود.
اهمیت فوق العاده رهبری بر سه اصل مبتنی است. اصل اول مربوط است به اهمیت انسان و ذخائر و نیروهائی که در او نهفته است که معمولا خود به آنها توجه ندارد. در اسلام به مسئله متوجه کردن انسان به خود، به عظمت و شرافت خود و نیروهای عظیمی که در او است توجه شده است.
قرآن مجید می گوید: وقتی که انسان را خواستیم بیافرینیم فرشتگان را امر کردیم که به این موجود سجده کنند. می گوید انسان بر فرشتگان در تعلیم اسماء الهی پیشی گرفت، می گوید آنچه در زمین است برای انسان آفریده شده است: " «و خلق لکم ما فی الارض جمیعا، بقره/29»، «سخر لکم ما فی السموات و الارض؛ آنچه در آسمانها و زمین است مسخر شما گردانید. جاثیه/13»؛ ای بشر در تو چیزهاست، تو خیال نکن مشتی آب و خاک هستی. خودت را با موجودات دیگر مقایسه نکن. اصل دوم مربوط است به تفاوت انسان و حیوان، انسان با اینکه از جنس حیوان است از نظر مجهز بودن به غرائز با حیوان تفاوت دارد: یعنی ضعیف تر از حیوان است.
حیوانات به یک سلسله غرایز مجهز هستند و نیاز چندانی به مدیریت و رهبری از خارج ندارند، زیرا غریزه کارش راهنمائی و رهبری بصورت خودکار است. مورچه به سلسله غرایزی مجهز است که بطور خودکار و اتوماتیک وی را در زندگی رهبری می کند.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در یکی از خطبه های نهج البلاغه موضوع مجهز بودن مورچه را به غرایز زندگی بیان و تشریح می کند. سایر حشرات نیز بدین منوال هستند. انسان با اینکه از نظر نیروها مجهزترین موجودات است و اگر بنا بود با غریزه رهبری شود می بایست صد برابر حیوانات مجهز به غرایز باشد، در عین حال از نظر غرایزی که او را از داخل خود هدایت و رهبری کنند، فقیرترین و ناتوان ترین موجود است. لهذا به رهبری، مدیریت و هدایت از خارج نیاز دارد.
این همان اصلی است که مبنا و فلسفه بعثت انبیاء است. و هنگامی که فلسفه بعثت انبیاء را مورد بحث قرار می دهیم متکی به اصل نیاز بشر به راهنمائی و رهبری هستیم. یعنی بشر موجودی است مجهز به ذخائر و منابع قدرت بیشمار و در عین حال، در ذات خود فوق العاده بی خبر و سرگردان و خود از ذخائر و منابع وجود خود، نا آگاه، نه می داند که چه دارد و نه می داند که چگونه آنها را رهبری کند و مورد بهره برداری قرار دهد. لهذا نیازمند است که رهبری گردد، راه به او نشان داده شود و نیروهایش سامان یابد و سازمان پیدا کند. باید او را آزاد کرد و به حرکت آورد.
اصل سوم مربوط به قوانین خاص زندگی بشر است. یک سلسله اصول بر رفتار انسان حکومت می کند که اگر کسی بخواهد بر بشر مدیریت داشته باشد و وی را رهبری کند جز از راه شناخت قوانینی که بر حیات و بر روال زندگی بشر حاکم است، میسر نیست. پس بشر موجودی است که به یک سلسله نیروها مجهز است و به هدایت و رهبری و به پیشوا و پیشوائی نیازمند است. موجودی است که رهبری و به حرکت در آوردن و بهره برداری از نیروهای وی تابع یک سلسله قوانین بسیار دقیق و ظریف است که شناخت آن قوانین کلید راه نفوذ در دلها و مسلط شدن بر انسانها است.
منابع :
کتاب امدادهای غیبی، ص 117-109
تفسير نمونه، ج10، ص 10
محور : جهاد اقتصادي در اسلام
اسلام دو پیوند با اقتصاد دارد:
مستقیم و غیرمستقیم. پیوند مستقیم اسلام با اقتصاد از آن جهت است که مستقیما یک سلسله مقررات اقتصادی درباره مالکیت، مبادلات، مالیاتها، حجرها، ارث، هبات و صدقات، وقف، مجازاتهای مالی یا مجازاتهایی در زمینه ثروت و غیره دارد. اسلام کتاب البیع، کتاب الاجاره، کتاب الوکاله، کتاب الرهن، کتاب الارث، کتاب الهبه، کتاب الوقف دارد. پیوند غیرمستقیم اسلام با اقتصاد از طریق اخلاق است.
اسلام مردم را توصیه می کند به امانت، عفت، عدالت، احسان، ایثار، منع دزدی، خیانت، رشوه. همه اینها در زمینه ثروت است و یا قسمتی از قلمروی این مفاهیم ثروت است. تا حدود مسائل اقتصادی روشن نشود، حدود عدالت و امامت و عفت و احسان و همچنین حدود دزدی و خیانت و رشوه روشن نمی شود.
نظر اسلام راجع به ثروت
در اسلام مال و ثروت هیچوقت تحقیر نشده است، نه تولیدش، نه مبادله اش، نه مصرف کردنش، بلکه همه اینها تأکید و توصیه شده است و برای آنها شرایط و موازین مقرر شده است و هرگز ثروت از نظر اسلام دور افکندنی نیست بلکه دور افکندنش (اسراف، تبذیر، تضییع مال) حرام قطعی است.
اسلام با هدف قرار دادن ثروت، با این که انسان فدای ثروت شود مخالف است و سخت مبارزه کرده است، به عبارت دیگر پول پرستی را و اینکه انسان برده پول باشد، به عبارت دیگر اینکه انسان پول را به خاطر خود پول و برای ذخیره کردن و اندوختن بخواهد که: «الذین یکنزون الذهب و الفضه و لاینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم»؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! بسیارى از دانشمندان (اهل کتاب) و راهبان، اموال مردم را به باطل مى خورند، و (آنان را) از راه خدا بازمى دارند! و کسانى که طلا و نقره را گنجینه (و ذخیره و پنهان) مى سازند، و در راه خدا انفاق نمى کنند، به مجازات دردناکى بشارت ده! (توبه /34) که نام این حالت حرص و آز است، و یا پول را فقط برای پرکردن شکم و برای عیاشی وبیکاری و ولگردی بخواهد که نام آن شهوترانی است، اینها را محکوم کرده است.
در این حالت پول خواستن توام است با دنائت و پستی و محو شخصیت انسانی در پول و فقدان هرگونه شخصیت انسانی و شرافت معنوی.
نقطه مقابل، این است که انسان پول را به عنوان یک وسیله برای فعالیت و عمل و تسهیل و تولید بخواهد. در این صورت پول تابع آن هدف کلی است که انسان پول را برای آن هدف می خواهد. اسلام که پول پرستی را محکوم کرده است پول و ثروت را محکوم نکرده است، زیرا تولید ثروت: کشاورزی، دامداری، صنعت و غیره توصیه شده است، مبادله ثروت یعنی تجارت و داد و ستد توصیه شده است. مصرف رساندن از نظر شخصی در حدود احتیاجات فردی خالی از هر نوع تجمل و اسراف که مفسد انسان است توصیه شده است.
در اسلام تبذیر و اسراف و تضییع آن ممنوع است. در اسلام مقررات سخت قضائی و جزائی در مورد حیف و میل ها و سرقتها و خیانتها وضع شده است. و دفاع از مال در حکم جهاد و کشته در این راه شهید تلقی شده است: «المقتول دون اهله و ماله»... و برای مال انسان حقوقی قائل شده است. خود ثروت در کمال صراحت در قرآن کریم به عنوان " خیر " نامیده شده است: «کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیه للوالدین و الاقربین»؛ بر شما نوشته شده: «هنگامى که یکى از شما را مرگ فرا رسد، اگر چیز خوبى (مالى ) از خود به جاى گذارده، براى پدر و مادر و نزدیکان، بطور شایسته وصیت کند! این حقّى است بر پرهیزکاران!» (بقره/ 180).
اقتصاد سالم در نظر اسلام
یکی از اصول اولیه اقتصاد سالم، حیات و قابلیت رشد و نمو ثروت است، همان طوری که از شرائط اولیه یک اجتماع سالم اقتصاد سالم است. اقتصاد سالم یعنی اقتصاد قائم به ذات و بی عیب و غیرقائم به غیر جامعه باید بنیه اقتصادی سالمی داشته باشد، مبتلا به کم خونی اقتصادی نباشد و اگرنه، مانند یک مریض کم خون و یا مریضی که دستگاه قلب و جهاز دمویه اش خراب است همیشه مریض خواهد بود. از نظر اسلام هدفهای اسلامی بدون اقتصاد سالم غیرقابل تأمین است.
اسلام می خواهد که غیرمسلمان در مسلمان تسلط و نفوذ نداشته باشد. این هدف هنگامی میسر است که ملت مسلمان در اقتصاد نیازمند نباشد و دستش به طرف غیرمسلمان دراز نباشد، و الا نیازمندی ملازم است با اسارت و بردگی، اگرچه اسم بردگی در کار نباشد.
هر ملتی که از لحاظ اقتصاد دستش به طرف ملت دیگر دراز باشد اسیر و برده او است و اعتباری به تعارفهای دیپلماسی معمولی نیست. علی علیه السلام می فرماید: «احتج الی من شئت تکن اسیره، استغن عمن شئت تکن نظیره، أحسن الی من شئت تکن امیره»؛ محتاج هر که شوی اسیر او خواهی بود، بی نیاز از هر که گردی با او برابر خواهی شد، و هر که را مورد نیکی و احسان خود قرار دهی فرمانروای او خواهی شد (غرر الحکم، ج 2، ص 584). اسلام همواره روش وسط و معتدل را پیش می گیرد، و این جهت ناشی از جنبه همه جانبه بودن اسلام است. دو روش افراطی و تفریطی طرفدار فقر است و دیگری که همه چیز را فراموش می کند و معتقد است منبع درآمد، تمایلات بشر است و هر چیزی که تقاضایش وجود داشت و میل به خرید آن در مردم بود و پول درآور بود باید عرضه داشت، تقاضا علت تامه جواز عرضه است هرچند عرضه مواد مهلک یا مضعف جامعه باشد این دو روش افراطی و تفریطی را اسلام نفی می کند.
اسلام مکاسب محرمه دارد، قبل از هر مسئله ای در مکاسب، مکاسب محرمه را عنوان می کند، فروختن بت و صلیب را حتی به غیرمسلمانان تحریم می کند، فروختن شراب و آلات قمار و وسائل گمراهی را مطلقا تحریم می کند، فروش کتب ضلال (کتابهای گمراه کننده) را تحریم می کند، بیع سلاح للاعداء (فروختن اسلحه به دشمنان دین و مسلمانان) را تحریم می کند، اسلام تدلیس ماشطه (آراستن زن به گونه ای که عیبش آشکار نشود و ازدواج همراه با فریفتن مرد باشد) و مجسمه سازی، ساختن و فروختن ظرف طلا و نقره، شعر هجائی و مدحی، غش، لغو و لهو، قمار، قیادت، قیافه، کهانت، مدح من لایستحق المدح، بخش (قیمت کاذب روی اجناس گذاشتن و یا با تبلیغات مشتری ها را فراری دادن)، اعانت ظالمین، ولایت از قبل جائر، هجاء مؤمن، اکتساب به واجبات، و... را تحریم می کند.
از همه اینها آشکار می شود که تز اسلام این است: منبع درآمد، تمایلات و خواسته های مردم نباید باشد، مصالح عمومی باید باشد "، به تعبیر فقهاء خرید و فروش چیزی جایز است که منفعت محلله مقصوده داشته باشد. این اقتصاد اقتصادی است واقع بینانه و مرتبط به اخلاق و تربیت بشر. پس در عین اینکه اسلام طرفدار ازدیاد ثروت است و ثروت را وسیله تأمین هدفهای عالی خود می داند، به همین دلیل که هدف، عالی تر از خود ثروت است راه درآمد را تمایلات و تقاضا نمی داند، مصلحت را راه می داند، اما در اقتصاد جدید اینگونه محدودیتها وجود ندارد، خصوصا اقتصاد سرمایه داری، از صادراتشان می توان حقیقت را فهمید که از مملکتهای نیازمند چه می برند و چه تحویل می دهند.
اسلام هم طرفدار مالکیت اختصاصی است و هم تربیت ایمانی دارد و راه درآمد غیرمشروع را بسته است. اسلام طرفدار تقویت بنیه اقتصادی است اما نه به عنوان اینکه اقتصاد خود هدف است، یا تنها هدف است، بلکه به عنوان اینکه هدفهای اسلامی بدون اقتصاد سالم و نیروی مستقل اقتصادی میسر نیست، اما اسلام اقتصاد را یک رکن از ارکان حیات اجتماعی می داند، به همین دلیل به خاطر اقتصاد به سایر ارکان ضربه و لطمه نمی زند.
اسلام طرفدار این نظریه که سرچشمه درآمد، تقاضاها و تمایلات است نیست، بلکه معتقد است باید تمایلات با مصالح عالی و همه جانبه بشریت تطبیق بکند، از اینرو فصل مهمی در اسلام هست به نام مکاسب محرمه.
درآمد مشروع از نظر اسلام یعنی در آمدی که از طرفی محصول فعالیت شخص باشد یا لااقل جنبه استثمار نداشته باشد، و از طرف دیگر از لحاظ مصرف، قابلیت مصرف شدن، مشروع و مفید داشته باشد و به اصطلاح فقهاء جنس مورد معامله دارای " منفعت محلله مقصوده " باشد، به عبارت سوسیالیستها هدفها منافع اجتماع باشد نه پر کردن جیب شخص.
اسلام و علم اقتصاد
در اسلام اقتصاد نظری وجود ندارد، زیرا اقتصاد به این معنی صرفا یک علم نظری است، اما اقتصاد به معنی اینکه بهتر است قوانین اجتماعی بشر در زمینه حقوق اقتصادی و وظایف چگونه باشد، از این نظر اقتصاد، اقتصاد عملی است، اسلام از این نظر قوانین و مقرراتی دارد. اصول متعارفه و موضوعه این علم عبارت است از:
الف. اقتصاد باید به نحوی باشد که موجب ازدیاد ثروت عمومی بشود، راکد و ثابت نباشد، متکامل باشد، حداکثر استفاده از عامل طبیعت و عامل انسانی بشود.
ب. عدالت و مساوات رعایت گردد، به معنی اینکه تبعیضها و اولویتهای بیجا در کار نباشد.
ج. فردی فرد دیگر را استثمار نکند.
د. عدالت به معنی این که حقوق طبیعی افراد باید رعایت شود، هم به این معنی که حق طبیعی یک فرد به او داده شود نه به فرد دیگر یا همه افراد دیگر و دولت، و هم به معنی این که آزادی یک فرد محترم شمرده شود می توانیم آزادی را اصل مستقلی بشماریم.
و. احترام آزادی افراد در انتخاب کار
ز. آزادی افراد که خود یک اصل است و همچنین ازدیاد ثروت عمومی که خود اصل دیگری است باید محدود شود به سایر مصالح بشر، یعنی باید منحصر به اخلاق عموم و معنویات بشر باشد.
یکی از اصولی که در اقتصاد باید در نظر گرفت اصل تزیید ثروت ملی و تکثیر تولید است، یعنی اقتصاد سالم آن است که جریان ثروت و منابع اولیه به نحوی باشد که بر ثروت که یگانه وسیله مادی و پایه ای از پایه های زندگی است بیفزاید و قدرت ملی را در تحصیل وسائل مادی و معنوی زندگی مضاعف کند و این مشروط به دو شرط است، یکی این که منابع ثروت آزاد باشد و دچار حبس و توقف نشود، دیگر اینکه فعالیت، آزاد و محترم باشد، یعنی ثمره فعالیت به فعال برگردد.
اسلام مسأله تقاضا را به هر نحو باشد سرچشمه درآمد مشروع نمی داند، خود تقاضاها را مشروع نمی داند و کنترل می کند و به علاوه، پاسخ گفتن به این تقاضاها را غیرمشروع می داند، ولی مادیون اقتصادی حتی تقاضای نامشروع مثل اعتیاد به مواد مخدر ایجاد می کنند تا راه درآمد خود را باز کنند. اینجاست که زیان انفکاک اقتصاد از اخلاق و معنویت روشن می شود.
به طور خلاصه باید گفت: در اسلام زندگی یک واحد مرکب و یا منظم است. اگر دین تنها رفتن به کلیسا یا مسجد می بود... ولی این مطلب درباره هر دینی صادق باشد درباره اسلام صادق نیست. اسلام دو نوع پیوند با اقتصاد دارد، یکی مستقیم و یکی غیرمستقیم. دراسلام شی ء دورانداختنی تولیدش، مبادله اش، مصرف رساندنش، توصیه نمی شود، اما مال و ثروت، تولیدش، مبادله اش، مصرف رساندنش توصیه می شود، تضییع و اسرافش ممنوع است، حقوق قضائی و جزائی دارد، دفاع از آن جهاد و شهادت است، برای مال حقی بر انسان است، در قرآن " خیر " نامیده شده است.
اسلام اصل مالکیت را می پذیرد ولی مالکیت طبیعت حکمی دارد، و مالکیت ماشین، امروز حکمی دیگر دارد. در اسلام مال و ثروت در درجه اول تعلق دارد به اجتماع و در درجه دوم به فرد. آیا آنچه امروز در جهان به نام رژیم سرمایه داری موجود است ظالمانه است. اسلام با این نظر موافق است که امور اقتصادی تحت نظر اعضای مدیر و بافهم و خیرخواه جامعه قرار گیرد. اسلام اصل " کار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج " را به عنوان یک اصل حقوقی نمی پذیرد و این نوعی استثمار است، به علاوه، نیروی فعالیت را از کار می گیرد. اسلام به طور کلی اداره اجتماع را از روی شعور و اراده می پذیرد.
اصل " کار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج " اگر به صورت قانون در آید اولا استثمار است، ثانیا نیروی فعالیت را تضعیف می کند زیرا آزادی و رقابت را از میان می برد. اسلام با استثمار موافق نیست: «لاتکون جناه ایدیهم لغیر افواههم؛ دست چین مسلمانان (حاصل زحمات آنان) تنها برای خود آنان است.» از نظر اسلام لازم است تولید و توزیع ثروت تحت کنترل اجتماع درآید و چنین حقی حکومت یا اجتماع دارد.
خواسته و میل مردم و اشتهای مردم باید منبع درآمد باشد، یا منبع درآمد باید احتیاجات واقعی مردم باشد نه هر چه تقاضایش وجود پیدا کند و احیانا تقاضا به وجود آید. اسلام که با اخلاق و مصالح اجتماعی توأم است دوم را اجازه نمی دهد، به همین جهت اکل به باطل را اجازه نمی دهد. در اسلام مکاسب محرمه وجود دارد مانند، بت و صلیب، شراب، اعیان نجسه، آلات قمار، بیع سلاح للاعداء، کتب ضلال، تدلیس ماشطه، نجش، مجسمه سازی، هجو مؤمن، غش، لغو و لهو، اعانت ظلمه، کهانت، اکتساب به واجبات...
منبع :
نظری به نظام اقتصادی در اسلام، ص 216-210 و 21-15 و 243-203
محور : جهاد اقتصادي در اسلام
یکی از اصول اولیه اقتصاد سالم، حیات و قابلیت رشد و نمو ثروت است، همان طوری که از شرائط اولیه یک اجتماع سالم اقتصاد سالم است. اقتصاد سالم یعنی اقتصاد قائم به ذات و بی عیب و غیرقائم به غیر. جامعه باید بنیه اقتصادی سالمی داشته باشد، مبتلا به کم خونی اقتصادی نباشد و اگرنه، مانند یک مریض کم خون و یا مریضی که دستگاه قلب و جهاز دمویه اش خراب است همیشه مریض خواهد بود. گمان نمی رود هیچ عالم و بلکه هیچ عاقلی منکر لزوم و ضرورت اقتصاد سالم باشد. از نظر اسلام هدفهای اسلامی بدون اقتصاد سالم غیرقابل تأمین است.
اسلام می خواهد که غیرمسلمان در مسلمان تسلط و نفوذ نداشته باشد. این هدف هنگامی میسر است که ملت مسلمان در اقتصاد نیازمند نباشد و دستش به طرف غیرمسلمان دراز نباشد، و الا نیازمندی ملازم است با اسارت و بردگی، ولو آنکه اسم بردگی در کار نباشد. هر ملتی که از لحاظ اقتصاد دستش به طرف ملت دیگر دراز باشد اسیر و برده او است و اعتباری به تعارفهای دیپلماسی معمولی نیست. به قول نهرو: " ملتی مستقل است که جهش اقتصادی داشته باشد. "
علی علیه السلام می فرماید: «احتج الی من شئت تکن اسیره، استغن عمن شئت تکن نظیره، أحسن الی من شئت تکن امیره»؛ «محتاج هر که شوی اسیر او خواهی بود، بی نیاز از هر که گردی با او برابر خواهی شد، و هر که را مورد نیکی و احسان خود قرار دهی فرمانروای او خواهی شد». (غرر الحکم، چاپ دانشگاه تهران، ج 2، ص 584).
اگر ملتی کمک خواست و ملتی دیگر کمک داد، خواه ناخواه اولی برده و دومی آقاست. چقدر جهالت و حماقت است که آدمی ارزش سلامت بنیه اقتصادی را درنیابد و نفهمد اقتصاد مستقل یکی از شرائط حیات ملی است. این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه اسلام همواره روش وسط و معتدل را پیش می گیرد، و این جهت ناشی از جنبه همه جانبه بودن اسلام است. دو روش افراطی و تفریطی به چشم می خورد، یکی اساسا ارزش سلامت بنیه اقتصادی را درک نمی کند و طرفدار فقر است و خیال می کند همین طور که فقر برای فرد عیب نیست برای جامعه هم عیب نیست، اولا برای فرد هم به یک معنی عیب است و اگرهم برای فرد عیب نباشد برای اجتماع عیب است، و دیگری که به ارزش اقتصاد پی برده است دیگر همه چیز را فراموش می کند و معتقد است منبع درآمد، تمایلات بشر است و هر چیزی که تقاضایش وجود داشت و میل به خرید آن در مردم بود و پول درآور بود باید عرضه داشت، تقاضا علت تامه جواز عرضه است ولو اینکه عرضه مواد مهلک یا مضعف جامعه باشد.
جامعه ای بیماری باد بادک و اسباب بازی و لوازم تجملی تقاضا دارد، مانند مریضی که اشتهای چیزی دارد که برایش مضر است. جامعه ای بیماری اتومبیل دارد، مانند بیمار مستسقی یا طفل مبتلا به قی و اسهال تقاضای آب دارد و صاحب آب فقط به دلیل اینکه در مقابل این آب پول داده می شود مرتب آب می دهد و جیب خود را از پول پر می کند، بالاتر این که تقاضای کاذب به وجود می آورد، هروئین می سازد و راه در آمد هنگفت به وجود می آورد و مرتب هروئینی می سازد، به دلال می گوید: از هر ده نفر مبتلا به اندازه یک نفر متعلق به شخص خودت، از هر چه فروش کردی ده یک مال خودت، ولی اسلام مکاسب محرمه دارد، قبل از هر مسئله ای در مکاسب، مکاسب محرمه را عنوان می کند، فروختن بت و صلیب را حتی به غیرمسلمانان تحریم می کند، فروختن شراب و آلات قمار و وسائل گمراهی را مطلقا تحریم می کند، فروش کتب ضلال را تحریم می کند، بیع سلاح للاعداء را تحریم می کند، اسلام تدلیس ماشطه و مجسمه سازی، ساختن و فروختن ظرف طلا و نقره، شعر هجائی و مدحی، غش، لغو و لهو، قمار، قیادت، قیافه، کهانت، مدح من لایستحق المدح، نجش، اعانت ظالمین، ولایت از قبل جائر، هجاء مؤمن، اکتساب به واجبات، و ... را تحریم می کند. از همه اینها «آشکار می شود که» تز اسلام این است:
رابطه نیت کسب درآمد با مصالح عمومی
"منبع درآمد، تمایلات و خواسته های مردم نباید باشد، مصالح عمومی باید باشد"، به تعبیر فقهاء خرید و فروش چیزی جایز است که "منفعت محلله مقصوده" (سودی که حلال بوده و توسط خریدار و فروشنده قصد شده باشد) داشته باشد. این اقتصاد اقتصادی است واقع بینانه و مرتبط به اخلاق و تربیت بشر. پس در عین اینکه اسلام طرفدار ازدیاد ثروت است و ثروت را وسیله تأمین هدفهای عالی خود می داند، به همین دلیل که هدف، عالی تر از خود ثروت است، راه درآمد را تمایلات و تقاضا نمی داند، مصلحت را راه می داند، اما در اقتصاد جدید اینگونه محدودیتها وجود ندارد، خصوصا اقتصاد سرمایه داری، از صادراتشان می توان حقیقت را فهمید که از مملکتهای نیازمند مثل ایران چه می برند و چه تحویل می دهند.
نسبت نحوه فعالیت و مالکیت در اقتصاد اسلامی
مطلب سوم این است که همان طور که نباید از هر راهی به دنبال ثروت بود، نباید سیستم اقتصادی به شکلی باشد که رشد و نمو را متوقف و فلج کند و جلوگیری نماید. از جمله چیزهایی که مانع رشد است به عقیده ما تز " کار به قدر استعداد و مخارج به قدر احتیاج " است که لازمه اش اشتراک مردم در منافع یکدیگر است.
این چند عیب دارد: اولا برخلاف فطرت و طبیعت است. پیوستگی طبیعی افراد بشر به حد اجزاء یک پیکر نیست.
ثانیا این خود نوعی استثمار است.
ثالثا جلوی فعالیت و نشاط را می گیرد، بشر آنگاه نشاط کار پیدا می کند که بداند نتیجه کارش به خودش برمی گردد. چرا اداریها اهل سنبل اند؟ به قولی مرض اداره دارند؟ چون ایمان که ندارد و درآمدش و ترقیاتش هیچکدام با فعالیتش بستگی ندارد، برعکس درآمدش با انجام کارهای غیرمشروع از باند بازی و حقه بازی و رشوه مالی و احیانا العیاذ بالله رشوه ناموسی است.
خوشا به حال اجتماعی که سیستم اقتصادیش به شکلی باشد که راه درآمد منحصر باشد به فعالیت، و آثار فعالیت فرد هم مخصوص خودش باشد، بدا به حال اجتماعی که کار در آن اجتماع صرف نمی کند اما بورس بازی و کارهای غیر تولیدی و کارهای انحرافی در آن صرف بکند (این جهت مربوط است به فرهنگ و دادگستری و ایمان)، و بالاخره فعالیت مفید و سالم راه درآمد نباشد، و نیز بدا به حال اجتماعی که هر چند راه درآمد غیر شروع را بسته است اما راه درآمد مشروع را از نظر شخصی نیز بازنگذاشته و تز " کار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج " را پیش کشیده است. جل الاسلام که هم طرفدار مالکیت اختصاصی است و هم تربیت ایمانی دارد و راه درآمد غیرمشروع را بسته است.
ما هیچ احتیاجی نداریم به تزی که از آن سوی دیوار آهنین یا از ماوراء بحار برای ما بیاورند، تز اسلام کافی است. ما باید به طور قطع بدانیم که از راه مشروع صد پارچه ملک درست نمی شود. در حدیث است که: " ده هزار درهم از راه مشروع جمع نمی شود " (وسائل الشیعه "جلد 12، کتاب التجارة، باب 8 ص 21، به نقل از "تهذیب" ج 2 ص 100).
البته این نسبت به زندگی آن روز است، مقصود این است که همیشه درآمد مشروع حد معینی دارد و بالاتر از آن از راه مشروع به دست نمی آید، نه این که اگر به دست آمد باید از او گرفت، غلط ترین تزها تحدید مالکیت است، ما سر جوال را ول کرده ایم و اصل " من أین لک هذا "؛ («این مال» را از کجا کسب نموده ای) را فراموش کرده ایم و از راه تحدید و اشتراک می خواهیم وارد شویم. تز "من أین لک هذا" که تز عمر است از تز تحدید مالکیت یا اشتراک بسیار ارجمندتر است (رجوع شود به " عبقریة عمر " عقاد).
خلاصه مطلب اینکه: اسلام طرفدار تقویت بنیه اقتصادی است اما نه به عنوان اینکه اقتصاد خود هدف است، یا تنها هدف است، بلکه به عنوان اینکه هدفهای اسلامی بدون اقتصاد سالم و نیروی مستقل اقتصادی میسر نیست، اما اسلام اقتصاد را یک رکن از ارکان حیات اجتماعی می داند، لهذا به خاطر اقتصاد به سایر ارکان ضربه و لطمه نمی زند. اسلام طرفدار این نظریه که سرچشمه درآمد، تقاضاها و تمایلات است نیست ، بلکه معتقد است باید تمایلات با مصالح عالی و همه جانبه بشریت تطبیق بکند، از اینرو فصل مهمی در اسلام هست به نام مکاسب محرمه.
در آمد مشروع از نظر اسلام یعنی در آمدی که از طرفی محصول فعالیت شخص باشد یا لااقل جنبه استثمار نداشته باشد، و از طرف دیگر از لحاظ مصرف ، قابلیت مصرف شدن، مشروع و مفید داشته باشد و به اصطلاح فقهاء جنس مورد معامله دارای "منفعت محلله مقصوده" باشد، به عبارت سوسیالیستها هدفها منافع اجتماع باشد نه پر کردن جیب شخص.
منبع :
کتاب نظری به نظام اقتصادی اسلام صفحه 18 تا 23
محور : جهاد اقتصادي در اسلام
پیوستگی اجزاء مختلف جامعه
کسانی که فکر می کنند مسائل زندگی از یکدیگر جداست و هر چیزی یک مرز و یک قلمروی خاص دارد و هر گوشه ای و قسمتی از زندگی بشر به یک شی ء بخصوص تعلق دارد، تعجب و احیانا انکار می کنند که کسی مسأله ای به نام "اقتصاد اسلامی" طرح کند، زیرا به عقیده اینها هر یک از اسلام و اقتصاد یک مسأله جداگانه است، اسلام به عنوان یک دین برای خودش، و اقتصاد به عنوان یک علم و یا یک فلسفه برای خودش، اسلام قلمروی دارد و اقتصاد قلمروی دیگر، همچنان که فرهنگ، سیاست، قضاوت و حتی اخلاق هر کدام قلمروی جداگانه از اسلام دارند.
بعضی پا فراتر نهاده و گفته اند زندگی به طور کلی یک مسأله است و دین مسأله دیگر، دین را نباید با مسائل زندگی مخلوط کرد.
این اشخاص اشتباه اولشان این است که مسائل زندگی را مجرد فرض می کنند، خیر، زندگی یک واحد و همه شؤونش توام با یکدیگر است، صلاح و فساد در هر یک از شؤون زندگی، در سایر شؤون مؤثر است. ممکن نیست اجتماعی مثلا فرهنگ یا سیاست، یا قضاوت یا اخلاق و تربیت و یا اقتصادش فاسد باشد اما دینش درست باشد و بالعکس.
اگر فرض کنیم دین تنها رفتن به مسجد و کلیسا و نماز خواندن و روزه گرفتن است، ممکن است کسی ادعا کند مسئله دین از سایر مسائل مجزاست، ولی این مطلب فرضا درباره مسیحیت صادق باشد درباره اسلام صادق نیست.
پیوندهای اسلام با اقتصاد
اسلام دو پیوند با اقتصاد دارد: مستقیم و غیرمستقیم. پیوند مستقیم اسلام با اقتصاد از آن جهت است که مستقیما یک سلسله مقررات اقتصادی درباره مالکیت، مبادلات، مالیاتها، حجرها، ارث، هبات و صدقات، وقف، مجازاتهای مالی یا مجازاتهایی در زمینه ثروت و غیره دارد.
اسلام کتاب البیع ، کتاب الاجاره، کتاب الوکاله ، کتاب الرهن، کتاب الارث، کتاب الهبه، کتاب الوقف دارد.
و از طرف دیگر می دانیم اصل "«نؤمن ببعض و نکفر ببعض»؛ ما به برخی ایمان داریم و به بعضی نداریم." (نساء/150) همان طور که قرآن کریم می فرماید، مطرود است، علیهذا یا باید اسلام را دربست بپذیریم و یا باید دربست رد کنیم.
پیوند غیرمستقیم اسلام با اقتصاد از طریق اخلاق است. در این جهت برخی مذاهب دیگر نیز کم و بیش چنین می باشند. اسلام مردم را توصیه می کند به امانت، عفت، عدالت، احسان، ایثار، منع دزدی، خیانت، رشوه. همه اینها در زمینه ثروت است و یا قسمتی از قلمروی این مفاهیم ثروت است. تا حدود مسائل اقتصادی روشن نشود، حدود عدالت و امامت و عفت و احسان و همچنین حدود دزدی و خیانت و رشوه روشن نمی شود.
کتاب نظری به نظام اقتصادی اسلام صفحه 13 تا 15
محور : جهاد اقتصادي در اسلام
از نظر اسلام، مالكیت افراد بر پایه كار و تلاش استوار گردیده است، تا هر كس به اندازه عملى كه انجام داده، پاداش بگیرد و مالك دسترنج خویش شود. فقط فعالیت و كوشش است كه موجب امتیاز و فضیلت و سبب تملك و برخوردارى از مواهب و نعمت هاى این عالم است. اما در عین حال در مقررات اسلامى نكات بسیار دقیق و ظریفى در نحوه مالكیت منظور شده كه در هیچ مرام و آیینى این نكات ملحوظ نشده است.
اسلام براى این كه مادیات و ثروت و مالكیت را ناچیز و بى اهمیت معرفى كند، از یك طرف مردم را به تحصیل مال و ثروت ترغیب و تشویق نموده، از طرف دیگر آنان را از حب دنیاى فانى و زودگذر بر حذر داشته «حب الدنیا رأسُ كل خطیئة ....؛ دوستی دنیا ریشه تمام اشتباهات است.» و به ایشان فهمانده است كه شما همیشه در این دنیا نیستید و باید از اموالى كه به دست آورده اید، در راه خدا انفاق كنید و زاد و توشه اى براى پس از مرگ خود بردارید و به دیگران كمك نمایید «عن الرسول الأكرم (ص) أیها الناس إنكم فی دارِ هُدنةٍ و أنتم على ظَهْر سفَرٍ و السیرُبكُم سرَیعٌ و قد رأَیتُمُ اللیلَ و النهارَ و الشمسَ و القمرَ یُبلیان كل جدید ...؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله: ای مردم شما در دنیایی هستید که در شرایط حاضر در آرامش به سر می برید ولی در آستانه یک مسافرت هستید که سریع شما را جابجا می کند، شما شب و روز و خورشید و ماه را می بینید که هر تازه ای را کهنه می کنند». شما در واقع مالك مال نیستید؛ شما نایبى هستید كه پس از اندك مدتى از دنیا رخت بر مى بندید و مال به دیگران انتقال مى یابد.
خداوند فرموده است: «... وَ أَنفِقُوا مما جَعَلَكُم مُسْتخَلفینَ فیهِ...؛ و انفاق كنید از آنچه خداوند شما را در آن جانشین گذشتگان قرار داده است.» (حدید آیه 7) و نیز مى فرماید: «و آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللهِ الذى آتاكُمْ؛ بندگانى را كه در صراط آزاد شدن هستند، از مالى كه خداوند به شما اعطا نموده، بدهید». (نور آیه 33)
اسلام این عالم را جاى امتحان مى داند و به بشر مى گوید: تو براى آزمایش پا به این جهان گذاشته اى، تا معلوم شود چه كسى به وظیفه خود عمل مى كند و معلوم گردد چه كسى فریب دنیا را نمى خورد و در راه خدا از مال و ثروت مى گذرد.
خداوند مى فرماید: «ثم جَعَلناكُم خَلائفَ فی الأَرض مِنْ بَعْدِهِمْ لِننظُرَ كیف تَعمَلُون؛ سپس شما را جانشین گذشتگان قرار دادیم، تا بنگریم چگونه رفتار مى كنید». واضح است اسلام براى افراد مالكیت عَرَضى قائل است و به آنان دستور مى دهد پول ها را انباشته نكنند، بلكه آنها را در راه خدا انفاق نمایند (یونس آیه 14).
در روایت است كه خداوند اموالى را كه افزون از هزینه شما است، به شما داده كه انفاق كنید و براى این نیست كه آنها را انباشته نمایید... «والذینَ یَكْنزُون الذهَبَ و الفضةَ و لایُنْفقُونَها فی سبیلِ اللهِ فَبَشرْهُمْ بعَذابٍ ألیمٍ»؛ و کسانی را که زر و سیم می اندوزند و در راه خدا انفاق نمی کنند، به عذابی دردناک نویدشان ده. (توبه آیه 34)
بنابراین بر همگان لازم است از اموالى كه در اختیار دارند، به نفع خود و جامعه به مصرف برسانند. در قرآن مجید آمده است: «خَلَقَ لَكُم ما فی الارضِ جَمیعاً»؛ آنچه در زمین است، جملگی را برای شما آفرید. (بقره آیه 29). ضمیر «كُم» عمومیت دارد و تمام مسلمانان را شامل مى شود. پس مواهب و ثروت هاى این عالم براى همه آفریده شده؛ لذا نباید افرادى پیدا شوند كه آنها را به خود اختصاص دهند و دیگران را محروم سازند. علاوه بر اینها از تعبیراتى كه در منابع اسلامى در مورد مالكیت و حقوق خصوصى به كار رفته، چنین بر مى آید كه منظور از مالكیت این است كه به دیگران استفاده برسد و صاحبان مال و منال نباید به افراد جامعه بى توجه باشند.
این مضمون از آیات بسیارى بر مى آید كه از جمله آنها این چند آیه است: «و ما تُنفقُوا من خیرٍ فلأَِنفُسِكُم؛ هر مالى را كه انفاق كنید، نتیجه اش براى شما است (بقره آیه 272)»، «وما یَفعَلُوا مِن خیرٍ فَلَن یكفُروهُ و اللهُ عَلیمٌ بالمتقین؛ هر (بخشش و) كار نیكى را كه انجام دهند و كفران نورزند، خداوند به آن آگاه است (و پاداش مى دهد) (آل عمران آیه 115)».
«الذینَ یُنفِقونَ أموالَهُم باللَیلِ و النهارِ سِراً و عَلانیةً فَلَهُمْ أَجرُهُم عِندَ رَبهِم؛ (بقره آیه 274) كسانى كه مال هاى خودشان را در شب و روز، پنهان و آشكار (براى خدا) انفاق مى كنند، (ثواب و) مزد ایشان نزد پروردگارشان (محفوظ) است». از جهت این كه اسلام در مالكیت افراد جنبه هاى اجتماعى و همگانى را لحاظ نموده، در برخى از موارد نظارت جامعه را بر اموال خصوصى لازم شمرده شده است. بدین معنى كه اگر مال كسى مورد تعرض و اتلاف قرار گیرد، بر دیگران است كه اقدام نمایند، تا آن مال از تضییع و تلف محفوظ بماند؛ مثلاً اگر سفیه مالى داشته باشد، چون ممكن است بعضى از افراد او را گول بزنند، جامعه مكلف است بر مال او نظارت كند و نگذارد مالش حیف و میل و تلف شود.
این به آن جهت است كه مالكیت مردم در طول مالكیت خداوند است. همه در مورد اموالى كه در اجتماع وجود دارند، مسؤولیت دارند. لذا، از جهت این كه سفیه قادر نیست نقش شایسته اى در انجام مسؤولیت خود داشته باشد، بر عهده دیگران است كه به وظیفه خود قیام كنند و اموال او را محافظت نمایند، تا ثروت هایى را كه خداوند در اختیار ایشان قرار داده، به هدر ندهند.
خداوند فرموده است: «و لا تُؤتُوا السفَهاءَ أَموالكُم التى جَعَلَ الله لَكُم قیَاماً... (نساء آیه 5)؛ اموالتان را كه خداوند مایه قوام (زندگى) شما قرار داده، به سفیهان ندهید». روزى و لباس ایشان را از آن اموال بدهید و به طور شایسته با آنان گفتگو نمایید. این آیه افراد جامعه را از دادن اموال به سفیهان منع كرده و نیز دستور داده است: از اموال مزبور كه به سفیهان تعلق دارد، محافظت كنند.
با آن كه آیه در مقام بیان اموال سفها است، اما «اموال» را به ضمیر جمع «كُم» اضافه نموده و به افراد اجتماع خطاب مى كند كه اموالتان را در اختیار سفیهان قرار ندهید. این نشانگر آن است كه حفظ ثروت هاى اجتماع به افراد جامعه تعلق دارد. آن ثروت ها هر چند مالك خصوصى داشته باشد، سبب نمى شود كه ارتباط اجتماع با اموالى كه در اصل از آنِ خدا است و در جاى خود همه باید از آن بهره مند گردند، قطع شود.
عیاشی از ابان بن تغلب نقل نموده كه امام صادق (ع) فرمود: «آیا گمان مى كنید كسى كه مال به او داده شده، كرامتى است از جانب خدا نسبت به او، و آن كه از مال محروم است، بدین جهت است كه به این وسیله مورد اهانت قرار گرفته، نه، هرگز این چنین نیست؛ بلكه مال، مال خدا است و آن را نزد انسان به ودیعه گذاشته و به او اجازه داده شده كه بخورد و بیاشامد و بپوشد و وسیله سوارى داشته باشد و ازدواج كند؛ اما با میانه روى و اقتصاد و اعتدال، و مازاد آن را به فقراى مؤمنان برگرداند و وضع پریشان مؤمنان را با این مال بهبود بخشد. كسى كه بدین گونه عمل كند، آنچه را بخورد و بیاشامد و ازدواج نماید و وسیله سوارى اتخاذ كند، حلال است و جز آن حرام».
سپس فرمود: «آیا چنین مى پندارى كه خدا كسى را امین مال قرار داده و به او بگوید: اسبى به ده هزار درهم بگیرد، در صورتى كه براى او اسب بیست درهمى كافى است؛ كنیزى را به هزاردرهم، و حال آن كه كنیز بیست درهمى او را كفایت مى كند». سپس فرمود: «و لا تُسْرفوا إِنهُ لایُحِب الْمُسْرِفینَ»؛ زیاده روی نکنید که او اسرافکاران را دوست ندارد (اعراف آیه 31).
از شرح فوق واضح مى گردد داشتن مال و منال موجب امتیاز و برترى نمى شود؛ زیرا مالك اصلى خدا است و كسى كه مال و مكنتى به دست مى آورد، باید خدا را سپاس گوید كه به او توان و استعدادى بخشیده كه بتواند مواهب و نعمت هاى خدادادى را تحت تصرف خویش قرار دهد و از آنها بهره مند شود. اینها مدت اندكى در اختیار او است و سپس به دیگران منتقل مى شود؛ (ما أصَنعَ بَفدَكٍ و غیرِ فدك و النفسُ مَظانها فی غَدٍ جَدَث ... نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه 45؛ فدك و غیرفدك به چه كارم آید در صورتى كه جایگاه شخص، فردا (وقت مردن) گور است)
پس چه خوب است كه آن را چنان كه خداوند خواسته است، هزینه كند و در راه رضاى مالك حقیقى به مصرف برساند. در روایات بسیارى آمده است كه ثروتمندان نباید خود را برتر از بینوایان بدانند و به آنان فخر بفروشند و نسبت به ایشان بى اعتنا باشند.
از امام رضا (ع) نقل شده است: «كسى كه فقیر مسلمانى را ملاقات كند و به گونه اى به او سلام كند كه مانند سلام كردن به ثروتمندان نباشد، در روز قیامت خداوند را ملاقات مى كند در حالى كه بر او غضبناك باشد». شاید بارزترین تصویر در این باره، داستان آن دو مردى باشد كه خداوند یكى از آن دو را ثروتمند كرده، او را بر دو باغ از باغ ها جایگزین گذشتگان قرار داده بود. او به همدم (و همراه) خود ستیزه كنان گفت: من از تو ثروتمندتر و نفراتم باعزت ترند. و به باغ خود ستم كنان در آمد و گفت: گمان نمى كنم این بوستان هرگز نابود شود و (نیز) گمان نمى كنم قیامت سر و پا شود و اگر (احتمالاً) به نزد پروردگارم برگردم، بازگشتنگاهى بهتر از این بوستان (براى خود) مى یابم. همدم (و همراه)اش در حالى كه با وى به بحث پرداخته بود، گفت: آیا به كسى كه تو را از خاك، سپس از نطفه آفرید، سپس تو را به صورت مردى هماهنگ (و معتدل) قرار داد، كفر ورزیدى، اما من مى گویم آن خدا است كه پروردگار من است. چرا هنگامى كه به بوستانت درآمدى، نگفتى آنچه خدا خواهد، همان مى شود و هیچ نیرویى نیست مگر (این كه) به خدا (وابسته است). شاید خداوند بهتر از بوستان تو به من بدهد و بر بوستان تو صاعقه اى از آسمان بفرستد كه دشت (بى گیاه) لغزنده اى گردد...».
از مقرراتى كه اسلام در مورد مالكیت فردى و خصوصى در نظر گرفته و به مردم مكرراً سفارش نموده كه: شما جانشین گذشتگانید؛ یعنى بزودى از این عالم كوچ مى كنید و این ثروت ها را به دیگران واگذار مى كنید، همچنان كه دیگران آنها را به شما واگذار كردند، و شما موقتاً متصدى آن اموال هستید، بخوبى فهمیده مى شود مالكیت در اسلام هدف نیست و اصالت ندارد، بلكه وسیله اى است براى برطرف نمودن نیازهاى فردى و اجتماعى؛ بدین معنى كه اسلام به مالكیت و ثروت از آن جهت اهمیت مى دهد كه نیازهاى زندگى را برطرف مى سازد و مشكلات اجتماعى را رفع مى كند. حرص و ولع و انباشته نمودن ثروت مقصود نیست. به همین جهت از رسول اكرم (ص) نقل شده است: «لَیسَ لَكَ مِن مالِك الا ما اكَلتَ فأفنیتَ و لبِست فأبلَیتَ و تصدقت فأبقیتَ»؛ از مالت براى تو چیزى نیست مگر به اندازه اى كه مى خورى كه در نتیجه آن را نابود مى نمایى و به قدر آنچه مى پوشى، پس از آن فرسوده مى كنى و صدقه مى دهى و آن را جاودانه مى سازى».
در روایت دیگرى است كه آن حضرت فرمود: «یَقُولُ العَبدُ: مالی، مالی! و إِنما لَهُ مِن مالِهِ ما أَكَلَ فأَفنى أو لَبِس فأبلى ، أَو أعطَى فاقتنَى و ما سوى ذلك فهو ذاهب و تاركه للناس »؛ بنده (خدا) مى گوید: دارایى ام، دارایى ام! جز این نیست كه بهره او از دارایى اش همان است كه خورده و پس از آن، از بین رفته، یا پوشیده كه فرسوده شده، یا بخشیده كه آن را (براى آخرت خود) ذخیره كرده است. در غیر این موارد، مال از بین مى رود و آن را براى دیگران وا مى گذارد».
اگر فرض كنیم عده اى در محلى گرد آیند و به آبادنمودن زمین هایى بپردازند، مبناى مالكیت بر كار و تلاش استوار است؛ یعنى هر گاه كسى به فعالیت و كوشش بپردازد، در صورتى كه تحت ستم و استثمار قرار نگیرد و داراى استعداد و فهم كافى باشد، پس از مدتى ثروتمند خواهد شد، و در نتیجه بین این گونه افراد و كسانى كه خلقتاً داراى استعداد و نیروى محركه كمترى هستند، خواهى نخواهى از حیث ثروت و عواید مادى شكاف و فاصله پیدا مى شود و اختلاف طبقاتى به وجود مى آید. در این صورت است كه اسلام براى توازن بین اقشار گوناگون و رفع اختلاف، راه هایى را ارائه كرده است.
توضیح آن كه: هدف مقررات اسلامى این است كه بین افراد اجتماع از لحاظ امور معاش و جنبه هاى اقتصادى، موازنه برقرار كند. به سخن دیگر، منظور اسلام این است كه از جهت سطح زندگى و امكان بهره مند شدن از نیازمندى هاى مادى و برخوردارى از امكانات زندگى تا اندازه اى همگونى براى افراد اجتماع حاصل شود، تا بتوانند متناسب با مقتضیات هر زمان در رفاه و آسایش زندگى كنند. منظور آن نیست كه از لحاظ درآمد همگى در یك سطح باشند.
بدون شك نمى توان در بین مردم بكلى اختلاف سطح زندگى را برطرف نمود، اما این اختلاف نباید به گونه اى باشد كه فاصله طبقاتى را مانند اختلافات مرام هاى سرمایه دارى به وجود آورد. در نظام اقتصادى اسلام اختلاف طبقاتى به آن معنا وجود ندارد، زیرا تفاوت در تأمین معاش و فاصله نحوه زندگى افراد، اصولى و در سطح وسیع نیست، بلكه اختلاف اندك و ناچیز است.
موازنه اقتصادى و كم نمودن فاصله طبقاتى در اسلام به زمان و دوره معینى اختصاص ندارد و آنچه هدف اساسى و مهم محسوب مى شود، این است كه دولت باید براى رفاه و گشایش شؤون اجتماع بكوشد، تا همگان از زندگى مناسب و نسبتاً مرفه برخوردار باشند.
براى رسیدن به این مقصد راه هاى مختلفى در نظر گرفته شده است:
1- اسلام از اسراف و تبذیر به شدت منع نموده و مردم را از آن برحذر داشته، به طورى كه در قرآن مجید در چندین مورد مردم را از آن نهى كرده است . از جمله می فرماید: «كُلُوا وَاشْرَبُوا ولا تُسْرفُوا انه لایُحب المُسْرفین»؛ (از نعمتهاى الهى) بخورید و بیاشامید، ولى اسراف نكنید كه خداوند اسراف کنندگان را دوست نمى دارد. (اعراف آیه 31) «و أَن المسرفینَ هم اصحاب النار»؛ اسراف کنندگان اهل آتشند (غافر آیه 43).
2- آیات فراوانى دلالت دارد كه بهره مند شدن افراد از ثروتشان بدان گونه نیست كه فقط به خود آنها اختصاص داشته باشد و آزادانه به هر نحو كه بخواهند، عمل كنند و دیگران را در آنچه به وسیله اسباب تملك، مالك شده اند، حقى نباشد؛ بلكه در عین حال حق اجتماع نیز محفوظ است. بدین معنى كه اصلاح وضع اقتصادى جامعه كاملاً مورد توجه اسلام است و بر ثروتمندان لازم است در فكر همنوعان و برادران دینى خود باشند و از مالى كه در اختیار دارند، به اندازه توانایى انفاق كنند.
خداوند فرموده است: «یَسئلُونَكَ ماذا یُنْفِقُونَ قُل العَفوَ؛ (بقره آیه 219) از تو مى پرسند چه چیز را انفاق كنند، بگو آنچه كه از نیازتان افزون است». فخر رازى در تفسیر این آیه گفته است: «عفو به معنى زیاده است. آیه شریفه «حتى عفو» یعنى: تا این كه عددشان از آن تعدادى كه بودند، زیاد باشد». قفال اظهار داشته كه معنى «عفو» آن چیزى است كه آسان و میسر است .
در آیه دیگر آمده است: «هو الذى خَلَقَ لَكُم ما فِى الارضِ جَمیعاً؛ (بقره آیه 29) او كسى است كه همه آنچه را كه در زمین است، براى شما آفرید». چنان كه در پیش، در همین مبحث، اشاره نمودیم، ضمیر «كم» مى فهماند كه مواهب این عالم و آنچه در زمین فراهم مى گردد، براى آن است كه همه از آن بهره مند شوند؛ هر چند تولیدكنندگان و كسانى كه بر اثر كار و فعالیت مالك ثروت شده اند، نسبت به آن حق اولویت دارند. توضیح آن كه در آیه اى مى خوانیم: «و سخر لكم الشمس و القمر؛ (ابراهیم آیه 33) و خورشید و ماه را رام شما كرد و در اختیارتان قرار داد».
و در آیه دیگر است: «وَ سَخرَ لَكُمُ الاَْنْهار؛ (ابراهیم آیه 32) و رودها را رام شما كرد و در اختیارتان قرار داد». چنان كه معلوم است، استفاده از ماه و خورشید و رودها به فرد خاصى اختصاص ندارد؛ پس به همین گونه است مفهوم آیه «و سخر لكم ما فی الارض والفلک»؛ (حج آیه 65) بدین معنى كه زمین را خداوند در اختیار همگى ما قرار داد تا از آن بهره مند شویم و یقیناً در اختیار ما قرار نگرفته تا منافع آن را به خود مخصوص دانیم و دیگران را از آنها باز بداریم.
در این باره در تفسیر المیزان آمده است: «فرد، در مالكیت خصوصى خود آزاد است و مى تواند اموالش را در اغراض مشروع خود صرف كند و هیچ كس حق ندارد او را مانع شود، مگر این كه اجتماع اسلامى با خطر مواجه گردد، كه در این صورت واجب است از سرمایه هاى خصوصى براى حفظ حیات اجتماعى استفاده شود. بسیار روشن است كه در این هنگام اگر كسى به بهانه مالكیت خصوصى خواسته باشد از این حكم سرپیچى كند و به آن عمل ننماید، دولت اسلامى او را مجبور مى كند كه از اموال خودش آنچه را كه مازاد بر نیاز او است، در اختیار دولت قرار دهد».
3- اسلام براى ایجاد اقتصادى سالم و دور از هرگونه تنگنا و ناهماهنگى و ریشه كن نمودن فقر و درماندگى و براى برقرارى رفاه همگانى، از یك طرف مردم را به كار و كوشش وادار نموده ، به گونه اى كه كار را از عبادات مهم به حساب آورده و از طرف دیگر به وسیله قوانین و مقررات عادلانه از احتكار و انباشتن ثروت و استفاده نرساندن به دیگران، مهمل گذاشتن و بهره مند نشدن از مواهب و منابع خدادادى را ناروا دانسته و از آن به طور جدى جلوگیرى نموده است. در دین مبین اسلام به اندازه اى كار و كارگر و تولید ثروت با اهمیت و مورد تكریم و تقدیس است كه بدون شك در هیچ مكتب و آیینى نظیر آن وجود ندارد.
منابع :
اصول كافى، ج3، ص197
البرهان، ذيل آيه 31، سوره اعراف
اقتصادنا، ص567 و 569، فخر رازى
تفسير الكبير، ذيل آيه 219 سوره بقره
محور : جهاد اقتصادي در اسلام
1- مسئله جدائی و یا عدم جدائی مسائل زندگی... زندگی یک واحد مرکب و یا منظم است.
2- اگر دین تنها رفتن به کلیسا یا مسجد می بود... ولی این مطلب درباره هر دینی صادق باشد درباره اسلام صادق نیست.
3- اسلام دو نوع پیوند با اقتصاد دارد، یکی مستقیم و یکی غیرمستقیم.
4- مقدمتاً نظر اسلام درباره ثروت چیست؟ آیا چیزی است منفور و دورانداختنی، شی ء دورانداختنی تولیدش، مبادله اش، مصرف رساندنش، توصیه نمی شود، اما مال و ثروت، تولیدش، مبادله اش، مصرف رساندنش توصیه می شود، تضییع و اسرافش ممنوع است، حقوق قضائی و جزائی دارد، دفاع از آن جهاد و شهادت است، برای مال حقی بر انسان است، در قرآن " خیر " نامیده شده است.
5- موضوع بحث ما اقتصاد برنامه ای است نه اقتصاد علمی. لهذا فیزیک اسلامی نداریم ولی اقتصاد اسلامی داریم.
اسلام و اهمیت پرداختنی به مسائل اقتصادی روز
6- امروز بحث زیادی هست درباره سوسیالیسم و کاپیتالیسم و یک فکر ارسطوئی هم در کار است که حتماً به یکی از این دو باید پیوست. ما مسائلی را می توانیم مطرح کنیم و جواب آن را از اسلام بخواهیم:
الف. آیا اسلام اصل مالکیت را می پذیرد یا نمی پذیرد؟ اسلام اصل مالکیت را می پذیرد ولی مالکیت طبیعت حکمی دارد، و مالکیت ماشین، امروز حکمی دیگر دارد.
ب. آیا مال و ثروت در درجه اول تعلق دارد به اجتماع و در درجه دوم به فرد؟ و یا اینکه ثروت به فرد تعلق دارد صد در صد؟ جواب اول است.
ج. آیا آنچه امروز در جهان به نام رژیم سرمایه داری موجود است عادلانه است یا ظالمانه؟ جواب این است: ظالمانه است.
د. آیا اسلام با این نظر موافق است که امور اقتصادی تحت نظر اعضای مدیر و با فهم و خیرخواه جامعه قرار گیرد؟ یا به حکم پیامبر اکرم: " الناس مسلطون علی اموالهم؛ مردمان بر اموال خویش سلطه دارند. " هر کس باید مستبداً در امور اقتصادی مداخله کند؟ جواب این است که می تواند «امور اقتصادی تحت نظر اعضای مدیر و با فهم و خیرخواه جامعه قرار گیرد».
ه. آیا اصل " کار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج " را اسلام به عنوان یک اصل حقوقی می پذیرد یا نمی پذیرد؟ خیر، این نوعی استثمار است، به علاوه، نیروی فعالیت را از کار می گیرد.
و. آیا اسلام به طور کلی اداره اجتماع را از روی شعور و اراده می پذیرد یا نمی پذ یرد؟ البته می پذیرد.
ز. آیا اسلام با استثمار موافق است یا نه؟ البته نه، به فرموده پیامبر اکرم: لاتکون جناه ایدیهم لغیر افواههم؛ دست چین مسلمانان (حاصل زحمات آنان) تنها برای خود آنان است.
ح. آیا در عصر ما مناسباتی پیش آمده که جز با سلب مالکیت فردی از ابزار تولید، برقراری عدالت میسر نیست؟ به نظر ما طرح این مسأله به این صورت صحیح نیست.
7- دو مسأله است: یکی اینکه آیا لازم است تولید و توزیع ثروت تحت کنترل اجتماع درآید و چنین حقی حکومت یا اجتماع دارد یا ندارد (که ملاک سوسیالیسم شمرده شده است)؟ بدون شک دارد. مسأله دیگر این است که آیا خواسته و میل مردم و اشتهای مردم باید منبع درآمد باشد، یا منبع درآمد باید احتیاجات واقعی مردم باشد نه هر چه تقاضایش وجود پیدا کند و احیاناً تقاضا به وجود آید؟ اسلام که با اخلاق و مصالح اجتماعی توأم است دوم را اجازه نمی دهد، لهذا اکل به باطل را اجازه نمی دهد.
8- مکاسب محرمه، بت و صلیب، شراب، اعیان نجسه، آلات قمار، بیع سلاح للاعداء، کتب ضلال، تدلیس ماشطه، نجش، مجسمه سازی، هجو مؤمن، غش، لغو و لهو، اعانت ظلمه، کهانت، اکتساب به واجبات...
9- در دنیای امروز آنچه وجود دارد ایجاد تعادل میان تولید و توزیع، و تقسیم عادلانه یا متساوی ثروت است، ولی مسئله هماهنگ ساختن میان احتیاجات واقعی و میان تولید و مبادله مطرح نیست.
10- از مجموع دستورهای اسلام باید فلسفه اسلام را کشف کرد، و به خوبی کشف می شود.
11- عطف به نمره 8 اسلام درآمد از طریق اغراء به جهل را نظیر بیع بت و صلیب به نام آزادی جائز نمی شمارد، و همچنین از طریق اغفال مردم. بیع کتب ضلال یا کتب فساد اخلاق، یا فیلمهای اینچنین، نجش، تدلیس ماشطه، مدح من لایستحق المدح، کهانت، مجسمه سازی از این قبیل است. (به نام آزادی این را هم مجاز می دانند).
همچنین تقویت دشمن به هر شکل، بیع سلاح لاعداء الدین، بلکه هر معامله اقتصادی که سبب تقویت دشمن مسلمین گردد. همچنین تحصیل درآمد از راه تولید و یا مبادله موادی که مصرف آنها برای بشر زیانبار است، مشروب، هروئین، آلات قمار.
همچنین اموری که مضر نیست ولی اتلاف وقت است، لهو و لغو است. نوع دیگر آنهاست که فوق مسائل اقتصادی است از قبیل قضاوت، اجرت بر واجبات.
نوع دیگر تجمل پرستی ها از قبیل خرید و فروش ظروف طلا و نقره است.
12- آیا واقعاً در مناسبات اقتصادی عصر ما تحولاتی به وجود آمده که جز با سلب مالکیت فردی از ابزار تولید و لااقل ماشین، اجراء عدالت و مساوات میسر نیست؟
13- رابطه اقتصاد با عدالت و مساوات، مسئله حق طبیعی و تکوینی، مسئله استثمار.
14- اصل " کار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج " اگر به صورت قانون در آید اولاً استثمار است، ثانیاً نیروی فعالیت را تضعیف می کند زیرا آزادی و رقابت را از میان می برد.
15- دو چیز مانع رشد ثروت است، یکی تمرکز سرمایه به دست افراد که احیاناً فلسفه افقار را در توده عمل می کنند، و دیگر اجراء اصل " کار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج ". از نظر اسلام هم باید منابع ثروت، آزاد و در اختیار همه باشد و ثروت به صورت احتکار و گنج و زمین بایر درنیاید و هم ثمره فعالیت هر کسی برای خودش محترم باشد.
اسلام از طرفی به حکم «ولقد مکناکم فی الارض وجعلنا لکم فیها معایش ...؛ و به راستی شما را در زمین مکنت دادیم و برای شما در آن انواع معیشت ها نهادیم، اما کمتر قدردانی می کنید.» (اعراف/10) و «هو الذی انشأکم من الارض و استعمرکم فیها...؛ اوست که شما را از زمین پدید آورد و شما را به عمران آن واداشت...» (هود/61)، «و الارض وضعها للانام؛ و زمین را برای آدمیان آفرید.» (رحمن/10) و «الذین یکنزون الذهب؛ و کسانی که زر و سیم می اندوزند.» (توبه/34) همه سرمایه های اولیه و ثانویه را برای بشر و در خدمت او قرار داده است پس نباید راکد یعنی به صورت موات، یا احتکار، یا گنج و ذخیره بماند (فلسفه زکات)، و از طرفی بیکاری و رکود فعالیت را ولو تحت عنوان اشتراک اجباری در کار و مرض اداره پیدا کردن محکوم می کند. مثل طبیعت و انسان مثل مادر و کودک است.
تشبیه طبیعت به زن و انسان به مرد، و تولید ثروت به منزله تولید نسل است، لهذا پیامبر می فرماید: «انکم مسؤولون حتی عن البقاع و البهائم؛ شما حتی در برابر مناطق و سرزمین های مختلف و حیوانات مسئول هستید.»
کتاب نظری به نظام اقتصادی اسلام صفحه 234 و 237
محور : جهاد اقتصادی در اسلام
سيد حسين مير معزى (1) چكيده: آنچه تاكنون پيرامون اقتصاد اسلامى به رشته تحرير در آمده است غالبا ناظر به مكتب و حقوق اقتصادى است و نظام اقتصادى به معنايى كه در اين نوشتار مطرح است، كمتر مورد توجه و بحث قرار گرفته است. قبل از تحقق حكومت اسلامى در ايران، ضرورتى براى پرداختن به اين بحث احساس نمىشد ولى پس از آن، ترسيم نظام اقتصادى اسلام اجتناب ناپذير شد و خود به خود اين سؤالات مطرح گشت كه چگونه بايد بر اساس اصول مكتبى به اهداف اقتصادى دستيافت؟ آيا اسلام براى حركتبه سمت اهداف بر اساس اصول مكتبى، الگوهاى رفتارى نظام مندى را در حوزه اقتصاد معرفى كرده است؟ اجزا و عناصر اين نظام كدام است؟ ...ترسيم نظام اقتصادى اسلام بر اساس مكتب اقتصادى آن(از ديدگاه امام خمينى (ره))
ادامه مطلب
محور : جهاد اقتصادی در اسلام
اهمیت پردازش الگوی انسان اقتصادی در نظریهپردازیهای اقتصادی، هر اقتصاددان مسلمان را وا میدارد تا پیش از داخل شدن در هر گستره اقتصادی، درباره این موضوع بیندیشد. برخی از مبانی فلسفی اسلام میتواند ما را در پردازش انسان اقتصادی یاری دهد. در گستره خداشناسی، آموزههای «توحید افعالی» رابطهای خاص بین خداوند و انسان برقرار میسازد که در آن، از انسان سلب اختیار نشده و از طرف دیگر نیز آنگونه نیست که در این جهان به خود واگذار و رها شده باشد. «توحید عبادی» نیز ویژگیهای رابطه مزبور را دقیقتر نشان داده، تأکید میکند که دخالت پروردگار در امور انسان از دو جنبه تکوینی درباره انسان، با آفرینش امور فطری تحقق یافته که «مطلقگرایی» و «لذتپذیری» دو نمونه از آن است. توحید عبادی تشریعی نیز از مبانی خداشناسی شناخت وحیانی بوده، جایگاه آن را در بین دیگر منابع شناخت معین میکند.
پس از مبانی خداشناسی به جهت سنخیت با موضوع انسان اقتصادی، باید به مبانی انسانشناسی پرداخت تا از آموزههای اسلامی، عناصری استخراج شود که در ترسیم این الگو به طور کامل مؤثر باشد. مبانی انسانشناسی اسلام، «فطرت» را مهمترین ویژگی مشترک همه انسانها در نظر گرفته است.
از امور فطری که در شناسایی ویژگیهای انسان اقتصادی تأثیر دارد، «لذتپذیری و المگریزی» و نیز «مطلقگراییِ» نفس است. با پذیرفتن «مطلقگرایی» به صورت یکی از امور فطری میتوان پیشبینی کرد که بیشینهسازی به گونهای که بتواند امور غیر مادی را نیز پوشش دهد یکی دیگر از ویژگیهای الگوی فرضی انسان اقتصادی از دیدگاه اسلام است؛ «لذتپذیری و المگریزی انسان» نیز باید با توجه به یکی دیگر از مبانی انسانشناسی اسلام یعنی «تجرد و بقای روح» مطرح شود. با ترکیب آموزههای مزبور میتوان انتظار داشت که در گستره هستیشناسی هر نظریهپردازی که «مطلقگرایی» و «لذتپذیری و المگریزی» را از ویژگیهای مشترک هر انسانی بداند، در پردازش الگوی انسان اقتصادی باید «حداکثرسازی بهرهمندیها یا لذات» را از ویژگیهای مطرح شده در آن الگو لحاظ کند؛ البته این ویژگی دارای حالتهای گوناگون است که با توجه به مبانی ارزشی اسلامی، یکی از آنان برگزیده و انسان اقتصادی مطلوب معرفی میشود.
مبانی جهانشناسی اسلام، جنبه دیگری از الگوی انسان اقتصادی را روشن میکند. شامل بودن هستی از دو بخش اساسی طبیعت و ماورای طبیعت و تأثیرپذیری این دو از یکدیگر از عناصر این گستره هستند که باید به آنها توجه شود. نظام سرمایهداری با پذیرش عدم تأثیرپذیری این دو از یکدیگر، الگوی خاصی را برای انسان اقتصادی مطرح کرد. با توجه به اهمیت این تأثیرپذیری در ترسیم جایگاه انسان در هستیشناسی میتوان انتظار داشت از آنجا که مبانی جهانشناسی اسلام چنین تأثیرپذیری را میپذیرد، میتواند معرف الگوی دیگری برای انسان باشد. با مطالعه دیدگاه اسلام درباره روابط حاکم بین طبیعت و ماورای طبیعت میتوان تأثیرگذاری چنین جهانشناسی را بر الگوی انسان اقتصادی پی گرفت. از مهمترین روابطی که قرآن کریم در اینباره به معرفی آنها پرداخته، «امدادهای غیبی»، «ابتلاء» و «هماهنگی تلاش و پاداش» است. روابط مزبور افزون بر این میتواند در تبیین و تحلیل قاعده رفتاری الگوی انسان اقتصادی مطلوب که با توجه به مبانی ارزشی اسلام معرفی خواهد شد، مورد استفاده قرار گیرد.
بهترین روش برای شناسایی ویژگیهای انسان اقتصادی مطلوب در فرهنگ دینی، ردیابی ویژگیهای «انسان کامل» است. انسان کامل که قرآن کریم با عنوان «عباد الرحمن» از آنها یاد کرده در گسترههای گوناگون رفتاری ویژگیهای خاص دارد. در گستره رفتارهای اقتصادی، مهمترین ویژگی که به آن اشاره شده، «اعتدال» است. شناختن این ویژگی به تلاش دیگری نیاز دارد که به نظر میرسد شناخت وحیانی به خوبی از عهده آن بر میآید. در «اخلاق اسلامی» و «فقه اسلامی» میتوان مبانی را یافت که با استفاده از آن ثابت میشود، تعریف اعتدال به برداشت ویژه از عنصر «بهترین ترکیب» در تعریف ارائه شده برای الگوی انسان اقتصادی باز میگردد. در این برداشت باید ترکیب بین بهرهمندیهای گوناگون به گونهای باشد که هیچیک از آنها مورد غفلت و فراموشی قرار نگیرد و جای خود را به دیگری ندهد
شبکه رشد
چکیده:
بسیاری از آموزه های دینی در حوزه تشریع و تبیین، دارای جهت گیری اقتصادی خاصی است که نگرش کلی اسلام به اقتصاد و بویژه جایگاه توسعه اقتصادی را در دین نشان می دهد.
در این مقاله با نگاهی اجمالی به مسأله رشد، سنت تسخیر طبیعت به وسیله انسان، توصیه های اسلام در مورد استعمار، استنماء، استثمار، استصلاح زمین و سرمایه ها، احیاء موات، حیازت مباحات، وجوب خمس و زکات، نفی سبیل کفار بر مسلمین، فلسفه اموال و فلسفه خلقت انسان، جایگاه توسعه اقتصادی به طور کلی نشان داده شده و بیان شده است که چگونه ادیان الهی بویژه دین اسلام علاوه بر تأکید و اصرار بر توسعه اقتصادی، منشأ پیدایش و بازسازی توسعه سالم و همه جانبه مبتنی بر عدالت و سازگار با سایر ابعاد آن مانند توسعه فرهنگی، سیاسی، اجتماعی... بوده و هست.
ادامه دارد >>>
ادامه مطلب