تاريخ : چهارشنبه 31 فروردین 1390  | 11:19 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور: اندیشمندان اقتصادی

 مترجم: حسن افروزی، منبع: دایره‌المعارف مختصر اقتصادی

کارل منگر (Carl Menger) از دو جهت یک شخصیت برجسته به حساب می‌آید. وی بنیانگذار اقتصاد اتریشی و همچنین یکی از سه موسس انقلاب مطلوبیت نهایی است.

منگر مستقل از ویلیام جونز و لیون والراس و با روشی متفاوت از آنها به نتایجی مشابه نتایج ایشان رسید. برخلاف جونز، منگر بر این عقیده نبود که کالاها دارای واحدهای مطلوبیت یا «یوتیل» هستند. بلکه، آنگونه که وی می‌نویسد، کالاها به این دلیل ارزشمند هستند که برای استفاده‌های متعددی که اهمیت‌های متفاوتی دارند، می‌توانند به کار گرفته شوند. برای مثال، اولین سطل‌های آب برای مهم‌ترین استفاده‌ها (مانند رفع تشنگی به جهت حفظ جان م.) به کار گرفته می‌شوند و سطل‌های بعدی برای استفاده‌های کم‌اهمیت‌تر. (مانند شست و شو، خنک شدن یا آب دادن گل‌ها. م.)
منگر از این رویکرد استفاده می‌کند تا پاسخی به پارادوکس الماس-آب (1) که موجب پریشانی آدام اسمیت شده بود ارائه دهد. او همچنین از آن برای رد نظریه ارزش کار استفاده کرد. او نشان داد که ارزش کالاها نه به خاطر کاری است که روی آنها انجام شده، بلکه به خاطر توانایی آنها در رفع نیازهای مردم است. در واقع، منگر نظریه ارزش کار را سر و ته کرد. اگر ارزش کالاها بر اساس اهمیت نیازهایی که رفع می‌کنند تعیین شود، ارزش نیروی کار و دیگر کالاهای مورد استفاده در تولید آن (که او آنها را «کالاهای مرتبه بالاتر» می‌خواند) از توانایی آنها برای تولید این کالاها تعیین می‌شود. اقتصاددانان جریان اصلی هنوز این تئوری را که آن را نظریه «تقاضای مشتق شده» می‌خوانند، قبول دارند.

منگر از «نظریه ارزش ذهنی» خود استفاده کرد تا به یکی از قدرتمندترین مفاهیم اقتصادی برسد: در یک مبادله هر دو طرف منتفع می‌شوند. افراد چیزی را مبادله می‌کنند که ارزش کمتری نسبت به آن چیزی داشته باشد که قصد مالکیت آن را دارند و از آنجایی که هر دو طرف مبادله به این اصل پایبندند، هر دو طرف از مبادله منتفع می‌شوند. این مفهوم به وی کمک کرد که بهره‌وری افراد واسطه در مبادله را درک کند، چرا که آنها مبادلات را تسهیل می‌کنند، مبادلاتی که هم به خریداران و هم به فروشندگان منفعت می‌رسانند. بدون افراد واسطه، این مبادلات یا انجام نمی‌پذیرفتند یا اگر انجام می‌پذیرفتند، هزینه زیادی می‌داشتند.

منگر توضیحی بر چگونگی ایجاد پول ارائه داد که امروزه هم مورد قبول است. او می‌نویسد اگر مردم به صورت تهاتری مبادله کنند، به ندرت قادر خواهند بود که آنچه می‌خواهند را در یک یا دو مبادله به دست آورند. اگر فردی چراغ دارد و می‌خواهد صندلی به دست آورد، لزوما قادر نخواهد بود که چراغ را مستقیما با صندلی مبادله کند و احتمالا نیاز خواهد داشت که چند مبادله واسطه انجام دهد. این زحمتی اضافی است، ولی مردم متوجه می‌شوند که اگر کالای خود را با کالایی که مقبولیت بالایی بین همه دارد مبادله کنند این زحمت بسیار کمتر خواهد بود، چرا که بعد می‌توانند آن کالا را با کالای مورد نیاز خود به راحتی مبادله کنند. آن کالای عموما مقبول تبدیل به پول می‌شود. اقتصاددانان مدرن این کارکرد پول را به عنوان «دوری از نیاز به انطباق خواسته‌ها» می‌شناسند. در واقع، واژه پولی (pecuniary) از کلمه لاتین pecus، به معنای احشام، مشتق می‌شود که در برخی جوامع نقش پول را ایفا می‌کرد. جوامع دیگر کالاهایی مانند سیگار، نمک، پوستین یا سنگ را به عنوان پول استفاده می‌کردند. زمانی که جوامع پیچیده‌تر و ثروتمندتر شدند، شروع به استفاده از فلزات گرانبها مانند طلا، نقره و غیره به عنوان پول کردند.

منگر تحلیل خود را به نهادهای دیگر نیز گسترش داد. او بر این عقیده است که زبان، برای مثال، به همان دلیلی به وجود آمد که پول – برای تسهیل روابط بین انسان‌ها. او چنین پیشرفت‌هایی را «ارگانیک» نامید. زبان و پول چیزهایی نبودند که دولت به وجود آورده باشد.

مکتب اتریشی اندیشه اقتصادی با نوشته‌های منگر و دو پیرو جوانش، یوگن فون بوهم-باورک و فردریش فون ویزر، به وجود آمد. اقتصاددانان اتریشی بعدی، لودویگ فون میزس و فردریش هایک، مفاهیم منگر را به عنوان نقطه اتکای اندیشه خود، میزس با کار روی پول و هایک با ایده خود در مورد «نظم خودجوش»، به کار گرفتند.

کارل منگر در گالیسیا، بخشی از اتریش-مجارستان (که امروز در جنوب لهستان قرار دارد)، در خانواده‌ای موفق به دنیا آمد. او دو برادر داشت، آنتون و ماکس. هر دو برادران وی وکیل بودند. همچنین آنتون یک فیلسوف حقوق و تاریخدان اجتماعی بود. پسر منگر، کارل منگر (Karl Menger)، یک ریاضی دان برجسته بود که بیشتر زندگی حرفه‌ای خود را در ایالات متحده گذراند و در سال 1985 درگذشت. منگر دکترای حقوق خود را از دانشگاه کراکو در 1867 دریافت کرد. در نتیجه چاپ کتاب «اصول اقتصاد» خود در سال 1871، وی ابتدا به عنوان مدرس و سپس به عنوان استاد در دانشگاه وین پذیرفته شد. وی کرسی استادی خود را در دانشگاه وین تا سال 1903 در اختیار داشت. در سال 1876 او در مقام مدرس خصوصی شاهزاده اتریش مشغول به کار شد. در آن مقام، وی سفرهایی به آلمان، فرانسه، سوئیس و انگلستان انجام داد.

پاورقی:
1- پارادوکس الماس-آب که به پارادوکس ارزش نیز معروف است این مساله را مطرح می‌کند که چرا با اینکه آب نیاز ضروری‌تری برای انسان است و انسان برای زنده ماندن وابسته به آب است، قیمت آن در بازار کمتر از الماس است. آیا نباید ارزش آب بیشتر از الماس باشد؟ اغلب نظر بر این است که آدام اسمیت مطرح‌کننده این پارادوکس بوده است. اگر چه وی نتوانست پاسخ قانع‌کننده‌ای برای این پارادوکس ارائه دهد، منگر با تکیه بر مطلوبیت نهایی به این پارادوکس پاسخ داد. بر اساس اصل مطلوبیت نهایی، ارزش هر واحد کالا برابر با اولویت نیازی است که فرد در آن لحظه با آن کالا می‌تواند رفع کند. برای همین است که در صحرا که آب بسیار کم است، از آنجایی که فرد برای زنده ماندن به آب نیاز دارد، ارزش آب بالاتر از الماس برای یک فرد خواهد بود، ولی در شرایط عادی که فرد میزان کافی آب در اختیار دارد، نیاز او به آب جهت استفاده‌های کم‌اهمیت‌تر خواهد بود و برای همین الماس ارزش بیشتری برای وی خواهد داشت.

منبع: دنیای اقتصاد



نظرات 0
تاريخ : چهارشنبه 31 فروردین 1390  | 11:16 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور: اندیشمندان اقتصادی

 دایره‌المعارف مختصر اقتصادی، مترجم: حسن افروزی

فردریش فون‌ هایک انقلابی‌ترین اقتصاددان قرن بیستم است. او پیشرفت‌های بنیادی را در نظریه سیاسی، روانشناسی و اقتصاد انجام داد.

در رشته‌ای که ارتباط بین ایده‌ها اغلب تحت‌الشعاع بهبود یک نظریه اساسی قرار می‌گیرد، بسیاری از تلاش‌های وی به قدری قابل توجه است که مردم حتی پنجاه سال بعد از نوشته شدن‌شان آنها را می‌خوانند. برای مثال، بسیاری از دانشجویان دکترای اقتصاد، امروزه با خواندن مقالاتی که وی در دهه‌های 1930 و 1940 در مورد اقتصاد و دانش نوشته، ایده‌هایی را از آنها استخراج می‌کنند که پیشگامان اقتصاد بینش کاملی از آنها ندارند. این عجیب نخواهد بود که حتی در سال 2050 هم مقدار قابل توجهی از اقتصاددانان با خواندن آثار وی چیزهای جدیدی یاد بگیرند. دنیل یرگین، در کتاب خود، Commanding Heights، ‌هایک را برترین اقتصاددان نیمه دوم قرن بیستم می‌نامد.

هایک شناخته‌شده‌ترین پیرو مکتب اتریشی اقتصاد بود. او در واقع متاخرترین اقتصاددان مکتب اتریش بود که در اتریش به دنیا آمده و بزرگ شده بود. بعد از جنگ جهانی اول،‌ هایک دکترای خود را در رشته حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه وین دریافت کرد. سپس او همراه با اقتصاددانان جوان هم‌دوره خود، فریتز مکلاپ و اسکار مورگنشترن، به سمینار خصوصی لودویگ فون میزس پیوستند – این سمینار در واقع معادل اتریشی «حلقه کمبریج» جان مینارد کینز بود. در سال 1927‌ هایک رییس موسسه تازه تاسیس «موسسه اتریشی تحقیق در مورد دورهای تجاری» شد. در اوایل دهه 1930، به دعوت لیونل رابینز، او به هیئت علمی مدرسه اقتصادی لندن(London School of Economics) پیوست، جایی که او برای هجده سال در آن ماند. او در سال 1938 شهروند انگلستان شد. بیشتر کار ‌هایک در دهه‌های 1920 و 1930 بر روی نظریه اتریشی دوره‌های تجاری، نظریه سرمایه و نظریه پول بود.‌ هایک معتقد به رابطه‌ای بین این سه بود.

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : چهارشنبه 24 فروردین 1390  | 3:47 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اندیشمندان اقتصادی

 مترجم: ندا ناجی، منبع: اکونومیست

ویرال آکاریا: آنها که به فهم ما از بحران بانکداری کمک کرده‌اند
از گذشته می‌توان اسمیت و ‌هایک را نام برد و از نسل کنونی ارو وداگ دایموند. در سطح زیربنایی، این بحران به ما آموخته است که فهم بانک‌ها و اینکه چگونه با بازار کنش و واکنش دارند مهم است.

برای من کارهای داگلاس دایموند – از زمان ارائه اثر مهمش در اواسط دهه هشتاد که بنیان‌های خرد بانکداری و بحران بانکی را تجزیه و تحلیل می‌کرد – تقریبا مهم‌ترین دستاورد نسل جدید اقتصاد بوده است. داگ زیاد در معرض توجه و شهرت نیست، اما حالا به نظر احتمالش خیلی بیشتر می‌رسد که کارهای مهم او قدر ببینند و در محافل اقتصادی از آنها تقدیر شود.درباره اقتصاددان‌های پیشین و کارهای آنها، از مباحث آدام اسمیت، ‌هایک و کنث آرو چیزهای بسیاری آموخته‌ام. زمانی که بحران به وجود می‌آید دولت‌ها در نظام بانکی و بازار دخالت می‌کنند تا هزینه‌های شکست سیستمی را تقلیل دهند. این کار باعث می‌شود که یک بازار خصوصی برای تولید اطلاعات راجع به شکست‌های سیستمی به‌وجود نیاید، به‌ویژه در بازار اوراق قرضه که توسط دولت‌ها تضمین می‌شود. این از دست رفتن اطلاعات – که مفهومی هایکی است – باعث می‌شود که دست نامرئی عملکردی در جهت عکس پیدا کند. از آنجا که قیمت اوراق قرضه قیمت واقعی ریسک‌های اقتصادی را منعکس نمی‌کند، کارگزاران اقتصادی که به دنبال حداکثر کردن سودشان هستند به این ریسک‌های جنبی توجه نمی‌کنند و به این ترتیب از طریق دست نامرئی این اثر خطرات بیشتری می‌یابد.شکی نیست که دلیل ریشه‌ای تمام اینها این است که بخش مالی پیامدهای خارجی دارد. کنث ارو سال 1970 درباره این مسائل و اینکه چه نتایجی به بار می‌آورند نوشته بود. فقدان تعهد، هزینه‌های مبادلاتی در تنظیم بازارها، انحصارات و اطلاعات ناقص از نتایج عمده آن است. افکار این متفکران روی هم به ما کمک کرد که بفهمیم بازارهای رقابتی با وجود پیامدهای خارجی چطور عمل می‌کنند و اینکه مداخلات دولت می‌تواند حباب‌های اعتباری ایجاد کند که ترکیدنشان بسیاری از پارادایم‌های اقتصادی و مالی را زیر سوال می‌برد.آدم اسمیت در واقع خیلی زیبا هم درباره پیامدهای خارجی نوشته بود و اینکه گاهی نیاز داریم دیوارهایی بسازیم. (در اشاره به برخی محدودیت‌های بانکداری که در زمان او تصویب شده بود.)

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : چهارشنبه 24 فروردین 1390  | 3:39 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اندیشمندان اقتصادی

 روبرت مورفی، مترجم: یاسر میرزایی

علم اقتصاد نحوه نگاه جدیدی به جهان است. اگر شما اقتصاد بیاموزید می‌‌توانید وقایع را به گونه‌ای ببینید که همتایانتان نمی‌بینند. شما به الگوهایی توجه می‌کنید که آنها از آن چشم می‌پوشند. توانایی اندیشیدن مثل اقتصاددانان یکی از مؤلفه‌های اساسی آموختن علم اقتصاد است. تنها با این نحوه تفکر است که شما می‌توانید دریابید جهان چه طور کار می‌کند. چه بخواهید تصمیماتی قابل دفاع در حوزه اندیشه‌های سیاسی بگیرید و چه بخواهید از پس امور این دنیایی و دخل‌وخرج خانه برآیید، باید اول مقدمات اقتصاد را بدانید.

اندیشمندان خلاق و دقیق در طول تاریخ بشر، شاخه‌های مختلف مطالعه جهان را توسعه داده‌اند. هر شاخه‌ای نگاه خود را به عنوان تاریخ پیش از ما عرضه می‌کند. برای آموزشی کامل، باید با مهم‌ترین یافته‌های هر حوزه آشنا شد. اقتصاد خود را به عنوان یکی از غنی‌ترین علوم اثبات کرده است. یک انسان عاقل و بالغ نه تنها باید جبر بداند، دانته را بشناسد و از فتوسنتز سر در بیاورد بلکه باید توضیح دهد چه می‌شود که قیمت‌ها بالا می‌رود.
هر موضوعی که مورد مطالعه قرار گیرد ترکیبی است از دانشی که مختص استفاده خاص در آن زمینه است و همچنین دانشی که به درد استفاده‌های روزمره می‌خورد. مثلا یادگیری ستاره‌شناسی اگرچه به طور ویژه برای شناخت جهان مفید است، اما می‌تواند به شما وقتی در بیابانی اطراف شهر گم شده‌اید نیز کمک کند. یا مثلا ریاضیات را در نظر بگیرید. اگرچه یادگیری محاسبات پیشرفته تنها برای متخصصان مفید فایده است، اما ندانستن اصول اولیه ریاضیات، پیشبرد امور در جامعه را با مشکل مواجه می‌کند.

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : چهارشنبه 24 فروردین 1390  | 3:20 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اندیشمندان اقتصادی

منبع: کاپیتالیسم مگزین، مترجم: ‌هارون خوبان

سیاست اقتصادی ایده‌آل، چه برای امروز چه برای روزگار آتی، در واقع خیلی ساده است. دولت باید از زندگی و مالکیت کسانی که تحت‌حاکمیتش زندگی می‌کنند در برابر تهاجم نیروهای متخاصم، چه در داخل و چه از خارج، محافظت کند، دعاوی حقوقی را که از فعالیت افراد زاده می‌شود، حل‌و‌فصل نماید و اجازه بدهد که در غیر از این موارد مردم آزاد باشند و اهداف و ارزش‌های خود را در زندگی دنبال کنند. در دوره‌ای که مداخله‌گری دولت در تمام امور زندگی امری عادی شده است این شاید اندیشه‌ای رادیکال به نظر برسد.

از دولت‌های امروزی اغلب خواسته می‌شود که بر تولید نظارت داشته باشند و آن را تابع مقررات خود کنند، قیمت برخی کالاها و خدمات را بالا ببرند و قیمت برخی دیگر را کاهش دهند، دستمزدها را تثبیت کنند، به راه‌اندازی کسب‌و‌کارهای تازه کمک کنند و دیگران را از ورشکستگی نجات دهند، صادرات و واردات را تشویق و تقبیح کنند، به حال بیماران و سالخوردگان برسند، هزینه‌های اسراف آمیز صرف کنند و همین طور الی آخر.
در حالت ایده‌آل دولت باید نقش یک نگهبان، یک سرایدار، را بازی کند؛ البته نه نگهبانی از خود مردم، بلکه نگهبانی از شرایطی که به افراد (تولیدکنندگان، بازرگانان، کارگران، کارآفرینان، مصرف‌کنندگان، سرمایه‌گذاران و...) اجازه می‌دهد با آسایش خیال اهداف زندگی‌شان را پیگیری کنند. اگر دولت تنها به برآوردن همین شرایط و نه بیش از آن، بسنده کند مردم خودشان بهتر از هر دولتی می‌توانند نیازهای خویش را برآورده سازند. روح همین مطلب است که اساس پیام پروفسور لودویگ میزس را تشکیل می‌دهد.
پروفسور میزس (1881-1973) یکی از پیشروترین اقتصاددانان قرن بیستم بود. او را بیش از همه برای نوشتن کتاب‌های تئوریک تاثیرگذاری چون «عمل انسانی»، «سوسیالیسم»، «تئوری و تاریخ» و چندین اثر مطرح دیگر می‌شناسند؛ اما او همچنین در مجموعه درس گفتارهایی که سال 1959 در آرژانتین ایراد شدند، با زبانی غیرتخصصی که برای اهالی کسب‌و‌کار، استادان و معلمان و دانشجویان سایر رشته‌ها قابل‌استفاده باشد به تشریح رئوس اندیشه اقتصادی خود پرداخت. او در تجزیه و تحلیل تئوری خود با زبانی ساده بسیار چیره دست بود. واقعیت‌های مهم تاریخی را با اصول اقتصادی تشریح می‌کند. نشان می‌دهد که چطور سرمایه‌داری نظام سلسله مراتبی اروپای زمان فئودالیسم را از هم پاشاند و پیامدهای سیاسی روی کارآمدن انواع مختلف دولت‌ها را حلاجی می‌کند. از دیگر رئوس کار او بررسی نارسایی‌های سوسیالیسم و دولت رفاه است و نشان می‌دهد که چطور مصرف‌کنندگان و تولیدکنندگان با آزادی در نظام سرمایه‌داری می‌توانند مقاصد خود را برآورده سازند.
وقتی دولت از حقوق افراد برای عمل آزادانه - مادامی که منجر به آسیب دیدن آزادی برابر سایرین نشود – حفاظت می‌کند آنها می‌توانند به شکل طبیعی با کار و همکاری و تجارت نیازهای خویش را برطرف سازند. آن گاه برای پس انداز، انباشت سرمایه، نوآوری، تجربه، استفاده از فرصت‌ها و انجام اعمال مولد، انگیزه کافی خواهند داشت. تحت‌چنین شرایطی سرمایه‌داری رشد می‌کند. پیشرفت‌های اقتصادی شایان ذکر قرون هجده و نوزده و نیز شکوفایی اقتصادی آلمان پس از جنگ دوم (که به «معجزه اقتصادی آلمان» مشهور شد) همه آنها از نظر پروفسور میزس در اثر پیشرفت سرمایه‌داری بوده است:
«... در حوزه سیاست اقتصادی، معجزه‌ای در کار نیست. خاطرتان هست که در روزنامه‌ها و رسانه‌ها از به اصطلاح معجزه اقتصادی آلمان در بازسازی مخروبه‌هایش پس از جنگ جهانی دوم خیلی سخن گفته می‌شد؛ اما هیچ معجزه‌ای در کار نبود. نتیجه تنها حاصل به کار زدن اصول اقتصاد بازار، روش‌های سرمایه‌داری، در این کشور بود که تازه آن هم در همه ابعاد به طور کامل اجرایی نشد. هر کشور دیگری هم می‌تواند همین معجزه و پیشرفت اقتصادی را از سر بگذارند؛ اما باز هم تاکید می‌کنم که پیشرفت اقتصادی حاصل معجزه نیست، بلکه حاصل به کار زدن سیاست‌های اقتصادی معقول و بازاری است.»
بنابراین ملاحظه می‌کنیم که از نظر او بهترین سیاست اقتصادی محدود ساختن دولت به حفظ شرایط آزادی فردی و عمل افراد بر اساس منافع و ارزش‌های شخصی‌شان است. تنها تعهد دولت این است که از زندگی و مالکیت انسان‌ها محافظت کند و اجازه بدهد که افراد از آزادی و فرصت‌هایی که برای همکاری و تجارت در زندگی نصیب‌شان می‌شود استفاده کنند. به همین طریق است که دولت می‌تواند شرایطی را که منجر به رشد سرمایه‌داری می‌شود، ایجاد کند:
«موفقیت سرمایه‌داری در این نهفته است که هر کس حق داشته باشد هرچه بهتر و ارزان‌تر نیازهای مشتریان را برآورده سازد و این اصل، این روش، در مدتی اندک کل جهان را دگرگون ساخته است. همین پدیده باعث رسیدن جمعیت جهان به ارقام بی‌سابقه شده است.»
وقتی دولت اختیار و قدرتی بیش از این می‌خواهد، از این اختیار و قدرت همچنان که در تاریخ نمونه‌هایش را فراوان دیده‌ایم (آلمان تحت‌زمامداری هیتلر، شوروی در زمان استالین و آرژانتین در زمان پرون) سوء‌استفاده خواهد کرد. دولت سرمایه‌داری را تحت‌فشار گذاشته و به عامل تخریب‌گر آزادی انسان‌ها بدل می‌شود.
وقتی میزس سال 1959 به آرژانتین رفت دیکتاتور این کشور خوان پرون (که رییس‌جمهور برگزیده انتخابات 1946 بود) در تبعید به سر می‌برد، سال 1955 مخالفان سرانجام او را از کشور بیرون رانده بودند. هرچند پرون آن زمان خارج از کشور بود با این حال در داخل آرژانتین حامیان بسیاری داشت که در پس زمینه مناسبات اعمال قدرت می‌کردند. او یک بار دیگر سال 1973 به آرژانتین بازگشت، در انتخابات ریاست‌جمهوری پیروز شد و با حضور همسرش در مقام معاون رییس‌جمهور تا 10 ماه بعد – یعنی زمان مرگش - زمامداری این کشور را بر عهده داشت. سپس همسر بیوه او ایزابلیتا اختیار امور را در دست گرفت تا زمانی که دولتش در نهایت به اتهام فساد سال 1976 سرنگون شد. از آن زمان آرژانتین چندین رییس‌جمهور دیگر را پشت سرگذاشته و گام‌هایی به سوی پیشرفت اقتصادی برداشته است. در این کشور حالا زندگی و مالکیت انسان‌ها احترام بیشتری دارد، برخی صنایع ملی شده به بخش خصوصی واگذار شدند و مشکل تورم تقریبا حل شده است.
آرا و اندیشه‌های میزس را بی‌شک در کتاب‌هایی چون «عمل انسانی» و دیگر آثار آکادمیک‌اش جدی‌تر می‌توان پی گرفت، اما مبتدیان بهتر است که با کتاب‌های ساده‌تر او چون «بوروکراسی» یا «ذهنیت ضدسرمایه‌داری» شروع کنند. با پیدا کردن چنین پیش زمینه‌ای فهم اصول اقتصاد بازار و تئوری‌های اقتصادی مکتب اتریش که میزس در کتاب‌های مهمش نماینده آنها بود، آسان‌تر خواهد شد.

منبع: دنیای اقتصاد


نظرات 0
تاريخ : دوشنبه 22 فروردین 1390  | 12:13 AM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اندیشمندان اقتصادی

مترجم: محسن رنجبر، منبع: اکونومیست

برندگان نوبل امسال، جایزه خود را به دلیل یافته‌هایشان درباره چگونگی پیدا کردن شغل دریافت کردند.

دو درخت نارگیل در ایوان جلوی بنگاه کاریابی شیترادورگا در ایالت کارناتاکای هند می‌روید – همان جایی که کلندر خان، یکی از کارمندان جوان دولت، نمایشگاه‌های شغلی و گردهمایی‌های جذب نیرو برگزار می‌کند. عکسی روی تلفن همراه او، ایوان مقابل این ساختمان را نشان می‌دهد که متقاضیان پست راننده آمبولانس در آن ازدحام کرده‌اند. عکسی دیگر، همایشی برای استخدام در کارخانه کود شیمیایی بهارات را نشان می‌دهد که باز هم جای خالی برای نشستن دیده نمی‌شود. آن چه خان انجام می‌دهد - برقراری ارتباط میان بیکارانی با پیش‌زمینه‌های مختلف، با کارفرمایانی که نیاز‌ها و احتیاجات مشخصی دارند – کار ساده‌ای نیست. بسیاری از افرادی که در بنگاه او ثبت نام کرده‌اند، مهارت‌های مورد نیاز کارفرمایان را ندارند.
تنها خان نیست که به دلیل ناهمخوانی میان توانایی‌های کارگران و فرصت‌های شغلی موجود به ستوه آمده است. آن سوی دنیا در آمریکا نیز برخی معتقدند که بسیاری از افراد بیکار، فاقد مهارت‌های لازم برای انجام مشاغلی هستند که با خروج این کشور از رکود به وجود می‌آید. دیگران، تقاضای ضعیف را در بروز بیکاری بالا در آمریکا که ظاهرا قصد کاهش ندارد، مقصر می‌دانند. با این حال افراد دیگری نیز هستند که به سقوط بخش مسکن - که توانایی صاحبخانه‌های آمریکایی برای انتقال به نقاطی که مشاغل جدید در آنها به وجود می‌آید را از بین برده‌ است - اشاره می‌کنند.

 

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 21 فروردین 1390  | 11:59 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اندیشمندان اقتصادی

استفن دوبنر، مترجم: مجید روئین پرویزی

استیون لویت، یکی از جنجالی‌ترین اقتصاددان‌های این روزها است. فارغ‌التحصیل از ‌هاروارد و ام.آی.تی و برنده نشان جان بیتز کلارک، یکی از کسانی است که مجله تایم در سال 2006 او را در فهرست صد نفره‌اش از کسانی که جهان ما را شکل داده‌اند، قرار داد.

این اقتصاددان جوان تخصصش در حوزه جرم و فساد است و اغلب برای تحلیل داده‌ها از روش‌های عجیبی استفاده می‌کند که بسیاری از همکارانش را انگشت به دهان می‌گذارد. کتاب Freakonomics او که در سال 2009 دنباله‌ای نیز بر آن نوشت و به فارسی نیز ترجمه شده است، به محض انتشار با اقبالی گسترده روبه‌رو شد و هنوز هم در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های غیرداستانی آمریکا جای دارد. لویت هم اکنون در دانشگاه شیکاگو تدریس می‌کند، در دپارتمان اقتصادی که میراث دار بزرگانی چون فریدمن و گری بکر و پایگاه مکتب شیکاگو است. او البته اقتصاددان چندان متعارفی نیست که در قالب‌های مرسوم نظیر نظریه قیمت‌ها کار کند. روح سرگردانش به همه جا سرک می‌کشد و خودش خود را صرفا کارآگاهی می‌داند که کارش پرسیدن سوال و کند و کاو در داده‌ها است.
به مناسبت مقالات جنجال برانگیز و شهرت روز افزون لویت در محیط آکادمیک و میان مردم، همکار او استفن دوبنر مقاله مفصلی در معرفی او و کارهایش در روزنامه نیویورک تایمز نوشته که در ادامه می‌خوانید.

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 21 فروردین 1390  | 11:59 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اندیشمندان اقتصادی

آک لین، مترجم: پویا جبل عاملی

در سال 1969 یان تین برگن 66 ساله برنده اولین نوبل اقتصاد شد که توسط بانک سوئد اهدا می‌شود. برنده دیگر آن سال راگنار فریش بود. چهار سال بعد برادر کوچک تر یان، نیکلاس نیز برنده نوبل پزشکی شد. وی نیز همراه کارل وان فریش و کنارد لرنز برنده جایزه شد.

چه خوش شانسی‌ای! شاید هم خوش شانسی نیست. واقعا چه چیزی باعث شد تا دو برادر دو جایزه به این پر اهمیتی را کسب کنند؟ عوامل موروثی بود یا آموزش یا تربیت خانوادگی؟ طبیعت آنان چنین کرد یا تربیت آنان؟ کدام یک از این دو، اثر قوی‌تری بر رفتار آدمی دارد؟ نگاهی کوتاه به زندگی این دو می‌تواند پاسخی را برای این پرسش‌ها به‌دست دهد. البته ما بنا به تخصصمان بیشتر بر کار یان متمرکز می‌شویم و انتقاداتی را هم که بر آن رفته برمی‌شمریم.

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 21 فروردین 1390  | 11:52 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اندیشمندان اقتصادی

مترجم: ‌هارون خوبان

توماس سوول اقتصاددان و روزنامه نویس پرکاری است. خودش می‌گوید دیگر حسابش از دستش در رفته که چه تعداد کتاب درباره اقتصاد، تاریخ، سیاست اجتماعی، مسائل قومیتی و تاریخ عقاید نوشته است. او با آخرین کتابش «واقعیات و سفسطه‌های اقتصاد» اثر دیگری بر این مجموعه ارزشمند می‌افزاید و با زبانی ساده برخی از ابعاد مغفول مانده علم اقتصاد و نیز آموزه‌های اساسی آن را برای خوانندگان ناآشنا با مبحث تشریح می‌کند.

پروفسور سوول که حالا 77 ساله است در موسسه هوور متعلق به دانشگاه استنفورد مشغول است. گفت‌وگویی با او داشته‌ایم که می‌خوانید.

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 21 فروردین 1390  | 11:36 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اندیشمندان اقتصادی

 رابرت شایمر، مترجم: محسن رنجبر

میلتون فریدمن در سخنرانی خود در مقام رییس انجمن اقتصاد آمریکا در سال 1968(1)، «نرخ بیکاری طبیعی» را به این صورت تعریف کرد: «سطحی [از بیکاری] که توسط [یک] دستگاه معادلات تعادل عمومی به دست داده می‌‌شود»، مشروط بر آنکه این معادلات، «ویژگی‌های ساختاری واقعی بازار‌های کالا و نیروی کار، از جمله نقایص بازار، تغییرات تصادفی در عرضه و تقاضا، هزینه گردآوری اطلاعات درباره فرصت‌های شغلی و نیروی کار موجود، هزینه‌های جابه‌جایی و ... را در خود داشته باشند» و از این طریق، بتوانند وجوه پر‌اهمیت اقتصاد را تبیین کنند.

هر چند فریدمن به شکلی مستدل اعتقاد داشت که سیاست‌های پولی نمی‌توانند بر این نرخ طبیعی تاثیری بگذارند، اما یک سوال کلیدی را بی‌پاسخ گذاشت: آیا نرخ بیکاری طبیعی، نرخی بهینه است یا می‌توان نقشی موثر را برای سیاست‌های دیگری که به شکلی نظام‌مند بر نرخ بیکاری تاثیر می‌گذارند، قائل شد؟
تحقیقات پیتر دایموند، کریستوفر پیساریدس و دیل مورتنسن، برندگان امسال جایزه نوبل علوم اقتصادی، این شکاف مهم را پر می‌کند. نرخ بیکاری در آمریکا در سال گذشته در رقمی نزدیک به ده درصد نوسان داشت و این نشان می‌دهد که جایزه نوبل، در زمانی مناسب به این سه تن داده شده است. مطالعات دایموند، پیساریدس و مورتنسن، بیش از هر زمان دیگری با شرایط امروز ارتباط دارد.

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 21 فروردین 1390  | 11:01 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اندیشمندان اقتصادی

واسیلی لئونتیف(3) یکی از خالقان اصلی و شکل‌دهندگان علم اقتصاد قرن بیستم است. وی تئوری داده- ستانده(4) و تکنیک‌هایی برای ساخت جد‌اول داده- ستانده داده‌های اقتصادی و تکنولوژیک خلق کرد و به دلیل تقویت جداول‌ داده- ستانده به‌عنوان توانمندترین و گسترده‌ترین ابزار مورد استفاده در تجزبه و تحلیل ساختار اقتصادی معتبر بود.

علاوه‌بر این نظریه ماتریس‌های داده- ستانده نقش مهمی در توضیح نظریه تعادل عمومی در دو دهه 1940 و 1950 ایفا نمود. لئونتیف همچنین مشارکت‌های مهم و بنیادینی در زمینه تئوری‌های تقاضا، تجارت بین‌الملل و پویایی اقتصادی داشته است. علایق تحقیقاتی وی شامل اقتصاد پولی، جمعیت، رویکرد اقتصادسنجی، اقتصاد محیط زیست، توزیع، خلع سلاح، تغییرات تکنیکی القایی، جابه‌جایی‌های بین‌المللی سرمایه، رشد، برنامه‌ریزی اقتصادی، اتحاد جماهیر شوروی و سایر اقتصاد‌های سوسیالیست بوده است. لئونتیف نقشی موثر در فرمول‌بندی سیاست‌های ملی و بین‌المللی به‌منظور شناخت تکنولوژی، تجارت، جمعیت، ابزارهای کنترلی و محیط زیست ایفا کرده است. همچنین منتقدی موثر و آگاه از رویکرد اقتصاد معاصر، تئوری و عملکرد آن بوده است. او در سال 1973 جایزه نوبل اقتصاد را دریافت کرد. لئونتیف را در 14 آوریل 1997 در آپارتمانش برفراز پارک میدان واشنگتن در شهر نیویورک ملاقات کردم. لئونتیف بر مبلی در اتاق نشیمن تکیه زده، خانم لئونتیف مشغول انجام کارهای خودش بود و گه‌گاه از وضعیت آرامش لئونتیف چیزی می‌پرسید. لئونتیف سرزنده، اندیشمند، حیران و باامید بود و صدایش روی نوار از یک موسیقی بلند تا نجوای پیانو تغییر می‌کرد. ساعت پاندول‌داری گذر زمان را نشان می‌داد و سروصدای خیابان نیویورک گه‌گاه واژگان او را روی نوار نامفهوم می‌نمود. نسخه رونوشت را به منظور پیوستگی و روشنی مطالب ویراستاری کرده‌ام.

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0

محور : اندیشمندان اقتصادی

پیتر جی.‌کلاین، مترجم: محسن رنجبر

فردریش آگوست فون ‌هایک (1992-1899) از پر‌آوازه‌ترین اقتصاددانان مکتب جدید اتریش است. او که شاگرد فردریش فون وایزر، دست‌پرورده و همکار لودویگ فون میزس و از همه مهم‌تر، یکی از نظریه‌پردازان برجسته مکتب اتریش بود، احتمالا در گسترش باور‌های اتریشی در سراسر دنیای انگلیسی‌زبان از هر فرد دیگری موفق‌تر بوده است.

جان هیکس در 1967 گفته بود که «زمانی که تاریخ دقیق تحلیل‌های اقتصادی دهه 1930 نوشته شود، چهره‌ مهم در این عرصه، پروفسور ‌هایک خواهد بود... تقریبا هیچ کس به خاطر نمی‌آورد که زمانی نظریه‌های جدید ‌هایک، رقیب اصلی تئوری‌های تازه کینز بود.» (1) متاسفانه نظریه ‌هایک درباره چرخه تجاری، نهایتا به واسطه انقلاب کینزی کنار رفت و کسی به آن توجهی نکرد. اما بعد از این که او جایزه نوبل علوم اقتصادی را همراه با سوئد گونار میردال در سال 1974 از آن خود کرد، این نظریه دوباره مورد توجه قرار گرفت.

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0

محور : اندیشمندان اقتصادی

ترجم: گلچهره پاکدل

علم اقتصاد اغلب فرض می‌کند که افراد عقلایی رفتار می‌کنند. اما اولریک مالمندایر بهتر از اینها می‌داند. اگر او عقلایی بود، این تعداد مدرک تحصیلی نداشت. او می‌گوید: «مشکل من این است که هرزمان روی موضوعی کار می‌کنم فکر می‌کنم آن مهم‌ترین موضوع روی زمین است. کاملا جذبش می‌شوم.»

مالمندایر حقوق، اقتصاد و روانشناسی را از بن تا بوستون و سپس برکلی دنبال کرده و در طول هفت سال شش مدرک دانشگاهی گرفته و اکنون به یکی از پیشتازان در عرصه اقتصاد رفتاری تبدیل شده است. او سعی می‌کند واسطی باشد میان عقلایی‌ترین تصورات مان و آنچه که در واقع انجام می‌دهیم. برای مالمندایر خیلی ساده‌تر می‌بود که موضوعی مرسوم در اقتصاد را برای تحقیق برگزیند تا به حوزه پیچیده عقلانیت انسان پای بگذارد. او که اکنون استاد اقتصاد دانشگاه برکلی در کالیفرنیاست درباره پیشینه مطالعاتی خود می‌گوید: «در آلمان، حداقل زمانی که من آنجا درس می‌خواندم، افراد درگیر اقتصاد خیلی پیشرفته‌ای بودند، ریاضیات و مسائل تکنیکی فراوان که البته هیچ ارتباطی با دنیای واقعی نداشت. احساس من این بود که شکاف این وسط باید به طریقی پر شود.»
او آتلانتیک را پشت سر گذشت و به ‌هاروارد آمد، جایی که اقتصاددان‌ها با راحتی بیشتری تفکر درباره روانشناسی انسان را می‌پذیرفتند. با مطالعه در ‌هاروارد – و گرفتن یک دکترای دیگر – دیدگاه اقتصادی مالمندایر به کلی زیر و رو شد.
«محققان ‌هاروارد واقعا از آنچه که در جهان خارج و در اقتصاد اتفاق می‌افتاد تاثیر می‌گرفتند. اینکه بازارها چطور کار می‌کنند؟ مردم چطور تصمیم می‌گیرند؟ یک روز بیدار شدم و دیدم چقدر سوال‌های شگفت‌انگیز در جهان هست که ما می‌توانیم پاسخ دهنده شان باشیم و به همین خاطر علاقه‌ام به اقتصاد دو چندان شد.»
اقتصاد رفتاری – شاخه‌ای که در ده ساله اخیر محبوبیت روزافزونی یافته – به مطالعه انحرافات، خطاها و رفتار ناعقلایی افراد و اثر آنها بر تصمیم‌گیری‌هایشان می‌پردازد. این تصمیمات می‌توانند خیلی کوچک مثل خرید از eBay باشند یا تصمیمات چندین میلیون دلاری که شرکت‌های غول پیکر اتخاذ می‌کنند.
«احساسات سر راه افراد قرار می‌گیرند. وسوسه همه جا وجود دارد. گاهی مردم اعتماد به نفس کاذب دارند. در گذشته تصور می‌شد که می‌توان این حقایق را نادیده گرفت، اما اکنون متوجه شده‌ایم که تمام این خطاها به شکلی سیستماتیک رخ می‌دهند و به محض اینکه پدیده‌ای نظام‌مند شد اقتصاددان‌ها باید آن را جدی بگیرند چون بر مصرف‌کنندگان، بر طراحی محصولات، بر تبلیغات، قراردادها و خلاصه همه چیز تاثیر می‌گذارد.»
مقاله اخیر مالمندایر به اسم «پول می‌دهیم تا باشگاه نرویم» او را مشهورتر ساخته است. از میان بیشتر باشگاه‌های ورزشی که او بررسی کرده بود اکثر اعضا ترجیح می‌دادند هزینه اشتراک را ماهانه بپردازند تا به روز به روز. اما 85درصد کسانی که سیستم ماهیانه را انتخاب کرده‌اند آن تعداد دفعات به باشگاه مراجعه نکرده‌اند که هزینه آبونمانشان توجیه پیدا کند. مالمندایر می‌گوید «به نظر می‌رسد که مردم اغلب در هنگام ثبت‌نام تعداد دفعات مراجعه شان را بیش از حد برآورد می‌کنند.»
باشگاه‌های ورزشی از سال‌ها پیش بر این نکته واقف بودند، اما تنها همین اواخر است که اقتصاددانان و مدل‌هایشان نیز به این نکته پی برده‌اند.
برای خانم مالمندایر که تنها سی و سه سال دارد و با ظاهری جوان و سرزنده اغلب اهل ورزش کردن است بررسی باشگاه‌های ورزشی موضوعی طبیعی است. حتی خودش هم تعجب می‌کند که چرا تا به حال شاهد هیچگونه تبعیضی به خاطر جنسیتش نبوده است. خودش می‌گوید «فکر می‌کنم شرایط نسبت به ده سال پیش خیلی تفاوت کرده باشد. خانم‌های کمی استاد تمام هستند و وقتی با ایشان حرف می‌زنم اغلب داستان‌هایی از سختی‌هایی که در این راه تحمل کرده‌اند تعریف می‌کنند که برای من کاملا شگفت‌آور است. به نظرم نسبت به آن موقع خیلی تغییر کرده‌ایم.»
مالمندایر البته از باشگاه‌ها فراتر رفته و مثلا مدیریت شرکت‌های تجاری را نیز بررسی کرده است. در مقاله‌ای با عنوان «چه کسی مسوول قراردادهای تملک است؟ اعتماد به نفس مدیران و واکنش بازار» او می‌پرسد چرا اغلب مدیران شرکت‌ها وقتی می‌خواهند قرارداد تملک شرکت دیگری را امضا کنند بهایی بیش از آنچه لازم است را می‌پردازند. این مطالعه می‌گوید که دلیل آن اعتماد به نفس بیش از حد مدیران است به ویژه وقتی که شرکت‌ها منابع نقد زیادی در اختیار داشته باشند.
«اگر شما مدیرعامل یک شرکت بزرگ باشید، احتمال در مسیر زندگی‌تان موفقیت‌های فراوانی داشته‌اید وگرنه در این مقام نمی‌بودید و همین موفقیت‌ها شما را دچار اعتماد به نفس کاذب کرده است. ته قلبتان به این نتیجه می‌رسید که به هرچه دست بزنید طلا می‌شود چون در گذشته همواره موفق بوده‌اید.»
دیوید لیابسون که استاد مشاور مالمندایر در ‌هاروارد است او را یکی از باهوش‌ترین و پرکارترین محققان حوزه اقتصاد می‌خواند و می‌گوید او ممکن است باعث برافروخته شدن آتش یکی از پردامنه‌ترین جنگ‌ها میان مکاتب اقتصادی بشود، همان ناعقلایی بودنی که شاید مالمندایر بدش نیاید ترغیبش کند.

منبع: دنیای اقتصاد


نظرات 1
تاريخ : شنبه 20 فروردین 1390  | 12:11 AM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اندیشمندان اقتصادی

منبع: CEO Magazine، مترجم: ندا ناجی

استیون لویت یک اقتصاددان آمریکایی است که به‌خاطر کارهایش در زمینه جرائم شناخته شده است. وی یکی از نویسندگان کتاب پرفروش Freakonomics است. در زیر مصاحبه‌ای را با این اقتصاددان می‌خوانید.

بین شرکت‌ها محبوبیتی به هم زده‌اید، شما را شگفت زده نکرده است؟
Freakonomics در واقع هیچ ربطی به کسب و کار نداشت – بیشترین شباهتی که داشت این بود که ما سازمان دهی گروه‌های فروشنده کوکائین را با مک دونالد مقایسه کرده بودیم – اما به نظر، یک نفر تصمیم گرفته است که ربط دارد. برای من که خیلی خوب است، چون اهالی کسب و کار پول زیادی برای کتاب خریدن دارند. یک‌دفعه به خود می‌آیید و می‌بینید به کارشناس مشهوری تبدیل شده اید که مدیرعامل‌ها از شما کمک و مشورت می‌خواهند.


پس مدیرها مرتب در خانه‌تان را می‌زنند؟
از زمان انتشار کتاب این فرصت را داشته‌ام که با حدود بیش از 10 سازمان از نزدیک کار کنم. بنگاه‌های کوچک تک نفره گرفته تا شرکت‌های عظیم بین‌المللی.


یعنی از محیط آکادمیک دور می‌شوید؟
پولی بابت این کار نمی‌گیرم، تنها درباره پروژه‌هایی حرف می‌زنم که ارزش آکادمیک داشته باشند. از کارهای مشاوره مرسوم انجام نخواهم داد. اگر مشکلی در کار باشد اجازه می‌دهند داده‌هایشان را مطالعه کنم، که هم برای من خوب است هم برای شرکت مورد بحث.


مشاوره معمولی را دوست ندارید؟
پیش از این که به محیط آکادمیک بیایم مشاور مدیریت بودم و توانایی خاصی در آن نداشتم. حالا هم فرقی نکرده است. بیشتر اوقات سخت‌ترین بخش قضیه یافتن شیوه اجرای راه‌حل است؛ بیشتر شرکت‌هایی که من با آنها کار کرده‌ام تصدیق خواهند کرد که در ایجاد تغییرات سازمانی چندان شخص قابلی نیستم.


اما می‌توانید تغییرات لازم را تشخیص دهید؟
بهترین و ساده‌ترین راه بهبود اوضاع هر کسب و کار استفاده از آزمون‌های تصادفی است. تصمیمات اغلب بدون هرگونه ابزاری برای ارزیابی شان اتخاذ می‌شوند. آزمون تصادفی بهترین راه گرفتن بازخورد است. هیچ چیز آسان‌تر از آن نیست و زیبایی کار اینجا است که واقعا می‌فهمید هر تغییر چه اثری داشته است.


یعنی نتایج، قابلیت تفسیرهای گوناگون ندارند؟
خیلی ساده می‌شود از پیش توافق کرد که معنی هر یافته چه خواهد بود. مثل بخش مالی نیست – که چندین متخصص را برای تحلیل‌های پیچیده اقتصادسنجی به کار بگیرید و آخر هیچ کس هم در بخش فروش نفهمد اینها یعنی چه. هرکسی اینجا می‌تواند نتایج را بفهمد و تفسیر کند.


فکر می‌کنید بسیاری ابزارهای کنونی اندازه‌گیری بی‌فایده باشند؟
کسب و کار خیلی خیلی پیچیده است. آنقدر عوامل مختلفی در نتیجه نهایی موثرند که نمی‌توان به طور مشخص مسائل اعتباری یا خطای فردی برخی کارکنان را مقصر شناخت. بنابراین، حتی اگر بتوانید نتایج را اندازه‌گیری کنید، نمی‌توانید درست مشخص کنید چه عواملی آنها را ایجاد کرده. من دشواری‌های اندازه‌گیری در کسب و کارها را خوب می‌فهمم و درست به همین دلیل است که آزمایش‌های تصادفی اینقدر مهم‌اند؛ چارچوب موجود را می‌شکنند.


بحث محیط زیست الان در شرکت‌ها خیلی داغ است؛ شما به آن پرداخته‌اید؟
مدتی است که داده‌های دمای زمین را جمع می‌کنم و سعی دارم از زاویه‌ای متفاوت از مدل‌های مرسوم تغییرات جوی آنها را بررسی کنم. نمی‌دانم مفید خواهد بود یا خیر، اما چیزی که زیاد دارم وقت است. امیدوارم که چیزی از آن بیرون بیاید.


اقتصاددان‌ها هم در این میان می‌توانند نقشی داشته باشند؟
بی شک، هم به لحاظ داده‌ها و هم برای تفکر درباره شیوه اجرای تغییرات. اگر بخواهیم رفتارمان را طوری تغییر دهیم که بر کاهش آلاینده‌های کربنی موثر باشد احتمالا بسیار پرهزینه خواهد بود. کمتر رانندگی کردن، انرژی کمتر مصرف کردن، انرژی‌های سبز را به کار بردن، اینها همه تصمیماتی گران قیمت اند و اقتصاددان‌ها متخصص ارزیابی چنین بده‌بستان‌هایی هستند.


مطمئنید که می‌توان راه حلی یافت؟
از سایرین خوشبین ترم. اواخر قرن نوزده، بزرگترین چالش زیست محیطی شهرهای آمریکایی پشگل اسب بود. کیفیت زندگی را نابود می‌کرد. مردم نگران آینده شهرهایشان بودند. بعد اتومبیل از راه رسید و مشکل یک شبه حل شد. امید این است که بتوانیم با اختراع یک تکنولوژی جدید مشکل را خیلی ساده‌تر حل کنیم. بدم نمی‌آید که شاهد مناظراتی درباره تکنولوژی‌های بدیع باشم.


چه چیز شما را از همکارانتان جدا می‌کند؟
من آماده‌ام که سوال‌های مسخره بپرسم، سوال‌هایی که برای مردم عادی جذاب است و در اقتصاد مرسوم جای ندارد. اغلب اقتصاددان‌ها چندان نوآور نیستند و بیشتر می‌خواهند روی موضوع‌های قدیمی شان تمرکز کنند.


چطور تصمیم می‌گیرید که کدام اطلاعات را مطالعه کنید؟
اغلب با سوالی خیلی بزرگ شروع می‌کنم و وقتی کاملا روشن می‌شود که جواب دادنش از عهده من بر نمی‌آید، آنقدر هرسش می‌کنم تا به چیزی که بتوانم جواب بدهم برسم. مثلا کاری که روی کشتی ژاپنی انجام داده‌ام. ابتدا متوجه فساد دولتی بودم و اینکه چطور می‌توان گفت کدام یک از مقامات متقلب و فاسدند.
داده‌ها موجود نبود و من هم نتوانستم شیوه‌ای برای به دست آوردنشان ابداع کنم. دلیل اینکه توانستم فساد را در کشتی ژاپنی ردگیری کنم این بود که داده‌ها اینجا خیلی بیشتر در دسترس بود. امیدواری من این است که با جواب دادن به این سوال‌های کوچک و مسخره بتوانم به ابزارهایی مجهز شوم که بعدها در پاسخ به سوال‌های بزرگ کمکم کنند.


کدام یک از کشفیات کتابتان بیش از همه برای شما شگفت آور بود؟
ارتباط سقط جنین و جرائم. داده‌ها را بررسی کردیم و با محاسباتی دریافتیم که حدود یک سوم کاهش چشمگیر آمار جرائم در دهه نود به دلیل قانون سقط جنین بوده است که 20 سال پیش‌تر به اجرا گذاشته شده بود.


مردم چقدر از این یافته استقبال کردند؟
میان چپ و راست، هر دو، جنجال برپا کرد. اروپایی‌ها کلا به جنبه سرگرمی ماجرا نگاه می‌کردند. این مطالعه همه چیزهایی که ‌آمریکایی بود را به هم می‌چسباند: جنایت، نژاد، بحث سقط جنین. وقتی اولین بار در 1999 مطالعه بیرون آمد همه را منزجر کرد. بعد هم که رسانه‌ها رویش انگشت گذاشتند و داده‌ها را جور دیگری جلوه دادند عقل از سر همه پراند.


سیاسی کردن ایده‌های شما برایتان دردسر نیافریده؟
وقتی ایده‌هایمان به واسطه رسانه‌ها منتشر شد، مردم باور نمی‌کردند که ما هیچ عقیده سیاسی یا ایدئولوژیک نداشته باشیم. تنها پس از خواندن چند فصل از کتاب و دیدن اینکه هیچ کس و هیچ چیز را بی‌نصیب نمی‌گذاریم بود که کم‌کم حساب کار دست شان آمد.


تا چه حد موفقیت شیوه زندگی‌تان را تغییر داده است؟
پیشتر هم هرچه می‌خواستم را داشتم و هنوز هم همانطور است؛ زیاد مادی نیستم. تنها تفاوت این بوده است که حالا امکان ملاقات با اشخاص جالب و مهم را دارم و آنها به من اطلاعات هم می‌دهند.
اگر پیش از انتشار این کتاب به کسی زنگ می‌زدم و تقاضای اطلاعات گسترده می‌کردم احتمالا تنها توی صورتم می‌خندید. حالا نصف دفعات می‌خندند، اما نصف دیگر می‌گویند: «آه! من کتاب شما را خوانده‌ام و با کمال میل باهاتان همکاری می‌کنم.» به جهانی راه یافته‌ام که تا پیش از این درش بسته بود.


از موفقیت چه آموخته‌اید؟
متوجه شده‌ام که وقتی مهم و تاثیرگذار باشید، مردم حرف‌هایتان را بیش از آنچه واقعا هستند مهم و ژرف می‌پندارند. من هنوز هم همان چیزهای کوچک احمقانه را می‌گویم که همیشه می‌گفتم. تنها تفاوت این است که حالا دیگران جدی می‌گیرندش. انسان‌های موفق اغلب فراموش می‌کنند که نقش شانس را نیز در نظر بگیرند. سعی می‌کنم پیوسته با این تصور که خیلی عمیق و تیزبینم بجنگم.


از رویا بیرون آمدن برایتان دشوار بوده؟
مدتی به عنوان مشاور مدیر کار می‌کردم، بعد کلا تفکر درباره کسب و کار را کنار گذاشتم و سپس باز خودم را اینجا یافتم. حتی زمانی خودم هم باورم شده بود که استراتژیستی بی‌نظیر هستم. برای رهایی از توهمات بهترین کار این است که بروید بیرون و واقعا کار را انجام بدهید. خیلی زود متوجه شدم تنها چون یک نفر دیگر این‌طور می‌گوید دلیل نمی‌شود که شما قابلیت‌هایتان بهتر شود.


در حال حاضر روی چه موضوعی کار می‌کنید؟
در همین لحظه حدود 30 مقاله آکادمیک برای چاپ دارم. دنباله Freakonomics هم که در راه است. مشکل فقط این است که کلی تحقیق و پژوهش باید انجام بدهم.


کمبود زمان دارید؟
بی‌شک نسبت به گذشته وقت کمتری دارم، اما مزایای اطلاعاتی هم نصیبم شده است. حالا می‌توانم از شرکت‌های بزرگ بخواهم که اجازه انجام آزمایش‌های تصادفی درباره ابعاد مهم کسب و کارشان را به من بدهند. شیوه گذراندن وقتم عوض شده است، اما همچنین امکان می‌دهد که بینش‌های تازه‌ای ارائه کنم که شاید برای مردم جذاب باشد.

منبع: دنیای اقتصاد


نظرات 0

تعداد کل صفحات : 4 :: 1 2 3 4