توانمندسازی روش نوینی برای بقای سازمانهای پیشرو در محیط رقابتی است. اکثر مدیران تصور می کنند با مفهوم توانمندسازی آشنا هستند درحالی که فقط تعداد محدودی از آنان با مفهوم و کاربردش آشنایی دارند. توانمندسازی یعنی قبل از آنکه به کارکنان بگوئید چه کار کنند می توانند به خوبی وظایفشان را انجام دهند. کارکنان توانمند قادرند راه حلهای مناسب برای حل مشکلات پیدا کنند. فرایند توانمندسازی در سه مرحله شامل: تسهیم اطلاعات، استقلال کاری و تشکیل گروههای خودگردان صورت می گیرد.
مقدمه
سازمانها امروزه در محیطی کاملاً رقابتی که همراه با تحولات شگفت انگیز است باید اداره شوند. در چنین شرایطی مدیران فرصت چندانی برای کنترل کارکنان دراختیار ندارند و باید بیشترین وقت و نیروی خود را صرف شناسایی محیط خارجی و داخلی سازمان کنند و سایر وظایف روزمره را به عهده کارکنان بگذارند. کارکنان زمانی می توانند به خوبی از عهده وظایف محوله برآیند که از مهارت، دانش و توانایی لازم برخوردار بوده و اهداف سازمان را به خوبی بشناسند. ابزاری که می تواند در این زمینه به کمک مدیران بشتابد فرایند توانمندسازی است. سبک مدیریت بر کارکنان توانمند با سایر کارکنان متفاوت بوده و در قالب هدایت و مربیگری است. در این مقاله بیشتر با مفهوم توانمندسازی آشنا می شویم.
توانمندسازی روش نوینی برای بقای سازمانهای پیشرو در محیط رقابتی است. در استراتژی مدیریت کیفیت جامع (TQM) اگر به توانمندسازی کارکنان توجه نشود محکوم به شکست است. بهبود مستمر (کایزن) هنگامی است که کارکنان اطلاعات لازم دراختیار داشته و مورداعتماد مدیریت باشند تا بتوانند مهارتها و تواناییهایشان را به کار گیرند (قوشچی ص 36). توانمندسازی دادن قدرت به کارکنان نیست چون کارکنان دارای قدرت بالقوه زیادی بوده که در قالب دانش و انگیزش جلوه گــر می شود و ابزاری برای انجام فعالیتهاست. (ساویچ ص 1). توانمندسازی یعنی به کارگیری دانش و افزایش انگیزش کارکنان از سوی مدیریت است که درنهایت سازمان به راحتی به اهدافش می رسد. ماتسوشیتا در کتاب نه برای لقمه ای نان» می گوید: تنها زمانی که مدیر دستانش را برای همکاری در برابر کارمندانش می گشاید کارکنان با شوق برای رسیدن به اهدافی که پیش روی آنان است تلاش و همکاری می کنند.
اکثر مدیران تصور می کنند که با مفهوم توانمندسازی آشنا هستند درحالی که فقط تعداد محدودی از آنان با مفهوم و کاربردش آشنایند. اگر از 100 نفر درباره معنی توانمندسازی سوال کنید، شاید با 100 پاسخ متفاوت مواجه شوید. بسیاری از سازمانها علاقه مندند فرایند توانمندسازی را اجرا کنند، زیرا معتقدند کارکنان توانمند می توانند در نیل به اهداف موثر باشند. (ساویچ ص 1)
پروفسور ادواردز مدیر بیمارستان وترینری می گوید: من در سمینارهای مختلف فرایند توانمندسازی حضور داشته ام که سخنرانان کراراً می گفتند: میزان رضایتمندی شغلی کارکنان توانمند نسبت به سایر کارکنان بیشتر است ولی متاسفانه هیچ کدام یک راه حل عملی و اجرایی ارائه نکردند. بنابراین، لازم است تعاریفی از توانمندسازی عنوان کنم:
1 - توانمندسازی، واگذاری اختیارات رسمی و قدرت قانونی به کارکنان است؛
2 - توانمندسازی فرایند توسعه است، باعث افزایش توان کارکنان برای حل مشکل، ارتقای بینش سیاسی و اجتماعی کارکنان شده و آنان قادرند عوامل محیطی را شناسایی و تحت کنترل بگیرند؛
3 - توانمندسازی اعطای اختیار تصمیم گیری به کارکنان به منظور افزایش کارایی آنان و ایفای نقش مفید در سازمان است. (اتروز 1997)
4 - توانمندسازی فقط دادن قدرت به کارکنان نیست، بلکه موجب می شود کارکنان با فراگیری دانش، مهارت و انگیزه بتوانند عملکردشان را بهبود بخشند. توانمندسازی فرایندی ارزشی است که از مدیریت عالی سازمان تا پایین ترین رده امتداد می یابد. (ساویچ ص 1)
5 - توانمندسازی محیطی را به وجود می آورد تاکارکنان بتوانند با اختیارات بیشتر کار کرده و در فرایند تغییر و بهبود تولید نقش داشته باشند، نیازشان به سرپرست مستقیم کاهش یافته و در تحقق اهداف سازمان مشارکت دارند.
6 - توانمندسازی تبدیل نیروی کار جسمی به نیروی فکری است.
7 - دو پژوهشگر به نامهای مارری و تورلاکسون (1996) می گویند: توانمندسازی یعنی قبل از آنکه به کارکنان بگویید چه کار کنند می توانند به خوبی وظایفشان را درک کنند. (ساوری، لوکز ص 97)
8 - توانمندسازی فرایندی است که موجب رشد کارکنان می شود. کارکنان توانمند قادرند راه حلهای مناسب برای حل مشکلات پیدا کنند.
9 - توانمندسازی ازطریق چالشهای داخلی و خارجی سازمـــــان به دست می آید. (نکسون 1996). چالشهای خارجی شامل: افزایش شتاب تغییرات، محیط رقابتی، انتظارات جدید مشتریان و شرایط جدید بازار کار است. چالشهای داخلی بیشتر تاکید بر حفظ و نگهداری نیروی انسانی موجود، افزایش سطح انگیزش، رشد و شکوفایی استعداد و مهارتهای کارکنان دارد. (ارتزتاد ص 325)
10 - توانمندسازی با اعمال فشار مدیران و دستورالعملها تحقق نمی یابد بلکه فرایندی است که لازمه اش پذیرش فرهنگ توانمندسازی و مشارکت کارکنان است. (ارتزتاد ص 135)
11 - توانمندسازی فرایندی است که در آن شرایط برای توانمندی فراهم است. اطلاعات از جنبه های مختلف تجزیه وتحلیل، اهداف روشن، تصمیم گیریها دارای مرزبندی و فعالیت کارکنان از کارایی بالا برخوردار است. ملاک صلاحیت وشایستگی کارکنان برای ارتقا، بستگی به میزان مهارت و دانش و توانایی دارد. در تـــــوانمندسازی سبک رهبری مرشد سالاری بوده و با حمایت از کارکنان آنان را پذیرش ریسک تشویق می کنند.
12 - توانمندسازی یعنی واگذاری اختیارات رسمی، تفویض قدرت به کارکنان تا بتوانند در تحقق اهداف سازمان سهیم باشند.
13 - توانمندسازی، قدرت اتخاذ تصمیم گیری در چارچوب مرزهای مشخص است. در توانمندسازی مدیر، بخش از اختیارات یا قدرت تصمیم گیـــری را به کارکنان واگذار می کند. بنابراین، توانمندسازی فرایندی است که در آن:
فرهنگ توانمندسازی در آن رشد می کند؛
تبادل اطلاعات و دیدگاهها به آسانی صورت می گیرد؛
اهداف مشخص و تعریف شده است؛
مرزهای تصمیم گیری روشن است؛
تقسیم کار صورت می گیرد؛
شایستگیها در قالب کسب تجربه و آموزشها شکوفا می شود؛
منابع کافی انجام کار (پول، مواد، تجهیزات، نیروی انسانی) در اختیار کارکنان قرار می گیرد؛
پشتیبانی لازم توسط مدیران عالی سازمان از فرهنگ توانمندسازی صورت می گیرد؛
کارکنان تشویق و ترغیب به پذیرش ریسک و مخاطره می شوند؛
تـوانمندسازی به سادگی و به سرعت تحقق نمی یابد بلکه فرایندی نسبتاً طولانی است.
نکتـــه مهم در توانمندسازی انتخاب برنامه ریزی صحیح برای اجرای برنامه هاست. (خان 1997)
بهبود مستمر
به اعتقاد اکثر کارشناسان امور اقتصادی و مدیریت سازمانها، برای ادامه بقا و حفظ خود در محیط رقابت آمیز نیازمند بهبود کیفیت کالا و افزایش سرعت در ارائه خدمات هستند. (چای لی، شینگ لی، کاترن چانگ ص 604)
امروزه سطح انتظارات و توقع مشتریان به حدی بالا رفته، به طوری که کارخانجات برای برآورد آن مجبورند کیفیت محصولات و سرعت ارائه خدمات خود را بهبود بخشند به شرطی که امکانات مالی و نیروی انسانی توانمند دراختیار داشته باشند.
بهبــود مستمر کیفیت (کایزن) یکی از برنامه های مهم استراتژیک سازمانهای تولیدی و خدماتی است که از آن طریق می توانند به هدفشان برسند. در چند دهه گذشته برای بهبود مستمر کیفیت از روشهایی مانند: هزینه های کنترل آماری، مدیریت کنترل کیفیت، ایزو 9000، استانداردهای جهانی کیفیت مهندسی مجدد... استفاده می شد. (چای لی، شینگ لی، کاترین چانگ ص 604)
شرکتهای تولیدی، صنعتی جهان می دانند کیفیت در کاهش هزینه ها، بهبود محصولات و خدمات، استفاده مطلوب از زمان، کاهش ضایعـــات و رضایتمندی مشتریان خلاصه می شود که ضامن موفقیت آن طراحی صحیح سیستم و وجـود کارکنان توانمند است. (دمینگ 1986). پس هدف سازمانها از اجرای فرایند توانمندسازی ارتقای سطح کیفیت محصولات و سرعت ارائه خدمات است که نتیجه اش برآورد انتظارات، توقعات، رضایتمندی مشتری، سود بیشتر و افزایش سهم بازار است.
کارکنانی که با ارباب رجوع ارتباط دارند نیازمند فراگیری مهارتهای ارتباطی هستند.
ارتبـــاط با مشتری و با دریافت بازخور از او می توان از میزان رضایتمندی اطمینان حاصل کرد. بعضی از پژوهشگران موفقیت یک شرکت رابه روابط میان کارکنان و مشتریان می دانند و برای ارتباط جایگاه ویژه ای قائل هستند. از دیگر دلایل گرایش سازمانها به اجرای فرایند توانمندسازی، ناکامی آنها در دستیابی به هدف است. وقتی برنامه های سازمان با شکست مواجه می شوند مدیران تلاش می کنند بستر مناسبی برای اجرای توانمندسازی بسازند. توانمندسازی آب حیات سازمانها و شفابخش مشکلات آنان است که فقط باید پیامش را شنید و آن را به اجرا درآورد.
پنبه ز گوش دور کن بانگ نجات می رسد
آب سیاه در مرو که آب حیات می رسد
(مولانا)
پس می توان گفت سازمان به دو دلیل نسبت به اجرای فرایند توانمندسازی تمایل نشان می دهند: کمک به کارکنان برای تحقق اهداف سازمانی؛
فراهم آوردن زمینه رشد کارکنان به منظور ارتقای عملکردشان.
فرایند توانمندسازی
امروزه هیچ سازمانی بدون داشتن کارکنان توانمند و تقویم سالیانه نیازهای آموزشی قادر به ادامه حیات نیست. توانمندسازی نه وظیفه است و نه پایان یک کار، بلکه یک فرایند شدن است و باید به عنوان بخشی از فرهنگ سازمانی محسوب گردد. فرایند توانمندسازی در سه مرحله بیان می شود:
1 - تسهیم اطلاعات: یعنی اطلاعات لازم به آسانی دراختیار کارکنان قرار گیرد. دسترسی به اطلاعات باعث اعتماد به نفس و آگاهی آنان از وضعیت فعلی سازمان شده و موجب تحکیم فرهنگ اعتماد و همدلی می شود. کارکنان اگر اطلاعــــات کافی نداشته باشند قادر به تصمیم گیری صحیح نیستند. دسترسی کارکنان به اطلاعات باعث احساس تعلق، بهبود عملکرد و احساس مسئولیت کارکنان می شود. اطلاعات خون حیات توانمندسازی است.
جان نباشد جز خبر در آزمون
هرکه را افزون خبر جانش فزون
(مولانا)
در فقدان اطلاعات کارکنان سردرگمند و نمی دانند چه کار باید بکنند. متاسفانه تصور اشتباهی هست که اگر اطلاعات در اختیار کارکنـــــان قرار گیرد نقش مدیران کمرنگ می شود. در حالی که کارکنان با کسب اطلاعات می توانند مرزهای تصمیم گیری را شناسایی کنند و آنها قادرند فعالیتهای خود را در چارچوب مرزهای مجاز تنظیم کنند.
2 - استقلال کاری یا خودمختاری: باید در چارچوب مرزهای مشخص باشد. تا از اتلاف انرژی بیهوده جلوگیــــــری کند. عوامل تعیین کننده مرز فعالیتها عبارتند از:
ماموریت یا فلسفه وجودی سازمان: یعنی هدف از تشکیل یا کسب و کار سازمان چیست؟
ارزشها: حدود فعالیت شما چیست؟
تصورات: تصویر شما از آینده چیست؟
اهداف: چه چیزی، چه وقت، در کجا و چگونه انجام دهید؟
نقشها: چه کسی، چه کاری با چه نوع ساختار سازمانی انجام دهد و در انجام کار چگونه حمایت می شود؟ بسیاری از مدیران معمولاً از تفویض اختیار هراس دارند. زیرا معتقدند مهمترین عامل بقا
سازمانشان که کسب درآمد و سود است به خطر می افتد. البته این دیدگاه زمانی درست است که اختیار تصمیم گیری به کارکنان ناتوان واگذار گردد.
3 - جایگزین ساختار سلسله مراتب سازمانی سنتی با گروههای خودگردان: گروههای خودگردان شامل کارکنانی است که مسئولیت کامل اجرای یک کار یا تولید محصولی را از ابتدا تا انتها برعهده داشته و مسئولیت میان آنان تقسیم می شود. این گروهها ازطریق گذراندن دوره های آموزشی قادرند مهارتهای لازم را کسب، و درحین کار وابستگی کمتری به مدیران و سرپرستان احساس کنند. گروههای خودگردان در کار یکدیگر مداخله نمی کنند مگر آنکه گامی درجهت توانمندشدن باشد. مدیریت عالی سازمان بایستی نسبت به حمایت و پشتیبانی از گروههای خودگردان اعتقاد قلبی داشته باشد.
عملکرد گروههای خودگردان به صورت مشــــارکتی و به قدری چشمگیر است که نمی توان تشخیص داد رهبر گروه کیست؟ این گروهها قادرند کارهایی را انجام دهند که قبلاً فقط از عهده مدیران بر می آمد.
بنابراین، این گروهها را می توان جایگزین سلسله مراتب سنتی سازمان کرد. هر سه مرحله توانمندسازی مکمل یکدیگرند ولی در شرایطی ممکن است یکی از آنان نسبت به سایرین ارجح باشد. کارکنان توانمند در انجام کار کمتر نیاز به سرپرست دارند و بیشتر به خودشان متکی هستند.
درصورت بروز مشکل شخصاً مسئولیت حل آن را برعهده می گیرند. آنان دارای آزادی عمل بوده و مسئولیت کار و پاسخگویی را برعهده دارند. در این گروهها وقتی درحین کار خطایی بروز می کند همه تلاش می کنند تا آن را سریع برطرف سازند. به هنگام بروز خطا، اعضا به جای سرزنش و ملامت خاطی از خطا به عنوان فرصتی برای یادگیری و کسب تجربه استفاده می کنند زیرا معتقدند بروز اشتباه و خطا باعث رشد و پیشرفت گروه شده و تجربیات مفیدی به دنبال دارد.
سازمانهایی که فرایند توانمندسازی را اجرا کرده اند، نقش مدیران و سرپرستان آن با سایر سازمانها متفاوت است. یعنی در این سازمانها نقش مدیران عوض شده و بخشی از اختیارات و قدرت خود را به کارکنان واگذار می کنند. مدیر بیشتر نقش مربی و آرمانسازی دارد و اکثر وقت خود را صرف اصلاح رفتار، دیدگاه، راهنمایی کارکنان، رفع موانع و تدوین اهداف آرمانی می کند و معتقد است قدرتش در گرو وجود کارکنان توانمند است. لذا درجهت توانمندی کارکنان و نیز خودش گام بر می دارد.
مدیران بایستی دقت کنند گاهی کارکنان توانمند فقط در زمینه کاری خاص آمادگی پذیرش مسئولیت و تصمیم گیری دارند و در سایر وظایف فاقد آمادگی لازم باشند. (ساویچ صفحات 2 و 3)
نظارت بر توانمندسازی
یکی از اشتباهات رایج مدیران این است که تصور می کنند با اجرای فرایند توانمندسازی، کارکنان می توانند بدون قید و شرط هر کاری را انجام دهند و نیازی به نظارت ندارند. این نگرش شبیه داستانی است که روزی پادشاهی در قصرش سرداران سپاهش را به حضور فراخواند. سپس شمشیرش را از غلاف بیرون آورده روی شانه یکی از سرداران گذاشت و گفت: اکنون من قدرت و اختیارم را به شما واگذار می کنم، از این لحظه به بعد تو توانمندی، به جای من تصمیم بگیر. دشمنان ما را نابود و سرزمینهای جدیدی را به قلمرو ما اضافه کن. حال برو و آرزوهایمان را برآورده کن. سردار به ظاهر توانمند با لشگریانش به جنگ دشمن رفت و پس از شکست آنان در بازگشت به کشورش گزارش نبرد با دشمن و تصرف سرزمینهای جدید را به عرض پادشاه رساند. پادشاه با شنیدن گزارش ناگهان بر سر سردارش فریاد کشید: بس است! خفه شو این چه پیروزی است که برایمان به ارمغان آورده ای؟ ما کی چنین انتظاری داشتیم. اکنون دستور می دهم جلاد سرت را با شمشیر از بدن جدا کند. چه حادثه دردناکی! شما فکر می کنید چرا این اتفاق افتاد؟ سرداری که این همه جانفشانی در راه پادشاه کرد چرا عاقبت باید سرش به دست جلاد سپرده شود؟ اشتباه پادشاه این بود که قدرت و اختیارش را به سردار تفویض کرد که قبلاً آموزشهای لازم را ندیده بود.
سردار با اتکاء به فکر و مهارت محدودش سعی در تحقق اهداف پادشاه کرد لذا نمی توانست موفق باشد. این داستان به ما می آموزد، اگر اختیارات را به شخصی که فاقد شرایط لازم باشد و یا قبلاً تجربه چنین کاری را نداشته باشد واگذار کنیم درحقیقت او را در معرض خطر قرار داده ایم تا جایی که قبول این مسئولیت گاهی به نابودی و به اصطلاح بر باد دادن سرش بینجامد. البته ممکن است شخص احساس کند که می تواند مسئولیتهای سنگین را انجام دهد ولی وقتی درشرایط جدید قرارگرفت خود را ناتوان حس می کند و برای ادامه کار نیازمند حمایت مدیریت عالی سازمان می شود. (پاستور صفحات 5 و 6)
فرهنگ توانمندسازی
فرهنگ عنصری پیچیده است و به سادگی قابل بیان نیست. عده ای فرهنگ سازمانی را اساس شکل گیری توانمندسازی می دانند. سازمانهایی موفق به اجرای فرایند توانمندسازی می شوند که دارای اصول ارزشی (ارزشها تقویت کننده فعالیتها هستند) تعریف شده باشند. مدیرانی که از ارتباط میان توانمندسازی با فرهنگ سازمانی آگاهی دارند قادرند کارکنان خود را تشویق به توانمندسازی کنند. شما وقتی گروه کاری موفق دارید که محیطی فـــــراهم سازید تا کارکنان بتوانند با به کارگیری استعدادها، دانش، مهارت و تجربیاتشان برای تحقق اهداف گام بردارند. به این فرایند فرهنگ توانمندسازی می گویند. (اوپرمن) یکی از عواملی که در کنار فرهنگ توانمندسازی می تواند نقش سازنده ای داشته باشند وجود منابع است. در بسیاری از سازمانها منابع (سرمایه، مواد، ماشین آلات، نیروی انسانی) فقط تحت نظارت و کنترل مدیران و سرپرستان است. گاهی می توان کنترلهای غیرضروری بر منابع را کاهش یا حذف کرد و آن را به کارکنان تفویض کرد. کارکنان توانمند اگر برای رسیدن به اهداف منابع لازم را نداشته باشد به دام فعالیتهایی می افتد که به آن تله منابع انسانی می گویند. تله منابع انسانی زمانی اتفاق می افتد که مدیران توقع دارند کارکنان با بهبود عملکرد هرچه سریعتر به اهداف دست یابند بدون آنکه منابع لازم را دراختیارشان قرار دهند.
فرهنگ توانمندسازی از کارکنان رده پایین و عملیاتی سازمان آغاز و به صورت گام به گام تا مدیریت عالی سازمان ختم می شود.
توانمندی کارکنان هیچگاه مترادف با ناتوانی مدیریت نبوده، بلکه کارکنان توانمند قادرند از دو عامل زمان و انرژی به نحو موثر استفــــــــاده کنند. در سازمانی مانند مزدا با به کارگیری این فرایند ضمن افزایش شوق و انگیزش، کارکنان می توانند از مهارتشان برای رسیدن به اهداف استفاده کنند.
دکسون (1996) پنج گزینه را لازمه استراتژی توانمندسازی می داند که به تدریج سازمان به توسعه می رسد و کارکنان می توانند به صورت انفرادی یا درقالب گروههای کار در مسیر اهداف گام بردارند. این پنج گزینه عبارتند از:
بسط و گسترش نگرش؛
طبقه بندی فعالیتهای قابل اقدام؛
گسترش و تقویت ارتباطات؛
توسعه شبکه های کاری؛
استفاده از گروههای پشتیبانی داخلی و خارجی (ارتزتاد ص 326)
انواع توانمندسازی
1 - توانمندسازی فردی: در این مدل کارکنان با کسب مهارتها قادرند بدون نیاز به حضور مستقیم سرپرست فعالیت کنند. در این مرحله، قدرت تجــزیه و تحلیل کارکنان رشدیافته و می توانند برای سوالها و مشکلات خود پاسخ و راه حل مناسب پیدا کنند. همچنین شخص قادر است در شرایط جدید رفتارش را تنظیم کرده و در مقابل عملکرد و تصمیماتش مسئول و پاسخگو باشد.
2 - توانمندسازی عالی: در این سطح که ویژه مدیران است آنان قادرند برنامه های کلی سازمان را تدوین کنند. آنها تصمیم می گیرند چه کارهایی توسط چه کسانی و چطور انجام گیرد. مدیران به وظایفشان آگاه بوده و کماکان هدایت کارکنان را عهده دارند. در این مرحله مهارتهای رهبری را می توان به کارکنانی که توانمندسازی مرحله فردی را با موفقیت گذرانده اند آموزش داد.
مزایا
مزایای توانمندسازی را می توان به شرح زیر بیان کرد:
1 - افزایش رضایتمندی کارکنان، مشتریان و ارباب رجوع؛
2 - کارکنان احساس مثبتی نسبت به شغل و خودشان می کنند؛
3 - کارکنان احساس نمی کنند که خون آنان به وسیله سازمان مکیده می شود لذا از تمام توان و شایستگیهای خود برای ارتقا عملکردشان استفاده می کنند؛
4 - باعث افزایش احساس تعهد و تعلق در کارکنان می شود؛
5 - تحقق اهداف سازمان آسان تر می گردد؛
6 - باعث افزایش احساس مالکیت کارکنان نسبت به شغلشان می شود؛
7 - کاهش ضایعات، هزینه ها و کالاهای مرجوعی و درنتیجه موجب افزایش سوددهی می گردد؛
8 - کاهش نظارت مستقیم بر عملکرد کارکنان؛
9 - کاهش بروز استرس حوادث، سوانح، در محیط کار؛
10 - بهبود شرایط ایمنی در محیط کار؛
11 - تغییر نگرش کارکنان از «داشتن» به «خواستن» یعنی همیشه باید به خواستنها فکر کرد؛
12 - بهبود ارتباطات میان مدیریت و کارکنان یا روان سازی است که باعث می شود بسیاری از مشکلات روزمره به وسیله ارتباطات حل شده و دیگر نیازی به تشکیل جلسه نباشد. بدیهی است نیاز به برگزاری جلسه وقتی است که قرار است نکات و مسائل بسیار مهم در آن مطرح گردد.
ارتباط با رضایتمندی شغلی
مطالعات نشان می دهد هنگام اجرای تغییرات سازمانی مانند: طرح تعدیل نیروی انسانی، مهندسی مجدد ساختار سازمانی و نصب ماشین آلات جدید زمینه بروز استرس در میان کارکنان فراهم می شود. برای جلوگیری از بروز استرس و حفظ کارایی کارکنان می توان از خدمات مشاوره ای روانشناس صنعتی و سازمانی و همچنین اجرای فرایند توانمندسازی استفاده کرد. در دهه اخیر سازمانها از طرح تعدیل نیروی انسانی به عنوان یک استراتژی برای انجام اصلاحات اساسی و حفظ موقعیت خــــود در اقتصاد و تجارت جهانی استفاده می کنند که البته از آثار منفی جانبی آن می توان به بروز پریشانی فکری، افزایش حجم کارفرد، کاهش حس همکاری، بیم و دلهره ناشی از دست دادن کار و بروز تضاد در انجام کارها در میان کارکنان اشاره کرد.
تحقیقات انجام شده در انگلستان نشان از افزایش سطح استرس میان مدیرانی میانی سازمانهایی دارد که مشمول طرح تعدیل نیروی انسانی شده اند به نحوی که شرایط کاری آنان نسبت به قبل از اجرای طرح سخت تر شده است. برای حل این مشکل با اجرای فرایند توانمندسازی می توان توانایی مدیران را برای غلبه بر مشکلات افزایش داد. (ساوری ولوکز ص 98)
در گزارش کارخانه شیمیایی وینسون آمده است از طریق توانمندسازی و بهسازی فرایند تولید، سالیانه به 25 میلیون دلار افزایش سود دست یافته اند. مدیر کارخانه رمز موفقیتش را وجود کارکنان توانمند می داند که دروازه های بازارهای جهانی را به روی محصولاتش گشوده اند. (ساوری ولوکز صفحه 100)
کیوامــاکی (2000) در بررسیهایش نشان می دهد میان اجرای طرح تعدیل نیروی انسانی و سلامتی کارکنان رابطه معناداری وجود دارد. از آن جمله می توان به افزایش عوارض جسمی، فشار خون، ناراحتیهای گوارشی، احساس عدم امنیت شغلی، کم کاری، ناهنجاریهای رفتاری و روانی اشاره کرد. (ساوری ولوکز صفحه 98)
توانمندسازی و فشار عصبی
استرس حالت روحی و جسمی است که بر بهره وری عملکرد، کارآیی، سلامت جسمی و روانی کارکنان اثر می گذارد. استرس واکنشی جسمی و رفتاری است و زمانی بروز می کند که توازن بین توانایی شخص و انجام وظایف محوله وجود نداشته باشد. استرس از موانع رشد و توسعه سازمان بوده و عواملی مانند: کار اضافی، شرایط نامناسب کاری، روابط انسانی ناسالم، اعمال کنترل های شدید بر کارکنان، انتظارات و توقعات بیجا در بروز آن موثرند.
آمار مرگ و میر ناشی از کار اضافی یکی از عوامل استرس زا است و آمار تلفات در کشور ژاپن سالیانه به 100/000 نفر می رسد. اولین کارمندی که به علت این بیماری فوت کرد روزانه 15 ساعت کار می کرد و 100 ساعت در ماه اضافه کاری داشت. خسارت ناشی از استرس در کشور آمریکا سالیانه بالغ بر 200 میلیارد دلار، انگلستان 63 میلیارد پوند و استرالیا 15 میلیارد دلار تخمین زده می شود. خسارت فوق شامل کاهش بهره وری، غیبت، سوانح، هزینه های درمانی، حوادث و بیمه عمر است. در بازدید انجمن مدیریت آمریکا که بین سالهای 1990 تا 1996 از 292 کارخانه صورت گرفت، نشان می دهد رابطه معناداری بین استرس و کم کاری، پرخاشگری بیماریهای گوارشی، فشار خون و ناهنجاریهای رفتاری وجود دارد. (ساوری ولوکز ص 99)
بنابراین، با توانمندسازی کارکنان توان آنان را می شود برای مقابله با استرس افزایش داد تا با حفظ کارایی خود موقعیت سازمان را در بازار جهانی تثبیت کنند.
شاید این داستان تداعی کننده توانمندسازی باشد که می گویند: حضرت موسی (ع) از شدت فعالیت و کار داشت خود را هلاک می کرد. او درباره همه چیز از ریز و درشت پیروانش تصمیم می گرفت.
حضرت شعیب (ع) که پدرزنش بود متوجه شد حضرت موسی (ع) بیش از اندازه به وجــودش فشار می آورد و ممکن است سلامتی اش به خطر افتد. درنتیجه تصمیم گرفت که با ایشان صحبت کند. به او گفت: یا موسی روش کارت درست نیست مطمئناً بیمار می شوی ایـن حجم کار برای تو زیاد است نمی توانی همه این کارها را به تنهایی انجام دهی لذا به تو دو پیشنهاد می کنم:
1 - ابتدا باید اصولی را که باور داری به پیروانت آموزش بده و به آنها یادآوری کن لازم نیست برای انجام دادن هر کاری به شما مراجعه کنند. پیروانش می توانند بسیاری از کارها را خودشان انجام دهند.
این تفویض اختیاری قدرتمند است. آموزش دادن به افراد و سپس اعتماد کردن به آنها که می توانند کارشان را به خوبی انجام دهند.
2 - حضرت موسی (ع) باید پیروان وفاداری را انتخاب می کرد و انجام امور جزئی و عادی را به آنها واگذار می کرد و تنها انجام کارهای پراهمیت را برای خود نگه می داشت. (کاوی ص 246) به زبان ساده، روشی که حضرت شعیب (ع) به حضرت موسی (ع) آموزش داد یعنی «توانمندسازی».
نتیجه گیری
توانمندسازی را باید از زوایای مختلف موردبررسی قرار داد. سازمانهایی که تمایل به اجرای توانمندسازی دارند باید کاملاً با مفهوم آن آشنا باشند. توانمندسازی مانند یک مداد یا خودکار نیست که بتوان آن را از دست مدیران گرفته به کارکنان سپرد یا یک تفاهم نامه ساده نیست که با امضای آن بتوان گفت: که هم اکنون شما توانمندید. بلکه فرایندی است که نیازمند نگرشی روشن و پویا دارد که در آن زمینه مشارکت جویی و یادگیری مستمر برای کارکنان و مدیران فراهم می گردد و برای موفقیت آن باید آئین نامه و روشهای مناسب تهیه و تدوین کرد.
با ترویج و توسعه فرهنگ توانمندسازی، مدیران می توانند کارهای روزمره را به گروههای توانمند واگذار کنند. ولی قبلاً باید اهداف برای کارکنان به صورت روشن بیان شده و ابزارهای لازم تصمیم گیری مانند: اطلاعات و منابع در اختیارشان قرار گیرد، آنگاه مدیر فرصت می یابد به کارهای اساسی و مهمتر بپردازد.
پژوهشها نشان می دهد با اجرای فرایند توانمنـــدسازی و استمرار آموزش کارکنان می توان به آسانی به اهداف سازمان دست یافت. از مزایای توانمندسازی می توان به افزایش (سود، کیفیت، رضایتمندی مشتری، احساس تعلق و مالکیت کارکنان نسبت به سازمان) بهبود شرایط کار و کاهش (هزینه ها، ضایعات، فشار عصبی، سوانح، نظارت مستقیم سرپرست) اشاره کرد.
مولف/مترجم: سیروس آقایار
موضوع: توانمندسازی
سال انتشار(میلادی): 2003
منبع: ماهنامه تدبیر-سال چهاردهم-شماره135
تهیه و تنظیم: پایگاه مقالات مدیریت
منابع
1 - جعفری قوشچی - بهزاد - راههای تواناسازی - تدبیر شماره 119 دی ماه 1380
2 - کاوی - استفن 1377 - انسانهای موثر - مترجم: مهدی قراچه داغی - نشر پیکان
3 - ERSTAD MARGARET (1997) EMPOWERMENT AND ORGANIZATIONAL CHANGE INTERNATIONAL JOURNAL OF CONTEMPORARY HOSPITALITY MANAGEMENT: MCB UNIVERSITY PRESS.
4 - PASTOR JOAN. 1996 EMPOWERMENT: WHAT IT IS AND WHAT IT IS NOT MCB UNIVERSITY PRESS. 5 - SUVAGE: SUSAN (2000) EMPOWERMENT FILE: //A: /Em02. HTM.
5 - CHYILEE, CHING SHENGLEE, TIEN CHANG, CATHERINE (2001) QUALITY / PRODUCTIVITY PRACTICES AND COMPANY PERFORMANCE IN CHINA INTERNATIONAL JOURNAL OF QUALITY AND RELIABILITY MANAGEMENT. MCB UNIVERSITY PRESS.
6 - SAVERY.K.LAW SON, J.ALANLUKS (2001) THE RELATION SHIP BETWEEN EMPOWERMENT, JOB SATISFACTION AND REPORTED STRESS LEVELS SOME AUSTRALIAN EVIDENCE.
LEADERSHIP AND ORGANIZATION DEVELOPMENT JOURNAL MCB UNIVERSITY PRESS.
روح الله تولایی
برگرفته از : system.parsiblog.com
تفکیک براساس مناطق جغرافیایی که به میزان پراکندگی واحدها و امکانات و نیروهای انسانی از لحاظ جغرافیایی اشاره دارد. وقتی حرفه های متعدد در سازمانی وجود دارند که به دانش تخصصی و مهارت علمی نیاز دارند، سازمان از پیچیدگی بیشتری برخوردار است، زیرا موقعیتهای شغلی متفاوت افراد، ارتباطات را کند کرده و مدیریت را درخصوص هماهنگی بین فعالیتهای آنها، با مشکل مواجه می کند. با افزایش سطوح سلسله مراتب سازمانی، تفکیک عمودی سازمان افزایش یافته و پیچیدگی سازمانی بیشتر می شود. سطوح بیشتر، بین مدیریت عالی و عملیاتی سازمان عاملی است بالقوه، جهت مخدوش ساختن ارتباطات که هماهنگی بین بخشهای پرسنلی مدیریت و نظارت بر فعالیتهای عملیاتی توسط مدیریت عالی را دشوار می سازد. تفکیک عمودی و افقی را نباید دو مقوله کاملاً مجزا از هم درنظر گرفت. تفکیک عمودی ممکن است پاسخ مناسبی به افزایش تفکیک افقی در سازمان باشد.وقتی تخصص گرایی درون سازمان بیشتر گردد، هماهنگی بین وظایف، ضرورت بیشتــــــری می یابد .
تفکیک براساس مناطق جغرافیایی، میزان پراکندگی ادارات، کارخانجات و افراد سازمان براساس مناطق جغرافیایی را نشــــان می دهد. مفهوم تفکیک براساس مناطق جغرافیایی، با تفکیک عمودی نیز به کار می آید .
درحالی که ساختارهای بلند نسبت به ساختارهای تخت دارای پیچیدگی بیشتری هستند، یک سازمان دارای ساختار بلند که از لحاظ جغرافیایی، سطوح اختیارات آن پراکنده است نسبت به سازمانی که کلیه اختیارات آن در مدیریت متمرکز است، خیلی پیچیده تر است. نهایتاً اینکه در بحث تفکیک براساس مناطق جغرافیایی، مسافت بین مناطق نیز مدنظر قرار می گیرد. و به طورخلاصه تفکیک براساس مناطق جغرافیایی، سومین عنصر در تعریف پیچیدگی سازمان است که نشان می دهد، اگر چه تفکیک عمودی وافقی، واحدهای سازمانی را از هم پراکنده تر ساخته، ولی جدایی واحــــدها از لحاظ فیزیکی نیز می تواند این پیچیدگی را افزایش دهد. (1 )
ب) رسمیت: رسمیت به میزان یا حدی که مشـــاغل سازمانی استـــاندارد شده اند، اشاره می کند .
اگر شغلی از میزان رسمیت بالایی برخوردار باشد، متصدی آن، برای انجام دادن فعالیتهای مربوط به آن شغل و اینکه چه موقعی انجام شود و چگونه باید انجام گردد از حداقل آزادی عمل برخوردار است. درچنین حالتی از کارکنان انتظار می رود همیشه نهاده های یکسانی را با روش معینی به کار برند که به نتایج از پیش تعییـــن شده ای منجر گردد. از این رو وقتی رسمیت بالاست، شرح شغلهای مشخص، قوانین و مقررات زیاد و دستورالعملهای روشن درخصوص فرایند کار درسازمان وجود دارند. وقتی رسمیت کم است رفتار کارکنان به طـــــور نسبی می تواند برنامه ریزی نشده باشد. در چنین موقعیتی، افراد در مشاغل خــــــود در به کارگیری نقطه نظرات خود از آزادی عمل بیشتری برخوردارند . طبیعتاً سازمانها از جهت درجه رسمیت با یکدیگر متفاوتند. «ریچارد اچ.هال » رسمیت حداکثر را از رسمیت حداقل متمایز می کند. رسمیت وقتـــی حداکثر است که رویه های رسمی زیاد باشد و شیوه های انجام کار به طور دقیق مشخص شده باشد (همانند کارخانه خط مونتاژ اتومبیل). وقتی یک موقعیت منحصر به فرد وجود داشته باشد و رویه های رسمی برای انجام کار موجود نباشد، گفته می شود که رسمیت درسازمان حداقل است.(2 )
ج) تمرکز: تمرکز به سطوحی از سلسله مراتب اختیارات اطلاق می شود که می تواند تصمیماتی را بگیرند. در سازمانهای متمرکز، مدیران ارشد و آنــــــان که در رأس سازمان هستند حق تصمیم گیری دارند. در سازمانهای غیرمتمرکز همین تصمیمات در سطوح پایین تر گرفته می شود. مسئله عدم تمرکز به صورت یکی از معماهای لاینحل درآمده، زیرا در سازمانهایی که دیوانسالاری، به صورت صددرصد رعـــایت می شود همه تصمیمات به وسیله مدیریت عالی سازمان گرفته می شود و او بر سازمان کنترل کامل اعمال می کند. ولی با بزرگتر شدن سازمان و بالارفتن تعـــداد کارکنان، واحدها و دوایر، نمی توان همه تصمیمات را به مقام عالی سازمان ارجاع کرد، یا اینکه میزان بار تصمیم گیری بدان حــــد می رسد که یک مقام ارشد نمی تواند آن را تحمل کند. بنابراین، نتیجه تحقیقاتی که روی سازمانهای بزرگ انجـــام شــــده است نشان می دهد که در سازمانهای بزرگ پدیده عدم تمرکز بیشتر رعایت می شود. (3 )
هرچه مدیران به زیردستان اعتماد بیشتری داشته باشند و آنان را افرادی شایسته بدانند تفویض اختیارات به زیردستان بیشتر خواهدشد و نهایتاً در سازمان عدم تمرکز ایجاد خواهدشد . هرچه مکانیسم های تبادل اطلاعات به نقاط تصمیم گیری بیشتر باشد و سیستم بازخور مناسبی برای ارزیابی نتایج تصمیمات وجود داشته باشد، عدم تمرکز نیز بیشتر خواهـــدشد. هرچه تصمیمات متخذه به وسیله یک واحد، بر عملیات واحدهای دیگر تاثیرگذارتر باشد، میزان مشارکت سایر واحدها درتصمیم گیری بیشتر می شود و این زمینه را برای عدم تمرکز سازمانی فراهم می کند .
اگر بیشتر تصمیمات در رأس هرم سازمانی گرفته شود، سازمان متمرکز است. البته مسئله به این سادگی هم نیست . پدیده تمرکز موضوع چندان ساده ای نیست که بتوان گفت چه کسی یا کسانی می توانند تصمیم بگیرند. اگر فردی در رده پایین سازمان نیز تصمیمات متعددی بگیرد، ولی این تصمیمات براساس سیاستهای سازمانی مشخص و برنامه ریزی شده باشد، سازمان مزبور تاحد زیادی متمرکز است. درسازمانهایی که امور به صورت دموکراسی و تصمیمات به صورت جمعی وگروهی گرفته می شود بیشتر می توان شاهد تمرکززدایی بود. یکی از ارکان پدیده تمرکز این است که ببینیم کارها و فعالیتهای اعضای سازمان چگونه مورد ارزیابی قرار می گیرد. فرایند ارزیابی مستلزم این است که ببینیم آیا کارهای سازمان به صورتی صحیح، عالی یا به سرعت انجام شده است یا خیر؟ اگر کار ارزیابی به وسیله افرادی که در رأس سازمان قرار گرفته اند انجام شود، سازمان متمرکز است (صرفنظر از اینکه چه نوع تصمیماتی گرفته شود). در سازمانهایی که ارزیـــابی کار افراد به صورت متمرکز انجام می شود، معمولاً سیاستها هم متمرکز است (ولی الزاماً همیشه وضع بدین گونه نیست).(4 )
بهره وری نیروی انسانی
بهره وری نیروی کار عبارت است از نسبت خروجی کالا یا خدمات معین و یا ارزش پولی آنها به کار ورودی یا میزان کاری که برای تولید آن محصولات به کار گرفته شده است .
از آنجا که شرط بقا و تداوم حیات هر سازمانی در این محیط متلاطم و آشفته، ارتقا بهـــــره وری است، و آنچه که در افزایش بهره وری به احتمال زیاد نقش بسزایی دارد، ساختار سازمانی است، بدیهی است که ساختار، باتوجه به ویژگیهای محتوایی، ابعادی و محیطی خود اثر قابل ملاحظه ای بر توسعه سازمان دارد، و درواقع آنچه سازمانهای خلاق و بهره ور را از سایر سازمانها متمایز می سازد، همین خصوصیات ساختاری است که مناسب موقعیت و جایگاه آن است. به هرحال، کوشش درجهت ارتقا بهره وری سازمان، با توجه به ساختار و تشکیلات سازمان امکان کشف نارسائیهای ساختاری نهفته در آن را فراهم ساخته و کارکنان را برای انجام موثر وظایف و اداره بهتر امور آماده می سازد. پس ایجاد ساختار مناسب با موقعیت کنونی که محیط همواره درحال تغییر مداوم است، می تواند تاثیر بسزایی در ارتقای بهره وری داشته باشد. درنتیجه بین بهره وری، هماهنگی، تقسیم کار دقیق، گروه بندی صحیح وظایف و ساختار سازمانی مناسب با شرایط موجود، که درنهایت موجب به کارگیری تواناییهای بالقوه و بالفعل افراد و کارکنان می شود، یک رابطه مستقیم وجود دارد. هرچه با انتخاب صحیح و مناسب ساختار سازمانی بتوان درصد بیشتری از این تواناییها را به کارگرفت به همان نسبت می توان بهبود بیشتری را انتظار داشت .
عوامل ساختاری و بهره وری
باتوجه به مطالعه و بررسی نظرات مختلف دانشمندان علم سازمان و مدیریت، عواملی چون استراتژی، اندازه یا بزرگی سازمان، فناوری، محیط و قدرت - کنترل تعیین کننده نوع ساختار هستند و پیچیدگی، رسمیت و تمرکز نمایانگر ارکان اصلی ساختاری هستند که می توانند به گونه های مختلف درآیند. اگر ساختار سازمانی را به دو صورت مکانیکی و ارگانیکی تقسیم کنیم، در ساختار مکانیکی میزان پیچیدگی، رسمیت و متمرکز بودن فرایند تصمیم گیری در سطح بسیار بالایی است ولی در ساختار ارگانیک این سه رکن در سطح پایینی قرار دارند. ارکان عمومی ساختار الزاماً بر سطح عملکرد و رضایت شغلی هر کارمند یا کارگر اثر یکنواختی ندارد. سلیقه شخصی کارکنان و تفسیرهای ذهنی که آنان از ویژگیهای عینی می کنند، باعث می شود تا اثراتی که ویژگیهای عینی بر ساختار و اعضا دارد کاهش یابد. ساختاری که ازنظر پیچیدگی، رسمیت و متمرکز بودن سیستم تصمیم گیری در سطح بالایی باشد، معمولاً باعث می شود که رضایت شغلی بیشتر کارکنان کاهش یافته و درنتیجه باعث کاهش بهره وری نیز می گردد. البته این موضوع همیشه صادق نیست، زیرا رسمیت زیاد را هم می توان درساختار متمرکز و هم در ساختار غیرمتمرکز شاهد بود.ازطرفی رابطه معکوسی بین پیچیدگی وتمرکزگرایی نیز وجود دارد، زیرا افزایش در تعداد مشاغل و متخصصان و دادن آموزشهای فنی به بیشتر کارکنان، که از شاخصهای پیچیدگی هستند، باعث تمایل بیشتر کارکنان جهت مشارکت در تصمیم گیریها خواهدشد، که ازمظاهر عدم تمرکز است. افـــرادی که به آزادی عمل و خود شکوفایی ارج می نهند، اگر در سازمان بزرگـــی مشغول شوند که در آن فرایند تصمیم گیریها بسیار متمرکز باشد، رضایت شغلی زیاد نخواهند داشت. چرا که هرقدر سازمان بزرگتر باشد مسئله نسبت دادن نتیجه کار به خود مشکلتر خواهدشد. در ساختارهای ارگانیک، انسجام بین اعضا بیشتر می شود و افراد تمایل بیشتری دارند تا مسئولیت کارهایی راکه در حوزه اختیارات آنان انجام شده است بپذیرند. در رابطه با برخی از فعالیتها، تردیدی نیست که این نوع ساختارها بیشتر موردتوجه و تأیید مدیریت سازمان قرار می گیرد. برای اینکه عملکرد و رضایت شغلی کارکنان افزایش یابد، باید تفاوت فردی کارکنان موردتوجه قرار گیرد و ارزیابی عملکرد آنان به صورت عادلانه و باتوجه به شایستگی هایشان انجام شود .
در سازمانهایی که تمرکز در آنها بسیار زیاد است، هنگام ارزیابی عملکرد کارکنان، در بیشتر موارد مدیران رده بالای سازمـــــــان، با اعمال نظرهای افراطی و حتی غیرعادلانه، باعث نارضایتی پرسنل شده، که این موضوع درنهایت باعث کاهش بهره وری نیز خواهدشد. لذا برای جلوگیری از این گونه اعمال نظرها، بهتر است با تشکیل کمیسیونهای ارزیابی عملکرد و با روش ارزیابی گروهی، نسبت به ارزیابی عملکرد و شایستگی کارکنان اقدام گردد .
محمد عرفانی نیا
منابع :
1 - استیفن پی رابینز، (تئوری سازمان)، ترجمه: سیدمهدی الوانی و حسن دانایی فر، چاپ چهارم، انتشارات صفار، سال 1380
2 - سیدمحمد مقیمی، (سازمان و مدیریت، رویکردی پژوهشی)، چاپ دوم، انتشارات ترمه، سال 1380
3 - ریچارد ال. دفت، (تئوری و طراحی سازمان)، ترجمه: علی پارسائیان و سیدمحمد اعرابی، دفتر پژوهشهای فرهنگی، جلد اول، سال 1377
4 - ریچارد اچ.هال (سازمان، ساختار، فرایند و ره آوردها)، ترجمه: علی پارسائیان و محمداعرابی، چاپ اول، دفتر پژوهشهای فرهنگی، سال 1376
*تدبیر
برگرفته از :athir.blogfa.com
ارزیابی توانمندیهای شغلی جویندگان کار
بر اساس دیدگاه های صاحبنظران در علوم مختلف، ارزیابی و سنجش توانمندیهای کارجویان قبل از اشتغال به منظور بهره برداری صحیح از توانمندیهای نیروی کار صورت گرفته و افراد را در زمینه آموزش های واقعی شغلی و انتخاب های شغلی بر اساس علائق، استعدادها و توانائیهای آنها و واقعیت بازار شغلی کمک خواهد کرد . از سوی دیگر یکی از وظایف اساسی مدیران منابع انسانی سازمانهای فعال ، انتخاب مناسبترین افراد برای تصدی مشاغلی است که بلا متصدی هستند. ارزیابی شغلی به مدیران در استفادة موثرتر از منابع انسانی و همچنین به کارمندان در زمینه انتخابهای بهتر کمک می کند. در اکثر موقعیتها، ارزیابی شغلی بوسیله تیمهای چندگانه شامل متخصصینی در زمینه های شغل درمانی، روانپزشکی یا توانبخشی دارویی، روانشناسی اجتماعی، هدایت شغلی، آموزش و توانبخشی، که بستگی به شرایط افراد دارد، انجام می پذیرد و ممکن است از افرادی با تخصص فنی نیز استفاده شود. در بعضی کشورها یک ارزیاب شغلی متخصص و آگاه به مسائل اشتغال افراد عادی و ناتوان، ارزیابی شغلی را هدایت می کند. معمولاً این ارزیابی ها بوسیله سنجشهای انجام شده روانشناسان،گروه پزشکی و افراد دیگر مرتبط با ناتوانائیهای فرد تکمیل می شوند. پرسنل ارزیابی و سنجش شغلی درباره بازار کار و فرصتهای آموزشی نیز باید از دانش کافی برخوردار بوده تا در این زمینه توصیه های واقعی ارائه دهند .
چه مواردی ارزیابی می شود؟
به طور دقیق، ارزیابی شغلی معمولاً با توجه به همبستگی بین توانائیهای فرد، مهارتها و نیازهای شغلی در نظر گرفته می شود. اگرچه مسائل دیگری غیر از مهارتها و استعدادها موفقیت شغلی را تحت تاثیر قرار می دهند لکن بیشتر ارزیابیهای شغلی یک گرایش کل نگر را در نظر می گیرند. این موارد قسمتی از یک ارزیابی شغلی جامع را در بر می گیرند: تاریخچه ای از وضعیت سلامتی، آموزش های قبلی، اشتغال، رشد اجتماعی، مهارتهای زندگی مستقل ، دانش از دنیای کار ، توانمندیها و استعدادها ، مهارتهای فنی شغل ، رفتارهای عمومی اجتماعی ، مهارتهای جستجوی شغل ، آمادگی های شغلی ، نیازهای ویژه .
تکنیکها و روشهای مورد استفاده در ارزیابی شغلی
ارزیابی شغلی از تکنیکها و روشهای متفاوتی برخوردار بوده وشامل موارد زیر است :
1- اطلاعات تاریخچه و گزارشهای دیگر افراد و متخصصان
2- مصاحبه با افراد ناتوان و خانواده هایشان و اطرافیان
3- چک لیستهایی برای استفاده متخصصین و افراد مورد سنجش
4- مشاوره ها و کاوش های حرفه ای برای مشخص کردن اهداف
5- آزمونهای مداد کاغذی و استاندارد شده روان سنجی و روان شناسی
6- نمونه ها وتکالیف کاری واقعی یا ساختگی برای مقایسه عملکرد کاری با سایرین
7- سنجش موقعیتی(ایفای نقش) که شامل قرار دادن فرد در یک موقعیت کاری واقعی و موقعیتهای آموزشی برای سنجیدن عملکردش
ارزیابی مسائل روانی واجتماعی جویندگان کار
عوامل روانی و اجتماعی به رفتارها، نگرشها و شیوة زندگی اشاره دارد که می توانند در موفقیت افراد در حیطه آموزشی و شغلی دخالت داشته باشند ، بعضی از این عوامل شامل این موارد است: انگیزه ، خود پنداره ، مهارتهای اجتماعی و ارتباطی ، زندگی اجتماعی ، تقویتهای خانوادگی ، قدرتها و ثبات فردی ، ویژگی های شخصیتی، مهارتهای حل مسأله ، اهداف زندگی ، موقعیت اقتصادی و مالی .
بسیاری از این عوامل و اهمیت آنها در محل کاری وابسته به فرهنگ هستند. با این وجود قطعاً آنها می توانند در موقعیت شغلی مهم باشند. عوامل روانی اجتماعی می تواند بوسیله این ابزار سنجیده شوند:1- مصاحبه2 – آزمونهای روانشناختی و شخصیت3- آزمونهای استعداد و رغبت4- بررسی اطلاعات تاریخچه ای
ارزیابی مهارتهای زندگی مستقل
مهارتهای زندگی مستقل شامل این موارد است: مراقبت از خود، آراستن، مدیریت زمان و زمان بندی و مدیریت استرس ، توانایی ادارة مالی، توانایی استفاده از حمل و نقل، توانایی نگهداری از خانه، که از طریق این روشها سنجیده شوند: 1- مصاحبه2 - مشاهده3- آزمونهای طراحی شده در این زمینه 4- ایفای نقش در این زمینه
ارزیابی علائق
چیزهایی که فرد دوست می دارد انجام دهد، جزء علایق فرد قرار دارند. چندین روش برای اندازه گیری علائق وجود دارد:مصاحبه، پرسشنامه علائق،فعالیتهای کاوشی شغلی گوناگون،سنجشهای موقعیتی یا قرار دادن فرد در موقعیت مورد نظر.که از بین اینها مصاحبه وپرسشنامه علائق مهمتر به نظر می رسند.فنون مصاحبه می تواند در مشخص کردن علائق شغلی مورد استفاده قرار گیرند و شامل سوالهایی دربارة کارهای گذشته،کارهای مدرسه ای، سرگرمیها، تجارب کاری چه رسمی چه غیر رسمی می باشد. بسیاری از کشورها دارای پرسشنامه های علائقی هستند که در مشخص کردن سطوح علائق مورد استفاده قرار می گیرند. بعضی از آنها پرسشنامه های تصویری هستند که برای افراد بی سواد مورد استفاده قرار می گیرند. بقیه آزمونهای مداد کاغذی هستند که از افراد می خواهد به بخشهای مختلف پاسخ دهند .
ارزیابی چه توانائیها و استعدادهایی مورد نیاز است ؟
توانائیها و استعدادها اشاره دارد به ظرفیتها و قابلیتهای ذاتی، این در حالی است که مهارتها به چیزهایی که فرد یاد گرفته است اشاره می کند. موفقیت در یاد گرفتن مهارتها وابسته به استعدادها و توانائیهاست. مثالهایی از استعدادها شامل هوش و توانائیهای شناختی، کلاسی، عددی، قضایی، ادراک دفتری، هماهنگی حرکتی، چالاکی انگشتان و دستها، هماهنگی پاها، دستها و چشمها، تمایز رنگها و غیره است. قابلیتهای فیزیکی، توان و تحمل و طاقت اشاره به حوزه دیگری از ظرفیتها دارد .
هوش: معمولاً از طریق آزمون IQ بهره هوشی اندزه گیری می شود. معمولاً اینگونه تستها را روانشناسان اجرا می کنند. سایر توانائیهای شناختی از قبیل توانائی یادگیری، حافظه، تمرکز و علت یابی ممکن است نیاز به یک روانشناس یا عصب شناس برای یک سنجش مناسب داشته باشند .
استعداد : معمولاً بوسیلة آزمونهای مخصوص سنجش استعداد اندازه گیری می شود. البته بعضی از استعدادها می توانند از طریق نمونه های کاری یا ابزارهای دیگر سنجیده شوند .
چالاکی و هماهنگی و توانائیهای دستی: به استعدادهای گوناگونی که برای استفاده از بدن و انجام تکالیفی مثل استفاده از ابزار و تجهیزات، صنایع دستی و غیره لازم هستند، اشاره دارند
ظرفیتهای عملکردی و فیزیکی: اشاره به توانایی فرد در انجام اموری از قبیل نشستن، بلند شدن، بلند کردن و غیره دارد. این قبیل سنجشها برای افرادی با ناتوانائیهای ویژه لازم است و بوسیلة فیزیوتراپها، پزشکان و در بعضی موارد بوسیلة ارزیاب متخصص و آموزش دیده با استفاده از نمونه های کاری موجود در بازار انجام می گیرد .
تحمل کاری: اشاره به این دارد که به چه مدت و تا چه سطح از فشار، بدن فرد می تواند کار کند. به طور مثال آیا فرد می تواند روزی 8 ساعت کامل کار کند؟ این نوع سنجش معمولاً بوسیلة یک فیزیوتراپ مجرب و ماهر و یا در یک سنجش موقعیتی مثل کارگاه آموزشی انجام می شود .
چه مهارتهایی اندازه گیری می شوند و چگونه این سنجش انجام می پذیرد؟
مهارتها به فعالیتهایی اشاره دارد که فرد یاد گرفته است انجام دهد. رشد موفق در مهارتها معمولاً بر پایه وجود توانائیهای شخص، آموزشهای موفق و تجارب زندگی است. مهارتهای فنی شغلی مثل کار عمومی و مهارتهای زندگی برای موفقیت در شغل لازم هستند .
ارزیابی نیازهای ویژه
در حین فرایند ارزیابی، باید مشخص شود که افراد به چه نوع تجهیزات و تکنولوژی یاورانه ای برای زندگی مستقل، آموزش و اشتغال نیازمندند.خدمات حمایتی یا تجهیزات کمکی باید توسط ارزیاب یا کارگزینی که در کار کردن با افراد و کارکنان ناتوان متخصص است برای ایجاد تعین ها و سازگاری های لازم صورت پذیرد.ممکن است افراد نیاز به سازگاریهای گوناگونی در شرایط ارزیابی داشته باشند. مشخصاً افراد نابینا و کسانیکه در بینایی ضعف دارند نیاز به نوشته های چاپ شده بزرگتر و تقویت شده یا به صورت بریل دارند تا بتوانند فعالیت ها و آزمونهای مشخصی را کامل کنند. افرادی که دارای ناتوانی ویژه ای هستند در کامل کردن انواع مخصوصی از آزمونهای روانی یا آنهایی که دارای محدودیت زمانی هستند ناکارآمد می باشند. ارزیابی شغلی جویندگان کار عادی و ناتوان، حوزه بسیار تخصصی است و امروزه بسیاری از مردم اظهار می دارند که آزمونها وقتی که با حمایت های مناسب ، آمیخته شوند، می تواند راهی برای غربال کردن افراد در آموزش، مشاغل و برنامه ها باشند .
نتیجه گیری و ارائه پیشنهادات
با توجه به گسترش فناوری اطلاعات،افزایش رقابتها و تغییر در ماهیت کار و اجزای تشکیل دهنده کار، لزوم اهتمام به روشهای غربالگری نیروی انسانی و ارزیابی توانمندیهای شغلی در سازمانها ضرورت بیشتری می یابد واهمیت آن برای افراد عادی و ناتوان بر کسی پوشیده نیست، و واضح است که ارزیابی شغلی افراد عادی در مسیر اجرا آسان تر از افراد معلول است.به هر حال در کشور عزیزمان ایران، تلاش های زیادی برای برگزاری دوره های آمادگی شغلی برای افراد عادی و معلول از سوی متصدیان امر مربوطه به خصوص وزارت کار، جهاد دانشگاهی و بهزیستی انجام پذیرفته،که جای تقدیر دارد و در پایان ذکر چند پیشنهاد کاربردی به این دستگاهها ، مهم به نظر می رسد .
1- استفاده از تجربیات سایر کشورهای پیشرفته در زمینه دوره های آمادگی شغلی وارزیابی های شغلی از جمله کشورهای ، کانادا، انگلیس ، استرالیا و آمریکا .
2- مشاوره با اعضای هیأت علمی دانشگاههای کشور، مربیان، روانشناسان، همچنین مراکز فنی و حرفه ای برای توسعه خدمات ارزیابی شغلی
3- هنجار یابی و استاندارد کردن روشهای ارزیابی اعم از آزمونهای روانی و مصاحبه ومشاهده
رحمان مهدی نژاد قوشچی کارشناس ارشد مشاوره شغلی
منبع: bazarekar.ir
مقدمه
نیروی انسانی ماهر وکارآمد پربهاترین وارزنده ترین ثروت و دارائی هر کشوراست. بسیاری از جوامع با وجود برخورداری از منابع طبیعی سرشار،به دلیل فقدان نیروی انسانی شایسته ولایق توان استفاده ازاین مواهب الهی را ندارند و روزگار را به سختی ومشقت می گذرانند. دیگرملت ها به رغم کمبود منابع طبیعی، درنتیجه داشتن نیروی انسانی کارآزموده ومناسب به آسایش ورفاه رسیده اند وبا گام های بلند واستوار مسیر پیشرفت وترقی را طی می کنند.
یکی ازشاخه های جدید علم و معرفت که مسئله نیروی انسانی ودیگر جنبه های مربوط دنیای کار را درکانون توجه خود دارد ،روانشناسی مدیریت است. این شاخه از دانش ،مطالعه علمی رابطه انسان ودنیای کار را مورد وجهه همت خود قرار داده است وسازگاری مردم را در جریان امرارمعاش خود باخصوصیات وویژگی های محل کار،با افرادی که درمحل کار با آنان سروکار پیدا می کنند،وبا کارها ومشاغلی که انجام می دهند،مورد مطالعه قرار می دهد.
روانشناسی مدیریت اینک آمیزه هایی است، ازعلم وعمل، که زمینه های تخصصی متعدد و گسترده ای از قبیل روانشناسی امور استخدامی،رفتار سازمانی ،توسعه سازمانی،روانشناسی مهندسی،مشاوره حرفه ای ،روانشناسی مصرف کننده وجز اینها را با مبحث فرعی متنوع دربرمی گیرد . از لحاظ علمی در پی بسط وگسترش علم ومعرفت درخصوص مردم در دنیای کاراست. در نتیجه ما با این علم عظیم و پرشاخه می توانیم نیروهای انسانی و منابع طبیعی را با هم، در بهبود کارایی تمامی موسسات به کار ببندیم
مدیریت فرایند به کارگیری مؤثرو کارآمد منابع مادی وانسانی در برنامه ریزی سازماندهی بسیج منابع وامکانات هدایت و کنترل است که برای دستیابی به اهداف سازمانی و بر اساس نظام ارزشی مورد قبول صورت می گیرد.
واقعا باید گفت ؛ که در ابتدا انسان ها درباره مدیریت چقدر می دانند؟ دانش مدیریت تا چه حد علمی است و آیا مدیریت علم است یا هنر؟ بخشی از مدیریت را می توان از طریق مدیریت آموزش فرا گرفت و بخشی دیگر را ضمن کار باید آموخت در واقع بخشی را که با آموزش فرا گرفته می شود علم مدیریت است . و بخشی را که موجب به کار بستن اندوخته ها درشرایط گوناگون می شود هنر مدیریت می نامند. «به عبارتی دیگر سخن علم دانستن است و هنر توانستن.»
تعریف روانشناسی مدیریت
در مورد روانشناسی مدیریت تعاریف مختلف و حتی برداشت هایی تا حدودی متفاوت ارائه داده اند از مجموعه اشاراتی که از آنها سخن رفت می توان نتیجه گرفت که : روانشناسی مدیریت عبارت است از زمینه مطالعاتی معینی که در چهارچوب آن ، رفتار مدیر و فرآیند رهبری از دیدگاه روانشناسی مورد بحث و بررسی قرار می گیرد. به یقین یک چنین مطالعه ای به ما امکان می دهد تا در حل مشکلات مدیریت از یافته- های روانشناسی مدد بگیریم و با استفاده از نظریه های آن ، به تجزیه و تحلیل مسائل مدیریت بپردازیم و گره های آن را باز کنیم . باید در نظر داشت که مطالعات مربوط به روانشناسی مدیریت نه تنها موجب می- گردد که مدیر در اداره امور سازمان توانایی بیشتری پیدا کند ، بلکه استفاده از یافته- های علمی نیازهای مربوط به آن را امکان پذیر می سازد و با در نظر گرفتن یک چنین استفاده ملموس از روانشناسی مدیریت است که آن را شاخه ای کاربردی از دانش روانشناسی تلقی می کنند.
از لحاظ موضوع روانشناسی قسمتی از علوم اجتماعی است و بسیاری از مسایل که جامعه شناسان در آن تحقیق می کنند ، مورد علاقه روانشناسان نیز هست و از طرف دیگر تحقیقات روانشناسان مورد استفاده کلیه شعبه های علوم اجتماعی قرار می گیرد.
اهمیت مطالعات رواشناسی مدیریت :
انسان موجودی اجتماعی است ، بطوری که بدون ارتباط با اجتماع ( اعم از اجتماعات حاضر و یا اجتماعات تاریخی و گذشته که با استفاده از تجربیات آن زندگی انسانی نمود پیدا می کند ) مفهوم زندگی بشر از بین می رود و حیات او با زیست حیوانات پست تفکیک ناپذیر می شود . به هر حال زندگی در اجتماع ، آدمی را به موجود سازمانی تبدیل کرده است ؛ و او برای ادامه حیات بشری ناگذیر است در اجتماعات متعددی عضویت و شرکت داشته باشد و با توجه به تاثیر مطالعات مربوط به دانش مدیریت در شکل گیری و دوام سازمانهای اجتماعی ، اقتصادی و .... می توان نتیجه گرفت که انسان معاصر در طول زندگی خود به دانش مدیریت متکی است و برای بهتر زیستن ( اداره صحیح سازمان ها ) گریزی جز رویکرد به مدیریت و مطالعه آن نمی باشد.
نارسایی های مربوط به مدیریت نه تنها کارکرد سازمان ها را مختل و در سازمان زندگی معاصر بشر اختلال ایجاد می کند ، بلکه هم چنین موجب می شود بر اثر عدم کارایی سازمانها و یا حتی پاشیدگی آن ها تلاش های افراد بشر بطور صحیح و اصولی پیوند نخورد و کوشش های آدمی در سازندگی جوامع به هدر رود و نیروی انسانی به عنوان گرانبهاترین سرمایه پایمال گردد .
مطالعه در زمینه روانشناسی مدیریت به ما این امکان را می دهد که تا با اصول، قواعد و تکنولوژی بهره برداری صحیح از نیروی انسانی ، فعال کردن خلاقیت ها و ایجاد جریان فکری در جامعه آشنا شویم و از طریق کاربرد یافته های روانشناسی موانع توسعه در زمینه ایجاد سیستم های فعال اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی ، آموزشی و فرهنگی را از میان بر داریم . از طریق ترویج یک چنین مدیریت مبتنی بر روانشناسی به ویژه در زمینه مدیریت آموزشی و تحقیقاتی است که باروری نسل های آینده امکان-پذیر خواهد شد و خلاقیت آنان به عنوان بزرگترین سرمایه ملی به کار گرفته خواهد شد. شناسایی سبکهای رهبری و مدیریت
یکی از حوزههای مهم است. روشن روشهای مدیریتی مدیریت مطرح است شناسایی انواع که در روانشناسی سبکهای مختلفی از رهبری و مدیریت را دارا هستند. است مدیران مختلف سوال اصلی مطرح است که چه سبکهای بنابراین در روانشناسی مدیریت این هستند؟ چه سبکهایی برای چه مدیریتی وجود دارد؟ کدام روشهای مدیریتی موفق مدیرانی رضایت گروههای کاری مناسب هستند؟ و افراد زیر دست معمولا از چه را دارند و .... بر این اساس روانشناسی مدیریت سبکهای مختلفی از مدیریت شناسایی کرده و با توجه به اهداف مورد نظر و اینکه چه شرایط و ویژگیهای وجود دارد سبکهایی را به عنوان گروهیسبکهای موفق .معرفی کردهاند
بررسی ویژگیهای شخصیتی مدیران
بررسیویژگیهای فردی و شخصیتی مدیراننیز سمتهای مدیریت هستند و چه مورد توجه بوده است. اینکه چه افرادی مناسب برای طبیعی است همه .افرادی از عهده انجام وظایف و امور مدیریتی ناتوان هستند هستند که افراد توان انجام امور مدیریتی را دارا نیستند و بطور کلی افرادی قدرت رهبری چندانی ندارند. این افراد طبیعتا نفوذ و تاثیر گذاری عمیقی کارکنان خود نخواهند داشت و از اینرو مسیر رسیدن سازمان را به اهداف روی .مانع روبرو خواهند کرد مورد نظر با
یافتههای روانشناسی میدهد که افرادی که در کودکی ، نوجوانی و جوانی مدیریت در این حوزه نشان داشتهاند، در بازیها نقش محوری گروه را بازی نفوذ بیشتری روی همسالان خود میکنند در بزرگسالی نیز توان رهبری کردهاند و اغلب بازیها را رهبری ویژگیهایی که دارند اغلب گروهها بالایی از خود نشان میدهند. این افراد با تسلط به شیوههای تظاهر را تحت نفوذ و تسلط خود قرار میدهند. این اعمال انجام میدهند میکند. برخی افراد این اعمال نفوذ را با اعمال قدرت و زور .و تصمیمگیری عالی قدرت منطق و برخی با ویژگیهایی دیگر مثل نشان دادن
انجام پژوهش و تحقیقات در حوزه عوامل موثر بر مدیریت
روانشناسی مدیریت بر آن دارد به شناسایی تمامی عواملی بپردازد که در یک موقعیت کاری یا سعی موقعیتی که با یک گروه دارای مدیر و رهبر سروکار دارد موثر سازمان یا هر میتوانند از بیرون شیوه مدیریت را تحت تاثیر قرار هستند. برخی عوامل جهت مثبت و منفی موثر باشند. از اینرو دهند. این تاثیرات میتوانند در کوششها و روشهای لازم برای لازم است همواره چنین عواملی شناسایی شوند و تاثیر گذار منفی پررنگ کردن عوامل تاثیر گذار مثبت و کمرنگ کردن عوامل ، شرایط محیطی کار گروهی صورت بگیرد. این عوامل ممکن است به اهداف گروه ، .مربوط شود بافت گروه و
ارتباط روانشناسی و مدیریت اداری
وجود ارتباط میان روانشناسی تربیتی و مدیریت فرهنگی، از وجوه و ابعاد و ویژگیهای پیشرفتهای علمی و رهیافتهای نوین دانش بشری است که بر خصیصه برهم تافتگی و در هم تنیدگی دانشها در دوران معاصر استوار است. در گذشته دانشهای بشری از یکدیگر متمایزتر و نامرتبطتر بودند، اما در حد تخصصی و تنوعی که امروزه دارند نمیرسیدند؛ چنانکه حکیمی چون ابنسینا میتوانست در همه فنون و علوم روز هماوردی نماید و به عنوان حکیم که اصطلاحی برای دارندگان همه، یا اکثر دانشها بود، مشهور و زبانزد شود. شیخ بهایی نیز در بیشتر علوم عصر خویش سرآمد بوده هرچند در عصر وی (قرن یازدهم) دایره و دامنه علوم گستردهتر شده بود، و امکان تخصص یافتن در هر یک از علوم به مراتب سختتر. با این حال شیخ بهایی 88 کتاب و رساله در علوم مختلف و متنوع حتی در رشتههای حساب، مهندسی، هیئت و نجوم و نیز نوارد و غرائب از خود به جای نهاده ولی بازهم اظهار عجز مینماید و چنین میگوید:
«بر هر دانشی چیره شدم، اما هر صاحب دانشی (متخصصی) بر من چیره شد.» همانسان که پیشرفت علوم، زاییده تخصصهای جدید است، به گونهای طبیعی نیاز هر یک از رشتههای دانش را به یکدیگر نیز به صورت فزایندهای اقتضاء داشته است. به طوریکه امروزه رشتههایی چون: جامعه شناسی، زبان شناسی، ادبیات، فلسفه و پزشکی و روانشناسی و فیزیک و فنونی چون مدیریت و تربیت به هم وابسته شده و از آبشخور یکدیگر تغذیه میشوند و به شبکه اندیشگامی تبدیل شدهاند.
در این نوشتار اشارهای داریم به نزدیکی دو دانش: مدیریت و روانشناسی و به اجمال نگاهی داریم به این رهیافت جدید که امروزه مدیریت با در نظر گرفتن سایر دانشهای مربوط به انسان (علوم انسانی) پیوندی استوارتر و محکمتر یافته به طوریکه حوزه عملکرد هر یک از این علوم به هم نزدیکتر شده است و در نظر گرفتن یکی بدون دیگری؛ عملاً امکان بهره برداری از هر دوی آنها را ناممکن میسازد. البته در گذشته این طرز تلقی متداول بوده و از معصومین علیهالسلام نیز روایت شده که «عقل سلیم در جسم سلیم است.» (1) اما آنچه امروزه در علم مدیریت مطمح نظر می باشد، سلامتی روح و روانی و نقش آن در مدیریت و گردش امور سازمانها و موسسات است که بر این اساس صحت بدنه و جسم و سیستم مدیریتی سازمانها بر صحت روح و روان و بهره برداری از دانش روانشناسی استوار است. این پدیده قالبی فراروانشناسی دارد و میتواند در آینده عنوان دانشی مستقل را نیز به خود اختصاص دهد.
دکتر «ناتا نیل براندن» که او را «پدر جنبش خودباوری» نیز لقب دادهاند، درباره لزوم پرداخت سازمانها به مسائل روحی و روانی نیروی انسانی خود و نیز اهتمام ویژه به این موضوع مینویسد:
«سازمانهای سده 21 نیاز به کارکنانی دارد که همگی مستقل، خوداتکاء، با اعتماد به نفس و آفریننده و در یک کلام خودباور باشند.»
وی همچنین معتقد است: «برای رویارویی با چالشهای دنیای پیچیده، چالشی و رقابتی امروز، باید به صفت خودباوری متصف بود.» (2) به نظر میرسد در این سخن وی بیشتر به سازمانها و روح حاکم بر آنها نظر دارد،اما تردیدی نیست که روح سازمانی در حقیقت چیزی جز نیروی انسانی شاغل در آن نیست، بنابراین ویژگیهای روانی فوق که وجه بارز آنها در صفت«خودباوری» تبلور مییابد، مربوط به انسانها بوده و نزدیکی دو شاخه از علوم روانشناسی و دانش مدیریت را تبیین مینماید.
تعالیم و آموزههای اسلامی، به گونهای محسوس و ملموس، به ایجاد و تقریب و نزدیکی میان دو محور فوق در تربیت، تهذیب و پرورش روحی انسانها و بازسازی و به سازی اجتماعی، گرایش دارد و افرادی که به این آموزه ها عمل مینمایند، ناخودآگاه روح و ملکه خودباوری و عزت نفس در آنها تکوین یافته و در برابر پستی و فرومایگی روحی و اجتماعی ، ایستادگی مینماید. این سخن امیرالمومنین علی علیهالسلام علاوه بر شناخت ارزش نفس توسط انسانها و خودشناسی، بر اتکای به نفس و توانایی و استعدادهای درونی آنها نیز دلالت دارد؛ میفرماید:
هلک امرؤ لم یعرف قدره. (3) کسی که قدر و منزلت خویش را نشناسد، هلاک خواهد شد.
دلم که گوهر اسرار و عشق در آن است
توان به دست تو دادن، گرش نکو داری،
(حافظ)
ارتباط روانشناسی مدیریت با سایر علوم
روانشناسی مدیریت به حوزههای روانشناسی با تمامی حوزههای دیگر روانشناسی ارتباط عنوان یکی از آنها در موضوعات مورد بحث خود استفاده میکند. از این دارد و از یافتههای راستا باروانشناسی سازمانی ، روانشناسی کار ، روانشناسی صنعتی و روانشناسی اجتماعی ، ارتباط تنگاتنگی دارد. از سوی دیگر با علوم دیگری چون مدیریت ، علوم اجتماعی و جامعه شناسی ، علوم سیاسی .عبارتی یک رشته مجزا حداقل در کشور ما وجود ندارد میتواند مرتبط باشد. البته روانشناسی مدیریت به عنوان یک حوزه مجزا ، به
به عبارتی شاید در ممالک رشته دانشگاهی مجزایی با عنوان روانشناسی مدیریت وجود داشته برخی کشور ما این بحث به عنوان زیر گروهی از بحث روانشناسی باشد. اما در و زمانیکه هدف از مدیریت رهبری یک گروه در سازمانی و صنعتی قرار میگیرد سازمانی زیر گروه روانشناسی اجتماعی رسیدن به اهداف اجتماعی باشد نه اهداف سازمانی نیز اغلب به عنوان قرار میگیرد و روانشناسی اجتماعی و روانشناسی واحد درسی درگرایشهای مختلف روانشناسی .تدریس میشود
صفات مدیریت
1. صفات شخصی
هوش :با ماهیت کلامی عمومی و نمادی
ابتکار : اشتیاق به آزمایش جهات دیگر
توانش سرپرستی : توانایی هدایت دیگران
اعتماد به نفس : مطلوب بودن خود ارزشیابی
وابستگی و نزدیکی با طبقه کارگر
قاطعیت : مردانگی و زنانگی
بلوغ و کمال : همرنگی با هنجارهای سنتی
2. صفات انگیزشی
نیاز به پیشرفت حرفه ای
نیاز به خودشکوفایی
نیاز به قدرت بر دیگران
نیاز به پاداشهای بسیار مالی
نیاز به امنیت شغلی
گیزه لی استدلال می کند .که یک صفت واقعی برای مدیریت صفتی است که بیشتر با موفقیت مدیریت رابطه دارد تا با موفقیت سرپرست و کارگر ، بدین معنا که ، باید رابطه بیشتری میان نمره های یک صفت مدیریت با موفقیت در شغل مدیریت باشد تا با موفقیت در شغل غیر مدیریت.
در زمینه نظریه رهبری نیز بدون تردید یک پیشنهاد عمومی که در بسیاری از موقعیت ها ارزنده بوده است در نقطه ای از طیف آغاز به ازهم پاشیدگی می کند.مثلا تصور من این است که اغلب داده ها صرف نظر از ملاک های به کار گرفته شده به وضوح موید یک الگوی رهبری آزادمنشانه و مشارکتی در محیط های کاری کنونی هستند . با این وجود غیر عملی به نظر می رسد که یک فرمانده نظامی به هنگامی که جوخه ای از سربازان دشمن با تفنگ های در حال آتش از صد متری به سوی آنان پیشروی می کنند، بخواهد از سربازان خود در خصوص نحوه عمل متقابل رای گیری کند.آشکارا ، در برخی از موقعیت ها که مستلزم تصمیم گیری سریع است سبک رهبری آزادمنشانه و مشارکتی ممکن است زیانبخش باشد.
انواع شخصیت مدیر:
شخصیت آزادمنش
شخصیت های آزادمنش افرادی هستند که در کار رهبری خود به نظرات و آرا زیردستان خود اهمیت قائل هستند و معمولا در اداره امور نظر خواهی و نیاز سنجی از آنها را مدنظر قرار میدهند. معمولا در وادار کردن کارکنان خود به انجام فعالیت ها و بالا بردن بازده از شیوههای مناسب مدیریتی استفاده میکنند. بطوریکه کمتر با اعمال قدرت مستقیم ، تنبیه و توبیخ برنامههای خود را هدایت میکنند. کارکنان رضایت شغلی بیشتری از خود نشان میدهند و با احساس رضایت خاطر بیشتر تن به انجام وظایف میدهند.
شخصیت مستبد
شخصیت های مستبد در فرایند مدیریت و رهبری خود توجهی به نظرات و آرا زیردستان خود ندارند و معمولا تصمیم گیرنده اصلی خودشان هستند. در مقابل کوتاهی و خطاهای زیردستان سختگیر هستند و ممکن است شیوههای تنبیهی و توبیخی بیشتری را برای کنترل عملکرد زیردستان مورد استفاده قرار دهند. چنین شخصیت هایی در تعامل با ویژگی های قدرت طلبی نمود بیشتری پیدا میکند و اعمال نفوذ بر اساس قدرت و تنبیه را موجب میشود. زیردستان معمولا رضایت کمتری از این نوع شخصیت های مدیریتی نشان میدهند.
شخصیت قدرت طلب
در برخی از مدیران ویژگی های قدرت طلبی نمود پیدا میکند. یک مدیر یا رهبر قدرت طلب در عین حال ممکن است مستبد یا آزادمنش یا پیشرفت طلب نیز باشد. قدرت طلبی در شخصیت های مستبد با اعمال زور و تنبیه نمایان میشود. در شخصیت های آزادمنش که کمتر از شیوههای بارز اعمال قدرت استفاده میکنند معمولا با استفاده از شیوههای اعمال نفوذ نمایان میشود شخصیت های قدرت_ طلب معمولا در بین مدیران و رده های بالاتر که معمولا ارضای قدرت را به همراه دارند دیده میشود.
شخصیت پیشرفت طلب
شخصیت های پیشرفت طلب توجه به اهداف پیشرفت طلبانه را در راس اهداف خود قرار میدهند. اینها افراد پیشرفت جویی هستند که برنامههای خود را برای رسیدن به پیشرفت ها و موفقیت های بالاتر سازمان بندی میکنند. بطور کلی آنها از انگیزش پیشرفت بالاتری برخوردار هستند. چنین انگیزشی انتخاب اهداف ، شیوههای مدیریتی و شیوههای ارتباطی آنها را تحت تاثیر قرار میدهند.
شخصیت موفق در مدیریت
یک رهبر و مدیر موفق دارای ویژگی های شخصیتی زیر است: از سطح بالای انرژی ، تحمل در برابر فشار ، ثبات قدم ، بلوغ عاطفی و اعتماد به نفس برخوردار است. که به نظر میرسد همگی با فعالیت های رهبری و مدیریت کار آمد در ارتباط هستند. یک رهبر ثابت قدم فردی است صادق ، پایبند اخلاق و قابل اعتماد. شخصیتی که از نظر عاطفی به بلوغ رسیده به خود و دیگران احترام میگذارد و میان اهداف شخصی و سازمانی تعامل ایجاد میکند و در موقعیتهای نهاد نا بسامان آرام است.دارای مهارت های میان فردی خوبی است که به صورت درک روابط بین افراد و گروه ها ، توجه به عقاید و احساسات دیگران و ایجاد همبستگی ظاهر میشود. نفوذ او بر روی دستان نه بر اساس زور و تنبیه بلکه بر اساس شیوههای مناسب مدیریتی است که با حفظ رضایت و خشنودی کارکنان فعالیت آنها را در جهت رسیدن به برنامههای سازمان هدایت می کند. زیردستان این دسته از مدیران با وجود انجام وظایف سنگین احساس تعلق بیشتری به اهداف سازمان احساس میکنند و همگانی زیادی با این برنامهها نشان میدهند.
گردآوری: فاطمه عباسی فر
*منبع: سایت های اینترنتی
برگرفته از : athir.blogfa.com
بین المللی امروز؛ منوط به خلاقیت و نوآوری همگانی بوده و همه نیروها باید در جهت ایجاد نوآوری و خلاقیت در سازمان فعالیت نمایند. برای ایجاد و تداوم نوآوری و شکوفایی در سازمان بایستی عادت به تفکر را در کارکنان؛ کارشناسان و مدیران ایجاد کرد؛ چراکه خلاقیت با تفکر به وجود می آید و ارزش تفکر به قدری زیاد است که در تعالیم اسلامی ارزش یک ساعت تفکر، بر 70 سال عبادت بدنی بدون تفکر برتری داده شده است . وقتی تفکر و اندیشه در راستای ماموریت و اهداف سازمان بصورت عادت روزمره درآید؛ مجموعه کارکنان یک سازمان به دنبال شکوفایی و ارتقای سازمان مربوط خواهند بود. این تفکر به صورت یک فرهنگ سازمانی در لایه های مختلف سازمان رسوخ کرده و در اجرای استراتژی تاثیر کلی و دائمی می گذارد. سازمان های موفق؛ سازمان هایی هستند که مدیران، کارشناسان و کارکنان آن بر اساس استراتژی سازمان همواره در یک رقابت پویا به دنبال نوآوری و خلاقیت باشند و تفکر در نیروهای سازمان به صورت یک عادت و وظیفه سازمانی تلقی گردد. در این صورت با نهادینه شدن خلاقیت و تولید فکر و اندیشه نو؛ سازمان تبدیل به یک سازمان خلاق، نوآور و شکوفا می گردد و حاصل آن هم افزایی در نوآوری سازمانی است. حاصل فکر جمعی موجب هم افزایی در سازمان شده و نهایتاً یک هم آوایی جمعی موجب تلاش سازمان در راستای هدف های سازمان با فکر نو، و شکوفایی سازمان می گردد .
کلیدواژه ها: خلاقیت، نوآوری، پیشرفت کارکنان، حل مسائل سازمانی، شکوفایی سازمانی، تعالی سازمان
نگاه کردن متفاوت به مساله و رسیدن به یک راه حل جدید، همان چیزی است که عموماً از آن به خلاقیت تعبیر می شود . اما خلاقیت مفهومی نیست که بتوان آن را در یک مقاله و حتی یک کتاب مفصل هم توضیح داد. خلاقیت در حقیقت، فرآیندی است که در ذهن فرد خلاق اتفاق می افتد و حاصل آن شکل گرفتن یک ایده ی جدید با یک راه حل ابتکاری است .
این که خلاقیت ذاتی است یا اکتسابی، موضوعی نیست که این روزها ضرورت بحث بر سر آن در میان باشد. دنیای امروز تلاش می کند خلاقیت و مباحث مرتبط با آن را، چه در زمینه های روان شناسی و علوم تربیتی، و چه در زمینه های مدیریت و کسب و کار، به درستی بشناسد و ابعاد مختلف آن را توسعه دهد. کتاب های فراوانی که تاکنون درباره ی تکنیک های افزایش خلاقیت در افراد و در سازمان ها نوشته شده اند، گویای این حقیقت می باشند که توجه به خلاقیت و توسعه ی ان در سازمان، نه تنها باعث می شود که افراد از کار خود احساس رضایت بیش تری کنند، بلکه در پیش برد سازمان و افزایش بهره وری و رسیدن به موفقیت های بزرگ سهم عمده ای دارد .
با پیشرفت روز افزون دانش و فناوری و جریان گسترده اطلاعت امروزه جامعه ما نیازمند پرورش انسان هایی است که بتوانند با مغزی خلاق با مشکلات روبرو شده و به حل آنها بپردازند و با این رویکرد نیاز به آموزش و تقویت خلاقیت و خلق افکار نو برای رسیدن به جامعه ای شکوفا از اهمیت خاصی برخوردار است. افزایش خلاقیت در سازمان ها می تواند به ارتقای کمیت و کیفیت خدمات، کاهش هزینه ها، جلوگیری از اتلاف منابع، کاهش بروکراسی و باالتبع افزایش کارآیی و بهره وری و ایجاد انگیزش و رضایت شغلی در کارکنان منجر گردد. با بهره جویی از نتایج پژوهش های انجام شده در سازمان های مطالعاتی و تحقیقاتی در زمینه ی خلاقیت و نوآوری (با توجه به آنکه ستاده های آن بخشی از نهاده های اثر بخش دیگر سازمان ها هستند ) خواهیم توانست به طریقی کارآ و اثر بخش به اهداف خود رسیده و سازمان و جامعه ای توسعه یافته و پیشرو داشته باشیم .
بیان مسئله :
چالش عمدهای که مدیران در قرن 21 با آن روبرو هستند این است که چگونه از استعدادها و تواناییهای بالقوه افراد استفاده کرده و نوآوریهای سازمانی را تسریع نمایند. برای نیل به این هدف؛ مدیران و کارکنان سازمان ها می توانند باآگاهی از میزان خلاقیت و تقویت آن از حداکثر توانمندی های فکری، ذهنی و عقلی خود در جهت پویاکردن سازمان بهره گرفته و از طریق ایجاد، پرورش و کاربردی نمودن خلاقیت، روحیه جسارت علمی، انتقادگری و انتقادپذیری، روحیه علمی و پژوهش را در تک تک کارکنان سازمان تقویت کند. از طرفی مدیریت سازمان نیز ساز و کاری را فراهم آورد تا زمینه این امر در سازمان به وجود آید. این امر می تواند سازمان را تبدیل به یک سازمان خلاقی کند که بازنگری روال های گذشته و تولید افکار، اندیشه ها و کالا و خدمات جدید از طریق تراوشات فکری کارکنان سرلوحه کار آن باشد و نوگرایی به عنوان یک ارزش نهادی جزء باورهای مشترک سازمان شود .
نگرش جدید دیگری تحت عنوان نگرش مدیریت بر مبنای انتظارات (MBE ) مطرح شده که سعی در توسعه انتظارات والای انسانی دارد. این نگرش برتر و والاتر از سایر نگرشهاست، زیرا به جای تاکید بر عناصر عقلایی و عینی مدیریت، بر عنصر انسانی تکیه می کند، چون با این نگرش مدیر تشویق می شود تا امر هدایت و رهبری را براساس انتظارات انجام دهد. کلیه طرح های سازنده، اقدامات و عملیات از انتظارات سرچشمه می گیرند . (Battens, 1981)
ضرورت و اهمیت یافتن راهکارهایی جهت ایجاد خلاقیت و نوآوری در این است که امروزه سازمان ها در برهه ای از زمان قرار گرفته اند که تحت عناوین مختلف از جمله عصر دانش، عصر فراصنعتی، عصر جامعه اطلاعاتی، عصر سرعت و بالاخره عصر خلاقیت و نوآوری مطرح شده است؛ و خود را در جهت مدیریت تغییرات شتابان و دگرگونی های ژرف جهانی آماده می سازند؛ به گونه ای که خلاقیت و نوآوری به عنوان اصلی اساسی از عوامل مهم بقای سازمان ها پذیرفته شده است. براساس این استدلال، کشورهای پیشرفته صنعتی بر آموزش خلاقیت تاکید بسیار کرده ودر این راستا در انتخاب افراد خلاق، نوآور و آینده نگر، که رهیافت های بدیع و خلاق برای مسائل پیچیده ارائه کنند توجه خاص مبذول داشته اند .
سازمان های خلاق خصوصیات ویژه ای را دارا هستند. مهمترین ویژگی این سازمان ها انعطاف پذیری آنها در رویارویی با بحران هایی است که غالباً ناشی از رقابت های اقتصادی است. یکی از دلایل معرفی نظریه اقتضایی مدیریت، تاکیـد بر همین موضــوع دارد. سازمان های انعطاف پذیر با مسائل و تنگناها برخورد منطقی و محققانه داشته، در صورت نیاز به تغییر و تحول، پس از بررسی دقیق و عالمانه، آن را اعمال می کنند. ساختار خلاق، نمـایانگر روابط واحدهای آن و نشـــان دهنده میــزان انعـطاف پذیری آن است. سازمان هایی که دارای ساختار غیرقابل انعطاف باشند، برای ایجاد همکاری و وحدت در دوران بحران، دچار آشفتگی مــــی شوند .
سئوالات تحقیق :
سئوال اصلی تحقیق عبارتست از اینکه راهکارهای تقویت نوآوری و شکوفایی در سازمان چیست؟
همچنین این تحقیق به دنبال پاسخ گویی به سئوالات زیر می باشد :
1- فرایند نوآوری در سازمان چگونه می باشد؟
2- عوامل موثر بر شکل گیری فرایند نوآوری در سازمان چیست؟
3- راهکارهای ایجاد نوآوری در فرایندهای کاری و مهارت های انجام کار در سازمان ها چیست؟
4- راهکارهای ایجاد پایداری در خلاقیت ها و نوآوری سازمانی چیست؟
5- نقش مدیریت در پرورش خلاقیت و نوآوری در سازمان چیست؟
6- تکنیک ها و روش های ایجاد و بروز خلاقیت در کارکنان سازمان چیست؟
ادبیات نظری تحقیق :
خلاقیت همواره مفهومی اسرار آمیز، وسیع و بسیار پیچیده بوده است. تحقیق در مورد خلاقیت و عناصر تشکیل دهنده آن، بیش از یک قرن پیش توسط دانشمندان علوم اجتماعی شروع شد؛ ولی انگیزه اساسی برای پژوهش بیشتر در سال 1950 توسط گیلفورد ایجاد گردید . گیلفورد خلاقیت را با تفکر واگرا (دست یافتن به رهیافت های جدید برای حل مسائل) در مقابل تفکر همگرا (دست یافتن به پاسخ صحیح) مترادف می دانست . (شهرآرای و مدنی پور، 1375، ص 39 )
فِرِد لوتانز (1992) استاد رفتار سازمانی، خلاقیت را به وجود آوردن تلفیقی از اندیشه ها و رهیافت های افراد و یا گروهها در یک روش جدید، تعریف کرده است. بارزمن خلاقیت را فرآیند شناختی از به وجود آمدن یک ایده، مفهوم، کالا یا کشفی بدیع می داند . (شهرآرای و مدنی پور، 1375، ص 39 )
دکتر علی رضائیان چهره ماندگار رشته مدیریت، خلاقیت را اینگونه تعریف می کند: خلاقیت عبارت است از به کارگیری توانائی های ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید. (رضائیان، 1373 )
همچنین خلاقیت را شاید بتوان برترین سطح یادگیری بشر، بالاترین توانمندی تفکر و محصول نهایی ذهن و اندیشه انسان دانست. (سلیمانی، 1384، ص16 )
خلاقیت به شیوه های گوناگونی قابل تعریف است. اما اغلب محققین خلاقیت را از دیدگاه فرآیندی مورد بررسی قرار می دهند. از این دیدگاه خلاقیت در سازمان اغلب به عنوان ایجاد و خلق ایده های کارآمد و جدید تعریف می شود. از این رو دو ویژگی اصلی ایده خلاق عبارتند از :
1- نو و جدید بودن ایده
2- مفید بودن ایده (کارآمدی ایده )
جدید بودن ایده به ناب بودن و اصیل بودن آن اشاره دارد. منظور از کارآمدی ایده این است که ایده یا سایر عناصر مرتبط با آن به طور مستقیم در ارتباط با اهداف سازمان بوده و مبنایی برای ایجاد ارزش برای سازمان باشد . (Dewett, 2004, P. 258)
بر اساس نتایج تحقیقات انجام شده در چند سازمان دولتی، افرادی که از سطح بالایی از خلاقیت برخوردارند در مقایسه با سایرین دارای قابلیت ریسک پذیری بالاتری هستند . (Zhuang & etal, 1999, p.66)
تمایل به ریسک پذیری به صورت تمایل و خواست فرد به انجام ریسک محاسبه شده در محدوده کاری و تلاش برای تولید نتایج کاری مثبت تعریف می شود .
بنابراین مدیران سازمان ها باید محیطی را فراهم آورند تا ریسک پذیری تشویق گردد . همواره بایستی به خاطر داشت واحدهای تحقیق و توسعه موفق در سازمان، واحدهایی هستند که ریسک پذیری در آنها در سطح بالایی وجود داشته باشد .
درحقیقت می توان گفت زمانی که افراد درحال « تلاش خلاق »هستند، ریسک را پذیرفته اند، و این تلاش خلاق است که به« نتایج خلاق » منجر می شود .
تلاش خلاق به تلاشی اطلاق می گردد که طی آن افراد؛ محصولات، فرآیندها و ایده های اصیل و جدید و کارآمدی را پیشنهاد می کنند و توسط سایرین نیز به عنوان یک ایده خلاق پذیرفته می شود .
دو ویژگی در فرآیند تلاش خلاق موجب می گردد تا آنها در رابطه با فرآیند خلاقیت دارای اهمیت باشند :
اول: تعهد فرد مبنی بر این که تلاش خلاق باید مرتبط با نتایج خلاق باشد. یعنی اینکه تلاش خلاق باید منجر به نتایج خلاق گردد .
البته باید به این نکته توجه کرد که تلاش خلاق با نتایج خلاق تفاوت دارد. تلاش خلاق مشتمل بر ایده هایی است که ایجاد شده اند؛ اما هنوز بصورت اجرایی درنیامده اند .
محققین اعتقاد دارند تنها ایده های خلاقی که جدید، اصیل و کارآمد باشند نتایج خلاقی را به همراه دارند .
دوم : تلاش خلاق ارتباط مستقیم با تمایل افراد به ریسک پذیری دارد؛ همان طوری که پیش ازآن نیز مطرح شد زمانی که افراد در حال تلاش خلاق هستند، ریسک را پذیرفته اند. (ابراهیم زاده، 1386 )
همچنین باید به این نکته توجه داشت که مولفه های اصلی خلاقیت از جمله تخصص، تفکر خلاق و انگیزش که میتواند درونی یا بیرونی باشد، نقش مدیر در پرورش خلاقیت با استفاده از تحریک و تشویق کارکنان با استفاده از روش هایی نظیر تفویض اختیار به کارکنان، پیدا کردن ذهن های خلاق، اجرای نظام مدیریت مشارکتی و تشویق ابتکارات می تواند بسیار اثر گذار باشد .
در مجموع ویژگی های خلاقیت را می توان به صورت زیر بر شمرد :
1 – خلاقیت فرآیندی فکری روانی است؛
2 – محصول خلاقیت میتواند به شکل یک اثر – ایده – راه حل – یک مش یا هر چیز دیگری ظهورکند؛
3 – محصول خلاقیت پدیده ای نو و جدید است (نوآوری)؛
4 – محصول خلاقیت علاوه بر جدید بودن دارای ارزش نیز هست؛
5 – خلاقیت یک توانایی عمومی است و در همه افراد کما بیش وجود دارد؛
6 – خلاقیت قابل پرورش است و با محیط اجتماعی ارتباط مستقیم دارد .
تفاوت خلاقیت ؛ نوآوری و تغییر
اگرچه واژه خلاقیت با نوآوری به طور مترادف استفاده می شود اما غالب محققان معتقدند که دو اصطلاح نوآوری و خلاقیت باید به طور جداگانه مدنظر قرار گیرند؛ چرا که دارای معانی و تعاریف جداگانه ای مخصوصا در سازمان ها هستند . (Mohr, L.B. , 1969, PP.111-126) خلاقیت اشاره به آوردن چیزی جدید به مرحله وجود دارد، در حالی که نوآوری دلالت برآوردن چیزی جدید به مرحله استفاده دارد . (Rosenfeld, R. & Servo, J.C. , 1990, PP. 251-264) ماهیت خلاقیت یا اختراع را از نوآوری به وسیله معادله زیر تفکیک کردند :
انتفاع + اختراع + مفهوم = نوآوری
در معادله نوآوری فوق، "مفهوم" اشاره بر ایده ای است که باتوجه به چهارچوب مرجعی آن فرد، بخش یا گروه، سازمان و یا یک دانش انباشته شده جدید است . کلمه "اختراع" اشاره به هر ایده ای جدید است که به حقیقت رسیده باشد. کلمه "انتفاع" بر به دست آوردن حداکثر استفاده از یک اختراع دلالت دارد. (طالب بیدختی و انوری، 1383، صص 22-16 )
همچنین باتوجه به این که تلاش های خلاق بایستی منجر به نتایج خلاق شود؛ پس نوآوری، خلاقیت عینیت یافته می باشد .
تعریف فوق ساده ترین تعریف از فرآیند نوآوری است؛ اما نوآوری نیز مانند واژه خلاقیت دارای تعاریف متعدد و متنوعی است که به دیدگاهی بستگی دارد که از آن دیدگاه تعریف می شود. به طور کلی تعریف نوآوری یکی از موارد زیر را شامل می شود :
• نوآوری در خروجی ها: نوآوری در محصولات، خدمات و امور توزیع محصولات و خدمات .
• نوآوری درورودی ها: نوآوری در مواد مصرفی مورداستفاده، نوآوری در منابع و شیوه های تامین آنها .
• نوآوری درفرآیندها: نوآوری در فرآیندهای تکنولوژیک، نوآوری در مهارت ها و رویه های اجرایی انجام امور . (Dewett, 2004, P. 262)
به عنوان مثال اگر نوآوری را در زمینه تولید محصولات و خدمات مورد بررسی قرار دهیم تعریف نوآوری بایستی ابعاد زیر را مورد توجه قراردهد :
• کیفیت محصول: قابلیت محصول برای برآورده ساختن نیازهای مشتریان .
• هزینه محصول: این بعد در ارتباط با هزینه تولید محصول می باشد که می تواند برای تولید کننده اش مزیت رقابتی ایجاد کند .
• زمان تولید محصول: مربوط به مقدار زمانی است که صرف طراحی، توسعه و ایجادمحصول جدید می گردد . (Cumming, 1998, PP.21-29)
...
شکل(2): توالی فرایند نوآوری در سازمان
عوامل موثر بر شکل گیری فرایند نوآوری در سازمان
...
این ارتباط استراتژیک سازمانی شامل موارد زیر می شود :
...
خلاقیت پایدار در حل مسائل سازمانی
امروزه رشد و توسعه سازمان ها در گرو حل مشکلات آینده ی سازمان در ابعاد مختلف پرسنلی، فنی، مالی، اقتصادی، مشتریان و ذی نفعان خواهد بود. حل مسائل سازمانی صرفاً به مفهوم حل مشکلات امروز سازمان نیست، بلکه مشکلات امروز به طور طبیعی خودشان را بر مدیریت سازمان تحمیل می کنند. مدیران موفق، مسائل آینده ی سازمان را تشخیص می دهند و آنها را حل می کنند .
حل مسائل سازمانی نه تنها نیازمند پیگیری سیستماتیک مراحل مختلف حل مسئله است، بلکه متکی به توانایی و همکاری و خلاقیت کارکنان می باشد. کارکنان برای به کارگیری خلاقیت های خود در جهت حل مسائل سازمان، نیازمند ترغیب و حمایت می باشند. برای ایجاد پایداری در خلاقیت، لازم است تا موارد زیر در سازمان مورد توجه کارکنان، کارشناسان و مدیران قرار گیرد :
1- ایجاد انعطاف پذیری و اصلاح نظام ارزیابی عملکرد: مقررات و ضوابط سنتی و خشک از بروز خلاقیت ها در سازمان جلوگیری می کند. همچنین لازم است تا نظام ارزیابی عملکرد از حالت سنتی و نرمالیته تغییر پیدا کند و به گونه ای نباشد که مانع خلاقیت و نوآوری کارکنان و کارشناسان شود. مدیران باید با ایجاد انعطاف، محدودیت های تحمیل شده بر کارکنان و کارشناسان را کاهش دهند و زمینه را برای تقویت خلاقیت در آنان آماده سازند. در یک سازمان خلاق و نوآور ارزیابی کارکنان بر اساس حضور فیزیکی آنان صورت نمی پذیرد بلکه تمام منابع انسانس سازمان بر اساس شاخص های تعالی و پیشرفت کارکنان و کیفیت فعالیت ها و خدمات و میزان نوآوری ارزیابی می گردند .
2- تفویض اختیار : تفویض اختیار و اعطای مسئولیت به کارکنان، این امکان را به آنان می دهد که از تجارب خود بیاموزند، آنان را در خلق ایده ها و راهکارهای جدید یاری می دهد و احساس مسئولیتشان را در تحقق اهداف سازمان بالا می برد. لذا بایستی مدیران با دادن اختیارات، مسئولیت انجام کار و نحوه ی انجام آن را به کارکنان و کارشناسان سازمان واگذار نمایند و ترتیبی اتخاذ کنند که رسیدگی و نظارت فیزیکی به حداقل ممکن برسد و کارکنان و کارشناسان ماحصل کار خود را مشاهده نمایند .
3- اطلاعات: زیربنای تصمیمات درست، استفاده از اطلاعات لازم برای تصمیم گیری می باشد. لذا باید اطمینان پیدا کرد که کارکنان و کارشنانسان به اطلاعاتی که برای انجام کارشان لازم است دسترسی داشته باشند. اتخاذ تصمیمات درست، اجرای آنها را میسر می سازد و موجب پایداری انگیزش در کارکنان و کارشناسان سازمان خواهد بود .
4- تعیین حدود اهداف و انتظارات: اهداف و انتظارات سطح پایین انگیزه لازم را در کارکنان و کارشناسان ایجاد نمی نماید. همچنین بالا بودن انتظارات ممکن است موجب شکست و یأس آنان شود؛ لذا ضروری است تا انتظارات و اهداف سازمانی را در حد مناسب تنظیم نمود .
5- ترغیب ریسک پذیری: مدیران بایستی ریسک پذیری را در موقعیت هایی که نتایج شکست قابل تحمل است، تشویق نمایند. این عمل کمک می کند تا تصمیمات و اقدامات به مرور زمان از جامعیت بیشتری برخوردار شوند .
6- ایجاد جو مناسب: مدیران بایستی فرصت لازم را برای بیان نظرات تمام کارکنان و کارشناسان فراهم آورند. از انقادهای سخت گیرانه پرهیز کنند و برای ایده ها و عملکردهای خوب، ارزش و پاداش مناسب قائل شوند .
7- ثبات و سیاست در خلاقیت : ...
جدول(1): عوامل و موانع موثر در نوآوری سازمانی
نقش مدیریت در پرورش خلاقیت و نوآوری در سازمان
نقش مدیریت در مجموعههایی که خلاقیت و نوآوری از ضروریات و عامل اصلی است (بخصوص مراکز و موسسات تحقیقاتی و پژوهشی) بسیار مهم و حساس است؛ زیرا مدیریت میتواند توانایی و استعداد خلاقیت و نوآوری را در افراد ایجاد، ترویج و تشویق کند و یا رفتار و عملکرد او میتواند مانع این امر حیاتی شود. هنر مدیر خلاق عبارت است از استفاده از خلاقیت دیگران و پیدا کردن ذهنهای خلاق. مدیر خلاق باید فضایی بیافریند که خودش بتواند خلاق باشد و افراد سازمان را هم نیز برای خلاقیت تحریک کند و این فضا، فضایی است که از کار روزمره به دور است و به نحوی تفویض اختیار میکند تا هر کسی خود مشکل خودش را حل کند. برای این که افراد در سازمان به تفکر بپردازند باید محیطی ایجاد شود که در آن به نظریات و اندیشهها امکان بروز داده شود .
یکی از شیوههای بسیار مهم و پرجاذبه پرورش شخصیت انسانها و همین طور خلاقیت و نوآوری و حتی رشد و شکوفایی اجتماعی، مشورت است و بدون تردید افرادی که اهل مشورت هستند از عقل و فکر بیشتری برخوردارند و آنان که اهل آن نیستند از این امتیاز بهرهای ندارند. (محمدی، 1384، ص10) یک سازمان خلاق تا اندازه زیادی به خودکنترلی کارکنانش وابسته است. خودکنترلی خودش را در خواست و تمایل برای ارائه ابتکار و خلاقیت به نمایش میگذارد .
مدیران میتوانند مولفه های اصلی خلاقیت یعنی تخصص، مهارتهای تفکر خلاق و انگیزش را تحت تأثیر قرار دهند. اما واقعیت آن است که تأثیرگذاری بر دو مولفه اول بسیار دشوارتر و وقت گیرتر از انگیزش است. انگیزش درونی را میتوان حتی با تغییرات جزیی در محیط سازمان به طور قابل ملاحظهای افزایش داد. این بدان معنا نیست که مدیران باید بهبود تخصص و مهارتهای تفکر خلاق را فراموش کنند. اما زمانی که اولویت بندی در اقدام مطرح میشود، آنها باید بدانند که اقدامات مؤثر بر انگیزش درونی، نتایج فوری تری را موجب خواهند شد .
تکنیک های تقویت خلاقیت و نوآوری در سازمان
خلاقیت و نوآوری امری است که لزوم آن دائماً در سازمان احساس می شود. بنابراین، باید نهادینه شود و جزء کار و فرهنگ سازمان گردد. هرگاه مدیران سطوح عالی و سیاستگذاران سازمان، خود به خلاقیت و نوآوری به عنوان فعالیت های ضروری و حیاتی باور نداشته باشند، هیچ فعالیتی در این زمینه دوام نخواهد یافت . ایجاد هسته های پژوهشی و نوآوری در سازمان می تواند کار خلاقیت و نوآوری را تسهیل و تسریع کند. ایجاد باورهای مشترک برای نوآوری و اینکه به عنوان یک هنجار مشترک در سازمان به خلاقیت نگریسته شود نیاز به آموزش دارد . تافلر مهمترین فعالیت و راه رویارویی با تحولات عظیم و زندگی آینده را برای پذیرش تغییر، آموزش می داند. آموزش موثر و پرمایه به افراد کمک می کند تا آنها بتوانند به رشد و توانایی کافی در شغل خود دست یابند و با کارآیی بیشتری کار کنند. مدیران باید بدانند که یکی از هدف های مهم در آموزش در محیط پرتلاطم و متغیر کنونی، آموختن شیوه های خلاقیت و نوآوری است (زارعی، 1373، ص 64). بدین منظور می توان از طریق آموزش، کارکنان را به تفکر عادت داد و در نتیجه این تفکر به صورت یک فرهنگ سازمانی در لایه های مختلف سازمان رسوخ کرده و در اجرای استراتژی های سازمان تاثیر کلی و دائمی می گذارد .
برای اینکه خلاقیت و نوآوری در سازمان ایجاد و پرورش یابد بایستی فنون و تکنیک هایی رعایت گردد. محققان مختلف فنونی را برای این منظور ذکر کرده اند که در ادامه به مهمترین آنها اشاره می شود :
1 - طوفان مغزی :
این تکنیک را نخستین بار دکتر الکس، اس، اسبورن مطرح کرد و چنان مورد استفاده و استقبال مردم و سازمان ها در غرب قرار گرفته که امروزه جزئی از زندگی آنها شده است، طوفان فکری در واژه نامه بین المللی وبستر چنین تعریف شده است :
اجرای یک تکنیک گردهمایی که از طریق آن گروهی می کوشند راه حلی برای یک مسئله بخصوص با انباشتن تمام ایده هایی که در جا به وسیله اعضا ارائه می گردد بیابند. (آقایی فیشانی، 1377، ص 119 )
در این تکنیک مسئلهای به یک گروه کوچک ارائه شده و از آنان خواسته میشود فیالبداهه و به سرعت به آن واکنش نشان داده و برای آن پاسخی بیابند. پاسخها بر روی تابلویی نوشته میشوند به طوری که همه اعضای جلسه میتوانند آنها را ببینند. این امر باعث میشود تا ذهن اعضاء به فعالیت بیشتری پرداخته و جرقهای از یک ذهن باعث روشنی ذهن دیگری شود. اولین دلیل اثربخشی تحرک مغزی افزایش قدرت خلاقیت در گروه است، افراد در حالت گروهی بیش از حالت انفرادی قدرت تصور خلاق بروز میدهند. رقابت نیز عامل دیگری است که در جلسات تحرک مغزی موجب افزایش اثربخشی میگردد. همچنین عدم وجود انتقاد و ارزیابیهای سریع باعث میشود تا اعضای جلسه با فراغت خاطر به اظهارنظر بپردازند و محیطی مساعد برای خلاقیت ایجاد گردد. نکته دیگری که در مؤثر بودن تحرک مغزی قابل ذکر است فیالبداهه بودن نظرات است .
2 - الگوبرداری از طبیعت : یکی از تکنیک های خلاقیت و نوآوری که در ابداعات فنی کاربرد گسترده و موفقی داشته تکنیک تقلید و الگوبرداری از طبیعت است . ابداعاتی که در زمینه علم ارتباطات و کنترل در دهه های اخیر شکل گرفته اند. برنامه ریزی های رایانه و موضوع هوش مصنوعی همه با الگوبرداری و تقلید از فعالیت های مغز آدمی انجام شده اند و روند فعالیت ها به گونه ای است که در آینده با ادامه این کار فنون و ابزارهای بدیع و جدیدی ساخته خواهند شد. (آقایی فیشانی، 1377، ص 126-127 )
3 - تکنیک گروه اسمی : گروه اسمی نام تکنیکی است که نیز تا حدودی در صنعت رواج یافته است. فرآیند تصمیم گیری در این تکنیک متشکل از پنج مرحله است :
1- اعضاء گروه در یک میز جمع می شوند و موضوع تصمیم گیری به صورت کتبی به هریک از اعضا داده می شود و آنها چگونگی حل مسئله را می نویسند؛
2- هریک از اعضا به نوبه، یک عقیده را به گروه ارائه می دهد؛
3- عقاید ثبت شده در گروه به بحث گـذارده مـی شود تا مفاهیم برای ارزیابی روشن تر و کامل تر شود؛
4- هر یک از اعضاء مستقلاً و مخفیانه عقاید را درجه بندی می کنند؛
5- تصمیم گروه آن تصمیمی خواهد بود که در مجموع بیشترین امتیاز را به دست آورده باشد . (Dalky, 1979, p. 143)
4- گردش تخیلی :
در سال ???? روانشناسی به نام گوردون نتایج پژوهشهای ده ساله خود را در مورد افراد خلاق منتشر نمود و ضمن آن اعلام داشت که ذهن آدمی به هنگام ابراز خلاقیت و ابتکار در یک حالت خاص روانی است که اگر بتوانیم آن حالت را ایجاد نماییم خلاقیت امکان وجود مییابد. او در گروههای ایجاد خلاقیت اعضای گروه را از طریق بکارگیری یک جریان تمثیلی و استعارهای به گردشی تخیلی ترغیب مینمود و در این حالت ایدهها و نظرات بدیعی را کشف میکرد . ذهن افراد در این گردش خیالی با دستاویز استعارهها به نکاتی نو که هدف جلسه خلاقیت بود میرسید و روابط تازهای را بین پدیدهها پیدا میکرد . آنان پدیدههایی را که چندان تجانسی با هم نداشتند تلفیق و ترکیب میکردند و به ایدههای جدیدی دست مییافتند .
در جلسات خلاقیت به کمک استعاره و تخیل کار تلفیق و ترکیب در ذهن افراد انجام میگرفت و از این رو روش گوردون را شیوه "تلفیق نامتجانسها" نیز نامیدهاند. تهییج ذهنی یا تکنیک گوردون روشی است بسیار مناسب جهت یافتن راه حلهای جدید برای مسئله و نیز برای اکتشافات علمی و فنی. این روش فرآیندی خاص و منحصر به فرد و در عین حال مؤثر دارد. واژه Synectics یک واژه یونانی بوده و مفهوم آن پیوند اجزای متفاوت و ظاهراً بی ارتباط به یکدیگر است .
فرایند بکارگیری این رویکرد عبارت است از: شناسایی و تجزیه و تحلیل مشکل به منظور رسیدن به ماهیت و جوهره آن کشف راه حلهایی برای آن جوهره از طریق دیدگاه غیر مرتبط با موضوع تلاش برای تبدیل راه حلهای به دست آمده به راه حل نهایی. در جلساتی که از این روش استفاده میشود فقط رهبر گروه از اصل موضوع اطلاع دارد و موضوعی که مطرح میشود دقیقاً اصل موضوع نیست بلکه موضوعی نزدیک به آن است .
5- تفکر موازی :
واضع این شیوه ادوارد دو بونو، روش معمول تفکر را همانند حفر گودالی توصیف میکند که با افزایش اطلاعات فرد همان گودال را عمیق تر میسازد و از دیدن جاهای دیگر برای حفر کردن بازمیماند؛ در حالی که تفکر موازی نگاه فرد را به نقاط جدید معطوف میسازد و اطلاعات و تجربههای جدید صرفاً به اندیشههای قبلی افزوده نمیشود، بلکه آنها را تغییر داده و الگو و ساختار جدیدی را ایجاد میکند .
یکی از راههای تحقق تفکر موازی، ایجاد یک اندیشه واسطه غیرممکن است. این اندیشه موجب طیران فکر و ذهن شده و با تعدیل آن میتوان به اندیشه نو و عملی دست یافت . راه دیگر در تفکر موازی پیوند تصادفی است. فرض کنید کتاب فرهنگ لغت را میگشایید و لغاتی را میخوانید و میکوشید تا آن را با موضوع مورد نظر پیوند داده و به نتیجهای برسید. در این کار شما از روش پیوند تصادفی استفاده کردهاید .
6- ارتباط اجباری :
یکی دیگر از شیوههای آشکار ساختن خلاقیتها و ظاهر ساختن توانایی آفرینندگی موجود در افراد و نوآوری در سازمان، شیوه ارتباط اجباری است. در این شیوه همان طور که از نام آن استفاده میشود باید بین دو گروه از پدیدهها، ارتباطی اجباری ایجاد کرد و از این طریق خلاقیت و نوآوری را در آنان تقویت نمود. (محمدی، 1384 ص10 )
7- روش حل مسئله :
...
جدول(2): سطوح حل مسئله
8- استفاده از فعالیت هـای استعـاری :
...
9- راه اندازی مدیریت ایده در سازمان :
...
نتیجه گیری و پیشنهادات :
همانطور که از محتوای مقاله بر می آید موضوع خلاقیت و نوآوری لازمه حیات سازمانی و استمرار بقاء و ماندگاری آنها در دنیای رقابتی و بازارهای پیچیده داخلی و بین المللی می باشد. در این شرایط اگر سازمانی در جهت نوآوری و خلاقیت اقدام جدی انجام ندهد قطعا با شکست روبرو خواهد گردید؛ زیرا توسعه علم و تکنولوژی و ورود کالا و تولیدات جدید به قدری زیاد است که سازمان های غیر پویا و بدون خلاقیت و نوآوری، خیلی سریع از صحنه رقابت خارج شده و امکان مقابله و حضور در کنار رقبا را از دست می دهند و تبدیل به سازمان های بسته و ایزوله می گردند که این عامل سبب عقب ماندن سازمان و از دور رقابت خارج شدن آن می گردد .
برای جلوگیری از تبدیل سازمان ها به یک سازمان بسته و ایزوله، می بایست سازمان ها روح خلاقیت و نوآوری را در کالبد خود بدمند و در این بین کارکنان و کارشناسان سازمان بایستی همواره در جهت خلاقیت و نوآوری گام برداشته و همانطور که در مقاله اشاره شده است این امر مهم بصورت فرهنگ سازمانی درآید .
همچنین اشاعه این فرهنگ که مدیران بدون رعایت نوآوری قادر به ماندگاری در سازمان نخواهند بود، یک ضرورت اجتناب ناپذیر در جامعه کنونی ما می باشد. مدیران نیز باید توجه داشته باشند که با اصلاح فرایندهای سازمانی و ایجاد نظام ارزیابی عملکرد مناسب، خلاقیت و نوآوری را در تمام لایه های سازمان و بین تمام کارکنان اشاعه و نفوذ دهند تا در نهایت سازمانی خلاق و نوآور داشته باشند. این امر مهم با تغییر نوع نگاه به کارکنان و کارشناسان سازمان از "منابع انسانی" به "سرمایه های ارزشمند " برای سازمان که با پیشرفت و خلاقیت و نوآوری خود می توانند موجب تعالی و سرآمدی سازمان گردند، امکان پذیر خواهد بود .
در همین راستا جهت تقویت نوآوری و شکوفایی در موسسه مطالعات بین المللی انرژی پیشنهاد می گردد :
1. موسسه مطالعات بین المللی انرژی به عنوان یک سازمان پژوهشی و اتاق فکر وزارت نفت جمهوری اسلامی ایران؛ لازم است تا مشاوران و کارشناسان خود را با به کارگیری تکنیک های ارائه شده در مقاله ترغیب به خلاقیت و نوآوری نماید و یک مدل انگیزشی و تشویقی را در این زمینه طراحی نماید .
2. موسسه دفتری را به عنوان "مدیریت ایده پردازی" جهت تعامل لازم با مشاوران و کارشناسان به منظور خلق ایده های جدید تشکیل دهد .
3. مدیریت عالی موسسه جهت حلّ مسائل و چالش های سازمان؛ به عوامل و موانع موثر در نوآوری سازمانی که در مقاله به آن اشاره شده است توجه لازم را مبذول دارد. همچنین لازم است تا مدیریت موسسه عوامل موثر بر شکل گیری فرایند نوآوری را در موسسه مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهد و نسبت به رفع موانع و تقویت فرصت ها و عوامل موثر جهت ایجاد خلاقیت و نوآوری در موسسه اقدام نماید .
4. یک چهارچوب مناسب به منظور طراحی و راه اندازی نظام پیشنهادات کارکنان (ESS) در موسسه با توجه به ویژگی های ذکر شده در مقاله تهیه شود .
منابع و ماخذ :
1- آذرهوش، فریدون(1384)، "جزوه آموزشی کارگاه آموزشی کار گروهی خلاق" ،دفتر تشکیلات و بهبود روش های وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی
2 - آقایی فیشانی، تیمور(1377)، "خلاقیت و نوآوری در انسان ها و سازمان ها" ، تهران: انتشارات ترمه، چاپ اول
3- ابراهیم زاده؛ رضا(1386) ؛ "روش شناسی حل خلاق مسئله در سازمان و مدیریت " ؛ انجمن علمی حسابداری مؤسسه آموزش عالی امین فولادشهر
4- احمدی، پرویز(1386) ، "ارتباط استراتژیک موثر بر نوآوری سازمانی" ، ماهنامه تدبیر، سال هجدهم، شماره 186
5- الوانی، سیدمهدی(1376)، "مدیریت عمومی" ، تهران: انتشارات نی
6- تولایی، محمد(1387) ، "تاملی بر مفهوم نوآوری و شکوفایی" ، تهران: پژوهشکده تحقیقات و مطالعات بسیج
7 - رضائیان، علی(1373)، "اصول مدیریت"، تهران: انتشارات سمت
8- زارعی، حسن(1373) ، "خلاقیت و نوآوری" ، مجله دانش مدیریت، شماره 24
9 –سلیمانی؛ افشین(1384) ؛ "کلاس خلاقیت" ؛ انتشارات انجمن اولیاء و مربیان ؛ چاپ دوم
10- شهرآرای، مهرناز و مدنی پور، رضا(1375) ؛ " سازمان خلاق و نوآور" ؛ مجله دانش مدیریت، شماره 33 و 34
11- طالب بیدختی، عباس و انوری، علیرضا(1383) ، "خلاقیت و نوآوری در افراد و سازمانها" ، ماهنامه تدبیر، سال پانزدهم، شماره 152
12- محمدی، ناهید(1384) ، "خلاقیت و نوآوری" ، روزنامه همشهری، سال سیزدهم، شماره 3730
13- بروس جویس، مارشال ویل و بورل شاورز، "الگوهای تدریس"، مترجم: محمدرضا بهرنگی(1372)، تهران: نشر نی
14- Cumming. Brian (1998), " Innovation Overview And Future Challenges " , European Journal Of Innovation Management , Vol 1 , No 1 , PP.21-29
15- Dewett. Todd (2004 ), " Employee Creativity And The Role Of Risk " , European Journal Of Innovation Management , Vol 7 , No 4 , PP.256-266
16- Joe, Battens, Possibilities and Expectation. Published in 1981 By The Addision Wesley, P. Company.
17- Katz, D. & Kahn L. (1978), "The Social Psychology of Organizations", Wiley, New York.
18- Mohr, L.B. (1969), "Determinates of Innovation in Organizations" , The American Political Science Review, Vol 63, PP.111-126
19- Rosenfeld, R. & Servo, J.C. (1990), "Facilitating Innovation in Larg Organization" , IN M.A. West & J.L.Farr (EDS) Innovation and Creativity at Work: Psychological and Organization Strategies, John Wiley & Sons, West Sussen, PP. 251-264.
20- Zhuang. Lee And Et Al (1999), " Innovation Or Liquidate - Are All Organizations Covinced - Phased Study Into The Innovation " , Management Decision , Vol 37 , No 1 , PP.57-71
مولف/مترجم: روح الله تولایی
سال انتشار(میلادی): 2008
منبع: فصلنامه منابع انسانی در صنعت نفت (به سردبیری دکتر علی رضاییان )
تهیه و تنظیم: پایگاه علمی مقالات مدیریت
برگرفته از :kasbokar.ir
معنی کنترل
مدیریت فرآیندی است برای اطمینان یافتن از این که عملیات واقعی طبق عملیات برنامه ریزی انجام شده است.
v کنترل به چهار مرحله تقسیم می شود:
§ تعیین روش و استاندارد برای سنجش عملکرد
§ سنجش عملکرد
§ تطبیق عملکرد با استاندارد
§ اقدامات اصلاحی علت مورد نیاز بودن کنترل
v یک دلیل برای مورد نیاز بودن کنترل این است که بتوان پیوسته فرآیند امور و پیشرفت کارها را تحت نظارت قرار داد و اشتباهات را اصلاح کرد.
v همچنین کنترل به مدیران کمک می کند تا تغییرات محیطی و اثرات آنها را روی پیشرفت سازمان تحت نظر داشته باشند.
اهمیت کنترل با توجه به سرعت تغییرات محیطی
v بهبود بخشیدن به کنترل کیفیت
v سازگاری با پدیده تغییر
v افزایش سرعت در تولید و تحویل کالا
v افزایش ارزش
v تفویض اختیار و تیم
طرح ریزی سیستم های کنترل
v این سیستم ها باعث می شود که مدیریت بتواند نتیجه دقیق عملیات را در موعد مقرر به مقامات و دست اندرکاران بدهد و از یک روش صرفه جویانه که مورد قبول اعضای سازمان است، استفاده کند.
شناسایی زمینه های عملکرد اصلی
v عملکرد اصلی یا حوزه های بازده اصلی که اگر به صورتی اثربخش عمل کند کل واحد یا سازمان موفق خواهد شد.
v معمولاً این گونه فعالیت ها که در کل واحد سازمان وجود دارند کار یا فعالیت اصلی سازمان را تشکیل می دهند.
تعیین نقاط کنترل استراتژیک
v علاوه بر تعیین زمینه های اصلی عملکرد، این موضوع هم اهمیت دارد که در سیستم باید نقاط اصلی را تعیین کرد، یعنی جایی که می توان از آنجا اطلاعات را کنترل یا جمع آوری کرد.
v اگر این نقاط کنترل استراتژیک تعیین شوند، می توان مقدار اطلاعاتی را که باید جمع آوری و ارزیابی کرد تا حد زیادی کاهش داد.
v مهم ترین و مفیدترین روش برای تعیین نقطه کنترل استراتژیک این است که در هر زمینه ای از فعالیت در پی ارکان اصلی برآمد و آنها را شناسایی کرد.
v مسأله مهم دیگر تعیین محل هایی است که تغییراتی در آنها رخ می دهد.
کنترل های مالی
v صورت های مالی
§ با استفاده از صورت های مالی، می توان ارزش پولی کالاها و خدمات ورودی و خروجی سازمان را تعیین کرد.
§ این صورت های مالی ابزار یا وسایلی هستند که بدان وسیله از سه دیدگاه به وضع مالی سازمان توجه می شود:
• نقدینگی
• وضع مالی
• سودآوری
§ از جمله صورت های مالی که مورد استفاده شرکت های کوچک و بزرگ قرار می گیرند، عبارت اند از:
• ترازنامه
w پیام یک تراز نامه چنین است: «در این مقطع خاص زمانی، وضع شرکت از نظر مالی چنین است».
• صورت سود و زیان
w در صورت سود و زیان عملکرد مالی شرکت را در یک مقطع زمانی نشان داده می شود. بنابراین، پیام صورت سود زیان چنین است: «آنچه را که ما توانسته ایم در سایه پول ها به دست آوریم، چنین است».
• صورت جریان نقدی (صورت منابع و مصارف وجوه)
w بسیاری از شرکت ها علاوه بر ترازنامه و صورت سود و زیان، صورت جریان های نقدی یا صورت منابع و مصارف وجوه را نیز تهیه می کنند. این صورت حساب ها نشان می دهند که وجوه در طول سال از چه محلی تهیه شده اند، یعنی از عملیات، از محل وصول مطالبات یا از محل فروش اقلام سرمایه گذاری شده و نیز این وجوه به چه مصرفی رسیده اند.
روش های کنترل بودجه
v بودجه فهرستی از منابع (برحسب عدد و رقم) است که برای فعالیت های برنامه ریزی شده و برای دوره های معین زمانی، در نظر گرفته می شوند.
v از این رو، آنها از متداول ترین ابزارهایی است که در هر سطح از سازمان برای برنامه ریزی و کنترل مورد استفاده قرار می گیرد.
v به چند دلیل، این مقادیر به صورت فزاینده ای مورد استفاده قرار می گیرند:
§ نخست، اقلام بودجه برحسب پول بیان می شوند، که می توان در رابطه با انواع زیادی از فعالیت های سازمانی، به عنوان یک شاخص یا معیار سنجش مورد استفاده قرار داد.
§ دوم، جنبه پولی بودجه بدان معنی است که می توان در مورد منابع سازمان (سرمایه) و هدف اصلی سازمان (سود) اطلاعات لازم را گزارش کرد.
§ سوم، در سایه وجود بودجه می توان استانداردهای روشن و مشخصی، برای عملکرد سازمان، در طی دوره های زمانی مشخص (معمولاً یک سال) تعیین کرد.
مراکز مسئولیت
v مرکز مسئولیت، یعنی یک سازمان یا واحدی از سازمان زیر نظر شخصی به نام مدیر یا مسئول، اداره می شود.
v یک مرکز مسئولیت مصرف کننده منابع (یعنی اقلام برون داد یا هزینه) است تا چیزی را (محصول یا درآمد و فروش) تولید و ارائه نماید.
v اصولاً مسئولیت یک مرکز سرمایه گذاری، مرکز سود، مرکز هزینه، یا مرکز درآمد، به یک نفر واگذار می شود.
v مرکز درآمد
§ واحدی از سازمان است که در آن تولید یا بازده، برحسب مقدر پول محاسبه و تعین می شود، ولی آن مبلغ مستقیماً با مبالغ هزینه های مصرف شده مقایسه نمی گردد.
v مرکز هزینه
§ در یک مرکز هزینه اقلام مصرفی (داده ها یا درون دادها) براساس سیستم کنترل، برحسب مقادیر تولید شده تعیین می گردند، ولی بازده محصول (ستانده ها) محاسبه نمی شود.
v مرکز سود
§ در یک مرکز سود عملکرد براساس تفاوت بین درآمد و هزینه تعیین می گردد.
v مرکز سرمایه گذاری
§ در یک مرکز سرمایه گذاری، نه تنها با استفاده از سیستم کنترل، ارزش پولی مقادیر مصرف شده و میزان تولیدات (داده ها و ستانده ها) را محاسبه می کنند، بلکه همچنین در چنین مرکزی میزان تولید یا محصول را با اقلام معینی از دارایی (که برای ایجاد این تولیدات به کار گرفته شده اند) مقایسه می نمایند.
فرآیند بودجه بندی
v معمولاً بودجه بندی بدین گونه شروع می شود که مدیریت عالی سازمان، برای سالی که در پیش است مقدار فروش، سود و وضع اقتصادی را پیش بینی می کند و از مدیران رده پایین تر سازمان، مسئولان بخش ها و واحدها می خواهد که بودجه واحد مربوطه را طبق یک جدول زمان بندی شده بنویسند.
v مدیریت عالی سازمان با این پیش بینی ها و تعیین هدف ها، دستورالعمل های صادر می کند، که مدیران رده پایین تر به هنگام نوشتن بودجه باید آنها را رعایت کنند.
v مسیر بالا به پاین
§ مدیران ارشد، بدون مشاوره با مدیران رده های پایین تر، بودجه را تعیین و به سطوح پایین تر اعلان می نمایند.
v مسیر پایین به بالا
§ نخستکسانی که در سطح اجرایی هستند بودجه ها را تهیه می نمایند، سپس برای تصویب و تأیید مقامات ارشد، آن مقادیر را به سطوح بالاتر سازمان می فرستند.
v نقش کارکنان بودجه
§ اگرچه تهیه و نوشتن بودجه، از مسئولیت های مدیران است، ولی آنها از گروه برنامه ریزان، یک واحد رسمی یا کمیته بودجه اطلاعات لازم را می گیرند.
v مسائلی در بودجه بندی
§ به هنگام تهیه یا نوشتن بودجه، اگر منابع محدود باشند و به مقدار لازم به دوایر تخصیص نیابند، مدیران دوایر از این وحشت دارند که نتوانند سهم مناسبی از کل بودجه را بدست آورند.
§ چون رقابت بین مدیران تشدید گردد، تنش و فشارهای روانی افزایش می یابد، که در این میان افراد به اقدامات سیاسی متوسل می شوند، تا میزان بودجه تخصیص یافته به خود را با مقادیر سایر دوایر مقایسه نمایند.
§ همچنین از آنجا که مدیران می دانند با توجه به توانایی شان، برای رسیدن به استانداردهایی که در بودجه تعیین شده، مورد ارزیابی قرار می گیرند، دچار اضطراب و فشار روانی خواهند شد.
§ از این رو سعی می کنند بیش از آنچه مورد نیاز است درخواست نمایند، تا بدین وسیله مقدار بیشتری پول به آنها تخصیص یابد.
§ برعکس مقامات ارشد، به هنگام بودجه بندی، همیشه در پی تعیین هدف هایی هستند که سطوح واحدها را کم کنند، تا بتوانند هرچه بیشتر درآمد را افزایش دهند.
انواع بودجه
v بودجه عملیاتی
§ بودجه های هزینه های جاری
§ بودجه هزینه های مهندسی
§ بودجه مرکز درآمد
§ بودجه مرکز سود
v بودجه ثابت و متغیر
§ در بودجه ثابت مقدار هزینه هایی را که باید برای حجم مشخصی از فعالیت به مصرف رساند معین می شوند.
§ در بودجه متغیر جدول هایی از هزینه ها تنظیم می گردد که نشان می دهد، با چه درصدی از فعالیت یا تولید چه مقدار هزینه لازم است و با تغییر آن مقادیر، مقدار بودجه هم تغییر خواهد کرد.
§ هنگام تهیه و تدوین بودجه سه نوع هزینه باید مورد توجه قرار گیرد:
• هزینه های ثابت
• هزینه های متغیر
• هزینه های نیمه متغیر
حسابرسی
v حسابرسی خارجی
§ حسابرسی خارجی یعنی تأیید دفاتر و صورت حساب های مالی شرکت که به وسیله یک فرد مستقل انجام شود.
§ حسابرسی خارجی نه تنها شرکت را تشویق و ترغیب می نماید که در تهیه صورت
حساب ها صداقت و درستی را به کاربرد، بلکه می کوشد شرکت را وادار کند در سایر امور هم به همین گونه عمل کند.
§ زمانی حسابرس خارجی به امور شرکت رسیدگی می کند که دوره عملیاتی شرکت پایان یافته و صورت های مالی تهیه و تکمیل شده باشند.
v حسابرسی داخلی
§ حسابرسی داخلی به وسیله اعضای سازمان انجام می شود و هدف این است که مسئولان و دست اندرکاران شرکت مطمئن گردند که دارایی های سازمان به شیوه ای معقول محفوظ مانده اند و این که گزارش ها و رونده های مالی دارای صحت و دقت لازم هستند، تا بتوان بر آن اساس صورت حساب ها را تهیه کرد.
§ معمولاً در شرکت های بزرگ حسابرسی داخلی به صورت یک فعالیت تمام وقت است.
مهدی یاراحمدی خراسانی
برگرفته از : athir.blogfa.com
مقدمه
یکی از سنتهای الهی درجهت پرورش و آماده سازی پیامبران، برای رهبری و هدایت مردم همانا امر چوپانی بوده است.
درواقع سنت حسنه چوپانی پیامبران، نقطه عطفی در جغـــرافیای رسالت آنان محسوب می شود چرا که در آن راز و رمزها و حکمتهای فراوانی وجود داشته و با خود سازندگی، تدبیر، کیاست، و صدها نکته آموزنده و راهگشا را به دنبال دارد.
پیامبر عالیقدر اسلام نیز همچون انبیاء پیشین، مدتها چوپانی می کرد تا آنکه زمینه های لازم برای بعثت ایشان آماده و مهیا شد. به راستی چه نکاتی در چوپانی نهفته است؟
وقتی شما در صحرا هستید بیشتر به افق پیش روی خود می نگرید و این امر می تواند برنامه ریزی بلندمدت و بلندنظری را در انسان القا کند.
انسان در تنهایی صحرا و دشت و بیابان یاد می گیرد که با مشکلات و سختی ها چگونه مقابله کند بدین سان قدرت خلاقیت درانسان افزایش می یابد و روحیه و شجاعت فرد در آن فضای وسیع وضعیت دیگری پیدا می کند و درحقیقت، طبیعت، معلم گرانقدری است که درسهای فراوانی به ما می آموزد. مثلاً انسانها بسیاری از امور روزمره و مرتبط با زندگی خویش نظیـــر: شکار، پرواز، دفن مردگان، خانه سازی و... را از طبیعت و حیوانات اطراف آموخته و یا تقلید کرده اند.
شهرنشینی و گسترش صنایع و ماشینی شدن زندگی، ما را تا حد زیادی با برخی مباحث نظیر چوپانی بیگانه کرده است. در صورتی کـــــه در حوزه مدیریت و رهبری می تواند به نحو مفید و موثری از چوپانی بهره جست. امروزه در حوزه مسایل سازمانی و مدیریتی بسیار برمی خوریم به مدیران و سرپرستانی که ویژگیهـــای مدیریت و سرپرستی و اصول را نمی داننــد یا نمی توانند آنها را پیاده کنند. دیده ایم که مدیرانی به واسطه روابط و خارج از نظام شایسته سالاری و شأن و مرتبه مدیریت، به پستهای مدیریتی گمارده می شوند و پس از مدتی آثار سوءمدیریتی شان بر همگان معلوم می گردد.
متاسفانه، ما نظام آموزش حساب شده، مدون و عقلایی با قابلیت اجرایی مطلوب در میان نظام اداری نداریم و بعضاً به بخشنامه ها و پاره ای امر و نهی ها توسل جسته ایم که خیلی موفقیت دربرنداشته است.
در این نوشتار سعی شده تاحد امکان به نکات مدیریتی که در مقوله چوپانی و کار یک چوپان وجود دارند به اختصار پرداخته شود. باشد که به عنوان یک نگرش نو و دیدگاه برگـــــرفته از تعالیم اسلامی دریچه ای را پیش روی محققان، مدیران و کارشناسان باز کــــــرده باشیم که به واسطه آن ایجاد انگیزه ای کرده باشیم در این خصوص که بیشتر از پیش از لابلای منابع دینی و فقهی نکات ارزشمند مدیریتی را استخراج کنیم و آنها را به کار بندیم.
اصول مدیریت برمبنای چوپانی
هر دانش و علمی، دارای یکسری اصول و مبانی است که آن دانش برپایه آنها بنا شده است. از آنجایی که چوپان برای به حداکثر رساندن کارایی و اثربخشی خویش درمورد وظایف و ماموریتهای محوله ناگزیر به رعایت اصول و مبنای موردنظر است، لذا اصول مدیریت برمبنای چوپانی عبارتند از:
1 - مدیریت زمان؛
2 - سازماندهی، هدایت و رهبری؛
3 - امانت داری و رضایت مشتری؛
4 - مدیریت بحران؛
5 - تعلیم و تربیت و کنترل و نظارت.
1 - مدیریت زمان: در محیط کارو زندگی روزمره خویش، بسیار اتفاق می افتد که زمان و وقت از دستمان خارج شده و در دام آن گرفتار می شویم و غالباًَ به یکدیگر با حالتی گلایه آمیز و از سر افسوس و نارضایتی می گوییم: وقت ندارم - نمی رسم - فرصت کم است - باشه یه وقت دیگه - کو فرصت - فرصت سر خاراندن را ندارم و...
اما حقیقت آن است که با مدیریت کردن بر زمان می توان بسیاری از ناموفقیتها را به موفقیت و پیروزی تبدیل کرد. یک چوپان، دقیقاً یک نکته را می داند که اگر بیرون بردن دام (گله) در یک فاصله زمانی مشخص صورت نگیرد او به بسیاری از اهداف و برنامه های خود نمی تواند جامه عمل بپوشاند.
مثلاً شیر دوشیدن گله باید در ساعت مشخصی انجام شده و در صبح زود قبل از طلوع آفتاب، حیوانات برای به صحرا رفتن آماده شوند. فرض کنید که یک روز، ماجرای دوشیدن و یا گله را با تأخیر بیرون بردن، با وقفه روبـــرو شود. به راستی آن وقت چه اتفاقی می افتد؟ بد نیست به مواردی از این نوع اتفاقات اشاره کنیم:
حیوانی که شیر آن دوشیده نشده:
الف) قادر به طی کردن مسافتهای طولانی نیست؛
ب) تمایل به خوردن غذا (چریدن) نداشته و کارگروه را مختل می سازد؛
ج) اقتصاد خانواده را دچار تزلزل کرده و آشفتگی ایجاد می کند؛
د) فرصتها را به تهدیدها تبدیل کرده و هزینه ها را بالا می برد.
حال در امر برگرداندن گله به سمت روستا و محل نگهداری حیوانات، باز اگر دقیق شویم ملاحظه می شود که خیلی زود آوردن و یا خیلی دیر آوردن گله به سوی روستا و محل نگهداری، می تواند عواقب ناخوشایند و آفاتی را به همراه داشته باشد.
در این میان بی مناسبت نیست که جهت تکمیل مطالب این بخش مهمترین عوامل هدردهنده زمان را به طور خلاصه به شرح ذیل بیان کنیم:
1 - اداره کردن امور همراه با بحران؛
2 - تماسها و مکالمات تلفنی؛
3 - فقدان برنامه ریزی مناسب در محیط کار؛
4 - قبول و یا تحمیل مسئولیت بیش از حد؛
5 - ملاقاتهای بدون برنامه و میهمانان ناخوانده؛
6 - واگذاری ناموثر و ناقص کار به دیگران؛
7 - بی نظمی فردی؛
8 - ضعف شخصیتی؛
9 - عدم جسارت و توانایی لازم در گفتن «نه» به دیگران؛
10 - کار امروز را به فرداافکندن؛
11 - وجود جلسات بسیار در محیط کار؛
12 - بوروکراسی و نامه نگاریهای زائد؛
13 - کارها را ناتمام رها کردن؛
14 - نداشتن کارکنان شایسته؛
15 - ارتباطات و روابط غیررسمی؛
16 - مشخص نبودن حیطه اختیار و مسئولیت؛
17 - وجود ارتباطات ضعیف؛
18 - عدم توانایی لازم در کنترل اوضاع و احوال؛
19 - داشتن اطلاعات ناقص؛
20 - مسافرتها و ماموریتهای متعدد.
بنابراین، گشت و گذاری (در قالب یک کارگاه آموزشی) درمیان چوپانان می تواند در ارتباط با مدیریت زمان، مدیران ما را در انجام هرچه بهتر وظایف و تنظیم وقت و برنامه ریزی زمانی یاری رساند.
2 - سازماندهی، هدایت و رهبری: یک چوپان، گله خود را طوری سازماندهی می کند که حداقل ضایعات و مرگ و میرها و اتلاف منابع را درپی داشته باشد. او سگ گله را گاهگاهی هدایت می کند که در عقب گله حرکت کرده و گاهی در جلو و اطراف وظیفه خود را انجام دهد. چوپان حیوانات کم سن و سال را در بغل می گیرد و یا درمیان بزرگترها قرار داده تا راه و رسم حرکت و زندگی جمعی را فراگرفته و به قول معروف، حیوان بتواند روی پای خود بایستد. او از رفتن حیوانات به کناره های جاده و یا رفتن روی صخره ها و نقاط آسیب رسان جلوگیری می کند و تمام تلاشش معطوف به آن است که همه در یک راستا حرکت کنند و در یک چتر امنیتی خاص و محدوده مشخصی قرار داشته باشند. این گونه است که سازماندهی حیوانات و هدایت و رهبری آنان بر چوپان آسان می گردد. چوپان با سازماندهی صحیح گله، امر تعلیم و تربیت حیوانات و آموزشی آنان را با موفقیت سپری می کند و بدین گونه است که نظام تعلیم و تربیتی مناسبی داشته و از این طـــریق نقاط قوت و ضعف کار و گله را می تواند موردشناسایی قرار دهد.
3 - امانت داری و رضایت مشتری: چوپان، اگر پنج ویژگی مطلوب و مهم داشته باشد یکی از آنها حتماً صفت امانتداری و رضایت مشتری (صاحبان گله) است. او تلاش می کند تا امانتهایی که به او سپرده شده در کمال صحت و سلامت باشند. به راستی شما به عنوان مدیر چقدر امانت دار نیروهایی هستید که به شما سپرده شده اند؟ تاکنون کمتر به این موضوع پرداخته ایم که منابع انسانی (نیروی انسانی) برایمان چقدر ارزش داشته و دارند، هرچند که در شعار و نگاه آرمانی و آماری و مصاحبه ای خیلی از آن دفاع می کنیم؟.
کارمند و کارگر امانت خانواده ها و امانت جامعه در دست مدیر هستند و مدیر است که باید رضایت مشتری (خانواده و مشتری) را جلب کرده و صبح که امانتها (کارکنان) را تحویل می گیرد، شب با کمال صحت و سلامت آنها را تحویل صاحبان (خانواده ها) خود دهد. آیا به راستی این گونه است؟
لذا امانت داری و رضایت مشتری را باید از چوپان فرابگیریم و رازها و رمزها و تفکرات کاری و حرفهای او را سرمشق قرار دهیم تا در مدیریت خویش توفیق داشته باشیم.
4 - مدیریت بحران و تصمیم گیری: اگر روزی یک گرگ یا حیوانی درنده به گله چوپان حمله کند، وظیفه و ماموریت و چاره کار او چیست؟ او چه تدبیری باید بیندیشد، گوسفندان را به کجا ببرد؟ با گرگ چگونه باید مقابله کند؟ بله، چوپان در اینجا با مدیریت بحران سروکار دارد. بحران پیش آمده، حمله حیوان درنده و گرسنه است و وظیفه چوپان مدیریت این بحران است و تصمیمات او در این شرایط می تواند نتایج ذیل را به دنبال داشته باشد:
الف) دفع حمله حیوان درنده؛
ب) سلامت و امنیت گله؛
ج) سلامت و امنیت چوپان؛
د) رفع نابسامانی و اضطراب و هرج و مرج.
اگر در حوزه تحت مسئولیت شما ناگهان کارمندی سر به شورش و اعتراض گذارد چه می کنید؟ اگر در یک جلسه مهم و حساس، برق قطع شود چه تدبیری می اندیشید؟ اگر غذای روزانه کارکنان دچار مسمومیت شده باشد یا به عبارتی فاسد باشد چه خواهید کرد؟ اگر مقام مافوق با یک گروه بازرسی سر زده به حوزه کاری شما مراجعه کند درحالی که حوزه شما دچار اشکالات است چه می کنید؟ اگر شرایط سیاسی، حوزه کاری شما را تحت تاثیر قرار دهد چه اقدامی خواهیدکرد؟ اگر ناگهان سیل و طوفان بر عملکرد کاری شما تاثیر گذارد چه اقدامی خواهید داشت؟ این قبیل سوالها و هزاران سوال دیگر نمونه هایی از مواجهه با بحران هستند.
یک چوپان بایستی از آن سطح از تجربه، خویشتن داری، شجاعت و قدرت تجزیه و تحلیل بــرخوردار باشد تا در لحظاتی کوتاه چاره اندیشی کرده و رفع بحران کند. مدیر نیز در زمانی کوتاه می بایست مصالح فردی و جمعی و سازمانی را درنظر گرفته و با محاسباتی دقیق بهترین راه حل را برای خروج از بحران انتخاب کند. اینجاست که می گویند وظیفه مدیر انجام کارهایی است که از دیگران برنمی آید. درواقع بروز بحران نقطه عطف محک زدن مدیران است. در بحرانها می توان قدرت، شجاعت، جسارت، و هوشیاری و سنجیده عمل کردن مدیران را ارزیابی کرد و شناخت.
درحقیقت در مدیریت بحران، بحث بر سر این است که مدیر، وقایع و پیشامدها و اوضاع و احوال را در آن هنگامی که نظام برنامه ریزی، کنترل و نظارت، سازماندهی و تصمیم گیری از حالت طبیعی خود خارج می شود، چگونه اداره و هدایت کند تا مـــاحصل کار، کاستن از هزینه ها، کاهش خطرات و تلفات و کنترل مطلوب شرایط حاکم باشد.
در مدیریت بحران، ما با برنامه ریزی و یا تصمیم گیری مدون و سازماندهی شده ای که مبتنی بر یکسری قواعد و دستورالعمل باشد به طور کامل سروکار نداریم. یعنی در مدیریت بحران نظام تصمیم گری مبتنی بر تصمیم گیری برنامه ریزی نشده است. پیداست که این حالت چه استرس و اضطراب و فشار روانی را بر مدیر وارد می کند.
چوپان در امر گله داری، با تهدیدها و بحرانهایی نظیر: رعدوبرق، حمله حیوانات وحشی، سیل، راهزنان، بیماری و... روبـــرو می شود و ناگفته پیداست که او برای مقابله با این مسایل از هیچ جزوه آموزشی بهـــــره نمی گیرد بلکه باید تمام هنر، تجربه، خلاقیت، و ابتکار خود را به کار بندد تا از مهلکه پیش آمده، خود و گله اش جان سالم بدر برد و سربلند بیرون آیند. پس بروز بحران در کار چوپانی، درس خوبی برای مدیران است تا از آن بهره لازم و کافی را ببرند.
5 - تعلیم و تربیت و کنترل و نظارت: مدیران به تعبیری والدین کارکنان هستند و آشکار است که رفتار، منش، شخصیت و عملکرد مدیر، تاثیرات زیادی بر روی کارکنان خواهد داشت. تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش حلقه مهمی از زنجیره عملکرد مدیریت است که نباید موردغفلت قرار گیرد.
چوپان در کار خویش ملزم به تعلیم و تـــربیت است. او با ارتباطی که با گله برقرار می کند هرکدام را به نوعی کنتـــرل و نظارت می کند. چوپان نحوه حرکت و هماهنگی را به گله می آموزد و نظاره گرو کنترل کننده هر تخلف است. گوسفندانی را شاید در کنار جاده هــا دیده اید که به صف و پشت سر هم حــرکت می کنند تا در موقعی مناسب از عرض جاده گذر کنند.
چوپان با اعمال نظارت و کنترل، آنها را در راه اصلی حـــــــــرکت می دهد. او با به کارگیری یک سری الفاظ، اصوات و حرکات و استفاده از چوب دستی خود، حس مشارکت، همکاری و کار تیمی را در بین گله، تعلیم و گسترش می دهد و آنها را مدام گرد یکدیگر جمع می کند تا متفرق نشوند. چوپان می داند که تفرقه در گله، آشفتگی و شکست و ناتوانی او را به دنبال خواهد داشت.
چوپان حیوانات کم توان و ضعیف و یا احیاناً لنگ (چلاغ) را تیمارداری می کند تا همراه گــروه باشند. گاهی آنها را در آغوش می گیرد تا از قافله سالار عقب نمانند.
مدیرنیز باید بتواند آغوش خود را برای کارکنان کم توان و ضعیف باز نگه دارد و از آنان تیمارداری کند تا آنها خود را دریابند و بتوانند با سایر کارکنان گروه همگام شوند.
مدیر همچنین بایستی بداند که هرچه تفرقه و جدایی در میان کارکنان او بیشتر باشد صندلی او نیز سست تر خواهد شد.
مدیر کنترل و نظارت مطلوبی را بر محیط خود و سیستم تحت امر باید داشته باشد تا فرد ضعیف و ناتوان از فرد کارآمد و پرتوان شناخته شود. کنترل و نظارت مطلوب به مدیر امکان مانور بیشتــری در مدیریت ارائه می دهد و او خواهد توانست با تعلیم و تربیت بجا و شایسته، پرسنلی سرشار از انرژی، پویایی و انگیزه داشته باشد.
چوپان، گله را رشد می دهد. کوچکترها را بزرگ می کند. راه و رسم ها را می آموزاند. خطرات و تهدیدها را به آنها گوشزد می کند.
مدیر نیز بایستی کارکنان جوان را تعلیم دهد. تهدیدها و عوامل شکست و عدم موفقیت را برای گروه تشریح کند و افراد را به حدی به کمال برساند که آنان نیز بتوانند مدیر شوند و مدیریت کنند.
به راستی اگر مدیریت خود را با چوپانی، آن هم چند صباحی در دل صحرا و جنگل در میان انبوه نعمتهای الهی وگله آغاز کنیم هم موفقتر خواهیم بود و هم یک سنت سازنده الهی را پیداه کرده ایم. 1
حسن خسروی
منابع و ماخذ:
1 - جزایری، سیدنعمت اله - قصص الانبیاء- ترجمه یوسف عزیزی. انتشارات هاد - چاپ دوم 1376 ص 33
2 - قرآن کریم - سوره قصص آیه 23 و 24
3 - قرآن کریم - سوره طه آیه 18 و 17
4 - خسروی، حسن مدیریت زمان، روزنامه همشهری شماره 1901
منبع :تدبیر
برگرفته از : athir.blogfa.com
مفاهیم توانا سازی
» تواناسازی فرایند قدرت بخشیدن به افراد است. در این فرایند به کارکنان خود کمک می کنیم تا حس اعتماد به نفس خویش را بهبود بخشند و بر احساس ناتوانی و درماندگی خود چیره شوند. توانا سازی در این معنی به بسیج انگیزه های درونی افراد می انجامد. (وتن و کمرون، 1996). توانا سازی همچنین تشویق افراد به مشارکت بیشتر در اتخاذ تصمیم هایی که بر فعالیتهای آنان تاثیر گذار است. از این طریق می توانیم فرصت هائی را برای افراد فراهم آوریم تا نشان دهند که می توانند ایده های خوبی آفریده و به آن جامه عمل بپوشانند (جان اسمیت، 2000، ص1 ).
» تواناسازی به این معنا است که افراد را به طور ساده تشویق کنیم تا نقش فعال تری در کار خود ایفا کنند و تا آنجا پیش روند که مسئولیت بهبود فعالیتهای خویش را بر عهده بگیرند و در نهایت به حدی از توان برسند که بدون مراجعه به مسئول بالاتر بتوانند تصمیماتی کلیدی اتخاذ نمایند (باقریان، 1381، ص10).
» توانا سازی فراهم آوردن ابزار لازم برای افراد به گونه ای است که برای آنها قابل فهم باشد و بتوانند از آن در جهت مصالح خود استفاده کنند ( نیکل، 1995، ص 155 ).
» در فرهنگ لغت وبستر از توانا سازی به عنوان تفویض اختیار یا اعطای قدرت قانونی به سایرین تعبیر شده است. ”کانگر” و“کاننگو” معتقدند هر گونه استراتژی یا تکنیک مدیریتی که به افزایش حق تعیین سرنوشت و کفایت نفس کارکنان منجر شود توانا سازی آنها را در پی خواهد داشت.
» فرهنگ لغت آکسفورد نیز فعل توانا سازی را به عنوان توانا ساختن و به معنای ایجاد شرایط لازم برای بهبود انگیزش افراد در انجام وظایف خویش، از طریق پرورش احساس کفایت نفس تعریف کرده است. با توجه به موارد یاد شده هر چند تفویض اختیار پایه اصلی فرآیند توانا سازی کارکنان به شمار می آید، اما برای تحقق کامل آن شرایط دیگری نیز لازم است. بنابراین توانا سازی فرایندی است شامل دو مرحله:
1- فرآیند تقویت عزت نفس اعضای سازمان، از طریق شناسایی و معرفی شرایط و عواملی که احساس عدم برخورداری از قدرت را در افراد موجب شده.
2- تلاش در جهت رفع شرایط و عوامل یاد شده با کمک اقدامات رسمی در سازمان.
ابعاد توانا سازی
» نتایج پژوهش باون ولاولر(1992) نشان داد توانمندی هنگامی بوجود می آید که قدرت، اطلاعات دانش و پاداش ها در سازمان توزیع شود و اگر یکی از این چهار عنصر صفر باشد، توانمندی نیز صفر خواهد بود ( فرهنگی و اسکندری، 1382 ، ص106 ) همچنین وارن بنیس در پژوهش خود برای تعیین خصوصیات رهبران عالی مصاحبه کرد، نتایج این پژوهش نشان داد که با نفوذ ترین رهبران عالی از یک ویژگی بارز برخوردارند و آن این است که در دیگران احساس توانمندی ایجاد می کنند ( همان منبع، ص104 ). پژوهش انجام شده بر روی مدیران کاروان های حج تمتع کشور نشان داد که توانمندی این مدیران با ایجاد تغییر در باورها، ارزشها، نمادهای ظاهری و سپس تغییر در مهارت های فنی، انسانی و ادراکی مدیران کاروان ها میسر خواهد بود ( همان منبع،ص113)
» یکی از مهمترین مطالعات انجام شده در مورد توانا سازی توسط اسپریتز (1992) توانا سازی را با چهار بعد اساسی تعریف نموده است. مطالعات میشرا (1992) نیز یک بعد به ابعاد فوق افزود و پنج بعد کلیدی توانا سازی به شرح زیر شکل گرفت :
پنج بعد کلیدی توانا سازی
خوداثر بخشی »»»»»»»»»»»»» احساس شایستگی شخصی
خود اختیاری »»»»»»»»»»»»» احساس انتخاب شخصی
پذیرفتن شخصی نتیجه »»»»»»»» احساس توان تأثیرگذاری
معنی دار بودن »»»»»»»»»»»»» احساس ارزشمندی کار
اعتماد »»»»»»»»»»»»»»»»»» احساس اطمینان و امنیت
● خود اثر بخشی
» وقتی افراد توانمند می شوند از احساس خود اثر بخشی برخوردار می گردند یا احساس می کنند از قابلیت و تبحر لازم برای انجام موفقیت آمیز یک کار بهره مندند. افراد توانمند نه تنها احساس شایستگی بلکه احساس اطمینان دارند که قادرند کارها را با کفایت لازم انجام دهند. آنان احساس برتری شخصی می کنند و معتقدند که می توانند راهی برای رویارویی با چالشهای جدید بیاموزند و رشد کنند (بنیس و نانوس, 1985, کانگر و کاننگو, 1988, باندورا 1989, گکاس, 1989, زیمرمن , 1990) خود اثر بخشی مهمترین عنصر توانمندی است زیرا احساس خود اثر بخشی است که نشان می دهد افراد برای انجام کاری دشوار خواهند کوشید و پشتکار خواهند داشت یا خیر.
» باندورا (1977) سه شرط زیر را برای احساس خود اثر بخشی افراد پیشنهاد می کند:
» 1- باور به اینکه توانایی انجام کار را دارند.
» 2- باور به اینکه ظرفیت به کار بستن تلاش لازم را دارند.
» 3- باور به اینکه مانعی خارجی آنها را از انجام کار مورد نظر باز نخواهد داشت.
● خود اختیاری
» خود اثر بخشی به احساس قابلیت و خود اختیاری به احساس برخورداری از حق انتخاب اشاره دارد. هنگامی که افراد به جای اینکه با اجبار در کاری درگیر شوند یا دست از آن بکشند داوطلبانه کنترل اقداماتی را آغاز می کنند، احساس خود اختیاری می کنند. در این وضعیت فعالیتهای افراد نتیجه آزادی و اقتدار شخصی آنان است. کارکنان توانمند در مورد فعالیتهای خویش احساس مسئولیت و نیز احساس مالکیت می کنند (راپوپرت, سویفت و هس, 1984, زیمرمن,1990). آنان خود را افرادی پیش فعال و خود آغاز می بینند. آنان قادرند به میل خود اقدامات ابتکاری انجام دهند؛ تصمیم های مستقل اتخاذ نمایند و افکار جدید را بیازمایند ( کانگرو کاننگو, 1988؛ توماس و دالت هاوس,1990, ووگت و مورل,1990) این افراد به جای اینکه احساس کنند فعالیت هایشان از پیش تعیین شده و تحت کنترل دیگران یا اجتناب ناپذیر و همیشگی است، اختیار و اراده فردی خویش را حاکم می دانند.
» خود اختیاری همچنین به برخورداری از حق انتخاب درباره روشهای تلاش و انجام وظیفه, سرعت کار و چهار چوب زمانی کار تاکید دارد. افراد هنگام اشتغال به کاری که احساس می کنند معنی دار است، بیشتر متعهد می شوند و درگیر آن می گردند، نیروی زیادتری برای آن هدف متمرکز می کنند و در پیگیری اهداف مطلوب پشتکار بیشتر نشان می دهند و به واسطه این که کار معنی دار با احساس اهمیت شخصی و خود ارزشی آنان همراه است، در اشتغال به آن هیجان و شوق بیشتری احساس می کنند. همچنین افرادی که با احساس معنی دار بودن شغل، توانمند شده اند نو آورتر، تاثیرگذارتر و شخصاً کارا تر از دیگران ظاهر می شوند. ( نیلسون1986 ، دسی وریان1987، وگتا و مورل، 1990، اسپریتند، 1992).
● پذیرفتن شخصی نتایج
» افراد توانمند از احساس کنترل شخصی بر نتایج کار برخوردارند. آنان بر این باورند که می توانند با تحت تاثیر قرار دادن محیط یا نتایج کار، موجب ایجاد تغییر شوند. پذیرفتن شخصی نتیجه, عبارت است از ً باورهای فرد در مقطعی از زمان درباره توانایی وی برای ایجاد تغییر در جهت مطلوب ً (گرین برگر, استاسر, کامینگز و دانهام, 1989, ص 165). افراد توانمند اعتقاد ندارند که موانع محیط بیرونی فعالیتهای آنان را کنترل می کنند. بلکه بر این باورند که خود قادرند این موانع را کنترل کنند. این احساس ً کنترل فعال ً به آنان اجازه می دهد، محیط را با خواسته های خود همسو سازند.
همچنین از دست دادن کنترل شخص می تواند با زیانهای جسمی و عاطفی همراه باشد برای مثال معلوم شده است که فقدان کنترل به افسردگی, فشار روانی, نگرانی, روحیه پایین, فقدان بهره وری, رخوت و ناتوانی و حتی افزایش احتمال مرگ منتهی شود (لانجر ,1983؛ کرینبر گرواستاسر,1991). از سوی دیگر حتی توانمندترین افراد قادر نخواهند بود همه آنچه را که برای آنان روی می دهد کنترل کنند. این کار از یک سو به توانایی تشخیص حوزه های تحت تاثیر و نفوذ ما بستگی دارد و از سوی دیگر به اراده ونیز تغییر محیط خارجی به
منظور افزایش تسلط برآن وابسته است.
افرادی که اعتماد می کنند،
آمادگی بیشتری دارند تا صداقت
را جانشین تظاهر و بی مایگی سازند
● معنی دار بودن
» افراد توانمند احساس معنی دار بودن می کنند. برای اهداف و فعالیتی که به آن اشتغال دارند ارزش قائلند و اقدامات و تلاشهای آنان از جنس آرمانها و استانداردهای آنهاست افراد توانمند درباره آنچه تولید می کنند دقت می کنند و بدان اعتقاد دارند، و در این فعالیت از نیروی روحی یا روانی خویش سرمایه گذاری می کنند و در درگیری و اشتغال خویش، از نوعی احساس اهمیت شخصی برخوردار می شوند. (راپوپرت,1981 , نیس و فانوس ,1985, منزوسینز,1989) بنابراین, معنی دار بودن به نگرش ارزشی معطوف است. فعالیتهایی که دارای چاشنی معنی داری هستند, نوعی احساس هدفمندی, هیجان یا ماموریت برای افراد ایجاد می کنند و منبعی از نیرو و اشتیاق برای آنان فراهم می آورند. کسب درآمد یا تنها انجام دقیق یک شغل برای بسیاری از مردم احساس معنی داری ایجاد نمی کند. بعضی چیزهای بنیادی تر, شخصی تر و ارزشمندتر باید با کار پیوند یابند تا احساس معناداری ایجاد شود.
● اعتماد
» سرانجام افراد توانمند دارای حسی به نام اعتماد هستند. مطمئن اند که با آنان منصفانه و یکسان رفتار خواهد شد. اطمینان دارند که حتی در مقام زیر دست نیز نتیجه نهایی کارهای آنها, نه آسیب و زیان که عدالت و صمیمیت خواهد بود. معمولاً معنی این احساس آن است که اطمینان دارند صاحبان قدرت به آنها آسیب یا زیان نخواهند رساند, و یا این که با آنان بی طرفانه رفتار خواهد شد. با وجود این, حتی در شرایطی که افراد قدرتمند درستی و انعطاف نشان نمی دهند افراد توانمند باز هم گونه ای احساس اعتماد شخصی را حفظ می کنند.
( بابر, 1983, میشرا, 1992 )افرادی که اعتماد می کنند, آمادگی بیشتری دارند تا صداقت را جانشین تظاهر و بی مایگی سازند, متعهد به صراحت، صداقت و سازگاری هستند نه فریبکاری و ظاهر بینی, همچنین بیشتر پژوهش گرا, خودسامان, و مشتاق به یادگیری هستند, برای روابط متقابل, ظرفیت بیشتری دارند و در فعالیت تیمی, درجه بالاتری از همکاری و خطر پذیری را از خود نشان می دهند. افراد دارای اعتماد, ضمن ابراز علاقه به دیگران, تلاش می کنند با دیگران و بخش موثری از گروه باشند, همچنین خود افشاگرتر, در ارتباطات مربوط به خود، صادق تر و برای گوش دادن دقیق به دیگران, تواناترند. ( نگاه کنید به گیب و گیب, 1969, میشرا, 1992).
● عوامل موثر بر توانا سازی کارکنان
» عوامل موثر بر توانا سازی کارکنان از دیدگاههای متفاوتی دسته بندی شده اند. یکی از دیدگاه های معروف، دیدگاه ً اسپریتزر جرچن است. به باور این صاحبنظر عواملی اصلی موثر بر توانا سازی عبارتند از :
» 1) عوامل فردی: تحصیلات، سابقه کار، جنسیت، نژاد، کانون کنترل، عزت نفس
» 2) عوامل گروهی: اثر بخش گروه، اهمیت گروه، اعتماد درون گروهی، ادراک افراد گروه نسبت به تاثیرشان بر مدیران.
» 3) عوامل سازمانی: ابهام در نقش، دسترسی به منابع، حیطه کنترل، دسترسی به اطلاعات، حمایت اجتماعی سیاسی، جایگاه فرد در سلسله مراتب سازمانی، جو مشارکتی واحد کار.
برگرفته از : athir.blogfa.com
1ـ سمت دولتی، پول و درآمد و ثروت و رانت اقتصادی میآورد. اصولا، رفتار افراد را باید در ساختارها جستجو کرد. از قدیمالایام در ایران، نزدیکی به دستگاه دولتی، امکانات فراهم میآورده است. همینکه فردی از طرف دربار قاجار، والی ایالتی میشد، از فرصتهای تجاری، کشاورزی و مستغلات برای خود و خانواده و اطرافیان خود بهرهبرداری میکرد، ضمن اینکه سهم دربار را نیز پرداخت مینمود. در دوره پهلوی، این نوع فرصتها به معاملات بزرگ تجاری، تسلیحاتی، انرژی و وارداتی تبدیل شد و قرابت به دربار، زمینههای دسترسی به قراردادها و طرحهای دولتی را تسهیل کرد. متأسفانه پس از انقلاب اسلامی،حاکمیت اندیشهها و راهحلهای چپ و سوسیالیستی برای مدیریت کشور، ساختارهای قدیم را تداوم بخشید. تا زمانی که تولید ثروت نزد دولت باشد، نوآوریهای شهروندان یک جامعه، بروز و ظهور نخواهد داشت. جامعه زمانی رشد میکند که مستقل از حکومت برای خود فضا داشته باشد.
حکومتها دو وظیفه بنیادی دارند: حفظ امنیت و نظارت بر اجرای قانون. در کشورهای صنعتی و هماکنون در مالزی، ترکیه و کره جنوبی، بیش از 80 درصد تولید ناخالص ملی را شرکتها و افراد خصوصی با فکر، همت و ارتباطات خود ایجاد میکنند. وقتی دولت مسئول معاش مردم باشد، آنان را در ساختاری قرار میدهد که خود به خود تنبل میشوند و خلاقیت و نوآوری خود را از دست میدهند. ایرانیها در جهان به ملتی بااستعداد و نوآور معروف هستند ولی عمده این خلاقیت، خارج از ایران متبلور است زیرا که ساختار داخلی اقتصادی ما به شدت تحتالشعاع عملکرد و اولویتهای دولتی است. ژاپنیها 125 سال پیش تشخیص دادند که اقتصاد را باید غیردولتی کنند. چینیها حدود 30 سال پیش به این جمعبندی رسیدند و روسها هنوز مشغول بحث کردن پیرامون مزایا و مضار خصوصیسازی هستند.
افرادی که مستقل از دولت کار و درآمد و سرمایه تولید میکنند، شخصیت متفاوتی نیز دارند. کسی که با فکر خود، درآمد تولید میکند، نیازی به صنعت مخرب «چاپلوسی»، «تملق» و «توجیه وضع موجود» ندارد. مهمترین کار فرهنگی برای مبارزه با تملق، خصوصیسازی اقتصادی است. مبالغه، تعریف کردنهای بیهوده از دیگران و در عین حال، انصاف در قضاوت، رفتار معقول اجتماعی و تحلیل منطقی از اوضاع جاری، عموما تحتالشعاع معاش انسانهاست. میان منابع درآمد افراد و افکار آنان، ارتباط مستقیمی وجود دارد. رشد فکر در گروی منابع درآمد غیردولتی است. با توجه به اینکه عموم ایرانیان یک لایه تجملاتی دارند و در پی بهترین وضعیت زندگی برای خود و فرزندان خود هستند، در محیطهای کاری که اغلب دولتی است، فضاها و شرایطی را ایجاد میکنند که درآمدهای به مراتب وسیعتر از فیش حقوقی خود کسب کنند. از این رو، تملق، باندبازی، تظاهر، دروغ، توجیه سیاستهای موجود و غلط جلوه دادن شرایط زمان به طور طبیعی رواج پیدا میکند. درآمدهای خصوصی، انسانها را متعادل بار میآورد. حتی تدین و خداپرستی در گروی بسط درآمدهای خصوصی است. بزرگترین اهتمام برای گسترش اندیشه آزاد، تربیت انسانهای متعادل، بسط اعتقاد به ماوراءالطبیعه و زدودن خصلتهای تاریخی تملق، تظاهر و دروغ، غیردولتی کردن منابع معاش مردم ایران است.
2ـ سمت دولتی، حریم امنیتی به دنبال میآورد. افرادی که سمت دولتی دارند، از فضای ذهنی و عینی امنتری برخوردارند و بسیاری از فعالیتهای خود ـ منطقی یا غیرمنطقی، مشروع یا نامشروع ـ را میتوانند توجیه کرده و پیش ببرند. دولتی بودن، ارتباطات گستردهای را فراهم میآورد و افراد در فضاهایی کار کرده و تنفس میکنند که پشتیبان دارند. ارتباطات دولتی، افراد را مصونیت میبخشد. افرادی که سمت دولتی دارند، سعی میکنند در همه نهادها و سازمانها، آشنا داشته باشند و اگر لازم بود، سهم آنها را تأمین کنند تا بتوانند به فعالیتهای خود ادامه دهند. شهروندانی که عاری از این ارتباطات هستند، هرچند بر روی کاغذ قانون، حقوق دارند ولی در عمل، فاقد پشتیبان بوده و احساس ناامنی میکنند.
عنصر امنیت در سمت دولتی عمدتا به درآمدهای نامشروع مربوط میشود. فساد مالی در دولتها از کجا ناشی میشود؟ از آنجا که افرادی برای تأمین امنیت خود در فضاهای دولتی به دنبال تشکیل شبکههای دولتی و ارتباطی هستند. هرجا که پول باشد، استعداد فساد هم وجود دارد. پول و ثروت نزد بخش خصوصی به مراتب سالمتر از پول و ثروت نزد بخش دولتی است. بیدلیل نیست که کشورهای اسکاندیناوی برای سالها سالمترین نظام دولتی را دارند. زیرا دولت در چند هزار نفر کارمند خلاصه میشود و بقیه افراد جامعه زندگی خود را با شرکتها و تولید درآمد از طریق کار خصوصی تعریف میکنند. وقتی شهروندان نروژی، فنلاندی و سوئدی به دولت میاندیشند، آن را نهادی برای تأمین نظم و امنیت عمومی و اجرای قانون و تنظیم روابط با جهان تلقی میکنند. افراد به گونهای تربیت شدهاند و منظومه انتظارات آنها با روشی سامان یافته است که در پی «فضاهای غیردولتی» برای تأمین نیازهای زندگی خود باشند. از این رو، لزومی ندارد که ارتباطات دولتی ایجاد کنند، در نهادهای دولتی آشنا داشته باشند و فراتر از قانون و قوه قضائیه، در پی منابع دیگر تحقق امنیت فردی و خانوادگی باشند.
بیدلیل نیست که از سال 1860 تاکنون، بیش از 90 درصد خلاقیتهای صنعتی و نوآوریهای فناوری را افراد و شرکتهای خصوصی ایجاد کردهاند. «بیل گیتس» با فکر و اهتمام خود شرکت عظیم «مایکروسافت» را بنا کرد. اگر کنگره آمریکا در دهه 1970 و زمان ورود کامپیوتر به نسلهای جدید، بودجهای را برای بسط فناوری اختصاص داده بود و چند شرکت دولتی را مسئول این کار کرده بود، بشریت هنوز در نسل دوم کامپیوتر متوقف مانده بود. برای سامان دادن به نظامهای اجتماعی رو به رشد، هیچ نیروی دیگری جز کار خصوصی تاکنون کشف نشده است. به درجهای که دولت سایه خود را بر زندگی اقتصادی مردم گسترش میدهد خود به خود ساختارهای فساد مالی را نیز بسط میدهد. انسانها باید از طریق قانون و حسن اجرای قانون احساس امنیت کنند و نه ارتباطات و داشتن آشنا در راهروهای قدرت. در فضاهای دولتی برای آنکه کاری انجام پذیرد، رضایت افراد و تأمین منافع آنها ملاک است اما در محیطهای بخش خصوصی، پیشبرد کار اهمیت دارد و جایگاه افراد به میزانی که کار و طرحی را تحقق بخشند، سنجیده میشود.
3ـ سمت دولتی، شهرت میآورد. در جوامعی که دولت معاش مردم را تأمین میکند، اعتبار افراد رابطه مستقیمی با ارتباط آنان با دولت دارد. صنعت دولتی، دانشگاه دولتی، علم دولتی، درمان دولتی، تحقیق دولتی، حملونقل دولتی و رسانههای دولتی، فرصتی به شهروندان نمیدهد که موضوع و خواستهای را خارج از دستگاه دولتی تعریف کنند. «ماهاتیر محمد» در اقدامی شجاعانه و با برنامهای تدریجی، آب و برق و گاز و تلفن در مالزی را غیردولتی کرد و به شرکتهای خصوصی گفت: شما در قبال مردم، مسئول هستید. در مقابل، مردم کارآمدی را از شرکتها میخواهند و نه دولت. دولت در نهایت ناظر بر اقدامات بخش خصوصی است.
اصولا نویسنده، مبتکر، مخترع، بانکدار، استاد دانشگاه، کارگردان و مدیری که اعتبار خود را از دولت گرفته باشد،ارزش مصنوعی دارد. دلیل بسیار مهمی برای این ادعا وجود دارد. اعتبار افراد و نهادها در فضاهای رقابتی مشخص میشود. در نهاد دولت، رقابتی در کار نیست. یکی از دلایل رکود دانشگاهها در ایران، فقدان رقابت میان اساتید است. در دانشگاههای معتبر جهان، ارزش یک دانشگاهی به مقدار تولید و پژوهشی است که در رشته خود انجام داده که مورد تأیید همکاران او قرار گرفته است و نه بر اساس سنوات تدریس و مدرک دکتری. در این نوع دانشگاههای معتبر، حتی دو استاد از یک سطح حقوق و مزایا برخوردار نیستند و فیش حقوقی هر یک بر اساس خلاقیت پژوهشی اوست. ارزش یک کارگردان در این نیست که دولت تشخیص بدهد و به او جایزه بدهد بلکه در فضاهای به شدت رقابتی میان کارگردانان داخلی و خارجی است. ممکن است دولت به بهترین کارمند خود جایزهای اختصاص دهد ولی نمیتواند بهترین کتاب سال را تعیین کند و یا چهرههای ماندگار را تشخیص دهد. بهترین کشاورز را صنف کشاورزان انتخاب میکنند و نه وزارت کشاورزی. کارآمدترین صنعتگر را صنف صنعتگران به جامعه معرفی میکنند و نه وزارت صنایع. افرادی که در نهادهای دولتی هستند، نمیتوانند سطح تخصص شهروندان را با اعطای جوایز دولتی تشخیص دهند. شهرت و اعتبار برای آنکه واقعی باشد، باید با معیارها و انتخابکنندگان غیردولتی مورد سنجش قرار گیرد.
وقتی که دولت مسئول تقسیم شهرت و اعتبار باشد، معنای تخصص از بین میرود. افراد از این طریق میتوانند در راهروهای دولت در پی کسب ارتباطات باشند تا سهمی از اعتبار و شهرت را به دست آورند. یکی از بزرگترین مشکلات جمهوری اسلامی، ورود انبوهی از مهندسین و پزشکان در صحنه تصمیمگیریهای اقتصادی و سیاسی است. هرچند این افراد در رشتههای خود محترم هستند ولی به دلیل ناآشنا بودن با متون بسیار پیچیده علوم انسانی که جهان با آن مدیریت میشود، تصمیمگیریهای نسنجیده، اقدامات بدون پروسه و سخنان بدون پشتوانه مطالعاتی و تجربی، نتیجه عملکرد این مهندسین و پزشکان بوده است.
«فرانسوا میتران» پس از 29 سال عضویت در حزب سوسیالیست فرانسه و طی مراحل مختلف سیاسی و اجتماعی به ریاستجمهوری رسید. او حقوقدانی بود که پس از 30 سال آشنایی با پیچیدگیهای داخلی و بینالمللی فرانسه، به چنین سمتی دست یافت. لازم نیست به میتران تبریک بگوییم. باید به آن سیستمی تبریک بگوییم که ساختاری را فراهم کرده است تا میترانها در آن رئیسجمهور شوند.
هنگامی که شهرت یافتن، دولتی شود، افراد سعی میکنند در حاشیه دولت بمانند تا به طور طبیعی غریزههای آنان ارضا شود. امروزه از «جان میجر» نخستوزیر سابق انگلیس و یا از «کلینتون» رئیسجمهور سابق آمریکا خبری نیست چون آنها فقط در یک دورهای محدود، فرصت داشتند تمام استعداد و خلاقیت خود را در صحنه سیاست و مدیریت و کشورداری به نمایش بگذارند. در ایران، افراد برای دههها در انتظار قدرت مینشینند زیرا فراتر از قدرت و سمت سیاسی، شهرت و کار دیگر، از اعتبار چندانی برخوردار نیست. نوشتن کتاب و خاطرات، کار خیریه، راهاندازی مؤسسات خصوصی و تحقیقاتی، رسیدگی به ایتام، تدریس، علاقه به هنر، تئاتر، موسیقی، گالری عکس و نقاشی چندان چنگی به دل نمیزند. در نهاد دولت است که افراد سخنان خود را مطرح میکنند و در رسانههای بصری و غیربصری، انعکاس پیدا میکنند اما گر رسانههای غیردولتی با دولتی رقابت کنند، آنگاه میتوان اهمیت سخن و فکر و کالا را مشخص کرد.
روانشناسان میگویند، چون شخصیت ایرانی در کودکی و نوجوانی سرکوب میشود، در سنین بالاتر نیاز شدیدی به نمایش و جلب رضایت و تأیید دیگران پیدا میکند. صحنه دولتی و سیاسی، بهترین فضایی است که افراد نیازهای غریزی و روانی خود را تأمین کنند. بنابراین، شهرت و اعتبار به درجهای که برخاسته از نهادهای دولتی باشد، مصنوعی و آمیخته به منافع و وفاداری به دولت است و به درجهای که نتیجه رقابت در فضاهای غیردولتی و ارزیابی افراد غیردولتی باشد، واقعیتر خواهد بود. اگر جوایز اسکار و بهترین خبرنگار و برجستهترین نویسنده در آمریکا را به عهده کاخ سفید بگذارند، معلوم نیست چگونه افرادی انتخاب شوند. خصوصیسازی و اعتبار بخشیدن به جامعه، نه تنها در تولید ثروت و کار اقتصادی، بلکه در تولید اندیشه و هنر نیز میباشد.
جمعبندی
نظریه «پاش» برخاسته از تجربه بشری است. تاریخ، معرف این واقعیت است که بزرگ شدن دولت به ضرر مردم یک جامعه و رشد آنهاست. ایرانیها نه تنها استعداد رشد دارند، بلکه ظرفیت الگوسازی را نیز دارا هستند. هماکنون تجربه بشری این است که تنها با ایجاد ساختارهای مناسب، میتوان شهروندان را به سوی خلاقیت و رشد هدایت کرد. ساختارهای عقلایی، انسانهای عقلایی به وجود میآورند. اگر ایرانیها به سمت دولتی علاقهمند شدهاند، ناشی از ذات آنها نیست، بلکه به دلیل وجود ساختارهای مخالف با رشد است. از «دنگ شائوپینگ» پدر چین نوین پرسیدند: «شما زمانی سوسیالیسم را ترویج میکردید، چگونه اکنون به بخش خصوصی روی آوردهاید؟» او پاسخ داد: «ما در پی سعادت مردم چین بودیم. الان به این نتیجه رسیدهایم راه سعادت از طریق خصوصیسازی است و مردم، خود باید ثروت تولید کنند».
به لحاظ فلسفی و اخلاقی، مزیت مهم تفکیک ثروتیابی از دولت این است که فکر، هنر و رسانه از دولت و فضاهای آمیخته به منافع و خواستههای فردی رهایی مییابد. ثروتیابی مردم، ساختاری را ایجاد میکند که دولت صرفا وظیفه خود را نظارت بر قانون تعریف کند. اگر امور و سرنوشت یک ملت نزد دولت باشد، یکسانسازی فکری و استنباط ایجاد میشود. به هر میزانی که جامعه نقش پیدا کند، رنگینکمان تفکر و استنباط و به تبع آن، رسانه و تولید ثروت و معاش ایجاد میگردد. زمانی ایران، ژاپن خاورمیانه میشود و یا طی بیست سال آینده، طبق خواسته سند چشمانداز، قدرت اول منطقه میشود که جامعه ایرانی رشد کند، نه آنکه دولت روز به روز حجیمتر شود. ایرانی برای آنکه زندگی مطلوبی داشته باشد، در شرایط فعلی ناچار است خود را در فضاهای دولتی تعریف کند. اگر بخواهیم از تجربیات دیگر ملل و به خصوص ملل آسیایی، درسی آموخته باشیم، آینده رشد ایران و ایرانی در کانون غیردولتی کردن اقتصاد کشور است. در غیر این صورت، نظریه «پاش» ادامه پیدا خواهد کرد.
به نقل از سایت بازتاب
برگرفته از : www.cloob.com
علم اقتصاد، در ارزیابی آثار و پیامدهای سیاستها براساس معیار کارایی، از توانایی کامل برخوردار است و میتواند معیار مناسبی را ارائه کند. بر این اساس هر سیاستی که به کاهش کارایی در سطح خرد و تشدید عدم تعادلها در سطح اقتصاد کلان منجر شود، " سیاست ناصحیح" شناخته میشود. در مقابل، اقداماتی که نظام انگیزشی سازگار با بازگردانیدن تعادل به اقتصاد را برقرار میسازند "سیاستهای صحیح " ارزیابی میشوند. به کارگیری علم اقتصاد در ارزیابی سیاستها براساس معیار کارایی هر چند ممکن است در برخی موارد ، از پیچیدگی برخوردار باشد، اما به طور کلی تحقق یافتنی است. براساس آنچه که گفته شد، سیاستگذاران میتوانند با بهرهگیری از دانش اقتصاد، سیاستهای صحیح را در پیش گرفته و اقتصاد را در مسیر متوازن به حرکت درآورند. در صورتی که داستان سیاستگذاری به همین جا ختم میشد، امروز در هیچ نقطهای از جهان شاهد اتخاذ تصمیماتی نبودیم که اصول علم اقتصاد را نقض کنند و در عمل نیز روندهای اقتصادی در جهت تصحیح خطا حرکت میکردند. اما واقعیتی که مشاهده میکنیم، این چنین نیست و کشورهای مختلف لزوماً در چنین مسیری حرکت نمیکنند.
دلیل بروز این پدیده آن است که سیاستگذاران اقتصادی، تنها با معیار کارایی تصمیم نمیگیرند و سیاستهای اقتصادی از نظر آنها، تنها به دو دسته صحیح و نا صحیح تقسیم نمیشوند. معیار دیگری که در ارزیابی سیاستها مورد توجه قرار میگیرد، معیار بازتوزیع است. براساس یک تحلیل، سیاستهایی که دولتها در پیش میگیرند دارای آثار بازتوزیعیاند. نوعاً سیاستهای اقتصادی که در پیش گرفته می شوند "بازندهها" و "برندههایی" را به وجود میآورند. برندگان یک سیاست اقتصادی آن را "خوب" ارزیابی میکنند و در همین راستا بازندگان آن را "بد" میشناسند و با آن مقابله خواهند کرد. از نظر برندگان و بازندگان یک سیاست، آثار اقتصاد کلان آن بر تعادلهای اقتصادی و نیز چگونگی تأثیر آن بر کارایی فعالیتهای اقتصادی، فاقد هر گونه ارزش و اعتبار مستقل از چگونگی اثرگذاری بر نفع و ضرر آنان است. به عنوان مثال، سیاستهای سختگیرانه در بازار کار، از نوع آنچه که در قانون کار کشور ما در نظر گرفته شده، براساس معیار کارایی، به طور کاملاً واضح، تشدید کننده بیکاری است. اما براساس معیار باز توزیعی، این سیاستها به نفع شاغلان و به ضرر جویندگان کار است. از آنجا که شاغلان، دارای سازماندهیاند و میتوانند به عنوان یک گروه ذینفع با تصمیمگیرندگان ارتباط برقرار کرده و در صورت لزوم فشار وارد آورند و نیز از آنجا که بیکاران، پراکنده و فاقد سازماندهیاند، علیرغم اهمیت بسیار زیاد اشتغال در کشور ما به دلیل مواجهه با پیامدهای انفجار جمعیتی، این قانون بدون تغییر باقی مانده و استمرار پیدا کرده است.
تغییر قیمت بنزین و یکسان سازی آن با قیمت های بینالمللی، از مصادیق دیگری است که گروههایی را متضرر و گروههایی را منتفع میسازد. به نظر میرسد در اینکه این سیاست، در گروه موارد " صحیح" قرار میگیرد تردیدی نیست. اما از دید چه گروههایی این سیاست " بد" ارزیابی میشود و اساساً آثار بازتوزیعی این سیاست متوجه چه کسانی است ؟
برای پاسخ به این سوال باید دید چه کسانی از قیمتهای زیر قیمتهای بینالمللی منتفع میشوند؟ مصرفکنندگان بنزین، مسلماً در این گروهاند و هر چه گروهی پر مصرفتر باشد بطور جدیتر از وضع موجود دفاع خواهد کرد. حتی آنان که خود نیز مستقیماً بنزین مصرف نمیکنند و فاقد وسیله نقلیه موتوری شخصیاند، از بیم افزایش هزینههای حمل و نقل، در گروه مخالفان قرار میگیرند. آنان که اقدام به قاچاق بنزین به کشورهای دیگر میکنند نیز از منتفعشوندگان قیمتهای پائیناند.
اما متضررشوندگان نظام قیمتهای پائین را در درجه اول کسانی تشکیل میدهند که در حال حاضر بیکار یا فقیر اند و احیاناً با منابع آزاد شده در نتیجه صرفهجویی مصرف بنزین میتوانند یا از پوشش حمایتی مناسب برخوردار شوند و یا شغلی به دست آورند. با همین ضابطه می توان فهمید که منتفعشوندگان از نظام سهمیهبندی بنزین و متضررشوندگان چه کسانی هستند؟
تحلیل چگونگی کارکرد معیار دوم (بازتوزیع) و ساز و کار تأثیر آن بر سیاستگذاری، به عهده علم نوپای اقتصاد سیاسی است. در چارچوب اقتصاد سیاسی، تصمیماتی که سیاستگذاران اقتصادی در هر کشور اتخاذ میکنند یا ناشی از رجحانهای ایدئولوژیک آنها است و یا برخاسته از غلبه سیاسی گروه ذینفع. در مواردی که دو منشأ ذکر شده با یکدیگر همپوشانی پیدا میکنند، تصمیمات گرفته شده از قدرت بیشتری برخوردار می شوند. براساس آنچه که گفته شد سیاستهای اقتصادی اتخاذ شده در هر کشور، حاصل یک تعادل سیاسی با برتری منتفعشوندگان از سیاستهاست. در واقع در عمل، آثار بازتوزیعی هر سیاست است که مورد بحث و مناقشه قرار می گیرد و معیار کارایی تنها در صورتی مورد توجه قرار میگیرد که به بروز آثار بازتوزیعی منجر شده و تعادلهای سیاسی را تحت تأثیر قرار دهد. با توجه به معیار مطرح شده، میتوان سیاستهای اقتصادی اعمال شده در هر مقطع را از دید منتفعشوندگان و متضررشوندگان مورد بررسی قرار داد و چگونگی غلبه برندگان را شناسایی کرد.
از مجموعه آنچه که گفته شد می توان دریافت که سیاستهای اقتصادی از دو زاویه قابل بررسی و ارزیابیاند. زاویه اول، نگاه علم اقتصاد به سیاستگذاری است که بر معیار کارایی استوار است. سیاستهای موجد ناکارایی، عدم تعادلهای اقتصاد کلان را در پی دارد. براساس طبقهبندی مطرح شده در این نوشته، از نگاه کارایی، سیاستها را میتوان به دو گروه "صحیح" و "ناصحیح" تقسیم کرد. معیار بازتوزیع، سیاستها را به دو گروه "خوب" و "بد" طبقهبندی میکند. بر اساس این معیار، سیاستهای اقتصادی گروهی را منتفع و گروهی را متضرر میسازند و لذا از دید منتفعشوندگان، سیاست اتخاذ شده خوب و از دید متضررشوندگان، بد ارزیابی میشود. سیاستهای اقتصادی، حاصل غلبه سیاسی گروه منتفعشونده است. حال در صورتی که گروههای برنده، مدافعان سیاستهای ناصحیح باشند، برآیند کل فعالیتها مسیر قهقرایی برای یک اقتصاد خواهد بود.
به عنوان یک تمرین از موارد مطرح شده، میتوان سیاستهای کاهش اداری نرخ تسهیلات بانکی را مورد بررسی قرار داد. بر اساس معیار کارایی چه نوع ارزیابی را میتوان از این سیاست ارائه کرد؟ علم اقتصاد در زمینه ارتقای سطح رفاه آحاد جامعه علم مادر محسوب میشود. علوم مهندسی با ساختن ابزار و تجهیزات و علوم پزشکی با کشف راه درمان بیماریها و نیل به سطح مطلوب سلامت، به ارتقا سطح رفاه کمک میکنند. اما علم اقتصاد با کشف قانونمندیهای رفتاری حاکم بر تخصیص منابع، رفاه را در عمیقترین لایه خود مورد هدف قرار میدهد. در این چارچوب، برخی از متغیرها، متغیرهای هدف هستند که چگونگی ارتقای سطح رفاه را قابل اندازهگیری میکنند. تحقق این اهداف در گرو انتخاب مناسب ابزارهایی است که متغیرهای هدف را تعیین میکنند. نرخ بهره در صورتی که به نحو مناسب توسط سیاستگذاران پولی تعیین شود و به صورت تعادلی کاهش پیدا کند میتواند رونق اقتصادی را در پی داشته باشد. اساساً سیاستگذاران پولی، نرخ بهره را نه به عنوان هدف بلکه به عنوان ابزار مورد توجه قرار میدهند و لذا در جایی که ضروری است برای تحقق هدف ثبات اقتصادی، اقدام به افزایش آن کرده و در جایی کاهش این متغیر را تعقیب میکنند.
اما کاهش اداری و دستوری نرخ بهره، بر اساس معیار کارایی به افزایش مصرفگرایی، کاهش تمایل به پسانداز، افزایش مازاد تقاضا در بازار بانکی و در نتیجه گسترش بازار غیررسمی پولی و تشدید مشکل فساد اداری و مالی در سیستم بانکی، علامتدهی اشتباه مبنی بر توجیه پذیر بودن پروژههایی که صرفاً به خاطر نرخ بهره پائین از این خصوصیات برخوردار شدهاند و در نتیجه افزایش احتمال عدم بازگشت تسهیلات پرداخت شده و بسیاری موارد دیگر منجر خواهد شد. بنابراین، براساس معیار کارایی، کاهش اداری نرخ بهره سیاستی "ناصحیح" است. اما اینکه چرا فشاری قوی برای اجرای آن وجود دارد را باید در آثار بازتوزیعی آن جستوجو کرد. منتفعشوندگان و متضررشوندگان از این سیاست چه کسانی هستند؟ سپردهگذاران که با کاهش نرخ سود سپرده مواجه میشوند اولین گروه متضرر شوندهاند. به دلایلی که نیاز به بررسی جداگانهای دارد، مقدار مطلق پسانداز لزوماً کاهش پیدا نمیکند. اما کاهش نرخ بهره جریمهای را به میزان فاصله از تورم متوجه پساندازکنندگان میکند. حال میتوان پرسید که آیا منتفعشوندگان این سیاست سرمایهگذاران صنعتیاند؟ آیا کاهش اداری نرخ سود تسهیلات "دسترسی" به منابع بانکی را برای سرمایهگذاران صنعتی افزایش میدهد یا کاهش؟ مسلماً کاهش نرخ سود تسهیلات تقاضا برای دریافت تسهیلات را افزایش میدهد، در حالی که از طرف دیگر، انگیزه سپردهگذاری افزایش پیدا نمیکند. از سوی دیگر، بانکها نیز به دلیل عدم سودآوری، فاقد انگیزه لازم برای اعطای تسهیلاتاند. تشدید عدم تعادل در فضای فعالیتهای بانکی، فرایند اخذ تسهیلات را به پدیده بختآزمایی تبدیل میکند.
دریافتکنندگان تسهیلات از بانک دو گروه بسیار محدود خواهند بود. گروهی که میتوانند ارتباطات سیستماتیک با بانک برقرار کرده و در یک چارچوب کاملاً تبعیضآمیز از تسهیلات رانتی بهرهمند شوند. گروه دوم نیز کسانی هستند که برای آنها بهرهمندی از تسهیلات مانند برنده شدن در یک قرعهکشی است. وجه اشتراک هر دو گروه برخورداری از رانتی است که جذابیت آن از سرمایهگذاری صنعتی وسوسهانگیزتر است. رانت زیاد موجود در تسهیلات، منابع را از بخش صنعت دور کرده و بازار داد و ستد تجاری مردم را گرمتر میسازد. بانکها در این شرایط به تجربه میآموزند که چگونه به مشتریان خود نه بگویند. در چنین شرایطی برنده کیست؟ شاید تنها دولتمردان که تسهیلات را سهمیهبندی کرده و ابتکار عمل بازتوزیع را در انحصار خود نگه میدارند.
دکتر مسعود نیلی
منبع:ماهنامه صنعت و توسعه
برگرفته از : www.cloob.com
مقاله حاضر به ابعاد و آثار تحویلینگری در اخلاق حرفهای میپردازد و پس از بیان علل و عوامل تحویلینگری در حوزه اخلاق حرفهای میکوشد تا زوایای این رویکرد را در مسائل اخلاق حرفهای آشکار کند. تحویلینگری آفت شناختی است و در حوزه اخلاق حرفهای ابعاد فراوانی مانند تحویل اخلاق حرفهای به قانون و مقررات و آییننامهها، تحویل آن به مسئولیتهای حرفهای یا هنجارهای رایج مشاغل و نیز تحویل مسئولیتهای اخلاقی سازمان به منابع انسانی است. همچنین اصول اخلاقی و عهدنامههای اخلاقی حرفهها را منشور اخلاقی سازمان تلقی کردن، نمونهای از تحویلینگری است. مقاله به نقد اجمالی پدیدارشناسی به عنوان راه حل تحویلینگری میپردازد و میکوشد از منظر میانرشتهای، دو الگوی تلفیق منسجم رهاورد رشتهها و چالش روشمند رهیافتها را به عنوان راه حلی برای تحویلینگری در تدوین سند جامع اخلاقی شرکتها و بنگاههای اقتصادی معرفی کند.
تحویلینگری را مهمترین معضل شناختی در آغاز سده بیستم شناسایی کردهاند. مغالطه در مبنای تئوریها و دکترینهای سیاسی، اجتماعی و بویژه اقتصادی منجر به بحرانهایی میشود که توسعه همهجانبه و پایدار جوامع را تهدید میکند. این مغالطهها غالباً در قالب رهیافت تحویلینگری رخ میدهند. نظریهپردازان سیاسی و اقتصادی امروزه توجه ویژهای به این رهیافت مبذول داشتهاند؛ از نمونه این افراد لیندن لاروش نظریهپرداز اقتصادی و سیاسی آمریکایی است. وی در تبیین این معضل به نوعی ذهنیت اشاره و از آن با عنوان ذهنیت تنگ ماهی یاد میکند. بر اساس تبیین لاروش، ذهنیت تنگ ماهی، ذهنیت انسانی است که ایدهها و تصوراتش مغایر با واقعیت جهانی است که او درگیر عمل دو جانبه در آن است. (larouche, 2004 )
تحویلینگری نگرشی است که یک حوزه از موضوعات (مثل خواص، مفاهیم و ...) در دامنه دیگر جذب یا به نفع دامنه دیگر از آن صرفنظر شود. (kim, 1998, 8, 145 ) ؛ به عبارت دیگر ارجاع هر پدیدار به امری فروتر از آن و اخذ وجهی از آن شیء به جای کنه و حقیقت آن که منطقدانان مسلمان شکل ساده آن را مغالطه کنه و وجه مینامند. (فرامرز قراملکی، 1380) متخصصان سیستمهای پیچیده در مواجهه با این معضل از آن با عنوان رهیافتی یاد کردهاند که سیستم را خارج از توصیف زیر سیستمهایی که آن را تشکیل دادهاند، توصیف و تبیین میکند و ارتباط بین آنها را نادیده میگیرد. (Yaneer, 2004 ) از آنجا که رهیافت تحویلینگری تقریباً در تمام حوزهها گسترش یافته است، دانشمندان حوزههای مختلف تعاریف گوناگون ارائه کردهاند: به باور آنها تحویلینگری تحلیل پدیدارها یا مفاهیم به یکی از زیر مجموعههایشان است. (سیاری، 1385 و 1384، Polkinghorne, 2003 )
توجه به این خطای شناختی در سنت ما سابقه دارد. تمثیل فیل در یکی از داستانهای مثنوی معنوی برای آشکار کردن خطای تحویلینگری مطرح شده است: (استعلامی، 1379)
پـیـل انـدر خـانـهای تاریـک بــود
عرضـــه را آورده بــودنــدش هـنـــود
از بـرای دیـدنــش مـردم بــســـی
انــدر آن ظلمـت همـی شـد هر کسـی
آن یـکی را کـف به خرطـوم اوفتـاد
گفت همچــون نـاودان اسـت این نهـاد
آن یــکی را دست بر گوشـش رسید
آن بــر او چـون بـادبیــزن شـد پـدیـد
آن یکی را کف چو بر پایــش بسـود
گــفت شکل پیـل دیـدم چـون عمـود
آن یـکی بــر پشت او بنـهـاد دسـت
گفت خود این پیل چون تختی بدهست
از نظــرگـه گفتشــان شــد مختـلف
آن یــکی دالـش لقـب داد ایـن الــف
جنبــش کفــهـا ز دریـا روز و شـب
کفـی همـی بینـی و دریــا نه، عجـب_
(مولوی، مثنوی)
ابعاد تحویلینگری در اخلاق حرفهای
تحویلینگری - تصور ناقص و ناروا از اخلاق حرفهای - آثار زیانبار فراوانی دارد، به گونهای که آن را از موانع عمده رشد اخلاقی در سازمانها دانستهاند. (قراملکی، 1386) توجه به یک اصل فراشناختی آسیب تحویلینگری را آشکار میسازد: هر کسی متناسب با تصور خود از یک فعالیت به آن میپردازد. تصوری که از مقصد داریم، راه و ابزار ما را تعیین میکند. مدیران متناسب با تصورشان از اخلاق حرفهای به ترویج آن میپردازند. تصور ناقص یا ابزارانگارانه مانع ترویج اخلاق در فرهنگ سازمانی میشود.
تحویلینگری در اخلاق حرفهای ابعاد فراوانی دارد به برخی از ابعاد زیانبار اشاره میکنیم:
-1 تحویل اخلاق حرفهای به قانون، مقررات، آییننامهها: قانون با اخلاق حرفهای نسبت پیچیدهای دارد. غالب قانونها در واقع ابتدا اخلاقیات بودهاند و به تدریج برای برخورداری از حمایت کیفری از اخلاق، صورت قانون به خود گرفتهاند. اخلاق روح قانون است و ضمانت اجرایی آن، بدون قوانین و مقررات است. اما، اخلاق دامنهای بسیار فراگیرتر از قانون دارد و تعهدات اخلاقی در سطح ژرفتری از مناسباتِ حرفهای، مؤثر است. به همین دلیل تحویل اخلاق حرفهای به مقررات و قانون آسیبزاست.
-2 تحویل مسئولیتهای اخلاقی در حرفه به مسئولیتهای حرفهای: حرفهای بودن در انجام وظایف شغلی خود امر اخلاقی است، اما اخلاق حرفهای بسی فربهتر از مسئولیتهای حرفهای فرد است. در مواضع فراوانی، بسنده کردن به شرح وظایف مواجهه حداقلی است و مسئولیت اخلاقی، فرد را به اقدام بیشتر و در مواردی همراه با فداکاری برمیانگیزد. مسئولیت حرفهای شما را مجاز میداند که سود سال مالی را تا نیمه دوم سال بعد به تعویق بیاندازید، اما مسئولیت اخلاقی به تسریع در تقسیم سود سهامداران الزام میکند.
-3 تحویل اخلاق حرفهای به هنجارهای رایج در مشاغل: بر هر شغلی گفتمانی حاکم است و یکی از عناصر این گفتمان هنجارها و آداب رایج در آن شغل است. به دلیل این گفتمان است که میتوان از زبان مدیران، مشی استادان، آداب صاحبان مشاغل سخن گفت.
اخلاق حرفهای را نباید همان هنجارهای رایج در حرفه دانست. هنجارها گروه وابستهاند و جهانشمول نیستند. هنجارها میتوانند اخلاقی و ضد اخلاقی باشند. به عنوان مثال کمکاری میتواند در محیطی به صورت یک هنجار شغلی درآید، در حالی که کمکاری در هیچ نظام اخلاقی پسندیده نیست و در فرهنگ اسلامی به منزله مصداقی از کمفروشی نکوهیده شده است.
-4 تحویل اخلاق حرفهای به مسئولیتهای اخلاقی منابع انسانی: اخلاق در سازمانها را با دو رهیافت میتوان مورد بحث قرار داد؛ رهیافت مدیریت منابع انسانی که بر اخلاقی بودن افراد در مشاغل تأکید میکند. چنین رهیافتی پیشینه طولانی در سنت شرقی و غربی دارد. در منابع اخلاق و آداب حرفهای غالباً با اخلاق مدیران، اخلاق پزشکان، اخلاق مهندسان روبرو میشویم. رهیافت دوم بر آن است که منابع انسانی در کنار سایر مؤلفهها و عناصر، بخشی از هویت سازمانی است و رفتار اخلاقی منابع انسانی در گرو عملکرد اخلاقی سازمان است. اگرچه سازمان از افراد تشکیل میشود، اما سازمان به منزله شخصیت حقوقی هرگز جمع جبری اشخاص حقیقی نیست. این تلقی که سازمان چیزی جز افراد نیست، تلقی تحویلینگر است. رهیافت استراتژیستها به اخلاق حرفهای در پی سازمان اخلاقی است و اخلاقی بودن سازمان را مزیت استراتژیک میانگارد. (فرد دیوید، 1380) سازمانی اخلاقی است که اهداف، وظایف، ساختار خود را به ممیزی اخلاقی بسپارد و مناسبات سازمانی خود را با همه عناصر محیط داخلی و خارجی گروههای ذینفع، اخلاقی کند. مدیریت مسائل اخلاقی در شرکت بر اساس رهیافت اول به حوزه مدیریت منابع انسانی محول میشود، اما بر اساس رهیافت دوم نهاد بالادستی (اعم از شورا، کمیته، دفتر و ...) زیر نظر مستقیم مدیر عامل عهدهدار اخلاق سازمان میشود. نامهربانانهترین واکنش به اخلاق سازمان، سپردن آن به روابط عمومی است. این سخن هرگز به معنای کمارج تلقی کردن نقش روابط عمومی سازمان نیست، بلکه نقد تصوری از اخلاق حرفهای است که پرداختن به آن را از وظایف روابط عمومی میداند.
رهیافت استراتژیک به اخلاق حرفهای بر آن است که اخلاقی ماندن منابع انسانی در سازمان غیر اخلاقی یا محال است و یا بسی دشواریاب. سازمانی که وظایف اخلاقی خود در قبال کارکنانش را نمیشناسد و به آن پایبند نیست، چگونه انتظار دارد که کارکنان در قبال شرکت یا مشتریان مسئولیتپذیر بمانند؟
-5 تحویل منشور اخلاقی سازمان به اصول اخلاقی: منشور اخلاقی سازمان متضمن مسئولیتهای اخلاقی شرکت در قبال حقوق عناصر محیط داخلی و خارجی شرکت است. منشور همانگونه که از معنای لغوی آن پیداست، چند وجهی است و هر وجه آن بیانگر خط مشی اخلاقی شرکت در قبال یکی از گزارههای ذینفع در محیط آن است: خط مشی اخلاقی شرکت در قبال مشتریان، خط مشی اخلاقی شرکت در قبال رقبا، سهامداران، تأمینکنندگان، شهروندان، محیط زیست و .... (فرامرز قراملکی، 1385)
منشور اخلاقی سازمان ویژگیهای خاصی دارد و تدوین آن محتاج روششناسی معینی است. (فرامرز قراملکی، 1383) برخی از سازمانهای اخلاقی به جای تدوین منشور چند وجهی اخلاقی به بیانیههایی متضمن چند شعار کلی و اصل عام اخلاقی بسنده میکنند. چنین بیانیههایی به صورت کالای تزیینی درمیآیند و در مواردی مانع ترویج اخلاق حرفهای در سازمان میشوند. نمونهای از قدیمیترین منشورهای اخلاقی سازمانی را در «ساختن برای ماندن» جیمز کالینز (ص 110) مطالعه کنید.
-6 تحویل منشور اخلاقی سازمان به عهدنامه اخلاقی حِرفهها: هر حرفهای را عهدنامهای است که صاحبان حرفه در مناسبات شغلی پایبند آن میشوند. عهدنامه پزشکان، عهدنامه وکلا، عهدنامه حسابرسان و ... . عهدنامه اخلاقی در اخلاقیسازی حرفه نقش عمدهای دارد، اما جهتگیری فردگرایانه دارد. افراد را در حرفه مورد خطاب قرار میدهد، در حالی که منشور اخلاقی سازمان جهتگیری سازمانی دارد و به اخلاقیسازی شرکت میپردازد. این گمان که منشور اخلاقی سازمان چیزی جز عهدنامه اخلاقی نیست از تحویلینگری رنجور است. امروزه شرکتها درگیر مشاغل مختلفی هستند و مناسبات حرفهای سازمان چندگانه است و بنابراین منشور اخلاقی سازمان بسی پیچیدهتر از عهدنامه اخلاقی است. (قراملکی، 1386)
پیشگیری و درمان تحویلینگری
فیلسوفان پدیدارشناسی که در تشخیص عارضه تحویلینگری پیشگام بودند، رهیافت پدیدارشناختی را روش درمان تحویلینگری میدانستند. اما پس از پنجاه سال کارایی شیوههای آنها مورد تردید و نقد قرار گرفت؛ بویژه در حوزه اخلاق حرفهای پدیدارشناسی نتوانست الگوهای پژوهشی قابل اجرا به میان آورد. از دهه شصت سده بیستم الگوهای حل مسئله میانرشتهای به عنوان رهیافت مؤثر در پیشگیری و درمان تحویلینگری معرفی شد. متأسفانه عدهای تلقی تحویلینگر از رهیافت میانرشتهای اخذ کردهاند و آن را به مطالعه چند رشتهای کاهش دادهاند. مطالعه چند رشتهای بدون الگوهای حل مسئله، عقیم است.
امروزه تلفیق منسجم رهاورد رشتهها و چالش روشمند رهیافتها دو الگوی اثربخش در حل مسائل چندتباری شناخته میشوند. مسائل اخلاقی در حرفه، ماهیت چندتباری دارند و بدون اخذ الگوهای میانرشتهای قابل تحلیل نیستند. تلقی تحویلینگر پرده بر چند تباری بودن مسائل اخلاقی میافکند و حصرگرایی روششناختی را در فهم و تحلیل مسائل اخلاقی در حرفه رواج میدهد و این امر خود تحویلینگری را تشدید می کند و بر آن دامن میزند و این چنین حلقه معیوب رشد میکند.
برای پیشگیری تحویلینگری در ترسیم مسئولیتهای اخلاقی بنگاههای کسب وکار، تدوین سند جامع اخلاقی شرکت را توصیه میکنیم. این سند متضمن اصول اخلاقی، منشور اخلاقی سازمان و عهدنامه اخلاقی کارکنان و مدیران است و در اخلاقپژوهی الگوهای میانرشتهای، تحویلینگری را پیشگیری و درمان میکنند. (قراملکی، 1380، سیاری، 1385)
نتیجه
در درمان هر معضل ابتدا باید وجود معضل اثبات شود. آنگاه بدرستی شناخته شود تا بتوان راه حل مناسبی برای آن یافت. کاوش در مسئولیتهای اخلاقی شرکتها و بنگاههای اقتصادی وجود معضل تحویلینگری را در آنها آشکار میکند. برای درمان این معضل باید اخلاق حرفهای را بسیار گستردهتر از قوانین و مقررات و مسئولیتهای حرفهای و هنجارهای جاری مشاغل، مسئولیتهای اخلاقی منابع انسانی، اصول اخلاقی و عهدنامههای اخلاقی حرفهها در نظر بگیریم. در میان راه حلهای گوناگون باید هوشیار باشیم که این معضل خود را به صورت درمان نشان ندهد. آن گونه که برخی رهیافت میانرشتهای را به چند رشتهای تحویل کردهاند تا به درمان تحویلینگری بپردازند. تدوین سند جامع اخلاقی شرکتها که به روش پویا به صورت دو الگوی تلفیق منسجم رشتهها و چالش روشمند رهیافتهاست، راه حل مناسبی برای این معضل به نظر میرسد.
منابع فارسی
-1 دیوید، فرد آر، مدیریت استراتژیک، ترجمه علی پارسیائیان و سید محمد اعرابی، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران، 1380.
-2 سیاری، سعیده، از تحلیلگرایی دکارت تا تحویلینگری مدرنیسم، مجله اندیشه نوین دینی، شماره 5 و 4، 1385.
-3 فرامرز قراملکی، احد، اخلاق حرفهای، چاپ دوم، نشر مجنون، قم، 1383.
-4 کالینز، جیمز و پوراس جری، ساختن برای ماندن، نشر فرا، تهران، 1380.
منابع انگلیسی
5- Kim jaegwon, Reductionism problems of Encyclopeia of Philosophy, Vol 8, p 145 General edition Edward carig, London .
6- Larouche Lyndon, h, when even scientists were brainwashed, Executive intellegence review, New York .
7- Polkinghorne, John, c, Reductionism, International Encyclopedia of Religion and sience .
8- Yam, Ban - Yaneer, Dynamics of complex systems, 2004, USA .
بقیه منابع در دفتر نشریه محفوظ است.
منبع:مجله تدبیر
برگرفته از : www.cloob.com
عمده فعالیتهای مدیریت تبلیغات و آرایه های شهری عبارتنداز :
1- ساماندهی و زیباسازی وضع موجود تبلیغات سطح شهر
2- نظارت بر انجام تبلیغات سطح شهر
3- باز مهندسی و نظارت بر سیستم تبلیغات شهری در حوزه تابلوهای صنفی ، تجاری
4- شناسایی ، اخذ عوارض و صدور مجوز تابلوهای صنفی
5- تنظیم قرارداد تابلوهای تبلیغاتی ، اخذ مبلغ و نظارت بر عملکرد آنان
6- جمع آوری و طبقه بندی کلیه قواعد فنی ، مواضع حقوقی ، اصول فرهنگی ، اطلاعات مربوط به شناخت بازار و اصول روانی تبلیغات شهری
برخی از وظایف مدیریت تبلیغات و آرایه های شهری
· تدوین خط مشی ها و چشم انداز های تبلیغاتی و زیباسازی شهر .
· تدوین پیش نویس آیین نامه ها و دستورالعملهای مالی مربوط به تبلیغات شهری و اعمال آن در فعالیت های سازمان .
· تنظیم قرارداد و اخذ مبلغ تابلوهای تبلیغاتی با افراد حقیقی و حقوقی و نظارت بر حسن عملكرد آنان .
· اجرای طرحهای فرهنگی به مناسبت های ملی و مذهبی
· تهیه و تنظیم طرح جامع تبلیغات شهری و زیباسازی ، متناسب با مناطق مختلف شهری و ارائه آن به مراجع ذیربط .
· شناسایی و تأسیس بانك اطلاعات شامل : آمار مربوط به سازمانها ، ارگانها ، واحدها و بنگاههای تبلیغی دولتی و خصوصی .
· تهیه و تدوین پیش نویس دستورالعملها و آیین نامه های زیباسازی و تبلیغات شهری به منظور پیشبرد اهداف سازمان و نظارت بر حسن اجرای آن .
· گسترش ارتباط و تبادل افكار و نظرات با متخصصین امور تبلیغی و بهره مندی از نظرات آنان در بهبود و توسعه كمی و كیفی برنامه ها .
· شناسایی ، برداشت محلی اطلاعات و اخذ عوارض تابلوهای واحدهای صنفی ( اعم از سردرب و ارتفاع ) بر اساس مصوبات شورای اسلامی شهر .
برگرفته از ronashgraphic.blogfa.com
هدف مقاله حاضر، بررسی مفاهیم کلیدی مدیریت شایستگی و ارائه چارچوبی برای توسعه روش شایستگی است که بدین منظور ویژگیهای مدیریت شایستگی را از 22 سیستم مدیریت شایستگی و 18 سیستم مدیریت یادگیری بررسی می کند. یافته های پژوهش حاکی از آن است که زمینه های استاندارد باز (ازجمله XML ) ، فناوریهای در حال ایفای یک نقش مهم در تکامل سیستم های مدیریت شایستگی هستند. مقاله بر ویژگیهای سودمند مدیریت یادگیری برای سازمانهای خصوصی و دولتی تاکید دارد.
مقدمه
مدیریت شایستگی یک موضوع پژوهشی مهم در زمینه مدیریت دانش است و یک سیستم مدیریت شایستگی اغلب با سیستم های مدیریت یاد گیری آمیخته است. مدیریت شایستگی به لحاظ اینکه دانش کلیدی مورد نیاز یک کارمند یا یک سازمان را برای دستیابی به اهدافش تعیین می کند، می تواند سهم مهمی در سطح سازمانی و فردی داشته باشد. مدیریت شایستگی و مهارتها ، شدیداً به تلاشهای سازمان برای ایجاد مجموعه ای جهت توانمندسازی نیروی کاری به منظور افزایش مزیت رقابتی ، نوآوری و اثر بخشی، وابسته شده است. به علاوه، مدیریت شایستگی مستقیماً با تلاشهای موسسه برای گسترش دانش داخلی و استقرار عملیات مدیریت دانش سازگاربا عملیات موسسه ، مربوط است. مدیریت شایستگی اخیرا به یک زمینه تحقیقی تبدیل شده است که تلاشهای سازمان را به سوی توسعه پرورش کارکنان، اشتراک دانش، تلاشهای یادگیری الکترونیک موسسه و همینطور کاربردهای فناوریهای معنایی نظیر مدیریت هستی شناسی جلب می کند.
هدف ما در مقاله حاضر ، مروری بر متداولترین و گسترده ترین سیستم های مدیریت شایستگی است تا کاربردهای مشخص این سیستمها را بررسی وجهت دهیهای پژوهشی آینده را ارائه کنیم.
تعاریف
رویکرد شایستگی در مدیریت منابع انسانی رویکرد جدیدی نیست . رومیهای قدیم ، شکلی از شایستگی را در تلاشی برای ارائه ویژگیهای یک " سرباز خوب رومی "بهکار بردند. معرفی رویکردهای مبتنی بر شایستگی در محیط سازمان ، از حدود سال 1970 شروع شده و از آن زمان به بعد ، توسعه و کاربرد سریعی داشته است . دیوید مک کللند ،روانشناس برجسته دانشگاه هاروارد ، در توصیف ایده " شایستگی " در ادبیات منابع انسانی معروف است .
او بعداً استدلال کرد که آزمونهای سنتی هوش و همینطور شرایط دیگری مثل مدرک تحصیلی ، برای پیشگویی عملکرد شغلی محکوم به شکست هستند . استدلالهای مک کللند در مخالفت با نارضایتی فزاینده با آزمون هوش و استعداد و رویکردهای سنتی تجزیه و تحلیل شغل برای انتخاب کارکنان، طرحی برای آزمون شایستگی بود . او بهعنوان یک مورد کاوی ، انتخاب افسرهای اطلاعات امور خارجه را مورد آزمون قرار داد. مک کللند در پژوهش خود ، به این نتیجه رسید که شایستگیهایی نظیر حساسیتهای میان فردی، ملاحظات مثبت بین فرهنگی و مهارتهای مدیریتی ، مقامات ارشد را از افسرهای اطلاعاتی معمولی متمایز می کند.
در طی چندسال ثابت شد که رویکردهای مبتنی بر شایستگی ، به عنوان ابزاری مهم در بیشتر کارکردهای سازمانی، نظیر برنامه ریزی نیروی انسانی ،طرح جانشینی و ارزیابی عملکرد به شمارمی آید.
دلایل اصلی برای انتخاب این رویکردها به صورت زیر است :
_ آنها می توانند معیارهای تشخیص مهارتها، دانش ، رفتارها و قابلیتهای لازم برای ارضای نیازهای فعلی و آینده انتخاب کارکنان را فراهم کنند.
_ آنها می توانند طرحهای توسعه فردی وگروهی را برای از بین بردن شکاف بین شایستگیهای موجود و شایستگیهای مورد نیاز در انجام یک پروژه ، نقش شغلی یا راهبرد سازمانی ، متمرکز کنند.
براساس الگوی شایستگی کنسرسیوم(EXTENSIBLE MARKUP LANGUAGE) HR-XML ، شایستگی را میتوان به صورت زیر تعریف کرد:
دانش ، مهارت ، توانایی و سایر ویژگیهای مرتبط با استخدام ( نظیر نگرش ، رفتار و توانایی فیزیکی ) که ویژه ، قابل تشخیص و قابل تعریف هستند و ممکن است نیروی انسانی آن را داشته باشد و یا برای انجام یک فعالیت در یک زمینه تجاری خاص لازم یا مهم باشد .
در جدول 1، تعاریف اصلی "شایستگیها" را از نویسندگان و یا شرکتهای مختلفی که به دنبال تلاش برای ارائه یک شناخت کامل از جوانب مختلف این اصطلاح هستند، ارائه می دهیم .
براساس تحلیل تعاریف موجود و مطالعه و پژوهش دیگری که ما بر روی مدیریت شایستگی انجام داده ایم، از اصطلاح " شایستگی " تعریف زیر را ارائه داده ایم :
شایستگی ترکیبی از دانش ، رفتار و مهارتهای صریح و ضمنی است که به شخص ، نیروهای بالقوه برای اثر بخشی در عملکرد کاری را می دهد .
تحلیل بیشتر مفهوم " شایستگی " ما را به این نتیجه میرساند که نوعاً شایستگی در قالبهای زیر تعریف میشود :
_ طبقه: گروهی که شایستگیهای همگن و یا مشابه در آن قرار می گیرند.
_ شایستگی: یک نام توصیفی برای شایستگی ویژه.
_ تعریف: جمله (جملاتی ) که مفهوم اصلی این شایستگی را تشریح می کند .
_ رفتار آشکار شده : شاخصهای رفتاری که یک فرد در صورت دارا بودن شایستگی ویژه ای ، آنها را نشان میدهد .
جدول مثالی از یک تعریف شایستگی را در قالب طبقه ، شایستگی ، تعریف و رفتارآشکار شده نشان می دهد . طبقه عمومی شایستگی ، " شایستگیهای مدیریت افراد " است که در بین دیگران می تواند شامل شایستگیهای " ایجاد روحیه تیمی " و " توسعه افراد " باشد . جدول مذکور تعاریف مشابه و رفتارهای آشکار شده را نشان می دهد .
چرخه حیات شایستگی و زمینه کاربردی اصلی
چرخه حیات شایستگی ، مجموعه ای از چهار مرحله کلان است که هدف آن ، ارتقا و توسعه مستمر شایستگیهای فردی و سازمانی است . این چهار مرحله کلان عبارتند از : ترسیم شایستگی ، تشخیص شایستگی ، توسعه شایستگی و نظارت بر شایستگی .
هدف از ترسیم شایستگی آماده کردن سازمان جهت بازنگری بر کلیه شایستگیهای لازم برای انجام اهدافش است که به وسیله طرح تجاری سازمان ، الزامات پروژه ، نیازهای گروه و نیازهای نقش شغلی تعریف می شوند . سطح تخصص لازم برای هر شغلی در این مرحله بخوبی تعریف می شود .
مرحله دوم ، تشخیص شایستگی است که به معنی نمونه ای از وضعیت موجود شایستگی و سطح تخصصی مشابهی است که هر یک از کارمندها دارا هستند. تحلیل شکاف مهارت نیز در این مرحله ضروری است تا شکاف بین تعداد و سطح شایستگیهایی که کارکنان دارای آن هستند در مقایسه با تعداد و سطح شایستگیهای لازم برای سازمان با توجه به نقش شغلی آنها، تعریف شود .
توسعه شایستگی مرحله سوم است و آن برنامه ریزی فعالیتهاست؛ چنانکه تعداد و سطح تشخیص شایستگیهایی که کارکنان بایدداشته باشند را براساس دو مرحله قبلی و تجزیه و تحلیل شکاف مهارت ، افزایش دهد .
آخرین مرحله، نظارت بر شایستگیهاست یعنی ارزیابی مداوم نتایج تحقق یافته، به وسیله مرحله توسعه شایستگی .
اجزای اصلی یک سیستم مبتنی بر شایستگی عبارتند از :
_ شناسایی / ارزیابی نتایج مطلوب : افراد نیازمند این هستند که بدانند عملکرد سازمانی که آنها سعی در دستیابی به آن برای شناسایی شایستگیهای " وضع مطلوب" دارند چیست ؟ ارزیابی عملکرد سازمان همچنین اطلاعات خامی را برای کمک به ارزشیابی موفق تلاشهای توسعه افراد ارائه می کند .
_ الگوهای شایستگی : شناسایی شایستگیهایی که به طور واقعی بر نتایج تاثیر دارند .
_ ارزیابی شایستگی کارمند : افراد نیازمند آگاهی از شایستگیهای کارکنان برای مقایسه آنها با وضـــع مطلوب هستند .
_ راهبردها و منابع توسعه کارکنان : افراد نیاز به برنامه ها و منابع آموزش و توسعه دارند تا بتوانند به شکاف شایستگیها توجه کنند. در زیر به تعاریفی از فرایندهای حیاتی در مدیریت شایستگی می پردازیم:
_ شناسایی شایستگی: فرایند کشف شایستگیهای لازم برای عملکرد نمونه و کاملاً موفق .
_ الگوی شایستگی : یک توصیف داستانوار از شایستگیها برای یک طبقه شغلی ، گروه شغلی ، دایره ، اداره یا دیگر واحدهای تجزیه و تحلیل هدفمند.
_ ارزیابی شایستگی : فرایند مقایسه شایستگیهای یک فرد با یک مدل شایستگی.
_ مدیریت مبتنی بر شایستگی : به کارگیری مجموعه ای از شایستگیها برای اداره نیروی انسانی چنانکه عملکرد، به طور کارا و موثر به نتایج سازمانی کمک کند.
_ استاندارد شایستگی : مهارتها و دانش ضروری که کارکنان باید داشته باشند را مشخص و سطوح عملکردی که آنها باید دست یابند را برای نشان دادن شایستگی در یک واحد یا وظیفه، تعریف می کند .
_ نقشه شایستگی : مستنداتی که مجموعه شایستگیها را بویژه برای یک پست، شغل، گروه شغلی یا مجموعه ای از وظایف ، توصیف می کند .
شایستگیها می توانند در بخشهای مختلف کارکردهای مدیریت کارکنان ، برای ایفای یک نقش مهم در هر یک از آنها ، مورد استفاده قرار بگیرند .
شایستگیها در برنامه های کاربردی مدیریت کارکنان به شرح زیر مهم هستند:
_ برنامه ریزی نیروی کاری : شایستگیها به منظور ارزیابی نیازهای فعلی و آینده شایستگی فردی و سازمانی به کار می روند. یک تجزیه و تحلیل شکاف در این مرحله می تواند فاصله بین شایستگیهایی که تک تک کارکنان یا گروهها و یا حتی سازمان باید داشته باشند و به طرح های نیروی کاری کمک کنند را آشکار سازد.
_ مدیریت کارمندیابی: شایستگیها به منظور مقایسه قابلیتهای کاندیداها با نیازهای پست مورد نظر به کار می روند. زمانی که بهترین کاندیدا مشخص میشود شکافهای شایستگی ، مقدمات یک برنامه یادگیری استخدام جدید را شکل میدهد.
_ مدیریت یادگیری : تجزیه و تحلیل شکاف شایستگی می تواند شایستگیهای مورد نیاز را تشخیص دهد.این شایستگی می تواند با موضوعات یادگیری مشابه مرتبط شود.
_ مدیریت عملکرد : عملکرد کارمند در قبال نیازمندیها و همین طور اهداف شایستگی شغلی ارزیابی می شود .
_ توسعه شغلی : شایستگیها برای طراحی برنامه های توسعه فردی کارکنان به کار می روند . می توان شایستگیهای مورد نیاز همه پستها را بازنگری کرد واز طریق مقایسه شایستگیهایی که افراد دارا هستند، پستهای بالقوه را شناسایی کرد و برنامههای کاری آنها را توسعه داد .
_ طرح جانشینی : سازمانها جایگزینهای بالقوه را برای پستهای کلیدی ، براساس نیازمندیهای شایستگی ارزیابی می کنند .
توسعه الگوهای شایستگی
در 10 سال اخیر، بیشتر شرکتها و سازمانهای دولتی به مباحثی همچون تحول سازمانی، بهبود عملکرد، توسعه کارکنان، طرح جانشینی و غیره، با اجرای برنامه های الگوسازی شایستگی توجه کرده اند تا عملکرد کارکنان را بانیازمندیهای شغلی تطبیق دهند.
یک الگوی شایستگی فهرستی از شایستگیهایی است که از مشاهده عملکرد رضایتبخش یا استثنایی کارکنان برای یک شغل ویژه ، تهیه می شود . این الگو می تواند شایستگیهایی که کارکنان باید برای بهبود عملکرد خود در شغل فعلی توسعه دهند و یا برای ارتقا یا انتقال به شغلهای دیگر آماده شوند را شناسایی کند . الگو همچنین می تواند در تجزیه و تحلیل شکاف مهارتها، یعنی مقایسه بین شایستگیهای موجود و مورد نیاز سازمانها یا افراد ، مفید باشد . یک طرح توسعه فردی می تواند برای از بین بردن این شکاف به وجود آید . متغیرهای مهمی که در خلال توسعه یک الگوی شایستگی باید مورد توجه افراد قرار گیرند، استفاده از واژهنامههای مهارتها یا ایجاد واژهنامههای مخصوص سازمان و روشهای شناسایی و تطبیق شایستگیها - مطالعات میدانی،مصاحبه ها ،گروههای تمرکز و غیره - است .
شایستگیها قالبهای ایجادکننده الگوهای شایستگی هستند . برای مثال ، یک الگوی شایستگی برای یک مدیر فروش ناحیهای، ممکن است شامل شایستگیهایی نظیر برنامه ریزی برای فروش ، کارتیمی، رقابت در بازار ، روندهای صنعت و تفکر راهبردی باشد.
توسعه یک الگوی شایستگی گامهای مختلفی را شامل می شود که برای ایجاد و تایید یک الگو لازم هستند . جدول 3 متداولترین گامهای مورد استفاده در توسعه یک الگوی شایستگی را فهرست کرده است .
نتیجه گیری
مدیریت شایستگی فعالیتی است که در سازمانهای خصوصی و دولتی به مبحثی خیلی مهم تبدیل شده است که به آنها درجذب و توسعه کارکنان مستعد کمک می کند، شخص مناسبی را برای یک موقعیت شغلی شناسایی می کند و طرح جانشینی ،تجزیه و تحلیل آموزشی و دیگر کارکردهای اصلی مدیریت منابع انسانی را انجام می دهد .
در این مقاله، علاوه بر تعریف مفهوم " شایستگی " ، چهار مرحله کلان در چرخه حیات شایستگی در یک سیستم مدیریت شایستگی شناسایی شد که به ترتیب عبارتنداز: ترسیم، تشخیص، توسعه و نظارت بر شایستگی و آنها را به تفصیل مورد بحث قرارداده ایم .به علاوه، الگوریتمی را برای توسعه یک الگو شایستگی که هسته اصلی سیستم مدیریت شایستگی است ارائه کردیم.
منبع:
DRAGANIDIS, FOTIS. MENTAZ GREGORIS, COMPETENCY BASED MANAGEMENT: A REVIEW OF SYSTEM AND APPROACHES, INFORMATION MANAGEMENT AND COMPUTER SECURITY, VOL 14, NO1, 2006, PP 51, 84
منبع:مجله تدبیر
برگرفته از : www.cloob.com
همه ما هر روز با افراد دشوار سر و کار داریم. گاهی اوقات کافی است در آیینه نگاه کنیم تا یکی از آنها را ببینیم. شما نمیتوانید همیشه از افراد مسئله ساز دوری کنید. شناخت این افراد و چگونگی برخورد با آنها به شما کمک خواهد کرد تا ارتباطات بهتری داشته باشید. این مقاله روشهایی را برای شناخت و برقراری ارتباط با افراد دشوار بیان می کند.
مقدمه
اداره موقعیتهای دشوار، بخشی از زندگی روزانه ماست. همه ما هرروز با افراد دشوار سر و کار داریم و این افراد را می شناسیم. شاید هیچ چیز به اندازه برخورد با این افراد، خسته کننده و ملال آور نباشد. این افراد انرژی ما را تحلیل می برند، احساساتمان را تحریک می کنند، حوصله همه را سر می برند و ما را در حالتی نامطلوب قرار میدهند. این رفتارها در محل کار براحتی می توانند یک محیط شاد را نابود کنند، کارایی را کاهش دهند و روحیه افراد را پایین آورند. هر یک از ما نیز به نوعی در درون خود شخصیت دشواری را پنهان کرده ایم. گاهی اوقات کافی است در آیینه نگاه کنیم تا آن را بهتر ببینیم. برخی از ما میتوانیم این شخصیت را بخوبی مخفی کنیم اما گاهی در موقعیتهای رقابتی و شرایط حاد( مثل رانندگی در ترافیک، انجام یک بازی رقابتی و ...) آن را نشان میدهیم.
متاسفانه جامعه به ما یاد داده است که بهترین روش رفتار با افراد مسئله سازی که ما را آزار می دهند، نادیده گرفتن آنهاست. به همین علت از کودکی آموخته ایم با چنین افرادی معاشرت نکنیم. اما نادیده گرفتن این موقعیتها به ضرر ماست چرا که نحوه برخورد ما با شخصیت دشوار درونی و دیگر افراد بدقلق هنری است که هر فردی از آن اطلاعی ندارد. برخورد مناسب با این افراد باعث می شود از فشارهای عصبی ناشی از رفتارهای ناشایست دیگران بکاهیم و کار خود را موثرتر و سودمندتر انجام دهیم.
افراد دشوار( افراد بدقلق یا افراد مسئله ساز) در هر شکل و لباسی ظاهر می شوند، ولی خصوصیات مشترک همه آنها این است که رفتار و برخورد آنها همیشه برای یک نفر ایجاد مشکل می کند. هنگام برخورد با افراد دشوار باید علائمی را که از خود بروز می دهند بشناسیم و ماهیت آن را تشخیص دهیم. به این ترتیب می توانیم اثر نامطلوب رفتار آنها را به کمترین حد برسانیم. این یک واقعیت مسلم است که هنگامی می توانیم در دیگران نفوذ کنیم که آنها را همانطور که هستند ببینیم نه آنگونه که آنها می خواهند یا خودمان میل داریم.
ما باید حضور افراد دشوار را در زندگیمان بپذیریم. الهام گرفتن از تعالیم دینی و آموزه های مذهبی در این مورد به ما کمک می کند. تمامی انبیا الهی و افراد صالح در جریان انجام رسالت خود همواره با چنین افرادی برخورد داشته اند. رفتار دوستانه و به دور از خشونت آنها، الگوی مناسبی برای برخورد ما با افراد دشوار است. یادگیری کنترل احساسات و واکنشهای شخصی نیز هنگام برخورد با افراد دشوار اهمیت بسیاری دارد. باید از خود بپرسیم چرا این افراد برای ما مسئله ساز هستند و سعی کنیم نگرش منفی نسبت به این اشخاص را در خود از بین ببریم، زیرا گاهی اوقات علت رفتارهای دشوار دیگران، رفتارهای غیر اصولی خود ماست. وقتی با یک فرد دشوار برخورد می کنیم باید به این موضوع توجه کنیم که چه چیز باعث می شود یک نفر چنین گفتار و رفتاری داشته باشد، در این صورت در موقعیتی قرار می گیریم که نه تنها می توانیم شرایط دشوار را کنترل کنیم، بلکه طرف مقابل را نیز یاری می دهیم مشکل خود را حل کند.
انواع اشخاص مسئله ساز و روش برخورد با آنها
شما همیشه نمی توانید از افراد مسئله ساز دوری کنید. شناسایی انواع رفتارهای مسئله ساز به شما کمک می کند تا به نحو مطلوب موقعیتهای دشوار را بخصوص در سازمان اداره کنید. طبقه بندیهای مختلفی از انواع رفتارهای دشوار در مقالات و نوشته های گوناگون انجام شده است. در این مقاله سعی شده است تا با بهره گیری از منابع مختلف، انواع عمده افراد دشوار وبدقلق و روش برخورد با آنها مورد بررسی قرار گیرد. به طور کلی می توان انواع اصلی افراد دشوار را به صورت زیر طبقه بندی کرد:
1- زورگو و متخاصم
این شخصیت عصبانی و متخاصم است و عصبانیت خود را با اعمال زور نشان می دهد. خصومت، کینه توزی، استفاده از کلمات نیشدار، امتناع از کارهای گروهی وخودپسندی و تکبر از جمله ویژگیهای این افراد است. آنها دلشان می خواهد همیشه غالب و مسلط باشند و سعی می کنند با توسل به هر شیوه و روشی به خواسته های خود برسند.
راه حل: درمقابل آنها بایستید، اما سعی نکنید با آنها بجنگید. هرگز رفتار آنها را تحمل نکنید بلکه در مقابل آنها قاطع، محکم، جسور و با اعتماد به نفس باشید.
2- همیشه شاکی
از نظر این افراد تنها چیزی که زندگی به آنها عطا کرده، بدشانسی است. آنها به جای پیدا کردن راه حل برای مسائل و مشکلات، عادت کرده اند که شکایت کنند و بهانه بگیرند. نگرشهای این افراد مسموم و متاسفانه بیماری آنها واگیر است.این افراد بندرت سعی می کنند شرایط ناخواسته را تغییر دهند، در عوض دائم دقیقا مثل بچه ای که به او اجازه کاری داده نمی شود رفتار می کنند. اجازه ندادن باعث منفی بافی او می شود. جمله معروف آنها این است: « هیچ کس مرا دوست ندارد».
راه حل: به این افراد نشان دهید که مسائل آنها را می بینید و می شنوید، زیرا آنها به محیط حمایتی و تشویق احتیاج دارند. همچنین باید سطح فشار و استرس را برای این افراد پایین آورد. علاوه بر این به آنها اجازه شکایت کردن ندهید، مگر زمانی که راه حلی برای مشکل پیش آمده داشته باشند.
3- وسواسی و کمال گرا
این افراد دلشان می خواهد کارها به بهترین نحو ممکن انجام گیرد. چنین افرادی درعین حال که ممکن است خستهکننده و ملال آور به نظر رسند، اما دارای مهارتهای تجزیه و تحلیلی اند که مستلزم توجه زیاد به جزئیات است. استانداردهای عملکرد این افراد در سطح بسیار بالایی قرار دارد. در برخی مواقع کار خوبی که توسط دیگران مورد تمجید واقع می شود از نظر این افراد قابل قبول نیست. جمله معروف آنها این است:« این کار می توانست بهتر انجام شود».
راه حل: در صورتی که در برخورد با این افراد، واقعیتها و منطق را ارائه دهید، می توانید بهترین بهره را از آنها ببرید. در عین حال حرفهای این افراد را درباره بهتر انجام شدن کارها جدی نگیرید. آنها معمولا نقاط ضعف خودشان را بیان می کنند نه نقاط ضعف شما را. سعی کنید با این افراد به گونه ای کار کنید تا بتوانند انتظارات واقعی برای خود و دیگران داشته باشند و مطابق انتظارات واقعی عمل کنند.
4- افراد یخی
این افراد برای تغییر آمادگی ندارند وهر تغییری – هر چند کوچک – می تواند آنها را نگران و آشفته سازد و آغازی برای رفتار منفی در آنها باشد. جمله معروف آنها این است:« راه قدیمی بهتر است».
راه حل: در مقابل این افراد صبور باشید، زیرا ممکن است در مسیر انجام تغییرات مانع تراشی کنند. این افراد را در تغییر درگیر کنید یا از تغییرات تدریجی برای ایجاد فرصت مناسب برای آنها استفاده کنید.
5- افراد بسته
راههای برقراری ارتباط با این افراد مسدود است. این افراد بسیار تودار و دیرجوش هستند و تنهایی و خلوت را به بودن در میان جمع ترجیح می دهند. آنها هرگز درباره تفکرات و احساسات خود صحبت نمی کنند و به همین دلیل ارتباطات محدودی دارند. « حوصله ندارم» یا « فعلا وقت ندارم» از جملاتی است که آنها برای فرار از جمع از آن استفاده می کنند.
راه حل: برای برقراری ارتباط با این افراد باید حوصله کنید. ممکن است مدتی طول بکشد تا این گونه افراد احساس راحتی بکنند و با شما راحت تر و بهتر برخورد کنند. هنگام صحبت با این افراد از سوالات باز استفاده کنید و آنها را به شرکت در بحثها تشویق کنید.
6- کم حرف و منفعل
این افراد زیاد سخن نمی گویند. حتی اگر اصرار کنید، فریاد بکشید یا از آنها خواهش کنید، جوابی بیشتر از آری یا خیر نخواهید شنید. این افراد حتی زمانی که باید از حقوق خود دفاع کنند، ساکت میمانند. در نتیجه غالباً مورد ظلم قرار می گیرند. فرد منفعل همیشه احساس ناامنی می کند واعتماد به نفس بسیار پایینی دارد. آنها غالباً از شرکت در تصمیم گیریها امتناع می کنند و یا نظری ارائه نمی دهند.
راه حل: این افراد شدیداً به اعتماد به نفس و حمایت احتیاج دارند و باید بطور مستقیم از آنها انجام اموری را که می توانند انجام دهند خواسته شود. تشویق نیز در ایجاد اعتماد به نفس آنها بسیار موثر است.
7- افرادی که می گویند: «کار من نیست»
این افراد دائم از زیر بار قبول مسئولیتهای بیشتر شانه خالی کرده و منفی بودن خود را با رد کردن انجام کارهایی که باید برعهده بگیرند، ظاهر می کنند.
معمولاً دوستان و همکاران این افراد باید کارهای مربوط به آنها را انجام دهند و این در حالی است که این افراد انجام آن کارها را جزء وظایف آنها می دانند نه وظایف خودشان_ جمله معروف آنها این است: «این کار جز وظایف و شرح شغلی که من باید انجام دهم نیست».
راه حل: سعی کنید شرح شغل این افراد را واضح و روشن در اختیار آنها قرار دهید، تا جایی برای توجیهات آنها باقی نماند. بازرسی و کنترل غیر محسوس نیز در برخی مواقع می تواند کارساز باشد.
8- شایعه پراکن ها
این افراد از شایعه بعنوان سلاح قوی جهت کنترل روی دیگران و محیط استفاده می کنند. آنها با پخش شایعه و درگیر کردن دیگران در مسائل مربوط به آن لذت می برند و احساس مهم بودن می کنند. جمله معروف آنها این است: « اجازه بده من بگویم چه اتفاقی دارد می افتد».
راه حل: بهترین راه جلوگیری از شایعه سازی در سازمان، دادن اطلاعات و حقایق لازم و کافی به افراد است. وقتی افراد سازمان از کلیه اطلاعات مربوط به مسائل سازمان آگاهی داشته باشند، به شایعه و افراد شایعه پراکن توجهی نمی کنند. در نتیجه انگیزه ای برای این افراد بمنظور ایجاد شایعه و پخش آن باقی نمی ماند.
9- افراد منفی گرا
این افراد نگرش بدی نسبت به دنیا دارند. آنها فکر می کنند که دنیا بر سرشان خراب شده است. آنها از شیوه انجام امور ناراضی هستنــد و مهم نیست شماچقدر تلاش کنید تا کاری برایشان انجام دهید. در واقع این افراد همیشه نیمه خالی لیوان را میبینند و برای انجـــام یک کار بیشتر بر عواقب منفی آن تأکید دارند تا نتایج مثبت. این افراد اعضای خوبی برای کارهای گــــروهی نیستند. جمله معروف آنها این است:« من می دانـم این کار شدنی نیست».
راه حل: تغییر نگرش افراد منفی گرا کار آسانی نیست. اما شما باید آنها را مجبور به تطبیق با عادتهای مثبت کنید تا از عادتهای منفی دور شوند. ایجاد تفکرات مثبت و نشان دادن نتایج خوب کارهایی که او امیدی به انجام آنها نداشته است، می تواند به این اشخاص کمک کند.
10- افراد غیر متعهد
این افراد آنقدر برای انجام کاری بهانه می آورند تا شخص دیگری آن را انجام دهد و یا آنقدر در انجام تصمیمی تعلل می کنند که ارزش آن از بین می رود. آنها کار خود را بطور جدی انجام نمی دهند، زیرا کار برای آنها اولویت ندارد. انجام امور شخصی و پرداختن به مسائل غیر کاری برای آنها مهمتر از انجام کارهای سازمانی است. جمله معروف آنها این است: « او می تواند منتظر شود».
راه حل: دلیل اصلی تأخیر و تعلل آنها را سوال کنید. این افراد معمولاً احتیاج به اهداف و استانداردهای واضح و انتظارات رسمی دارند و اینها باید به او ابلاغ شود. همچنین آنها به یک سیستم نظارتی بسته نیازمندند تا نتوانند براحتی از زیر کار شانه خالی کنند.
11- افراد همیشه منتقد
این افراد همیشه با کلمات نیشدار و انتقادات بیمورد خود، دیگران را آزار میدهند.آنها درباره هر ایده ای، انتقادات خاص خود را دارند؛ چه آن ایده، خوب باشد یا بد_ هدف این افراد مخالفت با تمام چیزهایی است که گفته میشود. آنها هر جا می روند مشکلات را پیدا می کنند. جمله معروف این افراد این است:«ایده بدی است».
راه حل: در مذاکره و گفتگو با افراد انتقاد کننده بر اطلاعات تمرکز کنید. از آنها درباره علت انتقاد و مخالفتشان سوال کنید و همیشه آنها را برای اطلاعات بیشتر تحت فشار قرار دهید. هرگز رفتارهای نامناسب چنین افرادی را تأیید نکنید.
12- افراد خودخواه
افراد خودخواه، همیشه می خواهند راه خود را ادامه دهند و فکر می کنند همه چیز را می دانند. در واقع این افراد می خواهند نداشتن امنیت خود را به گونه ای پنهان کنند.
راه حل: با این افراد تنها بر اساس حقایق و واقعیتها رفتار کنید. قبل از ملاقات با آنها تمام اطلاعات مورد نیاز را بدست آورید و خود را برای پاسخ به سوالات آنها آماده کنید. به یاد داشته باشید برخورد تهاجم آمیز یا تسلیم در برابر آنها کارساز نخواهد بود.
13- افراد فداکار( قربانی)
این افراد قلب خونین سازمان هستند. آنها زود سرکار می آیند و دیر می روند و یار و پشتیبان همکاران و دوستانشان هستند. ازآنها هرکاری که بخواهید انجام میدهند، زیرا این افراد معمولاً به دلیل مسائل شخصی ترجیح می دهند بیشتر اوقات زندگی خود را در محیط سازمان بگذرانند. در صورتی که از خدمات آنها قدردانی نکنید، منفی گری آنها آغاز می شود. جمله معروف افراد فداکار این است:« من زندگی ام را وقف این شرکت کردم، ولی برای هیچ کس مهم نیست».
راه حل: به حرفهای این افراد گوش دهید و به آنها نشان دهید که وجودشان تا چه اندازه برای سازمان اهمیت دارد. از تلاشها و همکاری آنها صمیمانه قدردانی کنید و این کار را در حضور دیگر کارکنان انجام دهید.
14- افراد خود سرزنش کن
این افراد همواره کمبودهایی را در عملکرد کاری و رفتاری خود می یابند و دائم خود را ملامت می کنند. آنها از هیچ
یک از جنبه های زندگی شخصی و کاری خود راضی نیستند. جمله معروف آنها: « من توبیخ خواهم شد. من می توانستم این کار را بهتر انجام دهم».
راه حل: اعتماد به نفس آنها را بالا ببرید و از کارهای مثبت و خوب آنها قدردانی کنید. به آنها نشان دهید آنطور که خودشان فکر می کنند بی دست و پا و کار خراب کن نیستند.
15- افراد پرحرف
این افراد به قدری حرف می زنند که اجازه صحــــبت به افراد دیگر نمی دهند. جالب اینجاست کـه بیشتر حرفهای آنها اصلاً ربطی به موضوع مورد بحث ندارد و صرفاً از دست دادن وقت و زمان مفید است.
راه حل: برخورد با این افراد این است که به آنها تنها چند دقیقه فرصت صحبت کردن داده شود. در صورتی که باز هم به حرف زدن ادامه دادند، به هیچ وجه رفتار آنها را تحمل نکنید. به آنها بگویید، باید بروید و فرصتی برای گوش دادن به حرفهای آنها ندارید.
16- افراد نامنظم
این افراد در انجام وظایف و شرکت در جلسات، نظم و ترتیب را رعایت نمی کنند ونوعی آشفتگی در رفتار و کردار آنها دیده می شود. آنها دائم به دنبال وسائل خود میگردند و همیشه در جلسات تأخیر دارند.
راه حل: برای برخورد با این افراد نظم و انضباط را عامل مهمی در ارزیابی عملکردشان اعلام کنید و آنها را به مرتب بودن تشویق کنید.
17- افراد بی مسئولیت
این افراد تحمل قبول مسئولیت یا توبیخ بابت اشتباه را ندارند. آنها از زیر بار مسائل شانه خالی می کنند و انگشت اتهام خود را همیشه به سمت دیگران نشانه می روند. جمله معروف آنها این است: « من این کار را نکردم، فلانی آن کار را انجام داد».
راه حل: با آنها قاطع برخورد کنید و بطور مستقیم اشتباهشان را با دلیل برایشان توضیح دهید تا نتوانند اشتباه را به دیگری منتقل کنند.
18- افراد پوست تخم مرغی
این افراد بسیار حساس هستند و بیاهمیت ترین مسائل آنها را ناراحت میکند. روحیه حساس آنها باعث می شود دیگران در برخورد با آنها بسیار محتاط باشند و از برقراری ارتباط با آنها احساس راحتی نکنند.
راه حل: بازخورد، به این افراد باید سریع و مستقیم نباشد، بلکه به آرامی و با توجه به شخصیت آنها باشد. در برقراری ارتباط با آنها شخصیت حساسشان را در نظر بگیرید.
19- افراد ریزنگر
این افراد همواره می گویند:« من احتیاج به چک کردن مجدد کار دارم، شاید چیزی از زیر دستم رد شده باشد.» آنها به جزئیترین و ریزترین موارد یک مسئله توجه می کنند و گاهی به خاطر یک مسئله کوچک اوقات دیگران را تلخ می کنند.
راه حل: آنها را عادت دهید در کنار توجه به جزئیات به مسائل کلی و اصلی توجه کنند. آنها باید یاد بگیرند کلیات و جزئیات را با هم در نظر بگیرند و به دلیل مسائل جزئی کل پروژه را به تأخیر و خطر نیاندازند.
20- افراد خیلی خوب
این افراد به نظر می رسد که با شما موافق هستند، اما چنانچه کاری را که آنها از شما خواسته اند انجام ندهید، مسئله ساز می شوند.
راه حل: این افراد به تأیید بسیار نیاز دارند. به آنها نشان دهید، دوستشان دارید و برایشان ارزش قائلید.
نکاتی در برخورد با افراد دشوار
همه افراد در برخی شرایط غیر قابل پیش بینی و تحریک پذیر می شوند. در برخورد با افراد مسئله ساز موارد زیر را همواره به خاطر داشته باشید:
- تفاوتهای افراد را بیشتر و بیشتر بشناسید. تفاوتها همواره منجر به اصطکاک می شود. اگر تفاوت میان انسانها را یک موهبت- نه یک مسئله- بدانید، می توانید به خوبی موقعیتهای دشوار را اداره کنید.
- مطمئن باشید که همه افراد سازش و هماهنگی را دوست دارند. این اندیشه که دیگران به دنبال تحقیر و صدمه زدن به ما هستند، درست نیست. مطمئن باشید همه توافق و یکدلی را دوست دارند. با اعتقاد به این مسئله شما فرصت پیدا می کنید، درهای گفتگو را برای رسیدن به توافقات دوجانبه باز کنید.
- باور کنید که می توانید در کنار افراد مسئله ساز بدون تنش و اصطکاک کار کنید. شما ممکن است که با افراد دشوار دوست و صمیمی نباشید، اما می توانید با آنها رفتار مسالمت آمیز داشته باشید. سعی کنید به خواسته های هم احترام بگذارید.
- در تله افراد دشوار گرفتار نشوید. وقتی دیگران به گونه ای رفتار می کنند که شما عصبانی و خشمگین می شوید، در واقع شما را در تله خود گرفتار کرده اند. ما اغلب در تله رفتارها، گفتارها، لبخندها و نگاههای افراد گرفتار می شویم. نباید اجازه دهیم رفتارهای افراد مسئله ساز، ما را در کنترل رفتارمان دچار مشکل سازد و آنها را بر ما مسلط گرداند.
- گوش کنید؛ گوش کنید؛ گوش کنید_ وقتی دیگران بدانند شما حرفهای آنها را می شنوید و به مسائلشان اهمیت می دهید، کمتر رفتارهای دشوار را از خود بروز میدهند.
- برای ایجاد رابطه بهتر افراد را با نام صدا بزنید(نام هر فرد گرمترین آهنگی است که او می شنود و دوست دارد بشنود).
- افراد را سرزنش نکنید. سرزنش افراد، آنها را برای بروز رفتارهای مسئله ساز مستعد می سازد.
- مراقب بلندی و لحن صدا و زبان بدن خود باشید. استفاده از زبان بدن به شما کمک می کند ارتباط بهتری را با دیگران برقرار سازید. با برقراری ارتباطات عمیق و اصولی، فرصت کمتری برای نشان دادن تعارضات و رفتارهای دشوار ایجاد میشود.
- از به کار بردن کلمات زیر پرهیز کنید: باید، ولی، من می خواهم...، متاسفم، نمیتوانی و......
- اگر طالب صداقت هستید با دیگران نیز صادقانه برخورد کنید و به تعهدات خود عمل کنید.
- استفاده از کلمات جادویی را بیاموزید. در دامنه لغات ما، کلمات زیادی وجود دارند که اثرات فوق العاده ای بر جای می گذارند. این کلمات را بیابید و از آنها استفاده کنید.
- فنون مذاکره را یاد بگیرید چرا که موفقیت در زندگی امروز در گرو ارتباطات خوب است و مذاکره در این راه به شما کمک میکند.
منابع
1) Brussat, Fredric , Brussat, Mary Ann(2001) Difficult people. http://www.findarticles.com/p/articles/mi_qa3942
2) Robin, Daniel(2003) The difficulty with difficult people(who, me ?).
http://www.abetterworkplace.com/difficult.html
3) How to handle difficult people(2005). http://www.tipsforsuccess.org/difficult-people.htm
4) Difficult people, http://www.memorialhospital.org/library /
5) Goldsmith, Barton(2004) Difficult people in the workplace ,
http://www.findarticles.com/p/articles/mi_qa3630
6) How to cope with difficult people, http://www.mypharmacy.co.uk/health_books /
7) Working with Difficult Personalities, http://www.love.ivillage.com/fnf/fnfwork/0,,mxkw,00.html
8) Dealing with difficult people at work, http://www.fabjob.com/tips
9) Fair-weather, Alan (2005) dealing with difficult people, http://developer.evrsoft.com/article/business
10 – سالتر، برایان، لانگفوردوود، نااومی، رفتار با افراد دشوار، ترجمه: گروه کارشناسان ایران، انتشارات کیفیت و مدیریت، (1380)، ص 32
_ مرجان فیاضی: دانشجوی دکترای مدیریت بازرگانی دانشگاه علامه طباطبایی – مدرس دانشگاه فردوسی مشهد
_ _ ملیحه میرزاده: کارشناس ارشد مدیریت بازرگانی و مدرس دانشگاه
منبع: ماهنامه تدبیر
برگرفته از : www.cloob.com