تاريخ : دوشنبه 23 اردیبهشت 1392  | 11:00 AM | نویسنده : قاسمعلی

"ایراج"، روستایی است از توابع شهرستان خور و بیابانک در استان اصفهان که حدود چهار هزار سال قدمت تاریخی دارد. این روستا در سال های دفاع مقدس، بین 250 تا 300 نفر (حدود صدخانوار) جمعیت داشت که گروهی از آنان در میادین دفاع مقدس حاضر شدند و شش تن از آنان شربت شهادت نوشیدند.

اسامی این شهدا عبارت است از :

رحمت الله زاهد
هوشنگ مسعود
قربانعلی رفیع
علی یگانه
کوچکعلی مسعود
محسن حسین دانا

عکسی که مشاهده می کنید، شهید "علی یگانه" را لحظاتی پس از اصابت گلوله و شهادت نشان می دهد. او در ابتدای وصیتنامه اش، خود را این گونه معرفی می کند:

"پاسدار فدایی اسلام و امام امت، خمینی بت شکن، حقیر، علی یگانه"


شهید علی یگانه در بخشی از وصیتنامه خود نوشته است:
"به یگانه فرزندم بگویید، پدرت به سفر کربلا، به زیارت قبر شش گوشه اباعبدالله(ع) رفته و وقتی بزرگ شد، او را کاملا روشن نموده و به او بگویید پدرت به مقابله با دشمنان اسلام و پیامبر خدا رفته و برای اسلام قیام نموده و در این راه جان خود را به پیشگاه مقدس خداوند تقدیم نمود."


شادی روحشان صلوات


ادامه مطلب
نظرات 1
تاريخ : دوشنبه 19 فروردین 1392  | 6:06 PM | نویسنده : قاسمعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و سلم.

انالله و انا الیه راجعون

هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله. اللهم زدنا ایماناً و ارحمنا. اشهد ان لااله الا الله وحده لا شریك له و أن محمّداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق و ان الصدیقة الطاهرة فاطمة الزهرا، سیدة نساء العالمین و أن علیاً أمیرالمؤمنین و الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد و الحسن بن علی و الحجة القائم المنتظر صلواة الله و سلامه علیهم ائمتی و سادتی و موالی بهم اتولی و من اعدائهم اتبرء و أن الموت و النشور حق و الساعة آتیة لا ریب فیها و أن الجنة و النار حق.

اللهم أدخلنا جنتك برحمتك و جنّبنا و احفظنا من عذابك بلطفك و احسانك یا لطیفاً بعباده یا أرحم الراحمین.

خداوندا! این تو هستی كه قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایت قرار دادی؛

خدایا! تو خود می دانی كه همواره آماده بوده ام آن چه را كه تو خود به من دادی در راه عشقی كه به راهت دارم نثار كنم. اگر جز این نبودم آن هم خواست تو بود.

پروردگارا رفتن در دست توست، من نمی دانم چه موقع خواهم رفت ولی می دانم كه از تو باید بخواهم مرا در ركاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده دینت بجنگم تا به فیض شهادت برسم.

خداوندا ولی امرت حضرت آیت الله خامنه ای را تا ظهور حضرت مهدی(عج)، زنده، پاینده و موفق بدار. آمین یا رب العالمین – من الله التوفیق

علی صیاد شیرازی، 19 دی ماه 1371 – 15 رجب 1413

 

روحش شاد ... راهش پر رهرو باد


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : دوشنبه 19 فروردین 1392  | 5:46 PM | نویسنده : قاسمعلی
یکی از برادران «شهید سید مرتضی آوینی» دیربازی است که در آمریکا سکونت دارد. آنچه در ادامه می‌آید، خلاصه یکی از نامه‌های مرتضی به این برادر است.

افسران - نامه آوینی به برادرش در آمریکا...!!!

«برادر!

دلم می‌خواست امروز که ایران، این پسر گم شده، بعد از قرن‌ها می‌رود که به آغوش خانواده‌ خویش بازگردد، در کنارم بودی و با هم زیر لوای اسلام عزیز و در کنار امام خمینی، این فرزند راستین محمد (ص) و این نشانه‌ خدا بر زمین، جهاد می‌کردیم.

گرفتار تاریکی بودیم که امام خمینی از قلب تاریخی که می‌رفت تا فراموش شود، چون محمد (ص) فریاد برآورد که «و اعتصمو بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا» همه به ریسمان خداوند چنگ بزنید و بیاویزید و پراکنده نشوید و ما که هنوز دست و پا می‌زدیم تا به خویشتن خویش بازگردیم، از این سخن تازه شدیم و دریافتیم که آن چه می‌جستیم، یافته‌ایم و به یقین رسیدیم. و حتی من که همواره بویی از محمد در مشام داشتم، در آغاز باور نمی‌کردم که در این ظلمتکده‌ زمین بتوان نقبی به سوی نور زد که ابعاد آنچه روی داد، آن همه گسترده بود که زمین را در بر می‌گرفت و خدا این تردید را که جز لمحه‌ای به طول نینجامید بر من ببخشاید و برق یقین بی‌هیچ واسطه‌ای بر دلم نشست، همان‌گونه که بر کوه سینا و ایمان آوردم.

و برادر! زمان گم شد و مکان و کویر بود و آنکه دعوت به حق می‌کرد محمد (ص) بود و خدا را شکر که گوش ایمان من به آوای الله آشنا بود و نمی‌دانی که چه خوش بود. با همان عشقی که اباذر با محمد (ص) بیعت کرد، ما به امام خمینی پیوستیم. و برادر، او را ندیده‌ای: دست خداست بر زمین؛ آن همه به صفات خداوندی آراسته است که هنگامی که دست محبتش را بر سر شیفتگان بالا می‌آورد، سایه‌اش زمین و آسمان را می‌پوشاند و آن زمان که از حکمت و عرفان سخن می‌گوید، می‌بینی که او خود نفس حقیقت است. من بوی خوشش را از نزدیک شنیده‌ام و صورتش را دیده‌ام که قهر موسی را دارد و لطف عیسی را و آرامش سنگین محمد (ص) را.

برادر!

ایران، مادر تمدن نوینی است که معیارها و مقیاس‌هایی دیگر دارد و حکمت و فلسفه‌ای دیگر و هنری دیگر و ... ادبیاتی دیگر. من هرگز نمی‌توانم وسعت مکتبی و فرهنگی این انقلاب را در این نامه تصور کنم،‌ اما برایت باز هم خواهم نوشت، هر چند که وقتم بسیار تنگ است.

مادر به تو گفت (در پشت تلفن) که من کار پیدا کرده‌ام. این چنین نیست؛ من زندگی یافته‌ام. عشق خمینی بزرگ و عظمت فرهنگی آنچه می‌گوید، مرا آن چنان شیفته‌ خود ساخته است که نمی‌توانم جز به حکمتی که در حال تدوین آن هستیم، بیندیشم و جز به فرهنگی که در حال احیای آن هستیم بیندیشم و جز به فرهنگی که در حال احیای آن هستیم ... و این فرهنگ آن همه با آن فرهنگ کهنه و منحط غرب متفاوت است و آن همه از آن فاصله دارد که نمی‌توان گفت.

کارم در راه خداست (فی سبیل الله) و برای آن پولی دریافت نمی‌کنم. تنها سهمی اندک از بیت‌المال می‌برم که خورد و خوراک را بس باشد و بس. جهادی را که آغاز کرده‌ایم، امام خمینی «جهاد سازندگی» نام نهاده است. شمشیرمان قلم است و بیل و کلنگ، و در راه سازندگی ایرانی آزاد گام نهاده‌ایم؛ ایرانی که منشاء حرکت نوین تاریخ و خاستگاه فرهنگ نوینی است که دنیای تاریک را سراسر در بر خواهد گرفت.

والسلام برادرت مرتضی (1358)»


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : جمعه 24 آذر 1391  | 11:54 PM | نویسنده : قاسمعلی

http://www.usbmasjed.ir/uploads/shahid-rowshan1_84239.jpg

در روستای سنگستان همدان به دنیا آمد. عقل رس که شد ، بیشتر وقت ها پا به پای پدر با مینی بوسشان راه می افتاد و در رکاب پدر بود تا کمک حالش باشد. دبیرستان را رفته بود مدرسه ی ((ابن سینا)) ی همدان . ابن سینا وقت جنگ 84 شهید داده بود . مصطفا سال 90 شد هشتاد و پنجمی ؛ جنگ ادامه داشت.


ادامه مطلب
نظرات 3
تاريخ : جمعه 24 آذر 1391  | 11:53 PM | نویسنده : قاسمعلی

http://www.teribon.ir/base/img/2012/01/19.jpg

از طرف پدری، جدش ((ملا مصطفی همدانی)) است و از  سمت مادری هم جدش می  رسد به ((آیت الله سید مهدی مهدوی اردکانی)) که هم دوره و هم دوره و هم درس آیت الله نخودکی اصفهانی(ره) بوده و درحوزه علمیه نجف درس می خوانده و مزارش در یزد زیارتگاه است. ریشه ات که توی خاک خوبی باشد و نور هم بتابد، مصطفا می شوی دیگر . کلمه ی مصطفا یعنی((برگزیده)).


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : جمعه 24 آذر 1391  | 11:52 PM | نویسنده : قاسمعلی

http://samadzadeh.com/Shahid/mAgha4.jpg

سرش زیر بار حرف زور نمی رفت.دلش را که انقلاب برد،مرد شهربانی را از همدان راهی یزد کردند تا به خیال شان دمش را قیچی کنند. مبارک بود این رفتن ؛ همانجا با مادر مصطفا آشنا شد ، صدیقه خانم.
آقا رحیم بعدتر ایام زیادی را توی جنگ گذارند.حالا اما اگر بپرسی : ((آقا رحیم! توی جبهه چه می کردی؟))جواب می گیری ((هیچی ما آن عقب ها بودیم!))کار که برای خدا باشد ، خدا برکتش را می دهد ، اصلا به تو مصطفی می دهد.
بابای مصطفی اینجور مردی است.


ادامه مطلب
نظرات 0

http://media.afsaran.ir/siw6hZ_535.jpg

گفتند طلب علم واجب است،
اما نگفتند چرا،
تا ما خودمان چشم و گوش باز کنیم و در اعصار مختلف،
چراهای مختلفش را ببینیم.
در یک عصر،علمی را که ناجی دینمان بود،
در عصری دیگر ناجی حریت و آزادی مان،
و امروز استقلالمان;
که نگهبان دینمان است و هم نگهبان حریت و آزادی مان.

وقتی این همه ارزش در گرو علم است ، آیا ارزش و جایگاه ((مداد العلما افضل من دماء الشهدا))بر کسی پوشیده می ماند ؟
ارزش کسی که بر مسند علم نشسته و هم می طهور شهادت را لاجرعه سر کشیده چطور ؟
ما محرومان درک مقام فقاهت و شهادت ، در وصف شهیدان سنگر علم چه می توانیم بگوییم،جز سکوت؟...
حکایت آقا مصطفی
حکایتی چنین است!

( موسسه فرهنگی هنری شاهد )


تقدیم به حضرت سید روح الله خمینی(ره)
امام ملت مقتدر مظلوم
و به حضرت آیت الله سید علی حسینی خامنه ای(مد ظله العالی)
و به علیرضای احمدی روشن


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : جمعه 24 آذر 1391  | 11:49 PM | نویسنده : قاسمعلی

مصطفي احمدي روشن در 17 شهريور 1358 چشم به جهان گشود.
در سال 1377 در رشته مهندسي شيمي وارد دانشگاه صنعتي شريف مي شود.
وي از بسيجيان فعال بود و در دوران دانشجويي به عنوان معاون فرهنگي بسيج دانشجويي دانشگاه شريف فعاليت مي نمود.
شهيد احمدي شخصي ولايتمدار و از شاگردان آيت الله خوشوقت استاد اخلاق تهران بوده است.
در سال 1381 در رشته مهندسي شيمي موفق به دريافت مدرك كارشناسي گرديد.

 

وي دانشجوي دكتراي دانشگاه صنعتي شريف و از نخبگان اين دانشگاه به شمار مي رفته است. اين شهيد كه به عنوان استاد دانشگاه نيز فعاليت مي كرد داراي چندين مقاله ISI به زبان هاي انگليسي و فارسي بوده است.
شهيد احمدي روشن عضو هيئت مديره يكي از شركت هاي تامين كالاي نيروگاه هسته اي نطنز اصفهان بود كه در زمينه تهيه و خريد تجهيزات هسته اي فعاليت داشت.
اين شهيد بزرگوار در هنگام شهادت معاون بازرگاني سايت نطنز بوده است. معاون بازرگاني سايت نطنز شخصي شوخ و باصفا و در عين حال در مديريت جدي و قاطع بوده است.
به گفته دوستان وي، شهيد احمدي روشن فردي ولايتمدار، اخلاق مدار و شوخ طبع بود، شهادت آرزوي شهيد احمدي روشن بود، او از شهادت نمي ترسيد و امروز به آرزويش رسيد.
شهيد احمدي هميشه مي گفت دعا كنيد تا من شهيد شوم و اگر شهيد شديد دست من را هم بگيريد.
شهيد احمدي داراي روحيه بسيجي و جهادي بود. او فردي خاص بود و دشمنان خوب فهميدند كه چه كسي را ترور كنند. وي اهل نماز اول وقت بود. ايشان داراي پشتكار بالا، پرتوان، پرتلاش، پرانرژي و توانمند در عرصه اجرايي و علمي بود. او در خط ولايت و سرسپرده بود، هميشه مي گفت دعا كنيد مثل ابراهيم مالك اشتر نشوم و مختار را تنها نگذارم. شهيد احمدي در راهپيمايي عظيم 9 دي حضور داشت و يك ولايتمدار به معناي واقعي بود، او شيفته رهبر معظم انقلاب اسلامي بود.
شهيد احمدي روشن صبح چهار شنبه 21 دي ماه 90 بر اثر انفجار يك بمب مغناطيسي در خودروي خود در ميدان كتابي ابتداي خيابان گل نبي تهران بدست عوامل استكبار به شهادت رسيد.
از شهيد احمدي روشن يك فرزند به نام "علي" به يادگار مانده است.


ادامه مطلب
نظرات 0