محور : اقتصاد اسلامي
* دكتر سيد كاظم صدر
چكيده: در اين مقاله، براساس ويژگيهاي روش علمي، تفاوت معرفت علمي ـ از جمله علم اقتصاد ـ از معرفت غير علمي ـ ا زجمله مكتب اقتصادي اسلام ـ بيان خواهد گرديد. همچنين، با اشاره به دو مرحلة گردآوري و داوري در فرايند تحقيقات علمي، رابطة متقابل علم اقتصاد و مكتب اقتصادي اسلام نشان داده ميشود. تعامل ياد شده حاكي از آن است كه اقتصاددان در تعيين اصول موضوعه (انگيزهها، مشوقها و اهداف تصميمگيران اقتصادي جامعه)، تعريف محدوديتها و قالبها، و نيز شناسايي موضوعات، مسائل و اولويتهاي اساسي جامعه براي الگوسازي از مكتب حاكم بر جامعه، بهره ميگيرد. در عين حال، مكتب اقتصادي نيز براي حل مشكلات اقتصادي جامعه، به تحقيقات علمي اقتصادي نيازمند است و با سياستگذاري درست اقتصادي، ميتواند فعاليتهاي مطلوب را گسترش دهد و از فعاليتهاي نامطلوب جلوگيري كند.
...
محور : اقتصاد اسلامي
* دكتر سيد كاظم صدر
چكيده: در اين مقاله، براساس ويژگيهاي روش علمي، تفاوت معرفت علمي ـ از جمله علم اقتصاد ـ از معرفت غير علمي ـ ا زجمله مكتب اقتصادي اسلام ـ بيان خواهد گرديد. همچنين، با اشاره به دو مرحلة گردآوري و داوري در فرايند تحقيقات علمي، رابطة متقابل علم اقتصاد و مكتب اقتصادي اسلام نشان داده ميشود. تعامل ياد شده حاكي از آن است كه اقتصاددان در تعيين اصول موضوعه (انگيزهها، مشوقها و اهداف تصميمگيران اقتصادي جامعه)، تعريف محدوديتها و قالبها، و نيز شناسايي موضوعات، مسائل و اولويتهاي اساسي جامعه براي الگوسازي از مكتب حاكم بر جامعه، بهره ميگيرد. در عين حال، مكتب اقتصادي نيز براي حل مشكلات اقتصادي جامعه، به تحقيقات علمي اقتصادي نيازمند است و با سياستگذاري درست اقتصادي، ميتواند فعاليتهاي مطلوب را گسترش دهد و از فعاليتهاي نامطلوب جلوگيري كند.
درحال حاضر، سؤالات بسياري در اقتصاد ما مطرح است، كه فكر و ذهن علاقهمندان به مكتب اقتصادي اسلام را براي پاسخگويي به آنها مشغول كرده است . نخست، يافتن راه حل براي مشكلات اقتصادي، از جمله بيكاري و تورم است، كه ماهيتاً عيني و تجربي به شمار ميروند و قاعدتاً راه حلّهاي علمي دارند. سؤال پيروان مكتب اقتصادي اسلام اين است كه آيا راهحلهاي مزبور، پذيرفتة مكتب نيز است؟ به عبارت ديگر، اگر مشكلات ياد شده از طريق علم اقتصاد متعارف تحليل و ريشهيابي شوند و نحوة از ميان برداشتن آنها را علم روشن كند، آيا اين راهحلها مستقل از مكتب، و در تمام نظامها قابل اجرا و تعقيب ميباشند؟ در اين صورت، تأكيد فراوان مكتب اسلام بر از ميان برداشتن فقر، گراني ، بيكاري، رباخواري، اتلاف و تضييع منابع كه در قرآن و روايات بارها به عنوان مشكلات سر راه مسلمانان براي رسيدن به سعادت و رستگاري ذكر شده است، بدون راه حل باقي نميماند و مسلمانان مجبور به دنبالهروي از و به كارگيري روش و شيوههايي كه در اقتصاد غير مسلمانان مطرح شده است، نميگردند؟ چنانچه بگوييم مكتب اسلام از آن مشكلات غافل نبوده و راههاي مناسب از ميان بردن آنها را ارائه داده است، با اين مسئله روبه رو ميشويم كه مكتب، معرفتي غير تجربي است و روش اجتهاد و استنباط آن نيز غير تجربي ميباشد. و طبيعتاً، نميتواند موضوعي تجربي را تجزيه و تحليل كند و براي آن راه حل عملي ارائه نمايد.
پرسش ديگري كه براي معتقدان به اقتصاد اسلامي مطرح است، چگونگي گسترش رفتارهاي توصيه شدة مكتب اسلام است. انفاق، وقف، قرض الحسنه،پرداخت انواع صدقات، و اقدام به عمران و آباداني، از جمله فعاليتهاي اقتصادي است كه ارزش والايي در مكتب اسلام دارد و انجام دادن آنها با كسب ثواب و پاداش اخروي همراه است. چگونه ميتوان مصرف كنندگان و توليد كنندگان را تشويق به انجام دادن اين فعاليتها كرد، و آنان را در اقتصاد گسترش داد؟ آيا اتخاذ برخي سياستهاي اقتصادي و كاربرد شيوههاي علمي، انگيزة انجام دادن آنها را تقويت نميكند وتسهيلاتي را فراهم نخواهد كرد؟ در اين صورت، ابزارها و ارائة طريقهاي علمي، چه تناسبي با مكتب خواهد داشت؟ ناظران اقتصاد اسلامي مشاهده ميكنند كه در برخي اوقات، مردم بيشتر به خيرات ، و مبرات و كمكهاي نوعدوستانه ميپردازند، و در برخي ديگر كمتر اين كار را انجام ميدهند؛ در حالي كه انجام دادن آنها پيوسته و در تمام اوقات ثواب دارد. ممكن است شناسايي عوامل تقويت كننده و بازدارنده، موجب شود كه سياستگذاران بتوانند با اتخاذ روشهاي مناسب، به توسعة فعاليتهاي مزبور كمك كنند. در اين صورت، پرسش مطرح شده تكرار ميشود كه آيا حتي براي گسترش آنچه خير است و ثواب دارد، بايد از علم اقتصاد استفاده كرد؛ علمي كه در اقتصادهاي غير اسلامي پديد آمده و رشد و نما كرده است؟
در قرآن كريم، اصول كلي بسياري از رفتارهاي اقتصادي بيان شده است، و در برخي موارد قوانين جزمي و قطعي تقرير ميشود مثلاً، در سورة بقره آية 276 آمده كه به خواست خداوند ، فقر و ركود نتيجه رباخواري، و رشد اقتصادي ثمرة صدقات است. در سورة حديد آية 11 و 18،آمده است كه هر كس براي خدا قرضالحسنه بدهد، چند برابر از او پاداش ميگيرد. در آيات مربوط به قرض الحسنه، هيچ دلالت قطعي مبني بر اينكه همة اين پاداشها معنوي است و در آخرت داده ميشود، نيست. سورة بقره آية 261، انفاق كردن را به سرمايهگذاري براي كشت گندم تشبيه كرده است،كه هر بذر آن 700 بذر توليد خواهد كرد. باز ، هيچ نشانة بارزي در آيه نيست كه اين بازدهي 70 هزار درصدي، همهاش در آخرت نصيب انفاق كننده خواهد شد. چگونه ميتوان اين آيات را تبيين و تفسير كرد و نشان داد كه رشد اقتصادي، دستاورد انفاقات و صدقات، و ركود و عقب ماندگي معلول رباخواري است. براي اين توضيح و تشريح، بايد از علم و معرفت تجربي استفاده كرد يا معرفت غير تجربي؟ در صورت اول، چه سازگاري و تناسبي ميان علم اقتصاد و مكتب اسلام وجود دارد؟ و در صورت دوم، چگونه ميتوان اميد داشت كه مفسران و اهل مكتب بيشتر از آنچه متأخران و معاصران ارائه كردهاند، توضيح دهند و روشنگري كنند؟
معضل موجود براي پاسخ دادن به سؤالات ياد شده و پرسشهاي مشابه، اين است كه ماهيت آنها علمي و تجربي است، ولي مكتب اسلام مقولهاي غير تجربي ميباشد. به همين جهت، مكتب اسلام نميتواند راه حلهاي علمي ارائه كند. از سوي ديگر، براي پيروان مكتب اسلام راهحلهاي علم اقتصاد براي تغيير وضع نامطلوب و رسيدن به وضعيت بهينه، اطمينان آور نميباشد و معلوم نيست كه اين راه، به خطا نرود و سر از اوضاع مورد نظر مكاتب غير اسلامي در نياورد. هدف اين مقاله، تبيين همين معضل است. در مباحث آينده، استدلال خواهد شد كه ميتوان راه حلهاي علمي براي نيل به مقاصد ذكر شده را به دست آورد؛ به طوري كه هم روشها و ابزارهاي به كار گرفته شده از ديدگاه مكتب اسلام مباح و مجاز باشند، و هم اطمينان داشت كه به كارگيري آنها دستاندركاران در صحنة اقتصاد را از وضع نابهينه به وضع بهينة مورد نظر اسلام هدايت خواهد كرد. در اين مباحث ، معلوم خواهد شد كه اگرچه معرفتي به نام علم اقتصاد اسلامي وجود ندارد، اما ميتوان علم اقتصاد متعارف را بر آموزههاي مكتب مبتني كرد و در چارچوب ارزشها و قوانين آن، سياستها و راه حلهايي كه فقر و گراني را از ميان برميدارديا صدقات را ترويج و گسترش ميدهد، پياده كرد. و به اين ترتيب، جامعة مسلمانان را به سر منزل مقصود و اقتصاد مورد نظر مكتب رساند. اين هدف پس از تشريح كمكهايي كه علم از مكتب ميگيرد و نيز استفادههايي كه مكتب براي نيل به اهداف خود از علم مينمايد، روشن خواهد شد.
براي تحقق اين امر، نخست معرفت علمي و غير علمي تعريف خواهد شد. براي آشنايي بيشتر با معرفت، نخست به اختصار روش علمي تشريح ميگردد، و ساختار قضاياي علمي توضيح داده ميشود. سپس، استفادههايي كه علم اقتصاد از هر مكتبي براي نظريهپردازي و الگوسازي مينمايد ، تشريح ميشود و نشان داده خواهد شد كه اين بهرهها را به سهولت، علم اقتصاد متعارف ميتواند از مكتب اقتصادي اسلام ببرد. همچنين، تشريح خواهد شد كه مكتب اسلام براي حل مشكلات عيني اقتصادي، حاكم كردن شرايط مطلوب اقتصادي و گسترش دادن رفتارهاي اقتصادي مورد نظر خود، ميتواند دستاوردها و تحليلهاي علمي اقتصادي را به كار گيرد. به طور خلاصه، داد وستدهاي علم و مكتب و استفادههاي متقابل آنها از هم براي رسيدن به اهداف خود، موضوع اين مقاله را تشكيل ميدهد.
1 -تعريف علم اقتصاد و روش علمي
علوم تجربي، معارفي هستند كه جنبه يا ويژگي معين يكي از هستيهاي جهان را مطالعه و بررسي ميكنند. البته، دامنة موضوع مورد بررسي آنها ثابت نيست، و با پيشرفت علم گسترش پيدا ميكند. به همين لحاظ، نميتوان بدقت موضوع هر علم، از جمله علم اقتصاد را تعريف كرد. براي مثال، نحوة انتخاب و تصميمگيري انسان، موضوع همة علوم انساني است. مسائلي نظير: توسعه، مهاجرت، شهرنشيني، اعتياد، فقر، آموزش و بهداشت بسته به مورد، در علوم: اقتصاد، جامعهشناسي، روانشناسي و علوم تربيتي بحث ميشود. از سوي ديگر، دامنة علم اقتصاد از انسان به حيوانات، در حال گسترش است. اخيراً، رشتهاي به نام اقتصاد آزمايشگاهي به اين علم اضافه شده است، كه در آن رفتارهاي اقتصادي جانوران مطالعه ميشود. (smith,1989) همچنين، براي توضيح انتخاب اصلح و تنازع بقا، اقتصاددانان نظرية مصرف كننده را به پرندگان نيز تعميم دادهاند.
بدين جهت، امروزه معارف بشري را به كمك روشي كه براي شناخت و استنباط در آنها به كار ميرود، معرفي ميكنند. تفاوت علوم انساني از هم و نيز علوم طبيعي از يكديگر، در شيوهاي است كه روش علمي را به كار ميبرند. در علم اقتصاد رفتار يا تصميمگيري انسان- مصرف كننده، توليد كننده و غيره- تابع دو عامل: سليقه يا خواست و نيز امكانات شخص يا گروه متصور ميشود. با فرض اينكه سليقة انسان در دورة مورد مطالعه ثابت باقي ميماند، تغيير در تصميمات وي معلول تغيير در امكانات او تلقي ميشود. از آنجا كه هم متغير مستقل و هم وابسته قابل مشاهدهاند، اقتصاددانان به كمك مشتقگيري جزئي، هر تغيير در تصميم را تابع تغييز در يكي از امكانات ميدانند و به كمك روش علمي، اين رابطهها را مطالعه ميكنند. البته، براي اينكه نشان دهند كه مثلاً تغيير در مقدار خريد مصرف كننده، در اثر تغيير در قيمت كالا، درآمد يا ديگر امكانات او بوده است، از برهان و استدلال استفاده ميكنند و به كمك آن سعي ميكنند كه فرضيههايي قابل ابطال ميان عوامل برونزا(امكانات) و عوامل درونزا (تصميم و انتخاب) وي ارائه دهند. اين شيوة به كارگيري روش علمي براي توضيح و پيشبيني رفتارهاي اقتصادي، علم اقتصاد را از ديگر علوم انساني ممتاز ميكند.
روش علمي، شيوهاي از شناخت و كسب معرفت است كه براساس آن، ارتباط ميان علت و معلول به كمك تجربه شناسايي ميشود. در اين روش، از برهان، استدلال، عقل و منطق براي رسيدن به رابطة ميان علت و معلول يا عامل برونزا و درونزا استفاده ميشود. منتهي، قضاوت دربارة اينكه رابطة كشف شده در عالم واقع و خارج از ذهن نيز وجود دارد- يعني رابطة مزبور صرفاً يك رابطة ذهني نيست- به عهدة تجربه گذاشته شده است. علت امر، اين است كه براي يافتن ارتباط ميان متغير مستقل و وابسته، اقتصاددان از عواملي كه به نظرش مهم نيست. صرف نظر ميكند و به اصطلاح، واقعيت را تجريد ميكند. مثلاً، در نظرية مصرف كننده، اقتصاددانان عوامل مؤثر را قيمت كالاها و درآمد مصرف كننده تلقي ميكند. به اين ترتيب، اثر ديگر عوامل نظير: تابستان و زمستان، عيدها وسوگواريها، وضعيت تأهل، جنسيت و وسيلة مبادله، بر مصرف بياهميت انگاشته ميشود. به همين جهت، در بازاري كه رفتار مصرف كننده به الگو درميآيد ، وجود همة عوامل ياد شده ناديده گرفته ميشود. هنگام آزمون فرضية استنتاج شده، معلوم ميشود كه عوامل صرف نظر شده، واقعاً بر تصميم مصرف كننده تأثيري ندارند. پس، اگر فرضيه ابطال شد، معلوم ميشود كه عوامل مزبور مؤثرند. و چنانچه فرضيه تأييد شد، نتيجهگيري ميشود كه آنچه فرض شده، خلاف واقع نبوده است؛ و لذا رابطهاي كه در الگو (دنياي تجربه شده) صادق بوده است، در دنياي واقعي نيز حاكم ميباشد. اين نتيجهگيري، به كمك آزمون و تجربه حاصل ميشود. به عبارت ديگر، قضاوت بود يا نبود رابطه ميان امكانات و مصرف كننده و تصميم او، و به طور كلي ميان عوامل برونزا و درونزا بر عهدة تجربه است . و عقل نقشي در آن ندارد. روابطي كه در الگو استخراج ميشود، مبتني بر استدلال و برهان است، و صحت آنها را عقل بايد تأييد كند. اما برقرار بودن همين رابطه در دنياي بيرون از ذهن و در بازار، با تجربه معلوم و مشخص ميشود.. مبتني بر استدلال و برهان است، و صحت آنها راعقل بايد تأييد كند. اما برقرار بودن همين رابطه در دنياي بيرون از ذهن و در بازار با تجربه معلوم و مشخص ميشود.
خصوصيات تجربههايي كه در علوم صورت ميگيرد و به طور كلي اوصاف روش علمي، به شرح ذيل است. (سروش،1366):
1.منظور از تجربه در علوم، تجربههاي شخصي نيست. مراد از آن، تجربههاي منظم و قابل تكرار است كه به وسيلة همة دانشمندان در مكانهاي مختلف قابل انجام باشد.
2.تجربههاي علمي، بر اساس فرضيههاي علمي صورت ميگيرد. هيچ عالمي، بيهدف و بدون انديشة قبلي، تجربه نميكند. فرضيههاي علمي نيز به كمك الگوهاي علمي استباط يا استخراج ميشوند.
3.روابط يا ارتباط ميان عوامل برونزا و درونزا كه در علوم تجربه ميشوند، شكل قضيه را دارند و كلي به شمار ميروند. يعني، در تمام حالات و شرايطي كه خود قضيه معين ميكند، صادق خواهند بود.
4. فرضيههاي علمي فقط تحت شرايطي كه در خود فرضيه بيان ميشود، صادق به شمار ميروند. بر خلاف قضاياي فلسفي كه در تمام حالات و شرايط برقرار ميباشند. فرضيههاي علمي فقط در شرايط مقرر شده در خود فرضيه توضيح دهندهاند. مثلاً، در قانون تقاضا تصريح ميشود در شرايطي كه درآمد و قيمت نسبي ساير كالاها ثابت باشد، اگر قيمت نسبي كالاي مورد نظر مصرف كننده كاهش يابد مصرف آن زياد ميشود.
5. به خاطر پيش بيني مشروط فوق، فرضيههاي علمي وقوع برخي حوادث را غير ممكن اعلام ميكنند. به همين جهت، آنها قابل ابطال ميباشند. مثلاً، قانون تقاضا اعلام ميدارد كه در شرايط ثبات قيمتها و درآمد مصرف كننده، امكان ندارد اگرقيمت كالايي كه وي مصرف ميكند پايين آيد، مصرف كننده مصرف خود را بالا نبرد. به خاطر همين پيش بيني قابل مشاهده، فرضيههاي علمي قابل ابطال هستند.
چنانچه فرضيهاي در تجربههاي مكرر به وسيلة علماي متعدد ابطال نشد، تأييد تجربي ميشود و نظريه ناميده ميشود. چنانچه خود نظريه در تجربههاي بيشتر و گستردهتر ابطال نگرديد و تجربههاي مكرر يافتههاي قبلي را مرتباً تأييد كردند، نظريه به قانون تبديل ميگردد.
ساختار نظريهها و الگوهاي علمي
هر نظرية علمي، از سه ركن تشكيل شده است: اصل موضوعه، تعيين شرايط وقوع حادثه و پيش بيني حادثه يا اتفاقي كه رخ ميدهد (silberberg,1990).
اصل موضوع، عبارت است از اصل، انگيزه يا قضيهاي كه خود محقق مقرر ميدارد. ويژگي اصل موضوعه آن است كه تقرير آن ، نيازمند ارائة دليل و برهان نيست. همچنين،لازم نيست كه بر اثر تجربه پديد آمده باشد. اصل موضوعه بيان يك علت يا انگيزه براي عمل و عكس العمل انسانها و اشياء به ترتيب در علوم انساني و طبيعي است. محقق نيازي ندارد كه براي صحت آن، دليل ارائه كند، زيرا ديگران فرض ميكنند كه اصل مزبور برقرار باشد. مهم آن است كه اين اصل، بتواند توضيح دهندة رفتار يا گرايش شخص يا شيء مورد نظر باشد. براي مثال در نظرية مصرف كننده، اصل موضوع، عقلايي بودن وي است.
ركن يا جزء دوم هر نظريه، معرفي شرايطي است كه طي آنها، حركت مورد نظر از موضوع مورد مطالعه سر ميزند . يكي از تفاوتهاي نظريههاي علمي با قضاياي فلسفي، همين است كه حوادث پيش بيني شده در علوم فقط در شرايطي كه در نظريه تعيين شده است، رخ ميدهد؛ در حالي كه قضايايي فلسفي، هميشه و در همه جا صادق هستند البته، اين شرايط بايد ملموس و قابل مشاهده باشند تا حضور وفقدان آنها، به سهولت درك شود.
ركن سوم هر نظريه، رخدادي است كه پيش بيني ميشود در صورت حضور شرايط ياد شده، اتفاق خواهد افتاد. اين حادثه يا رفتار نيز بايد قابل مشاهده باشد، و از نظر حدوث نيز به شكل يك قضيه باشد. چنانكه پيشتر گفته شد، همين حوادث و رخدادهاي پيش بيني شده، به وسيلة نظريههاي علمي به تجربه گذاشته ميشود و در صورت يافتن تأييد تجربي، اعتبار علمي مييابند. در عين حال، ممكن است كه رخداد پيش بيني شده صورت نگيرد، چون عقلاً چنين اتفاقي محال نيست. محال است كه قضاياي فلسفي نقض شوند، ولي قضاياي علمي چنين نيستند.
هر نظرية علمي، مبتني بر يك الگو ميباشد كه عبارت است از قالب يا چار چوبي كه طي آن، دنياي خارج از عوامل غير مؤثر تجريد ميشود و فقط عوامل اثرگذار باقي ميماند. قالبي كه در علم اقتصاد معمولاً انتخاب ميشود، بازار رقابت كامل يا ديگر بازارهاست. رفتار مصرف كننده و توليد كننده به صورت فردي يا گروهي، در اين قالبها مطالعه ميشود. چالش اصلي براي هر اقتصاددان، آن است كه بتواند به كمك برهان و استدلال، و بر اساس اصل موضوعه، رابطهاي قابل مشاهده و ابطال ميان عواملي كه به نظر او مؤثرند- عوامل برونزا- و تصميم مصرف كننده يا توليد كننده- عامل درونزا – به دست آورد. براي اين منظور، اقتصاددانان از برهانها و استدلالهاي رياضي استفاده ميكنند. به همين جهت، كاربرد جبر خطي و بهينهيابيهاي مقيد در علم اقتصاد، بسيار توسعه يافته است.
اهميت اصل موضوعه در الگو سازي، توضيح دهندگي آن است؛ به طوري كه محقق بر اساس آن بتواند استدلال و پيش بيني كند كه فرد مورد مطالعه، چه رفتاري از خود نشان ميدهد.
فرايند نظريهپردازي در علوم، به دو مرحلة : گردآوري و داوري تقسيم ميشود. (سروش، 1366).
مرحلة اول، فرايند ساختن و ارائة فرضية علمي است. مرحلة دوم آزمون آن به كمك تجربه است. هنگامي مرحلة گردآوري آغاز ميشود، كه محقق درصدد مطالعة يك پديده برميآيد و به كاوش و مشاهده ميپردازد. پس از اطمينان از طراحي آزمايش يا وجود اطلاعات و نيز تشخيص عوامل اثرگذار بر موضوع مورد مطالعه، به انتخاب اصل موضوعه و ساختن الگو ميپردازد . وقتي اين مرحله پايان مييابد كه محقق بتواند يك رابطة قابل مشاهده و ابطال به دست آورد. آزمون وجود اين رابطه به كمك تجربههاي مكرر و منظم، مرحلة داوري را تشكيل ميدهد. در مرحلة اخير، فرهنگ و پيشداورياي محقق هيچ تأثيري ندارد، زيرا تجربه كردن و نتيجهگيري از آن، بايد فارغ از هرگونه دخالت نظر يا پيشداوري محقق باشد. ولي در مرحلة گردآوري، چنين نيست. با انتخاب اصل موضوعه، عوامل مؤثر و شرايط ظهور رفتار، همه ميتواند تحت تأثير فرهنگ و انديشه محقق باشد. آنچه علوم تجربي را اثباتي و بيطرف ميكند، همين مرحلة داوري است كه تنها وجه مشترك همة معارف تجربي است. ولي در مرحلة گردآوري، چنين نيست. در مبحث بعد، نشان داده خواهد شد كه اين مرحله، به شدت تحت تأثير مكتب فكري و انديشههاي محقق است. در عين حال، مرحلة گردآوري، مقدمه و پيش نياز مرحلة داوري است كه بدون طي آن، نميتوان به مرحلة اخير رسيد. چنانكه گفته شد، علوم تجربي به اعتبار همين مرحلة داوري، اثباتي تلقي ميشوند. هر معرفتي كه بتواند به اين مرحله برسد، علم است. اگر محققان اقتصاد اسلامي بتوانند مرحلة گردآوري را بر اساس ارشادهاي مكتب اسلام تدوين كنند، مثلاً نخست الگويي براي توضيح دادن اين آموزة قرآني كه صدقات موجب رشد و توسعه، و ربا باعث ركود و فقر ميشود، تدوين كنند؛ و سپس رابطهاي قابل مشاهده و ابطال پذير به دست آورند ؛ و در نهايت اين رابطه را در مرحلة داوري به محك تجربه بگذارند، ايشان تحقيق علمي و اثباتي انجام دادهاند كه در صورت تأييد شدن رابطة استخراج شده با تجربههاي مكرر، محققان ياد شده نظريهاي جديد در علم اقتضاد ارائه كردهاند. از همين جا، روشن ميشود كه معرفتي به نام علم اقتصاد اسلامي وجود ندارد. اگر هر كاوشي بر اساس هر مكتبي به مرحلة گردآوري برسد- يعني، يك پيش بيني مشروط رفتاري بنمايد و اين پيش بيني از بوتة امتحان موفق بيرون آيد- اين تحقيق كاوشي است علمي، و نه مكتبي.
استفادههاي علم از مكتب
حال كه تعريف علم و معرفت تجربي، و ساختار قضاياي علمي و فرآيند نظريهپردازي علمي تبيين شد، به استفادههاي علم از مكتب ميپردازيم و بهرههاي اقتصاددان از مكتب اسلام را تشريح ميكنيم.
1. نظريههاي علمي- چنانكه گفته شد- شكل قضاياي فلسفي را دارند، و بايد كلي و قابل تطبيق بر همة موارد شمول خود باشند. به علاوه،اين نظريهها يك رابطة علت و معلولي را ميان يك يا چند عامل برونزا، و يك عامل درونزا بيان ميكنند. در فرايند الگوسازي نيز ـ چنانكه ذكر شد ـ با استدلال منطقي از صغري ـ كه اصل موضوعه است ـ، به نتيجه ـ كه همان پيش بيني يك رخداد است- ميرسند. بيان تمام اين مراحل، نياز به استفاده از دانش فلسفه و منطق دارد. بدون تبعيت از يك مكتب فلسفي خاص، نميتوان الگو ساخت و نظريه ارائه كرد. استدلال منطقي درالگو، بايد تابع يكي از اشكال استدلال كه در منطق بيان گرديده باشد تا از مغالطه تفكيك شود، و مورد قبول همة اهل علم قرار گيرد. منظق به كار گرفته شده، ممكن است منطق رياضي باشد. اين منطق نيز عقلي است، ولي با متغيرهاي كمي سروكار دارد. برهانها و اثباتهايي كه در رياضيات صورت ميگيرد، همه تابع اشكال صحيح استدلال و استنتاج منطقي است. منطق و فلسفه – چنانكه ميدانيم- معارفي عقلياند و تجربي به شمار نميروند.
بيان يك رابطة علي ميان عوامل برونزا و درونزا، مستلزم قبول رابطة عليت است كه در فلسفه از آن بحث ميشود (Branson,1989). هيچ يك از علوم، صلاحيت اثبات چنين رابطهاي را ندارند. همچنين، قوانين مربوط به تغيير و حركت، از فلسفه گرفته ميشود.
با اين وصف، نوع فلسفهاي كه يك مكتب بر آن استوار است و يك عالم بدان معتقد ميباشد، تأثير چشمگيري بر قضايا و روابط علمي دارد. بر اساس فلسفة اثبات گرايي ، هيچ معرفت غير تجربي معنادار نيست. (سروش ، 1366). بر اساس فلسفة حسي، نميتوان به قانون عليت ميان پديدهها قايل بود. از قول ويلهلم استوالد، شيميدان و فيزيكدان اوايل قرن بيستم ميلادي، كه موضع پازيتيويست داشت، نقل شده است كه بر اساس اصل بقاي عناصر، نميتوان گفت عناصرشيميايي كه با هم تركيب ميشوند پس از تجزيه دوباره به همانهايي كه بودند تبديل ميشوند، بلكه بايد گفت كه عناصري شبيه آنها به دست ميآيند. (سروش، 1366).
2. استفادة دومي كه علم از فلسفة مورد پذيرش مكتب ميكند. دانستن اعتبار روش تجربي در كسب معرفت است. بدين معنا كه، اين روش مفيد علم و يقين هست يا نيست. به علاوه، نوع هستي موضوع خود علم يا آن وجه از موجودات كه مورد مطالعه قرار ميگيرد؛ به وسيلة فلسفه تبيين ميشود ، كه چه نوع وجودي دارد. (صدر، بيتا). مثلاً ، موضوع مورد مطالعه در حقوق و فقه، اعتباري و موضوع علم پزشكي، حقيقي است. اما موضوع مورد مطالعة علوم انساني و تجربي، چه نحو وجودي دارد؟ اگر حقيقي است، ميتوان براي آن قوانين واقعي و عيني در خارج از ذهن انسان پيدا كرد. در غير اين صورت ، قواعد حاكم بر آنها نيز اعتباري خواهد بود. پس به طور كلي، نوع وجود رفتارهاي: اقتصادي، اجتماعي، و رواني، و نوع رابطة عليت حاكم برآنها و ماهيت علل مزبور، اعم از حقيقي و اعتباري، همه را فلسفه روشن ميگرداند. چنانكه اشاره شد، بسته به اينكه جهان بيني هر مكتب مبتني بر فلسفة الهي، مادي، اثباتي، حسي و غيره باشد، پاسخي كه علما از فلاسفه در اين باب ميگيرند، متفاوت است. در فلسفة اثباتي، معلومات غير تجربي معنادار نيست. ابوعلي سينا و اكثر فلاسفة اسلامي، تجربه را مفيد علم ميدانستند (مطهري،1361). فلاسفة جديد (سروش، 1366) و شهيد محمد باقر صدر (صدر (سيدرضا، بيتا)، تجربه را يقين آور نميدانند . پوپر نشان ميدهد كه با استقراء ناقص – كه در روش علمي از آن استفاده ميشود، فقط ميتوان تسري فرضيههاي علمي را ـ كه قبلاً با منطق و استدلال عقلي استخراج شدهاند ـ به دنياي واقعي ابطال كرد. با استقراء ناقص همان طور كه فلاسفة يوناني و اسلامي نشان دادهاند – نميتوان وجود رابطهاي را اثبات كرد. به همين جهت، پوپر(پوپر،1370). نتيجه گرفته است كه با تجربه و كاربرد روش علمي، فقط ميتوان فرضيههاي علمي را باطل كرد. (گنجي، 1366).
بر اساس فلسفة آزاد، (صدر (سيدرضا) بيتا). قانون «تقاضا و عرضه» و به طور كلي تمام قوانين تجربي، جزمي و حتمي نيستند: بلكه خلاف آنها محال نيست صورت بگيرد. اما رسيدن مصرف كننده يا توليد كننده به تعادل و نيز پيدايش تعادل عمومي در اقتصاد از نظر هستيشناسي، نيازمند تحقيقات بيشتر فلسفي است. حتي وجود خود جامعة انساني كه رفتارهاي جمعي و كلان آن در علم اقتصاد مطالعه ميشود، نيازمند تبيين بيشتري از جنبة هستي شناسي است.
در مكتب سوسياليسم، جامعه اصيل است؛ يعني، داراي وجودي حقيقي است. بر عكس، در مكتب سرمايهداري فرد اصالت دارد . از اين رو، جامعه مجموعه افراد است، و فقط وجودي اعتباري دارد. فلاسفة اسلامي، وحدت نظر دربارة وجود جامعه ندارند. اما شهيد مطهري، آن را نوعي مركب طبيعي و بنابراين اصيل تلقي ميكند با اين وصف، معناي سنتهايي كه خداوند در قرآن تقرير فرموده، كه بر جوامع بشري حاكم است و از جمله نقش ربا و انفاق در جامعه، تبيين ميشود كه وجودي حقيقي دارند.
پس، به طور خلاصه استفادة دومي كه علم از مكتب و فلسفة زير بناي آن ميكند، اين است كه: اولاً، موضوع مورد مطالعه در علم چه نوع هستي دارد، و چه اندازه قانونمند است؟
ثانياً، آيا قوانين مزبور را ميتوان شناخت؟ و بالاخره، روش علمي كه براي كشف آنها به كار برده ميشود، چقدر اعتبار معرفتي دارد و محقق را به يقين ميرساند؟
3. استفادة سومي كه علم از مكتب مينمايد، استنباط اصول موضوعه است (صدر ، بيتا). اصول مزبور، هدف يا انگيزة رفتار را در علوم انساني، عكس العملهاي غريزي را در حيوانات و گرايشها را در جامدات بيان ميكنند. اصول موضوعه، مقولههايي علمي و قابل تجربه نيستند. و لذا اعتبار آنها را علم تعيين نميكند. از سوي ديگر، كلي و قابل تطبيق بر همة هستيها نيستند. و به همين جهت، قضية فلسفي به شمار نميروند. اين تقريرات غير علمي و غير فلسفي، توضيح دهندة علت تصميمات در علوم انساني، و عكس العملها و تغييرات در علوم طبيعي هستند؛ منتهي در حوزة محدود همان علوم، فرهنگ و اطلاعات محققان ، نقش مؤثري در انتخاب اصل موضوعه از سوي ايشان دارد.
در واقع، اصل موضوعه، خود يك قضيه است؛ البته، قضيهاي كه نه در فلسفه ثابت شده، و نه در علم به تأييد رسيده است. حسن انتخاب اصل موضوعه، در اين است كه عالم به كمك آن و با برهان و استدلال، بتواند به رابطهاي علمي برسد. تأييد تجربي رابطة حاصله، نه نشانة درستي اصل موضوعه است؛ و نه تأييد شدن آن، نشانة غلط بودن آن است. منتهي، در صورت تأييد رابطة علمي ، اصل موضوعه و مرحلة گردآوري طي شده، مورد توجه ديگر محققان براي استخراج روابط علمي جديد قرار ميگيرد، شهرت علمي مييابد.
4. مسئله، مشكل يا موضوع مورد مطالعه را، مكتب به عالم معرفي ميكند. از نظر مكتب، برخي مشكلات در اقتصاد بايد رفع شوند يا برخي سؤالات پيش آمده، براي سياستگذاران بايد روشن گردند. بنابراين، آنچه قبيح و مشكلزاست، به وسيلة مكتب تعريف ميشود، و عالم تشويق ميگردد تا به حل آن بپردازد. همچنين، آنچه مطلوب و ايدهآل است، باز از سوي مكتب معرفي ميگردد، و علماي پيرو آن مكتب به ارائة طريق دعوت ميشوند.
مثلاً، رباخواري در مكتب سرمايهداري مجاز شمرده شده است. به همين جهت، بازار وام در پناه قوانين اين مكتب قابل تشكيل است، و قرض دهندگان و گيرندگان نيز ميتوانند در آن به داد و ستد وام بپردازند. اقتصاددانان پرورش يافته در آن مكتب نيز خود به خود، به توضيح پديدههاي اقتصادي موجود در جامعة خود ميپردازند و تعادل مصرف كنندگان، سرمايهگذاران و پس انداز كنندگان و بازارهاي: پول، سرمايه و وام را در طي زمان، مطالعه ميكنند . آنان در الگوهاي خود، از نرخ بهرة وام كه براي مصرف كننده و سرمايهگذار يك عامل برونزا شمرده ميشود و در عين حال قابل مشاهده و اندازهگيري است، استفاده ميكنند.
در مقابل، دين اسلام مانند ساير اديان الهي، ربا را تحريم و قرآن كريم آن را عامل فقر و بدبختي معرفي كرده است .همين موضوع، اقتصاددانان مسلمان را بر آن داشت تا الگوهاي علمي بديلي براي توضيح رفتارهاي اقتصادي ارائه دهند؛ بدون آنكه از بازار وام و نرخ بهره استفاده كنند. از جمله، ايشان توفيق يافتند كه براي فعاليت بانكداري، الگويي غيرربوي ارائه دهند. (khan, 1986)اين الگو، با آنكه از مكتب اسلام برآمده، يك الگوي علمي است و با تجربههاي تكرار پذير از سوي مسلمانان و غير مسلمانان قابل تأييد يا ابطال است. چون در عمل پيشبينيهاي آن توضيح دهنده از آب درآمده، مورد توجه اقتصاددانان و بانكداران غير مسلمان نيز قرار گرفت؛ به طوري كه برخي از آنان به تأسيس بانك اسلامي يا آغاز فعاليت مزبور در كنار بانكداري سنتي پرداختند (Iqbal, 2000).
مثال ديگر كه ميتوان ارائه كرد، ارائة الگوي درآمد دائمي ، از سوي فريدمن است (Branson, 1989). اعتقاد فريدمن به نظام بازار و آزاد از هر گونه دخالت دولت، با تحليلهاي كينز كه براي دولت نقش مؤثري در مديريت تقاضاي كل و رساندن اقتصاد به تعادل به كمك سياستهاي مالي و پولي قايل بود، در تعارض قرار داشت. لذا ،لازم بود يا بر تحليلهاي كينز خدشه كند يا الگويي بديل ارائه دهد. اساس تحليل كينز براي نشان دادن نقش دولت، تأثير مخارج بخش عمومي بر درآمد ملي، از طريق ضريب افزايش است. كينز اين ضريب را در نظرية مصرف خود، معرفي ميكند و به كمك آن، تأثير مضاعف مصرف، سرمايهگذاري ، و مخارج دولت را بر درآمد ملي نشان ميدهد. فريدمن در نظرية مصرف خود، مصرف اشخاص را تابع درآمد دائمي- و نه درآمد جاري ايشان- معرفي نمايد. وي به كمك تحليل خود، ضريب افزايش را به شكل جديدي استخراج ميكند و نشان ميدهد كه مخارج دولت، نميتواند اثر مورد ادعاي كينز را بر درآمد ملي داشته باشد (Branson, 1989) . بنابراين، نقشي را كه كينز براي دولت در رساندن اقتصاد به تعادل قايل بود، خنثي ميسازد و دخالت نكردن دولت را به مصلحت اقتصاد معرفي ميكند.
در مكتب سرمايهداري، نقش و دخالت دولت پيوسته سؤال بر انگيز بوده، و از زمان آدام اسمت تا كنون در اين باره بحث شده است. مسائلي همچون: آزاد سازي و خصوصي سازي را ، اين مكتب پيش پاي اقتصاددانان قرار داده است.
با اين وصف، ميتوان انتطار داشت كه مكتب اسلام نيز نقش تعيين كنندهاي در هدايت پژوهشهاي اقتصاددانان ايفا كند. اين مكتب از يك سو، فقر، بيكاري، گراني و اتلاف منابع را از جمله مشكلات اقتصادي معرفي ميكند، و از سوي ديگر توسعه، عمران و آبادي، اشتغال، سروسامان يافتن امور، و برقراري عدالت را جزء اهداف اقتصادي قلمداد مينمايد. اين مسائل و اهداف، ميتواند به تحقيقات اقتصاددانان مسلمان جهت دهد، و زمينة راهكارها و الگوسازيهاي جديد در علم اقتصاد را فراهم آورد.
5. محققان هنگام الگو سازي، هم دنياي خارج را تجريد ميكنند و هم، قالب يا دنيايي ايدهآل را رسم ميكنند تا موضوع مطالعة خود را در آن مطالعه نمايند. مثلاً، در فيزيك كاوشگران فضاي بدون اصطكاك را در نظر ميگيرند، و حركت اجسام را در اين قالب تحليل ميكنند. در علم اقتصاد، بازار رقابت كامل يا قالب ساير بازارها، براي بررسي رفتار مصرف كنندگان و توليد كنندگان به كار برده ميشود. اين قالبها از اين نظر ايدهآل است، كه بررسي موضوع مطالعه، در چارچوب آنها به مراتب سهلتر و سادهتر از دنياي واقعي ميباشد. البته، ايدهآل بودن آنها جنبه علمي دارد، ارزشي نيست؛ زيرا تجزيه و تحليل علمي را هم ممكن و هم ساده، ميسازد.
در علوم انساني، انتخاب اين قالبها بسيار دشوار ميباشد، زيرا هدف اين علوم توضيح تصميمگيري انسانهاست ؛ منظور از انتخابها، انتخابهايي است كه ظهور خارجي دارد، و در جامعة انساني قابل رؤيت است. آن بخش و فضايي كه در جامعه رفتارهاي مزبور مشاهده ميشود، محيطهايي معلوم و مشخص است. فعاليتها يا تصميمگيريهاي اقتصادي، در بازار، كارخانه، مزرعه، منزل، شركتها ، تعاونيها، بانكها، بانك مركزي و خزانة دولت ديده ميشود. تشكيل اين واحدها و سازمانها در جامعه، بالطبع قانوني و مجاز است. از همين تشكيلات مجاز، اقتصاددانان الهام ميگيرند، و قالبهاي ايدهآل خود را ميسازند. مثلاً، انواع بازارهاي موجود براي كالاها و نهادهها را به چهار قالب درآوردهاند. انواع تشكيلات و سازوكارهاي توليدي را به صورت بنگاه ، و انواع افراد، خانوارها و اشخاص را به شكل مصرف كننده معرفي كردهاند. مفاهيم مصرف كننده و بنگاه ، مفاهيمي ذهني و نظري به شمار ميروند، كه از تجريد واقعيتهاي خارجي حاصل شدهاند. غرض از تجريد آنها، سهولت تحليل و بررسي رفتار آنهاست؛ يعني، رفتار همين موجودات فرضي و ايدهآل. البته، هنر اقتصاددانان آن است كه پس از تحليل، رفتاري قابل مشاهده و ابطال براي آنان استخراج ميكنند وبه محك تجربه ميگذارند . به همين جهت، علت انتخاب بازارهاي چهارگانه به صورت قالبهاي ايدهآل براي داد و ستد ، سهولت كاوش و استخراج فرضيههاي رفتاري است.
اما به هر حال، اين قالبها- چنانكه ذكر شد – از جامعه و دنياي خارج الهام گرفته شدهاند، و به صورت تجريد شده و ايدهآل براي تحليل، فرض و معرفي گرديدهاند. در مكاتب سوسياليستي بويژه نوع ماركسيستي آن، دولت به نمايندگي از طرف طبقة زحمتكش، صاحب عوامل و ابزار توليد و تصميم گيرندة عمدة اقتصادي است. در اين اقتصادها، از الگوي بازار براي توضيح تصميات دولت استفاده نميشود، بلكه الگوهاي برنامهريزي متمركز و نيمه متمركز به كار گرفته شود. بنابر اين، آشكار ميگردد كه انتخاب قالبهاي ايدهآل به وسيلة اقتصاددانان، از فرهنگ و مكتب آنان اثر ميپذيرد.
مكتب اسلام نيز ميتواند همين تأثير را بر علم اقتصاد بگذارد. بالطبع بازار، قالبي مجاز در مكتب اسلام است. با اصلاحاتي كه پيامبر اكرم (ص) در داد و ستدها در صدر اسلام به عمل آوردند، الگويي از بازار اسلامي را براي اقتصاددانان قابل تعريف ساختند. نهاد ديگري كه پيامبر اكرم(ص) تأسيس كردند، بيت المال است. اين نهاد، نقش عظيمي را در اقتصاد صدر اسلام ايفا كرد؛ به طوري كه تمام سياستهاي مالي، پولي و كلان اقتصادي در آن گرفته ميشد. به نظر ميرسد كه اقتصاددانان مسلمان با انتخاب اين قالب براي توضيح تصميمات بخش عمومي و ارائة الگويي براي نحوة بهينه يابي اين تصميمات، قادر باشند مشاركت جديد و بزرگي در علم اقتصاد بنمايند، و اين دستاورد را به الگوي بانكداري اسلامي اضافه كنند.
در فرهنگ اسلامي – چنان كه گفته شد – بر رفتارهاي خير و كمك رساني به نيازمندان بسيار تأكيد شده است. البته، اين رفتارها در علم اقتصاد به تفصيل تحليل و بررسي شده است. اما آنچه باقي مانده، همان پيش بيني قرآن است؛ كه توسعة اين رفتارها موجب رشد درآمد و رفاه اقتصادي در هر جامعهاي ميشود. بنابراين، چالش ديگري كه براي اقتصاددانان مسلمان ميتوان تصور كرد، ارائة قالبي است كه آثار انفاق، زكات، خمس، وقف، قرض الحسنه و بقيه كردارهاي مستحب را بر افزايش درآمد ملي و بهبود توزيع آن تبيين كند.
6. الگوي تعادل عمومي و بسياري از الگوهاي ديگر در علم اقتصاد، نيازمند تبيين و كاربرد «تابع رفاه اجتماعي» ميباشند تا بتوانند نقطة تعادل سراسري يا ديگر نقاط بهينه را معين سازند. كنت ارو ضمن ارائه «نظرية عدم امكان» نشان داده است Henderson, 1980)) كه اگر بخواهيم به فرضهاي «حاكميت مصرف كننده» و ديگر فرضهايي كه در نظرية مصرف كننده منظور ميشود و همچنين به نظام دمكراسي پايبند باشيم، امكان ندارد كه بتوانيم تابع رفاه اجتماعي را به دست آوريم. از جمله فرضهاي نظرية مزبور اين است كه در جامعه نه ديكتاتوري وجود دارد، و نه يك ايدئولوژي واحد حاكم است.
آنچه براي نيل به يك تابع رفاه اجتماعي ضرورت دارد، وجود تفاهم و اشتراك نظر در ميان افراد جامعه نسبت به اولويتهاي اجتماعي است. به عبارت ديگر، اگر نظام ترجيحات افراد جامعه به گونهاي باشد كه تقدم و تأخر انتخابها در سليقة آنان يكسان يا مشابه باشد، در اين صورت همراه با ساير فرضهاي ارو، ميتوان به يك تابع رفاه اجتماعي كه مركب از توابع مطلوبيت افراد باشد رسيد. در غير اين صورت، چنين امكاني وجود ندارد.
شكي نيست كه مكتب و فرهنگ مردم، نقش آشكاري در تعريف اولويتها و تشكيل سليقة افراد دارد. حال، اگر افراد اين مكتب را آزادانه انتخاب كرده باشند و در عين حال امكان آزادي عمل و انتخاب براي پيروان مكاتب وجود داشته باشد، دستيابي به يك تابع رفاه اجتماعي نيز امكان خواهد داشت.
روشن است كه نظام ارزشي جامعه و تعريفي كه از عدالت در آن جامعه مورد قبول و اجراست، در تابع رفاه اجتماعي آن منعكس است. قضاوت در مورد وضعيتهايي كه طبق تعريف پارتو كارآمـد ميباشند و همچنين وضعيتهايي كـه بـه طور نسبي كـارآمد هستنـد Fricedman, 1985)) همه در تابع رفاه اجتماعي نهفته است. بنابراين، نقش مكتب و نظام ارزشي آن، و نيز تلقي مكتب از عدالت و نحوة تحقق آن در جامعه، همه در اين تابع منعكس است.
در دين اسلام، مسلمانان بايد به اصول دين يا جهان بيني اين مكتب، با برهان و دليل و بدون دنباله روي يا تقليد از ديگر اشخاص، اعتقاد پيدا كنند. بالطبع، مسلمانان به احكام و قوانين اسلام نيز از همين طريق وابستگي پيدا ميكنند. پيامبر اكرم(ص) پس از هجرت به مدينه و در اولين اقدام، يك پيماني عمومي را تصويب كردند كه در واقع، قانون اساسي تشكيل يك جامعة اسلامي به شمار ميآمد. در اين پيمان، رهبري و داوري پيامبر(ص) براي همة افراد جامعه، و در عين حال آزادي عمل به دين خود براي يهوديان و مسيحيان در نظر گرفته شد. به عبارت ديگر، لازمة زندگي و برخورداري از يك جامعه اسلامي، مسلمان بودن نبود. در عوض، همة افراد آن، اعم از مسلمان و غير مسلمان، از حقوق اقتصادي برابري برخوردار ميشدند (صدر، 1374). به نظر ميرسد شهروندان مدينه در راي دادن به اين پيمان و پذيرفتن رهبري و داوري پيامبر اكرم(ص)، شرايط لازم را براي رسيدن به يك تابع رفاه اجتماعي در هر جامعة اسلامي ـ همچون مدينه ـ فراهم ميآورد.
استفادههاي مكتب از علم
مكاتب اقتصادي به طرق گوناگون ميتوانند علم اقتصاد را جهت دهند، و از آن براي تحقق اهداف خود سود جويند. در ذيل، به برخي از اين وسايل و شيوهها اشاره ميشود.
1.در علم اقتصاد فرض ميشود كه تصميم اشخاص، تابع دو عامل: سليقه و امكانات ايشان است. پيداست كه مكتب، بر تشكيل و جهت دادن به سليقه، نقش بسزايي دارد. نظام ارزشي هر مكتب، يكي از عوامل اصلي سازندة سليقة افراد تابع آن مكتب است.
مكتب اسلام با تعريف عبادات و واجب شمردن انواع آن از يك سو، و نيز با مشخص كردن گناهان و حرام دانستن آنها از سوي ديگر، سليقة مسلمانان را تحت تأثير قرار ميدهد؛ به طوري كه عبادات را براي آنان مطلوب، و گناهان را نامطلوب ميگرداند. همچنين اسلام با توصيف انديشهها و كردارهاي پسنديده و زشت، نظام اخلاقي جامعه را جهت داده، و باز از اين طريق سليقة مسلمانان را شكل ميدهد.
مكتب اسلام ميخواهد كه مسلمانان انفاق كنند، اقتصاد و ميانهروي را رعايت نمايند، از اتلاف و اسراف خودداري كنند، و بيكار نباشند. به همين جهت، براي صدقات، ثواب و براي اتلاف و اسراف عقاب اعلام كرده است. همچنين، اعتدال و قصد را، مسلك مؤمنان و خداجويان و بيكاري را، عملي زشت و قبيح معرفي ميكند. يعني، مكتب با تشويق برخي رفتارها و پرهيز دادن از برخي ديگر، موجب ميشود كه مسلمانان داوطلبانه و آزادانه، راهنمائيهاي مكتب را رعايت كنند و راه زندگي اقتصادي مورد نظر آن را بپيمايند.
2. علاوه بر سليقه، امكانات يا محدوديتهايي كه مصرف كننده با آنها روبرو است، بر تصميم او موثرند. يكي از اين محدوديتها، قانون و مقررات است كه فضاي انتخاب كالا و خدمات را تحت تأثير قرار ميدهد. در اسلام نيز قوانين بسياري از جمله در حوزة اقتصاد وضع شده است، كه رفتارهاي مصرف كنندگان و توليدكنندگان را هنگام مصرف، توليد و داد و ستد محدود ميسازد و به سمتي عادلانه جهت ميدهد. برخي از اين قوانين، رعايت همان رفتارهاي نيك و ترك كردارهاي ناپسند را در اقتصاد، الزام آور ميسازند. خمس و زكات، مثالهايي از دستة نخست و عدم اسراف و لاضرر، نمونههايي از دستة دوم به شمار ميآيند.
از جمله قوانيني كه تأثير ملموس بر رفتار اقتصادي ميگذارد، ماليات است. در صدر اسلام عمدترين ماليات، خراج بود (صدر، 1374)؛ اگرچه خمس و زكات نيز عباداتي واجب بودهاند. برعكس، درصدر اسلام حد نصاب معيشت، از طريق بيت المال تأمين ميشد. امروزه، انواع حمايتها از مصرف كنندگان، و توليدكنندگان و نيز شيوههاي مختلف تأمين اجتماعي و بيمه رواج دارد، كه همه را مكتب طبق اهداف و برنامههاي خود توصيه ميكند.
نوع سياستهاي اقتصادي اتخاذ شده در بخش عمومي، امكانات مصرف كنندگان و توليد كنندگان را تحت تأثير قرار ميدهد. برنامههاي ملي كردن مؤسسات اقتصادي يا خصوصي كردن مؤسسات توليدي يا خدماتي بخش عمومي، بر حسب توصية مكتب و طرح آن براي تقسيم فعاليتهاي اقتصادي ميان دو بخش مزبور، ميتواند بر رفتار اشخاص اثر گذارد.
بنابراين، مكتب در مجموع با تأثير بر سليقة اشخاص و امكانات آنان، ميتواند رفتارهاي مورد تأييد خود را تقويت، و مصرف كنندگان و توليد كنندگان را به آن جهت هدايت كند. همچنين، با استفاده از همين ابزار ، مكتب ميتواند ايشان را از ارتكاب كردارهاي ناهنجار و ناپسنديده باز دارد.
3.مكتب، هم مشكلات وهم، وضعيت متعادل و مطلوب را براي اقتصاددانان و ديگر اهل علم مشخص ميكند. مكتب ميتواند براي هدايت دست اندركاران اقتصاد و انتقال آنان از وضع نابهينه به بهينه، از علم اقتصاد مدد جويد. وضع مطلوب از نظر مكتب، وضعيتي عادلانه است كه در تمام مراحل: توليد، توزيع، و مصرف، عدالت برقرار باشد. با تعريف عدالت، مكتب ميتواند از ابزارهاي و سياستهاي علمي براي نجات اقتصاد از كفران نعمت و ظلم استفاده كند، و آن را به قسط و عدل برساند.
فرايندي كه مكتب براي فرد، خانواده و جامعه براي رسيدن به اهداف خود طراحي كرده است، احتمالاً متفاوت ميباشد. حقوق متفاوتي كه فرد و نهادهاي: خانواده و جامعه دارند. شاهد موضوع است. تحليلها، ابزارها و سياستهاي علمي ميتوانند براي پيشبرد و پياده كردن اهداف مكتب، كمك شاياني كنند.
خلاصه و نتيجه گيري
با تشريح روش علمي، تفاوت معارف علمي – مثل علم اقتصاد – از معارف غير علمي – مثل مكتب اقتصادي اسلام – روشن شد. همچنين با تبيين مراحل گردآوري و داوري در فرايند تحقيقات علمي، روشن شد كه چگونه علم اقتصاد از مكتب اسلام براي الگوسازي كمك ميگيرد. و همچنين، بهرههايي كه مكتب براي پيشبرد اهداف خود و رهايي از مشكلات ميتواند ببرد، تشريح گرديد. بر اين اساس، راه حل مشكلات اقتصادي را ميتوان با تحقيقات علمي اقتصادي به دست آورد؛ به طوري كه مطمئن بود كه راههاي به دست آمده، با روح و اهداف مكتب اسلام سازگاري دارد. همچنين، با سياستگذاريهاي درست اقتصادي، ميتوان فعاليتهايي را كه در مكتب مطلوب به شمار ميروند، توسعه داد و از رفتارهايي كه نامطلوبند به طور غير مستقيم جلوگيري كرد. بالاخره، پس از تعريف و تطبيق عدالت از سوي مكتب، روشهاي عادلانة تخصيص و توزيع را به كمك علم ميتوان تجربه كرد، و جامعه را به سمت آن هدايت نمود.
اين همه بدون آنكه تصور شود علمي به نام علم اقتصاد اسلامي وجود دارد، به دست ميآيد. علم اقتصاد و مكتب اقتصادي اسلام، داد و ستدهاي فراواني ميتوانند داشته باشند؛ كه بخشي از آنها، در اين مقاله بحث شد. دستاورد اين ارتباطهاي متقابل، پاسخ به سؤالات و حل مشكلات علاقهمندان به مكتب اسلام است.
كتابنامه
1- پوير، كارل، منطق اكتشافات علمي، ترجمه: احمد آرام. تهران: سروش، 1370
2- سروش، عبدالكريم. تفرج صنع، تهران: سروش، 1366
3- صدر، سيد رضا، فلسفة آزاد، قم: انتشارات 22 بهمن، بي تا
4- صدر، سيد كاظم، اقتصاد صدر اسلام، تهران: دانشگاه شهيد بهشتي، 1374
5- صدر، سيد محمد باقر. مباني منطقي استقراء. 2ج. ترجمه: احمد فهري، تهران: پيام آزادي، بيتا
6- گنجي، اكبر، روش شناسي علوم، انديشه، شمارة 15، 1366
7- مطهري، مرتضي، جامعه و تاريخ، قم: انتشارات صدرا
8- همو، شناخت در قرآن، تهران: انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي،1361
9- Branson, W.H. Macroeconomics, 3rd ed, N.Y: Harper & Row, 1989
10- Friedman, Lee , Mccroeconomic Policy Analysis, N.Y: McGraw Hill, 1985.
11- Henderson, J.and Quandt, R.Macroeconmic Theory, 3rd ed., N,Y: McGraw Hiil, 1980
12- Iqbal, Munawar, Islamic Investment Funds As Investment Instruments, Seminar on Philosophy and Implementation of Islamic Financial Instruments, Central Bank of Iran , Tehran, June 2000
13- Khan, M. and Mirakhor, A. eds., Theoretical Studies in Islamic Banking and Finance, Houston, Texas: The Institute for Research & Islamic Stdies, 1987
14- Silberberg, E., The Structure of Economics, 2nd ed , N.Y: McGraw Hill, 1990
15- Smith, V.L, Experimental methods in Economics, in» Allocation, Information and Markets« , eds Eatwell, J. Millgate , M. & Newman, P. The New PalGrave, London: Macmillan press, 1989
_________________________
* استاد دانشكدة علوم اقتصادي و سياسي دانشگاه شهيد بهشتي
فصلنامه پژوهشي دانشگاه امام صادق (ع)