محور : اقتصاد اسلامي
دكتر علي صادقي تهراني
چكيده: نظامهاي اجتماعي ـ اقتصادي، پديدههاي انساني ـ تاريخي به شمار ميروند. لذا، ارائة آنها را نبايد از يك دين و مكتب مشخص انتظار داشت. اما نظاميابي رفتار آدمي و تفسير فرايند شكلگيري هر نظام اجتماعي، مستلزم تبيين درك مردم آن جامعه از مفاهيم اساسي نظير: سعادت و شقاوت، حق و باطل، خوب و بد، و بالاخره اعتقادات عمومي آنان است.
تبيين مبحث فوق و تشريح دو ديدگاه متضاد دربارة نحوة شكلگيري نظامهاي اقتصادي (ديدگاه جامعهنگر و قدرتگرا در برابر ديدگاه فردگرا و آزادي طلب)، بيان شواهدي از تاريخ صدر اسلام در دفاع از ديدگاه دوم و اشارة اجمالي به مقومات اصلي نظام اقتصادي اسلام در طول تمدن اسلامي، بخشهاي عمده اين مقاله را تشكيل ميدهند.
...
محور : اقتصاد اسلامي
دكتر علي صادقي تهراني
چكيده: نظامهاي اجتماعي ـ اقتصادي، پديدههاي انساني ـ تاريخي به شمار ميروند. لذا، ارائة آنها را نبايد از يك دين و مكتب مشخص انتظار داشت. اما نظاميابي رفتار آدمي و تفسير فرايند شكلگيري هر نظام اجتماعي، مستلزم تبيين درك مردم آن جامعه از مفاهيم اساسي نظير: سعادت و شقاوت، حق و باطل، خوب و بد، و بالاخره اعتقادات عمومي آنان است.
تبيين مبحث فوق و تشريح دو ديدگاه متضاد دربارة نحوة شكلگيري نظامهاي اقتصادي (ديدگاه جامعهنگر و قدرتگرا در برابر ديدگاه فردگرا و آزادي طلب)، بيان شواهدي از تاريخ صدر اسلام در دفاع از ديدگاه دوم و اشارة اجمالي به مقومات اصلي نظام اقتصادي اسلام در طول تمدن اسلامي، بخشهاي عمده اين مقاله را تشكيل ميدهند.
اين تحقيق، بر اين اصل متكي است كه نظام اجتماعي، پديدهاي انساني – تاريخي است. و لذا، ارائة آن را نبايد از يك دين، مكتب يا شخص انتظار داشت. اما پيدايش نظامات اجتماعي بدون درك مشترك از سعادت، شقاوت، حق و باطل، خوب و بد، و بالاخره اعتقادات عمومي، ممكن نيست. به اين ترتيب، بررسي آثار علي و مستقيم مكاتب بر نظام اجتماعي و تأثيرات متقابل آنها بر يكديگر در روند تحولات تاريخي، از ضروريات تحقيقات علمي در زمينة شناسايي نظامات اجتماعي، و از آن جمله اقتصادي، است.
تعريف نظام و نهاد اقتصادي
نظام، مجموعهاي هدفمند از اجزاء به هم مرتبط است، كه هويت واحد و سازماندهي شدهاي را تشكيل ميدهد. نظام، يك مجموعة ارگانيك هدفمند است. هر نظام، خود جزئي از نظامات بزرگتر است؛ به طوري كه ميتوان هستي را يك نظام فراگير شمرد (برتالنفي، 1374، فصل 8؛ زاهدي، 1376، فصل1).
نظام اقتصادي، مجموعهاي از نهادهاي اقتصادي و اجتماعي است. كه روي هم تأثير متقابل دارد و نيل به اهداف اقتصاد فرد و جامعه را ممكن ميسازد.
نهاد اقتصادي، الگوي عرفي و فرهنگي شدة رفتاري در حوزة فعاليتهاي اقتصادي است. اين نهادها رابطة اقتصادي فرد با منابع، ابزار و جامعه را متأثر از بينشها، ارزشها، اصول اخلاقي، قوانين و فرهنگ جامعه سامان ميدهند (هولووسكي، 1977، فصل2).
در واقع، هر نهاد در بستر زمان، مكان و شرايط عيني خاص، متأثر از هنجارهاي رفتاري عرفي و قانوني جامعه شكل ميگيرد، و هنجارهاي رفتاري را هستي شناسي و اصول اعتقادي آن جامعه بنا ميكند.
نهادهاي اجتماعي و اقتصادي كه با پذيرش فرهنگي مردم رو به رو ميشوند و رفتار اختياري و آزاد آدميان را قانونمند و همساز ميكنند، در شرايط سياسي – اجتماعي مطلوب و نامطلوب، از خود واكنشهاي گوناگون نشان ميدهند. اين عكس العملها، عمق نفوذ فرهنگي، و غنا و ضعف جامعيت نهادها و پشتوانة فرهنگي آنها را نشان ميدهد. لذا، بررسي كاركرد نهادها در بستر تحولات مثبت و منفي تاريخي، جزئي از نظام شناسي علمي است.
در تعريف نظام اقتصادي به جاي واژة هماهنگي كه نوعي داوري شخصي را اعتبار ميكند، از عبارت «تأثير متقابل اجزاء در ارائه يك نظم پويا» استفاده شده است.
به كارگيري واژة هماهنگي علاوه بر اشكال مفهومي، زمينة ذهني را براي برخوردهاي حذفي با آنچه ناهماهنگ معرفي ميشود، آماده ميسازد و به متجاوزان قدرتمند بهانه ميدهد تا جامعه را از تضادها تهي، و بي تشويش و بي تقابل بخواهند و چون گورستان خاموش و بي نشاط كنند.
به كارگيري واژههاي عرفي و فرهنگي در تعريف نهاد، جهت بيان پذيرفته شدن نظري و عملي يك مدل رفتاري در جامعه است. نهادها عملاً سنت رايج هستند و از ضوابط و معيارهاي ارزشي مقبول عموم و قوانين رسمي برخوردارند. قوانين رسمي نيز به نسبت مقبوليت عامه، نهادينه و مثمر ثمر ميشوند.
بعثت ديني و نهادهاي اجتماعي
با اين تفسير و تعريف از نهاد، از هر بعثت اعتقادي بايد ايجاد تحول درمدلهاي رفتاري را انتظار داشت. واژة بعثت را به جاي واژة متداول انقلاب به كار بردهام تا بر ويژگي بر انگيختگي دروني آزادانه، آگاهانه و عاشقانه تأكيد كرده باشم. انقلاب ميتواند به تحولات تند ناشناخته، شتابزده و هيجانآلود هم اطلاق شود. اما در واژة بعثت، حضور فعال اختيار، خرد و دل و در يك كلمه، «ايمان»، جزء ذاتي مفهوم لغوي است. شرط تحقق چنين تحولي، بسط نوعي تعليم و تزكية اختياري است، كه به حكيمانه كردن حيات ميانجامد.
مكتب انبيا، مظهر روشن بعثت اعتقادي است. پيامبران در دورة تعادل فساد آلود واستيلاي استكبار، يك نفره به پا ميخاستند و مردم را به تحول فرا ميخواندند. آنان در تبليغ رسالت، از قدرت تحميل و تحميق كاملاً بي بهره، و فقط از قدرت منطق و شخصيت معنوي برخوردار بودند. ابزار نفوذ تعاليم آنان، قدرت نفوذ وحي و جذبة اخلاقي آنان بود. هنر و امكانات مادي و تبليغاتي، در اختيار رقيب يا دشمنان انبيا بود. به تعبير روز، پيامبران از صدا و سيما، روزنامههاي رسمي و مراكز هنري مطيع، بي نصيب بودند. به اين ترتيب، آغاز نهضت انبيا با ترويج تعاليمي خردپسند، رفتاري دلربا و استقامتي جان بخش ممكن بود. چنين تحولي كه از عقل آغاز ميشد و بر اعماق دل مينشست، بينش و روش زندگي همگان را از درون تغيير ميداد. مردم در برابر منطق انبيا، به چهار گروه اصلي : مؤمن ، منافق، كافر و جاهل تقسيم ميشدند. هر گروه، خود در درجات مختلف و باعكس العملي ويژه، در برابر مكتب فكري جديد صف آرايي ميكردند. صف آرايي كفار و منافقان در برابر مؤمنان، لازمة آزمون ايمان و به عبارتي ديگر، ضرورت تحقيق نمايش حيات در قالب پيام جديد بود.
رشد نهضت انبيا، به معناي عميق و عموميتر شدن اين نمايش بود؛ والا، خداوند بنا نداشت با ارسال پيامبران، كفر، ظلم و جهل را از روي زمين بردارد، و حوزة انتخاب آدمي را محدود به گزينش خوب و خوبتر كند. اگر چنين بود، مأموريت شيطان و تمايل ذاتي و غريزي انسان به دنيا پرستي، تجاوز و تجاهل، بايد به پايان ميرسيد. به ديگر بيان، حيات، صحنة تحقق استعدادهاي متضاد انسانِ برتر از ملك، و فرومايهتر از حيوان است و خواهد بود. بدبيني ملائكه و خوش بيني خداوند در آستانه خلقت انسان، دو تصوير از لحظه لحظة سطح و عمق تاريخ حيات آدمي است.
اسلام و نهادهاي اجتماعي
رسول اكرم e، ديني جامع و متضمن ديدهاي موسايي و عيسوي آورد. دين پيامبرe از مكه آغاز شد و در زماني كوتاه بر قلب عرب و عجم، ايراني، سوري و مصري نشست. در اين صورت، آيا نبايد از چنين بعثتي، انتظار ايجاد تحول در نهادهاي اجتماعي و هدايت جامعه به سوي نظامي جديد داشت؟
در پاسخ به اين سؤال، دو نگرش متضاد ، دو پاسخ متمايز ميدهند.
1. گروه جامعه نگر و قدرتگرا
گروهي، جامعهنگر و قدرتگرايند و از مراكز قدرت اجتماعي، انتظار نهاد سازي و تدبير معيشت و حيات عوام را دارند. در اين بينش، مردم عامي تلقي ميشوند و چون گوسفندان، محتاج هدايت چوپان به حساب ميآيند. در اين بينش، عدالت تعريف جامع و مانع مشخصي در ذهن آنان دارد كه اگر قدرت بيابند، ميكوشند تا آن را پياده كنند. در تحليل تاريخ گذشتگان، بر تشريح و تفسير زندگي نخبگان عالم سياست و معرفت اكتفا ميكنند و فرهنگ و نهادهاي مردمي را زاده و پرداختة ارادة دستگاه يا طبقه حاكم ميدانند.
مكاتب سوسياليستي اروپايي عموماً، و نظام سياسي ديكتاتوري شرقي خصوصاً ، نقش علِي فراواني براي دستگاه حكومت در برنامهريزي نظامات اجتماعي قايلند. در اين بينش، اگر نظام حكومتي يك جامعه را ناصالح بدانند، به تاريخ، فرهنگ و نهادهاي اجتماعي آنان بدبين و بياعتنا ميشوند. اگر بعد از رحلت پيامبرe حكومت به بني اميه و بني عباس گرايش يافت و مشروعيت نظام، مسير انحرافي پيمود، اينان رسالت پيامبر اكرمe را تحقق نيافته تلقي ميكنند. از آنجا كه خلفاي جور پياده شدن اهدف و قوانين اسلامي را تدبير نميكردند، پس نهادهاي اجتماعي مسلمانان را نيز غير اسلامي ميدانند. اينان تاريخ تمدن بشري را يا مجموعه تغييرات كمي و كيفي مستقل از انتخاب مردم يا انبوهي از تأسف و حسرت ميخوانند: كه چرا پادشاهان جور نگذاشتند جامعه چنان شود كه اينان ميپسندند. اگر طرفداران اين بينش روزگاري قدرت بيابند، آرمان ذهني و مصالح مورد قبول خود را برجامعه تحميل ميكنند و به نام تاريخ، علم، توسعه يا خداوند، قيم ملت ميشوند. در اين طرز تفكر، اقتصاد و علم اقتصاد به يك معنا، و به معناي تخصيص بهينة منابع از سوي دولت يا نخبگان كشور تعريف ميشود. همچنين، برنامهريزي متمركز اقتصادي، مسئول طراحي و ايجاد نهادهاي اقتصادي ميگردد. هر چه چنين تفكري پرقدرتتر شود، دايرة اختيارات مردم را تنگتر ميكند؛ تا جايي كه اگر قدرت كن فيكوني خداوندي بيابد، همه حيات مردم را به درون نهادهاي برنامهريزي شدهاش ميكشاند. اينان فهمي از سعادت، عدالت، نظام اجتماعي مطلوب و مصلحت نظام در سر دارند، و متوليان سياسي جامعه را مسئول پياده كردن آن ميدانند. اگر مسئولان را واجد شرايط ندانند، بديهي است كه نهادهاي اجتماعي تحت حكومت آنان را موجه نميپندارند.
2. گروه فردگرا و آزاديخواه
گروه دوم، بينشي ديگر دارند. اينان به خرد، استعدادهاي فردي، حقوق و اختيارات انساني معتقدند؛ مردم را داراي فهم الهام شدة دروني و قدرت تشخيص حسن از قبح ميدانند. براي انسان قدرت و حق انتخاب قايلند؛ و پذيرش اختياري مكتب را لازمة فرهنگي و اجتماعي شدن رفتار ميدانند (برتالنفي، 1374، صص 74 – 75). اقتصاد براي اينان، به معناي عقلايي و قانونمند بودن رفتار اقتصادي آدمي است. اين گروه همة مردم را بجز ديوانگان و سفها، بهينه ياب و “Rational” ميدانند. در اين صورت، علم اقتصاد به معناي فهم روشمند و سازمانيافتة قانونمنديهاي رفتار افراد و نهادهاي اقتصادي است. براي اين گروه، هدايت اقتصادي جامعه به سوي اهدافي خاص، با شناخت تمايلات رفتاري مردم و برنامهريزي ارشادي شدني است. در اين طرز تفكر، فرهنگها مالامال از مظاهر گزينش آزاد فردي و تجلي توان حقيقت جويي و هنرمندي او، در شرايط مساعد و نامساعد زندگي است. براي اينان مطالعة عكس العمل ملتها در برابر شرايط بحراني اجتماعي، جزئي لازم براي آشنايي با نهادهاي اجتماعي آنان است. در واقع، شرايط مناسب و نامناسب، دو صحنة مختلف براي تحقق هويت ساختاري هر نهاد اجتماعي است. بدين لحاظ، براي اين دسته از انديشمندان، مقاومت رفتاري يك ملت در برابر استيلاي استبداد و فساد، همانقدر مختصات يك فرهنگ را نشان ميدهد كه زندگي آنها در شرايط مشروع و مطلوب سياسي. هر كدام دو روي يك سكه را به تصوير ميكشند. لذا براي محقق، بررسي هر دو صحنه ضرور است. تأثير مخرب نظام سياسي فاسد بر نهادهاي اجتماعي، نشان از ضعف دروني و خلل پذيري آنها دارد. همچنين، مقاومت و پايداري در برابر تهاجم، از عمق نفوذ و پويايي ارزشهاي فرهنگي حكايت ميكند. در اين بينش مكتب، فرهنگ و نهادهاي مردمي، واقعيتهاي زنده، فعال و قابل شناخت به شمار ميروند و بسط آموزش عمومي، توزيع اطلاعات، و ترويج مباني و مكارم، كليد سعادت و توسعه محسوب ميشوند.
علوم اجتماعي عصر ما، بويژه از دهههاي اخير و پس از فروپاشي منطق و نظم متمركز برنامهاي، حوزة مطالعاتي به وسعت تاريخ تمدن آدمي دارد و ميتواند كاركرد و تحولات نهادها و نظامهاي تاريخي بشري را تحت شرايط گوناگون مطالعه كند.
تأملي در صدر اسلام
با در نظر گرفتن فروض مذكور و با توجه به نفوذ عميق اسلام بر قلبها، چرا نبايد بعثت اسلامي، اعتقادات و رفتار مؤمنان را دگرگون و نهادهاي اجتماعي آنان را متحول كرده باشد؟ مگر نظامات اقتصادي – اجتماعي ديگر، شرايط بهتري براي تولد و حيات داشته و بي معارض بودهاند؟ بعثت رسول اكرمe، در سرزمين حجاز و كنار خانة ابراهيمu اتفاق افتاد. آن مكان مقدس، بهرهمند از آموزههاي توحيدي ابراهيم و دين حنيف او بود. در دورة زعامت جد بزرگ و بزرگوار پيامبرe، قصي بن كلاب، نهادسازي سياسي ـ اخلاقي پايهريزي مجدد شد. در دورة هاشم، جد پيامبرe، نهادهاي مشاركتي اقتصاد تجاري تقويت گرديـد (همداني، 1375، صص 59 – 65). تحولات اقتصادي – اجتماعي مذكور، مكه را مركز جلب و جذب حجاج، و قريش را مورد احترام اعراب كرد. چنين وضعي، بر قدرت و ثروت قريشيان به طور مداوم ميافزود؛ چنانكه ابرهه را از يمن بر آن داشت تا به رقابت برخيزد و با طرح ويران سازي كعبه و مشابه سازي در صنعا، آنهمه نفوذ و عزت را به يمن جذب كند. سرنوشت سپاه ابرهه و نحوة حمايت خداوند از خانهاش، به حساب كرامت قريش ريخته شد و بر نفوذ سياسي آنان بشدت افزود. قدرت سياسي و اقتصادي حاصله، گروهي از سران آنان را به چنان فسادي كشانيد كه سرمايههاي معنوي پرستشگاه ابراهيمي را به مزايدة مادي گذاردند، در شرك، كفر و فساد قدرت غوطهور شدند و متوليان خانه پرستش صاحب خانه را پاس نداشتند.
در چنين شرايطي، پيامبرe اعلام رسالت كرد و براي 13 سال با سلاح منطق و جذبة وحي، در برابر خشونت قريشيان ايستاد. مؤمنان با اعلام ايمان خويش، خود را در شرايط سخت و قهر آميز اجتماعي مييافتند. در واقع، آنان تمام دستاوردهاي مادي زندگي را، به مزايدة معنوي مينهادند. صحنة اقرار و عداوت مسلمانان و قريش، آزمون خلوص ايمان مؤمنان و موجب تعميق نفوذ اعتقادات جديد بر اعماق جان آنان بود. در اين مدت، اسلام به صورت يك مكتب فكري جامع ابلاغ شد و افكار و رفتار مسلمانان راكاملاً متحول ساخت. در 10 سال بعد، پيامبرe و مسلمانان فرصت يافتند تا مبتني بر مكتب و مكارم اخلاقي جديد، زندگي فردي و اجتماعي خود را سازماندهي و مديريت كنند. با ورود پيامبرe به مدينه، صحيفة النور يا قانون اساسي مدينه ـ كه از سوي رسول اكرم e تدوين شده بود ـ، به تصويب اقوام مسلمان و نامسلمان ساكن مدينه رسيد. پيامبرe به انتخاب اهل مدينه ـ مسلمان و يهودي ـ به عنوان داور و مجري صحيفةالنور، برگزيده شد. ميثاق ملي يا صحيفةالنور آزادي اقتصادي، مذهبي و قضايي را براي همة اقوام امضاكنندة سند تأمين مينمود. همچنين، همه را در برابر حملة دشمن، همپيمان و در برابر قانون و مجازات قانون شكني و جرم، همسان ميشمرد (حميد ا… 1365، صص51-55).
هر گروه از اهل مدينه با نهادهاي پذيرفتة خود زندگي ميكردند و بر اساس قانون اساسي مصوب اداره ميشدند. مسلمانان، كنار ديگران، با اصول و قوانين اسلامي زندگي پرتحرك دهساله را آغاز كردند. آنان با رهبري پيامبر e فرصت يافتند تا جامعهشان را با تفكر و اعتقادات جديد خود بنا كنند و نهادهاي اجتماعي مطلوب خود را پايهگذاري نمايند.
قرآن به عنوان كتاب هدايت، در زمينة مسائل اقتصادي و اجتماعي به اصولي خردپسند و دلنشين فرمان ميداد. اين كتاب، اصولي همچون: پايبندي به قراردادها، تعهدات و گفتار؛ رعايت عدالت و احسان، تأمين آزادي، آگاهي و رضايت در طرفين معاملات، تضمين اجتماعي حقوق مكتسبه، و لزوم مبارزه با فقر، جهل و ظلم را ميآموخت. رسول اكرمe بعنوان رهبر و اسوة مسلمانان، با چنان اصولي بايد سياستگذاري اقتصادي ميكرد. مهاجر و انصار نيز با ايمان به همان اصول و قوانين، به بازار داد و ستد و توليد ميآمدند. از نهادهاي اقتصادي رايج بين اعراب، مسلمانان آنچه را كه با مكتب جديد همساز بود گزينش كردند، با معيارهاي اسلامي قانونمند نمودند و نهادهاي ناسالم تحريم و تعطيل گرديد. رسول اكرم e نهاد اقتصادي بيسابقهاي را ابداع نكرد. مسلمانان نيز از ايشان انتظار اكتشاف يا اختراعي نو در زمينة روشهاي تأمين معاش نداشتند.
وحي پيامبرe بر توحيد، نبوت، معاد و مكارم اخلاقي، در جهت ارتباط مستقيم هر فرد با خداوند و قيام آزادانة مردم به قسط تكيه داشت. اين مكتب، مكتبي جامع بود. بدين معنا كه قرائتهاي سنجيده از مجموعة اعتقادات، مكارم و احكام آن، از طريق پرورش شخصيت،تمامي تصميمات فردي و جمعي مسلمانان را متأثر و هدايت ميكرد؛ بدان گونه كه رفتار آنان، در همة زمينههاي حيات متحول ميگرديد و نهادهاي رفتاري مقبول عرف آنان را سامان ميداد.
منطق سياستگذاريهاي اقتصادي پيامبرe و احكام حرام و حلال اقتصادي، براي مسلمانان روشن بود؛ همان گونه كه پس از قرنها، فلسفة تدابير اقتصادي پيامبرe در مدينة منوره، براي ما نيز قابل فهم و تحليل است. حقوق مالكيت، ساختار بازار و مقررات ناظر بر گردش پول، زكات و صدقات، جملگي ساختاري شفاف و عقلايي داشت. ملاك صحت هر معاملة مجاز رضايتمندي آگاهانه و اختياري طرفين داد و ستد، با حفظ اختيارات آنان در گزينش نوع، محل و شرايط كار بود. (عميد زنجاني، 1368؛ حكيمي، 1370، صص 41-46). تأمل مداوم پيامبرe در پاكسازي ساختار بازار از رانت خواري ناشي از قدرت سياسي، زد و بندهاي قومي، احتكار، تجاوز و فريب، نهادهاي مجاز اقتصادي را كارا و مطلوب عموم ميكرد. از يك طرف، ايمان مسلمانان آنان را بر آن ميداشت تا با تمامي توان از آنچه حق و عدل ميدانند، جانبداري كنند و از طرف ديگر، قوانين و ضوابط جديد اقتصادي بروشني عادلانه و سازنده بود. گزينش هر شغل و تأمين معاش از هر طريق مجاز بود مگر آنكه رسماً حرام يا غير قانوني اعلام شده باشد. منطقةالفراغ از ديدگاه احكام، بسيار گسترده بود و با رهبري پيامبرe، عرف مسلمانان و ارادة فردي شكل ميگرفت.
حوزة وسيع اختيارات و آزادي عمل فردي و ساختار رقابتي و سالم بازار مسلمانان، فضاي پرتحرك و فعالي را بنا نهاد ؛ به طوري كه اقتصاد آزاد در چار چوب اصل ابراهيمي: «ليس للانسان الا ما سعي وان سعيه سوف بري ثم يجزيه الجزاء الاوفي» (نجم/ 40)، نهاد سازي خود را آغاز كرد. زندگي اقتصادي مسلمانان، جزء لاينفك حيات اسلامي آنان گرديد و به صورت عرف رايج درآمد. اين عرف، كاملا از سنتهاي عرب جاهلي متمايز بود. تعاليم قرآن و رهبري پيامبر e در جهان بيني، انسان نگري ، خداپرستي، خودشناسي و مكارم اخلاقي هر فرد مسلمان، به نسبت ايمان و معرفتش، تغييرات بنيادين داده بود. اين تحولات، از ديدگاه هنجارهاي اجتماعي، همه به سوي سبقت در عمل صالح، قيام بر استقرار عدالت و تاكيد بر رعايت حقوق ديگران جهت داشت. خطبة پيامبرe در حجة الوداع، وصيتنامة سياسي ايدئولوژيك آن نبي رحمت، به عنوان روح رسالت اجتماعي اسلام كاملاً مؤيد نكات مذكور است. (خرمشاهي، 1376، صص 103 و 111).
از ديدگاه شمول حقوق و اختيارات رهبري و حاكميت، آخرين گفتار آن حضرتe در لحظات پاياني عمر، نشان داد كه در برابر رعايت حقوق مردم، او نيز همانند ديگران چنان مسئول و پاسخگو است، كه مصرانه درخواست ميكند:
«اگر پشت كسي را تازيانه زدهام، اين پشت من، بايد از آن قصاص گيرد. و اگر آبروي كسي را دشنام دادهام، اين آبروي من، بايد از آن قصاص گيرد. و اگر مال كسي را گرفتهام، از مال من بگيرد. و نبايد از كينة من بترسد. چون كه آن در شأن من نيست. بدانيد، دوست داشتني ترين شما در نزد من، كسي است كه حقي را اگر دارد از من بگيرد يا حلالم كند. آنگاه اگر به ديدار پروردگارم روم، پاكيزه نفس باشم…»
نظام اقتصادي جديد
هنوز نيم قرن از ظهور اسلام نگذشته بود، كه در سه بخش: اقتصاد بخش عمومي، اقتصاد شهري، و اقتصاد روستايي، نهادهاي مورد قبول امت اسلامي، شكل حقوقي – اجتماعي خود را پيدا كرد. نهادهاي اقتصادي مذكور، همه از فلسفة اخلاقي مفهوم و مقبول عرف مسلمانان برخوردار بود. لذا، رفتار اقتصادي ميتوانست عين ايمان و عمل عبادي باشد و درآمد حاصله رزق خدادادي تلقي شود.
به ديگر بيان، نظام اقتصادي با زندگي معنوي، هويتي يگانه يافته بود و جملگي از فرهنگ اسلامي محيط برخوردار ميگرديد. اين برخورداري، تعلق به يكايك مؤمنان داشت و قلب تا قلب را تسخير كرده بود. (خرمشاهي، 1376؛گيب،1367، فصل اول). چنين بعثتي با چنان عمق، چرا بايد تحت شرايط نامساعد سياسي، در نهاد سازي رفتاري بين مردم ناتوان مانده و مقهور شياطين شده باشد؟ اين، باور نكردني است؛ خصوصاً با توجه به ناتواني نسبي دولتهاي قرون گذشته در نفوذ فرهنگي به اعتقادات قلبي و تمايلات رفتاري مردم از يك طرف، و محدوديت حوزة وظايف، علاقهها و امكانات آنان از طرف ديگر.
مسلماً، اگر دولتها در تمدن اسلامي جملگي صالح و توانمند ميبودند، نظام اقتصادي مسلمانان اوضاع و عملكرد سالمتري مييافت. اما نهادهاي اجتماعي در شرايط نامساعد هم به نسبت نفوذ عرفي و كارآيي ذاتي، زنده ميمانند و ميتوانند با توجه به شرايط عيني، مطالعه و شناسايي شوند. آنچه ساخته و پرداختة بشري است، مشمول قدرت و ضعف رفتار جمعي و اثرپذيري از عوامل داخلي و خارجي است. دنياي واقعيات، صحنة قدرت نمايي اثرگذاري تضادها است. هر پديدة اجتماعي با توجه به شرايط دروني و بيروني آن، شناخته و ارزيابي ميشود.
با نگاهي به بازار تاريخي مسلمانان، معلوم ميشود در همة دوران و در تمامي منطقة پهناور اسلامي، فقه اقتصادي پشتوانة حقوقي بازارها بود. يك حرفة حرام در آن هرگز جاسازي نگرديد و ساختار اين نهاد، مقبول فرهنگ اسلامي زمان خويش بود. تكليف رفتار حرام، حلال، مكروه ومباح، در آن روشن بود.
بازار، مسجد و مدرسه درهم آميخته بود تا فضاي اقتصادي و فرهنگي را در مركز اجتماع شهري بنا كند. (صادقي تهراني، 1370، ج3، صص 72 – 125؛ همو، 1996).
در زمينة اقتصاد روستايي، نهاد مشاركت عوامل توليد به صورت عقود لازم توليدي عموميت يافته و نهادينه شده بود؛ به طوري كه در گسترة تمدن اسلامي، دهقان شريك قانوني و سهم بر از توليد محسوب ميگرديد. وظايف، اختيارات و حقوق شركا، قانوناً معلوم بود، و سهم هر كدام به موجب قرارداد فيمابين يا عرف بازار محل، تعيين ميشد. پس از دورة بني عباس و تجزية قدرت در تمدن اسلامي، در سرزمين ايران قبايل مهاجم به منطق غلبه و استيلاي نظامي، به قدرت ميرسيدند و به لحاظ تسلط، خود را مالك زمينها ميدانستند. آنان به زور، بهرة مالكانة دلخواه خود را از كشاورز ميگرفتند. البته به عنوان حكومت، آنان مسئول حفظ امنيت، تأمين منابع آب و امور زيربنايي بودند. بهرة مالكانه، به منزلة ماليات امروز بود. مقدار آن، ظالمانه يا عادلانه، از سوي حكومت فاتح تعيين ميشد. نهادهاي مردمي كشاورزي در برخورد با مشكل فشار دولت، بايد توليد و توزيع محصولات را سامان ميدادند. سازماندهي توليد روستايي نيز همچون ساختار اقتصاد شهري، قانونمند، شرعي، مقبول عرف مسلمانان، نهادينه شده و كارساز بود. نتيجه آنكه، كشاورزي نيز در تمدن اسلامي، نظامي ويژه با كاركردهاي تاريخي- در شرايط خوب و بد – و قابل بررسي و شناخت علمي داشت. قوانين، ضوابط و نحوة مديريت و سازماندهي توليدي كشاورزي و سهم عرفي عوامل توليد، حتي تا اصلاحات ارضي در كشورمان دوام و سابقة قابل شناسايي داشت و در برابر بهرة مالكانة دولتي، مقاومت فرهنگي ميكرد.
بخش نهايي نظام اقتصادي دنياي قديم، مالية عمومي و سهم ونقش اقتصادي دولتها بود. در اين زمينه، چند اصل اصولي و مهم قانونمند و نهادينه شده بود.
اولا، زكات مال، به عنوان پرداخت حق الناس از توليد و درآمد شخصي، همپاي روزه و نماز وظيفة شرعي تلقي ميشد. اداي دين اجتماعي از درآمد خصوصي، يك فرض عبادي واجب قانوني بود. درآمد حاصله از محل مالياتهاي اسلامي، مصارف مشخص اجتماعي داشت؛ به طوري كه فلسفه، اصول و ضوابط دريافت و پرداخت، براي مسلمانان مشخص بود.
ثانياً، ماليات اهل ذمه، به صورت سرانه و موسوم به جزيه، در برابر تأمين امنيت جان، مال و استقلال اقتصادي، قضايي و مذهبي آنان بود. جزيه، عبارت از مبلغ تعيين شدهاي بود كه افراد بالغ ذكور بر حسب استطاعت ميپرداختند. زنان، فرزندان، فقرا، پيران و حتي روحانيان آنان، از پرداخت معاف بودند. رعايت عدالت و احسان در تعيين اين ماليات سرانه يا ماليات ارضي، موسوم به خراج، پيوسته جزء وظايف حكومتها محسوب ميشد، به طوري كه بخشودگي يا تخفيف مالياتي به هنگام ركود اقتصادي يا آسيب زراعي، سنتي حسنه و معمول بود. مبلغ آن نيز اغلب از ماليات ارضي دورة قبل از اسلام كمتر بود (دنت، 1354).
ثالثاً در آمد دولت از محل اموال عمومي و دولتي، در دو تعريف و تقسيم بندي مجزا، براي جبران هزينههاي عمومي و عمراني، تدبير شده بود. اين مسئله، دولت را به بهره برداري اقتصادي و كارا موظف ميكرد. به همين لحاظ، بهرهبرداريها عموماً خصوصي، و از طريق عقد قرارداد بين دولت و بهره بردار اداره ميشد.
رابعاً، ـ و از همه مهمتر – دولت در تفكر مسلمانان صدر اسلام، نهادي منتخب مردم، مسئول در برابر مردم، مقيد به حقوق و وظايفي خاص، و امين بيتالمال تلقي ميشد. روشني حقوق و مسئوليتهاي دولت، و الزامش به مراعات حقوق مردم، چنان بود كه خليفة مسلمانان، هنوز مورد سؤال قرار نگرفته، ميگفت كه نگويند كه چرا خليفه پيراهني بلندتر از ديگران دارد؟ سهم پسرش به او هديه شده است.
خليفه سوم مسلمانان، پيرمردي با سابقة اسلامي آشكار ومورد احترام، به لحاظ انحراف از ضوابط تصرف در بيت المال و پس از انتقادات مكرر، سرانجام كشته شد. علي u به عنوان خليفة مسلمانان، عطاي ويژه از بيت المال به برادر سالخوردهاش را خيانت در امانت مردم ميخواند و زير بار نميرفت.
درست است كه از دوران معاويه به بعد، تمدن اسلامي كمتر با حكومتهاي مقبول و مشروع اداره ميشد و مالية عمومي ماهيت اسلامي خود را به كمال حفظ نكرد، اما تفكر، قوانين و نهادهاي اسلامي در اين زمينه، پيوسته فعال و ملاك قضاوت ماند؛ به طوري كه در داوري مسلمانان حكومت منتخب، مقيد، پاسخگو و امين مقبول و اسلامي تلقي ميشد. اين بينش، ثروت فرهنگي پرارجي است. از همة دوران حكومت بني اميه و بني عباس، با آنهمه كشورگشايي، عمران، توسعه و رفاه، فقط حكومت عمر بن عبدالعزيز با حدود دو سال حكومت بدون فتح و جهاد ، را ميتوان حكومتي در شأن خلفاي راشدين ناميد. جالبتر آنكه، او اعراب و خصوصاً بني اميه و بني مروان را، از حقوق و مزاياي ويژهاي كه از بيت المال ميگرفتند، محروم و تبعيضات را ملغي كرد. اما، اعراب و بني اميه نيز او را پس از مرگش، ستايش كردهاند، و دوران حكومتش را اسلامي و پسنديده خواندهاند. همسرش بعد از مرگ شوهرش او را ميستود و ميگفت كه او گردنبند هدية پدر همسرش را به بيت المال برگردانيد، و عطاي پدر همسرش را تخلف در امانت ناميد.
خلاصة كلام آنكه، تمدن اسلامي از صدر اسلام تا قبل از دوران تكنولوژي مدرن و ابزار پيشرفتة توليد، بهرهمند از مجموعه نهادهاي اقتصادي مشخص، قابل شناسايي و ارزيابي علمي بود. بررسي علمي نظام مذكور، از وظايف واجب ماست، كه كوتاهي در آن، نابخشودني است.
پرفسور مارك بلاگ "Mark Blaug"پس از قرائت رسالة نظام اقتصادي شهري در تمدن اسلامي، با تعجب و تحسين گفت: اگر چنين است كه تو نوشتهاي، پس چرا تاكنون آن را معرفي نكردهايد و چرا از آن بي اطلاع ماندهايم؟ از عهد سقراط و از تمدن چين با خبريم، شما چرا خود را معرفي نكردهايد؟!
سخن آخر
ناگفته پيداست كه نهادهاي اقتصادي عصر ما تحولات فراوان يافتهاند و با نهادهاي عصر قديم، تأمين رشد و توسعه ممكن نيست.
شناسايي علمي نهادهاي اقتصادي قرون قبل، براي آشنايي با دستآوردهاي تمدن اسلامي و فهم ساختار نظام اقتصادي مطلوب است. صدر اسلام، اسوهاي حسنه در بناي نظام متناسب با هر دوره است. كشور ما ايران در دو دهة اخير، ميتوانست و بايد در جهت بازشناسي علمي نهادهاي تمدن اسلامي، گامهاي بزرگ و جهاني برميداشت و نظام اقتصادي كشور را با مباني و معيارهاي اسلامي تجديدبنا ميكرد. اما، ما فاقد استعداد نظمپذيريي آرماني و پايدار شدهايم. آرمانهاي: اسلامي، غربي، شرقي، سرمايهداري، سوسياليسم يا هر هدفمندي مكتبي ديگر، در فضاي متعهد و پايبند به قراردادهاي اجتماعي تحققپذير است. نظمپذير بودن، شرط لازم – و نه كافي – به نظمآمدن است. فرمان:« يا ايها الذين آمنوا اوفوا بالعقود» (نمل/1) و سنت حسنة پايبندي مسلمانان به ميثاقهاي عمومي، رمز موفقيت آنان در تمدن اسلامي بود. ما اين شرط لازم را از دست دادهايم. ما در يك تعهد عمومي، تصميم قانوني گرفتهايم كه پايبند هيچ پيماني نباشيم. ما تنها كشور داراي قانون اساسي هستيم كه از يك طرف متعهد شدهايم تا به قانون اساسي و شرع مقدس اسلام پايبند بمانيم، و ازطرف ديگر در قانون اساسي آوردهايم كه به مصلحت ميتوانيم خلاف قانون اساسي و احكام اسلامي وضع قانون كنيم. يعني، به تشخيص نمايندگان و مجمع تشخيص مصلحت نظام در كشور، ميتوان قانون خلاف قانون اساسي و حكم اسلامي وضع كرد. بدين ترتيب، قوانين موضوعة ما روند و همگوني قابل پيشبيني نخواهند داشت. به نظر ميرسد آنچه در حال نهادينهشدن است، مصلحتگرايي روزمره و اصولگريزي قانوني است.
بعيد است كه در قرن بيست و يكم ميلادي و عصر شكوفايي فرهنگ بشري، در زمينة بيثباتي قانوني حقوق اساسي ملت و قانونگذاري مصلحتي بيقيد و بند قانوني، بتوان نظام پويا، هويتپذير و اسلامي داشت. جماعتي كه نظمش در بينظمي و حتي اصولگريياش مصلحتي است، چگونه نظمآفرين تواند بود، آن هم نظمي مبتني بر توحيد و مكارم اخلاقي؟ «فاعتبروايااوليالابصار.»
كتابنامه
1. برتالنفي، لودويك فون، نظرية عمومي سيستمها، ترجمه: كيومرث پرياني، چ2، 1374، نشر تندر
2. حكيمي، محمدرضا، معيارهاي اقتصادي در تعاليم رضوي، مشهد: آستان قدس رضوي، 1370
3. حميدا… ، محمد، وثائق، ترجمه: مهدوي دامغاني، نشر بنياد، 1365
4. خرمشاهي، بهاءالدين و انصاري، مسعود، پيام پيامبر، 1376، تهران: جامي
5. دنت، دانيل، ماليات سرانه، ترجمه: محمد علي موحد، چ2، تهران: خوارزمي، 1354
6. رابينسون، جون، فلسفة اقتصادي، ترجمه: بايزيد مردوخي، مؤسسه انتشارات فرانكلين، 1353
7. زاهدي، شمس السادات، تجزيه و تحليل سيستمها، تهران: انتشارات دانشگاه علامة طباطبائي، 1376
8. گيب، هميلتون، اسلام، بررسي تاريخي، ترجمه: منوچهر اميري، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1367
9. مجموعه مقالات فارسي اولين مجمع بررسيهاي اقتصاد اسلامي، ج3، مشهد: آستان قدس رضوي، 1370
10.نظام اقتصاد اسلامي؛ مجموعه مقالات سمينار بين المللي اقتصاد اسلامي، دانشگاه الزهرا(س)، 1368
11.همداني، رفيع الدين اسحاق بن محمد، سيرت رسول الله، ويرايش: جعفر مدرس صادقي، چ2، 1375
12. Sadeghi Tehrani, Ali, An Economic Analysis of the Sturucture and Performance of the Urban Economy in the Medival Muslim world, 1996
___________________________________
* استاديار دانشكدة اقتصاد دانشگاه علامه طباطبائي
فصلنامه پژوهشي دانشگاه امام صادق(ع)