👑👑👑 راسخونک👑👑👑

مطالبی جالب از موضوعات مختلف

عین واقعییته
اگه دروغ بگم کور شم الهی



عاقا ما کلاس سوم ابتدایی بودیم دبستان نرجس کرج هم میرفتیم مدرسه,یه روز از طرف معلم پرورشی ما یه خانمی اومده بود با یه عالمه دم و دستگاه که از ما تست صدا بگیره واسه گروه سرود بیست و دو بهمن,مارو یکی یکی صدا میکردن واسه تست صدا,از اونجایی که فامیلی من بهادری هست من اولین نفر بودم طبق لیست دفتر چون فامیلیم با (ب)شروع میشه.

من رفتم دفتر خانمه گفت یه چیز بخون.
عاقا چشتون روز بد نبینه من چشامو بستم و تو ذهنم اهنگایی که بابام گوش میدادو سرچ کردم تو مغزم تا یکی یادم اومد


اوهوم اوهوم


شروع کردم:ممممن یه پرندم ارزوووو دارم کنارررم باشی

من یه خووونه ی سرد و تاریکممممم...
خخخخخ

هیچی دیگه کلا از کلاس ما دیگه تست نگرفتن
خود خانمه هم انقدر خندیده بود کبووود بود کبووود


[پنج شنبه 18 تیر 1394 ]  [12:36 PM]   [یحیی طاهرزاده]

**m@hssss**

4ماه پیش ی ساعت خریدم1800000!!(ب ریال نوشتم صفراش زیاد شه^.^)
رو جعبه اش نوشته بود ساخت سوئیس!4ماهه دم درم میرم دستم میکنم باش پز میدم!!
دیروز برگردوندمش پشتشو دیدم زده:made in china

بی مروت قیافمو دیده انداخته بهم..@.@
اصن از دیروز تا حالا داغووووووووون افتادم ی گوشه!!انگار تریلی از رو قلبم رد شده..!!!


[پنج شنبه 18 تیر 1394 ]  [12:36 PM]   [یحیی طاهرزاده]

سوم دبیرستان که بودم یک روز یکی از بچه ها از دفتر مدرسه توپ بلند کرده بود آورده بود تو کلاس!بد توو همون کلاس توپو انداخت همه به هم شوت میکردیم!(کلا ۷نفر بودیمو ۲نفرم از پیش دانشگاهی بودن)یه دفه توپ به من رسید!از شانس بدم،من پشت به در بودم!هی ای پا اون پا میکردمو حرکت تکنیکی میزدم.یهو دیدم بچه ها یجوری شدن،یکی از بچه های پیش دانشگاهی داره از یکی از بچه ها ی ما سوال درسی می پرسه،بقیه هم کتاب می خوندن!دوتا فش دادم بشونو شروع کردم یه دفه برگشتم مدیرو دم در دیدم!گفتم این توپ اینجا چه کار می کنه!گفت گمشو بیرون بد تا دفتر پس گردنی بم زدو رسیدیم دفتر گفت حالا گمشو پایین! به خیر گذشت!


[پنج شنبه 18 تیر 1394 ]  [12:36 PM]   [یحیی طاهرزاده]
تعداد کل صفحات :  527 ::         400   401   402   403   404   405   406   407   408   409   >