درباره

در این پایگاه اینترنتی محتوا های متنوع و متفاوت در مورد مهدویت قرار داده می شود. محتوا های ما بسیارمهم هستند و انتظار می رود شما این محتوا ها را نشر دهید تا در ثوابش شریک شوید. جهت تعجیل در ظهور حضرت مهدی (عج) صلوات
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
لوگوي دوستان
ابزار و قالب 

وبلاگ
کاربردي
تاریخ روز حدیث موضوعی وصیت شهدا


[مرجع دريافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
مجاهدت مهدوی

6. طرفين درگير در آرماگدون

ادعا مي‌شود در ميدان آرماگدون دو سپاه رودرروي همديگر قرار مي‌گيرند:
1. مؤمنان: يهوديان و هم پيمايان آن‌ها (مسيحيان صهيونيست)
2. كفار و مشركان: كمونيست‌ها (شوروي (روسيه)، چين، كوبا و كره شمالي) و مسلمانان،38 كه عمدتاً شيعيان مد نظر قرار گرفته‌اند. در اين ميان جايگاه ويژة ايران، سوريه، لبنان و عراق39 را نمي‌توان ناديده گرفت.40
نكته قابل توجه اين جاست كه تا قبل از فروپاشي شوروي، عنوان «امپراتوري شيطان» به آنجا اطلاق مي‌شد و منظور از آن در تبليغات مسيحيان صهيونيست، رهبري سپاه «شر» در جنگ آرماگدون بود41 و پس از آن، به خصوص بعد از حمله آمريكا به عراق، بارها از سوي آن‌ها ايران «محور شرارت» خوانده شده و هدف بعدي حمله آنان اعلام ‌شده است.42 

7. پيروز ميدان آرماگدون

بنابر آنچه مدعيان آرماگدون ادعا مي‌كنند مسيح مورد نظر آنان پس از كشتار بسياري از حاضران در ميدان نبرد، پيروزمندانه از اين معركه بيرون خواهد آمد و مسيحيان صهيونيست هزار سال در خوشبختي بر جهان حكومت خواهند كرد.43

8. تعداد كشته‌ها و سرانجام آن‌ها

مدعيان مي‌گويند در اين جنگ بزرگ ميليون‌ها نفر كشته خواهند شد44 كه 3/2 از يهوديان (غير صهيونيست) بخشي از آن‌ها خواهند بود و طي مدت هفت ماه اين كشته‌ها دفن مي‌شوند.45 كه البته گاه تا سه ميليارد نفر هم ذكر شده است.46

9. شيوة جنگيدن در آرماگدون

تمام متون مسيحيان صهيونيست جديد با توجه به برخي از عبارات كتاب مقدس به آرماگدون كه در جاهاي مختلفي ذكر شده و شايد هيچ‌كدام ارتباطي نيز با يكديگر نداشته باشند ـ بيان مي‌كنند كه اين جنگ بزرگ، هسته‌اي خواهد بود و به عنوان مثال از چرخبالي كه از عقب آن گازي كشنده منتشر مي‌شود و نظاير آن سلاح‌هاي كشتار جمعي سخن گفته‌اند.47

10. زمينه‌سازي براي آرماگدون

از جمله اساسي‌ترين مسائلي كه ميان همة مسيحيان صهيونيست مشترك است و جملگي بر آن اتفاق دارند، اين است كه ما هم‌اكنون در آخرالزمان زندگي مي‌كنيم و زمينه‌سازي براي وقوع آرماگدون به عنوان مقدّمه ظهور مسيح، وظيفه ماست.48 
در هم تنيدگي عقايد مسيحيان صهيونيست و سياستمداران آمريكايي به حدي است در حال حاضر «كليد فهم سياست آمريكا»49 چيزي جز شناخت كامل و دقيق اين جريان نيست. در راستاي تبليغ اين جريان امروزه بيش از 1550 شبكه راديويي و تلويزيوني، 80,000 كشيش سخنران و مبلغ، 200 مؤسسه و كالج علمي، 100,000 و دانشجوي پروتستان به طور شبانه‌روزي مشغول فعاليت هستند50 و تنها در آمريكا مخاطبانشان در حدود جمعيت كل ايران است51 و در سطح كلان حتي رؤساي جمهور گذشته و حال اين كشور آرزو دارند آغازگر اين جنگ بزرگ جهاني باشند.52

11.عوارض اعتقاد به آرماگدون

مشكلاتي كه براي سوريه، عراق و ايران در خارج از آمريكا پيش آمده و حتي مشكلاتي كه گاه براي كل ساكنان زمين رخ مي‌نمايد، از همين روست.
جيمز وات، وزير كشور اسبق آمريكا در جمع كميته مجلس نمايندگان اعلام كرد:
به علت ظهور دوباره و قريب الوقوع مسيح نمي‌توانيم خيلي دربند نابودي منابع طبيعي خودمان [و صد البته ديگر كشورهاي جهان] باشيم. 53

12. ميزان احتمال وقوع آرماگدون

برخي از اشكالاتي كه مي‌توان به رؤياي غير قابل تعبيرآرماگدون وارد كرد، از اين قرارند:
1. انتساب به كتاب مقدس كه آكنده از تحريفات است و حتي نسخه‌هايي كه در صد ساله اخير منتشر شده‌اند، بنا به صلاحديد آن‌ها براي تحريف تاريخي قومي غير يهودي به طور جدي ويراستاري شده و مطالبي خاص را به عمد حذف كرده‌اند.54
2. انتساب رفتارهايي ناشايست و دور از مروت و جوانمردي به پيامبر اولوالعزم الهي حضرت مسيح علي نبينا و آله و (ع). به عبارت ديگر حضرت عيسي(ع) هيچ‌گاه با آنچه مي‌گويند سنخيتي نداشته و نخواهد داشت.
3. ويژگي‌هاي غيرقابل باور تصويف شده براي آن.55
4. هسته‌اي بودن جنگ.56
كه البته اين‌ها غيراز آن اشكالاتي است كه ذيل هر عنوان به مناسبت از آن سخن گفتيم و در عين حال باز هم مي‌توان موارد ديگري را برشمرد كه همگي حاكي از اين هستند كه ادعاي وقوع اين جنگ حز توهمي بيش نيست و احتمال وقوع چنين حادثه و پديده‌اي در حد صفر است و صيفي بعيد مي‌نمايد كه روزي شاهد چنين حماقتي از سردمداران خون آشام آمريكا و رژيم صهيونيستي باشيم.

 

پی نوشت ها در ادامه مطلب.....



2. پيشگويي‌ها دربارة آرمگدون

جريان «مسيحيان صهيونيست» كه همان مبدعان و مبلغان وقوع آرماگدون مي‌باشند، تمام رفتارهاي خود را منسوب به مشيت (تقدير) الهي كرده و در مسير تحقق خواسته‌هايشان اقدامات خشونت باري را تدارك نموده‌اند و آنان پيشگويي‌هاي كتاب مقدس را بهانة اين اعمال خود قرار داده‌اند تا آنجا كه با استفاده از قدرت رسانه‌اي فوق‌العاده‌اي مدام كه تبليغ مي‌كنند خداوند مقرر كرده است، بشر هفت دوران از مشيت الهي را از سر بگذارند كه يكي از آن‌ها «جنگ هسته‌اي آرماگدون» است.
اما جالب آن است بدانيم كه واژة هارمجدون تنها يكبار در انجيل آمده است؛ 
و ايشان را [نيروهاي اهريمني] به موضعي كه آن را « هارمجدون» مي‌خوانند، فراهم آورند.27
آشكار است كه اين عبارت اساساً مدعاي آنان را اثبات نمي‌كند، بلكه ريشه‌هاي آنرا بايد در اهداف خارج از كتاب مقدس آنان دنبال نمود.
و لذا اگر بگوييم كه آرماگدون حتي در ميان پيشگويي‌هاي تورات و انجيل تحريف نشده نيز وجود ندارد، سخني گزاف نگفته‌ايم. 28

3. نبرد بزرگ آرماگدون

مسيحيان صهيونيست مي‌گويند كه پيش از ظهور (مجدد) مسيح و برپايي قيامت و پس از يك دورة فلاكت 7 ساله كه منجر به نبرد با دجال مي‌شود، جنگ آرماگدون اتفاق مي‌افتد.29 آنان براي اين درگيري ويژگي‌هاي منحصر به فردي بيان مي‌كنند كه پس از اين خواهيم ديد كه حتي معتقدند وقوع اين جنگ بزرگ جهاني بسيار نزديك است و نسل فعلي بشريت قطعاً شاهد وقوع آن خواهد بود.30
اعتقاد به اين امر موهوم چنان در ميان سياست‌گزاران آمريكايي نفوذ كرده است كه بسياري از سياست‌هاي رييس جمهورهاي گذشته و كنوني آمريكا در راستاي عملي شدن اين جنگ مقدس بوده تا آنجا كه آنان حتي در سياست اقتصاد نيز تلاش مي‌كردند ميزان كمك‌هاي دولت آيالات متحده به اسراييل، افزايش يابد.31

4. انگيزه درگيري و رويارويي

مسيحيان اصولگرا جنگ آرماگدون را با پسوند مقدس توصيف مي‌كنند32 و نوع بيان دسته‌بندي طرفين درگير در ميدان جنگ با استفاده از الفاظ مذهبي و با عنوان «مؤمن»، «كافر» و «مشرك» است كه به خوبي نشان دهندة ديني جلوه دادن اين جنگ است. خلاصه اين كه همه آن‌ها كه ادعا مي‌شود در آرماگدون مقابل همديگر مي‌ايستند براي دفاع از دين و آيين و مرام خودشان خواهد بود.

5. زمان وقوع نبرد آرماگدون

همان‌طور كه پيش از اين متذكر شديم مسيحيان صهيونيست عنوان مي‌كنند اين اتفاق در آينده‌اي بسيار نزديك و طي چند سال آينده به وقوع خواهد پيوست و اندكي پس از آن مسيح(ع) ظهور خواهد كرد و بر دجال فائق خواهد ‌آمد.
جالب است بدانيم كه پيروان اين جريان وقوع دو نشانه را پيش از رخ دادن آرماگدون ذكر مي‌كنند و براي اين دو نشانه هم ترتيب و توالي زماني قائلند: 
1. تجديد بناي هيكل (معبد) سليمان: معبد سليمان كه نماد حكومت جهاني دولت يهود است پيش از برقراري حكومت جهاني مطلوب آن‌ها مي‌بايد برپا شود، و به منظور وقوع اين امر بر وجوب و لزوم قطعي حيات و كمك به اسراييل و مهاجرت تمام يهوديان دنيا به فلسطين اشغالي تأكيد شديدي مي‌كنند. راه وصول به اين مقصود نيز تخريب مسجدالاقصي است و مي‌گويند بايد معبد به‌جاي مسجد ساخته شود؛33 حتي اگر به قيمت آغاز جنگ جهاني سوم باشد.34
2. تولد گوسالة سرخ موي: يهوديان ادعا مي‌كنند كه در هنگام بناي معبد و پيش از شروع عمليات ساخت لازم است مراسم «تطهير» انجام شود و براي انجام آن مي‌بايست گوساله‌اي سرخ موي كه ويژگي‌هاي خاصي دارد، با آداب مخصوص به خود قرباني گردد.35
در چند دهة اخير يهودياني با استفاده از دانش ژنتيك اقدام به اصلاح نژادي گاو براي توليد اين گوساله كرده‌اند و چندي پيش ادعاي موفقيت در اين راستا را نمودند كه اين ادعا مورد تأييد مؤسسه معبد واقع در اورشليم قرار گرفت و اكنون اين حيوان سه ساله است.36
يهوديان براي نيل به تخريب مسجدالاقصي با قاطعيت تصميم دارند كه حداقل در ابتداي هر ماه به طور جدي براي تحقق اين تصميم شوم اقدام كنند كه تنها در سال جاري شاهد چند مورد تقابل بسيار جدي ميان يهوديان با مسلمانان در اطراف قدس بوده‌ايم.37



برداشتهایی که از انتظار فرج شده است؛ بعضی اش را من عرض می کنم. بعضیها انتظار فرج را به این می دانند که در مسجد، در حسینیه، در منزل بنشینند و دعا کنند و فرج امام زمان- سلام الله علیه- را از خدا بخواهند. اینها مردم صالحی هستند که یک همچو اعتقادی دارند. بلکه بعضی از آنها را که من سابقاً می شناختم بسیار مرد صالحی بود، یک اسبی هم خریده بود، یک شمشیری هم داشت و منتظر حضرت صاحب - سلام الله علیه- بود. اینها به تکالیف شرعی خودشان هم عمل می کردند و نهی از منکر هم می کردند و امر به معروف هم می کردند، لکن همین، دیگر غیر از این کاری ازشان نمی آمد و فکر این مهم که یک کاری بکنند، نبودند.
یک دسته دیگری بودند که انتظار فرج را می گفتند این است که ما کار نداشته باشیم به اینکه در جهان چه می گذرد، بر ملت ها چه می گذرد، بر ملت ما چه می گذرد؛ به این چیزها ما کار نداشته باشیم، ما تکلیف های خودمان را عمل می کنیم، برای جلوگیری از این امور هم خود حضرت بیایند ان شاءالله، درست می کنند؛ دیگر ما تکلیفی نداریم. تکلیف ما همین است که دعا کنیم ایشان بیایند و کاری به کار آنچه در دنیا می گذرد یا در مملکت خودمان می گذرد، نداشته باشیم. اینها هم یک دسته ای، مردمی بودند که صالح بودند.
یک دسته ای می گفتند که خوب، باید عالم پر [از] معصیت بشود تا حضرت بیاید؛ ما باید نهی از منکر نکنیم، امر به معروف هم نکنیم تا مردم هر کاری می خواهند بکنند؛ گناه ها زیاد بشود که فرج نزدیک بشود.
یک دسته ای از این بالاتر بودند، می گفتند: باید دامن زد به گناهها، دعوت کرد مردم را به گناه تا دنیا پر از جور و ظلم بشود و حضرت - سلام الله علیه- تشریف بیاورند. این هم یک دسته ای بودند که البته در بین این دسته، منحرفهایی هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرفهایی هم بودند که برای مقاصدی به این دامن می زدند.
یک دسته دیگری بودند که می گفتند که هر حکومتی اگر در زمان غیبت محقق بشود، این حکومت باطل است وبرخلاف اسلام است. آنها مغرور بودند. آنهایی که بازیگر نبودند، مغرور بودند به بعض روایاتی که وارد شده اسـت بر این امر که هر عَلَمی بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است. آنها خیال کرده بودند که نه، هر حکومتی باشد، در صورتی که آن روایات[اشاره دارد] که هر کس علم بلند کند با علم مهدی، به عنوان ((مهدویت)) بلند کند، [باطل است.]
حالا ما فرض می کنیم که یک همچو روایاتی باشد، آیا معنایش این نیست که تکلیفمان دیگر ساقط است؟ یعنی، خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نیست این معنا که ما دیگر معصیت بکنیم تا پیغمبر بیاید، تا حضرت صاحب بیاید؟ حضرت صاحب که تشریف می آورند برای چی می آیند؟ برای اینکه گسترش بدهند عدالت را، برای اینکه حکومت را تقویت کنند، برای اینکه فساد را از بین ببرند. ما برخلاف آیات شریفه قرآن دست از نهی از منکر برداریم، دست از امر به معروف برداریم و توسعه بدهیم گناهان را برای اینکه حضرت بیایند؟ حضرت بیایند چه می کنند؟ حضرت می آیند، می خواهند همین کارها را بکنند. الآن دیگر ما هیچ تکلیفی نداریم؟ دیگر بشر تکلیفی ندارد، بلکه تکلیفش این است که دعوت کند مردم را به فساد؟ به حسب رأی این جمعیت، که بعضیشان بازیگرند و بعضیشان نادان، این است که ما باید بنشینیم، دعا کنیم به... آمریکا ... و ... اذنابشان... و امثال اینها تا اینکه اینها علم را پر کنند از جور و ظلم و حضرت تشریف بیاورند. بعد حضرت تشریف بیاورند، چه کنند؟ حضرت بیایند که ظلم و جور را بردارند؛ همان کاری که ما می کنیم و ما دعا می کنیم که ظلم و جور باشد! حضرت می خواهند همین را برش دارند. ما اگر دستمان می رسید، قدرت داشتیم، باید برویم تمام ظلم و جورها را از عالم برداریم. تکلیف شرعی ماست، منتها ما نمی توانیم. اینی که هست این است که حضرت عالم را پر می کند از عدالت؛ نه شما دست بردارید از تکلیفتان، نه اینکه شما دیگر تکلیف ندارید.
ما تکلیف داریم که، اینی که می گوید حکومت لازم نیست، معنایش این است که هرج و مرج باشد. اگر یک سال حکومت در یک مملکتی نباشد، نظام در یک مملکتی نباشد، آن طور فساد پر می کند مملکت را که آن طرفش پیدا نیست. آنی که می گوید حکومت نباشد، معنایش این است که هرج و مرج بشود؛ همه هم را بکُشند؛ همه به هم ظلم بکنند برای اینکه حضرت بیاید. حضرت بیاید چه کند؟ برای اینکه رفع کند این را. ایـن آدم عاقـل، یـک آدم اگر سفینه نباشد، اگر مغرض نباشد، اگر دست سیاسـت ایـن کـار را نکرده باشد که بازی بدهد ماهارا که ما کار به آنها نداشته باشیم، آنها بیایند هر کاری می خواهند انجام بدهند، این باید خیلی آدم نفهمی باشد!
اما مسئله این است که دست سیاست در کار بوده؛ همان طوری که تزریق کرده بودند به ملتها، به مسلمین، به دیگر اقشار جمعیتهای دنیا که سیاست کار شماها نیست؛ بروید سراغ کار خودتان و آن چیزی که مربوط به سیاست است، بدهید به دست امپراتورها. خوب، آنها از خدا می خواستند که مردم غافل بشوند و سیاست را بدهند دست حکومت و به دست ظلمه، دست آمریکا، دست شوروی، دست امثال اینها و آنهایی که اذناب اینها هستند و اینها همه چیز ما را ببرند، همه چیز مسلمانها را ببرند، همه چیز مستضعفان را ببرند و ما بنشینیم بگوییم که نباید حکومت باشد، این یک حرف ابلهانه است، منتها چون دست سیاست در کار بوده، این اشخاص غافل را، اینها را بازی دادند و گفتند: شما کار به سیاست نداشته باشید، حکومت مال ما، شما هم بروید توی مسجدهایتان بایستید نماز بخوایند! چه کار دارید به این کارها؟
اینهایی که می گویند که هر علمی بلند بشود و هر حکومتی، خیال کردند که هر حکومتی باشد این برخلاف انتظار فرج است. اینها نمی فهمند چی دارند می گویند. اینها تزریق کرده اند بهشان که این حرفها را بزنند. نمی دانند دارند چی چی می گویند. حکومت نبودن، یعنی اینکه همه مردم به جان هم بریزند، بکشند هم را، بزنند هم را، از بین ببرند، برخلاف نص آیات الهی رفتار بکنند. ما اگر فرض می کردیم دویست تا روایت هم در این باب داشتند، همه را به دیوار می زدیم؛ برای اینکه خلاف آیات قرآن است. اگر هر روایتی بیاید که نهی از منکر را بگوید نباید کرد، این را باید به دیوار زد، این گونه روایت قابل عمل نیست. و این نفهمها نمی دانند چی می گویند، هر حکومتی باشد حکومت[باطل] است!... اینها یک چیزهایی است که اگر دست سیاست در کار نبود، ابلهانه بود، لکن آنها می فهمند دارند چی می کنند. آنها می خواهند ما را کنار بزنند.
بله، البته آن پر کردن دنیا را از عدالت، آن را ما نمی توانیم [پر] بکنیم. اگر می توانستیم، می کردیم، اما چون نمی توانیم بکنیم ایشان باید بیایند. الآن عالم پر از ظلم است. شما یک نقطه هستید در عالم. عالـم پـر از ظلـم است. ما بتوانیم جلوی ظلم را بگیریم. باید بگیریم؛ تکلیفمان است. ضرورت اسلام و قرآن [است،] تکلیف ما کرده است که باید برویم همه کار را بکنیم. اما نمی توانیم بکنیم؛ چون نمی توانیم بکنیم، باید او باید تا بکند. اما ما باید فراهم کنیم کار را. فراهم کردن اسباب این است که کار را نزدیک بکنیم، کار را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت-سلام الله علیه – در هر صورت، این مصیبتهایی که هست که به مسلمانها وارد شده است و سیاستهای خارجی دامن بهش زده اند، برای چاپیدن اینها و برای از بین بردن عزت مسلیمن [است]. و باورشان هم آمده است خیلیها. شاید الآن هم بسیاری باور بکنند که نه، حکومت نباید باشد، زمان حضرت صاحب باید بیاید حکومت. و هر حکومتی در غیر زمان حضرت صاحب، باطل است؛ یعنی، هرج و مرج بشود، عالم به هم بخورد تا حضرت بیاید درستش کند! ما درستش می کنیم تا حضرت بیاید .



7. پيروز ميدان قرقيسيا

با در نظر گرفتن اين كه سفياني پس از اين جنگ آنقدر قوي و توانمند است كه در ابتدا به طور همزمان به ايران و عراق به خصوص شهرهاي شيعه نشين حمله مي‌كند و اندكي بعد در چهار منطقه شام، عراق، ايران و حجاز سپاهيانش حضور جدي و فعال دارند، مي‌توان وي را پيروز ميدان قرقيسيا بدانيم.13

8. تعداد كشته‌ها و سرانجام آن‌ها

روايات تعداد مختلفي را براي كشتگان اين نبرد ذكر مي‌كنند:
ـ صد هزار نفر: [سفياني] سپاهيانش را به قرقيسيا مي‌رساند و در آنجا هم به جنگ كردن مي‌پردازد. در اين جنگ صد هزار نفر از جباران و ستمكاران كشته مي‌شوند. پس از آن سفياني سپاهي را به كوفه گسيل مي‌دارد.14
ـ چهار صد هزار نفر: شهري در طرف شرق ساخته مي‌شود كه در آن حوادثي روي مي‌دهد كه هرگز مردم آن زمان نظيرش را نديده باشند. ... و يك حادثه ديگر در شام روي مي‌دهد كه مجموعاً چهار صد هزار كشته بر جاي مي‌گذارد... .15
ـ از هر نه نفر، هفت نفر: قطعاً نهر فرات از كوهي از طلا پرده برمي‌دارد كه مردم براي رسيدن به آن به جان يكديگر مي‌افتند و از هر نه تن، هفت تن كشته مي‌شود.16
ـ نود درصد يا (نه‌ دهم) مردم: فرات از كوهي از طلا پرده برمي‌دارد... و از هر صد نفر، نود نفر در اين نبرد كشته مي‌شود17 و قيامت برپا نمي‌شود مگر اين كه ... نه دهم آن‌ها كشته مي‌شود.18
ـ نود و نه درصد مردم: قيامت برپا نمي‌شود تا اين كه ... از هر صد نفر، نود و نه نفر كشته مي‌شود. هر يك از آن مردمان مي‌گويد، شايد من همان باشم كه نجات مي‌يابد.19
ولي آنچه مسلم است اين كشته‌ها به هر تعداد كه باشند، دفن نشده و خوراك حيوانات مي‌گردند:
همانا خداوند در قرقيسيا سفرة پر از طعامي دارد كه سروش آسماني از آن خبر مي‌دهد و ندا مي‌كند كه اي پرندگان آسمان و اي درندگان زمين براي سير شدن از گوشت تن سمتگران بشتابيد.20
حجت‌الاسلام علي كوراني در كتاب خويش با عنوان عصر ظهور، چنين مي‌نويسد:
چنان‌كه روايت اشاره مي‌كند، عرصه نبرد، بيابان خشك و بي‌آب و گياه است و آن‌ها اجساد كشتگان خود را دفن نمي‌كنند و يا قادر به دفن آن‌ها نيستند.21 

9. نحوة جنگيدن در قرقيسيا

همان‌گونه كه در روايات متعدد و مختلفي كه درباره قرقيسيا ذكر شد، ديديم، هيچ اشاره‌اي وجود ندارد كه اين جنگ صورت خاصي داشته و يا در آن از ابزار خاصي براي كشتن افراد استفاده بشود.

10. زمينه‌سازي براي قرقيسيا

همان طور كه ديديم آنچه در روايات اسلامي آمده اين است كه در ابتداي شورش سفياني، شيعيان بايد هيچ حركتي از خود نشان ندهند و از تمام حوادث آن صحنه و فعاليت‌هاي او خود را بر كنار بدارند. 

11. ميزان احتمال وقوع نبرد قرقيسيا

بنابر روايات متعدد پنج حادثة حتمي پيش از ظهور حضرت مهدي(ع) اتفاق مي‌افتند:
شورش سفياني، قيام يماني، نداي آسماني در بيست و سوم ماه رمضان، شهادت نفس زكيه و فرو رفتن سپاه سفياني در (سرزمين) بيداء در بياباني ميان مكه و مدينه.22
بقيه حوادث نيز در عين آن كه احتمال وقوعشان بسيار زياد است، از احتمال بروز «بداء» در مورد آن‌ها نيز نمي‌توان چشم‌پوشي كرد23يعني احتمال واقع نشدن آن‌ها ‌بايد به طور جدي مورد نظر قرار گيرد؛ جريان قرقيسيا نيز از اين قاعده مستثني نيست.
نكته‌اي كه ذكر آن در اين جا خالي از لطف نمي‌باشد، اين است كه بيان فرو رفتن سپاه سفياني (خسف) در سرزمين بيداء در ميان علائم حتمي ظهور و در حالي كه خود سفياني هم يكي از افرادي كه نابود مي‌شوند شمرده شده، بيانگر عدم قطعيت ديگر اخباري است كه پس از وقوع آن حادثه به نحوي با سفياني مرتبط مي‌شود. البته فراموش نكنيم كه با استناد به حتمي بودن شورش سفياني و جايگاه ويژه نبرد قرقيسيا در مين روايات، مي‌توان ادعا كرد كه احتمال وقوع اين وقايع از بقيه حوادث مطرح شده در روايات بيشتر است.

12.آثار پيشيني قرقيسيا

همان‌طور كه ديديم قبول كردن يا قبول نكردن و عدم اعتقاد به وقوع جنگ قرقيسيا اثرخاصي را ايجاد نمي‌نمايد. 

آرماگدون

اكنون ويژگي‌هايي را كه دربارة جنگ آرماگدون گفته مي‌شود مورد بررسي قرار مي‌دهيم.

1. موقعيت جغرافيايي آرماگدون

خانم گريس‌ هالسل در كتاب تدارك جنگ بزرگ مي‌نويسد:
براي اين كه به تپه «مجدّو» برويم، از «تل‌آويو» حدود 55 مايل به طرف شمال سفر مي‌كنيم، و به محلي مي‌رسيم كه در 20 مايلي جنوب - جنوب شرقي «حيفا» قرار دارد و فاصلة آن از درياي مديترانه حدود 15 مايل است.24
كه البته وي مطالب ديگري را هم درباره اين شهر به نقل از همراه خود نقل مي‌كند ولي وقتي دربارة تطبيق آن مكان با محل موعود جنگ آرماگدون مي‌پرسد، جواب مي‌شنود:
شما همين اسم ـ يعني مجدّو ـ را بگيريد. كلمة «هار» (كه در زبان عبري به معني كوه مي‌باشد) را به آن اضافه كنيد؛ اين دو كلمه به شما «هارمجدّو» را مي‌دهد كه ما آنرا «هارمجدون» [= آرماگدون] ترجمه مي‌كنيم.
هالسل خود مي‌گويد:
در حالي كه او صحبت مي‌كند، من مي‌كوشم استدلال او را با جستجوي كوه دنبال كنم، امّا كوهي پيدا نمي‌كنم. امّا با همه اين‌ها آيا هارمجدّو (كوه مجدّو) بر يك محل دلالت مي‌كند يا يك رويداد.25
به عبارت ديگر اگر واقع‌گرايانه بخواهيم نگاه كنيم:
1. ابداً معلوم نيست كه منظور از آرماگدون مورد بحث يك محل است يا اتفاق!
2. به فرض كه آنرا بدون دليل به نام محل تفسير كنيم، باز هم قابل تطبيق بر محل مورد ادعا نيست و اعتقاد مبلغان انجيلي مسيحي را اثبات نمي‌نمايد زيرا اساساً در آن منطقه چنين كوهي وجود ندارد بلكه دشت مجدو (مگدو) وجود دارد، نه كوه مجدو.26
3. از همه مهم‌تر اين كه حتي اگر با تسامح بگوييم هارمجدون اين جا است مسئلة تحريف كتاب مقدس پيش خواهد آمد و آن موضوعي نيست كه بتوان به راحتي از آن چشم‌پوشي كرد و با در نظر گرفتن آن بناي تمام تسامح‌هايي را هم كه به كار برده بوديم فرو مي‌ريزد و ديگر چيزي باقي نمي‌ماند كه بخواهيم درباره‌اش اغماض به خرج دهيم.
پس:
اصلاً مشخص نيست كه آنچه آرماگدون (هارمجدون) خوانده مي‌شود، چيست يا در كجا قرار دارد.



جهت دانلود کتاب روی    اینجا     کلیک کنید..

توضیح مختصر درباره کتاب:

عنوان کتاب: پیوند معنوی با ساحت قدس مهدوی

موضوع: مهدویت

نویسنده: ص‍درال‍دی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌اک‍ب‍ر ه‍م‍دان‍ی

ناشر: ت‍ه‍ران‌، م‍وس‍س‍ه‌ ف‍ره‍ن‍گ‍ی‌ ان‍ت‍ش‍ارات‍ی‌ م‍ک‍ی‍ال

نوبت: 1380

تعداد صفحات: 206

فرمت:pdf  

 

 

کتاب «پیوند معنوی، با ساحت قدس مهدوی» در سال 1317 قمری توسط عالم ربانی میرزا علی اکبر صدرالاسلام همدانی به رشته تحریر درآمده است. این کتاب به تکالیف شخصی مردم در رابطه با امام غائب می پردازد؛ که حدود 60 تکلیف در این کتاب مطرح شده است.
یادآوری این نکته لازم است که مؤلف محترم در این کتاب، به مسئولیت های اجتماعی منتظران حضرت مهدی(علیه السلام) نپرداخته است.

عناوین اصلی عبارتند از:

طبقه بندی مردم بر اساس مراتب معرفت حجت خدا؛ تکالیف خواص؛ تکالیف عوام؛ تکالیف روات احادیث و حکام و قضات و فقهاء؛ اعتقاد به لزوم وجود حجت الهی در هر زمان؛ شناسایی و پیروی نواب عام در غیبت کبری؛ احساس حالت مراقبه؛ ایجاد محبت قلبی؛ اظهار و ابراز علاقه و محبت؛ راز دل گفتن و نغمه مهر و وفا سرودن؛ همت و دعا بر ثبات قدم؛ تجدید پیمان بر توحید و نبوت و ولایت؛ پیروی دقیق از فرمان مولا؛ آداب پیش از خواب؛ آداب هنگام بیداری؛ آداب نماز شب؛ آداب هنگام طلوع فجر؛ آداب پس از نماز صبح؛ آداب پیش از طلوع آفتاب؛ آداب روزهای هفته؛ آداب نمازهای یومیه (توجه - قنوت)؛ آداب نمازهای یومیه (تشهد - سلام)؛ آداب تعقیب نمازها؛ لزوم دعا بر پیروزی امام عصر؛ لزوم دعا بر حفظ و ایمنی آن امام؛ ادعیه مخصوصه؛ ذکر صلوات؛ لزوم عرض سلام؛ ذکر سلام؛ توجه در مواقع عرض اعمال؛ صداقت در ولایت؛ توجه و تذکر در ساعات و ایام مخصوصه؛ در شبهای قدر؛ در شب و روز جمعه؛ اعمال روز عاشورا؛ اعمال نیمه شعبان؛ اعمال نوروز؛ اهداء خیرات و عبادات؛ کیفیت اهداء نماز؛ مقدم داشتن در تمامی دعاها و نیکیها؛ اندوه قلبی از غیبت و غربت؛ انتظار فرج و ظهور؛ نیایش برای حفظ و پیروزی؛ اهداء صدقات به نیابت؛ حج رفتن و حج فرستادن به نیابت؛ برخاستن به شنیدن لقب مخصوص؛ زاری و نیایش برای حفظ ایمان و عقیده؛ استمداد در شداید؛ عقیده به امکان راه جستن و ارتباط؛ یاری جستن و عریضه نگاشتن در مهمات و مشکلات؛ حضور در اماکن و مجالس مورد نظر آن حضرت؛ زندگی به شیوه معصومین و ترک روش دنیا پرستان؛ مطالعه کتب ارزشمند در موضوع مهدویت؛ بزرگداشت آن نام مقدس در گفته ها و نوشته ها؛ آغاز نوشتار و گفتار و کردار با آن نام مقدس؛ ترک خروج مگر با حکم فقیه جامع الشرائط؛ اعتقاد به ولایت تکوینی و مقام معنوی معصومین.



رسشى كه از دير باز در اين باره مطرح بوده و ذهنها را به خود مشغول داشته است(1) و در اين زمان نيز گاهى رخ مى نمايد, اين است كه راز عمر طولانى آن حضرت چيست؟ آيا اين امر در راستاى قوانين طبيعى عالم است, يا جنبه غيبى و اعجازى دارد؟
آيا امكان دارد از نظر ظاهرى, فردى در اين عالم, عمرى طولانى را سپرى كند و شاداب و با طراوت باقى بماند؟ اصولاً چه مى شد اگر امام زمان(ع) در ظرف زمانى ظهورش به دنيا مى آمد و در همان زمان, سياست خود را به انجام مى رسانيد.
براى رسيدن به پاسخ اين پرسش, توجه به چند اصل كلى لازم است:
1. طول عمر, از شاخه هاى مسائله عمومى ترى به نام (حيات) است. حقيقت و ماهيّت حيات, هنوز بر بشر مجهول است و شايد بشر, هيچ گاه هم از اين راز سر در نياورد.
بشرى كه اين اندازه ناتوان است و موضوع حيات را درست نمى شناسد و از ويژگيهاى آن, آگاهى كامل و همه جانبه ندارد, چگونه مى خواهد مسائله طول عمر و استبعاد آن را مطرح سازد و به ديده ترديد به آن بنگرد؟
2. اگر پيرى را عارض بر حيات بدانيم و يا آن را قانونى طبيعى بشناسيم كه بر بافت واندام موجودات زنده, از درون, عامل نيستى را نهفته دارد و به مرور زمان, موجود زنده را خواه ناخواه, به مرحله فرسودگى و مرگ مى رساند, باز معنايش آن نيست كه اين پديده, قابل انعطاف پذيرى و در نتيجه تائخير نباشد. بر همين اساس, دانش بشرى, گامهاى مؤثرى درباره درمان پيرى برداشته و هنوز هم براين مهم پاى مى فشرد و رشته هاى تخصصى براى اين مسائله به وجود آورده است.
در اواخر قرن نوزدهم, براثر پيشرفتهاى علمى, اميد به زندگى طولانى تر رونق بيشترى يافت و شايد در آينده نه چندان دور, اين رؤياى شيرين به واقعيت بپيوندد(2).
در مجموع, دانش بشرى در زمينه عقب انداختن پيرى, موفقيتهاى چشمگيرى به دست آورده و از رابطه تغذيه و پيرى تجربه هاى جديدى كشف كرده و ارتباط تنگاتنگى بين اسرار تغذيه در مقابله با پيرى و فرسودگى ارائه داده است.
در پرتو آنچه اشارت شد,مى توان گفت: درباره عمر طولانى مهدى موعود(ع) هيچ گونه شگفتى باقى نمى ماند و امكان علمى و نظرى آن, جاى ترديد ندارد او, با دانش خدادادى, بر اسرار خوراكيها, آگاهى دارد و بعدى ندارد كه با استفاده از روشهاى طبيعى و علمى, بتواند مدتى دراز در اين دنيا بماند و آثار فرسودگى و پيرى, در وى پديدار نگردد.
3. اصولاً, وجود استثناها در هرامرى, ازجمله امور طبيعى اين عالم, مسائله اى ست روشن و انكار ناپذير. گياهان, درختان, جاندارانى كه در دامن طبيعت پرورده مى شوند واز سابقه كهن و زيستى طولانى برخوردارند, كم نيستند. چه استبعادى دارد كه در عالم انسانى هم, براى نگهدارى يك انسان و حجت خدا, به عنوان ذخيره و پشتوانه اجراى عدالت و نفى و طرد ظلم و ظالمان, قائل به استثنا شويم و او را موجودى فراتر از عوامل طبيعى و اسباب و علل ظاهرى بدانيم كه قوانين طبيعت, دربرابرش انعطاف پذيرى دارند واو برآنها تفوق و برترى. اين امرى است ممكن, گرچه عادى و معمولى نباشد.به گفته علامه طباطبائى:
(نوع زندگى امام غائب را به طريق خرق عادت[ مى توان پذيرفت]. البته خرق عادت, غير از محال است و از راه علم, هرگز نمى توان خرق عادت را نفى كرد. زيرا هرگز نمى توان اثبات كرد كه اسباب و عواملى كه در جهان كار مى كنند, تنها همانها هستند كه ماآنها راديده ايم و مى شناسيم و ديگر اسبابى كه ما از آنها خبر نداريم يا آثار و اعمال آنها را نديده ايم, يا نفهميده ايم, وجود ندارد; از اين روى, ممكن است در فردى و يا افرادى از بشر, اسباب و عواملى به وجود آيد كه عمرى بسيار طولانى, هزار يا چندين هزار ساله براى ايشان تائمين نمايد.(3)) 4. از ديدگاه تاريخى, معمّرين و دراز عمران فراوانى با نام و نشان بوده اند كه هر يك چند برابر افراد معمولى زمان خويش, زيسته اند. روشن ترين و در عين حال, مستند ترين آن, حضرت نوح(ع) است. قرآن تصريح مى كند كه 950 سال فقط پيامبر بوده است(4) و حتماً عمر وى بيش از اين بوده است. داستان خضر پيامبر نيز, مصداقى ديگر از اين اصل كلى است.(5)
با توجه به اين نمونه هاست كه مى توان برخوردارى حجت خدا را از عمرى طولانى پذيرفت و دليل امكان آن را وجود انسانهاى دراز عمر در تاريخ دانست كه تا هزاران سال گفته شده است.(6)
5. از همه اينها گذشته, اگر از زاويه ايمان به غيب, به اين پديده بنگريم, پاسخ همه اعتراضها و اشكالها داده مى شود و نيازى به فلسفه بافى و ارائه شواهد ديگر نيست.
تائثيرگذارى علل و عوامل طبيعى, به دست خداوند است: (لامؤثر فى الوجود ا…لاّ الله).
و اوست كه اگر بخواهد شيشه را در بغل سنگ نگه مى دارد, چگونه از حفاظت وجود نازنين حجت خدا و ذخيره عالم آفرينش ناتوان است.
كريمى كه جهان پاينده داردتواند حجتى را زنده دارد به گفته شيخ طوسى:
(براساس آيه شريفه: (يمحوالله مايشاء ويثبت وعنده ام الكتاب) هر آنى كه مصلحت در تائخير, تا زمان ديگر باشد, تداوم عمر آن حضرت, ضرورت مى يابد و اين امر, تاآخرين زمان لازم, ادامه دارد و راز و رمز آن, به دست كسى است كه مفاتيح غيب و ام الكتاب در نزداوست.(7))
پروردگارى كه درباره حضرت يونس پيامبر, به هنگامى كه در شكم ماهى قرار داشت , میفرماید:
(ولولا انه كان من المسبحين للبث فى بطنه الى يوم يبعثون)(8).
پس اگر نه از تسبيح گويان مى بود, تا روز قيامت در شكم ماهى مى ماند.
مى تواند براساس قدرت و مشيت مطلقه اش, مقدمات و عوامل زنده ماندن امام زمان(ع) را در اين عالم آماده سازد و او را تا روز معيّن و معلومى نگه دارد.
براساس اين اصل, طول عمر امام عصر(ع), در باور مسلمانان جنبه اعجاز دارد. و قانون معجزه, حاكم بر قوانين طبيعى در اين عالم است و نمونه هاى فراوان دارد:
* دريا براى موسى شكافته مى شود(9).
* آتش برابراهيم سردوسلامت مى گردد(10).
* در مورد حضرت عيسى, كار بر روميان مشتبه مى گردد و مى پندارند كه وى را دستگير كردند كه چنان نبوده است(11).
* پيامبر اسلام(ص) از ميان حلقه محاصره قريشيان كه ساعتها در كمين او بوده
اند, بيرون مى رود(12).
هر يك از اين موارد و نمونه هاى ديگر, نشانگر تعطيل شدن يكى از قانونهاى طبيعى است كه به قدرت و لطف خداوند رخ داده است. پاسدارى از حجت خدا در مدتى طولانى نيز, از مصاديق همين اصل كلى و باور ايمانى است.
بنابراين طول عمر آن حضرت استبعادى ندارد و با دلايل طبيعى و مادى و غيبى و معنوى قابل پذيرش و اثبات است.
اما اين كه چرا آن حضرت, در ظرف زمانى ظهور, به دنيا نيامد و ايفاى نقش نكرد.
اولاً, در باور ما مسلمانان, بويژه شيعيان, زمين, هيچ گاه خالى از حجت نيست, چه آشكار و چه پنهان(13). همواره بايد آسياى وجود بر قطب و مدار امام و حجت بچرخد.
اگر امام زمان(ع), در آن عصر به دنيا نيامده بود و بعد قدم به دنيا مى گذاشت, در اين فترت, زمين بى حجت و امام مى ماند و اين با ادله قاطع و باور ما مسلمانان سازگار نيست(14).
ثانياً, شخصى كه مى خواهد دنيا را متحول سازد و دست به اصلاحى همه جانبه و فراگير بزند, عدل را بگستراند و ظلم و ستم را در همه اَشكال و انواع آن, بر چيند, تمدّن بشرى را كه بر اساس زر و زورو تزوير بنا گرديده ويران سازد و تمدنى همه جانبه و براساس ارزشهاى الهى و معنوى ايجاد كند, بايد داراى عِدّه و عُدّه فراوان باشد, با ابزار مدرن و پيشرفته آشنا باشد, فراز و فرود تمدنها را بشناسد و بالآخره, از علل سقوط و صعود ملتها تجربه بيندوزد, تا بتواند حركتى اساسى و بنيادى را آغاز و رهبرى كند و موانع را از سر راه بشر بردارد.
اين امر ممكن نيست مگر از كسى كه طلوع و غروب تمدنها را ديده و با كوله بارى از تجربه و شناخت به ميدان آمده باشد.
بدين سان, امام زمان(ع) در دوران طولانى غيبت, راههاى ايجاد جامعه صالح را در مقايسه با دنياى فاسد, پايه گذارى مى كند و با آگاهى و اقتدار و در زمانى مناسب به اذن خدا, ظهور مى كند و بر همه تاكتيكها و روشهاى دنياى بشرى محيط است و راه مقابله با آن را به درستى مى شناسد و اين مسائله, در دوران طولانى امامت و غيبت, تا ظهور, براى آن حضرت, ممكن مى گردد. غيبت و طول عمر, باعث مى شود
كه آن رهبر ذخيره شده, به گونه اى نيكوتر و فراگيرتر رهبرى خويش را آغاز كند. 
لازمه انقلابى آن چنان بزرگ و عميق, موقعيت روحى ويژه اى است كه رهبر مكتبى از آن بايد برخوردار باشد. مقدار توانايى روحى, بستگى دارد به نشيب و فرازها و دگرگونيهايى كه آن رهبر به خود ديده است. مهدى(ع), در دل تاريخ فرو رفته و از موقعيت امامت و برترى خويش بر تاريخ پرتو افكنده, با آزمودگى و تجربه اى كه در اين مدت طولانى كسب كرده است, توانايى دگرگونى اساسى جهان را خواهد داشت و به اصلاح همه جانبه دست خواهد زد. ان شاءاللّه.

 



طي سال‌هاي اخير، انتشار برخي مقالات و اخبار پيرامون واقعة «آرماگدون» ذهن بسياري از علاقمندان به پيشگويي‌هاي مربوط به آخرالزمان را متوجه اين واقعه كرده است و حتي، برخي را واداشته كه به دنبال كشف ردپاي اين پيشگويي مورد ادعاي مسيحيان صهيونيست در ميان اخبار، متون و روايات اسلامي‌ برآيند و تلاش كنند كه به نحوي اين واقعه را با واقعة «قرقيسيا» كه در متون اسلامي و روايات منقول از سوي حضرات معصومين(ع) بدان اشاره شده است، منطبق سازند.
مقالة حاضر به بررسي اين دو واقعه و سنجش وجوه اشتراك و افتراق آن‌ها مي‌پردازد.

قرقيسيا

1. موقعيت جغرافيايي قرقيسيا

قرقيسيا، شهركي است كه در شمال كشور سوريه، در استان «الجزيره» و در شش كيلومتري شهر «رقه» در محل التقاي دو رود فرات و خابور قرار دارد.1 اين شهر پيش از اسلام «كيركسيون» نام داشت و در سال 19 ق. به دست مسلمانان فتح و قرقيسيا ناميده شد. 
خرابه‌هايي از قرقيسيا نزديك «ديرالزور» از شهرهاي سوريه كنوني و نزديك به مرزهاي عراق باقي‌مانده كه فاصلة آن تا تركيه نيز نسبتاً نزديك است.2 قرقيسيا حدود 100 كيلومتر با عراق و 200 كيلومتر با تركيه فاصله دارد.3 

2. پيشگويي روايات دربارة قرقيسيا

روايات متعددي دربارة اين منطقه و حادثة بزرگي كه در آن رخ خواهد داد، نقل شده است كه تنها به نقل يك مورد از آن‌ها به ذيل اين عنوان اكتفا مي‌كنيم؛
حضرت امام محمدباقر(ع) از «مسير»، فاصله تا قرقيسا [قرقيسيا] را مي‌پرسند و او پاسخ مي‌دهد كه همين نزديكي‌ها در ساحل فرات قرار دارد. آن حضرت(ع) صحبت خود را چنين ادامه مي‌دهند:
اما در اين ناحيه واقعه‌اي رخ خواهد داد كه مانند آن از زماني كه خداوند تبارك و تعالي، آسمان‌ها و زمين را آفريد، اتفاقي نيفتاده و تا زماني كه آسمان‌ها و زمين برپا هستند مانند آن اتفاق نخواهد افتاد. سفره‌اي است كه درندگان زمين و پرندگان آسمان از آن سير مي‌شوند.4

3. نبرد بزرگ قرقيسيا

اصلي‌ترين حادثه‌اي كه در قرقيسيا رخ مي‌دهد، جنگ و آشوبي است كه «سفياني» شاخص‌ترين طرف درگير آن است:
سفياني... در طول مسير عراق سپاهيان او وارد قرقيسيا مي‌شوند و جنگي سخت به راه مي‌اندازند كه صد هزار نفر در آن كشته مي‌شوند.5

4. انگيزه رويارويي و درگيري

مطلبي كه به طور اتفاق در روايات ذكر شده، اين است كه علت وقوع جنگ قرقيسيا، گنجي است كه فرات آن را نمايان مي‌كند و اين گنج ممكن است همان‌طور كه در روايات تصريح شده از جنس طلا و نقره باشد و نيز احتمال دارد كه از جنس ديگري [مانند نفت يا غير آن] باشد.6

5. زمان جنگ

سفياني در ماه رجب سر به شورش برمي‌دارد و نبرد قرقيسيا در زمره فعاليت‌هاي وي بر شمرده شده است، اما از آنجا كه سفياني ابتدا بر شام مسلط مي‌شود و آخرين متحدانش در اين منطقه ـ يعني قوم بني كلب - در ماه رمضان با او بيعت مي‌كنند،7 و نيز رواياتي كه حاكي از آغاز جنبش‌ها، نمايان شدن جمعيت‌ها و ابتداي جنگ‌ها در ماه شوال هستند، به احتمال بسيار قوي، معركه قرقيسيا در ماه شوال پيش از ظهور بر پا خواهد ‌گرديد.8

6. طرفين درگير در قرقيسيا

با توجه به انگيزة جنگ در قرقيسيا كه صرفاً تصاحب ثروتي هنگفت مي‌باشد، فرض اين كه در اين ميدان بيش از دو طرف درگير خواهيم داشت، مطلب دور از ذهني نيست، كما اين كه در روايات نيز چنين مطلبي را مي‌توان مشاهده كرد؛ به طور خلاصه مي‌توان گفت كه حاضران در اين ميدان نبرد عبارتند از:
ـ ترك‌ها [كه احتمالاً منظور روس‌ها باشد]: كه در جزيره (بين‌النهرين) نيرو پياده كرده‌اند.
ـ روميان: يهوديان و دولت‌هاي غربي كه وارد فلسطين شده‌اند.9
ـ سفياني كه در آن هنگام بر شام كاملاً مسلط شده است.10
ـ دو نفر به نام «عبدالله» كه در روايات ما توضيح خاصي درباره آن‌ها اشاره نشده و احتمالاً هم پيمان غربي‌ها باشند.
ـ «قيس» كه مركز فرماندهي‌اش در مصر است.
ـ يكي از بازماندگان عباسيان.11
نكتة قابل توجه و حائز اهميت اين است كه روايات تأكيد دارند كه در اين جنگ و به خصوص در ميان كشته‌هاي آن شيعيان ديده نمي‌شوند؛
آيا نمي‌بينيد كه دشمنان شما در معاصي خداوند كشته مي‌شوند، بدون آن‌كه شما حضور داشته باشيد در حالي كه شما با آرامش و امنيت در گوشه خانه‌هايتان نشسته‌ايد، برخي از آن‌ها، برخي ديگر را بر روي زمين مي‌كشند. سفياني عذاب مناسبي براي دشمنان شما و نشانه‌اي براي خودتان است.
وقتي آن فاسق سر به شورش برداشت، شما (شيعيان) اگر يك يا دو ماه پس از شورش او از خود حركتي نشان ندهيد، به مشكلي بر نخواهيد خورد تا اين كه بسياري از خلق، منهاي شما كشته شوند.12



ب. ویژگی نظامی
نکته دیگر، که در کلام امیرمؤمنان(علیه السلام) در نهج البلاغه در وصف یاران حضرت مهدی(علیه السلام) مورد اشاره قرار گرفته، آن است که یاران آن حضرت برای در هم کوبیدن فتنه ها و اصلاح در تمام ابعاد زندگی بشر همچون شمشیر صیقل زده با صلابت، قدرت و پر حرارت و کوبنده وارد صحنه کارزار‌می شوند; چون سنّت الهی بر آن است که کارها از راه عادی و مجرای معمولی و طبیعی انجام گیرند، گرچه معجزه و کرامت و دعا لازم و مؤثرند و در جای خود اعمال‌می شوند، اما قرار نیست همه کارها از طریق غیرطبیعی انجام شوند. بدین روی در روایات، بر قدرت شمشیر حضرت مهدی(علیه السلام) اصرار شده و در رهاورد بزرگان اهل معرفت نیز از شمشیر حضرت مهدی(علیه السلام) زیاد سخن به میان آمده است.23 این مسئله حکایت از آن دارد که اجرای عدالت و اصلاح جامعه بشری در زمان ظهور حضرت مهدی(علیه السلام)، نیازمند قدرت و توان برتر و بالاتری است و حضرت با یاران پر صلابت و پر تلاش وارد صحنه اصلاح و هدایت بشر‌می شود.
بدین روی، در روایتی از حضرت امیرمؤمنان(علیه السلام) رسیده که یاران حضرت مهدی(علیه السلام) همه جوان و پرطراوت هستند: اصحابُ المهدی شبابٌ ولا کهلَ فیهم»;24 یاران مهدی همه جوان هستند و پیرمردی در میان آنان نیست.در روایتی دیگر آمده است: یک رزمنده از یاران حضرت مهدی(علیه السلام) برابر چهل نفر قدرت دارد و قلب هر کدام از آن ها از کوه آهن سخت تر است و هرگاه در برابر کوه آهن قرار گیرند آن را متلاشی‌می کنند.»25از این گونه روایات، که تعدادشان نیز فراوان است، به خوبی معلوم‌می شود که یاران حضرت مهدی(علیه السلام) به سلاح علمی و عملی فوق العاده مجهّزند و با حکمت و معرفت و علم و درایت کامل، به اصلاح امور و تعدیل شئون زندگی بشر‌می پردازند. بدین روی، در یک جمله‌می توان گفت: یاران حضرت مهدی(علیه السلام) کسانی اند که خود صالح هستند و به اصلاح دیگران قیام‌می کنند و از این راه، جامعه صالح جهانی پدید آمده و وعده الهی،26 که حکومت و وراثت زمین را از آن صالحان دانسته است، به تحقق خواهد پیوست.

پی‌نوشت‌ها

1ـ نهج البلاغه، حکمت 147.
2و3ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، بنیاد رسالت، 1364، ج21، ص251، کتابالحجة» باب انّ الارضَ لاتخلوا من حجة».
4ـ شهاب الدین سهروردى، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، حکمة الاشراق، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1373، ج 2، ص 12.
5ـ نهج البلاغه، خطبه 138.
6ـ نهج البلاغه، خطبه 150، بند 3.
7ـ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، داراحیاءالتراث العربى، ج 2، ص 416.
8ـ نهج البلاغه، خطبه 131.
9ـ محمدبن على بابویه قمى، کمال الدین و تمام النعمه، دارالحدیث، 1380، ج 1، ص 286، باب 26،ص 286.
10ـ نهج البلاغه، خطبه 138.
11ـ لطف الله صافى گلپایگانى، منتخب الاثر، قم، مؤسسه حضرت معصومه(علیها السلام)، 1421 ق، فصل 4، باب 3، ص 589.
12ـ عزیزالدین نسفى، انسان کامل، چ چهارم، تهران، کتابخانه طهورى، 1367، فصل 6، ص 320، رساله نبوت و ولایت.
13ـ عبدالکریم جبلى، الانسان الکامل فى معرفة الاواخر و الاوائل، مصر، مکتبة مصطفى البابى الحلبى، 1390ق، ج 2، باب 61، ص 84.
14ـ نهج البلاغه، خطبه 138.
15ـ ابن ابى الحدید، پیشین، ج 2 ،ص 386.
16ـ نهج البلاغه، حکمت 1.
17ـ سید محمدحسین طباطبائى، شیعه در اسلام، چ هشتم، قم، انتشارات اسلامى، 1373، ص 221.
18ـ نهج البلاغه، حکمت 209.
19ـ ابن ابى الحدید، پیشین، ج 4، ص 336.
20ـ نهج البلاغه، خطبه 150.
21ـ ابن ابى الحدید، پیشین، ج 9 و 10، ص 129.
22ـ محمدبن یوسف شافعى، البیان فى اخبار صاحب الزمان، باب 5، ص 15 (این کتاب ضمن جلد 2 الزام الناصب، تألیف شیخ على یزدى حائرى چاپ شده است.)
23ـ محمدبن على محى الدین بن عربى، فتوحات مکیّه، بیروت، دارصادر، ج 3، باب 366، ص 336.
24ـ لطف الله صافى گلپایگانى، پیشین، فصل 8، باب 1، ص 612.
25ـ همان، باب 2، ص 613.
26ـ انبیاء: 105.

 




تعداد صفحات :

 | 1 |  2 |  3 |  4 |  5 |  6 |  7 |  8 |