مطالب جالب

سه زمان برای گدایی

 

برای استجابت دعا، باید به مواردی توجه كرد كه یكی از آنها زمان دعا كردن است. عارف وارسته سید زین الدین طباطبایی سه زمان را برای استجابت دعا توصیه می‌كند كه از این قرار است:

سه وقت را مراقب باشید كه از دست ندهید و با كشكول گدایى به در خانه كریم بروید، ان شاء الله كه خالى بر نمى‌گردید:

1- ساعت زوال شمس كه اول ظهر است. آن وقتى كه انسان در شك است و یقین ندارد كه ظهر شده است؛ دو ركعت نماز نافله بجاى آورید. سپس سر به سجده ‌گذارید و به زبان خود هر چه مى‌خواهید درخواست كنید. البته با توسل به ائمه اطهار(علیهم السلام) .

2- ساعت آخر روز جمعه است، كه ده دقیقه به غروب مانده، به امام زمان(عج) سلام داده و درد دل خود را به امام(علیه السلام) بگویید، و بعد توجه به خدا و دعا كند.

3- یك ربع ساعت به اذان صبح مانده كه وقت سحر حقیقى است، وقت دعا كردن است. در این وقت سه ركعت نماز شفع و وتر را خوانده و در قنوت نماز وتر صد مرتبه استغفار كرده و دعا كنید كه ان شاء الله مستجاب است. و بعد از آن به سجده رفته و هر چه مى‌خواهید بگویید تا زمان نماز صبح.

بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب بنشینید و مشغول دعا و ذكر و قرآن و یا زیارت جامعه شوید و اگر بشود در این وقت هزار مرتبه ذكر «ما شاء الله لا قوه الا بالله» بدون «لا حول» گفته شود. و ده مرتبه «سبحان الله العظیم و بحمده استغفر الله و اسئله من فضله» گفته شود و هر چه بیشتر گفته شود؛ بهتر است . 

این چند راه مختصر، جوهر مطلب و از اسرار است. امید كه غنیمت شمرده و كوچكش نپندارید.

برگرفته از نامه‌های عارف وارسته سید زین الدین طباطبایی  

بتکان خانه دل را !

 

بيائيد بهاري شويم 

بهاري بيانديشيم

بهاري فکرکنيم 

بهاري بخوانيم وبنويسيم 

بهاري ذهن وانديشه وباور خود را آرايش وويرايش کنيم......

يک سال ديگه گذشت! من و شما يک سال ديگه رو هم پشت سر گذاشتيم. چند سالمون شده؟ چقدر قرار گذاشتيم و شکستيم؟ 

آخر سال که ميشه ميشينيم و فکر ميکنيم که چقدر به اهدافي که براي خودمون تعيين کرده بوديم در اين سالي که گذشت رسيديم! اهداف مالي ، تحصيلي ، شغلي ، علمي و... اگه به يکي از اونها نرسيديم ميشينيم و فکر ميکنيم که چرا؟ 

چه موانعي باعث اين عدم موفقيت شده و تصميم مي گيريم به نحوي اون رو برطرف کنيم. 

پس چرا براي رسيدن به بالاترين مقامي که بايد به اون برسيم برنامه‌اي جدي نداريم؟  

مقام خليفه اللهي انسان که با رسيدن به جايگاه "بندگي" محقق ميشه! بالاترين ارزش يک انسان اينه که يک عبد باشه. يک عبد مخلص. يک عبد ذليل و حقير و مسکين و مستکين که هيچي از خودش نداشته باشه. بالاترين مقامي که هر روز برترين مخلوق خداوند رو به اون مقام ميشناسيم! اَشهَدُ اَنَّ مُحَمّد عَبدُهُ و رَسولُه.  

همين امروز رو با سال قبل مقايسه کنيم. آيا تونستيم يک قدم به خدا نزديکتر بشيم؟ يا کيلومترها ازش دور شديم؟ در سالي که گذشت، با اعمالمون چقدر تونستيم رضايت امام زمانمون (روحي فداه) رو جلب کنيم که رضايت خداوند هم در گرو رضايت ايشون است؟ يا خدايي نکرده چقدر با کارهامون ، غمي رو غمهاي غروبهاي جمعه‌ي ايشون گذاشتيم؟ 

قبل از شروع سال جديد همه رسم دارند که منزلشون رو تميز کنند. القَلبُ حَرَمَ الله! چرا ما خونه‌هاي دلمون رو تميز نکنيم؟  

بيا که خانه تکاني کنيم . خانه‌ي دل! 

اما اينقدر اين دل زنگار گرفته که به تنهايي کاري از پيش نميره ، پس متوسل ميشيم به کلام نوراني اباعبدالله الحسين عليه السلام در دعاي عرفه که ميفرمايد:

از خدا بخواهيم که محبتِ غير را از دلمون بيرون کنه و دلمون رو فقط معدن محبت خود و احبائش قرار بده.  

بگيم خدايا با ما هم کاري بکن که غير از درگاه تو به جايي پناه نبريم که اگه از تو روي بگردانيم هميشه آغوش شيطان براي ما بازه.  

اگه کسي خونه‌ي دلش خونه‌ي محبت خدا بشه بنا به گفته امام صادق عليه السلام ديگه به غير خدا مشغول نميشه: 

إِنَّمَا خَالَطَ الْقَوْمَ حَلَاوَةُ حُبِّ اللَّهِ فَلَمْ يَشْتَغِلُوا بِغَيْرِهِ – گروهي که شيريني محبت خداوند با آنها عجين شده باشد به غير خدا مشغول نميشوند(اصول کافي جلد2 صفحه130)   

از خدا بخواهيم که ميل به طاعت رو در درونمون بيشتر کنه و رغبتمون رو به گناه کم کنه که اون هم با چشيدن طعم شيرين همنشيني با خدا بدست مياد.

از خداوند بخواهيم که ما را از جمله‌ي اين گروهي قرار دهد که در قرآن فرمود:

فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَه‏(مائده54)  

يعني ميشه ما هم محبوب خداوند باشيم و هم محب او؟؟

چطور؟

جوابش رو در قرآن داريم: 

قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّه(آل عمران 31)

پس از خداوند بخواهيم که در سال جديد به ما توفيق دهد که از رسول خدا و خاندانش عليه و عليهم السلام پيروي کنيم و تقواي الهي پيشه کنيم تا شامل فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّه بشيم تا اگه غمي از غمهاي دل امام زمان (عج) برطرف نميکنيم ، لااقل غمي به غمهايشون اضافه نکنيم.  

بي روي تو هرکس گذرد ليل و نهارش               

              دلـگيـرتر از فصـل خـزان است بهارش     

بـهـتـر کـه هـمه عـمر ز هم باز نگردد                            

           چشمي که نشد باز دمي بر رخ يارش 

سال که تحويل ميشه اولين کارتون چيه؟؟ به بزرگترها سر ميزنيد؟  

امسال بياييم بگيم آقا جان! بزرگ ما شماييد. سال که تحويل شد بگيم:  

سلام علي آل ياسين!! بگيم آقا جان ما ايرانيها رسممون اينه که ديد و بازديد داريم، متي ترانا و نراک؟ عيبي نداره آقا جان! دل عاشق به پيغامي بسازه! 

بگيم : 

آقا ! بزرگترهاي ما حتي اگه ما خيلي بد بوديم براي عيد وقتي به در خونشون ميريم در رو به رومون باز ميکنند!  

بياييم امسال عيدمون رو با آقامون شروع کنيم و از بزرگمون غافل نشيم.راستي اگه آقا بخوان بيان منزل ما ، ما آمادگيش رو داريم؟ 

اللهم عجل لوليك الفرج و العافية و النصر و اجعلنا من خير اعوانه و انصاره و

شيعته و المستشهدين بين يديه.

چشم بد دور

)

چند سوال:

# اول: آیا آیه 51 سوره قلم «و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم» خاصیت جلوگیری از چشم زخم دارد؟

# دوم: آیا چشم زخم واقعیت دارد؟

جواب سوال اول:

مدركی (حدیثی) وجود ندارد که دلالت‏ كند و بگوید از این آیه برای چشم ‏زخم استفاده كنید. چیزی كه ازطرف پیغمبر یا ائمه به ما نرسیده باشد، از پیش خود نباید بتراشیم.

جواب سوال دوم:

این مسأله، از نظر عقلى امر محالى نیست، بسیارى از دانشمندان امروز معتقدند در بعضى از چشم ها، نیروى خاصى نهفته شده كه كارایى زیادى دارد، حتى با تمرین و ممارست مى توان آن را پرورش داد، خواب مغناطیسى از طریق همین نیروى چشم ها است.

در دنیایى كه «اشعه لیزر» ـ كه شعاعى است نامریى ـ مى تواند كارى كند كه از هیچ سلاح مخربى ساخته نیست، پذیرش وجود نیرویى در بعضى از چشم ها كه از طریق امواج مخصوص، در طرف مقابل اثر بگذارد، چیز عجیبى نخواهد بود.

در روایات اسلامى نیز، تعبیرات مختلفى دیده مى شود، كه وجود چنین امرى را اجمالاً تایید مى كند.

امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: پیامبر براى امام حسن و امام حسین تعویذ (نوشتن دعا) گرفت و این دعا را خواند:  «شما را به تمام كلمات و اسماء حسناى خداوند، از شرّ مرگ، حیوانات موذى، و هر چشم بد، و حسود، آنگاه كه حسد ورزد مى سپارم» سپس نگاهى به ما كرد و فرمود: «این چنین حضرت ابراهیم علیه السلام براى اسماعیل و اسحاق تعویذ نمود»

ذكر این نكته لازم است كه هیچ مانعى ندارد، این دعاها و توسل ها به فرمان خداوند جلوى تأثیر نیروى مرموز چشم ها را بگیرد، همان گونه كه دعاها در بسیارى از عوامل مخرب دیگر اثر مى گذارد و آنها را به فرمان خدا خنثى مى كند.

این نیز لازم به یادآورى است كه قبول تأثیر چشم زخم به طور اجمال، به این معنى نیست كه به كارهاى خرافى و اعمال عوامانه در این گونه موارد پناه برده شود، كه هم بر خلاف دستورات شرع است و هم سبب شك و تردید افراد ناآگاه در اصل موضوع، همان گونه كه آلوده شدن بسیارى از حقایق با خرافات، این تأثیر نامطلوب را در اذهان گذارده است. (2)

پی نوشت ها:

1- شهید مطهری؛ آشنایی با قرآن.

2- آیت الله مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه؛ جلد 24، صفحه 431. 

بهشت شما کجاست؟

راستی بهشت آدمها کجاست؟

این سوال را اگر از ما بپرسید خواهیم گفت: بهشت در چند قدمی شماست.

مگر نه اینکه در بهشت دروغ روا نیست؛ مگر نه اینکه در بهشت تعدّی و جور نیست؛ مگرنه اینکه در بهشت حرف اول و آخر را عشق به خدا می زند و بس؛ و مگر نه اینکه...

در همین دنیا عده ای هستند که حتی برای یک بار هم حاضر نیستند ولو به شوخی و گزاف، لب به دروغ  باز کنند، یا اینکه سر سوزنی به کسی ستم ورزند؛ عده ای که جز برای رضایت خدا قدم بر نمی دارند و جز برای خدا سخن نمی گویند.

می نشینند برای رضایت خدا؛ برمی خیزند برای رضایت خدا؛ دوست می دارند برای رضایت خدا؛ دشمن می دارند برای رضایت خدا ...

مگر بهشت معهود چیزی جز رضایت محبوب و لذتی جز انس و تقرب با معشوق است.

پس چرا ما آدمها نقد را رها کردیم و دل در گرو نسیه دادیم.

آری در اینجا هم می توان بهشتی ساخت دنیایی و دنیایی ساخت بهشتی.

می توان در دار دنیا به دیدار دلدار امید داشت و دنیا را روزنه ای به سوی بهشت انگاشت.

پس در دنیا باشید ولی با دنیا نباشید؛ در دنیا زندگی کنید و لی از دنیا بگذرید تا به بهشت درآیید

آن سوی مرگ

چشمه‌ی جاودانگی كجاست تا بسان خضر جرعه‌ای از آب حیات بنوشم و جاودانه زنده بمانم؟

چه كنم كه آن سوی زندگی من زیباتر از اكنونم شود؟

اصلا مرگ چیست؟ و چرا من باید بمیرم؟

برزخ كجاست و قیامت چیست و بعد از آن چه می‌شود؟

و هزار سوال دیگر كه اگر بدانها فكر كنی مجنون می‌شوی!  

دوست من، برای یافتن پاسخ پرسشهای خود درباره مرگ، برزخ، قیامت و... ، مجموعه مقالات قرآنی «رازهای مرگ» را كه از امروز، یعنی ۳بهمن۸۷،به صورت پیوسته تقدیم حضورتان می‌شود، پیگیری كن .

ای قلب من

می دانم که روزی از ضربان خواهی افتاد

و پس از آن همه تلاش

در روزهای سپید و شبهای سیاه

افسرده ،

در گوشۀ زندان سینۀ من خواهی مُرد

اما، قلب من

آیا به هنگامی که آخرین ضربانت  به پایان میرسد

با عشق او خواهی مُرد؟

و آن عهدی كه در ازل بسته‌ای را،

فراموش نخواهی کرد؟

كه اگر نه، پس تو جاودانه خواهی ماند.

آری

اگر چه من خاك شوم!  

اگر ما را نبخشی؟!

دعاى آدم و حوا

آدم و حوا داستانی پر رمز و راز دارند. خداوند آنان را در بهشت جاى داد و دستور داد تا از آن میوه یا دانه نخورند. اما شیطان آنان را وسوسه كرد و آنان از آن خوردند و گرفتار شدند.

خداوند متعال به آنان گفت :

آیا من شما را از آن نهى نكردم و نگفتم كه شیطان دشمن آشكار شماست.

هنگامى كه آدم و حوا، به نقشه شیطانى ابلیس ، واقف شدند و نتیجه كار خلاف خود را دیدند به فكر جبران گذشته افتادند و نخستین گام را اعتراف به ظلم و ستم بر خویشتن ، در پیشگاه خدا قرار دادند. در این هنگام آدم و حوا توبه كردند و دست به دعا برداشتند و گفتند:

«ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنكوننّ من الخاسرین؛ بارالها، ما به خود ستم كردیم - كه نافرمانى تو كردیم - اگر ما را نیامرزى و به ما رحم نكنى ما از زیان كاران خواهیم بود.» (اعراف/23)

براى توبه و بازگشت به سوى خدا و اصلاح مفاسد نخستین گام این است كه انسان از مركب غرور و لجاجت پائین آید و به خطاى خویش ‍ اعتراف كند، اعترافى سازنده و در مسیر تكامل.

جالب اینكه به قدرى در توبه و تقاضاى عفو، ادب نشان می دهند كه حتى نمی گویند: خدایا ما را ببخش (اغفر لنا) بلكه می گویند: اگر ما را نبخشى از زیانكاران خواهیم بود !

هر گناه و نافرمانى پروردگار، ظلم و ستم بر خویشتن است، زیرا همه برنامه ها و دستورهای او همه در مسیر خیر و سعادت و پیشرفت انسان است، بنابراین هر گونه مخالفت با آن مخالفت با تكامل خویشتن و سبب عقب ماندگى و سقوط خواهد بود و آدم و حوا نیز اگر چه گناه نكردند اما همین ترك اولى، آنها را از مقام والایشان فرود آورد. گرچه توبه خالصانه آدم و همسرش در پیشگاه خدا پذیرفته شد.(1)

پاورقی:

1- تفسیر نمونه

چه كنم گناه نكنم؟!

سوال: چرا بعضى اوقات دچار اشتباه و گناه مى‌شویم؟

علماى اخلاق مى‌گویند: منشا و انگیزه گناهان، سه قوه است: قوه شهویّه، قوه غضبیّه، قوه وهمیّه .

قوه شهویّه، انسان را به افراط در لذت‌خواهى نفسانى، مى‌كشاند، كه سرانجامش، غرق شدن در فحشا و زشتى‌ها است .

قوهّ غضبیّه، انسان را به ظلم، طغیان، آزار رسانى و تجاوز، وادار مى‌كند.

قوهّ وهمیّه، برترى طلبى، انحصار جویى، تكبر و روح خودخواهى را در انسان زنده مى‌كند و او را به گناهان بزرگى وارد مى‌نماید.

به این مثال توجه كنید: آب، در عین حال كه مایه حیات تمامی جانداران از انسان، حیوان و گیاه مى‌باشد، اگر مهار نشود به صورت سیلابی جریان می‌یابد و باعث نابودی حیات بشر می‌شود؛ بنابراین حتی این پدیده حیات‌بخش نیز نیاز به سدسازی و مهار دارد و در صورتی برای بشر مفید خواهد بود كه به هنگام نیاز در كانال كنترل شده خاصی قرار گیرد و از دریچه مخصوصی، به مقدار نیاز، جریان یابد، در غیر این صورت طغیان می‌كند و دیوانه‌وار به باغ‌ها و كشتزارها و خانه‌ها سرازیر شده و همه را ویران خواهد ساخت.

در مورد انسان نیز، نیروى غضب براى دفاع و شهوت براى بقاى نسل لازم است، ولى اگر این دو غریزه بر اثر افسار گسیختگى طغیان كنند، موجب بروز جنایات ویرانگر و انحرافات جنسى و بى عفتى خواهند شد.

در نتیجه اگر بخواهیم جامعه را از لوث گناه پاك سازیم، و یا وجود خویش را از آلودگى گناه، حفظ كنیم ، راهی جز كنترل و تعدیل غرایز و تمایلات نفسانى نداریم.

از امام سجاد(علیه السلام) نقل شده: حضرت از همراهى و سخن گفتن و رفیق بودن با پنج كس را نهى فرموده: كذاب، گناهكار، بخیل، احمق و كسى كه قطع رحم كرده است.

حل مشكل:

1- گناه‌شناسی: مبارزه مستقیم با گناه از طریق شناخت گناهان و تفكر در آثار و عواقب دنیوی و اخروی آنها.

2- گناه‌زدایی: مبارزه اساسی و غیر مستقیم با گناه از طریق مبارزه با زمینه‌های گناه و تقویت زمینه‌های صلاح.

در یك نگرش كلی و كلان می‌توان به این نتیجه رسید كه زمینه گناه در انسان چیزی جز ضعف شناخت و اراده نیست.

اینك با طرح سوال‌های كوتاه و پاسخ آنها به گشودن راه كمك می‌نماییم.

1. چرا باید خودمان را بشناسیم؟ چون اگر استعداد بی نهایت و ارزش‌های وجودی خود را نشناسیم، هرگز حركتی نخواهیم كرد، تمام حركت تكاملی انسان بسته به نوع و عمق شناخت انسان نسبت به ارزش‌های وجودی خود است.

2. چرا باید هستی را شناسایی نماییم؟ چون انسان خلاصه هستی است و با هماهنگ و همراه شدن با هستی و قرب به خدای هستی و رنگ خدایی گرفتن به كمال می‌رسد، اگر هستی را نشناسد نمی‌داند چه باید كند به عبارت دیگر انسان قانون كمال را از هستی فرا می‌گیرد.

3. نقش دین در زندگی انسان چیست؟ آدمی با زبان هستی آشنا نیست و نیاز به مترجم دارد. دین ترجمان هستی است و به نحو بسیار ظریفی انسان را به رنگ هستی در می‌آورد. تمام دین در جهت به خدا رسیدن و قرب الهی برنامه‌ریزی شده است.

4. در نهایت دانستن سرنوشت انسان در حیات اخروی و معاد چه كمكی به انسان می‌كند؟ معاد و قیامت، فردای زندگی انسان است، فردایی كه باید آن را بسازد و تا ابدیت در آن بماند، باید بداند رهسپار كدام وادی و مسافر كدام اقلیم وجود است، باید برای فردای خود چه توشه‌ای فراهم كند و چه مقدار به كار و كوشش بپردازد. ببیند با چه كسی می‌خواهد همراه و همنشین شود و از همین نشئه با او آشنا و همراه شود تا در قیامت با مشكل روبرو نگردد. 

یكی از مهمترین مراحل خودسازی، رفع زمینه‌های گرایش به گناه است.   

نقش ذكر و یاد خدا:

ذکر خدا آثار مثبت فراوانی دارد. «ذکر» از آن جهت که با ذاکر اتحاد وجودی می‌یابد و باعث حضور خداوند در دل و جان مومن است، موجب می‌شود كه ذاکر خود را در محضر خدا حاضر ببیند، و از کمال قرب او بهره‌مند شود. در نتیجه بر محور حیا از بسیاری از افکار پلید و اخلاق زشت و اعمال نکوهیده احتراز می‌کند.

امام صادق(علیه السلام) فرمود: نظر دوختن تیرى مسموم از تیرهاى ابلیس است و چه بسا نگاهى كه حسرت درازمدتى را (در دل) به ارث بگذارد.» تا حد امكان انسان از حضور در مجالس مختلط یا برخورد با نامحرم پرهیز نماید.

دستور العمل:

1- ترك زمینه گناه:

الف- كنترل چشم: امام صادق(علیه السلام) فرمود: نظر دوختن تیرى مسموم از تیرهاى ابلیس است و چه بسا نگاهى كه حسرت درازمدتى را (در دل) به ارث بگذارد.»(1) تا حد امكان انسان از حضور در مجالس مختلط یا برخورد با نامحرم پرهیز نماید.

ب- كنترل گوش: باید از شنیدنى‌هایى كه ممكن است به حرام منجر شوند و زمینه‌ساز حرام هستند پرهیز شود. مانند موسیقى حرام، صداى شهوت انگیز نامحرم و ... .

ج- ترك همنشینی با دوستان ناباب: دوستانى كه باعث مى‌شوند انسان گناه را مزمزه كند، در واقع دشمن هستند و باید از آنها پرهیز كرد.

از امام سجاد(علیه السلام) نقل شده: حضرت از همراهى و سخن گفتن و رفیق بودن با پنج كس را نهى فرموده: كذاب، گناهكار، بخیل، احمق و كسى كه قطع رحم كرده است.(2)    

2- ترك فكر گناه: ترك زمینه گناه سهم به سزایى در ترك فكر گناه دارد. سعی نمایید فكر گناه را به یاد خدای تبدیل نمایید.

3- اشتغال به برنامه شبانه‌روزى: حتما باید شبانه‌روز خود را با برنامه‌ریزى صحیح و متناسب وضع روحى و جسمى خود پر كنید و هیچ ساعت بیكارى نداشته باشید تا نفس شما را مشغول كند. در اوقات بیكارى وسوسه‌هاى نفس و شیطان به سراغ انسان مى‌آید و او را به فكر گناه و سپس به خود گناه مى‌كشاند امیرالمؤمنین على(علیه السلام) فرمود: به راستى و حقیقت كه این نفس، (انسان را) پیوسته و مرتب به بدى امر مى‌كند در نتیجه هر كس آن را به خود واگذارد (و به كارى نگمارد) نفس او را به سمت گناهان مى‌كشاند.»(3)

4- روزه گرفتن: روزه گرفتن قواى حیوانى و شهوانى انسان را تضعیف مى‌كند اگر قواى شهوانى ضعیف گشت قهراً فكر گناه هم كم رنگ مى‌شود. امام جعفر صادق(علیه السلام) فرمودند: هرگاه شكم پر شود طغیان مى‌كند.(4) مفهومش این است اگر شكم پر نشود طغیان نمى‌كند و بهترین نوع جوع و گرسنگى همان روزه گرفتن است.

تذكر این نكته بسیار ضرورى است كه اولاً: روزه نباید براى بدن ضررى داشته باشد وگرنه شرعا حرام است. ثانیا: براى كارهاى روزمره مخل نباشد. ثالثا: اگر نه مضر بود و نه مخل، فقط روزهاى دوشنبه و پنج شنبه باشد نه بیشتر، ولى در هر صورت اگر براى روزه گرفتن عذرى است مورد بعدى یعنى ورزش دو برابر شود.

دوستانى كه باعث مى‌شوند انسان گناه را مزمزه كند، در واقع دشمن هستند و باید از آنها پرهیز كرد.

5- ورزش: هر روز ورزش لازم است البته آن ورزش‌هایى باشد كه براى بدن ضررى ندارد مثل نرم دویدن و نرم طناب زدن و انجام حركت‌هاى كششى و اگر براى روزه گرفتن عذرى هست زمان ورزش دو برابر شود مثلاً از بیست دقیقه به چهل دقیقه افزایش یابد. 

چند توصیه:

- هیچ گناهی را كوچك نشمارید.

- در ابتدای روز با خدای متعال شرط كنید كه گناه نكنید و در طول روز مراقب اعمال و رفتار خود باشید و در پایان روز از خویش حساب بكشید. اگر از عملكرد خویش راضی بودید، خدای را شكر گویید و در صورتی كه راضی نبودید، بر خویش سخت بگیرید.

- بدانید كه همواره در محضر خدای بزرگ هستید، او بر سراسر وجود شما اشراف دارد و از ظاهر و باطن شما آگاه است.

- از خداوند با دعا و نیایش استعانت و استمداد بجویید، زیرا كه خود فرمود: اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود هیچ كدام به فضیلت و تزكیه روی نمی‌آوردید.(5)             

- اعمال و عادات نیكو را جایگزین رفتار ناپسند نمایید؛ مانند شركت دائمی در نماز جماعت، نماز شب و دعا.

قرآن كریم می‌فرماید: خوبی‌ها سرانجام، میدان را بر بدی‌ها تنگ خواهد كرد و آنها را از بین خواهد برد. (6)                

- مطالعه پیرامون زندگی پارسایان و زاهدان و مطالعه كتب اخلاقی را فراموش نكنید.  

پی‌نوشت‌ها:

1- سفینة البحار، شیخ عباس قمى، ماده نظر.

2- سفینة البحار، شیخ عباس قمى، ماده صحب.

3- الغرر والدرر، باب النفس به نقل از سرّ الاسراء، استاد على سعادت پرور، ج 1، ص 544، ح 4 .

4- المحجة البیضاء، ملا محسن فیض كاشانى، ج 5، ص 150.

5- نور، آیه 21.

6- هود، آیه 114

منابع:

1- گناه‌شناسی، محسن قرائتی .

2- گناهان كبیره، شهید دستغیب.

3- قیامت و قرآن، شهید دستغیب. (تفسیر سوره طور). 

خداحافظ ، ماه نفس های مسیحایی

 

Your browser may not support display of this image.

 

اکنون باغ بهارزده ، باغ جان گرفته از نفسهای مسیحایی بهار دلها رمضان پربرکت خدا، آسمان را می نگرد که گاه به رگباری کوتاه از ابرهای رحمتی که به دست نسیم از راه می رسند ، اشک در آیینه چشمانش جوانه می زند.

اکنون بهار حیات آخرین رمضان ، آخرین نوازش ها را بر سر باغ می کشد. آخرین نفسهای مسیحایی را در او می دمد. دیری نخواهد پایید که وقت خداحافظی فرا رسد، شاید هم اکنون فرارسیده است و همین بغضی بر گلوی باغ می نشاند، دل آسمان می گیرد و باران اشک می بارد و از گوشه چشم برگها و شاخه ها جاری می شود. یاد اعجاز سبز بهار رمضان ، دل باغ را به وجد می آورد ، جهان نشاط می گیرد ، آسمان به قرار می رسد و خورشید گیسوان طلایی اش را بر شانه های باغ می افشاند. اینک صدای رودخانه که با دهانی کف آلود به مستی آواز سر داده و سرودخوانان می گذرد ، در فضا طنین انداز است.

جویبار با چراغهای حباب بر سر می رود که به رودخانه بپیوندد. به رودخانه که یاهوکشان سرود سر داده است : «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / بازجوید روزگار وصل خویش» اکنون آخرین روز بهار رمضان است و یاد خداحافظی ، دلهایمان را بی قرارانه در قفسه تنگ سینه هایمان به تپش درآورده است.

امشب آخرین یشتها ، گاثه ها ، سفرها ، سوره ها ، دعا ، کلمات مقدس ، نیایش ها و غزلها در اشتیاق دریا خوانده خواهد شد. امشب دل بی قرارمان یک بار دیگر اشک خواهد بارید و از آن حضور بیکران برای یک مهمانی دیگر وعده خواهد گرفت ؛ وعده ای سبز ، برای ضیافت بهشتی ، ضیافت دوست.

سحر فردا یکی یکی از خانه ها بیرون خواهیم زد ، روزه داران چون دانه دانه دانه های زلال باران ، در کوچه ها به هم خواهند رسید. در خیابان های شهر جاری خواهند شد و در میدان بزرگ مصلا ، در فضایی به وسعت فطرت و آفرینش ، بازگشت به سرشت نخستین را، در خیزابه ای بلندقامت خواهند بست و وصال آن یگانه اقیانوس بیکران را شراب تکبیر سر خواهند کشید. خدایا! فطر از فطرت است و فطرت ما را به اولین روز آفرینش برمی گرداند. آنگاه که جبریل را فرستادی ، تا از خاک زمین مشتی برگیرد و تو خمیره آدم را در بین طائف و مکه به 40 روز سرشتی ،

آفریدگارا تو مرا آفریدی تا نامهای تو را یاد بگیرم ، و تو را به هزار و یک نام مقدس فرابخوانم و با یاد و نام تو صدای عاشق تو را جاودان بر گنبد گیتی مکرر بدارم.

خدایا ، مهربانا ، پروردگارا ، دوستا و آفریدگارا! نیک می دانستی که از خاک بودنم مرا از پرواز باز خواهد داشت و از آنجا که دوستم داشتی ، رهایم نکردی.

بهار رمضان را در چرخش ایام بر سر راهم قرار دادی ، تا سر و تن ، دل و جان ، و خویشتن خویش را در بارش باران های رحمت تو ، باران های رحمت رمضانی ات ، از هرچه آلودگی و سنگینی و گردوغبار ، بشویم و پاک کنم.

تو مرا به مهمانی ات فراخواندی ، تا در برابر نگاهت ، در حضور باشکوه و مهربانت ، در بارگاه معنوی ضیافت نورانی ات ، دوباره به یاد فطرتم ، خود خود خودم بیفتم ، از وابستگی ها ، دلبستگی ها ، شبکه رکودآور روزمرگی ها ، بگذرم و روح تنها و دل مظلومم را ، در آن اعماق در آن انتها بیایم و در آن سویدای دلم ، با فطرت نخستینم ، با آینه ای که در برابر خوبی ها و پاکی ها و خودت داشتم ، به نماز فطر تو بیایم.

خداحافظ ای ماه زلال بارانی ، ای ماه نسیم های بهشتی ، خداحافظ ای ماه کوزه های کوثری ، ای ماه زمزمه های حیدری ، خداحافظ ای ماه طلوع ، اشراق ، نور و رهایی ! تو امروز می روی اما بدان دل به فطرت رسیده من ، تا حضور دوباره تو اشتیاق سبزش را به ذکر و تسبیح به شکوفه خواهد نشاند.

 

 

بی فایده بودن نمازو قرآن بی ولایت
کمیل بن زیاد شبی با حضرت علی علیه السلام در کوچه‎های کوفه قدم می‎زد، که صدای قرآن دلنشینی، کمیل را شگفت‎زده ساخت،

صدائی را شنید که به گونه محزونی قرآن می‎خواند:

"اَمّن هُوَ قانِتٌ آناءَ اللّیل(1) ؛ «آیا آنها با ارزش می‎باشند یا آن که شب را به عبادت می‎گذراند؟»

امام علی علیه السلام که متوجه شگفت‎زدگی کمیل شده بود فرمود:

آیا صدای قرآن این مرد تو را به تعجب واداشته؟ در حالی که این مرد به زودی وارد جهنم می‎شود.

کمیل بیشتر تعجب کرد و نمی‎دانست آن شخص کیست؟

او یکی از منحرفان خوارج بود که عقیده سالمی نداشت، و امام زمان خود را به درستی نمی‎شناخت و طعمه سیاستمداران نهروان شده بود.

پس از جنگ نهروان در حالی که حضرت علی علیه السلام اشاره به جنازه‎ای می‎کرد به کمیل فرمود:

این جنازه همان شخصی است که آن شب آیه "امّن هو قانتٌ آناء اللّیل" را می‎خواند.(2)

پی نوشت ها:

1- سوره زمر، آیه 9 .

2- سفینة البحار، ج 2، ص 497. 

منبع:امام علی علیه السلام و مسائل سیاسی، محمد دشتی، ج 9 . 

علائم دعوت‏هاى شيطان
شيطان از راه‌هاي مختلف انسان را وسوسه مي كند و او را به گناه و نافرماني مي‌كشاند كه خداوند به برخي از آنها در قران كريم اشاره فرموده است.

«الشيطان يعدكم الفقر و يامركم بالفحشاء(1)؛شيطان شما را از فقر مى‏ترساند

و به كار ناشايسته فرمان مى‏دهد. هنگامى كه مى‏خواهد انسان را از انفاق

فى سبيل الله بازدارد، مى‏گويد:خرج نكن،خودت فقير مى‏شوى!يا براى آن

كه آدمها را از جهاد باز دارد، آنان را مى‏ترساند:

انما ذلكم الشيطان يخوف اولياءه فلا تخافوهم و خافون ان كنتم مؤمنين(2) ؛ همانا اين شيطان است كه پيروان خود را مى‏ترساند، شما از آنان نهراسيد و اگر مؤمن هستيد از من بترسيد.

يكي ديگر از علائم و قرائن وساوس شيطانى، امر به فحشاء است، هر گاه آدمى احساس كرد كه تمايل به فحشاء دارد بداند كه وسوسه‏اى از شيطان است.

و من يتبع خطوات الشيطان فانه يامر بالفحشاء و المنكر(3)؛ كسى كه از گام‌هاى شيطان پيروى مى‏كند،(بدان)كه او به كار ناشايسته و ناپسند فرمان مى‏دهد.

و علامت ديگر، بازداشتن از ياد خداست:

و اما ينسينك الشيطان فلا تقعد بعد الذكرى مع القوم الظالمين(4)؛ و چون شيطان تو را به فراموشى اندازد (از ياد خدا)، پس از ياد آوردن (اين مطلب يا خدا) ديگر با گروه ستمكاران منشين.

در جزء نخستين همين آيه آمده است:

و اذا رايت الذين يخوضون فى اياتنا فاعرض عنهم حتى يخوضوا فى حديث غيره(5)؛ اگر ديدى كسانى در آيات ما فرو رفته‏اند(آن را به استهزاء گرفته‏اند)، از آنان رويگردان تا هنگامى كه گفتگو را تغيير دهند و مطلب ديگرى بگويند.

خطاب خداوند به پيامبر بزرگوار و ارجمند اسلام است البته از باب‏ «به در مى‏گويند كه ديوار بشنود»؛ «اياك اعنى و اسمعى يا جار(6)» با كسانى كه آيات خدا را به استهزاء مى‏گيرند، منشين.

همان مضمون آيه‏ ديگر است كه مى‏فرمايد:

...ان اذا سمعتم ايات الله يكفر بها و يستهزا بها فلا تقعدوا معهم ...(7)؛ اين كه مي‌فرمايد: هنگامى كه شنيديد كه(اهل مجلسى) به آيات خدا كفر مى‏ورزند

يا آنها را مسخره مى‏كنند، با آنان منشينيد، و بعد مى‏افزايد:

ان الله جامع الكافرين ‏و المنافقين فى جهنم جميعا، اشاره به اين واقعيت است كه نشستن در چنين مجالس، كم‏كم ايمان را از بين مى‏برد و آدمى را به نفاق و كفر مى‏افكند.

ما به خاطر داريم كه بسيارى از مسلمانان، بر اثر معاشرت با ماركسيست‏ها، كارشان به جايى كشيد كه منافق و كافر شدند.

اينها در اصل و ذاتاً مخالف اسلام نبودند، كم‏كم كشيده شدند به سويى كه به اينجا ختم مى‏شد. اگر كسى هم بخواهد به عنوان بحث و مجادله با ماركسيست‏ها، با آنان معاشرت كند بايد نخست ظرفيت ‏خود را بسنجد، حتى در مسابقه‏ كُشتى نيز، «وزن كشى‏» به دقت انجام مى‏گيرد و دو هموزن كشتى مى‏گيرند. و اما آيه‏ مشهور: الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه. (8)

اولا: منظور از قول در اين آيه،«القول‏» قرآن است، ثانيا بايد بتواند(9) «احسن‏» را تشخيص دهد، پس هر كس حق ندارد با هر كس بنشيند و در هر بحثى شركت كند، اگر معلوماتش كم است ‏يا قدرت تشخيص ندارد و يا ضعف اراده و شخصيت دارد، حق شركت در هر بحثى را ندارد.

از ديگر نشانه‏هاى تبعيت از شيطان، «تبذير»است:

ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين (10)؛ اهل تبذير و اسراف برادران شيطانند.  

پي‌نوشت‌ها:

1- بقره/268.

2- آل عمران/ 175.

3- نور/20.

4- انعام/68.

5- انعام/ 68.

6- رويم به توست اما همسايه! تو بشنو.

7- نساء/140.

8- زمر/ 18 .

9- اين مساله ‏«ضعيف الاراده بودن‏» و كم شخصيتى و «داشتن عقده حقارت‏»، خصوصا در اين زمينه بسيار مهم است. غالبا اينگونه افراد تحت تاثيرهاى جنبى قرار مى‏گيرند، خاصه اگر «حريف‏ها» رند و «وارد» و روانشناس هم باشند كه اغلب هستند!

بى‏مناسبت نيست‏ براى تقريب ذهن در اينجا حكايتى نقل شود اگر چه موضوعا با آنچه گفتيم در يك زمينه نيست، اما براى نشان دادن ‏«ضعف‏»ها، مفيد است.

مرحوم آية الله بروجردى اعلى الله مقامه، كسى را به يكى از كشورهاى غربى براى امر تبليغ گسيل داشتند، اين شخص كه در لباس روحانيت ‏بود، از همان نخست از معظم له خواسته بود كه اجازه دهند تا مدتى با لباس معمولى(غير روحانى)، در آن كشور تبليغ كند، و وقتى به اصطلاح ‏«جا افتاد»، آنوقت لباس روحانيت ‏خود را آشكار نمايد.

ايشان در پاسخ وى فرمودند: من تو را فرستادم كه آنان را به شكل خود درآورى، تو مى‏خواهى از همان نخست ‏خودت به شكل آنها درآيى؟

آرى، اگر مسلمان، مؤمنى باشد به تعبير قرآن: ان الله يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص . (صف/4) ؛ مثل پايه‏هاى مستحكم از سرب ريخته، به اصطلاح امروز «بتون آرمه‏»، باكى نيست، با هر كس مى‏خواهد بحث كند، البته باز به شرط آن كه علاوه بر اين آمادگى روحى، از جهت علمى نيز آمادگى داشته باشد، همراه با طلاقت لسان و قدرت بيان.

در صدر اسلام نمونه‏هاى عالى اينگونه افراد، طرماح بن عدى فرستاده امام على عليه السلام نزد معاويه و نيز هشام بن حكم شاگرد بزرگ رئيس مذهب حقه جعفرى اثنا عشرى حضرت ابو عبدالله جعفر بن محمد الصادق عليه السلام است. توصيه مى‏كنيم زندگينامه‏ اين دو شخصيت‏ بزرگ را مسلمانان به ويژه جوانان مسلمان بخوانند.

10- اسراء/27 . 

منبع:معارف قرآن (3-1)، ص 304، آية الله مصباح يزدى،‌ با تصرف . 

دست خالي ودامان پر
 

من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو

سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو

تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم

آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو

من از هر دررانده ام ، من رانده ی وامانده ام

یا خوانده یا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو

پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد

هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو

گفتم منم در می زنم ،گفتی به تو سر می زنم

من هم مکرر می زنم ،کو عهد و کو پیمان تو؟

سوی تو رو آورده ام، ای خم سبو آورده ام

من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟

حال من گوشه نشین، با گوشه ی چشمی ببین

جز سایه ی پر مهرتان، جایی ندارم جان تو

من خدمتی ننموده ام، دانم بسی آلوده ام

اما به عمری بوده ام، چون خار در بستان تو

شعر زیر از "خواجه نصیر الدین طوسی " است. وی فیلسوف، متکلم، فقیه،   

دانشمند، ریاضیدان و سیاستمدار ایرانی شیعه سده هفتم است.او سنت   

فلسفه مشایی را که پس از ابن سینا در ایران رو به افول گذاشته بود، بار   

دیگر احیا کرد. وی مجموعه آرا و دیدگاه‌های کلامی شیعه را در کتاب تجرید   

الاعتقاد گرد آورده.

او در مراغه رصدخانه‌ای ساخت و کتابخانه‌ای بوجود آورد که حدود چهل هزار

جلد کتاب در آن بوده‌است. و با پرورش شاگردانی (همچون قطب الدین

شیرازی) و گردآوری دانشمندان ایرانی عامل انتقال تمدن و دانش‌های ایران 

پیش از مغول به آیندگان شد.

همچنین او یکی از توسعه دهندگان علم مثلثات است که در قرن ۱۶ میلادی 

کتاب‌های مثلثات او به زبان فرانسه ترجمه گردید.این شعر صادقترین معادله 

هستی است که او افتخار سرودنش را دارد:   

لوان عبدااتی بالصالحات غدا

وَ وِد کل نبی و مرسل و ولی

- اگر کسی، در فردای قیامت، بیاید در حالی که همه اعمال صالح را انجام

داده باشد، و همه پیامبران و اولیاء را دوست داشته باشد.

وصام ما صام صوام بلاملل

وقام ماقام قوام بلا کسل

- همه روزها را، بی ملالت، روزه داشته و همه شبها را، بی کاهلی به عبادت 

به پا خاسته باشد،

وحج کم حجه لله واجبه

وطاف بالبیت طاف غیر منتعل

- حجهای بسیار به جای آورده و با پای برهنه کعبه را طوافها کرده باشد،

وطار فی الجولا یاوی الی احد

وغاص فی البحر مامونا من البلل

- در آسمان پرواز کرده باشد بی تکیه به کسی و در دریا فرو رفته باشد بی 

تر شدنی،

واکسی الیتامی من الدیباج کلهم

واظعمهم لذیدالبروالعسل

- یتیمان را، همه، جامه های دیبا پوشیده باشد و آنان را از بهترین گندم و

عسل خورانیده باشد،

وعاش فی الناس الافا مولفه

عارمن الذنب ه معصوما من الزلل

- و بدینگونه هزاران سال زندگی کرده باشد، بری از گناه و پاک از خطا،

ما کان فی الحشریوم البعث منتفع

الا بحب امیرالمو منین علی

- چنین کس، در روز رستاخیز، از اینهمه اعمال و کردار سودی، که باید نبرد، 

مگر با دوستی و محبت امیرالمومنین علی. Your browser may not support display of this image. Your browser may not support display of this image. Your browser may not support display of this image. Your browser may not support display of this image. Your browser may not support display of this image.  

توضیح:

نتیجه نهایی اعمال، تخلّق به «اخلاق الله» است از طریق قرب به خدا، تا 

وجود انسان، از این راه، کامل و جاودانی شود و این  قرب، متوقف است بر 

نیت درست و معرفت کامل. و معرفت کامل، مستلزم معرفت ولی کامل 

است، یعنی معرفت ولایت کلیه محمدیه علویه. و معرفت در این مرتبه،

عین حبّ است.

چتی پرناز با معشوق
 

Your browser may not support display of this image.

كسی نبود حرفهای مرا گوش كند.

من هم مثل همه به گاه بی كسی و ماندگی، سراغ خدا، خدای فراموش شده‌ی خویش را گرفتم.

همو كه هیچگاه مرا از یاد نمی‌برد!

* * * * *

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌كنم

گفتی: فَإِنِّی قَرِیبٌ؛ من كه نزدیكم (بقره/ 186)   

گفتم: تو همیشه نزدیكی؛ من دورم... كاش می‌شد نزدیكت می‌شدم

گفتی: وَ اذْكُر رَّبَّكَ فِی نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ 

الآصَالِ؛ هر صبح و شام، خدایت را پیش خود، با بیم و كرنش، آهسته یاد كن 

(اعراف/ 205) 

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفتی:  أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ؟ دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟!

(نور/۲2 ) 

گفتم: معلوم است كه دوست دارم مرا ببخشی!

گفتی:  وَ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ؛ پس از خدا خود بخواهید شما را

ببخشد و آنگاه به سوی او باز آیید (هود / 90) 

گفتم: با این همه گناه؟!... آخر چگونه؟

گفتی: أَلَمْ یَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ؟ مگر نمی‌دانید خداست 

كه توبه را از بنده‌هایش قبول می‌كند؟! (توبه/۱۰۴)  

گفتم: دیگر روی توبه ندارم.

گفتی: اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ، غَافِرِ الذَّنبِ وَ قَابِلِ التَّوْبِِ؛ ولی خدا عزیزِ و داناست، 

او آمرزنده‌ی گناه است و توبه پذیر .(غافر/۲و۳)  

گفتم: با این كوه گناه، برای كدام یك توبه كنم؟

گفتی: إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا؛ خدا همه‌ی گناهان را می‌بخشد

(زمر/۵۳)  

گفتم: یعنی دوباره بیایم؟ باز مرا می‌بخشی؟

گفتی: وَ مَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ؛[چرا كه نه!] به جز خدا كیست كه گناهان را

ببخشد؟ (آل عمران/۱۳۵)  

گفتم: نمی‌دانم چرا همیشه در مقابل این كلامت كم میاورم! آتشم می‌زند؛

ذوبم می‌كند؛ عاشق می‌شم!  و ...  توبه می‌كنم

گفتی: إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ؛ [این را بدان كه] خدا

توبه‌كنندگان و نیز آنانی كه به دنبال پاكی‌اند را دوست دارد (بقره/۲۲۲)  

ناخواسته گفتم: اِلهی وَ رَبِّی مَن لِی غَیرُك؛ ای خدا و پروردكار من! [آخر]

من جز تو كه را دارم؟

گفتی: أَلَیْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ؛ خدا برای بنده‌اش كافی نیست؟ (زمر/۳۶)  

گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه می‌توانم؟

گفتی: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِیرًا وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِیلًا هُوَ الَّذِی 

یُصَلِّی عَلَیْكُمْ وَ مَلَائِكَتُهُ لِیُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَ كَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ

رَحِیمًا؛ ای مؤمنان! خدا را بسیار یاد كرده و صبح و شام تسبیحش كنید. او

كسی است كه خود و فرشتگانش بر شما درود و رحمت می‌فرستند تا

شما را از تاریكیها به روشنایی آرند. كه خدا بر مؤمنان مهربان است.

(احزاب/۴۱-۴۳)  

با خودم گفتم: خداوند!... خالق هستی!... با فرشته‌هایش!... به ما درود می‌فرستند تا آدم شویم؟! ...

پس باید خود را ثابت كند كه شایسته‌ی سلام و درود عرشیانم.

باید گوهر درونم را از هرچه زنگار پاك كنم.

باید برخیزم كه تا الان هم دیر شده است.

چقدر من بعد از این كارهای شیرین دارم. 

* * * * * 

بسم الله الرحمن الرحیم.

یا علی مدد!

بسوی میهمانی خدا(1)
Your browser may not support display of this image. ماه مبارک رمضان امتیازات ویژه ای را به خود اختصاص داده و به عنوان ماه خدا، بهار قرآن، پیشاهنگ زمانها، ماه آمرزش، ماه اجابت، بهترین فرصت برای خودسازی، نزدیک شدن به خدا، و بالاخره دوست داشتنی ترین ماه از منظر اولیاء الهی نام گرفته است. در سلسله مطالب بسوی میهمانی با توجه به آموزه های رسول خدا صلی الله علیه و آله در خطبه شعبانیه، چند گفتار را در موضوعات جایگاه ماه خدا، دعا و نیایش در ماه رمضان، آداب زندگی روزه داران ، نشانه ای از قیامت و پیوند با اهل بیت علیهم السلام، ارائه می گردد.

سخن اول: جایگاه ماه خدا

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله درخطبه شعبانیه، ماه مبارک رمضان را چنین توصیف می کند:

«وَ هُوَ شَهرٌ دُعِیتُم فِیه ِاِلی ضِیافَةِ اللهِ وَ جُعِلتُم فِیه مِنْ أهْلِ کَرامَةِ اللهِ اَنفاسُکُُم فِیه تَسبِیحٌ وَ نَومُکُم فِیه عِبادَةٌ وَ عَمَلُکُم فیهِ مَقبُولٌ وَ دُعاءُکُم فِیه مُستَجابٌ؛

ماه رمضان ماهی است که شما به ضیافت الهی دعوت شده اید و در ردیف افرادی قرار گرفته اید که مورد تکریم خداوند هستند. نفسهایتان در آن تسبیح و خواب شما در آن عبادت و اعمالتان در آن مورد پذیرش و دعایتان در آن مستجاب است.» (الامالی، صدوق، ص 93)

این ماه مایه آزمایش مسلمانان و آرامش اهل ایمان و محک حق و باطل است. ماه رمضان زمینه ای مناسب برای زدودن کدورتها و غبارهای مادّی و نفسانی از وجود انسان و ماه خانه تکانی دلها و تصفیة قلوب است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«لَو یَعلَمُ العِبادُ ما فی رَمَضانَ لَتَمَنَّتْ أن یَکُونَ رَمَضانُ سَنَةً؛ اگر بندگان خدا می دانستند که در ماه رمضان (چه گنج پُربهایی است)، هر آیینه آرزو می کردند که ماه رمضان یک سال باشد.» (فضائل الاشهر الثلاثة، ص 140)

دعوت نامه خداوند برای مهمانی در این ماه بالاترین مدال افتخار برای یک انسان مسلمان است و اگر کسی نتواند به این دعوت آسمانی پاسخ دهد ، بیچاره ترین انسانها خواهد بود.

حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

« فَانَّ الشَّقی مَن حُرِمَ غُفرانَ اللهِ فی هذا الشَّهرِ العَظیمِ؛ شقی کسی است که در این ماه بزرگ از مغفرت خداوندی محروم بماند.» (بحارالانوار، ج 93، ص 356، ح 25)

بسوی میهمانی خدا (2)
 

Your browser may not support display of this image.

 

ماه مبارک رمضان به عنوان ماه خدا، بهار قرآن، ماه آمرزش، ماه اجابت، بهترین فرصت برای خودسازی، نزدیک شدن به خدا، و بالاخره دوست داشتنی ترین ماه از منظر اولیاء الهی نام گرفته است. در سلسله مطالب بسوی میهمانی با توجه به آموزه های رسول خدا صلی الله علیه و آله در خطبه شعبانیه، موضوعات مختلفی، ارائه می گردد.

* * * * *

روزه داران راستین

پیامبر صلی الله علیه و آله در ادامه خطبه فرمود:

«ای مردم! در این ماه درهای بهشت به روی شما باز است؛ از خدا بخواهید که آنها را به رویتان نبندد و درهای جهنم بسته شده؛ از پروردگارتان طلب کنید تا آنها را به رویتان باز نکند و شیاطین در زنجیرند؛ از خدایتان بخواهید تا آنها دوباره بر شما تسلط نیابند.» (الامالی، صدوق، ص 93)

با توجه به این نکته، روزه داران حقیقی باید در اعمال و رفتار خود مواظب باشند که مبادا روزه هایشان مخدوش گردد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله تأکید می فرماید که

«وَ احفَظُوا ألْسِنَتَکُم وَ غُضُّوا عَمّا لایَحِلُّ النَّظَرُ الیهِ أََََبصارَکُم وَ عَمّا لایَحِلُّ

الأِسْتِماعُ إلیهِ أسْماعَکُم، 

زبانهایتان را نگه دارید و چشمهایتان را از غیر حلال فرو بندید و گوشهایتان را از

سخنها و صداهای حرام حفظ کنید.» (بحارالانوار، ج 93، ص 356، ح 25)

بنابراین ، روزه دار باید جایگاه این ماه را کاملاً حفظ کند و بداند که در موقعیتی 

استثنایی قرار دارد و با تمام وجود در طاعت الهی باشد. علی علیه السلام فرمود:

«کَم مِن صائمٍ لَیسَ لَهُ مِن صیامِهِ إِلاّ الجُوعُ وَ الظَّماءُ؛ بسا روزه داری که از روزة

خود ، جز تحمل گرسنگی و تشنگی بهره ای نمی برد.» (نهج البلاغه، حکمت 145)

عطار نیشابوری این سخن مولا را در ابیاتی توضیح داده است:

ای دوست، ماه روزه رسید و تو خفته ای 
آخر زخواب غفلت دیرینه سر بر آر 
سالی دراز بوده ای اندر هوای خویش 
ماهی خدای را شو و دست از هوا بدار 
پنداشتی که چون نخوری ، روزه کامل است!  
بسیار چیز هست جز این، شرط روزه دار 
هر عضو را بدان که بتحقیق روزه ایست 
تا روزة تو روزه بود نزد کردگار 
اول نگاه دار نظر، تا رخ چو گل 
در چشم تو نیفکند از عشق خویش خار 
دیگر ببند گوش ، زهر ناشنیدنی 
کز گفتگوی هرزَه، شود عقل تار و مار 
دیگر زبان خویش که جای ثنای اوست 
از غیبت و دروغ فرو بند استوار 
دیگر به وقت روزه گشادن مخور حرام 
زیرا که خون خوری تو از آن بِه هزار بار
  
 

روزة ماه رمضان پارسایی و تقوا را به همراه می آورد، در صورتی که با شرائط خود انجام پذیرد و گرنه اگر فردی این شرائط را رعایت نکند ، ماه رمضان او با دیگر ایام هیچ گونه تفاوتی نخواهد داشت. 

بسوی میهمانی خدا (3)
 

Your browser may not support display of this image.

 

ماه مبارک رمضان به عنوان ماه خدا، بهار قرآن، ماه آمرزش، ماه اجابت، 

بهترین فرصت برای خودسازی، نزدیک شدن به خدا، و بالاخره دوست

داشتنی ترین ماه ازمنظر اولیاء الهی نام گرفته است.درسلسله مطالب

بسوی میهمانی با توجه به آموزه های رسول خدا صلی الله علیه و آله

در خطبه شعبانیه، موضوعات مختلفی، ارائه می گردد.

ماه رمضان ، نماد اقتدار و اخلاص و وحدت

انسان مسلمان با روزه داری جلوه ای از اقتدار و ارادة خود را به نمایش می گذارد. او عملاً اثبات می کند که اسیر نفس سرکش و شیطان وسوسه گر نیست و با اینکه می تواند از چیزهایی که دلش می خواهد، استفاده کند، ولی چنین نمی کند و نفس امّاره را بر خود مسلط نمی سازد و به این ترتیب، اراده اش قوی و غرائزش تعدیل می شود.

همچنین ماه رمضان نمایشی عظیم از وحدت مسلمانان جهان است که در تمام کشورهای اسلامی هماهنگ و یکپارچه به اجرا گذاشته می شود.

ماه قرآن و وحی

در این ماه ، مناسبتهای مهمی وجود دارد که هر یک از آنها عظمت و اهمیت ماه رمضان را نشان می دهد. وجود شب قدر، تولد امام مجتبی علیه السلام، شهادت حضرت علی علیه السلام، فتح مکه، رحلت حضرت خدیجه سلام الله علیها، وفات موسی بن عمران علیه السلام، عروج حضرت عیسی علیه السلام به آسمان، وقوع جنگ بدر، معراج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، وفات حضرت ابوطالب و تولد حضرت یحیی علیه السلام، و غزوة تبوک و حنین، برخی از این مناسبتهاست. در این میان ، مسئله نزول قرآن در شب قدر به این ماه آن چنان رونق بخشیده که این ماه را ماه قرآن و بهار آن لقب داده اند.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «لِکُلِّ شَیءٍ رَبیعٌ وَ ربیعُ القُرآنِ شَهرُ رَمَضان؛هر چیزی بهاری (زمان شکوفایی) دارد و بهار قرآن ماه رمضان است.»(1)

آن حضرت ارزش تلاوت قرآن در این ماه را در فرازی از خطبة شعبانیه چنین تبیین فرمود:

« وَ مَن تَلا فِیه آیَةً مِنَ القُرآنِ کانَ لَهُ أَجرُ مَن خَتَمَ القُرآنَ فی غَیرِهِ مِنَ

الشُّهُورِ؛ هر کس در این ماه یک آیه از قرآن بخواند، پاداش کسی را دارد که در سایر ماهها قرآن را ختم کرده باشد.» (2)

گذشته از نزول قرآن کریم در این ماه مبارک که خداوند فرمود: شَهرُ رَمَضانَ الَّذی أُنزِلَ فِیه القُرآن،سایر کتابهای آسمانی نیز در این ماه نازل شده است. (3)

صحف ابراهیم علیه السلام در اول ماه رمضان، تورات حضرت موسی علیه السلام در ششم ماه ، انجیل حضرت عیسی علیه السلام در دوازدهم ماه و زبور حضرت داود علیه السلام در هیجدهم ماه رمضان نازل گردیده است.(4)

پی نوشتها:

1- بحار الانوار ، ج 89، ص 213، ح 9.

2- وسائل الشیعه، ج 10، ص 313، ح 13494.

3- بقره/ 185.

4- وسائل الشیعه، احکام شهر رمضان، باب 18. 

پرهيز از هر چه خدا دوست نمي‌دارد
 

- قال رسول الله‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله: إنَّ الصِّيامَ لَيسَ مِنَ الأَكلِ وَالشُّربِ فَقَط ؛ إنَّمَا الصِّيامُ مِنَ اللَّغوِ  وَالرَّفَثِ، فَإِن سابَّكَ أحَدٌ أو جَهِلَ عَلَيكَ فَقُل: إنّي صائِمٌ (1) ؛ روزه، تنها پرهيز از خوردن و آشاميدن نيست. همانا روزه، پرهيز از بيهوده‌گويى و دشنام دادن است. پس اگر كسى دشنامت داد، يا با تو نابخردى كرد، بگو: من روزه‏ام.      

- قال الإمام عليّ عليه‏السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ لَيسَ الصَّومُ الإِمساكَ عَنِ المَأكَلِ وَالمَشرَبِ ؛ الصَّومُ الإِمساكُ عَن كُلِّ ما يَكرَهُهُ الله‏ُ سُبحانَهُ (2) ؛ روزه، تنها نخوردن و نياشاميدن نيست. روزه، پرهيز از هر چيزى است كه خداوند، آن را خوش نمى‏دارد.  

- قال الإمام زين العابدين عليه‏السلام: حَقُّ الصَّومِ أن تَعلَمَ أنَّهُ حِجابٌ ضَرَبَهُ الله‏ُ عز و جل  عَلى لِسانِكَ و سَمعِكَ و بَصَرِكَ و بَطنِكَ و فَرجِكَ؛ لِيَستُرَكَ بِهِ مِنَ النّارِ، فَإِن تَرَكتَ الصَّومَ خَرَقتَ سِترَ اللّه‏ِ عَلَيكَ (3) ؛ حقّ روزه، آن است كه بدانى آن، حجابى است كه خداوند بر زبان و گوش و چشم و شهوتت زده تا تو را از آتش، نگه دارد. پس اگر روزه را ترك كنى، پوشش الهى را بر خويش، دريده‏اى.     

- قال الإمام زين العابدين عليه‏السلام ـ مِن دُعائِهِ عِندَ دُخولِ شَهرِ رَمَضانَ ـ اللّهُمَّ ... و أعِنّا عَلى صِيامِهِ بِكَفِّ الجَوارِحِ عَن مَعاصيكَ وَاستِعمالِها فيهِ بِما يُرضيكَ؛ حَتّى لا نُصغِيَ بِأَسماعِنا إلى لَغوٍ، ولا نُسرِعَ بِأَبصارِنا إلى لَهوٍ، ... (4) ؛ خداوندا !... ما را بر روزه‏دارىِ اين ماه يارى كن، با نگه داشتن اعضا از نافرمانى‏ات و به كارگيرى آنها در آنچه خشنودت مى‏سازد، تا آن كه با گوش‏هايمان به بيهوده گوش نسپاريم و با چشم‏هايمان به بازيچه نشتابيم و دستان خويش را به آنچه ممنوع است، نگشاييم و با گام‏هايمان، به سوى آنچه حرام است، راه نپوييم، و تا آن كه شكممان جز از آنچه حلال كرده‏اى، پُر نشود و زبان‏هايمان جز به آنچه فرموده‏اى، گويا نشود و خود را جز در آنچه ما را به پاداش تو نزديك مى‏سازد، به زحمت نيفكنيم و جز به آنچه از كيفرت باز مى‏دارد، نپردازيم.   

پس چون روزه گرفتيد، زبان‏هايتان را از دروغ نگه داريد، چشم‏هايتان را فرو بنديد، نزاع نكنيد، حسد نورزيد، غيبت نكنيد، ستيزه‏جويى نكنيد، دروغ نگوييد، آميزش نكنيد، با هم مخالفت نكنيد، به هم خشم نگيريد، يكديگر را ناسزا نگوييد و دشنام ندهيد، در عبادت، سستى نكنيد، جدال نكنيد، به تفرقه نگراييد، ستم نكنيد، با هم با سفاهت (با دل‏تنگى) رفتار نكنيد، همديگر را نيازاريد، از ياد خداوند و نماز، غافل نشويد، پيوسته سكوت و بردبارى و شكيبايى و راستگويى پيشه كنيد، از اهل شَر دورى نماييد، و از سخن ناروا ، دروغ، افترا، دشمنى، بدگمانى، غيبت و سخن‏چينى بپرهيزيد.   

قالَ أبو عَبدِالله‏ عليه‏السلام: إذا صُمتَ فَليَصُم سَمعُكَ و بَصَرُكَ و شَعرُكَ و جِلدُكَ ـ و عَدَّدَ أشياءَ غَيرَ هذا ـ  قالَ: ولا يَكونُ يَومُ صَومِكَ كَيَومِ فِطرِكَ(5) ؛ امام صادق عليه‏السلام فرمود: «وقتى روزه گرفتى، گوش و چشم و مو و پوستت هم» (و چيزهاى ديگرى هم بر شمرد) «روزه باشند» و فرمود: «روز روزه‏دارى‏ات، مثل روز خوردنت نباشد.»(يعني وقتي روزه هستي با روزي كه روزه نيستي متفاوت باشد)      

- قال الامام الصادق عليه‏السلام: إذا صُمتَ فَليَصُم سَمعُكَ و بَصَرُكَ و فَرجُكَ و لِسانُكَ، و تَغُضُّ بَصَرَكَ عَمّا لا يَحِلُّ النَّظَرُ إلَيهِ، وَالسَّمعَ عَمّا لا يَحِلُّ استِماعُهُ إلَيهِ، وَاللِّسانَ مِنَ الكَذِبِ وَالفُحشِ(6) ؛ هر گاه روزه گرفتى، گوش و چشم و شهوت و زبانت هم روزه باشند، و چشمت را از آنچه نگاه به آن حلال نيست و گوشَت را از آنچه شنيدنش حلال نيست و زبانت را از دروغ و دشنام، حفظ كن .     

  - قال الامام الصادق عليه‏السلام: صَومُ شَهرِ رَمَضانَ فَرضٌ في كُلِّ عامٍ، و أدنى ما يَتِمُّ بِهِ فَرضُ صَومِهِ: العَزيمَةُ مِن قَلبِ المُؤمِنِ عَلى صَومِهِ بِنِيَّةٍ صادِقَةٍ، و تَركُ الأَكلِ وَالشُّربِ وَالنِّكاحِ في نَهارِهِ كُلِّهِ، و أن يَجمَعَ في صَومِهِ التَّوَقِّيَ لِجَميعِ جَوارِحِهِ و كَفَّها عَن مَحارِمِ الله‏ِ رَبِّهِ مُتَقَرِّبا بِذلِكَ كُلِّهِ إلَيهِ؛ فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ كانَ مُؤَدِّيا لِفَرضِهِ (7) ؛ روزه ماه رمضان، در هر سال، واجب است و كمترين چيزهايى كه وجوب روزه‏اش با آنها به كمال مى‏رسد، تصميم قلبى مؤمن است (كه آن را با نيّت راست، روزه بدارد) و در تمام روز، خوردن و آشاميدن و آميزش را ترك كند و در روزه‏اش تلاش خود را در نگهدارى همه اعضايش از حرام‏هاى الهى قرار دهد و با همه اينها به خداوند، تقرّب بجويد. پس اگر چنين كند، واجبِ اين ماه را ادا كرده است.   

- قال الامام الصادق عليه‏السلام: لَيسَ الصِّيامُ مِنَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ؛ وَالإِنسانُ يَنبَغي لَهُ أن يَحفَظَ لِسانَهُ مِنَ اللَّغوِ الباطِلِ في رَمَضانَ و غَيرِهِ (8) ؛ روزه، تنها پرهيز از خوردن و آشاميدن نيست و سزاوار است كه انسان در ماه رمضان و غير آن، زبانش را از بيهوده‏گويى و باطل، نگه دارد.     

- قال الإمام الصادق عليه‏السلام: إذا صامَ أحَدُكُمُ الثَّلاثَةَ الأَيّامِ مِنَ الشَّهرِ فَلا يُجادِلَنَّ أحَدا، ولا يَجهَل، ولا يُسرِع إلَى الحَلفِ وَالأَيمانِ بِالله‏، فَإِن جَهِلَ عَلَيهِ أحَدٌ فَليَتَحَمَّل(9) ؛ هر گاه يكى از شما سه روز از ماه را روزه مى‏گيرد، پس با كسى مجادله و نابخردى نكند و زود به خدا قسم نخورد. پس اگر كسى با او نابخردى كرد، تحمّل كند. (روزه واقعي گرفته است)

- قال الإمام الصادق عليه‏السلام: إذا أصبَحتَ صائِما فَليَصُم سَمعُكَ و بَصَرُكَ مِنَ الحَرامِ، و جارِحَتُكَ و جَميعُ أعضائِكَ مِنَ القَبيحِ، و دَع عِندَهُ الهَذيَ و أذَى الخادِمِ، وَليَكُن عَلَيكَ وَقارُ الصِّيامِ، وَالزَم مَا استَطَعتَ مِنَ الصَّمتِ وَالسُّكوتِ إلاّ عَن ذِكرِ الله، ولا تَجعَل يَومَ صَومِكَ كَيَومِ فِطرِكَ، و إيّاكَ وَالمُباشَرَةَ وَالقُبلَةَ وَالقَهقَهَةَ بِالضِّحكِ! فَإِنَّ الله‏َ يَمقُتُ ذلِكَ(10) ؛ اگر روزه‏دار بودى، گوش و چشم تو از حرام، و همه اعضايت از زشتى، روزه باشند. هنگام روزه‏دارى، ياوه‏گويى و آزردن خدمت‏گزار را رها كن و وقار روزه‏دارى در تو باشد. تا مى‏توانى برخوردار از سكوت و خموشى باش، مگر در ياد خدا. روزِ روزه‏دارى‏ات را مثل روزِ خوردنت قرار مده، و بپرهيز از آميزش و قهقهه در خنديدن، كه خداوند آن را خوش نمى‏دارد.    

- قال الإمام الصادق عليه‏السلام: إنَّ الصِّيامَ لَيسَ مِنَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ وَحدَهُ؛ إنَّما لِلصَّومِ شَرطٌ يَحتاجُ أن يُحفَظَ حَتّى يَتِمَّ الصَّومُ؛ و هُوَ الصَّمتُ الدّاخِلُ، أما تَسمَعُ ما قالَت مَريَمُ بِنتُ عِمرانَ: « إِنِّى نَذَرْتُ لِلرَّحْمَـنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيًّا؟!» يَعني صَمتا ... (11) ؛ روزه‏دارى، تنها پرهيز از خوردن و آشاميدن نيست. روزه، شرطى دارد كه نيازمند مواظبت است تا كامل شود، و آن، سكوت درونى است. آيا نمى‏شنوى كه مريم دختر عمران گفت: «من براى خدا، روزه‏اى نذر كرده‏ام. پس، امروز با هيچ انسانى سخن نمى‏گويم»، يعنى سكوت (مى‏كنم). پس چون روزه گرفتيد، زبان‏هايتان را از دروغ نگه داريد، چشم‏هايتان را فرو بنديد، نزاع نكنيد، حسد نورزيد، غيبت نكنيد، ستيزه‏جويى نكنيد، دروغ نگوييد، آميزش نكنيد، با هم مخالفت نكنيد، به هم خشم نگيريد، يكديگر را ناسزا نگوييد و دشنام ندهيد، در عبادت، سستى نكنيد، جدال نكنيد، به تفرقه نگراييد، ستم نكنيد، با هم با سفاهت (با دل‏تنگى) رفتار نكنيد، همديگر را نيازاريد، از ياد خداوند و نماز، غافل نشويد، پيوسته سكوت و بردبارى و شكيبايى و راستگويى پيشه كنيد، از اهل شَر دورى نماييد، و از سخن ناروا ، دروغ، افترا، دشمنى، بدگمانى، غيبت و سخن‏چينى بپرهيزيد.   

از آنان باشيد كه روى به آخرت دارند. چشم به راه روزهاى خود باشيد. منتظر آنچه خداوند به شما وعده داده است، باشيد. براى ديدار با خدا ره‏توشه برگيريد. آرامش و وقار و خشوع و خضوع داشته باشيد. فروتنىِ بنده بيمناك از مولايش را داشته باشيد. حيران و بيمناك و اميدوار ، شيفته و هراسناك، خواستار و ترسناك باشيد، آن چنان كه دل‏ها را از عيب‏ها پاك، درون خويش را از آلودگى پيراسته، و بدن را از آلودگى، تميز مى‏نما.   

چنان باش كه از غير خدا به خدا بيزارى بجويى و در روزه‏دارى‏ات، با سكوت همه‏ جانبه از آنچه خداوند، تو را در نهان و آشكار از آن نهى كرده، با او دوستى كنى و در نهان و آشكارت از او به حق، خشيت داشته باشى و خود را در روزهاى روزه‏دارى‏ات به خدا بخشنده باشى و دلت را براى او خالى ساخته و جان خويش را در آنچه فرمانت داده و به آن فرا خوانده است، بخشيده باشى.   

پس، هر گاه همه اينها را انجام دادى، تو روزه‏دار واقعى براى خدايى و آنچه فرموده، ادا كرده‏اى؛ و از آنچه برايت بيان كردم، هر چه بكاهى، به همان مقدار، از [فضيلت] روزه‏ات كاسته شده است.       

- قال الإمام الصادق عليه‏السلام: إذا صُمتَ فَانوِ بِصَومِكَ كَفَّ النَّفسِ عَنِ الشَّهَواتِ، و قَطعَ الهِمَّةِ عَن خُطُواتِ الشَّيطانِ، و أنزِل نَفسَكَ مَنزِلَةَ المَرضى لا تَشتَهي طَعاما ولا شَرابا، مُتَوَقِّعا في كُلِّ لَحظَةٍ شِفاءَكَ مِن مَرَضِ الذُّنوبِ، و طَهِّر باطِنَكَ مِن كُلِّ كَدَرٍ و غَفلَةٍ و ظُلمَةٍ يَقطَعُكَ عَن مَعنَى الإِخلاصِ لِوَجهِ الله‏ِ تَعالى(12) ؛ وقتى روزه گرفتى، با روزه‏ات، باز داشتن نفْس را از شهوت‏ها و بريدن همّت را از گام‏هاى شيطان، نيّت كن و خويش را چون بيمارى قرار ده كه اشتهايى به هيچ غذا و نوشيدنى‏اى ندارد، و هر لحظه چشم اميد به شفا از بيمارىِ گناهان، بدوز و درونت را از هر تيرگى و غفلت و تاريكى‏اى كه تو را از اخلاص براى خداى متعال باز مى‏دارد، پاك ساز.        

- قال الإمام الرضا عليه‏السلام: قَد جَعَلَ الله‏ُ عَلى كُلِّ جارِحَةٍ حَقّا لِلصِّيامِ؛ فَمَن أدّى حَقَّها كانَ صائِما، و مَن تَرَكَ شَيئا مِنها نَقَصَ مِن فَضلِ صَومِهِ بِحَسَبِ ما تَرَكَ مِنها(13) ؛

خداوند در روزه، بر عهده هر عضوى حقّى قرار داده است. پس، هر كس حقّ اعضا را ادا كند، روزه‏دار است و هر كس چيزى از آنها را وا گذارد، به همان اندازه كه ترك كرده، از فضيلت روزه‏اش كاسته است.   

پي‌نوشت‌ها:

1- صحيح ابن حبّان: 8/256/3479، المستدرك على الصحيحين:1/595/1570، السنن الكبرى للبيهقي: 4/449/8312، فضائل الأوقات للبيهقي: 48/79، كنز العمّال: 8/507/23864. 

2- شرح نهج البلاغه:20/299/ 417 .

3- من لا يحضره الفقيه: 2/620/3214، الخصال: 566/1، الأمالي للصدوق: 452/610، مكارم الأخلاق: 2/300/2654، تحف العقول: 258، بحار الأنوار: 74/4/1 .  

4- الصحيفة السجادية: 166،الدعاء 44، مصباح المتهجّد: 608/ 695، الإقبال:1/112 .

5- الكافي: 4/87/1، تهذيب الأحكام: 4/194/554، من لا يحضره الفقيه: 2/108/1855، الإقبال: 1/195، بحار الأنوار: 97/351/3 . 

6- الهداية: 189، بحار الأنوار: 96/295/26 . 

7- دعائم الإسلام: 1/268 ؛ بحارالأنوار: 96/294/25 . 

8- تهذيب الأحكام: 4/189/534 .   

9- الكافي: 4/88/4، تهذيب الأحكام: 4/195/557، من لا يحضره الفقيه: 2/82/1787، مكارم الأخلاق: 1/299/941، بحار الأنوار: 97/104/39 .

10- النوادر للأشعري:20/9، بحار الأنوار: 96/292/16 . 

11- النوادر للأشعري: 21/10، بحار الأنوار: 96/292 ذيل ح 16.   

12- مصباح الشريعه: 133، بحار الأنوار: 96/254/28.  

13- الفقه المنسوب للإمام الرضا عليه‏السلام: 202، بحار الأنوار:96/291/13.  

منبع:كتاب ماه خدا، محمدي ري شهري، ج 1، ص 254.         

دلم را آهسته حمل کنید، شكستنی‌ست!
 

سلام آقا جان!

باز هم جمعه  رنگ خون شد و من، هنوز چشم انتظار بر لب جاده دل نشسته‌ام... می‌بینی مرا؟... همان که تنهای تنهاست... مثل همیشه... کفش‌ها را به گوشه‌ای انداخته و محو تماشای پایین رفتن قرص غمناک و سرخ رنگی است که تمام التهاب یک روز را با خودش می‌برد. همان که خودش را با سنگ ریزه‌های کنار جاده مشغول کرده است... آه... از ندبه پر امید صبح تا نوحه دلتنگی غروب فاصله‌ای است به اندازه یک قلب بی‌قرار... هنوز امیدوارم... نه به اندازه صبح... به اندازه یک مژه بر هم زدن... به اندازه آن مقدار از خورشید که هنوز رخ در نقاب کوه نکشیده... شاید بیایی از پس آن درخت... آن بید مجنون که دید مرا به انتهای جاده کور کرده... بیایی با آن لبخندی که تصویرش همیشه با من است... لبخندت چقدر زیباست...

مردم از کنارم می‌گذرند و به اشک‌هایم می‌خندند... شاید دیوانه‌ام می‌پندارند... باک نیست!... بر این شب زده خراب دوره گرد حرجی نباشد آن هنگام که چون تویی دلدارش باشی... آخ... غروب شد آقا... دیگر خورشید در افق نیست. جمعه به شب رسید... بید مجنون می‌رقصد زیر نسیمی که صورت خیسم را به بازی گرفته... سردم می‌شود... ای کاش بودی و با عبایت شانه‌های ارزانم را گرما می‌بخشیدی... از خدا بخواه زنده‌ام نگاه دارد... وعده من و شما جمعه دیگر... همین‌جا... کنار خرابه دل...

چنین که یخ زده ایمان من اگر هر روز  

هـزار بـار بـیــایـد بـهـــار کـافـی نـیـسـت

خودت دعـا کن ای نازنین که برگردی 

دعای این همه شب‌زنده‌دار کافی نیست

... نگاه می‌کنم به خودم و به دور و برم... سیاهی... سیاهی... شده‌ام مشکی پررنگ... پرکلاغی... آی که دستت می‌رسد کاری بکن! تشنه‌ام... تشنه کمی سپیدی که از خویش دریغ کرده‌ام... می‌خواهم بگویم از آنچه در دلم جاری است... اما مگر من و شما یکی نیستیم؟ اگر این گونه است پس خبر داری از آنچه بر من رفته و می‌رود... دستم بگیر، مگذار غرق شوم... اینجا میان مردم، در تنهایی... آه تنهایی!... هیچ‌گاه دست از سر دلم بر نمی‌داری.

صورت خیس از اشکم زیر هجوم داغ غربت به سله نشسته... نمی‌دانم پشت کدام دیوار این شهر آهنی، یاد شما را جا گذاشته‌ام... دیوارها چقدر بلندند... بلند به اندازه قامت گناهانم... قد و قامت توبه‌هایم آنقدر کوتاه شده که حتی پرچین‌های باغ سرما زده همسایه هم برایم به دیوارهای برجی می‌ماند تسخیر ناشدنی.

آقا جان دست دلم را بگیر... همان که توبه‌هایش مایه خنده فرشته‌ها شده... همان که هیچ آبرویی ندارد پیش خدا... همان که هنوز به عشق جمعه‌هایت زنده است... همان که دیشب برای آخرین بار توبه‌اش را ریختم توی جعبه‌ای از امید و دادمش دست فرشته‌ای که برساندش دست خدا... روی جعبه نوشته شده بود... «آهسته حمل کنید، محتویات این جعبه شکستنی است».

 

معشوقم! راه‎ها پیموده‏ام تا كوى تو
عرفات، نام منطقه وسیعى است ‏با مساحت‏ حدود 18 كیلومتر مربع در شرق مكه معظمه، اندكى متمایل به جنوب كه در میان راه طائف و مكه قرار گرفته است. زائران بیت‏الله الحرام در روز عرفه (نهم ذى حجه) از ظهر تا غروب در این منطقه حضور دارند. در نقلى آمده است كه آدم و حوا (ع) پس از هبوط از بهشت و آمدن به كره خاكى، در این سرزمین همدیگر را یافتند و به همین دلیل، این منطقه «عرفات‏» و این روز «عرفه‏» نام گرفته است. (1)

عرفه، از عیدهاى بزرگ است؛ هر چند عید نامیده نشده است و روزى است كه حق تعالى بندگان خویش را به عبادت و طاعت ‏خود دعوت كرده، سفره جود و احسان خود را براى آنها گسترده است . شیطان در این روز، از همه اوقات خوارتر و حقیرتر و خشمناك‏تر است .

روایت ‏شده كه حضرت زین‏العابدین علیه السلام در روز عرفه صداى فقیرى 

را شنید كه از مردم كمك مى‏خواست. حضرت فرمود: واى بر تو! آیا دست 

نیاز به سوى غیر خدا دراز مى‏كنى؛ در حالى كه امید مى‏رود در این روز 

بچه‏هایى كه در شكم مادر هستند، مورد فضل و لطف الهى قرار گیرند و 

سعادت‏مند گردند؟ (2)

در روایتى از حضرت صادق علیه السلام آمده است: «كسى كه در ماه رمضان آمرزیده نگردد تا رمضان آینده آمرزیده نمى‏گردد؛ مگر این كه روز عرفه را درك كند.» (3)

بهترین عمل در روز عرفه دعا است و در میان روزهاى سال، این روز براى دعا امتیاز ویژه‏اى دارد .

روز عرفه داراى دعاهاى فراوانى است؛ ولى در این میان، دعاى عرفه امام حسین علیه السلام داراى جایگاه ممتاز و ویژه است و در واقع، ناب‏ترین و عمیق‏ترین معارف الهى و توحیدى در این دعا، بر زبان سالار شهیدان جارى گشته است .

عصر روز عرفه امام حسین علیه السلام با گروهى از خاندان و فرزندان و شیعیان، با نهایت ‏خاكسارى و خشوع از خیمه بیرون آمدند و در جانب چپ كوه ایستادند . امام چهره مبارك خود را به سوى كعبه گردانید مانند مسكین نیازمندى كه غذا مى‏طلبد، دست‏ها را برابر صورت خود گرفت و دعایش را چنین آغاز كرد:

«الحمدلله الذى لیس لقضائه دافع ولا لعطائه مانع و لا كصنعه صانع و هو الجواد الواسع؛ سپاس خداوندى را سزاست كه چیزى قضایش را دور نمى‏سازد و از عطا و بخشش او جلوگیرى نمى‏كند و هیچ آفریننده‏اى آفرینش او را ندارد و او سخاوت‏مندى بى‏انتهاست.»

حضرت سپس به بیان گوشه‏اى از نعمت‏هاى بى‎پایان خداوند كه انسان را در تمام مراحل رشد و تكامل در برگرفته، مى‏پردازد و مهربانى مادران و دایه‏ها و مواظبت و پرستارى و دل‏سوزى آنان را از الطاف و عنایت‏هاى خداوند مى‏شمرد؛ سپس به لزوم شكر نعمت‏هاى الهى اشاره مى‏كند و خود را از اداى یك شكر نیز عاجز و ناتوان مى‏بیند. هر فرازى از این دعا، دریچه‏اى از نور و توحید و عشق و محبت‏ به

خداوند را به سوى دل انسان مى‏گشاید و عبارات دعا و محتواى آن، نشان

مى‏دهد كه امام حسین علیه السلام در حال این دعا یك سره از خود و

عالم غافل گشته، تمام جهان را به یك سو نهاده، با همه وجود حضور

خداوند و احاطه و اشراف او به همه ذرات هستى و نفوذ علم و قدرت و 

حیات او را بر تك تك ذرات و موجودات عالم مشاهده مى‏نماید و آن چه

را كه دیده، بر زبان آورده است. امام حسین علیه السلام مى‏خواهد با 

این نیایش، انسان و خدا را بشناساند و نزدیكى آن را به هم بنماید .

او با این نیایش، منطقى‏ترین و واقعى‏ترین رابطه انسان با خداوند بى

چون را توضیح مى‏دهد .

دعاى عرفه سیدالشهداء علیه السلام سراسر نور و عرفان پروردگار است و آمیزه‏اى از شور و عشق و محبت و معرفت ‏به ذات پاك خداوند است. در فرازهاى این دعا، امام حسین علیه السلام با خداوند چنین عاشقانه زمزمه مى‏كند:

خداوندا! اجازه فرما تا دمى چند در برابرت به زانو در افتم و قطراتى از

اقیانوس جان، نثار بارگاهت نمایم.  خیال دورى راه تا درگاه جمالت ‏خسته

و فرسوده‏ام كرده است:

از گل آدم شنیدم بوى تو                                                   

راه‏ها پیموده‏ام تا كوى تو

خدایا! موجوداتى كه در هستى خود نیازمند تو هستند، چگونه مى‏توانند

راهنماى من به سوى تو باشند؟

پروردگارا! آیا حقیقتى غیر از تو آن روشنایى را دارد كه بتواند تو را بر من 

آشكار سازد؟ كى از نظر غایب و پنهان بوده‏اى كه نیازمند راهنمایى به

سوى خود باشى و چه وقت از من دور بوده‏اى تا نمودهاى جهان مرا به 

تو برساند؟

همه عالم به نور توست پیدا                                                              

كجا گردى تو از عالم هویدا؟

خدایا! روشنایى جمال و جلالت در جهان هستى آشكارتر از هر چیز است و

وجود تو خفا و پوشیدگى ندارد تا چراغى سر راه بگیرم و بارگاه ربوبى تو را 

جست و جو نمایم و یا دلیلى را راهنماى خود به سوى تو قرار دهم؛ چون 

فروزنده چراغ تو و سازنده دلیل و راهنما، تویى .

خداى من! چشمى كه تو را بر خود نگهبان و مراقب نبیند، كور و فرو بسته باد و بنده‏اى كه از متاع محبت تو بى‎بهره باشد، سرمایه باخته و ورشكسته باد .

دیده‏اى كان چهره روشن نبیند كور باد                                                    

خاطرى كز توست ‏خالى، تیره و بى نور باد

امام حسین علیه السلام با این دعا روحى تازه به كالبد عرفات دمید و این نغمه خوش آسمانى و آواى دل‏انگیز ملكوتى را تا ابد در سینه سیناى عرفات به یادگار گذاشت .

از صداى سخن عشق ندیدم خوش‏تر                                                    

یادگارى كه در این گنبد دوار بماند

صحراى عرفات كالبد و جسم امام حسین علیه السلام روح آن است و به همین دلیل حق تعالى، در روز عرفه پیش از آن كه به اهل موقف عرفات نظر لطف كند، به زائران قبر پاك حسین علیه السلام (4) نظر رحمت مى‏افكند. (5)  

پى نوشت ها:

1- رسول جعفریان، آثار اسلامى مكه و مدینه، نشر مشعر .

2- مفاتیح الجنان، اعمال روز عرفه .

3- همان، فضیلت ماه مبارك رمضان .

4- مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین علیه السلام در روز عرفه .

5- در این مقاله از كتاب نیایش حسین علیه السلام تالیف علامه فقید محمدتقى جعفرى، استفاده فراوان شده است . 

راهکارهای معرفت الهی درمکتب امام سجادعلیه السلام
امام سجاد علیه‌السلام فرمود:

سه حالت و خصلت در هر یك از مؤمنین باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قیامت در سایه رحمت عرش الهی می‌باشد و از سختی‌ها صحرای محشر در امان است:

اوّل آن كه در كارگشایی و كمك به نیازمندان و درخواست كنندگان دریغ ننماید.

دوّم آن كه قبل از هر نوع حركتی بیندیشد كه كاری را كه می‌خواهد انجام دهد یا هر سخنی را كه می‌خواهد بگوید آیا رضایت و خوشنودی خداوند در آن است یا مورد غضب و سخط او می‌باشد.

سوّم قبل از عیب جویی و بازگویی عیب دیگران، سعی كند عیب‌های خود را برطرف نماید. (1)

امام سجاد علیه‌السلام فرمود:

سه چیز موجب نجات انسان خواهد بود: بازداشتن زبان از بدگویی و غیبت مردم، خود را مشغول به كارهایی كردن كه برای آخرت و دنیای انسان مفید باشد و همیشه بر خطاها و اشتباهات خود ناراحت باشد. (2)

امام سجاد علیه‌السلام فرمود: 

هركس دارای چهار خصلت باشد، ایمانش كامل، گناهانش بخشوده خواهد بود، و در حالتی خداوند را ملاقات می‌كند كه از او راضی و خوشنود است:

1 ـ خصلت خود نگهداری و تقوای الهی به طوری كه به تواند بدون توقّع و چشم داشتی، نسبت به مردم خدمت نماید.

2 ـ راست گویی و صداقت نسبت به مردم در تمام موارد زندگی.

3 ـ حیا و پاكدامنی نسبت به تمام زشتی‌های شرعی و عرفی.

4 ـ خوش اخلاقی و خوش برخوردی با نزدیكان و خانواده خود. (3)

امام سجاد علیه‌السلام فرمود:

ای فرزند آدم، تا آن زمانی كه در درون خود واعظ و نصیحت كننده‌ای دلسوز داشته باشی و در تمام امور بررسی و محاسبه كارهایت را اهمیّت دهی و در تمام حالات ـ از عذاب الهی ـ ترس و خوف داشته باش؛ در خیر و سعادت خواهی بود. (4)

امام سجاد علیه‌السلام فرمود:

حقّی كه شكم بر تو دارد این است كه آن را ظرف چیزهای حرام ـ چه كم و چه زیاد ـ قرار ندهی و بلكه در چیزهای حلال هم صرفه جویی كنی و به مقدار نیاز استفاده نمایی. (5)

امام سجاد علیه‌السلام فرمود:

كسی كه مشتاق بهشت باشد در انجام كارهای نیك، سرعت و عجله می‌نماید و شهوات را زیر پا می‌گذارد و هركس از آتش قیامت هراسناك باشد به درگاه خداوند توبه می‌كند و از گناهان و كارهای زشت دوری می‌جوید. (6)

امام سجاد علیه‌السلام فرمود:

دست نیاز به سوی مردم دراز كردن، سبب ذلّت و خواری در زندگی و در معاشرت خواهد بود و نیز موجب از بین رفتن حیا و ناچیز شدن شخصیت خواهد گشت به طوری كه همیشه احساس نیاز و تنگ دستی نماید و هرچه كمتر به مردم رو بیندازد و كمتر درخواست كمك نماید بیشتر احساس خودكفایی و بی‌نیازی خواهد داشت. (7)

امام سجاد علیه‌السلام فرمود:

سعادت و خوشبختی انسان در حفظ و كنترل اعضاء و جوارح خود از هرگونه كار زشت و خلاف است. (8)

امام سجاد علیه‌السلام فرمود:

در این دنیا سرور مردم، سخاوتمندان هستند؛ ولی در قیامت سیّد و سرور مردم، پرهیزكاران خواهند بود. (9)

امام سجاد علیه‌السلام فرمود:

هر كس برای رضا و خوشنودی خداوند ازدواج نماید و با خویشان خود صله رحم نماید، خداوند او را در قیامت مفتخر و سربلند می‌گرداند. (10)

امام سجاد علیه‌السلام فرمود:

هركس به دیدار دوست و برادر خود برود و برای رضای خداوند او را زیارت نماید به امید آن كه به وعده‌های الهی برسد، هفتاد هزار فرشته او را همراه و مشایعت خواهند كرد، همچنین مورد خطاب قرار می‌گیرد كه از آلودگی‌ها پاك شدی و بهشت گوارایت باد. پس چون با دوست و برادر خود دست دهد و مصافحه كند مورد رحمت قرار خواهد گرفت. (11)

امام سجاد علیه‌السلام فرمود:

چنانچه شخصی تو را بدگویی كند و سپس برگردد و پوزش طلبد، عذرخواهی و پوزش او را پذیرا باش. (12)

امام سجاد علیه‌السلام فرمود:

تعجّب دارم از كسی كه نسبت به تشخیص خوب و بد خوراكش اهتمام می‌ورزد كه مبادا ضرری به او برسد، چگونه نسبت به گناهان و دیگر كارهایش اهمیّت نمی‌دهد و نسبت به مفاسد دنیایی، آخرتی، روحی، فكری، اخلاقی و... بی‌تفاوت است. (13)

امام سجاد علیه‌السلام فرمود:

هركس انسان گرسنه‌ای را طعام دهد خداوند او را از میوه‌های بهشت اطعام می‌نماید و هر كه تشنه‌ای را آب دهد خداوند از چشمه گوارای بهشتی سیرآبش می‌گرداند و هركس برهنه‌ای را لباس بپوشاند خداوند او را از لباس سبز بهشتی خواهد پوشاند. (14)

امام سجاد علیه‌السلام فرمود:

به وسیله عقل ناقص و نظریه‌های باطل و مقایسات فاسد و بی‌اساس نمی‌توان احكام و مسایل دین را به دست آورد؛ بنابراین تنها وسیله رسیدن به احكام واقعی دین، تسلیم محض می‌باشد؛ پس هركس در مقابل ما اهل بیت تسلیم باشد از هر انحرافی در امان است و هر كه به وسیله ما هدایت یابد، خوشبخت خواهد بود و شخصی كه با قیاس و نظریات شخصی خود بخواهد دین اسلام را دریابد، هلاك می‌گردد. (15)

امام سجاد علیه‌السلام فرمود:

دنیا همچون نیمه خواب (چرت) است و آخرت بیداری می‌باشد و ما در این میان رهگذر، بین خواب و بیداری به سر می‌بریم. (16)

امام سجاد علیه‌السلام فرمود:

از سعادت مرد آن است كه در شهر خود كسب و تجارت نماید و شریكان و مشتریانش افرادی صالح و نیكوكار باشند، و نیز دارای فرزندانی باشد كه كمك حال او باشند. (17)

امام سجاد علیه‌السلام فرمود:

هر آیه‌ای از قرآن، خزینه‌ای از علوم خداوند متعال است، پس هر آیه را كه مشغول خواندن می‌شوی، در آن دقّت كن كه چه می‌یابی. (18)

پی‌نوشتها:

1ـ تحف العقول: ص204

2 ـ تحف العقول: ص 204

3 ـ مشكاه الانوار: ص 172

4 ـ مشكاه الانوار: ص 246

5 ـ تحف العقول: ص 186

6 ـ تحف العقول: ص 203

7 ـ تحف العقول: ص 210

8 ـ تحف العقول: ص201

9 ـ مشكاه الانوار: ص 232

10 ـ مشكاه الانوار: ص 166

11 ـ مشكاه الانوار: ص 207

12 ـ مشكاه الانوار: ص 229

13 ـ أعیان الشّیعه: ج 1، ص 645

14 ـ مستدرك الوسایل: ج 7، ص 252، ح 8

15 ـ مستدرك الوسایل: ج 17، ص 262، ح 25

16 ـ تنبیه الخواطر، معروف به مجموعه ورّام: ص 343، س 20

17 ـ وسایل الشیعه: ج 17، ص 647، ح 1

18 ـ مستدرك الوسایل: ج 4، ص 238، ح 3 

فضائل و سیره فردى امام موسى بن جعفر علیهمااسلام
 

شیخ مفید رضوان الله علیه فرموده: ابوالحسن موسى بن جعفر علیه السلام عابدترین و فقیه‏ترینِ اهل زمانش بود، از همه سخى‏تر و از لحاظ كرامت نفس در عالیترین درجه قرار داشت... نوافل شب را مى‏خواند تا به وقت صبح مى‏رسید، و بلافاصله نماز صبح را مى‏خواند، آنگاه تا طلوع آفتاب به تعقیب و ذكر الله اشتغال داشت، بعد سر به سجده مى‏گذاشت و مشغول دعا و حمد بود تا نزدیكى ظهر.(1)

بسیار اوقات این دعا رامی خواند: «اللهمّ اِنّى اسالك الرّاحةَ عند الموت والعفو عند الحساب» و آن را تكرار مى‏فرمود و از جمله دعاهایش آن بود كه: «عظُم الذّنب من عبدك فلیحسن العفو من عندك.»

از ترس خدا گریه مى‏كرد تا جایى كه اشك از محاسنش جارى مى‏شد، از همه مردم بیشتر به خانواده‏اش و ارحامش مى‏رسید، شب‌ها به فقراء اهل مدینه  سر مى‏زد و زنبیل‌هاى حاوى مال و پول نقره و آرد و خرما براى آنها مى‏برد، آنها نمى‏دانستند آورنده اینها كیست... موقع احسان دویست دینار تا سیصد دینار احسان مى‏كرد، كیسه‏هاى احسان موسى‏بن جعفر علیه السلام، ضرب المثل بود...

مردم از او بسیار روایت نقل كرده‏اند و او افقه اهل زمان و كتاب خدا را از همه بهتر حافظ بود، صوتش در قرائت قرآن از همه نیكوتر بود؛ چون قرآن مى‏خواند محزون مى‏شد، آنها كه قرائت او را مى‏شنیدند گریه مى‏كردند.

مردم مدینه او را «زین المتهجّدین» مى‏نامیدند،"كاظم" لقب یافت زیرا كه خشم خود را فرو خورد و بر ظلم ظالمان صبر كرد.(2)

یکی از اقدامات آن حضرت مبارزه منفى و عدم تسلیم در برابر طاغوت و متنفر كردن مردم از دستگاه ظلم و جور بود؛ دلیل این مدعا زندانى شدن آن حضرت و سالها در زندان ماندن و شهادت در زندان است و دیگر آن كه آن حضرت صفوان جمال را وادار به فروش شترهایش كرد تا هارون الرشید حتى در رفتن به حج آنها را كرایه نكند و امام به وى فرمود: هر كه بقای هارون را دوست دارد ولو بهمدت دادن كرایه شتران، در قیامت با او محشور خواهد بود. 

عبادت 

عبدالله قروى از پدرش نقلمی‌کند: محضر فضل بن ربیع رفتم، او در پشت بام نشسته بود، گفت: نزدیك بیا، نزدیك رفتم تا محاذى او شدم، گفت: به آن اتاق نگاه كن؛ نگاه كردم، گفت: چه مى‏بینى؟ گفتم: یك لباس كه به زمین انداخته‏اند. گفت: دقت كن؛ بهدقت نگاه كردم، گفتم: مردى را مى‏بینم كه در حال سجده است .

گفت: او را مى‏شناسى؟ گفتم: نه، گفت: او مولاى تو است، گفتم: مولاى من كیست؟ گفت: خود را به نادانى مى‏زنى؟! گفتم: نه،من براى خود مولایى نمى‏شناسم. گفت: این ابوالحسن موسى بن جعفر است، من شب و روز حال او را زیر نظر دارم، او را همیشه در این حال یافته‏ام، او نماز صبح را مى‏خواند، تا طلوع آفتاب به تعقیب مى‏نشیند، بعد سر به سجده مى‏گذارد تا ظهر مى‏رسد، به بعضى از خدمتكاران زندان گفته است چون ظهر شود او را خبر كند. وقتى كه غلام، اعلام ظهر مى‏كند، برخاسته بدون وضو شروع به نماز مى‏كند، از آن مى‏دانم كه در سجده نخوابیده است .(3)  

دعا براى مومن 

‎على بن ابراهیم از پدرش نقل كرده: عبدالله بن جندب را در موقف حج (ظاهراً عرفات) دیدم، بهتر از او كسى را در آن جا ندیدم، دست به آسمان برداشته مرتب دعا مى‏كرد و اشك چشمانش بر صورتش جارى بود و به زمین مى‏ریخت چون مردم از وقوف برگشتند، گفتم یا ابا محمد! من بهتر از موقف تو ندیدم. گفت: به خدا قسم دعا نكردم مگر براى برادران مؤمن، چون ابوالحسن موسى بن جعفر علیه السلام به من فرمود: هر كه براى برادر مؤمنش در پشت سر دعا كند، از عرش ندا مى‏شود: آگاه باش براى تو صد هزار برابر آن است، «و ذلك ان اباالحسن موسى بن جعفر علیه السلام أَخبرنى انه من دعا لاخیه بظهر الغیب نودى من العرش‌ها، و لك ماة الف ضعفٍ مثلِه.» من خوش نداشتم صد هزار برابر ضمانت شده را بگذارم براى یك دعایى كه نمى‏دانم مستجاب خواهد شد یا نه.( 4)  

فتواى امام كاظم علیه السلام 

حسن بن على بن نعمان گوید: وقتى كه مهدى عباسى مسجدالحرام مكه را توسعه داد، خانه‏اى در مربع شدن مسجد باقى ماند، مهدى از صاحبان خانه خواست كه آن را بفروشند تا داخل مسجد الحرام كند، ولى آنها حاضر به فروش نشدند.

مهدى از فقها فتوا خواست، همه گفتند: چیز غصبى نمى‏شود داخل در مسجدالحرام شود و جزء آن باشد، على بن یقطین گفت: یا امیرالمؤمنین! اگرمشکل رابه موسى بن جعفر بنویسم،راهی می‌دهد.

مهدى عباسى به حاكم مدینه نوشت از موسى بن جعفر بپرس:"خانه‏اى است مى‏خواهیم داخل در مسجدالحرام بكنیم، صاحبانش حاضر به فروش نیستند، در این امر چاره چیست؟" حاكم آن را از امام علیه السلام پرسید، حضرت فرمود: ناچاریم كه جواب بدهیم؟ گفت: آرى، ضرورتى است كه پیش آمده است .

فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم اگر كعبه بعد از خانه ساختن مردم ساخته شده است، مردم به اطراف آن سزاوارترند و اگر مردم به اطراف كعبه آمده‏اند، كعبه به اطرافش اولى است:

«بسم الله الرحمن الرحیم ان كانت الكعبة هى النازلة بالناس فالناس اولى بفنائها و ان كان الناس هم النازلون بفناء الكعبة فالكعبة اولى بفنائها.»

امام صلوات الله علیه یكى از احكام و مصادیق حریم را در اینجا بیان فرموده است و چون خانه اطراف كعبه، بعد از كعبه ساخته شده بود، حق كعبه در توسعه مقدم بود.

مهدى چون نامه را خواند، بوسید و دستور داد خانه مزبور را خراب كرده داخل مسجد نمایند. صاحبان خانه محضر امام علیه السلام آمدند كه به مهدى نامه بنویسد اقلاً قیمت خانه را بدهد، امام مرقوم فرمود مقدارى به آنها پول بدهد، مهدى آنها را با پول راضى كرد.( 5)

روزى امام كاظم علیه السلام در بغداد ازکنارخانه بُشر حافی عبور مى‏كرد، صداى ساز و آواز شنید، در این بین كنیزى از خانه  بیرون آمد تا خاكروبه را بیرون ریزد.

امام علیه السلام به او فرمود: صاحب این خانه آزاد است یا عبد؟ گفت: آزاد است. امام فرمود: راست گفتى، اگر عبد بود از مولایش مى‏ترسید. 

امام كاظم علیه السلام و قیام علمى 

در زمان حضرت كاظم صلوات الله علیه براى قیام مسلحانه بر علیه طاغوت و تشكیل حكومت اسلامى، زمینه‏اى فراهم نبود، وگرنه بر آن حضرت واجب بود كه دست به كار شود و حكومت اسلامى بهوجود آورد، چنانكه از قیام حسین بن على شهید فخ كه مورد تایید امام علیه السلام بود معلوم گردید، حضرت به او فرمود: مردم فاسقند، كارى از پیش نخواهى برد.

ولى براى مبارزه منفى و قیام علمى و ارشاد مردم، شرایط آماده بود، بدین جهت، امام فعالیت خویش را در دو جبهه آغاز فرمود، یكى مبارزه منفى و عدم تسلیم در برابر طاغوت و متنفر كردن مردم از دستگاه ظلم و جور، دلیل این مدعا زندانى شدن آن حضرت و سالها در زندان ماندن و شهادت در زندان است و دیگر آن كه آن حضرت صفوان جمال را وادار به فروش شترهایش كرد تا هارون الرشید حتى در رفتن به حج آنها را كرایه نكند و امام به وى فرمود: هر كه بقاء هارون را دوست دارد ولو بهمدت دادن كرایه شتران، در قیامت با او محشور خواهد بود.

دیگرى در جهت ارشاد و هدایت مردم و نشر احكام و تربیت افراد، شیخ مفید در ارشاد فرموده: مردم روایات بسیارى از آن حضرت نقل كرده‏اند و آن حضرت افقه اهل زمان خویش بود.(6)

مرحوم شیخ طوسى در رجال نام دویست و هفتاد و دو نفر از روایان را ذكر كرده كه همه از آن حضرت نقل حدیث كرده‏اند، مطالعه نام آنها در همان كتاب بسیار دیدنى است، با مراجعه به كتب اربعه و بحار و امثال آن خواهیم دید كه بخش قابل توجهى از احكام و اعتقادات و اخلاق اسلامى و تفسیر توسط آن جناب بوده است .

وصیت آن حضرت به هشام كه در كافى: كتاب العقل و الجهل ص 13 - 23 و در تحف العقول در ذكر ارشادات آن حضرت نقل شده، حائز اهمیت است. على بن جعفر برادر آن حضرت كه از تربیت شدگان آن حضرت و از خواص آن بزرگوار بود همه «كتاب المناسك و المسائل» را از آن حضرت نقل كرده است.

مرحوم مجلسى همه آن كتاب را در بحارالانوار ج 10 از صفحه 249 تا صفحه 291 یعنى در چهل و یك صفحه آورده است تحت عنوان «ما وصل الینا من اخبار على بن جعفر عن اخیه موسى علیه السلام...» و آنها حدود چهار صد و هیجده سؤال و جواب است كه به صورت: «سالته... قال» منقول است. شیخ طوسى در اختیارالرجال فرموده: امامیه اتفاق دارند بر شش نفر از فقها از اصحاب امام كاظم و امام رضا علیهماالسلام و آنها عبارتند از: یونس بن عبدالرحمان، صفوان بن یحیى، بیّاع سابرى، محمد بن ابى عمیر، عبدالله بن مغیره، حسن محمود سرّاد و احمد بن ابى نصر بزنطى. (7)اینك به عده‏اى از بزرگان و فقهاء و محدثین كه از تربیت یافتگان آن حضرت و پدرش امام صادق و پسرش امام رضا (علیهم السلام) بوده‏اند، اشاره مى‏كنیم .

1- یونس عبدالرحمن مولى آل یقطین. در فهرست شیخ آمده كه او بیشتر از سى كتاب در احكام جمع و تألیف كرده است. صدوق فرمود: از ابن الولید شنیدم مى‏فرمود: روایات كتب یونس همه صحیح است مگر آنچه محمد بن عیسى بن عبید بهتنهایى از او نقل كرده است .

نجاشى در رجال خود فرموده: در میان اصحاب ما متقدم و عظیم المنزلة بود. در ایام هشام بن عبدالملك متولد شد، امام صادق علیه السلام را در میان صفا و مروه دید ولى از وى چیزى نقل نكرده و از امام كاظم و امام رضا علیهماالسلام روایت نقل فرموده است؛ امام رضا علیه السلام در علم و فتوا دادن به او اشاره مى‏كرد.

ابوهاشم جعفرى گوید: كتاب «یوم و لیلة» یونس را به امام حسن عسكرى علیه السلام عرضه كردم، فرمود: این كتاب تصنیف كیست؟ گفتم: تصنیف یونس آل یقطین است. فرمود: «اعطاه الله بكل حرف نوراً فى الجنة.»

2- صفوان بن یحیى. شیخ طوسى در فهرست مى‏فرماید: صفوان بن یحیى كه لباس سابرى خرید و فروش مى‏كرد، اوثق اهل زمانش در نزد اصحاب حدیث و عابدترین اهل روزگارش بود. روزى صد و پنجاه ركعت نماز مى‏خواند و سالى سه ماه روزه مى‏گرفت و هر سال زكات مالش را سه برابر مى‏داد.

او و عبدالله جندب و على بن نعمان در بیت الله الحرام عهد كردند كه اگر یكى از دنیا رفت، بقیه بعد از او نماز او را بخوانند، روزه او را بگیرند، حج او را به جاى آورند و زكات او را بدهند، دو رفیقش قبل از او از دنیا رفتند، لذا صفوان به عهد خود عمل مى‏كرد.

او از حضرت رضا و امام جواد و امام هادى علیهم السلام روایت كرده و نیز از چهل نفر از اصحاب امام صادق علیه السلام نقل حدیث مى‏كند و كتبمتعددی دارد و از موسى بن جعفر علیهماالسلام مسائلى و روایاتى دارد.

نجاشى فرموده: صفوان بن یحیى ثقةٌ ثقةٌ عَینٌ. از حضرت رضا علیه السلام روایت نقل كرده و در نزد آن حضرت مقام شریفى داشت، كشّى او را در رجال امام كاظم علیه السلام ذكر كرده. وكیل امام رضا و امام جواد علیهماالسلام بود، به طرف مذهب واقفیه نرفت. او در سال دویست و ده وفات یافته است .

3- محمد بن ابى عمیر. نجاشى فرمود: كنیه‏اش ابو احمد و بغدادى الاصل است. امام كاظم علیه السلام را ملاقات كرد و از او احادیث بسیارى شنید و در بعضى احادیث، امام او را أبا احمد خطاب كرده است و نیز از حضرت رضا علیه السلام حدیث نقل كرده، در نزد خاصه و عامه داراى منزلت است. شیخ در فهرست فرمود: «و كان من أوثق الناس عندالخاصة و العامة و أنسكهم نسكاً.»

اوکسی است كهوقتیبه هارون الرشید خبر دادند: كه او نام‌هاى همه شیعه را در عراق مى‏داند، هارون او را گرفت و گفت: نام شیعیان را بگو، او قبول نكرد، او را لخت كرده و آویزان نموده و صد ضربه شلاق زدند. مى‏گوید: تحمل فشار بهقدرى سخت شد كه عنقریب بود نام شیعیان را فاش كنم، ناگاه نداى محمد بن یونس بن عبدالرحمان را شنیدم كه مى‏گفت: ابن ابى عمیر! از خدا بترس، وجایگاهخود را درنزد خدا بیاد آور. این گفته باعث قوت قلب شد كه تحمل كردم و نگفتم والحمدلله؛ و در آن گرفتارى بیشتر از صد هزار درهم ضرر دید. (رجال كشى)

او چهار سال بهعلت طرفدارى از امامت بهزندان رفت؛ خواهرش كتاب‌هاى او را دفن كرد وکتباز بین رفت. بهقولى خودشآنها رادر غرفه‏اى گذاشته بود كه باران بر آنها جارى گردید و شسته شدند، لذا از حفظ، نقل حدیث مى‏كرد. اصحاب ما بر مراسیل او اعتماد كرده‏اند، كتاب‌هاى زیادى تألیف كرده است. او در سال دویست و هفده به جوار حق پیوست. (رجال نجاشى)

سندى بن شاهك بهامر هارون او را صد و بیست تازیانه زد و در حبس افكند، او بیست و یك هزار درهم داد تا خلاص شد... از مردى ده هزار درهم طلب داشت. آن مرد خانه خود را به ده هزار درهم فروخت، پولش را پیش ابن ابى عمیر آورد و گفت: این طلب تو است.

گفت: این پول از كجاست؟ آیا به ارث برده‏اى یا كسى به تو بخشیده است؟ گفت: خانه‏اى را فروخته‏ام، پول آن است. ابن ابى عمیر گفت: ذریح محاربى از امام صادق علیه السلام به من نقل كرد كه فرمود: «لا یُخرج الرجل من مَسقط رأسه بالدّین» یعنى بهعلت قرض، مرد را از خانه‏اش بیرون نمى‏كنند. لذا این پول‌ها را قبول نمى‏كنم با آن كه به خدا قسم فعلاً به یك درهم نیز احتیاج دارم (تحفة الاحباب).

ببین تربیت امامان صلوات الله علیهم چه مردانى به وجود آورده است. اگر انسان خودش خانه‏اش را بفروشد و بیاورد مانعى ندارد، ولى آن بزرگوار احتیاط كرده است.

4- عبدالله بن مغیره ابو محمد بجلى. نجاشى فرموده: ثقة ثقة، كسى در جلالت و دین و ورع به او نمى‏رسد، از ابى الحسن موسى بن جعفر علیه السلام حدیث نقل كرده و گویند سى كتاب تألیف نموده است .

كشى در رجال خود نقل كرده: عبدالله بن مغیره گوید: قول واقفی‌ها را قبول كرده بودم. به حج مشرف شدم، به وسوسه و تردید افتادم، به پرده كعبه چسبیده و گفتم: خدایا! مطلوب و اراده مرا مى‏دانى، مرا به بهترین ادیان هدایت كن. در آن وقت به دلم افتاد كه محضر امام رضا علیه السلام بروم، به مدینه آمدم و به در خانه آن حضرت رفتم. به غلام آن حضرت گفتم: بگو مردى از اهل عراق اجازه ورود مى‏خواهد. در این بین صداى امام را شنیدم كه فرمود: عبدالله بن مغیره! داخل شو، داخل خانه شدم، امام چون به من نگاه كرد، فرمود: خدا دعایت را قبول فرمود و تو را به دین خود هدایت كرد. گفتم: «اشهد انك حجة الله و امینه على خلقه.»

5- على بن جعفر صادق علیه السلام، برادر امام كاظم و از تربیت شدگان آن حضرت است و زمان چهار امام را درك كرده است. مفید رحمة الله در ارشاد فرموده: على بن جعفر رضى الله عنه از راویان حدیث، صحیح العقیده، شدیدالورع و كثیرالفضل است؛ ملازم برادرش موسى بن جعفر علیه السلام بود و از وى روایات بسیارى نقل كرده است (ارشاد: ص 269) شیخ در فهرست فرموده: «على بن جعفر... جلیل القدر ثقة و له كتاب المناسك و مسائل اِلأَ خیه موسى بن جعفر علیه السلام سأله عنها.»

در مناقب فرموده: از جمله ثقات آن حضرت، حسن بن على بن فضال كوفى، عثمان بن عیسى، داوود بن كثیر رقى، و على بن جعفر صادق علیه السلام است و از خواص اصحابش على بن یقطین، ابوالصلت عبدالله بن سلام، اسماعیل بن مهران، على بن مهزیار، ریان بن صلت، احمد بن محمد حلبى، موسى بن بكیر واسطى و ابراهیم بن أبى البلاد كوفى است. (ج 4، ص 325)  

موعظه امام كاظم و بُشر حافى‏ 

ابونصر بشر بن الحارث معروف به «بشر حافى» از اولاد روساء و درباریان بود، اغلب به لهو و لعب و بیعارى و كارهاى قبیح اشتغال داشت، چنان كه رسم اینگونه اشخاص است .

روزى امام كاظم علیه السلام در بغداد ازکنارخانه او عبور مى‏كرد، صداى ساز و آواز شنید، در این بین كنیزى از خانه بشر بیرون آمد تا خاكروبه را بیرون ریزد.

امام علیه السلام به او فرمود: صاحب این خانه آزاد است یا عبد؟ گفت: آزاد است. امام فرمود: راست گفتى، اگر عبد بود از مولایش مى‏ترسید. كنیز به خانه برگشت، بشر كه بر سفره شراب نشسته بود، گفت: چرا تأخیر كردى؟!

گفت: با مردى سخن مى‏گفتم كه چنین گفت. بشر كه معنى كلام را فهمید پا برهنه در عقب امام علیه السلام دوید، تا خود را به امام رسانید و بهدست آن حضرت توبه كرد و اعتذار نمود و گریست. (الكنى و الالقاب - حافى).

او بالاخره از زهّاد عصر خود گردید. مواعظ بسیارى از او در كتب اخلاق نقل شده است. گویند: بعد از آن دیگر كفش نپوشید و پیوسته پا برهنه بود كه لقب حافى (پا برهنه) یافت. لفظ بشر بضم اول بر وزن «عذر» است.  

امام كاظم علیه السلام و صفوان بن مهران 

صفوان بن مهران جمال گوید: روزى به خدمت ابوالحسن اول (امام كاظم علیه السلام) رسیدم. فرمود: صفوان! همه چیز تو خوب است، مگر یك چیز. گفتم: فدایت شوم، آن كدام است؟!

فرمود: آن كه شتران خود را به هارون رشید كرایه مى‏دهى، گفتم: به خدا قسم من براى تكبر، افتخار، شكار و لهو كرایه نمى‏دهم، بلكه فقط براى سفر مكه كرایه مى‏دهم، وانگهى خودم با شتران نمى‏روم، بعضى از غلامان خود را مى‏فرستم.

فرمود: یا صفوان! آیا پول كرایه را مقروض مى‏مانی یا در اول مى‏دهند؟ گفتم: بعد از عمل حج مى‏دهند. فرمود: دوست دارى زنده بمانند تا كرایه تو را بدهند؟ گفتم: آرى.

فرمود: هر كه بقاء آنها را دوست دارد، با آنهاست و هر كه با آنها باشد اهل آتش است .

صفوان گوید: رفتم همه شتران را فروختم. هارون چون از این كار مطلع شد، مرا خواست و گفت: گزارش رسید كه شتران خود را فروخته‏اى، گفتم: آرى، گفت: چرا؟ گفتم: خودم پیر شده‏ام، غلامان نیز درست كار نمى‏كنند.

گفت: هیهات هیهات، مى‏دانم كدام كس به این كار دلالت كرده است، موسى بن جعفر به این عمل اشاره كرده است. گفتم: مرا با موسى بن جعفر چه كار؟ گفت: ساكت باش، به خدا اگر حسن مصاحبتت نبود تو را مى‏كشتم .(8)

نگارنده گوید: صفوان بن مهران أسدى از راویان موثق و از اهل كوفه بود، و از احادیث امامان صلوات الله علیهم كتابى نوشته است. او از كرایه دادن شتران امرار معاش مى‏كرد، كه صفوان جمال نام گفته بود، او دفعات متعددى حضرت صادق صلوات الله علیه را از مدینه به كوفه و بغداد آورده است .

او همان است كه زیارت وارث و دعاى علقمه و زیارت رجبیه امام حسین صلوات الله علیه را از امام صادق علیه‌السلام نقل كرده است، رضوان الله علیه.  

امام كاظم علیه السلام و مرد عُمَرى‏ 

مفید رحمة الله نقل مى‏كند: در مدینه مردى بود از نسل عمربن الخطاب. او امام كاظم علیه السلام را اذیت مى‏كرد؛ هر وقت آن حضرت را مى‏دید به او و على بن أبى طالب علیه السلام ناسزا مى‏گفت. بعضى از یاران امام گفتند: اجازه بدهید او را بكشیم، حضرت آنها را از این كار بهسختى نهى كرد.

حضرت از حال آن مرد عمرى پرسید. گفتند: او در بعضى از نواحى مدینه به شغل زراعت مشغول است. امام بر مركب خویش سوار شده به دیدار او رفت و داخل مزرعه او شد. عمرى فریاد كشید: زراعت مرا پایمال نكن، امام به حرف او اهمیت نداد تا خودش را به او رسانید. و نزد او نشست و با او شوخى و خوشرویى كرد، بعد فرمود: براى این زراعت چقدر خرج كرده‏اى؟ گفت: صد دینار، فرمود: چقدر امید دارى عایدت شود؟ گفت: علم غیب نمى‏دانم، فرمود: من گفتم: چقدر امید دارى؟ گفت: دویست دینار.

امام كیسه‏اى به او داد كه سیصد دینار داشت، فرمود: مزرعه‏ات نیز مال تو باشد، خدا آنچه امید دارى به تو روزى فرماید. مرد عمرى برخاست، سر مبارك امام را بوسید و از گذشته‏ها معذرت خواست. امام تبسم فرمود و به مدینه برگشت و چون به مسجد داخل شد دید مرد عمرى در مسجد نشسته و مى‏گوید: «الله اعلم حیث یجعل رسالته».

یاران مرد عمرى پیش او آمده گفتند: چه شده!؟ چرا عوض شده‏اى؟! گفت: آنچه را كه گفتم شنیدید؟ آنگاه شروع به دعا كردن براى امام كرد. با او مخاصمه كردند، او نیز با آنها مخاصمه نمود، امام چون نزد یاران خویش آمد، فرمود: كدام كار بهتر بود، آنچه شما گفتید، یا آنچه من كردم؟ كار او را با مقدارى پول اصلاح كردم و از شرش راحت شدم.(ارشاد: ص 278).  

امام صلوات الله علیه و حمّادبن عیسى‏ 

ثقه جلیل حمادبن عیسى گوید: در شهر بصره به خدمت حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر رسیدم، گفتم: فدایت شوم، از خدا بخواه به من خانه‏اى و همسرى و فرزندى و خدمتكارى و پنجاه دفعه زیارت حج روزى فرماید، امام دست به دعا برداشت كه:

«اللهم صل على محمد و آل محمد و ارْزُق حمّادبن عیسى داراً و زوجةً و ولداً و خادماً والحّج خمسین سنةً.»

حماد گوید: چون حج را پنجاه بار گفت، دانستم كه بیشتر از پنجاه بار حج نخواهم كرد. آنگاه حماد به راوى حدیث گفت من در اثر دعاى امام چهل و هشت بار حج رفته‏ام، این خانه من است كه خدا روزى كرده و این همسر من است كه در پس پرده سخن مرا مى‏شنود و این پسر من و این خدمتكار من است، كه خدا عطا فرموده است.

راوى گوید: حماد بعد از آن دو بار نیز به حج رفت كه پنجاه حج شد، بار پنجاه و یكم براى حج حركت كرد و با ابوالعباس نوفانى هم كجاوه بود. چون به میقات رسید، داخل آب شد كه غسل كند، در آن بین سیل آمد و او را غرق كرد و قبرش در «سیاله» (محلى در حجاز) واقع است. (رجال كشى - حماد). بدین طریق نتوانست حج پنجاه و یكم را به جا بیاورد.

حماد بن عیسى یكى از روایان موثق راستگوست، ابوالعباس نجاشى در رجال خود مى‏فرماید: او از امام صادق و امام كاظم و امام رضا علیهم السلام حدیث نقل كرده و در زمان امام جواد صلوات الله علیه فوت كرده است، گوید: از امام صادق علیه السلام هفتاد حدیث شنیدم، پیوسته در آنها شك مى‏كردم تا به بیست حدیث اختصار نمودم.  

امام كاظم صلوات علیه و على بن یقطین‏ 

مردى به نام محمد بن على صوفى نقل مى‏كند: ابراهیم جمال كه شغل شتردارى داشت براى عرض حاجتى محضر على بن یقطین وزیر آمد، على او را اجازه ورود نداد و رد كرد. اتفاقاً در آن سال على بن یقطین به حج مشرف شد و در مدینه به زیارت امام كاظم علیه السلام آمد، امام به او اجازه ورود نداد. على بن یقطین در روز دوم امام را ملاقات كرد و گفت: مولاى من! گناه من چیست؟!

امام فرمود: من از ورود تو مانع شدم، زیرا كه تو از ورود برادرت ابراهیم جمال مانع شدى و نگذاشتى پیش تو بیاید، خدا عمل تو را قبول نخواهد فرمود، مگر آن كه ابراهیم جمال از تو بگذارد.

على گفت: سرور من و مولاى من! این چطور ممكن است، من در مدینه هستم و او در كوفه!!! امام فرمود: چون شب رسید بهتنهایى به قبرستان «بقیع» برو، بى آن كه كسى از یارانت بداند، خواهى دید در آن جا اسب اصیلى زین كرده آماده است، آن تو را به كوفه خواهد رسانید.

على بن یقطین شب به «بقیع» آمد و بر آن مركب سوار شد، بعد از كمى آن اسب او را در كوفه به در خانه ابراهیم جمال رسانید، على در را زد و گفت: من على بن یقطین هستم .

ابراهیم از درون خانه صدا زد: على بن یقطین وزیر در خانه من چه مى‏كند؟ على بن یقطین گفت: كار من بزرگ است، آنگاه اجازه گرفت و داخل شد گفت: اى ابراهیم! سرورم موسى كاظم علیه السلام مرا قبول نكرده مگر آن كه تو از من عفو كنى. گفت: خدا تو را بیامرزد.

على بن یقطین گفت: من صورتم را به زمین مى‏گذارم، تو قدم بر صورت من بگذار. ابراهیم گفت: این كار را نكنم، على بن یقطین اصرار كرد كه بكن، ابراهیم پا به صورت على مى‏گذاشت و على مى‏گفت: خدایا! شاهد باش.

بعد از خانه ابراهیم بیرون آمد، سوار آن اسب شد و اسب همان شب، او را به در خانه امام رسانید، امام علیه السلام به او اجازه ورود داد و قبولش فرمود.(9)

نگارنده گوید: نظیر این مطلب در نوادر حضرت باقر علیه السلام در قضیه «یادر جان» گذشت؛ امامان علیهم‌السلام از این كرامات زیاد داشته‏اند.

عبدالله بن سنان گوید: روزى هارون الرشید مقدارى لباس بهعنوان تحفه به وزیرش على بن یقطین داد، از جمله جبه سیاهى زر دوخت از لباس پادشاهان بود، على بن یقطین همه آن لباس‌ها و همان جبه را با مقدارى پول از خمس مالش طبق معمول، محضر امام كاظم علیه السلام فرستاد.

امام علیه السلام پول و لباس‌ها را قبول كرد ولى جبه را برگردانید و در نامه خود نوشت: این جبه را حفظ كن و از دستت خارج نكن، بهزودى كارى پیش مى‏آید كه به آن ضرورت پیدا مى‏كنى. على بن یقطین از این جریان به تردید افتاد و ندانست سبب آن چیست، به هر حال جبه را نگاه داشت .

او بعد از چندى به غلام مخصوص خویش خشم گرفت و او را از خدمتش معزول كرد، غلام مى‏دانست كه ابن یقطین از ارادتمندان موساى كاظم علیه السلام است و از ارسال پول و لباس و غیره به محضر آن حضرت مطلع بود، او پیش هارون رفت، سعایت كرد و گفت: على بن یقطین معتقد به امامت موسى بن جعفر است. و هر سال خمس مال خویش را به وى ارسال مى‏كند، حتى جبه مخصوص را كه هارون به او داد به مدینه فرستاده است .

هارون با شنیدن این سخن از خشم آتش گرفت و گفت: در این رابطه تحقیق خواهم كرد، اگر درست باشد، خونش را خواهم ریخت، در دم به احضار على بن یقطین فرمان داد. چون او به دربار آمد، هارون گفت: جبه‏اى را كه به تو داده بودم چه كرده‏اى؟

گفت: یا امیرالمؤمنین، آن در یك ظرف مهر زده و معطر كرده در نزد من است. اغلب در وقت بامداد آن را باز كرده و به عنوان تبرك تماشا مى‏كنم و مى‏بوسم و به محلش برمى‏گردانم. شب‌ها نیز چنین مى‏كنم. گفت: الان آن را بیاور، گفت: آرى، یا امیرالمؤمنین!

آن وقت به بعضى از خدمه‏اش گفت: برو به فلان اتاق در خانه من، كلید آن را از دربان من بگیر، پس از آن كه اتاق را باز كردى، فلان صندوق را نیز باز كن و ظرف مُهر شده‏اى را كه در آن است بیاور. غلام بعد از كمى آن ظرف را آورد و در پیش هارون به زمین نهاد، هارون گفت مُهر را برداشته، ظرف را باز كنند. چون باز كردند، دید جبه در آن جا و در میان عطر است، غضب هارون فرو نشست، گفت آن را به محلش بازگردان و پى كار خود برو، دیگر هیچ سعایتگرى را درباره تو تصدیق نخواهم كرد و گفت جایزه خوبى نیز به على بن یقطین دادند.

بعد گفت به غلام كه سعایت كرده بود هزار شلاق بزنند، چون ضربات به پانصد رسید، غلام چشم از جهان فرو بست،(11) علم غیب خدایى كه در نزد امام بود على بن یقطین را نجات داد.

پى نوشت ها:

1- ظاهراً سر به سجده گذاشتن در ایام حبس بوده است .

2- ارشاد مفید ص 277 - 279.

3- بحارالانوار، ج 48، ص 210.

4- كافى، ج 4، ص 465، كتاب الحج.

5- تفسیر عیاشى، ج 1، ص 187، ذیل آیه «ان اوّل بیت وضع للناس» آل عمران، 96.

6- ارشاد، ص 279.

7- مناقب، ج 4، ص 325.

8- رجال كشى، (صفوان).

9- بحار الانوار، ج 48، ص 85 .

10- الدراعة بالضم جبة مشقوقه المقدم.

11- ارشاد مفید، ص 274.

امكان شرفیابی به خدمت حضرت امام عصر علیه‌السلام در غیبت كبری
 
  • پرسش:

اشخاص جلیل القدر و مورد اعتماد، در حكایات بسیاری، تشرّف بسیاری را به فیض حضور حضرت مهدی علیه‌السلام نقل نموده‌اند كه با سندهای معتبر، در كتابهای مشهور ثبت و ضبط است. با اینكه در نامه حضرت به علی بن محمد سمری نایب چهارم از «نواب اربعه» در عصر غیبت صغری، اعلام شده است كه:

«غیبت كامل آغاز شده و هر كس پیش از «خروج سفیانی» و «صیحه آسمانی» ادعای مشاهده نماید، كذّاب و مفتری است».

بنا بر این چون آن حكایات به هیچ وجه قابل خدشه نیست، این توقیع را چگونه باید تفسیر كرد؟

  • پاسخ:

این توقیع، اعلام پایان یافتن «غیبت صغری» و شروع «غیبت كبری» است در آن به جناب «علی بن محمد سمری» امر شده است كه به احدی وصیت ننماید كه بعد از او قائم مقام او و نایب خاص باشد و نیز اعلام صریح بطلان ادعای افرادی است كه در غیبت كبری، ادعای نیابت و سفارت خاصه و وساطت بین امام و مردم می‌نمایند.

بنابر این، چنانكه بعضی بزرگان هم فرموده‌اند، ممكن است مراد از اینكه «مدّعی مشاهده» كذاب و مفتری خوانده شده است، كسانی باشند كه ادعای نیابت كنند و بخواهند با دعوی مشاهده و شرفیابی، خود را واسطه بین امام و مردم معرفی نمایند; و همین حكایات و وقوع تشرف اشخاص به خدمت آن حضرت هم، قرینه و دلیل است براینكه در این توقیع، نفی مطلق مشاهده و شرفیابی مراد نیست، بلكه مقصود نفی ادعائی است كه دلیل بر تعیین شخص خاصی به نیابت باشد.

ممكن است مراد از نامه مذكور نفی ادعای اختیاری بودن مشاهده و ارتباط باشد؛ یعنی اگر كسی مشاهده و ارتباط را به اختیار خود ادعا كند، به این صورت كه هر وقت بخواهد خدمت امام علیه‌السلام شرفیاب می‌شود یا ارتباط پیدا می‌كند، كذّاب و مُفتری است و این ادعا از احدی در غیبت كبری پذیرفته نیست، یا اینكه چنین كسی كه این سمت را به راستی داشته باشد، پیدا نخواهد شد و اگر هم كسی آن را دارا باشد، از دیگران مكتوم می‌دارد و به كسی اظهار و افشا نمی‌نماید.

بنابر این، هم شرفیابی اشخاص به حضور آن حضرت ثابت است و هم كذب و بطلان ادعای كسانی كه در غیبت كبری ادعای سفارت و نیابت خاصّه و وساطت بین آن حضرت و مردم را می‌نمایند، معلوم است.

*پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت‌الله صافی گلپایگانی  

بیاای ناخدای باخدایان

ظهورت را شنیدم عنقریب است       

ولی قدری برای من عجیب است

زبس كه دیركردی در ظهورت

مرا قدری بعید از این قریب است

نمی گویم بیا! اما بدان كه

دل ایلی برایت بی شكیب است

تمام لحظه هایم بی حضورت

پر از" عَجّلِ" پر از "اَمَّن یجیب" است

بیا ای ناخدای باخدایان

بیا دیگر زمانه نانجیب است

نه این تعیین تكلیف است، اما

بیا دلهای ما حسرت نصیب است

به هر حال ای تو غایب، ای تو حاضر

كه یاد تو شفا، نامت طبیب است

گمان دارم تو روزی خواهی آمد

كه كوچه، خانه، پر از بوی سیب است

امیرعلی مصدق

سر رسول خدابردامان ولی خدا
پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله) در تاریخ 28 صفر سال 10 هجرى در مدینه منوره چشم از جهان فرو بستند و به لقاء الله پیوستند، و این در حالى بود كه سر در سینه برادر خویش على بن ابى طالب (علیه السلام) داشتند: (و لقد قبض رسول الله...): و رسول خدا در حالى قبض روح شد كه سر بر سینه من نهاده بود و جانش در میان دستانم گرفته شد و من دستم را بر چهره ایشان كشیدم و من متولى غسل آن حضرت شدم و ملائكه مرا كمك مى‌كردند، تا آن كه او را در ضریحش به خاک سپردیم ... (1)

و در غم رحلت پیامبر (صلى الله علیه و آله) در حالى كه حضرت را غسل مى‌داد و كفن مى‌كرد، چنین فرمود: (بأبى أنت و أمى یا رسول الله لقد انقطع بموتك...): پدر و مادرم فداى تو اى رسول خدا! همانا با مرگ تو از نعمتى محروم شدیم كه با مرگ دیگران از آن محروم نمى‌شدیم و آن، نعمت نبوت و اخبار آسمانى بود. مصیبت تو آنقدر بزرگ است كه ما را به خاطر تمام مصیبت‌هاى دیگر تسلیت مى‌دهد و از این جهت، تو منحصر به فرد هستى و همه مردم در سوگ تو ماتم‌زده هستند و از این جهت عمومیت دارى و اگر نبود كه تو ما را به صبر امر فرمودى و از جزع و ناله نهى نمودى، سرچشمه‏هاى اشك را خشك مى‌كردیم و درد و غم ما همواره باقى مى‌بود و اندوه ما زدوده نمى‌شد و اینها نیز براى تو اندك است، ولى مرگ را نمى‌توان برطرف كرد، پدر و مادرم فداى تو باد! ما را نزد پروردگارت یاد كن و در خاطر خود نگهدار! (2)

رسول خدا (صلى الله علیه و آله) لحظاتى پیش از رحلت فرمود: (براى من كاغذ و دواتى بیاورید تا مكتوبى بنویسم كه پس از من گمراه نشوید!) در این لحظه، عمر بن الخطاب گفت: "این مرد هذیان مى‌گوید و بیمارى بر او غلبه كرده است! ما را كتاب خدا بست است!" و شعار "حسبنا كتاب الله" را سر داد كه نقض كننده فرمایش نبى اكرم (صلى الله علیه و آله) إنى تارك فیكم الثقلین... از همان مجلس ریشه گرفت.

پس از آن، در حالى كه على (علیه السلام) هنوز در حال غسل و تدفین پیامبر بود، گروهى در محلى به نام (سقیفه) جمع شدند و در امر خلافت نزاع آغاز كردند و سرانجام ابوبكر را به عنوان خلیفه برگزیده، با او بیعت كردند و این، آغاز مسیرى بود كه به نوبه خود نتایجى به همراه داشت.

پی‌نوشت‌ها:

1- نهج البلاغه، فیض الاسلام: خطبه 88 .

2- نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 226.

 
 
 
 
 

 
 

خدای من! با نعمتت مرا آغاز كردى؛ پیش از آن كه چیزى به یادآمدنى باشم و از خاكم آفریدى و سپس در صلب‏ها جایم دادى؛ ایمن از سختى‏هاى دوران و رفت و آمد سالیان و روزگاران و من در دهلیزهاى تاریخ و زوایاى قرون، هماره از صلبى به رحمى كوچ مى‏كردم و این لطف و احسان تو بود كه مرا در زمان حكام كفر و در زمان عهدشكنان پیامبرْ ناشناس، لباس خلقت نپوشاندى و در وجود نیاوردى؛ بلكه زمانى روح آفرینش در من دمیدى كه بستر هدایت را از پیش گسترده بودى و جاده سعادت را هموار كرده بودى. 
تو مرا از آبى ریختنى سرشتى و در ظلمات سه گانه میان گوشت و پوست و خون، سكنایم دادى. نه مرا در كار خلقتم گواه گرفتى و نه كارى از آفرینش را بر دوش من گذاشتى و سپس، مرا تمام و كمال، بى‏هیچ عیب و نقص، بر هودج هدایت نشاندى و به سوى دنیا گسیل داشتى و مرا در گهواره كودكى با دست‏هاى ملاطفتت حفظ كردى و از میان غذاها، شیرى خوشگوار برایم برگزیدى و دل‏هاى پرستاران را بر من مهربان كردى و مهربانى مادران را به كفالت من گماشتى و مرا از شر جن و انس در امان داشتى و مرا در مسیر تعادل از پرتگاه‏هاى زیادى و كاستى محافظت كردى. 
 
پس تو بزرگ و عزیز و بلند مرتبه‏اى؛ اى بخشندگى محض واى مهربانى تمام! 
 
خدایا! من شهادت مى‏دهم با تمامى وجودم، از قله حقیقت ایمانم و از بلنداى بناى محكم یقینم، با خلوص و صراحت توحیدى‏ام و از اعماق پوشیده ضمیرم، با بندبند رگ‏هاى دیدگانم و روشنایى چشمانم، با چین‏ها و چروك‏هاى صفحه پیشانى‏ام، با زوایاى حفره‏هاى وجودم، با نرمینه پره‏هاى بینى‏ام، با تارها و دهلیزهاى پرده شنوایى‏ام، با تك‏تك اجزاى لب‏هایم و با تمامى حركات كلام آفرین زبانم، با فراز و نشیب‏ها و چم و خم‏هاى دهان و آرواره‏ام و رستنگاه دندان‏هایم، با همه مجارى خوردن و آشامیدنم، با جزء جزء بشره مغزم و پوست سرم، بانخاع و رگ‏هاى ریسمان گونه گردنم، با قفسه سینه‏ام، با رگ‏هاى طناب آساى حمایل بر دل و جگرم، با بندهاى پوشیده دلم، با اجزاى كناره‏هاى جگرم، با محتویات غضروف‏هاى دنده‏هایم، با گیره‏هاى بندبند مفاصلم، با انقباض عضلاتم، با گوشه‏هاى سرانگشتانم، با گوشتم، خونم، مویم، پوستم، عصبم، نایم، استخوان‏هایم، مغزم، رگ‏هایم و با همه اعضا و جوارحم كه از اوان كودكى و شیر خوارگى در من تافته و بافته شده، با آن چه زمین از من مى‏شناسد و حمل مى‏كند، با خواب و بیدارى‏ام، با حركت و سكونم و با ركوع و سجودم؛ خداى من! با همه اینها شهادت مى‏دهم كه اگر در عمرى جاودانه سر كنم و تمام هم و غم و تلاشم را بر شكرگزارى یكى از نعمت‏هاى تو بگذارم، نمى‏توانم. خداى من! حتى شكر یكى از نعمت‏هاى تو را نمى‏توانم؛ مگر باز به لطف و عنایت و توفیق تو كه آن نیز شكرى تازه و جاودانه مى‏طلبد و ثنایى تازه‏تر و ماندگارتر.  
 
آرى معبودم! اگر من و تمام خلق شمارنده‏ات، همت كنیم و حرص بورزیم كه نعمت‏هاى قدیم و جدید تو را ـ نه سپاس بگزاریم كه ـ بشناسیم و در شماره آوریم، نمى‏توانیم؛ محال است بتوانیم.  
 
... و چگونه بتوانیم؛ در حالى كه خودت در كتاب ناطقت و اخبار صادقت گفته‏اى:  
 
«وَ اِنْ تَعُدّوا نِعْمَةَ اللّهِ لا تُحْصوها؛ اگر بخواهید نعمتهاى خداوند را بشمارید، نمى‏توانید». 
 
خدایا! مرا آزرمناك خویش قرار ده، بدان‏سان كه انگار مى‏بینمت و مرا آن گونه حیامند كن كه گویى حضور عزیزت را احساس مى‏كنم



نوشته شده در تاريخ یک شنبه 26 مهر 1388  ساعت 9:47 PM | نظرات (0)