امام صادق (عليه السلام ) فرمود: هنگامى كه پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم از مادر متولد شد، فاطمه بنت اسد نزد همسر خود ابوطالب (پدر على (عليه السلام )) آمد و مژده تولد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم را به او داد، ابوطالب به او فرمود: يك سبت (روزگار دراز و طولانى ) صبر كن من هم مژده تولد مانند آن را كه جز نبوت ندارد، به تو خواهم داد، آنگاه امام فرمود: سبت مدت سى سال است و فاصله زمانى بين تولد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم تا تولد اميرالمؤ منين (عليه السلام ) سى سال بود
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
وقتى فاطمه بنت اسد مادر گرامى حضرت امير (عليه السلام ) آن حضرت را به دنيا آورد، از عمر مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سى سال مى گذشت . پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آن كودك را سخت دوست مى داشت از اين رو به مادرش فاطمه بنت اسد گفت : گهواره على (عليه السلام ) را در كنار بستر من بگذار! از آن پس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تربيت و پرورش بيشتر على را به عهده گرفت و به هنگام شستشو خودش على (عليه السلام ) را مى شست و شير به دهانش مى ريخت و در موقع خواب گهواره اش را تكان مى داد و در بيدارى با او سخن مى گفت ، و او را بر سينه خود مى فشرد... و هميشه او را به دوش مى گرفت و در كوهها و دره ها و بيابانهاى مكه او را به گردش مى برد.
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
وقتى حضرت امير (عليه السلام ) بدنيا آمد، فاطمه بنت اسد همانند ساير نوزادان على (عليه السلام ) را قنداق مى كرد و دستهاى آن حضرت را در قنداق مى بست . اما بعد از اينكه فاطمه به سراغ على (عليه السلام ) مى آمد، مشاهده مى كرد دستهاى آن حضرت بيرون از قنداق است و پارچه ها هم پاره شده است ، فاطمه بنت اسد دو پارچه مصرى محكم آورد دستهاى آن حضرت را محكم تر از قبل بست و آنگاه حضرت را در گهواره خود گذاشت ، حضرت امير (عليه السلام ) با تكانى ، مجدد دستمال ها را پاره كرد و دست خود را از قنداق بيرون آورد، مجدد فاطمه بنت اسد با سه پارچه محكم دست هاى حضرت را مى بندد، اجمالا تا هفت بار و هفت پارچه بر روى هم ، دست هاى حضرت را در قنداق مى بندد باز حضرت دستان خود را باز مى نمايد. آنگاه حضرت على (عليه السلام ) به مادر خود مى فرمايد.
مادر دست مرا رها كن ، دست على بايد باز باشد كه به درگاه خدا دراز كن
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
شب بعد از عروسى حضرت فاطمه الزهراء (عليه السلام ) رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم براى ديدار وى به منزل على (عليه السلام ) آمد، آن گاه از على (عليه السلام ) پرسيد يا على همسرت را چگونه يافتى ؟ حضرت عرض كرد: يا رسول الله ياور خوبى است در طاعت خدا، بعد از فاطمه الزهراء (عليه السلام ) پرسيد: فاطمه جان شوهرت چگونه است ؟ عرض كرد: شوهر بسيار خوبى است در اين هنگام رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم براى آنان دعا كرد: بار خداى جمعشان را پراكنده مكن و بين دلهايشان الفت بيفكن و...(10)
... لذا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى فاطمه (عليه السلام ) همانا على (عليه السلام ) نزد خداوند بزرگوارتر از هارون است . زيرا، هارون موسى را خشمگين نمود و حال آنكه على هيچ گاه مرا خشمگين نساخت . سوگند به آنكه پدرت را به حق به پيامبرى مبعوث كرد هرگز يك روز هم بر او غصب نكردم و هيچ گاه نگاه ننمودم به چهره على ، جز آنكه خشم از من رخت بربست .
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
ابوطالب پدر حضرت على (عليه السلام ) نام على (عليه السلام ) را ظهير مى گفت : چرا كه بسيارى از مواقع او فرزندان ، برادر زاده هاى خود را جمع مى كرد و به آنان دستور مى داد كه با هم كشتى بگيرند، البته اين يك نوع تفريح رايج در عرب بود، على (عليه السلام ) آن موقع كودك بود و داراى بازوانى درشت و كوتاه . على (عليه السلام ) آستين هاى خود را بالا مى زد و با بزرگ و كوچك از برادران و عمو زاده هاى خويش كشتى مى گرفت بطورى كه با يك چرخش و بكار بردن فن خاصى پشت همه آنها را به خاك مى برد، پدرش نيز او را تشويق مى كرد و مى فرمود: على (عليه السلام ) پيروز شد، بدين سبب او را ظهير ناميده اند.
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
جنگ احد بود طلحة بن ابى طلحه قهرمان و پرچمدار غول پيكر دشمن به ميدان تاخت . امام على (عليه السلام ) به ميدان او رفت و درگيرى شديدى پديد آمد و سرانجام طلحه بدست على (عليه السلام ) كشته شد. هنگامى كه طلحه با على (عليه السلام ) روبرو شد فرياد زد يا قضم و به نقل ديگر گفت : يا قضيم . شخصى از امام صادق (عليه السلام ) پرسيد: چرا دشمن ، على را با اين لقب (قضم ) خواند؟ امام صادق (عليه السلام ) فرمود: اين لقب را براى اين به على (عليه السلام ) گفت .
در آغاز بعثت در مكه مشركان به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آزار مى رساندند ولى تا ابوطالب پدر على (عليه السلام ) همراه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود كسى جراءت جسارت به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را نداشت . تا اينكه مشركان عده اى از كودكان را واداشتند تا به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سنگ بيندازند. هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از خانه خود بيرون مى آمد، كودكان سنگ و خاك به طرف پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى انداختند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از اين جريان رنج آور (با توجه به اينكه موضوع به ميان كودكان كشيده شده بود) به على (عليه السلام ) (كه در آن زمان حدود سيزده سال داشت ) شكايت كرد.
على (عليه السلام ) عرض كرد: پدرم و مادرم به فدايت اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هر گاه از خانه بيرون رفتيد مرا نيز با خود بيرون ببريد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همراه على (عليه السلام ) از خانه بيرون آمدند كودكان مشركين ، طبق معمول خود، به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سنگ انداختند. على (عليه السلام ) به سوى آنها حمله مى كرد و هر گاه به آنها مى رسيد گوش و بينى و عضله صورت آنها را مى گرفت و فشار مى داد و در هم مى كوبيد كودكان بر اثر درد شديد گريه مى كردند و به خانه خود باز مى گشتند، پدرانشان مى پرسيدند چرا گريه مى كنى ؟ در پاسخ مى گفتند: قضمنا على قضمنا على على (عليه السلام ) ما را گوشمال و... داد از اين رو على (عليه السلام ) را به عنوان قضم ياد كردند (يعنى گوشمال دهنده و درهم كوبنده ).(14)غالب در جمله غزوه ها به شجاعت
خاصه به ، بدر و حنين و خيبر و خندق
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
هنگامى كه على (عليه السلام ) به سن حدود شش سالگى رسيد، قحطى و كمبود سراسر مكه و اطراف آن را فرا گرفت ، ابوطالب پدر على (عليه السلام ) كه مرد آبرومند و عيالوار بود در مضيقه سختى قرار گرفت ، خويشان ابوطالب تصميم گرفتند سرپرستى بعضى از فرزندان او را به عهده بگيرند رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نزد عمويش ابوطالب آمد و فرمود: على (عليه السلام ) را به من واگذار تا سرپرستى او را به عهده بگيرم و در پرورش او كوشا باشم ابوطالب پيشنهاد رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را پذيرفت از آن پس على (عليه السلام ) به خانه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم راه يافت و تحت نظارت و پرورش مستقيم و مخصوص آن حضرت قرار گرفت تا آن هنگام كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، به پيامبرى مبعوث گرديد. نخستين كسى كه به آن حضرت ايمان آورد امام على (عليه السلام ) بود كه در آن هنگام ده سال داشت به اين ترتيب آن حضرت پروريده پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و تمام ذرات وجودش با رهنمودهاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رشد و نمو نمود.(17)نوشته بر در فردوس كاتبان قضا
نبى رسول و وليعهد حيدر كرار
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
وقتى على (عليه السلام ) از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم راجع به فاطمه (عليه السلام ) خواستگارى كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مسرور و شادمان تبسم نموده و فرمود: آيا براى اين امر چيزى دارى ؟
على (عليه السلام ) عرض كرد پدر و مادرم فداى شما يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ، من چيزى را از شما پنهان نمى كنم آنچه دارم يك شمشير و يك زره و يك شتر آبكش (يا اسب ) است و جز اينها چيزى ندارم ، نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: شمشير براى تو لازم است زيرا تو مرد جنگ هستى و با آن در راه خدا جهاد مى كنى و شتر نيز از لوازم زندگى تست كه بايد با آن آبكشى نموده و براى اهل و عيال خود كسب روزى كنى و در مسافرت ها بارت را بر آن حمل نمايى ، فقط زره تو مى ماند كه من آنرا به مهر زهرا (عليه السلام ) مى پذيرم يا على (عليه السلام ) مى خواهى ترا بشارتى دهم .
عرض كرد: بلى پدرم و مادرم فداى شما باد. فرمود: ترا بشارت باد كه خداى تعالى فاطمه (عليه السلام ) را به تو در آسمان تزويج نمود. پيش از اينكه من او را در زمين به تو تزويج كنم .
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در مورد مشاهدات قلبى خود در آغاز بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايند:
ارى نور الوحى و الرسالة و اشم و ريح النبوة ... در آن هنگام نور وحى و رسالت را مى ديدم و بوى نبوت را (از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ) استشمام مى كردم .(16)
از اين سخن امام (عليه السلام ) معلوم مى شود كه هر انسانى علاوه بر چشم و گوش باطنى حس شامه و بويايى قلبى نيز دارد، سپس امام (عليه السلام ) در مورد مشاهدات قلبى خود در آغاز بعثت ادامه مى دهد: و لقد سمعت رنة الشيطان حين نزل الوحى عليه صلى الله و عليه و آله و سلم ؛ هنگامى كه وحى بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم نازل شد صداى ناله شيطان را شنيدم سپس ادامه مى دهند: فقلت يا رسول الله ما هذه الزلة فقال : هذا الشيطان قد آيس من عبادته امام مى فرمايد: كه پس از شنيدن صداى ناله با گوش جان از رسول خدا پرسيدم كه يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اين ناله چيست ؟ فرمود: اين ناله ، ناله شيطان است كه از پرستش خود نوميد شده است در اينجا پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم خطاب به اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: انك تسمع ما اسمع وترى ما ارى الا انك لست بنبى و لكنك وزير... تو مى شنوى آنچه را من مى شنوم و مى بينى آنچه را كه من مى بينم تنها تفاوت من با تو اين است كه تو پيامبر نيستى ولى وزير من هستى
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
جابر گويد: امام باقر (عليه السلام ) به من خبر داد: يكى از زنان طايفه بنى هلال ، دايه حضرت على (عليه السلام ) بود كه در زمان شيرخوارگى حضرت در خيمه خود به او شير مى داد و نگهداريش مى كرد، آن زن پسرى هم داشت كه برادر همشير على (عليه السلام ) به حساب مى آمد ولى سنش يازده ماه و چند روز از على بزرگتر بود در كنار خيمه آنان چاهى قديمى قرار داشت روزى آن طفل بر لب چاه آمد و سر خود را داخل آن نمود على (عليه السلام ) نيز مصمم شد به دنبال او برود، پاى على (عليه السلام ) به ريسمانهاى خيمه پيچيده شد و آنگاه طنابها را كشيد تا خود را به برادر رضاعى خود برساند آنگاه به يك پا و دست او چسبيد به حالتى كه دست او را در دهان و پايش را به دست گرفت تا از فرو افتادن او در چاه آب جلوگيرى كند. در همين حال مادر رضاعى على (عليه السلام ) از راه رسيد و صحنه را مشاهده كرد و شيون كنان فرياد زد: اى اهل قبيله ام ، اى طايفه ام بيائيد، چه بچه فرخنده و مباركى !! على فرزندم را نگه داشته تا در چاه نيفتد سپس دو كودك را از سر چاه دور كرد مردم نيز از نيروى طفلى با آن سن و سال در شگفتى فرو رفته بودند، كه با بند شدن پاى على (عليه السلام ) به طنابهاى خيمه چگونه خود را كشيده تا دستش را به برادرش برساند لذا بدين جهت مادر رضاعيش او را ميمون ناميد يعنى مبارك و فرخنده و آن كودك در ميان طايفه بنى هلال به معلق ميمون شهرت يافته بود.
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
حضرت على (عليه السلام ) دوران كودكى خود را مى گذرانيد. روزى پدرش ابوطالب نزد همسرش فاطمه بنت اسد آمد و گفت : على (عليه السلام ) را ديدم كه بتهاى بت پرستان را مى شكند. مى ترسم كه بزرگان قريش با خبر شوند و به او آسيب برسانند، فاطمه مادر على گفت : شگفتا من خبرى عجيب تر از اين به تو بدهم آن هنگامى كه على (عليه السلام ) بچه بود و در رحم من قرار داشت روزى كنار كعبه رفتم به طواف كعبه ، قصد پرستش خدا را كردم . بت پرستان ، بت هاى خود را در محلى در كنار كعبه گذاشته بودند. وقتى كه در طواف به روبروى آن محل رسيدم على (عليه السلام ) در رحمم آنچنان دو پاى خود را فشار مى داد كه من از نزديك شدن به جايگاه بتها ناتوان مى شدم
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
عباس بن عبدالمطلب روايت كرده زمانى كه على بن ابيطالب (عليه السلام ) بدنيا آمد قندانه او را به دست حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم دادند. حضرت على (عليه السلام ) به تلاوت آيات اوليه سوره مؤ منون و آيات بعدى آن پرداخت و وقتى به آيه اولئك هم الوارثون رسيد رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: به خدا قسم ! كه اى على (عليه السلام ) تو امير ايشان مى باشى .
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
وقتى كه حضرت على (عليه السلام ) در حمل مادر خود فاطمه بن اسد بود چون حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فاطمه بنت اسد را مى ديدند، اگر فاطمه نشسته بود بى اختيار از جاى خود برمى خاست وقتى از جناب فاطمه بنت اسد سؤ ال مى كردند چرا تو با حمل بچه اى كه دارى باز بر مى خيزى ، فرمود: حالت عجيبى در خود مى بينم هر وقت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را مى بينم بچه در رحم من به حركت مى آيد و متوجه مى شوم كه فرزندم قيام نموده لهذا هنگام ديدن آن حضرت بى اختيار بر مى خيزم و چون رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، در پيش من از طرفى به طرف ديگر مى رود فى الفور جنين من نيز به همان سمت به حركت در مى آيد بنابراين من نيز ناچارم روى خود را بدان طرف نمايم ، لذا حضرت على (عليه السلام ) از حالت و مرتبت حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم منكشف بوده در هنگامى كه هنوز تولد نيافته بود و اين نيست مگر از خواص نفس قدسى (21) لذا اهل تسنن به همين دليل وقتى كه نام مبارك على (عليه السلام ) را به زبان مى آورند مى گويند كرم الله وجهه (خداوند بر مقامش بيفزايد) و فقط درباره على (عليه السلام ) اين جمله را مى گويند ولى درباره ساير صحابه جمله (رضى الله عنه ) مى گويند.
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
ر زمان حضرت ابوطالب (عليه السلام ) راهبى زندگى مى كرد بنام مثرم بن دعيت بن شيتقام .
اين مرد در عبادت معروف بود و صد و نود سال خداوند را عبادت كرده بود و هرگز حاجتى از خداوند نخواسته بود.
تا اينكه از خدا خواست ، خداوندا! يكى از اولياء خود را به من نشان ده ؛ خداوند حضرت ابوطالب را نزد او فرستاد تا چشم مثرم به حضرت افتاد از جا برخاست و سر او را بوسيد و او را در مقابل خود نشانيد و گفت : خدا تو را رحمت كند، تو كيستى ؟
حضرت فرمود: مردى از منطقه تهامه .
پرسيد از كدام طايفه عبد مناف ؟ فرمود: از بنى هاشم .
راهب بار ديگر برخاست و سر حضرت ابوطالب (عليه السلام ) را بوسيد و گفت : خدا را شكر كه خواسته مرا اعطا كرد و مرا نميراند تا ولى خود را به من نشان داد.
سپس گفت : تو را بشارت باد! خداوند به من الهام نموده كه آن مژده اى به توست . حضرت ابوطالب (عليه السلام ) پرسيد آن بشارت چيست ؟ گفت : فرزندى از صلب تو بوجود مى آيد كه ولى الله است .
اوست ولى خدا و امام متقين و وصى رسول رب العالمين .
اگر آن فرزند را ملاقات كردى از من به او سلام برسان و از من به او بگو: مثرم به تو سلام مى گويد: و شهادت مى دهد كه خدايى جز الله نيست ، يگانه است و شريكى ندارد و محمد بنده و فرستاده خداست و تو جانشين بر حق او هستى نبوت با محمد و وصايت با تو كامل مى شود.
در اينجا حضرت ابوطالب (عليه السلام ) گريه كرد و فرمود: نام اين فرزند چيست ؟ او گفت : نامش على است .
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
لى (عليه السلام ) اولين هاشمى است كه پدر و مادرش هاشمى بودند (فاطمه بنت اسد بن هاشم و ابوطالب ابن عبدالمطلب بن هاشم ) حضرت امير در روز جمعه 13 رجب ده سال قبل از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و 23 سال پيش از هجرت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در شهر مكه و در خانه خدا به دنيا آمد. ابن قعنب مى گويد: با عباس بن عبدالمطلب و گروهى ديگر روياروى خانه ى خدا نشسته بوديم فاطمه بنت اسد به سوى خانه ى خدا آمد و ايستاد و گفت : خداوندا به تو پيامبرانت و كتابهايشان ايمان دارم . گفتار ابراهيم (عليه السلام ) جد خود را راستين مى دانم همانگونه اين خانه را به فرمان تو بنا نهاد... تو را به او، و به اين كودك كه با خود در شكم دارم ، سوگند مى دهم كه زادنش را بر من آسان كن در همين هنگام به چشم خويش همه ما ديديم كه ديوار خانه ى خدا از هم شكافت و آن گرامى بانو پا به درون آن گذارد و ديوار دوباره به هم آمد ما هم شتابناك برخاستيم تا در خانه را باز كنيم اما هر چه كرديم باز نشد... و دانستيم كه اين حكمت خداوندى است . سپس فاطمه بنت اسد بعد از چهار روز با كودك خود از خانه كعبه بيرون آمد. طبق پاره اى از روايات ابوطالب در هنگام ولادت حضرت على (عليه السلام ) در مكه حضور نداشت ، آنگاه كه ابوطالب آمد، فرزند را از مادر گرفت و به همراه فاطمه به سمت خانه كعبه رفت و از خداى كعبه خواست كه نام او را هم خود معين كند و شعرى در پى درخواستش خواند: اى پروردگار شبهاى تيره و تاريك ، اى پروردگار ماه نورانى و درخشان ، به امر خود براى ما بيان كن ، كه چه سزاوار او مى بينى درباره اين فرزند و او فكر مى كرد نام فرزند خود را چه بگذارد ورقه سبزى از آسمان فرود آمد كه روى آن نوشته شده بود:خصصتما من ولد الزكى
الطاهر المطهر المرضى
واسمه من شامخ على
على اشتق من العلى
يعنى : شما زن و شوهر را به وجود فرزندى پاك و مفتخر ساختيم . فرزندى كه پاكيزه و برگزيده و مورد پسند خداست . نام او را به سبب عظمتش على گذاشتيم . نام على از نام خداى على اعلى مشتق است .
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) فرمود: اى على ! پنج چيز درباره ى تو از خدا خواستم كه خداوند همه را به من عطا كرد:
1- اينكه من اول كسى باشم كه از قبر بر مى خيزم و غبار از چهره مى افشانم ،و تو هم با من باشى .
2- خداوند اجازه دهد كه من و تو در محل سنجش اعمال بايستيم .
3- ترا در قيامت پرچمدار من قرار دهد.
4- امت مرا به دست تو از حوض كوثر سيراب كند.
5- هنگام رفتن به بهشت ترا پيشرو امت قرار دهد.
آنگاه فرمود: شكر خداى را كه بر من منت نهاد و همه ى اين تقاضاها را پذيرفت .
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
هنوز لحظات اول تولد امام على (عليه السلام ) بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم على (عليه السلام ) را به بغل گرفت حضرت ابوطالب (عليه السلام ) مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با على (عليه السلام ) صحبتهاى خصوصى مى كرد و سوالات بسيارى از او نمود على (عليه السلام ) هم با اسرارى كه بين خود داشتند با آن حضرت سخن گفت : و آنگونه كه انبيا و جانشينانش با يكديگر سخن مى گويند با هم صحبت كردند.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با زبان مبارك خود دهان على (عليه السلام ) را باز كرد و زبان خود را در دهان او قرار داد. در اين حال دوازده چشمه از زبان آن حضرت بر دهان على (عليه السلام ) باز شد و اين چنين كام او را برداشت .
بعد از آن پيامبر در گوش راست على (عليه السلام ) اذان و در گوش چپ او اقامه گفت : سپس نوزاد كعبه رو به پدر خود كرد و گفت : اكنون نزد مثرم راهب (26) برو و او را بشارت ده و آنچه را كه ديدى براى او بازگو كن ، اكنون در فلان غار است
بعد از آن پيامبر صلى الله عليه و آله مولود كعبه را در آغوش خود گرفت و همگى به خانه ابوطالب وارد شدند.
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
ثرم راهب كه دستان آن قبلا اشاره شد خبر تولد على (عليه السلام ) را به ابوطالب داده بود و گفته بود كه سلام مرا به آن تازه مولود كعبه برسان بعد از تولد على (عليه السلام ) در همان ساعات اول تولد رو به پدر كرد و گفت : اكنون نزد مثرم برو و او را بشارت ده ...
حضرت ابوطالب از مكه راهى سرزمين شام شد تا در كوه لكام (28) در غارى كه قبلا محل آن معين شده بود مثرم را از ولادت على (عليه السلام ) مطلع كند.
لذا در روزهاى بعد از ولادت على (عليه السلام ) ناگهان ابوطالب (عليه السلام ) چهل روز از چشم مردم غايب شد و راهى شام شد.
هنگامى كه به كوه لكام رسيد و وارد غار شد مشاهده كرد كه مثرم از دنيا رفته و جسد او در رو انداز روزانه اش پيچيده شده و بسوى قبله قرار داده شده است . و هم چنين او دو مار سياه و سفيد را ديد كه كنار بدن او از آن مواظبت مى كنند مارها همين كه حضرت را ديدند، در غار پنهان شدند. حضرت ابوطالب (عليه السلام ) مقابل جنازه مثرم قرار گرفت و گفت : سلام بر تو اى ولى خدا.
ناگهان خداوند مثرم را زنده كرد او به پا خاست در حاليكه دست بر صورت خود مى كشيد و مى گفت :
اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريك له و ان محمدا عبده و رسوله و ان عليا ولى الله و الامام بعد نبى الله
حضرت ابوطالب به مثرم گفت : بشارت ده كه على در زمين ظاهر گشته است !
مثرم پرسيد: علامت آن شبى كه بدنيا آمد چه بود؟ حضرت ابوطالب (عليه السلام ) تمام ماجراهاى پيش آمده را براى مثرم بازگو كرد، تا آنجا كه گفت : على (عليه السلام ) به سخن آمد و به من گفت : نزد تو بيايم و تو را بشارت دهم و آنچه ديده ام برايت بازگو كنم .
مثرم گريه كرد و سپس سجده شكر بجا آورد و بعد از آن دراز كشيد و خوابيد و گفت : رو انداز را روى من قرار بده ؛ ابوطالب روانداز او را انداخت و متوجه شد او از دنيا رفته است ابوطالب (عليه السلام ) سه روز در آنجا ماند و هر چه با مثرم سخن گفت : پاسخى نشنيد.
اينجا بود كه بار ديگر دو مار بيرون آمدند و به او گفتند: سلام بر تو اى ابوطالب (عليه السلام ) حضرت هم جواب آنها را داد. سپس به او گفتند: نزد ولى خدا باز گرد كه تو از ديگران سزاوارتر به حفظ و نگهدارى او هستى .
حضرت به آن دو مار گفت : شما كيستيد؟ آنها گفتند: ما عمل صالح او هستيم كه خداوند ما را از نيكيهاى اعمالش خلق كرده و تا روز قيامت در اينجا از او محافظت مى كنيم و روز قيامت يكى از ما پيش روى او و ديگرى از پشت سرش او را به بهشت هدايت مى كنيم .
پس از اين ماجرا حضرت ابوطالب (عليه السلام ) از شام به مكه بازگشت و اين سفر چهل روز به طول انجاميد.
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
آن هنگام كه حضرت ابوطالب (عليه السلام ) خبر ولادت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) را از مثرم راهب شنيد به او گفت : من واقعيت سخن تو را بايد با برهانى روشن و دليلى واضح بدانم . مثرم گفت : چه مى خواهى كه از خداوند برايت بخواهم و هم اكنون به تو عطا كند تا برايت دليلى باشد؟
حضرت ابوطالب (عليه السلام ) فرمود:
هم اكنون غذايى از بهشت مى خواهم
راهب اين دعا را كرد و هنوز دعايش تمام نشده بود كه طبقى ظاهر شد كه در آن از ميوه هاى بهشت بود: رطب ، انگور و انار حضرت ابوطالب (عليه السلام ) يك انار برداشت و از نزد مثرم بيرون آمد و خوشحال به خانه رسيد و آن را ميل كرد. از همان ميوه بهشتى در صلب مقدس اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) به وجود آمد.
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
روزى حضرت فاطمه بنت اسد مادر على (عليه السلام ) با عده اى از زنان قريش نشسته بود در اين حال پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با چهره نورانى خود ظاهر شدند در حالى كه يكى از كاهنان پشت سر آن حضرت مى آمد و آن حضرت را زير نظر داشت و به دقت او را نگاه مى كرد.
وقتى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نزد آن زنان رسيدند كاهن از آنان درباره حضرت پرسيد. آنان گفتند: اين محمد است ، صاحب شرف عظيم و فضيلت شامخ ، كاهن آنچه از منزلت حضرت مى دانست به آنان گفت ، و درباره آينده آن حضرت و پيامبريش و مقام بلندى كه به آن دست خواهد يافت به آنان بشارت داد سپس اضافه كرد:
در بين شما آن بانويى كه پيامبر را در كودكى پرستارى كرده است بزودى همين پيامبر فرزند اين زن را پرستارى مى كند(32) كه هر دو از يك ريشه اند. او را به اسرار و صحبت خود مخصوص مى گرداند و يگانگى و برادرى خود را با او قرار مى دهد.
فاطمه بنت اسد به كاهن گفت : منم آنكه از او نگهدارى كرده ام . من همسر عموى او هستم كه به آينده او اميد دارد و منتظر است ، كاهن گفت :
اگر راست مى گويى بزودى پسرى عالم ، و مطيع پروردگار و عالى مقام به دنيا مى آورى كه نام او سه حرف است .
او در همه امورش پيرو اين پيامبر است و در همه امور كوچك و بزرگ او را يارى مى كند پريشانى ها را از او مى زدايد... او و پسر تو كه جانشين اوست پيامبر را بعد از رحلتش در حجره اش دفن مى كند.
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
روزى فاطمه بنت اسد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را ديد كه خرمايى ميل مى كند كه بوى خوش آن از تمام عطرهاى مشك و عنبر بالاتر است و آن خرما از نخلى بود كه شاخه اى نداشت !
فاطمه از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خرما در خواست كرد و حضرت خرمائى به او داد تا او ميل كند فاطمه پس از اينكه آن خرما را خورد خرمايى نيز براى شوهرش ابوطالب (عليه السلام ) از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم طلب كرد حضرت براى او هم خرما داد.
شب كه شد ابوطالب (عليه السلام ) بوى خوشى را استشمام كرد كه هرگز مانند آن را نبوييده بود. فاطمه كه متوجه ابوطالب (عليه السلام ) بود خرما را به او نشان داد و او هم ميل كرد. و وجود جسمانى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) از نتيجه آن خرماى بهشتى بوجود آمد.
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
فاطمه بنت اسد مى گويد: آن روز درباره سخن آن كاهن فكر كردم و شب همان طور در خواب چنين ديدم : كه كوههاى شام به حركت درآمده و پيش مى آمدند در حالى كه پوششى از آهن بر روى آنها بود، و از داخل آنها صداى وحشتناكى برمى خاست . كوههاى مكه نيز به حركت درآمده و به استقبال آنها رفتند و با همان صداى وحشتناك جوابشان را دادند. منظره وحشت آورى بود و آن كوهها مانند شتر رم كرده و در هيجان بودند. كوه ابوقبيس مانند اسب به حركت درآمده بود و قطعات آن از راست و چپش مى افتاد و مردم آنها را جمع مى كردند.
من نيز همراه مردم به جمع كردن پرداختم و چهار شمشير و يك كلاه خود آهنين طلاكوب شده برداشتم همينكه وارد مكه شدم يكى از آن شمشيرها در آب افتاد و به قعر آن رسيد و سپس به آسمان بالا رفت دومى آن هم مستقيم به آسمان رفت و سومى به زمين افتاد و شكست و چهارمى از غلاف بيرون كشيده و در دست من ماند.
من آن را بدست گرفته و مى چرخاندم كه ناگاه آن شمشير به بچه شيرى تبديل شد و سپس به شير مهيبى مبدل گرديد و از دست من خارج شد و به سوى كوهها به راه افتاد و همچنان پستى و بلندى هاى آن را در مى نورديد. در آن حال مردم از او مى ترسيدند و از او حذر مى كردند، كه ناگهان محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد و دست در گردن او انداخت و مانند آهوى مهربان با او همراه شد.
آنگاه من از خواب بيدار شدم در حالى كه مرا لرزه گرفته بود و به وحشت افتاده بودم در پى تعبيركنندگان خواب خود رفتم تا آنكه يكى از آنها خواب مرا، به من خبر داد او در تعبير چنين گفت :
تو چهار فرزند پسر و بعد از آنها دخترى بدنيا مى آورى يكى از پسران تو غرق مى شود و ديگرى در جنگ كشته مى شود و آن ديگر مى ميرد و نسل او باقى مى ماند ولى چهارمى آنها امام مردم مى شود او صاحب شمشير و حقيقت است او صاحب فضيلت و مقام والا است او پيامبر مبعوث شده را به بهترين وجهى اطاعت مى كند
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
حضرت ابوطالب و فاطمه بنت اسد تا مدتى صاحب هيچ فرزندى نمى شدند. به همين جهت سرپرستى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را بر عهده گرفتند و از وجود او خرسند شدند و درخشش وجود او را در خانه خود سعادت مى دانستند و او را بعنوان فرزند خود پذيرفتند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در خانه آنان بهترين و بالاترين دوران رشد را سپرى كرد محبت مادرانه فاطمه بنت اسد نسبت به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در حدى بود كه آن حضرت او را مادر خطاب مى كرد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در آن روزگار رغبت فاطمه را به مادر شدن متوجه شد لذا روزى به او فرمود:
مادر جان ! يك قربانى خالصانه براى خداوند ذبح كن و در آن شريكى قرار مده ، خداوند آن را از تو مى پذيرد و از تو قبول مى كند و حاجت تو را زود برمى آورد.
فاطمه بنت اسد امر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را اطاعت كرد و خالصانه قربانى كرد و از خداوند خواست فرزند پسرى به او عطا كند. دعاى او را مستجاب كرد و او به آرزويش رساند و پنج فرزند به او عطا فرمود: عقيل ، طالب ، جعفر، على (عليه السلام )، و بعد از آنها خواهرشان فاخته كه معروف به ام هانى است
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
فاطمه بنت اسد مى گويد: اين رويا همچنان در ذهن من بود تا خداوند سه پسر به من عطا كرد: عقيل و طالب و جعفر سپس به على (عليه السلام ) حامه شدم .
در آن ماهى كه على (عليه السلام ) را به دنيا آوردم در خواب ديدم عمودى از آهن از وسط سر من جدا شد و در هوا به حركت درآمد تا به آسمان رسيد و سپس به سوى من بازگشت در خواب پرسيدم : اين چيست ؟ به من گفته شد:
اين قاتل اهل كفر و صاحب پيمان پيروزى است . حمله او شديد است و از ترس او به وحشت درمى آيند.
او كمك پروردگار براى پيامبرش و تاءييد او بر عليه دشمنش مى باشد
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
از آن شبى كه وجود مبارك اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در رحم مادر قرار گرفت تا چند روز زمين به لرزه درآمد بطورى كه قريش بشدت از آن زمين لرزه نگران شدند و به وحشت افتادند و به يكديگر گفتند:
خدايان بت هاى خود را بر فراز كوه ابوقبيس ببريد تا از آنها بخواهيم اين زلزله را برطرف كنند و اين مسئله را دفع نمايند.
وقتى آنها بهمراه بت ها برفراز كوه جمع شدند لرزش آن بيشتر شد بطورى كه صخره ها و تخته سنگها را به حركت درآورد و آنها را متلاشى ساخت و بتها به صورت روى زمين افتادند. آنها وقتى اين منظره را ديدند گفتند: ما در مقابل اين امر عظيم طاقت نداريم ! اينجا بود كه حضرت ابوطالب (عليه السلام ) بر فراز كوه آمد و در حالى كه به اضطراب مردم اهميتى نمى داد فرمود: اى مردم خداوند تبارك و تعالى امشب حادثه جديدى در جهان هستى ايجاد كرده و مخلوقى را خلق كرده كه اگر او را اطاعت نكنيد و به ولايت او اقرار ننماييد و به امامتش گواه نباشيد، اين لرزه و زلزله آرام نمى گيرد و آنقدر ادامه پيدا مى كند كه در سرزمين تهامه براى شما مسكنى باقى نماند.
مردم گفتند: اى ابوطالب ، هر چه تو بگويى مى پذيرم حضرت ابوطالب (عليه السلام ) گريه كرد و دستهاى خود را به سوى خداوند بلند كرد و عرضه داشت : الهى و سيدى اسالك بالمحمدية المحمودة و بالعلوية العاليه و بالفاطمية البيضاء و الا تفضلت على تهامه بالرافة و الرحمة (37) با دعاى حضرت ابوطالب (عليه السلام ) زلزله آرام گرفت و مردم اين دعا را بخاطر خود سپردند و نوشتند و در همان زمان جاهليت آن دعا را در گرفتاريهاى خود مى خواندند در حالى كه معانى و حقيقت آن را نمى دانستن
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
از هنگامى كه فاطمه بنت اسد به اميرالمؤ منين (عليه السلام ) حامله شد زيبايى چهره اش افزوده گشت فاطمه صداى فرزندش را از درون مى شنيد كه مى گفت :
لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، به تختم النبوة و بى تختم الولاية ، خدايى جز الله نيست ، محمد پيامبر خداست ، با او نبوت و با من ولايت ختم مى شود
گاهى حضرت در شكم مادر خود با مردم بيرون سخن مى گفت حتى روزى با برادر خود جعفر سخن گفت ، كه جعفر با شنيدن صداى على (عليه السلام ) از درون شكم فاطمه بنت اسد بيهوش روى زمين افت
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
روزى فاطمه بنت اسد براى زيارت وارد كعبه شد ناگهان بتها به صورت روى زمين افتادند فاطمه بنت اسد دست بر شكم خود كشيد و خطاب به پسرش گفت :
نور چشمانم ، اكنون كه به دنيا نيامده اى بتها در برابرت سجده مى كنند، پس چگونه خواهى بود زمانى كه بدنيا بيايى ؟!
فاطمه اين ماجرا را براى شوهرش ابوطالب (عليه السلام ) نقل كرد حضرت گفت : اين فرزند؛ همان كسى است كه شيرى در راه طائف درباره او با من سخن گفت ؛ و خبر تولد او را به من داد. (روزى در راه طائف شيرى با حضرت ابوطالب روبرو شد و در مقابل او تعظيم كرد. حضرت ابوطالب به او فرمود: بحق خالقت ماجراى خود را برايم بازگو كن شير گفت :
تو پدر اسد الله و پشتيبان محمد پيامبر خدا و مربى شير خدا هستى !)
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
فاطمه بنت اسد مى گويد: چندين ماه كه از حمل من مى گذشت ، وقتى نزديك بدنيا آمدن على (عليه السلام ) شد از نار هر سنگ و كلوخ و درختى كه عبور مى كردم مى شنيدم كه به من مى گفتند:
هنيئالك يا فاطمه ، بما خصك الله من الفضل و الكرامة بحملك بالامام الكريم اى فاطمه گوارايت باد، آنچه از فضل كرامت ، كه خدايت بدان اختصاص داده ، بخاطر آنكه تو حامل امام كريم هستى
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
وقتى فاطمه بنت اسد در درون كعبه قرار گرفت پنج بانو نزد او آمدند در حالى كه لباس همچون حرير سفيد بر تن داشتند و عطرى خوش تر از مشك ناب از آنان شنيده مى شد. اينان حوا و ساره و آسيه و مادر موسى بن عمران و مريم مادر عيسى (عليه السلام ) بودند،
اينان از طرف خداوند براى كمك در ولادت على (عليه السلام ) فرستاده شدند چرا كه نبايد زنان ناپاك مكه در ولادت چنين مولودى حضور داشته باشند، آنان رو به فاطمه كردند و گفتند: السلام عليك ولية الله : سلام بر تو اى بانويى كه از اولياى خدا هستى
فاطمه جواب سلام آنان را داد. زنان بهشتى برابر او نشستند در حالى كه هر يك ظرف عطرى از نقره در دست داشتن
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
شب جمعه سيزدهم ماه رجب سال سى ام از عام الفيل بود(42) ثلثى از شب گذشته بود كه درد حمل بر فاطمه بنت اسد عارض شد حضرت ابوطالب به او گفت : ناراحت به نظر مى آيى ؟ فاطمه گفت : احساس درد و ناراحتى دارم . حضرت آن اسمى را كه در ذكر آن از گرفتاريها نجات مى يافت را بر زبان آورد و فاطمه نيز بواسطه گفتن آن ذكر آرام گفت :
سپس به او گفت : من مى روم عده اى از زنان آشنايت را بياورم تا در اين موقع شب تو را در ولادت فرزندت يارى دهند.
فاطمه گفت : هر طور صلاح مى دانى عمل كن .
ناگهان صدايى از گوشه خانه شنيده شد كه گفت : اى ابوطالب ، صبر كن ! چرا كه ولى خدا را دست نجس نبايد لمس كند
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
آنگاه كه اميرالمومنين على (عليه السلام ) به دنيا آمد نور حضرت از كعبه تا سينه آسمان را شكافت و بتهايى كه بر روى كعبه نصب شده بود به صورت افتادند.
شيطان فرياد بر آورد و گفت : واى بر بتها و عبادت كنندگانشان از اين فرزند!
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
فاطمه بنت اسد در قسمت پشت كعبه (يعنى پشت آن سمتى كه درب در آن است ) ايستاده بود و رو به كعبه دعا مى خواند كه ناگهان پيش چشمان همه حاضران ديوار خانه خدا از همان قسمت شكاف برداشت و آنقدر از هم فاصله گرفت كه فاطمه توانست از شكاف ديوار وارد شود و جبرئيل او را به داخل برد و دوباره ديوار به هم آمد و او داخل كعبه مان
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
قدم گذاشتن فاطمه بنت اسد به داخل كعبه چيزى جز دعوت خداوند نبود چرا كه از در خانه وارد نشد بلكه خالق جهان ديوار را براى او شكافت و فاطمه را فرا خواند و دوباره ديوار را بست و اينك بايد، پذيرايى الهى از اين مهمان صورت گيرد.
آرى اين چنين بود كه فاطمه بنت اسد به داخل كعبه چيزى جز دعوت خداوند نبود چرا كه از در خانه وارد نشد بلكه خالق جهان ديوار را براى او شكافت و فاطمه را فرا خواند و دوباره ديوار را بست و اينك بايد، پذيرايى الهى از اين مهمان صورت گيرد.
آرى اين چنين بود كه فاطمه در آن سه روزى كه در درون كعبه ماند از ميوه ها و غذاى بهشتى برايش آوردند
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
وقتى على (عليه السلام ) به دنيا آمد رو به آن پنج بانوى بهشتى نمود و به آنها سلام و خير مقدم گفت : و سپس فرمود:
اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له . و اشده ان محمدا رسول الله . به تختم النبوة و بى تختم الولاية ؛ شهادت مى دهم كه خدايى جز الله نيست ، يگانه است است و شريك ندارد. و شهادت مى دهم كه محمد پيامبر خداست ، با او نبوت و با من ولايت ختم مى شود
آنگاه حضرت حوا؛ تازه مولد را از زمين برداشت و در آغوش خود گرفت . على (عليه السلام ) نگاهى به صورت او انداخت و با بيانى رسا و واضح گفت : سلام بر تو اى مادر! حوا پاسخ گفت : سلام بر تو پسرم !
حضرت پرسيد: پدرم (آدم (عليه السلام ) چه مى كند؟ گفت : غرق در نعمتهاى خداوند است و در جوار پروردگار متنعم است . سپس حضرت مريم نزديك آمد در حالى كه ظرف عطرى همراهش بود و على (عليه السلام ) را از آغوش حوا گرفت . مولود كعبه نگاهى به روى مريم كرد و گفت : سلام بر تو خواهرم ! گفت : سلام بر تو برادرم ! پرسيد عمويم چه مى كند؟ او گفت : خوب است و به تو سلام رسانده است . آنگاه مريم با عطرى كه همراه داشت على (عليه السلام ) را معطر نمود.
آنگاه حضرت آسيه على (عليه السلام ) را در آغوش گرفت و او را در پارچه اى كه همراه داشت پيچيد و گفت : اين فرزند پاك و مطهر به دنيا آمده است حرارت آهن به او نمى رسد مگر بر دست مردى كه خدا و رسول و ملائكه و آسمان و زمين و درياها او را مبغوض مى دارند و جهنم مشتاق آن مرد است
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
صبح هنگام ، بار ديگر فاطمه بنت اسد را درد عارض شد. حضرت ابوطالب (عليه السلام ) ناراحت و پريشان از خانه بيرون آمد در راه عده اى از زنان قريش را ديد كه علت ناراحتى را از او پرسيدند حضرت پاسخ داد: فاطمه در شديدترين حال وضع حمل قرار گرفته است و سپس ابوطالب دست بر صورتش گذاشت در اين حال پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و پرسيد:
عمو جان ، چرا ناراحتى ؟!
عرض كرد: فاطمه بنت اسد در حال وضع حال است .
در همين حال ، فاطمه ندايى را شنيد كه مى گويد: اى فاطمه ، بر تو باد كه به خانه خدا بروى !
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دست ابوطالب (عليه السلام ) را گرفت و با هم نزد فاطمه آمدند و او را با خود كنار خانه خدا آوردن
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
وقتى كه على (عليه السلام ) در كعبه پا به عرصه وجود گذاشت پنج تن از انبيا الهى وارد كعبه شدند على (عليه السلام ) با ديدن آنها حركتى كرد و خنديد. آنان گفتند: سلام بر تو اى ولى خدا و خليفه پيامبر خدا؛ حضرت در جواب آنها فرمود: و عليكم السلام و رحمة الله بركاته و سپس به هر يك جداگانه سلام كرد.
آنها حضرت آدم ، حضرت نوح ، حضرت ابراهيم ، حضرت موسى و حضرت عيسى (عليه السلام ) بودند كه يكى پس از ديگرى نوزاد را گرفته و بوسيدند و زبان به مدح او گشودند و سپس رفتن
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
فاطمه بنت اسد مى گويد: ناگهان پس از اينكه على (عليه السلام ) به دنيا آمد صداى بال ملائكه را شنيدم و ابرى سفيد رنگ را ديدم كه تا كنار فرزندم آمد و او را با خود برداشت و به آسمان برد. در اين حال شنيدم كه ندايى مى گفت :
بگردانيد على بن ابيطالب را در شرق و غرب زمين ، و خشكى و درياهاى آن و كوهها و آسمانهاى آن ، و احكام پيامبران و علوم وصيين و همه اخلاق انبيا و مرسلين و اوصيا و صديقين را به او بدهيد، و آنچه درباره برادرش سيد الاولين و الآخرين انجام شده براى او هم انجام دهيد. او را بر همه انبيا و مرسلين و ملائكه مقربين و اهل آسمانها و زمين نشان دهيد كه ولى خداى رب العالمين است .
فاطمه گويد: رفت و بازگشت على (عليه السلام ) كمتر از ساعتى طول كشيد و او را باز گرداندند. ناگهان ابرى ديگر را ديدم كه به سوى او پايين آمد و مانند دفعه اول او را با خود برد و شنيدم ندايى را كه مى گفت :
على بن ابيطالب را نزد همه مخلوقات خدا ببريد و احكام علم و حلم و ورع و زهد و تقوا و سخاوت و بلند مرتبگى و نورانيت و تواضع و خشوع و رقت و هيبت و مروت و كرم و مودت و شفاعت و شجاعت و حفظ و ديانت و قناعت و فصاحت و عفاف و انصاف و نيكى و همه اخلاق انبيا را به او دهيد.
فاطمه مى گويد: ناگاه فرزندم را در مقابلم ديدم كه او را در حرير سفيد بهشتى پيچيده بودند و به من گفتند:
او را از چشم بينندگان حفظ كن كه ولى رب العالمين است بدان كه وارد بهشت نمى شود كسى ، مگر كه ولايت او را بپذيرد و امامت او را تصديق كند خوشا به حال آنكه تابع اوست و واى بر كسى كه از او روگردان شود مثل او چون كشتى نوح است كه هر كه بر آن سوار شد نجات مى يابد و هر كه از آن باز ماند غرق مى شود و سقوط مى كند. فاطمه مى گويد: سپس در گوش على (عليه السلام ) مطلبى گفتند كه من نفهميدم بعد او را بوسيدند و رفتند
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
على (عليه السلام ) بر روى سنگ سرخى كه در گوشه راست كعبه است بدنيا آمد و همين كه قدم بر زمين گذاشت به سجده افتاد و در همان حال دستهاى خود را به سوى آسمان بلند كرد و چنين گفت :
اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا و رسول الله . و ان عليا و صى محمد رسول الله . بحمد يختم الله النبوة و بى يتم الوصية و انا اميرالمومنين يعنى : شهادت مى دهم كه خدايى جز الله نيست و محمد پيامبر خداست و على وصى محمد رسول الله است . با محمد نبوت ختم مى شود و با من وصايت كامل مى شود و من اميرالمؤ منين هستم
سپس فرمود:
جاء الحق و زهق الباطل حق آمد و باطل رفت
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
آن شبى كه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) به دنيا آمد، در آسمان نور افشانى شد، و نور ستارگان چند برابر گرديد. قريش با ديدن اين منظره غير منتظره ، ديدگان را به تعجب گشودند و مردم هيجان زده از خانه هاى خود بيرون ريختند و با يكديگر گفتگو مى كردند و مى گفتند: لابد امشب در آسمان حادثه اى روى داده است كه اين چنين شده است
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
وقتى مادر على (عليه السلام ) وارد كعبه شد در بين مردم سخن فقط از ميهمان كعبه بود همه متوجه حضرت ابوطالب (عليه السلام ) بودند در اين انتظار، ناگاه آن حضرت بيرون آمد و در گذرگاهها و بازارهاى مكه به راه افتاد و اين اعلام را براى مردم آورد كه : يا ايها الناس ، تمت حجة الله اى مردم حجت خدا كامل شد!
مردم كه از اين مطلب چيزى نمى فهميدند، درباره علت نورانى شدن آسمان و ازدياد نور ستارگان از او سؤ ال مى كردند حضرت ابوطالب در جواب آنها مى فرمود:
بشارت باد شما را! در اين شب وليى از اولياى خدا ظاهر شده كه خدا صفات نيك را در او كامل نموده و با او جانشينان ختم مى شوند او امام متقين ، و يارى دهنده دين ، و ريشه كن كننده مشركين ، و باعث غيظ منافقين ، و زينت عبادت كنندگان ، و جانشين رسول رب العالمين است ، اوست امام هدايت ، و ستاره بلند مرتبه ، و چراغ تاريكيها، و نابودكننده شرك . او ريشه يقين و رئيس دين است
حضرت تا صبح در كوچه هاى مكه مى گرديد. مردمى كه در هر محله دور او جمع مى شوند اين اعلام را از او مى شنيدن
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
فاطمه بنت اسد سه روز در كعبه ماند در آغاز روز چهارم فاطمه آماده بيرون آمدن از كعبه شد. او فرزند خود را در آغوش گرفت و برخاست تا خارج شود كه نداى را شنيد كه چنين مى گويد:
اى فاطمه ، نام اين مولود را على بگذار چرا كه من خداى على اعلى هستم . من نام او را از نام خود گرفته ام ، و او را به ادب خود آموخته ام و امر خود را به او سپرده ام ، و او را بر غوامض علم خود آگاهى داده ام . او در خانه من به دنيا آمده است . او اول كسى است كه بر فراز خانه من اذان مى گويد: و بتها را مى شكند و آنها را از بالاى كعبه به صورت پايين مى اندازد.
اوست كه مرا به عظمت ياد مى كند و مرا تقديس و تمجيد مى كند و به يگانگى ياد مى نمايد. اوست اما بعد از حبيب من ... .
خوشا به حال كسى كه او را دوست مى دارد و او را اطاعت مى كند
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
وقتى كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم خبر تولد على (عليه السلام ) را شنيد در ولادت نوزاد با بركت كعبه فرمود:
امشب مولودى بر ايمان به دنيا آمده كه خداوند به وسيله او ابواب بسيارى از نعمت و رحمت را بر ما باز مى نمايد و نيز آن سال را سال خير و بكرت ناميد
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: هنگام ولادت على (عليه السلام ) جبرئيل بر من نازل شد و چنين پيام آورد:
اى حبيب خدا، خداوند على اعلى بر تو سلام مى رساند و براى ولادت برادرت على به تو تبريك مى گويد: و مى فرمايد: اكنون زمان ظهور نبوت تو و اعلام وحى تو و پرده بردارى از رسالت تو نزديك شده است ، چرا كه تو را به برادرت و وزيرت و دامادت و جانشينت مويد داشته ام . كسى كه با او كمر تو را محكم نمودم و ذكر تو را علنى ساختم .
اكنون برخيز و استقبال او برو، و او را با دست راست در آغوش گير، چرا كه او اصحاب يمين است و شيعيان او پيشانى سفيدان نشانه دار هستند(58)
لذا به همين جهت است كه در روايتى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: على منى به منزلة راسى من بدنى ؛ نسبت على با من مانند نسبت سر من است با بدن من
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
قبل از هر كسى ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و ابوطالب (عليه السلام ) طبق پيام الهى زمان خروج فاطمه را از كعبه مى دانستند لذا قبل از همه كنار كعبه حاضر بودند. پس از سخنان فاطمه براى مردم حضرت ابوطالب (عليه السلام ) به همراه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پيش آمدند. فاطمه برايشان آنچه كه در كعبه اتفاق افتاده بود شرح داد و فضيلتى را كه خداوند به او و فرزندش ارزانى داشته را بيان كرد. و مردمى كه گوش مى كردند غرق در حيرت بودند.
ابوطالب (عليه السلام ) بسيار خوشحال بود. و در نگاه اول على (عليه السلام ) به پدر خود گفت : السلام عليك يا ابه و رحمة الله و بركاته حضرت ابوطالب (عليه السلام ) هم در جواب گفت : و عليك السلام يا بنى و رحمة الله و بركاته و سپس فرزند خود را در آغوش گرفت .
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حالى كه بشدت مسرور بود نزديك آمد، تا چشم على (عليه السلام ) به آن حضرت افتاد از خوشحالى ، خود را حركتى داد و به روى او خنديد و عرض كرد: السلام عليك يا رسول الله و رحمة الله و بركاته و گفت : مرا در آغوش بگير!
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پاسخ سلامش را داد و او را در آغوش گرفت او را بوسيد و دست در دست او گذاشت سپس نوزاد كعبه دست راست بر گوش راست خود گذاشت و اذان و اقامه گفت : و به يگانگى خداوند عز و جل و رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شهادت داد
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
چنانچه در داستان هاى قبلى اشاره شد نامگذارى حضرت على (عليه السلام ) توسط درخواست ابوطالب (عليه السلام ) و مادرش در بيرون مكه انجام شد كه خداوند لوح سبزى را از آسمان فرستاد و به اين وسيله به نام على نامگذارى شد.
اين لوح سبزى كه از آسمان توسط ابرى براى حضرت ابوطالب آورده شده بود را در كعبه آويختند تا نسلهاى آينده على (عليه السلام ) را بهتر بشناسند و از ساعات اول حيات او مقام عظيمش را درك كنند.
اين لوح همچنان در خانه خدا بود و كسى جراءت دست زدن به آن را پيدا نكرد تا زمانى كه هشام بن عبدالملك آن را از جايش برداشت و ديگر كسى از سرنوشت آن لوح سبز اطلاعى پيدا نكرد
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
وقتى على (عليه السلام ) بدنيا آمد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به فاطمه بنت اسد فرمود: اى فاطمه نزد حمزه برو و او را به اين تازه مولود بشارت ده ، فاطمه رفت و به او خبر داد وقتى بازگشت مشاهده كرد كه نورى از وجود مقدس اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) به سوى آسمان بالا مى رود.
فرداى ولادت نيز دوباره پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، به ديار تازه مولود آمد. تا چشم على (عليه السلام ) به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم افتاد به حضرت سلام كرد و به روى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خنديد و اشاره كرد كه مرا در آغوش بگير، و مانند روز گذشته به من آب گوارا بنوشان .
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او را در آغوش گرفت آنگاه فاطمه بنت اسد گفت : به خدا سوگند؛ او را مى شناسد
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
صبح روز چهارم وقتى فاطمه از كعبه بيرون آمد در مقابل چشمان به انتظار نشسته مردم ، ناگهان ديوار كعبه از همان جاى قبل شكاف برداشت و از هم فاصله گرفت تا حدى كه فاطمه توانست از آن خارج شود. مردم در كمال تعجب ناظر اين مطلب عجيب بودند آنها ديدند آن بانوى با عظمت مولود كعبه را در آغوش فشرده و نوزاد خندان است و با اين حال از شكاف ديوار كعبه خارج شد قبل از آنكه كسى سؤ ال كند، فاطمه رو به مردم كرد و چنين سخن آغاز كرد.
اى مردم من بر زنانى كه قبل از من بوده اند فضيلت داده شدم ... من وارد خانه محترم خداوند شدم و در خانه عتيق الهى فرزند به دنيا آوردم و سه روز درون آن ماندم و از ميوه ها و غذاهاى بهشت خوردم آنگاه فرمود: هنگامى كه فرزندم را در آغوش گرفتم و خواستم از كعبه خارج شوم هاتفى ندايم داد:
اى فاطمه نام اين مولود را على بگذار...
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد وقتى على (عليه السلام ) را در بغل گرفتم على بن ابيطالب شروع به خواندن همان قرآنى نمود كه خداوند بعدها بر من نازل كرد... اميرالمؤ منين (عليه السلام ) سينه را صاف نمود و از اول سوره مؤ منين شروع به خواندن كرد تا آيه 11 آن سوره ؛ بعد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خطاب به على (عليه السلام ) فرمود:
قد افلحوابك ، انت والله اميرهم ، تميرهم من علمك فيمتارون ، و انت دليلهم و بك تهيدون ...؛ مومنان به وسيله تو رستگار شوند. بخدا قسم تو امير آنها هستى . از علوم خود به مؤ منان توشه مى دهى و آنان استفاده مى برند.
به خدا قسم تو راهنماى مؤ منان هستى ، و بوسيله تو هدايت مى شوند. بخدا قسم تو جانشين و وزير و داماد منى . تو ياور دين من و اداكننده قرضهاى من و همسرم دخترم و پدر دو نوه ام و خليفه من در امتم هستى . خوشا به حال كسى كه تابع تو باشد و تو را دوست بدارد، و واى بر كسى كه عصيان تو را نمايد و با تو دشمنى كند.
به خدا قسم دوست نمى دارد تو را مگر سعادتمند و دشمن نمى دارد. تو را مگر شقاوتمند
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
در حالى كه نوزاد كعبه در آغوش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود، رو به آن حضرت كرد و پرسيد: يا رسول الله بخوانم ؟! حضرت فرمود: بخوان آنگاه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) سينه خود را صاف كرد و شروع به خواندن كتب انبياى گذشته نمود ابتدا از صحف حضرت آدم (عليه السلام ) كه به دست پسرش شيث نگهدارى شده بود آغاز كرد و آنها را چنان خواند كه اگر حضرت شيث (عليه السلام ) حاضر بود اقرار مى كرد كه على (عليه السلام ) آنها را از او بهتر مى داند، سپس صحف حضرت نوح (عليه السلام ) و بعد صحف حضرت ابراهيم (عليه السلام ) را بخواند و بعد از آن تورات حضرت موسى (عليه السلام ) را خواند سپس زبور حضرت داود (عليه السلام ) را طورى خواند كه اگر آن حضرت حاضر بود اقرار مى كرد كه على (عليه السلام ) زبور را بهتر از او مى داند. و سپس انجيل را خوان
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مشغول نماز بود و على (عليه السلام ) نيز به آن حضرت اقتداء كرده بود ابوطالب در حالى از كنار آنها مى گذشت كه پسرش جعفر نيز همراهش بود.
ابوطالب (عليه السلام ) به جعفر گفت : پسر جانم برو، و به عموزاده ات (پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم ) اقتدا كن ، جعفر نيز به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اقتدا كرد.
ابوطالب شاد شد و در حالى كه برمى گشت اين شعر را مى گفت .ان عليا جعفرا ثقتى
عند مسلم الزمان و الكرب
والله لا اخذل النبى و لا
يخذله من نبى ذوحسب
لا تخذ لا وانصرا ابن عمكما
اخى لا مى من بينهم و ابى
على و جعفر من ؛ پشت و پناهنده اند به وقت سختى ؛ و شدت
من پيغمبر را خوار و بى كس نمى سازم كه فرزندم مرد با همتى است
شما دست از محمد برنداريد (على و جعفر)...
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 3:28 PM - روز چهارشنبه 4 آذر 1388 |
*** جديد ترين ارسال هاي انجمن استخدامي اتاق آبي *** *
==> در صورت تمايل در انجمن استخدامي
*اتاق آبي عضو شويد. <== |
استفاده از مطالب اين وبلاگ با ذکر منبع مجاز است.