پلاك - كنون بنگر به خوزستان

كنون بنگر به خوزستان

كنون بنگر به خوزستان كه بينى چونش و چندش‏

به خون آلوده كارونش، به بهمنشير و اروندش‏

بر او تازان يك تازى، به خونريزى و لجبازي

ددى مزدور غرب و شرق، با صد مكر و ترفندش‏

ز خونريزى خوش و خندان، مسلح تا بن دندان‏

عراق از او چنان زندان، گرفته عالمى گندش‏

درختى فاسد و شوم است و بارش بدتر از زقوم‏

به همت هم توان هم بايد از اعماق بركندش‏

همين رزمنده نو اللهيان، الله اكبر گوي

به لطف حق توانند از بن و بنيان برآرندش‏

به چنگ آريم با جنگ و بدست داد بسپاريم‏

و خواهد ديد او از داد فرجام خوشايندش‏

شهود دادگاه ما شهيدان و يتيمانشان‏

دگر آواره‏ى جنگى و جانباز و همانندش‏

ددك صدام بيدين را، نه دد، بل عنترك صدام‏

به روى دار رقصانيم، با زنجير يكچندش‏

عرب را ميكشد نامرد و ميگويد عرب خواهم‏

عجم بگذار و با دين عرب سى نسل پيوندش‏

اگر رحمى نكرد او بر زن و فرزند ما مردم‏

به راه خوى و خونش رفت و حزب لعنت آوندش‏

تو اى آزاده، ايرانى، شرفمند، از بنيالاحرار

به راه «لاتزر» رو با زن و با اهل و فرزندش‏

خوشا ملك عراق ما، كه دارد اشتياق ما

خوشا ديرين ميانرو دان ما، و اروند و مروندش‏

«اميد»! اين لخته خون قلب تو خواهد بگويد باز:

خوشا اقليم خوزستان و چند و چون دلبندش‏

منبع: کتاب سوختگان عشق

تاریخ : یک شنبه 24 آبان 1388  ساعت: 11:31 PM
ادامه مطلب