پلاك - شهيد

شهيد

پشت سر، کوچه پر از حادثه‏ي رفتن توست

آب و آيينه و قرآن، همه عطر تن توست

مادر از گوشه‏ي پرچين سحر پيدا شد

غنچه‏اي کز غزل مستي بلبل واشد

سر سجاده سرشکش لب قرآن پيچيد

کز نسيم سحرب آيه‏ي پروانه شنيد

پر پرواز ندارد همه کس، هم نفسان

عشق يابد، که ببارد به سکوت دل و جان

تا وداع قدمت بر دل انديشه نشست

غزل غم، ز هياهوي نگاه تو شکست‏

http://pelak.rasekhblog.com

با سحر بودي و ازعشق فراتر رفتي

تا شکفتن و به چشم همه بي‏سر رفتي

باز از آمدنت بوي بهشت آمده است

چه عروجي که چنين حادثه در هم زده است!؟

بي‏صدا رفتي و اينک به غزل مي‏ماني

به نگاه همگان آيه‏ي جان مي‏خواني

به شهادت، تو چنين عاشق بي‏تاب شدي

سوختي و ز شرار نفسش ناب شدي

اينک از گوشه‏ي چشمت نظري ما را بس

که چه تلخ است نشستن به هياهوي قفس

شاعر: آراسته، صوگل - کلات

منبع: کتاب زخم سيب

تاریخ : دوشنبه 2 آذر 1388  ساعت: 8:29 PM
ادامه مطلب