پلاك - براي شما اذان مي گويم

براي شما اذان مي گويم

سال 65 وقتى به جبهه مى رفتيم، در آن لحظات آخر يكى از برادران كم سن و سال را از صف بيرون كشيدند و او را از پادگان آموزشى به شهر بردند.

از مركز آموزش تا شهر شش كيلومتر راه بود.

 او دوباره با پاى پياده برگشت و به پادگان آمد و دست به دامن مسئولين شد.

http://Pelak.rasekhblog.com

اين دفعه در پاسخ آنها كه مى گفتند آخر تو خيلى كوچكى، چه كارى از دستت بر مى آيد، مى گفت: من برايتان اذان مى گويم. براى بچه ها سرود مى خوانم.

سرانجام با اصرار زياد موفق شد و به منطقه آمد.

بعد از سه ماه تسويه گرفتيم ولى او ماند و به مرخصى نيامد.

مى گفت: من بيايم مسلما ديگر نمى گذارند برگردم. مدت يك سال منطقه بود تا سال 66 كه به درجه رفيع شهادت رسيد

 

 
تاریخ : جمعه 11 دی 1388  ساعت: 8:52 PM
ادامه مطلب