به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

بهترین راه حفظ هنر تعزیه خوانی، آموزش آن به نسل نوجوان است

بهترین راه حفظ و اشاعه هنر تعزیه آن است که بستر آموزشی آن از سنین نوجوانی فراهم شود .

بهترین راه حفظ هنر تعزیه خوانی، آموزش آن به نسل نوجوان استبه گزارشحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛به نقل از روابط عمومی فرهنگسرای اخلاق، رجبعلی خسروآبادی مدیر کل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان تهران که در آیین اختتامیه سومین دوره سوگواره عاشورایی ویژه تعزیه پسران دوشنبه 22 آبان ماه در فرهنگسرای اخلاق سخن می گفت افزود: خرسندم که سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران شرایطی را فراهم کرده که نوجوانان بصورت عملی و آکادمیک، آموزش صحیح تعزیه خوانی را می آموزند تا این جریان آئینی همواره نقش خود را در جامعه اسلامی بازیابد.


وی تصریح کرد: هرچند که شاید موارد و بخشهایی از تعزیه با اسناد تاریخی مطابقت نداشته باشد اما همینکه جو و فضای جامعه با فلسفه عاشورا مأنوس می شود کفایت می کند.


خسروآبادی ادامه داد: اینکه سه رنگ موجود در لباسهای شبیه خوانی با علم رنگ شناسی بین الملل مطابقت دارد نشان از آن دارد که شبیه خوانی مورد عنایت بوده است اینکه رنگ سبز تداعی آزادی و هدایت، رنگ قرمز خطر و سقوط و رنگ زرد رنگ احتیاط است در تعزیه قابل تسری است به طوری که حر به سمت «امام» می رود و سبز می شود جلوه گر هدایت و اینکه “ابن سعد” به سمت اشقیاء می رود و قرمزپوش می شود نشانه « سقوط » است، اینگونه نیست که تعزیه به راحتی و بدون شناخت و فلسفه هدایت گری به ما ارث رسیده باشد.


اجرای آموزش آکادمیک تعزیه و ردیف های موسیقیایی برای نوجوانان تعزیه خوان


در ادامه ملوک سیدآبادی رییس فرهنگسرای اخلاق و دبیر اجرایی سومین دوره  سوگواره عاشورایی در گزارشی از روند برگزاری سوگواره، به مشارکت ادارات آموزش و پرورش 6 منطقه پایتخت (مناطق 8،11،14،15،18،20) اشاره کرد و افزود : دانش آموزان 5 مدرسه هر منطقه براساس استعدادسنجی و تایید کارشناسان تعزیه انتخاب شدند و پس از طی دوره آموزشی توسط کارشناسان هنر تعزیه، آموزش های لازم را در رشته های مخالف خوانی و شهادت خوانی فرا گرفتند.


وی افزود : در آخرین جلسه آموزش در 30 مدرسه، 30 مجلس تعزیه شهادت علی اکبر (ع) برای همه دانش آموزان همان مدارس در ماه صفر اجرا شد و گروه های تعزیه تشکیل شده از نظر شاخصه های کلام، آداب مجلس، موسیقی و هماهنگی گروه به رقابت پرداختند که 6 مدرسه از 6 منطقه تهران و 5 نقش شبیه خوان نوجوان در سطح مناطق انتخاب شدند.

مدیر فرهنگی هنری منطقه 14، آموزش ردیف های موسیقی و آواز برای نوجوانان تعزیه خوان و آموزش مفاهیم و آموزه های اخلاقی فلسفه قیام عاشورا و نهضت حسینی را از دیگر اقدامات دبیرخانه سوگواره برای گروه های تعزیه نوجوانان عنوان کرد.

وی یادآور شد: در راستای برنامه های تعزیه خوانی نوجوانان ، سلسله دوره های « الفبای شبیه خوانی»همراه با برگزاری کلاس های تقویتی برای جلوگیری از افت تحصیلی احتمالی دانش آموزان برگزار می شود.

شبیه خوانی ، هنرمند ساز آیینی است


کریم اکبری مبارکه بازیگر نقش «ابن ملجم» در سریال فاخر «امام علی (ع)» ، در سخنان کوتاهی گفت : شما نوجوانان که امروز در سنین نوجوانی فراگیری تعزیه را مد نظر قرار داده اید قطعاً در آینده از هنرمندان ولایی این سرزمین خواهید بود. هنر شبیه خوانی، هنرمند ساز آیینی است.

در ادامه این مراسم مجید خسروآبادی رییس هیئت داوران و دبیر کانون کهربای تعزیه فرهنگسرای اخلاق ضمن قرائت بیانیه هیأت داوران، گفت : مقوله ای که امروزه در جامعه فقدانش، احساس می شود نبود “مرکز تخصصی تعزیه” در تهران است که در طی این سوگواره همواره تلاش شد که انگیزه و اشتیاقی که در بین دانش آموزان قابل رویت است از سنین کودکی اقدامات موثری برداشته شود.

در خلال این برنامه ،دو نماهنگ با موضوع فرآیند آموزشی و داوری سوگواره به نمایش درآمد و در پایان مراسم گروه های تعزیه دانش آموزی مناطق8،11،14،15،18،20، نقش های شبیه خوان برتر سوگواره به همراه مدیران مدارس گروه های برگزیده، لوح تقدیر و تندیس و جوایز خود را از سوی مدیر کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان تهران، شهرام کرمی مدیر هنرهای نمایشی و محمدحسین صداقت فرد مدیر آفرینش،پایش و راهبری اجرا سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، قائم مقام سازمان مشارکتهای شهرداری تهران و ملوک سیدآبادی رییس فرهنگسرای اخلاق و دبیر اجرایی سوگواره عاشورایی دریافت کردند.

انتهای پیام/



ادامه مطلب
چهارشنبه 24 آبان 1396  - 12:05 AM

تاثیرگناه در انسان چیست؟

آیت‌الله بهجت: اگر کسی در اعمال و اقوال مراقب باشد، عیوب و نقایص خود را تشخیص می‌دهد و می‌بیند.

تاریک شده‌ایمبه گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛آیت‌الله محمد تقی بهجت گفتند: بوده‌اند کسانی که اگر معصیت یا خلافی از آن‌ها صادر می‌شد یا غذای ناپاکی می‌خوردند، متوجه می‌شدند و می‌گفتند: «تاریک شدیم، حجابی حاصل شد»، و یا می‌گفتند: «غذای خانه فلانی به ما می‌سازد»؛ بعد معلوم می‌شد که آن‌ها از صلحا بوده‌اند، و وقتی طعام افراد لااُبالی را می‌خوردند، خون دفع می‌کردند.

ایشان بیان نمودند: اگر کسی پیگیری کند و در فکر این شود که در اعمال و اقوال مراقب باشد و گفتار و کردار خود را نگاه کند که چه می‌کند و معاصی و مسامحه کاری‌ها و سهل انگاری‌هایی را که از او سر زده، هر روز حساب کند، عیوب و نقایص خود را با عینک مراقبه و دقت و محاسبه تشخیص می‌دهد و می‌بیند. اما اینکه آن‌چه را که تقصیر نموده‌ایم، انجام دهیم یا تدارک نکنیم، حسابش جدا است.

آیت‌الله بهجت در پایان گفتند: آقایی را دیدم که اهل مراقبه بود، هرگاه نماز مغرب را به اندازه‌ای که هوا تاریک شود، به تأخیر می‎‌انداخت ناراحت می‌گشت، یا اینکه برای وضو نماز شب موفق نمی‌شد، و یا وقتی حیوانات به حمله می‌کردند، می‌گفت: «این حیوانات می‌گویند چرا نماز را به تأخیر انداختی! باید انسان مراقب اعمالش باشد، تا نتایج و آثار خوب و بد آن‌ها را ببیند.

منبع: در محضر بهجت

 

انتهای پیام/



ادامه مطلب
چهارشنبه 24 آبان 1396  - 12:04 AM

خلاصه پرسش

اگر براى دوستان خداوند؛ نه خوفى است و نه حُزنى، پس چرا در دعایى خطاب به امام زمان(عج) عرض می‌کنیم: «سلام بر تو اى پاک نهاد هراسان»؟

پرسش

مگر نه این‌که براى دوستان خداوند به فرموده قرآن کریم، نه خوفى است و نه حُزنى. (سوره یونس، آیه 62) حال چرا در دعاى روز جمعه خطاب به امام زمان(عج) عرض می‌کنیم: «السلام علیک ایّها المهذب الخائف»؛ سلام بر تو اى پاک نهاد هراسان؟

پاسخ اجمالی

خوف و هراس دو گونه است: ممدوح و مذموم. خوف و هراس مذموم مانند: خوف از روزگار، خوف از مردم، خلایق و... براى دوستان خداوند معنا ندارد. از این‌رو؛ امام صادق(ع) فرمودند: «مؤمن، غیر از خدا از احدى نمی‌ترسد». و به فرموده قرآن کریم: «این فقط شیطان است که پیروان خود را می‌ترساند. از آنها نترسید و از من بترسید اگر ایمان دارید».
اما خوف ممدوح و ارزشمند خوف از جلال و عظمت الهى است در این باب پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «هر کس به خداوند عارف‌تر باشد نسبت به حضرتش هراسان‌تر است».
خوف ممدوح، خوف خواص و بزرگان است که از مشاهده عظمت و جلال و تجلى اسما در قلب حاصل می‌گردد و خوف حاصل از عظمت حق از لذایذ معنوى است و منافاتى با آیه کریمه: «الا إنّ اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» ندارد، بلکه از صفات کمال کاملان می‌باشد. از این‌رو؛ خطاب به حضرت صاحب الزمان(عج) عرضه می‌داریم: «سلام بر تو اى پاک نهاد هراسان و خائف از جلال و جبروت حضرت حق».

پاسخ تفصیلی

خوف و هراس دو گونه است: خوف و هراس ممدوح و خوف و هراس مذموم.
خوف و هراس مذموم که براى دوستان خداوند معنا ندارد، خوف از روزگار، خوف از مردم، خوف از دشمن و خلاصه، خوف از خلایق است:
قرآن کریم: «این فقط شیطان است که پیروان خود را [با سخنان و شایعات بی‌اساس] می‌ترساند. از آنها نترسیده و از من بترسید، اگر ایمان دارید».[1]
از جناب ابوذر نقل شده که فرمود: «پیامبر اکرم(ص) مرا وصیت نمود که در راه خداوند از ملامت هیچ ملامت کننده‌اى خوف نداشته باشم».[2]
امام صادق(ع) فرمود: «مؤمن غیر از خداوند، از احدى نمی‌ترسد».[3]
اما خوف و هراسى که ممدوح است و ارزشمند، خوف از جلال و عظمت الهى است:
رسول مکرم اسلام(ص): «هر کس به خداوند عارف‌تر باشد، نسبت به حضرتش هراسان‌تر است».[4] از این‌رو؛ آن پیامبر بزرگوار فرمود: «ترس من از خدا از همه شما بیشتر است».[5]
امام على(ع): «خوف، لباس عارفان است».[6]
ثمره این خوف ارزشمند و ممدوح این است که انسان، پناهنده درگاه الهى می‌گردد. به فرموده امیرالمؤمنین على(ع): «اگر از مخلوقات ترسیدى از آنها فرار می‌کنى، اما اگر از خالق ترسیدى به او پناه می‌برى».[7]
مراتب خوف
به گفته جناب خواجه عبدالله انصارى: از میدان تواضع میدان خوف زاید. قوله تعالى: «و امّا من خاف مقام ربّه»؛ خوف ترس است و ترس، حصار ایمان است. و تریاق تقوى و سلاح مؤمن است. و آن سه قسم است: یکى خاطر و دیگر مقیم و سوم غالب. آن ترس که خاطر است، در دل آید و بر گذرد. آن کمینه، ترس است که اگر آن نبود، ایمان نبود. که بى بیم، ایمنى روى نیست و بى بیم را ایمان نیست. هر کس را ایمان چندان است که بیم است. دیگر، ترس مقیم است، که آن ترس، بنده را از معاصى باز دارد و از حرام وى را دور کند و اَمَل مرد کوتاه کند. سوم، ترس غالب است و آن ترس مکر است که حقیقت، بدان ترس درست آید و راه اخلاق بدان گشاده آید. و مرد را از غفلت آن باز رهاند و نشان مَکْر دَه چیز است: طاعت بی‌حلاوت، و اصرار بی‌توبه، و بستن دَرِ دعا، علم بی‌عمل، حکمت بی‌نیّت، صحبت بی‌حرمت، بستن دَرِ تضّرع و صحبت با بدان؛ و برتر از این همه، دو چیز است: بنده را ایمان دهد بی‌تعیّن یا بنده را به وى باز گذارد؛ و این بیم تائبان است.[8]
توضیح این‌که: حقیقت خوف آن است که سالک به واسطه نومیدى از حصول مطلوب یا انتظار وقوع مکروهى در آینده، از اطمینان حال بی‌بهره شود و به اضطراب گرفتار آید. خوف از لحاظ ارتقاى حالِ سالک بر سه وجه است: اول خوف عامّه، و آن بیم از عقوبت الهى است که چون سَطْوَت معبود خویش را دریافته‌اند، مضطرب و پریشانند. خداى تعالى فرمود: «یخافون یوماً تَتَقَّلَبُ فیه القلوب والابصار»؛[9] از روزى که دل‌ها و دیده‌ها در آن روز حیران و مضطرب است ترسان و هراسانند.
دوم: خوف متوسّطین و آن بیم از مکر الهى است که ارباب مراقبه و دلشدگانى که ذوق حضور دریافته‌اند، بدان مبتلا و گرفتارند و پیوسته بیمناکند که فیضان ربّانى پایان پذیرد و لذت صفاى حضور محو شود. هرچند واقفان این منزل، خود دچار استدراجند که از فیّاض باز مانده و به فیض پرداخته‌اند. خداى بزرگ فرمود: «وَ لمن خاف مقام رَبّه جَنتّان»؛[10]و براى هر که از مقام قهر و کبریایى خدا بترسد، دو باغ بهشتى است.
سوم: خوف بزرگان و صاحبدلان. و آن اجلال از حریم حضرت الهى است که سلطان مشاهده جمال محبوب به رجاى شیداى عاشق چیره گشته و در آن زیبایى جمال، رعنایى جلال نیز در کار آمده، جمال با کمالش جلوه ناز گرفته و حضرت با عزتش رایت بی‌نیازى برافراشته. توسن هیبت بر جان حیران قتیل عشق خویش تاخته و سعدى شیراز از آن گلستان جان، در بی نشان، نشانى یافته که سروده است:
گر کسى وصف او زِ مَن پُرسد
بیدل از بى نشان چه گوید باز؟
عاشقان کشتگان معشوقند
بر نیاید ز کشتگان آواز[11]
پس حال خواص و اولیا، غیر از احوال دیگران است. خوف حاصل از مشاهده عظمت و جلال، و تجلى اسماى الهى بر قلب آنان، دم به دم افزون‌تر گشته و در لذت روحانى آن غوطه‌ورند. چنین خوفى با کریمه سوره یونس که فرمود: «بدانید که بر دوستان خداوند ترسى نیست و اندوهى ندارند» منافات ندارد.[12]
از این‌رو؛ خطاب به مولاى بزرگوارمان آقا امام زمان(ع) عرض می‌کنیم: سلام بر تو اى پاک نهاد هراسان و خائف از جلال و جبروت حضرت حق.

 


[1]. آل عمران، 175.

[2]. مجلسى، بحار الانوار، ج 71، ص 360.

[3]. رى شهرى، محمد، میزان الحکمه، ج 3، روایت شماره 5258.

[4]. همان، روایت شماره 5195.

[5]. نراقى، ملااحمد، معراج السعادة، باب چهارم، صف پنجم، مقام سوم، خوف الهى.

[6]. همان، روایت شماره 5178.

[7]. رى شهرى، محمد، حسینى، سید حمید، منتخب میزان الحکمة، روایت شماره 2000.

[8]. انصارى، خواجه عبدالله، صد میدان، میدان سى و سوم، ص 36، به اهتمام قاسم انصارى، کتابخانه طهورى، چاپ سوم.

[9]. نور، 37.

[10]. الرحمن، 46.

[11]. دامادى، سید محمد، شرح بر مقامات اربعین یا مبانى سیر و سلوک عرفانى، ص 145.

[12]. ر.ک: امام خمینى، شرح چهل حدیث، ص 230 - 231.



ادامه مطلب
سه شنبه 23 آبان 1396  - 9:02 AM

خلاصه پرسش

ارتباط رزق و روزى مقرّر شده با تلاش انسان چیست؟

پرسش

ارتباط رزق و روزى مقرّر شده با تلاش انسان چیست؟

پاسخ اجمالی

رزق و روزى دو گونه است: رزقى که به سراغش می‌رویم و رزقى که به سراغمان می‌آید. در روایات، رزقى که به سراغمان می‌آید «رزق طالب» و رزقى که به سراغش می‌رویم «رزق مطلوب» نامیده شده است. روزى طالب و حتمى همان روزى وجود و هستى و عمر، امکانات، محیط، خانواده، استعداد و... است که از ناحیه این قسم روزى، توان و نیروى لازم و دقت و هوشیارى براى تلاش و انجام کار پدید می‌آید و در سایه این امور، دَرِِ روزى مطلوب و مشروط گشوده می‌گردد.
براى دریافت روزى مطلوب، هرکس به شکلى باید دست نیاز - همراه با جدیّت و تلاش - به سوى حضرت حق بلند نماید؛ حتى طفل شیرخوار که تلاشش همان گریه و ناله و فریاد اوست، در پس این‌گونه افعال به روزى مطلوبش (شیر مادر) دست پیدا می‌کند. اما همین طفل چون رشد کرد و به مقطعى بالاتر رسید، تلاش و جدیّت او شکلى دیگر پیدا می‌کند و به صورت تفکر و اندیشه و فعل و حرکت اعضاء و جوارح ظاهر می‌شود و کمیت و کیفیت روزى نیز تغییر می‌کند. نتیجه این‌که: در پى روزى محتوم و طالب و بی‌قید و شرط، تلاش و اندیشه و کار و فعالیت آفریده می‌شود و به دنبال تلاش و فعالیت و طلب، روزى مطلوب و مشروط پدیدار می‌گردد.
روزى محتوم قابل تغییر و تحوّل و کاهش و افزایش نیست اما بسته به چگونگى انجام مقدماتِ روزى مطلوب و کیفیت ترکیب و ترتیب و چینش آنها روزى مطلوب را می‌توان کاهش یا افزایش داد.

پاسخ تفصیلی

پاسخ را در قالب دو مقدمه و یک نتیجه می‌توان بیان نمود:
مقدمه اول: رزق و روزى که خداوند آن‌را به عهده گرفته و ضمانت نموده عبارت است از: سهم و نصیبى که باید به مخلوقات برسد تا بتوانند به وجود و بقاى خود ادامه دهند. البته تعهد و ضمانت الهى و رزّاقیت و روزى رسانی‌اى که به ذات اقدس پروردگار نسبت می‌دهیم با ضمانت‌ها و تکفّل‌هاى انسانى متفاوت است. اگر در قرآن کریم آمده: رزق و روزى هر جنبده‌اى بر عهده خداوند است،[1] باید در نظر داشت کسى که رزق  جنبندگان را به عهده گرفته است الله می‌باشد نه یک مخلوق. الله؛ یعنى آن‌کس که آفریننده نظام هستى و خالق موجودات است، از این‌رو؛ تعهد الهى با تعهد مخلوقى که جزئى از همین نظام می‌باشد و تحت تأثیر موجودات این نظام است، تفاوت دارد. شناختن فعل خدا و رزّاقیت او، شناخت نظام عالم است. ما خود جزو عالمیم و مانند سایر اجزاى آن وظیفه‌اى داریم. البته وظایفى هم که ما درباره ارزاق و حقوق داریم و قانون خلقت یا قانون شریعت ما را به آنها موظف ساخته است از شئون رزّاقیت خداوند است. قوه جذب و تغّذى که در گیاهان است، نیز جهازات تغذیه، میل‌ها و غریزه‌هایى که در جانداران است و آنها را به سوى مواد غذایى رهنمون می‌سازد، همه از مظاهر رزّاقیت حضرت حق است. خداست که هر جاندارى را به وسیله مجموعه‏اى از میل‌ها و رغبت‌ها مسخّر کرده تا به دنبال هر آنچه نیاز دارد برود و براى ارضاى این میل‌ها در تلاش باشد. همین اندیشه و تلاش و کوشش زمینه‌ساز رزّاقیت خداوند است و رزّاقیت اوست که روزى و روزی‌خوار، رزق و مرزوق را عاشق یکدیگر قرار نموده و در پى هم روانه کرده است. پیوستگى خاصى بین اجزاى هستى وجود دارد که آنها را به یکدیگر مرتبط می‌سازد. تا زمانى که شخص در مرحله طفولیت است و قدرت به دست آوردن روزى خود را ندارد، روزى او به صورت آماده و مهیّا در اختیار او قرار می‌گیرد و به تدریج که قدرت بیشترى پیدا می‌کند و با کنجکاوى می‌تواند رزق خود را به دست آورد، روزى او به آسودگى در اختیارش نخواهد بود، مثل این‌که روزى او را برداشته و در نقطه‌اى دور دست می‌گذارند تا به سوى آن برود و آن‌را پیدا کرده و استفاده نماید. به‌طور کلى؛ میان آمادگى روزى و مقدار توانایى روزی‌خوار و اندازه هدایتى که براى رسیدن به روزى نصیب او شده است، تناسب وجود دارد و به همین جهت نسبت به گیاهان و حیوانات موجودى عالی‌تر و راقی‌تر است و آنچه براى زندگى گیاهان و حیوانات کافى است براى او کافى نمی‌باشد. مسئله تحصیل روزى او به گونه‌اى دیگر خواهد بود. فاصله میان روزى و روزی‌خوار در عرصه زندگى انسان بیشتر است، از این‌رو؛ وسائل افزون‌ترى در اختیار او قرار داده شده و دستگاه هدایت در وجودش تقویت گشته است. به او عقل و علم و فکر داده شده، وحى و نبوت به یاری‌اش آمده است و براى او وظایفى مقرّر شده و همه اینها از شئون رزّاقیت خداوند است. از این‌رو؛ این‌که گفته شده:
مخور هول ابلیس تا جان دهد
هر آنکس که دندان دهد نان دهد
توانا است آخر خداوند روز
که روزى رساند تو چندین مسوز
نگارنده کودک اندر شکم
نویسنده عمر و روزى است هم
سخن درستى است اما نه به این معنا که دندان داشتن کافى است که تا نان پخته و آماده بر سر سفره انسان مهیّا شود، بلکه به این معنا است که اگر نان نبود، دندان هم نبود، نیز اگر دندان و صاحب دندان نبود، نان نبود. به سخن دیگر؛ در متن آفرینش میان روزى و روزی‌خوار و وسائل تحصیل روزى و وسائل خوردن و هضم و جذب روزى و وسائل هدایت و راهنمایى به سوى روزى رابطه وجود دارد. آن‌کس که انسان را در طبیعت آفریده و به او دندان داده است، نان یعنى مواد غذایى قابل استفاده را هم در طبیعت آفریده است. اندیشه و فکر و نیروى عمل و تحصیل و حس انجام وظیفه را نیز در اختیار او قرار داده است و همه اینها - همراه هم - مظهر رزّاقیت خداوند است.[2]
مقدمه دوم: رزق و روزى بر دو قسم است؛ رزقى که به سراغش می‌رویم و رزقى که به سراغمان می‌آید.[3]
«رزق طالب» (که به سراغ ما می‌آید) رزقى است که همواره ما را تعقیب می‌کند حتى اگر از آن فرار کنیم. ما را رها نمی‌سازد چنان‌که رهایى از چنگال مرگ ممکن نیست. «لو اَنَّ ابن آدم فرّ من رِزقه کما یفر من الموت لادرکه کما یدرکه الموت».[4] این‌گونه رزق، ریشه در قضاى  الهى دارد و هیچ‌گونه تغییر و تحوّلى در آن صورت نمی‌گیرد. در این زمینه مرحوم علامه طباطبایى می‌فرماید: روزى و روزی‌خوار متلازم یکدیگرند و معنا ندارد که روزی‌خوار در مسیر زندگى طالب بقا باشد اما رزقى براى او نباشد، نیز ممکن نیست رزقى تحقق پیدا کرده باشد و روزی‌خوارى در بین نباشد و نیز رزق از مایحتاج روزی‌خوار افزون باشد، از این‌رو؛ رزق بخشى از قضاى الهى است.[5]
«رزق مطلوب» (که به سراغش می‌رویم) رزقى است که براى طالب آن مقدّر شده است. اگر آن‌را طلب نماییم و شروط و علل لازم وصول به آن‌را مراعات نماییم، چنین رزقى را به دست می‌آوریم. و در واقع تلاش ما در جهت رسیدن به این روزى، «جزء العلة» است و اگر در کنار دیگر علت‌هاى آماده شده از عالم غیب قرار گیرد، مسلّماً دست‌یابى به آن حتمى است. در این‌باره امیرالمؤمنین على(ع) می‌فرماید: «طلب نمایید رزقی را که مضمون و متعدّد است اما براى طالب آن».[6]
همان‌گونه که طلب بدون ضمانت بی‌معنا است، تضمین رزق نیز بدون طلب (در روزى مطلوب) ناممکن است. و به همین جهت از دو قسم روزى که از ناحیه خداى بزرگ براى بندگان معیّن گشته است، قسمى بدون قید و شرط و (رزق طالب) و قسمى دیگر مشروط است (روزى مطلوب). روزى بی‌قید و شرط در هر شرایطى انسان را طلب می‌نماید و تا پیمانه قابلیت انسان از این‌گونه رزق پُر نگردد، اجل و مرگ وى فرا نمی‌رسد. به فرموده رسول مکرم اسلام(ص): «هیچ‌کس نمی‌میرد تا آن‌که رزقش کامل شود».[7] ولى روزى مطلوب و مشروط، حتمیّت و  ضرورتش مشروط به انجام برخى امور و در نظر گرفتن بعضى مسائل است که بدون ترتیب و انجام شرایط محقق نمی‌گردد.[8]
روزى طالب و محتوم همان روزى وجود و هستى، عمر، امکانات و محیط خانواده و استعداد و... است که از ناحیه این قسم روزى، توان و نیروى لازم و دقت و هوشیارى براى تلاش و انجام کار پدید می‌آید و در سایه این امور دَرِ روزى مطلوب و مشروط گشوده می‌گردد. در روزى مطلوب هرکس به شکلى باید دست نیاز - همراه با جدیّت و تلاش - به سوى رزّاق مطلق (حضرت حق) بلند کند؛ حتى طفل شیرخوار که تلاشش همان گریه و ناله و فریاد است. در پس این‌گونه افعال به روزى مطلوبش (شیر مادر) دست پیدا می‌کند. اما چون در بستر رشد بالید و به مقطعى بالاتر رسید، تلاش و جدیّت او شکلى دیگر پیدا می‌کند و به صورت تفکر و اندیشه و فعل و حرکت اعضا و جوارح نمود می‌یابد و کمیّت و کیفیت روزى نیز تغییر می‌کند.
حاصل سخن این‌که؛ در پى روزى طالب و محتوم و بی‌قید و شرط، تلاش و اندیشه و کار و فعالیت آفریده می‌شود و در پى تلاش و فعالیت و طلب، روزى مطلوب و مشروط پدیدار می‌گردد. روزى محتوم و طالب، قابل تغییر و تحوّل و کاهش و فزونى نیست. نه حرص انسان حریص آنها به جریان می‌اندازد و نه افسردگى انسان بی‌میل آن‌را باز می‌دارد.[9] اما بسته به  چگونگى انجام مقدماتِ روزى مطلوب و کیفیت ترکیب و چینش آنها روزى مطلوب را می‌توان کاهش یا افزایش داد. براى نمونه حُسن نیّت و دوام بر طهارت از جمله امورى است که روزى مطلوب را افزایش می‌دهد.
فردى از رسول مکرم اسلام(ص) سؤال نمود که دوست می‌دارم که روزى من توسعه یابد، آن‌حضرت فرمودند: «دوام بر طهارت داشته باش تا روزى تو افزون گردد».[10]
امام على(ع) فرمودند: «کسى که نیّتش نیکو باشد، روزی‌اش زیاد می‌شود».[11]
پس بر ما لازم است بعد از آن‌که رابطه روزى و روزی‌خوار را دانستیم و آشنا شدیم که وسایلى براى رسیدن روزى به روزی‌خوار آفریده شده و وظیفه‌اى نیز براى تحصیل آن متوجه ماست، کوشش کنیم و دریابیم که بهترین و سالم‌ترین راه براى رسیدن به روزى چیست و قواى خود را در آن راه بکار گیریم و به خداوند که خالق این راه است توکل کنیم.
این زمین و سختیان پرده‌ست و بس
اصل روزى از خدا دان هر نفس
چون بکارى در زمین اصل کار
تا بروید هر یکى را صد هزار
گیرم اکنون تخم را گر کاشتى
در زمینى که سبب پنداشتى
چون دو سه سال آن نروید چون کنى
جز که در لابه و دعا کف در زنى
دست بر سر می‌زنى پیش إله
دست و سر بر دادن رزقش گواه
تا بدانى اصل اصل رزق اوست
تا همو را جوید آنکه رزق جوست
رزق از وى جو مجو از زید و عمر
مستى از وى جو مجو از بنگ و خمر
توانگرى زو خواه نه از گنج و مال
نصرت از وى خواه نه از عمّ و خال[12]

 


[1]. هود، 6.

[2]. مطهرى، مرتضى، بیست گفتار، گفتار ششم، ص 127.

[3]. نهج البلاغه، نامه 31.

[4]. محمدى رى شهرى، حسینى، سید حمید، منتخب میزان الحکمة، روایت شماره 2564.

[5]. طباطبایى، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج 18، ص 377.

[6]. «اطلبوا الرزّق فانه مضمون لطالبه»؛ منتخب میزان الحکمه، روایت شماره 2555.

[7]. همان، روایت شماره 2561.

[8]. رزق در لغت به معناى چیزى است که از آن بهره برده می‌شود (الرِزقُ ما یُنتفع به)؛ اقرب الموارد.

[9]. بحار الانوار، ج 77، ص 68.

[10]. منتخب میزان الحکمة، روایت شماره 2574.

[11]. همان، روایت شماره 2579.

[12]. مولوى، مثنوى.



ادامه مطلب
سه شنبه 23 آبان 1396  - 9:01 AM

خلاصه پرسش

چگونه می توان حضرت رسول الله اکرم (ص) را در خواب دید؟

پرسش

من می خواهم رسول الله را در خواب ببینم و می خواهم بزرگترین عشق خودم را احساس کنم، چه کار کنم؟

پاسخ اجمالی

در مفاتیح الجنان اذکار و اعمالی برای دیدن اولیای الهی در خواب بیان شده است اما باید توجه داشت که این راه ها به تنهایی علت کافی برای موفقیت در دیدن خواب اشخاص مورد نظر نیست، یعنی؛ این گونه نیست که تا هر کس به آنها عمل کرد حتما پیامبر اکرم(ص) را در خواب ببیند. چون این مهم به شرایط دیگری نظیر ترک گناهان ، انجام واجبات و صفای باطن هم نیازمند است و با جمع شدن همه شرایط است که دیدن پیامبر اکرم(ص) در خواب میسر می شود.

 

پاسخ تفصیلی

قبل از پاسخ، لازم است به چیستی خواب و انواع آن اشاره کوتاهی کنیم.

 

دانشمندان بحث های مفصل و طولانی در باره ی چیستی حقیقت خواب داشته اند. بعضى آن را نتیجه انتقال قسمت عمده خون از مغز به سایر قسمتهاى بدن مى‏دانند، و به این ترتیب براى آن" عامل فیزیکى" قائلند.

 

بعضى دیگر عقیده دارند که فعالیتهاى زیاد جسمانى سبب جمع شدن مواد سمى مخصوصى در بدن مى‏شود، و همین امر روى سیستم سلسله اعصاب اثر مى‏گذارد و حالت خواب به انسان دست مى‏دهد، و این حال ادامه دارد تا این سموم تجزیه و جذب بدن گردد، به این ترتیب"عامل شیمیایى" براى آن قائل شده‏اند.

 

جمعى دیگر یک نوع "عامل عصبى" براى خواب قائلند و مى‏گویند: دستگاه فعال عصبى مخصوصى که در درون مغز انسان است و مبدء حرکات مستمر اعضا مى‏باشد بر اثر خستگى زیاد از کار مى‏افتد و خاموش مى‏شود.

 

هر چند تاثیر این عوامل را بطور اجمال نمى‏توان انکار کرد ولى هیچ یک از این نظرات نتوانسته است پاسخ قانع‏کننده‏اى به مساله خواب بدهد.

 

آنچه سبب شده تا دانشمندان امروز از بیان و تفسیر روشنى براى مساله خواب عاجز بمانند همان تفکر مادى آنها است، آنها مى‏خواهند بدون قبول اصالت و استقلال روح این مساله را تفسیر کنند، در حالى که خواب قبل از آن که یک پدیده جسمانى باشد یک پدیده روحانى است که بدون شناخت صحیح روح، تفسیر آن غیر ممکن است.

 

قرآن مجید دقیق ترین تفسیر را براى مساله خواب بیان کرده، زیرا مى‏گوید خواب یک نوع "قبض روح" و جدایى روح از جسم است اما نه جدایى کامل.

 

به این ترتیب هنگامى که به فرمان خدا پرتو روح از بدن برچیده مى‏شود و جز شعاع کم رنگى از آن بر این جسم نمى‏تابد، دستگاه درک و شعور از کار مى‏افتد، و انسان از حس و حرکت باز مى‏ماند، هر چند قسمتى از فعالیتهایى که براى ادامه حیات او ضرورت دارد، مانند ضربان قلب و گردش خون و فعالیت دستگاه تنفس و تغذیه ادامه مى‏یابد.[1]

 

پس در خواب تعطیل شدن قسمتی از فعالیتهای مغزی انسان[2]، اتفاق می افتد نه تعطیل شدن کل فعالیتهای انسان، و لذا در روایات از خواب به برادر مرگ تعبیر شده است[3].

 

در حدیثی وجود مقدس امام علی علیه السلام می فرماید: خواب مایه آسودن از درد و رنج و هم سنخ مرگ است. [4]

 

خواب ها انواعی دارند که بطور کلى می توان آن ها را در سه قسم کلى، آورد: الف. خوابهاى صریحى که احتیاجى به تعبیر ندارد، ب. اضغاث احلام که از جهت دشوارى و یا تعذر، تعبیر ندارد ، ج. خوابهایى که نفس در آن با حکایت و تمثیل تصرف کرده، این قسم از خوابها است که تعبیر مى‏شود. [5]

 

پس از ذکر این مقدمه باید بگوئیم که این امکان وجود دارد که انسان در خواب، با سیر در عالم مثال و عقل، خدمت این عزیزان تشرف یابد یعنی وقتى انسان به خواب رفت به عالم مثال و عقل که خود، هم سنخ آنها است متوجه ‏شود، و در نتیجه پاره‏اى از حقایق آن عوالم را به مقدار استعداد و امکان مشاهده ‏نماید.[6] و از این جهت؛ اگر در حالات بزرگانی  هم چون استاد مطهری می خوانیم که ایشان به این شرافت نائل شده اند[7]، جای تعجبی ندارد.

 

اما؛ اولا: همه انسان ها در امور مربوط به خواب از اختیار برخوردار نیستند که بتوانند هدف مورد نظر خود را در عالم خواب ببینند.

 

ثانیا: اگر چه دستور العملی[8] در مفاتیح الجنان[9] برای دیدن  پیامبر(ص) در خواب، ذکر شده است و این خود می تواند تاثیراتی داشته باشد ولی علت تامه برای دیدن پیامبر اکرم(ص) در خواب نیست تا هر کس به آنها عمل کرد حتما پیامبر اکرم(ص) را در خواب ببیند. چون این مهم به شرایط دیگری نظیر ترک گناهان ، انجام واجبات و صفای باطن هم نیازمند است و با جمع شدن همه شرایط است که دیدن پیامبر اکرم(ص) در خواب میسر می شود. یعنی؛ افرادی که روح تصفیه شده و جان و روان پاک دارند می توانند به مقصود مورد نظر برسند.

 

بله اگر شما این اعمال را انجام دادید و به مقصود نرسیدید، خداوند اجر دیگری به شما می دهد، ‌چون هم آرزوی دیدن پیامبر اکرم(ص) و هم انجام آن اعمال که اکثراً اذکار مستحبی هستند در نزد خداوند اجر دارد.

 

نکته پایانی این که دیدن پیامبر اکرم(ص) در خواب منحصر به انجام این اذکار و اعمال نیست و از راههای دیگری مثل توسل جستن به اولیاء الهی، نیز امکان پذیر است. در حالات آیت الله العظمی مرعشی نجفی می نویسند که ایشان فرمودند: شبی قبل از خواب توسلی پیدا کردم تا  یکی از اولیاء الله را در خواب ببینم،‌ ایشان وجود مقدس امیر المؤمنین را در خواب می بیند که داستان معروف شعر شهریار (علی ای همای رحمت) در آن شب اتفاق افتاده است.[10]

 

 


[1] نک: تفسیر نمونه، ج‏19، ص: 482و 483.

[2] مکارم شیرازی ، ناصر ، معاد و جهان پس از مرگ ص 385.

[3] "النوم اخو الموت" عوالی الآلی، ح 4، ص 73.

[4] "النوم راحة من الم و ملائمة الموت" غرر الحکم، 1461.

[5] ترجمه المیزان، ج‏11، ص 372.

در حدیثی از پیامبر (ص) آمده است: رویا سه نوع است. 1.نویدی از جانب خداوند 2.حدیث نفس (ذهنیات انسان) و ترس که شیطان پدید می آورد؛"الرویا الثلاثه: فبشری من الله و حدیث النفس و تخویف الشیطان" ، کنر العمال 413855.

در روایت دیگری امام صادق (ع) می فرماید: هر گاه بنده ای آهنگ معصیت خداوند کند و خداوند خیر او را بخواهد،‌ خواب وحشتناک به او نشان می دهد که بدان سبب از گناه باز ایستد. "اذ کان العبد علی معصیه الله عز و جل و اراد الله به خیرا اراه فی منامه رویا تروعه و فینزجرها عن تلک المعصیه"، اختصاص، ص24.

[6]  برای آگاهی بیشتر، نک: ترجمه المیزان، ج‏11، ص 366- 373.

[7] خانم ایشان نقل می کند: "شبی استاد یک مرتبه از خواب پریدند و تند تند نفس می زدند گفتم چه شده است، فرمود: خواب دیدم که با حضرت امام خمینی نزد رسول الله صلی الله علیه و آله می رویم، من به آقا عرض می کنم که ایشان فرزند شما هستند یا رسول الله،‌ بعد پیامبر با امام معانقه کردند و سپس رو به من کرد و مرا در آغوش گرفتند و لبانش را روی لبانم گذاشتند که هنوز گرمی آن را بر لبانم احساس می کنم به گمانم اتفاق بزرگی در زندگیم می خواهد رخ بدهد. و سه روز بعد ایشان شهید شدند."

[8] خواندن سوره شمس، لیل، قدر،‌ کافرون، توحید،‌معوذتین (ناس و فلق) سپس توحید 100 مرتبه و صلوات 100 مرتبه و خوابیدن با وضو به جانب راست.

[9]حاشیه ی مفاتیح، باقیات الصالحات.

[10] صبوری، حسین، شهریار ما، چاپ 1381.



ادامه مطلب
سه شنبه 23 آبان 1396  - 9:01 AM
خلاصه پرسش
آیا دین جامعه قابل تغییر است؟
پرسش
آیا دین جامعه قابل تغییر است؟
پاسخ اجمالی

در پاسخ به سؤال، ابتدا لازم است مراد از سؤال روشن گردد. گاه ممکن است مراد از تغییر در دین جامعه، تغییر در - اصل دین الهى و حق - باشد که مورد قبول یک جامعه قرار گرفته است؛ در این فرض، سخن از ثبات و عدم ثبات عناصر دینى و مسأله معرفت دینى و قبض و بسط آن خواهد بود که شاید هدف پرسشگر با توجه به اضافه نمودن کلمه‏ى «دین» به «جامعه» طرح چنین مباحثى نمى‏باشد، و پرداختن آن مجال دیگرى مى‏طلبد.

 

و گاه مراد، باورها و اعتقادات افراد جامعه و تغییر در بینش‏ها و گرایش‏هاى آنان مى‏باشد، که در این فرض مى‏توان گفت: آرى، دین جامعه قابل تغییر است؛ زیرا از قرآن و روایات و منابع اسلامى و نیز از تاریخ و حوادث ملموس و قابل مشاهده، استفاده مى‏شود که؛ پیوسته دین ستیزان در همه زمان‏ها و جوامع بشرى در صدد ضربه زدن به اهل ایمان و حق و ایجاد تزلزل در دین و عقاید و اهداف آنان هستند و در راه عملى کردن منویّات خود از هر نوع وسیله و روشى کمک مى‏گیرند تا به مقصود خود برسند؛ لذا قرآن کریم همواره به مؤمنان هشدار مى‏دهد که دین و عقیده خود را تقویت کنند و در مقابل توطئه و شبهه افکنى‏هاى اهل باطل، مجهّز و مقاوم باشند و آثار تلخ و شوم شکست را از خود دور سازند؛ چرا که با بى توجّهى به رهنمودهاى قرآنى، کم کم ارزش‏هاى دینى را فراموش مى‏کنند و به تدریج در دام هواهاى نفسانى و شیطان و دشمنان دین قرار گرفته و ناخودآگاه خود را در جبهه‏ى باطل قرار داده و در نتیجه در مقابل خداوند و دستوراتش موضع‏گیرى خواهند کرد. از ولایت و سرپرستى خداوند محروم خواهند شده، و با اختیار خود از نور هدایت و سعادت بیرون مى‏روند و در تاریکى گمراهى و شقاوت قرار خواهند گرفت و تجسم عینى این آیه شریفه خواهند شد: «والذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الى الظلمات...» کسانى که کفر ورزیده‏اند، سرورانشان (همان عصیانگران)، طاغوتند، که آنان را از روشنایى به سوى تاریکى‏ها به در مى‏برند... .[i]

 

 

[i] بقره، 257.

 

پاسخ تفصیلی

در پاسخ سؤال فوق، ابتدا لازم است مراد از سؤال روشن گردد. گاه ممکن است مراد از تغییر در دین جامعه، تغییر در «اصل دین الهى و حق» باشد که مورد قبول یک جامعه قرار گرفته است؛ در این فرض، سخن از ثبات و عدم ثبات عناصر دینى و مسأله معرفت دینى و قبض و بسط آن خواهد بود که شاید هدف پرسشگر با توجه به اضافه نمودن کلمه‏ى «دین» به «جامعه» طرح چنین مباحثى نمى‏باشد، و پرداختن آن مجال دیگرى مى‏طلبد.[1]

 

و گاه مراد، باورها و اعتقادات افراد جامعه و تغییر در بینش‏ها و گرایش‏هاى آنان مى‏باشد، که در این فرض: به طور اجمال مى‏توان گفت: بله قابل تغییر است؛ و قبل از پاسخ تفصیلى آن، بیان این مطلب ضرورى است که منظور از «جامعه دینى» چیست و چه ویژگى دارد؟ آراستن یک جامعه به آرایه‏هایى نظیر جامعه‏ى سنتى، صنعتى، بدوى، مدنى و جامعه‏ى دینى و غیر آن، معلول نحوه‏ى شکل‏گیرى روابط و مناسبات اجتماعى آن جامعه است، مثلاً جامعه‏ى فئوالى از جامعه‏ى صنعتى پیشرفته، به لحاظ همین روابط، متمایز است.

 

تجمع افراد دین دار، مادام که شکل‏ها و الگوهاى مختلف روابط اجتماعى خود را بر طبق دین تنظیم نکرده و نسبت میان مناسبات اجتماعى خود را با دین نسنجیده باشند، موجب پیدایش جامعه دینى نمى‏گردد.

 

«جامعه‏ى دینى»، جامعه‏اى است که در آن داورى با دین باشد و افراد، آهنگ خود را همیشه با دین موزون کنند. جامعه‏ى دینى دغدغه‏ى دین دارد و این دغدغه و احساس نیاز به همسو کردن خود با دین، تنها به امور فردى و عبادیات و اخلاق فردى محدود نمى‏شود، بلکه نسبت میان دین و کلیه امور و روابط اجتماعى باید سنجیده شود و داورى دین در همه خطوط و زوایاى شبکه‏ى روابط اجتماعى نافذ باشد. این بدان معنا نیست که جامعه‏ى دینى همه چیزش را از دین اخذ و اقتباس مى‏کند؛ و هیچ نیازى به منابع معرفتى دیگر نظیر عقل و دانش تجربى بشرى ندارد، نه این گونه نیست.[2]

 

در پاسخ به سؤال، این مطلب قابل ذکر است که، نظام آفرینش بر پایه‏ى حق استوار بوده و بطلان را در آن راهى نیست، و هر سنتى که مطابق با میزان حق نباشد، محکوم به زوال بوده و هیچ سنتى در برابر حق، توان مقاومت ندارد و سنت شکست‏ناپذیر و غیر قابل زوال الهى، همانا پیروزى حق و نابودى باطل است و این سنت از اصول همگانى و همیشگى نظام آفرینش است.

 

از آنجا که پیروزى، از آن حق بوده و باطل محکوم به زوال مى‏باشد، هیچ جامعه‏اى پیروز نخواهد شد مگر آنکه در شناخت حق، خطا نکند و به واقع برسد و در عمل به حق نیز موفق و عامل باشد یعنى از لحاظ مبانى اعتقادى، داراى ایمان کامل باشد، نیز از نظر احکام اسلامى داراى برنامه صحیح و درست عملى باشد.[3]

 

از دیدگاه قرآن و روایات اسلامى پیروزى یا شکست در قلمرو فکرى و اعتقادى داراى نقش اساسى و مهم مى‏باشد و از آنجا که خطر پیامدهاى شکست در هجمه‏ى فرهنگى بر خلاف هجمه‏ى نظامى متوجه فکر و اعتقادات دینى مردم است و در صورت غفلت، انسانیت و سعادت دنیا و آخرت مسلمانان در خطر مى‏افتد، قرآن نیز با حساسیت فوق العاده آن را مورد توجه قرار داده، بدان هشدار مى‏دهد، و خطر فتنه‏ى در دین و تهاجم فرهنگى را بزرگتر از تهاجم نظامى دانسته، مسلمانان را از غفلت از آن بر حذر داشته است و اهمیت و خطر جنگ و فتنه‏ى نظامى را در مقابل آن کمتر دانسته است؛ در سوره‏ى بقره آیه‏ى 191 مى‏فرماید: «و آنها را (بت پرستانى که از هیچ گونه جنایتى ابا ندارند) هر کجا یافتید، به قتل برسانید و از آنجا که شما را بیرون کردند (مکه) بیرون کنید و فتنه (بت پرستى) از کشتار مردم بدتر است».

 

پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در ضمن حدیثى به سه نوع از انواع فتنه‏هایى که به دست دنیا پرستان در دین واقع مى‏شود اشاره نموده است که عبارتند از: 1. فتنه در اموال، 2. فتنه‏ى اعتقادى، 3. توجیهات دروغین.[4]

 

همانگونه که اشاره شد یکى از فتنه‏ها، القاى شبهه در اذهان مردم در زمینه‏ى مسایل اعتقادى است، بدین گونه که با شبهه‏ى از ابهام در اعتقاد و بینش آغاز مى‏کنند و با هجوم به ارزش‏ها و اهداف و با زیر سؤال بردن روش‏ها و مأیوس کردن از نتیجه‏ها و حتمى کردن شکست و زبونى، کار بازگشت و وادادگى و تسلیم و ذلّت پذیرى در برابر باطل را آسان مى‏نمایند. در فتنه‏ها از نقطه ضعف‏ها و طمع‏ها و ترس‏ها و تهدیدها... و جلوه‏ها و جاذبه‏ها، با گرفتارى‏ها و درگیرى‏هاى محتمل و متیقن استفاده مى‏برند. و با این روش، کار به آنجا مى‏کشد که مردم جامعه از «دین و سنت» کنار مى‏کشند و با بدعت و انحراف کنار مى‏آیند و مى‏توانند شیاطین و طاغوت‏ها را تحمل کنند و نمى‏توانند به خدا و رسول و اولیاى او سر بسپارند...، و انسان‏ها در کنار شبهه و ابهام، زودتر صید مى‏گردند و در تاریکى و ابهام ارزش‏ها، زودتر خودفروشى و دین فروشى شکل مى‏گیرد.

 

آرى در میدان آزمون و تحقق فتنه‏ها، کسانى که از نظر ایمان به خدا و لوازم آن چندان قوى نیستند و آن گونه که شایسته و بایسته است، ایمان در قلب و روح آنها رسوخ نکرده، در مقام تعارض بین خواسته‏هاى نفسانى و خواسته‏ى خدا و ارزش‏هاى دینى، به دین و ارزش‏هاى دینى روى خوش نشان نمى‏دهند و از نظر روحى متمایلند که احکام و ارزش‏هاى دینى را بر طبق میل خود و در جهت هواهاى نفسانى‏شان تفسیر و توجیه کنند و اگر تفسیر دین و قرآن طبق هواهاى نفسانى آنها مجاز باشد، براى این گروه خوشایند خواهد بود.

 

على علیه السلام در نهج البلاغه چنین پیشگویى مى‏کند: «و انّه سیأتى علیکم من بعدى زمان لیس فیه شى‏ء اخفى من الحق...» زمانى بعد از من خواهد آمد که در آن زمان چیزى مخفى‏تر از حق و چیزى مشهورتر از باطل نیست، در آن زمان دروغ و افترا بر خدا و پیامبرش از بیش‏ترین امورى است که ]جاهلان عالم نما و منافقان دنیاپرست[ براى به اهداف خود به کار مى‏گیرند.[5]

 

على علیه السلام در مقابله نمودن با فتنه‏ها چنین رهنمود مى‏دهد: «پس سعى کنید شما پرچم فتنه‏ها و نشانه‏هاى بدعت‏ها نباشید و آن چه را که پیوند امت اسلامى بدان استوار است، و پایه‏هاى طاعت بر آن پایدار، بر خود لازم شمارید، و بر خدا، ستمدیده‏وار شوید نه ستمگر، و از دور افتادن درون دام‏هاى شیطان، و قرار گرفتن در وادى دشمن‏ها بپرهیزید، و لقمه‏هاى حرام به شکم خود راه ندهید. شما در برابر دیدگان خداوندى قرار دارید که گناهان را حرام کرد و راه اطاعت و بندگى را آسان فرمود».[6]

 

چنانکه اشاره شد در هر عصرى اهل باطل و دین ستیزان پیوسته با ابزار و روش‏هاى گوناگون درصدد مقابله و ضربه زدن به اهل حق و دین زدایى بوده‏اند و مخصوصاً در عصر حاضر که خود شاهد صحنه‏ى تقابل سکولاریسم[7] و اندیشه‏ى دینى مى‏باشیم و مشاهده مى‏کنیم که  سکولاریسم با ابزارهاى مختلفى با دین مقابله و معارضه مى‏کند و به دین زدایى مى‏پردازد، از جمله: 1. تشکیک در مبانى دینى، 2. حمایت از جریان‏هاى انحرافى، 3. معارضه با دین در ابعاد گوناگون نظیر کشف حجاب، ترویج فحشاء و فساد و تحریف محتواى دین و... نیز شاهدیم که استکبار جهانى با تکیه بر مبانى فکرى سکولاریسم براى استحاله‏ى فرهنگى و دین زدایى از طرق گوناگون اقدام مى‏کند که ذیلاً به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم:

أ: نفوذ در بدنه‏ى فرهنگى و آموزشى نظام و جذب عناصر مستعد.

ب: مقابله با دین و تلاش براى منزوى کردن ارزش‏هاى دینى؛ ضدیّت با اسلام و دین محورى (که هویت جامعه‏ى دینى است).

ج: ظهور و بروز روشنفکرى وابسته.[8]

مى‏توان گفت با تحقق این فرایند که در طى آن اندیشه‏ى دینى، اعمال دینى، نهادهاى دینى نقش و اهمیّت اجتماعى خود را از دست مى‏دهند، افول دین و کاهش حضور دین در جامعه و فرهنگ و هنر و آموزش و حکومت و مدیریت و سیاست و غیره، نمایان خواهد شد.

 

دیدگاه امام خمینى (ره) در باره‏ى دین و فرهنگ: امام خمینى (ره) در بیان علت مخالفت انقلاب اسلامى با رژیم گذشته دو رکن اساسى را مطرح مى‏کند؛ 1. خیانت‏هاى شاه در ابعاد اقتصادى، سیاسى، اجتماعى. 2. خیانت‏هایى که در حق مذهب و فرهنگ این مرز و بوم مرتکب شده است. و از دیدگاه ایشان، اصلاح فرهنگ، اساسى‏ترین راه نجات ملت‏هاست.[9]

 

در همین رابطه رهبر معظم انقلاب چنین فرموده‏اند: «فرهنگى کردن جامعه، بسیار حرف درستى است و بنده هم این معنا را مکرراً در زمینه‏ى مسایل فرهنگى تذکر داده‏ام ولى هنوز در آغاز راه هستیم و جامعه‏ى ما به طبیعت فرهنگى است؛ اما بالفعل نیست، حالا چرا مى‏گوییم به طبیعت فرهنگى است؟ چون یک جامعه‏ى مذهبى و دینى است و جامعه‏ى دینى طبیعتش این است که یک آرزوى فرهنگى داشته باشد بر خلاف جامعه‏ى دنیوى که فقط به مسایل زندگى مى‏اندیشد و در آن جامعه هم مى‏تواند فرهنگ باشد هم مى‏تواند مطلقاً نباشد».[10]

 

در نتیجه، مى‏توان گفت دین جامعه قابل تغییر است زیرا از قرآن و روایات و دیگر منابع اسلامى استفاده مى‏شود که؛ اهل باطل و دین ستیزان پیوسته در صدد هستند که با دینداران و اهل حق مبارزه نموده و دین و عقیده‏ى آنان را متزلزل و نابود کنند و در راه عملى کردن منویّات خود، از هر نوع وسیله و ابزار و نقشه و روش کمک خواهند گرفت. و از این رو قرآن کریم در این رابطه هشدار مى‏دهد که چنانچه مؤمنین و امّت اسلامى رهنمودهاى قرآنى و دستورات الهى را به کار نبرند و ایمان و دین خود را تقویت نکنند، در برابر توطئه و فتنه‏هاى گوناگون دشمن مخصوصاً در برابر القائات و شبهه افکنى شیاطین شکست خورده و از نظر اعتقادى متزلزل شدند و کم کم ارزش‏هاى دینى را فراموش کنند و به دام دشمن و هواهاى نفسانى و شیطانى گرفتار گردند و در نهایت در مقابل دین الهى و دستورات خداوند موضع‏گیرى کرده و انحرافات خود را توجیه کنند و به تدریج و ناخواسته تحت ولایت شیطان و طاغوت قرار گیرند و مصداق بارز آیه‏ى شریفه‏ى: «...والذّین کفروا اولیائهم الطّاغوت یُخرجونهم من النّور الى الظلّمات...»[11] گردند.

منابع، براى مطالعه بیشتر:

1. پل تیلیش، الهیات فرهنگ، مترجم: مراد فرهادپور، فضل اللَّه پاکزاد.

2. تفکر دینى در قرن بیستم، ترجمه عباس شیخ شجاعى و محمد محمد رضایى.

3. جامعه و فرهنگ، ج 1.

4. جوادى آملى، عبداللَّه، بنیان مرصوص.

5. جوادى آملى، عبداللَّه، شریعت در آینه معرفت، چاپ 1372.

6. خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید چاپ دوم.

7. دشتى، محمد، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه.

8. دین پژوهشى، میرجاالیاده ترجمه بهاءالدین خرمشاهى.

9. روزنامه کیهان، مورخ 13/12/1383.

10. شعرانى، میرزا ابوالحسن، نثر طوبى یا دایرة المعارف لغات قرآن.

11. کاشفى، محمد رضا، دین و فرهنگ.

12. لاریجانى، صادق، قبض و بسط در قبض و بسطى دیگر.

13. لاریجانى، صادق، معرفت دینى.

14. مصباح یزدى، قرآن در آیینه نهج البلاغه.

15. مفردات راغب اصفهانى.

16. مناسبات دین و فرهنگ در جامعه ایران، ج 1 و ج 2.

17. نفوذ و استحاله، چاپ 1378، دفتر نمایندگى ولى فقیه.

18. واعظى، احمد، تعریف جامعه دینى و جامعه مدنى، چاپ 1381.

19. هادوى تهرانى، مهدى، باورها و پرسشها.

20. هادوى تهرانى، مهدى، مبانى کلامى اجتهاد.

21. هادوى تهرانى، مهدى، ولایت و دیانت.

 

 


 

[1] نک: نمایه‏هاى: دین و تحول، اسلام و تجدد، دین و پلورالیسم، نیاز به دین. نیز ر.ک:  مطهرى، مرتضى، اسلام و مقتضیات زمان - جوادى آملى، عبداللَّه، شریعت در آیینه معرفت - هادوى تهرانى، مهدى، مبانى کلامى اجتهاد؛ و هادوى تهرانى، باورها و پرسشها؛ و هادوى تهرانى، ولایت و دیانت - معرفت دینى، صادق لاریجانى؛ قبض و بسط در قبض و بسطى دیگر، صادق لاریجانى و... .

[2] احمد واعظى، تعریف جامعه دینى و جامعه مدنى، چاپ 1381، صص 90 - 89.

[3] جوادى آملى، عبداللَّه، بنیان مرصوص، ص 22.

[4] «یا على ان القوم سیفتنون باموالهم...» بحارالانوار، ج 32، ص 241.

[5] نهج البلاغه، خطبه 147.

[6] المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، خطبه 151.

[7] ر.ک: هادوى تهرانى، ‏باورها و پرسشها، صص، 40 - 37 - هادوى تهرانى، ولایت و دیانت، صص 47 - 400 و... .

[8] نفوذ استحاله، معاونت سیاسى نمایندگى ولى فقیه در قرارگاه ثاراللَّه، تهران، چاپ 13788.

 

[9] کیهان مورخ، 13/12/1381.

[10] نفوذ و استحاله، 226، سخنان رهبر معظم انقلاب در 4/9/1371.

[11] بقره، 257.



ادامه مطلب
سه شنبه 23 آبان 1396  - 9:00 AM
خلاصه پرسش
آیا انسان توانایى درک نعمت‌ها و عذاب‌‏هاى برزخ و قیامت را دارد؟
پرسش
آیا انسان توانایى درک نعمت‌ها و عذاب‌هاى برزخ و قیامت را دارد؟
پاسخ اجمالی

پاسخ اجمالى نیازمند ذکر چند امر است که عبارت اند از:

 

1. ادراک و شناخت به معناى آگاهى به واقعیت و یا راه پیدا کردن به واقعیت است. 2. انسان از چهار راه مى‏تواند به این ادراک و شناخت دست یابد:الف: راه حس ب: راه عقل ج: راه دل و قلب (راه تهذیب و تزکیه) د: راه وحى و کتاب الاهى. 3. از دیدگاه معرفت ‏شناسى، راه حس ضعیف ‏ترین شناخت و بعد از آن، راه عقل و سپس راه قلب و بالاتر از همه، معرفت وحیانى است. 4. شناخت عقلى به معناى دانش مفهومى نسبت به حقایق ثابت است و یکى از راه ‏هاى رسیدن به واقع و ادراک آن است. 5. متعلّق ادراک ما (=مُدْرَک) یا موجوداتى هستند که داراى مقدار و اندازه هستند،اما مادى نیستند. (مجرد مثالى) و یا موجودات و معقولاتى هستند که حتى اندازه و مقدار هم ندارند (مجرد عقلى). 6. از نظر قرآن عقل یکى از حجّت ‏هاى الاهى است که قادر است برخى معارف و حقایق را درک کند و دین اسلام دریافت‏هاى او را معتبر و قابل قبول مى ‏داند. 7. در شناخت قلبى که شناخت شهودى است، انسان حقایقى را مى‏بیند و یا مى‏شنود که دیگران از چنین شناختى محروم اند. آن کس که از طریق تزکیه ‏ى نفس و تطهیر دل، سلوک و شناخت خود را آغاز کرده و آن را به فرجام مى‏رساند، قادر به شناخت اسرار عالم و ملک و ملکوت و جبروت خواهد بود و به مشاهده ‏ى الاهى نایل خواهد آمد.

 

امور فوق ما را به این نتیجه مى‏رساند که: عقل ما توان درک برخى نعمت ‏ها و عذاب‏ هاى برزخى را دارد، البته نه به این معنا که قادر است ماهیت و کنه حقایق را به طور کامل درک کند؛ و لازمه ‏ى این سخن نیز انکار ادراک عقلى نمى‏باشد، بلکه عقل در خیلى از موارد در ادراکات خود نیازمند به وحى است، از جمله در شناخت کیفیت و چگونگى امور غیبى و برزخى از وحى کمک مى‏گیرد.

 

در مورد سؤال فوق؛ مقدور بودن شناخت نعمت و عذاب ‏هاى برزخى توسط عقل، "شبیه" ادراکات منامیه(عالم خواب) و ادراک امور مجرد و مثالى در عالم خواب است که واقعاً قابل ادراک و آثار آن غیر قابل انکار است. 8. جهان هستى بر دو قسم است. محسوس (شهادت)، نامحسوس (غیب) و بخشى از جهان غیب در دست رس انسان ‏ها قرار مى‏گیرد. 9. در آیات و روایات موارد فراوانى وجود دارد که خبر از نعمت ‏ها و عذاب ‏هایى مى‏دهند که نه چشمى آنها را دیده و نه گوشى شنیده و نه بر قلب کسى خطور مى‏نماید.

پاسخ تفصیلی

پاسخ تفصیلى سؤال مزبور، با بیان چند مطلب روشن خواهد شد.

 

تعریف ادراک و شناخت: ادراک و معرفت، از مفاهیم بدیهى و غیر قابل تعریف است؛ به این دلیل که ما همه چیز را به علم مى‏شناسیم. اگر بخواهیم علم و ادراک را به علم تعریف کنیم این تعریف، مشتمل بر دور مصّرح خواهد بود و اگر بخواهیم به غیر علم بشناسیم، لازم است ابتدا آن غیر را توسط علم بشناسیم، آن گاه علم را به وسیله آن شناسایى نماییم. چنین تعریفى نیز به مثابه همان دور مصّرح است.

 

پس آنچه در تعریف شناخت و یا علم گفته مى‏شود تعریف حقیقى نبوده، بلکه تعریف تنبیهى است؛ یعنى مطلبى که در ذهن مخاطب موجود است، لیکن مورد تنبّه او نیست با الفاظ مشابه و کلمات معادل، آن معناى مرتکز در صحنه‏ى ذهن او برجسته و بارز نشان داده شود. از جمله تعاریف لفظى که براى شناخت ذکر مى‏شود این است که شناخت عبارت است از، آگاهى به واقعیت و یا راه پیدا کردن به واقعیت.[1]

 

از آن جا که شناخت حقایق و رسیدن به واقعیت با ابزارهاى گوناگونى صورت مى‏پذیرد که از جمله ‏ى آنها، عقل مى‏باشد، از این رو اشاره ‏اى مختصر به ابزار و راه ‏هاى نیل به واقع و نیز ادراک عقل مى‏کنیم.

 

راه ‏هاى شناخت: چهار راه براى شناخت وجود دارد: الف. راه حس: این راه براى همگان باز است. ب. راه عقل: راهى است که خواص توان پیمودن آن را دارند. ج. راه دل و قلب (راه تهذیب و تزکیه): این راه براى عارفان گشاده است. د. راه کتاب منیر و راه وحى: این راه مختص به انبیاى الاهى است.[2]

 

از نظر معرفت ‏شناسى، درجه ی "شناخت حسّى" ضعیف ‏ترین مرحله ‏ى معرفت است. البته بین افراد یا اصناف شناخت حسّى، برخى بر بعضى رجحان دارد و از این جاست که گفته مى‏شود: "شنیدن کى بود مانند دیدن"[3]. و برتر از شناخت حسّى، "شناخت عقلى" است که در حکمت و کلام و سایر علوم استدلالى کاربرد دارد، و مرحله ‏ى برتر معرفت، "شناخت قلبى" است که در عرفان مطرح است. و قلّه ‏ى هرم شناخت "معرفت وحیانى" است که از سنخ علم شهودى و معرفت حضورى است.[4]

 

شناخت عقلى: دانش مفهومى نسبت به حقایق ثابتى است که امور متغیر و متحرک عالم طبیعت را نیز پوشش مى‏دهند. این علم که فراتر و گسترده ‏تر از علوم حسى است، همانند معلوم خود از ثبات و استوارى برخوردار است. با علوم عقلى مى‏توان در مسائل کلى مربوط به علوم حصولى راه ‏هاى فراوانى را طى کرد و حقایق بسیارى را به دست آورد، لیکن این گونه علوم در ادراک امور ثابت و مجردّى که عین وجود خارجى و تشخّص عینى‏اند عاجز و ناتوان مى‏باشند و مى‏توان گفت: همان گونه که ادراک حسى در فهم حقایق عقلى عاجز و ناتوان است، شناخت عقلى نیز در شهود مخازن الاهى مشاهده ی ربانى چوبین و بى تمکین مى‏باشد.[5]

 

همان طور که اشاره شد، با علوم عقلى مى‏توان به مسائل کلى در قلمرو علوم حصولى دست یافت که با پیدایش مفاهیم کلى و تفکر عقلى، انسان درون خود را به گونه ‏اى برتر که مغایر با بیرون است مى‏شناسد، او مفاهیم کلى را داراى خواص غیر مادى مى‏بیند. مفاهیم کلّى نه حقایق مکانى است و نه امورى زمانى؛ و این امر دلیل بر آن است که کلیّات به هیچ وجه در سلول ‏هاى مغزى و امثال آن جاى ندارد. معرفت برترى که از طریق مفاهیم کلى در مسیر طولى معرفت اشیا نصیب انسان مى‏شود او را قادر مى‏سازد، تا علاوه بر شناخت کلى حقایق طبیعى، تجرّد نفس و از آن فراتر، حقایق عالیه ‏اى را که مبدأ و معاد امور طبیعى و نفسانى است شناسایى کند. بوعلى در نمط هشتم اشارات نیز براى اثبات معاد معنوى با کاوش در مشاهدات روزانه به اثبات لذّت ‏هاى عقلى پرداخته و از این طریق سعادت ابدى انسان را استنباط و ثابت مى‏کند.[6]

 

پس در نزد متفکرى که قایل به شناخت عقلى است، جهان طبیعت آیت و نشانه ‏اى است که نه تنها او را قادر به استنباط قواعد ثابت و ابدى حاکم بر آن مى‏گرداند، بلکه به تجرد انسان و مبدأ و معاد جهان نیز آشنا مى‏سازد.

 

در شناخت قلبى، که شناخت شهودى است، انسان در نگاه خود حقایقى را مى‏بیند و با گوش خود کلماتى را مى‏شنود که دیگران از دیدن و شنیدن آنها محروم هستند. و از نگاه به اشیاى مختلف و در برخورد با امور متفاوت، مناظر و اصواتى گوناگون را دیده و یا مى‏شنود که در آنها شک و تردید ندارد.[7]

 

متعلّق معرفت: متعلق معرفت در تقسیمى کلى به سه دسته تقسیم مى‏شود. الف. عالم طبیعت: جهانى است که آن را با حس ادراک مى‏کنیم. ب. عالم مثال: جهانى است که در وراى نشئه‏ى طبیعت مشاهده مى‏شود. موجودات این عالم حقایقى داراى مقدار و اندازه هستند، لیکن مادى نیستند. رؤیاهاى صادقه و مشاهداتى که در حالت منامیّه براى انسان اتفاق مى‏افتد، همگى نمونه‏ ها و مثال ‏هایى براى این عالم است گرچه این عالم جهانى است واقعى و جداى از ذهن و خیال افراد، و خواب و خیال نمى‏باشد. ج. عالم عقل: موجودهاى عالم عقل و معقولات، حقایق کلیه ‏اى هستند که بدون آن که مقدّر به اندازه‏اى خاص و یا مشخّص به ماده ‏اى مخصوص باشند، جمیع افراد طبیعى و مثالى را شامل شده و بر همه‏ى آنها حمل مى‏شوند. البته راه اثبات عالم مثال و عقل پس از اثبات مرحله‏ى تخیّل و تعقّل در انسان امکان‏پذیر است. پرداختن به این بحث، مجال دیگرى را مى‏طلبد.

 

حدّ اعتبار عقل در شناخت حقایق از دیدگاه قرآن و روایات: قرآن مجید و روایات معصومان‏ علیهم السلام عقل را در شناخت پاره ‏اى از معارف و حقایق برتر، ناتوان دانسته، آن را نه تنها براى سعادت بشر کافى نمى‏داند، بلکه حتى فاقد فهم و درک همه ‏ى علومى مى‏داند که آدمى براى تدبیر زندگى این دنیایى، به آنها نیازمند است،[8] بدین جهت وحى در بخشى از آموزه ‏هاى خود نقش تأییدى و ارشادى نسبت به عقل بشرى دارد و در بخشى دیگر به اظهار حقایقى مى‏پردازد که فهم و عقل بشر عادى را جز از طریق پیروى وحى بدان راهى نیست، مانند ظهور آثار احکام اقتصادى - سیاسى و یا عبادى شریعت، در برزخ و قیامت و یا مانند مواقف و مقاماتى که در صحنه‏ ى رستاخیز وجود دارد و در آیات و اخبار وارده از آنها خبر داده شده است.

 

با بیان فوق این حقیقت آشکار مى‏شود که وحى و دین با اشرافى که نسبت به ادراکات عقلى و حسّى بشر دارند نه تنها آنها را تخطئه و انکار نمى‏نماید، بلکه همراه إِخبار غیبى از وقایعى که در هنگام حشر و نشر حاصل مى‏شود، از ضوابط، حدود و قواعدى که عقل آدمى در چهارچوب آن مشى مى‏نماید نیز خبر داده و ضمن تلاش براى بارورى دانسته‏هاى عقلى، با اخبار مفهومى از مکاشفات و دریافت ‏هاى الاهى مواد نوینى را براى داورى ‏هاى عقلانى فراهم مى‏آورد.

 

اعتبار دینى عقل موجب شده است تا عقل به عنوان حجتى الاهى در دامنه‏ى ادراک و معرفت دینى از جایگاه معتبر و محترمى برخوردار باشد.

 

حاصل این که گزاره‏ ها و قضایاى عقلى نیز به عنوان بخشى از گزاره‏ هاى دینى مورد اعتبار بوده و از این رو اظهارات دینى حتى آن گاه که از حقایق غیبى خبر مى‏دهند، گرچه مشتمل بر حقایق فوق عقلانى باشند، هرگز مخالف و رویارو ى با دریافت ‏هاى عقلى نمى‏باشند.[9]

 

قاطبه ‏ى دانشمندان مسلمان شیعى، عقل را در شناخت برخى معارف "معیار"، در شناخت پاره‏اى از حقایق "مصباح و چراغ" و در برخى از موارد "مفتاح و کلید" مى‏دانند.

 

مقصود از مفتاح بودن عقل این است که: پس از آن که عقل به صورت "مصباح" وظیفه ‏ى خود را در شناخت قوانین و مقررات انجام داد و احکام شریعت را در افق هستى خود به صورت مفاهیم کلّى، مجرد و ثابت اظهار کرد؛ از آن پس دخالت و ورود در محدوده‏ى شرع را ندارد. مثلاً پس از کشف و شناخت احکام الاهى، عقل قادر بر تحقیق پیرامون اسرار آن احکام نمى‏باشد؛ زیرا اسرار آن احکام مربوط به جهان غیب بوده از دست رس استنباط عقل که جز کلیاتى از عالم غیب نمى‏داند، خارج است.[10]

 

معیار شناخت غیب و شهادت: موجودات جهان هستى دو قسم است: محسوس و نامحسوس، معیار شناخت موجود محسوس، احساس و تجربه است. تجربه گرچه در حوزه ‏ى خاص خود معتبر و ارزشمند است، ولى اعتبار آن در طول اعتبار عقل است، نه در عرض آن؛ زیرا مراد از تجربه، استقرا و حسّ مکرّر نیست، بلکه تجربه، حسّ مکرّرى است که در پناه یک قیاس خفى، مفید یقین باشد و هر قیاسى همواره، کبرایى کلّى دارد که با حسّ (عادى یا مسلّح) قابل ادراک نیست و جز با اندیشه‏ى عقلانى فهمیده نمى‏شود. جهان نامحسوس و غیب، دو قسم است: مطلق و نسبى. غیب مطلق آن است که در همه‏ى مقاطع وجودى و براى همگان پوشیده و مستور است. غیب نسبى آن است که در برخى مقاطع وجودى و یا براى برخى افراد غیب است.

 

غیب مطلق مانند کنه ذات خداوند سبحان که حقیقت نامتناهى است، با علم حصولى و مفهومى و نیز با علم حضورى و شهودى قلبى، قابل شناخت و معرفت اکتناهى نیست، بلکه تنها علم اجمالى به آن و همچنین ایمان به آن فى الجمله، نه بالجمله، ممکن است.

 

اما غیب نسبى مانند اخبار گذشتگان یا قیامت و فرشتگان و...، معیار شناخت آن براهین عقلى و نیز مشاهدات قلبى است و اصرار قرآن کریم بر تفکّر و تعقّل، براى آن است که عقل، اوّلین معیار شناخت تلقى گردد؛ زیرا اگر عقل حاکم شود، هم معیار شناخت برتر؛ یعنى وحى را مى‏پذیرد و هم شهود قلبى را تأیید مى‏کند و هم ادراک حسّى را هدایت مى‏کند.[11]

 

معناى لغوى و اصطلاحى برزخ: "برزخ" حد فاصل و حایل و واسطه میان دو چیز (ماده و روح،...) است و "عالم مثال" را از آن جهت عالم برزخ مى‏گویند که حد فاصل میان اجسام کثیفه(مادی) و عالم ارواح مجردّه و  حد فاصل میان دنیا و آخرت مى‏باشد. کلمه ‏ى برزخ را در دو مورد مى‏توان بکار برد: یکى عالم برزخ که محل انتقال ارواح بعد از مفارقت از بدن مى‏باشد و دیگر، حد فاصل میان ارواح مجردّه و اجسام.[12]

 

آیا انسان توان شناخت جهان غیب را دارد؟ در پاسخ مى‏توان گفت اگر مقصود از شناخت و ادراک، ادراک عقلى از مفاهیم و تصورات و مسائل نظرى باشد، چنین امرى بنابر اصولى که در مباحث شناخت ‏شناسى به اثبات رسیده است و در این نوشتار نمى‏توان به آن پرداخت، امرى ممکن است. و اگر منظور از ادراک، ادراک شهودى و قلبى باشد، این ادراک از جهان دیگر نیز با رعایت و انجام اصول و آداب سلوک عملى مقدور است، و انسان مى‏تواند به مرحله‏اى بار یابد که ظرفیت ادراک شهودى جهان دیگر را پیدا کند.

 

در نظام هستى عوالم گوناگونى هست که هر کدام داراى احکامى مى‏باشند. این احکام به لحاظ تفاوت عوالم، با یکدیگر فرق دارند، مثلاً عالم ناسوت یا طبیعت، احکام مخصوص به خود دارد و عالم برزخ احکام مختص به خود؛ و عالم قیامت آثار مربوط به خود. آدمى براى ورود و درک شهودى آن عوالم، باید به صورتى تبدل یابد که بتواند چنین ظرفیتى را پیدا کند. به همین جهت است که انسان با مرگ به تحولى دست مى‏یابد تا بتواند به عالم برزخ وارد گردد؛ و نیز بر اساس آیات قرآنى، باید تحولّى اساسى در مجموع عالم رخ دهد تا آمادگى درک و پذیرش احکام و آثار عالم قیامت را پیدا کند؛ از این رو مى‏توان گفت انسان ظرفیت پذیرش ادراک جهان غیر مادى رادارد؛ ولى به شرط آنکه بر اثر تحولات و تبدّلات، این قابلیّت را احراز نماید؛ چنانکه برخى از انسان ‏ها بر اثر انجام یک سلسله اعمال و آداب و قدم گذاشتن در وادى سیر و سلوک، ظرفیت فهم و ادراک عوالم بالاتر را در همین دنیا و قبل از مرگ و قیام قیامت احراز کرده، بسیارى از حقایق بر آن‏ها منکشف مى‏گردد. آن کس که از طریق تزکیه ‏ى نفس و تطهیر دل، سلوک خود را آغاز نموده است، منازل و مراتبى را طى کرده و مقاماتى را واجد مى‏گردد.

 

در اوّلین مرتبه، قادر به شناخت اسرار عالم ملک مى‏گردد... در مرتبه برتر، به اسرار عالم ملکوت پى مى‏برد... و مرتبه فراتر از این، رتبت آمادگى نظر بر جبروت و شایستگى نظر به عرش خداوند سبحان است. این مقام، نظیر مقام اشخاصى از قبیل حارثة بن مالک است که در جواب سؤال پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله که پرسید شب را چگونه صبح نمودى، پاسخ داد: "کانى انظر الى عرش الرحمن بارزاً"، گویى که عرش خداوند را آشکارا مشاهده مى‏کنم.[13]

 

آیا عقل انسان توان درک عالم برزخ و قیامت و نعمت ‏ها و عذاب ‏هاى آنها را دارد؟: در پاسخ باید گفت: بسیارى از حقایق هستى و خصوصاً حقایقى که در ماوراى جهان طبیعت وجود دارد، براى ما مجهول است. البته این ندانستن، بیشتر در کم و کیف و چگونگى آن حقایق است، ولى اصل آن حقایق را عقل و وحى در جاى خود اثبات کرده‏اند و ما نسبت به آنها آگاهى داریم. البته علم به کنه و ماهیت آن حقایق بسیار محدود است؛ مگر براى عده کمى که با سلوک عملى در همین دنیا به آن عالم راه یافته باشند و علم اجمالى آنها به علم تفصیلى تبدیل شده باشد و از این رو، سنخیّت و چگونگى بدن ‏هاى برزخى و... و نعمت و عذاب ‏هاى آن براى ما به صورت کامل و دقیق روشن نیست؛ در عین حال از مجموعه‏ى آیات و روایات و تحلیل ‏هاى عقلى مى‏توان دورنمایى از کم و کیف بدن برزخى و تصویر نعمت ‏ها و عذاب ‏هاى برزخى و قیامت ارایه نمود.[14] اگر بخواهیم عالم برزخ و عذاب و نعمت ‏هاى آن جا را  ترسیم کنیم مى‏توانیم به گونه ‏اى به لذت و یا نعمت ‏هاى موقع خواب "تشبیه" کنیم؛ انسان در عالم رؤیا واقعاً کارهایى انجام مى‏دهد، راه مى‏رود، سخن مى‏گوید، مى‏اندیشد و... . هرگاه این کارها را با زندگى عنصرى و مادى بسنجیم، فاقد حقیقت خواهد بود، ولى اگر از نسبت‏گیرى و مقایسه صرف نظر کنیم، باید گفت این کارها در ظرف رؤیا براى خود، حقیقتى دارند، زیرا خوشى‏ها، آرامش و آلام و دردهاى رؤیایى براى خود خالى از یک نوع واقعیت نیست و چه بسا حالات انسان در رؤیا، روى بدن عنصرى نیز اثر مى‏گذارد، حال اگر چنین زندگى رؤیایى واقعیت بیشتر و حقیقتى روشن‏ تر پیدا کند، باید نام آن را زندگى برزخى و مثالى نهاد. در آنجا ماده و عنصر یا مولکول و اتم وجود ندارد، ولى صور تمام موجودات جهان بى آن که ماده و وزنى در کار باشد، موجود است، مثلاً در عالم تصور، جهان و تمام اشیا را مى‏توانیم تصور کنیم، و همه ی آنها را پیش خود حاضر کنیم و واقعاً صورتى از آسمان و زمین و از دوست و رفیق را در خود مشاهده نماییم، حالا اگر آنچه را در جریان رؤیا و در عالم تصور از خود مشاهده مى‏کنیم، با واقعیتى بیشتر و حقیقتى روشن ‏تر تجلى کند باید نام آن را زندگى برزخى بگذاریم. از این جهت دانشمندان مى‏گویند در جهان برزخ، آثار ماده از قبیل گرمى و سردى، شیرینى و تلخى، شادمانى و غمگینى موجود است، هرچند خود ماده وجود ندارد در آنجا خوردن، آشامیدن، سماع و استماع، رؤیت و دیدن وجود دارد، اگرچه از ماده‏ اى که این امور در زندگى ما بر آن توقّف دارد، خبرى نیست.[15]

 

همان گونه که قبلاً اشاره گردید، از قرآن مجید و برخى روایات به دست مى‏آید که انسان بعد از انتقال به عالم آخرت، با نعمت ‏ها (و یا عذاب ‏هایى) مواجه خواهد شد که فراتر از تصور مى‏باشند و بسته به درجات ایمان و یا کفر و نفاق و تبهکارى افراد، متفاوت خواهند بود، مانند:

 

"فلاتعلم نفس ما اُخفى لهم من قرة اعین" نمى‏داند احدى آنچه را که از براى ایشان ذخیره و نهان شده است از روشنى چشم ‏ها.[16] و نیز  پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در حدیث مفصلى فرمود: "... و من صام من رجب اربعة عشر یوماً اعطاه اللَّه من الثواب مالاعین رأت ولا اذن سمعت ولاخطر على قلب بشر..."[17]

 

چنان که بخشى از همین مضمون در کلام امام صادق علیه السلام آمده است که "و من تصدق بصدقة فى رجب ابتغاء وجه اللَّه، اکرمه اللَّه یوم القیامة فى الجنّة من الثواب بما لاعین رأت ولااذن سمعت ولاخطر على قلب بشر"[18]

 

از این رو خداوند متعال بر اساس فضل و کرم خویش نعمت ‏هایى را به مؤمنان خواهد داد که نه چشمى آن را دیده و نه گوشى شنیده و نه بر قلب و عقل کسى خطور نموده است.

 

امام خمینى رحمه الله در مقام وصف نعمت ‏هایى بهشتى مى‏فرماید: از یکى از بزرگان اهل معرفت رضوان اللَّه علیه شنیدم که مى‏فرمود: در بهشت، جرعه و شربتى از آب، همه ‏ى لذت ‏هاى شنیدنى ‏ها را با انواع مختلفش (انواع موسیقى و الحان گوناگون)، و تمام لذت ‏هاى دیدنى ‏ها (صورت ‏هاى زیبا و رنگ ‏ها) را دارد، و سایر حواس هم به همین صورت مى‏باشند، حتى... به طوریکه هر یک از این لذت ‏ها به طور جداگانه درک مى‏شود.[19]

منابع، براى مطالعه بیشتر

1. امام خمینى (رحمه الله)، تفسیر دعاى سحر.

2. جوادى آملى، عبداللَّه، تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 13.

3. جوادى آملى، عبداللَّه، شریعت در آینه‏ى معرفت.

4. جوادى آملى، عبداللَّه، شناخت‏شناسى در قرآن.

5. جوادى آملى، عبداللَّه، عقل و ایمان و انسان‏شناسى.

6. حر عاملى (رحمه الله)، وسائل الشیعة، ج 7 .

7. سبحانى، جعفر، معاد انسان و جهان.

8. سجادى، سید جعفر، فرهنگ علوم فلسفى و کلامى، چاپ 1357 .

9. شعرانى، میرزا ابوالحسن، نثر طوبى یا دایرة المعارف لغات قرآن.

10. کاشفى، محمد رضا، خدا شناسى و فرجام ‏شناسى.

11. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 14.

 

 

[1] جوادى آملى، عبداللَّه، تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 13، ص 88 - 78.

[2] همان، ص 216.

[3] لیس الخبر کالمعاینة صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 378، ح 5788.

[4] جوادى آملى، عبداللَّه، حیات عارفانه امام على علیه السلام، ص 21.

[5] شریعت در آیینه ی معرفت، ص 179 - 178.

[6] ر.ک: تفسیر موضوعى، ج 13، ص 332 - 331.

[7] جوادى آملى، عبداللَّه، شناخت ‏شناسى در قرآن، ص 407.

[8] عقل و ایمان و انسان ‏شناسى، ص 16.

[9] شریعت در آیینه ی معرفت، ص 368.

[10] شریعت در آیینه ی معرفت، طبق نقل، عقل و ایمان و انسان ‏شناسى، ص 18.

[11] ر.ک: تسنیم، ج 2، ص 173 - 171.

[12] ر.ک: سید جعفر سجادى، فرهنگ علوم فلسفى و کلامى، چاپ 1357؛ نثر طوبى یا  دایرة المعارف لغات قرآن.

[13] جوادى آملى، عبداللَّه، شناخت ‏شناسى، ص 410 - 409.

[14] محمد رضا کاشفى، خدا شناسى و فرجام ‏شناسى، ص 100 - 98.

[15] سبحانى، جعفر، معاد انسان و جهان؛ تفسیر نمونه، ج 14، ص 321؛ کاشفى، محمد رضا، خدا شناسى و فرجام ‏شناسى، ص 944.

[16] سجده، 17.

[17] حر عاملى، وسائل الشیعة، ج 7، کتاب الصوم، ص 353.

[18] همان، ص 354، حدیث 10.

[19] امام خمینى(رحمه الله)، تفسیر دعاى سحر، ص 44.



ادامه مطلب
سه شنبه 23 آبان 1396  - 9:00 AM

خلاصه پرسش

این که گفته مى‏شود: "نیت اگر پاک باشد، کافى است و دیگر به اسبابى مثل ادعیه و زیارات نیازى نیست"؛ آیا صحیح است؟

پرسش

اینکه گفته مى‏شود: "نیت اگر پاک باشد، کافى است و دیگر به اسبابى مثل ادعیه و زیارات نیازى نیست"؛ آیا صحیح است؟

پاسخ اجمالی

این یکى از القات شیطانى براى دور کردن انسان‏ها از ادعیه و زیارات و سایر فعالیت‏هاى دینى است؛ زیرا اقدام به دعا و توسل به وسایلى چون ائمه معصومین‏ علیهم السلام به دستور مستقیم خداوند، بر عهده ی انسان آمده است و سبب جلاى قلوب و الگوگیرى از راه و روش ایشان‏ علیهم السلام و ارتباط هر چه بیشتر با این بزرگواران مى‏گردد. در عین این که صِرف دعا و توسل ظاهرى، نمى‏تواند مثمر این ثمرات عالى گردد و همراهى آن با دل ضرورى و لازم است. یعنى انسان با نیت خالص باید دعا کند و به این وسایط الهى متوسل گردد تا علاوه بر رفع مشکلات و حوائجش، دل را نیز جلا بخشد و در پرتو ارتباط با اولیا اللَّه ‏علیهم السلام، سیره و صورت خود را پیراسته نماید. از این رو باید گفت: نیت خالص و توسل و زیارات و خواندن ادعیه همه، علل ناقصه و جزء العلة براى تعالى و تکامل انسان‏اند و وجود یکى ما را از استفاده از دیگرى بى نیاز نمى‏کند؛ و به تعبیر دیگر، اثبات شى‏ء، نفى ماعداه نمى‏کند. یعنى اگر گفته مى‏شود: "نیت خالص لازم است." یا گفته شود: "توسل و زیارات و ادعیه لازم است." به معناى کفایت یکى از دیگرى نیست. بله! اگر نیت صادقى داشته باشد، لکن از انجام و اعمال آن عاجز مانده است، خداوند به لطف و کرم خویش، ثوابِ کار را نیز براى او مى‏نویسد؛ لکن نمى‏توان این اصل را به مواردى که فرد توان انجام فعل را دارد، اما مسامحه کرده و ترک مى‏کند، تعمیم داد؛ بلکه این گونه افراد خود را مى‏فریبند! چنان که تصور آب خوردن یا نیت آب خوردن بدون نوشیدن آب، سیرابى نمى‏آورد!

پاسخ تفصیلی

افعال ارادى و اختیارى انسان برخاسته از "نیت" او هستند. توضیح این که، انسان عاقل اول نسبت به فعل مقصود و مطلوب، علم پیدا مى‏کند و سپس مزایا و ثمرات مثبت و منفى آن را بررسى کرده و بعد نسبت به اقدام (اگر براى او نافع یا مطابق میلش باشد) یا ترک آن (اگر براى او مضر باشد یا مطابق میلش نباشد) تصمیم مى‏گیرد؛ بعد نسبت به ترک یا فعل آن گرایش پیدا کرده قصد ترک یا فعل آن عمل را مى‏کند، و بعد نیت خودش را تحقق مى‏بخشد. به تعبیرى، علم به طور کلى، علم به مزایا و معایب آن، گرایش به ترک یا انجام آن، قصد آن، تهیه اسباب کار، قدرت جسمانى و فکرى و روحى، صدور فعل یا ترک فعل. از این رو هیچ فعل یا ترک اختیارى انسان بدون نیت تحقق پیدا نمى‏کند، گرچه ممکن است خود انسان از این امر غافل باشد.

 

در جاى خود به تعالى همّت و ارتقا نیات، در امور دینى، تخلیص آن از شوائب دنیوى تأکید و سفارش گردیده است؛ از این رو مى‏توان خود نیت را نیز از جمله افعال اختیارى انسان که قابل اصلاح و تعالى است، محسوب نمود. اثر تعالى و اصلاح نیت در گفتار و رفتار و عکس العمل‏هاى او متبلور مى‏گردد و برعکس دون همتى افراد نیز در گفتار و کردار و حالات آنها ظاهر مى‏شود. پس نیت و اصلاح آن، نقشى اساسى در جهت بخشى کردار و گفتار و حالات انسان دارد.

 

اما نکته اینجا است: آیا نیت و اصلاح آن، ما را از انتخاب افعال شایسته کفایت مى‏کند و نیازى به اقدام بر آنها نیست؟! روشن است که هیچ عاقلى جواب مثبت به این سؤال نمى‏دهد.

 

زیرا امکان ندارد که انسان به صِرف نیت تعلیم و تعلم خالصانه، عالمِ و مخلِص شود؛ و یا به صِرف تصور غذا و نیت تناول آن، سیر و قوى گردد!

 

در مورد سؤال نیز چگونه ممکن است کسى نیت خود را پاک کند، اما هیچ ارتباطى با خدا (از راه دعا) و اولیا و محبان او (از راه زیارت و توسل) برقرار نکند؟! نیت خود را براى چه پاک کرده است و از چه؟! آیا نیت خود را از توسل و زیارت ائمه‏ علیهم السلام و دعا و راز و نیاز پاک کرده است؟! مگر این ها العیاذباللَّه ارجاس و پلیدی اند که نیت خود را از آنها پاک نماید؟! متأسفانه از ظاهر سؤال و این گونه القاءات شیطانى چیزى جز این برداشت نمى‏شود و این امر از جهات عدیده‏اى باطل است:

 

1. ترک کارى مثل دعا و زیارت، خود نیازمند نیت است و بدون آن، این دو ترک نمى‏شوند. پس باید پرسید: نیت شما در ترک دعا و زیارات چیست؟! به چه ملاک‏هایى احساس کفایت و بى نیازى از این دو امر مى‏کنید؟! ما که براى این دو پرسش پاسخى قانع کننده نمى‏یابیم.

 

2. خداوند متعال که ما نیت خود را براى او پاک کرده‏ایم! به ما دستور دعا و توسل و زیارت داده است؛ چنان چه مى‏فرماید: "مرا بخوانید، من اجابتتان مى‏کنم، همانا هر آن که را از عبادت من استکبار ورزد، او را با سرافکندگى به جهنم داخل مى‏کنم."[1] و همان گونه که مى‏فرماید: "به خدا چنگ زنید."[2] مى‏فرماید: "به ریسمان الهى چنگ زنید و متفرق نشوید."[3] و نیز مى‏فرماید: "اى کسانى که ایمان آورده‏اید، از خدا  بترسید و تقوا پیشه کنید، به سوى او دستاویزى بجویید و در راه او تلاش کنید، امید آنکه رستگار شوید."[4]

 

احادیث مختلفى از ائمه‏علیهم السلام رسیده است که: "ما (حبل الهى) و ما (وسیله) او هستیم."[5] روشن است که از مهمترین راه‏هاى چنگ  زدن به این بزرگواران زیارت و گرامیداشت قبور و موالید و وفیات ایشان است تا از این طریق بتوانیم با ایشان ارتباط برقرار کرده و از طریق ایشان رفع حوائج و مشکلات دینى و دنیوى خود را از خدا طلب کنیم.

 

3. توسل به شفیع در امور خطیر امرى عقلایى است که در تمامى جوامع متداول است و چه بسا در امور روزمره بارها از آن استفاده مى‏کنیم. عدم توسل به شفیع، در عین نیاز به آن، عاملى جز استکبار و خود محورى ندارد. هیچ مؤمن صادقى بى نیاز از این ارتباط با اولیا اللَّه نیست، زیرا اگر کسى قصد جدّى تکامل و اصلاح و تربیت را دارد، لاجرم باید از تعالیم و هدایت‏ها و عنایت‏هاى این بزرگواران بهره گیرد تا بتواند به سرمنزل مقصود بار یابد و رمز دستور خدا به توسل به ایشان هم در همین نکته نهفته است وإلا آن بزرگواران هیچ نیازى به توجه و احترام و تکریم و زیارت و توسل ما ندارند.

 

4. دعا و زیارت جلاى قلوبند، و هر که خود را از این دو محروم کند، از فیوضات کثیرى به دور مى‏افتد، بلکه ترقى و تعالى او غیر ممکن مى‏شود و سرانجامى جز خلود در آتش نخواهد داشت![6]

با توجه به مطالب گذشته، به این نتیجه مى‏رسیم:[7]

1.توسل و زیارت و دعا از جمله اعمال اختیارى انسان‏اند که بدون "نیت" صدور آنها ممکن نیست.

2. حسن نیت و تعالى آن تأثیر مستقیمى بر حسن افعال انسان از جمله این امور دارد.

3. اقدام بر حسن یکى ما را از تحسین دیگرى بى نیاز نمى‏کند: یعنى براى تعالى انسان هم "حسن فاعلى" (حسن نیت) شرط است و هم حُسن فعلى (کار خوب باید انتخاب شود.) به تعبیر دیگر، حسن نیت و حسن فعلى هر دو جزء العله‏اند و وجود و اصلاح یکى ما را از انجام و اصلاح دیگرى بى نیاز نمى‏کند. پس ما براى تعالى و تکامل خود به اصلاح و تعالى هر دو نیازمندیم.

 

حال ممکن است شخصى به برخى احادیث تمسک نموده و آنها را نقضى براى مطالب فوق بپندارد؛ از جمله آنجا که، مثلاً پیامبر صلى الله علیه وآله مى‏فرمایند: "اى ابوذر! قصد کار نیک کن هرچند انجامش ندهى."[8] یا مى‏فرمایند: "نیّت مؤمن بهتر از عمل او است."[9] یا امام  على علیه السلام مى‏فرمایند: "بسا نیتى که از عملى رساتر است."[10] یا ایشان مى‏فرمایند: "خداوند متعال به سبب نیکویى نیّت و پاکى درون، هر کس از بندگانش را که بخواهد به بهشت مى‏برد."[11] و... .

 

این گونه احادیث در صدد بیان اهمیت نیت کار خیر داشتن است و هیچ دلالتى بر کفایت از عمل در هنگام توان بر صدور آن ندارد. به عبارتى تأکید دارند که همیشه همّ و غمتان انجام کار خیر باشد و نیت کار شر را از ذهن دور کنید. خود این امر سبب مى‏شود که رغبت انسان به کارهاى خیر بیشتر شده و فکر شر و انجام آن از سرش بیرون رود. از این رو وعده‏هاى فراوانى بر نیت خیر و ضرورت اصلاح و تعالى آن داده‏اند، مثلاً مى‏فرمایند: "ر کس به بستر خود رود و نیتش این باشد که نماز شب بخواند، اما خوابش برد تا صبح شود، آنچه در نیتش بوده براى او نوشته شود و خوابش صدقه‏اى از جانب پروردگارش براى او باشد."[12] و امام  صادق علیه السلام: در حقیقت خداوند یارى خود به بندگان را به اندازه نیت‏هاى آنان قرار داده است، پس هر که نیتش درست باشد، یارى خدا به او کامل رسد و هر که نیتش کاستى داشته باشد، یارى خدا نیز به همان اندازه کاستى دارد."[13]

 

حدیث اول اشاره به مواردى است که انسان واقعاً قصد انجام کار خیرى را دارد اما توان انجام آن را ندارند و یا فرصت انجام آن را نمى‏یابند و حدیث دوم اشاره و تأکید بر حسن نیت بر خداوند است و این که اگر دعا مى‏کند و امیدى به خدا مى‏بندد، به اجابت و عنایت خدا مطمئن باشد و در اجابت او و امداد او تردیدى به دل راه ندهد؛ به علاوه امور عالى و مهم را از خدا مطمئن باشد و در اجابت او و امداد او ، تردیدى به دل راه ندهد؛ به علاوه امور عالى و مهم را از خدا امید داشته باشد نه امور پست و بى ارزش را. از این رو اگر احادیث نیت، در کنار احادیثى که بر زیارت قبور اولیا اللَّه و توسل به ایشان و یا بر اهمیت دعا و تأکید بر آن، دلالت دارند، نهاده شود، این امر محرز مى‏شود که تأکید بر یکى به معناى بى نیازى از دیگرى نیست. بله! اگر کسى واقعاً قصد خیرى داشت اما در انجام آن موفق نشد، خدا به کرم خود ثواب آن کار را به او مى‏دهد، بر خلاف نیت شر که تا اعمال نشود، عقابى ندارد گرچه آن هم بر روح انسان اثر منفى خواهد نهاد.

منابع و مآخذ

1. رى شهرى، محمد، ترجمه شیخى، محمد رضا، میزان الحکمة، ج 13، مؤسسه فرهنگى دارالحدیث، چاپ2، 1379 ، قم، ص 6585 - 6560.

2. کاشانى، ملا محسن، المحجة البیضاء، ج 8، مؤسسه نشر اسلامى، قم.

3. مصباح یزدى، محمد تقى، آموزش عقاید، ج 3، سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ14،  1375 ، قم، درس 56 - 54، ص 149 - 126.

4. مصباح یزدى، محمد تقى، اخلاق در قرآن، ج 1، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى رحمهم الله، چاپ8، 1376 ، قم، ص 174 - 95.

 

 


 

[1] فصلت، 60.

[2] نساء، 146 و 175؛ حج، 78.

[3] آل عمران، 103.

[4] مائده، 35؛ اسراء، 57.

[5] تفاسیر مختلف ذیل آیات فوق.

[6] فصلت، 60.

[7] رى شهرى، محمد، ترجمه شیخى، حمیدرضا، میزان الحکمة، ج 13، ح 20976، ص 65755.

[8] رى شهرى، محمد، ترجمه شیخى، حمیدرضا، میزان الحکمة، ج 13، ح 20976، ص 65755.

[9] همان، ح 20978، ص 6577.

[10] همان، ح 20998، ص 6579.

[11] همان، ح 21015، ص 6583.

[12] همان، ح 20977، ص 6575.

[13] همان، ح 20985، ص 6576.



ادامه مطلب
سه شنبه 23 آبان 1396  - 8:59 AM

خلاصه پرسش

چگونه تحصیل دروس حوزوی در حوزه های علمیه برای افرادی که سن شان بالا رفته است ممکن است؟

پرسش

می خواهم از مسئولان بپرسم شخصی مثل من که تا به حال در ظلمت و گمراهی بوده و حالا به خواست پروردگارش راه یافته است هرچند کمی دیر است و سنم گذشته اما الان خواسته اش این است که به حوزه برود و درس فقه بخواند، تکلیفش چیست؟ آیا باید منصرف شود؟

پاسخ اجمالی

در هیچ سنی و هیچ زمانی تعلیم و تعلم دیر نیست، بقول معروف ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است، پیامبر عظیم شأن در این رابطه می فرماید: «تحصیل علم بر هر مسلمانی واجب است آگاه باشید که خداوند دانش پژوهان را دوست دارد. »[1]


و همچنین در روایات دیگری امام صادق علیه السلام می فرماید: «تحصیل علم در هر حالی واجب است»[2].


فرمایش پیامبر (ص) و امام صادق (ع) نشان دهنده ی این مطلب است که سن زیاد مانع تحصیل علم نیست. دانشمندان بزرگ ما همواره تا واپسین لحظات زندگی خود به تحصیل علم و دانش مشغول بودند. از ابورحیان بیرونی نقل شده که ایشان چند لحظه قبل از وفاتشان به کسب علم و سؤال مشغول بودند، و در پاسخ به این سؤال که این هنگام  احتضار چه وقت سؤال است؟ گفتند: اگر این مطلب را بدانم و بمیرم بهتراست یا نادانسته بمیرم؟


اگر چه فرمایش پیامبر (ص) و امام صادق (ص) تمام علوم را در برمی گیرد ولی علوم دینی از اهمیت بیشتری برخور دارند. زیرا تحصیل بعضی از علوم غیر دینی مباح، بعضی مستحب و بعضی دیگر واجب است، اما علوم دینی همیشه واجب است منتهی گاهی به صورت  واجب عینی و گاهی واجب کفائی.


روزی پیامبر (ص) به مسجد رفتند و با دو گروه برخورد نمودند که گروهی در حال تعلیم و تعلم و گروهی در حال عبادت بودند، پیامبر(ص) فرمودند:«هر دو گروه به خوبی و نیکی (مشغول) هستند، آن گروه خدا را می خوانند و این گروه علم می آموزند و به نادانان یاد می دهند این گروه برترند (چون) من برای یاد دادن فرستاده شده ام».[3]


در حدیثی دیگر پیامبر(ص) می فرماید: «هر کس مرگش فرا رسد و در حالی که در جستجوی دانش دینی برای زنده نگه داشتن اسلام باشد فاصله او و پیامبران در بهشت تنها یک درجه خواهد بود[4].


پس بنا براین هیچ زمانی برای آموختن، مخصوصا آموختن علوم دین دیر نیست.


اما اگر منظور شما از گذشتن سن مشکلات پذیرش حوزه علمیه برای افراد با سنین بالا است، باید قبول کنیم که به هر حال هر نظام آموزشی باید مقررات خاص خود را داشته باشد تا از بی قانونی افراد فرصت طلب جلوگیری شود. شما می توانید با مراجعه به پذیرش حوزه مشکل خود را مطرح کنید. اگر شرایط آنها را داشتید که رسما پذیرش می شوید[5] و در غیر این صورت می توانید بدون داشتن پرونده به کسب علوم دینی بپردازید. هم اکنون افراد بسیاری هستند که بدون داشتن پرونده در مدیریت حوزه، به کسب علم مشغولند و از اساتید و امکانات آموزشی حوزه استفاده می کنند.


البته مشکلاتی چون امرار معاش و مخارج سنگین زندگی ممکن است فکر شما را مشغول کند اما در این رابطه نیز روایاتی زیادی هست که می فرماید: خداوند روزی اهل علم را تضمین کرده از جمله ی آنها حدیثی است که پیامبر اکرم(ص)می فرماید: «کسی که صبحگاه به دنبال علم برود ملائکه بر او سایه می افکنند و در معیشت او برکت داده می شود و از روزی او چیزی کاسته نمی شود» .[6]


البته می شود برای کسب در آمد، در کنار تحصیل به کارهای جزئی مشغول شد و نداشتن پرونده در حوزه فقط شما را از مزایای مادی آن محروم می کند.

 

 


[1]الکافی ج : 1 ص : 30- کِتَابُ فَضْلِ الْعِلْمِ "قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ أَلَا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ
[2]  بحار ج 1، ص 171. قَالَ ابوعبدالله(ع): طلب العلم فریضة فی کل حال.
[3]  آئین دانشوری ص 19(ترجمه المراد من صیغه المرید)(به نقل از احیاء علوم الدین ج 1 ص 80) و بحار جلد 1 ص 184: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص):... کلا المجلسین الی خیر اما هولاء فیدعون الله و اما هولاء فیتعلون و یفقهون الجاهل هولاء افضل، بالتعلیم ارسلت
[4]  آئین دانشوری ص 19 به نقل از تفسیر رازی، ج 2، ص 180. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: من جاء ه الموت و هو بطلب العلم الدینی لیحیی به الاسلام کان بدینهو بین الانبیا درجة واحدة فی الجنة
[5]  برای آگاهی از نحوه ی پذیرش در حوزه های علمیه مراجعه شود:
http://hawzahnews.com/ads/modiriyate-hozeh/web/
[6]  بحار، ج 1، ص 184. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص "من غدا فی طلب العلم اظلت علیه الملائکة و بورک له فی معیشته و لم ینقص من رزقة"



ادامه مطلب
سه شنبه 23 آبان 1396  - 8:59 AM

خلاصه پرسش

نصب تابلو های تصویر انسان و حیوان در داخل مسجد چه حکمی دارد؟

پرسش

نصب تابلوی عصر عاشورا ( اثر استاد محمود فرشچیان) در داخل مسجد به طرزی که رو به روی نمازگزاران نباشد از نظر شرعی چه حکمی دارد ؟

پاسخ اجمالی

برای دست یابی به پاسخ توجه به نکاتی ضروری است:


1- فقها فرموده اند: نماز خواندن در چند جا مکروه است که از آن جمله است: روبروى عکس و مجسمه ی چیزى که روح دارد، مگر آن که روى آن پرده بکشند، و در جایى که عکس باشد اگر چه روبروى نمازگزار نباشد[1]، پس نماز خواندن در جایی که تابلو های عکس انسان و حیوان در محل نمازگزار باشد اعم از آن که آن محل مسجد باشد یا غیر مسجد و اعم از این که آن تصویر رو به روی نماز گزاران باشد یا در جهت دیگر، مکروه است و بهتر است که در موقع نماز روی آن پوشانده شود.


2- هم چنین فقها در باره ی نقاشی کردن صورت انسان و حیوان در مساجد، فرموده اند:


امام خمینى «قدس سره»: بنا بر احتیاط واجب مسجد را به طلا نباید زینت نمایند و هم چنین نباید صورت چیزهایى که مثل انسان و حیوان روح دارد در مسجد نقش کنند. و نقاشى چیزهایى که روح ندارد، مثل گل و بوته مکروه است.


آیت الله العظمی بهجت: بنا بر احتیاط واجب مسجد را به طلا نباید زینت نمایند و هم چنین نباید صورت چیزى را نقّاشى کنند و بکشند، مخصوصاً چیزهایى که مثل انسان و حیوان روح دارد که در غیر مسجد هم اشکال دارد و احتمال دارد نماز خواندن در این مساجد هم مکروه باشد، ولى نوشتن قرآن و احادیث صحیحه در مسجد مانعى ندارد.[2]


آیت الله العظمی فاضل: بنا بر احتیاط واجب مسجد را به طلا نباید زینت نمایند و هم چنین نباید بنا بر احتیاط صورت چیزهایى که مثل انسان و حیوان روح دارد در مسجد نقش کنند. و نقاشى چیزهایى که روح ندارد، مثل گل و بوته مکروه است.


آیت الله العظمی مکارم: مسأله تزیین کردن مسجد به طلا اشکال دارد و هم چنین احتیاط آن است که صورت چیزهایى که روح دارد مثل انسان و حیوان در مسجد نقش نکنند.


آیت الله العظمی سیستانى: احتیاط واجب این است که مسجد را به طلا زینت نکنند و احتیاط مستحبّ آن است که به صورت چیزهایى که مثل انسان و حیوان روح دارد زینت نکنند.[3]


3- حکم نصب تصاویر و عکس در مساجد چیست ؟


آیت الله العظمی خامنه ای در پاسخ به سؤالی در رابطه با نصب عکس در مساجد فرموده اند: اشکالی ندارد. لکن اگر در شبستان باشد بهتر است هنگام نماز، به طریقى روى آن پوشانده شود.[4]


در ذیل به نمونه هایی از سؤالاتی که از امام خمینی "قدس سره" در این باره شده است و جواب های معظم له توجه فرمایید:


1- در رساله ی آن جانب، نقاشی و تصویر در مساجد به احتیاط واجب منع شده است، آیا این منع شامل عکس هم می شود یا نه؟


جواب: شامل نیست.


2- امروزه در بعضی از مساجد و یا مکانهایی که نماز جمعه اقامه می شود، عکس ها و پوستر هایی روبروی نمازگزاران نصب می شود، آیا نماز خواندن در این مکان ها اشکال دارد؟


جواب: نماز صحیح است، هر چند در مقابل نمازگزار بودن آن کراهت دارد و کراهت رفع می شود به این که روی آن را به وسیله ای بپوشانند.


3- آیا در مقابل نمازگزار حرام است که عکس مکه باشد؟ عکس های غیر از عکس مکه چطور؟


جواب: حرام نیست و اگر تصویر ذی روح باشد مکروه است.[5]


4- عکس های شهدا که در مساجد می زنند و... ، چه حکمی دارد؟


ج: اشکال ندارد.[6]-[7]

  


[1] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏1، مسأله 898
[2] جامع المسائل (للبهجة)، ج‏1، ص 547.
[3] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏1، مسأله 908.
[4] همان، ص، 509، س 375.
[5]  استفتائات امام خمینی (ره)، ج 1، ص 150، س 79، 80 و 81.
[6]  همان، ج 3، ص 570، س 3.
[7] - نمایه ی مرتبط: حکم شرعی عکس های منسوب به امامان، سؤال 635.



ادامه مطلب
سه شنبه 23 آبان 1396  - 8:58 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 22

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 54276
تعداد کل پست ها : 341
تعداد کل نظرات : 0
تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396 
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 8 خرداد 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی