عاشورا و نهضت امام حسین از دیدگاه عرفا(سنائی)
عاشورا و نهضت امام حسین از دیدگاه عرفا(سنائی)
عارفان، امام حسين(ع) را جزو مصاديق انسان كامل ميدانند. از اين نظر موقعيت آن حضرت نزد ايشان از حد امام يا رهبر اجتماعي بسيار فراتر مي رود؛ زيرا اگر امام از نقطه نظر سياسي مسئول اداره امور مسلمانان است، انسان كامل درباره كل هستي مسئوليت دارد. به تعبير ديگر انسان كامل جانشين خدا در روي زمين است و اگر از بين برود نظام هستي و حيات از بين مي رود. از اينرو ايشان به حادثه عاشورا به عنوان واقعهاي مينگرند كه انسان كامل در آن حضور داشته است.
وقتي سخني از عرفا به ميان ميآيد، مراد نگاه شهودي به موضوعي از قبيل امام حسين(ع) و قيام عاشورا است. حادثه عاشورا را مي توان از جوانب مختلف مورد بررسي قرار داد اما از اين زاويه نيز مي توان آن حادثه را مورد سنجش قرار داد. به تعبير ديگر در نگاه عرفاني به عاشورا درصدد پاسخگويي به اين سئوال هستيم كه از نقطه نظر شهودي اين حادثه چگونه ارزيابي ميشود؟
عموما عارفان در تحليل عرفاني يك حادثه مساله بصيرت دروني را مد نظر قرار ميدهند. بصيرت از نظر عرفاني عقلي است كه با نور قدسي منور شده و از طريق هدايت الهي به روشنگري رسيده است لذا دچار خبط و خطا نميشود و همواره حقيقت را پيدا و نمايان ديده و باطل را نابود و زايلشدني مييابد. البته دارندگان چنين بصيرتي هيچ وقت دچارحيرت ناپسند نمي شوند بلكه اساسا شك وترديد به وجود ايشان راه نمييابد.1 پس در اين رهيافت، پژوهنده در صدد دستيابي به حقيقت از نظر نقطه نظر شهودي است. به تعبير ديگر او درصدد فهم حقيقت يك پديده است چنين امري را معرفت نيز گويند كه امري شبيه به بصيرت است.2 اينك در صدديم تا عاشورا را از اين نقطه نظر مورد بررسي قرار دهيم.
در نگرش عرفاني به عاشورا، نظرات و مقامات عرفاني مورد توجه قرار گرفته و همه اركان و مولفه هاي عرفان در باب اين مورد تبيين شده است. در اين صحنه هريك از افراد عاشورا هم به عنوان مصداق يك مؤلفه عرفانياند و هم به عنوان نماد آن؛ به گونهاي كه هيچ يك از عناصر مؤثر در سلوك عرفاني نيست كه مورد توجه قرار نگرفته باشد. امام حسين(ع) به عنوان قطب عرفان و ساير بزرگواران نقش هاي ديگر را عهده دار هستند. البته عموم عارفان از هر دين و مسلك و مذهبي به عاشورا از اين زاويه نگريستهاند. اما موضوع اين مقاله بررسي رهيافت عارفان مسلمان است. در ضمن هدف نگارنده بررسي نظرات همه عارفان نيست بلكه از خيل عرفا تنها عارفان مشهور و بر جسته مورد توجه قرار گرفته است.
1) سنايي غزنوي و مبارزه ظلمتستيزان با ظلمتپرستان
حكيم سنايي (متوفي 525يا545 ه. ق) با كمال ارادت به خاندان پيامبر(ص) اميد داشت كه اين ارادت به آنان و بيزاري از بني اميه موجب رستگاري او شود و با دوستي علي(ع) و دو فرزندش حسنين(ع) به بهشت برين وارد گردد.
دو سبب را اميد ميدارم گرچه آلوده و گنهكارم
كه نجاتم دهي بدين دو سبب زين چنين جمع بيخبر يارب
آن يكي حب خاندان رسول حب آن شير مرد جفت بتول
و آن دگر بغض آل بوسفيان كه از ايشان بدو رسيد زيان
مر مرا زين سبب نجات دهي وز جهنم مرا برات دهي
مايه من به روز حشر اين است ظن چنان آيد كه اين دين است3
ادبيات فوق بيان كننده دو اصل تولي و تبري است، تولي نسبت به حسين(ع) و تبري از يزيد و قاطبه بني اميه. مضاف بر اين كه محبت حسن(ع) و حسين(ع) مايه نجات و دستيابي به بهشت الهي است.
هشت بستان را كجا هرگز تواني يافتن
جز به حب حيدر و شبير و شبر داشتن 4
او بر اين باور بود كه براي سخن گفتن از حسنين(ع)، بايد حال و خلق و خوي حسيني داشت.
چند گويي زحال خير كه قال قال بيحال عار باشد و شين
چون سنايي ز خود نه منقطعي چه حكايت كني ز حال حسنين5
سنايي بر اين نظر اعتقاد داشت كه مدعي پيروي از اهل بيت بايد از هر جهت خود را آماده كند تابه اخلاق نيكو متخلق شود
دعوي ايمان كني و نفس را فرمان بري
با علي بيعت كني و زهر پاشي بر حسن6
سنايي به حدي نسبت به يزيد و دار و دستهاش ابراز احساس بيزاري ميكند كه بيعت كنندگان با يزيد را يزيدي ديگر ميخواند و الا انسان داراي وجدان سالم هرگز حاضر نمي شود با يزيد بيعت كند چه رسد به انسان مؤمن.
دين حسين توست، آز و آرزو، خوك و سگ است
تشنه اين را ميكشي و آن هر دو را ميپروري
بر يزيد و شمر ملعون چون همي لعنت كني
چون حسين خويش را «شمر» و «يزيد» ديگري...
گرد جعفر گرد، گر دينجعفري خواهي همي
زانكه نبود هر دو: هم دينار و هم دينجعفري7
در مقابل نگرشي كه به يزيد و شمر دارد امام حسين(ع) را سرآمد همه شهيدان تاريخ مي داند.
سراسر جمله عالم پرشهيد است
شــهــيدي چـون حسيــن كربلا كو 8
سر بر آر از گلشن تحقيق تا در كوي دين
كشـتـگان زنده بيـني انجــمن در انجــمن
در يكيصف، كشتگان بيني به تيغي چون حسين
در دگرصف، كشتگان بيني به زهري چون حسن9
از ديدگاه سنايي غزنوي عامل و علت پيدايي قيام عاشورا آن بوده است كه گروهي دنياخواه، تاب تحمل شخصيت لامكاني حسين(ع) را نداشتند و به همين دليل از آنجا كه ظالمان ظلمتپرست، چشم ديدن نور خورشيد را ندارند و خفاشوار شبانگاهان بيرون ميآيند؛ لذا در صدد برآمدند خورشيد وجود امام حسين(ع) را به تاريكي بكشانند تا بدين وسيله در زندگي ديجور خود غوطهور شوندو هيچ مانع و رادعي در ميان نبينند.
لامكان گوي، كاصل دين اين است
سر بجنبان كه جاي تحسين است
دشمني حسين از آن جستهست
كه علي لفظ لامكان گفتهست10
اين گروه گمراه نه تنها با حسين(ع) چنين برخورد كردند بلكه پيش از او، با پدر گرامياش نيز همان رفتار را نمودند و فلسفه اصلي مخالفت با آنان با حضرت امير در همين نكته نهفته بود. البته سر نبرد علي(ع) با آنان را نيز در همين مسأله ميتوان جستجو كرد. زيرا هر ضربت شمشير علي(ع) كه بر فرق شبپرستان فرود ميآمد تا گستره نور الهي را وسيعتر كند و آدميان را از آن بيشتر بهرهمند سازد.
كافراني در اول پيكار شده از زخم ذوالفقار، فگار
همه را برزده علي صد داغ شده يكسر قرين طاغي و باغ11
چون آنان ضربات سهمگين علي(ع) را چه در عصر جاهليت و چه در زمان خلافتش متحمل شده بودند، لذا در سال 61 هجري در صدد انتقام بر آمدند تا بخشي از آن شكستها را جبران كنند و با شماتت حسين(ع) و خانواده و يارانش در صدد ضربه زدن بر آن حضرت(ع) بر آيند.
كين دل بازخواسته ز حسين شده قانع بدين شماتت و شين12
پس قتل حسين(ع) را بايد تاوان شكستهايي بدانيم كه جاهلان و ظلمتپرستان يزيدي از ذوالفقار علي(ع) متحمل شده بودند.
سنايي، با توجه به چنين نگرش عرفاني است كه يزيد و دار و دستهاش را مستحق لعن و نفرين دانسته و بدگويي از آنان را عامل و علت صدرنشيني آدمي در اين دنيا و عالم آخرت مي داند.
هركه بد گوي آن سگان باشد دان كه او شاه آن جهان باشد13
سنايي آشكارا و بيواهمه به يزيد و شمر لعن ميفرستد و آنان را ملعونان ابدي ميداند. سنايي در ضمن لعنتنامه خويش، نام جلادان را يك به يك ياد ميكند و نفرين خود را نثار آنان ميسازد و كارهاي آنان را بسيار شرمآور دانسته، آنان را محكوم كرده، مطرود اعلام ميدارد.
كربلا چون مقام و منزل ساخت ناگــه ابنزيـاد بر وي تاخت
سـرش از تـن به تيغ ببريدند و انـدر آن فعل سود ميديدند
علـيالاصـغـر ايـسـتاده بـه پاي وآن سـگان بـه ظـلم داده رضا14
سنايي در مواردي يزيد و دار و دستهاش را به قوم ثمود تشبيه كرده و بيان ميكند كه ايشان نيز همان كارهايي را انجام ميدهند كه قوم ثمود بدان مرتكب شده بود.
عمرو عاص و يزيد و ابن زياد همچو قوم ثمود و صالح و عاد
بر جـفا كرده آن سگان اصرار رفتـه از حقـه بر ره انـكـار
هيچ نــاورده در ره بـيداد مصطـفي را و مـرتضي را ياد
يكسـو انداخته مـجـامـله را زشـت كـرده ره مـعـامله را
كـرده دوزخ براي خويش معد بـوالـحكم را گزيده بر احمد
راه آزرم و شـرم بـربـسـته عـهد و پيمان شرع بشكسته15
اما البته در ميان آدميان، كساني هستند كه چون دل تاريك و خدا ناشناسي دارند از عرفان اندك بهره اي نبرده اند، خود را به ثمن بخسي به دنيا مي فروشند و در صف يزيديان قرار مي دهند. لذا، آدم خيره سر است. هر كسي به ريختن خون امام حسين(ع) راضي باشد البته مستحق لعن و نفرين نيكان و عارفان خواهد بود.
خيره راضي شود به خون حسين
كه فزون بود وقعش از ثقلين16
بنابر اين هر كسي كه پيرو آدمهاي پليدي چون يزيد و عمرو عاص باشد و به پيروي آنان افتخار كند، يقينا در دنيا نه تنها از دعاي خير صاحب نفسان محروم خواهد بلكه نفرين و لعن آن ها را، هم در دنيا و هم در آخرت شامل حال خود خواهد كرد.
پس تو گويي يزيد مير من است عمروعاص پليد پير من است
آنكه را عمرو عاص باشد پير يا يزيد پليد باشد ميــــر
مستحق عذاب و نفـرين است بدره و بدفعال وبددين است17
نه تنها يزيد و دار و دستهاش در دنيا و آخرت مستحق عذاب خدا و نفرين اولياي خدا هستند؛ بلكه هر كسي كه به نا حق از آنان به نيكي ياد كند نيز، در زمره آنان خواهد بود:
لعنت دادگر بر آن كس باد كه مر او را كند به نيكي ياد18
اما البته عارفان و اولياي الهي و سالكان طريقت، ثنا و ستايش بر حسين(ع) و ياران فداكار و عارف او را وظيفه طريقتي خود مي دانند و از اين جهت همراهي و همگامي خود را با كساني اعلام ميكنند كه با نور الهي راه مي پيمايند و بر سر نيزه نداي قرآن سر ميدهند.
ثناي حسين(ع) و ياراني و لعن و نفرين يزيد و دار و دسته اش، در واقع استمرار مبارزه نيروهاي متضادي است كه از ابتداي خلقت آدمي تا به امروز وتا پايان جهان ادامه دارد. لذا موضع آدمي نسبت به يزيد و يا نسبت به امام حسين(ع) دور نمي شودو همگامي با آن را عين طريقت به سوي حق مي دانند و بر آن پافشاري ميكنند.
از سنايي به جان مير حسين
صد هزاران ثناست دايم دين19
در همين راستا، لعن و نفرين بر يزيد و شمر و ياران آنها، در نگرش عرفاني معنا ومبنا پيدا ميكند. سنايي با اشاره به همين دليل اعلام موضع آنچنان ميسرايد.20
ياد فاجعه كربلا، قوت قلب رهپويان وصال
سنايي براي تأكيد بر لزوم تحمل رنج و بلا در انجام دادن اعمال ديني و نيز تحمل سختي هاي مراحل طريقت، از حسين بن علي(ع) مدد مي جويد و تجربه تاريخي (در عرصه عرفان) آن حضرت و يارانش را الگويي تكرارناپذير ميداند و بدينلحاظ مطالعه داستان عاشورا را بر خود و رهپويان حقيقت فرض ميداند.
تا ز سر شادي برون ننهند مردان صفا
پاي نتوانــند بـردن بــر بساط مصطفي
خرمي چون باشد اندر كوي دين كز بهر مل
خون روان كردند از حلق حسين در كربلا
از براي يك بلي كاندر ازل گفته ست جان
تا ابد اندر دهد مرد «بــلي» تن در بــــلا21
بدين ترتيب سنايي، حسين(ع) و شهادت او را الگوي منحصر به فردي ميداند كه فراروي سالكان طريقت، قرار گرفته است.
سراسر، جمله عالم، پرشهيد است
شهيدي چون حسين كربلا كو22
الگونمايي عاشورا از ديدگاه سنايي، نه تنها به سبب فداكاري عارفانه است كه حسين آن را به منصه ظهور رسانده است، بلكه علاوه بر آن عارفان و به ويژه سنايي و حسين(ع) و يارانش رابه عنوان كساني مي شناسد كه مرگ پيش از مرگ طبيعي را تجربه كرده اند؛ چه از اين ديدگاه اوليا و مردان خدا آناناند كه در اين نشئه، مرگ نفس خود را ديدهاند؛ «موتوا قبل ان تموتوا»
سنايي غزنوي با اشاره به اين تجربه عرفاني كه حسين بن علي(ع) آن را نيك آزموده بود چنين سروده است:
كاين طريق است كه در وي چو شوي، توشه تو را
جز فنا بودن -اگر بـوذري و سلــمان- نــيست
اين عروسيست كه از حسن رخـش با تـن تو
گر حسيني، همه جز خنجر و جز پيكان نيست23
و نيز:
سـر برآر از گـلشن تحقـيق تا در كـوي دين
كشـــــتگان زنـده بيـني انـجمـن در انجـمـن
در يكيصف كشتگان بيني به تيغي چون حسين
در دگرصف خستگان بيني به زهري چون حسن24
سنايي، معرفتيابي به ماهيت قيام عاشورا و شخصيت امام حسين(ع) را در صورتي ممكن مي داند كه شخص، انقطاع از اغيار را تجربه كرده باشد و الا حكايت حسين(ع) را خواندن، سودي نخواهد داشت زيرا حسين(ع) دست به تجربهاي زده است كه جز «ميرندگان پيش از مرگ» نميتوانند آن را تجربه كنند و به فهم و درك و لمس آن نايل آيند.
چون سنايي ز خود نه منقطعي
چه حكايت كني ز حال حسين25
پيروزي حسين(ع) و استمرار راه او
سنايي بر اين اعتقاد داشت كه حق هميشه پيروز است هر چند كه چند صباحي زير ابرهاي ظلمت و تاريكي پنهان بماند از اين رو امام حسين(ع) حركتي را آغاز كرد كه ريشه در حقانيت الهي دارد از اين جهت هرگز فراموش نخواهد شد و گرد شكست بر روي او نخواهد نشست.
به اعتقاد سنايي اگر چه ظالمان بدكردار، جاهلانه حرمت دين خدا را شكستند ودر ناب خاندان رسالت را كه گزينه خوبان عالم بود پايمال نمودند و سرهاي آل ياسين را بر سر نيزه ها كردند و تنهايشان را آماج زخم پيكان شمشيرها گردانيدند و با اين عمل بد خويش خود را گرفتار نفرين ابدي ساختند چنانچه من سنايي از اين خاندان بني اميه بيزارم، اما نسيم كربلا، پيام آور بهشت است و قابل متابعت و پيروي، لذا من غلام آن زني هستم كه براي بوئيدن نسيم خوش كربلا هر روز به بيرون شهر مي آمد و از دشمن جفاكار نيز هيچگونه هراسي نداشت. راز و رمز ماندگاري حسين(ع) و يارانش در اين بود كه ايشان تجلي كنندگان حق و اوصاف او بودند.از اين نظر آينههاي جمال الهي هرگز شكسته نمي شوند بلكه در هر عصري و مصري پايدار خواهند ماند. از نظر سنايي، كربلا قطعهاي از بهشت الهي است كه در زمين تحقق يافته است و شهيدان كربلا گلهاي پاكي هستند كه بر روي خاك كربلا شكفتهاند و جهان را عطرآگين ساخته اند.
حبذا كربـلا و آن تعـظـيم كز بهشت آورد به خلق، نسيم
و آن تن سر بريده در گل و خاك و آن عزيزان به تيغ، دلها چاك
و آن تن سـر به خـاك غـلـطـيده تـن بـيسـر بسي بد افتاده26
از نظر سنايي امام حسين(ع) برگزيده همه جهان بوده است اما به دست اهل جفا شربت شهادت نوشيد.
و آن گزين همه جهان كشته در گل و خـون تـنـش بـياغشته
و آن چـنان ظالمان بدكردار كرده بر ظلـم خويشـتن اصـرار
حرمت دين و خاندان رسول جمله بـرداشـته ز جـهل و فضول
زخم شـمشير و نـيزه و پيكان بر سر نيـزه سـر به جـاي سـنان
آل ياسين بـداده يـكسر جان عاجز و خوار و بيكس و عطشان
كرده آل زيـاد و شـمر لعين ابـتدا ايـن چـنين تــبـه در ديـن27
سنايي صراحتا بيزاري خود را از يزيد و خاندان و اعوانش و حتي پدرش و عمر و عاص اعلام مي كند و آنان را مستحق نفرين وعذاب الهي مي داند. بلكه اين لعنت شامل كساني مي شود كه از يزيد و... به نيكي ياد كنند.
من از ايـن ابنخال بيزارم كز پـدر نيز هم دلآزارم
لعنت دادگر بر آنكـس باد كه مر او را كند بـه نيكي ياد28
سنايي كرارا اعلام ميكند كه من دوستدار يزيد و شمر نيستم.
من نيم دوستدار شمر و يزيد زان قـبـيله منـم به عهد، بعيد
هر كه راضي شود به بـد كردن لعنتش طوق گشت در گردن
از سنايي به جان مير حسين صد هزاران ثناست دايم دين 29
پينوشت:
1-كاشاني، عبدالرزاق، شرح منازل السائرين، قم، بيدار، 1372، ص337. 2-همان، ص 565. 3- حديقه الحقيقه، 643. 4- ديوان سنايي، 470. 5- ديوان سنايي، 552. 6- ديوان سنايي، 530. 7- ديوان سنايي، 655. 8- ديوان سنايي، 571. 9- ديوان سنايي، 485. 10- سنايي، حديقه الحقيقه، ص 66، به كوشش مدرس رضوي، انتشارات دانشگاه تهران، 1359. 11- همان، ص 270. 12- همان، ص 271. 13- سنايي، حديقه الحقيقه، ص 271. 14- حديقه الحقيقه، 269-269. 15- همان. برفي – محمد –سيماي حسنين از منظر اهل سنت – تهران -1381 – مؤلف – صص 245-243. 17- سنايي، حديقه الحقيقه، ص 272. 17- همان. 18- همان. 19- همان. 20- سنايي، مجدود بن آدم، ديوان سنايي، به كوشش مدرس رضوي، تهران، 1362، انتشارات سنايي، ص 655. 21- همان، صص 40-41. 22- همان، ص 571. 23- همان، ص 97. 24-ديوان سنايي، ص 485. 25-همان، ص 552. 26- حديقه الحقيقه، صص 270-271. 27- حديقه الحقيقه، صص272-270. 28- همان. 29- همان. http://www.ido.ir/a.aspx?a=1385121316