رسم آن نیست که بر تشنه لبان آب دهند؟
باده عشق تو همجنس شراب عطش است
جان کوثر نسبت تشنه آب عطش است
زائر تربت خونین حسین ابن علی است
عطر شوری که ره آورد گلاب عطش است
حاش لله که دهد دست ارادت به یزید
آن امامی که دلش بست ثواب عطش است
روز آشوب شهادت همه دیدند که عشق
متجلی است در آ« دل که خراب عطش است
رسم آن نیست که بر تشنه لبان آب دهند؟
مرگتان باد مگر تیغ جواب عطش است؟
نهراسد زدم تیغ جگر سوز عدو
آن که پیراهنش از جنس حباب عطش است
آه و دردا که کنون روی زمین افتاده است
دست عباس که شمشیر شهاب عطش است
یا رب این پیکر غلطیده به خوناب جگر
کیست؟خورشید که در زیر سحاب عطش است
یا حسین آن مه ظلمت شکن کرب و بلاست
که سرش قاری آیات کتاب عطش است؟
کس چه بیند به جز از چشم خدا بین حسین
رخ دلدار که در زیر حجاب عطش است
درد غربت،تن خسته،ره بسته،دل چاک
شرح تصویر به خون خفته قاب عطش است
آن که هفتاد و دو گل در قدم جانان ریخت
سید و قافله سالار جناب عطش است
محمد بهرامی اصل
عباس یعنی شمع جمع هاشمیون
عباس یعنی شمع جمع هاشمیون
عباس یعنی ماه بین فاطمیون
عباس یعنی شیر یعنی شیر حیدر
عباس یعنی کربلا را میر لشکر
عباس یعنی حیدری دیگر به پیکار
عباس یعنی میر و سقا و علمدار
عباس یعنی شاه بیت شعر ایثار
عباس یعنی میر و سقا و علمدار
عباس یعنی نور مصباح هدایت
عباس یعنی کشته ی راه ولایت
عباس یعنی شیرمرد از خُردسالی
عباس یعنی زاده ی مولی الموالی
عباس یعنی ماه شب های مدینه
عباس یعنی آرزوهای سکینه
عباس یعنی دست، دست حیّ داور
عباس یعنی خون ثارالله اکبر
عباس یعنی مظهر کل حقایق
عباس یعنی باب حاجات خلایق
عباس یعنی لاله ای در چشم صحرا
عباس یعنی شعله ای در قلب دریا
عباس یعنی لنگر فُلک ولایت
عباس یعنی جلوه ای تا بی نهایت
عباس یعنی عاشقی بی دست و بی سر
عباس یعنی کشته ی صد پاره پیکر
عباس یعنی باب، باب الله اعظم
عباس یعنی غیرت الله مجسم
ارث ادب از مادرش ام البنین داشت
ارث شجاعت از امیرالمومنین داشت
عبد خدا ابن و اخ و عمّ ولی بود
روی علی پشت حسین ابن علی بود
تنهای تنها قدرت صد لشگرش بود
آخر دعای فاطمه پشت سرش بود
در قلب دریا آتش تاب و تبش بود
آب بقا لب تشنه ی داغ لبش بود
عباس در دنیا و عقبی با حسین است
فریاد هر زخمش هزاران یا حسین است
با آن جلال و عزت و آقایی او
مشهور شد در کربلا سقایی او
با آنکه خود بر شهریاران شهریار است
سرباز و سقا و امیر و پاسدار است
لب تشنه پا بیرون نهاد از آب، عباس
دریا صدا می زد مرا دریاب عباس
وقتی جوانمردیّ اورا کرد احساس
دریا صدازد آفرین عباس! عباس!
الحق که در مردانگی مرد آفرینی
الحق که فرزند امیرالمؤمنینی
در پاسخ این غیرت و ایثار و صبرت
تا صبح محشر آب گردد دور قبرت
مدح تو ای باب المراد کل عالم
باشد فزون تر از هزاران نخلِ میثم
ديد آن خشكيده لب چشم تر عباس را
ديد در خون تا شه دين پيكر عباس را
زد به سر ، بنهاد بر زانو سر عباس را
خون بجاي اشك جاري گشت از چشم حسين
غرق در خون ديد چون روي مه عباس را
شد فرات از ديده اش تا بر لب شط فرات
ديد آن خشكيده لب چشم تر عباس را
تشنه كاميهاي اطفال حرم رفتش ز ياد
ديد چون خشكيده آن شه حنجر عباس را
بيرقش را واژگون چون ديدبازويش جدا
گفت قسمت شد اسيري خواهر عباس را
قامتش آمد كمان از بار غم چون نوك تير
موج خون بنمود چشم انور عباس را
آفتاب برچ دين اندر ميان غم فتاد
تا فلك بنمود پنهان اختر عباس را
آه و واويلا كه هر عضوي ز عضوش شد جدا
خواست در بر گيرد آن شه پيكر عباس را
ني عجب جودي اگر از عيش دوران ديده بست
ميل عياشي نباشد چاكر عباس را
جوديا گر فخر بر عالم نمايي ميسزد
فخر چون نبود بعالم چاكر عباس را
دریا تمام سوز لبش را به آب داد
صحرا به تشنگان قدح آفتاب داد
مردی سوار اسب بهب دیا سلام کرد
باران نیزه بود که او ار جواب داد
آهسته از برابر من تشنه می گذشت
مردی که خویش را به دم التهاب داد
صحرا ز نیزه های عطش خیز آفتاب
خود را به دست مرحمت آن جناب داد
اسبش تمام حادثه را شیهه می کشید
چون تکسوار معرکه را از رکاب داد
عباسعلی اویسی
هر سینه ی افروخته یک علقمه فریاد
خورشید بَرَد سجده به خاک در عباس
مه جلوه ای از حسن خدامنظر عباس
هر سینه ی افروخته یک علقمه فریاد
هر دیده ی پر اشک بود کوثر عباس
هر زخم بدن، آیه ای از مصحف ایثار
هر خون جگر، قطره ای از ساغر عباس
فرزندیّ ِ دو فاطمه، سقایی عترت
سرداری لشگر، شرف دیگر عباس
زیبد که شهیدان همه خیزند به تعظیم
فردای قیامت همه در محضر عباس
با راس حسین ابن علی بود برابر
تاشام بلا بر سر نیزه سر عباس
ایثار و فداکاری و ایمان سه چراغند
در بزم دل از مکتب روشنگر عباس
عباس به تعداد همان باب حسین است
یعنی که بیا سوی حسین از در عباس
در علقمه چون عطر گل آید به مشامم
بوی نفس فاطمه از پیکر عباس
مارا نبُوَد زهره که گوییم ثنایش
تا یوسف زهراست ثنا گستر عباس
در دامن صحرای بلا خون خدا ریخت
از بازو و ازدیده و از حنجر عباس
افسوس که شد همسفر قاتل عباس
از علقمه تا شام بلا خواهر عباس
باسوز دل و اشک روان و شررِ شعر
میثم شده پیوسته پیام آور عباس
افتاد چرا دیر به پایت سر و دستم
من پیشتر از بودن خود دل به تو بستم
تا جان به تنم بود زتو دل نبریدم
تا دست به تن داشتم از پا ننشستم
دستم زقضا خورد به آبی که نخوردم
از فاطمه تا صبح قیامت خجل استم
بشکست سر و دست و تن و سینه ام اما
جان دادم و پیمان تو هرگز نشکستم
از دست و سر و جان و تن و چشم گذشتم
کز روز ازل بود همین عهد الستم
از صبح ولادت که نگاهم به تو افتاد
تا شام ابد کرد تماشای تو مستم
دانست که از دامن مهرت نکشم دست
زد روز ولادت پدرم بوسه به دستم
بی دستی من در ره تو بال و پرم شد
تو احمد و من جعفر طیار تو هستم
تا ام بنین فخر کند کاش که می شد
پیراهن خود هدیه به مادر بفرستم
میثم به امان نامه ی دشمن چه نیازم
کز هر چه به جز دوست بُوَد رشته، گسستم
نوکری تو،آرزومون
اشکای روضه،آبرومون ه(2)
نوکری تو،آرزومون ه(2)
(چی میشه همرکاب حر و وهب باشیم
برای تو تو روضه ها،جون به لب باشیم)(2)
(روسیاهم اما آقا
تو روی منم حساب کن)(2)
بیا و محاسنم رو
از خون گلوم خضاب کن
(می دونم،با نگاه تو رو سفید میشم«2»
انشاءالله آخرش،با تو شهید میشم)(2)
آقام آقام آقام آقام حسین (4)
می مونیم هر روز،چشم به راه تو
زنده هستیم با،یک نگاه تو
تا نفس داریم،تا دم آخر
می مونیم یارو،حامی رهبر(2)
(این انقلاب و نهضت ما حسینی ه
با رهبری که آینه ی خمینی ه «ره»)(2)
اونی که داره تو قلبش
نوراخلاص و بصیرت
می دونه راه نجاته
همیشه را ولایت
انشاءالله،تا آخر،یاور ولی هستیم
همه مون،فدایی سید علی هستیم
اشکای روضه،آبرومون ه (2)
نوکری تو،آرزومون ه (2)
(چی میشه هم رکاب حر و وهب باشیم
برای تو تو روضه ها،جون به لب باشیم)(2)
(روسیاهم اما آقا
تو روی منم حساب کن)(2)
بیا و محاسنم رو
از خون سرم خضاب کن
(می دونم،با نگاه تو رو سفید میشم
انشاءالله،آخرش،یه روزی شهید میشیم)(2)
آقام آقام آقام آقام حسین (2)
فکه و مجنون،کرخه کارون(2)
جا داره توی،قاب دل هامون (2)
(یادش بخیر روزایی که،با خدا بودیم
مسافرای عاشق،کربلا بودیم)(2)
(حالا ما موندیم و غصه
حالا ما موندیم و ماتم)(2)
کاش می شد برای ارباب
(جون بدیم همین محرم)(2)
انشاءالله،روا شه،حاجت دل حساس(2)
بگیره،دستای،ما رو دستای عباس
ماه قتل سیدالناس، ماه اکبر، ماه عباس
ریزد از چشمم ستاره، در جگر دارم شراره
می چکد خون شهیدان از هلال خون دوباره
شد محرم ماه ماتم
واحسینا، واحسینا
خون هفتاد و دو عاشق، می دمد از دشت و صحرا
می شود یک روزه پرپر، لاله های باغ زهرا
از دم تیر زیر شمشیر
واحسینا، واحسینا
ماه قتل سیدالناس، ماه اکبر، ماه عباس
دست سقا افتد از تن، برزمین چون شاخه ی یاس
چهره گلگون دیده پر خون
واحسینا، واحسینا
ماه سربازیّ اصغر، ماه لبخند شهادت
بر فراز دست بابا می کند اصغر عبادت
می خورد شیر از دم تیر
واحسینا، واحسینا
ماه قتلِ ماه لیلا، ماه جان بازی اکبر
با تن پاشیده از هم می شود در خون شناور
اِرباً اِربا مثل بابا
واحسینا، واحسینا
ماه جنگ حق و باطل، ماه سرهای بریده
می شود از دیده جاری اشک زهرای شهیده
ماه انصار ماه ایثار
واحسینا، واحسینا
ماه عاشورا رسیده، خون بود جاری زدیده
زینب مظلومه گیرد بوسه از حلق بریده
سینه سوزان دیده گریان
واحسینا، واحسینا
ماه محرم است و دلم باغ پرپر است
ماه محرم است و دلم باغ پرپر است
در چشم من، دوباره غمی سایه گستر است
ماه محرم است و دو چشم غریب من
با داغ بی بدیل تو ای سرخ! همسر است
در قلب من، قیامتی از کربلای توست
در چشم من، قیامتی از تیغ و خنجر است
فریاد سربریده ی قرآن سرخ عشق!
شایسته ی قیام تو "الله اکبر" است
تو زنده ای، حقیقت مظلوم تا ابد!
این مرگ سرخ، زندگی سبز دیگر است
جان ها فدای نهضت سرخ تو "یا حسین" !
"هیهات منا الذله" تو را حرف آخر است
این قصه نیست، معجزه ی سرخ عاشقی ست
"کز هر زبان که می شنوم نا مکرر است"
از رستخیز خون تو، بیدار شد زمین
ظلمت شکست، آینه بازار شد زمین
دریا تو، رودها به لبان تو می رسند
آیینه ها، به نام و نشان تو می رسند
طعم لبان ترد تو را تشنه است آب
دریاچه ها به فصل لبان تو می رسند
رندان تشنه لب که تویی خضر راهشان
پشت عطش، به آب روان تو می رسند
در کربلای خون و خطر، ای پناه عشق!
آزادگان، به خط امان تو می رسند
"هو" می چکد ز حنجره ات، ای اذان سرخ !
خون جامگان، به بوی اذان تو می رسند
گفتی "فیا سیوف خذینی" به بزم عشق
شش ماهه مرد! دل شدگان تو می رسند
آمد ز راه حرمله و آسمان شکافت
خیل فرشتگان، نگران تو می رسند
با خنجر نشسته به خون، گفته ای اذان
دل برده ای - قسم به خدا - از فرشتگان
ظهر است و عشق، مانده به کرب و بلا غریب
قرآن غریب و قبله غریب و خدا غریب
ظهر است و عشق، در وسط صحنه، بی پناه
در فتنه خیز "حرمله" و "شمر"ها، غریب
ظهر است و داغ و فصل یزید و سپاه تیغ
صبرا علی بلائک و یا ربنا... غریب
" آیا کسی...؟! "، نمی شنود گوش کوفیان
در گوش باد، مانده صدای خدا غریب
توفان نیزه می وزد و داغ تشنگی
درخیمه ها، اسیر عطش، غنچه ها غریب
تیری هدف گرفته گلوی سپیده را
این غنچه " اصغر " است و خدایا، چرا غریب ؟!
آمد ز راه "شمر" و گلو را برید تیغ
افتاده زیر سم ستوران، خدا غریب!
خورشید سر بریده سر نیزه می برند
باید بخوانمت به لب نیزه، بند بند
اینک دوباره کرب و بلا، زینب است این
توفان نگار خون خدا، زینب است این
استاده بر چکاد حماسه، چکاد زخم
قامت کشیده تا به خدا، زینب است این
می آید از اسارت شب، سربلند و سبز
بانوی نور و آینه ها، زینب است این
سازش نمی کند به خدا با سکوت شب
فریاد زخم خورده ی " لا "، زینب است این
بانوی صبر، خواهرغم، مادر امید
آیینه دار خوف و رجا، زینب است این
صبرا علی بلائک و یا ربک العظیم !
گلبو لبش ز یاس دعا، زینب است این
چشمش ندیده منظره ای غیر نقش دوست
در قاب سرخ کرب و بلا، زینب است این
کرب و بلا، تجسم زیبایی خداست
زینب هنوز گرم تماشای کربلاست
باید شکوه نام تو را زندگی کنیم
ای سبز سرخ! مثل شما زندگی کنیم
یک قبله اقتدا به خلوص شما کنیم
فارغ ز"من"، برای خدا زندگی کنیم
تا مثل کوفه سجده به شیطان نیاوریم
باید کنار قبله نما، زندگی کنیم
چون"حر" به راه عشق تو ثابت قدم شویم
فارغ ز بوی چون و چرا، زندگی کنیم
هرگز مباد بهر تمنای ملک "ری"
همرنگ "شمر" و "حرمله " ها، زندگی کنیم
باید چو لاله همسر داغ شما شویم
استاده بر چکاد بلا، زندگی کنیم
بی منت تبسم مرهم، به قاف تیغ
باید قیام سرخ تو را، زندگی کنیم
کرب و بلا، بهشت هنوز و همیشه است
باید به بوی کرب و بلا ، زندگی کنیم
ماه محرم است و جهان غرق شور و شین
ماییم و باز محشر داغ تو "یا حسین
شاعر:رضا اسماعیلی
صداي محرم
صدای دسته ی زنجیرزن، غمی در من
و شعله می کشد اکنون جهنمی در من
شب است و از همه سو خیمه می زند اندوه
که تا بنا شود از نو محرّمی در من
شبیه تکیه دلم بی قرار می لرزد
و شعله می کشد آواز مبهمی در من
صدای شعله ورِ یک سوار می پیچد
و سایه روشنِ تبدارِ آدمی در من
شب است و از در و دیوار تکیه می بارد
سکوت ممتدِ اندوهِ مبهمی در من
شاعر:مریم سقلاطونی
چی سرت اومده سقا
به یاد ناله ی تو ادرک اخا میمونم
تا که بیام سراغت انکسر میخونم
رسیدم پیشت اما – میومد بوی زهرا – چی سرت اومده سقا – چرا نقش زمینی
زجا برخیز علمدار – علم ومشکتو بردار- آخه انگار نه انگار – یل ام البنینی
عباس بعد تو سر تاپا دردم
بی تو با چه رو خیمه برگردم
با ابروی شکسته ات پشت منو شکستی
چشمای من پر آبه چرا چشاتو بستی
غیرت الله برادر – بیا وجون مادر – پاشو از جا وبنگر – خیمه ها قحط آبه
بیاومن رودریاب – بی تودل گشته بی تاب – بهریک جرعه ی آب – منتظرطفل ربابه
عباس بعد تو سر تاپا دردم
بی تو با چه رو خیمه برگردم
حرامیان که روی شیش ماهه آب میبندن
تنهام اگه بذاری به اشک من می خندن
تویی دنیای احساس – شمیم عطر گل یاس – چشاتو واکن عباس – ببین که یار ندارم
پاشو کل سپاهم – که تویی تکیه گاهم – بعد تو خیمه گاهم – نداره یار و محرم
عباس بعد تو سر تاپا دردم
بی تو با چه رو خیمه برگردم
میا حسین
بین اشک این چشمای من – ببین بغض این شبهای من
پشیمونم که گفتم آقا – بیا کوفه ای مولای من
ذکر وداع من امشب ِ میا حسین
دلم پریشون زینب ِ میا حسین
یه چند وقته که رو لبهایم -- نواهایی غریب می آید
گهی امن یجیب می خوانم – گهی شیب الخضیب می آید
همه سرگرم خیزران کندن – همه مشغول کعبه نی سازی
یه چند وقته که بازی طفلان – شده از بام ها سنگ اندازی
شب فراغ من امشب ِ میا حسین
دلم پریشون زینب ِ میا حسین
گمانم قصد حنجری را – چشم از چشم حرمله خوانده
به تو سوگند که زانوانم را – حجم تیر سه شعبه لرزانده
به کوفه هرکه رفته میداند – صدقاتی به رایگان دارد
بیا برگرد از سفر مولا – کوفه بازار بردگان دارد
دل سفیر تو در تب میا حسین
دلم پریشون زبنب میا حسین
راه نشانم دهید برگ امانم دهید
سینه زنان حسین زمزمه بر پا کنید
ماه محرم شده یاری زهرا کنید
بانی بزم عزا مادر او فاطمه است
آمده قامت کمان خوب تماشا کنید
ذکر حسین جان ما از شهدا مانده است
جامعه را زنده با، ذکر مسیحا کنید
ناز گنه کار را می خرد ارباب ما
امر کند هر که را گم شده پیدا کنید
نوکر هر ساله ایم پای قرار آمدیم
موسم درد دل است عقده ی دل وا کنید
بر اثر معصیت خشک شده اشک من
دیدۀ خشکیده را وصل به دریا کنید
گریه برای شما دار و ندار من است
چشمِ پُر از گریه ای، می شود اعطا کنید
راه نشانم دهید برگ امانم دهید
کاش که با این گدا شبیه حر تا کنید
صحن حسینیه ها گوشه ای از کربلاست
عرش نشینان عشق فخر به موسی کنید
بی کفن کربلا حضرت آقا سلام
اذن عزاداریِ، ما همه امضا کنید
غنچه و گل
گلي كه تشنه باشه روي زبون مي ياره
ولي همه مي دونند غنچه زبون نداره
(علي لالا لالايـي علي لالا لالايـي)
گل، لب غنچه شو ديد اون دل تنهاش گرفت
گل اومد و غنچه رو رو برگ دستاش گرفت
(علي لالا لالايـي علي لالا لالايـي)
گفت: جماعت بگيريد غنچه مو سيراب كنيد
لباي پژمرده شو يه ذرّه شاداب كنيد
(علي لالا لالايـي علي لالا لالايـي)
غنچه لب تشنه شو وا مي كنه مي بنده
گل كه نيگاش مي كنه غنچه فقط مي خنده
(علي لالا لالايـي علي لالا لالايـي)
صداي گل كه پيچيد توي گوش زمونه
يه مرد نامرد اومد غنچه رو كرد نشونه
(علي لالا لالايـي علي لالا لالايـي)
تير بلا كه اومد غنچه رو بي خبر زد
غنچه رو دستاي گل شكفت و بال و پرزد
(علي لالا لالايـي علي لالا لالايـي)
(نسيم)
در سوگ كوچ چلچله، من هم گريستم
در التهاب قافله من هم گريستم
خاموش شد چو مشعله، من هم گريستم
يك باغ كوچك گل و يك دشت پرخزان
كردند تا مقابله، من هم گريستم
هفتاد و دو شكوفه و چندين هزار خار
از طرح اين معادله، من هم گريستم
آنجا كه خون عشق به گلبرگ ياس ريخت
از تير شوم حرمله، من هم گريستم
پرپر چو شد شقايق و پژمرد اطلسي
در شرح اين مقاتله، من هم گريستم
آتش زدند لانه مرغان خسته را
در سوگ كوچ چلچله، من هم گريستم
آنجا كه دست دختر خورشيد شد بلند
باشكوه و مباهله، من هم گريستم
ارزان فروخت دست قضا باغ را به خس
آري در اين معامله، من هم گريستم
نظمي نثار كردم و فيضي نصيب شد
در شور و حال اين صله، من هم گريستم...
* محمد طاهر بيك
نور پیشانی اش فوق کهکشان
خواب دیدم خواب این که مرده ام
خواب دیدم خسته و افسرده ام
روی من خروارها از خاک بود
وای قبر من چه وحشتناک بود
تا میان گور رفتم دل گرفت
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت
ناله می کردم ولیکن بی جواب
تشنه بودم تشنه یک جرعه آب
بالش زیر سرم از سنگ بود
غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود
خسته بودم هیچ کس یارم نشد
زان میان یک تن خریدارم نشد
هرکه آمد پیش حرفی خواند و رفت
سوره حمدی برایم خواند و رفت
نه شفیقی نه رفیقی نه کسی
ترس بود و وحشت و دلواپسی
آمدند از راه نزدم دو ملک
تیره شد در پیش چشمانم فلک
یک ملک گفتا بگو اسم تو چیست
آن یکی فریاد زد رب تو کیست
ای گنهکار سیه دل بسته پر
نام اربابان خود یک یک ببر
در میان عمر خود کن جستجو
کارهای نیک و زشتت را بگو
گفتنم عمر خود کردی تباه
نامه اعمال تو گشته سیاه
ما که ماموران حق داوریم
نک تو را سوی جهنم می بریم
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود
دست و پایم بسته در زنجیر بود
نا امید از هر کجا و دلفکار
می کشیدندم به خفت سوی نار
ناگهان الطاف حق آغاز شد
از جنان درهای رحمت باز شد
مردی آمد از تبار آسمان
نور پیشانی اش فوق کهکشان
چشمهایش زندگانی می سرود
درد را از قلب آدم می زدود
گیسوانش شط پر جوش و خروش
در رکابش قدسیان حلقه بگوش
صورتش خورشید بود و غرق نور
جام چشمانش پر از شرب طهور
لب که نه سرچشمه آب حیات
بین دستش کائنات و ممکنات
خاک پایش حسرت عرش برین
طره ای از گیسویش حبل المتین
بر سرش دستار سبزی بسته بود
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود
در قدوم آن نگار مه جبین
از جلال حضرت عشق آفرین
دو ملک سر را به زیر انداختند
بال خود را فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتند این زمزمه
آمده اینجا حسین فاطمه
صاحب روز قیامت آمده
گوئیا بهر شفاعت آمده
سوی من آمد مرا شرمنده کرد
مهربانانه به رویم خنده کرد
گفت آزادش کنید این بنده را
خانه آبادش کنید این بنده را
اینکه اینجا این چنین تنها شده
کام او با تربت من وا شده
مادرش او را به عشقم زاده است
گریه کرده بعد شیرش داده است
بارها بر من محبت کرده است
سینه اش را وقف هیئت کرده است
اینکه می بینید در شور است و شین
ذکر لالائیش بوده یاحسین
دیگران غرق خوشی و هلهله
دیدم او را غرق شور و هروله
با ادب در مجلس ما می نشست
او به عشق من سر خود را شکست
سینه چاک آل زهرا بوده است
چای ریز مجلس ما بوده است
خویش را در سوز عشقم آب کرد
عکس من را بر دلش قاب کرد
اسم من راز و نیازش بوده است
خاک من مهر نمازش بوده است
پرچم من را بدوشش می کشید
پا برهنه در عزایم می دوید
اقتدا بر خواهرم زینب نمود
گاه میشد صورتش بهرم کبود
بارها لعن امیه کرده است
خویش را نذز رقیه کرده است
تا که دنیا بوده از من دم زده
او غذای روضه ام را هم زده
اینکه در پیش شما گردیده بد
جسم و جانش بوی روضه می دهد
حرمت من را به دنیا پاس داشت
ارتباطی تنگ با عباس داشت
نذر عباسم به تن کرده کفن
روز عاشورا شده سقای من
گریه کرده چون برای اکبرم
با خود او را نزد زهرا می برم
هر چه باشد او برایم بنده است
او بسوزد ، صاحبش شرمنده است
در مرامم نیست او تنها شود
باعث خوشحالی اعدا شود
در قیامت عطر و بویش می دهم
پیش مردم آبرویش می دهم
باز بالاتر به روز سرنوشت
میشود همسایه من در بهشت
آری آری هر که پابست من است
نامه اعمال او دست من است
امیرحسین میرحسینی
امیری حُسَینٌ وَ نعِمَ الامیر
به قلاده ی نفس گشتم اسیر
شدم زار و شرمنده و سر به زیر
تهی دستم و بی نوا و فقیر
مرا کس نخواند ذلیل و حقیر
مقامم بُوَد بس بزرگ و خطیر
امیری حُسَینٌ وَ نعِمَ الامیر
حسین ازکرم انتخابم کند
غلام غلامش خطابم کند
گدای در خود حسابم کند
بهشتم بَرَد یا عذابم کند
به عشقش اسیرم اسیرم اسیر
امیری حُسَینٌ وَ نعِمَ الامیر
خیالش زمن دلربایی کند
غمش دردلم خودنمایی کند
نوایش مرا نینوایی کند
ولایش مرا کربلایی کند
بدانند خلق از صغیر و کبیر
امیری حُسَینٌ وَ نعِمَ الامیر
منم عار او، او بود یارمن
زلطف و کرامت، خریدار من
نبودم که او بوده دلدار من
غمش شد انیسِ دل زار من
از آن دم که مادر مرا داده شیر
امیری حُسَینٌ وَ نعِمَ الامیر
اگر چه گنه کار و آلوده ام
به خاک مزارش جبین سوده ام
دمی بی ولایش نیاسوده ام
گرفتار و دلداده اش بوده ام
از آن دم که آب و گلم شد خمیر
امیری حُسَینٌ وَ نعِمَ الامیر
زخون جگر پاکِ پاکم کنید
سپس عاشق سینه چاکم کنید
به تیغ محبت هلاکم کنید
به صحن ابوالفضل خاکم کنید
که خاکم دهد بوی مشک و عبیر
امیری حُسَینٌ وَ نعِمَ الامیر
به زخم جبین پیمبر قسم
به رخسار خونین حیدر قسم
به محسن، به زهرای اطهر قسم
به سبطین و عباس و اکبر قسم
به هفتاد و دو عاشق بی نظیر
امیری حُسَینٌ وَ نعِمَ الامیر
دریغا که شد خاک صحرا کفن
بر آن کشته ی پاره پاره بدن
تنش پاره پاره تر از پیرهن
سرش نوک نی با خدا هم سخن
نگاهش سر نی به طفلی صغیر
امیری حُسَینٌ وَ نعِمَ الامیر
به سردار بی لشگر کربلا
به سرهای لب تشنه از تن جدا
به قرآن زیر سُم اسب ها
به خونی که شد خونبهایش خدا
به جسمی که او را کفن شد حصیر
امیری حُسَینٌ وَ نعِمَ الامیر
به هر کوی و هر بزم و هر انجمن
سرم خاک پای حسین و حسن
پدر در دوگوشم سرود این سخن
که ای نازنین طفل دلبند من
حسینی بمان و حسینی بمیر
امیری حُسَینٌ وَ نعِمَ الامیر
ببر به کرب و بـلا زائر حسینـم کن
بدم، مرا بـه پیمبـر ببخش یـا الله!
به اشک دیـدۀ حیدر ببخش یا الله!
تمام دار و نـدارم محبت زهراست
مرا بـه سـورۀ کوثـر ببخش یا الله!
به اشک چشم حسین و حسن قبولم کن
مرا بـه این دو بـرادر ببخش یا الله!
بـه درگـه تــو گنـاه مکـرر آوردم
مرا به عفـو مکـرر ببخش یــا الله!
ببر به کرب و بـلا زائر حسینـم کن
به آن ضریح مطهر ببخش یـا الله!
به دستهای علمدار کربلا سوگند
به حرمت علـیاکبر ببخش یـا الله!
به بانگ العطش نازدانههای حسین
به خون حنجر اصغر ببخش یا الله!
به سیدالشهـدا و به خـون حنجر او
که شد بریده ز خنجر ببخش یا الله!
به لحظهای که سر نیزه گشت با زینب
سـر حسین، بـرابـر، ببـخش یا الله!
به خون میثم تمّار، جرم «میثم» را
به روی او تـو نیاور؛ ببـخش یا الله!
سرت به نوک سنان، جلوه می کند ناگاه
تمام عمر نهم سر به خاک این درگاه
که لحظه ای تو کنی زیر پای خویش نگاه
به دامنت ز ازل چنگ من گره خورده
بر آن مباش که دست مرا کنی کوتاه
تو و کشیدن دامن ز دست من؟ هیهات!
من و جدایی از این آستان؟ معاذ الله
اگر تمام زمین را نهند بر دستم
گر از سپهر به جنگم بیاورند سپاه
نه دست می کشم از دامن محبّت تو
نه رو نهم به درِ دیگری از این درگاه
سفید رو چو تو نشنیده و ندیده کسی
که روی خویش نهد، بر روی غلام سیاه
به غیر روی تو، ای آفتاب هر دو جهان!
کسی ندیده ز خاک تنور، تابد ماه
رسد چو نغمۀ قرآن به گوش، در چشمم
سرت به نوک سنان، جلوه می کند ناگاه
چهارده سده بگذشته و هنوز هنوز
دلِ شکستۀ ما با سرت بُود همراه
به زیر کعب نی و تازیانه، عترت تو
به قلب خصم نهادند، حسرت یک آه
به غیر باب عنایات و رحمت و کرمت
کجا به "میثم" آلوده می دهند پناه؟
عاقبت بین روضه ها دق کرد
تا که خون در رگ است و جان به تنم
به عزیزت قسم که سینه زنم
آن که از گاهواره تا مردن
دیده اش از غمت تر است، منم
شیر مادر نخورده، بابایم
تربتت را نهاد در دهنم
عاقبت بین روضه می میرم
جامه ی نوکری شود کفنم
یاکریمِ کریم می باشم
من حسینی ز دولت حسنم
در جوانی ز ماتمت پیرم
گر بگویی بمیر می میرم
من که این گونه در هیاهویم
تا نفس هست از تو می گویم
جان زهرا همیشه وقت نماز
مُهری از تربت تو می جویم
کُنج هیئت دل کِدِر شده را
زود با اشک و آه می شویم
عطر سیب حضور سرخت را
دائماً بین روضه می بویم
روضه خوان قتلگاه رفته و من
زائر ناله های بانویم
مادرت بود بی قرارم کرد
تا درِ این خانه ماندگارم کرد
ای خدا در تلاوتت جاری
سرِّ نی، دلبری و دلداری
از همان جا به ما شراب بده
تو به این دلبری سزاواری
سطحی از خیزران به لب هایت
می نشیند چو می شوی قاری
مادر داغ دیده ات در عرش
می زند ناله می کند زاری
زینبت محو صوت قرآنت
ای بنازم چه خواهری داری!
ای به نی، جن و انس حیرانت
پدر و مادم به قربانت
مادرت بارِ عام فرموده
بر فقیران سلام فرموده
اشک ما را به یمن روضه تان
تا ابد ناتمام فرموده
سینه زن ها و گریه کن ها را
یک به یک احترام فرموده
روضه خوان را به هر کجا برده
یاد غم های شام فرموده
آخر کار گوشۀ هیئت
گریه کرده مدام فرموده:
قد مادر ز غصه تاست حسین
تا سرت روی نیزه هاست حسین
از دلی زار و سینه ای بی تاب
السلامُ علیکَ یا ارباب
در طلوع همیشه ات بر نی
محض دل های بی قرار بتاب
تا نرفتم ز دست آقا جان!
این غلام سیاه را دریاب
یک اشاره برای گریه بس است
به علی اصغرت ندادند آب
شب هفتم برای این روضه
ناله ها کرده ام که وای رباب
بوی شش گوشه می دهد این آه
قبرُهُ فی قلوبِ من والاه
ای همه شادی و عزایم تو
هم مناجات و هم دعایم تو
نیمه شب در قنوت نافله ها
روح العفو و ربّنایم تو
وقت خواب و زمان بیداری
نه که شب ها و روزهایم تو
نوکری از تبار «جَونت» من
تویی ارباب با وفایم تو
دم مردن در اوج تنهایی
آن که مانَد فقط برایم تو
روز و شب از غم تو می بارم
به همه گفته ام تو را دارم
در فقیری سر آمدم آقا
به گدایی زبان زدم آقا
تو که از حال من خبر داری
هر چه تو خوب، من بدم آقا
من فقیرم فقیر مادر زاد
تو کریمی که آمدم آقا
شبِ قبرم ز مقدمت روز است
بَه از این حُسن پا قدم آقا
گاه در اوج روضه می بینم
دم حسین است و بازدم آقا
گر رَوَم مبتلای غیر شوم
با شما عاقبت به خیر شوم
خوب دانم که کمتر از آنم
که بگویم ز نسل سلمانم
لکِن از ابتدا به لطف خدا
نوکرت بوده ام و می مانم
خیلی از وقت ها برای دلم
قدر یک آه روضه می خوانم
سر جدا، نیزه، بوریا، صحرا
سم اسب، استخوان، نمی دانم
کاش می شد که بعد مردن هم
بشنوم از زبان خویشانم:
بس که نالید و بس که هق هق کرد
عاقبت بین روضه ها دق کرد
که خلد و حور و غلمانم حسین است
شفای جان و جانانم حسین است
طبیب و درد و درمانم حسین است
از آن رو انس با قرآن گرفتم
که دیدم روح قرآنم حسین است
نماز و روزه و حج و زکاتم
نه، بلکه کل ایمانم حسین است
به خلد و حور و غلمانم چه حاجت؟
که خلد و حور و غلمانم حسین است
از آن خندم که در تاریکی قبر
چراغ چشم گریانم حسین است
قیامت سایه ای از قامت او
صراط و حشر و میزانم حسین است
اگر هیچم تمام هستی ام اوست
اگر مورم، سلیمانم حسین است
بهشتم کربلا، کوثر فراتم
گلم، باغم، گلستانم حسین است
ز هر زخمش مرا داغی است بر دل
شرار قلب سوزانم حسین است
ز اشک دیده بر صورت نوشتم
که نقش اشک من "جانم حسین" است
اَلم اَعهد الیکم» را شنیدم
تمام عهد و پیمانم حسین است
اگر پرسند از راه تو "میثم"
بگو آغاز و پایانم حسین است
عمری به بزم روضه ات، الفت گرفته ام
رنج تو را به گنج فراوان نمی دهم
درد تو را به دارو و درمان نمی دهم
زخم تو را به مرهم و خاک تو را به مُشک
خار ره تو را به گلستان نمی دهم
سنگ غم تو شیشة قلب مرا شکست
این سنگ را به گوهر غلطان نمی دهم
عمری به بزم روضه ات، الفت گرفته ام
این روضه را به روضة رضوان نمی دهم
من با محبّت تو، در این عالم آمدم
والله بی محبّت تو، جان نمی دهم
مهر تو را به مهر و مه و آسمان دهم؟
هرگز! خداگواست، به قرآن نمی دهم
یک قطره اشک در غم تو، هستی من است
این قطره را به بحر خروشان نمی دهم
از کودکی به بزم عزایت گریستم
این گریه را به صد گل خندان نمی دهم
من گوشه گیر مجلس انس تو بوده ام
این گوشه را به عالم امکان نمی دهم
من چشم خود به اشک عزای تو شسته ام
این چشم را به چشمة حیوان نمی دهم
من خاک آستان حبیب تو، "میثمم
غروب شصت و یک
حـتی خدا میان حسـینیهی غمش
سوگند خورده است به ماه محرمش
شبهای قدر محترم و با فضیلتاند
امّا نمیرسند به شبهای ماتمش
امروز نه، غروب همان سال شصت و یک
ما را گره زدند به نخهای پـرچمش
این دستمال گـریه پر از نـور میشود
وقتی به دست روضـهی خورشید میدمش
چشمی که از برای تو گریان نمیشود
باید حواله داد به دست جـهنمش
جانم فدای محتشم خانوادهات
با این چه نوحه و چه عزا و چه ماتمش
علی اکبر لطیفیان
شور عشق
دلخوشم من چون گدای این درم
هم گدای فاطمه هم حیدرم
سوی این در هست دائم دست من
نیست حاجت بر سرای دیگرم
آبرویم از در این خانه است
زین سبب از خلق عالم برترم
تا که آید نام زیبای حسین(ع)
اشک آید از دو چشمان ترم
روضههایش چون به گوشم میرسد
میزند بر سینه و دل آزرم
کاش میشد کربلا باشم شبی
تا به برگیرم مزار دلبرم
یاد دارم کودکی بودم ولی
شور عشقی بود دائم در سرم
تا که ایام محرم میرسید
مینمودم رخت ماتم در برم
یاد دارم مانده در گوشم هنوز
گریههای بی صدای مادرم
اینچنین میگفت با صد شور و شین
من فدای کام عطشان حسین(ع)
حامد کاظمی
بنی هاشیمین پارلاق آیێنێن نؤحهسی
چون عرش-ی-زین اۆستهن دۆشۆب، سققای-ی-مظلومان یئره
گـویـا نـــزول ائیـلــوب اوْ دم گـــؤیـــدهن مــه-ی-تـابــان یــئــره
اوْلـدۇ علــهم تــک سـرنیـگـون، نـوبـاوهی-ی-شـاه-ی-نجـف
دؤور-وْ-بـریــن اهـل-ی-جفـا، ائیلـوب ایحـاطــه صــفبـهصـف
اؤلدۇ خدهنگ-ی-دۆشمهنه، ظۆلمیله گۆل جیسمی هدهف
زخم-ی-شریفینـدهن آخـۇب، جئیحـون کیمـی القـان یئـره
یالقـۇز گـؤرۆب اوْل سـروهرین، اطـرافینـی آلـدێ صفوف
از بس یارالێ جیسمینـه، وۇردێ گـروه-ی-کیـن سیـوف
تحـریـر ائـدوبلـه پئیکـهرین، شمشیـریلـه مثـل-ی-حروف
گـویـا دۆشـۆب قورآنـیـدهن، بیر صفحــهی-ی-قـورآن یئـره
سرو-ی-قدّی طوبیٰ کیمی دۆشمۆش یئر اۆزره چاک-ی-چاک
مـردانــه راه-ی-عئشـق ده، اوْلمــۇش وجــودی زیـب-ی-خاک
زخـم-ی-وجـودینـدهن اوْلــۇب جـاری اوْ دشتـه؛ خــون-ی-پاک
قانیلــه ثـبـت-وْ-ضبـط اوْلــــۇب، تا آیــــهی-ی-قــــورآن یئــــره
بـیتـاب-وْ-بـیطـاقـهت گـؤرۆب، تاپـدێ جیسـارهت کـوفییـان
مــوج ائتــدی دریــا تــک اوْ دم، اهـــل-ی-جفـا؛ پیر-وْ-جــوان
دگـدی زبــس اوْل ســروهره، شمشیــر-وْ-تیـر-وْ-خـونفیشان
قان قطرهسی گۆل جیسمیدهن، گۆل تک اوْلۇب خندان یئره
اوْن یئتـدی کـافـر کیـن ایلـه، چکـدی بئلینـدهن خنجـهرین
ایقدام ایدوبله کسمهگه، باشێن سۇسۇز اوْل سروهریـن
ظۆلمـهت کیمـی اوْل مـَهوشیـن آلـدێ عـدو دؤور-وْ-بـریـن
آز قـالـدێ جـور-وْ-ظـۆلمـدهن، دۆشسۆن اوْ گۆن لرزان یئره
سمـت-ی-خییـامـه یـۆز دۇتـۇب حسـرهتلـه اوْل کان-ی-وفا
نطق-ی-گؤههر بارین آچۇب، عرض ائتدی «ادرکنی اخا»
یئتـدی خییــهمــده اوْل زامـان، سمـع-ی-ایمـامـه بـۇ صـدا
اشـگ-ی-بصـر بـاران کیمـی، تـؤکـدی شـه-ی-دؤوران یئره
سورعهتله چێخدێ خئیمهدهن، مئیدانه یۆز قوْیدێ اوْ شاه
نـه نـوع تـاپـدێ قــارداشێـن، اوْل پـادشــاه-ی-کـم سیپـاه
قان لختهسی دۇتمۇش یۆزین، ابر ایچره گویا قرص-ی-ماه
بیصبر اوْلۇب تا زین ایدهن، دۆشدی شه-ی-عطشان یئره
آلـدێ دیـز اۆسـته باشێنێ، اوْل معدهن-ی-جود-وْ-کـرم
فـرمـاییـش ائیلـوب یـا اخـا، هیجـروندا اوْلـدۇم قدّی خم
بـیصبــر-وْ-بــیآرام ائـدیـب، اولاد-ی-اطهــاری بـۇ غـم
جاری ائدهرلر گـؤز یاشێـن، هیجرونـدا چـون بـاران یئــره
بۇ زاییـره لوطـف ائـت شـهـا، عبّـاسـۆوه اوْلمـۇش دخیل
بۇ حاضیرین بزمایلـه عقبـاده، قێـل اجـریـن {سن} جــزیـل
ایستـه گـلاخ بـۇ جمعیـلــه اوْل روضــهی-ی-پاکـه بـۇ ایـل
تا سجدهی-ی-شوکر ایتماقا بیز یۆز قوْیاخ بیر آن یئـره
قوْشار: اردبیللی زایر
حسینه آغلار
ای شیعهلر بۇ آیدا، گؤیلهر حسینه آغلار
عرش-ی-خدا تزلزل، ائیلهر حسینه آغلار
گر آغلاماق کی مومکون، ذات-ی-خدایه اوْلماز
ور مومکون اوْلسا ناله، ائیلهر حسینه آغلار
مسجدلره چکیبلر، بۇ آیدا قاره یکسر
بۇ آیدا مسجد-وْ-هم، منبر حسینه آغلار
یئر اۆسته داغلارا باخ، یکسر باشێ دۇماندێ
گویا سالێبدێ قاره، داغلار حسینه آغلار
هر یئرده هر چمنده، بولبول گلیر نوایه
کرب-وْ-بلانی یادی، ائیلهر حسینه آغلار
یئردهن آخان اوْلۇرلار، گویا کی گؤز یاشێدێ
هفت زمین ناله، ائیلهر حسینه آغلار
گۆلزار-ی-مصطفینی، بۇ آیدا سوْلدۇرۇبلار
پژمُرده حاله قالدێ، گۆللر حسینه آغلار
شمسالضّحا بۇ آیدا، غرقالدُجا اوْلۇبدۇ
اوْلمۇش خسوف؛ ماه-ی-انور حسینه آغلار
یۆز مین نفر جمع اوْلدۇ، تا اؤلدۆره حسینی
راوی دئییر تامامی، لئشگهر حسینه آغلار
گلدی اوْ شئمر-ی-کافر، اؤلدۆرمهگه حسینی
گؤردۆ اوْغۇل آناسێ، اطهر حسینه آغلار
گؤرجک اوْ حالی زینب، یۆز قوْیدۇ قتلگاهه
اخا-اخا دلینده، ازبر حسینه آغلار
گئچ پردهلی آماندێ، «سیّد» قلم دایاندێ
عرش-ی-خدا تزلزل، ائیلهى حسینه آغلار
قوْشار: سیّد
حسینین عزاسی تازهلهندی
گینه بۇ آی حسینین عزاسی تازهلهندی
قۇرۇلدۇ بزم-ی-ماتم اۆرهگلهر یارهلهندی
گلدی مه-ی-مصیبت، عالم هامێ قان آغلار
اهل-ی-عزا تماماً آهیله سینه داغلار
گیریان اوْلۇب فلکلر، گؤیده ملکلر آغلار
قۇرۇلدۇ بزم-ی-ماتم اۆرهگلهر یارهلهندی
حیله ائدیب حسینی آلدێ اوْ قۇم آرایه
گۆل جیسمینه دگیبدی دؤرت مین دئییرله یاره
چوْخ غم یئتیب اوْ گۆنده، زهرای-ی-مصطفیٰیه
قۇرۇلدۇ بزم-ی-ماتم اۆرهگلهر یارهلهندی
زهراء گئییبدی قاره، ماتم دۇتۇب حسینه
حسین- حسین دییهر چوْخ، آغلار اوْ نور-ی-عئینه
سنده گل آغلا شیعه، اوْل شاه-ی-مشرقینه
قۇرۇلدۇ بزم-ی-ماتم اۆرهگلهر یارهلهندی
اولاد-ی-هاشیمیه بۇ آی شهید اوْلۇبدۇ
سقّای-ی-کربلانین مشگینه قان دوْلۇبدۇ
آهو صفت حَرملر، بۇ آی گۆل تک سوْلۇبدۇ
قۇرۇلدۇ بزم-ی-ماتم اۆرهگلهر یارهلهندی
روز-ی-جزا اوْلۇنجا، آرتار بۇ آیدا غملر
علّت بۇدۇر بۇ آیدا، تئشنه اؤلۆب اوْ سرور
بیرده خیامه گلدی نعش-ی-«علی اکبر»
قۇرۇلدۇ بزم-ی-ماتم اۆرهگلهر یارهلهندی
یاز بۇ کلامی «سیّد» سن نوحه-وْ-نوا ائت
آل مطلبون حسیندهن بۇ دردیوه دوا ائت
تأخیری ائتمه ایندی، بزم-ی-عزایه دۇر گئت
قۇرۇلدۇ بزم-ی-ماتم اۆرهگلهر یارهلهندی
قوْشار: سیّد
امام حسین(ع) کاروانی کربلایه یئتدی
غــم کـاروانـی یئتــدی، صحــرایــه کـربـلایـه
اسب-ی-حسین دایاندێ، گلدی اوْ دم نوایه
وار آلتێ آت روایت، ائتدی عوض اوْ چؤلده
بیربیر گلیب دایاندێ، دۇردۇ اوْ گۆن اوْ یئرده
آثار-ی-وحشت اوْلدۇ، ظاهیر اوْ پُر خطرده
گویا اوْ گۆن یئتیشدی سلطان-ی-دین مینایه
ائندی حسین آتێندان، اوْ ارض-ی-نئینوایه
قالخێب اوْتۇردۇ بیر توْز، اوْ صورت-ی-صفایه
بنزهردی گۆل جمالی، گویا دۇتۇلمۇش آیه
گؤرجک اوْ حالی کلثوم گلدی اوْ دم صدایه
عرض ائتدی ای برادر بۇ توْز نه توْزدۇ قوْندۇ
گۆلزار-ی-گۆل جمالون گویا خزانه دؤندۆ
لاله صفت بۇ قلبیم یاندێ کبابه دؤندۆ
عئشقون منی حسین جان سالدێ غم-ی-بلایه
فرماییش ائتدی باجێ صبر ائیله سن بۇ حاله
بۇ توْز اؤلۆم توْزۇدۇ، اگلهشدی گۆل جماله
صبر ائت باجێ سن ایندی ائتمه فغان-وْ-ناله
«قالو بلیٰ» گۆنۆنده عهدیم بۇدۇر خدایه
امر ائتدی ای حسینه سردار اوْلان ابوالفضل
اُمّت یوْلۇندا قوْلسۇز، قۇربان اوْلان ابوالفضل
ای تئشنه «اهل-ی-بئیت»ه سقّا اوْلان ابوالفضل
نصب ائت حَرم خیامین، بۇ دشت-ی-پُربلایه
آگاه اوْلۇن بۇ دشتین چوْخ-چوْخ بلاسی واردۇر
گلمهز حسابه ظۆلمی جور-وْ-جفاسی واردۇر
قۇربانلارێم کسیلسه، یاخشێ صفاسی واردۇر
کــرب-وْ-بـلا خـــلیلـــی آمـــاجــــدۇر بـــلایــــه
بۇ دشت-ی-پُر خطر ده قانێمێ منیم تؤکهرلهر
بۇ سینهمه اوْ گۆنده یئتمیش بیر داغ چکهرلهر
جدّیم خبـر وئریبدیـر، بـۇ یئـرده دفـن ائدهرلــهر
اؤز ایختیـاریــم ایلـه وئــررهم ریضــا قضــایــه
بیرده اوْ «سیّد»ین چوْخ، گلمهک خیالی واردێ
صحرای-ی-کربلانی گزمک خیالی واردێ
شیش گۆشه قبر-ی-پاکی، گؤرمک {اؤپمهک} خیالی واردێ
گؤرسه اوْ توْزلۇ قبری، دردی یئتهر دوایه
قوْشار: سیّد
حسینین عزاسی گلدی
گلین عزیزان اۆرهک اوْلۇب قان
گینه حسینین عزاسی گلدی
حسینه قۇربان اؤلهنده عطشان
باشێنێن اۆسته، آناسێ گلدی
گل ائی حسینچی، بیر ایل دئییردون
محرّم اوْلسۇن، محرّم اوْلسون
چکیلدی عرشه، حسین قاراسی
عزایه قلبون، مصمّم اوْلسون
دئنهن حسین وای،غریب آقام وای
سنه عزاده، غم همدم اوْلسون
اۆرهکده دردین، کیم ائتدی ایظهار
اوْنا حسینین، دواسی گلدی
بۇ آیدا یاران، بلا چؤلینده
علی-وْ-اکبر، جهاده گئتدی
وئریلدی زینت، ذبیح-ی-زهراء
قتیل اوْلۇنسۇن، میناده گئتدی
تاپێب شهادهت، اوْ گۆن میناده
خییامه جیسمی، عباده گئتدی
حسین بۇیۇردۇ، دئیین آنایا
خییامه زیبا، بالاسێ گلدی
بۇ آیدا گؤردۆ، سۇسۇزلار آغلار
گؤتۆردۆ مشگ-وْ-لوا ابالفضل
گئدیب فراته، وۇرۇبدۇ پرچم
سۇسۇز چێخێبدێر، آقا ابالفضل
دۇرۇبدۇ یوْلدا، گلنده اعداء
گؤرۆبدۆ قولدان، یارا ابالفضل
دئدی آقام گل، یێخێلدێ نوکر
هرایه فۇرا"، آقاسی گلدی
بۇ آیدا شیعه، سۇسۇزلۇغۇندان
علی-وْ-اصغر، دوْداغێ یاندێ
گئدیب سۇ آلسێن، اوْ گۆن عدودهن
وۇرۇلدۇ پئیکان، قانا بوْیاندێ
سۆزۆلدۆ گؤزلهر؛ میناده غملی
بالا قۇجاقدا، آنا دوْلاندێ
بتول-ی-اطهر، آچێبدێ معجر
حسینه جان-جان، صداسی گلدی
بۇ آیدا قاسیم، گئدیب جیداله
آناسێ آغلار، دالێجا قالدێ
تؤکۆلدۆ اعدا، آرایا آلدێ
چمنده گۆل تک، سوْلۇب سارالدێ
یئتیشدی داده، اؤلهن چاغێندا
باشێن دیز اۆسته، عموسی آلدێ
آناسێ اوْل دم، ائدهنده دیدار
الی اۆرهکده، نواسی گلدی
قوْشار: معزّی اردبیلی
حسین حسین
فلک دئییر حسین-حسین، ملک دئییر حسین-حسین
چکیبله قاره هر یئره، اۆرهک دئییر حسین-حسین
نه سیرّی واردێ بیلمیرهم، دۇتۇبدۇ عرش-وْ-فرشی غم
قارادێ غم سرالره، وۇرۇبدۇلار قدهم قدهم
گلیر عزایه صاحیب-ی-فدهک دئییر حسین-حسین
فلک دئییر حسین-حسین، ملک دئییر حسین-حسین
قارا گئییبله شیعهلر، قارا حسین قاراسێدێر
اۆرهکلری دۇتۇر نوا، نوا حسین نواسیدیر
قۇرۇلمۇش عرش-وْ-فرشیده، عزا حسین عزاسیدیر
خزنده-وْ-پرنده-وْ-سمک دئییر حسین-حسین
گؤرنده غم سرالری، داماردا قان دئییر حسین
طبیب-ی-بیمثاله باخ، جهانیان دئییر حسین
یامان بلایه دۆشۆبگین، مسیحیان دئییر حسین
یهودیلرده ایستهییر کؤمک، دئییر حسین
داغێن داشێن یئرین گؤیۆن، نه نوعی گؤر صداسی وار
نظر سالاندا هر یئره، اوْ یئرده غم هواسی وار
باخان تعجّب ائیلهییر، عجیبه ماجراسی وار
اۇشاقدا شاه-ی-بیکفن دئجهک دئییر حسین-حسین
نه سیرّی واردێ بیلمیرهم، تمام-ی-عالم آغلایێر
حسینه بزم-ی-غم قۇرۇب، رسول-ی-خاتم آغلایێر
قارا لیباسیلهن گلیب، عزایه آدم آغلایێر
آناسێ باغلایێب قارا، لچهک دئییر حسین-حسین
هایاندا یاسێ باشلانێر، قارا چکیرلر ابتیداء
باخاندا بۇ قارالارا، اۆرهکلری دۇتۇر نوا
گزیر بۇ غم سرالری، اوْلان بلایه موبتلاء
کیمین دییهنده مقدهمین، اؤپهک دئییر حسین-حسین
فلک دئییر حسین-حسین، ملک دئییر حسین-حسین
قوْشار: سرهسکندلی نوازی
شام غریبان سؤال- جاوابی
حضرت سیّدالشُهدا(ع)نین موبارهک نعشی اۆسته قێزێ سکینه خاتون سوْرۇر
سکینه خاتون:
بـابـا گلمیشـهم سنه آغلێیـام
بۇ میناده یاسیوی ساخلێیــام
اؤز الیـملــه یــارهوی بـاغلێیـام
منیلهن دانێش گؤزۆ یاشلێیـام
جیگریم یانێب بابا یانمێشام
باشێما قارا بابا سالمێشام
سنی بۇ مکانیده تاپمێشام
منیلهن دانێش گؤزۆ یاشلێام
سینوْن اۆسته آل بۇ سکینهنی
ائلـه سـرفــراز بــۇ یتیـمـــهنــی
نییـه آتمێســان بــۇ عـزیـزهنــی
منیلـهن دانێـش گـؤزۆ یاشلێـام
امام(ع):
قێــزێــم حــالیــوه اؤزۆم آغـلارام
بـۇ یـارالــێ قـلبیمــی داغــلارام
سنی گل بۇ سینهده ساخلارام
آیـاغــۇن یــاراسێنــێ بـاغــلارام
قێـزێـم آغـلامـا، بــالام آغــلامــا
سکینه خاتون:
هامێ عمّهلر سوْیۇلۇب بابا
باجێلار بۇ گۆن یوْرۇلۇب بابا
منه قمچیلر وۇرۇلۇب بابا
منیلهن دانێش گؤزۆ یاشلێام
بابا خئیمهگاهیمیز اوْدلانێب
اوْد ایچینده نازلێ بالوْن قالێب
اتهگیم نه نوعیله گؤر یانێب
منیلهن دانێش گؤزۆ یاشلێام
بیزه اهل-ی-کینه آمان وئریب
بۇ یانان چادیـردا مکان وئـریـب
نئچه خواهریم بابا جان وئریب
منیلهن دانێش گؤزۆ یاشلێام
امام(ع):
قێــزێــم حــالیــوه اؤزۆم آغـلارام
بـۇ یـارالــێ قـلبیمــی داغــلارام
سنی گل بۇ سینهده ساخلارام
آیـاغــۇن یــاراسێنــێ بـاغــلارام
قێـزێـم آغـلامـا، بــالام آغــلامــا
سکینه خاتون:
منی چوْخ وۇرۇب بابا شئمـر-ی-دون
نئجــه اینجیـدیـب بابا شئمـر-ی-دون
سنی ذبح ائدیـب بابا شئمر-ی-دون
منیلــهن دانێـــش گـــؤزۆ یـاشـلێــام
منــه واردێ لۆطـف-وْ-محبّتـون
بابا کسمهسن داخـی اُلفَتـون
بیلیــرهم وارۇن منــه رعـفتــون
منیلهن دانێش گـؤزۆ یاشلێـام
هانێ سۆدامهر علی قارداشێم
منـه غـم گـۆنـۆ بابـا یـوْلداشێـم
تؤکهرهم عُذاریمـه گـؤزیـاشێــم
منیلـهن دانێـش گـؤزۆ یاشلێـام
امام(ع):
قێــزێــم حالیــوه اؤزۆم آغـلارام
بـۇ یـارالێ قـلبیمــی داغــلارام
سنی گل بۇ سینهده ساخلارام
آیـاغــۇن یــاراسێنــێ بـاغــلارام
قێـزێـم آغـلامـا، بــالام آغــلامــا
سکینه خاتون:
بـابـا گــوشــوارهمــی آلــدێــلار
منــی آت قـاباغێنــا سالــدێـلار
همی سوْیدۇلار همـی وۇردۇلار
منیلـهن دانێـش گـؤزۆ یاشلێـام
سنه چوْخ سکینـه وفالــیدیــر
باباجــان نقـدری بـــلالـــیدیــر
باخـارام بـۇ نعشـه یـارالـێدیــر
منیلـهن دانێـش گـؤزۆ یاشلێـام
گزهرهم بۇ دشت-ی-بلانـی مـن
ســالارام بـۇ بـاشـا قارانـی مـن
قــۇرارام بـۇ یئــرده عـزانـی مــن
منیلـهن دانێـش گـؤزۆ یاشلێــام
امام(ع):
قێــزێــم حــالیــوه اؤزۆم آغـلارام
بـۇ یـارالــێ قـلبیمــی داغــلارام
سنی گل بۇ سینهده ساخلارام
آیـاغــۇن یــاراسێنــێ بـاغــلارام
قێـزێـم آغـلامـا، بــالام آغــلامــا
قوْشار: یوسف حیرانی اردبیلی
امام(ع)ین اتمام-ی-حُجّتی
قـوْنـاقـۇزام عـزالییـام اوْخ آتمئیـون یـارالییـام
بۇ قانلێ دستمـازیله قوْیـۇن قێلێم نمازیمـی
کسین سۇسۇز بوْغازێمێ
منـی بــۇ دشـت-ی-مُحنتـه اوّلـده دعـوت ائیلـهدوز
حدود-ی-حقّیدهن چێخێب خلاف-ی-بیعت ائیلـهدور
قوْناغۇزا سۇ وئـرمـهدوز بـؤیـۆک جسـارت ائیلــهدوز
غم اهلییم نوالییام، قوْیۇن قێلێم نمازیمی
کسین سۇسۇز بوْغازێمێ
وارێمدێ کردگاریله بۇ انقلابه بیعتیم
گرهک باتام قێزێل قانا، دۆشه کمنده عترتیم
شیریندی شهدیدهن منه، بۇ دشتیده شهادتیم
من عهدیمه وفالییام، قوْیۇن قێلێم نمازیمی
کسین سۇسۇز بوْغازێمێ
مین اوْخ دگه وجودیمه، ثواب-ی-عئشقی ساتمارام
وصــالیمـیـن قـرارینـی نیـگاریـلهن یـۇباتـمـارام
باشێم گئده الیم گئده، یزیده ال اۇزاتمـارام
بۇ امره ادّعالییام، قوْیۇن قێلێم نمازیمی
کسین سۇسۇز بوْغازێمێ
شهـادت اهـل-ی-حـق اۆچۆن، گؤزل حیات-ی-عئشقـدیر
حسینـه سیـز وۇران یـارا، محـسّنـات-ی-عئشقیـدیر
حقیقتـی گـؤرهن بیلــهر مقــدّرات-ی-عـئشـقـیــدیر
کی من باشێ بلالییام، قوْیۇن قێلێم نمازیمی
کسین سۇسۇز بوْغازێمێ
دیانـت اهلـیسیـز اگـر یـزیـده دیـنی ساتمئیون
سرشک-ی-آل-ی-حیدری، ستمله قانه قاتمئیون
آدامسێزام کؤمکسیزهم اوْخ آتمئیون، داش آتمئیون
یارالـێیام،یارالێیام، قوْیۇن قێلێم نمازیمی
کسین سۇسۇز بوْغازێمێ
یوْخۇمدۇ راه-ی-حقّیـدهن، سَـوا یـوْلا گـراییشـیـم
بـۇ قانلـێ قتلگاهێــدێر، محــلّ-ی-آزماییشیــم
گرهک اوْلا نیگاریلـه، بۇ عـرصـه ده نیاییشیـم
من عبدذوالجلالییام، قوْیۇن قێلێم نمازیمی
کسین سۇسۇز بوْغازێمێ
حسینـه سـۆد وئـرهن آنـا شـرفلـیدیـر عفیفهدیر
نمــازی قائـم ائیلـهمـک بۇ گۆن منه وظیفــهدیـر
آخـان قـانێــم ولایـتــه، مُـرکّـب-ی-صحیفــهدیــر
گؤرۆن کیمهم هارالێیام، قوْیۇن قێلێم نمازیمی
کسین سۇسۇز بوْغازێمێ
ترحّم ائیلهیین منه انیس-وْ-یاوهریم گئدیب
اؤلۆب گؤزل جاوانلارێم، وزیر-ی-لئشگریم گئدیب
شهید اوْلۇب بۇ جبهـهده الیمـدهن اکبـریم گئدیب
غریب-وْ-دستی خالێیام، قوْیۇن قێلێم نمازیمی
کسین سۇسۇز بوْغازێمێ
دۇتۇب وجود-ی-پاکیمی شرارهی-ی-ستم یانێر
بلای-ی-عئشقه دمبدم دیلیم وۇرۇر رقم یانێر
خییَهمده گؤزلئیور منی، بنات-ی-محترم یانێر
قبیلهدهن آرالێیام، قوْیۇن قێلێم نمازیمی
کسین سۇسۇز بوْغازێمێ
وۇراندا «سیفی» هر زمان قلم بۇ بیر مُصیبته
دییهر فدا اوْلۇم حسین اوْ ساعته اوْ حالته
بۇیۇردۇن اشتیاقیله اوْ بیحیا جماعته
اوْخ آتمئیون یارالێیام، قوْیۇن قێلێم نمازیمی
کسین سۇسۇز بوْغازێمێ
قوْشار: سیّد تقی سیفی اردبیلی
حضرت علی اکبر نوحهسی امام حسین(ع) دیلیجه
اوْلۇبسان گۆل کیمی پرپر، گؤز آچ گلدیم علی اکبر
باتێبسـان قانیـوه یکسـر، گـؤز آچ گلدیم علـی اکبـر
گۆلۆستان-ی-شهادتده، گؤزل جیسمون اوْلۇب لاله
دۆزۆلمۆش آغ گۆلۆن اۆسته، منظّم قانیله ژاله
دانێش منلهن باشۇن اۆسته، بابوْندۇر ائیلییهن ناله
دۆشۆبدۆر قلبیمه اخگر، گؤز آچ گلدیم علی اکبر
باشۇن اۆستهن توانیم یوْخ، دۇرام ای شبه-ی-پئیغمبر
وۇرۇر طعنه گۆلۆر اوْغلۇم، منه بۇ لئشگر-ی-کافر
سپهر-ی-عئشقی غم دۇتمۇش، بۇ گۆن ای تئز سۆزهن اختر
حسینی غم ائدیب مضطر، گؤز آچ گلدیم علی اکبر
باشۇن مُنشق اوْلۇب آی تک، دۇتۇلمۇش قانیله خالون
ائدیب احوالیمی برهم، سنین بۇ پوْزقۇن احوالون
یاتێبسان خاک-وْ-خون ایچره، اۇجالمێش شأن-وْ-اجلالون
گئییبسهن جامهی-ی-احمر، گؤز آچ گلدیم علی اکبر
قتیل-ی-اوّل اۇلدۇن سن، ره-ی-قرآن-وْ-جاناندا
سرای-ی-سرّه سئیر ائتدون، بۇ وحشتلی بیاباندا
هله بیر سۆدامهر واردۇر، خیام-ی-آل-ی-عمراندا
آخێر قۇربان اوْلار اصغر، گؤز آچ گلدیم علی اکبر
گئدیرسن باغ-ی-ریضوانه، بۇ نوعی باغرێقان اوْلما
منیم یالقۇزلۇغۇمدان سن، عزیزیم ناگیران اوْلما
مُحافظدیر حق-ی-منّان، آنوْندان ناگیران اوْلما
سالێب گرچی قارا معجر، گؤز آچ گلدیم علی اکبر
بۇ شأن-وْ-منصبی تاپماق، اوْغۇل روحه صفا ایستهر
بۇ یوْلدا جان به کف دۇرماق، صفا ایستهر وفا ایستهر
قوْجالسا هر آتا من تک، قوْجا وقتی عصا ایستهر
حسین سندهن سوْرا نئیلهر، گؤز آچ گلدیم علی اکبر
قالێب گؤز یوْلدا اولاد-ی-علی ای خسته ترلانیم
سنی گؤزلر بیبون باجۇن، اوْیان ای غملی جانانیم
خیامه دۇر گئدهک منلهن، منیم ایستهکلی جانانیم
آنوْن لیلا سنی گؤزلر، گؤز آچ گلدیم علی اکبر
قوْشار: تقائی اردبیلی
حضرت ابوالفضل(ع)ین جوشی نوحه سی
دؤرهمـی گل حسین دوشمن آلدێ
قوْلـلارێمــێ جفـــا ایلـــه سالـــدێ
تــرک قێـل خئیمـهنـی گـل آمانـدێ
چـوْخ یـۇبـانمـا گـؤزۆم یوْلدا قـالـدێ
گل حسین گل حسین گل حسین جان(2)
شیریوی سالدێ دوشمن کمنده
حئیف اوْلا یوْخدۇ قوْللار بدهنده
سسلهدیم من سنی داده تئز گل
ساغ گؤزۆمدهن اخا اوْخ دگهنده
تــرک قێـل خئیمـهنـی گـل آمانـدێ
چـوْخ یـۇبـانمـا گـؤزۆم یوْلدا قـالـدێ
گل حسین گل حسین گل حسین جان(2)
سوز-ی-دل بللیدی گؤزیاشێمدان
اؤللـهم ال چکمهرهم قارداشێمدان
گؤردۆ قوْلسۇز منی نوفل-ی-دون
وۇردۇ آهن عمودی باشێمدان
تــرک قێـل خئیمـهنـی گـل آمانـدێ
چـوْخ یـۇبـانمـا گـؤزۆم یوْلدا قـالـدێ
گل حسین گل حسین گل حسین جان(2)
هارداسان ای نئگار-ی-دلآرا
محشر اوْلدۇ من-ی-زاره برپا
مرکب اۆستهن دۆشهن وقته قوْلسۇز
قوْللارێن آچدێ مئیداندا زهرا
تــرک قێـل خئیمـهنـی گـل آمانـدێ
چـوْخ یـۇبـانمـا گـؤزۆم یوْلدا قـالـدێ
گل حسین گل حسین گل حسین جان(2)
پرچمی سن گل آل نوکروندان
عاشئق-ی-خسته-وْ-مضطروندان
نعشیمی خئیمهگاهه آپارما
چوْخ خجل اوْلمۇشام اصغروندان
تــرک قێـل خئیمـهنـی گـل آمانـدێ
چـوْخ یـۇبـانمـا گـؤزۆم یوْلدا قـالـدێ
گل حسین گل حسین گل حسین جان(2)
ای ائدهن زنده دین-وْ-صلاتی
قوْیدۇم حئیرهتده آب-ی-حیاتی
ایچمئیینجه حسین سن سرین سۇ
ایچمهرهم اؤلسهم آب-ی-فراتی
تــرک قێـل خئیمـهنـی گـل آمانـدێ
چـوْخ یـۇبـانمـا گـؤزۆم یوْلدا قـالـدێ
گل حسین گل حسین گل حسین جان(2)
قوْشار: فرهاد فکری
حضرت ابوالفضل(ع)ین جوشی نوحهسی
یاتمـا ای مرد-ی-مئیـدان ابوالفضـل
کشتهی-ی-راه-ی-قرآن ابوالفضـل
قالمێشام یارهلـی باشـۇن اۆستـه
اللـریـم بئلــده گیـریـان ابـوالفضـل
شبنم-ی-سُرخ اوْتۇرمۇش یۆزۆنده
یاس دۇتۇب یاسمن گۆلشن آغلێر
سۇ کیمی تئللروندان سۆزۆر قان
تئشنه قێزلار کیمی سوسن آغلێر
گؤر نه احواله قالمێش حسینون
حالیمه دورهده دوشمن آغلێر
آی کیمی گۆل جمالون اوْلۇبدۇر
قان محاقینده پئنهان ابوالفضل
گل دیله بیر حسینی دانێشدێر
قلبیمین باشێنێ غۆصصه یاردێ
آغلادێم قانیوی ساغ گؤزۆندهن
گؤزلریمدهن آخان سئل آپاردێ
گؤز آچێب باخمێسان هئچ حسینه
ساق گؤزۆنده مگر یاره واردی
قاره گؤزلردهکی قانه اوْلسۇن
منده قێزلاردا قۇربان ابوالفضل
چال سێنان شهپرون قۇملار اۆسته
قان سپیلسین بۇ صحرا بزهنسین
گلسه مئهمان جناندان بۇ دشته
قصریوین فرشینی قوْی بَیهنسین
زینیدهن دۆشسه توْپراقه پئیکر
پنجه ایستهر بدهن راحت اوْلسۇن
پنجهسیز توْپراق اۆسته دۆشهنده
تاب ائدیبسهن نئجه جان ابوالفضل
بۇ سؤزۆ آل-ی-عئصمت بیلیبدی
ین اوممید-ی-حرمسن اوَلدهن
آلدێ ادرکنی صوتون حَرَملر
خئیمهده عرصهگاه-ی-جَدَلدهن
سن اوْلان خئیمییه جمع اوْلۇبلار
آتدێلار جومله سۇ جامین الدهن
ایستهمیر تئشنه قێزلار سۇ سندهن
آچ گؤزۆن یاتما عطشان ابوالفضل
تاپماغا سۇ کنارینده جیسمون
گلمیشهم سن گلهن یوْللارۇندان
ای وفا سروی اؤپدۆم یوْل اۆسته
ظۆلم-ی-خنجر سالان خوْللارۇندان
مشگیدهن سۇ آخان تک آخێر قان
توْپراقا قطع اوْلان قوْللارۇندان
خئیر-ی-مقدم یازێبدێر حسینه
قوْللارۇندان آخان قان ابوالفضل
بیر ائله حالدادێ یئرده جیسمون
سانکی گۆلزار-ی-ایمان داغێلمێش
قامت-ی-سرو-ی-رعنا یاتێبدێر
لالهی-ی-باغ-ی-ریضوان داغێلمێش
یاکی شیرازهدهن خارج اوْلمۇش
یئرده گویا کی قرآن داغێلمێش
جیسمیوی حمل ائدهم خئیمهگاهه
یوْخدۇ واللاهی امکان ابوالفضل
قوْشار: هادی اردبیلی
حضرت ابوالفضل(ع) نوحهسی
زینبیـم گـل عـلمـداریـم اؤلــدۆ
با شهامت سپهــداریـم اؤلــدۆ
منتظر قالماسێن شیرخواریـم
قهــرمـان-ی-وفـاداریـم اؤلـدۆ
هم ساغێندان گئچیب هم سوْلۇندان
دؤنمئییبدیر ولی حق یوْلۇندان
سینهسی اۆسته پرچم اسیردی
قان سۆزۆردۆ یئره هر قوْلۇندان
زینبیم گل علمداریم اؤلدۆ
قان بۇ غمده گرهک قلبه دوْلسۇن
وار یئری گۆل گۆلۆستاندا سوْلسۇن
خئیمهسینین یاتێردێن ستونین
قارداشێم اؤلدۆ باشۇن ساغ اوْلسۇن
زینبیم گل علمداریم اؤلدۆ
با شهامت سپهداریم اؤلدۆ
یاندێرێر قلبیمی اوْخ سؤزۆندهن
ماجراسین ائشیتدیم اؤزۆندهن
گوئیا تلّه ساری باخێرمێش
اوْخ دگیب ناگهان ساغ گؤزۆندهن
زینبیم گل علمداریم اؤلدۆ
سینهسی یارهلی باش یارالێ
ائیلهییب آلنێنێ داش یارالێ
حقّی وار اؤلمهگه گؤرسه قارداش
جان وئریر تئشنه قارداش یارالێ
زینبیم گل علمداریم اؤلدۆ
اوْخ دگیبدیر اوْلۇب مشگی پاره
مشگینه آغلئیور گؤزده یاره
غئیرته باخ اوْ حالتده گؤردۆم
آختارێر اصغره راه-ی-چاره
زینبیم گل علمداریم اؤلدۆ
گؤردۆم آغلێر دئییر جان رقیّه
یوْللارا باخما حئیران رقیّه
گئت ربابه دئنهن باغلا قاره
اصغره یوْخدۇ درمان رقیّه
زینبیم گل علمداریم اؤلدۆ
پرچمین ساخلئیوب سینه اۆسته
گوئیا گۆل دۇرۇب دسته دسته
گؤرجهیین ایستهدی قالخا یئردهن
پئیکری یارهلی خسته خسته
زینبیم گل علمداریم اؤلدۆ
یات دئدیم یات ادبلی وزیریم
یات شرافتلی غئیرتلی شیریم
نئیلیرهم گۆنده باتسا باتێبدێر
باتدێ علقمده ماه-ی-مُنیریم
زینبیم گل علمداریم اؤلدۆ
با شهامت سپهداریم اؤلدۆ
قوْشار: حسین غفّاری اردبیلی
حضرت علی اصغر نوحهسی امام حسین(ع)ین دیلیجه
منیم گۆل تک سوْلان اوْغلۇم
علـی لایلای بــالام لایلای
جفـادهن اوْخــلانـان اوْغلـۇم
علـی لایلای بـالام لایلای
عطش سنده نمایاندور
عجب حالون پریشاندور
بوْغازۇن پئیکرون قاندور
علی لایلای بالام لایلای
ستمله باغریقان اوْلدۇن
خَدَنگه سن نیشان اوْلدۇن
آچۆب گۆل تک خزان اوْلدۇن
علی لایلای بالام لایلای
یئتیب چوْخ ظۆلم قاتلدهن
آتێب اوْخ چونکو غافلدهن
سنی سالدێ اوْغۇل دیلدهن
علی لایلای بالام لایلای
سنی گتدیم بۇ مئیدانه
وئرهم سۇ لعل-ی-عطشانه
باتێب جیسمون قێزێل قانه
علی لایلای بالام لایلای
آنان آغلار فراقوندان
کنار اوْلدۇن قۇجاغێندان
اؤپهنمهز گۆل دوْداغۇندان
علی لایلای بالام لایلای
منیم قلبیم باشێ یاندێ
کؤمکلر جومله دوْغراندێ
بوْغازۇن بئیله اوْخلاندێ
علی لایلای بالام لایلای
اۇزاق دۆشدۆن گۆلۆستاندان
بوْیاندێ جیسمون آلقاندان
سۇ ایچدون نوک-ی-پئیکاندان
علی لایلای بالام لایلای
شهید اوْلدۇن لبون عطشان
بوْغازۇندان آخێر آلقان
سنی وئردیم قۇزۇ قۇربان
علی لایلای بالام لایلای
باتێبدێر قانه روخسارون
گۆزهلدیر رنگ-ی-گۆلنارون
اوْغۇل بوْش قالدێ گهوارون
علی لایلای بالام لایلای
قوْشار: مضطر اردبیلی