دامن قنداقه شد غرقاب خون
تا در آغوش پدر ماوا گرفت
موج در آغوش دریا جا گرفت
دامن قنداقه شد غرقاب خون
تا پدر قنداقه را بالا گرفت
تیر دشمن تا گلویش را شکافت
خنده کرد و اشک از بابا گرفت
غنچه نشکفتهای پژمرد لیک
جان ز جسم باغبان یکجا گرفت
از بر یعقوب دشت کربلا
گرگ تیر، آن یوسف زهرا گرفت
کرد از داغش گریبان چاک چاک
وز غم او بانگ واویلا گرفت
جام گلگون شهادت را به شوق
کودک شش ماهه از مولا گرفت
لالههای نینوا «یاسر» ببین
رنگ خون زین ماتم عظمی گرفت
شاعر: صافی گلپایگانی
[ پنج شنبه 11 آذر 1395 ] [ 11:21 PM ] [ مهدی زارع
]