در سوگ كوچ چلچله، من هم گريستم
در التهاب قافله من هم گريستم
خاموش شد چو مشعله، من هم گريستم
يك باغ كوچك گل و يك دشت پرخزان
كردند تا مقابله، من هم گريستم
هفتاد و دو شكوفه و چندين هزار خار
از طرح اين معادله، من هم گريستم
آنجا كه خون عشق به گلبرگ ياس ريخت
از تير شوم حرمله، من هم گريستم
پرپر چو شد شقايق و پژمرد اطلسي
در شرح اين مقاتله، من هم گريستم
آتش زدند لانه مرغان خسته را
در سوگ كوچ چلچله، من هم گريستم
آنجا كه دست دختر خورشيد شد بلند
باشكوه و مباهله، من هم گريستم
ارزان فروخت دست قضا باغ را به خس
آري در اين معامله، من هم گريستم
نظمي نثار كردم و فيضي نصيب شد
در شور و حال اين صله، من هم گريستم...
* محمد طاهر بيك
[ جمعه 12 آذر 1395 ] [ 12:43 AM ] [ مهدی زارع
]