خاتمه آشنایی
خواهرم اینجا زمین کربلاست
سرزمین غصه و درد و بلاست
این زمین بوی جدایی میدهد
خاتمه بر آشنایی میدهد
خواهرم اینجا اسیرت میکنند
در همین ده روزه پیرت میکنند
میشوی تو غرق ناله، غرق آه
میزنم من دست و پا در قتلگاه
دخترم را در غریبی میکُشند
گوشوار از گوشهایش میکِشند
خصم حیدر تیغ بر رویم کِشد
شهر بیشرم و حیا مویم کِشد
در همین جا کوفیان دف میزنند
در عزایم هلهله، کف میزنند
میبرند اینجا گلو و حنجرم
پیش تو بر روی نی آید سرم
استاد میرحسینی
[ پنج شنبه 11 آذر 1395 ] [ 11:26 PM ] [ مهدی زارع
]