عشق...
عشق هر قدر هم آسان بشود، سختتر است
هر چه از وسعت آن شرح شود مختصر است
روی منبر، دم از ایثار زدن، کاری نیست
که عمل کردن و برخاستن از جا هنر است
روی گلگون تو ای عقل کجا، عشق کجا؟
سرخی عشق فقط سرخی خون جگر است
«عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد»
که فقط اوست که از عشق و بلا با خبر است
او، حسین است که عالم همه دیوانهی اوست
عقل از روز ازل در پی او دربهدر است
نامه دادند «بیا»... آمد و او را کشتند
خطّ این قوم همانقدر که زیباست، شر است
مانده سرگشتهی قربان شدنش ابراهیم
تیغ این بار سر از هر چه پسر با پدر است...
عشق، هفتاد و دو امضا شده با خون خدا
عشق از بعد حسین است اگر مفتخر است
"رضا احسان پور"
[ پنج شنبه 6 آبان 1395 ] [ 11:03 PM ] [ مهدی زارع
]