روضه جانسوز اربعین
السلام علیک یا بنت رسول الله
السلام علیک یا زوجة ولی الله"
*بی بی سلام...خوش به حال اونایی که الان تو راه نجف و کربلان؛هی صدا میزنند:بی بی سلام...اگه نمیتونیم اربعین یا وقت دیگه بیایم کنار قبر بی شمع و چراغت،ملیون ها نفر دارن میرسن کربلا،نگهدار زوار پسرت باش..."
بی بی سلام محفل روضه شروع شد
بی بی جان ما از بچگی از روضه خونا اینطور شنیدیم:اگر مدینه بین در و دیوار به شما جسارت نمیکردند کسی جرات نمیکرد کربلا این طور کنه...جا مونده ها،بدبخت بیچاره ها رفقاتون رفتن کربلا،دوباره من جا موندم،همه رفتند کربلا...
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
خوش به حالتون که رفتید کربلا...
تشنه ی آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا
از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین...
حسیییین جان....
پدر خاک کجایی؟ پسرت خاک نشد...
مادر آب کجایی؟پسرت آب نخورد...
وقتی اسب برگشت سمت خیمه ها نازدانه ابی عبدالله آمد یه سوال کرد:"یا جواد ابی هل سُقیَ ابی ام قتلوه عطشانا؟"
حالا بریم هم نوا با زائرین اربعین امام حسین؛ببینیم جابر وقتی آمد کربلا چه کرد؟چطوری زیارت کرد؟عمادالدین طبری در بشارت المصطفی نقل کرده؛عطیه میگه:" خَرَجتُ مَعَ جابِرِ بنِ عَبدِ اللّه ِ الأَنصارِیِّ زائِرَینِ قَبرَ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام،"من و جابر به قصد زیارت امام حسین راه افتادیم "فَلَمّا وَرَدنا کَربَلاءَ"وقتی به کربلا رسیدیم؛" دَنا جابِرٌ مِن شاطِئِ الفُراتِ فَاغتَسَلَ"رفت کناره ی فرات غسل کرد*چی میشه منم دوباره برم کربلا؟آخه رفقام همه رفتند،غیر از کربلا خبری نیست...حسین جان! اگه نتونستم بیام تقصیر خودم بود؛نتونستم خودم رو از قید و بند گناه آزاد کنم؛ اشکال نداره استغفار میکنیم:استغفرالله ربی و اتوب الیه...بالحسین الهی العفو...یه بار دیگه منو ببر...الهی العفو*جابر رفت غسل کرد،پیراهن و لباس تازه به تن کرد،عطیه عطر همراه داری یا نه؟خودش رو خوشبو کرد،آداب زیارت رو یکی یکی رعایت کرد،گام ها رو کوتاه برداشت،ذکر خدا میگه؛به قبر امام حسین که نزدیک شدیم به من گفت:عطیه دست من رو روی قبر بگذار(خوش به حال اونایی که رفتند کربلا،آخه اربعین بار عامه،همه رو راه میده؛ببین من چی بودم که جا موندم...یه مشت بیچاره دور هم جمع شده...به حق مادرت...همون خانومی که بین در و دیوار صدا زد یا ابتا هکذا یفعل بابنتک...ببین با دخترت چه میکنند...با ما میخوای چه کنی؟یه عمری در خونت بودم...آبروریزی کردم میدونم اما من اینو باور دارم مال بد اول و آخرش برای صاحبش میمونه؛اگه منو نخری کسی به من نیگا نمیکنه...تو اگه منو دور بندازی من دیگه به دردی نمیخورم...بازم میگم،هزار بار میگم خوش به حال اونایی که رفتن کربلا...دیگه از خودم خسته شدم...یه فکری بکن...بدبخت،بیچاره ها کجا دارن برن؟انقدر کریم هستی که نمیشه گفت الان سرت به زائرات گرمه،ما رو هم نیگا میکنی...مگه نه؟! ما رو هم زائر خودت حساب میکنی؟مگه نه؟ما امشب با مادرت اومدیم در خونت رو بزنیم...امشب مادرمو آوردم،بزرگترمو آوردم در خونت...)عطیه دست منو روی قبر بگذار." فَخَرَّ عَلَى القَبرِ مَغشِیّا عَلَیهِ "یه وقت بیهوش روی قبر افتاد" فَرَشَشتُ عَلَیهِ شَیئا مِنَ الماءِ"عطیه میگه روی صورتش آب ریختم" فَلَمّا أفاقَ"
وقتی به هوش آمد،سه مرتبه یا حسین گفت؛" ثُمَّ قال: حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ"ای دوست چرا جواب دوستت رو نمیدی؟ *ای حبیب دل ها حسینم...خودش جواب خودش رو داد...* "ثُمَّ قال: وأنّى لَکَ بِالجَوابِ"حسین جونم چطور جوابم رو بدی؟"قَد شُحِطَت أوداجُکَ عَلى أثباجِک"حال آنکه خون رگ هات روی شانه های مبارکت ریخت "وفُرِّقَ بَینَ بَدَنِکَ ورَأسِک"*ای سر بریده ی فاطمه... *