علیرضا شریف
آئـینـه دارِ حجـلۀ سـرخِ محـرّمی
تـو دوّمیـن مقطعه در وحـیِ مـریمی
ده سال شوق و عشق به بـازو كشیده ای
نـامـه رسانِ نـامـهی داغِ مُـجسمی
دیدی كه بسته ای چه حنایی به دستِ من
مانـنـدِ مـویِ نجـمه، پریشان و دَرهمی
حالا بـرای كُشتـنِ مـن پهن كـرده ای
از سـفره هـای زخـم، بـساطِ فـراهمی
الحق از این بریز و به پاشی كه كـرده ای
در زُمـرهی كـریـم تـرین های عالمی
تیـزیِ سنگ هایِ عسل خـورده بـر تنت
ای مـاهِ در مُحاقِ عـطش تـا رو مُبهمی
از پـیـرهن تـوقـعِ كارِ زِرِه كـه نیست
مانندِ تـار و پـودِ جدا مـانده از هـمی
پا خورده ای ز بس كه گلِ ابریشمیِ مـن
هـم نـخ نـمـا تـرینی و هم نا منظمی
در چـنـدمیـن نفس نفسِ نیمه كاره ات
گفتی عمو، بس است نـفس تازه كن دمی
بس كن خجالتم نده، پـا بر زمین مـكوب
جـز اشك هایِ خجلتِ مـن نیست زمزمی
مشاطههـا به رویِ تـو ابـرو گـذاشتنـد
بـا نعل هـایِ طوسیِ خـود با چه مُحكمی
از پـای تـا سرِ تـو بـه كُلّی عـوض شده
قـاسمِ تری كه بـا حسنِ كـوچه توأمی
بـا اینكه قـدّ كشیده ای احساس مـی كنم
انـدازهی شكستنِ چـنـد استـخوان كمی