روضه حضرت عبدالله بن الحسن(ع)
ما عاشق شهادت در راه زینبیم
کن از کرم تو حاجت مارا روا حسن
*حالا روضه بخونم؟*
آن روز تلخ همره مادر تو بوده ای
دیدی تو مرگ خویش در آن ماجرا،حسن
گویند گوشواره ی زهرا شکسته شد
بر روی زهره مانده رد پنجه ها،حسن
*تمام عمر رو دامن حسین بوده؛یه ساله بوده یتیم شده؛شب عاشورا تو خیمه نشسته،این بچه رهاش نمیکنه،همچین که قاسم سوال کرد که منم کشته میشم یا نه؟اون جوابو شنید و احلی من العسل،این بچه دیگه روش نشد حرفی بزنه،روز عاشورا هی روش نمیشد بزرگ تر ها رفتند،وقتی امام حسین تنها شد گفت:عمو! تو تاحالا به من نه نگفتی،من میفهمم با یتیم مهربون تر از بچه هاتی؛میشه خواهش کنم منم برم به داداشم ملحق شم؟دیگه بعد قاسم خیلی سختمه.من مثل بابام نیستم؛بابام امام معصوم بود طاقت داشت جلو چشمش به مادرش سیلی بزنند،نذار من یا اینا بمونم اسیر شم،نذار سیلی خوردن عمم رو ببینم؛نذار بسته شدن دست محارمم رو ببینم،امام حسین میرفت میدان؛فرمود:زینب جان خیلی مواظب این بچه باش! میدونید چرا؟چون غلیان کرده بود عشق حسین در وجود این بچه؛منتها ابی عبدالله رفت،بلایی سر این بچه اومده که سر هیچ کدوم از شهدا نیامده.اگر قاسم بود،علی اکبر بود،حاضر بودند هزار بار اربا اربا بشن هزار بار تیکه تیکه بشن اما این منظره رو نبینند؛عبدالله با عمه یه وقتی رسید حسین از اسب افتاده بود؛دید دور عمو رو گرفتند؛نیزه دار ها دور تا دورش رو نیزه زار کردند؛تیراندازا تیر میزنند،همدیگه رو تشویق میکنند؛گاهی میدون باز میکنند قهرمانان شمشیرزنی بیان؛یه جمله بگم؟!امام زمان ببخشید آقاجان،حضرت زهرا ببخشید.دیگه آخریا کشتن حسین برای لشگر تفریح شد...میدونستن این نفر بره ضربه ش کاریه،کارو تموم میکنه،میگفتن یه جوری بزن از دنیا نره ما هم میخوایم به ثواب برسیم...زدن حسین براشون شده ثواب،اینه انحراف! ابن کعب ملعون تاخت؛ دیدند این از شمشیرزنای قهاره،تاخت،اومد کنار ابی عبدالله؛چون فرمانده بود همه کنار کشیدند؛میتونست یه ضربه بزنه،سر رو از بدن جدا کنه؛خوش رقصیص گرفت،چرا؟دید دارند تشویقش میکنند؛گفت بذار قدرتم رو نشون بدم؛حرمله با زدن علی اصغر قدرتشو در زدن هدف های ریز نشون داد؛حالا منم شمشیرزدنمو نشون میدم.رسید به امام حسین؛امام حسینی که زانو زده تو گودال؛اونقده خون رفته؛دیگه نمیتونه پاشه،یه شمشیر زد رو شانه ی حسین،استخوان ترقوه شکست،وقتی استخوان ترقوه بشکنه با ساعد فرق میکنه،اگه ساعد بشکنه دست از آرنج تکون میخوره؛ اگه از بازو بشکنه با کتف تکون میخوره؛اما اگه از ترقوه بشکنه...چنان زد رو اون شانه،شانه افتاد...خود به خود سر به یه طرف مایل میشه،این گردن هدف خوبیه،ابن کعب قهقهه زنان حالا داره برمیگرده،گفت:من صیدم رو آماده کردم، بزنم،وقتی داشت برمیگشت،زینب یه دفعه دست عبدالله رو رها کرد زد تو سر خودش گفت: واحسیناه،عبدالله گمون کرد عمه اجازه داد،گفت:نمیذارم به مراد دلش برسه؛بره بگه من با بهترین فن سر حسین رو بریدم.دوید؛خودش رو رسوند؛همچین که شمشیر خواست به گردن برسه،عبدالله دست رو به پهنه ی شمشیر زد؛وقتی زد به پهنه ی شمشیر،در حین اینکه شمشیر راهش کج شد از کنار گوش حسین رد شد دست بچه ی ده ساله چقده؟!یه دفعه دستم با خودش برد؛دست کشیده شد،به پوست آویزان شد؛این بچه دید خون دستش پاشید روصورت حسین خجالت کشید"متوسل شد به مادرش زهرا...گفت:یا اماه..." امام حسین یه دستش از کار افتاده،یه دستی بغلش کرد،عزیزدلم،میوه ی دلم،جیگر عمو' لشگر موندند؛لشگر موندند،حرمله اشاره کرد به ابن کعب ،دیگه حق نداری بیای،نوبتت بود،از نوبتت خوب استفاده نکردی،منم حسین رو الان نمیزنم،گفت:یه داغی به دل حسین بذارم؛بهم چسبید تیری که به گلوی علی اصغر زدم"بهم چسبید تیری که به گلوی علی اصغر زدم"بچه سرش رو شونه ی حسین بود،یه تیری زد یه دفعه حسین دید سر برگشت،حالا آروم آروم خون داره میریزه،از اون بالا تا پایین"تمام وجود عبدالله رو خون گرفت؛حرمله اشاره کرد-فرمانده ی تیراندازا بود-سر بچه رو نشون داد؛اومد جلو،همه دارن قهقهه میزنند،میخوان حسین رو ضجر کش کنند،نامردا میومدید سر حسین رو میزدید،جلو چشم حسین"موهای این بچه رو گرفت،کشید،یه خنجر کشید،سر بریده شد"اول سری که بریده شد علی اصغر بود،اما سر رو برگردوند به خیمه؛اما اول سری که از گودال اومد بیرون سر عبدالله بود،اومد به عمر سعد گفت:جایزه ی من روبده؛این هم حسنیه هم حسینیه"این دستا بیاد بالا اول بگو:حسن"یه بارم همه بگن:حسین...