فلسفه آفرينش جن چيست؟

 
جن چنان چه از مفهوم لغوي اين كلمه به دست مي آيد موجودي است ناپيدا كه وجودآن را قرآن كريم تصديق كرده و مشخصاتي را نيز براي آن معرفي كرده است از جمله اين كه:
1- از شعله آتش خلق شده اند.
2- مانند انسان داراي تكليف و مسووليت هستند.
3- داراي علم و ادراك و تشخيص حق از باطل و استدلال مي باشند.
4- گروهي از آنها مومن و گروهي كافر و داراي افراد خوب و بد هستند.
5- آنها نيز مانند انسان مرگ و مير و توليد مثل دارند.
6-همانند انسان در قيامت برانگيخته مي شوند و جزاي اعمال خود را مي بينند.
ولي آنچه در زبان مردم مرسوم است كه از آنها به از ما بهتران ، پري ، همزادو ...تفسير مي كنند و آنها را موجوداتي داراي اشكال عجيب و غريب وموذي و مضر به حال انسان و بدخواه او معرفي مي كنند و گاهي مزاحم ديگران مي شوند هيچ گونه پايه و اساسي ندارد و نه مورد تاييد عقل است ونه مورد تاييد قرآن و روايات اسلامي و اينها بيشتر زاييده توهمات وخيال پردازي عده اي خاص است كه مي خواهند بازار كسب و دعانويسي وامثال اينها را گرم نگه دارند .در فلسفه آفرينش جن ؛ هر فلسفه اي كه براي آفرينش انسان وجود دارد، براي جن نيز هست.

ادامه مطلب


[ جمعه 7 شهریور 1393  ] [ 5:19 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (1) ]

ابليس از نظر قرآن چگونه موجودي است ؟

 

ادامه مطلب


[ جمعه 7 شهریور 1393  ] [ 5:18 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

شيطان زشت است يا زيبا؟

اگر منظور زشتى و زيبايى وجود و ذات باشد، در دار هستى هيچ موجود زشتى يافت نمى شود؛ چرا كه همه صادر از حضرت حق و معلول اويند و چون خداى بزرگ جميل است، سنخيّت ايجاب مى كند معلول خدا نيز زيبا و جميل باشد. اگر منظور زشتى و زيبايى فعل باشد، آرى عصيان آلودگى است و عامل عصيان - هر چند از زيبايى چهره برخوردار باشد - در واقع زشت و ناپسند است. اگر منظور زشتى و زيبايى چهره باشد، چون شيطان از طايفه جنّيان است و آنان از جسمى لطيف به نام آتش خلق شده اند، با حواس ظاهرى ما محسوس نيستند. شيطان چون امر حضرت حق را عصيان كرد، نمى تواند از گروه فرشتگان باشد. چون فرشتگان تسليم محض خداوند بزرگند و هيچ گونه گناه و عصيانى درباره شان متصور نيست. قرآن درباره فرشتگان مى فرمايد: فرشتگان اهل نافرمانى خداوند نيستند.1 همچنين قرآن كريم مى فرمايد: شيطان از نوع جن بود و از راه و رسم بندگى خدا خارج شد.2 ما جن را از آتش آفريديم.3 شيطان گفت من بهتر از انسانم چون مرا از آتش آفريدى و او را از گِل.4
اين آيات نشان مى دهد شيطان جن است و از آتش آفريده شده است.
پى نوشت:
1. تحريم(66): 6.
2.كهف(18): 50.
3. حجر(15): 27.
4. اعراف(7): 12.

ادامه مطلب


[ جمعه 7 شهریور 1393  ] [ 5:17 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

توسّل به اولياي الهي و درخواست حاجت از آنان ، مصداق خواندن غير خدا است؟

توسّل به اولياي الهي و درخواست حاجت از آنان ، مصداق خواندن غير خدا نيست كه به صراحت در قرآن كريم نهي شده است: «فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً»؟
مقصود از دعا و خواندن در آيه شريفه «أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً»؛ جن (72)، آيه 18. هر نوع خواندن غير خدا نيست؛ بلكه آن خواندنى است كه عبادت و پرستش غيرخدا و مصداق شرك در عبادت است.
در قرآن مواردى هست كه از عبادت و پرستش به «دعا و خواندن» تعبير شده است؛ از جمله: «ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ»؛ غافر (40)، آيه 60. «بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را، كسانى كه از عبادت من كبر مى ورزند، به زودى و با خوارى وارد دوزخ مى گردند».
مقصود از خواندن در آيه «فَلا تَدْعُوا»، به قرينه «أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» خواندن به نحو عبادت است كه اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت، يكى از اركان آن است.
شاهد ديگر، كلمه «مع اللَّه» است كه نشان مى دهد مقصود از خواندن در آيه شريفه، خواندنى است كه در آن كسى هم رتبه، هم شأن و شريك خداوند قرار داده شده است؛ نه هر گونه خواندن و درخواست كمك از كسى.
ذكر «يا على» و «يا حسين» و بردن نام اولياى الهى، كمك خواستن از آبرومندان درگاه الهى - به عنوان واسطه هاى فيض او - است؛ از اين رو به يكى از انواع توسّل برمى گردد و روشن شد كه اين نوع توسّل، صحيح است و شرك در ربوبيت يا عبادت نيست.

ادامه مطلب


[ جمعه 7 شهریور 1393  ] [ 12:50 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

چه تفاوتي بين فرشته و جن وجود دارد؟

چه تفاوتي بين فرشته و جن وجود دارد؟
1- شيطان يا ابليس جن بود نه فرشته: «فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ؛ پس سجده كردند جز ابليس كه از جن بود.»2 افزون بر اين، شيطان به تصريح قرآن از جنس آتش بود،3 ولى در هيچ جاى قرآن نيامده است كه فرشتگان از آتش خلق شده اند. همچنين قرآن آشكارا از عصيان ابليس سخن مى گويد؛ در حالى كه فرشتگان به دليل ماهيّت خلقتشان به هيچ وجه عصيان نمى كنند.4
2. بر اساس آيات قرآن كه طرح تفصيلى و تفسير آن در اين مجال ممكن نيست، جن مانند انسان موجودى مختار و صاحب اراده است و هنگامى كه در دو راهى قرار مى گيرد، يكى را بر مى گزيند.5 بنابراين، از آن جا كه شيطان جن است، موجودى انتخابگر و صاحب اراده شمرده مى شود و توان سرپيچى از فرمان خداوند دارد.
ابليس به دليل عبادت زياد - به تعبير حضرت على)ع( شش هزار سال كه هر روز آن هزار سال است عبادت كرد6 - در شمار فرشتگان جاى گرفت. به همين سبب، فرمان سجده براى آدم كه خطاب به فرشتگان صادر شد، وى را نيز شامل گرديد.
بنابراين، ابليس به دليل عبادت فراوان از حيث مقام و رتبه همرديف فرشتگان شده بود؛ هر چند ماهيّت وجودى اش همان جن بود و صاحب اختيار و اراده به شمار مى آمد.7

ادامه مطلب


[ جمعه 7 شهریور 1393  ] [ 12:48 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

در سوره «الرحمن» چرا آيه «فبايّ الاء ربكما تكذبان» تكرار شده است؟

 
در سوره «الرحمن» خداوند نعمت هاى گوناگون خود را - اعم از مادى و معنوى بيان كرده و بعد جن و انس را مخاطب قرار داده است كه: كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد. اين پرسش، استفهام تقريرى است كه در مقام اقرار ذكر مى شودهمان، ص 240.. از اين رو در روايتى آمده است كه بعد از اين جمله بگوييم: پروردگارا! ما هيچ يك از نعمت هاى تو را تكذيب نمى كنيم
«لا بشى ء من الائك رب اكذب». انديشه و دقت در نعمت هاى الهى - با جزئيات و ريزه كارى ها و اسرارى كه در هر يك از آنها نهفته است حس شكرگزارى را برمى انگيزد و انسان را به عرفان و شناخت مبدأ اين نعمت ها دعوت مى كند. به همين جهت خداوند از بندگانش، اقرار مى گيرد. اين تكرار نه تنها منافاتى با فصاحت و بلاغت ندارد، بلكه خود يكى از فنون فصاحت است. اين درست مانند آن
است كه پدرى فرزند فراموش كار خود را مخاطب ساخته، مى گويد: آيا فراموش كردى كودكى خرد و ناتوان بودى. من چه خون جگرها براى پرورش تو خوردم؟! آيا فراموش كردى هنگامى كه به مرحله جوانى رسيدى و نياز به همسر داشتى، پاك ترين همسر را برايت انتخاب كردم؟! آيا فراموش كردى نياز به خانه و وسايل زندگى داشتى، برايت فراهم كردم؟ پس اين سركشى و بى مهرى از
چيست؟! خداوند مهربان نيز نعمت هاى گوناگونش را به اين بشر فراموش كار يادآور مى شود و به دنبال هر بخش از آنها، از او سؤال مى پرسد: «كدام يك از اينها را انكار مى كنى؟!» پس اين نافرمانى و طغيان براى چيست؟! در حالى كه اطاعت من نيز رمز تكامل و پيشرفت خود شما است و از آن چيزى عايد پروردگارتان نمى شودتفسير نمونه، ج 23، ص 113 115..

ادامه مطلب


[ جمعه 7 شهریور 1393  ] [ 12:45 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

زندگی نامه شیخ رجبعلی خیاط (ره)

 

عبد صالح خدا « رجبعلی نكوگويان » مشهور به « جناب شيخ » و « شيخ رجبعلی خياط » در سال 1262 هجری شمسی، در شهر تهران ديده به جهان گشود. پدرش « مشهدی باقر » يك كارگر ساده بود. هنگامی كه رجبعلی دوازده ساله شد پدرش از دنيا رفت و رجبعلی را كه از خواهر و برادر تنی بی بهره بود، تنها گذاشت. از دوران كودكی شيخ بيش از اين اطلاعاتی در دست نيست. اما او خود، از قول مادرش نقل می‌كند كه: « موقعی كه تو را در شكم داشتم شبی [ پدرت غذايی را به خانه آورد] خواستم بخورم ديدم كه تو به جنب و جوش آمدی و با پا به شكمم می‌كوبی، احساس كردم كه از اين غذا نبايد بخورم، دست نگه داشتم و از پدرت پرسيدم….؟ پدرت گفت حقيقت اين است كه اين ها را بدون اجازه [از مغازه ای كه كار می‌كنم] آورده‌ام! من هم از آن غذا مصرف نكردم. »

اين حكايت نشان می‌دهد كه پدر شيخ ويژگی قابل ذكری نداشته است. از جناب شيخ نقل شده است كه: « احسان و اطعام يك ولی خدا توسط پدرش موجب آن گرديده كه خداوند متعال او را از صلب اين پدر خارج سازد. » شيخ پنج پسر و چهار دختر داشت، كه يكی از دخترانش در كودكی از دنيا رفت.

خانه خشتی و ساده شيخ كه از پدرش به ارث برده بود در خيابان مولوی كوچه سياه‌ها (شهيد منتظری) قرارداشت. وی تا پايان عمر در همين خانه محقر زيست. يكی از فرزندان شيخ می‌گويد: پس از ازدواج، دو اتاق طبقه بالای منزل را آماده كرديم و به پدرم گفتم: آقايان، افراد رده بالا به ديدن شما می‌آيند، ديدارهای خود را در اين اتاق‌ها قرار دهيد، فرمود: « نه! هر كه مرا می‌خواهد بيايد اين اتاق، روی خرده كهنه ها بنشيند، من احتياج ندارم. »اين اتاق، اتاق كوچكی بود كه فرش آن يك گليم ساده و در آن يك ميز كهنه خياطی قرار داشت.

لباس جناب شيخ بسيار ساده و تميز بود، نوع لباسی كه او می‌پوشيد نيمه روحانی بود، چيزی شبيه لباده روحانيون بر تن می‌كرد و عرقچين بر سر می‌گذاشت و عبا بردوش می‌گرفت.
نكته قابل توجه اين بود كه او حتی در لباس پوشيدن هم قصد قربت داشت، تنها يك بار كه برای خوشايند ديگران عبا بر دوش گرفت، در عالم معنا او را مورد عتاب قرار دادند. جناب شيخ خود اين داستان را چنين تعريف می‌كند: « نفس اعجوبه است، شبی ديدم ....
جهت خواندن بیشتر به ادامه مطلب بروید...


ادامه مطلب


[ جمعه 7 شهریور 1393  ] [ 12:42 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قبل از بعثت


از يک سوي مي دانيم آيات قرآن مجيد و دستورات و تعاليم اسلام از سال چهلم عام الفيل يعني وقتي که پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به چهل سالگي رسيد بر آن حضرت نازل گرديد و از سوي ديگر در روايات شيعه و سني وارد گرديده پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قبل از بعثت و نزول وحي در غار حراء مشغول اعتکاف مي شد. علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «و لقد کان يجاور في کل سنة بحراء فأراه و لايراه غيري[1] ـ (پيامبر پيش از بعثت) مدتي در هر سال در کوه حرا بسر مي برد در آن حال من او را مي ديدم ولي ديگري جز من او را نمي ديد» و نيز آن حضرت قبل از بعثت بارها دور خانه خدا طواف نموده و حج بجا مي آورد.[2] لذا به طور طبيعي اين سؤال در ذهن آدمي زنده مي شود که پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ پيش از بعثت اين عبادات را بر اساس چه آييني انجام مي داد و اساساً اصول و فروع اعتقادات آن حضرت چه بوده است.
الف) نظر برخي از علماي بزرگ دين:
اين مسئله در ميان علماي اسلامي يک مسئله اختلافي مي باشد بطوري که علامه در شرحش بر مختصر ابن حاجب نوشته است، غزالي و قاضي عبدالجبار از علماي اهل سنت در اين مسئله توقف نموده اند.[3] و نتوانسته اند نظر معيني را ابراز کنند شيخ طوسي نقل کرده است که برخي از علما قائل شده اند آن حضرت از شريعت پيامبران پيش از خود پيروي مي کرد[4] لکن برخي از علماي بزرگ و نامي شيعه همچون شيخ طوسي و ميرزاي قمي و علامه مجلسي معتقدند آن حضرت قبل از بعثت پيرو اديان پيامبران پيش از خود نبوده و در عين حال موحد بوده و به نظر شيخ طوسي و علامه مجلسي آن حضرت از مناسک و احکام خاصّي که از سوي خداوند متعال به وي الهام مي شده پيروي مي کرده است.
شيخ طوسي در عدة الاصول مي نويسد: «پيغمبر نه قبل از نبوت و نه بعد از آن پيرو دين پيغمبران پيش از خود نبوده، هر عملي که انجام مي داده مطابق شريعت خاص خود بوده است و علماي شيعه مي گويند قبل از بعثت امور خاصّي به آن حضرت وحي مي شد».[5]
ميرزاي قمي مي نويسد: «حق آن است که پيغمبر قبل از بعثت عمل به احکام شرع مي نمود ولي نه به دين پيغمبران پيش از خود، زيرا ما آن حضرت را از همه انبياء برتر مي دانيم، اگر او پيرو دين قبل از خود بود، مي بايد مفضول بر فاضل مقدم گردد، و آن هم از نظر عقلي درست نيست».[6]
و يا علامه مجلسي مي فرمايد: آنچه از اخبار معتبر و متعدد و فراوان برايم روشن گرديد اين است که آن حضرت قبل از بعثت از زماني که خداوند عقلش را در آغاز سنّش کامل نمود نبي بوده و مورد تأييد روح القدس بوده است. ملکي با او سخن مي گفت صدايي را مي شنيد و خواب مي ديد، سپس بعد از چهل سال (به مقام رسالت) رسيد و رسول شد بطوري که آن ملک با او به صورت روبرو و مستقيم سخن مي گفت و قرآن را بر او نازل کرد و به او دستور تبليغ داد، در حالي که پيامبر قبل از (بعثت) خدا را با انواع عبادات مي پرستيد، که آن عبادات گاه موافق آن چيزي بود که پس از بعثت به مردم تبليغ مي کرد و يا به گونه ديگري بود. حال يا موافق شريعت ابراهيم و يا پيامبران غير از ابراهيم از انبياء قبل از (پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ )، البته نه بدان صورت که وي تابع آنها و عامل به آيين و شريعت آنها باشد، بلکه بدين صورت که آنچه به پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ وحي مي شد مطابق برخي از شرايع سابق بود.[7]
ب) دلائل علامه مجلسي و برخي ديگر از محققان موافق او:
ادله علامه مجلسي و برخي ديگر از محققان موافق رأي ايشان به طور اجمال امور ذيل مي باشد که تقريباً با در نظر گرفتن مجموع آنها پاسخ پرسش فوق روشن خواهد شد.
1ـ اولين دليل اين مدعا سخن علي ـ عليه السلام ـ در خطبه قاصعه مي باشد، آن حضرت در آن خطبه مي فرمايد پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از بعد از دوران شيرخوارگي تحت مراقبت و تربيت فرشته اي از فرشتگان خداوند قرار داشت، عين عبارت حضرت چنين مي باشد: «و لقد قرن اللّه به صلي اللّه عليه و آله من لدن أن کان قطيماً أعظم ملک من ملائکته يسلک به طريق المکارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره[8] ـ از لحظه اي که پيغمبر را از شير گرفتند خدا بزرگترين فرشته از فرشتگان خود را قرين او نمود، تا اخلاق برجسته و صفات پسنديده را شب و روز به وي بياموزد».
اين سخن علي ـ عليه السلام ـ گواه روشني است بر اين که رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قبل از بعثت به طور مستقيم تحت تربيت و هدايت ملکي از بزرگ ترين ملائکه خداوند متعال قرار داشته از اين رو مناسک و عباداتش را مي توان مطابق دستورات آن فرشته دانست.
2ـ أخبار بسيار زيادي داريم که پيامبران ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و ائمه(عليهم السلام) از آغاز حيات به وسيله روح القدس تأييد مي شده اند.[9]
3ـ از سوي ديگر در مورد حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ در قرآن وارد گرديده آن حضرت در گهواره لب به سخن گشوده و شهادت به نبوت خود و برخي از تعاليم دين خويش داده و فرمود: «إِنّي عبدُ اللهِ آتاني الکتابَ و جعلنِي نبيّاً وَ جعلنِي مبارکاً أَينما کنتُ و أوصانِي بالصلاةِ ما دُمْتُ حيّاً؛[10] من بنده خدا هستم، به من کتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است و هر جا که باشم مرا با برکت ساخته، و تا زنده ام به نماز و زکات سفارش کرده است».
همچنين در مورد حضرت يحيي ـ عليه السلام ـ داريم که خداوند متعال او را وارث حضرت ذکريا قرار داد، قرآن مي فرمايد: «يا يحيي خذالکتاب بقوّة و آتيناه الحکم صبيّاً؛[11] اي يحيي، کتاب (خدا) را به جد و جهد بگير، و از کودکي به او نبوت داديم».
اين ها نشان مي دهد اين دو پيامبر ـ عليهما السلام ـ در سنين کودکي به مقام نبوت رسيده بودند حال از آنجا که اخبار کثيري داريم که خداوند هيچ فضيلتي و کرامت و معجزه اي را به پيامبري نداده مگر آنکه آن را به پيامبر ما ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ داده است. به دست مي آيد، پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نيز قبل از بعثت، نبي بوده و مستقيماً از سوي خداوند متعال دستورات و احکام شرعي خود را دريافت مي کرده است، چگونه مي توان پذيرفت که حضرت عيسي در گهواره نبي باشد ولي پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تا چهل سالگي به مقام نبوت نرسيده باشد، البته بايد توجه داشت که به نظر برخي مقام نبوت غير از رسالت مي باشد، (نبي) کسي است که از جانب خدا يا روح القدس يا جبرئيل به او اخبار غيبي مي رسد ولي (رسول) آن است که از سوي خداوند مأموريت يافته اين اخبار غيبي را به مردم برساند و رسالتش را ايفا کند.[12] بنابراين اين امکان وجود دارد پيامبري قبل از نيل به مقام رسالت نبي باشد و به مقام نبوت نائل گرديده باشد.
4ـ روايات زيادي وجود دارد که نشان مي دهد پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قبل از بعثت عباداتي همچون حج و طواف را بجا مي آورده و در غار حراء عبادت مي کرده است و هنگام غذا خوردن و موارد ديگر نام خدا را بر زبان جاري نموده و خداوند را حمد و ستايش مي کرده است، از دو حال خارج نيست؛ يا پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ اين عبادت ها و مناسک را طبق دستورات شريعت مخصوص خويش انجام مي داده که خداوند به آن حضرت وحي مي کرده و يا بر طبق ساير شرايع پيامبران قبل از خود.
اگر بگوئيم طبق شريعت خاص خود عمل مي کرده اين همان نظريه ما مي باشد و اگر بگوئيم طبق شريعت ديگري همچون آيين حضرت موسي و عيسي و ابراهيم ـ عليهم السلام ـ عمل مي کرده به محظور بر مي خوريم، چرا که شرايع سابق برخي چون شريعت حضرت موسي در عهد حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ منسوخ شده و شريعت حضرت عيسي و ابراهيم ـ عليهم السلام ـ نيز هر دو مورد تغيير و تحريف قرار گرفته بود به طوري که برخي از پيروان دين توحيدي حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ بت هايي را بر ارکان کعبه و صفا و مروه نصب نموده و مي گفتند ما نعبدهم الاّ ليقربونا الي اللّه زُلفي[13] ـ ما اين ها را براي تقرب بيشتر به خداوند مي پرستيم و به تلبيه ذکر (إلاشريک هو لک) را افزودند و شعار توحيدي (لبيک اللهم لبيک، لبيک لاشريک لک لبيک) را به شرک آلوده ساختند.[14] بنابراين هرگز نمي توان پذيرفت پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ دستورات عبادي خود را از کساني مي گرفت که خود به شرک و بت پرستي رو آورده و يا به تحريف دين خدا دست زده بوده اند.[15]
ج) نتيجه گيري
با توجه به دلائل چهارگانه فوق بايد گفت به نظر برخي از علماي شيعه پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قبل از بعثت از هيچيک از شرايع آسماني پيامبران قبل از خود پيروي نمي کرد بلکه در اصول اعتقادي فردي موحد و يکتا پرست بوده و در فروع ديني از دستورات خداوند متعال که توسط ملکي از ملائکه به وي ابلاغ مي شده اطاعت مي کرده است.[16]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] ـ نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، خ192.
[2] ـ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج8، ص88، باب الستجاب تکرار الحج و العمرة.
[3] ـ نقل از بحارالانوار، ج 18، ص 271، باب آخر في کيفيّة صدور الوحي ونزول جبرئيل.
[4] ـ العرة في اصول الفقه، شيخ طوسي، تحقيق. محمد رضا الانصاري، ج 2، ص 590 و 591.
[5] ـ العدة في اصول افقه، شيخ طوسي، تحقيق. محمد رضا الانصاري، ج 2، ص 590.
[6] ـ قوانين، ميرزاي قمي، نقل از (تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت)، علي دواني، ص 86.
[7] ـ بحارالانوار، ج 18، ص 277.
[8] ـ نهج البلاغه، خطبه قاصعه، 192.
[9] ـ نقل از بحارلانوار، ج 18، ص 278.
[10] ـ سوره مريم، آيات 30 و 31.
[11] ـ سوره مريم، آيه 12.
[12] ـ ر. ک: تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت، علي دواني، ص 83.
[13] ـ سوره زمر، آيه 39.
[14] ـ الملل و النحل، شهرستاني، ج 2، ص 247.
[15] ـ براي کسب اطلاع تفصيلي از دلايل چهارگانه فوق مي توانيد به بحارالانوار، ج 18، ص 277 تا 281 و العدة في اصول الفقه، ج 2، ص 590 تا 597 مراجعه کنيد.
[16] ـ منابعي ديگر براي مطالعه بيشتر:
ـ تاريخ اسلام (از آغاز تا هجرت)، علي دواني، ص 81 تا 89.
ـ فروغ ابديت، آية اللّه سبحاني، ص 209 تا 211.
ـ موسوعة التاريخ الاسلامي، محمد هادي يوسفي غروي، ج 1، ص 359 تا 375.


ادامه مطلب


[ جمعه 7 شهریور 1393  ] [ 12:38 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

داستان خلقت آدم

در سوره بقره[كامل از كد29276]وسوره هاي ديگر آمده....
سجده فرشتگان بر آدم، سجده بر انسانيت و هر انسان كامل بود نه شخص حضرت آدم. و بر اين مطلب شواهد متعددي وجود دارد: شاهد اول اين كه خداوند با تعبير دالّ بر استمرار فرمود: من مي‏خواهم در زمين خليفه قرار دهم: «اِنّي جاعِلً في الأَرض خَليفة» بقره/30و سخن از شخص معيّن نيست. پس خليفة الله مقام انساينت است و احكامي مانند سجده و خضوع فرشتگان مطلق و براي مقام انسانيت است وفرشتگان در برابر اين مقام خضوع مي‏كنند. شاهد دوم آن كه خداوند در سوره اعراف مي‏فرمايد: «وَلَقد خَلقناكُم ثُمَّ صَوَّرناكم ثُمَّ قلن لِلمَلئِكَةِ اسْجُدوا لِآدَم فَسَجدوا اِلاّ اِبليس لَم يَكُن مِن السجِدين» اعراف/11؛ ما همه شما را آفريديم، و صورت بخشيديم آنگاه به فرشتگان گفتيم كه به آدم سجده كنيد. و اين بدان معناست كه ما انسانيت و حقيقت انسان كامل را به صورت آدم متجلي كرديم و به فرشتگان گفتيم كه در برابر اين الگوي انسانيت سجده كنيد، مثل اين كه گفته شود: وجه الله را به صورت كعبه متمثّل كرديم، و كعبه مثال وجه الله است تا شما به سمت آن استقبال كنيد. از اين تعبير روشن مي‏شود كه مسجود فرشتگان، شخص آدم به عنوان فرد معين نيست؛ بلكه منظور، سجده كردن ملائكه در برابر مقام انسانيت است، كه الگو و نمونه‏اش آدم (ع) است. در سوره سجده آمده است: «اَلََّذي اَحسَن كَلَّ شَيءٍ خَلقه و بَدَأ خَلق الاِنسان مِن طين ثُمَّ جَعلَ نَسله مِن سُلالةٍ مِن ماء مَهينٍ ثُمَّ سَوّاه و نَفخَ فيه مِن روُحه و جَعلَ لَكم السَّمع والاَبصار والاَفئِده قَليلاً ما تَشكُرون» سجده/7-9 ؛ خدا انسان را ابتدا از گل آفريد، بعد نسلش را از آب و «سلاله ماء مهين» خلق كرد. اين سير وجود طبيعي انسان است. در اين جا سخن از اين نيست كه آدم را از گل خلق كرديم و آنگاه انسانهاي بعدي را از آب آفريديم. مي‏فرمايد، انسان اصلش از گل است و نسلش از آب و از «سلاله ماء مهين» . معلوم مي‏شود خداوند، آفرينش آدم را آفرينش انسانيت مي‏داند و خلقت آدم به صورت خلقت شخصي مطرح نيست، بلكه آدم را كه آفريد، يعني انسانيت را خلق كرد: «هُو الَّذي خَلَقكم مِن تُرابٍ ثُمَّ مِن نُطفةٍ ثُمَّ مِن عَلَقهٍ ثُمَّ يُخرِجُكم طِفلاً» غافر/67؛ خداوند ابتدا شما را از خاك خلق كرد؛ بعد از نطفه؛ بعد از علقه. اين آيه به انسانها مي‏گويد ابتداي آفرينش شما از خاك بود و بعد از آب؛ نمي‏گويد ما فردي را از خاك خلق كرديم و بعد، نسل او ار از آب آفريديم. پس آفرينش آدم، همان آفرينش انسانيت است وهر انسان كامل مسجود ملائكه است؛ اما كساني كه فقط صورت آدمي دارند، اينان همانند چهارپايان بلكه از آنان فروترند و پس از اتمام نصاب هدايت بايد رهايشان كرد تا بخورند و بچرند و آرزوهاي دور و دراز سرگرمشان كند. اينها خليفه خدا و مسجود فرشتگان نيستند: «اوُلئِك كَالاَنعام بَل هُم اَضَلّ» اعراف/179 ، «ذَرهُم يَأْكُلوا و يَتَمتَّعوا وَيُلهِهُم الاَمل) حجر/3. اميرالمؤمنين (ع) درباره اينان مي‏فرمايد: «فَالصٌّورةُ صُورة انسانٍ والقَلب قلب حيوانٍ»؛ (نهج‏البلاغه خطبه 87/بند12) [شكلشان شكل انسان امّا قلبشان قلب حيوان است.] قلب، درون و حقيقت انسان است و درقيامت، كه روز ظهور حق است، باطن اينها آشكار خواهد شد. و كسي كه ظاهر و باطنش انسان است، مسجود ملائكه است. فرشتگان دربرابر انسان واقعي سجده مي‏كنند و خدمتگزار و مطيع او هستند، نه انسان صوري و از اين رو معصومين(ع) فرموده‏اند: ما به فرشتگان آسمان يا فرشتگان زمين يا فرشتگان آب يا فرشتگان باد امر مي‏كنيم و آنها اطاعت مي‏كنند، زيرا همه فرشتگان در برابر انسان كامل خاضعند. فرشته‏هايي كه به اذن خداوند امور جهان را تدبير مي‏كنند، فيض را از مجراي انسان كامل مي‏گبرند. البته خداوند است كه براساس توحيد افعالي در اين مجاري كار مي‏كند و او ربّ العالمين است. چنين نيست كه كسي بالذات در آفرينش و پرورش جهان نقشي داشته باشد. ملائكه و انسان فقط مجراي فيض خالقيت هستند. شاهد سوم آن كه دشمني شيطان تنها با شخص آدم نيست، بلكه دشمني با مقام آدميّت است ونمي‏گذارد كسي به مقام شامخ انسانيت برسد؛ او با هر انساني دشمن است. او تنها دوست كساني است كه بتواند آنها را از انسانيت خارج و به صورت بهيمه و درنده درآورد. چنين افرادي اولياي شيطانند و شيطان نيز وليّ آنهاست. آنها تحت ولايت شيطانند. پس وقتي كسي از مرز انسانيت خارج و جزو شياطين شد، ديگر شيطان نسبت به او عداوت ندارد. چنين كسي ديگر دو راه ندارد تا شيطان يكي از راههاي او را سدّ كند. وقتي كسي درنده يا بهيمه شد تنها يك راه دارد كه همان راه مورد پسند شيطان است و در اين راه، شيطان كاملاً معين و وليّ اوست. بنابر اين، تا مقام انسانيت هست شيطان با آن دشمن است. اگر عداوت شيطان با آدم امري شخصي بود، نبايد شيطان با ذريه آدم تا روز قيامت دشمني كند و از خداوند مهلت بخواهد تا به اين دشمني گسترده جامعه عمل بپوشاند. در موارد فراوان، خداوند به انسانها هشدار داده است كه شيطان دشمن قطعي شماست. پس شيطان دشمن انسانيت و فرشتگان دوست و معاون انسانيتند. حال اگر فرشتگان بخواهند در برابر انسانيت كرنش كنند، انسانيت بايد به يك صورت جلوه كند؛ و آن صورت آدم (ع) است. آية الله جوادي آملي،تفسير موضوعي قرآن ج 6 (سيرة پيامبران(ع) در قرآن) به نقل از سايت تبيان


[انتخابي از كد29276]در سوره سجده آمده است: «اَلََّذي اَحسَن كَلَّ شَيءٍ خَلقه و بَدَأ خَلق الاِنسان مِن طين ثُمَّ جَعلَ نَسله مِن سُلالةٍ مِن ماء مَهينٍ ثُمَّ سَوّاه و نَفخَ فيه مِن روُحه و جَعلَ لَكم السَّمع والاَبصار والاَفئِده قَليلاً ما تَشكُرون» سجده/7-9 ؛ خدا انسان را ابتدا از گل آفريد، بعد نسلش را از آب و «سلاله ماء مهين» خلق كرد. اين سير وجود طبيعي انسان است. در اين جا سخن از اين نيست كه آدم را از گل خلق كرديم و آنگاه انسانهاي بعدي را از آب آفريديم. مي‏فرمايد، انسان اصلش از گل است و نسلش از آب و از «سلاله ماء مهين» . معلوم مي‏شود خداوند، آفرينش آدم را آفرينش انسانيت مي‏داند و خلقت آدم به صورت خلقت شخصي مطرح نيست، بلكه آدم را كه آفريد، يعني انسانيت را خلق كرد: «هُو الَّذي خَلَقكم مِن تُرابٍ ثُمَّ مِن نُطفةٍ ثُمَّ مِن عَلَقهٍ ثُمَّ يُخرِجُكم طِفلاً» غافر/67؛ خداوند ابتدا شما را از خاك خلق كرد؛ بعد از نطفه؛ بعد از علقه. اين آيه به انسانها مي‏گويد ابتداي آفرينش شما از خاك بود و بعد از آب؛ نمي‏گويد ما فردي را از خاك خلق كرديم و بعد، نسل او ار از آب آفريديم. پس آفرينش آدم، همان آفرينش انسانيت است [پايان كد انتخابي] (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 4/100108863)

 


ادامه مطلب


[ جمعه 7 شهریور 1393  ] [ 12:37 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

خطاب قرآن به مردان

آيا به نظر نمي رسد لحن اغلب آيات قرآن به مردان است؟ آيا اين موضوع كه اغلب وعده هاي بهشتي(حور و شراب) به مردان است، نوعي تبعيض را به ذهن متبادر نمي كند؟

قرآن كريم در آيات فراوانى تصريح كرده است كه پاداش اخروى و قرب الهى، به جنسيّت مربوط نيست، به ايمان و عمل مربوط است خواه از طرف زن باشد و يا از طرف مرد. قرآن در كنار هر مرد بزرگ و قدّيسى از يك زن بزرگ و قدّيسه ياد مى‏كند. از همسران آدم و ابراهيم و از مادران موسى و عيسى در نهايت تجليل ياد مى‏كند.
اگر همسران نوح و لوط را به عنوان زنانى نا شايسته براى شوهرانشان ذكر مى‏كند، از زن فرعون نيز به عنوان زن بزرگى كه گرفتار مرد پليدى بوده است غفلت نكرده است. گويى قرآن خواسته است در داستانهاى خود توازن را حفظ كند و قهرمانان داستانها و افراد بهشتى و سعادتمند را منحصر به مردان ننمايد، »شهيد) مطهرى، مرتضى؛ نظام حقوق زن در اسلام؛ تهران، انتشارات صدرا، چاپ 27، 1378، ص 118) . اين كه قرآن مى‏فرمايد: « مَن عَملَ صالحا من ذَكرٍ أَوْ أُنثى و هو مؤمن فلنحيينّه حياةً طيّبة»: هر كسى كار شايسته كند چه مرد و چه زن، در صورتى كه مؤمن باشد، قطعا او را با زندگى پاكيزه‏اى حيات مى‏بخشيم، (سوره نحل، آيه 97) . يعنى در رسيدن به حيات طيّب فقط دو چيز نقش دارند: يكى، «حُسن فعلى» به نام عمل صالح و ديگرى «حُسن فاعلى» به نام مؤمن بودن روح، خواه بدن مؤنث باشد يا مذكّر. يا «أنّى لا أضيع عمل عامل منكم من ذكر أو أنثى.
قرآن‏پژوهان، خطاب‏هاى قرآن را به دو دسته تقسيم كرده‏اند:
1. خطاب ويژه مرد يا زن؛ مانند: «وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ...»؛ بقره (2)، آيه 233. و «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ...»؛ همان، آيه 216..
2. خطاب مشترك كه دو گونه است: گاهى با عنوان فراگيرى مانند واژه «ناس»، «انسان» و «مَنْ» عموم انسان‏ها را خطاب مى‏كند؛ مانند: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»؛ بقره (2)، آيه 21. و «يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً»؛ نساء (4)، آيه 1. و... گاهى نيز در ظاهر از لفظ مذكر استفاده مى‏كند؛ ولى اشاره به همگان دارد؛ مثل: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»؛ همان، آيه 136.، «يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتاب»؛ همان، آيه 47.، «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»؛ احزاب (33)، آيه 21. و... .
درباره شيوه اخير بايد به نكاتى توجه كرد:
يكم. دستورها و معارف قرآنى در مورد مرد و زن يكسان است؛ گرچه صيغه‏هاى آن مذكر است. اين مسئله به جهت قاعده ادبى «تغليب» است. در زبان‏هايى مانند عربى - كه براى مرد و زن، دو گونه فعل (مذكر و مؤنث) وجود دارد در مواردى كه جمع مورد نظر باشد، صيغه مذكر به كار مى‏رود. بنابراين }A«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»هم شامل زنان مى‏شود و هم مردان. از اين رو تاكنون هيچ مفسر و يا آشنا به زبان و ادبيات، نگفته است كه مجموع خطاب‏هاى قرآن اختصاص به مردان دارد.
دوم. اين‏گونه سخن گفتن در ميان انسان‏ها، معمول است و اختصاص به قرآن ندارد؛ به خصوص در مقام قانون‏گذارى، از الفاظ و ضماير مذكر استفاده مى‏شود؛ ولى معناى عموم اراده مى‏گردد.
سوم. خطاب كمتر قرآن به زنان، برخاسته از نگرش آن به رعايت حرمت زنان است و نشان از غيرت خداوند دارد. طبيعى است كه سخن گفتن مؤدبانه و عفيفانه با زنان و كمتر بردن نام آنها، يكى از راه‏هاى حفظ حرمت آنان است.
اين به معناى عقب نگه داشتن نيمى از انسان‏ها نيست؛ زيرا اين‏گونه سخن گفتن، نشانگر نوعى احترام و ارج نهادن به مقام شامخ ايشان است. همين شيوه در ميان خانواده‏هاى محترم و با شخصيت معمول است كه در ميان ديگران، زنان را كمتر به طور مستقيم مورد خطاب قرار مى‏دهند.
گروهى از جمله علامه طباطبايى بر اين عقيده‏اند كه:با دقت و توجه درباره اوصافى كه در قرآن مجيد براى حور بيان گرديده، چنين استفاده مى‏شود كه اوصاف زنانه است نه به موجودى كه آثار و اوصاف مردانه را در بر داشته باشد، به همين جهت به نظر مى‏رسد كه مراد از حور طائفه مونث باشد نه طائفه مذكر، (ترجمه الميزان، ج 18، ص 240 و ج 19، ص 223 و 247). اما اين كه پس پاداش زنان مومن در بهشت چيست؟ در منابع كلامى و روايى چنين آمده كه در روز قيامت، اگر مرد زن مؤمن، اهل بهشت بود همو را اختيار مى‏كند و اگر از اهل جهنم بود مردى را از ميان مردان بهشتى برمى‏گزيند.
شايد فلسفه اين كار اين باشد كه زن برخلاف مرد از نظر طبيعت تعددپذير نيست. به همين جهت مردى را انتخاب مى‏كند. اما گروهى از جمله استاد آيت‏الله‏مكارم شيرازى در مقابل مدعى‏اند كه حورالعين مى‏تواند مذكر هم باشد، براساس اين نظر شايد علت اين كه اوصاف حورى به كار رفته در قرآن بر مؤنث دلالت مى‏كنند نه بر مذكر، به اين جهت بوده است كه گفتگو و محاوره در آن آيات با طائفه مردان مؤمن بوده است نه با زنان مؤمن دنيوى، لذا اسلوب محاوره اقتضا داشت كه چنين اوصافى براى موجودات فوق ذكر شود.
از مضمون برخى آيات و روايات، چنين برمى‏آيد كه مسأله لذت‏هاى جنسى اختصاصى به مردان ندارد؛ بلكه زنان نيز در بهشت مى‏توانند براى خويش شوهرانى دلخواه برگزينند. اصطلاح «حور» نيز اختصاصى به زنان ندارد؛ بلكه حورهاى مذكر نيز در بهشت وجود دارند. براى نمونه به اين حديث توجه كنيد كه از اميرالمؤمنين(ع) روايت شده است كه فرمود: «در بهشت بازارى است كه در آن خريد و فروشى نيست، تنها در آن جا تصوير مردان و زنان وجود دارد. هر كس كه تمايلى به آنان پيدا كند، از همان جا بر او وارد مى‏شود»، (بحار الانوار، ج 1، ص 148). در بهشت هم حوريان بهشتى وجود دارند كه از نعمت‏هاى بهشتى هستند و در دنيا نبوده‏اند.
همچنين، زنان دنيا ـ كه اهل بهشت باشند ـ با زيبايى و شكوهى برتر از حوريان در بهشت حضور دارند؛ چنانچه مايل باشند به شوهران خويش مى‏پيوندند وگرنه هرگونه كه بخواهند عمل مى‏كنند. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 2/100109850)

 


ادامه مطلب


[ جمعه 7 شهریور 1393  ] [ 12:35 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]