گريه حضرت يعقوب(ع)
همه علت های مختلف ابتلای حضرت یعقوب –ع – به فراق فرزندش به درستی برای ما روشن نیست ولی در برخی روایات به بعضی از آنها اشاره شده است که خلاصه آن چنین است :
حضرت سجاد –ع- در روایتی در این باره می فرماید : حصرت یعقوب –ع – هر روز گوسفندی ذبح می کرد و قسمتی از آن را صدقه می داد. شب جمعه ای که او و خانوده اش مشغول افطار بودند سائل مومن و غریبی که مسافرو نیز روزه دار بود به در خانه یعقوب –ع آمد و درخواست غذا کرد و چند نوبت درخواستش را تکرار کرد . یعقوب و خانواده اش صدای او را شنیدند ولی چون او را نشناختند به او اعتماد نکردند و به او غذا ندادند . آن گدا نا امید بر گشت و شب را گرسنه به سر برد و از یعقوب به نزد خداوند شکایت نمود و گریه ها نمود . روز بعد نیز روزه گرفت و صبر کرد و حمد خدا را به جا آورد . آن شب یعقوب –ع- و اهل بیتش سیر خوابیدند چون صبح شد مقداری از غذای آنها باقی مانده بود .
خداوند به یعقوب وحی کرد که بنده ما را از در خانه ات راندی و غضب ما را به سوی خود کشاندی و مستحق تادیب شدی . به خاطر این عمل نا پسند به حسابت خواهم رسید .
آیا به بنده من ذمیال رحم نکردی که به اندکی از مال دنیا قانع بود و همواره به عبادت مشغول بود ؟
مگر نمی دانی عقوبت من به دوستان من زودتر می رسد و این از لطف و احسان من است نسبت به دوستانم . به عزتم قسم تو و فرزندانت را هدف تیرهای بلا قرار خواهم داد .مهیای بلا باشید ، راضی به قضای من بوده و در مصیبت ها صیر و استقامت داشته باشید . از اینجا بود که ماجرای اختلاف برای پسران –یعقوب- و گرفتاری های او به فراق یوسف –ع پیش آمد .
(تفسیر برهان ، ج 2 ، ص 246 ) به نقل از قصه های قرآن ، محمد محمدی اشتهاردی ، ص 208 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 1/100116397)
ادامه مطلب
چرا امام عصر غيبت صغري داشته اند؟
همان گونه كه كم شدن ارتباطات با شيعه توسط امام هادي و امام عسكري(ع) جنبه زمينه سازي براي ورود پيروان اهل بيت به دوره غيبت صغري است، خود دوره غيبت صغري نيز جنبه آمادگي و زمينه سازي براي ورود پيروان مكتب اهل بيت به دوره غيبت كبري است؛ يعني پردهنشيني امامان اهل بيت(ع) تدريجي صورت گرفته تا با اين تحوّلات انحرافاتي صورت نگيرد.
اگر غيبت كبري يكباره و ناگهاني رخ مي داد، ممكن بود موجب انحراف افكار شود و ذهنها آماده پذيرش آن نباشند و وجود امام زمان به كلي انكار شود.
نيز دوره غيبت صغري دوره تثبيت امامت، ولادت و حيات امام مهدي(عج) است. به جهت ظلم عباسيان.
چون ولادت امام مهدي(عج) در خفا صورت گرفت و چندان آفتابي نشد، براي برخي ثابت نشده، در دوره غيبت صغري، ارتباطاتي كه پيروان امام حسن عسكري(ع) از طريق سازمان مخفي وكالت با حضرت مهدي(عج) برقرار كردند، اين مشكل زدوده شد.(1)
پي نوشت:
1 - براي اطلاع بيشتر مراجعه كنيد به سيره پيشوايان، اثر مهدي پيشوايي، ص 665 - 722.
منبع: موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عليه السلام
ادامه مطلب
مهدويت يعني چه؟
باور به ظهور شخصي كه جهان را پر از عدل و داد كرده و ريشه هاي ظلم و ستم را مي چيند اختصاص به اسلام نداشته بلكه، شامل اديان مختلف الهي و آسماني مي شود و در اسلام، مسيحيت،[1] يهوديت[2] و زرتشت[3] و... به ظهور اين شخص نويد داده شده است.
بنابراين مي توان گفت تمامي اديان به آمدن موعودي مصلح باور دارند كه اين موعود در انديشة زردتشت سوشياتت،[4] در انديشه مسيحيت حضرت مسيح و غيره... و در اسلام حضرت مهد(عج) است كه قرآن و سنت به آمدن آن بشارت داده اند.
امّا در مورد اينكه مهدويت يعني چه؟ بايد اذعان داشت لغت مهدويت برگرفته از امام مهدي(ع) است.
"خلاصه و حقيقت مهدويت، منتهي شدن سير جوامع جهان به سوي جامعه واحد و سعادت عمومي، امنيت و رفاه، تعاون و همكاري، همبستگي همگاني حكومت حق و عدل جهاني، غلبه حق بر باطل، غلبة جنودالله بر جنود شيطان نجات مستضعفان و نابودي مستكبران، و خلافت مؤمنان و شايستگان به رهبري يك رجل و ابرمرد الهي است كه موعود انبياء و اديان و دوازدهمين اوصياء و خلفاي پيغمبر آخرالزمان است."[5]
امّا از آنجا كه نام آن منجي در ميان مسلمانان مهدي(عج) است، اين انديشه را به انديشة مهدويت ناميده اند هر چند ساير اديان به آن انديشه موعودگرائي و ... مي گويند.
بهرحال، مهدويت، يك انديشه و تفكر برگرفته از كتابهاي آسماني است كه با فطرت و سنن عالم خلقت موافق است و در ميان شيعيان در اين انديشه مباحث مهم ذيل بررسي مي شود.
1. موعودگرائي و منجي گرائي در اديان ابراهيمي و غيرابراهيمي.
2. مسأله مهدي باوري و موعود گرائي در اهل سنت.
3. اعتقاد به مهدويت از منظر شيعه كه خود، مباحث ذيل را در بر دارد.
الف: مسأله ولادت و نسب و كودكي امام زمان(عج).
ب: ويژگيهاي امام زمان(عج).
ج: مسأله انحراف در مهدويت و فرقه هاي انحراف.
د: مسأله غيبت امام زمان(عج).
ذ: مسأله علائم و زمينه هاي ظهور حضرت حجت(عج).
ر: مسأله وقايع ظهور و حكومت جهاني آن حضرت.
و...
بنابراين مهدويت، تعريف خاصي ندارد بلكه شامل يك اعتقاد مي شود كه مباحثي را در بردارد و كسي كه مي خواهد به اين مقوله بپردازد بايستي به مطالب ذكر شده با دقت، بپردازد.
منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تاريخ عصر ظهور، و مابعد الظهور (عصر غيبت)، محمد صدر.
2. اصالت مهدويت، آيت الله صافي، ج اول تا سوم، انتشارات حضرت معصومه.
3. او خواهد آمد، مهدي پور، نشر برقعي.
امام مهدي(عج):
براي تعجيل فرج زياد دعا كنيد، چرا كه همين دعا موجب گشايش براي خود شماست.
شيخ صدوق، كمال الدين، ج 2، ص 485، دارالفكر
--------------------------------------------
[1] . انجيل لوقا / باب 12 / آيات 40-35.
[2] . كتاب مقدس / سفر مزامير داود / مزمور 37.
[3] . اوستا، بخش يناهات / 46.
[4] . همان.
[5] . لطف الله صافي گلپايگاني، اصالت مهدويت، ج 2، بخش 4، ص 19، انتشارات حضرت معصومه، قم.
( اندیشه قم )
ادامه مطلب
در مورد رحلت محسن ـ عليه السّلام ـ كدام قول صحيح است؟
در ميان علماي شيعه روايات شيخ مفيد مورد قبول است و شيخ از نظر زماني نيز قريب به عصر غيبت صغري و در اوايل غيبت كبري ميباشد، در ارشاد اين قول را اين گونه مطرح مينمايد «در شيعه كساني هستند كه ذكر نمودهاند فاطمه ـ سلام الله عليها ـ بعد از رحلت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرزندي را سقط نمود كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ او را محسن ناميده بود، در حال حمل مادرش بنابر قول اين طائفه از اولاد امير المؤمنين به 18 نفر ميرسد».[1]
وجود فرزندي به نام محسن براي حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ بر اساس اقوال معتبر ثابت شده است غير از شيخ مفيد علماي بزرگ اهل سنّت و بزرگان شيعه بدان تصريح نمودهاند، يعقوبي نيز از وجود محسن براي حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ خبر داده است.[2] آنچه كه درباره سقط محسن بن علي مورد بحث و اختلاف است، علت رحلت اوست. امّا علت رحلت آن از مسايل بحث انگيز است كه سبب پوشيده داشتن وجود او شده است، لذا برخي از مورخين وفات او را در كودكي ذكر نمودهاند.[3] و بلاذري در انساب الاشراف با اين عبارت بيان كرده است: فرزندان علي بن ابيطالب حسن و حسين و محسن (كه در كودكي رحلت كرد) مي باشند بلاذري از بزرگان علماي اهل سنّت است كه از محسن ياد نموده است و وفات او را در كودكي ميداند.[4]
ديدگاه معروف اكثر علماي شيعه اين است
ادامه مطلب
جريان جنگ جمل
حضرت علي عليه السلام در نخستين روزهاي حكومت خويش، مشغول پاكسازي محيط جامعه اسلامي از حكام خود كامه اي شد كه بيت المال مسلمانان را تيول خويش قرار داده، بخش مهمي از آن را به صورت گنج در آورده بودند و بخش ديگر را در راه مصالح شخصي خود مصرف مي كردند و هر كدام در گوشه اي، حاكمي خود مختار و غارتگر شده بودند.
همزمان با اين پاكسازي ، عده اي از اصحاب توقع داشتند كه حضرت مسئوليت هايي از حكومت را به آنان بسپارد. از جمله طلحه و زبير را مي توان نام برد. آنان از اين كه در حكومت علي عليه السلام به استانداري منطقه اي منصوب شوند نااميد شدند. از طرف ديگر، از جانب معاويه به هر دو نفر آنان نامه اي، به يك مضمون رسيد كه آنان را اميرالمومنين خوانده و يادآور شده بود كه از مردم شام براي آن دو بيعت گرفته است و بايد هر چه زودتر شهرهاي كوفه و بصره را اشغال نمايند، پيش از آن كه فرزند ابوطالب بر آن دوشهرمسلط شود و شعار آنان در همه جا اين باشد كه خواهان خون عثمان هستند و مردم را برگرفتن انتقام او دعوت كنند ، اين دو صحابي ساده لوح، فريب نامه معاويه را خوردند و تصميم گرفتند كه از مدينه به مكه بروند و در آنجا به گردآوري افراد وساز و برگ جنگ بپردازند. آنان براي اجراي نقشه معاويه به حضور امام عليه السلام رسيدند و گفتند: ستمگري هاي عثمان را درامورمربوط به ولايت و حكومت مشاهده كردي و ديدي كه وي جز به بني اميه به كسي نظر و توجه نداشت. اكنون كه خدا خلافت را نصيب تو ساخته است ، ما را به فرمانروايي بصره وكوفه منصوب نما. امام فرمود: آنچه خدا نصيب شما فرموده است به آن راضي باشيد تا من در اين موضوع بينديشم. آگاه باشيد كه من افرادي را براي حكومت مي گمارم كه به دين و امانت آنان مطمئن و از روحيات آنان آگاه باشم.
طلحه و زبيربا شنيدن اين سخن، بيش از پيش مأيوس شدند، چرا كه امام اعلام كرده بود كه به آن دواعتماد ندارد. لذا جهت سخن را دگرگون كردند و گفتند: پس اجازه بده ما مدينه را به قصد عمره ترك كنيم. امام عليه السلام فرمود: در پوشش عمره هدف ديگري داريد؟ آنان به خدا سوگند ياد كردند كه غير از انجام عمره هدف ديگري ندارند. امام فرمود: شما در صدد خدعه و شكستن بيعت هستيد. آنان سوگند خود را تكرار كردند و بار ديگر با امام بيعت نمودند. وقتي آن دو خانه علي عليه السلام را ترك كردند، امام به حاضران در جلسه فرمود: مي بينم كه آنان در فتنه اي كشته مي شوند.[1]
ابن قتيبه مي نويسد:
هر دو پس از خروج از خانه علي در مجمع قريش گفتند: اين پاداش ما بود كه علي به ما داد! ما بر ضدعثمان قيام كرديم و وسيله قتل او را فراهم ساختيم، در حاليكه علي در خانه خود نشسته بود. حال كه به خلافت رسيده است ديگران را بر ما ترجيح مي دهد.
طلحه و زبير با آن كه سوگندهاي شديدي در خانه امام عليه السلام ياد كرده بوند، پس از خروج از مدينه در ميان راه مكه به هر كس رسيدند، بيعت خود را با علي عليه السلام انكار كردند.[2]
بازگشت عايشه از نيمه راه مدينه به مكه
درهنگام محاصره خانه عثمان از طرف انقلابيون مصري و عراقي، عايشه مدينه را به عزم حج ترك گفت و در مكه بود كه خبر قتل عثمان را شنيد ، ولي خبر نرسيد كه مسئله خلافت پس از قتل خليفه به كجا منجر شد. از اين جهت تصميم گرفت كه مكه را به عزم مدينه ترك گويد.
در مراجعت از مكه، در منزلي به نام سرف با مردي به نام ابن ام كلابملاقات كرد و از اوضاع مدينه پرسيد. وي گفت كه محاصره خانه خليفه هشتاد روز به طول انجاميد و سپس او را كشتند و بعد از چند روز با علي عليه السلام بيعت كردند.
وقتي عايشه از اتفاق مهاجرين و انصار بر بيعت با امام آگاه شد، سخت برآشفت و گفت: اي كاش آسمان برسرم فرو مي ريخت. سپس دستور داد كه كجاوه او را به سوي مكه باز گردانند، در حالي كه نظر خود را درباه عثمان دگرگون كرده بود و مي گفت: به خدا سوگند، عثمان، مظلوم كشته شده است و من انتقام او را از قاتلان او مي ستانم.
آن مرد ِ گزارشگر به او گفت: تو نخستين كسي بودي كه به مردم مي گفتي عثمان كافر شده است و بايد اورا بكشند. اكنون چه شده كه از سخن نخست خود بازگشتي ؟ وي در پاسخ گفت: قاتلان عثمان او را توبه دادند و سپس كشتند. درباره عثمان همه سخن مي گفتند و من نيز مي گفتم، اما سخن اخير من بهتر از سخن پيشين من است.[3]
پايگاه مخالفان امام عليه السلام
پس از قتل عثمان و بيعت مردم با امام، سرزمين مكه مركز مخالفان آن حضرت به شمار مي رفت و افرادي كه با علي عليه السلام مخالف بودند يا از دادگري او مي ترسيدند ، خصوصاً فرمانداران و استانداران عثمان كه مي دانستند امام دارايي آنان را مصادره مي كند و آنان را به سبب خيانت هايي كه مرتكب شده اند بازخواست خواهد كرد، همه و همه در مكه در پوشش حرمت حرم خدا گرد آمدند و نقشه نبرد جمل را طراحي نمودند.
هزينه جنگ جمل
هزينه جنگ جمل را استانداران عثمان، كه در دوران حكومت او بيت المال را غارت كرده و ثروت هنگفتي به دست آورده بودند، پرداختند و هدف اين بود كه دولت جوان علي عليه السلام را سرنگون كنند و اوضاع به حال سابق باز گردد.
اسامي برخي از اين افراد عبارت است از:
1- عبدالله ابي ربيعه، استاندارعثمان در صنعاي يمن. او از صنعا به منظور كمك به عثمان خارج شد. و چون در نيمه راه از قتل او آگاه گرديد به مكه بازگشت. وقتي شنيد كه عايشه مردم را براي گرفتن انتقام خون عثمان دعوت مي كند ، وارد مسجد شد و در حالي كه روي تخت نشسته بود فرياد زد: هر كس كه بخواهد براي گرفتن انتقام خون خليفه در اين جهاد شركت كند من هزينه رفتن او را تامين مي كنم . او گروه كثيري را براي شركت در نبرد مجهز كرد.
2- يعلي بن اميه، يكي از فرمانداران سپاه عثمان. وي به پيروي از عبدالله پول هنگفتي در اين راه خرج كرد. او ششصد شتر خريد[4] و در بيرون مكه آماده حركت ساخت و گروهي را بر آن حمل كرده و ده هزار دينار در اين راه پرداخت.
وقتي امام از بذل و بخشش يعلي آگاه شد فرمود: فرزند اميه ده هزار دينار را از كجا آورده است؟ جز اين است كه از بيت المال دزديده است؟ به خدا سوگند، اگر به او و فرزند ابي ربيعه دست يابم ثروت آنان را مصادره مي كنم و جزء بيت المال قرار مي دهم.[5]
طبري متن نداي خروج كنندگان را چنين نقل مي كند:
آگاه باشيد كه ام المؤمنين و طلحه و زبير ، عازم بصره هستند. هر كس مي خواهد اسلام را عزيز گرداند و با كساني كه خون مسلمانان را حلال شمرده اند، نبرد كند و آن كس كه مي خواهد انتقام خون عثمان را بازستاند با اين گروه حركت كند و هر كس مركب و هزينه رفتن ندارد، اين مركب او و اين هزينه مسافرت او. [6]
شهادت دروغ
بالاخره سپاه آماده حركت شد و به راه افتاد. در راه به سرزميني به نام حوأب رسيدند. وقتي عايشه از نام سرزمين آگاه شد به فرزند طلحه گفت: من بايد برگردم، زيرا رسول خدا روزي در ميان همسران خود كه من نيز در جمع آنها بودم فرمود: مي بينم كه يكي از شما از سرزمين حوأب مي گذرد و سگان آنجا براو پارس مي كنند. سپس رو به من كرد وفرمود: حميرا ، مبادا توآن زن باشي. در اين هنگام فرزند طلحه درخواست ادامه مسير را كرد ولي مؤثر نيفتاد. خواهر زاده او، عبدالله بن زبير، منافقانه سوگند ياد كرد كه نام اين سرزمين حوأب نيست. ما حوأب را اول شب پشت سر نهاده ايم . اين نوع شهادت دروغ، در نوع خود، در تاريخ اسلام بي سابقه است. پس كاروانيان به مسير خود ادامه دادند و در نزديكي بصره براي تسخير اين شهر، كه عثمان بن حنيف از طرف علي عليه السلام استاندار آنجا بود، فرود آمدند.[7]
پي كردن جمل
واقعه جمل در دهم جمادي الثاني سال سي و ششم هجري قمري، رخ داد و هنوز آفتاب غروب نكرده بود كه آتش نبرد با افتادن جمل عايشه وسرنگون شدن كجاوه او به پايان رسيد. جمل عايشه براي نيل به مقاصد شوم به كارگرفته شده بود و با گذاردن هودج عايشه بر آن، نوعي قداست به آن بخشيده بودند. سپاه بصره در حفاظت و بر پا نگاه داشتن آن كوشش ها كرد و دست هاي زيادي در راه آن دادند. هر دستي كه قطع مي شد، دست ديگري زمام شتر را مي گرفت . اما سرانجام زمام شتر بي صاحب ماند و ديگر كسي حاضر نبود كه آن را به دست بگيرد. در اين هنگام فرزند زبير زمام آن را به دست گرفت، ولي مالك اشتر با هجوم بر وي او را نقش بر زمين كرد و مردم از اطراف شتر عايشه پراكنده شدند. امام عليه السلام براي اينكه دشمن با ديدن شتر بار ديگر به سوي او بازنگردند، فرمان پي كردن جمل را صادر كرد. پس،شتر به زمين خورد و كجاوه سرنگون گرديد. علي عليه السلام خود را به كجاوه عايشه رسانيد وفرمود: اي عايشه، آيا رسول اكرم صلي الله عليه و آله تو را به اين كار سفارش كرده بود؟ او در پاسخ امام گفت: اي اباالحسن، حال كه پيروز شدي ، مرا ببخش.[8]
حضرت علي عليه السلام پس از جنگ ، عايشه را به همراه برادرش محمدبن ابي بكر و تعدادي از زنان كه مبدل به لباس مردانه بودند راهي مكه نمود.
عايشه در حالي كه بر مركبي سوار مي شد، گفت: افتخار آفريديد و پيروز شديد، همانا تقدير خدا انجام گرفتني است.
سرنوشت طلحه و زبير نيز به مرگ ختم شد كه باعث تأسف حضرت علي عليه السلام شد.
سپس امام عليه السلام باقي مانده روز را در ميدان نبرد به سر برد و مردم بصره را دعوت كرد كه كشتگان خود را به خاك بسپارند. به نقل طبري، امام بركشتگان ناكثان از بصره و كوفه نمازگزارد وبر ياران خود كه جام شهادت نوشيده بودند نيز نماز گزارد و آنان را به خاك سپرد. سپس دستور داد كه تمام اموال مردم را به خودشان باز گردانند به جز اسلحه اي كه بر آنها علامت حكومت باشد.[9]
و اينگونه بود كه ناكثان در جنگ با حضرت علي عليه السلام با شكست مواجه شدند.
اما در پاسخ به فراز دوم سوال شما بايد گفت:
1- عايشه همانند ساير همسران رسول خدا به دليل نسبتش با رسول اكرم صلي الله عليه و آله در ميان مسلمنان از احترام خاصي برخوردار بود.
2- علاوه بر آن كه وي از هر فرصتي براي صدمه زدن به اميرمومنان علي (ع) استفاده ميكرد و چه بسا اگر حضرت با وي با احترام رفتار نكرده و وي را به صورتي شايسته به مدينه باز نميگرداند اسباب ناسازگاري ، تهمت، و شايد آشوبي ديگر را به پا ميكرد. تاريخ خود بزرگترين شاهد بر وجود چنين احتمالاتي از سوي وي ميباشد همانگونه كه وي سوار بر استري دستور تير باران كردن بدن امام مجتبي(ع) را داد . لذا امام علي عليه السلام پس از جنگ جمل مقدمات سفر محترمانه وي را از بصره به مدينه فراهم ساخت و به محمدبن ابيبكر دستور داد خواهرش را همراهي كند و او را به مدينه برساند. امام به همه ياران اهل مدينه خود كه مشتاق بودند به مدينه بازگردند، اجازه داد عايشه را تا مدينه همراهي كنند و به اين نيز اكتفا نكرد و چهل تن از زنان محترم و سرشناس بصره را همراه او راهي مدينه كرد.
3- علي رغم تمام اين خدمات و گذشتها كه خود عايشه اقرار بر آن ها داشت زماني كه به مدينه رسيد باب گله مندي از امير مومنان را باز كرد و گفت: وي همسر رسول خدا را همراه مرداني نا محرم به سوي مدينه فرستاد. اما پس از آن كه متوجه شد همراهان و محافظانش زناني در لباس مرد بوده اند شرمنده شده براي جلوگيري از فضاحت بيشتر گفت: : «خدا فرزند ابوطالب را پاداش نيك دهد كه حرمت رسول خدا را دربارهي من رعايت كرد.»
جهت مطالعه و كسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه ميتوانيد به كتاب زير (كه يكي از قديميترين و معتبرترين منابع تاريخي است) مراجعه و از جزئيات جنگ جمل و وقايع پس از آن آگاهي يابيد:
شيخ مفيد، الجمل، قم، مكتبة الداوري. اين كتاب به فارسي نيز ترجمه شده است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . فروغ ولايت، جعفر سبحاني، 396.
[2] . الامامة و السياسة، ج 1، ص 49.
[3] . تاريخ طبري، ج 3، ص 172.
[4] . همان، ص 166.
[5] . الجمل، صص 124-123.
[6] . تاريخ طبري، ج 3، ص 167.
[7] . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 9، ص 312.
[8] . تاريخ طبري، ج 3، ص 539/ الجمل، ص 198-166.
[9] . تاريخ طبري، ج 2، ص 543.
ادامه مطلب
علت به دنیا آمدن امام علی (ع) در کعبه
توضیح درباره پاسخ این پرسش را در سه محور مورد اشاره قرار میدهیم.
الف. جریان ولادت امیر مؤمنان علیهالسّلام
در منابع متعدد آمده است که عباس بن عبدالمطّلب و عدهای دیگر در مقابل خانه کعبه در مسجد الحرام نشسته بودند که ناگهان فاطمه بنت اسد که درد زایمان فرزند او را ناراحت کرده بود، پدیدار گشت و نزد خانه آمد و گفت: پروردگار من ایمان دارم به تو و به همه پیامبران و کتابهایی که از سوی تو آمده و گفتار جدم ابراهیم خلیل را تصدیق دارم و به او که این خانه کعبه را بنا کرد، پروردگارا به حق همان کسی که این خانه را بنا کرد و به حق این نوزادی که در شکم من است، ولادت او را بر من آسان گردان.
ناگهان دیدند قسمت پشت خانه کعبه شکافته شد و فاطمه به داخل خانه رفت و از دیدگاه ما پنهان گردید و دیوار خانه نیز مانند نخست به هم پیوست، ما که چنین دیدیم خواستیم قفل در را باز کنیم، ولی در باز نشد.
این مطلب به سرعت در شهر پیچید، سه روز از این ماجرا گذشت و چون روز چهارم شد فاطمه از همان مکان بیرون آمد و علی ـ علیهالسّلام ـ را در دست داشت و به مردم گفت: خدای تعالی مرا به زنان پیش از خود برتری بخشید، و من در خانه خدا رفتم و از روزی و میوه بهشتی خوردم و چون خواستم از خانه بیرون آیم، هاتفی ندا کرد ای فاطمه نام این مولود را علی بگذار که خدای علیّ اعلی میفرماید: من نام او را از نام خود جدا کردم و او کسی است که بتها را در خانه من میشکند. (محلاتی، سید هاشم، زندگانی حضرت امیرالمؤمنین،ج1،ص28، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه)
ب. جریان ولادت حضرت در منابع اهل سنّت
1. حاکم نیشابوری در مستدرک، ج 3، ص 550، حکومت 6044 میگوید: در اخبار متواتر (اخباری که یقین آور است) آمده که فاطمه بنت اسد، امیر مؤمنان علی ـ علیهالسّلام ـ را در درون کعبه به دنیا آورد. (الغدیر، نشر مرکز الغدیر، ج6، ص35 للدراسات الاسلامیه، 1416 ق)
2. حافظ گنجی شافعی در کفایة المطالب، ص 407، آورده است:
امیر مؤمنان علی ـ علیهالسّلام ـ شب جمعه در 13 ماه رجب در خانه خدا به دنیا آمد، و هیچ کسی قبل از او و بعد از او در خانه خدا به دنیا نیامده است. (همان)
3. شهاب الدین محمود آلوسی صاحب تفسیر روح المعانی، در کتاب: سرح الخریدة الغیبة فی شرح القصیدة العینیّه، تألیف عبدالباقی افندی عمری، در ذیل یکی از اشعار او میگوید: این مسأله که امیرمؤمنان علی ـ علیهالسّلام ـ در خانه خدا به دنیا آمد مسأله مشهور و معروف است و در کتابهای شیعه و سنی نقل شده است. (همان)
بنابراین جریان تولد امیرمؤمنان حقیقتی است که نه تنها شیعه بلکه برادران اهل سنّت نیز به آن اذعان دارند که در کتاب شریف «الغدیر» به تفصیل آورده شده است.
ج. جلوهای از اسرار ولادت حضرت در کعبه
امّا اسرار این قضیه که چرا حضرت امیرمؤمنان در خانه خدا به دنیا آمده، در برخی منابع درباره آن مطالبی مطرح شده که در اینجا بیان میشود:
1. برخی از بزرگان اهل سنّت پس از بیان جریان تولد حضرت امیر ـ علیهالسّلام ـ در کعبه گفتهاند: این کرامت و بزرگی برای علی ـ علیهالسّلام ـ است که در خانه خدا به دنیا آمده و تجلیل برای محل تولد او شمرده میشود. (همان، ج 6، ص 36 و 37)
2. آلوسی که قبلا نیز از او یاد شد (یکی از بزرگان اهل سنّت است) بعد از نقل جریان تولد حضرت در کعبه تعبیر لطیفی دارد که عین عبارت او آورده میشود که گفته است: «سبحان من یضع الاشیاء فی مواضعها و هو احکم الحاکمین». یعنی منزه است خداوندی که هر چیزی را در جایگاهش قرار میدهد و او بالاترین حکم کنندگان است. (همان)
آلوسی در ادامه گفته است:
گویا علی ـ علیهالسّلام ـ نیز خواست تا در مورد خانه کعبه که موجب این افتخار برای او شده بود و در دل او متولد گشته بود جبران کند و به همین جهت بتها را از روی خانه به زیر افکند، زیرا در پارهای از اخبار آمده که خانه خدا به درگاه حق تعالی شکایت کرده و گفت: پروردگارا تا چه وقت در اطراف من این بتها را پرستش کنند؟ و خدای تعالی به او وعده داد که آن مکان مقدس را از آن بتها تطهیر کند. (همان)
3. شیخ صدوق نیز در این باره گفته است: این که حضرت امیر ـ علیهالسّلام ـ در کعبه به دنیا آمده، بزرگداشتی بود از جانب خدای متعال و اکرامی بود که نسبت به مقام شامخ و با عظمتش عنایت فرمود. (الارشاد، باب1، ص2، ترجمه سیدهاشم محلاتی، نشر انتشارات علمیه الاسلامیه)
4. از صعصعة بن صوحان روایت شده که در واپسین لحظات زندگی علی ـ علیهالسّلام ـ از حضرتش پرسید: تو برتری یا حضرت عیسی بن مریم؟ علی ـ علیهالسّلام ـ فرمود: مادر عیسی در بیت المقدس بود، هنگامی که وقت ولادت عیسی فرا رسید، مریم ندائی شنید که بیرون شو، این جا عبادتگاه است نه زایشگاه، اما مادر من فاطمه بنت اسد، هنگامی که زایمانش نزدیک شد در حرم بود، دیوار کعبه شکافته شد و من آنجا متولد شدم و هیچ کسی دارای چنین فضیلتی نیست نه پیش از من و نه پس از من. (قزوینی، سیدکاظم، علی از ولادت تا شهادت، ص1، قم، نشر علمیه، 1397 ق)
5. و برخی دیگر گفتهاند: ... پیداست که خانه کعبه درب، داشته که از آن وارد شود. امّا این جا در خانه باز نشد، بلکه دیوار کعبه شکافته شد تا دلیلی روشنتر و آشکارتر بر یک اعجاز باشد و برای این که بعدها نتوانند جریان را تصادفی و اتفاقی به حساب بیاورند، و جالب این جاست، با این که در خلال چندین قرن کعبه تجدید بنا شده است، هنوز هم اثر آن شکاف روی دیوار خانه وجود دارد و موضع شکاف را با نقره پر کردهاند و در قسمتی که معروف به مستجار است، این اثر به طور آشکار دیده میشود و همیشه جمعیت انبوهی از حاجیها به این قسمت پناه میبرند و مشغول گریه و زاری و نیاز به درگاه خداوندند و حاجت میخواهند. (همان)
جمع بندی و نتیجه
از مجموعه مطالبی که در این پاسخ اشاره شد، چند نتیجه به طور یقین مشخص میشود:
اولاً: مسأله به دنیا آمدن امیرمؤمنان ـ علیهالسّلام ـ در خانه خدا و کعبه معظمه جزء مسلمات تاریخ است که نه تنها در منابع شیعه بلکه در منابع معتبر برادران اهل سنّت فراوان نقل شده که علامه امینی در الغدیر همه آن منابع را جمعآوری کرده است که قبلا اشاره شد.
و هم چنین نه تنها به گفته علمای شیعه بلکه به گفته بزرگان اهل سنّت جریان تولد امام علی ـ علیهالسّلام ـ در میان خانه خدا (کعبه) با روایات متواتر (روایاتی که موجب یقین میشود) ثابت شده است.
ثانیاً: گرچه همه اسرار این قضیه به طور کامل برای هیچ کسی معلوم نخواهد بود، امّا از مجموع سخنان بزرگان شیعه و سنی به خوبی معلوم میشود که این مسأله (در کعبه به دنیا آمدن) در واقع یک نوع اعجاز و کرامت برای حضرت امیر مؤمنان است و جزء خصایص و نعمتهای الهی است که به گفته بزرگان اهل سنّت مانند آلوسی و حاکم نیشابوری و دیگران تنها نصیب حضرت امیرمؤمنان شده است و هیچ کسی نه قبل از علی و نه بعد از آن حضرت در کعبه به دنیا نیامده است.
لذا از کلامی که از آن دو عالم بزرگ (آلوسی و حاکم نیشابوری) قبلاً نقل شد: یکی شان این مسأله را به کرامت علی ـ علیهالسّلام ـ و تجلیل محل تولد او یاد نمود و دیگر به این نکته اشاره کرده بود که در کعبه به دنیا آمدن فیضی بزرگ بود که شایسته بود علی ـ علیهالسّلام ـ بدان فیض عظمی بار یابد.
و جالبتر از همه آن که آن گونه که در کلام خود امیرمؤمنان که قبلا بیان شد، حضرت عیسی ـ علیهالسّلام ـ با این که یک پیامبر اولوالعزم بود، به هنگام تولدش به مادر او دستور داده شد از مسجد بیتالمقدس بیرون شود، چون آن جا عبادتگاه است نه زایشگاه، امّا به هنگام تولد امیر مؤمنان، مادرش فاطمه بنت اسد به داخل کعبه و عبادتگاه رهنمون شده و از طریق شکافته شدن دیوار کعبه به صورت اعجازگونه به داخل آن راه داده میشود.
امّا این که در کعبه تولد و در مسجد شهادت نصیب آن حضرت میشود، گویای مقام و منزلت بسیار بالای آن حضرت است.
ادامه مطلب
حضرت علي در زمان شهادت حضرت زهرا(س)
شهادت حضرت فاطمه و سكوت حضرت علي(ع):
واقعيت اين است كه تحليل برخي حوادث تاريخي بسيار مشكل است و هضم برخي رفتارها بسيار سنگين است. اما انگيزه هاي مختلف، انسان را به جايي مي رساند كه رفتارهاي ناباورانه انجام دهد. در زمان پيامبر اسلام(ص) برخي رگه هاي مخالفت با سنت نبوي و دشمني با اهل بيت از سوي برخي ياران پيامبر(ص) ديده مي شد. مانند اعتراض در صلح حديبيه، نافرماني از شركت در سپاه اسامه، توهين به پيامبر(ص) در هنگام نوشتن وصيت و... اما كسي باور نمي كرد كه اين تخلفات به جنايت تبديل شود. در اين باره توجه شما را به يك حديث از امام علي(ع) و يك تحليل درباره واقعه پشت در جلب مي كنيم: روزي اشعث بن قيس گفت: يا علي! چرا شمشير نكشيدي؟ علي(ع) به او گفت: «فلم ادع احدا من اهل بدر و اهل السابقه من المهاجرين و الانصار الا ناشدتهم الله في حقي و دعوتهم الي نصرتي فلم يستجب لي من جميع الناس الا اربعه رهط سلمان و ابوذر والمقداد والزبير و لم يكن من اهل بيتي معي احد اصول به و لا اقوي به. اما حمزه فقتل يوم احد و اما جعفر فقتل يوم موته و بقيت بين جلفين حافيين حقيرين عاجزين العباس و عقيل و كانا قريب العهد بكفر. فاكرهوني و قهروني...؛ همه اهل بدر و پيش كسوتان مهاجر و انصار را به كمك خواستم ولي از آن همه مسلمان فقط چهار نفر پاسخ مثبت دادند: سلمان، ابوذر، مقداد و زبير و از اهل بيت خودم هم كسي نداشتم كه با آن بتوانم حقم را بگيرم چون حمزه در احد به شهادت رسيد و برادرم جعفر هم در موته شهيد شد و كسي برايم نماند مگر دو نفر ذليل، خوار، عاجز و ناتوان، عباس و عقيل. به خاطر نبودن يار و ياور حقم را گرفتند.» (بحارالانوار، ج 29، ص 465 ، ح 55 به نقل از كتاب سليم بن قيس). البته درباره رفتار و سيره معصومان(ع) از دو زاويه «پيش نگاه» و «پس نگاه» مىتوان به قضاوت نشست. با نگرش «پيش نگاه» امامان - عليهم السلام - معصوم هستند و «قول، فعل و تقرير» آنان، به ويژه در مسائل مرتبط با امامت و هدايت جامعه، از هر گونه خطا و اشتباه مصون است. با پايبندى به اين اصل اساسى بايد به صحت رفتار و سيره امامان(ع) اعتقاد داشته، به مقدار توانايى در پى كشف اسرار و دلايل آن باشيم تا به عنوان الگو در زندگى خود به كار بنديم. بانگرش «پس نگاه» نيز مىتوان به خردمندى و دورانديشى امامان(ع) در موضعگيرىهاى آنان پىبرد؛ زيرا رفتار و موضعگيرى امامان(ع)، با ملاحظه تأثيرگذارى در طول تاريخ و پيروزى نهايى حق بر باطل، تحقق مىيابد؛ اگر چه در زمان خودشان اين پيروزى اتفاق نيفتد. با اين نگاه، صبر و سكوت امام على(ع) فريادى رسا بر مظلوميت آن حضرت در طول تاريخ است. سكوت حضرت، زمينه سوء استفاده دشمنان را خشكاند؛ چنان كه ابوسفيان حاضر شده بود با امام على(ع) بيعت و عليه خلفا اقدام كند؛ اما امام على(ع) با آگاهى و دورانديشى دست رد برسينه آن بدخواهِ مسلمانان زد. روزى ديگر امام على(ع) در پاسخ به حضرت فاطمه(س) فرمود: «اگر مىخواهى نام پدرت[رسول الله(ص)] همچنان باقى بماند، بايد صبر كنيم». براساس روايتى ديگر، امام على(ع) فرمود: «به خدا قسم، اگر خطر نابودى دين و بازگشت كفر و پراكندگى مسلمانان در ميان نبود، اين گونه صبر نمىكردم». (بحارالانوار، مجلسى، ج32، ص61) اين دو نمونه تاريخى و نمونههاى فراوان ديگر حكايت از آن دارد كه حساسيت زمانه اقتضا مىكرد، براى حفظ ظاهر اسلام، اهلبيت(ع) آن چنان صبر كنند و «خار در چشم و استخوان در گلو» روزگار بگذرانند. اما نكته مهم آن است كه در كنار اين صبر، بايد حق و حقيقت در طول تاريخ آشكار بماند و سياهى ظلم و خيانت براى همگان آشكار شود. هنر امام على(ع) و حضرت فاطمه(س) آن بود كه به گونهاى رنج را تحمل كردند كه روسياهى آن براى ظالمان در طول تاريخ قابل پاك شدن نباشد و وجدان هر انسان منصفى در طول تاريخ به حقانيت اهلبيت(ع) گواهى دهد. به عنوان يك اصل كلى مىتوان گفت: «هرگاه اظهار حق بامظلوميت همراه باشد، ماندگارى آن بيشتر خواهد بود و هر چه مظلوميت بيشتر باشد، تأثير آن حق در طول تاريخ پررنگتر خواهد بود.» نقطه اوج تقارن «حقانيت و مظلوميت» را در زندگانى اهل بيت(ع)، به ويژه حضرت على(ع) و حضرت فاطمه(س) و امام حسين(ع)، مىتوان مشاهده كرد. از اين رو، كشاندن امام على(ع) براى بيعت و محنتهاى حضرت فاطمه(س) در اين زمينه از جهت تاريخى و روابط زمينى يك «تحميل» و ظلم آشكار بود، اما از جهت ملكوتى و آسمانى يك «انتخاب» به شمار مىآمد. به همين جهت، برخى اهل معرفت گفتهاند: «على(ع) را نبردند بلكه خودش رفت؛ اما به گونهاى كه در طول تاريخ ظلم غاصبان قابل انكار نباشد.» درباره مظلوميت حضرت زهرا(س) و واقعه «پشت در» بايد دانست، مردم صدر اسلام احترام ويژه پيامبر(ص) به حضرت زهرا(س) را آشكارا ديده و شنيده بودند. هنوز احاديثى مانند «فاطمه بضعه منى، من اذاها فقد اذانى؛ فاطمه پاره تن من است هر كس او را بيازارد مرا آزرده است»(صحيح مسلم، ج7، باب فضائل فاطمه بنت النبى(ص)). به خاطر داشتند. از اين رو، هنگامى كه مىخواستند امام على(ع) را به اجبار براى بيعت به مسجد ببرند، حضرت فاطمه(س) پشت در آمد تا آنان به احترام حضرت فاطمه(س) شرم كنند و برگردند. اتفاقاً كسانى كه در جلوى جمعيت بودند، وقتى دريافتند حضرت فاطمه(س) پشت در است، دست نگاه داشتند و با صداى بلند گفتند فاطمه پشت در است. اما از آخر جمعيت دستور داده شد: «و ان كانت؛ اگر چه او [فاطمه] باشد». آن جا بود كه آن واقعه جان سوز اتفاق افتاد (الامامه و السياسه، ابن قتيبه، ج1، ص30). ناگفته نماند دشمنان در ظاهر انتقام گرفتند؛ اما «كبودى بدن» و «سرخى خون» مظلومانه حضرت براى هميشه در حافظه تاريخ باقى ماند و حجت بر همه حقيقت جويان آشكار شد. با نگاه ملكوتى، اين يك «انتخاب» از سوى حضرت زهرا(س) بود تا حقانيت علوى و مظلوميت فاطمى آميخته گردد و آن مشعل نورانى در طول تاريخ افروخته ماند. اين تصور كه حضرت امير(ع) خود در خانه نشست و همسرش را به در خانه فرستاد، مطلب صحيحى نيست.
به مطالب زير كه مقدمات اين اتفاق مي باشند به دقت توجه فرماييد:
بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) چندين واقعه اتفاق افتاد و قضيه پشت در رفتن حضرت زهرا(س) در راستا و طول آن وقايع بايد بررسى شود. بخشى از اين وقايع عبارت است از: 1. قبل از تجهيز و دفن پيامبر(ص)، گروهى از مسلمانان در سقيفه بنى ساعده گردآمدند و برخلاف نظر پيامبر(ص) و خداوند، خليفه تعيين كردند. 2. تبليغات عليه حضرت امير مؤمنان(ع) از همان ابتدا شروع شد؛ از قبيل اين كه او جوان است، اهل مزاح است، كشنده سران مكه است و بسيارى از تازه مسلمانان به واسطه كشته شدن بستگانشان به دست حضرت على(ع) با وى دشمنى مىورزند؛ به عبارت ديگر، با تمام امكانات در بىاعتبار كردن امير مؤمنان(ع) كوشيدند. 3. وظيفه هر مسلمان، از جمله خود حضرت امير مؤمنان(ع) دفاع از امامت و ولايت مورد نظر خداوند و رسول الله(ص) بود تا اسلام ناب حفظ گشته، دچار نابودى يا تحريف نگردد. 4. استدلال و بيانات حضرت علي ع در جامعه مدينه آن روز اثر نكرد و او را به دفاع از حق شخصى متهم كردند. 5. با توجه به روايات فراوان پيامبر اكرم(ص) در شأن حضرت زهرا(س) مردم هنوز به دختر پيامبر(ص) احترام مىگذاشتند؛ حتى بخشى از احترامى كه براى حضرت على(ع) قائل بودند به جهت اين بود كه او همسر حضرت زهرا(س) به شمار مىآمد. اين كه تا آن حضرت زنده بود غاصبها نتوانستند امير مؤمنان(ع) را به بيعت مجبور سازند و اين كار بعد از شهادت دختر گرانقدر رسول خدا(ص) تحقق يافت، به درستى اين سخن گواهى مىدهد. 6. دفاع از دين و ولايت - همان گونه كه وظيفه هر مسلمانى است - وظيفه شخص دختر پيامبر(ص) نيز به شمار مىآيد؛ يعنى حضرت بايد از اعتبار خويش براى دين و ولايت مايه مىگذاشت و در روشنگرى مردم مىكوشيد. در همين راستا، حضرت زهرا(س) از اعتبار حسن و حسين(ع) نيز مايه گذاشت؛ دست آنها را مىگرفت، شبها به خانه انصار مىرفتند و آنها را به پيروى از دين خداوند و دستور پيامبر(ص) در رابطه با امامت و ولايت ترغيب مىكرد. 7. بايد حجت بر مردم تمام مىشد و اگر آن حضرت در اين مسأله دخالت نمىفرمود تا به امروز گفته مىشد، اگر امامت حضرت على(ع) حق بود، چرا حضرت زهرا(س) تا پاى جان از آن دفاع نكرد؟
اكنون با توجه به اين هفت نكته كه البته به اختصار ذكر شد، بايد خاطر نشان ساخت در اكثر منابع شيعه و سني آمده است كه ابوبكر و دار و دسته او بارها براي گرفتن بيعت به خانه اميرالمومنين مراجعه كردند ولي حضرت پيش آنان آمده و از همراهي با آنان و بيعت امتناع ميورزيد تا آنكه در آن روز خاص (كه درب خانه اميرالمومنين را آتش زدند و صديقه طاهره را مجروح ساختند) ابوبكر در يك روز دو مرتبه, دو گروه را براي آوردن اميرالمومنين و گرفتن بيعت از ايشان, دنبال حضرت فرستاد. آنان به درب خانه اميرالمومنين آمدند و حضرت ضمن رد درخواست آنان از آمدن با آنان امتناع كرد و آنان دست خالي آمدند. اين امر بر ابوبكر كه به عنوان خليفه، همراه عدهاي در مسجدالنبي نشسته بود سخت تمام شد. لذا براي بار سوم به عمر و عدهاي دستور داد كه به هر قيمتي كه شده حضرت را حاضر كنند. آنان به در حالي كه هيزم و آتش به دست داشتند به سمت خانه به راه افتادند. اهالي خانه بيخبر از نقشه آنان در خانه بودند كه باز صداي فرياد آنان براي گرفتن بيعت از پشت درب خانه بلند شد. در اين هنگام فاطمه (پيش از اميرالمومنين) از جاي برخواست و به پشت در رفت تا شايد آنان با شنيدن صداي دختر پيامبرشان شرم كرده و بازگردند. اما.............
در اين باره توصيه مي كنيم به كتاب هاي ذيل مراجعه كنيد: - فاطمه زهرا شادماني دل پيامبر(ص)، احد رحماني همداني، ترجمه: سيد حسن افتخارزاده، انتشارات بدر، ص 784 - 679، فصول 34 - 32 - زندگي فاطمه زهرا(س)، دكتر سيد جعفر شهيدي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 165 - 108 و رنجهاي زهرا نوشته سيد جعفر مرتضي عاملي.
ادامه مطلب
جهان در آستانه ظهور
پيش از پرداختن به پاسخ سؤال تذكر اين نكته ضروري است كه پر شدن دنياي آخرالزمان از ظلم و ستم ـ كه در روايات متعددي آمده است ـ به اين معني نيست كه در آخرالزمان همة انسانها در ورطه فساد و تباهي غرق ميشوند و انسانهاي مؤمن و صالح در هيچ جاي دنيا يافت نميشوند. معناي صحيح اين احاديث اين است كه در آخرالزمان جهان پر از ظلم و ستم ميشود نه پر از ظالم و ستمگر. تفاوت اين دو در اين است كه اگر بخواهد جهان پر از ظالم باشد بايد همة انسانها ظالم باشند اما اگر جهان پر از ظلم باشد لازم نيست همه ظالم باشند بلكه ممكن است عدة معدودي به خاطر در اختيار داشتن قدرت و ثروت نامشروع جهان را از ستم آكنده نمايند در عين حالي كه انسانهاي صالح فراواني نيز وجود دارند. براي تقريب به ذهن توجه به اين مثال ساده ميتواند مفيد باشد:
اگر كسي بگويد فضاي اين اطاق پر از دود سيگار شد آيا معناي عبارت ياد شده اين است كه همة افرادي كه در اين اطاق حضور دارند سيگار ميكشند؟ بدون ترديد خير. چون ممكن است يك نفر در اين مكان سيگار بكشد اما تمام فضاي اطاق را همين يك نفر پر از دود سيگار كند. محتواي روايات ياد شده نيز اين است كه در آخرالزمان جهان پر از ظلم ميشود و نه پر از ظالم و ممكن است پر شدن جهان از ظلم به وسيلة عدة محدودي باشد كه از قدرت و ثروت خود به شكل نامشروع استفاده ميكنند نه اينكه همة انسانها ظالم و بيدادگر باشند.
هدف ما از طرح اين مقدمه توجه دادن ذهن شما پرسشگر گرامي به اين واقعيت است كه اگر در روايات از پر شدن دنيا از ظلم و ستم سخن به ميان آمده است معناي اين روايت اين نيست كه در هيچ شهر و منطقهاي انسانهاي صالح يافت نميشوند بلكه عليرغم وجود ظلم و فساد فراگير ممكن است در مناطق مختلف دنيا انسانهاي صالح و پرهيزگار فراواني نيز باشند كه از منتظران واقعي امام مهدي ـ عليهالسلام ـ بوده و در زمينهسازي براي ظهور آن حضرت از هيچ تلاشي دريغ نميورزند.
اما در عين حال در احاديثي كه از پيشوايان ديني نقل شده است از شهر مقدس قم به عنوان شهري كه در آخرالزمان مركز شيعيان واقعي بوده و پايگاه دانش و معرفت است نام برده شده است.
صفوان ميگويد روزي نزد امام كاظم ـ عليهالسلام ـ بودم و سخن از مردم قم و ميل آنان به حضرت مهدي ـ عليهالسلام ـ به ميان آمد امام هفتم ـ عليهالسلام ـ فرمودند:
خداوند آنان را رحمت كند و از آنان خشنود باشد. و سپس ادامه دادند: بهشت هشت در دارد كه يكي از آنها براي مردم قم است در ميان شهرها و كشورها آنان نيكان و نخبگان شيعيان ما هستند. خداوند ولايت و دوستي ما را به طينت و سرشت آنان آميخته است.[1]
و امام صادق ـ عليهالسلام ـ در حديث ديگري فرمودهاند:
به زودي شهر كوفه از مؤمنان خالي ميشود و علم و دانش از آنجا رخت بر ميبندد و چون ماري كه در گوشهاي چنبره زده است محدود ميگردد و از شهري كه آن را قم مينامند ظهور ميكند و آنجا پايگاه علم و فضيلت و معدن دانش و كمال ميگردد به گونهاي كه روي زمين هيچ مستضعف (فكري) نميماند كه از دين آگاهي نداشته باشد حتي زنان پردهنشين. و اين زمان نزديك زمان ظهور قائم(عج) ما خواهد بود...[2]
در پايان تذكر اين نكته ضروري است كه معناي روايات ياد شده و روايات مشابه آن خالي بودن شهر مقدس قم از تمام مظاهر فساد و تباهي نيست بلكه ممكن است اين شهر نيز از فتنههاي آخرالزمان در امان نمانده و برخي از مظاهر فساد در آن نيز يافت شود ليكن براساس احاديث ابن شهر در مقايسه با ساير شهرها از وضعيت مطلوبتري برخوردار است.
براي مطالعه بيشتر به كتاب چشمادازي به حكومت مهدي(عج) نوشتة نجمالدين طبسي مراجعه كنيد.
امام صادق ـ عليهالسلام ـ فرمودند:
درود خداوند بر قم پروردگار جهان سرزمينشان را از باران سيراب و بركاتش را بر آنان نازل ميگرداند و گناهانشان را به حسنات مبدّل ميسازد آنان اهل ركوع، سجود، قيام و قعودند چنانكه آنان فقيه، دانشمند و اهل درك و فهم هستند آنان اهل درايت و روايت و بينش و عبادتكنندگان نيكي هستند.
بحارالانوار، ج 60، ص 217
-------------------------------------------------------------
[1] . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 60، ص 217.
[2] . همان، ص 213.
ادامه مطلب
حوادث زمان ظهور
با توجه به روايات به صورت خلاصه ميتوان چنين گفت:
وقتي مردم جهان آماده پذيرش حضرت شدند، با ديدن علايم ظهور نگاهها متوجه مکه ميشود. حضرت مهدي(عج) با اذن و امر خدا همراه با 313نفر از ياران در مسجد الحرام ظاهر ميشوند و با معرفي خود ظهور را اعلام کرده و مردم را به سوي خدا و پيروي از خود دعوت ميکند. با اعلام ظهور، ياران ديگر حضرت نيز به طرف مکه حرکت ميکنند تا اينکه جمعيت ياران به ده هزار نفر ميرسد و حضرت خروج ميکند. مکه را به تصرف در ميآورد و پس از اصلاح امور به طرف مدينه حرکت ميکند. با تصرف اين شهر و اصلاح امور آن به سمت عراق به راه ميافتد. البته در طول حرکت ياران ديگري نيز به سپاه حضرت افزوده ميشود. در عراق پس از ارشاد و راهنمايي، به جنگ با معاندان و لشکر ظالم سفياني ميپردازد که در نهايت به پيروزي حضرت و کشته شدن سفياني و سپاه او ميانجامد. سپس حضرت براي فتح بيت المقدس اقدام ميکند. نزول حضرت عيسي(ع) و نماز خواندن ايشان پشت سر امام مهدي(ع) باعث ميشود افراد زيادي از اهل کتاب به اسلام گرايش پيدا کنند و سر انجام با فرستادن ياران به نقاط مختلف عالم و فتح آن ، پيروزي نهايي براي اسلام رقم ميخورد.
آنچه از روايات استفاده ميشود اين است که با ظهور حضرت مهدي(عج) مديريت جامعه انساني در دستان آن امام معصوم قرار ميگيرد و با از بين رفتن مظاهر شرک و فساد، جهان به صورت يکپارچه تحت حاکميت آن بزرگوار اداره ميشود.
در آن روز؛ دين اسلام استقرار کامل يافته و بر همه دينها غلبه ميکند.(توبه، آيه 32و33)
امنيت کامل بر جهان سايه ميافکند و عبادت صحيح و خالصانه واقع ميشود.(نور، آيه 55)
زمين از آن بندگان صالح خواهد شد(انبياء، آيه 105).
عدالت فراگير شده، علم به بالاترين درجه شکوفايي خواهد رسيد. زمين برکات خود را آشکار ميکند، عقول کامل شده و رشد در همه زمينهها اتفاق ميافتد.(ر.ک نگين آفرينش نوشته جمي از محققين).
ما اين اميد را داريم که زمان ظهور را درک کرده و در رکاب حضرت باشيم، ولي اگر عمر ما به زمان ظهور متصل نشد؛ بنابرآنچه از قرآن و روايات استفاده ميشود، اين است که گروهي از مؤمنان ـ که قبل از ظهور از دنيا رفتهاند ـ به اذن خدا به دنيا برميگردند و در رکاب حضرت و جزء ياران او خواهند بود. ياران آن بزرگوار هم از افرادي هستند که در زمان ظهور زندهاند و هم از کسانياند که قبل از ظهور از دنيا رفته و دوباره زنده ميشوند. لذا از ما خواسته شده که هر روز صبح دعاي عهد بخوانيم(مفاتيح الجنان، بعد از دعاي ندبه) امام صادق(ع) در روايتي فرمود: هر کس قبل از صبح اين دعا را بخواند؛ از ياران قائم(عج) خواهد بود و اگر پيش از ظهور بميرد، دوباره زنده شده و از قبر خارج ميشود. در متن اين دعا نيز ما از خدا ميخواهيم اگر قبل از ظهور از دنيا رفتيم دوباره زنده شويم: «اللهم ان حال بيني و بينه الموت...».
ادامه مطلب
.:::... بهاری ...:::...
گــل رخسار زیبـــایت بهـــــــاری می کند ما را
هوایت در عطش چون رود،جاری می کند ما را
بهارا گوشه ی چشمی که در کنج قفس حتی
همان یک شاخه ی گل هم قناری می کندما را
به مصرت یوسف زهـــــرا ندیدیم وچـــرا عشقت
به کنعان همچو مجنون صحــــاری می کند ما را
چه داری ای گل نرگس به چشم آشنا خیــــزت
که از اندیشه ی پائیـــــز، عــــاری می کند ما را
خودم آرام میگیــــرم ، ولی این دل دل ِ عــاشق
سراپــــا شعله ای ار بیقـــــــراری می کند ما را
یقین دارم که هُـــــرم دستهــای مهـــــــربان تو
به شبهـای زمستان ،سخت یاری می کند ما را
عجب فصلی ست فصـل انتـــــظار دیـــدن رویت
که حتی در زمستان هم بهـــــاری می کند ما را
ادامه مطلب