علائم ظهور
علامت در لغت عرب به معناي نشانه است. بنابراين منظور از علائم ظهور، نشانههايي است كه نزديك شدن ظهور را نشان ميدهند. با تحليل ماهيت علائم ظهور، در مييابيم كه علائم ظهور، نسبت به ظهور رابطه سببي ندارند يعني اين گونه نيست كه به محض تحقق نشانهها و علائم ظهور بگوييم پس ظهور هم حتماً تحقق خواهد يافت، بلكه تنها جنبه اعلام و كاشفيت دارند يعني تحقق آنها كاشف از اين واقعيت است كه ظهور نزديك شده است.
علائم را از جهات مختلفي ميتوان تقسيم بندي نمود.
از جمله ميتوان آنها را به:
1. علائم عادي و علائم غير عادي و معجزه آسا تقسيم كرد.
2. با توجه به روايات رسيده ميتوان به علائم حتمي و علائم غير حتمي تقسيم نمود.
3. بالاخره ميتوان به لحاظ فاصله زماني بين وقوع علامت و تحقق روز موعود به علائم قريب و علائم بعيد تقسيم كرد.
آنچه بيشتر از ظاهر روايات به دست ميآيد تقسيم علائم به غير حتمي يا موقوف و علائم حتمي است. علائم غير حتمي يا موقوف نشانههايي است كه رخ دادن آنها قطعي نيست و ممكن است به دليل عدم تحقق شرايط و يا ايجاد مانع به وقوع نپيوندند.
و اما علائم حتمي آنهاست كه رخ دادن آنها حتمي و قطعي است.
در منابع روايي، بسياري از رخدادهاي طبيعي و غير طبيعي و دگرگونيهاي سياسي و اجتماعي به عنوان علائم ظهور، ذكر شده است. بديهي است كه روايات مربوط به اين مسئله، مانند ساير مسائل ديگر، از جهت درستي و اعتبار، يكسان نيستند. در ميان اين روايات، برخي از جهت سند غير قابل اعتمادند و برخي هم از جهت مضمون و مطالبي كه در آن مطرح شده، جاي بحث و تامل دارند. بنابراين، نميتوان به صرف ديدن يك روايت و بدون بررسي كارشناسانه از جهت سند و دلالت، به آن اعتماد كرد. در ميان نشانهها، برخي به عنوان «علايم حتمي ظهور» ذكر شده است.
علائم معروف حتمي، پنج مورد است:
1. خروج سفياني؛ پيش از قيام حضرت مهدي(ع) مردي از نسل ابوسفيان، در منطقه شام، خروج ميكند و با تصرف بخشهايي از سرزمين اسلام، براي يافتن و كشتن شيعيان جايزه تعيين ميكند. (بحار الانوار، ج52، ص182).
2. خسف در بيداء؛ خسف، يعني فرورفتن، و بيداء نام سرزميني بين مدينه و مكه است. سفياني كه در آستانه ظهور حضرت مهدي(ع) خروج ميكند، هنگامي كه از ظهور ايشان با خبر ميگردد سپاهي عظيم به مدينه و مكه ميفرستد و چون به سرزمين بيداء ميرسند، خداوند آنان را در كام زمين فرو ميبرد و هلاك ميشوند.
3. خروج يماني؛ سرداري از يمن قيام ميكند و مردم را به حق و عدل دعوت ميكند. خروج يماني، اجمالاٌ از نشانههاي ظهور است، هر چند جزئيات و چگونگي قيام وي، روشن نيست.
4. قتل نفس زكيه؛ نفس زكيه، يعني انسان پاك و بي گناه. در آستانه ظهور حضرت مهدي، جواني بي گناه، مظلومانه در مسجد الحرام به قتل ميرسد.
5. صيحه آسماني؛ منظور از آن، صدايي است كه در آستانه ظهور حضرت مهدي، از آسمان به گوش ميرسد و همه مردم آن را ميشنوند. محتواي اين پيام آسماني، دعوت به حق و حضرت مهدي است. امام باقر(ع) ميفرمايد:«ندا كنندهاي از آسمان، نام قائم ما را ندا ميكند. پس هر كه در شرق و غرب است، آن را ميشنود.(الغيبة، نعماني، ص252).
البته در برخي از روايات، به علائم ديگري نيز اشاره شده است، مانند خورشيد گرفتگي در نيمه ماه رمضان و ماه گرفتگي در آخر آن. (الغيبة، طوسي، ص444) و يا طلوع خورشيد از مغرب(الغيبة، طوسي، ص435).
ادامه مطلب
ريشه مهدويت
پاسخ اول:
وقتی مهدویت ریشه در صدها روایت و سند دینی اسلامی دارد و همه مسلمانان (و نه تنها شیعیان) به این حقیقت اعتراف و ایمان دارند چرا باید ریشه عقیده به مهدویت را در ایران باستان جست وجو کرد؟! آری، عقیده به منجی در همه ادیان از جمله دین زرتشتی هم بوده، ولی روشن است که صرف مشابهت در عقیده دلیل آن نیست که این موضوع، اسلامی و قرآنی نباشد. جالب اینکه قرآن کریم خود تصریح کرده که موضوع وراثت صالحان و حاکمیت ایشان در زمین در همه کتاب های آسمانی و ادیان الهی بوده است:
خداوند در سوره انبیاء آیه ۱۰۵ می فرماید:
«و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصّالحون.»
»و همانا ما در زبورِ [داوود(ع)] نوشتیم پس از آنکه در همه کتاب های آسمانی نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ی ما ارث می برند.»
توضیح مختصر: این آیه آشکارا خبر داده است که موضوع وراثت صالحان پیش از قرآن در سایر کتاب های آسمانی و بویژه «زبور» که کتاب آسمانی حضرت داوود (ع) (از پیامبران بنی اسراییل) است، بیان شده است و جالب اینکه بشارت های مذکور، در زبور فعلی که در ضمن «کتاب مقدس» مسیحیت موجود است، دیده می شود*.
بنابراین مهدویت، حقیقتی است که در همه ادیان الهی وجود داشته و اشتراک اسلام و سایر ادیان در این موضوع حکایت از این دارد که منشأ و سرچشمه این حقیقت ناب، همانا وحی و اخبار آسمانی است و این مهم، سبب تأیید و تقویت این عقیده در میان موحّدان عالم از هر دین و مکتب الهی است.
پاسخ دوم:
به نظر می رسد که طرّاح شبهه از روی بی اطلاعی یا غفلت گفته مهدویت از ایران باستان به ایران اسلامی سرایت کرده است! زیرا ظهور اسلام نه در ایران بلکه در حجاز و میان اعراب بوده است و در آن زمان ها هیچ تناسب و تبادل فرهنگی میان عرب و ایرانیان نبوده است که بحث منجی و مهدویت از ایران به میان عرب ها و در نتیجه به اسلام رفته باشد! و نیز این مسلم است و از آثار اسلامی هویداست که مهدویت از آغاز در اسلام مطرح بوده یعنی از همان وقت که در مکّه ظهور کرده است نه اینکه بعدها مطرح شده باشد.
پی نوشت:
*کتاب ظهور حضرت مهدی (عج) از دیدگاه اسلام، مذاهب و ملل جهان ص305-
ادامه مطلب
وجود امام زمان(عج)
ادله تاريخي و روايي ولادت و حيات حضرت مهدي (عج) فراوان است، براي نمونه به چند سند تاريخي اشاره مي كنيم:
1 ـ علاوه بر نظر قاطبه علماي شيعه بسياري از دانشمندان نامدار اهل سنت نيز آن را پذيرفته اند (برخي از پژوهشگران بيش از صد نفر از دانشمندان اهل سنت را نام برده اند كه در تاليفات شان ولادت امام مهدي (عج) را بيان کرده اند) و در كتابهايشان متذكر شده اند كه مهدي موعود فرزند امام حسن عسگري (ع) است و در سامراء در سال 255 ه .ق متولد شده است و در پس پرده غيبت زندگي مي كند و روزي به امر خداوند ظهور خواهد كرد. (محمد بن طلحه شافعي در مطالب السؤل؛ اين صباغ مالكي در الفصول المهمه؛ ابن حجر شافعي در الصواعق المحرقه؛و ابن خلكان در وفيات الاعيان).در اينجا به بعضي از اين ديدگاهها اشاره مي شود :
الف) حافظ سليمان حنفي مي گويد: خبر معلوم نزد محققان و موثقان اين است كه ولادت قائم در شب پانزدهم شعبان (255 هـ .ق) در شهر سامرا واقع شده است. (قندوزي حنفي، سليمان، ينابيع الموده، ص 179)
ب) خواجه محمد پارسا در كتاب فصل الخطاب گفته است: يكي از اهل بيت، ابومحمد بن عسكري است. وي فرزندي جز ابوالقاسم باقي نگذاشت كه قائم و حجت و مهدي و صاحب الزمان ناميده مي شود. او هنگام شهادت پدرش پنج سال داشت. (همان)
ج) ابن خلكان در وفيات الاعيان مي نويسد: ابوالقاسم محمد، فرزند حسن عسكري، فرزند علي هادي فرزند محمد جواد... دوازدهمين امام از ائمه دوازده گانه شيعه است كه به «حجت» معرف است... ولادت او روز جمعه نيمه شعبان سال 255 هـ . ق است. (ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج 4، ص 562)
د) ذهبي نيز در سه كتاب از كتاب هايش به ولادت امام مهدي (عج) اشاره كرده و در كتاب العبر و در حوادث سال 256 هـ ق مي نويسد: در اين سال محمدبن حسن بن علي الهادي، فرزند محمد جواد، فرزند علي الرضا، فرزند جعفر الصادق علوي حسيني به دنيا آمد. كنيه اش ابوالقاسم است و رافضيان او را الخلف الحجه مهدي منتظر و صاحب الزمان مي نامند. او آخرين امام از ائمه دوازده گانه است. (ذهبي، العبر في خبر من غبر، ج 3 ، ص 31)
ه) خير الدين زركلي (متوفي 1396 هـ ق) از علماي معاصر اهل سنت نيز در كتاب اعلام مي نويسد: او در سامرا به دنيا آمد و هنگام وفات پدرش پنج سال داشت و گفته شده كه در شب نيمه شعبان سال 255 هـ ق به دنيا آمده و در سال 265 هـ ق، غايب شده است. (زركلي، خير الدين، الاعلام،ج6، ص 80)
2 ـ امام عسكري (ع) قبل از ولادت فرزندش امام مهدي (عج) از ولادت حضرت خبر داده بود، از جمله به عمه اش «حكيمه خاتون» فرمود: «در شب پانزدهم شعبان فرزندم مهدي از نرگس خاتون متولد مي شود» (صافي، لطف الله، منتخب الاثر، صص 398 - 399)
احمدبن اسحاق مي گويد: از امام ابومحمد حسن عسكري (ع) شنيدم كه فرمود: «حمد و سپاس خداي را كه مرا از دنيا نبرد تا اين كه جانشين من و مهدي موعود را به من نشان داد. او از حيث ويژگي هاي جسماني و اخلاقي و رفتاري شبيه ترين انسان ها به پيامبر خدا (ص) است. خدا مدتي وي را در حالت غيبت نگه مي دارد و سپس ظاهر مي شود و جهان را از عدل و داد پر مي كند (مجلسي، بحارالانوار، ج 51، صص 161و 397)». نيز حضرت عسكري (ع) بعد از ولادت فرزندش، خواص و نزديكان را از تولد امام مهدي (عج) آگاه نمود.
محمد بن علي بن حمزه گويد: از امام عسكري (ع) شنيدم: «حجت خدا بر بندگان و امام و جانشين من در پانزدهم شعبان سال 255 در هنگام طلوع فجر متولد شد». (همان، ص 397)
احمدبن حسن بن اسحاق قمي مي گويد: «وقتي كه امام مهدي (عج) متولد شد، نامه اي از امام عسكري (ع) به من رسيد كه حضرت مرقوم فرموده بود: فرزندي برايم متولد شده است. اين موضوع را مخفي بدار؛ زيرا جز براي دوستان و نزديكان ما آن را اظهار نخواهم كرد». (حر عاملي، محمدبن حسن بن علي بن محمد، اثبات الهداه، ج 6، ص 436؛ اميني، ابراهيم، دادگستر جهان، ص 103)
ابراهيم بن ادريس مي گويد: امام ابو محمد عسكري (ع) گوسفندي را براي من فرستاد و فرمود: «اين را به جهت و ولادت فرزندم (مهدي) عقيقه كن و به خود و خانواده ات بخوران». (مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 22)
3 ـ امام عسكري (ع) افزون بر اين كه قبل از ولادت امام مهدي بشارت داد و بعد از تولد به خواص خبر داد كه مهدي موعود ولادت يافته است، گام ديگري برداشت و آن اين بود كه براي افزايش ايمان و اطمينان شيعيان، فرزندش امام مهدي را به تعدادي نشان داد.
الف.احمد بن اسحاق مي گويد: امام عسكري (عج) كودك سه ساله اي را به من نشان داد و فرمود: اي احمد، اگر تو نزد خدا و امامان گرامي نبودي، فرزندم را به تو نشان نمي دادم. بدان كه اين كودك همنام و هم كنيه رسول خداست و همان كسي است كه زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد. (مجلسي، بحارالانوار، ج 52، صص 23 و 24)
ب.معاويه بن حكيم، محمدبن ايوب و محمدبن عثمان بن سعيد عمري مي گويند: ما يك گروه چهل نفره در خانه امام حسن عسكري (ع) جمع شده بوديم، حضرت فرزندش امام مهدي را به ما نشان داد و فرمود: «اين امام شما و جانشين من است». (قندوزي حنفي، سليمان، ينابيع الموده، ص460؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 26)
ج.علي بن بلال، احمدبن هلال، محمد بن معاويه بن حكيم و حسن بن ايوب مي گويند: ما تعدادي از شيعيان در خانه امام حسن عسكري (ع) تجمع نموديم و از حضرت درباره جانشين وي پرسش نموديم، پس از ساعتي حضرت كودكي را به ما نشان داد و گفت: «بعد از اين امام شما است». (حر عاملي، محمدبن حسن بن علي بن محمد، اثبات الهداه، ج6، ص 311؛ اميني، ابراهيم، دادگستر جهان، ص 107)
د.عمر اهوازي مي گويد: امام حسن عسكري (ع) فرزندش را به من نشان داد و فرمود: «بعد از من، اين فرزندم، امام شما است». (قندوزي حنفي، سليمان، ينابيع الموده، ص 46)
ه.ابراهيم بن محمد گويد: در خانه عسكري كودك زيبايي را ديدم، از حضرت پرسيدم: يا ابن رسول الله، اين كودك کيست؟ حضرت فرمود: «اين كودك من است. اين جانشين من است». (اميني، ابراهيم، دادگستر جهان، ص 107)
و.يعقوب بن منفوس مي گويد: خدمت امام عسكري (ع) رسيدم و از حضرت درباره امام بعدي و صاحب الامر جويا شدم. حضرت فرمود: پرده را كنار بزن، كنار زدم، در اين هنگام كودك پنچ ساله اي را ديدم كه به سوي ما مي آيد، آمد و روي زانوي حضرت عسكري (ع) نشست. حضرت فرمود: «اين امام شما است». (مجلسي، بهارالانوار، ج 52، ص 25)
4 ـ بعد از بشارت هاي امام عسكري (ع) و نشان دادن فرزند بزرگوارشان، مهدي، به خواص و افراد مورد اطمينان، اينك نوبت خواص است كه اقدام نمايند و وجود امام مهدي را به اطلاع ديگر شيعيان برسانند تا آنان را از شك و حيرت نجات دهند.
افرادي همانند حكيمه خاتون، دختر محمد بن علي بن موسي الرضا (ع) ، عثمان بن سعيد عمري، حسن بن حسين علوي، عبدالله بن عباس علوي، حسن بن منذر، حمزه بن ابي الفتح، محمد بن عثمان بن سعيد عمري، معاويه بن حكيم، محمد بن معاويه بن حكيم، محمدبن ايوب بن نوح، حسن بن ايوب بن نوح، علي بن بلال، احمدبن هلال، محمدبن اسماعيل بن موسي بن جعفر، يعقوب بن منفوس، عمر اهوازي، خادم فارسي، ابوعلي بن مطهر، ابي نصر طريف خادم، كامل بن ابراهيم، احمدبن اسحاق، عبدالله مستوري، عبدالله جعفر حميري، علي بن ابراهيم مهزيار، ابوغانم خادم، كوشيدند و ولادت امام مهدي (عج) را به اطلاع شعيان رساندند.
به روايتي از حكيمه خاتون توجه فرماييد: امام حسن عسكري (ع) كسي را به دنبال من فرستاد كه امشب (شب نيمه شعبان) براي افطار نزد من بيا، چون خداوند امشب حجت خود را آشكار مي كند. پرسيدم: اين مولود از چه كسي است؟ فرمود: از نرجس. گفتم: در نرجس اثر حمل مشاهده نمي شود. فرمود: موضوع همين است كه گفتم.
من در حالي كه نشسته بودم، نرجس آمد و كفش مرا از پايم در آورد و فرمود: بانوي من، حالت چطور است؟ گفتم: تو بانوي من و خانواده ام هستي. او از سخن من تعجب كرد و ناراحت شد و فرمود: اين چه سختي است؟ گفتم: خداوند در اين شب به تو فرزندي عنايت مي كند كه سرور دنيا و آخرت است. نرجس از سخن من خجالت كشيد.
سپس بعد از افطار، نماز عشا را به جا آوردم و به بستر رفتم. بعد از نيمه شب برخاستم و نماز شب خواندم. بعد از تعقيب نماز به خواب رفتم و دوباره بيدار شدم، ديدم نرجس نيز بيدار شد و نماز شب به جا آورد. از اتاق بيرون رفتم تا از طلوع فجر با خبر شوم، ديدم فجر اول طلوع كرده و نرجس در خواب است. در اين هنگام اين سوال به ذهنم خطور كرد كه چرا حجت خدا متولد نشد. ناگهان امام عسكري (ع) از اتاق مجاور صدا زد: عمه جان شتاب مكن كه موعد نزديك است.
من نشستم و قرآن خواندم. در هنگامي كه مشغول خواندن قرآن بودم، ناگهان نرجس خاتون با ناراحتي از خواب بيدار شد. من با شتاب خودم را به او رساندم و پرسيدم: چيزي احساس مي كني؟ گفت: آري. گفتم: نام خدا را بر زبان جاري كن، اين همان است كه در آغاز شب به تو خبر دادم، مضطرب نباش، دلت را آرام كن. در اين هنگام پرده نوري ميان من و او حايل شد، ناگهان متوجه شدم كه كودك ولادت يافته است. چون جامه را از روي نرجس برداشتم، ديدم كه آن مولود سر به سجده گذاشته و به ذكر خدا مشغول است.
در اين هنگام امام حسن عسكري (ع) صدا زد: «عمه فرزندم را نزد من بياور». نوزاد را خدمت حضرت بردم، حضرت او را در آغوش گرفت و بر دست و چشم و مفاصل كودك كشيد و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و فرمود: «فرزندم، سخن بگو». نوزاد لب به سخن گشود و شهادتين بر زبان جاري كرد و سپس به امام علي (ع) و ديگر امامان(ع) به ترتيب درود فرستاد، تا رسيد به نام پدرش و بر او هم درود فرستاد. سپس امام عسكري (ع) به من فرمود: عمه، فرزند را نزد مادر ببر تا به او سلام كند و بعد نزد من بياور. نوزاد را نزد مادر بردم و به مادر سلام گفت، و سپس نزد حضرت برگرداندم. حضرت فرمود: روز هفتم نزد ما بيا.
روز هفتم آمدم. حضرت فرمود: عمه جان، فرزندم را بياور. آوردم. همانند روز اول شهادتين و سلام بر امامان را بر زبان جاري كرد. سپس اين آيه را تلاوت نمود: «وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ ».
حكيمه خاتون مي گويد: بعد از اين، روزي خدمت رسيدم، پرده را كنار زدم و امام مهدي را نديدم، گفتم: فدايت شوم، امام مهدي چه شد؟ فرمود: عمه جان، او همانند حضرت موسي در خفا نگه داري مي شود. (قندوزي حنفي، سليمان، ينابيع الموده، صص 449و450)
5 ـ بعد از شهادت امام عسكري (ع) امام مهدي (عج) از طريق نشان دادن كرامت ها و شواهد صدق (معجزه يا شبه معجزه) وجود و امامت خويش را براي شيعيان امام عسكري (ع) نماياندو حجت را بر آنان تمام كرد.
در آغاز غيبت صغرا، سازمان مخفي وكالت كه از امام صادق (ع) براي چنين دوره اي پايه ريزي شده بود، از مهم ترين وظايفش اين بود كه شك و حيرت شعيان را بزدايد و آنان را به امام غايب و نيابت نواب اربعه مطمئن نمايد. نايبان و وكيلان حضرت با ارايه شواهد صدق، كرامت ها و علوم برتر اعطايي از ناحيه مقدسه به اين امر اقدام نمودند.
كرامت ها و شواهد صدق در برخي موارد مستقيماً توسط امام مهدي (عج) و در برخي موارد با واسطه سفيران به شيعيان بيان مي شد، تا شيعيان افزون بر اين كه به وجود امام مهدي (عج) ايمان داشته باشند، به نيابت نواب اربعه نيز مطمئن شوند. نشان دادن كرامت ها و شواهد صدق عمدتاً در زمان سفارت اولين سفير ناحيه مقدسه، عثمان بن سعيد عمري صورت گرفت، چون كه در اين دوره هنوز شيعيان در حيرت بودند و به وجود امام مهدي (عج) پي نبرده بودند.
سيد بن طاووس مي نويسد: «امام زمان (عج) را بسياري از اصحاب پدرش، امام حسن عسكري (ع) ديده و از وي اخبار و احكام شرعي روايت كرده اند. از اين گذشته حضرت وكيل هايي داشت كه اسم، نسب و وطن آنان معلوم بود و آنان معجزات، كرامات، پاسخ مسايل مشكل و بسياري از اخبار غيبي را از حضرت از جدش پيامبر (ع) روايت كرده بود، نقل كرده اند». (ابن طاووس حلي، ابوالقاسم علي بن موسي بن محمد، الطرائف في معرفه مذهب الطوائف، ج1، صص 183-184؛ زندگاني نواب خاص امام زمان (عج) صص 93-94)
در اينجا به ذكر چند نمونه اكتفا مي كنيم:
الف. سعد بن عبدالله اشعري قمي مي گويد: «حسن بن نضر» كه در ميان شعيان قم جايگاه ويژه اي داشت، بعد از رحلت امام عسكري (ع) در حيرت بود. او و «ابو صدام» و عده اي ديگر تصميم گرفتند كه از امام بعدي جويا شوند. حسن بن نضر نزد ابو صدام رفت وگفت: امسال مي خواهم به حج بروم. ابو صدام از او خواست كه اين سفر را به تعويق اندازد؛ ولي حسن بن نضر گفت: نه، من خوابي ديدم و بيمناكم، بنابراين، بايد بروم. قبل از حركت به احمد بن علي بن حماد درباره اموال متعلق به (امام) وصيت كرد كه اين اموال را نگه دارد تا اينكه جانشين امام عسكري (ع) مشخص شود. به بغداد رفت و در آنجا از سوي ناحيه مقدسه توقيعي به دستش رسيد و به امامت امام مهدي (عج) و نيز به وكالت خاصه عثمان بن سعيد عمري مطمئن شد. (كليني، كافي، ج 1، ص 517، ح 4)
ب. محمد بن ابراهيم بن مهزيار مي گويد: پس از وفات امام حسن عسكري (ع) در مورد جانشين آن حضرت به شك افتادم. پدرم وكيل حضرت بود و اموال زيادي نزدش بود. پدرم اموال را برداشت و من را به همراهي طلبيد و به راه افتاديم. پدرم بين راه مريض شد و به من در مورد اموال وصيت نمود و گفت: از خدا بترس و اين اموال را به صاحبش برگردان. هر كه اين نشانه را گفت، اموال را به او بسپار. سپس وفات كرد.
چند روزي در عراق ماندم، سپس نامه اي از سوي عثمان بن سعيد به من رسيد كه در آن نامه همه علايم و نشانه هاي اموال بيان شده بود، نشانه هايي كه جز من و پدرم كسي آن را نمي دانست. ( همان، ص 518، ح5؛ شيخ طوسي، ابوجعفر محمد، اختيار معرفه الرجال، ج 2، ص 813)
محمد بن ابراهيم بن مهزيار با اين كرامت و شاهد صدق هم به امامت امام مهدي و هم به نيابت عثمان بن سعيد مطمئن شدو... .
براي مطالعه بيشتر ر.ک:
1. باگامهاي سبز انتظار ، جمعي از نويسندگان
2. مهدويت ( پيش از ظهور ) ، رحيم کارگر ، نشر معارف
ادامه مطلب
دليل قرآني، علمي و فلسفي بر وجود مقدس امام زمان(عج)
آيتالله جوادي آملي به چهار پرسش در مورد وجود مقدس امام زمان(عج) پاسخ داد
متن سئوالات و پاسخ ایشان به شرح ذیل است:
1. چگونه میتوان امام زمان(عج) را شناخت؟
شناخت بر دو قسم است: «شناخت تاریخی» و «شناخت واقعی» که از قسم نخست مهمتر است. مسئله مهم این است که ما آن حضرت را به حقیقت بشناسیم و ایشان نیز ما را ببیند؛ نه اینکه ما حضرت را ببینیم.
در زمان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم (که مقامش از همه امامان بالاتر است) عده زیادی آن وجود مبارک را میدیدند، اما خدای سبحان درباره آنها فرمود: ﴿و تراهم ینظُرُون اِلیک و هُم لایُبصرون﴾[5]؛ آنها را میبینی که به تو مینگرند؛ ولی تو را نمیبینند. اهل نظر هستند، اما اهل بصیرت نیستند. هنر این است که به گونهای باشیم که وجود مبارک امام زمان(علیهالسلام) ما را ببینند.
در قرآن کریم آمده است: خدا که بر همه چیز بصیر است، در روز قیامت به عدهای نگاه نمیکند: ﴿ولایُکلّمهم اللّه و لاینظرُ اِلیهم یومَ القیامةِ و لایزکّیهم﴾[6] و نگاه تشریفی خود را نسبت به عدهای اعمال نمیکند.
اگر ما در مسیر صحیح حرکت کنیم، آن حضرت ما را میبیند.
2. دلیل قرآنی وجود حضرت حُجّت (عج) چیست؟
مرحوم کلینی (رضوان اللّه علیه) در کتاب شریف کافی[4] طی بابی از ائمه(علیهمالسلام) نقل کرده است که به سوره قدر احتجاج کنید، زیرا در سوره قدر آمده است، هر سال لیلة القدری دارد و فرشتگان در شب قدر، هر سال با همراهی روح (جبرئیل سلام اللّه علیه)، همه احکام و امور را به زمین نازل میکنند.
وقتی فرشتگان احکام و امور را به زمین میآورند، باید آن را به کسی بسپارند، چون افراد عادی نمیتوانند میزبان فرشتگان باشند و احکام صادره را تحویل بگیرند، پس تنها کسی که در روی زمین مهماندار فرشتگان و تحویل گیرنده این امور و مقدّرات است، وجود مبارک ولی عصر(علیهالسلام) است، بنابراین با توجه به روایاتی که مرحوم کلینی نقل کرد، از نظر قرآن، در شب قدر که همه فرشتگان به همراهی جبرئیل(سلام اللّه علیه) یا روح، مقدّرات امور را نازل میکنند، باید آن را به کسی بسپارند و به او گزارش بدهند؛ گیرنده این امور وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) است.
3. حیات حضرت ولی عصر(علیهالسلام) از نظر علمی چگونه توجیه میشود؟
حیات طولانی امام زمان(علیهالسلام) بر خلاف عادت است، نه بر خلاف علّیّت؛ یعنی به طور عادی کسی نمیتواند، هزار یا ده هزار سال زندگی کند؛ اما به صورت غیر عادی (خرق عادت) این کار ممکن است.
دوم. اگر بدانیم انسان چیست و چه کسی بدن او را اداره میکند، اصلاً این پرسش برای ما مطرح نمیشود؛ برای مثال برای عرفا و حکمای بزرگ، اصلاً چنین پرسشهایی مطرح نمیشود.
بنده زمانی به دندانپزشک محترمی مراجعه کردم. او میگفت دندانهای بعضی صد سال سالم میماند و نمیپوسد؛ ولی اگر فولاد صد سال شب و روز کار کند، فرسوده میشود. چون اگر فولاد و آهن فرسوده شود، دیگر چیزی جایگزین آن نمیشود؛ امّا دندان انسان هر روز عوض میشود و هر روز سلولهای جدیدی جای سلولهای مرده و قدیمی را میگیرد.
با این توضیح، همه ذرات بدن در حرکت و تعویض است و روح آدمی همه حرکات این ذرات را تحت کنترل دارد. حال اگر روح انسان کاملی، بر خلاف عادت (نظم عادی)، بهترین سلولها را جایگزین کند و دقیق ترین کنترلها را روی قسمتهای مختلف بدن داشته باشد، یک انسان کامل میتواند، میلیونها سال زنده بماند (این مطلبی است که در علم پزشکی امروز به اثبات رسیده است).
مُلای رومی طی مثالی میگوید: اگر شما روز یا شبی در کنار نهر روانی که آب آن به آرامی در حرکت است، بنشینید و تصویر خورشید یا ماه را در آن ببینید، متوجه میشوید که صدها عکس میآید و میرود و شما همچنان خیال میکنید که ساعتها با عکس نخست روبهرو بودهاید، در حالی که آینهها و عکسهای متعدد، هر لحظه میآمدند و میرفتند.
آب مبدَل شد در این جو چند بار عکس ماه و عکس اختر برقرار[1]
این بزرگوار در جای دیگر میگوید:
ای برادر تو همان اندیشهای ما بقی تو استخوان و ریشهای[2]
بنابراین، اگر کسی روح و سلطه آن بر بدن خود را بشناسد، و سَیَلان، حرکات و تعویض ذرات بدن را تحت کنترل روح بداند و نیز کمی با حکمت و عرفان آشنا شود، این اشکال که چگونه یک انسان میتواند یک یا دو میلیون سال یا بیشتر بماند، برای او مطرح نمیشود. اگر پیوند روح با خالق جهان هستی به اندازهای بود که قدرت خاصی ما فوق قدرت افراد عادی یافت، میتواند همان طور که بدن خود را میگرداند، خارج از بدن خود را هم اداره کند، زیرا خارج از روح او هم حکم بدن او را دارد.
وجود مبارک امیرمؤمنان(سلام اللّه علیه) در خطبه قاصعه نهجالبلاغه میفرماید: من در حضور پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم بودم که مشرکان حجاز به پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم گفتند، اگر تو پیامبری معجزهای (حسّی) بیاور تا تو را بپذیریم. آنگاه گفتند: دستور بده نیمی از درختی که روبروی تو است، از نیمه دیگر جدا شود و به حضور تو بیاید. حضرت فرمود: اگر این کار را انجام بدهم، ایمان میآورید؟ گفتند: بلی. حضرت علی(علیهالسلام) در ادامه میفرماید: من دیدم که این درخت دو نیم شد و نیمی از آن در جای خود ایستاد و نیم دیگر حرکت کرد و جلو آمد، به طوری که شاخههای آن روی دوش ما قرار گرفت.
مشرکان گفتند: دستور بده نیمه دیگر آن هم از جای خود حرکت کند و نزدمشرق،حضرت آیتالله جوادیآملی در آستانه فرارسیدن میلاد حضرت بقیةالله الاعظم به چهار پرسش مهدوی پاسخ گفتند. تو بیاید. پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم این کار را هم انجام دادند. بعد گفتند: دستور بده دو نیمه درخت به هم متصل شود و در جای اول قرار گیرد؛ با این همه، مشرکین باز هم ایمان نیاوردند.[3]
همه کرامات محال عادی هستند؛ نه محال عقلی که محال عقلی (مانند 2*2=5) کرامت یا اعجازبردار نیست؛ به هر حال، حیات حضرت ولیعصر(عج) محال عادی است؛ نه محال عقلی.
4. مسئله وجود مقدس امام زمان(عج) از نظر فلسفی چگونه توجیه میشود؟ آیا دلیل فلسفی بر اثبات وجود آن حضرت وجود دارد؟
درباره وجود مبارک حضرت حجّت(عج) «برهان عقلی بر امکان» اقامه میشود؛ یعنی بر اساس حکم عقل، ممکن است انسان کاملی عمر طولانی داشته باشد.ما به دیدن عمرهای کوتاه عادت کردیم. اما اگر شخصی، از همه علل و عوامل طبیعی آگاه باشد و آنچه برای او سودمند است، فراهم کند و از آنچه برای او زیانبار است بپرهیزد، میتواند عمر طولانی داشته باشد. این مسئله خارق عادت است؛ نه خارق عقل. معجزه هم چیزی خارق عادت است، نه خارق عقل. علم نیز به چنین چیزی راه نیافته است، زیرا علم به امور عادی راه دارد؛ نه امور غیر عادی. کرامت نیز در امور خلاف عادت جاری است.
......... پی نوشت ..........
[1] ـ مثنوی معنوی، دفتر ششم، بیت 3178.
[2] ـ همان، دفتر دوم، بیت 277.
[3] ـ ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعه).
[4] ـ الکافی، ج 1، ص 242 (باب فی شأن «اِنّا اَنزلناه فی لیلة القدر» و تفسیرها).
[5] ـ سوره اعراف، آیه 198.
[6] ـ سوره آلعمران، آیه 77.
ادامه مطلب
اصالت مهدویت
عقيده به مهدويت و انتظار ظهور نجات بخش، يک وعده حتمي الهي است و باعث روشن شدن نور اميد در دل منتظران و پايداري در راه مبارزه با ظلم و ستم و تسليم نشدن در مقابل جبهههاي باطل و ظالم است.
مهدويت، مؤمنين را به بازگشت بسوي اسلام و تمسک به وحدت اسلامي و ريشه کن نمودن نفوذ بيگانه و نيز تنفر از کفر و الحاد دعوت مينمايد.
قرآن کريم ميفرمايد: «ولاتهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنين (آل عمران/139)؛ سستي نکنيد و اندوهناک نشويد زيرا شما بلند مرتبه هستيد اگر در ايمان ثابت قدم باشيد».
در انقلاب اسلامي ايران، اعتقاد به مهدويت، الهام بخش امت مسلمان ايران بود که مشت محکمي بر دهان ياوه گويان و مکاتب الحادي و مادي گرا و مزدوران آمريکا و اسرائيل زد و آنها را آماده جانفشاني براي پيروزي و سربلندي اسلام نمود. و با تقديم دهها هزار شهيد نام اسلام را در جهان بلند آوازه ساخت.
اصالت مهدويت را از ابعاد گوناگون ميتوان بررسي نمود:
1. امکان داشتن «عقيده به مهدويت»: براي بررسي يک انديشه يا حادثه ابتدا معقول بودن آن مورد توجه است. زيرا اگر معقول و مورد پذيرش خرد و فکر نباشد سخن از وقوع يا عدم وقوع صحيح نيست. اعتقاد به مهدويت نزد عقل قابل تصديق است و شک و ترديد در آن (امکان عقلي آن) راه ندارد. اين عقيده در بين همه ملتها و امتها مخصوصا مسلمين مورد پذيرش و مسلم و ثابت بوده است. از قرن دوم هجري که در مورد برخي مسائل اسلامي مباحثي (در رد يا قبول آن) عنوان گرديد، در مورد «اصل مهدويت» هيچ شبههاي وارد نشد.
2. موافقت با مباني عقلي: مهدويت بر مباني صحيح و عقلي و منابع اصيل استوار است. بيش از صدها کتاب و رساله در طول چهارده قرن گذشته که در اين موضوع نوشته شده نشان ميدهد که اين عقيده مبتني بر مباني معقول وصحيح بوده و مصونيت زيادي در مقابل شبهه افکنان و مخالفان داشته است، و انکار مهدويت در واقع، انکار مباني اصيل و احکام قطعي شمرده ميشده است.
3. موافقت با فطرت و سنتهاي خلقت: حقيقت مهدويت سير جوامع را منتهي به يک جامعه واحد و رسيدن به امنيت در دنيا و سعادت در آخرت ميداند و چنين آرماني از آرزوهاي ديرينه انسانها و تطابق با تمام سنتهاي طبيعي در خلقت؛ يعني رشد و تکامل در تمامي مراحل حيات ميباشد تمامي انسانها خواستار برقراري عدالت کامل در مسير زندگي و رفع تبعيضها و محو ظلمها و ستمها هستند و مهدويت نويد پيروزي عدالت خواهان و اميد رسيدن به سعادت دنيا و آخرت است و با ارائه راهکارهاي عملي براي رسيدن به اين درجه از تکامل اجتماعي و انساني به نداي فطرتهاي پاک انساني پاسخ مثبت ميدهد.
4. تمام اديان آسماني نويد عصر درخشان، سعادت عمومي، صلح جهاني و دوران پر خير و برکت را به پيروان خود دادهاند. زماني که با آمدن مردي الهي و برقرار نمودن حکومتي بر اساس عدالت، تمامي نگرانيها، هراسها و نابرابريها رخت بر بندد و نداي توحيد بر روي زمين طنين انداز شود.
اين موعود الهي به نامهاي مختلف در هر دين معرفي شده است و در نشانههاي کلي و مشترک مانند برقراري عدالت، مبارزه با ظلم، حاکميت خدا پرستان در تمامي اديان از او سخن گفتهاند، اين موضوع در جاي خود قابل اثبات ميباشد.
5. اصالت مهدويت بر اساس قرآن: در آيات زيادي پيروزي خدا پرستان و مؤمنين بر ظالمان از وعدههاي حتمي الهي شمرده شده است که به نمونههايي از آن اشاره ميکنيم:
ـ وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ(انبياء، 105)؛
ـ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ ....(نور، 55)؛
ـ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِينَ، خدا اراده کرده است که حق را به کلمات خود اثبات و اظهار نمايد و دنباله کافران را قطع فرمايد»(انفال، 7)
ـ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ، و ما اراده کرديم که بر مسضعفين در زمين منت گذارده آنها را پيشوايان مردم و از وارثان زمين قرار دهيم.(قصص،5)
ـ فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ، همانا حزب خدا پيروزمند است، (مائده، 56).
ـ وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ، همانا سپاه ما پيروزند،(صافات، 173).
ـ وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً، بگو حق آمد و باطل رفت که همانا باطل نابود شدني است(اسري، 81).
6. اصالت مهدويت بر اساس روايات معتبر: کتابهاي حديثي شيعه و اهل سنت مملو از احاديث معتبر در مورد اعتقاد به مهدويت است. پيشوايان دين از پيامبر اسلام(ص) تا جانشينان بر حق ايشان يعني امامان معصوم(ع) به طور مکرر از اين موضوع سخن گفتهاند و ياران و صحابه آنها اين سخنان را ثبت نموده و به نام حديث در اختيار ما قرار دادهاند. بسياري از اين احاديث از نظر علم حديث شناسي مورد تاييد قرار گرفته و قابل اعتبار و اعتماد شناخته شده است.
در مجموع کتب شيعه و اهل سنت چندين هزار حديث در اين موضوع وارد شده است که احاديث معتبر و قابل اعتماد آن به قدري است که اطمينان به حقانيت اين موضوع پيدا ميشود.
7. مورد اتفاق و اجماع شيعه و اهل سنت: در طول تاريخ اسلام اين دو گروه از مسلمين بر اين موضوع اتفاق داشتهاند که مردي از اولاد رسول خدا(ص) و از فرزندان علي(ع) و فاطمه(س) براي برقراري عدالت فراگير در دنيا قيام خواهد کرد و حاکميت حق و توحيد را به منصه ظهور خواهد رساند خصوصيت و نشانههاي کلي اين شخص در نزد آنان يکسان بوده و تنها در بعضي از خصوصيات جزئي اختلافاتي دارند. از آنجا که تمامي مسلمين اين عقيده را اصيل و حق ميدانستند لذا با ظهور مدعيان دروغين مهدويت هيچگاه در صدد رد اين اعتقاد بر نيامدند، بلکه با ذکر نشانهها، در صورت عدم تطبيق بر مدعيان، به انکار و رد آنان ميپرداختند.
8. پشتوانه معجزات و کرامات: يکي از دلايل عام و همگاني در اثبات نبوت پيامبران و ساير اخبار غيبي ارائه معجزه واقعي است. هيچ پيامبري بدون معجزه به دعوي نبوت نپرداخته است. پس از آن معجزات يا کراماتي است که توسط امامان معصوم در موارد مختلف براي حقانيت خود ارائه شده است و اين مسئلهاي تاريخي و غير قابل انکار است.
در مورد عقيده مهدويت و شخص مهدي موعود نيز معجزات و کرامات بسيار زيادي در طول دوران زندگي از تولد تا اين زمان و حتي قبل از تولد ارائه شده است که با بررسي هر يک ميتوان به اصالت و حقانيت اين اعتقاد اطمينان پيدا کرد. نمونه بي نظير آن ادامه حيات طولاني آن وجود مقدس و الهي است که مبتني بر اصول قطعي اعتقادي و اسلامي استوار است و روايات متعدد و معتبر اين موضوع را مورد تاييد قرار داده است به طور اجمال موضوع معجزات مطلبي غير قابل ترديد است و بايد در جاي خود به طور مفصل و کامل مورد پژوهش و ارزيابي قرار گيرد.
9. مبتني بر توحيد و يکتاپرستي: دعوت تمامي انبياء براي تحقق حکومت «الله» در زمين و لغو حکومتهاي غير الهي است. هر نظام و حکومتي که مبناي الهي ندارد از نظر شرعي قابل اعتبار نيست و لازم الاطاعه نميباشد. تنها کسي که حق قانونگذاري در همه امور را دارد خداست. هر حکومت خود سرانه و خارج از حدود الهي، حکومت جاهليت و غير توحيدي است و هيچ اصالتي ندارد و قابل احترام و اتباع نميباشد.
برقراري حکومت عادلانه و اجراي قوانين الهي و تقسيم منابع ثروت بر اساس عدالت توسط مردي الهي که از طرف خدا تعيين و معرفي شده است، در مسير حاکميت توحيد بر روي زمين است. اين امر اصالت مهدويت را از اين زاويه به اثبات ميرساند.
10. تاثير عملي در زندگي عدالت محور براي مسلمانان جهان: صدها ميليون مسلمان در سراسر جهان تحت تأثير نفوذ معنوي اسلام قرار دارند و اسلام و احکام آن بخشهاي مهمي از زندگي آنها را فرا گرفته است. اين نفوذ عملاً در معاملهها، معاشرتها، عبادتها، فرهنگ و آداب و رسوم مسلمانان از تولد تا مرگ به وضوح قابل مشاهده است.
يکي از اين تأثيرات رعايت عدالت در زندگي و روابط متقابل با انسانها اعم از مسلمان و غير مسلمان است. اين اعتقاد به عدالت اگر چه به طور تام و کامل ظهور ندارد، اما به طور نسبي انسان معتقد به اسلام را به طرف محوريت عدالت در زندگي سوق ميدهد، و اين عقيده بر خواسته از تعاليم روشني بخش اسلام و نزديک شدن به عدالت واقعي و کامل بدست مددي الهي بر روي زمين ميباشد که از وعدههاي مسلم و غير قابل ترديد در دين مبين اسلام بوده است.
با اعتقاد به حاکميت عدالت، انسان مسلمان سعي در نزديک شدن به اين آرمان بزرگ ديني ميکند و روز به روز در جهات حاکميت اين فرهنگ در زندگي شخصي و اجتماعي تلاش مينمايد و اين خود دليل محکمي بر اصالت اين اعتقاد و تاثير عملي در زندگي، تفکر و رفتار انسان مسلمان و مؤمن خواهد بود. عقيده به مهدويت مانع از ياس و نا اميدي و پذيرش ظلم و بي عدالتي شده و انسان مسلمان را آماده براي تحقق آرمانهاي عدالت طلبي ميکند و تا مرحله جان فشاني در راه حاکميت حکومت عادلانه الهي به پيش ميبرد. اين هوشياري و حق طلبي به تدريج به ساير ملتها نيز سرايت کرده و زمينه براي عدالت جهاني فراهم خواهد شد.
يادآوري: براي آگاهي بيشتر ميتوانيد به کتاب امامت و مهدويت، ج2، آيت الله صافي گلپايگاني مراجعه فرماييد.
ادامه مطلب
از تولد تا غیبت
پدید آورنده : محمد حق وردی
هنگامی که نرجس در روم بود، خواب های شگفت انگیزی دید. یک بار در خواب، پیامبر عزیز اسلام و عیسای مسیح (ع) را دید که او را به عقد ازدواج امام حسن عسکری (ع) در آوردند. وی در خواب دیگری، شگفتی های دیگری دید و به دعوت حضرت فاطمه زهرا(س) مسلمان شد. با این حال، اسلام خود را از خانواده و اطرافیان خویش پنهان می داشت تا آنگاه که میان مسلمانان و رومیان جنگ درگرفت و قیصر به همراه لشکرش روانه جبهه های جنگ شد.
معرفت دربارة حضرت صاحبالزمان(ع) را از سوانح احوال ایشان و اولین روز تولدشان آغاز میکنیم.
1. پیوند آسمانی
بنا بر مشهورترین اقوال، امام مهدی (ع)، دوازدهمین پیشوای شیعیان، در شب جمعه نیمه شعبان سال 255 ق. در شهر سامرا دیده به جهان گشود.1 بنا به گفته شیخ مفید (م413 ق.)، پدرش، امام حسن عسکری (ع) جز او فرزندی نه پنهان و نه آشکار به جا نگذاشت و او را نیز پنهانی نگه داری فرمود.2
مادر بزرگوار آن حضرت، بانویی شایسته به نام نرجس3 بود که به نام های دیگری چون سوسن،4صیقل5 یا صقیل و ملیکه6 نیز نامیده شده است.7 او دختر یوشعا، پسر قیصر روم و از نوادگان شمعون، یکی از حواریون مسیح (ع) بود که خداوند، او را به صورت معجزه آسایی برای همسری امام یازدهم برگزید.8
هنگامی که نرجس در روم بود، خواب های شگفت انگیزی دید. یک بار در خواب، پیامبر عزیز اسلام و عیسای مسیح (ع) را دید که او را به عقد ازدواج امام حسن عسکری (ع) در آوردند. وی در خواب دیگری، شگفتی های دیگری دید و به دعوت حضرت فاطمه زهرا(س) مسلمان شد. با این حال، اسلام خود را از خانواده و اطرافیان خویش پنهان می داشت تا آنگاه که میان مسلمانان و رومیان جنگ درگرفت و قیصر به همراه لشکرش روانه جبهه های جنگ شد.
نرجس در خواب فرمان یافت به طور ناشناس همراه کنیزان و خدمت کاران به دنبال سپاهی برود که به مرز می روند. او چنین کرد و در مرز، برخی از جلوداران سپاه مسلمانان، آنان را اسیر ساختند و بی آنکه بدانند او از خانواده قیصر است، وی را همراه دیگر اسیران به بغداد بردند.
این واقعه در اواخر دوران امامت امام دهم، حضرت هادی (ع) روی داد.9 کارگزار امام هادی (ع)، نامه ای را که امام به زبان رومی نوشته بود، به فرمان ایشان در بغداد به نرجس رساند. سپس او را از برده فروش خریداری کرد و به سامرا نزد امام هادی (ع) برد. امام آنچه را نرجس در خواب های خود دیده بود، به او یادآوری کرد و بشارت داد او همسر امام یازدهم و مادر فرزندی است که بر سراسر جهان چیره می شود و زمین را از عدل و داد پر می سازد. آنگاه امام هادی (ع)، نرجس را به خواهر خود، حکیمه سپرد که از بانوان بزرگوار خاندان امامت بود تا آداب اسلامی و احکام را به او بیاموزد. چندی بعد، نرجس به همسری امام حسن عسکری (ع) در آمد.10
2. چگونگی میلاد
دشمنان اهل بیت (ع) و حاکمان ستم پیشه اموی و عباسی، بر اساس روایت هایی که از پیامبراکرم(ص) به آنها رسیده بود، از دیرباز می دانستند که شخصی به نام «مهدی» از خاندان پیامبر و دودمان امامان معصوم برمی خیزد و کاخ های ستم را نابود می سازد. از همینرو، پیوسته در کمین بودند چه زمانی، آخرین مولود از نسل امامان شیعه به دنیا خواهد آمد تا او را از بین ببرند.
از زمان امام محمد تقی (ع)، رفته رفته فشارها و سخت گیری ها بر خاندان پیامبر فزونی گرفت تا در زمان امام حسن عسکری (ع) به اوج خود رسید. آن حضرت در تمام دوران زندگی خویش در شهر سامرا زیر نظر بود و کوچک ترین رفت و آمد به خانه ایشان از نظر دستگاه خلافت، پنهان نمی ماند.
در چنین شرایطی، طبیعی است که میلاد آخرین حجت حق نمی تواند آشکار باشد. به همین دلیل، تا چند ساعت پیش از میلاد آن حضرت، نزدیک ترین خویشان امام حسن عسکری (ع) نیز خبر نداشتند که قرار است مولودی در خانه امام به دنیا بیاید و هیچ اثری از حاملگی در مادر آن بزرگوار دیده نمی شد.
روایتی که در این زمینه از حکیمه، دختر بزرگوار امام جواد(ع) و عمه امام حسن عسکری (ع) نقل شده، شنیدنی است. شیخ صدوق (م 381 ق.) در کتاب کمال الدین این روایت را چنین گزارش می کند:
ابومحمد حسن بن علی (ع) به دنبال من فرستاد و فرمود: ای عمه! امشب روزه ات را با ما افطار کن؛ زیرا امشب شب نیمه شعبان است و خداوند در این شب، آن را که حجت او در زمین است، آشکار می سازد. پرسیدم: مادر او کیست؟ فرمود: نرجس. عرض کردم: خدا مرا فدای شما گرداند، به خدا سوگند، در او هیچ اثری از حاملگی نیست! فرمود: موضوع چنین است که می گویم. حکیمه خاتون ادامه می دهد: من [به خانه امام عسکری (ع)] در آمدم. پس از آنکه سلام کردم و نشستم، نرجس پیش من آمد و در حالی که کفش های مرا از پایم بیرون می آورد، گفت: ای بانوی من! چگونه شب کردی؟ گفتم: بلکه تو بانوی من و بانوی خاندان منی. سخن مرا انکار کرد و گفت: چه شده است عمه؟ به او گفتم: دختر جان! خداوند ـ تبارک و تعالی ـ در همین شب به تو فرزند پسری عطا می کند که سرور دنیا و آخرت خواهد بود. نرجس از حیا در جای خود نشست. وقتی از نماز عشا فارغ شدم و افطار کردم، به بستر رفتم و خوابیدم. در نیمه های شب برای نماز برخاستم و نمازم را تمام کردم، در حالی که هنوز نرجس خوابیده بود و اثری از زایمان در او نبود. تعقیب نماز را به جای آوردم و خوابیدم، ولی چند لحظه بعد، وحشت زده از خواب بیدار شدم. در این هنگام، نرجس هم برخاست و به نماز ایستاد.
حکیمه می گوید: در همین حال، شک و تردید به سراغ من آمد، ولی ناگهان ابومحمد [امام حسن عسکری](ع) از همان جا که نشسته بود، ندا برآورد: ای عمه! شتاب مکن که آن امر نزدیک شده است. حکیمه ادامه می دهد: در حال خواندن سوره های «سجده» و «یس» بودم که نرجس با اضطراب از خواب بیدار شد. من با شتاب پیش او رفتم و گفتم: نام خدا بر تو باد، آیا چیزی احساس کردی؟ گفت: بله، عمه جان. به او گفتم: بر خودت مسلط باش و آرامشت را حفظ کن که این، همان است که به تو گفتم. حکیمه ادامه می دهد: دقایقی کوتاه خواب به سراغ من آمد و در همین زمان بود که حالت زایمان به نرجس دست داد و من به سبب حرکت نوزاد بیدار شدم. جامه را از روی او کنار زدم و دیدم که او اعضای سجده را به زمین گذاشته و در حال سجده است. او را در آغوش گرفتم و با تعجب دیدم که او کاملاً پاکیزه است و از آثار ولادت چیزی بر او نمانده است. در این هنگام، ابومحمد [امام حسن عسکری](ع) ندا برآورد که: ای عمه! پسرم را نزد من بیاور. نوزاد را به سوی او بردم. آن حضرت دستانش را زیر ران ها و کمر او قرارداد و پاهای او را بر سینه خود گذاشت. آنگاه زبانش را در دهان او کرد و دستانش را بر چشم ها و گوش ها و مفاصل او کشید. پس از آن گفت: پسرم! سخن بگو. آن نوزاد زبان گشود و گفت: شهادت می دهم که خدایی جز خدای یکتا نیست و هیچ شریکی برای او وجود ندارد و شهادت می دهم که محمد(ص)، فرستاده خداست. آنگاه بر امیر مؤمنان علی (ع) و دیگر امامان درود فرستاد تا به نام پدرش رسید... .11
پس از تولد حضرت مهدی (ع)، امام حسن عسکری (ع) شمار بسیار محدودی از یاران نزدیک خود را از میلاد مهدی موعود آگاه کرد. تعداد دیگری از یاران آن حضرت نیز موفق به دیدار آن مولود خجسته شدند.12
3. نام، کنیه و القاب
نام و کنیه امام عصر(ع) همان نام و کنیه پیامبر اکرم(ص) است. در برخی روایات آمده است:
تا زمانی که خداوند، زمین را به ظهور او و استقرار دولتش زینت نبخشیده است، بر کسی روا نیست که نام و کنیه آن حضرت را بر زبان جاری سازد.13
بر همین اساس، عده ای از فقیهان، قائل به حرمت نام بردن از آن حضرت به نام واقعی اش شده و عده ای دیگر نیز این امر را مکروه دانسته اند. بیشتر فقیهان، نهی از نام بردن حضرت را خاص زمان غیبت صغرا و شرایطی شمرده اند که بیم خطر جانی برای آن حضرت وجود داشت.14
به دلیل وجود روایات یادشده، شیعیان، آن حضرت را با القاب مختلفی چون: حجّت، قائم، مهدی، خلف صالح، صاحب، صاحب الزّمان، صاحب الدار می نامیدند و در دوران غیبت کوتاه آن امام، ارادتمندان و دوستداران حضرتش با تعبیرهایی چون «ناحیه مقدسه» از ایشان یاد می کردند.15
4. غیبت صغرا
امام حسن عسکری (ع) درهشتم ربیع الاول سال 260 ق؛ یعنی در زمانی که حضرت مهدی (ع) پنج سال بیشتر نداشت، به دست معتمد، خلیفه عباسی به شهادت رسید و امام عصر(ع) بر پیکر پدر بزرگوار خویش نماز گزارد.16
با شهادت امام حسن عسکری (ع)، دوران امامت امام عصر(ع) آغاز شد. بنا به گفته بسیاری از صاحب نظران، دوران غیبت کوتاه مدت آن امام که از آن به «غیبت صغرا» تعبیر می شود، از همین زمان؛ یعنی سال 260 ق آغاز گردید. برخی از اهل تحقیق برآنند که غیبت صغرا از همان زمان تولد حضرت؛ یعنی سال 255 ه . ق آغاز شده است.17
دوران غیبت صغرا تا سال 329 ه . ق ادامه داشت که بدین ترتیب، بنا بر دیدگاه اول، طول این دوران، 69 سال و بنا بر دیدگاه دوم، طول این دوران 74 سال خواهد بود.
5. غیبت کبرا
از سال 329 ه . ق به بعد، دوران دیگری از حیات امام عصر(ع) آغاز می شود که از آن به «غیبت کبرا» تعبیر می کنیم. این دوران همچنان ادامه دارد تا روزی که به خواست خدا، ابرهای غیبت به کناری رود و جهان از خورشید فروزان ولایت بهره مند شود.
در مورد دلیل تقسیم بندی این دو دوران باید گفت در دوران غیبت صغرا، حضرت ولیّ عصر(ع) از طریق کسانی که به آنها «نوّاب خاص» گفته می شد، با مردم در ارتباط بود و به وسیله نامه هایی که به «توقیع»18مشهور است، پرسش های شیعیان را پاسخ می گفت. در دوران غیبت کبرا این نوع ارتباط قطع شده است و مردم برای دریافت پاسخ پرسش های دینی خود تنها می توانند به «نوّاب عام» امام عصر که همان فقیهان وارسته هستند، مراجعه کنند.
6. نوّاب خاص امام عصر
در طول دوران 69 ساله یا 74 ساله غیبت صغرا، چهار تن از بزرگان شیعه عهده دار مقام نیابت یا سفارت خاص امام عصر(ع) بودند که نام آنها بدین قرار است:
1. ابوعمرو عثمان بن سعید عمری (م 265 ق)؛
2. ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری )م 305/ 304 ق)؛
3. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی (م 326 ق)؛
4. ابوالحسن علی بن محمد سمری (م 329 ق).
پینوشتها:
1. ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 514 ؛ محمد بن محمد بن نعمان مفید، الإرشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، ج 2، ص 339؛ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 214؛ محمد بن علی بن حسین صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، صص 432 و 433.
2. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 339.
3. نرجس«، نام گلی از رده تک لپه ای ها و سردسته گیاهان تیره نرگسی است که گل هایش منفرد و در انتهای ساقه قرار دارد (محمد معین، فرهنگ معین، ج 4، ص4702).
4. سوسن، نام گلی فصلی و درشت به رنگ های مختلف است. اصل این گل از اروپا و ژاپن و امریکای شمالی و هیمالیاست. همان، ص 1954.
5. صیقل، هر شی ء نورانی، صیقلی و جلا داده شده را می گویند. بنا به گفته شیخ صدوق و شیخ طوسی، پس از آنکه حضرت نرجس خاتون به ولیّ عصر(ع) حامله شد، او را صیقل نام نهادند. (ر.ک: کمال الدین و تمام النعمة، ص 432؛ محمد بن حسن طوسی، کتاب الغیبة، ص 241).
6. ملیکه، به معنای ملکه و شهبانوست.
7. ر.ک: کمال الدین و تمام النعمة، باب 42، ص 432، ح 12.
8. ر.ک: همان، باب 41، صص 423 ـ 417؛ کتاب الغیبة، صص 128 ـ 124؛ بحارالأنوار، ج 51، صص11 ـ 6.
9. در کتاب تاریخ العرب و الروم آمده است در سال 247 ه . ق جنگ هایی بین مسلمانان و رومیان در گرفت و غنایم بسیاری به چنگ مسلمانان افتاد. در سال 248 ه . ق نیز «بلکاجور»، سردار مسلمانان با رومیان جنگید و در آن بسیاری از اشراف روم اسیر شدند. (ر.ک: نازیلیف، تاریخ العرب و الروم، ترجمه: محمد عبدالهادی شعیره، ص 225). ابن اثیر نیز در حوادت سال 249 ه . ق می نویسد: «جنگی میان مسلمانان به سرکردگی عمربن عبداللّه اقطع و جعفر بن علی صائقه با قوای روم که شخص قیصر نیز در آن جنگ شرکت داشت، روی داد.» به نقل از: هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق، پیشوای دوازدهم، حضرت امام حجت بن الحسن المهدی(ع)، صص26 و 27.
10. پیشوای دوازدهم، حضرت امام حجت بن الحسن المهدی(ع)، صص 26 و 27.
11. کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 424، ح 1؛ بحارالأنوار، ج51، صص2 و 3، ح 3.
12. در ادامه همین کتاب در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت.
13. إعلام الوری و بأعلام الهدی، ج 2، ص 213.
14. ر.ک: سید محسن امین، سیره معصومان، ترجمه: علی حجتی کرمانی، ج 6 ، صص 263 ـ 261.
15. ر.ک: إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 213.
16. ر.ک: سیره معصومان، ص 259.
17. همان، ص 272.
18. توقیع در لغت به معنای نشان گذاشتن، امضا کردن حاکم بر نامه و فرمان، جواب مختصر که کاتب در نوشته به پرسش ها می دهد، دست خط فرمانروا و نوشتن عبارتی ذیل مراسله آمده است. در اصطلاح علم حدیث، به معنای پاسخ پرسش ها یا اطلاعیه هایی است که به صورت کتبی از طرف امام برای آگاهی شیعیان فرستاده شده است. چنان که توقیعاتی از حضرت امام علی النقی و امام حسن عسکری علیهما السلام نقل شده است. معمولاً توقیع به نامه های حضرت حجت بن الحسن امام زمان(ع)، گفته می شود که به وسیله چهار تن نایبان خاص ایشان در زمان غیبت صغرا به دست شیعیان می رسیده است. (ر.ک: محمدمهدی رکنی، نشانی از امام غایب(ع)، بازنگری و تحلیل توقیعات، صص 3 و 4.
ادامه مطلب
شهید علی شبانی شوكت آباد
از برادران همسنگرم در پایگاههای مقاومت بسیج تقاضا دارم، همانگونه كه اسماً پاسدار خون شهدا هستید، عملاً هم باشید. و نگذارید خون گرم شهدا از جوشش بیافتد. و اسلحهی شهدا بر زمین بماند. شهید علی شبانی شوكت آباد |
|
صبح شروع عملیات با شهید زین الدین قرار داشتیم. مدتی گذشت اما خبری نشد. داشتیم نگران میشدیم كه ناگهان یك نفربر زرهی، پیش رویمان توقف كرد و آقا مهدی پرید بیرون. با تبسمی بر لب و سر و رویی غبار آلود. ما را كه دید، خندید و گفت: «عذر میخواهم كه شما را منتظر گذاشتم. آخر میدانید، ما هم جوانیم و به تفریح احتیاج داریم. رفته بودم خیابانگردی ...» گفتم: «آقا مهدی . كدام شهر دشمن را میگشتی؟» قیافه جدیتری به خود گرفت و ادامه داد: «از آشفتگیشان استفاده كردم و تا عمق پنجاه كیلومتری خاكشان پیش رفتم. برای شناسایی عملیات بعدی.» سپس گردنش را كمی خم كرد و با تبسم گفت: «ما كه نمیخواهیم اینجا بمانیم. تا كربلا هم كه راه الی ماشاء الله است.» شهید مهدی زین الدین منبع : راوی:محمد جواد سامی |
ادامه مطلب
شهید اکبر چمنی
انشاالله در آیندهای نزدیک قدس نیز از طریق کربلا به دست نیروهای اسلام درخواهد آمد. شهید اکبر چمنی |
|
زمان خواندن خطبه عقد مادرم به ايشان گفت:قول ميدهد كه سيگار هم نكشد!!! خانمش گفت:مجاهد في سبيل ااه كه سيگار نمي كشد،سيگار كشيدن دور از شان شماست!!! وقتي رفنيم خانه رفت جيبهايش را گشت؛سيگارهايش را در آورد و له كرد و برد ريخت توي سطل آشغال و گفت:تمام شد ديگر هيچ كس دست من سيگار نمي بيند!! همين هم شد. خانمش مي گفت:يكي دو سال از ازدواجمان ميگذشت رفتم پيشش گفتم اين بچه گوشش درد ميكند اين سيگار را بگير يك پك بزن دودش را فوت كن توي گوشش! گفت:نمي تونم قول دادم ديگه سيگار نكشم. گفتم:بچه دارد درد ميكشه!گفت:ببر همسايه بكشه تو گوشش فوت كنه ديگه هم به من نگو!! شهيد محمد ابراهيم همت منبع : به مجنون گفتم رنده بمان،ص202و203 |
ادامه مطلب
شهید علی قوچانی
بعضی اوقات انسان خود را در راهی می بیند كه در آن راه یا باید كشته شدن در راه خدا را انتخاب كند یا سر تعظیم در برابر غیر خدا فرود آورد، مردان خدا اولین راه را انتخاب می كنند. شهید علی قوچانی |
|
لباس من و خانومم ساده باشد به هيچ عنوان سر و صدا راه نيفته ماشين هم گل كاري نشه اينها شرطهاي مجلس عروسيش بود. ميگفت:رفقام شهيد شدند،اصلا نمي توانم بخودم اجازه دهم مجلس سرور و شادي راه بيندازم!!! حتي نگذاشت بوق بزنيم.گفت:اگر بوق بزنيد پياده ميشوم!!! شهيد احمد اسدي منبع : شيرين تر از زندگي،ص70 |
ادامه مطلب
شهید ایرج بائوج لاهوتی
بارالها، مرگ مرا زندگی برای دیگران ساز، برای ملتم! دینم، برای آن سیاه دربند! برای آن ضعیف بیچیز! برای آن فقیر غمین! برای آنان که جز اشک، سلاحی و جز ذکر تو دوایی ندارند. شهید ایرج بائوج لاهوتی |
|
همراه دایی سعید برای گرفتن شام به فاو رفتیم. موقع برگشتن، دشمن دیوانه وار منطقه رو زیر آتش گرفت. به پایگاه موشکی که رسیدیم بچه ها رو برای گرفتن غذا صدا زدم. بین سنگر محمود و گروهان بهشتی ایستادم و گفتم: «بیایید بیرون عمو صدام داره بلیت بهشت پخش میکنه». محمود و مهدی کنار سنگر خودشون نشسته بودند و به کارهای من میخندیدند. همه با قابلمه دور ماشین ایستاده بودند. بالای باربند رفتم و با صدای بلند فریاد زدم: «اگر با کشته شدن من، پایگاه موشکی پا بر جا میماند، پس ای خمپاره ها مرا دریابید!» در همین لحظه یه خمپاره ۱۲۰ زوزه کشان در کنار ما منفجر شد! همگی خوابیدند. من هم از روی باربند خودم رو به کف جاده پرت کردم. بلند شدم خودم رو تکاندم و گفتم: «آهای صدامِ الاغِ زبون نفهم! شوخی هم سرت نمیشه؟ شوخی کردم بی پدر مادر!» منبع : منبع: وبلاگ "گلستان شهدا |
ادامه مطلب