مظلومیت علی(ع)
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : ما زِلْتُ مُذ قُبِضَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله مظلوما . امام على عليه السلام : از همان زمان كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رحلت كرد همواره مظلوم بوده ام. خصائص الأئمّة عليهم السلام : ۹۹ ، میزان الحکمة جلد 1 صفحه 286
ادامه مطلب
روایاتی در فضیلت علی (ع)
صاحب مدینة المعاجز میگوید : اما روایاتی که در فضیلت علی (ع) وارد شده بی شمار و بی پایان است ، از طریق مخالفین ( اهل سنت و عامه ) روایتی وارد شده که مولف ثاقب المناقب از محمد بن عمر واقدی نقل کرده است که هارون الرشید روزهای عرفه جلوس میکرد و مجلس اختصاصی به علما و دانشمندان داشت ، پس روزی جلوس نمود و شافعی که از بنی هاشم بود و همواره پهلوی هارون الرشید می نشست ، نزد او حضور یافت و محمد بن حسن و ابویوسف نیز آمدند و نزد هارون جای گرفتند ، مجلس از جمعیت پر شد و در آن هفتاد نفر از دانشمندان بودند که هر یک شایستگی داشتند پیشوای ناحیه باشند ، واقدی گفت : من در آخر مردم به آن مجلس در آمدم ، رشید گفت چرا دیر آمدی ؟ گفتم دیر آمدن من برای ضایع ساختن حق این مجلس نبود ، بلکه مشغول کاری شدم که مانع آمدن من گردید ، پس هارون مرا نزدیک طلبید و نزد خود نشانید ، در آن مجلس دانشمندان فنون مختلف شرکت داشتند ، رشید شافعی گفت : پسر عمو ، تو چند حدیث در فضائل علی بن ابیطالب (ع) روایت می کنی ، گفت چهارصد حدیث و بیشتر ، رشید گفت نترس و بگو ، گفت پانصد حدیث و بیشتر پس از آن به محمد بن حسن گفت : تو چند حدیث از فضائل علی (ع) روایت میکنی ، گفت هزار حدیث یا بیشتر ، رشید متوجه ابویوسف شد و گفت تو چند حدیث از فضائل علی (ع) روایت می کنی ؟! به من بگو و مترس ، گفت یا امیرالمومنین اگر ترس در کار نبود روایات ما در فضائل از آن حضرت از شماره بیرون بود ، رشید گفت از چه می ترسی ؟! گفت از تو و کارمندان تو و اصحاب تو ، گفت در امان هستی ، سخن بگو و مرا آگاه کن که چند حدیث در فضائل علی (ع) روایت می کنی !؟ شافعی گفت پانزده هزار خبر مسند ( خبر مسند ، آن است که سلسله سند آن و رواتش تا امام (ع) معلوم باشد ) و پانزده هزار خبر مرسل ( خبر مرسل ، خبری است که تمام روات آن یا یک نفر از انتهای روات غیر معلوم باشد ) واقدی گفت : سپس هارون به جانب من نگریست و گفت تو در این باره چه میدانی ؟! گفتم در حدود همان تعدادی که ابویوسف گفت ، رشید اظهار داشت اما من فضیلتی از علی بن ابیطالب (ع) میدانم که با چشم خود دیده و با گوش خود شنیده ام و از تمام فضائلی که شما روایت می کنید بزرگتر و مهمتر است ( آنگاه هرون داستان خطیب دمشقی را که در دمشق علی (ع) را سب میکرد ( دشنام میداد ) و در پایان به صورت سگ مسخ شد برای دانشمندان مجلس شرح داد ). انوار البهیه ( شیخ عباس قمی ره ) صفحه 52 الی 53
حکایت شده که به شافعی گفتند ، چه می گویی درباره علی (ع) ؟ گفت چه گویم درباره کسی که دوستانش بواسطه ترس و دشمنانش به علت حسد ، فضائل او را پنهان نمودند ولی باز هم آنقدر فضائل و مناقب او شیوع یافت که شرق و غرب عالم را فرا گرفت. انوار البهیه ( شیخ عباس قمی ره ) صفحه 54
شیخ صدوق از طبری روایت میکند که حسن بن محمد از حسن بن یحیی دهان نقل نمود که من در بغداد نزد قاضی بغداد که نامش سماعه بود ، بودم ، مردی از بزرگان بغداد نزد او آمد و گفت اصلح الله القاضی ، من در سالهای گذشته حج نمودم و عبورم به کوفه افتاد و در بازگشت خود به مسجد کوفه در آمدم ، در آن حال که ایستاده بودم و میخواستم مشغول نماز شوم در پیش روی خود ، زن عرب بادیه نشینی را دیدم که چادر بلندی بر سر و عبایی بر خویش انداخته بود و میگفت : ( ای کسی که در آسمانها و زمینها و در دنیا و آخرت مشهوری ، پادشاهان و ستمگران کوشیدند که نور تو را خاموش کنند و نام تو را از بین ببرند ولی خداوند جز سربلندی نام تو و درخشندگی و کمال نور تو را نخواست ، اگرچه مشرکین ناراضی باشند )من گفتم ای زن کیست آنکسی که او را به این صفت توصیف میکنی !؟ گفت علی بن ابیطالب (ع) که پی بردن به یگانگی پروردگار بدون او و ولایت او امکان پذیر نیست ، من بسوی او نگریستم و کسی را ندیدم. انوار البهیه ( شیخ عباس قمی ره ) صفحه 53
حضرت رسول (ص) به علی (ع) فرمودند : یا علی محبت تو در دل هرکس قرار بگیرد اگر یک قدم او از پل صراط بلغزد ، البته قدم دیگر ثابت می ماند ، تا خدا او را به سبب محبت تو داخل بهشت گرداند. عین الحیوة صفحه 105
در کتاب بصائرالدرجات از امام جعفر صادق (ع) نقل شده که حضرت رسول (ص) فرمود : یا علی امت مرا تمام در عالم ارواح به من نشان دادند و کوچک و بزرگ ایشان را دیدم و به تو و شیعیان تو گذشتم و از برای شما استغفار کردم ، حضرت امیرالمومنین (ع) گفت یا رسول الله دیگر از فضائل شیعه بفرمایید ، حضرت رسول (ص) فرمود یا علی تو و شیعیان تو از قبرها بیرون خواهید آمد و روی های شما مانند ماه شب چهارده خواهد بود و جمیع شدتها و غمها از شما برطرف خواهد شد و در سایه عرش الهی خواهید بود مردم خواهند ترسید و شما نخواهید ترسید و مردم اندوهناک خواهند بود و شما مسرور خواهید بود برای شما خوان نعمتهای الهی میآورند و مردم مشغول حساب خواهند بود. عین الحیوة صفحه 105
از حضرت امام رضا (ع) نقل شده است که پیغمبر (ص) فرمود : یا علی هرکه تو را دوست دارد با پیغمبران خواهد بود در درجه ایشان در روز قیامت و کسی که بمیرد و دشمن تو باشد اگر خواهد یهودی بمیرد و اگر خواهد نصرانی بمیرد و فرمود اول چیزی که در روز قیامت از مردم سوال خواهند کرد محبت ما اهلبیت (ع) خواهد بود. عین الحیوة صفحه 105
رسول خدا (ص) از جبرئیل از میکائیل از اسرافیل از لوح از قلم از خداوند عالمیان که فرمود : ولایت علی بن ابیطالب (ع) حصن و قلعه من است ، هرکه داخل آن قلعه شود از عذاب من ایمن است. عین الحیوة صفحه 106
در کتب شیعه و سنی از رسول خدا (ص) نقل شده که اگر مردمان بر ولایت علی (ع) جمع می شدند خدا جهنم را خلق نمی فرمود. عین الحیوة صفحه 107
انس گوید که حضرت رسول (ص) فرمود : خداوند عالم در روز قیامت جمعی را مبعوث خواهد گردانید که روی های ایشان از نور باشد و بر کرسیهای نور خواهند نشست و لباس از نور خواهند پوشید و در سایه عرش الهی خواهند بود مانند پیغمبران و پیغمبر نیستند به منزله شهدا و همگی شهید نخواهند بود ، بعد دست بر سر حضرت امیرالمومنین (ع) گذاشت و فرمود این مرد و شیعیانش چنین خواهند بود. عین الحیوة صفحه 107
شیخ طوسی به اسانید معتبره از حضرت امام رضا (ع) از آباء اطهارش صلوات الله علیهم روایت کرده است که حضرت رسول (ص) به حضرت امیرالمومنین (ع) فرمود : چون روز قیامت خدا از حساب خلایق فارغ شود کلیدهای بهشت و دوزخ را به من تسلیم نماید و من به تو تسلیم کنم و گویم هر که را خواهی به جهنم فرست و هرکه را خواهی به بهشت داخل کن. عین الحیوة صفحه 107
ابن بابویه به سند معتبر از معصوم (ع) روایت کرده است که چون قیامت برپا شود منبری بگذراند که جمیع خلایق ببینند و حضرت امیرالمومنین (ع) بر آن منبر برآید ملکی بر دست راست او بایستد و ملکی بر دست چپ او ملک دست راست ندا کند ای گروه خلایق این علی بن ابیطالب (ع) است هرکه را میخواهد داخل بهشت میکند ، ملک دست چپ ندا کند ای گروه خلایق این علی بن ابیطالب (ع) هرکه را میخواهد داخل جهنم میکند. عین الحیوة صفحه 107
حضرت رسول (ص) به حضرت امیرالمومنین (ع) فرمود : چون قیامت شود بیایی تو بر اسبی از نور سوار و بر سرت تاجی از نور باشد که روشنی او چشم ها را خیره کند ، پس ندا از جانب رب العزة برسد ، کجاست خلیفه محمد رسول الله (ص) تو گویی اینک منم ، پس ندا ترا که یاعلی دوستان خود را داخل بهشت و دشمنان خود را داخل جهنم کن ، تویی قسمت کننده بهشت و دوزخ. عین الحیوة صفحه 107
امام صادق (ع) فرمودند : چون بنده را در مقام حساب نزد خداوند عالمیان میدارند اول چیزی که از او سوال میکنند از نماز و زکات و روزه و حج و ولایت ما اهل بیت است پس اگر اقرار به ولایت داشته و بر آن حال مرده باشد نماز و روزه و زکات و حجش را قبول میکنند و اگر اقرار به ولایت ما نداشته هیچ عملی را از اعمال او قبول نمی کنند. عین الحیوة صفحه 109
جبرئیل بر حضرت رسول (ص) نازل شد و گفت خداوند عالم سلامت می رساند و میفرماید من آسمانهای هفت گانه و زمینهای هفتگانه را و آنچه بر روی آنهاست خلق کرده ام و هیچ محلی بهتر از رکن و مقام ابراهیم خلق نکرده ام ، اگر بنده ای مرا در آنجا بخواند از آن روزی که آسمانها و زمین ها را خلق کرده ام تا انقراض عالم و اقرار به ولایت علی (ع) نداشته باشد او را سرنگون در جهنم اندازد. عین الحیوة صفحه 109
کلینی از ابوبصیر روایت کرده است که روزی به خدمت حضرت صادق (ع) رفتم فرمود : رسول خدا (ص) به حضرت امیرالمومنین (ع) هزار باب از علم تعلیم فرمود که از هر بابی هزار باب گشوده میشد. عین الحیوة صفحه 112
صفار به سند معتبر از حارث اعور روایت کرده است که روزی با حضرت امیرالمومنین (ع) به منزلی رسیدیم که آنرا عاقول می گویند در آنجا به درخت خشکی رسیدیم که پوستهایش ریخته بود و ساقش مانده بود حضرت دست بر آن زد و فرمود بر گرد به اذن الهی در حال شاخهایش روئیده میوه داد و میوه اش امرود بود چون صبح آمدیم باز سبز بود و میوه داشت. عین الحیوة صفحه 119
از طریق شیعه و سنی متواتر است که حضرت رسول (ص) به حضرت امیرالمومنین (ع) فرمود : من شهرستان علمم و تو در آن شهرستانی و داخل نمی توان شد مگر از درش. عین الحیوة صفحه 133
از امام حسن عسکری (ع) روایت شده که از حضرت محمد (ص) پرسیدند علی بن ابیطالب (ع) افضل است یا ملائکه حضرت فرمود ملائکه شرف نیافتند مگر به محبت محمد و علی و قبول ولایت ایشان و هرکس از محبان علی که دل خود را از غش و غل و کینه و حسد و گناهان پاک کند او افضل است از ملائکه. عین الحیوة صفحه 139
رسول خدا (ص) فرمود : من و علی از یک نور آفریده شده ایم. خصال شیخ صدوق جلد 1 صفحه 35
رسول خدا (ص) فرمودند : پروردگارم مرا به معراج برد و درباره علی (ع) سه جمله وحی فرمود : همانا علی (ع) پیشوای پرهیزکاران و سرور مومنان و سالار مردان شریف و رو سفیدان است. خصال شیخ صدوق جلد 1 صفحه 130
ابن عباس گوید : علی (ع) را هیجده مایه بزرگی بود که اگر جز یکی از آنها را نداشت نجات می یافت در حالیکه ( بجای یکی ) هیجده مایه ناز و سروری داشت که در هیچ یک از این امت نبود. خصال شیخ صدوق جلد 2 صفحه 605
جابر بن عبدالله انصاری گوید : براستی که از رسول خدا (ص) درباره علی (ع) خصلت هایی شنیدم که اگر یکی از آنها در همه مردم بود به همان برتری اکتفا میکردند از قبیل فرمایش حضرت رسول (ص) که فرمود : به هر که مولا منم علی است مولای او ، و فرمایش دیگر حضرت رسول (ص) که فرمود : علی (ع) از من بجای هارون است از موسی ، و فرمایش دیگر حضرت رسول (ص) که فرمود : علی از من است و من از او و فرمایش دیگر حضرت رسول (ص) که فرمود : علی (ع) از من مانند خود من است فرمانبرداری از او فرمانبری از من است و نافرمانی از دستور او نافرمانی از دستور من است و فرمایش دیگر حضرت رسول (ص) که فرمود : جنگ با علی (ع) جنگ با خداست و صلح با علی (ع) صلح با خدا و فرمایش دیگر حضرت رسول (ص) که فرمود : دوست علی (ع) دوست خدا است و دشمن علی (ع) دشمن خدا است و فرمایش دیگر حضرت رسول (ص) که فرمود : علی (ع) حجت خدا است و جانشین او است در میان بندگانش و فرمایش دیگر حضرت رسول (ص) که فرمود : دوستی علی (ع) را داشتن ایمان است و کینه او را به دل گرفتن کفر است و فرمایش دیگر حضرت رسول (ص) که فرمود : حزب علی (ع) حزب خدا است و حزب دشمنان علی (ع) حزب شیطان است و فرمایش دیگر حضرت رسول (ص) که فرمود : علی (ع) با حق است و حق با علی (ع) است ایندو از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند و فرمایش دیگر حضرت رسول (ص) که فرمود : علی (ع) قسمت کننده بهشت و دوزخ است و فرمایش دیگر حضرت رسول (ص) که فرمود : هرکس از علی (ع) جدا شود در حقیقت از من جدا شده است و هرکس از من جدا گردد در واقع از خدای عزوجل جدا شده است و فرمایش دیگر حضرت رسول (ص) که فرمود : فقط پیروان علی (ع) در روز قیامت رستگارند. شرح : همه مضامین این روایت از طریق عامه ( سنی ها ) به طور مستفیض رسیده است به کتاب : فضائل الخمسة من الصحاح الستة و دیگر کتابهای معتبر اهل سنت مراجعه شود. خصال شیخ صدوق جلد 2 صفحه 589
امیرالمومنین (ع) فرمودند : مرا از رسول خدا (ص) ده خصلت نصیب گردید که دوست ندارم به جای یکی از آنها آنچه آفتاب بر آنها میتابد از آن من می بود. 1و2 رسول الله (ص) به من فرمود : ای علی تو در دنیا و آخرت برادر منی . 3 - در روز قیامت از همه مردم به من نزدیکتری 4 و 5 - تو وزیر و وصی من . 6 - نسبت به خاندان و دارایی من جانشینی منی . 7 و 8 - در دنیا و آخرت پرچم من به دست تو است . 9 - دوست تو دوست من و دوست من دوست خدا است. 10 - دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خدا است. خصال شیخ صدوق جلد 2 صفحه 499
علی (ع) فرمود : مرا از رسول خدا (ص) ده چیز است که به هیچ کس پیش از من و نه بعد از من به آنها داده نشده است. رسول الله (ص) به من فرموده : یا علی برادر من در دنیا و آخرت تویی و تو در روز قیامت از همه به من نزدیکتری ، خانه من و تو در بهشت مانند خانه دو برادر روبروی هم است تویی وصی تویی ولی تویی وزیر دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خدا است ، دوست تو دوست من و دوست من دوست خداست. خصال شیخ صدوق جلد 2 صفحه 500
علی (ع) فرمودند : منم بنده خدا و برادر رسول خدا (ص) و منم بزرگترین تصدیق کننده پیغمبر هیچکس پس از من چنین سخن نگوید جز آنکه دروغ باشد من هفت سال پیش از مردم نماز خواندم. خصال شیخ صدوق جلد 2 صفحه 465
حارث بن ثعلبة گوید : سعد را گفتم از امتیازاتی که نصیب علی (ع) گشت چیزی را شاهد بودی ( و به چشم خود دیدی ) ؟ گفت آری چهار منقبت او را شاهد بودم و پنجمی را نیز شاهد بودم که اگر یکی از آن امتیازات مرا بود دوست تر داشتم از شتران سرخ موی. 1- رسول خدا (ص) ابوبکر را مامور ابلاغ سوره برائت فرمود سپس علی را فرستاد و علی آیات را از ابی بکر گرفت وی بازگشت و عرض کرد یا رسول الله (ص) مگر درباره من چیزی از عالم بالا نازل شد ؟ فرمود : نه جز اینکه این آیات را بایستی کسی ابلاغ کند که از خود من باشد. 2- رسول خدا در خانه ها را که به مسجد باز میشد همه را بست و در خانه علی (ع) را هم چنان باقی گذاشت عرض کردند همه درها را بستی و در خانه علی را به حال خود گذاشتی ؟ فرمود : نه بستن آن درها از ناحیه من بود و نه باز گذاشتن این ( بلکه هر دو به دستور خدا بود ) 3- رسول خدا عمر را با یک مرد برای گشودن خیبر فرستاد و هر دو شکست خوردند باز گشتند پیغمبر (ص) فرمود فردا پرچم را باید به دست کسی بدهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند و ستایش فراوانی فرمود گوید چندین نفر خود را برای پرچمداری کاندید کردند ولی پیغمبر علی را خواست و پرچم را بدو سپرد و علی از میدان بازنگشت تا خداوند فتح و پیروزی را نصیبش فرمود. 4- چهارمین امتیاز در روز عید غدیر بود که رسول خدا دست علی (ع) را گرفت و آنقدر بلند کرد که سفیدی زیر بغل های هر دو نمایان گردید و پیغمبر فرمود آیا من به شما از خود شما حکم فرماتر نیستم ؟ گفتند چرا یا رسول الله فرمود بنابراین به هرکه مولا منم علی است مولای او. 5 - رسول خدا علی (ع) را برای خانواده خود جانشین کرد سپس علی (ع) به آنحضرت پیوست پیغمبرش فرمود نسبت تو به من نسبت هارون است به موسی جز اینکه پس از من پیغمبری مبعوث نخواهد شد. خصال شیخ صدوق جلد 1 صفحه 345
ابن عباس گوید : علی (ع) را چهار منقبت بود که پیش از او هیچ عربی را نبود ، اولین فردی است که با رسول خدا نماز خواند و در همه جنگهای رسول خدا پرچمدار بود و در روز جنگ احد همه فرار کردند و او پایداری کرد و متصدی غسل و دفن رسول خدا گردید. خصال شیخ صدوق جلد 1 صفحه 231
علی بن ابیطالب (ع) فرمود : پیغمبر ضمن وصیتی به من فرمود : یا علی براستی که من نام تو را در چهار مورد با نام خودم دیدم و به دیدن آن آرامش خاطر یافتم ، هنگامیکه به معراج آسمان می رفتم چون به بیت المقدس رسیدم بر سنگ آن نوشته یافتم لااله الالله محمد رسول الله او را با وزیرش تایید نمودم و با وزیرش یاری کردم از جبرئیل پرسیدم وزیر من کیست ؟ گفت : علی بن ابیطالب و چون به سدرة المنتهی رسیدم بر آن نوشته دیدم همانا منم خداوندی که معبودی به جز من یکتا نیست محمد از میان همه خلق برگزیده من است که او را با وزیرش تایید و یاری نمودم جبرئیل را گفتم : وزیر من کیست ؟ گفت علی بن ابیطالب ، چون از سدرة گذشتم و به عرش پروردگار جهانیان جل جلاله رسیدم دیدم بر پایه هاش عرش نوشته است منم خداوند و به جز تنها خودم معبودی نیست محمد دوست من است او را با وزیرش تایید و یاری نمودم چون سر برداشتم دیدم بر طاق عرش نوشته شده منم الله و جز من معبودی یکتا نیست محمد بنده من است و فرستاده من است که او را با وزیرش تایید و یاری نمودم. خصال شیخ صدوق جلد 1 صفحه 227
رسول خدا (ص) فرمود : صدیقان سه کس اند : علی بن ابیطالب و حبیب نجار و مومن آل فرعون. شرح : حبیب نجار همان کسی است که خداوند درباره اش فرموده است (( وجاء رجل من اقصی المدینة یسعی و مومن آل فرعون حزقیل است )) . خصال شیخ صدوق جلد 1 صفحه 202
امیرالمومنین (ع) فرمود : چون هنگام وفات رسول خدا (ص) فرا رسید ، مرا خواست و چون به خدمتش رسیدم به من فرمود : یا علی تو جانشین منی و نماینده منی بر خاندانم و امتم در زندگی من و پس از مرگ من دوست تو دوست من است و دوست من دوست خدا است و دشمن تو دشمن من است ، و دشمن من دشمن خدا است ، یا علی کسی که پس از مرگ من ولایت تو را انکار کند مانند کسی است که در زنده بودن من پیغمبری مرا انکار نماید زیرا تو از من هستی و من از تو سپس مرا به خودش نزدیک کرد و هزار باب از دانش را با من به راز گفت که هر بابی هزار باب می گشود. خصال شیخ صدوق جلد 2 صفحه 796
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : أ لا أدُلُّكُم على ما إن تَسالَمتُم علَيهِ لَم تَهلِكوا ؟! إنّ وَلِيَّكُم اللّه ُ ، و إنّ إمامَكُم عليُّ ابنُ أبي طالبٍ ، فناصِحوهُ و صَدِّقوهُ ، فإنّ جَبرئيلَ أخبَرَني بذلكَ . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : آيا شما را به چيزى ره ننمايم كه هر گاه بر آن توافق كنيد، به هلاكت در نمى افتيد؟! همانا ولىّ شما خداوند و امامتان على بن ابى طالب است. پس، خيرخواه و مخلص او باشيد و تصديقش كنيد. كه اين را جبرئيل به من خبر داد. شرح نهج البلاغة : ۳ / ۹۸ ، میزان الحکمة جلد 1 صفحه 276
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ( ـ لأنسٍ لمّا كانَ جالسا عندَهُ فأقبلَ عليٌّ عليه السلام ) : يا أنسُ ، أنا و هذا حُجّةُ اللّه ِ على خَلقِهِ .پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( ـ به اَنَس هنگامى كه خدمت پيامبر نشسته بود و على (علیه السلام ) وارد شد ، فرمود : اى انس! من و اين [على ]حجّت خدا بر خلق او هستيم. تاريخ دمشق : ۴۲ / ۳۰۸ / ۸۸۵۳ ؛ میزان الحکمة جلد 1 صفحه 277
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : أتاني جَبرئيلُ فقالَ : يا محمّدُ ، إنّ ربَّكَ (يُقْرِئكَ السّلامَ و) يقولُ لكَ : إنّ عليَّ بنَ أبي طالبٍ وصيُّكَ و خليفتُكَ على أهلِكَ و اُمّتِكَ . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جبرئيل نزد من آمد و گفت: اى محمّد! پروردگارت [ درودت مى فرستد و ]مى گويد : همانا على بن ابى طالب وصى و جانشين تو در ميان خاندان و امّت توست. الأمالي للمفيد : ۱۶۸ / ۳ ؛ میزان الحکمة جلد 1 صفحه 277
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : ( ـ مُشيرا إلى عليٍّ عليه السلام ـ ) : إنّ هذا أخي و وصيّي و خليفتي فيكُم ، فاسْمَعوا لَه و أطِيعُوا .پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( ـ با اشاره به على عليه السلام فرمود ) اين برادر و وصى و جانشين من در ميان شماست. گوش به فرمانش باشيد و اطاعتش كنيد.كنز العمّال : ۳۶۴۱۹ ؛ میزان الحکمة جلد 1 صفحه 278
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : إنّ لكلِّ نبيٍّ وصيّا و وارِثا ، و إنّ عليّا وصيّي و وارِثي . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر پيامبرى، وصىّ و وارثى دارد و على ، وصىّ و وارث من است. تاريخ دمشق : ۴۲ / ۳۹۲ / ۹۰۰۵ ؛ میزان الحکمة جلد 1 صفحه 278
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : عليٌّ إمامُ البَرَرةِ ، و قاتِلُ الفَجَرةِ ، منصورٌ مَن نَصرَهُ ، مَخذولٌ مَن خَذلَهُ . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : على پيشواى نيكوكاران است و كُشنده بدكاران، هر كه او را يارى كند ، يارى مى شود و هر كه از يارى او دست شويد، بى يار مى ماند. كنز العمّال : ۳۲۹۰۹ ؛ میزان الحکمة جلد 1 صفحه 279
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : ( ـ لعليٍّ عليه السلام ـ ) : مَرْحَبا بسيّدِ المسلمينَ و إمامِ المُتّقينَ . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( ـ درباره على عليه السلام فرمود ـ ) آفرين و مرحبا به سرور مسلمانان و پيشواى پرهيزگاران. كنز العمّال : ۳۳۰۰۹ ؛ میزان الحکمة جلد 1 صفحه 280
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : اُوحِيَ إليَّ في عليٍّ بثلاث خصال : أنَّهُ سَيّدُ المسلِمينَ ، و إمامُ المُتّقِينَ ، و قائدُ الغُرِّ المُحَجَّلينَ .پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : درباره على سه ويژگى به من وحى شده كه او سرور مسلمانان ، پيشواى پرهيزگاران و رهبر رو سپيدان است. تاريخ دمشق : ۴۲ / ۳۰۳ / ۸۸۳۵ ؛ میزان الحکمة جلد 1 صفحه 280
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : إنّ عليّا منّي و أنا مِنهُ ، و هُو وليُّ كلِّ مؤمنٍ . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : على از من است و من از او. او ولىّ هر مؤمنى است.كنز العمّال : ۳۲۹۳۸ ؛ میزان الحکمة جلد 1 صفحه 280
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : مَن كنتُ مَولاهُ فعليٌّ مَولاهُ . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر كه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست. تاريخ دمشق : ۴۲/۱۸۸/۸۶۳۷ ؛ میزان الحکمة جلد 1 صفحه 280
تاريخ دمشق عن عِمرانِ بنِ حُصَينٍ : بَعَثَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله سَرِيَّةً و أمّرَ عليهِم عليَّ بنَ أبي طالبٍ ، فأحْدَثَ شيئا في سَفرِهِ ... و كُنّا إذا قَدِمْنا مِن سَفَرٍِ بَدأْنا برسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فسَلّمْنا عليهِ ... فقامَ رجُلٌ مِنهم فقالَ : يا رسولَ اللّه ِ ، إنّ عليّا فَعلَ كذا و كذا ! فأعرَضَ عنهُ ، ثُمّ قام الثّاني فقالَ : [مثلَ ما قالَ الأوّلُ ،إلى أن قامَ الرّابعُ و قالَ مَقالةَ الأوّلِ] ... فأقبَلَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله علَى الرّابعِ ـ و قد تَغَيّرَ وجهُهُ ـ فقالَ: دَعُوا عليّا، دَعُوا عليّا ، دَعُوا عليّا ! إنّ عليّا منّي و أنا مِنهُ ، و هُو وليُّ كلِّ مؤمنٍ بَعدي . تاريخ دمشق ( ـ به نقل از عمران بن حصين ـ ) : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سپاهى را به فرماندهى على بن ابى طالب گسيل داشت. او در اين سفر، كارى [بر خلاف ميل ما ]كرد ... . رسم بر اين بود كه ما هرگاه از سفر برمى گشتيم، ابتدا، براى عرض سلام، خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى رسيديم ... . [ اين بار، در حضور پيامبر صلى الله عليه و آله ]مردى از ميان جمع برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا! على چنين و چنان كرد. پيامبر از او روى گرداند. مرد ديگرى برخاست و همان را گفت كه فرد اول گفته بود. تا آن كه چهارم برخاست و سخن همان نفر اول را تكرار كرد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه چهره اش دگرگون شده بود روى به او كرده فرمود: دست از سر على برداريد، دست از سر على برداريد، دست از سر على برداريد! على از من است و من از اويم. او پس از من، ولىّ هر مؤمنى است. تاريخ دمشق : ۴۲/۱۹۷/۸۶۶۳ ، میزان الحکمة جلد 1 صفحه 281
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : أنا أوَّلُ مَن أسلَمَ . امام على عليه السلام : من نخستين كسى هستم كه اسلام آوردم. تاريخ دمشق : ۴۲ / ۳۱ ، میزان الحکمة جلد 1 صفحه 283
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : أنا أوَّلُ مَن صَلّى مَع النّبيِّ صلى الله عليه و آله . امام على عليه السلام : من نخستين كسى هستم كه با پيامبر صلى الله عليه و آله نماز گزارد. تاريخ دمشق : ۴۲ / ۳۱ ،میزان الحکمة جلد 1 صفحه 283
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : و اللّه ِ، ما نَزلَتْ آيةٌ إلاّ و قَد علِمْتُ فِيمَ نَزَلت ، و أينَ نَزلَتْ ، و على مَن نَزلَتْ . إنّ ربّي وَهبَ لي قَلبا عَقولاً، و لسانا طَلْقا سَؤولاً . امام على عليه السلام : به خدا قسم، هيچ آيه اى نازل نشد مگر آن كه من دانستم درباره چه چيز و در كجا و درباره چه كسى نازل شده است. پروردگارم به من دلى خردمند و زبانى گشاده و پرسشگر بخشيد. كنز العمّال : ۳۶۴۰۴ ، میزان الحکمة جلد 1 صفحه 284
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : ما نَزلَتْ عليهِ [علَى النّبيِّ صلى الله عليه و آله ]آيةٌ في ليلٍ و لا نهارٍ و لا سماءٍ و لا أرضٍ و لا دُنيا و لا آخِرَةٍ ... إلاّ أقرَأَنِيها و أمْلاها علَيَّ ، فكَتَبْتُها بيدِي ، و علَّمَني تأويلَها و تفسيرَها ، و ناسِخَها و مَنسوخَها ، و مُحكَمَها و مُتَشابِهَها ، و خاصَّها و عامَّها ، و أينَ نَزلَتْ ، و فيمَ نَزلَتْ إلى يومِ القيامةِ . امام على عليه السلام : هيچ آيه اى، نه در شب و نه در روز، نه در آسمان و نه زمين ، نه درباره دنيا و نه درباره آخرت ... بر آن حضرت (پيامبر صلى الله عليه و آله ) نازل نشد، مگر اين كه آن را براى من خواند و به من املا كرد و من آن را به دست خود نوشتم و تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام آن [آيه] را و اين كه در كجا و درباره چه چيز تا روز قيامت نازل شده، همه را به من آموخت. تحف العقول : ۱۹۶ ، میزان الحکمة جلد 1 صفحه 284
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : ( ـ في خُطبتِه لمّا بُويِعَ بالخلافةِ ـ ) : يا معشرَ النّاسِ، سَلُوني قبلَ أن تَفْقِدوني ، سَلُوني فإنّ عندي عِلمَ الأوَّلينَ و الآخِرِينَ. أمَا و اللّه ِ لو ثُنِيَ لي الوِسادُ لَحَكَمْتُ بينَ أهلِ التّوارةِ بتَوراتِهم ... ـ ثُمّ قالَ : ـ سَلُوني قبلَ أن تَفْقِدوني ، فوالّذي فَلَقَ الحَبّةَ و بَرأَ النَّسَمَةَ لو سَألتُموني عن آيةٍ آيةٍ لأخبَرتُكُم بوقتِ نُزولِها و في مَن نَزلَتْ . امام على عليه السلام ( ـ در خطبه اى، پس از آن كه مردم با او به عنوان خليفه بیعت کردند ) فرمود : اى مردم! پيش از آن كه مرا از دست دهيد از من بپرسيد . از من سؤال كنيد ؛ زيرا دانش اولين و آخرين نزد من است. سوگند به خدا كه اگر بر مسند داورى تكيه زنم ميان پيروان تورات بر اساس تورات آنان داورى مى كنم و ... [آن گاه فرمود :] از من بپرسيد پيش از آن كه مرا از دست دهيد. سوگند به آن كه دانه را شكافت و انسان را آفريد اگر از آيه آيه قرآن بپرسيد به شما خواهم گفت كه چه وقت و درباره چه كسى نازل شده است. الإرشاد : ۱ / ۳۵ ، میزان الحکمة جلد 1 صفحه 284
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : اندَمَجْتُ على مَكْنونِ عِلمٍ لو بُحْتُ بهِ لاضْطَرَبْتُمُ اضْطِرابَ الأرشِيَةِ فِي الطَّوِيِّ البعيدةِ . امام على عليه السلام : دانشى در سينه نهان دارم كه اگر آن را آشكار سازم همچون ريسمانهاى دلوِ آويخته در چاهى عميق به لرزه درمى آييد. نهج البلاغة : الخطبة ۵ ، میزان الحکمة جلد 1 صفحه 285
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : و إنّ هاهُنا لَعِلما جَمّا ـ و أشارَ إلى صدرِه ـ و لكنّ طُلاّبَهُ يَسيرٌ ، و عن قليلٍ يَنْدَمونَ لو فَقَدوني . امام على عليه السلام ( ـ با اشاره به سينه خود ـ ) فرمود : در اين جا دانش بسيارى است اما خواستاران آن اندكند و زودا كه پشيمان شوند آن گاه كه مرا نيابند. عيون أخبار الرضا : ۱ / ۲۰۵ / ۱، میزان الحکمة جلد 1 صفحه 285
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : إنّ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله علّمَني ألفَ بابٍ مِن الحلالِ و الحرامِ ، و مِمّا كانَ و مِمّا يكونُ إلى يومِ القيامةِ ، كلُّ بابٍ مِنها يَفتَحُ ألفَ بابٍ ، فذلكَ ألفُ ألفِ بابٍ ، حتّى علِمتُ عِلمَ المَنايا و البَلايا و فَصلَ الخِطابِ . امام على عليه السلام : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هزار باب از حلال و حرام و از آنچه بوده و تا قيامت خواهد بود به من آموخت، كه از هر باب آن هزار باب گشوده مى شود، كه هزار هزار باب خواهد شد، چندان كه دانش مرگ و ميرها و بلايا و فصل الخطاب (فصل الخطاب: كلام فصيح كه حق و باطل را جدا سازد و در قضاوت، دعوا را خاتمه دهد. فصل الخطاب معانى ديگرى نيز دارد) را فرا گرفتم. الخصال : ۶۴۶ / ۳۰ ، میزان الحکمة جلد 1 صفحه 285
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : ما زِلْتُ مُذ قُبِضَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله مظلوما . امام على عليه السلام : از همان زمان كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رحلت كرد همواره مظلوم بوده ام. خصائص الأئمّة عليهم السلام : ۹۹ ، میزان الحکمة جلد 1 صفحه 286
ادامه مطلب
فضایل مولا علی (ع)
فضایل مولا علی (ع) آنچنان شد که ابوالعینا به عبیدالله بن یحیی بن خاقان ، وزیر متوکل و معتمد گفت (( چون فضل تو را توصیف می کنم و درباره آن با کسی سخن می گویم ، می بینم مانند کسی هستم که از روشنی روز خبر دهد و از نورانیت ماه درخشنده سخن بگوید ، با اینکه هر بیننده آنرا می بیند ، و دانستم که سخن من در وصف تو ، به هر نقطه برسد ، باز مرا عاجز میخوانند و مقصر میدانند ، به دین جهت از مدح تو چشم پوشیدم و به دعاگویی تو مشغول گشتم و اگر زبان به ذکر فضائل تو بگشایم ، سخنی گفته ام که مردم به آن دانا هستند )) چه گویم درباره مردی که دشمنانش به فضل او اعتراف کردند و نتوانستند فضائل او را انکار و مناقبش را پنهان دارند ، همانا من دانستم که بنی امیه سلطنت اسلامی را متصرف شدند و به شرق و غرب ممالک آن تسلط یافتند و به تمام نیرنگها برای خاموش کردن نور علی (ع) و برگرداندن مردم از او و بستن عیوبات بر او تمسک کردند و در تمام منبرها به او دشنام دادند و کسانی را که در مدح او سخن میگفتند ، تهدید نموده بلکه زندانی ساختند و آنها را کشتند و از نقل حدیثی که متضمن فضیلتی از علی (ع) باشد یا نام او را بالا برد ، جلوگیری کردند ، تا آنجائیکه منع کردند کسی نام علی را بر خود نگذارد ، ولی این کوششها و دشمنیها جز به رفعت شان و بزرگواری او نیفزود ، مانند مُشک ( عطر ) که هرچه آنرا پنهان دارند ، بوی خوش او آشکارتر میگردد و مانند خورشید تابناک که با دست نمیتوان از نورافشانی او جلوگیری کرد و مانند درخشندگی روز روشن که اگر چشمی آنرا نبیند ، هزاران چشم دیگر از دیدار او بهره مند میگردند ، چه بگویم در حق مردی که هر فضیلتی را به او منسوب است ، پس او است سر و چشمه فضائل و مبتکر آن و او است استوانه و ترکتاز میدان مناقب ، هرکس دارای فضیلتی شود از او اخذ نموده و پیروی او کرده است. انوار البهیه ( شیخ عباس قمی ره ) صفحه 50 الی 52
ادامه مطلب
نمایی از حرم امیر دل ها...
ادامه مطلب
جانشین پیامبر صلی الله علیه واله وسلم
ردّ عمربن الخطاب و ابابکر علیهمااللعنة و تعیین امیر المؤمنین علیه السلام به عنوان جانشین توسط پیامبر صلی الله علیه و آله
عبدالله بن مسعود،قال:
کنت مع رسول الله «صلی الله علیه واله» وقد اصحر فتنفّس العداء،فقلت :یا رسول الله ما لک تتنفّس؟ قال:یا ابن مسعود نعیت الیّ نفسی. قلت :استخلف یا رسول الله . قال: « من؟» قلت : أبابکر.فسکت،ثمّ تنفّس ، فقلت :
ما لک تتنفّس فدتک نفسی یا رسول الله ؟ قال: « نعیت الی نفسی » قلت استخلف یا رسول الله؟ قال :« من؟ »
قلت : عمربن الخطاب . فسکت ، ثمّ تنفّس ثالثا، فقلت : فداک أبی و أمّی ما لی أراک تتنفّس یا رسول الله؟قال:«نعیت الیّ نفسی». قلت :استخلف یا رسول الله؟ قال : « من؟ »قلت :علیّ ابن أبی طالب ، فبکی و قال: « أوه و لن تفعلوا ، فوالله لو أطعمتوه لیدخلنّکم الجنّه ، و ان خالفتموه لیحبطنّ أعمالکم.
عبدالله بن مسعود گوید:
روزی در خدمت پیامبر اکرم «صلی الله علیه و اله » به صحرا رفته بودم ، دیدم ان حضرت به تندی نفس می زند ،عرض کردم : ای رسول خدا! شما را چه می شود که به تندی نفس می زنی فرمود:
ای ابن مسعود !نفسم به من خبر مرگ می دهد، عرض کردم : ای رسول خدا ، جانشینی برای خود معلوم نما،فرمود: چه کسی را؟ عرض کردم :ابابکر را ، پیامبر اکرم «صلی الله علیه و اله » ساکت شد.
دوباره دیدم ان حضرت به تندی نفس می زند ،عرض کردم: فدایت شوم شما را چه میشود ؟ فرمود:نفسم به من خبر مرگ می دهد، عرض کردم " رسول خدا جانشینی برای خود قرار بده ، فرمود: چه کسی را ؟عرض کردم عمربن الخطاب را، بار دیگر ان حضرت ساکت شد دوباره دیدم به تندی نفس می زند، باز عرض کردم پدر و مادرم به فدای تو باد چرا نفس میزنی؟فرمود :نفسم به من خبر مرگ می دهد ، عرض کردم :
علی بن ابی طالب.در این هنگام رسول خدا«صلی الله علیه و اله» گریست و آهی کشید و فرمود:چنین نمی کنید (یعنی نمی گذارید او به خلافت برسد) به خدا قسم اگر از او اطاعت کنید، خداوند همه شما را داخل بهشت می نماید و اگر با او مخالفت کنید همه اعمالتان نابود می شود.
(خوارزمی، مناقب ص 114، فرائد السمطین ج 1 ص 276 (حموینی)
ادامه مطلب
مقام اخوت و وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام
امیرالمؤمنین علیه السلام برادر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم
حدیث مؤاخاة یا همان برادری بین حضرت رسول صلی الله علیه واله و امیرالمؤمنین به صورت متواتر نقل شده است از جمله از عبدالله بن عمر روایت شده است که:
لما ورد رسول الله المدینه آخی بین الصحابة فجاء علی تدمع عیناه، فقال: یا رسول الله آخیت بین اصحابک و لم تواخ بینی و بین احد؟ فقال رسول الله: یا علی أنت أخی فی الدنیا و الآخرة
هنگامی که پیامبر خدا صلی الله علیه واله وسلم وارد مدینه شدند بین صحابه برادری و اخوت ایجاد کردند پس امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند در حالیکه چشمانشان پر از اشک بود و عرض کردند: ای رسول خدا! بین اصحاب خود برادری ایجاد کردی و بین من و هیچ کس دیگر برادری برنگزیدی؟ حضرت فرمودند: ای علی! تو برادر من در دنیا و آخرت هستی.
(المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص14؛ سنن تزمذی، ج5، ص300؛ اسد الغابة، ج4، ص29؛ البدایة و النهایة، ج7؛ ص371؛ مجمع الزوائد، ج9، ص112؛ فتح الباری، ج7، ص211؛ تاریخ بغداد، ج12، ص263؛ نظم دررالسمطین، ص94-95؛ کنزالعمال، ج13، ص140؛ تاریخ مدینه دمشق، ج42، ص18و53و61؛ انساب الاشراف، ص145؛ ینابیع المودة، ج2، ص392؛ تحفة الاحوذی، ج10، ص152)
این اخوت دلالت بر رفعت مقام امیرالمؤمنین علیه السلام می کند. زیرا خداوند در قرآن می فرماید: «إنما المؤمنون اخموة» «تنها و تنها مؤمنین برادر یکدیگر هستند.» زیرا برادری واخوت به قدر منزلت و مقام آنهاست همانگونه که ابی بکر و عمر برادر یکدیگر بودند و عثمان و عبدالرحمن بن عوف برادر یکدیگر شدند. حال کسی که برادر اشرف ولد آدم و خاتم الانبیاء هست اوست که در تمامی مراتب و مقامات با رسول خدا شریک است چنانکه خداوند متعال در آیه مباهله حضرت امیرالمؤمنین را نفس پیامبر صلی الله علیه واله و سلم معرفی می کند.
از طرفی حضرت رسول الله صلی الله علیه واله و سلم فرمودند:
أنت أخی فی الدنیا و الاخرة
ای امیرالمؤمنین تو برادر من در دنیا و آخرت هستی.
باید دید مقامات حضرت رسول در دنیا و آخرت چیست تا بتوان مقام امیرالمؤمنین علیه السلام که برادر و همرتبه ایشان در مقامات هستند مشخص شود. لذا همانگونه که پیامبر صلی الله علیه واله و سلم رسول از جانب خدایند امیرالمؤمنین همرتبه ایشان هستند و وصایت و جانشینی حضرت رسول الله صلی الله علیه واله وسلم را دارند.
لذا مقام «اخوت» و برادری امیرالمؤمنین علیه السلم دلالت صریحی بر خلافت و جانشینی ایشان بعد از حضرت رسول خدا را دارد چنانکه امیرالمؤمنین علیه السلام در روز شوری فرمود:
أفیکم من آخی رسول الله غیری؟!
آیا در بین شما کسی غیر من هست که با رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم برادر شده باشد؟!
(لسان المیزان، ج2، ص157؛ تاریخ مدینه دمشق، ج42، ص52؛ کنزالعمال، ج5، ص725)
امیرالمؤمنین علیه السلام وصیّ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
انس بن مالک گفت به سلمان گفتم از پیامبر صلی الله علیه واله وسلم سؤال کن که وصی او کیست؟
فقال سلمان: یا رسول الله من وصیک؟ فقال یا سلمان من کان وصی موسی؟ فقال: یوشع بن نون قال: ان وصیی و وارثی دینی و ینجز موعدی علی بن ابی طالب
سلمان گفت: ای رسول خدا! چه کسی وصی شماست؟ پس حضرت فرمودند: ای سلمان وصی موسی چه کسی بود؟ عرض کرد: یوشع بن نون حضرت فرمودند: همانا وصی من و وارث دین من و کسی که وعده های مرا منجز می کند، علی بن ابی طالب علیه السلام می باشد.
(ینابیع الموده، ج1، ص235؛ تذکرة الخواص، ص48)
همچنین موفق بن احمد اخطب الخطباء خوارزم از بریده نقل می کند که رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم فرمود:
لکل نبی وصی و وارث و ان علیا وصیی و وارثی
برای هر پیامبری وصی و وارثی هست و بدون هیچ تردیدی علی علیه السلام وصی و وارث من می باشد
(کفایة الطالب، ص260، باب 62؛ مناقب خوارزمی، ص147،ح171)
شیخ الاسلام حموینی از ابی ذر غفاری نقل می کند که:
قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم:
أنا خاتم النبیین و أنت یا علی خاتم الوصیین إلی یوم الدین
من خاتم الانبیاء هستم و تو یا علی خاتم اوصیا هستی تا روز قیامت.
(فرائد السمطین، ج1، ص147)
ادامه مطلب
نگاه به چهره امیرالمؤمنین علیه السلام عبادت است
نگاه کردن به چهره امیرالمؤمنین علیه السلام عبادت است
عن عائشة قالت: رأَیت أَبابکر الصِّدِّیق یکثر النَظر إلى وجه علیّ بن أبی طالب فقلتُ: یا أَبة إنّک لتکثر النَّظر إِلى علیِّ بن أَبی طالب فقال لی: یا بنیة سمعت رسول اللَّه یقول: النظر إلى وجه علیّ عبادة
از عائشه نقل شده است که گفت: دیدم که ابوبکر زیاد به چهرۀ امیرالمؤمنین علیه السلام نگاه مىکند، پس گفتم: اى پدر! شما زیاد به چهره على بنأبى طالب نگاه مىکنى! پس به من گفت: اى دخترم! از رسول خدا شندیم که مىگفت: نگاه کردن به چهره على عبادت است.
الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، ج2، ص517، مؤسسة الرسالة؛ المعجم الکبیر، ج10، ص76، ح10006، مکتبة الزهرا؛ المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص152، ح4682، دار الکتب العلمیة؛ تاریخ الخلفاء سیوطی، ج1، ص172 مطبعة السعادة. البدایه و النهایه، ج 7، ص 358؛ تاریخ الخلفاء: ص 172؛ مناقب ابن مغازلی ، ص 210، حدیث 252؛ تاریخ دمشق، ج 2، ص 391، حدیث 895.
نکاتی پیرامون حدیث
1. حقیقت عبادت چیست؟ عبادت یعنی آنچه که بدان بندگی خدا انجام و خدا بدان وسیله عبادت می شود. عبادت یعنی کمال خضوع و سرسپردگی به حق تعالی. مگر نگاه کردن چه فعل عبادی است و یا چه فعل عبادی بر آن مترتب می شود؟! او که همین قدر یعنی نگاه کردن به او عبادت است. چنین شخصی تمام وجود او تجلی صفات الهی است.
2. از طرفی هدف از خلقت «عبادت» می باشد: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» (الذاریات:56) «و ما جن و انس را خلق نکردیم مگر برای اینکه عبادت کنند.» و این عبادت به نگاه کردن به امیرالمؤمنین حاصل می شود. پس آیا جز این است که نظر و نگاه محبت آمیز به امیرالمؤمنین هدف و غایت خلقت است؟! آیا عبادت ما، نماز ما و روزۀ ما حج ما ذکر ما، آن نوع عبادتی است که خدا خلقت را به خاطر آن خلق کرده است؟! آیا این نماز و عبادات ما که سرتاسر نقص است می تواند هدف غایی خلقت را تأمین کند؟! اینجاست که علما تفسیر کرده اند که تنها عبد حقیقی خدا که ولیّ خداست می تواند خدا را عبادت کند آنگونه که شایستۀ این فراز باشد. ما هم به خدمت و غلامی و خاکساری و نگاه خاضعانۀ خود به امیرالمؤمنین علیه السلام می توانیم عبادت کنیم. چنانکه در روایت آمده است «النظر الی وجه علیّ عبادة» و معنای نظر تنها دیدن با چشم نیست بلکه دیدن با قلب را نیز نظر می گویند. (لسان العرب، ج5، ص215) پس اینکه نظر قلب دائم بر امیرالمؤمنین باشد و در برابر او خاضع و ذلیل باشد و در دفاع از مظلومیت او بتپد این همان عبادت حق تعالی است.
3. عبادت امر مشترکی بین تمامی ادیان است:
قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئاً (آل عمران 64)
بگو ای اهل کتاب بیائید به سوی امری که بین ما و شما مشترک است و آن اینکه غیر از خدا را عبادت نکنیم و چیزی را با خدا شریک قرار ندهیم.
و لقد بعثنا فی کل امة رسولا ان اعبدوا الله (نحل 36)
و همانا در هر امتی ما رسول قرار دادیم تا عبادت خدا کنند.
4. گفته نشده: نگاه به امیرالمؤمنین صلاة است، یا حج است نه بلکه گفته شده عبادت است. و از طریق مصدر از آن تعبیر کرد: «عبادة». اگر امری ازطریق مصدر از آن تعبیر شود یعنی مطلق و محض آن چیز است پس نگاه به امیرالمؤمنین علیه السلام مطلق و محض عبادت و عبادت مطلق است.
به عبارت دیگر هر عبادتی تأثیر خاصی بر روح و روان انسان و سیر و سلوک او به سوی حق تعالی دارد اما نگاه کردن به چهرۀ امیرالمؤمنین علیه السلام مطلق این عبادات است و تمامی این تأثیرات را یکجا برای انسان به ارمغان می آورد.
و به این عبادت است که انسان به درجۀ یقین می رسد: واعبد ربک حتی یأتیک الیقین (حجر 99) پس پروردگارت را عبادت کن تا تو را به یقیت برساند.
از همین روست که در روایت آمده است که حضرت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم "یقول" یعنی دائماً و مستمراً می فرمودند: نظر کردن به چهرۀ امیرالمؤمنین علیه السلام عبادت است.
5. این روایت عصمت امیرالمؤمنین علیه السلام را هم ثابت می کند. زیرا اگر کسی که نگاه کردن به او عبادت باشد یعنی خدا به یک نگاه کردن به او به خدایی ستایش و پرستش شود. و با توجه به اطلاق روایت که می فرماید در هر حالت از او، او را نگاه کنی چه در خواب و چه در بیداری چه در حالت غضبش چه در حالت رضایتش، در هر حالتی که هست او را نگاه کنی عبادت است چنین شخصی باید معصوم باشد زیرا اگر یک آنی از آنات او یک لحظه از لحظات او از خدا جدا باشد و از ذکر خدا غافل باشد و خدا از او راضی نباشد دیگر شامل اطلاق روایت نمی گردد که نگاه به او عبادت باشد. پس هر لحظه از لحظات او، مرضیّ خداوند متعال است. بلکه بالاتر، خدا از طریق هر لحظه نگاه کردن به او عبادت می شود.
6. این روایت افضل بودن امیرالمؤمنین علیه السلام بر انبیاء دیگر را نیز ثابت می کند. زیرا خداوند وقتی ذکر انبیاء پیشین را می کند تمام شرف و افتخار آنها را این می داند که عبد و بندۀ او هستند به عنوان در مورد نوح، ابراهیم، موسی و هارون، داوود و ایوب و اسحاق چنین می گوید:
سلام علی نوح فی العالمین ... انه من عبادنا المؤمنین (79-81 صافات )
سلام علی ابراهیم انه من عبادنا المؤمنین (صافات: 109-111)
سلام علی موسی و هارون ... انهما من عبادنا المؤمنین (صافات 120-122)
واذکر عبدنا داوود (ص17)
واذکر عبدنا ایوب (ص41)
واذکر عبدنا ابراهیم و اسحاق (ص45)
اما در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام چنین است که نه تنها او عبد الهی باشد بلکه نگاه کردن به او، عبادت الله صورت می پذیرد. یعنی عبادت از وجود او بوجود می آید. و این بسیار مافوق مقام عبد بودن است.
7. جای تحیر است که این روایت، آن فضیلتی که سرسخت ترین دشمن مقرّ بدان است و نتوانسته آن را انکار کند پس چه بوده آن فضائل و مناقبی که دشمنان آن را انکار کرده و از روی عناد آن را مخفی کرده اند؟!
ادامه مطلب
امیرالمؤمنین علیه السلام از تمام پیامبران جز خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله وسلّم افضل است
امیرالمؤمنین علیه السلام از تمام پیامبران جز خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله وسلّم افضل است
فخر رازی، می گوید:
و یؤید الاستدلال بهذه الآیة الحدیث المقبول عند الموافق والمخالف، و هو قوله علیه السلام:
من أراد أن یرى آدم فی علمه و نوحاً فی طاعته و إبراهیم فی خلته و موسى فی هیبته و عیسى فی صفوته فلینظر إلى علی بن أبی طالب
در تأیید این استدلال به آیه شریفه حدیثى است که مورد قبول موافق و مخالف است و آن سخن رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم است که فرمود:
«هر که مى خواهد به علم آدم، طاعت نوح، محبوبیّت ابراهیم، هیبت موسى و برگزیدگى عیسى بنگرد باید به على بن ابى طالب بنگرد.»
التفسیر الکبیر فخر رازی، ج 8، ص 72 دار الکتب العلمیة.
دلالت خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علیه السلام از این روایت
الف) اعتراف فخر رازی به برتری امیرالمؤمنین علیه السلام بر پیامبران
فالحدیث دل على أنه اجتمع فیه ما کان متفرقاً فیهم، وذلک یدل على أن علیاً رضی الله عنه أفضل من جمیع الأنبیاء سوى محمد صلى الله علیه (و آله) و سلّم... .
زیرا این حدیث دلالت دارد که همه این صفاتى که در این پیامبران به طور پراکنده موجود است یکجا در على علیه السلام گرد آمده است، و همین دلیل است که على علیه السلام از همه پیامبران جز پیامبر ما صلى الله علیه و آله و سلم افضل است.
التفسیر الکبیر فخر رازی، ج 8، ص 72 دار الکتب العلمیة.
جز این نیست که این روایت بر برتری امیرالمؤمنین بر دیگر پیامبران دلالت دارد. پس فردی که از همۀ پیامبران غیر از خاتم الانبیاء افضل است، و صاحب برتری و فضل همۀ پیامبران می باشد؛ چنین فردی لایق جانشینی سرور رسل می باشد.
ب) دلالت روایت به ضمیمه آیات قرآن
1. حدیث فرمود: «من أراد أن یرى آدم فی علمه» «هر کس می خواهد آدم را به علم ملاقات کند،» به امیرالمؤمنین علیه السلام نگاه کند. علم آدم چیست؟ برای اینکه اندکی از این فراز را متوجه شویم این آیات را باید متذکر شد:
و إذ قال ربک للملائکة إنی جاعل فی الارض خلیفة قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و سفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک قال انی اعلم ما لا تعلمون* و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکة فقال انبئونی باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین* ... قال یا آدم انبئهم باسمائهم فلمّا انباهم بأسمائهم قال الم اقل لکم انی اعلم غیب السموات و الارض و اعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون * و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین (بقره 30-34)
و هنگامی که پروردگار تو به ملائکه گفت: همانا من در زمین خلیفه قرار می دهم، گفتند: آیا قرار می دهی کسی را در زمین فساد کند و خون بریزد در حالی که ما برای تو تسبیح و تقدیس می کنیم. پرودگارت گفت: همانا من چیزی می دانم که شما نمی دانید! * به آدم، علم تمامی اسماء را دادیم
آنچه که از این روایات به دست می آید خدا آدم را خلیفه قرار داد. اما ممیزه و مشخصۀ آدم که سبب شد خلیفه شود علم الهی بود، چنانکه خداوند متعال در جواب به اعتراض ملائکه می گوید: من چیزی را می دانم که شما نمی دانید.
از طرفی این علم را به آدم تعلیم داد: و علم آدم الاسماء کلها، و وقتی آدم در مقام معلّمی ملائکه قرار گرفت، و ملائکه آن علمی را که سبب شد آدم خلیفۀ خدا باشد را دانستند و بعد از آنکه حکمت و علم را یافتند خدا به آنها گفت سجده کنند. آدم به خاطر علم الهی، مسجود ملائکه قرار گرفت. و این همان علمی بود که به آدم داده شد.
طبق روایت فوق امیرالمؤمنین علیه السلام علم آدم را دارد. همان علمی که آدم را خلیفه ساخت و سپس مسجود ملائکه قرار داد. پس خلافت امیرالمؤمنین از این روایت به ضمیمه آیه قرآن ثابت شد.
2. فراز دیگر حدیث این بود که «من أراد أن یرى... إبراهیم فی خلته... فلینظر إلى علی بن أبی طالب» کسی که می خواهد ابراهیم را در مقام خلتش ببیند پس نگاه کند به علی بن ابی طالب علیه السلام.
مقام خلّت چیست؟ خداوند در قرآن می فرماید:
و من احسن دینا ممن اسلم وجهه لله و هو محسن و اتبع ملة ابراهیم حنیفاً و اتخذ الله ابراهیم خلیلاً (نساء 125)
دین چه کسی بهتر از آن کسی است که خود را تسلیم خدا نموده و هم نیکوکار است و پیروی از آیین ابراهیم حنیف نموده است آن ابراهیمی که خدا او را به مقام دوستی خود برگزیده است؟
آیۀ فوق می فرماید: خدا ابراهیم را به عنوان دوست خود برگزید. وجه اتباع و معرفت ابراهیمی که هر کس از او تبعیت کند بهترین دین را دارد چیست؟ خلّت است، دوستی با خداست. به عبارت دیگر آن وصفی که ابراهیم دارد و از او تبعیّت می شود، خلت و مقام دوستی با خداست. و به این تبعیت از ابراهیم خلیل، بهترین دین نصیب انسان می شود.
در حدیث مورد بحث، امیرالمؤمنین دارای مقام خلّت و دوستی ویژه با خداست. پس به حکم قرآن تبعیت از او بهترین دین و آئین است.
برای اینکه مقام خلّت امیرالمؤمنین علیه السلام اندکی واضح شود، ترجمه لفظ «خلّت» از کتاب لغت ذکر می کنیم:
الخلة الصداقة المختصة التی لیس فیها خلل تکون فی عفاف الحب و دعارته... الخلة بالضم الصداقة و المحبة التی تخللت القلب فصارت خلاله ای فی باطنه
خلت دوستی مختص و خاصی است که در آن هیچ گونه خللی نباشد و این صداقت و دوستی در اعماق قلب باشد... به معنای صداقت و محبتی که قلب را آشفته می کند. پس محبت را در باطن قلب قرار می دهد.
لسان العرب ج11، ص217
مقام خلّت مقامی است که خداوند دوستی فرد را بر می گزیند. پس
اولاً مقام خلّت گزینش خداست چنانکه در آیه هم فرمود: «واتخد الله ابراهیم خلیلا» خدا، ابراهیم را به مقام خلت اخذ و انتخاب کرد.
ثانیاً طبق اینکه فرمود بهترین دین دینی است که از ابراهیمی تبعیت کنند که موصوف است به صفت خلّت. پس مقام خلیل بودن ابراهیم دخیل است در تبعیت کردن از او.
ثالثاً طبق معنای لغوی مقام خلیل مقامی است که محبت و دوستی و انس با او در باطن قلب قرار گیرد.
و طبق حدیث فوق امیرالمؤمنین علیه السلام شامل این فرازات است.
ادامه مطلب
انکار امیرالمؤمنین علیه السلام انکار خداوند متعال
انکار امیرالمؤمنین علیه السلام انکار رسول خدا صلی الله علیه و آله و انکار خداوند متعال
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در مواضع متعددی فرمودند:
من اطاع علیا فقد اطاعنی و من اطاعنی فقد اطاع الله و من انکر علیا فقد انکرنی و من انکرنی فقد انکر الله
هر کس از امیرالمؤمنین علیه السلام اطاعت کند از من اطاعت کرده است و هر کس از من اطاعت کند از خدا اطاعت کرده است و کسی که امیرالمؤمنین علیه السلام را انکار کند مرا انکار کرده است و کسی که مرا انکار کند خدا را انکار کرده است.
صحیح مسلم، ج3، ص1466؛ تاریخ دمشق، ج42، ص307؛ ذخائر العقبی، ص16؛ کنزالعمال، ج11، ص614؛ ینابیع المودة، ج2، ص313؛ مستدرک حاکم، ج3، ص121.
دلالت خلافت بلافصل امیرالمؤمنین از این روایت
فردی که به مرتبه ای می رسد که انکار او انکار پیامبر است و به تبع انکار خداوند است مسلما او باید خلیفه باشد به تقریب زیر:
در این تردیدی نیست که پیامیر اکرم خاتم المرسلین و سرور و سالار تمامی انبیاء هستند به بیانی دیگر اشرف و اعظم خلق اند. انکار ایشان در هر محدوده و هر مرتبه ای سبب کفر و زندقه است. چه منکر فضلی از فضائل و مراتب ایشان شده یا منکر علم و اتصال او به سرچشمۀ وحی شده و یا بالاتر از همه منکر رسالت ایشان شود. حال فردی که در مقامی قرار می گیرد که انکار او نه سبب انکار رسول خدا باشد. بلکه انکار او همان انکار رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم می باشد. چنین فردی بالضرورة باید خلیفه باشد.
به عبارت دیگر چرا انکار رسول خدا کفر است؟ چون از جانب حق تعالی به رسالت منصوب اند. از طرفی در روایت آمده انکار امیرالمؤمنین = انکار رسول خدا. پس به همان علتی که انکار پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم انکار خداست. انکار امیرالمؤمنین نیز انکار خداست و آن چیزی نیست الا اینکه امیرالمؤمنین از جانب خدا منصوب اند.
اما در روایت فوق اطاعت امیرالمؤمنین، همان اطاعت پیامبر و با یک واسطه همان اطاعت خداوند است. و انکار امیرالمؤمنین انکار رسول خدا و با یک واسطه انکار خداوند است.
اما چرا با واسطه؟ زیرا انکار مراتب متعددی دارد. به عنوان نمونه: انکارِ نماز، انکارِ روزه یا خمس یا حج یا جهاد و... انکار هر یک از این احکام انسان را شامل مراتبی از کفر می کند. یکبار هم انکار مستقیماً به نبوت بر می گردد که بی هیچ تردید انکار نبوت نیز کفر است اما مرتبۀ کفر و زندیق بودن فردی که نبوت را انکار می کند بسی بالاتر از هر چیز دیگر است. و یکبار هم انکار متعلق به ذات حق تعالی می شود و فرد توحید و خالقیت را انکار می کند. که این هم مرتبه ای عظیم از کفر و زندقه است. حالا فردی که انکار امیرالمؤمنین علیه السلام را کند، یعنی پیامبر و خدا را انکار کرده و شامل تمامی مراتب کفر خواهد شد. چه مرتبه کفر در نبوّت چه در کفر در توحید و خالقیت و این نهایت کفر و زندقه است.
اما انکار چه معنائی می دهد؟!
«نکر: امر شدید ..صعب و اشتدّ... الانکار الجحود» امر سخت و دشوار آمدن امری بر انسان است. نشناختن و انکار کردن امری... انکار یعنی تکذیب.
ر.ک: لسان العرب، ج5، ص232.
پس طبق معنای لغوی هر کس امیرالمؤمنین علیه السلام را انکار و تکذیب کند پیامبر و خدا را انکار و تکذیب کرده است.
دربرخی از آیات قرآن از انکار خداوند و قلوب منکر صحبت به میان آمده است نظیر آیات زیر:
الهکم اله واحد فالذین لا یؤمنون بالاخرة قلوبهم منکرة و هم مستکبرون (نحل 22) خدای شما خدای یکتاست پس افرادی که ایمان به آخرت ندارند قلبهایشان انکار کننده است و آنها مستکبرند.
خداوند در آیۀ فوق افرادی که ایمان به آخرت ندارند را منکر معرفی می فرماید. پس قلبی انکار کنندۀ خدا و و انکار کنندۀ رسول خدا و انکار کنندۀ امیرالمؤمنین علیه السلام است که هیچ ایمانی به آخرت ندارند.
یعرفون نعمة الله ثم ینکرونها و اکثرهم الکافرون (نحل 83)
نعمت خدا را می شناسند و سپس انکار می کنند و اکثر آنها کافرند.
خدا در آیۀ فوق به خاطر عناد و تکذیب آنها نسبت به نعمت خدا آنها را کافر حساب می کند. حال فردی که امیرالمؤمنین را انکار می کند و به تبع آن رسالت و توحید را منکر است چگونه کافر نباشد؟!
پس ثابت شد افرادی که حق امیرالمؤمنین انکار کرده و می کنند خدا را انکار کرده و هیچ ایمانی ندارند. سؤال این جا مستقر می شود که: چه افرادی امیرالمؤمنین علیه السلام انکار کردند؟! آیا کسی غیر از عمر و ابابکر و عثمان و عایشه و حفصه و پیروان آنها؟!
ادامه مطلب
اعتراف ابی بکر
امیرالمؤمنین علیه السلام، اقرب و افضل و اعظم الناس در فضائل اند
قال الشعبی: بینا ابو بكر جالس اذ طلع علی بن ابی طالب من بعید فلما رآه ابو بكر قال: من سره ان ینظر الی اعظم الناس منزله و اقربهم قرابه و افضلهم داله و اعظمهم غناء عن رسول الله صلی الله علیه (وآله) و سلم، فلینظر الی هذا الطالع
شعبی گفت: ابو بكر در جایی نشسته بود، علی بن ابی طالب علیه السلام از دور نمایان شد، چون ابو بكر او را دید گفت: هر كس دوست دارد كه بنگرد به كسی كه بزرگترین مردم است در مقام و منزلت، و نزدیكترین مردم است به پیامبر، و برترین مردم است در نام و نشان، و بزرگترین مردم است در بی نیازی از مردم، كه از جهت رسول الله به دست آورده، بنگرد به این كسی كه از دور نمایان شد.
تاریخ ابن عساكر: ج 3، ص 70، حدیث 1100؛ مناقب خوارزمی: فصل 14، ص 98 .
نکته ای پیرامون حدیث
ابی بکر در این گفتار خود یا صادق بوده و یا کاذب.
اگر دروغ گفته است؛ که فرد دروغگو لیاقت جانشینی حضرت سرور انبیاء (صلی الله علیه وآله وسلّم) را ندارد.
اگر راست گفته است. یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام بالاترین منزلت در نزدیکترین قرابت و با فضیلت ترین نام و نشان و عظیم ترین بی نیازی را داراست. پس اعتراف کرده است که امیرالمؤمنین از خود ابی بکر نیز افضل است. و از این طریق فسق خود را ثابت کرده است چون بر فردی که افضل بر اوست تقدم کرده است و حداقل از عدالت ساقط است و چون می دانسته و با علم به مقام امیرالمؤمنین، خود را بر او مقدم کرده است، گناه و فسق او بیشتر است. و فرد فاسق لایق جانشینی سرور انبیا نیست.
ادامه مطلب