ابوذر كه بود؟

هرچند برخي از مورخين مغرض و متعصب مطالبي را پيرامون سابقه دزد و راهزن بودن جناب ابوذر پيش از اسلام مطرح كرده اند، اما به خوبي دروغگو بودن و جعل اين مطلب در كلامشان وجود دارد چراكه بدون هيچ مدرك و سندي اين ادعاي باطل را سر داده اند كه البته دليل آن هم واضح است چون اين مورخان، سابقه بسيار بد خلفاي خود و طرفداران آن را ديده اند براي اينكه اين لكه ننگ را از دامن آنها كم رنگ كنند رو به تخريب اصحاب پاك رسول خدا صلي الله عليه و آله آوردند و در اين راه حتي به اميرالمومنين عليه السلام و سلمان و ابوذر و ... هم رحم نكرده و با بي شرمي هر چه تمام هر آنچه لايق خودشان بوده است را به اين بزرگواران نسبت داده اند.

به هر حال جهت آگاهي شما به اختصار مطالبي را پيرامون جناب ابوذر (ره )با استناد به منابع و اسناد تاريخي متواتر خدمتتان نقل مي شود:

ابوذر پيش از اسلام و در جاهليّت شبانى مى‌كرد( الكافى، ج‌8‌، ص‌297(. او از سه سال پيش از پذيرش اسلام، خداى يگانه را مى‌پرستيد و نماز مى‌گزارد و از بت‌ها دورى مى‌جست.( الكافى، ج‌8‌، ص‌168؛ صحيح مسلم، ج‌8‌، ص‌360) بنابر روايتي وي در زمان جاهليت هم لا اله الا الله مي گفت، روزي مردي از اهالي مكه بر وي گذشت و به او خبر داد كه مردي در مكه مانند او لا اله الا الله مي گويد و گمان مي كند پيامبر است.( الطبقات، ج 4، ص 164؛ الغدير، ج 8، ص 308) ابوذر، از نخستين اسلام‌آورندگان است. به نقل از خود او، پنجمين فردى بود كه اسلام آورد.( الطبقات، ج‌4، ص‌169) اما برخي احتمال چهارمين مسلمان را نيز به وي داده اند (يعقوبي، ج 2، ص 23؛ الطبقات، ج 4، ص 166؛ الكامل، ج 2، ص 59) ابوذر، نخستين كسى بود كه پيامبر را به تحيّت اسلامى سلام گفت (الاستيعاب، ج 4، ص 217)وى پس از پذيرش اسلام، از طرف حضرت به اخفاى دين و بازگشت به ديار خويش تا هنگام رسيدنِ فرمانِ هجرت، مأمور شد؛ امّا شوق او به اسلام و پيامبر، وى را به اظهار عقيده در ميان مشركان(الطبقات، ج‌4، ص‌170) و اعتراض آنان كشاند؛ از اين‌رو مشكلاتى را متحمّل شد اوسپس به ديار خويش رفت و پس از جنگ اُحُد (يا خندق ) به مدينه آمد و تا پايان حيات پيامبر(صلى الله عليه وآله)با حضرت بود(الطبقات، ج 4، ص 168 و ج 3، ص‌896‌)

 


ادامه مطلب


[ شنبه 29 شهریور 1393  ] [ 4:51 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

مقداد بن اسود

 مقداد فرزند «اسود بن عمرو بن ثعلبه كندي بهرائي» معروف به مقداد بن اسود و مقداد كندي است. مقداد از پيش‏گامان در اسلام و از اصحاب جليل القدر رسول خدا صلي الله عليه و آله بود. وي از مهاجرين به حبشه است كه به مكه بازگشت ولي نتوانست با پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به مدينه هجرت نمايد و بعدها با عبيده بن حارث كه به نمايندگي پيامبر صلي الله عليه و آله به مكه آمد و با مشركان ملاقات داشت، توانست با او به مدينه مهاجرت نمايد. (اسد الغابه, ج 4, ص 409؛ الغدير, ج 9, ص 116) وي در جنگ‏هاي بدر و احد و ساير غزوه‏هاي اسلام شركت كرد و در ديانت و ايمان بسيار محكم و ثابت قدم بود. ابن مسعود نقل مي‏كند: نخستين مسلماناني كه اسلام خود را اظهار كردند، هفت نفر بودند كه مقداد بن اسود، عمّار و بلال از جمله آنان هستند.(همان ص 410؛ مستدرك حاكم, ج 3, ص 393)
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله در مدينه ميان او و جبّار بن صخر عقد برادري بست و ضباعه دختر زبير بن عبدالمطلب (دختر عموي خود را) به ازدواج او در آورد.
او پسر و دختري به نام عبداللَّه و كريمه به دنيا آورد، عبداللَّه در جنگ جمل...

به ادامه مطلب بروید


ادامه مطلب


[ شنبه 29 شهریور 1393  ] [ 4:50 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

بلال حبشي کیست؟

 

«بلال» فرزند «رباح» و «حمامه» به جرم يكتاپرستي شكنجه هاي مرگبار امية بن‏خلف را تا عمق جان احساس مي‏كرد(1)
روزي كه رايحه روح‏پرور خداباوري و يكتاپرستي با آزادي از سوي رسول خدا(ص) به ژرفاي وجود او وزيد، شوقي شگفت‏آور سيماي سياه و سيرت سپيد بلال را فرا گرفت، ناگاه رو به پيامبر(ص) نمود و با ارادتي بسيار با زبان حبشي اين شعر را سرود:
«اَرَه بَرَهْ كَنْكَرَهْ كِرا كِري مِنْدَرَهْ»؛)2)
آن هنگام كه در ديار ما بهترين صفات پسنديده را جويا شوند ما تو را شاهد گفتار خود مي‏آوريم!!
عظمت مقام و ابهت كلام او موجب گرديد كه منصب اذان‏گويي به او واگذار شود(3)، به گونه‏اي كه ناتواني او در اداي «شين» موجب بخشودگي وي و ادامه اين مسؤوليت تنها از سوي او گردد(4)، شخصيت برجسته بلال به گونه‏اي بود كه با فتح مكه به دستور رسول خدا(ص) بر بام كعبه، نداي توحيد سرداد و چون برخي او را نكوهش كردند، فرشته وحي بر رسول خدا(ص) فرود آمد تا معيار برتري از سرسپردن «قبيله» به دل‏سپردن به «قبله» و ميزان تقوا و پرهيزگاري استوار شود(5).
و در پي آن جبرئيل امين با نزول خود نخست سخن اَشرافِ خودخواه را مردود شمرد كه با اين خبرشادي وجود بلال را فرا گرفت،)6) روح او اطمينان و آرامش يافت و آنقدر به پيامبر(ص) نزديك شد كه زانوانش در كنار پاهاي آن حضرت ديده مي‏شد. سپس خداوند رسول خود را دعوت به بردباري و همراهيِ افزون‏تر با موحّدان پابرهنه و شيفتگان الهي نمود كه:
«و اصبر نفسك مع الذّين يَدْعُونَ رَبَّهم بِالْغَداةِ و الْعَشي يُريدُونَ وَجْهَهُ و لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الحياة الدنيا ...»؛(7)
(اي رسول ما!) با كساني كه پروردگارشان را صبح و شام مي‏خوانند (و) خشنودي او را مي‏خواهند، شكيبايي پيشه كن و دو ديده‏ات را از آنان برمگير. مبادا زيور زندگي دنيا را بخواهي (و از آنان غافل شوي ...)...به ادامه مطلب بروید...


ادامه مطلب


[ شنبه 29 شهریور 1393  ] [ 4:49 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

جانشين حضرت آدم(عليه السلام)


زمانى كه پايان عمر حضرت آدم(عليه السلام) نزديك شد خداوند وحى كرد كه ميراث نبوّت را به شيث بسپارد و امر كرد كه از برادرش كتمان كند، تا او هم مانند هابيل كشته نشود.
حضرت آدم(عليه السلام) به شيث فرمود: فرزندم! جبرئيل يا هر فرشته اى را كه ديدى، از حال من با خبر كن و از او بخواه كه پيش از مردن، ميوه اى از بهشت برايم بياورد. شيث خارج شد و به گروهى از فرشته ها رسيد و حال آدم(عليه السلام) را براى آنان بازگفت. جبرئيل فرمود: ما را نزد پدرت ببر تا بر او نماز بخوانيم.[1] وقتى نزد آدم آمدند او وفات كرده بود. شيث با كمك جبرئيل حضرت آدم(عليه السلام) را غسل داد؛ سپس جبرئيل به شيث گفت: جلو بايست و بر پدرت نماز بخوان! شيث جلو ايستاد و فرشته ها پشت سر او بر حضرت آدم نماز خواندند.
حضرت آدم به شيث خبر داده بود كه از نسل او پيامبرى به نام نوح مبعوث مى شود و مردم را به خداپرستى دعوت مى كند، ولى مردم نمى پذيرند و همه غرق مى شوند.
بين آدم و نوح 10 نسل فاصله بوده است.
نكات آموزنده
1. انسان از آغاز خلقت با خطر مكرو فريب مواجه بوده است، و در اين مورد بين زن و مرد فرقى وجود ندارد.
2. غالباً افراد مكار به صورت زيبا و جالب، جلوه مى كنند.
3. حسد يكى از رفتارهاى ناپسند است، و در گناهان ديگر نقش اساسى دارد.
4. پس از هر گناه، بهترين عمل، توبه است. در غير اين صورت اشتباهات يكى پس از ديگرى ظهور مى كنند.
پی نوشتها:
[1]. همان، ص228.
منبع: سرگذشت ها و عبرت ها در آيينه ى وحى، سيد مرتضى قافله باشى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1383).

ادامه مطلب


[ جمعه 28 شهریور 1393  ] [ 1:26 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

چرا قابيل برادرش هابيل را كشت؟ در ابتداي خلقت كه جنگ و خشونت وجود نداشت؟

خدا انسان را براى نيل به كمال آفريده است؛ يعنى سرشت انسان به گونه ى است كه بايد در اين دنيا با پيروى از عقل و دورى از افراط و تفريط و مهار قواى ديگر، به سوى كمال گام بردارد. بديهى است كه اين سير تكاملى در سايه پيروى از عقل و برنامه هاى پيامبران«عليهم السلام»، هنگامى تحقق مى پذيرد كه در برابر عقل، قواى ديگر، و در برابر برنامه پيامبران«عليهم السلام» برنامه اى ديگر موجود باشد. اگر در معرض انسان هيچ گونه شهوتى نباشد، پيروى از عقل براى او كمال محسوب نمى شود و نيز اگر وسواس شيطانى در ميان نباشد، توجّه به برنامه هاى پيامبران«عليهم السلام» چندان مشكل نيست و در حقيقت سير تكاملى محسوب نمى شود.
ماجراى فرزندان آدم«عليه السلام» كه يكى راه سعادت را برگزيد و ديگرى در ورطه بدبختى گام نهاد، بر همين اساس بود. كه هر دو، عقل و غريزه وشهوت داشتند؛ امّا يكى از آنان توانست بر شهوت و غضب خويش غالب آيد و سعادتمند شود؛ ولى ديگرى در اين نبرد با انتخاب نادرست خود، شكست را بر پيروزى واقعى ترجيح دادو به آن سرنوشت دچار گرديد.
دربارة اين قصه در آيات 27 تا 32 سوره مائده مطالبي بيان شده است‌. از روايات امامان معصوم‌: نيز استفاده مي‌شود كه علت قرباني كردن فرزندان حضرت آدم‌ و سبب قتل "هابيل‌"، مسئله وصايت و جانشيني حضرت آدم‌غ بود; چون قابيل ديد پدرش حضرت آدم‌ برادرش هابيل را به اين منصب مفتخر ساخت‌، به وي حسادت برد تا آن جا كه در صدد قتل او برآمد. در روايتي از امام صادق‌در اين‌باره چنين مي‌خوانيم‌:
بقیه در ادامه مطلب بخوانید...

ادامه مطلب


[ جمعه 28 شهریور 1393  ] [ 1:25 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

گريه حضرت يعقوب(ع)

همه علت های مختلف ابتلای حضرت یعقوب –ع – به فراق فرزندش به درستی برای ما روشن نیست ولی در برخی روایات به بعضی از آنها اشاره شده است که خلاصه آن چنین است :
حضرت سجاد –ع- در روایتی در این باره می فرماید : حصرت یعقوب –ع – هر روز گوسفندی ذبح می کرد و قسمتی از آن را صدقه می داد. شب جمعه ای که او و خانوده اش مشغول افطار بودند سائل مومن و غریبی که مسافرو نیز روزه دار بود به در خانه یعقوب –ع آمد و درخواست غذا کرد و چند نوبت درخواستش را تکرار کرد . یعقوب و خانواده اش صدای او را شنیدند ولی چون او را نشناختند به او اعتماد نکردند و به او غذا ندادند . آن گدا نا امید بر گشت و شب را گرسنه به سر برد و از یعقوب به نزد خداوند شکایت نمود و گریه ها نمود . روز بعد نیز روزه گرفت و صبر کرد و حمد خدا را به جا آورد . آن شب یعقوب –ع- و اهل بیتش سیر خوابیدند چون صبح شد مقداری از غذای آنها باقی مانده بود .
خداوند به یعقوب وحی کرد که بنده ما را از در خانه ات راندی و غضب ما را به سوی خود کشاندی و مستحق تادیب شدی . به خاطر این عمل نا پسند به حسابت خواهم رسید .
آیا به بنده من ذمیال رحم نکردی که به اندکی از مال دنیا قانع بود و همواره به عبادت مشغول بود ؟
مگر نمی دانی عقوبت من به دوستان من زودتر می رسد و این از لطف و احسان من است نسبت به دوستانم . به عزتم قسم تو و فرزندانت را هدف تیرهای بلا قرار خواهم داد .مهیای بلا باشید ، راضی به قضای من بوده و در مصیبت ها صیر و استقامت داشته باشید . از اینجا بود که ماجرای اختلاف برای پسران –یعقوب- و گرفتاری های او به فراق یوسف –ع پیش آمد .
(تفسیر برهان ، ج 2 ، ص 246 ) به نقل از قصه های قرآن ، محمد محمدی اشتهاردی ، ص 208 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 1/100116397)

 


ادامه مطلب


[ دوشنبه 24 شهریور 1393  ] [ 3:50 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

اهل سنت چه تصوري در مورد شيعه دارند؟

اهل سنت مانند شيعيان، معتقدند كه هر كس شهادتين «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله» را بگويد مسلمان است و در اين مورد بيش از پنجاه روايت در كتاب هاي معتبر خودشان وجود دارد كه به چند نمونه اشاره مي كنيم:
1. پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: اسلام اين است كه به يگانگي خدا و رسالت من، شهادت دهيد.
2. در جاي ديگر نقل شده است كه پيامبر اسلام فرمود: «اهل لا اله الا الله» را اذيت نكنيد.[1]
اما با وجود همه اين روايات، اهل سنت درباره شيعه كه اصول و فروع دين را قبول دارند به چند دسته تقسيم مي شوند:
اول وهابيون: به نظر وهابي ها شيعه مشرك است و قتلش واجب، و كشور شيعه، كشور دشمن است؛ وهابي ها مي گويند چون خداوند در قرآن كريم فرموده است «همانا خداوند شرك را نمي بخشد.»[2] پس شيعيان بايد به قتل برسند و نمي توانند مثل پيروان ساير اديان (يهود و مسيح) در امنيت زندگي كنند. آنان توسل شيعه به پيامبر اسلام، زيارت رفتن، نذر كردن چيزي براي گرفتن حاجت و... را دليل مشرك بودن شيعيان مي دانند.[3]
در حالي كه روايات فراواني بر فضيلت توسل، زيارت، نذر و... در كتاب هاي اهل سنت نقل شده است:
1. بيهقي از علماي سني مي گويد: عبدالله بن عمر از پيامبر اسلام نقل كرد كه فرمودند: هر كس قبر مرا زيارت كند، شفاعت من بر او واجب است.[4]
2. در كتاب صحيح مسلم كه يكي از معتبرترين كتاب هاي حديثي نزد اهل سنت است رواياتي آمده كه پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ ، مردم را امر مي كند به زيارت اهل قبرستان، چرا كه زيارت، مرگ را به ياد مي آورد.[5]
از سوي ديگر علماي اهل سنت در فضيلت زيارت، توسل، نذر و... كتاب هاي مستقلي نوشته اند مانند:
1. شفاء السقام في زيارة خير الانام نوشته امام قاضي القضاة تقي الدين كه در سال 1318 هـ ق در مصر به كمك شيخ محمد بخيت، رئيس عالي محكمه شرعي چاپ گرديده است، البته دراين كتاب غير از زيارت، به توسل، نذر كردن، شفاعت و... كه مورد انكار وهابيت است اشاره شده است، از اسم اين كتاب چنين بر مي آيد كه با رفتن به زيارت مريض شفا مي يابد.
2. التوسل بالنبي و جهلة الوهابين نوشته ابي حامد مزروق، چاپ تركيه، دارالشفقه، 1976 م.
افزون بر اين مطالب خود اهل سنت، قبر احمد بن حنبل رئيس حنبليه را زيارت گاه درست كرده اند و با توسل به او از خدا حاجت مي خواهند و به قبرهاي اصحاب پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ هم متوسل مي شوند.[6] و نيز در مناطق مختلف زيارتگاه هاي بي شماري دارند.
دوم: علماي متعصب و جهال از عوام: از زمان معاويه بن ابي سفيان اين نگرش در بين مردم و علماي درباري رواج داده شد كه هر كس فضيلتي از علي بن ابي طالب و شيعه بگويد بايد كشته شود.[7]
اين عده مي دانستند كه اگر فضايل علي ابن ابيطالب گفته شود، مردم به تشيع گرايش پيدا مي كنند، و لذا براي جلوگيري ازين گرايش و دسترسي به اهداف شوم شان شيعه را اهل بدعت، گمراه، مشرك و كافر معرفي مي گردند، و براي همين است كه مفتي دربار عثماني فتوي داده و مي گويد را فضي (شيعه) مشرك است، دولت تركيه بايد آنها را بكشد و زن و بچه آنها را به اسارت گيرد و اموالشان را تصاحب كند، بر اثر همين تحريكات، شيبك خان سني متعصب از سال 913 هجري به ايران حمله مي كند و سلطان سليم خان عثماني، حاكم دولت تركيه عثماني در سال 965 يا 966 هـ ق دستور قتل عالم بزرگ شيعه، شهيدثاني را صادر مي كند و قاضي او، شهيد ثاني را فقط به اتهام اينكه شيعه است اهل بدعت و واجب القتل معرفي مي كند.[8]
سوم: علماي با انصاف و برخي از عوام آگاه:
عالماني كه اهل انصاف هستند مي گويند همچنانچه اهل سنت چهار مذهب دارند و به هر كدام عمل كنند، عبادات و اعمالشان مجزي است، شيعه را هم مذهب پنجم مي دانند كه هر كس بر طبق فقه شيعه عبادت كند اهل بهشت است چنانچه شيخ محمود شلتوت رئيس دانشگاه الازهر مصر (كه در واقع حوزه علميه اهل سنت است) صريحا چنين فتوي داده است.
شيخ طنطاوي ديگر عالم سني و مفتي اهل سنت به عظمت اهل بيت اقرار مي كند و مي گويد:
اي اهل بيت پيامبر، محبت شما را خداوند در قرآن واجب دانسته و اين عظمت براي شما كافي است كه هر كس به شما در نماز صلوات نفرستد، نمازش قبول نيست.[9]
البته اين به آن معنا نيست كه اهل سنت، ائمه اطهار را جانشين بر حق پيامبر مي دانند و دست از اعتقادات خود برداشته و شيعه شده اند، بلكه مانند عالمان خود، ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ را مفسر دين و هدايت گر امت اسلامي مي دانند.
شيخ محمد انطاكي ديگر عالم سني مي گويد دلايلي وجود دارد كه ما، شيعه را به عنوان يك مذهب اسلامي اعلام كنيم مانند:
الف: با دلايل قطعي و روشن تر از خورشيد، ثابت است كه مذهب شيعه، مذهبي است كه ائمه اطهار از جدشان پيامبر اسلام، آن را گرفته اند كه آن حضرت از جبرئيل، و او از خداوند تعالي گرفته است.
ب: وحي در خانه اهل بيت نازل شده و اهل خانه بهتر از ديگران مي دانند كه در خانه چه خبر است.
ج: آيات فراواني در قرآن كريم وجود دارد كه حقانيت شيعه را ثابت مي كند مانند:
يك: آيه ولايت: مائده/ 55: ولي و سرپرست شما، تنها خدا و رسول او و آن مومناني هستند كه نماز بپا داشته و به فقيران در حال ركوع زكات مي دهند.
در مورد اين آيه 24 حديث از سني ها و 19 حديث از شيعه نقل شده كه مراد از مؤمن زكات دهنده، اميرالمؤمنين است.
دو: آيه تطهير: احزاب/33: «خدا چنين مي خواهد كه رجس را از شما خانواده نبوت و شما را از هر عيب پاك و منزه گرداند.» سيوطي با 20 روايت و ابن جرير طبري با 19 روايت و ديگر سنيان، گفته اند مراد پنج تن آل عباست.[10]
در جاي ديگر، اين عالم سني مي گويد: اگر به آيات قرآن و احاديث پيامبر نگاه كنيم حقانيت خلافت بلافصل علي بن ابي طالب ثابت است، به شرطي كه علماي اهل سنت انصاف داشته باشند. از سوي ديگر پيامبر فرموده است بعد از من شما به 73 فرقه تقسيم مي شويد، فقط يكي حق است و آن فرقه نجات يابنده طبق روايات ما اهل سنت، فقط شيعه 12 امامي هستند.
فرقه نجات يابنده طبق قرآن و روايات ما اهل سنت، آنهايي هستند كه اهل بيت پيامبر اسلام را امام مي دانند، به عصمت آنها اعتقاد دارند، تولي و تبري را جزء فروع دين مي دانند.
اين عالم سني مي گويد آيا انصاف است كه اين فرقه را مشرك، مرتد، گمراه، مهدور الدم بدانيم؟! در حالي كه دلايل و روايات زياد داريم كه ما سني ها نقل مي كنيم مانند: ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ عروة الوثقي، صراط مستقيم، راهنماي مردم، و راه هدايت مردم به سوي خدا و... هستند.[11]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. سبحاني، جعفر؛ آئين وهابيت.
2. فرقه وهابي و پاسخ به شبهات آنها. علي دواني.


[1] . نيشابوري، مسلم صحيح مسلم، بيروت، دارالفكر، بي تا، كتاب الايمان، ج 1، ص 73، حديث 21.
و: بخاري؛ صحيح بخاري، دمشق و بيروت، دار ابن كثير و اليمامه، چاپ پنجم، 1414 هـ ق، كتاب الايمان، ج1، ص29، حديث53.
[2] . نساء/48.
[3] . ر.ك: نجلي حنبلي، سليمان؛ فصل الخطاب من كتاب الله و حديث الرسول و كلام العلماء في مذهب ابن عبدالوهاب، بي جا، بي نا، بي تا، ص 27.
[4] . بيهقي، احمد؛ السنن الكبري، بيروت، دارالفكر، بي تا، ج5، ص245، و ر.ك: كشف الارتياب، ص 363.
[5] . صحيح مسلم، ج 2، ص 673، باب 35، حديث 105.
[6] . كوراني، علي، العقائد الاسلاميه، بي جا، مركز المصطفي للدراسات الاسلاميه، چاپ اول، بي تا، ج4، ص 283.
[7] . احمد حسين يعقوب، مساحة الحوار، بيروت، مركز الغدير للدراسات الاسلاميه، چاپ اول، 1418 هـ ق، ص428.
[8] . ر.ك: ابي عاصم ضحاك، عمرو، كتاب السنه، بيروت، مكتب الاسلامي، چاپ سوم، 1413 هـ ق، ص462.
و فتح الدين حنفي، علي محمد، فلك النجاة في الامامه و الصلاة، بي جا، مؤسسة دارالاسلام، چاپ سوم، 1418 هـ ق، ص244.
و حياة الشهيد الثاني، مركز المصطفي للدراسات الاسلاميه، ص 132، و ر.ك: گلشن ابرار، ج 1، ص 172.
و جعفريان، رسول، صفويه از ظهور تا زوال، تهران، مؤسسه فرهنگ دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، 1378 هـ ش، ص44.
[9] . عاملي؛ الانتصار، بيروت، دارالسيره، چاپ اول، 1422هـ ق، ج1، ص223 و 234.
[10] . ر.ك: مرعي انطاكي، محمد؛ لماذا اخترتُ مذهب اهل بيت، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، چاپ اول، 1417 هـ ق، ص43.
و .رك: كثيري، محمد؛ السلفية بين اهل السنة و الامامة، بيروت، غدير، چاپ اول، 1418 هـ ق، ج1، ص383.
و ر.ك: سيوطي، جلال الدين، الدر المنثور، بيروت، دارالمعرفه، چاپ اول، 1365، ج5، ص198 (ذيل آيه).
و ر.ك: طبري، محمد بن جرير، جامع البيان، بيروت،دارالفكر، 1415 هـ ق، ج22، ص9، (ذيل آيه).
[11] . لماذا اخترتُ مذهب اهل بيت، ص 43.
و حاكم نيشابوري، عبدالله، المستدرك علي الصحيحين، بيروت، دارالمعرفه، بي تا، ج10، ص128.
و ابن داود، سنن ابن داود، ج 4، ص 198، و ر.ك: بلخي قندوزي، سليمان؛ ينابيع الموده، بي جا، دارالاسوه، ج1، ص259.
و ابن ماجه، محمد؛ سنن ابن ماجه، بيروت، دارالفكر، بي تا، ج2، ص 1321، باب افتراق الاسم.

( اندیشه قم )

ادامه مطلب


[ دوشنبه 17 شهریور 1393  ] [ 12:11 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

مذهب شیعه چرا مذهب جعفری نامیده شد؟


هیچ تاکنون به این نکته اندیشیده‏اید که چرا ما شیعیان راپیروان مذهب جعفری می‏خوانند؟ در میان امامان دوازدگانه شیعه‏چرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟ با توجه به این که‏امام جعفر صادق(علیه السلام) ششمین امام شیعه هستند مگر پیش از ایشان‏وضعیت‏شیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب شیعه علوی یاحسنی یا حسینی یا سجادی و یا باقری نامیده نشده است؟ آنچه درپی می‏آید توضیحی است‏بر راز این نام گذاری.
عرصه تئوری‏ها و دیدگاههای علمی و فرهنگی در میان دانشمندان وفرهیختگان همواره عرصه ابقای بهترین اندیشه‏ها بوده است. هرنظریه‏ای آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود که محتوایی‏بهتر از آن را به بشریت هدیه کرده باشد و الا مورد استقبال قرارنخواهد گرفت. مکتب‏های فکری بزرگ نیز همواره باید دارای چنین‏ویژگی باشند تا بتوانند در دل بشر جایی باز کنند. نگاهی به‏دستاورد مکتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه جاهلی عرب بدان‏دلبسته بود و مبنای رفتار فردی و اجتماعی خود قرار داده بودمی‏تواند راز موفقیت اسلام را در برابر اندیشه‏های جاهلانه نشان‏دهد. پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در دعوت خود ضمن پذیرش سنت‏های پسندیده انسانی‏در میان اعراب آنگاه که به نفی ضد ارزشها می‏پرداخت طرح‏های‏جایگزین نیز ارائه می‏کرد تا مخاطبان او احساس خلاء نکنند.
شاید راز بسیاری از شکست‏های فردی و اجتماعی مصلحان در طول‏تاریخ همین بوده که طرح جایگزین نداشته‏اند به همین نمونه تاریخ‏معاصر ایران توجه کنید. حضور روحانیت در مشروطیت و انقلاب اسلامی‏و این که چرا روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور داشته‏باشد اما انقلاب اسلامی به رهبری امام موفق به براندازی یک نظام‏شد؟
شاید مهمترین نکته در همین طرح جایگزین بوده است. امام‏خمینی(ره) طرح جایگزین سلطنت را داشت اما روحانیت در مشروطیت‏به ابعاد این موضوع آن چنان که بایسته است نیاندیشیده بود واین سرانجام هرحرکت‏سیاسی و فکری است که فقط طرح براندازی‏داشته باشد و نه طرح جایگزین!
امام جعفرصادق(علیه السلام) در مسیرتکاملی حرکت‏شیعه گام دوم را برداشته‏بودند. یعنی پس از آنکه مردم بر اثر مجاهدت‏های امامان پیشین به‏ناصحیح بودن مذهب رسمی و دیگر اندیشه‏های منبعث از آن و نیزحرکت‏های سیاسی مبتنی برآن در سالهای گذشته پی بردند آماده‏بودند تا طرح جایگزین مکتب اهل‏بیت را دریافت کنند و امام‏صادق(علیه السلام) همان بزرگواری است که با توجه به یک موقعیت استثنایی‏تاریخی طرح جایگزین شیعه را به هنگام ارائه کرد و امامان دیگربه شرح و بسط بعضی از ابعاد آن پرداختند.
دوره امامت‏حضرت که از سال 114 هجری آغاز شده تا سال 148 هجری‏ادامه یافت. (1) یکی از شرایط بحرانی تاریخی در اسلام بود زیراکه بنیان حکومتی یکصدساله فرو ریخته بود و بنیان حکومت‏پانصدساله‏ای پی‏ریزی می‏شد و همت اصلی سران حکومت تازه، کوبیدن‏مخالفان بود. مثلا توجه کنید که از سال 132 که رسما حکومت‏عباسیان آغاز شد تا سال‏137 هجری سردمداران آن از هیبت و عظمت‏یکی از بزرگترین سرداران خود یعنی ابومسلم خراسانی هراس داشتندو تا او را با حیله و فریب نکشتند (2) احساس آرامش نکردند وامام صادق(علیه السلام) با توجه به این فضا، پایه‏های فکری نظام تشیع یاطرح جایگزین را بنانهاد.
سالها پیش از امامت‏حضرت صادق(علیه السلام) تقریبا یکصدو سیزده سال پیش،جد ایشان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) در روزی گرم و سوزان و به هنگام بازگشت‏از آخرین حج‏خود در غدیر خم جانشینی خویش را به فرمان خدای به‏امام علی(علیه السلام) واگذار کرد و بر اساس منابع شیعی و بعضی از منابع‏اهل سنت از مردم دراین باره بیعت گرفت. (3) اما صلاحدید پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) به دلایلی مورد پذیرش بعضی از صحابه‏قرار نگرفت و با رحلت‏حضرت، خلافت در سقیفه بنی‏ساعده‏مسیری تازه یافت. چندتن از صحابیان مهاجر در برابر انصار که‏خود دچار دو دستگی شده بودند با استناد به حق خویشاوندی باپیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) خلافت را حق خود دانستند (4) نه حق انصار. و با آن که‏امام علی(علیه السلام) خویشاوندی روشنتری با پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) داشت‏به این بهانه‏که عرب نمی تواند امتیازات بیش از اندازه‏ای را برای بنی‏هاشم‏بپذیرد و قبلا نبوت به بنی‏هاشم رسیده بود و اینک خلافت‏باید به‏دیگر تیره‏های قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند. (5)
از پس این تدبیر، مسیر قدرت سیاسی درامت اسلامی دگرگون شد و به‏تدریج هرچه بر سالها افزوده می‏شد این دگر گونی نیز بیشتر خودرانشان می‏داد به گونه‏ای که در سال 35 قمری که اندکی ازانحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامی به چشم خویش بعضی‏از آن را می‏دید شورشی رخ داد که خلیفه سوم در طی آن کشته‏شد. (6)
به گواهی جنگهای سه گانه‏ای که امام علی(علیه السلام) با ناکثین، قاسطین ومارقین انجام داد (7) ، می‏توان پذیرفت که جامعه اسلامی دچاربحرانی عمیق شده بود; بحرانی که در تبدیل خلافت‏به ملوکیت‏خودرانشان داد و خاندان بنی‏امیه که بیش از این در میان مسلمانان‏جایگاهی نداشتند و طلقای(آزادشدگان) پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در فتح مکه‏بودند، (8) با موقعیت‏سنجی سیاسی به اقتدار رسیدند و حکومتی 90ساله را بنیان نهادند. سیاست عرب‏گرایی امویان موجب شد تامخالفت‏هایی با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحلیل‏گران یکی ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست می‏دانند. (9)
امویان با توجه به سابقه ناشایست‏خود در میان امت اسلامی‏جدی‏ترین رقیب خویش را بنی‏هاشم و علویان می‏دانستند و برای‏بی‏مقدار نشان دادن رقیب به هر حربه‏ای متوسل می‏شدند. از جمله به‏ساختن احادیث و روایاتی دست‏یازیدند تا حسن سابقه بنی‏هاشم وعلویان را که بویژه در سایه فداکاری‏های حضرت علی(علیه السلام) به اعتباری‏فوق تصور دست‏یافته بودند بیالایند.
جاعلان حدیث نخست‏به جعل روایاتی در مذمت‏حضرت علی(ع)پرداختند. (10) و در مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امام‏علی(علیه السلام) هر آنچه نیکی و سجایای اخلاقی بود به رقیبان آن حضرت‏نسبت دادند و در برابر هر فضیلتی که برای امام وجود داشت‏احادیثی را درباره فضیلتی مشابه برای رقیبان نیز جعل کردند (11) تا آنچه امام علی(علیه السلام) بدان‏ها ممتاز بود عادی جلوه کند و درنهایت همانند یکی از اصحاب پیامبر(علیه السلام) تلقی شود نه بالاتر و درمقام خلافت هم خلیفه‏ای چونان دیگران معرفی شود که حتی به‏سیاست‏های زیرکانه روزگار نیز که عبارت از حیله و مکر و فریب‏باشد آگاه نیست. (12)
امویان به این نیز اکتفا نکردند و فرمان سب امام علی(علیه السلام) را برمنابر و در خطبه‏ها و پس از هر نماز اعلام کردند (13) که تا پایان‏حکومت آنها به جز مقطع کوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز (14) (99 تا101 هجری) باقی بود.
شایان توجه است که پرداختن به موضوعاتی چون ایمان ابوطالب، پدرحضرت علی(علیه السلام) در هنگام مرگ که همواره یکی از نقاط اختلاف میان‏شیعه و سنی بوده است و طرفین در این باره کتابهایی‏نوشته‏اند. (15) باتوجه به کفر ابوسفیان که تا حمله مسلمانان به‏مکه و ایمان اجباری او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او باهمین انگیزه بود و به گفته یکی از محققان، اگر ابوطالب، پدرحضرت علی(علیه السلام) نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمی‏گرفت. (16) علاوه‏براین در عرصه اجتماعی بسیاری از صلح‏اجباری امام حسن(علیه السلام) (18) علویان را ظاهرا از صحنه سیاسی جامعه‏حذف کرد. هرچند امام بازیرکی موادی را در صلحنامه گنجانده بودکه فقط از آن طریق می‏شد ماهیت‏بسیار متظاهر معاویه را به جامعه‏نشان دهد. موادی چون عدم اذیت و آزار شیعیان علی و عدم تعیین‏جانشین از سوی معاویه دوماده مهم این قطعنامه بودند که با زیرپاگذاشته شدن از سوی معاویه چهره واقعی او را نشان دادند.
هنگامی که حجربن عدی یکی از شیعیان امام علی(علیه السلام) توسط ماموران‏معاویه به شهادت رسید موجی از مخالفت‏با سیاست‏های معاویه به‏وجود آمد که از آن میان می‏توان پاسخ تند امام حسین(علیه السلام) به نامه‏معاویه اشاره کرد. (19)
همچنین انتصاب یزید به جانشینی نیز پیامدهای جدی به همراه داشت‏و معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید وانست‏بیعت‏برای یزیدبگیرد. (20) باوجود شخصیت‏های مطرحی چون امام حسین(علیه السلام) در میان‏امت اسلامی معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیب‏کرد. (21)
تا این زمان که سال 60 هجری بود به نظر می‏رسید اندیشه امامت‏شیعی در محاق قرار گرفته بود اینک امام حسین(علیه السلام) در شرایطی‏متفاوت قرار داشت که از یک سو همراه پیروزی‏های مسلمانان درخارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلی آن بود (22) و از سوی‏دیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعی مورد قبولی‏نداشت و بسیاری از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانت‏نمی‏پذیرفتند. کسی چون ابوایوب انصاری که خود را موظف به شرکت‏درهمه نبردهای مسلمانان با کفار می‏دانست‏یکبار با شنیدن امارت‏و فرماندهی یزید از شرکت در نبرد سرباز زده بود. (23)
امام حسین(علیه السلام) با درک صحیح این موقعیت در شرایطی که به نظرمی‏رسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هروسیله‏ای از جمله دین برای نشان دادن مشروعیت‏خود سودی بردندامام با مشروعیت ذاتی خود به عنوان نواده بنیان گذار دین اسلام‏می‏توانست رویاروی مشروعیت‏خود ساخته امویان بایستد و با سخن ونهضت‏خود به اصلاح امت‏بپرازد. همان که هدف امام(علیه السلام) بود. (24)
ایشان می‏توانست نسب خویش به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را به مردم یادآور سازدو بدان استناد جوید چنان که در هنگام رخواست‏بیعت‏یزید فرمود:
«مثلی لایبایع مثله‏» همچو منی (با این شرافت نسبی) با چون‏اویی بیعت نخواهد کرد. (25)
مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین(علیه السلام) ازبین بردن باقی‏مانده آبروی اجتماعی و جایگاه دینی امویان درمیان مردم بود.
امام نشان داد که امویان چگونه پسر دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را که آن‏همه حدیث از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) در فضیلت او رسیده بود به قتل‏رسانند. (26)
امام نه‏ی بزرگ را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا کردکه چگونه به تنها چیزی که نمی‏اندیشند دین الهی است. و حاضرنداحکام مسلم اسلامی را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرح‏رفتاری که سپاهیان اموی با خاندان امام حسین(علیه السلام) کردند این مهم‏را به نمایش گذاشت. (27) و این چهره پنهان شده در سرکوب خونین وهتک حرمت از مردم فضاحت‏با تخریب خانه خدا تکمیل گردید. (29) تاثیر قیام امام‏حسین(علیه السلام) بدون تردید آن قدر سریع بود که با مرگ زودهنگام یزیددر سال 64 هجری پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حکومت کرد ودرخطبه‏ای اعلام نمود که پدر و جد او غاصب خلافت‏بودند و خوداستعفا کرد. (30) اما این تازه آغاز کار بود. جامعه اسلامی به تدریج متوجه ظلم وستم بنی‏امیه می‏شد و شورش‏ها دوباره به راه افتادند. شورش‏های‏توابین در سال 6665 هجری به خونخواهی امام حسین(علیه السلام) (31) ،مختار ثقفی در67 هجری و پیروزی او و قصاص قاتلان امام حسین(ع)و یارانش (32) و نیز شورش‏های دوباند خوارج در نقاط گوناگون جهان‏اسلام معادله (33) را به نفع بنی‏هاشم تغییر داد.
درواپسین سال نخستین سده اسلامی خلیفه نجیب اموی عمربن‏عبدالعزیز برای نخستین بار دستور داد تا سب امام علی(ع)برمنابر و در خطبه‏ها حذف شود و فدک دوباره به بنی‏هاشم و علویان‏بازگردانده شود. (34)
اما به نظر می‏رسید نهالی که امام حسین(علیه السلام) با خون خود آبیاری‏کرده بود اینک به ثمر نشسته و زمان بهره برداری از آن فرامی‏رسید.
اینک به اختصار وضعیت‏بنی‏هاشم را پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) پی‏می‏گیریم:
نخستین جرقه‏های اختلاف در میان بنی‏هاشم احتمالا پس از شهادت امام‏حسین(علیه السلام) رخ داد. آن هنگام که گروهی مشهور به کیسانیه معتقد به‏امامت محمدحنفیه شدند که از نظر سنی از امام سجاد(علیه السلام) بزرگتربود و به عنوان عالمی علوی مورد احترام مردم (35) مختار در شورش‏خود معتقد بود که به اجازه او قیام کرده است. محمد (36) حنفیه‏در سال 81 هجری‏درگذشت. (37) و گروهی به سراغ پسرش ابوهاشم رفتندو امامت او را معتقد شدند که تا سال‏99 هجری زنده بود و در این‏سال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلی بعدی توسط بنی‏عباس ابوهاشم‏که فرزندی نداشت امامت را به محمدبن علی‏بن عبدالله بن عباس‏واگذار کرد. (38) و امامت این گونه از علویان به عباسیان منتقل‏شد.
همزمان با گسترش دعوت عباسیان که شعار خود را «الرضاء من آل‏محمد» قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشای نام واقعی‏امام و رهبر پرهیز می‏کردند. (39) واژه آل محمد که عنوان ویژه‏تیره علوی بود به کار عباسیان آمد. تقسیم بندی ابراهیم امام ازوضعیت‏شهرها نشان از آمادگی ایرانیان برای قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهل‏بیت علیهم السلام (40) یک حرکت موازی از سوی بنی‏عباس مردم را فریفته بود چنان که بعضی‏از بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال که به این فریب پی‏برده بود به جرم هواداری از خلافت علویان اعلام شد. (41)
شاید یکی از علل واقعی مخالفت امام صادق(علیه السلام) با قیام زید بن علی‏بن الحسین(علیه السلام) براساس روایاتی که مخالفت‏حضرت را نشان‏می‏دهد، (42) پیش از هرچیزی فضای نامناسب آن بود که اتفاقا بسیارمورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونه‏ای که مزار پسرش‏یحیی در خراسان که قبلا از سوی ابراهیم امام به عنوان منطقه‏نفوذ تبلیغاتی مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام وخونخواهی پدر از سوی داعیان عباسی احتمالی است که نمی‏توان به‏سادگی از آن گذشت. زیرا شهادت یحیی در خراسان به سال‏126 هجری‏درشورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابی شده‏است. (43)
روی کار آمدن عباسیان امت اسلامی را در تحولی تازه قرار داد وبنیان حکومتی 90 ساله را فرو ریخت و حکومتی پانصد ساله را به‏قدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازی عباسیان بود که درشرایط ویژه تاریخی بایک سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.
بسیار طبیعی بود که منتظر یک حرکت نسنجیده در عرصه سیاسی ازسوی نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنان که در ماجرای قیام‏محمد نفس زکیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره برداری بزرگ ازآن به نفع عباسیان انجام داد. (44)
امام صادق(علیه السلام) که به دقت همه این تحولات اجتماعی را زیر نظر داشت‏فضای سیاست را هرگز آماده یک قیام علنی سیاسی ندید. آنچه که‏جامعه اسلامی از آن رنج می‏برد زیر ساخت فکری بود و الا ایشان به‏هیچ وجه کمتر از شخصیتی چون ابومسلم نبود این را از نامه‏تاریخی ابومسلم به امام که ایشان بدون خواندن آن را به آتش‏سپرده بودند. می‏توان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه بایدکرد؟
جد او امام حسین(علیه السلام) با قیام خونین خود دلهای بسیاری ازمسلمانان را درگوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهل‏بیت پیامبر(ص)کرده بود و در زمان امام صادق(علیه السلام) حکومتی روی کار آمده بود که‏از شعار «الرضا من آل محمد(ص‏») استفاده و سپس آل محمد واقعی‏را کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونی وتلون در جامعه اسلامی معلول چه عواملی می‏توانست‏باشد؟
دراین فضای تیره که مذاهب اهل‏سنت در حال شکل‏گیری بودند چه چیزی‏می‏توانست‏شیعه را پایدار سازد؟ آنچه که به درون فرهنگ مردم راه‏یابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامی‏دگرگون سازد.
پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذاری یک مکتب را حضرت صادق(ع)برداشت. گویا مردمی که از پس قیام امام حسین(علیه السلام) دلداده این‏خاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و می‏پرسیدند که اگر نه‏امویان و نه عباسیان شما چه می‏گویید؟ و چه تفسیری از اسلام‏دارید؟ و به عبارت روشن‏تر طرح جایگزین شما چیست؟
نشان دادن یک تفسیر جامع ازخدا، رابطه مردم با او و انسان موردنظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغه‏های حضرت امام جفعر صادق(ع)بوده است اعتقادات عقلانی، اخلاق بایسته و دستورالعمل‏های فردی واجتماعی (فقه) مهمترین حوزه هایی بود که امام صادق(علیه السلام) در آن‏هابه طرح و اندیشه دینی پرداختند و چون چنین شد، تشیع دارای‏شناسنامه رسمی گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد. در ادامه‏نمونه‏ای از دیدگاه‏های امام صادق(علیه السلام) که نشان دهنده اسلام ناب‏محمدی(ص)،است ارائه می‏گردد.
پی‏نوشتها:
1.بحارالانوار، ج‏47، ص‏6.
2.تاریخ طبری، ج‏6، ص‏123; منشورات مکتبه اورمیه.
3.الغدیر،امینی، ج 1، ص 152 تا 158، چاپ دارالکتب العربی‏لبنان.
4.تاریخ طبری، ج 2، ص 455.
5.تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص 30.
6.تاریخ طبری، ج‏3، ص‏399.
7.همان، ج‏3، ص.
8. همان، ج 2، ص 520; ج‏3، ص 1 تا 10.
9.تاریخ تحلیلی اسلام، شهیدی، چاپ نشر دانشگاهی سال 1374، ص‏200.
10.تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، ص 90 و89.
11.همان، ص 92 و 91.
12.نهج البلاغه، خطبه 118.
13.بحارالانوار، ج 44، ص 125.
14.شرح نهج البلاغه، ابن ابی‏الحدید، ج 4، ص‏56.
15.مانند کتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید که علامه امینی درمقدمه‏الغدیر، ج 1، ص‏23 و 24 در این باره سخنانی دارد.
16.همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعی الغدیر، آدرس‏مفصل همه موارد آمده است.
17.الاغانی، اصفهانی، ج‏16، ص‏2667.
18.تاریخ طبری، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجری; ارشاد شیخ‏مفید، ص 170.
19.انساب الاشراف، بلاذری، ج 2، ص 744، حدیث‏303.
20.الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175; ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226225.
21.تاریخ سیاسی اسلام، ص‏127.
22.تاریخ طبری، ج 4، حوادث سالهای 50 تا 60 هجری.
23.طبقات، ابن سعد، ج‏3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت.
24.حماسه حسینی، شهید مطهری، ج‏3، ص 380، انتشارات صدرا.
25.تاریخ سیاسی اسلام، ج 2
‏26- تاریخ طبری، ج 4، ص 257301.
27.همان، ص 36870.
28.همان، ص‏383.
29.همان، ص‏426.
30. همان، ص‏487.
31.همان، ص‏579.
32.کامل ابن اثیر، ج 2، ص 225; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 305.
33.تاریخ سیاسی اسلام، ص 260.
34.الفتوح، ج‏6، ص 95; انساب الاشراف، ج 5، ص 221.
35.تاریخ سیاسی اسلام، ص 266265.
36.تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 250 248; انساب الاشراف، ج 4، ص‏18.
37.تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجب‏نیا، ص 28.
38.همان، ص‏46.
39.همان، ص 115 و 114.
40.شخصیت و قیام زید بن علی، رضوی اردکانی، ص 489504،انتشارات علمی فرهنگی.
41.تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ص‏38.
42.تاریخ طبری، ج 4، حوادث سال 145.
43.بحارالانوار، ج‏47، ص 200.
44.تحف العقول، ابن شعبه حرانی،ص 25660.


ادامه مطلب


[ دوشنبه 17 شهریور 1393  ] [ 12:11 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

مراكز فقه و فقاهت شيعه كجا بوده است؟


مركز فقه و فقاهت نيز قبل از صفويه ايران نبوده است. در ابتدا بغداد مركز فقه بود. سپس نجف وسيله شيخ طوسى مركز شد. طولى نكشيد. كه جبل عامل (از نواحى جنوبى لبنان فعلى) و پس از آن و قسمتى مقارن با آن حلّه كه شهر كوچكى است در عراق مركز فقه و فقاهت بود. حلب (از نواحى سوريه) نيز مدتى مركز فقهاى بزرگ بوده است. در دوران صفويه بود كه مركزيت به اصفهان انتقال يافت و در همان زمان حوزه نجف وسيله مقدس اردبيلى و ديگر اكابر احيا شد كه تا امروز ادامه دارد. از شهرهاى ايران تنها شهر قم است كه در قرون اول اسلامى، در همان زمان كه بغداد مركز فقاهت اسلامى بود، وسيله فقهايى نظير على‏بن بابويه و محمدبن قولويه به صورت يك از مراكز فقهى درآمد، همچنانكه در دوره قاجار وسيله ميرزا ابولقاسم قمى صاحب قوانين نيز احيا شد و بار ديگر در سال 1340 هجرى قمرى وسيله مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى احيا شد و اكنون يكى از دو مركز بزرگ فقهى شيعه است.
عليهذا گاهى بغداد، زمانى نجف، دوره اى جبل عامل (لبنان)، برهه اى حلب (سوريه)، مدتى حلّه (عراق)، عهدى اصفهان و دورانهايى قم مركز نشاط فقهى و فقهاى بزرگ بوده است. در طول تاريخ، مخصوصاً بعد از صفويه در شهرهاى ديگر ايران از قبيل مشهد، همدان، شيراز، يزد، كاشان، تبريز، زنجان، قزوين و تون (فردوس فعلى) حوزه‏هاى علميه عظيم و معتبرى بوده است، ولى هيچ يك از شهرهاى ايران به استثناى قم و اصفهان، و در مدت كوتاهى كاشان، مركز فقهى به شمار نمى‏رفته است. بهترين دليل بر نشاط علمى و فقهى اين شهرها، وجود مدارس بسيار و خروشهاى علمى دورانهاى گذشته است.
مجموعه آثار شهيد علامه مطهرى ج 20 آشنايى با علوم اسلامى (فقه)


ادامه مطلب


[ دوشنبه 17 شهریور 1393  ] [ 12:10 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

طبق چه سندی باید فقط بر روی خاک سجده نماییم؟


شیعه معتقد است که در حال نماز باید بر زمین یا آنچه که از آن می‏روید (مشروط به آن که خوردنی یا پوشیدنی نباشد) سجده کرد؛ و سجده بر غیر این دو در حال اختیار صحیح نیست. در حدیثی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده و اهل سنت نیز آن را نقل کرده‏اند، به این مطلب تصریح شده است که سجده باید بر زمین باشد: «و جعلت لی الأرض مسجدا و طهورا»[1] زمین، سجدگاه و مایه پاکیزگی برای من گردیده است.
سیره مسلمانان در عصر رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) سجده بر زمین مسجد بود که از سنگریزه‏ها مفروش شده بود. آنان هنگام گرمی هوا که سجده بر سنگهای داغ مشکل بود، سنگریزه‏ها را به دست می‏گرفتند تا خنک شود و به هنگام نماز بر آن سجده کنند. جابر بن عبد الله انصاری می‏گوید: من نماز ظهر را با پیامبر می‏گزاردم؛ مشتی از سنگریزه در دست گرفته و آنها را دست به دست می‏کردم تا خنک شود و به هنگام نماز بر آن سجده کند.[2]
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به یکی از صحابه، که از خاکمال شدن پیشانی دوری جسته بود، دستور دادند و فرمودند: صورت خود را خاکمال کن.[3] همچنین اگر احیانا برخی از افراد برگوشه عمامه خود سجده می‏کردند، پیامبر آن را از زیر پیشانی آنها می‏کشید.[4]
این احادیث، همگی گواه آن است که در عصر رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم، وظیفه ‏مسلمانان ابتدا سجده بر سنگ و خاک بوده و آنان هرگز بر فرش و لباس و گوشه عمامه سجده نمی‏کردند. ولی بعدها وحی الهی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ابلاغ کرد که بر حصیر و بوریا نیز می‏توان سجده کرد، و روایات بسیاری از سجده پیامبر بر حصیر و بوریا حکایت می‏کند.[5]
امام صادق علیه السلام می‏فرماید: «السجود لا یجوز إلا علی الأرض أو علی ما أنبتت الأرض إلاما أکل أو لبس» سجده تنها باید بر زمین و آنچه می¬رویاند- جز خوردنیها و پوشیدنیها-انجام گیرد.[6]
البته انس بن مالک می گوید در مواقع عذر، گاهی برخی از صحابه بر لباس خود سجده می‏کردند.[7]
بر این اساس، شیعه‏امامیه پیوسته بدین اصل مقید بوده و صرفاً بر زمین و یا روییدنیهای غیر مأکول و غیر ملبوس آن، مانند حصیر و بوریا، سجده می‏کند؛ و اگر اصرار دارد که حتی الإمکان بر خاک و سنگ یا حصیر و مانند آن سجده کند به پاس این ادله است.
در پایان از ذکر نکته‏ای ناگزیریم، و آن اینکه سنگ و خاک «مسجود علیه» است و نه «مسجود له» (بر آن سجده می‏شود؛ به آن سجده نمی‏شود). گاه به غلط تصور می‏شود که شیعه برای سنگ سجده می‏کند! در حالیکه او، بسان همه مسلمانان، تنها برای خدا سجده کرده و به عنوان اظهار خضوع و تذلل در پیشگاه الهی، پیشانی به خاک می‏ساید و در دل می‏گوید: «أین التراب و رب‏الأرباب».
پی نوشتها:
[1]صحیح بخاری، 1/91 کتاب تیمم، حدیث 2.
[2]مسند احمد:3/327، حدیث جابر، سنن بیهقی:1/439.
[3]کنز العمال7/465، شماره حدیث 19810.
[4]سنن بیهقی:1/105.
[5]مسند احمد:6/179،309،331،377،و2/192-198.
[6]وسائل، ج3، باب 1، از ابواب «ما یسجد علیه» حدیث یکم، ص591.
[7]صحیح بخاری:1/101 صحیح مسلم:1/109.
به نقل از کتاب منشور عقائد امامیه آیت الله جعفر سبحانی ص271،با اندکی تصرف.


ادامه مطلب


[ دوشنبه 17 شهریور 1393  ] [ 12:09 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]