ابوذر كه بود؟
هرچند برخي از مورخين مغرض و متعصب مطالبي را پيرامون سابقه دزد و راهزن بودن جناب ابوذر پيش از اسلام مطرح كرده اند، اما به خوبي دروغگو بودن و جعل اين مطلب در كلامشان وجود دارد چراكه بدون هيچ مدرك و سندي اين ادعاي باطل را سر داده اند كه البته دليل آن هم واضح است چون اين مورخان، سابقه بسيار بد خلفاي خود و طرفداران آن را ديده اند براي اينكه اين لكه ننگ را از دامن آنها كم رنگ كنند رو به تخريب اصحاب پاك رسول خدا صلي الله عليه و آله آوردند و در اين راه حتي به اميرالمومنين عليه السلام و سلمان و ابوذر و ... هم رحم نكرده و با بي شرمي هر چه تمام هر آنچه لايق خودشان بوده است را به اين بزرگواران نسبت داده اند.
به هر حال جهت آگاهي شما به اختصار مطالبي را پيرامون جناب ابوذر (ره )با استناد به منابع و اسناد تاريخي متواتر خدمتتان نقل مي شود:
ابوذر پيش از اسلام و در جاهليّت شبانى مىكرد( الكافى، ج8، ص297(. او از سه سال پيش از پذيرش اسلام، خداى يگانه را مىپرستيد و نماز مىگزارد و از بتها دورى مىجست.( الكافى، ج8، ص168؛ صحيح مسلم، ج8، ص360) بنابر روايتي وي در زمان جاهليت هم لا اله الا الله مي گفت، روزي مردي از اهالي مكه بر وي گذشت و به او خبر داد كه مردي در مكه مانند او لا اله الا الله مي گويد و گمان مي كند پيامبر است.( الطبقات، ج 4، ص 164؛ الغدير، ج 8، ص 308) ابوذر، از نخستين اسلامآورندگان است. به نقل از خود او، پنجمين فردى بود كه اسلام آورد.( الطبقات، ج4، ص169) اما برخي احتمال چهارمين مسلمان را نيز به وي داده اند (يعقوبي، ج 2، ص 23؛ الطبقات، ج 4، ص 166؛ الكامل، ج 2، ص 59) ابوذر، نخستين كسى بود كه پيامبر را به تحيّت اسلامى سلام گفت (الاستيعاب، ج 4، ص 217)وى پس از پذيرش اسلام، از طرف حضرت به اخفاى دين و بازگشت به ديار خويش تا هنگام رسيدنِ فرمانِ هجرت، مأمور شد؛ امّا شوق او به اسلام و پيامبر، وى را به اظهار عقيده در ميان مشركان(الطبقات، ج4، ص170) و اعتراض آنان كشاند؛ از اينرو مشكلاتى را متحمّل شد اوسپس به ديار خويش رفت و پس از جنگ اُحُد (يا خندق ) به مدينه آمد و تا پايان حيات پيامبر(صلى الله عليه وآله)با حضرت بود(الطبقات، ج 4، ص 168 و ج 3، ص896)
ادامه مطلب
مقداد بن اسود
مقداد فرزند «اسود بن عمرو بن ثعلبه كندي بهرائي» معروف به مقداد بن اسود و مقداد كندي است. مقداد از پيشگامان در اسلام و از اصحاب جليل القدر رسول خدا صلي الله عليه و آله بود. وي از مهاجرين به حبشه است كه به مكه بازگشت ولي نتوانست با پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به مدينه هجرت نمايد و بعدها با عبيده بن حارث كه به نمايندگي پيامبر صلي الله عليه و آله به مكه آمد و با مشركان ملاقات داشت، توانست با او به مدينه مهاجرت نمايد. (اسد الغابه, ج 4, ص 409؛ الغدير, ج 9, ص 116) وي در جنگهاي بدر و احد و ساير غزوههاي اسلام شركت كرد و در ديانت و ايمان بسيار محكم و ثابت قدم بود. ابن مسعود نقل ميكند: نخستين مسلماناني كه اسلام خود را اظهار كردند، هفت نفر بودند كه مقداد بن اسود، عمّار و بلال از جمله آنان هستند.(همان ص 410؛ مستدرك حاكم, ج 3, ص 393)
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله در مدينه ميان او و جبّار بن صخر عقد برادري بست و ضباعه دختر زبير بن عبدالمطلب (دختر عموي خود را) به ازدواج او در آورد.
او پسر و دختري به نام عبداللَّه و كريمه به دنيا آورد، عبداللَّه در جنگ جمل...
به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب
بلال حبشي کیست؟
«بلال» فرزند «رباح» و «حمامه» به جرم يكتاپرستي شكنجه هاي مرگبار امية بنخلف را تا عمق جان احساس ميكرد(1)
روزي كه رايحه روحپرور خداباوري و يكتاپرستي با آزادي از سوي رسول خدا(ص) به ژرفاي وجود او وزيد، شوقي شگفتآور سيماي سياه و سيرت سپيد بلال را فرا گرفت، ناگاه رو به پيامبر(ص) نمود و با ارادتي بسيار با زبان حبشي اين شعر را سرود:
«اَرَه بَرَهْ كَنْكَرَهْ كِرا كِري مِنْدَرَهْ»؛)2)
آن هنگام كه در ديار ما بهترين صفات پسنديده را جويا شوند ما تو را شاهد گفتار خود ميآوريم!!
عظمت مقام و ابهت كلام او موجب گرديد كه منصب اذانگويي به او واگذار شود(3)، به گونهاي كه ناتواني او در اداي «شين» موجب بخشودگي وي و ادامه اين مسؤوليت تنها از سوي او گردد(4)، شخصيت برجسته بلال به گونهاي بود كه با فتح مكه به دستور رسول خدا(ص) بر بام كعبه، نداي توحيد سرداد و چون برخي او را نكوهش كردند، فرشته وحي بر رسول خدا(ص) فرود آمد تا معيار برتري از سرسپردن «قبيله» به دلسپردن به «قبله» و ميزان تقوا و پرهيزگاري استوار شود(5).
و در پي آن جبرئيل امين با نزول خود نخست سخن اَشرافِ خودخواه را مردود شمرد كه با اين خبرشادي وجود بلال را فرا گرفت،)6) روح او اطمينان و آرامش يافت و آنقدر به پيامبر(ص) نزديك شد كه زانوانش در كنار پاهاي آن حضرت ديده ميشد. سپس خداوند رسول خود را دعوت به بردباري و همراهيِ افزونتر با موحّدان پابرهنه و شيفتگان الهي نمود كه:
«و اصبر نفسك مع الذّين يَدْعُونَ رَبَّهم بِالْغَداةِ و الْعَشي يُريدُونَ وَجْهَهُ و لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الحياة الدنيا ...»؛(7)
(اي رسول ما!) با كساني كه پروردگارشان را صبح و شام ميخوانند (و) خشنودي او را ميخواهند، شكيبايي پيشه كن و دو ديدهات را از آنان برمگير. مبادا زيور زندگي دنيا را بخواهي (و از آنان غافل شوي ...)...به ادامه مطلب بروید...
ادامه مطلب
جانشين حضرت آدم(عليه السلام)
زمانى كه پايان عمر حضرت آدم(عليه السلام) نزديك شد خداوند وحى كرد كه ميراث نبوّت را به شيث بسپارد و امر كرد كه از برادرش كتمان كند، تا او هم مانند هابيل كشته نشود.
حضرت آدم(عليه السلام) به شيث فرمود: فرزندم! جبرئيل يا هر فرشته اى را كه ديدى، از حال من با خبر كن و از او بخواه كه پيش از مردن، ميوه اى از بهشت برايم بياورد. شيث خارج شد و به گروهى از فرشته ها رسيد و حال آدم(عليه السلام) را براى آنان بازگفت. جبرئيل فرمود: ما را نزد پدرت ببر تا بر او نماز بخوانيم.[1] وقتى نزد آدم آمدند او وفات كرده بود. شيث با كمك جبرئيل حضرت آدم(عليه السلام) را غسل داد؛ سپس جبرئيل به شيث گفت: جلو بايست و بر پدرت نماز بخوان! شيث جلو ايستاد و فرشته ها پشت سر او بر حضرت آدم نماز خواندند.
حضرت آدم به شيث خبر داده بود كه از نسل او پيامبرى به نام نوح مبعوث مى شود و مردم را به خداپرستى دعوت مى كند، ولى مردم نمى پذيرند و همه غرق مى شوند.
بين آدم و نوح 10 نسل فاصله بوده است.
نكات آموزنده
1. انسان از آغاز خلقت با خطر مكرو فريب مواجه بوده است، و در اين مورد بين زن و مرد فرقى وجود ندارد.
2. غالباً افراد مكار به صورت زيبا و جالب، جلوه مى كنند.
3. حسد يكى از رفتارهاى ناپسند است، و در گناهان ديگر نقش اساسى دارد.
4. پس از هر گناه، بهترين عمل، توبه است. در غير اين صورت اشتباهات يكى پس از ديگرى ظهور مى كنند.
پی نوشتها:
[1]. همان، ص228.
منبع: سرگذشت ها و عبرت ها در آيينه ى وحى، سيد مرتضى قافله باشى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1383).
ادامه مطلب
چرا قابيل برادرش هابيل را كشت؟ در ابتداي خلقت كه جنگ و خشونت وجود نداشت؟
ماجراى فرزندان آدم«عليه السلام» كه يكى راه سعادت را برگزيد و ديگرى در ورطه بدبختى گام نهاد، بر همين اساس بود. كه هر دو، عقل و غريزه وشهوت داشتند؛ امّا يكى از آنان توانست بر شهوت و غضب خويش غالب آيد و سعادتمند شود؛ ولى ديگرى در اين نبرد با انتخاب نادرست خود، شكست را بر پيروزى واقعى ترجيح دادو به آن سرنوشت دچار گرديد.
دربارة اين قصه در آيات 27 تا 32 سوره مائده مطالبي بيان شده است. از روايات امامان معصوم: نيز استفاده ميشود كه علت قرباني كردن فرزندان حضرت آدم و سبب قتل "هابيل"، مسئله وصايت و جانشيني حضرت آدمغ بود; چون قابيل ديد پدرش حضرت آدم برادرش هابيل را به اين منصب مفتخر ساخت، به وي حسادت برد تا آن جا كه در صدد قتل او برآمد. در روايتي از امام صادقدر اينباره چنين ميخوانيم:
بقیه در ادامه مطلب بخوانید...
ادامه مطلب
گريه حضرت يعقوب(ع)
همه علت های مختلف ابتلای حضرت یعقوب –ع – به فراق فرزندش به درستی برای ما روشن نیست ولی در برخی روایات به بعضی از آنها اشاره شده است که خلاصه آن چنین است :
حضرت سجاد –ع- در روایتی در این باره می فرماید : حصرت یعقوب –ع – هر روز گوسفندی ذبح می کرد و قسمتی از آن را صدقه می داد. شب جمعه ای که او و خانوده اش مشغول افطار بودند سائل مومن و غریبی که مسافرو نیز روزه دار بود به در خانه یعقوب –ع آمد و درخواست غذا کرد و چند نوبت درخواستش را تکرار کرد . یعقوب و خانواده اش صدای او را شنیدند ولی چون او را نشناختند به او اعتماد نکردند و به او غذا ندادند . آن گدا نا امید بر گشت و شب را گرسنه به سر برد و از یعقوب به نزد خداوند شکایت نمود و گریه ها نمود . روز بعد نیز روزه گرفت و صبر کرد و حمد خدا را به جا آورد . آن شب یعقوب –ع- و اهل بیتش سیر خوابیدند چون صبح شد مقداری از غذای آنها باقی مانده بود .
خداوند به یعقوب وحی کرد که بنده ما را از در خانه ات راندی و غضب ما را به سوی خود کشاندی و مستحق تادیب شدی . به خاطر این عمل نا پسند به حسابت خواهم رسید .
آیا به بنده من ذمیال رحم نکردی که به اندکی از مال دنیا قانع بود و همواره به عبادت مشغول بود ؟
مگر نمی دانی عقوبت من به دوستان من زودتر می رسد و این از لطف و احسان من است نسبت به دوستانم . به عزتم قسم تو و فرزندانت را هدف تیرهای بلا قرار خواهم داد .مهیای بلا باشید ، راضی به قضای من بوده و در مصیبت ها صیر و استقامت داشته باشید . از اینجا بود که ماجرای اختلاف برای پسران –یعقوب- و گرفتاری های او به فراق یوسف –ع پیش آمد .
(تفسیر برهان ، ج 2 ، ص 246 ) به نقل از قصه های قرآن ، محمد محمدی اشتهاردی ، ص 208 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 1/100116397)
ادامه مطلب
اهل سنت چه تصوري در مورد شيعه دارند؟
1. پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: اسلام اين است كه به يگانگي خدا و رسالت من، شهادت دهيد.
2. در جاي ديگر نقل شده است كه پيامبر اسلام فرمود: «اهل لا اله الا الله» را اذيت نكنيد.[1]
اما با وجود همه اين روايات، اهل سنت درباره شيعه كه اصول و فروع دين را قبول دارند به چند دسته تقسيم مي شوند:
اول وهابيون: به نظر وهابي ها شيعه مشرك است و قتلش واجب، و كشور شيعه، كشور دشمن است؛ وهابي ها مي گويند چون خداوند در قرآن كريم فرموده است «همانا خداوند شرك را نمي بخشد.»[2] پس شيعيان بايد به قتل برسند و نمي توانند مثل پيروان ساير اديان (يهود و مسيح) در امنيت زندگي كنند. آنان توسل شيعه به پيامبر اسلام، زيارت رفتن، نذر كردن چيزي براي گرفتن حاجت و... را دليل مشرك بودن شيعيان مي دانند.[3]
در حالي كه روايات فراواني بر فضيلت توسل، زيارت، نذر و... در كتاب هاي اهل سنت نقل شده است:
1. بيهقي از علماي سني مي گويد: عبدالله بن عمر از پيامبر اسلام نقل كرد كه فرمودند: هر كس قبر مرا زيارت كند، شفاعت من بر او واجب است.[4]
2. در كتاب صحيح مسلم كه يكي از معتبرترين كتاب هاي حديثي نزد اهل سنت است رواياتي آمده كه پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ ، مردم را امر مي كند به زيارت اهل قبرستان، چرا كه زيارت، مرگ را به ياد مي آورد.[5]
از سوي ديگر علماي اهل سنت در فضيلت زيارت، توسل، نذر و... كتاب هاي مستقلي نوشته اند مانند:
1. شفاء السقام في زيارة خير الانام نوشته امام قاضي القضاة تقي الدين كه در سال 1318 هـ ق در مصر به كمك شيخ محمد بخيت، رئيس عالي محكمه شرعي چاپ گرديده است، البته دراين كتاب غير از زيارت، به توسل، نذر كردن، شفاعت و... كه مورد انكار وهابيت است اشاره شده است، از اسم اين كتاب چنين بر مي آيد كه با رفتن به زيارت مريض شفا مي يابد.
2. التوسل بالنبي و جهلة الوهابين نوشته ابي حامد مزروق، چاپ تركيه، دارالشفقه، 1976 م.
افزون بر اين مطالب خود اهل سنت، قبر احمد بن حنبل رئيس حنبليه را زيارت گاه درست كرده اند و با توسل به او از خدا حاجت مي خواهند و به قبرهاي اصحاب پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ هم متوسل مي شوند.[6] و نيز در مناطق مختلف زيارتگاه هاي بي شماري دارند.
دوم: علماي متعصب و جهال از عوام: از زمان معاويه بن ابي سفيان اين نگرش در بين مردم و علماي درباري رواج داده شد كه هر كس فضيلتي از علي بن ابي طالب و شيعه بگويد بايد كشته شود.[7]
اين عده مي دانستند كه اگر فضايل علي ابن ابيطالب گفته شود، مردم به تشيع گرايش پيدا مي كنند، و لذا براي جلوگيري ازين گرايش و دسترسي به اهداف شوم شان شيعه را اهل بدعت، گمراه، مشرك و كافر معرفي مي گردند، و براي همين است كه مفتي دربار عثماني فتوي داده و مي گويد را فضي (شيعه) مشرك است، دولت تركيه بايد آنها را بكشد و زن و بچه آنها را به اسارت گيرد و اموالشان را تصاحب كند، بر اثر همين تحريكات، شيبك خان سني متعصب از سال 913 هجري به ايران حمله مي كند و سلطان سليم خان عثماني، حاكم دولت تركيه عثماني در سال 965 يا 966 هـ ق دستور قتل عالم بزرگ شيعه، شهيدثاني را صادر مي كند و قاضي او، شهيد ثاني را فقط به اتهام اينكه شيعه است اهل بدعت و واجب القتل معرفي مي كند.[8]
سوم: علماي با انصاف و برخي از عوام آگاه:
عالماني كه اهل انصاف هستند مي گويند همچنانچه اهل سنت چهار مذهب دارند و به هر كدام عمل كنند، عبادات و اعمالشان مجزي است، شيعه را هم مذهب پنجم مي دانند كه هر كس بر طبق فقه شيعه عبادت كند اهل بهشت است چنانچه شيخ محمود شلتوت رئيس دانشگاه الازهر مصر (كه در واقع حوزه علميه اهل سنت است) صريحا چنين فتوي داده است.
شيخ طنطاوي ديگر عالم سني و مفتي اهل سنت به عظمت اهل بيت اقرار مي كند و مي گويد:
اي اهل بيت پيامبر، محبت شما را خداوند در قرآن واجب دانسته و اين عظمت براي شما كافي است كه هر كس به شما در نماز صلوات نفرستد، نمازش قبول نيست.[9]
البته اين به آن معنا نيست كه اهل سنت، ائمه اطهار را جانشين بر حق پيامبر مي دانند و دست از اعتقادات خود برداشته و شيعه شده اند، بلكه مانند عالمان خود، ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ را مفسر دين و هدايت گر امت اسلامي مي دانند.
شيخ محمد انطاكي ديگر عالم سني مي گويد دلايلي وجود دارد كه ما، شيعه را به عنوان يك مذهب اسلامي اعلام كنيم مانند:
الف: با دلايل قطعي و روشن تر از خورشيد، ثابت است كه مذهب شيعه، مذهبي است كه ائمه اطهار از جدشان پيامبر اسلام، آن را گرفته اند كه آن حضرت از جبرئيل، و او از خداوند تعالي گرفته است.
ب: وحي در خانه اهل بيت نازل شده و اهل خانه بهتر از ديگران مي دانند كه در خانه چه خبر است.
ج: آيات فراواني در قرآن كريم وجود دارد كه حقانيت شيعه را ثابت مي كند مانند:
يك: آيه ولايت: مائده/ 55: ولي و سرپرست شما، تنها خدا و رسول او و آن مومناني هستند كه نماز بپا داشته و به فقيران در حال ركوع زكات مي دهند.
در مورد اين آيه 24 حديث از سني ها و 19 حديث از شيعه نقل شده كه مراد از مؤمن زكات دهنده، اميرالمؤمنين است.
دو: آيه تطهير: احزاب/33: «خدا چنين مي خواهد كه رجس را از شما خانواده نبوت و شما را از هر عيب پاك و منزه گرداند.» سيوطي با 20 روايت و ابن جرير طبري با 19 روايت و ديگر سنيان، گفته اند مراد پنج تن آل عباست.[10]
در جاي ديگر، اين عالم سني مي گويد: اگر به آيات قرآن و احاديث پيامبر نگاه كنيم حقانيت خلافت بلافصل علي بن ابي طالب ثابت است، به شرطي كه علماي اهل سنت انصاف داشته باشند. از سوي ديگر پيامبر فرموده است بعد از من شما به 73 فرقه تقسيم مي شويد، فقط يكي حق است و آن فرقه نجات يابنده طبق روايات ما اهل سنت، فقط شيعه 12 امامي هستند.
فرقه نجات يابنده طبق قرآن و روايات ما اهل سنت، آنهايي هستند كه اهل بيت پيامبر اسلام را امام مي دانند، به عصمت آنها اعتقاد دارند، تولي و تبري را جزء فروع دين مي دانند.
اين عالم سني مي گويد آيا انصاف است كه اين فرقه را مشرك، مرتد، گمراه، مهدور الدم بدانيم؟! در حالي كه دلايل و روايات زياد داريم كه ما سني ها نقل مي كنيم مانند: ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ عروة الوثقي، صراط مستقيم، راهنماي مردم، و راه هدايت مردم به سوي خدا و... هستند.[11]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. سبحاني، جعفر؛ آئين وهابيت.
2. فرقه وهابي و پاسخ به شبهات آنها. علي دواني.
[1] . نيشابوري، مسلم صحيح مسلم، بيروت، دارالفكر، بي تا، كتاب الايمان، ج 1، ص 73، حديث 21.
و: بخاري؛ صحيح بخاري، دمشق و بيروت، دار ابن كثير و اليمامه، چاپ پنجم، 1414 هـ ق، كتاب الايمان، ج1، ص29، حديث53.
[2] . نساء/48.
[3] . ر.ك: نجلي حنبلي، سليمان؛ فصل الخطاب من كتاب الله و حديث الرسول و كلام العلماء في مذهب ابن عبدالوهاب، بي جا، بي نا، بي تا، ص 27.
[4] . بيهقي، احمد؛ السنن الكبري، بيروت، دارالفكر، بي تا، ج5، ص245، و ر.ك: كشف الارتياب، ص 363.
[5] . صحيح مسلم، ج 2، ص 673، باب 35، حديث 105.
[6] . كوراني، علي، العقائد الاسلاميه، بي جا، مركز المصطفي للدراسات الاسلاميه، چاپ اول، بي تا، ج4، ص 283.
[7] . احمد حسين يعقوب، مساحة الحوار، بيروت، مركز الغدير للدراسات الاسلاميه، چاپ اول، 1418 هـ ق، ص428.
[8] . ر.ك: ابي عاصم ضحاك، عمرو، كتاب السنه، بيروت، مكتب الاسلامي، چاپ سوم، 1413 هـ ق، ص462.
و فتح الدين حنفي، علي محمد، فلك النجاة في الامامه و الصلاة، بي جا، مؤسسة دارالاسلام، چاپ سوم، 1418 هـ ق، ص244.
و حياة الشهيد الثاني، مركز المصطفي للدراسات الاسلاميه، ص 132، و ر.ك: گلشن ابرار، ج 1، ص 172.
و جعفريان، رسول، صفويه از ظهور تا زوال، تهران، مؤسسه فرهنگ دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، 1378 هـ ش، ص44.
[9] . عاملي؛ الانتصار، بيروت، دارالسيره، چاپ اول، 1422هـ ق، ج1، ص223 و 234.
[10] . ر.ك: مرعي انطاكي، محمد؛ لماذا اخترتُ مذهب اهل بيت، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، چاپ اول، 1417 هـ ق، ص43.
و .رك: كثيري، محمد؛ السلفية بين اهل السنة و الامامة، بيروت، غدير، چاپ اول، 1418 هـ ق، ج1، ص383.
و ر.ك: سيوطي، جلال الدين، الدر المنثور، بيروت، دارالمعرفه، چاپ اول، 1365، ج5، ص198 (ذيل آيه).
و ر.ك: طبري، محمد بن جرير، جامع البيان، بيروت،دارالفكر، 1415 هـ ق، ج22، ص9، (ذيل آيه).
[11] . لماذا اخترتُ مذهب اهل بيت، ص 43.
و حاكم نيشابوري، عبدالله، المستدرك علي الصحيحين، بيروت، دارالمعرفه، بي تا، ج10، ص128.
و ابن داود، سنن ابن داود، ج 4، ص 198، و ر.ك: بلخي قندوزي، سليمان؛ ينابيع الموده، بي جا، دارالاسوه، ج1، ص259.
و ابن ماجه، محمد؛ سنن ابن ماجه، بيروت، دارالفكر، بي تا، ج2، ص 1321، باب افتراق الاسم.
( اندیشه قم )
ادامه مطلب
مذهب شیعه چرا مذهب جعفری نامیده شد؟
هیچ تاکنون به این نکته اندیشیدهاید که چرا ما شیعیان راپیروان مذهب جعفری میخوانند؟ در میان امامان دوازدگانه شیعهچرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟ با توجه به این کهامام جعفر صادق(علیه السلام) ششمین امام شیعه هستند مگر پیش از ایشانوضعیتشیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب شیعه علوی یاحسنی یا حسینی یا سجادی و یا باقری نامیده نشده است؟ آنچه درپی میآید توضیحی استبر راز این نام گذاری.
عرصه تئوریها و دیدگاههای علمی و فرهنگی در میان دانشمندان وفرهیختگان همواره عرصه ابقای بهترین اندیشهها بوده است. هرنظریهای آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود که محتواییبهتر از آن را به بشریت هدیه کرده باشد و الا مورد استقبال قرارنخواهد گرفت. مکتبهای فکری بزرگ نیز همواره باید دارای چنینویژگی باشند تا بتوانند در دل بشر جایی باز کنند. نگاهی بهدستاورد مکتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه جاهلی عرب بداندلبسته بود و مبنای رفتار فردی و اجتماعی خود قرار داده بودمیتواند راز موفقیت اسلام را در برابر اندیشههای جاهلانه نشاندهد. پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در دعوت خود ضمن پذیرش سنتهای پسندیده انسانیدر میان اعراب آنگاه که به نفی ضد ارزشها میپرداخت طرحهایجایگزین نیز ارائه میکرد تا مخاطبان او احساس خلاء نکنند.
شاید راز بسیاری از شکستهای فردی و اجتماعی مصلحان در طولتاریخ همین بوده که طرح جایگزین نداشتهاند به همین نمونه تاریخمعاصر ایران توجه کنید. حضور روحانیت در مشروطیت و انقلاب اسلامیو این که چرا روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور داشتهباشد اما انقلاب اسلامی به رهبری امام موفق به براندازی یک نظامشد؟
شاید مهمترین نکته در همین طرح جایگزین بوده است. امامخمینی(ره) طرح جایگزین سلطنت را داشت اما روحانیت در مشروطیتبه ابعاد این موضوع آن چنان که بایسته است نیاندیشیده بود واین سرانجام هرحرکتسیاسی و فکری است که فقط طرح براندازیداشته باشد و نه طرح جایگزین!
امام جعفرصادق(علیه السلام) در مسیرتکاملی حرکتشیعه گام دوم را برداشتهبودند. یعنی پس از آنکه مردم بر اثر مجاهدتهای امامان پیشین بهناصحیح بودن مذهب رسمی و دیگر اندیشههای منبعث از آن و نیزحرکتهای سیاسی مبتنی برآن در سالهای گذشته پی بردند آمادهبودند تا طرح جایگزین مکتب اهلبیت را دریافت کنند و امامصادق(علیه السلام) همان بزرگواری است که با توجه به یک موقعیت استثناییتاریخی طرح جایگزین شیعه را به هنگام ارائه کرد و امامان دیگربه شرح و بسط بعضی از ابعاد آن پرداختند.
دوره امامتحضرت که از سال 114 هجری آغاز شده تا سال 148 هجریادامه یافت. (1) یکی از شرایط بحرانی تاریخی در اسلام بود زیراکه بنیان حکومتی یکصدساله فرو ریخته بود و بنیان حکومتپانصدسالهای پیریزی میشد و همت اصلی سران حکومت تازه، کوبیدنمخالفان بود. مثلا توجه کنید که از سال 132 که رسما حکومتعباسیان آغاز شد تا سال137 هجری سردمداران آن از هیبت و عظمتیکی از بزرگترین سرداران خود یعنی ابومسلم خراسانی هراس داشتندو تا او را با حیله و فریب نکشتند (2) احساس آرامش نکردند وامام صادق(علیه السلام) با توجه به این فضا، پایههای فکری نظام تشیع یاطرح جایگزین را بنانهاد.
سالها پیش از امامتحضرت صادق(علیه السلام) تقریبا یکصدو سیزده سال پیش،جد ایشان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) در روزی گرم و سوزان و به هنگام بازگشتاز آخرین حجخود در غدیر خم جانشینی خویش را به فرمان خدای بهامام علی(علیه السلام) واگذار کرد و بر اساس منابع شیعی و بعضی از منابعاهل سنت از مردم دراین باره بیعت گرفت. (3) اما صلاحدید پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) به دلایلی مورد پذیرش بعضی از صحابهقرار نگرفت و با رحلتحضرت، خلافت در سقیفه بنیساعدهمسیری تازه یافت. چندتن از صحابیان مهاجر در برابر انصار کهخود دچار دو دستگی شده بودند با استناد به حق خویشاوندی باپیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) خلافت را حق خود دانستند (4) نه حق انصار. و با آن کهامام علی(علیه السلام) خویشاوندی روشنتری با پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) داشتبه این بهانهکه عرب نمی تواند امتیازات بیش از اندازهای را برای بنیهاشمبپذیرد و قبلا نبوت به بنیهاشم رسیده بود و اینک خلافتباید بهدیگر تیرههای قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند. (5)
از پس این تدبیر، مسیر قدرت سیاسی درامت اسلامی دگرگون شد و بهتدریج هرچه بر سالها افزوده میشد این دگر گونی نیز بیشتر خودرانشان میداد به گونهای که در سال 35 قمری که اندکی ازانحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامی به چشم خویش بعضیاز آن را میدید شورشی رخ داد که خلیفه سوم در طی آن کشتهشد. (6)
به گواهی جنگهای سه گانهای که امام علی(علیه السلام) با ناکثین، قاسطین ومارقین انجام داد (7) ، میتوان پذیرفت که جامعه اسلامی دچاربحرانی عمیق شده بود; بحرانی که در تبدیل خلافتبه ملوکیتخودرانشان داد و خاندان بنیامیه که بیش از این در میان مسلمانانجایگاهی نداشتند و طلقای(آزادشدگان) پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در فتح مکهبودند، (8) با موقعیتسنجی سیاسی به اقتدار رسیدند و حکومتی 90ساله را بنیان نهادند. سیاست عربگرایی امویان موجب شد تامخالفتهایی با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحلیلگران یکی ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست میدانند. (9)
امویان با توجه به سابقه ناشایستخود در میان امت اسلامیجدیترین رقیب خویش را بنیهاشم و علویان میدانستند و برایبیمقدار نشان دادن رقیب به هر حربهای متوسل میشدند. از جمله بهساختن احادیث و روایاتی دستیازیدند تا حسن سابقه بنیهاشم وعلویان را که بویژه در سایه فداکاریهای حضرت علی(علیه السلام) به اعتباریفوق تصور دستیافته بودند بیالایند.
جاعلان حدیث نخستبه جعل روایاتی در مذمتحضرت علی(ع)پرداختند. (10) و در مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امامعلی(علیه السلام) هر آنچه نیکی و سجایای اخلاقی بود به رقیبان آن حضرتنسبت دادند و در برابر هر فضیلتی که برای امام وجود داشتاحادیثی را درباره فضیلتی مشابه برای رقیبان نیز جعل کردند (11) تا آنچه امام علی(علیه السلام) بدانها ممتاز بود عادی جلوه کند و درنهایت همانند یکی از اصحاب پیامبر(علیه السلام) تلقی شود نه بالاتر و درمقام خلافت هم خلیفهای چونان دیگران معرفی شود که حتی بهسیاستهای زیرکانه روزگار نیز که عبارت از حیله و مکر و فریبباشد آگاه نیست. (12)
امویان به این نیز اکتفا نکردند و فرمان سب امام علی(علیه السلام) را برمنابر و در خطبهها و پس از هر نماز اعلام کردند (13) که تا پایانحکومت آنها به جز مقطع کوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز (14) (99 تا101 هجری) باقی بود.
شایان توجه است که پرداختن به موضوعاتی چون ایمان ابوطالب، پدرحضرت علی(علیه السلام) در هنگام مرگ که همواره یکی از نقاط اختلاف میانشیعه و سنی بوده است و طرفین در این باره کتابهایینوشتهاند. (15) باتوجه به کفر ابوسفیان که تا حمله مسلمانان بهمکه و ایمان اجباری او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او باهمین انگیزه بود و به گفته یکی از محققان، اگر ابوطالب، پدرحضرت علی(علیه السلام) نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمیگرفت. (16) علاوهبراین در عرصه اجتماعی بسیاری از صلحاجباری امام حسن(علیه السلام) (18) علویان را ظاهرا از صحنه سیاسی جامعهحذف کرد. هرچند امام بازیرکی موادی را در صلحنامه گنجانده بودکه فقط از آن طریق میشد ماهیتبسیار متظاهر معاویه را به جامعهنشان دهد. موادی چون عدم اذیت و آزار شیعیان علی و عدم تعیینجانشین از سوی معاویه دوماده مهم این قطعنامه بودند که با زیرپاگذاشته شدن از سوی معاویه چهره واقعی او را نشان دادند.
هنگامی که حجربن عدی یکی از شیعیان امام علی(علیه السلام) توسط مامورانمعاویه به شهادت رسید موجی از مخالفتبا سیاستهای معاویه بهوجود آمد که از آن میان میتوان پاسخ تند امام حسین(علیه السلام) به نامهمعاویه اشاره کرد. (19)
همچنین انتصاب یزید به جانشینی نیز پیامدهای جدی به همراه داشتو معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید وانستبیعتبرای یزیدبگیرد. (20) باوجود شخصیتهای مطرحی چون امام حسین(علیه السلام) در میانامت اسلامی معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیبکرد. (21)
تا این زمان که سال 60 هجری بود به نظر میرسید اندیشه امامتشیعی در محاق قرار گرفته بود اینک امام حسین(علیه السلام) در شرایطیمتفاوت قرار داشت که از یک سو همراه پیروزیهای مسلمانان درخارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلی آن بود (22) و از سویدیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعی مورد قبولینداشت و بسیاری از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانتنمیپذیرفتند. کسی چون ابوایوب انصاری که خود را موظف به شرکتدرهمه نبردهای مسلمانان با کفار میدانستیکبار با شنیدن امارتو فرماندهی یزید از شرکت در نبرد سرباز زده بود. (23)
امام حسین(علیه السلام) با درک صحیح این موقعیت در شرایطی که به نظرمیرسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هروسیلهای از جمله دین برای نشان دادن مشروعیتخود سودی بردندامام با مشروعیت ذاتی خود به عنوان نواده بنیان گذار دین اسلاممیتوانست رویاروی مشروعیتخود ساخته امویان بایستد و با سخن ونهضتخود به اصلاح امتبپرازد. همان که هدف امام(علیه السلام) بود. (24)
ایشان میتوانست نسب خویش به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را به مردم یادآور سازدو بدان استناد جوید چنان که در هنگام رخواستبیعتیزید فرمود:
«مثلی لایبایع مثله» همچو منی (با این شرافت نسبی) با چوناویی بیعت نخواهد کرد. (25)
مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین(علیه السلام) ازبین بردن باقیمانده آبروی اجتماعی و جایگاه دینی امویان درمیان مردم بود.
امام نشان داد که امویان چگونه پسر دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را که آنهمه حدیث از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) در فضیلت او رسیده بود به قتلرسانند. (26)
امام نهی بزرگ را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا کردکه چگونه به تنها چیزی که نمیاندیشند دین الهی است. و حاضرنداحکام مسلم اسلامی را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرحرفتاری که سپاهیان اموی با خاندان امام حسین(علیه السلام) کردند این مهمرا به نمایش گذاشت. (27) و این چهره پنهان شده در سرکوب خونین وهتک حرمت از مردم فضاحتبا تخریب خانه خدا تکمیل گردید. (29) تاثیر قیام امامحسین(علیه السلام) بدون تردید آن قدر سریع بود که با مرگ زودهنگام یزیددر سال 64 هجری پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حکومت کرد ودرخطبهای اعلام نمود که پدر و جد او غاصب خلافتبودند و خوداستعفا کرد. (30) اما این تازه آغاز کار بود. جامعه اسلامی به تدریج متوجه ظلم وستم بنیامیه میشد و شورشها دوباره به راه افتادند. شورشهایتوابین در سال 6665 هجری به خونخواهی امام حسین(علیه السلام) (31) ،مختار ثقفی در67 هجری و پیروزی او و قصاص قاتلان امام حسین(ع)و یارانش (32) و نیز شورشهای دوباند خوارج در نقاط گوناگون جهاناسلام معادله (33) را به نفع بنیهاشم تغییر داد.
درواپسین سال نخستین سده اسلامی خلیفه نجیب اموی عمربنعبدالعزیز برای نخستین بار دستور داد تا سب امام علی(ع)برمنابر و در خطبهها حذف شود و فدک دوباره به بنیهاشم و علویانبازگردانده شود. (34)
اما به نظر میرسید نهالی که امام حسین(علیه السلام) با خون خود آبیاریکرده بود اینک به ثمر نشسته و زمان بهره برداری از آن فرامیرسید.
اینک به اختصار وضعیتبنیهاشم را پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) پیمیگیریم:
نخستین جرقههای اختلاف در میان بنیهاشم احتمالا پس از شهادت امامحسین(علیه السلام) رخ داد. آن هنگام که گروهی مشهور به کیسانیه معتقد بهامامت محمدحنفیه شدند که از نظر سنی از امام سجاد(علیه السلام) بزرگتربود و به عنوان عالمی علوی مورد احترام مردم (35) مختار در شورشخود معتقد بود که به اجازه او قیام کرده است. محمد (36) حنفیهدر سال 81 هجریدرگذشت. (37) و گروهی به سراغ پسرش ابوهاشم رفتندو امامت او را معتقد شدند که تا سال99 هجری زنده بود و در اینسال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلی بعدی توسط بنیعباس ابوهاشمکه فرزندی نداشت امامت را به محمدبن علیبن عبدالله بن عباسواگذار کرد. (38) و امامت این گونه از علویان به عباسیان منتقلشد.
همزمان با گسترش دعوت عباسیان که شعار خود را «الرضاء من آلمحمد» قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشای نام واقعیامام و رهبر پرهیز میکردند. (39) واژه آل محمد که عنوان ویژهتیره علوی بود به کار عباسیان آمد. تقسیم بندی ابراهیم امام ازوضعیتشهرها نشان از آمادگی ایرانیان برای قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهلبیت علیهم السلام (40) یک حرکت موازی از سوی بنیعباس مردم را فریفته بود چنان که بعضیاز بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال که به این فریب پیبرده بود به جرم هواداری از خلافت علویان اعلام شد. (41)
شاید یکی از علل واقعی مخالفت امام صادق(علیه السلام) با قیام زید بن علیبن الحسین(علیه السلام) براساس روایاتی که مخالفتحضرت را نشانمیدهد، (42) پیش از هرچیزی فضای نامناسب آن بود که اتفاقا بسیارمورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونهای که مزار پسرشیحیی در خراسان که قبلا از سوی ابراهیم امام به عنوان منطقهنفوذ تبلیغاتی مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام وخونخواهی پدر از سوی داعیان عباسی احتمالی است که نمیتوان بهسادگی از آن گذشت. زیرا شهادت یحیی در خراسان به سال126 هجریدرشورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابی شدهاست. (43)
روی کار آمدن عباسیان امت اسلامی را در تحولی تازه قرار داد وبنیان حکومتی 90 ساله را فرو ریخت و حکومتی پانصد ساله را بهقدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازی عباسیان بود که درشرایط ویژه تاریخی بایک سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.
بسیار طبیعی بود که منتظر یک حرکت نسنجیده در عرصه سیاسی ازسوی نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنان که در ماجرای قیاممحمد نفس زکیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره برداری بزرگ ازآن به نفع عباسیان انجام داد. (44)
امام صادق(علیه السلام) که به دقت همه این تحولات اجتماعی را زیر نظر داشتفضای سیاست را هرگز آماده یک قیام علنی سیاسی ندید. آنچه کهجامعه اسلامی از آن رنج میبرد زیر ساخت فکری بود و الا ایشان بههیچ وجه کمتر از شخصیتی چون ابومسلم نبود این را از نامهتاریخی ابومسلم به امام که ایشان بدون خواندن آن را به آتشسپرده بودند. میتوان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه بایدکرد؟
جد او امام حسین(علیه السلام) با قیام خونین خود دلهای بسیاری ازمسلمانان را درگوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهلبیت پیامبر(ص)کرده بود و در زمان امام صادق(علیه السلام) حکومتی روی کار آمده بود کهاز شعار «الرضا من آل محمد(ص») استفاده و سپس آل محمد واقعیرا کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونی وتلون در جامعه اسلامی معلول چه عواملی میتوانستباشد؟
دراین فضای تیره که مذاهب اهلسنت در حال شکلگیری بودند چه چیزیمیتوانستشیعه را پایدار سازد؟ آنچه که به درون فرهنگ مردم راهیابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامیدگرگون سازد.
پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذاری یک مکتب را حضرت صادق(ع)برداشت. گویا مردمی که از پس قیام امام حسین(علیه السلام) دلداده اینخاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و میپرسیدند که اگر نهامویان و نه عباسیان شما چه میگویید؟ و چه تفسیری از اسلامدارید؟ و به عبارت روشنتر طرح جایگزین شما چیست؟
نشان دادن یک تفسیر جامع ازخدا، رابطه مردم با او و انسان موردنظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغههای حضرت امام جفعر صادق(ع)بوده است اعتقادات عقلانی، اخلاق بایسته و دستورالعملهای فردی واجتماعی (فقه) مهمترین حوزه هایی بود که امام صادق(علیه السلام) در آنهابه طرح و اندیشه دینی پرداختند و چون چنین شد، تشیع دارایشناسنامه رسمی گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد. در ادامهنمونهای از دیدگاههای امام صادق(علیه السلام) که نشان دهنده اسلام نابمحمدی(ص)،است ارائه میگردد.
پینوشتها:
1.بحارالانوار، ج47، ص6.
2.تاریخ طبری، ج6، ص123; منشورات مکتبه اورمیه.
3.الغدیر،امینی، ج 1، ص 152 تا 158، چاپ دارالکتب العربیلبنان.
4.تاریخ طبری، ج 2، ص 455.
5.تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص 30.
6.تاریخ طبری، ج3، ص399.
7.همان، ج3، ص.
8. همان، ج 2، ص 520; ج3، ص 1 تا 10.
9.تاریخ تحلیلی اسلام، شهیدی، چاپ نشر دانشگاهی سال 1374، ص200.
10.تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، ص 90 و89.
11.همان، ص 92 و 91.
12.نهج البلاغه، خطبه 118.
13.بحارالانوار، ج 44، ص 125.
14.شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج 4، ص56.
15.مانند کتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید که علامه امینی درمقدمهالغدیر، ج 1، ص23 و 24 در این باره سخنانی دارد.
16.همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعی الغدیر، آدرسمفصل همه موارد آمده است.
17.الاغانی، اصفهانی، ج16، ص2667.
18.تاریخ طبری، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجری; ارشاد شیخمفید، ص 170.
19.انساب الاشراف، بلاذری، ج 2، ص 744، حدیث303.
20.الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175; ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226225.
21.تاریخ سیاسی اسلام، ص127.
22.تاریخ طبری، ج 4، حوادث سالهای 50 تا 60 هجری.
23.طبقات، ابن سعد، ج3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت.
24.حماسه حسینی، شهید مطهری، ج3، ص 380، انتشارات صدرا.
25.تاریخ سیاسی اسلام، ج 2
26- تاریخ طبری، ج 4، ص 257301.
27.همان، ص 36870.
28.همان، ص383.
29.همان، ص426.
30. همان، ص487.
31.همان، ص579.
32.کامل ابن اثیر، ج 2، ص 225; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 305.
33.تاریخ سیاسی اسلام، ص 260.
34.الفتوح، ج6، ص 95; انساب الاشراف، ج 5، ص 221.
35.تاریخ سیاسی اسلام، ص 266265.
36.تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 250 248; انساب الاشراف، ج 4، ص18.
37.تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجبنیا، ص 28.
38.همان، ص46.
39.همان، ص 115 و 114.
40.شخصیت و قیام زید بن علی، رضوی اردکانی، ص 489504،انتشارات علمی فرهنگی.
41.تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ص38.
42.تاریخ طبری، ج 4، حوادث سال 145.
43.بحارالانوار، ج47، ص 200.
44.تحف العقول، ابن شعبه حرانی،ص 25660.
ادامه مطلب
مراكز فقه و فقاهت شيعه كجا بوده است؟
مركز فقه و فقاهت نيز قبل از صفويه ايران نبوده است. در ابتدا بغداد مركز فقه بود. سپس نجف وسيله شيخ طوسى مركز شد. طولى نكشيد. كه جبل عامل (از نواحى جنوبى لبنان فعلى) و پس از آن و قسمتى مقارن با آن حلّه كه شهر كوچكى است در عراق مركز فقه و فقاهت بود. حلب (از نواحى سوريه) نيز مدتى مركز فقهاى بزرگ بوده است. در دوران صفويه بود كه مركزيت به اصفهان انتقال يافت و در همان زمان حوزه نجف وسيله مقدس اردبيلى و ديگر اكابر احيا شد كه تا امروز ادامه دارد. از شهرهاى ايران تنها شهر قم است كه در قرون اول اسلامى، در همان زمان كه بغداد مركز فقاهت اسلامى بود، وسيله فقهايى نظير علىبن بابويه و محمدبن قولويه به صورت يك از مراكز فقهى درآمد، همچنانكه در دوره قاجار وسيله ميرزا ابولقاسم قمى صاحب قوانين نيز احيا شد و بار ديگر در سال 1340 هجرى قمرى وسيله مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى احيا شد و اكنون يكى از دو مركز بزرگ فقهى شيعه است.
عليهذا گاهى بغداد، زمانى نجف، دوره اى جبل عامل (لبنان)، برهه اى حلب (سوريه)، مدتى حلّه (عراق)، عهدى اصفهان و دورانهايى قم مركز نشاط فقهى و فقهاى بزرگ بوده است. در طول تاريخ، مخصوصاً بعد از صفويه در شهرهاى ديگر ايران از قبيل مشهد، همدان، شيراز، يزد، كاشان، تبريز، زنجان، قزوين و تون (فردوس فعلى) حوزههاى علميه عظيم و معتبرى بوده است، ولى هيچ يك از شهرهاى ايران به استثناى قم و اصفهان، و در مدت كوتاهى كاشان، مركز فقهى به شمار نمىرفته است. بهترين دليل بر نشاط علمى و فقهى اين شهرها، وجود مدارس بسيار و خروشهاى علمى دورانهاى گذشته است.
مجموعه آثار شهيد علامه مطهرى ج 20 آشنايى با علوم اسلامى (فقه)
ادامه مطلب
طبق چه سندی باید فقط بر روی خاک سجده نماییم؟
شیعه معتقد است که در حال نماز باید بر زمین یا آنچه که از آن میروید (مشروط به آن که خوردنی یا پوشیدنی نباشد) سجده کرد؛ و سجده بر غیر این دو در حال اختیار صحیح نیست. در حدیثی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده و اهل سنت نیز آن را نقل کردهاند، به این مطلب تصریح شده است که سجده باید بر زمین باشد: «و جعلت لی الأرض مسجدا و طهورا»[1] زمین، سجدگاه و مایه پاکیزگی برای من گردیده است.
سیره مسلمانان در عصر رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) سجده بر زمین مسجد بود که از سنگریزهها مفروش شده بود. آنان هنگام گرمی هوا که سجده بر سنگهای داغ مشکل بود، سنگریزهها را به دست میگرفتند تا خنک شود و به هنگام نماز بر آن سجده کنند. جابر بن عبد الله انصاری میگوید: من نماز ظهر را با پیامبر میگزاردم؛ مشتی از سنگریزه در دست گرفته و آنها را دست به دست میکردم تا خنک شود و به هنگام نماز بر آن سجده کند.[2]
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به یکی از صحابه، که از خاکمال شدن پیشانی دوری جسته بود، دستور دادند و فرمودند: صورت خود را خاکمال کن.[3] همچنین اگر احیانا برخی از افراد برگوشه عمامه خود سجده میکردند، پیامبر آن را از زیر پیشانی آنها میکشید.[4]
این احادیث، همگی گواه آن است که در عصر رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم، وظیفه مسلمانان ابتدا سجده بر سنگ و خاک بوده و آنان هرگز بر فرش و لباس و گوشه عمامه سجده نمیکردند. ولی بعدها وحی الهی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ابلاغ کرد که بر حصیر و بوریا نیز میتوان سجده کرد، و روایات بسیاری از سجده پیامبر بر حصیر و بوریا حکایت میکند.[5]
امام صادق علیه السلام میفرماید: «السجود لا یجوز إلا علی الأرض أو علی ما أنبتت الأرض إلاما أکل أو لبس» سجده تنها باید بر زمین و آنچه می¬رویاند- جز خوردنیها و پوشیدنیها-انجام گیرد.[6]
البته انس بن مالک می گوید در مواقع عذر، گاهی برخی از صحابه بر لباس خود سجده میکردند.[7]
بر این اساس، شیعهامامیه پیوسته بدین اصل مقید بوده و صرفاً بر زمین و یا روییدنیهای غیر مأکول و غیر ملبوس آن، مانند حصیر و بوریا، سجده میکند؛ و اگر اصرار دارد که حتی الإمکان بر خاک و سنگ یا حصیر و مانند آن سجده کند به پاس این ادله است.
در پایان از ذکر نکتهای ناگزیریم، و آن اینکه سنگ و خاک «مسجود علیه» است و نه «مسجود له» (بر آن سجده میشود؛ به آن سجده نمیشود). گاه به غلط تصور میشود که شیعه برای سنگ سجده میکند! در حالیکه او، بسان همه مسلمانان، تنها برای خدا سجده کرده و به عنوان اظهار خضوع و تذلل در پیشگاه الهی، پیشانی به خاک میساید و در دل میگوید: «أین التراب و ربالأرباب».
پی نوشتها:
[1]صحیح بخاری، 1/91 کتاب تیمم، حدیث 2.
[2]مسند احمد:3/327، حدیث جابر، سنن بیهقی:1/439.
[3]کنز العمال7/465، شماره حدیث 19810.
[4]سنن بیهقی:1/105.
[5]مسند احمد:6/179،309،331،377،و2/192-198.
[6]وسائل، ج3، باب 1، از ابواب «ما یسجد علیه» حدیث یکم، ص591.
[7]صحیح بخاری:1/101 صحیح مسلم:1/109.
به نقل از کتاب منشور عقائد امامیه آیت الله جعفر سبحانی ص271،با اندکی تصرف.
ادامه مطلب