جهاداقتصادی-صلابت سیاسی فرهنگی


نگاشته شده توسط   سه شنبه 30 فروردین 1390  ساعت 9:07 PM 

کارشناسان بر این باورند که این تصمیم چین، روسیه، برزیل و هند، (چهار اقتصاد نوظهور جهان که با عنوان BRIC شناخته شده اند) در روند بهبودی شرایط اقتصاد آمریکا، تأثیر منفی جدی خواهد گذاشت و عملا این چهار کشور علیه دلار اعلان جنگ کرده اند. 

چهار اقتصاد نوظهور جهان در نشستی توافق کردند که دیگر در تبادلات تجاری ـ اقتصادی میان یکدیگر و همچنین مبادلات تجاری با کشورهای دیگر، از دلار استفاده نکنند و به جای دلار، استفاده از واحدهای پولی یکدیگر یا مشترک را در دستور کار خود قرار دهند.

به گزارش الف به نقل از کانترپانچ، کارشناسان معتقدند این تصمیم چین، روسیه، برزیل و هند (چهار اقتصاد نوظهور جهان که با عنوان BRIC شناخته شده اند) در روند بهبودی شرایط اقتصاد آمریکا، تأثیر منفی جدی خواهد گذاشت و عملا این چهار کشور علیه دلار اعلان جنگ کرده اند.

این اقدام چهار اقتصاد نوظهور جهان، شکستی جدی برای آمریکا و هم پیمانان اروپایی اش محسوب می شود. با توجه به اینکه چین، روسیه، هند و برزیل بیش از 40 درصد از ذخایر ارزی جهان را در اختیار دارند و تصمیماتشان بر چرخه اقتصاد جهان تأثیر بسزایی دارد، کنار گذاشتن دلار توسط آنها، ضربه ای مهلک به اقتصاد آمریکا خواهد بود.

برخی از تحلیلگران بر این باورند که سیاست های این چهار اقتصاد نوظهور در جهان در پشت پرده با هدف تضعیف بنیان‌های اقتصادی آمریکا در جهان اجرا می شوند.

این چهار کشور به همراه آفریقای جنوبی که گفته می شود به این چهار کشور خواهد پیوست و عنوان گروه BRICS را به خود خواهد گرفت، می دانند که در این مقطع زمانی به دلیل چاپ بدون پشتوانه مالی دلار توسط بانک مرکزی آمریکا، واحد پولی ایالات متحده امریکا با یک روند تضعیف جدی مواجه شده و اکنون زمان مناسبی برای کنار گذاشتن دلار از تبادلات مالی و تجاری است؛ تنها موضوعی که در حال حاضر دلار را تا حدودی سر پا نگه داشته، فخر فروشی های نظامی آمریکا در مناطق غنی از نفت جهان است.

تحلیلگران بر این باورند که حمله اخیر ائتلاف غرب به رهبری آمریکا به لیبی تحت پوشش ظاهری کمک های بشردوستانه اقدامی جز تلاش برای تحت کنترل درآوردن منابع نفتی این کشور نیست تا بدین ترتیب، چین هرگز نتواند قراردادهای امور انرژی در این کشور آفریقایی منعقد کند.

پس از بروز بحران مالی در جهان، موسسات مالی تحت امر آمریکا در جهان، تلاش کردند تا تضعیف دلار جلوگیری و تلاش کنند با بالا نگه داشتن جریان تبادلات نفت در بازارهای مختلف ارزش دلار را بالا نگه دارند تا واحد پولی آمریکا همچنان به عنوان اصلی ترین واحد پولی جهان جایگاه خود را حفظ کند. اما با هم پیمانی این چهار اقتصاد نوظهور و قدرتمند در جهان به نظر می رسد که شمارش معکوس برای تضعیف سریع دلار در بازارهای جهانی آغاز شده است.

شرایط نامساعد اقتصادی آمریکا، نرخ بیکاری بالا و کسری بودجه فزاینده دولتی باعث نگرانی مقامات دولت اوباما شده است؛ اما به نظر می رسد که چالش مهمتر این مقامات در حال حاضر افول جدی جایگاه دلار در بازارهای جهانی و عزم چهار اقتصاد نوظهور دنیا برای سرنگون کردن واحد پولی ایالات متحده آمریکاست و قطعا روسیه، چین، هند و برزیل با این تصمیم می خواهند مخالفت جدی خود را با سیاست های مالی واشنگتن اعلام کنند، چون بسیاری از اقتصاددانان سیاست های اقتصادی نادرست آمریکا را عامل بروز بحران مالی در جهان معرفی کرده اند.





نگاشته شده توسط   جمعه 26 فروردین 1390  ساعت 4:42 PM 

خیز بلند دولت برای تحقق یک آرزوی 30 ساله
تحقق بانکداری بدون ربا در سال جهاد اقتصادی

طی چند سال اخیر برخی از مراجع بر ربوی‌بودن بعضی عملیات‌های بانکی اشاره کرده‌اند که دولت نیز با توجه به اشکالات موجود در قانون کنونی عملیات بانکی بدون ربا بر برخی از آنها تاکید کرده است. بعد از اجرایی شدن هدفمندسازی یارانه‌ها اکنون دولت درصدد اجرای این برنامه مهم است

سخنان رییس جمهوری در واقع ادامه رویکرد چهارسال پیش وی درباره ضرورت اجرای دقیق قانون عملیات بانکی بدون ربا است که طبق برنامه تنظیم شده از سوی دولت در قالب طرح تحول اقتصادی گنجانده شده و بعد از اجرایی شدن هدفمندسازی یارانه‌ها اکنون دولت درصدد اجرای این برنامه مهم است.

اواسط شهریورماه سال 1386 بود که رییس جمهوری در مراسم تودیع و معارفه رئیس کل بانک مرکزی از اتخاذ دو رویکرد جدید در نظام بانکی کشور خبر داد و تاکید کرد که این رویکرد برای اصلاح مشکلات اجرای قانون بانکداری بدون ربا صورت خواهد گرفت.

وی در همان زمان بر عزم راسخ دولت بر تحقق تحولات در نظام بانکی به منظور اصلاح و هدفمند کردن سیستم بانکداری آن هم بانکداری بدون ربا تاکید کرد.

تصویب قانون بانکداری بدون ربا از کارهای بزرگ و بی‌نظیری است که در گذشته انجام شده است. مساله‌ای که رییس جمهوری نیز به آن اشاره و تصریح کرده با وجود مشکلاتی که در اجرای این کار سنگین وجود داشته، تاکنون بازنگری در این قانون آن انجام نشده و بازنگری آن یک ضرورت اساسی است.

البته در این میان باید به این موضوع نیز اشاره کرد که طی چند سال اخیر برخی از مراجع بر ربوی‌بودن بعضی عملیات‌های بانکی اشاره کرده‌اند که دولت نیز با توجه به اشکالات موجود در قانون کنونی عملیات بانکی بدون ربا بر برخی از آنها تاکید کرده است.

بطوری که رییس جمهوری در نیز با اطلاع از وضعیت فعالیت‌های بانکی اذعان کرده که با توجه به اینکه عقود بانکها از ضوابط بسیار دقیق اجرایی و پیچیده از لحاظ عملی برخوردار شده‌اند، زمان بازنگری در قانون بانکداری بدون ربا فرارسیده است. زیرا با انجام حجم وسیعی از خدمات بانکی توسط بانکها، محتوای اصلی عقود از بین رفته است که این امر به خاطر دشواری در اجرای دقیق کارهای متعدد و پیچیده موجود، طبیعی به نظر می‌رسد.

توجه به سپرده‌های مردم در بانکها ضرورتی است که احمدی‌نژاد بارها به آن تاکید کرده زیرا وی معتقد است باید آثار اقتصادی ناشی از اعمال تغییرات در بانکها برای مردم به وضوح قابل مشاهده باشد و آنها از این تغییرات منتفع شوند.

رییس جمهوری در همان مراسم تودیع و معارفه رییس کل بانک مرکزی، نخستین رویکرد در قانون بانکداری بدون ربا را "خروج بانکها از فعالیت‌های سرمایه‌گذاری و واسطه‌گری دانست بطوری که امور سرمایه‌گذاری از فعالیت‌های بانکها جدا شود.

ضرورت افزایش حسابهای قرض‌الحسنه در راستای عملی شدن اهداف بانکداری بدون ربا، از جمله تاکیدات رییس جمهوری در این زمینه است و بر این اساس وی از چهار سال گذشته اذعان کرد برای اتخاذ این مساله باید مقررات و آیین‌نامه‌های بانکی اصلاح ‌شوند و هرجا که لازم شد قوانین جدیدی وضع خواهد شد.


اجرای گام به گام برنامه‌های هفت‌گانه طرح تحول اقتصادی

تحول در نظام بانکی در کنار ادامه اجرای درست قانون هدفمندسازی یارانه‌ها و نهضت اشتغال‌زایی سه محور اصلی برنامه دولت در سال جهاد اقتصادی است که رییس جمهوری بر در دستور کار بودن آنها در سال 90 تأکید کرده است.

احمدی‌نژاد در همایش کارآفرینی و تعاون و اشتغال، با تاکید دوباره بر اینکه باید ریشه ربا در کشور خشکانده شود، گفت: " باید به‌سمتی برویم که معامله ربوی نداشته باشیم زیرا ربا یعنی رشد کاذب و رشد دروغین. ما در این ارتباط، قانون خوبی داریم. این موضوع در دستور کار است و باید آن‌را اجرا کنیم، بنحوی‌ که تولید ما از یک سرچشمه زلال و متناسب با خود برخوردار باشد."

این سخنان رییس جمهوری در واقع ادامه رویکرد چهارسال پیش وی درباره ضرورت اجرای دقیق قانون عملیات بانکی بدون ربا است که طبق برنامه تنظیم شده از سوی دولت در قالب طرح تحول اقتصادی گنجانده شده و بعد از اجرایی شدن هدفمندسازی یارانه‌ها اکنون دولت درصدد اجرای این برنامه مهم است.

یکی از آثار مهم اجرای بانکداری بدون ربا که در طی دو سال اخیر نتایج آن را کارشناسان بزرگ بانکی جهان نیز تائید و بر آن صحه گذاشتند، عدم تاثیرپذیری بانکداری اسلامی و بدون ربا از آثار بحران اقتصادی حاکم بر جهان شد بطوری که سبب الگوبرداری کشورهای دیگری شد تا با تکیه بر این نوع بانکداری، خود را بحران عظیم اقتصادی مصون بدارند و این چیزی جز کارآمد بودن و به روز بودن این الگوی بانکداری نیست.
 

از سوی دیگر، وضعیت بانکداری کنونی در کشور است که سبب شده دولت و بویژه شخص رییس جمهوری بر تحقق واقعی بانکداری بدون ربا با تغییر قوانین 25 سال گذشته این نوع بانکداری تاکید ورزد.

به طور مشخص از جمله مواردی که در سیستم بانکداری کنونی بدرستی رعایت نمی‌شود و لازمه تغییر آن اکنون فقط با اجرای طرح تحول بانکی دولت امکانپذیر است پرداخت سود سپرده‌های بانکی به مردم است.

در حال حاضر سود سپرده‌های بانکی علی‌الحساب است و باید در پایان سال مالی، سود قطعی سپرده‌گذاران محاسبه و به آن‌ها پرداخت شود و در این میان بانکها فقط باید "حق‌الوکاله" یا همان "کارمزد" را دریافت کنند اما جزی معدودی بانکها، برخی دیگر به این مساله توجهی نداشته و سود قطعی اوراق مشارکت سپرده‌گذاران را پرداخت نمی‌کنند.

البته باید این موضوع را نیز یادآور شد که موضوع "بانکداری بدون ربا در قالب تحول در نظام بانکی" که رییس جمهوری از آغاز دولت نهم، بارها بر آن تأکید داشته است، اجرای گام به گام برنامه‌های هفت‌گانه طرح تحول اقتصادی است.

احمدی نژاد همانطوری که با یک برنامه‌ریزی توانست قانون هدفمندسازی یارانه‌ها را اجرایی کند، عزم خود را جزم کرده تا تحول در نظام بانکی که "بانکداری بدون ربا" از ارکان مهم آن است نیز عملیاتی و اجرایی شود.


شاید برخی که اجرای هدفمندسازی یارانه‌ها از سوی دولت را غیرممکن دانسته و پیش‌بینی می‌کردند در صورت اجرا دولت با بحران‌های اقتصادی و اجتماعی مواجه خواهد شد، بار دیگر انتظار اجرای محور دیگری از طرح تحول اقتصادی توسط دولت را نداشته باشند اما دولت با استفاده از تجربه‌ای که از اجرای هدفمندسازی یارانه‌ها بدست آورد ثابت کرد که وقتی در کاری برنامه مدون و جامعی وجود داشته باشد و به درستی هم اجرایی شود، می‌توان به هدف مورد نظر دست یافت.


اخبار مرتبط:
جزئیات اصلاح قانون بانکداری بدون ربا
برخی احکام بانک‌ها از دیدگاه آیت ‌الله صافی
احمدي‌نژاد: امسال ريشه ربا خشكانده شود
نظر برخی مراجع درباره جريمه‌ ديركرد اقساط بانكي
آیت‌الله مکارم شیرازی: کارمزد بالای 4 درصد و جریمه دیرکد رباخواری است





نگاشته شده توسط   یک شنبه 21 فروردین 1390  ساعت 7:21 PM 

از ويژگهاي هاي انسان ، بروز رفتار آگاهانه ي اقتصادي است ؛ انديشمندان اقتصادي معتقدند که فعاليت هاي انسان در توليد ، توزيع و مصرف ، تابع قوانين معيني است که بايد آنها را شناخت . به اين ترتيب ، پيدايش رفتار هاي اقتصادي ، تصادفي و اتفاقي نيست ، بلکه نظامي علّي و معلولي بر آنها حاکم است ؛ به گونه اي که مي توان در سايه ي رابطه ي عليت ، اين رفتار ها را تفسير نموده وتوضيح داد.
 

گزارش اختصاصی محرمانه نیوز - عیسی جمالی -بايد دانست که رابطه ي اقتصادي درجامعه ، الزاما ًدرچهارچوب يک نظام اقتصادي ، شکل مي گيرد و نظام اقتصادي هم بدون « جهت وهدف » پذيرفتني نيست ؛ بايد هايي که جهت و هدف نظام اقتصادي را تبيين مي کنند مباني آن ناميده مي شوند . البته نبايد از نظر دور داشت که يکي از اجزاي اين رفتار ها و رخدادهاي عيني درنظام اقتصادي ، اراده و اختيار انسان است .


اقتصاد ، عبارت است از بررسي ماهيت ثروت از طريق قوانين توليد ، توزيع و نوع مواجهه ي انسان با فعاليت اقتصادي وچگونگي ارتباطي که با آن برقرار مي نمايد ؛ ممکن است براي عامل آن ، فقر ويا تمکن را به ارمغان آورد .


در ديدگا ه اسلامي ، فقر مذموم شمرده شده است. از رسول خدا(ص) روايت شده است که فرمود: کادالفقر ان يکون کفراً …..کم مانده است که فقر به کفر تبديل شود .


حضرت علي عليه السلام نيز از بين تمام دل نگراني هايي ، اين مهم را به فرزندشان محمد حنفيه متذکر مي شوند: " ای فرزند ! من از تهيدستی بر تو هراسناکم ، از فقر به خدا پناه ببر ، که همانا فقر ، دين انسان را ناقص ، و عقل را سرگردان ، و عامل دشمنی است.

بدون ارائه ي ادله ، روشن است که فقر زدايي ، پروسه اي است که نتيجه ي آن ، ايمان زايي ، انديشه گستري ، رفاه عمومي ، زدودن بسياري از تخلفات و جرم ها و عداوت ها و ... است و البته اين مهم نيز با شعار و بخشنامه و دستورالعمل هاي بي پشتوانه ، ميسر نمي گردد.


فقر زدايي ، جز با توسعه ي متوازن وعدالت محور اقتصاد ميسر نمي شود . حکومت ها ، اگر نخواهند و يا نتوانند توسعه ي اقتصادي مناسب را درجامعه ي خود تدارک ببينند ، دچار شکاف طبقاتي خواهند شد و يا در عادلانه ترين شکل ممکن ، فقر را به تساوي بين مردمانشان تقسيم خواهند نمود.


به استناد بيان زلال پيامبر(ص) که فرمود :"چه خوب است مال حلال و درست ، براي مرد درست کار" اگر مال دنيا را داشته باشي ، بار آن را به خاطر دين بر دوش بگيري و آن را در راه دين به کار ببري ،پسنديده وممدوح است ؛ زيرا اگر آب در کشتي باشد ، باعث غرق شدن آن مي شود و اگر در زيرکشتي باشد ، کشتي روي آن حرکت مي کند و به مقصد مي رسد . مال دنيا هم همينطور است اگر تو را اسير خود نکند و در خد مت دين تو باشد ، خوب است .


همين توضيح مختصر کافي است که نتيجه بگيريم تلاش براي تمکن مالي ، وظيفه است و بايد در راه وصول به آن ، باحفظ اصول ، همت مستمر به خرج داد . يادآوري اين نکته ضروري است که جهد مالي در مقابل توکل به خداوند متعال قرارندارد ونافي آن نيزنمي باشد.


آيه ي 159 سوره ي آل عمران درباره ی شخص پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم است که در کمال صراحت ، توکل را به عنوان يک مفهوم مثبت يادآوري مي کند ، مي فرمايد : فاذا عزمت فتوکل علي الله . " اي پيغمبر ! همين که عزم کردي و تصميم گرفتي ، به خدا اعتماد کن و کار خود را دنبال کن " نمي گويد بنشين و دست روي دست بگذار و توکل کن؛ مي گويد کار خود را بکن و به خدا توکل کن. همان اندازه که به هنگام مشورت بايد، نرمش و انعطاف به خرج داد، در موقع اتخاذ تصميم نهائی بايد قاطع بود.


از مجموع تواناييهاي ملت در جامعه ي اسلامي ، تمکن مالي دولت اسلامي يعني تمکن ملي حاصل مي شود که اگر بر اساس قوانين و مقررات اسلامي پديد آمده باشد ، قدرت و اقتداري پسنديده اي خواهد شد که قا در است با رشد متوازن و رو به جلوي خود ، توانايي هاي علمي ، اجتماعي ، فرهنگي،سازندگي جامعه ي اسلامي وبهبود معيشت مردم را رقم بزند ومملکت را در مواجهه با دشمنان داخل و خارج ايمن نگه دارد .


گرچه پرداختن به حوزه ي اقتصادي با سازمندهي وساماندهي امور ذيربط جزء لاينفک زندگي در جهان کنوني است اما متأسفانه پس از انقلاب اسلامي تاکنون ، تعاريف روشن و دقيقي از موضوع فقر و غني ترسيم نشده است تا آنجا که کم توجهي به آن ،توانست خساراتي را برما تحميل نمايد . بايد غفلتها را جبران کنيم ودرشرايط کنوني جهاني وارتباط پيچيده وتو درتوي نوبه نو ی آن ، باحساب وکتاب وبهره گيري از علم اقتصاد ومديريت همه جانبه بر امور ، به نحوي انجام وظيفه نماييم که از مسائل جلو بيافتيم ومقهور اتفاقات جور و واجور ، خواسته ونخواسته نشويم .


رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيت الله خامنه اي مد ظله العالي با درک صحيح و هوشمندانه از واقعياتي که اشاره شد سال 1390 را به عنوان سال " جهاد اقتصادي " نامگـذاري فرمودند تا تأکيـد موکدي برضرورت هاي احساس شده در سالهاي اخير باشد؛بايد ضمن عدم غفلت از تلاش در ساير حوزه ها ، جد وجهـدي ازسرعشق وبرگرفـته از همت و عزم عمومي به کار ببنديم وکاري بکنيـم کارستان .....





نگاشته شده توسط   یک شنبه 21 فروردین 1390  ساعت 7:02 PM 

یک کارشناسی اقتصادی گفت:در نظام فرهنگ اقتصادي اسلام اصل بر توليد حداكثر و مصرف جامع و متعادل است كه بايد به اصل محوري در طراحي نظام اقتصادي تعريف شود.
 مهدي ناظمي اردكاني با بيان اينكه الگو يا مدل مبتني بر مفروضاتي است كه در فكر و ذهن يك فرد يا جامعه ريشه دارد، گفت: زماني كه اين مفروضات تبديل به مدل شود، آن مفاهيم مهندسي شده‌اند و اين زماني است كه باورها در قالب شكل و اندازه قرار بگيرند.
وي تصريح كرد: بنابر اين اصلاح الگوي مصرف در حوزه نظر قرار مي‌گيرد و ابتدا بايد مهندسي شود و اين مساله در حوزه مهندسي فرهنگ قرار مي‌گيرد كه مقدم بر اقدام و عمل است.
ناظمي با بيان اين كه فرهنگ‌هاي مختلف، الگوهاي مصرف و توليد متفاوتي را به بشر ارائه مي‌دهند اظهار داشت: به طور قطع فرهنگ اسلامي نيز الگوي مصرف خاصي را به جامعه ارائه مي‌كند.
وي يادآور شد: در طول سال‌هاي گذشته بخش‌هايي از اين الگو به جامعه ارائه شده است اما با توجه به استقرار نظام جمهوري اسلامي لازم است كه همه اين الگو براي جامعه تبيين شود.
عضو هيئت علمي دانشگاه امام حسين(ع) با اشاره به ساخته شدن نظام اقتصادي بر اساس الگوي اقتصادي گفت: نخست الگوها و مدل‌ها بايد در حوزه نظر شكل بگيرد و طراحي شود و سپس با تعامل با نظام اقتصادي، ساختار و نظام اقتصادي مطلوب بازسازي و مديريت شود تا اصلاح الگوي مصرف پياده‌سازي شود.
وي تاكيد كرد: اگر اين الگو مهندسي، طراحي و براي جامعه تبيين شود اما نظام قديمي اقتصاد در كشور حاكم باشد، هرگز اين الگو در كشور پياده نخواهد شد.
ناظمي افزود: براي مهندسي فرهنگ اقتصادي بايد به منابع و آموزه‌هاي ديني رجوع و اصول اساسي مهندسي فرهنگ را براي اقتصاد اسلام از اين منابع استخراج و به ذهن همه افراد جامعه منتقل كنيم.
وي تصريح كرد: اگر ذهن مسئولان دستگاه‌هاي اقتصادي با اين فرهنگ آشنا نباشد، انتظار تصميم‌گيري صحيح و بر اساس فرهنگ اقتصادي اسلام از سوي اين افراد انتظاري بيهوده خواهد بود و آن‌ها بر اساس فرهنگ اقتصادي ديگري تصميم خواهند گرفت.

توليد حداكثر، مصرف درحد نياز

اين استاد دانشگاه با بيان اينكه بنا بر آموزه‌هاي بعضي مكاتب مصرف موتور محركه تلاش اقتصادي انسان فرض مي‌شود، گفت: اين مكاتب معتقدند انسان تا بدهكار نباشد هرگز تلاش نخواهد كرد.
وي تاكيد كرد: بر همين اساس انسان غربي بايد برده‌وار تلاش كند چرا كه نيازهاي مصرفي او شدت بخشيده شده است و همواره به سيستم بدهكار است و بايد اين بدهي را بپردازد.
ناظمي با بيان اينكه در فرهنگ اقتصادي اسلام خود تلاش اقتصادي و توليد موضوعيت دارد و عبادت دانسته مي‌شود، تصريح كرد: در عين حال در اين مكتب مصرف هم به اندازه نياز انساني در جاي خود موضوعيت دارد.
وي با تاكيد بر اينكه قاعده در فرهنگ اقتصادي اسلام بر تلاش حداكثر و مصرف به اندازه نياز است، اظهار داشت: براي مهندسي فرهنگي اقتصاد، اين قاعده بايد به عنوان قاعده اصلي لحاظ شود.
اين كارشناس اقتصادي با بيان اينكه فرهنگ فعلي اقتصادي جامعه بر همان قاعده توليد بيشتر براي مصرف بيشتر استوار است و انگيزه‌هاي مادي تنها محرك اين اقتصاد محسوب مي‌شود گفت: در چنين فرهنگي احتكار، انباشته كردن ثروت، كمك نكردن به ديگران، ضربه زدن به ديگران براي سود بيشتر، استفاده از هر ابزاري براي رسيدن به هدف، ربا، توليد كالايي كه به ضرر انسان و سلامتي اوست، اعمال منافي اخلاق و...چون واجد سود است، قابل قبول است و نفي نمي‌شود.
وي انگيزه جامعه اسلامي براي پذيرفتن اين اصل را انطباق رفتارهاي جامعه مسلمان با هويت فرهنگ اسلامي دانست و اظهار داشت: الگو و مصداق كامل اصل تلاش حداكثر و مصرف در حد نياز در فرهنگ اسلامي اميرالمؤمنين است كه در سال‌هايي كه در حكومت حضور نداشتند يك توليدگر اقتصادي برتر بودند و در عين حال مصرف ايشان حداقلي و در حد ضرورت و متعادل بوده است.

الگوي مصرف، تامين نيازها به صورت جامع و متعادل است

ناظمي با بيان اينكه اصل محوري ديگر در فرهنگ اقتصادي اسلام تامين نيازها به صورت جامع و متعادل است تصريح كرد: در واقع تعريف اگوي مصرف در اين فرهنگ تامين نيازها به صورت جامع و متعادل است.
وي با اشاره به آسيب‌زا بودن مصرف نامتعادل گفت: انسان از خوردن و آشاميدن زياد دچار آسيب مي‌شود. يعني انسان مسلمان بايد شهوت خود را در تامين نامتعادل نيازها كنترل و تنظيم كند.
ناظمي با بيان اينكه مفهوم عدالت نخست در الگوي مصرف و توليد تعريف مي‌شود اظهار داشت: با دستيابي به دو اصل توليد حداكثر و مصرف در حد نياز مفهوم عدالت محقق خواهد شد و اين حدها در آموزه‌هاي دين اسلام تعريف شده‌اند چنانكه حدود در عبادت، در كار و در استراحت مشخص شده است.
وي افزود: بر اساس الگوي مصرف اسلامي همه نيازهاي همه افراد جامعه بايد به صورت كامل اما در حد و اندازه خودشان تامين شود كه البته اين نيازها به نيازهاي مادي محدود نمي‌شود و نيازهايي مانند نياز به احترام و منزلت اجتماعي، نياز به تكامل دروني و نياز به علم‌آموزي و معرفت را نيزدر بر مي‌گيرد.
ناظمي با اشاره به رشد جامعه در صورت تامين همه اين نيازها گفت: جامعه دردوران دفاع مقدس با رعايت بخشي از اين الگوها به رشد و اعتلا رسيد و با وجودي كه ما با تمام توان در برابر دشمن ايستاديم و هزينه زيادي را تحمل كرديم، رشد و برداشت نيز داشتيم كه ساخته شدن انسان‌هايي كه از نظر رشد و تكامل انساني به جايگاه والايي رسيدند يا توانايي‌هاي قابل توجهي براي كمك به اداره جامعه پيدا كردند از آن جمله است.
وي با بيان اينكه ساخته شدن انسان‌ها بوسيله تامين نيازهاي آنان بصورت جامع و متعادل امكان‌پذير مي‌شود اظهار داشت: واضح است كه در دوران دفاع مقدس نيازهاي مادي رزمندگان بطور كامل و زياد تامين نمي‌شد اما تامين اين نيازها تا حدودي در الگوي مصرف اسلامي انجام مي‌شد.
ناظمي تصريح كرد: آنچه كه در مورد رزمندگان برآورده مي‌شد اما در مورد جوانان امروز برآورده نمي‌شود، نيازهاي متعالي آنان مانند نيازهاي اجتماعي، احترام و خودشناسي بود و به همين دليل از ميان مردم عادي و پايين جامعه فرماندهان بزرگ و توانايي به وجود مي‌‌آمدند.
وي اضافه كرد: متاسفانه امروز در جهت آن الگوها حركت نمي‌كنيم چرا كه بسياري از مديران در جامعه براي گرفتن راي از مردم بر نيازهاي مادي مردم تاكيد و آن‌ها را شدت مي‌بخشند.
وي افزود: در تعامل مسئولين نظام با مردم بايد نيازهاي آنان بصورت جامع و متعادل مورد توجه قرار بگيرد چرا كه تحريك نيازهاي مادي و غريزي انسان‌ها كار ساده‌اي است و زماني كه روي اين نيازها تمركز شود از نيازهاي ديگر جامعه غفلت مي‌شود و در اين زمان حتي با تامين نيازهاي مادي، رضايت در افراد جامعه شكل نمي‌گيرد.
ناظمي با بيان اينكه حضرت امام در طول دوران دفاع مقدس هرگز نيازهاي مادي بسيجيان و رزمندگان را تحريك نكردند تصريح كرد: بيشترين نيازي كه امام(ره) تحريك مي‌كردند منزلت انساني و نياز به احترام بود كه در جمله زيباي " من بر دست و بازوي شما بوسه مي‌زنم " متجلي بود.

وظيفه مهندسي فرهنگي جامعه بر عهده شوراي عالي انقلاب فرهنگي است

اين استاد دانشگاه با بيان اينكه در سال 1381 مقام معظم رهبري وظيفه مهندسي فرهنگي جامعه را بر عهده شوراي عال انقلاب فرهنگي گذاشتند تصريح كرد: متاسفانه با گذشت 7 سال از اين مساله كارهاي جدي قابل اعتنايي مانند مهندسي فرهنگ اقتصادي جامعه انجام نشده است تا مديران كشور بتوانند بر اساس اين فرهنگ قانون و قاعده ايجاد و آن را عملياتي كنند.
وي افزود: بدون داشتن و تسلط بر فرهنگ اقتصادي اسلام سيستم‌هايي مانند نظام بانكداري تلفيقي از فرهنگ اقتصادي اسلامي و غربي و در واقع مشركانه خواهد بود به همين سياق نظام توزيع و يا توليد درستي رانمي‌توانيم طراحي كنيم.
وي با اشاره به امكان‌پذير نبودن چنين امر خطيري بدون حضور ومشاركت انديشمندان مسلمان اظهار داشت: همه اين انديشمندان در دانشگاه‌ها و حوزه‌ها بايد تلاش كنند تا براساس مفروضات فرهنگ اسلامي مدل و الگو طراحي كنند و تا زماني كه از اجمال به تفصيل و از كليات به جزئيات اين فرهنگ نرسيم نمي‌توانيم انتظار داشته باشيم مردم در عمل آن را رعايت كنند.
ناظمي با بيان اينكه اولين بند سياستهاي كلي برنامه پنجم كه توسط مقام معظم رهبري ابلاغ شد نيز به مساله مهندسي فرهنگي اختصاص يافته است تصريح كرد: مطمئنا فرهنگ اقتصادي ما با فرهنگ اقتصادي رايج جوامع غربي مبتني بر مصرف حداكثر سازگار نيست.
وي افزود: در فرهنگ اقتصادي اسلام تامين نيازها بايد بگونه‌اي باشد كه سلامتي بدن و سلامتي فكر را تامين كند و حتي بعضي از دستورات عبادي اسلام براي حفظ سلامتي وضع شده‌اند.
وي تاكيد كرد: با وجودي كه در طول سالهاي بعد از انقلاب در فرهنگ اقتصادي جامعه تغييرات جدي ايجاد شده است اما در دهه چهارم انقلاب مجموعه تحولات و تغييرات بايد جامع و كامل باشد و نمي‌توان بر تغييرات خرد و ذره‌اي اكتفا كرد.

*الهام‌بخشي در جهان با ارائه الگوهاي قابل پيروي ممكن است

عضو هيئت علمي دانشگاه امام حسين(ع) الهام بخشي در جهان اسلام را ارائه الگوهاي قابل پيروي به جهان اسلام دانست و گفت: همانگونه كه فرهنگ دفاع خود را به جهان منتقل كرديم و براساس آن مقاومت در نقاط مختلف جهان اسلام منجر به پيروزي شد در حوزه‌هاي ديگر مانند اقتصاد نيز بايد اين الگو را به جهان ارائه كنيم.
وي تصريح كرد: در زمينه رشد علمي نيز الگوي ما مبتني بر پيشرفت علمي جدي بدون حمايت و با مخالفت دنياي علمي موجود، براي بسياري جوامع قابل ارائه خواهد بود كه البته بايد در معرض ديد جهان قرار بگيرد و در واقع در اين الگو اراده انسان و رفتارهاي عبادي، فرهنگي و تكليفي وارد مي‌شود.
وي با بيان اينكه بسياري از دانشمندان ما با وجود امكان مهاجرت به غرب و بهره‌مندي از امكانات بيشتري كه مي‌توانند در اختيار قرار بگيرند به همان دلايل ذكر شده از اين كار صرف‌نظر مي‌كنند تشريح كرد: اين افراد در واقع به جاي رفتار اقتصادي رفتار فرهنگي انجام مي‌دهند اين به آن معنا است كه در اين نظام فرهنگي توليد علم، به توليد علم اقتصادي نگريسته نمي‌شود بلكه به عنوان كاري براي اعتلاي يك فرهنگ، منزلت جامعه و عرق ملي انجام مي‌شود.
ناظمي با تاكيد بر اينكه اگر نظام اقتصادي حاكم توليد و پرمصرف باشد بدون شك اهداف چشم‌انداز محقق نمي‌شود گفت: براي محقق شدن اين اهداف، نظام اقتصادي بايد مانند كوهنوردي كه براي رسيدن به قله كم حجم‌ترين تجهيزات و بيشترين تلاش را بكار مي‌برد بايد پر توليد و كم مصرف باشد و توليد زياد به معني تلاش فكري و فيزيكي جدي است كه باعث مي‌شود منابع ما در جايي كه لازم است مصرف شود.
وي گفت:به عنوان مثال براي اينكه دچار ازدياد يك محصول كشاورزي نشويم كه حتي موجب جنجال و استفاده سياسي قرار گيرد مي‌توان مانند بسياري كشورها در بعضي مناطق براي كاشتن آن محصول و در بعضي مناطق ديگر براي نكاشتن آن محصول يارانه پرداخت كنيم و چنين يارانه‌اي نه تنها بر مصارف ملي نخواهد افزود بلكه از اين مصارف خواهد كاست چرا كه در هزينه حمل و نقل بسياري از محصولات كه از توليد آنها تمركز زدايي شده است صرفه‌جويي خواهد شد.

الگوي مصرف در كارآيي و اثربخشي افراد و سازمان‌ها مطرح مي‌شود

اين كارشناس اقتصادي با بيان اينكه يكي از الزامات تحقق چشم‌انداز بهره‌وري است و بهره‌وري يعني درست انجام دادن يك كار درست اظهار داشت: هر دو اينها يعني كار درست و درست انجام دادن آن كار مبتني بر فرهنگ اقتصادي است و اين مساله اهميت توجه به فرهنگ اقتصادي و وظيفه نظام فرهنگي را روشن‌تر مي‌كند.
وي افزود: در جهت اين مساله بايد سازمانهاي كشور كه بعضا با سيستم طراحي شده در 50 سال پيش عمل مي‌كنند را مهندسي مجدد كرد تا اين دستگاه‌ها بتوانند با توليد بيشتر و مصرف كمتر و انجام كار درست به اهداف چشم‌انداز نزديكتر شوند و در واقع الگوي مصرف در كارايي و اثر بخشي افراد و سيستم‌ها مطرح مي‌شود.
ناظمي تصريح كرد:در نظام توليد علم و آموزش و پرورش به خصوص در نظام اقتصادي بايد تحول ايجاد كرد تا انقلاب اسلامي استمرار پيدا كند.
وي با بيان اينكه تاكيد مقام معظم رهبري در وهله اول بر حوزه نظر و فكر است و طرح و تشريح نهضت نرم‌افزاري نيز مبين همين مساله است افزود:امروز دانشمندان زيادي وجود دارند كه با وجودي كه تحصيل كرده نظام علمي غرب هستند مشكل اصلي ناكامي اقتصاد غرب را علم اقتصاد غرب مي‌دانند همانگونه كه برخي انديشمندان غربي مانند فوكو ياما نيز به همين نتيجه رسيده‌اند.

اصلاح الگوي مصرف طليعه تغيير در نظام اقتصادي

وي با بيان اينكه امروز ظرفيت ارائه الگوهاي اقتصاد نوين توسط صاحبنظران متعهد اقتصادي كشور وجود دارد تصريح كرد:خواسته مقام معظم رهبري ايجاد تغيير در نظام فعلي اقتصادي است كه اصلاح الگوي مصرف طليعه آن است.
ناظمي گفت: برخلاف شيوه فعلي مصرف مسرفانه منابع كشور، بايد در مصرف منابع وسيع‌تر كشور ريسك كمي پذيرفت و بر عكس از منابعي كه محدودترند بايد با پذيرفتن ريسك بالا و بكار بردن خلاقيت بيشترين بهره برده شود.
وي اضافه كرد: در كنار نظام فرهنگ اقتصادي، نظام فرهنگي اجتماعي و حتي خود نظام فرهنگي نيز نياز به مهندسي مجدد و باز توليد دارد چرا كه عملكرد دستگاههاي فرهنگي جامعه هم‌افزا و موفق نيست.
وي با اشاره به اينكه آسايش در نظام اقتصادي تامين مي‌شود و آرامش در نظام فرهنگي اظهار داشت: رشد سرمايه‌ انساني در كشور ما بالاتر از همه كشورهاي دنيا است چرا كه فرهنگ اقتصادي ما فرهنگ مناسب‌تري براي رشد انساني است.

نظام اقتصادي بايد سخت‌افزار نظام فرهنگي را تامين كند

ناظمي افزود:با وجودي كه در غرب به اقتصاد فرهنگ و تعامل آن با فرهنگ اقتصادي توجه ويژه‌اي شده است اما نكته ظريفي در اين مورد وجود دارد و آن هم توقع اقتصادي آنها از فرهنگ است كه اقتصاد فرهنگ آنها با اين ديد طراحي شده است.
وي تصريح كرد: با توجه به اينكه فرهنگ تامين كننده نرم‌افزار نظام اقتصادي و تبيين كننده ارزشها و اصول آن است، نظام اقتصادي بايد سخت‌افزار نظام فرهنگي را تامين كند و به عنوان مثال مسجد به عنوان مكاني براي تبليغ فرهنگ ديني بايد توسط نشام اقتصادي تامين شود.
وي با بيان اينكه تبيين و تعيين شيوه و مدلي كه براساس آن نظام اقتصادي سخت افزار نظام فرهنگي را تامين كند نيز بر عهده نظام فرهنگي است اظهار داشت:رشد اقتصاد فرهنگ با رشد اقتصادي و رشد فرهنگ ملازم است و در واقع رشد اقتصادهاي كشاورزي صنعتي و تجاري بايد تابعي از رشد اقتصاد فرهنگ باشد چرا كه تعامل اين دو يك هم افزايي با ارزش و راهبردي در جامعه ايجاد مي‌كند.

وقف به عنوان زير سيستم محوري نظام اقتصادي

ناظمي با بيان اينكه وقف در نظام فعلي اقتصاد ما موضوعيت ندارد و خارج از آن قرار گرفته است گفت: با توجه به اصل توليد حداكثر و مصرف متعادل، وقف مي‌تواند نقش زير سيستم اصلي و محوري در كلان سيستم فرهنگ اقتصادي اسلام بازي كند.
وي با اشاره به اينكه نظام ماليات براي تامين هزينه‌هاي عمومي مردم از غرب اقتباس شده است و در دين اسلام نيز سه عنصر خمس، زكات و وقف وجود دارد گفت:نمي‌توان هر دوي اين نظام‌ها را اصل گرفت و به هر دو به يك شدت عمل كرد و بايد اين مساله در نظام اقتصادي حل شود.
وي افزود: با توجه به اينكه نمي‌توان از مال غير و مال حرام وقف كرد، اگر در نظام اقتصادي ما معيار ارزش و تاثير يك بنگاه يا فرد به ميزان وقف آن بازگردد، آنگاه مساله تامين متعادل نيازها پياده مي‌شود.
ناظمي با بيان اينكه بعضي از بزرگان كشور كه صاحب درآمد بالايي هستند مي‌توانند براي الگو سازي در اين زمينه پيش‌قدم شوند اظهار داشت: يكي از اساتيد دانشگاه كه مبدع يك فن‌آوري جديد بود، درآمدهاي حاصل از اين فن‌آوري را براي پژوهش در همان زمينه وقف كرد.
وي تصريح كرد: در بعضي كشورها مانند ژاپن متناظر يا مشابه چنين چيزي عمل مي‌شود و يك كارآفرين به دنبال اين نيست كه همه درآمد او صرف مصارف شخصي خودش بشود و به همين دليل كساني مشابه سوپر سرمايه‌داران آمريكايي مثل راكفلر يافت نمي‌شود.
اين كارشناس اقتصادي افزود: با وجودي كه وقف زيرسيستم محوري اقتصاد كشورهاي اسلامي نيست اما تاثيرات جدي و قابل توجهي حتي با مخالفت حاكميت‌ها در اين كشورها گذاشته است.
وي با بيان اينكه جايگاه مديريت وقف تنها در رابطه با ولايت تعريف مي‌شود گفت: تنها كسي كه اجازه تغيير و تحول در وقف دارد ولي فقيه است و به همين دليل اين رفتار اقتصادي تبديل به يك رفتار عبادي مي‌شود به مانند خواب كه يك فعاليت طبيعي است و در ماه رمضان عبادت محسوب مي‌شود و بايد به سمتي برويم كه همه فعاليت‌هاي طبيعي ما هويت عبادي به خود بگيرد.

 

منبع: خبرگزاری فارس





نگاشته شده توسط   یک شنبه 21 فروردین 1390  ساعت 6:47 PM 

برای شناخت دیدگاه هر فردی باید به بررسی خاستگاه اندیشه وی پرداخت. بی شک حضرت امام خمینی به عنوان پاسدار ارزش های اسلامی در همه جوانب اداره جامعه و از جمله اقتصاد به دنبال پایه ریزی نظام اقتصاد اسلامی بوده اند.

نظام اقتصادی اسلام دارای سمت و سو و اهداف مادی و معنوی معینی است که می توان آنها را به شرح زیر طبقه بندی کرد:

امام خمینی

1- هدایت مردم به سمت اخلاق کریمه و ارزشهای معنوی.

2- استقرار عدالت اجتماعی و اقتصادی در جامعه.

3- رشد استعدادها و شکوفایی قدرت ابتکار و خلاقیت انسانها.

4- ریشه کن کردن فقر در جامعه.

5 - اولویت دادن به منافع و مصالح مستضعفان و محرومان و رسیدگی خاص به آنها.

6- برآوردن نیازهای اقتصادی مشروع و معقول مردم.

7- رشد و شکوفایی اقتصادی و بارور کردن تجارت، صنعت و کشاورزی و. . .

8 - ایجاد رفاه، آسایش و امنیت اقتصادی برای عموم افراد جامعه.

9- پرهیز از وابستگی اقتصادی به بیگانه و نفی سلطه اجانب بر اقتصاد کشور.

10- گسترش مشارکت عمومی مردم بویژه مستضعفان و محرومان در اقتصاد.

حضرت امام (ره) ، انقلاب اسلامی را انقلاب محرومین و مستضعفین می دانستند

از نظر حضرت امام (ره) اقتصاد، اصولا در اسلام هدف نیست بلکه وسیله و ابزاری برای تکامل معنوی جامعه است. همچنین تبیین و پیاده کردن نظام اقتصادی اسلام بعهده علما و محققین اسلامی و کارشناسان مسلمان و متعهد است که باید اولا نظام اقتصادی اسلام را مطابق نیازها، شرایط و مقتضیات روز از منابع اسلامی استخراج، تبیین و تدوین نمایند و ثانیا طرحها و برنامه هایی برای تحقق آن ارائه دهند.

حضرت امام (ره) ، انقلاب اسلامی را انقلاب محرومین و مستضعفین می دانستند. در واقع انقلاب اسلامی اصولا از جانب مستضعفین علیه مستکبرین برپا شد.

از دیدگاه امام (ره) ، اقتصاد اسلامی نه سرمایه‌ داری است و نه کمونیستی یعنی هیچ کدام  از این دو مکتب مشروعیت ندارند.موضوع مالکیت فردی که محل نزاع این دو دیدگاه است در حد معقول و مشروع در اسلام وجود دارد و خیلی هم گسترده است و محدود به آنچه سوسیالیستها می‌گویند نیست. در اصل اسلام، محدودیت مالکیت فردی تنها بر اساس رعایت حلال و حرام و مشروع و نامشروع است، این حد مشروعیت، کنترل شدیدی در ثروت از لحاظ کمی و کیفی بوجود می‌آورد.

 "مسأله مالکیت، به یک معنا، مالکیت هم مشروع هم مشروط، محترم است لکن معنی این نیست که هر کس کاری می‌خواهد بکند و مالکیت از هر جا می‌خواهد پیدا بشود، مشروع بودن معنایش این است که روی موازین شرعی باشد، ربا در کار نباشد، مال مردم استثمار بی‌جهت نباشد، اگر به من نسبت دادند که حد و مرزی ندارد، اگر مقصودشان این است که حد و مرزی ندارد، یعنی نه قیدی دارد و نه حدی دارد، این غلط نسبت دادند. من نمی‌دانم این کسی که نسبت داده چه کسی است و چرا نسبت داده است؟ مالکیت، در صورتی که مشروع باشد، روی موازین باشد محترم است چه ما مرتجع باشیم، چه نباشیم و مالکیت غیر مشروع محترم نیست..."                                                                                                                                        صحیفه نور ج10ص 135/ 14/8/58

در دیدگاه امام دین مبین اسلام اهمیت زیادی برای معنویات قائل است و توجه به مادیات را تا جایی مشروع می داند که مانع از رشد وسعادت انسان نشود و همین موضوع به خودی خود مانع ازکسب حرام خواهد شد و اگر تاکید اسلام به پرداخت خمس و زکات و البته بخشش در راه خدا را در نظر بگیریم، خواهیم دید که حتی ثروتهای از راه مشروع بدست آمده در دست انسانهای متعهد باقی نمی‌ماند، و در راه خیر صرف می‌شود

«و قانون مالی مثلا در اسلام که برای اداره کشور و احتیاج زندگانی مادی وضع شده بطوری وضع شده است که جنبه زندگانی معنوی در آن منظور است و کمک کاری به زندگانی معنوی می‌کند از این جهت در دادن مالیاتها ایمان به خدا که بواسطه آن زندگانی معنوی تأمین و روح انسانی بزرگ می‌شود، شرط شده است.»                                                                                                                  

کشف الاسرار ص 212

"...همه‌اش وابستگی همه‌اش خرابی.. آن دهات و قصبات و آن جاهای دورافتاده یک نظر به آن نشد، این بدبختها باید با الاغ از این ور آن ور بروند مریض‌هایشان را ببرند..."

 امام بر عدالت اجتماعی و دفاع از مستضعفین و مقابله با مستکبرین تاکید داشتند و این را یکی از اصول مکتب اسلامی می دانستند که به نوبه خود، در تعدیل ثروت و برابری تقریبی سطح زندگی جامعه بسیار نقش دارد و نیاز به توضیح نیست که باید عدالت اجتماعی را در همه ابعاد و سطوح اقتصادی از جمله در واگذاری و تقسیم اراضی دولتی و انفال گسترش بدهیم .

"پیغمبرها تاریخشان معلوم است و اینها آمده‌اند که بسیج کنند این مستمندان را که برود این غارتگرها را سرجای خودشان بنشانند و عدالت اجتماعی را درست کنند."

صحیفه نور ج 7 ص 205 تاریخ 5/4/58

تاکید همیشگی امام بر ساده زیستی مسئولین و البته تقید خود ایشان بر یک زندگی ساده نشان از اهمیت ایشان به یکی دیگر از اصول اقتصاد اسلامی است.همگی ما روایات بسیاری از ائمه معصومین علیهم اسلام در این مورد در ذهن داریم

"حضرت امیر سلام‌الله علیه که خلیفه مسلمین بود، خلیفه یک مملکتی که شاید ده مقابل مملکت ایران بود از حجاز تا مصر، آفریقا کذا، کذا، یک مقدار هم از اروپا، این خلیفه الهی وقتی توی جمعیت بود مثل همه ما که نشسته‌ایم با هم این هم زیر پایش نبود... پیغمبر هم همین شیوه را داشت، اسلام این است، آنکه ما میخواهیم این است، البته هیچ کس قدرت ندارد مثل او باشد، ما میخواهیم یک خورده نزدیک، یک بوئی از اسلام باشد، ما میخواهیم این طور بشود که رئیس یک مملکتی فرض کنید رئیس جمهور یا نخست‌وزیرش، توی جمعیت می‌اید همچو امتیازی نباشد که مردم کنار بروند..."

 صحیفه نور ج8 ص18 تاریخ 13/4/58

ناگفته پیداست که دست یابی به استقلال از اهداف اولیه انقلاب شکوهمند اسلامی بوده است و طبعا توجه به خودکفایی اقتصادی و در نتیجه حصول استقلال همواره مد نظر حضرت امام بوده است.

امام خمینی

"...همه‌اش وابستگی همه‌اش خرابی.. آن دهات و قصبات و آن جاهای دورافتاده یک نظر به آن نشد، این بدبختها باید با الاغ از این ور آن ور بروند مریض‌هایشان را ببرند..."

                                      صحیفه نور ج18 ص170 تاریخ 26/5/62 و...

بر اساس مطالبی که در بالا ذکر شد، یکی از مهم ترین اصول و مبانی توسعه در اندیشه امام راحل، جاودانگی و جامعیت دین اسلام می باشد. با توجه به این اصل مهم به خوبی مشخص می شود که توسعه جامعه الهی ذاتا با توسعه جوامع غیر الهی متفاوت خواهد بود.بنا به همین نگاه حضرت امام خمینی (ره)  شاخص و معیار جدیدی برای توسعه مطرح میکنند.

از نظر امام اقتصاد تنها یک وسیله برای رسیدن به اهداف غایی بشر است و نه هدفی که همه فعالیت های انسان بر مبنای آن تنظیم شود.به عبارت دیگربر اساس بینش الهی که کمال انسان را در قرب هرچه بیشتر نسبت به خداوند و بالاترین ابتهاج ممکن برای انسان را در بندگی خداوند می داند، محور اصولی توسعه، ایجاد و توسعه بستر رشد عبودیت و بندگی در همه ابعاد به صورتی هماهنگ و برای رسیدن به قرب الهی و ایجاد شرح صدر برای تسلیم و تعبد است.با توجه به این بینش الهی، امام راحل(ره) همواره به این بعد اساسی از توسعه توجه داشتند و تمامی برنامه ریزان را توصیه و تنبه میدادند که هدف اساسی اسلام و جوامع الهی، تربیت انسان در تمام ابعاد میباشد:

"همه اموری که در نظر این حکومت ها (غیر اسلام) مقصد است از نظر انبیا، راه است. تمام دنیا در نظر انبیاخودش یک مقصود نیست، خودش یک محراب و مقصد نیست، یک راه است که از این راه باید برسند به مرتبه ای که آن مرتبه عالی انسانی است که اگر یک موجودی یک انسانی این مرتبه الهی انسانی را به آن رسید این سعادت است".

مهم ترین عامل در کسب خودکفایی و بازسازی توسعه مراکز علمی و تحقیقاتی و تمرکز و هدایت امکانات و تشویق کامل و همه جانبه مخترعان و مکتشفان و نیروهای متعهد و متخصصی است که شهامت مبارزه با جهل را دارند و از لاک نگرش انحصاری علم به غرب و شرق به در آمده و نشان داده اند که می توانند کشور را روی پای خود نگه دارند

بنابر آن چه گذشت مسئولان تهیه برنامه توسعه اجتماعی که وظیفه ای جز فراهم ساختن زمینه رشد و تکامل انسان ها ندارند باید قبل از هرگونه تصمیم گیری پیرامون توسعه، تصویر روشنی از "رشد و کمال انسان" داشته باشند.

بر اساس اندیشه امام راحل(ره)، استراتژی حیات اسلام در نفی نظام کفر و استکباری در همه ابعاد است و توسعه نظام کفر در همه ابعاد موجب تضییق نظام حقه الهی میشود. لذا یک تنازع دائمی بین کفر و ایمان وجود دارد، لذا درگیری این دو اجتناب ناپذیر است.امام راحل با توجه به این مطلب همواره با توصیه به "اسلامی شدن دانشگاه ها" و "بالندگی حوزه های علمیه"، راه مبارزه با این ترفند دشمن را چنین می دانستند:

"مهم ترین عامل در کسب خودکفایی و بازسازی توسعه مراکز علمی و تحقیقاتی و تمرکز و هدایت امکانات و تشویق کامل و همه جانبه مخترعان و مکتشفان و نیروهای متعهد و متخصصی است که شهامت مبارزه با جهل را دارند و از لاک نگرش انحصاری علم به غرب و شرق به در آمده و نشان داده اند که می توانند کشور را روی پای خود نگه دارند".

نتیجه سخن این که در صورتی می توان اداره نظام را، اداره ای اسلامی دانست که تمامی الگوها، مدل های توسعه و ساختارهای اجتماعی بر اساس مبانی دینی شکل گرفته باشد و تحقق این امر خطیر بر عهده نهادهای فرهنگ ساز جامعه است، به دیگر سخن فقط در صورتی میتوان امید به تحقق نظام کامل اسلامی داشت که حوزههای علمیه به استنباط احکام اجتماعی اسلام و دانشگاه به تولید معادلات کاربردی اسلامی همت گمارند.

منابع:

مکتب واسطه اقتصاد اسلامی از دیدگاه امام خمینی قدس سره

اندیشه های اقتصادی امام خمینی (س)

اصول و مبانی توسعه در اندیشه امام خمینی(ره)

از نظر حضرت امام (ره) اقتصاد، اصولا در اسلام هدف نیست بلکه وسیله و ابزاری برای تکامل معنوی جامعه است.

یکی از مهم ترین اصول و مبانی توسعه در اندیشه امام راحل، جاودانگی و جامعیت دین اسلام می باشد

 





نگاشته شده توسط   یک شنبه 21 فروردین 1390  ساعت 6:45 PM 

راهبرد امام خمینی(س)در عرصه اقتصاد؛رهایی از اقتصاد وابسته
http://www.jamaran.ir/fa/NewsContent-id_15208.aspx

 دولت ها در عرصه اقتصاد،در کنار تعقیب اهدافی چون رشد اقتصادی،ثبات قیمت ها،توزیع عادلانه درآمد و خودکفایی،استقلال اقتصادی را به عنوان یک هدف مهم در برنامه های کلان خود مدنظر قرار می دهند. تاکید بر استقلال اقتصادی و نیل به خود کفایی به مفهوم انزوای تجاری نیست،بلکه حضور فعال در عرصه های تولید و تجارت بر مبنای بهره گیری از فرصتهای اقتصادی و استفاده اصولی از قابلیتها وتوانمندیهای داخلی را خاطر نشان می سازد.این اندیشه و آرمان چندین دهه است که به مساله عمده کشورهای در حال توسعه تبدیل شده تا آنجا که بعداز جنگ جهانی دوم و پیدایش تعدادی کثیری از کشورهای تازه استقلال یافته،مهمترین هدفی که رهبران ملی گرای اکثر این کشورها دنبال می کردند استقلال اقتصادی و از نظر صنعتی،رسیدن به سطح کشورهای پیشرفته و محو شکاف بین ملل غنی و فقیر بوده است.لذا سیاستهایی چون اتکا به نیروهای داخلی در رشد،تقویت حس خودباوری و اعتماد به نفس و عملا اتخاذ سیاست جانشینی واردات و در بلند مدت،حرکت به سمت سیاست توسعه صادرات به عنوان اهرمهای رشد اقتصادی توام با خودکفایی و استقلال اقتصادی مد نظر قرار گرفته است.امام خمینی(س)به عنوان معمار اصلی انقلاب اسلامی،علاوه بر طرح اندیشه های اسلامی در عرصه اجتماع،فرهنگ و سیاست،در عرصه اقتصادی نیر دیدگاههای متنوع و مشخصی دارد که از زوایای مختلف درخور تامل و بررسی اند.در بین دیدگاههای اقتصادی حضرت امام (س)تاکید بیش از حد ایشان بر قطع وابستگی و استقلال اقتصادی و تلاش به منظور رسیدن به خودکفایی جالب توجه است.این مقاله تلاش دارد با بهره گیری از اطلاعات موجود- مشتمل بر،نوارها،سخنرانیها و مصاحبه های حضرت امام با استفاده از روش تحلیل محتوا در بعد استقلال اقتصادی به بررسی و تجزیه و تحلیل دیدگاهها و اندیشه های در درسترس در این مقوله بپردازد.به منظور تحقق این هدف دو فرضیه اصلی مد نظر قرار گرفته است. فرضیه اول این است که حضرت امام به استقلال اقتصادی و خودکفایی مبتنی بر نیروهای داخلی معتقد است و لذا وجود عناصری چون باور به استقلال و اعتماد به نفس را شرط اساسی تحقق این امر میداند. فرضیه دوم این است که حضرت امام استقلال اقتصادی و خود کفایی را به منزله انزوای تجاری و قطع رابطه با سایر دول در عرصه اقتصادی قلمداد نمی کند،بلکه حضور فعال در عرصه بین الملل همراه با تنوع تولید در بخشهای مختلف اقتصادی را مد نظر دارد.برای بررسی و تحلیل فروض، مقاله درچهار بخش تدوین می گردد.در بخش نخست دیدگاههای تئوریک درباره استقلال،خودکفایی و تجارت مورد بحث قرار می گیرد.بخش دوم به بررسی دیدگاه اسلام و بزرگان دین در خصوص استقلال اقتصادی و خودکفایی اختصاص دارد.در بخش سوم جنبه های مختلف دیدگاههای حضرت امام راجع به استقلال و قطع وابستگی مطرح می شود و بخش چهارم حاوی جمع بندی و نتیجه گیری از مطالب است.
2-     مقدمه

استقلال اقتصادی و دستیابی به مرز قابل قبولی از خودکفایی یکی از آرمانهای جوامع مختلف در طول تاریخ بوده است.این مهم پس از جنگ جهانی دوم و شدت گرفتن رقابتهای اقتصادی درعرصه بین المللی بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته و تلاش جدی تری برای تحقق آن به عمل آمده است،به طوری که میتوان گفت یکی از آرمانهای رهبران سیاسی و ملی کشورهای جهان بوده است. امام خمینی(ره)به عنوان معمار انقلاب اسلامی نیز در کنار سایر دیدگاههای خود در عرصه اقتصاد،عنایت خاصی به مقوله استقلال اقتصادی داشته و در طول سالهای رهبری خود در بیانات و مکتوباتش بر نقش و جایگاه استقلال اقتصادی در رشد پایدار جامعه تاکیده کرده است.این مقاله با بهره گیری از روش تحلیل محتوا در صدد بررسی و تجزیه و تحلیل دیدگاههای ایشان در این باره است.

در بخش نخست چکیده مقاله ارایه گردیده است و در بخش دوم مقدمه آورده شده است ودر بخش سوم مقاله مبانی تئوریک استقلال اقتصادی از دید اقتصاد متعارف مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.در بخش چهارم دیدگاههای اسلام و اقتصاد اسلامی با بهره گیری از آیات و رویات در زمینه مقوله استقلال اقتصادی مورد بحث قرار گرفته و بخش پنجم به تجزیه و تحلیل دیدگاههای حضرت امام در رابطه با مقوله استقلال اقتصادی و خودکفایی پرداخته است و در بخش ششم که به نتیجه گیری و جمع بندی اختصاص یافته است ضمن جمع بندی دیدگاههای ایشان تعامل این دیدگاهها با مبانی تئوریک اقتصاد متعارف به طور اجمال مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.

3-     مبانی تئوریک اقتصاد متعارف در رابطه با استقلال اقتصادی
تلاش برای رسیدن به استقلال اقتصادی،خودکفایی و صنعتی شدن از اهداف آرمانی جوامع و ملتهای مختلف بوده واین رویکرد به ویژه بعد از جنگ جهانی دوم،اذهان برنامه ریزان و طراحان برنامه های توسعه اقتصادی و اجتماعی در اکثر کشورهای مستقل و تازه استقلال یافته را به خود معطوف داشته است. لذا کشورهای مختلف در کنار سیاستها و تدابیری که در عرصه های اجتماعی و سیاسی به منظور بسیج افکار عمومی در راستای حرکت به سمت استقلال اقتصادی به عمل آوردند،به انتخاب سیاستهای و استراتژیهای اقتصادی و صنعتی- با توجه به فرهنگ اجتماعی تاریخی،عوامل تولید،موقعیت ژئوپلیتیکی و مواد اولیه موجود در کشورخود- پرداختند. برای رهبران بسیاری از این کشورها این نکته آشکار بود که از طریق حضور فعال در عرصه های تجاری و تولید کالاهای واسطه ای و سرمایه ای نه فقط می توان به رشد اقتصادی مداوم دست یافت،بلکه میتوان از میزان وابستگی اقتصادی به سایر کشورها به ویژه کشورهای قدرتمند کاست و تا حدودی به روابط نابرابر کشورهای فقیر با کشورهای ثروتمند سامان داد.به دنبال گسترش این اندیشه،تلاش مستمر برای نیل به استقلال اقتصادی و حضور فعال در عرصه های تجاری از اهداف اقتصادی دولت به شمار می آید و به منظور تحقق این هدف،دولتمردان در کشورهای در حال توسعه به دنبال انتخاب استراتژیها و راهکارهایی هستند که اقتصاد ملی این کشورها را هر چه بیشتر در جهت «به خود متکی شدن»سوق دهد.در متون اقتصادی به منظور تحقق هدف خود اتکایی،دو استراتژی عمده وجود دارد که هر کدام با دلایل و توجیهات خاص خود زمینه و بسترهای لازم برای شناخت و هدایت قابلیتهای توسعه ای کشورهای جهان سوم در زمینه حضور فعال در عرصه های تجاری را تحلیل می کند.این دو استراتژی عبارتند از:استراتژیهای حمایتگرا یا توسعه درون گرا و توسعه برون گرا که به شرح جداگانه هر یک خواهیم پرداخت.

3-1-راهبردحمایتگرا یا توسعه درونگرا
راهبرد توسعه درونگرا با تکیه بر قابلیتهای درونی اقتصاد ملی یک کشور،حمایتگرایی از طریق سیاست جانشینی واردات را بستر لازم به منظور تخصیص بهتر منابع تولید و به کارگیری مطلوبتر نیروهای مولد اقتصادی می داند.در این مسیر کشورها تلاش می کنند با بهره گیری از سیاستهای حمایتی خاص از صنایع داخلی به تولید کالاها و مصنوعاتی مبادرت ورزند که قبلا از طریق واردات در اختیار مصرف کنندگان داخلی قرار می گرفته است.استراتژیهای حمایتگرایی،تاریخی طولانی دارند؛وقتی از آغاز انقلاب صنعتی،انگلستان تلاشهایی برای جانشین کردن محصولات نساجی،کاغذ و برخی دیگراز محصولات تولیدی داخلی به جای محصولات همگن و مشابه تولیدی در شرق- به خصوص هندوستان و چین- به عمل آورد و این روند با به کارگیری هر چه بیشتر انرژی الکتریکی و بخار شتاب بیشتری گرفت(1)متعاقبا کشورهای آمریکائی و اروپائی در اواسط قرن نوزدهم و ژاپن در اوایل قرن بیستم به منظور صنعتی شدن از همین استراتژی استفاده کردند.در جهان سوم حمایتگرائی جایگزینی واردات،اولین بار در آمریکای لاتین بعد از بحران بزرگ سالهای 1930 اتخاذ شد و در طول بحران کشتیرانی بین الملل در جنگ دوم جهانی ادامه یافت.اگر چه استراتژی سیاست جانشینی واردات بر خلاف مراحل اولیه خود بیشتر«برونگرا »بود،ولی در شوروی در شرایط متفاوت،از این استراتژی به مثابه یک سیاست صنعتی کردن «درون گرا»استفاده شد.با این تفاسیر،راهبرد درونگرایی درتوسعه،تلاشی است برای رهایی از یک اقتصاد وابسته و حرکت به سمت استقلال اقتصادی از طریق بومی کردن تولید.هر چند در موارد بسیاری از سیاست جانشینی واردات به عنوان اصلیترین مولفه درون گرایی برای توجیه جریان توسعه اقتصادی،تجارت ملی وتوزیع مطلوبتر ثروت و داراییها استفاده گردیده،اما تعریف واحد و روشنی از این اصطلاح وجود ندارد.به طور کلی سیاست جانشینی واردات تلاشی است از سوی کشورهای در حال توسعه برای شکستن تقسیم کار بین المللی که از قرن نوزدهم به بعد در پهنه جهانی حاکمیت داشته است.به عبارت دیگر،سیاست جانشینی واردات عبارت است از «کنترل و باز پس گرفتن بازارهای داخلی ازتولید کنندگان خارجی از طریق اعمال سیاستهای بازدارنده بر واردات به روشهای گوناگون .»سازمان ملل متحد نیز سیاست جانشینی واردات را «افزایش تولید داخلی یک کالای معین به نحوی که تولید آن در داخل کشور با نرخی سریعتر از واردات آن محصول افزایش یابد تا اینکه به تدریج واردات آن محصول نسبت کمتری از عرضه داخلی را تشکیل میدهد»می داند.(2)
در مجموع بسیاری از کشورهای در حال توسعه جهان از «سیاست جانشینی واردات»به مثابه بستری مناسب برای ایجاد تغییرات زیر بنایی در اقتصاد استفاده می کنند.دراین حالت،سیاست جانشینی واردات،نقش ایجاد کننده«استقلال اقتصادی»و رشد اقتصادی را ایفا می کند.
3-2-توسعه برونگرا
توسعه برونگرا با رهبری جایگزینی صادرات،مبتنی بر تشویق صادارت غیر سنتی و حضور فعال در عرصه های تجاری فراملی است.کشورهایی که از این استراتژی استفاده می کنند،صادرات صنعتی کاربر را جایگزین محصولات کشاورزی کاربر کرده اند.در این استراتژی اولا بخشهای صادراتی باید دارای مزیت نسبی در تولید باشند. ثانیا سیاستهای قیمت گذاری باید انعکاسی از قیمتهای جهانی باشد. اگر چه گذار از نظام جایگزینی واردات به تشویق صادرات غیر سنتی و حضور فعال در عرصه های تجاری فراملی است.کشورهایی که از این استراتژی استفاده می کنند،صادرات صنعتی کاربر را جایگزین محصولات کشاورزی کاربر کرده اند.در این استراتژی اولا بخشهای صادراتی باید دارای مزیت نسبی در تولید باشند. ثانیا سیاستهای قیمت گذاری باید انعکاسی از قیمتهای جهانی باشد. اگر چه گذار از نظام جایگزینی واردات به تشویق صادرات،مستلزم صرف هزینه های نسبتا سنگین اقتصادی و اجتماعی است،اما بسیاری از این کشورها این هزینه ها را پذیرفته و انتقال از استراتژی درون گرا به برون گرا را به طور جدی تعقیب کرده اند. الگوی کشورهایی چون ببرهای اسیا (کره جنوبی،تایوان،هنگ کنگ،وسنگاپور)این چنین است.علاوه بر این دو سیاست راهبری اصلی،سیاستهای جنبی دیگری همانند سیاست توسعه صنایع سنگین،سیاست گسترش صنایع وابسته به مواد اولیه صادراتی و سیاست گسترش تبدیل صنایع سبک و سنگین از جمله سیاستهایی محسوب می شوند که مآلا به استقلال اقتصادی و خودکفایی منجر خواهند شد که بررسی هر یک از این مواد از حوصله این نوشتار خارج است.با این بررسی اجمالی دریافتیم که تلاش برای بومی کردن رشد اقتصادی و دستیابی به سطح قابل قبولی از استقلال اقتصادی آرمانی است که بسیاری از کشورها و دولتمردان در دستیابی به آن تلاش قابل توجهی به عمل آورده اند و گستردگی دیدگاهها و تنوع اندیشه ها در این باره تاکیدی بر حساسیت و اهمیت موضوع است.با این تفاسیر در بخش بعد به  آرا و اندیشه های اقتصادی حضرت امام خواهیم پرداخت؛گرچه قصد مقایسه تطبیقی بین اندیشه های حضرت امام و متون رایج اقتصادی در خصوص موضوع استقلال اقتصادی و درون گرایی در رشد و تجارت را نداریم،اما هم جهت بودن دیدگاههای حضرت امام با بسیاری از دیدگاههای کلاسیک به ویژه اعتماد به نفس،تاکید بر قابلیتهای داخلی،نقش نیروی انسانی کارآمد در تولید و مواردی از قبیل می تواند ،جالب و قابل تامل باشد.
4-     استقلال اقتصادی و خودکفایی در نگرش اسلامی
قبل از اینکه به بررسی و تجزیه و تحلیل مقولات استقلال اقتصادی و خودکفایی از دیدگاه اسلام بپردازیم لازم است با تعریف و توضیح این دومفهوم تفاوت استقلال اقتصادی و خودکفایی را شرح دهیم.منظور از استقلال اقتصادی این است که یک جامعه در تامین منافع اقتصادی خود به جوامع دیگر متکی نبوده،زمام امور اقتصادی اش در دست دیگران نباشد،و سرمایه وکارشناس و امکانات سایر جوامع بخش اعظم منابع آن اقتصاد را تشکیل ندهد.به طور کلی استقلال با قطع روابط اقتصادی با خارج تفاوت دارد. ممکن است کشوری با سایر جوامع داد و ستد بازرگانی داشته باشد،بدون اینکه استقلال اقتصادی خود را از دست بدهد. خودکفایی به این معناست که یک جامعه همه نیازمندیهای خود را تامین کند و نیازی به وارد کردن کالا از خارج نداشته باشد.یک جامعه خودکفا میتواند همه نیازمندیشهایش را- هر چند با هزینه بیشتر- تامین کند گرچه گاهی ترجیح می دهد برای استفاده بهتر از امکانات و صرفه جویی کردن،برخی از کالاها را از خارج وارد کند. با این تفاسیر،می توان قضاوت کرد که استقلال اقتصادی اعم از خودکفایی است،به طوری که یک جامعه مستقل اقتصادی ممکن است احتیاج به وارد کردن برخی کالاها داشته باشد و با حضوری فعال در عرصه تجارت بین الملل در پوشش روابطی سالم برخی از محصولات خود را بدهد و تولیدات دیگران را بستاند.استقلال اقتصادی ممکن است احتیاج به وارد کردن برخی کالاها داشته باشد.استقلال اقتصادی متضمن حضور قدرتمند در عرصه های تجاری و دوری و گریزاز انزوای تجاری است و مسیر مناسبی برای شکوفایی استعدادها،احساس غرور ملی و حفظ حراست از فرهنگ و سنتهای ملی در عرصه روابط بین الملل است .تلاش برای دستیابی به حد معقولی از خودکفایی و برنامه ریزی اصولی برای دستیابی به استقلال اقتصادی،استقلال اقتصادی متضمن حضور قدرتمند در عرصه های تجاری و دوری و گریزاز انزوای تجاری است و مسیر مناسبی برای شکوفایی استعدادها،احساس غرور ملی و حفظ و حراست از فرهنگ و سنتهای ملی در عرصه روابط بین الملل است .تلاش برای دستیابی به حد معقولی از خودکفایی و برنامه ریزی اصولی برای دستیابی به استقلال اقتصادی،توام با حضور قدرتمند در عرصه های جهانی،از نگاه اقتصاد اسلامی مطلوب است.بررسی و تجزیه وتحلیل مفاد آیات و روایات در اثبات این ادعا سهم بسزایی دارد.
1-4- استقلال اقتصادی در آیات قرآن
از آیه 141 سوره نساء ضرورت استقلال اقتصادی برای مسلمانان استنباط می شود.در این آیه آمده است«ولن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا»«خداوند هرگز برای کافران بر مومنین راه(تسلطی )قرار نداده است»غالب فقهای اسلام برای نفی هر گونه سلطه کافران بر مسلمانان به این آیه استناد کرده،مفاد آن را حکم دانسته اند نه اخبار،یعنی مسلمانان باید کاری کنند که کفار بر آنان مسلط نشوند و هر علمی که منتهی به سلطه کفار شود نامشروع است.(3)یکی از راههای سلطه کفار بر مسلمانان،سلطه اقتصادی است.بر اساس آیه 60 سوره انفال مسلمانان مکلفند تلاش کنند خود را از وابستگی ها- از جمله وابستگی اقتصادی –رها سازند.«واعدو لهم ما استطعتم من قوة»:«برای مقابله با آنان (کفار و مشرکان)آنچه می توانید نیرو آماده کنید.»اگر چه ظاهر آیه بیانگر تلاش برای تدارک نظامی و قوای جنگی است،اما از دید مفسران کلمه«من قوه»هر نیرویی را شامل می شود و نیروی اقتصادی برای رویارویی با دشمن از اهمیت ویژه ای برخوردار است.حفظ استقلال و تمامیت ارضی یک کشور ایجاب می کند که در هر زمینه،از جمله در زمینه های اقتصادی مستقل باشد و استقلال اقتصادی را به منظور کسب توان لازم برای مقابله با توطئه دشمنان محقق گرداند.در مجموع با این تفاسیر می توان دریافت که اسلام با مطرح ساختن بحث خودکفایی به دنبال تامین نیاز جامعه اسلامی در حد بالایی از رفاه و اتکا به توانمندیهای داخلی است و در بحث استقلال اقتصادی به دنبال حضور فعال و قدرتمند در عرصه تجارت به منظور قطع وابستگی و عزت و سربلندی جامعه اسلامی است.
5-     زوایای مختلف دیدگاههای حضرت امام درباره استقلال اقتصادی و خودکفایی

ملاحظه شد که هم متون موجود اقتصاد اسلامی و هم متون اقتصاد کلاسیک هر یک بر مبنای آموزه های خود تلاش برای نیل به سطح قابل قبولی از استقلال اقتصادی و خودکفایی رابا ابزارهای خاص خود توصیه می کنند.تا آنجا که در اسلام،استقلال و عزت پایدار مسلمانان درگروه استقلال اقتصادی آنان پنداشته شده و جامعه اسلامی به تلاش جدی برای تولید و تقویت قوای مختلف توصیه گردیده است.اقتصاد کلاسیک نیز با ارائه راهبردهای مختلفی چون صادرات مواد اولیه،جایگزینی واردات و تشویق صادرات،بسترهای مناسب برای حرکت به سمت توسعه پایدار توام با استقلال اقتصادی و حضور قدرتمند در عرصه های تجاری بین الملل را توصیه می کند. امام راحل با تیزبینی ودقت خاص خود،ضمن اشراف بر دیدگاهها و جهت گیریهای اقتصاد اسلامی در مورد نقش جایگاه استقلال و خودکفایی اقتصادی به منظور عزت و رشد پایدار مسلمین،و درک موقعیت زمانی،جایگاه دستیابی به استقلال اقتصادی و تحکیم پایه های اقتصاد ملی را در شرایط کنونی خاطرنشان می سازد و با شناخت اهمیت ساماندهی اقتصاد ملی به منظور حصول رشد و توسعه درون زا جایگاه حرکت به سمت استقلال اقتصادی- به عنوان استراتژی بلند مدت- را مورد تاکید قرار میدهد و این همان چیزی است که درتئوریهای اقتصاد کلاسیک نیز در اشکال مختلف و با ابزارهای گوناگون مورد تاکید قرار می گیرد.در این بخش به شیوه تحلیل محتوا،بخشی از بیانات ایشان را که در آن با بیانی ساده و شیوا ضرورت جهت گیری اقتصاد به سمت استقلال اقتصادی مورد تاکید قرار گرفته، مورد بررسی قرار می دهیم.به منظور درک بهتر اندیشه های امام درباره مقوله موردنظر،این دیدگاهها در بخش 4 مورد بررسی قرار گرفته اند.
5-1 ضرورت استقلال اقتصادی
در چار چوب اندیشه های اقتصادی حضرت امام،بر استقلال اقتصادی به عنوان یک ضرورت تاکید شده تا آنجا که ایشان دستیابی به استقلال اقتصادی حتی با تحمل هزینه اجتماعی محاصره اقتصادی را سودمند می دانند و می فرمایند:«این محاصره اقتصادی را که خیلی از آن می ترسند،من یک هدیه ای می دانم برای کشور خودمان؛برای اینکه محاصره اقتصادی معنایش  این است که مایحتاج ما را به ما نمی دهند،وقتی که مایحتاج را به ما ندادند خودمان می رویم دنبالشمهم این است که ما بفهمیم که دیگران به ما چیزی نمی دهند،ما خودمان باید تهیه کنیم»(4)
در مورد ضرورت استقلال اقتصادی امام راحل در جایی دیگر از بیانات خود می فرمایند:«شما حالا باید از اول شروع کنید و قصدتان بر این باشد که خودتان مستقل در همه چیز باشید،در فرهنگ مستقل باشید در صنعت مستقل باشید،در زراعت مستقل باشید.وقتی که بنای براین معنا گذاشتید و با این عزم وارد میدان شدید می توانید که کشور خودتان را نجات بدهید و کشور خودتان را مستقل کنید و بیمه کنید استقلال کشور خودتان را برای همیشه»(5)
از فحوای کلام امام می توان دریافت که ضرورت استقلال اقتصادی برای ایشان تا آنجا حائز اهمیت است که استقلال کشور را نجات کشور در تمام زمینه ها به ویژه در عرصه های اقتصادی وصنعتی می دانند و به دور از هر نوع تعارف می فرمایند:«من دست و بازوی همه کسانی که بی ادعا و مخلصانه در صدد استقلال و خودکفایی کشورندرا می بوسم»(صحیفه امام،ج 21،ص 233)این سخن و سخنان دیگری که مجال ذکر تمام آنها نیست هر یک به نوعی زوایایی از اندیشه های امام راحل درباره ضرورت استقلال اقتصادی و تلاش فراگیر آحاد ملت برای دستیابی به این امر خطیر را آشکار می سازد.
5-2-تحمل مشقات و اعتماد به نفس به عنوان زمینه ساز استقلال اقتصادی
امام بر این باور بودند که استقلال اقتصادی مقوله ای کلیدی است که حیات ملت بدان وابسته است و دستیابی به آن کشور را بیمه خواهد کرد.طبیعی است چنین امر خطیری نیازمند فداکاری،ایستادگی و تحمل مشقات در عرصه های تولید و صنعت است و لذا امام می فرمایند:«مادامی که بخواهیم مستقل باشیم و زیر بار وابستگی نرویم،باید تحمل این مشکلات و قدرت مبارزه با آن را پیدا کنیم»(6)«باید زحمت بکشیم تا در همه جناحها خودکفا باشیم.امکان ندارد که استقلال به دست بیاید قبل از اینکه استقلال اقتصادی داشته باشیم.»(صحیفه امام ،ج 10،ص 433) در این مورد در جای دیگری می فرمایند:«چنانچه امروز وفا دارید در وفاداری استقامت کنید که شما را وکشور و ملت شما را از ننگ وابستگیها و پیوستگیها به قدرتهایی که همه شما را جز برای بردگی خویش نمی خواهند و کشور و ملت عزیزتان را عقب مانده و بازار مصرف و زیر بار ننگ ستم پذیری نگه میدارند نجات می دهد و زندگی شرافتمندانه را ولو با مشکلات بر زندگانی ننگین بردگی اجانب ولو با رفاه حیوانی ترجیح دهید.»(7)
در این گفتار،امام زندگی شرافتمندانه و حصول استقلال اقتصادی را در گرو تحمل مشکلات و ایستادگی ملت درمقابل تنگناهای اقتصادی می داند و نجات ملت از وابستگی به کالاهای مصرفی اجانب و تلاش برای تولید آنها در داخل به دست تولیدکنندگان داخلی را که به نوعی همان برداشت از سیاست جایگزینی واردات کلاسیک است،مورد تاکید قرار می دهد.در کنار تاکید جدی و اصولی حضرت امام بر تحمل مشقات به عنوان بستر مناسب برای حرکت به سمت استقلال اقتصادی،اعتماد به نفس و باور به رشد تولید و صنعت نیز به عنوان مولفه مهم دیگر در بیانات حضرت امام در مقاطع مختلف مورد تاکید قرار گرفته است.
«این مصیبت بزرگی که بر ایران و ممالک شرقی مطلقا وارد شده است که گوششان به این است که غربیها چه می کنند و چه می گویند و چه عمل می کنند و خودشان را از دست بکلی داده اند...،این ضرری است که بالاتر از ضرر نفت و...است. این را باید فرهنگ جبران بکند که فرهنگ ما طوری باشد که بعد از ان شاء الله چند سال دیگر افرادی که از فرهنگ بیرون می آیند یک افرادی متکی به نفس خودشان را ببینند و نه تبع ببینند و گمان کنند که هر چه آنها کردند،ما باید دنبال آنها باشیم.»(8)
در این سخن،حضرت امام زیان فقدان اعتماد به نفس و باور به پیشرفت را از زیان مساله نفت بالاتر می داند و بر این اعتقاد است که اعتماد به نفس و باور به رشد باید به شکل نهادی و به صورت فرهنگ در جامعه ریشه پیدا کند تا زمینه استقلال اقتصادی را فراهم سازد. در جایی دیگر،حضرت امام به طور َشفاف اعتماد به نفس را از زاویه توانمندیهای انسان ایرانی در مقایسه با سایر ملل مورد تاکید قرار می دهند و می فرمایند:« آنها که این صنعتهای بزرگ را درست کردند،آنها هم انسانهای یک سر و دوگوشی هستند که مثل سایر انسانهایند؛منتها قبل از ما بیدار شدند و ما را خواب کردند.قبل از اینکه ما بیدار بشویم آنها بیدار شدند و همّ خودشان را صرف این کردند که با ایادی خودشان مستقیما یا به طور غیر مستقیم ما راغافل کنند، ما را خواب کنند و به ما تزریق کنند به اینکه شما نمی توانید»(9)
در اینجا حضرت امام خطر مرعوب شدن ملتها در مقابل سایر جوامع را مانعی برای استقلال اقتصادی ذکر می کنند و ضرورت اعتماد به نفس و باور به پیشرفت را خاطر نشان می سازند:«ما تا بنای بر این نگذاریم که خودمان هم یک آدمی هستیم برای خودمان می توانیم کار کنیم،ما به آن نان جوی که خودمان درست کنیم تا بنای بر این نگذاریم که همان نان جو را می خوریم و از خارج نمی خواهیم،نمی توانیم درست کنیم کار خودمان را تا بنای براین نگذاریم که همان منسوجاتی که خودمان درست می کنیم کافی مان هست، منسوجات ما ترقی نمی کند و ما باز تابع غیر باید بشویم و دستمان پیش غیر دراز بشود»(10)
حضرت امام در این خصوص نیز اعتماد به نفس و تاکید بر توانمندیهای تولید داخلی را به مثابه راه حلی منطقی برای دستیابی به هدف سیاست جایگزینی واردات متعارف می داند و با بیانی ساده،تولید مکفی داخلی و تاکید بر مصرف آن را راهی برای دستیابی به استقلال اقتصادی معرفی می کند.
5-3-بهره گیری از استعدادها وتوانمندیهای انسانی داخلی به عنوان راهی به سوی استقلال اقتصادی
حضرت امام به طور گسترده به توانایی ایران وایرانی در راه استقلال در تمام عرصه ها اعتقاد داشتند و رشد پایدار و بلند مدت را در سایه اتکا به نیروها و استعدادهای داخلی می دانستند و قطع وابستگی فکری را به عنوان زمینه ساز استقلال در تمام زمینه ها گوشزد میکردند.امام می فرمایند:«اول چیزى که بر ملت لازم است و بر دانشگاهها لازم است و بر دانشکده‏ها لازم است و بر همه ملت لازم است این است که این مغزى که حالا شده است یک مغز اروپایى یا یک مغز شرقى، این مغز را بردارند، یک مغز انسان خودمانى، انسان ایرانى- اسلامى، همان طور که آنها شستشو کردند مغزهاى ما را، مغزهاى بچه‏هاى ما را و به جاى مغز خودشان مغز دیگرى نشاندند، ما هم حالا عکس العمل نشان بدهیم و شستشو کنیم مغز خودمان و بچه‏هاى خودمان را و یک مغز اسلامى- انسانى جایش بنشانیم، تا از این وابستگى فرهنگى و وابستگى فکرى بیرون بیاییم. اگر ما از وابستگى فکرى بیرون بیاییم، همه وابستگى‏ها تمام مى‏شود.»(11)
حضرت امام در بین گروهای مختلف ملت به نیروهای جوان و خلاق توجه خاصی داشتند و رهایی کشوراز وابستگیها را در گرو بهره گیری از نیروی عظیم جوانان می دانستند و در یکی از بیانات خود فرمودند:من قدم شما جوانانی که برای اسلام،برای کشور خودتان کوشش می کنید گرامی می دارم....جوانهاى ما اثبات کردند که مى‏توانند خودشان عمل بکنند و شما مطمئن باشید که در دراز مدت شما همه کار مى‏توانید بکنید. و امیدوارم که مغزها را به کار بیندازند و آن خوف‏هایى که ایجاد کرده بودند در کشور ما، آن را هم کنار بگذارید و با شجاعت وارد بشوید و کار خودتان را انجام بدهید. .»(12)
در بسط و گسترش این طرز تفکر و اتکای بیشتر به توانمندیهای داخلی حضرت امام به توطئه دشمنان و کم رنگ کردن توانمندیها و تخصص نیروهای داخلی اشاره می کنند و می فرمایند:«بدتر از آن، این است که محتواى اشخاص را بگیرند که اطمینان به خودش هم نداشته باشد! مثلًا ما طبیب داریم؛ نه این است که ایران طبیب ندارد؛ طبیب دارد؛ الى ماشاء اللَّه طبیب داریم؛ چه شده است که یک مریض وقتى پیدا مى‏کنیم فوراً صحبت این است که برود اروپا! این براى این است که ما را به طبیبهاى خودمان بدبین کردند؛ طبیب داریم و بدبین شدیم. ما مهندس داریم؛ نمى‏توانیم بگوییم مهندس ما نداریم؛ اما این محتوا را از ما گرفته‏اند که اگر بخواهیم یک جاده‏اى را اسفالت کنند، مهندسش باید از خارج بیاید».(13)
حضرت امام همچنین در جایی دیگر از بیانات خود در خصوص اتکا به نیروهای داخلی می فرمایند:«الآن در فرهنگ و اکثر علوم احتیاجی به خارج نداریم و اگر درصنعت هم مانند آنها نیستیم ،نباید خودمان را ببازیم و بگوییم که آنها پیشرفته هستند و ما همه چیزمان باید خارجی باشد.نه، مساله این جور نیست. نباید اگر صنعتی از آنها می گیریم،انگلیسی یا روسی یا إمریکایی بشویم،بلکه باید مسلمان بود. البته استفاده از علوم و گرفتن آن از دیگران مانعی ندارد،ولی باید توجه داشت که از جایی علوم را بگیریم که نخواهند ما را منحرف کنند که در سابق اگر مقداری از علوم و تخصصها را به ما می دادند می خواستند ما را از همه چیزمان منحرف نموده و مصرفی بار بیاورند»(14)
5-4-تاکید بر تولید کشاورزی(محصولات استراتژیک)
حضرت امام در ضمن تاکیدات عام بر استقلال اقتصادی از طریق گسترش تولید به ویژه تولیدات صنعتی با بهره گیری از آموزه های اسلامی،تاکید خاصی بر تولید محصولات کشاورزی،و بهبهود وضعیت کشاورزان و تولید کنندگان بخش کشاورزی داشتند،به طوری که در یکی از بیانات خود می فرمایند:«چقدر برای یک مملکتی عیب است و سرشکستگی که دستش را دراز کند طرف امریکا که گندم بده،کشکول گداییش را باز کند پیش دشمنش و از او بخواهد که رزقش را بدهد.چقدر برای ما سرشکستگی دارد. تا این ملت بنایش را بر این نگذارد که کشاورزیش را تقویت کند و بسازد به آنکه خودش به دست می آورد،ما نمیتوانیم استقلال پیدا کنیم.(15)و در جای دیگر در همین باره می فرمایند:«مهم این است که ما بفهمیم که دیگران به ما چیزی نمی دهند؛ما خودمان باید تهیه کنیم. اگر این کشاورزها این معنا را حالیشان بشود،باورشان بشود که خارج به ما چیزی نمی دهند خود کشاورزها کار را انجام می دهند.»(16)
6-     جمع بندی ونتیجه گیری
باتوجه به دو فرض اساسی تحقیق و تطبیق اندیشه های اقتصادی حضرت امام درباره مقوله استقلال اقتصادی با آنچه در متون متعارف اقتصاد کلاسیک وجود دارد،می توان موارد ذیل را به عنوان نتیجه گیری بحث ارائه کرد:
1-حضرت امام رشد پایدار اقتصادی را در گرو استقلال اقتصادی می دانند و بر این باورند که با استقلال اقتصادی یک کشور بیمه خواهد شد. ایشان این استقلال را با تحول نهادی در فرهنگ،صنعت،جامعه و سایر بخشهای اقتصادی و اجتماعی پیوند داده،استقلال را ضرورت انکار ناپذیر برای جامعه می دانند. با این تفسیر علمای توسعه و اندیشمندان تئوریهای تجاری حضور فعال در عرصه های بین المللی را با تحول نهادی در فرهنگ و تولید همراه می دانند و اینجاست که سازگاری بین اندیشه های امام و تئوریهای رایج قابل ملاحظه است.
2- برای حصول استقلال اقتصادی حضرت امام پایداری و تحمل مشکلات و وجود اعتماد به نفس در عرصه های تولیدی و اقتصاد را زمینه ساز خودکفایی و اقتصادی مستقل می دانند.در تئوریهای توسعه و تجارت متعارف نیز علاوه بر فداکاری مردم به شکل چشم پوشی از مصرف کالا که نوعی تحمل مشقت و فداکاری است،اعتماد به نفس به عنوان مهمترین عنصر تحول فرهنگی برای توسعه مورد تاکید قرار گرفته است. در این خصوص حضرت امام به طور مکرر ایمان،خودباوری و اتکا به توان و استعداد داخلی را مورد تاکید قرار داده اند.
3- بسیاری از نظریه پردازان معاصر توسعه،رشد درونزا و رویکردهای درون گرا برای توسعه و تجارت را توصیه می کنند.تجربه تاریخی بسیاری از ملل حکایت از موفقیت جوامعی دارد که فرایند رشد و توسعه اقتصادی را با اتکا به تواناییها و استعدادهای داخلی به پیش برده اند.این مهم به طور شفاف در افکار واندیشه های اقتصادی حضرت امام به چشم می خورد به ویژه اینکه آن حضرت اتکا به نیروهای داخلی ،بهره گیری از توان متخصصان بومی و ایجاد فضای لازم برای رشد استعدادهای ملی را به عنوان اصلی ترین عنصر رشد و توسعه اقتصادی کشور مورد توجه قرار می دهند.
4- حضرت امام خودکفایی و استقلال اقتصادی را که توام با رشد بی رویه یک بخش اقتصادی وانزوای سایر بخشهای اقتصادی – به ویژه بخش کشاورزی- توام با مصرف گرایی شدید باشد به عنوان یک فرایند رشد پایدار نمی پذیرد و در بیانات و اندیشه های اقتصادی خود به طور مکرر استقلال اقتصادی را مستلزم رشد موزون و توجه جدی به بخش کشاورزی معرفی می کنند. و این رویکرد در بسیاری از اندیشه های نظریه پردازان توسعه قابل ملاحظه است و تاکیدات آنها بر اصلاحات ارضی،بهبود وضع معیشتی روستاییان و ...تاکیدی است بر این مدعا و حضرت امام دراین زمینه تا آنجا پیش می روند که استقلال اقتصادی بدون استقلال و خودکفایی در بخش کشاورزی را ناقص می پندازند.
با این تفاسیر میتوان دریافت که در بعد اهمیت و جایگاه استقلال اقتصادی،حضرت امام نه فقط با استناد به آموزه های قرآن و رویکردهای اقتصادی آن در صدد تبیین و ترویج اندیشه عدم وابستگی و استقلال است،بلکه آنچه در بیانات و رهنمودهای ایشان دراین زمینه به جای مانده،تضاد یا تقابلی با اندیشه های رایج و متعارف اقتصاد کلاسیک ندارد و در بسیاری موارد به ویژه در مورد تاکید ایشان بر رشد درونزا،جایگزین کردن واردات،و توسعه بخشهای کلیدی اقتصادی همان مضامین پیچیده اقتصاد متعارف است.ایشان لزوم حرکت به سمت استقلال اقتصادی و دستیابی به خودکفایی را به عنوان ضرورتی حیاتی برای جامعه اسلامی مورد تاکید قرار داده است.
1-   مرتضی اسدی و مرتضی قره باغیان؛تجارت و توسعه؛چاپ اول،انتشارات موسسه اقتصادی دانشگاه تربیت مدرس،1357 ص 63
2-    همان ص81

3-مبانی اقتصاد اسلامی؛دفتر همکاری حوزه و دانشگاه،چاپ دوم ،بهار 1374 ،ص202 -   
4- صحیفه امام،ج 14 ،ص 115 و 116
5-صحیفه امام،ج 14،ص 246
6- صحیفه امام،جلد 17 ،ص242 و 243
7-صحیفه امام،جلد 21 ،ص433        وصیت نامه سیاسی- الهی حضرت امام
8-     صحیفه امام،ج 99،ص75
9-صحیفه امام،ج 13،ص534
10-صحیفه امام،ج11،ص222
11-صحیفه امام،ج10،ص53
12-صحیفه امام،ج 16،ص83 و 84
13-صحیفه امام،ج 8،ص79
14-صحیفه امام،ج 19،ص216
15-صحیفه امام،ج11،ص222
 16-صحیفه امام،ج14،ص116





نگاشته شده توسط   یک شنبه 21 فروردین 1390  ساعت 6:28 PM 

نای و نی
نای و نی، نخستین کتاب از مجموعه «در قلمرو اندیشه امام موسی صدر» است. این کتاب ترجمه ای است از «منبر و محراب» همراه با چند مقاله و سخنرانی فارسی دیگر که مرحوم علی حجتی کرمانی آنها را گرد آوری کرده و به فارسی برگردانده است. موسسه فرهنگی تحقیقات امام موسی صدر، «نای و نی» را در 3000 نسخه، زمستان سال 83 به چاپ رسانده است.
ادیان در خدمت انسان؛ جستارهایی درباره دین و مسائل جهان معاصر

عنوان دومین کتاب، از مجموعه «در قلمرو اندیشه امام موسی صدر» است که آذر ماه 1384 به بازار نشر عرضه شد. این کتاب در بردارنده سخنرانی ها و مقالات مختلفی از امام موسی صدر است؛ از جمله سخنرانی در کلیسای کبوشیین، سخنرانی در مراسم چهلم شریعتی و مقاله «پیام انبیا سرچشمه قیام» که درباره انقلاب اسلامی ایران است و در روزنامه لوموند پاریس به چاپ رسید. از دیگر عناوین کتاب می توان به «پاسداشت آزادی»، «دین در جهان امروز»، «جلوه هایی از تمدن ما»، «اسلام و مخاطب معاصر» اشاره کرد.


امام موسی صدر امید محرومان
عنوان کتابی است که انتشارات جوانه رشد، در سال 1381 منتشر کرده است. نویسنده، عبد الرحیم اباذری، در این کتاب سیری از زندگانی امام موسی صدر، از تولد تا ربوده شدن را بیان می کند. «امید محرومان» سیزده فصل دارد و دو فصل پایانی به افکار و اندیشه های امام و پیگیری قضیه ربوده شدن ایشان اختصاص دارد.


اسرار ربوده شدن امام موسی صدر
ترجمه کتابی است با عنوان «الحقیقه لن تغیب» که در بردارنده خلاصه ای از مدارک و اسناد ناپدید شدن امام موسی صدر و دو همراه اوست. بخش نخست کتاب، با نوشتاری درباره زمینه های سفر امام صدر به لیبی آغاز می شود و با متن بیانیه لیبی پایان می یابد. در بخش دوم کتاب سر فصل هایی از زندگی امام موسی صدر، برای علاقه مندان آورده شده است. کتاب با اخباری از حیات امام موسی صدر پایان می یابد.
امام موسی صدر
مجموعه ای شامل سه کتاب در قطع پالتویی است که پس از همایش دانشگاه تهران، در سال 1381 به چاپ رسیده است. هر کتاب در بردارنده دو سخنرانی از امام موسی صدر، به همراه یک سخنرانی درباره شخصیت و اندیشه او از مجموعه سخنرانی های ایراد شده در همایش است. از این مجموعه سه جلد منتشر شده است که عناوین آن به این شرح است: خدمت انسان، صیانت از آزادی ممکن نیست مگر با آزادی، و ضرورت اصلاحات در تبلیغات اسلامی.
المذهب الاقتصاد فی الاسلام
ترجمه نوشته ای امام موسی صدر، در نشریه «مکتب اسلام» است. موضوع این مقالات روش اقتصادی اسلام است. این کتاب با مقدمه و توضیحات مرحوم حجت الاسلام علی حجتی کرمانی، بارها در ایران به چاپ رسیده بود و مرکز مطالعاتی و تحقیقاتی امام موسی صدر در بیروت، آن را به عربی ترجمه کرده و به چاپ رسانده است.

الاسلام و التفاوت الطبقی و محاضرات فی الاقتصاد
کتاب در بردارنده ترجمه عربی مقاله فارسی «اسلام و اختلاف طبقاتی» و چند سخنرانی درباره اقتصاد اسلامی است که امام موسی صدر برای کادرهای امل ایراد کرده بود. مقاله «اسلام و اختلاف طبقاتی» را امام موسی صدر برای مجله «مکتب اسلام» نگاشته بود. این کتاب از انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات امام موسی صدر در لبنان است.


دراسات للحیاة و احادیث السحر
مجموعه دو جلدی تفسیرهای امام موسی صدر است. «دراسات للحیاة»، سلسله گفتارهای امام موسی صدر برای کادرهای امل است و «احادیث السحر»، مجموعه گفتارهای تفسیری ایشان است که در سحرگاه های ماه رمضان، از رادیو لبنان پخش شده است. امام موسی صدر در این گفتارها بر آن، بود، تا مفاهیم قرآنی را به صورت هر چه عینی تر، به مخاطبان عرضه کند. ناشر این کتاب مرکز مطالعاتی و تحقیقاتی امام موسی صدر در لبنان است.

عزت شیعه
این اثر در زمستان سال 1377 به همت دکتر کمالیان، به مناسبت بیستمین سال ناپدید شدن امام موسی صدر به چاپ رسیده است. کتاب دربردارنده ده مصاحبه از نزدیکان و همراهان امام موسی صدر، درباره شخصیت، روش و منش امام موسی صدر، یک مقدمه، روزشمار زندگی با عنوان «درگذر زمان»، سخن اول، وصیتنامه شهید چمران، و سخن آخر است. این کتاب نخستین کتاب از مجموعه «روایت صدر» است. جلد دوم این مجموعه به زودی به بازار نشر عرضه خواهد شد.
مسیره الامام السید موسی الصدر
مجموعه ای دوازده جلدی است که با کوشش دفتر مرکزی تبلیغات جنبش امل در لبنان به چاپ رسیده است. جلد یک تا نه کتاب، روزشمار وقایعی است که از سال 1960 تا 1987 برای امام موسی صدر رخ داده است. جلد ده شامل تفاسیر، جلد 11 شامل بحث هایی در عقاید اسلامی و جلد دوازده، در بردارنده بحث هایی درباره چگونگی سازماندهی، شکل گیری و ایدئولوژی حرکت محرومان است. این مجموعه کامل ترین مجموعه ای است که تا امروز درباره امام صدر به چاپ رسیده است.

کلمه سواء
عنوان همایش هایی است که همه ساله مرکز مطالعات و تحقیقات امام موسی صدر در لبنان برگزار می کند. هر همایش، به موضوع خاصی، با محوریت اندیشه های امام موسی صدر می پردازد. سال گذشته، همایش دهم با عنوان «توسعه انسانی؛ ابعاد دینی، اجتماعی و معرفتی» برگزار شد. مرکز مطالعاتی و تحقیقاتی امام موسی صدر، هر سال مجموعه سخنرانی های هر همایش را، به همراه تصاویری از همان همایش به چاپ می رساند.

اسناد ساواک
مجموعه ای سه جلدی از اسناد مربوط به امام موسی صدر است. این سه جلد، کتاب هفدهم از مجموعه «یاران امام به روایت اسناد ساواک» است که مرکز بررسی اسناد تاریخ وزارت اطلاعات، آن را به چاپ رسانده است. تاریخ نخستین سند این مجموعه 12 / 3 / 1338 و مربوط به صدور امتیاز مجله «مکتب اسلام» است و تاریخ آخرین سند 2/ 10/ 1357 است که خبری از زنده بودن امام صدر و بازداشت او در خاک لیبی است.

امام موسی صدر سروش وحدت
عنوان کتابی در قطع پالتویی است که مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی به چاپ رسانده است. این کتاب پنجمین جلد از مجموعه «طلایه داران تقریب» است. در این کتاب سیری کوتاه و مختصر از زندگی امام موسی صدر درج شده است.

الامام موسی الصدر؛ الرجل، الموقف، القضیه
عنوان کتابی است که «مکتبة الصادر» در سال 1993 منتشر کرده است. قطع کتاب رحلی و شامل مجموعه مفصلی از سخنرانی ها، مقالات و پیام های امام موسی صدر است. تاریخ و منبع بیشتر سخنرانی ها و مقالات در پایان هر مقاله ذکر شده است. کتاب با مقدمه ای از نبیه بری، رئیس پارلمان لبنان و اشاره به پاره ای فعالیت های امام موسی صدر آغاز می شود و با سخنرانی «شیوه های تربیتی و مبادی دین» پایان می یابد.

لبنان به روایت امام موسی صدر و چمران
عنوان کتابی است که مرحوم علی حجتی کرمانی، تنظیم و گردآوری کرده، و انتشارات قلم در سال 1364 و در شمارگان هفت هزار نسخه، به چاپ رسانده است. عنوان فرعی کتاب «نگاهی به تاریخ جنگ های داخلی لبنان» است. این کتاب در بردارنده تحلیل های امام موسی صدر و شهید دکتر چمران، درباره جنگ های داخلی لبنان است. بخش نخست کتاب، پاسخ مشروح امام موسی صدر به نامه علی حجتی کرمانی، درباره جنگ های داخلی لبنان است که پس از شرح حال امام موسی صدر، به قلم گردآورنده کتاب آمده است. سرانجام کتاب با دو مقاله با نام های «چریک پرفضیلت» و «چمران، یادآور سرداران صدر اسلام»، به پایان می رسد.

یادنامه امام موسی صدر
عنوان ویژه نامه شماره پنجم فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر است. صاحب امتیاز و سردبیر این نشریه حجت الاسلام و المسلمین سید هادی خسروشاهی است که این شماره ویژه نامه نیز به کوشش وی به چاپ رسیده است. اثر دربردارنده سخنان و خاطرات برخی دوستان، نزدیکان و همراهان امام موسی صدر و نیز تعدادی سند، نامه و عکس است. این ویژه نامه در سال 1375 به چاپ رسیده و در مقدمه کتاب به چاپ دوم این ویژه نامه نیز اشاره شده است.

 پدیدآورنده: مهدی فرخیان





نگاشته شده توسط   یک شنبه 21 فروردین 1390  ساعت 6:25 PM 

http://www2.irna.ir/occasion/sadr84/index.htm

امام موسي صدر در روز 14 خرداد سال 1307 هجري شمسي در شهر مقدس قم ديده به جهان گشود. پدر ايشان مرحوم آيت الله سيد صدرالدين صدر  جانشين مرحوم آيت الله شيخ عبدالكريم حائري مؤسس حوزه علميه قم و از مراجع بزرگ زمان خود بود. جد پدري ايشان مرحوم آيت الله سيد اسماعيل صدر، جانشين مرحوم آيت الله ميرزا حسن شيرازي و مرجع مطلق زمان خود، و جد مادري ايشان مرحوم آيت الله حاج آقا حسين قمي، جانشين مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني و رهبر قيام مردم مشهد بر عليه رضا خان بود
امام موسي صدر پس از اتمام سيكل اول و بخش مقدمات علوم حوزوي، در خرداد سال 1322 به طور رسمي به حوزه علميه قم پيوست، و طي مدتي كوتاه، ضمن بهره گيري از محضر حضرات آيات سيد محمد باقر سلطاني طباطبايي، شيخ عبدالجواد جبل عاملي، امام خميني و سيد محمد محقق داماد، دروس دوره سطح را به پايان رسانيد. وي از ابتداي بهار سال 1326 وارد مرحله درس خارج گرديد، و تا اواخر پاييز سال1338 ، يعني قريب سيزده سال تمام، از مدرسين بزرگ حوزه هاي علميه قم و نجف كسب فيض كرد. اساتيد اصلي دروس خارج ايشان در قم، حضرات آيات سيد حسين طباطبايي بروجردي، محقق داماد، صدر و سيد محمد حجت، و در نجف حضرات آيات سيد محسن حكيم، سيد ابوالقاسم خويي، شيخ حسين حلي و شيخ مرتضي آل ياسين بودند. امام موسي صدر دروس فلسفي را نزد حضرات آيات سيد رضا صدر و علامه سيد محمد حسين طباطبايي در قم، و نزد آيت الله شيخ صدرا بادكوبه اي در نجف فرا گرفت. دوستان اصلي هم بحث امام موسي صدر را در قم، حضرات آيات سيد موسي شبيري زنجاني، شهيد دكتر بهشتي، سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي و شيخ ناصر مكارم شيرازي، و در نجف آيت الله شهيد سيد محمد باقر صدر تشكيل            مي دادند.امام موسی صدر در طول زندگی حوزوی خود شاگردان برجسته ای را تربیت کرده است.معروف ترین آنان در ایران آیت الله شیخ یوسف صانعی از مراجع معظم امروز، و در لبنان شهید عباس موسوی دبیر کل  سابق حزب الله است. امام موسي صدر در كنار تحصيلات حوزوي، دروس دبيرستان خود را به اتمام رساند، و در سال 1329 به عنوان اولين دانشجوي روحاني در رشته �حقوق در اقتصاد� به دانشگاه تهران وارد، و در سال 1332 از آن فارغ التحصيل گرديد. امام موسي صدر قبل از عزيمت به نجف اشرف، از سوي علامه طباطبايي مسئوليت نظارت بر نشريه �انجمن تعليمات ديني� را بر عهده گرفت وي همزمان با تحصيل در حوزه علميه نجف، به عضويت هيات امناء جمعيت �منتدي النشر� در آمد، و پس از بازگشت به قم ضمن اداره يكي از مدارس ملي اين شهر، مسئوليت سردبيري مجله تازه تاسيس �مكتب اسلام� را عهده دار شد. از مهمترين اقدامات امام موسي صدر در آخرين سال اقامت در شهر قم، تدوين طرحي گسترده جهت اصلاح نظام آموزشي حوزه هاي علميه بود، كه با همفكري حضرات آيات دكتر بهشتي و مكارم شيرازي   صورت گرفت.امام موسي صدر در اواخر سال 1338 و به دنبال توصيه هاي حضرات آيات بروجردي، حكيم و شيخ مرتضي آل ياسين، وصيت مرحوم آيت الله سيد عبدالحسين شرف الدين رهبر متوفي شيعيان لبنان را لبيك گفت و به عنوان جانشين آن مرحوم، سرزمين مادري خود ايران را به سوي لبنان ترك كرد. اصلاح امور فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي جامعه شيعيان لبنان از يكسو، و استفاده از ظرفيتهاي منحصر به فرد لبنان جهت نماياندن چهره عاقل، عادل، انساندوست و  با زمان مكتب اهل بيت به جهانيان از سوي ديگر، اهداف اصلي اين هجرت را تشكيل مي داد. امام موسي صدر براي نيل به اين اهداف، و با توجه به جغرافياي اجتماعي و سياسي لبنان در منطقه و جهان، از همان بدو ورود فعاليتهاي خود را سه حوزه موازي سازماندهي كرد

امام موسي صدر از زمستان سال 1338 و همزمان با آغاز فعاليتهاي گسترده ديني و فرهنگي خود در مناطق شيعه نشين لبنان، مطالعات عميقي را به منظور ريشه يابي عوامل عقب ماندگي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي شيعيان لبنان به اجرا گذارد. حاصل اين مطالعات، برنامه هاي كوتاه مدت، ميان مدت و درازمدتي بود كه از اواسط سال 1339 و در راستاي سياست محروميت زدايي، طراحي و اجرا گرديد. امام موسي صدر در زمستان سال 1339 و پس از تجديد سازمان جمعيت خيريه �البر و الاحسان�، با تنظيم برنامه اي ضربتي جهت تامين نيازهاي مالي خانواده هاي بي بضاعت، ناهنجاري تكدي را به كلي از سطح شهر صور و اطراف آن برانداخت. وي در فاصله سالهاي 1340 تا 1348 و در چارچوب برنامه اي ميان مدت، با طي سالانه صد هزار كيلومتر در ميان شهرها و روستاهاي سراسر لبنان، دهها جمعيت خيريه و مؤسسات فرهنگي و آموزش حرفه اي را راه اندازي نمود. كه حاصل آن كسب اشتغال و خودكفايي اقتصادي هزاران خانواده بي بضاعت، كاهش درصد بيسوادي، رشد فرهنگ عمومي، و به اجرا در آمدن صدها پروژه كوچك و بزرگ عمراني در مناطق محروم آن كشور بود. امام موسي صدر در تابستان سال 1345 و پس از اجتماعات عظيم و چند روزه شيعيان لبنان در بيعت با ايشان، رسما از حكومت وقت درخواست نمود تا همانند ديگر طوائف آن كشور، مجلسي براي سازماندهي طايفه شيعه و پيگيري مسائل آن تاسيس گردد. مجلس اعلاي اسلامي شيعیان كه اولين بخش از برنامه درازمدت امام صدر به شمار مي رفت، در اول خرداد سال 1348 تاسيس، و خود آن بزرگوار با اجماع آراء به رياست آن انتخاب گرديد امام موسي صدر از بهار سال 1348 تا اواسط زمستان سال 1352 با دولت وقت لبنان به گفتگو نشست، تا آن را براي اجراي پروژه هاي زيربنايي و وظايف قانوني خود در قبال مناطق شيعه نشين و محروم آن كشور ترغيب نمايد. در پي امتناع دولت لبنان از پذيرش اين مطالبات و نيز اتمام حجت با آن، جنبش محرومان لبنان در اوايل سال 1353 به رهبري امام موسي صدر شكل گرفت، و راهپيماييهاي مردمي عظيمي در شهرهاي بعلبك، صور و صيدا عليه دولت به وقوع پيوست. اوجگيري بحران خاورميانه، صف آرايي احزاب افراطي مسيحي در برابر مقاومت فلسطيني، و به لبنان كشيده شدن برخي اختلافات جهان عرب، امام موسي صدر را بر آن داشت تا براي حفظ ثبات كشور و ممانعت از سركوبي فلسطينيها، توده هاي مردم را موقتاً از عرصه رويارويي با دولت كنار كشاند، و پيگيري مطالبات بر حق شيعيان را تا آمدن رئيس جمهور بعد به تاخير اندازد. امام موسي صدر در سال 1354 علي رغم كارشكنيهاي شديد دولت، مجدداً با اجماع آراء به رياست مجلس اعلاي اسلامي شيعیان برگزيده شد. با آغاز جنگ داخلي لبنان در فروردين سال 1354، تمامي تلاشهاي امام موسي صدر مصروف پايان دادن به اين بحران صرف گرديد. وي در خرداد آن سال در مسجد عامليه بيروت به اعتصاب نشست، و به پشتوانه مشروعيت مردمی و مقبوليت وسيع وشخصیت کاریزماتیک خود در ميان تمامي مذاهب، آرامش را به تابستان لبنان بازگردانيد. با شعله ور شدن مجدد آتش جنگ و پديدار شدن ابرهاي شكست بر آسمان جبهه مسلمانان، امام صدر در ارديبهشت 1355 حافظ اسد را وادار نمود تا با اعزام نيروهاي سوري به لبنان، موازنه قوا و آرامش را به اين كشور بازگرداند. حل اختلافات مصر با سوريه و متعاقب آن برپايي كنفرانس رياض در مهر 1355، آب سردي بود كه امام موسي صدر بر آتش جنگ داخلي لبنان فرو ريخت. این ارامش تا زمانیکه امام صدر در لبنان حضور داشت ، ادامه پیدا کرد.
هدف استراتژيك امام موسي صدر آن بود تا طايفه شيعه لبنان را همسان ديگر طوائف، و نه مقدم بر آنان، در تمامي عرصه هاي حيات سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي آن كشور مشاركت دهد. وي از اولين روزهاي هجرت به لبنان در زمستان سال 1338، با طرح شعار �گفتگو، تفاهم و همزيستي�، پايه هاي روابط دوستانه و همكاري صميمانه اي را با مطران يوسف الخوري، مطران جرج حداد، شيخ محي الدين حسن و ديگر رهبران ديني مسيحي و اهل سنت آن كشور بنا نهاد. در طول حضور دو دهه امام صدر در لبنان، هيچ مراسم سرور يا اندوهي از شيعيان نبود كه امام صدر در آن شركت جويد، و تني چند از فرهيختگان مسيحي و اهل سنت در معيت وي نباشند. حمايت جوانمردانه امام صدر از بستني فروشي مسيحي در اوايل تابستان سال 1341 در شهر صور، كه به فتواي صريح ايشان مبني بر طهارت اهل كتاب منجر گرديد، توجه تمامي محافل مسيحي لبنان را به سمت خود جلب نمود. در اواخر تابستان 1341 مطران گريگوار حداد به شهر صور آمد، و از امام صدر براي عضويت در هيئت امناء �جنبش حركت اجتماعي� دعوت نمود. از اواخر سال 1341 حضور گسترده امام موسي صدر در كليساها، ديرها و مجامع ديني و فرهنگي مسيحيان آغاز گرديد. سخنرانيهاي تاريخي امام صدر در ديرالمخلص واقع در جنوب، و  كليساي مارمارون در شمال لبنان طي سالهاي 1341 و 1342، تاثيرات معنوي عميقي بر مسيحيان آن كشور بر جاي نهاد

امام صدر در تابستان سال 1342 و طي سفري دو ماهه به كشورهاي شمال آفريقا، طرحي نو جهت همفكري مراكز اسلامي مصر، الجزاير و مغرب با حوزه هاي علميه شيعه لبنان در انداخت. وي در بهار سال 1344، اولين دور سلسله گفتگوهاي اسلام و مسيحيت را با حضور بزرگان اين دو دين الهي، در مؤسسه فرهنگي �الندوه اللبنانيه� به راه انداخت. وي پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل در سال 1346 به ديدار پاپ شتافت، و نشستي كه ابتدائا نيم ساعت پيش بيني شده بود، به تقاضاي پاپ بيش از دو ساعت به درازا كشيد. امام موسي صدر از سال 1347 به عضويت مركز اسلام شناسي استراسبورگ در آمد، و از رهگذر همفكري و ارائه سمينارهاي متعددي در آن، انتشار آثاري ذي قيمت چون �مغز متفكر جهان شيعه� را زمينه سازي نمود. امام موسي صدر در بهار سال 1348 و بلافاصله پس از افتتاح مجلس اعلاي اسلامي شيعیان، از شيخ حسن خالد مفتي اهل سنت لبنان دعوت نمود، تا با همفكري يكديگر براي توحيد شعائر، اعياد و فعاليتهاي اجتماعي طوائف اسلامي، تدبيري بينديشند. وي در همين خصوص طرح مدوني را به اجلاس سال 1349 �مجمع بحوث اسلامي در قاهره ارائه نمود، و متعاقب آن به عضويت دائم اين مجمع درآمد. امام موسي صدر در سال 1349 رهبران مذهبي  مسلمانان و مسيحيان جنوب لبنان را در چارچوب �كميته دفاع از جنوب� گرد هم آورد، تا براي مقاومت در برابر تجاوزت رژيم صهيونيستي چاره انديشي نمايند. وي در زمستان سال 1353 و در اقدامي بي سابقه، خطبه هاي عيدموعظه روزه را در حضور شخصيتهاي بلندپايه مسيحي لبنان در كليساي كبوشيين بيروت ايراد نمود، و اگر آتش جنگ داخلي شعله ور نمي شد، در پي آن بود تا كاردينال ماروني لبنان را براي ايراد خطبه هاي يكي از نمازهاي جمعه شهر بيروت دعوت نمايد. امام موسي صدر در زمستان سال 1355 و در جمع سردبيران جرائد بيروت، با پيش بيني صريح حذف فاصله ها و روند جهاني شدن در اواخر قرن بيستم، قرن بيست و يكم را قرن همزيستي پيروان اديان، مذاهب، فرهنگها و تمدنهاي گوناگون ناميد، و بر رسالت تاريخي لبنان جهت ارائه الگويي موفق در اين زمينه پاي فشرد. امام موسي صدر در اواسط سال 1357 موفق گرديد رهبران مسلمان و مسيحي لبنان را جهت برپايي يك جبهه فراگير ملي متقاعد نمايد، و در اين مسير تا آنجا پيش رفت كه حتي موعد تاسيس و اولين گردهمايي آنان را براي پس از بازگشت خود از سفر ليبي مشخص نمود

در پي دستگيري امام خميني و در اوايل تابستان 1342، امام موسي صدر راهي اروپا و شمال آفريقا گرديد، تا از طريق واتيكان و الازهر، شاه ايران را براي آزادسازي امام تحت فشار قرار دهد. با آزاد گشتن امام در پايان اين سفر، آيت الله خويي تصريح نمود كه اين آزادي، بيش از هر چيز مرهون سفر آقاي صدر بوده است. در پي تبعيد امام به تركيه در پاييز سال 1343، امام موسي صدر اقدامات مشابهي را به انجام رساند، تا ضمن تامين امنيت آن بزرگوار، ترتيبات انتقال ايشان به عتبات عاليات را فراهم سازد. در نيمه دوم دهه چهل و پس از آماده شدن اولين كادرهاي نظامي مقاومت لبنان، دهها تن از جوانان مبارز ايراني به لبنان آمدند، و زير نظر آنان فنون نظامي را فرا گرفتند. در اواخر دهه چهل و مقارن  با تاسيس مجلس اعلاي اسلامي شيعیان، امام خميني در پاسخ برخي فضلاي ايراني مقيم نجف، امام صدر را اميد خود براي اداره حكومت پس از شاه ناميد.در زمستان 1350 و بر اساس تقاضاي مراجع وقت، امام موسي صدر درباره برخي زندانيان سياسي با شاه گفتگو نمود، كه بعضي از آنان از جمله حجت الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني، اندكي بعد از زندان آزاد گرديدند. با به قدرت رسيدن حافظ اسد در سال 1350 و آغاز همكاريهاي تنگاتنگ وي با امام صدر، سوريه به امن ترين كشور خاورميانه براي مبارزين ايراني بدل گرديد. امام موسي صدر در تابستان 1356 جوانمردانه سينه سپر نمود، و با اقامه نماز، تدفين و برپايي مراسم چهلمين روز شهادت دكتر شريعتي در بيروت، از سست شدن پيوند جوانان تحصيلكرده با روحانيت، جلوگيري به عمل آورد

امام موسي صدر در 3 شهريور سال 1357 و در آخرين مرحله از سفر دوره اي خود به كشورهاي عربي، بنا بر دعوت رسمي معمر قذافي وارد ليبي  و در روز 9 شهريور ربوده شد. دستگاههاي قضايي دولتهاي لبنان و ايتاليا، و همچنين تحقيقات انجام شده از سوي واتيكان، ادعاي رژيم ليبي مبني بر خروج امام از آن كشور و ورود ايشان به رم را به طور رسمي تكذيب كرد. مجموعه اطلاعات آشكار و پنهاني كه طي دو دهه پيش به دست آمد، همه دال بر آن است كه امام موسي صدر هرگز خاك ليبي را ترك نكرده است
در اين ميان قرائن متعددي حكايت از آن دارند كه امام موسي صدر همچنان در قيد حيات بوده و چون برخي ديگر از علماي اسلامي، شرايط زندان حبس ابد را مي گذراند. آخرين خبري كه در 13 ارديبهشت 1380 توسط سايت �جبهه نجات ملي ليبي� بر روي شبكه جهاني اينترنت منعكس گرديد، مدعي آن است كه امام موسي صدر در اواخر سال 1376 توسط برخي زندانيان زندان ابوسليم شهر طرابلس مشاهده شده، و اندكي پيش از ماه رمضان گذشته به مكاني ديگر انتقال يافته است. والله علي رجعه لقادر





نگاشته شده توسط   یک شنبه 21 فروردین 1390  ساعت 6:21 PM 

معرفی کتاب " ابحاث فی الاقتصاد "

         

 

معرفی کتاب:
این کتاب مجموعه مقالات اقتصادی امام موسی صدر است که شامل:
  ۱- مقالات امام موسی صدر که در مجله مکتب اسلام تحت عنوان "اقتصاد در مکتب اسلام" چاپ شده بود و از فارسی به عربی ترجمه شده است.
  ۲- مقاله مشکل اختلاف طبقاتی در اسلام که در مجله مکتب تشیع چاپ شده بود و از فارسی به عربی ترجمه شده است.
  ۳- سخنرانی های اقتصادی امام موسی صدر برای اعضای ارشد جنبش امل
  ۴- مقاله عدالت اقتصادی و اجتماعی در اسلام مجموعه همین مقالات و سخنرانی ها در کتاب رهیافت های اقتصادی اسلام به زبان فارسی چاپ شده است.
http://imamsadr-books.blogfa.com/post-23.aspx

معرفی کتاب (عربی):
  ابحاث و مقالات رائده فی الفکر الاقتصادی الاسلامی للامام السید موسی الصدر، اذ تعتبر مباحثه اول التفاته لعالم دین فی حوزه علمیه دینیه الی مساله الاقتصاد الاسلامی.

      فهرس الکتاب:
  
کلمات للجهاد
   الافکار الاقتصادیه للامام موسی الصدر

   المحور الاول: الاسلام و التفاوت الطبقی
  ۱- منشا المشکله
  ۲- تاثیر الثوره الصناعیه فی اوروبا
  ۳- طریقان للحل
  ۴- الحل الاسلامی

  المحور الثانی: الاقتصاد فی المدرسه الاسلامیه
  مدخل
   * البحث الاول: العمل عنصر تحدید القیمه
   *البحث الثانی: تنامی الثروه
   * البحث الثالث: توزیع الثروه
   * البحث الرابع: القیمه الفائضه
   * البحث الخامس: التجاره و القیمه الفائضه
   * البحث السادس: اسس منهج الاسلام فی توزیع الثروه
   * البحث السابع: حصه العمل- راس المال - الاله فی الاسلام
  خاتمه

  المحور الثالث: محاضرات و ابحاث فی الاقتصاد
  الایدیولوجیه
  المذهب الاقتصادی فی الاسلام
  الدین و العامل
  العمل و العامل
  رای الاسلام فی العمل
  نظریه القیمه
  الملکیه فی الاسلام
     * المحاضره الاولی
     * المحاضره الثانیه
     * المحاضره الثالثه
  العداله الاقتصادیه و الاجتماعیه فی الاسلام
  و اوضاع الامه الاسلامیه الیوم
    * العداله فی الاسلام
    * اوضاع الامه الیوم
    * اقتراحات

http://www.imamsadr.net/Publication/publication_info.php?ID=4





نگاشته شده توسط   یک شنبه 21 فروردین 1390  ساعت 6:00 PM 

نویسنده : محمدجعفر طالب پور

اول :

کشور پهناور مصر در شرایط ویژه ای قرار گرفته است . عزیز مصر خواب عجیبی دیده و و بواسطه دیدن آن خواب ، شدیداَ پریشان و نگران است . همه علما و اهل دانش مصر ، به قصر پادشاه فرا خوانده شده اند ، تا شاید تعبیری برای این خواب عجیب بیابند . اما هیچکدام از تعابیر ارائه شده قابل قبول و پذیرش نیستند . همگی مستأصل و درمانده شده اند .
…یوسف صدیق (علیه السّلام) سالهاست گرفتار زندان مصر است . تحمل زندان و دشواری آن ، تاوان حفظ عفت و پاکدامنی اوست . اما گویا به خواست خدا زمان رهایی فرارسیده است و مشیت الهی بر آن است که این بنده درست کردار ، در نهایت عزت و سربلندی از زندان آزاد شود . ساقی میگساری و شرابخواری پادشاه که خود روزگاری در زندان ، گرفتار و مدتی با یوسف (علیه السّلام) همدم و هم سلول بوده است و اینک سالهاست او را فراموش کرده است ، با دیدن عجز و درماندگی پادشاه و دانشمندان مصر در تعبیر خواب ، بناگاه به یاد یوسف (علیه السّلام) می افتد و به یاد می آورد که روزی چگونه خوابش به نیکویی و راستی توسط یوسف (علیه السّلام) تعبیر شده است و با محقق شدن تعبیر یوسف (علیه السّلام) ، او از کنج زندان به قصر پادشاه و همدمی با شخص شاه رسیده است .
موضوع را با عزیز مصر درمیان می گذارد و به دستور عزیز ، یوسف (علیه السّلام) را از زندان را به نزد او می آورند . پادشاه خواب خود را برای یوسف (علیه السّلام) بازگو می نماید و یوسف (علیه السّلام) نیز آن را تعبیر می کند و تعبیر او معقول و مورد پذیرش همگان قرار می گیرد . بنابراین این تعبیر پس از چند سال وفور نعمت و رونق کشاورزی و بهبود درآمد کشور ، مردم بواسطه خشکسالی و از بین رفتن محصولاتشان ، شدیداً دچار قحطی و کمبود خواهند شد و روزگار برای آنان تنگ خواهد شد . باید فکری کرد و تدبیری اندیشید . هر کس پیشنهادی دارد و برای نجات کشور از بحران پیش رو ، راهکارهای ارائه می نماید . اما هیچکدام قابل قبول و اجرا نیستند . در این میان برنامه پیشنهادی یوسف (علیه السّلام) ویژگی خواصی دارد . هم معقول و قابل اجراست و هم قادر به حل مشکلات کشور خواهد بود . همگان نظر یوسف (علیه السّلام) را تصدیق می نمایند .
اینک ، یوسفی که تا دیروز زندانی حکومت و مورد غضب پادشاه بود ، چنان نزد عزیز مصر در نظر مردم ، عزیز و محترم است که همگی او را می ستایند و او را « ناجــی کشور » می دانند .

دوم :

مشکلات فرارو و بحران پیش آمده در کشور مصر ، مدیریتی توانمند و کاردان مطلبد که بتواند با برنامه ریزی دقیق و اتخاذ راهکارهای علمی و صحیح و نیز نظارت و کنترل دقیق ، کشور را از بحران نجات دهد . عده ای که فاقد صلاحیت لازم هستند ، به طمع سوء استفاده از « شرایط بحرانی » کشور و رسیدن به منافع شخصی خود را نامزد می نمایند . یوسف (علیه السّلام) نیزخود را برای این مسئولیت خطیر نامزد می نماید و از پادشاه می خواهد او را مسئول و عهده دار این کار نماید . پادشاه او را بر می گزیند و تمام منابع و امکانات مالی و اقتصادی کشور و نیز مدیریت خزانه مصر در اختیار یوسف (علیه السّلام) قرار می دهد. و یوسف (علیه السّلام) به مدد « امانتداری » و « کاردانی » خود مدیریت بحران را بعهده می گیرد :
« رب اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم » ( سوره یوسف آیه ۵۵ )

سوم :

اگر علیرغم تمام برنامه ریزی ها و اقدامات ارزشمندی که تاکنون در ایران اسلامی به منظور بهبود و وضعیت اقتصادی کشور و تامین زندگی مناسب برای مردم و بالا بردن شاخص های رفاه در جامعه انجام شده است ، همچنان تنگناهای اقتصادی و دشواریهای معیشتی عرصه را برای اکثریت مردم بویژه اقشار آسیب پذیر و به تعبیر امام ( ره ) « پا برهنه ها » تنگ نموده است ، اگر هنوز هم هر از چندگاهی ، بحرانی در حوزه تولید و توزیع و تامین اقلام اولیه و مورد نیاز مردم توان کشور را به خود مشغول می نماید و مردم را به اعتراض و دولت را به چالش می کشاند ، اگر علیرغم تمام امکانات ، منابع و پتانسیل های موجود کشور بویژه در حوزه نفت و گاز و معادن غنی زیر زمینی و نیزموقعیت استراتژیک جغرافیایی ، نیروی انسانی فراوان و مستعد ، تنوع شگفت انگیز آب و هوا و شرایط اقلیمی ، زیر ساختهای مهیای صنعتی ، جایگاه ممتاز بین المللی و … هنوز هم مشکلاتی چون بیکاری ، گرانی ، فقر و … از واقعیتهای جامعه ما هستند و … ، باید بپذیریم و اعتراف کنیم که علاوه بر دهها فاکتور و توجیه قابل قبول داخلی و خارجی ، برخی سوء مدیریت ها و کوتاهی بعضی مدیران اجرایی کشور در بروز چنین معضلاتی بی تاثیر نبوده است .
اگر مدیریت کلان کشور در هر سطحی بویژه مدیریت اقتصادی کشور و به تعبیری دیگر « بیت المـال » به دست مدیرانی سپرده شود که علاوه بر داشتن « علم » و « دانش » کافی و نیز آگاهی از آخرین و پیشرفته ترین متدها و نظریه های اقتصادی ، به زیور « امانتداری » نیز آراسته باشند ، قطعاً وضعیت کشور بهتر از وضع کنونی خواهد شد .
آنچه از ناحیه برخی سوء مدیریتها به سر اقتصاد کشور آمده است ، یا ناشی از ضعف علمی و فقدان برنامه و استراتژی مدیرانی ناآگاه و ناکارآمد و شاید بی کفایت بوده است و یا مربوط به ضعف تقوا و امانتداری آنان . حیف و میل بیت المال ، هزینه کردن لجام گسیخته و همراه با ریخت و پاش ثروت ملی ، باند بازی اقتصادی ، استفاده از رانت اطلاعاتی در سرمایه گذاری اقتصادی ، فدا نمودن اولویت های اقتصادی برای رسیدن به منافع شخصی و گروهی و … از آسیب های جدی مدیریت اقتصادی کشور ماست .
اگر عزم ملی بر آن است که اقتصاد کشور سامان پذیرد و معیشت مردم آبرومندانه تامین گردد ، راهی نیست جز سپردن بیت المال مملکت به افرادی که چون یوسف (علیه السّلام) هم « حفیظ » و « امانتدار» اند ، هم « علیم » و « کاردان

 





نگاشته شده توسط   یک شنبه 21 فروردین 1390  ساعت 5:57 PM 

http://articlefa.ir/post/1144/





نگاشته شده توسط   یک شنبه 21 فروردین 1390  ساعت 5:47 PM 

اقتصاد اسلامی از دیدگاه شهید سید محمد باقر صدر

زمانی که دکتر محمد شوقی الفنجری، استاد اقتصاد دانشگاه قاهره، به دیدار سید محمد باقر صدر، در منزلش در نجف اشرف رفت، پیش از هرچیز، از او پرسید: دانش آموخته کدام یک از دانشگاه‌های جهان است؟ سید محمد باقر صدر پاسخ داد که در هیچ دانشگاهی نه در عراق و نه درخارج عراق، تحصیل نکرده و تنها در مساجد نجف که محل برگزاری دروس حوزه علمیه نجف است، تحصیل کرده است. دکتر شوقی الفنجری به وی گفت: حقا که مساجد نجف بهتر از دانشگاه‌های اروپااست.
اقتصادنا از سه بخش تشکیل شده است: بخش اول و دوم به نقد نظام سرمایه‌داری و سوسیالیسم می‌پردازد و بخش سوم که مهمترین بخش این کتاب است، به اقتصاد اسلامی می‌پردازد. شاهکار شهید صدر، در همین بخش از کتاب تجلی یافته است. در این بخش که مورد نظر ما دراین گزارش است، مباحث مختلفی گنجانده شده است: در مقدمه این بخش که با عنوان “نشانه‌های کلان و اساسی اقتصاد اسلامی” نام گرفته، تأملاتی روش‌شناختی آمده است و پس از آن، بخش عمده‌ای به نظریه توزیع پیش از تولید و نظریه توزیع پس از تولید، اختصاص داده شده و پس از آن به نظریه تولید و سپس به مسئولیت دولت در نظام اقتصادی اسلامی پرادخته شده است.

مبادی(اصول ) اقتصاد اسلامی

شهید صدر، سه اصل اساسی را برای نظام اقتصادی اسلام بر می‌شمرد: مالکیت دوگانه، آزادی اقتصادی محدود و عدالت اجتماعی.
شهید صدر معتقد است که اختلاف اساسی میان اسلام و نظام سرمایه‌داری و سوسیالیسم، در ماهیت مالکیت مورد پذیرش هر یک ازاین نظام ها نهفته است، زیرا جامعه و نظام سرمایه‌داری به شکل خاص فردی از مالکیت باور دارد و مالکیت عمومی را جز در موارد ضرورت اجتماعی به رسمیت نمی‌شناسد و جامعه‌ی سوسیالیستی درست به عکس این است؛ اما جامعه اسلامی با هر دو نظام تفاوت دارد، زیرا (اشکال مختلف مالکیت را در آن واحد به رسمیت می‌شناسد و به جای اصل تک شکلی مالکیت که سرمایه‌داری و سوسیالیسم پذیرفته‌اند، اصل مالکیت دو گانه یا مالکیت دارای اشکال متنوع را پذیرفته است. اشکال مختلف مالکیت بر سه گونه است: مالکیت خصوصی، عمومی و دولتی.
در باب آزادی محدود اقتصادی، شهید محمد باقر صدر معتقد است که دو قید، مانع مطلقیت مالکیت خصوصی در اسلام می‌شود. قید نخست شخصی و درونی است و بر گرفته از ارزش‌های اخلاقی مشارکت در ثروت، آنگونه که اسلام آموخته است. این ارزش‌ها که از حیطه‌ی حکم و جبر حکومت خارج‌اند، قابل سنجش نیستند و صرفاً ابزاری هستند که دین به فرد بخشیده است؛ اما قید دوم که قیدی عینی و واقعی است و در قانون به دقت مشخص شده است، در دو سطح کاربرد دارد: در سطح اعلا (منابع کلی شریعت اسلام، مجموعه‌ای از فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی، مانند ربا و احتکار و مانند آن باز داشته است) و در سطح دیگر (اصل اشراف ولی أمر را بر فعالیت‌های عمومی و اصل دخالت دولت رابرای حفظ منافع عمومی و آزادی‌های عمومی مقرر داشته است). درباب عدالت اجتماعی، شهید صدر به خطر کلی گویی‌ها و تعمیم‌های بی‌فائده در باب رابطه‌ی اسلام با عدالت اجتماعی توجه می‌دهد و به اجمال متذکر می‌شود که مفهوم عدالت اجتماعی به دو اصل فرعی “تکافل عمومی” و “توازن اجتماعی” منقسم می‌شود.

دین و اقتصاد

از دیدگاه شهید صدر، کاری که دین می‌کند، این است که نزاع میان فرد و جامعه را حل می‌کند، (زیرا دین قدرتی معنوی است که می تواند چشم پوشی انسان را از لذائذ موقت دنیوی جبران کند و او را به فداکاری در راه اهداف متعالی تشویق کند و از سود و زیان مفهومی فراتر از محاسبات تجاری‌اش در اندیشه انسان خلق کند).
شهید صدر معتقد است که اقتصاد اسلامی، بر عکس اقتصاد مارکسیستی که مدعی علمیت است، علم نیست. (اقتصاد اسلامی از این حیث شبیه مکتب اقتصادی سرمایه‌داری است که کارش تغییر واقعیت است و نه تفسیر آن، زیرا وظیفه مکتب اقتصادی اسلام کشف سیمای کامل حیات اقتصادی بر اساس شریعت اسلام و مطالعه‌ی افکار و مفاهیمی است که از پس این سیما پرتو افشانی می‌کنند). شهید صدر معقتد است که اقتصاد اسلامی ادعای علمی بودن ندارد، بلکه از اهداف اجتماعی آغاز می‌شود و سپس واقعیت اقتصادی را با آن در می‌آمیزد. وی توضیح می‌دهد که اسلام بر خلاف مارکسیسم رابطه‌ای میان تحولات شیوه‌های تولید و تحولات در روابط اجتماعی و روابط تولید نمی‌بیند.
شهید صدر معتقد است که اقتصاد اسلامی، بر عکس اقتصاد مارکسیستی که مدعی علمیت است ، علم نیست. (اقتصاد اسلامی از این حیث شبیه مکتب اقتصادی سرمایه‌داری است که کارش تغییر واقعیت است و نه تفسیر آن، زیرا وظیفه مکتب اقتصادی اسلام کشف سیمای کامل حیات اقتصادی براساس شریعت اسلام و مطالعه افکار و مفاهیمی است که از پس این سیما پرتو افشانی می کنند). شهید صدرمعقتد است که اقتصاد اسلامی ادعای علمی بودن ندارد، بلکه از اهداف اجتماعی آغاز می شود و سپس واقعیت اقتصادی را با آن در می‌آمیزد. وی توضیح می‌دهد که اسلام بر خلاف مارکسیسم رابطه‌ای میان تحولات شیوه‌های تولید و تحولات در روابط اجتماعی و روابط تولید نمی‌بیند.

دشواره اصلی اقتصاد

محمدباقر صدر بر آن است که دشواره اصلی اقتصاد سرمایه‌داری، کمیابی منابع طبیعی در برابر مقتضیات و نیازهای مدنیت جدید و در اقتصاد سوسیالیستی، تضاد میان روش تولید و روابط توزیع است. از دیدگاه شهید صدر، مخالفت اسلام در اینجا با سرمایه‌داری از آن رو است که معتقد است در طبیعت، منابع و ثروت‌های فراوانی برای بشریت فراهم است و مخالفتش با سوسیالیسم از آن رو است که مشکل را نه در شیوه‌های تولید، بلکه در خود انسان می‌بیند.
رویکرد اساسی “اقتصادنا” بر توزیع و شیوه‌هایی استوار است که اسلام از طریق آن توانایی تنظیم توزیع را برای رساندن ثروت اقتصادی به حد اعلای آن داراست؛ که راه آن بهره‌گیری انسان از منابع و ثروت‌های طبیعی است، چنان که گفته آمد، بخش اصلی کتاب به دو بخش (توزیع پیش از تولید) و (توزیع پس از تولید) اختصاص داده شده است.
دستگاه توزیع در اسلام، از دو ابزار اصلی تشکیل شده است: کار ونیاز. از دیدگاه شهید صدر اسلام تنها کار را موجب مالکیت کارگر به نتیجه‌ی عمل خویش می‌داند و این مالکیت خصوصی مبتنی بر کار، گویای میل طبیعی انسان به تملک نتایج کار خویش است و قاعده‌ای اسلامی که شهید صدر استخراج می‌کند، این است که کار موجب مالکیت کارگر بر ماده و نه سبب ارزش آن است، بنابراین کارگر، زمانی که لؤلو را استخراج می‌کند تنها با این کارش، مالک آن می‌شود و با این کار، به آن ارزش نمی‌بخشد.
شهید صدر، عناصر سه‌گانه‌ی شکل‌دهنده‌ی دستگاه توزیع در اسلام را چنین خلاصه می‌کند: کار به عنوان اساس مالکیت، ابزاری اصلی برای توزیع است؛ بنابراین کسی که در عرصه‌ی طبیعت کار می‌کند، ثمره‌ی کارش را خود می‌چیند و مالک آن می‌شود.
نیاز به عنوان تعبیری از حق انسانی ثابت در زندگی شرافتمندانه، ابزاری اساسی برای توزیع است و به این ترتیب، توزیع متکفل رفع نیازهای جامعه‌ی اسلامی است.
مالکیت، از طریق فعالیت‌هایی تجاری که اسلام در ضمن شرایط خاصی که تعارضی با اصول اسلامی عدالت اجتماعی نداشته باشد، اجازه‌ی آن را داده است، ابزار ثانوی توزیع است. شهید صدر در بحث توزیع، مشکل اساسی اجتماعی را ستم می‌داند.

ملاحظات روش شناختی

شهید صدر دو مفهوم “مکتب” و “علم” را از هم تفکیک می‌کند. مکتب، راهی است که یک جامعه در تکامل اقتصادی و درمان مشکلات عملی‌اش می‌پیماید و علم، زندگی اقتصادی و روابط موجود میان حقایق اقتصادی و عوامل از پیش تعیین شده را شرح می‌دهد. پس از این تفکیک محوری، شهید صدر چهار فرضیه را مطرح می‌کند:
۱٫ اینکه اقتصاد اسلامی، مکتب است؛ نه علم. مکتبی است که راهی را که پیروانش باید در اقتصاد بپیمایند، تبیین می‌کند.
۲٫ اقتصاد اسلامی بر مبنای ایده‌ی عدالت استوار است و از آن رو که مفهوم عدالت هم به جهان علم منتسب نیست، پس شگفت نیست که اقتصاد اسلامی علم نباشد، زیرا جوهر عدالت، ارزیابی و ارزش‌گذاری اخلاقی است؛ از این رو شهید صدر در پایان این بخش می‌گوید: بنابراین مالکیت خصوصی یا آزادی اقتصادی یا حذف بهره و ملی کردن ابزارهای تولید…، همگی در دایره مکتب می‌گنجند، زیرا با ایده‌ی عدالت ارتباط دارند؛ اما اموری مانند قانون عرضه و تقاضا و قانون آهنین مزدها…، از قوانین علمی‌اند.
۳٫ فرضیه‌ی سوم این است که شریعت اسلام، راه نخست اکتشاف اقتصاد اسلامی است.
۴٫ فرضیه‌ی چهارم آن است که اقتصاد اسلامی بر اکتشاف استوار است؛ نه تکوین. از این رو عالم اسلامی از آزادی کمتری نسبت به دیگران برخوردار است؛ و گزینه‌های فرا روی او به حیطه‌ی قوانین اسلامی محدود است که بر اقتصاد حاکم است.

توزیع و عوامل تولید

توزیع پیش از تولید، دارای چهار عامل است که می‌توان آنها را منابع طبیعی تولید نامید: زمین، مواد خام که غالب آنها معادن است، آبها و دیگر منابع طبیعی (دریا، مروارید و…).
بحث مفصلی پیرامون تحلیل حقوق مربوط به اراضی در این بخش آمده است. نخست بحث تحدید تاریخی زمین و شیوه درآمدن یک قطعه زمین مشخص در قلمرو حکومت اسلامی آمده است. مالکیت زمین در عراق، متفاوت از مالکیت زمین در اندونزی است، زیرا عراق و اندونزی در شیوه انضمام به دارالاسلام متفاوت‌اند. می‌توان سه نوع از زمین‌ها را به لحاظ تاریخی از هم تمیز داد:
۱٫ زمینی که با فتح در قلمرو اسلام قرار گرفته است، مانند عراق، مصر، سوریه و ایران و بخش‌های بزرگی از جهان اسلام.
۲٫ سرزمینی که با دعوت تحت قلمرو اسلام قرار گرفته است.
۳٫ سرزمین صلح.
درباره زمین‌هایی که در زمان فتح، آباد بوده است، شهید صدر می‌گوید: فقهای شیعه و سنی اتفاق نظر دارند که زمینی که هنگام فتح به دست انسان‌ها، آباد و مزروعی بوده است، ملک همه‌ی مسلمانان است؛ از این رو مالکیت خصوصی در این مناطق ممنوع است و مالکیت عمومی بر این اراضی لوازمی دارد؛ از جمله اینکه تابع قوانین وراثت نیست و این زمین‌ها قابل خرید و فروش و معاوضه نیست و ولی امر مسئول شکوفایی این اراضی و وضع مالیات بر مستأجران آن است و “خراج” هم ملک عمومی است و با پایان زمان اجاره، رابطه‌ی میان مستأجر و زمین قطع می‌شود؛ اما اراضی‌ای که در زمان فتح، متروک (میته) بوده است، تحت مالکیت دولت است و آن هم مانند نوع اول غیر قابل خرید و فروش است؛ اما اراضی‌ای که به طور طبیعی آباد بوده است؛ مانند جنگل‌ها نیز ملک دولت است؛ اما جنگل‌ها و اراضی آباد طبیعی که ازدست کفار گرفته می‌شود، ملک عمومی است.
اراضی‌ای که بر اثر دعوت جزء قلمرو اسلام می‌شود، مانند اراضی مدینه و اندونزی، تنها بخشی از آن که پیش از اسلام به دست انسان‌ها آباد بوده، همچنان به حال خود می‌ماند و مالکیت خصوصی آن مطلق است و گرفتن مالیات از آنها حرام است؛ اما زمین‌های غیر آباد (میته) یا زمین‌های آباد طبیعی در مالکیت دولت است.
وضع قانونی اراضی صلح نیز بدین شکل است: بخشی که به وسیله انسان‌ها آباد بوده است، بر اساس توافقی که به موجب آن ساکنان این منطقه بخشی از جهان اسلام می‌شوند، اداره می‌شود؛ اما اراضی غیر آباد و نیز آباد طبیعی، در صورتی که توافقنامه نسبت به آن تصمیمی نگرفته باشد، بخشی از دارایی‌های دولت خواهد بود.

تداوم بهره‌برداری و نظریه‌ی مالکیت زمین

با صرف نظر از ماهیت، هر گروه معینی که قطعه زمینی را تحت تملک خود در آورند، خود آن زمین شرایطی اساسی دارد که بر مالک ایجاب می‌کند، بهره برداری از زمین را به شکل پیوسته تداوم دهد و اگر زمینی وانهاده شود و در آن کشت و زرع نشود، مالک سلطه قانونی‌اش را بر آن از دست خواهد داد. در صورت مرگ انسانی که بر روی زمینی کار می‌کرده، قوانین ارث، در ضمن آنچه از او به جهاتی مانده، برای زمین او نیز مقرر شده و وارثان او می‌توانند، در صورتی که بهره‌برداری از آن زمین را به تعطیلی نکشانند، وارث زمین او شوند و اگر بهره‌برداری از آن را تعطیل کنند، به سبب سستی و اهمال کاری اشان، آن زمین به ملکیت عمومی در می‌آید.
مفهوم کار و نیز مفهوم احیا در نظریه عام مالکیت بر زمین، جایگاه محوری دارند: به این ترتیب، می‌دانیم که مالکیت خصوصی زمین ـ حقی یا ملکی ـ محدود به این است که فرد، وظیفه اجتماعی‌اش را در “آباد ساختن” زمین انجام دهد؛ ولی اگر آن را به حال خود رها کرد و از آبادانی آن سر باز زد و آن را به ویرانه تبدیل کرد، رابطه‌اش با آن زمین ازبین می‌رود و زمین از قید مالکیت او آزاد می‌شود.
عامل دوم از عوامل ثروتی که براساس نظام اقتصادی پیشنهادی صدر در مرحله پیش از تولید، توزیع می‌شود، مواد خام یا معادن است. در پاسخ به این پرسش که آیا مالکیت بر معادن نیز تابع مالکیت بر زمین است یاخیر؟ پاسخ محمد باقر صدر منفی است، زیرا وجود معادن “در زمین فردی معین، به لحاظ فقهی به تنهایی سبب مالکیت او بر آن معدن نمی‌شود.”
شهید صدر نیز مانند فقهای قدیم مانند حلی، شافعی و ماوردی، معادن را به معادن ظاهری (آشکار) و باطنی (درونی) تقسیم می‌کند و معدن نمک و کبریت را از معادن آشکار و طلا، نقره و آهن را از معادن درونی می‌شمارد. معادن آشکار در مالکیت عموم است: “این معادن میان مردم مشترک است و اسلام آن را به هیچ کس اختصاص نداده است؛ از این رو بهره برداری از آن تنها حق دولت یا نماینده دولت است.” نهایت اینکه هر کس می تواند، به اندازه نیاز شخصی‌اش از معادن آشکار استفاده کند.
معادن درونی هم به دو گونه تقسیم می‌شود: معادن درونی نزدیک به سطح زمین که چنان که شهید صدر می‌گوید: “فقها اجازه‌ی مالکیت خصوصی معدن را نداده‌اند و تنها اجازه داده‌اند که فرد به اندازه‌ی نیازش ازاین گونه معادن استفاده کند”؛ اما حکم معادن نهفته در دل زمین، محل مناقشه فقها است؛ برخی مانند کلینی، قمی و مفید آن را انفال و ملک دولت دانسته‌اند؛ در حالی که گروهی دیگر، مانند شافعی آن را ملک عمومی دانسته‌اند که همه‌ی مردم در آن شریک‌اند.

عامل سوم و چهارم؛ آبها و دیگر منابع طبیعی

آن ها نیز دو گونه‌اند: آب‌های سطحی و آب‌های درونی اعماق زمین. آب‌های آشکار و به تعبیر شهید صدر “منابع مکشوف و آشکار” ملک عمومی است که هر کس به اندازه‌ی تلاشی که به خرج می‌دهد، از آن بر می‌گیرد و آب‌های اعماق زمین نیز که در دسترس همگان قرار ندارد، هرکس به اندازه‌ای که نیاز دارد، می‌تواند استخراج کند و از آن برگیرد.
منابع دیگر طبیعی، از مباهات عمومی است که هر کس با تلاش خود می‌تواند مالک چیزی شود که به دست آورده است؛ مثلا اگر پرنده‌ای داخل زمین کسی شود، موجب حق مالکیت مالک زمین بر آن پرنده نمی‌شود، بلکه گرفتن پرنده موجب حق مالکیت است.
از مسائل دقیق و حساسی که شهید صدر در بحث معادن به آن پرداخته و آن را حل کرده است، مسئله‌ی نفت است. با اینکه نفت از منابع و معادن آشکار و سطحی است، از دید شهید صدر، نفت در مالکیت عمومی است و از این رو، بخش خصوصی حق بهره‌برداری از آن را ندارد.

تولید و نقش دولت

شهید صدر در دو فصل آخر کتاب، بر نقش دولت در نظام اقتصادی، به عنوان نیروی اساسی ثروت تولیدی و اهداف توزیع تأکید می‌کند. اهمیت نقش دولت در اندیشه شهید صدر از آن روست که راه انداختن پروژه‌ی بزرگ اقتصادی بدون دولت میسر نیست و این پروژه‌های بزرگ نیز نیازمند انباشت سرمایه است که بی‌دولت ممکن نیست، زیرا اسلام ثروت اندوزی کلان را منع کرده است و دولت باید برای اطمینان‌یابی از جریان درست تولید و توزیع منصفانه منابع طبیعی، در اقتصاد دخالت کند.
دولت نقش مهمی در اقتصاد “نظریه شهید صدر” دارد. حیطه‌ی اصلی دخالت دولت، منطقةالفراغ است که نویسنده در قسمت‌های آغازی کتابش آن را به تفصیل شرح داده است. در این منطقه خلا، حاکم به دلیل اینکه ولی امر است، به اقدامات اقتصادی‌ای دست می‌زند تا “تأمین اجتماعی” و “توازن اجتماعی” را تحقق بخشد. هدف و فلسفه‌ی دخالت دولت، چنان که از کتاب اقتصادنا بر می‌آید، تضمین از بین بردن تفاوت‌ها و فاصله‌های عمیق اجتماعی است. دخالت دولت موجب می‌شود تا تضادها و فاصله‌های اجتماعی به اندازه‌ای شدید نشود که موجب انحصار ثروت در دست اغنیا شود.
منطقة‌الفراغ باید چنان منعطف باشد که اسلام، فرصت پاسخ‌گویی به نیازهای اجتماعی و حل مشکلات اقتصادی را در همه‌ی عصرها داشته باشد.

هنوز زنده

کتاب اقتصادنا، هنوز هم مهمترین و رایج ترین کتاب در حوزه اقتصاد اسلامی است، در تمام دانشگاه های غرب و ایران، هر جا که پای اقتصاد اسلامی در میان باشد، قطعا کتاب اقتصادنا در مرکز توجه است.
اعتبار و تأثیر کتاب اقتصادنا به جهان شیعه منحصر و محدود نمانده است. ظهور این کتاب در مرحله تاریخی بسیار حساسی اتفاق افتاد، زیرا در مقابل هجوم سیل جریان مارکسیسم و رونق احزاب کمونیست درکشورهای اسلامی، کفه‌ی معادله را به نفع اسلام گرایانی برگرداند که با اینکه ادعا می‌کردند اسلام پاسخ‌گوی همه نیازهای بشریت تا ابد است، در رویارویی با رقبای مارکسیست و کمونیست خود که سرشار از ادبیات و مباحث نظاممند اقتصادی بودند و مباحث و اصطلاحات علمی (زیربنا، روبنا، روابط تولید، عوامل تولید، طبقه پرولتاریا، انقلاب کارگری و…) را به رخ می‌کشیدند، چیزی برای گفتن نداشتند. در حقیقت کاری شهید محمد باقر صدر با نگارش دو کتاب محوری اقتصادنا و فلسفتنا، اقتصاد سرمایه‌داری و سوسیالیستی و فلسفه مادی و الحادی را مورد هجوم دقیق علمی قرارداد و مهمتر آنکه بدیلی اسلامی به جای آنها نشاند که هنوز هم به رغم گذشت بیش از چهار دهه، همچنان قابل استفاده است.
نکته آخر روش تقریبی محمد باقر صدر در اقتصادنا است. وی در مباحث این کتاب از مرزهای فقه شیعه فراتر می‌رود و به آرا و نظرهای فقهای سنی نیز به عنوان منابعی علمی برای اکتشاف الگوی اقتصاد اسلامی توجه نشان می‌دهد؛ از این رو آرای شافعی، مالک، سرخسی و ابن‌حزم را نیز در کنار آرای فقهای شیعه مطرح می‌کند.
منبع:
www.ketabnews.com

 

 





نگاشته شده توسط   یک شنبه 21 فروردین 1390  ساعت 5:41 PM 

مطلب اول: سال جدید، فرصت جدید

سال جدید را خدمت عزیزان تبریک عرض می‌کنم. گذر ایام یک امر دائمی است. دائم روز و شب از پی هم می‌گذرد. اینکه ما یک زمانی را به عنوان آغاز سال قرار بدهیم، تذکری برای ما است که بالاخره یک سال از عمر گذشت. یک فرصت دیگر از دست رفت و از طرف دیگر سال جدیدی آمد و فرصت‌های تازه‌ای برای ما فراهم شده است. ممکن است چیزهای مختلفی را مبدأ محاسبه سال‌ها قرار می‌دهیم. یک وقت یک حادثه سیاسی مبدأ زمان قرار می‌گیرد؛ مثل آنچه در زمان شاه مطرح شد که شروع حکومت کوروش به عنوان مبدأ تاریخ قرار بگیرد، یک وقت یک حادثه مرتبط به دین؛ مثل هجرت پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که در سال هجری معیار است یا ولادت عیسی ـ علی نبینا و آله و علیه السلام ـ که در سال میلادی معیار است.

مبدأ آغاز سال هم، ممکن است یک امر طبیعی قرار بگیرد؛ مثل اول فرودین (نوروز) که در آن زمان، زمین به لحاظ نجومی در وضعیت خاصی قرار می‌گیرد و از زمستان نجومی وارد بهار نجومی می‌شود؛ البته اینکه مبدأ محاسبه سال‌های طی شده، یک جنبه دینی داشته باشد؛ مثل هجرت پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ یک نوع تذکر دینی است که بالاخره حرکت بزرگی در تاریخ بشری آغاز شد و آن حرکت تمدن اسلامی را شکل داد. علت اینکه هجرت پیغمبر آغاز تاریخ در سال هجری قرار گرفت و نه مثلاً ولادت پیغمبر، همین است که آن حرکت حضرت؛ یعنی هجرتشان از مکه به مدینه بود که زمینه گسترش اسلام و شکل گیری حکومت اسلامی و پایه ریزی تمدن اسلامی را فراهم کرد. اینکه ایرانی‌ها این تحول طبیعی(نوروز) را معیار شروع سال قرار دادند، از یک طرف نشان می‌دهد اینها با علم ، نجوم و ریاضیات سر و کار داشته‌اند و متوجه محاسبات دقیق و ریاضیِ مسئله بودند و از طرف دیگر نشانگر توجه شان به طبیعت است که این هم نکته مثبتی است. توجه به نو شدن طبیعت، به عنوان یک معیاری برای نو شدن سال و در پی آن پدید آمدن فرصت‌های تازه‌ای که در این سال پیش روی ما است.

همچنین این سال ایرانی عادات و آداب نیکویی هم دارد. مردم خودشان را برای این سال آماده می‌کنند؛ چه با تمیز کردن ساختمان‌های خودشان و امروز هم این امر توسعه پیدا کرده و تمیز کردن شهرها را هم شامل شده است، چه با تهیه لباس تازه، چه با ایجاد فضای شادتر، چه با برطرف کردن دشمنی‌هایی که در گذشته بوده است، چه با دیدارهایی که در این ایام صورت می‌گیرد که در واقع همان صله رحم  است و در اسلام بر آن تأکید شده است. اگر در اسلام نوروز مورد توجه قرار گرفته باشد، همین ابعاد مثبتش مورد توجه است. همین نکته‌هایی که در اسلام هم بر آن تأکید شده است و در واقع جنبه‌های انسانی و ارزشی نوروز است؛ البته کنار این جنبه‌های ارزشی و انسانی، خود نوروز یک سابقه فرهنگی و عقیدتی هم دارد که مورد تأکید یا حتی مورد تأیید اسلام نبوده  است و آن روایاتی که در تخطئه نوروز آمده است، ناظر به همین موارد است. بالاخره نوروز نماد یک سنت و فرهنگ غیر اسلامی بوده است و به همین دلیل هم در برخی روایات مورد تخطئه ائمه ـ علیهم السلام ـ قرار گرفته است؛ از جمله این فرهنگ‌های غیر اسلامی، خرافه «سیزده بدر» است که به یک روز نحس در تاریخ ما تبدیل شده است؛ البته حالا اسمش را گذاشته‌اند «روز طبیعت» این خوب است، هرچند که باید اسمش را  روز عزای طبیعت می‌گذاشتند؛ چون روزی است که مردم خسارت زیادی به طبیعت می‌زنند، فکر نمی‌کنم میزان خسارتی که در طول سال به طبیعت وارد می‌شود، به‌اندازه خسارتی باشد که در یک روز سیزده به طبیعت وارد می‌شود. واقعاً طبیعت دارد از بین می‌رود؛ البته اگر فرهنگِ روز طبعیت درست جا می‌افتاد و طبیعت پاکیزه می‌شد، خوب بود. در این صورت همه سال را سال طبیعت نام بگذارند و مردم  از طبیعت مراقبت کنند، ما هم موافقیم. یک سری از سنت‌ها وجود دارد که البته مردم خیلی متوجه خرافی بودن آنها نیستند، ولی بعضی‌ها برایش قداست هم قائلند؛ مثل هفت سین. بعضی‌ها هم از این گونه صحبت‌ها که بنده می‌کنم خوششان نمی‌آید، ولی بالاخره این سنت‌ها پایه و اساسی ندارد، نه مبنای فکری دارد، نه مبنای دینی و نه مبنای بشری؛ البته تا جایی که مخالفت با عقاید و احکام اسلامی نداشته باشد، مشکلی با آن‌ها نداریم. اما اگر از آن حد بگذرد، نمی‌توان پذیرفت؛ مثلاً همین مطلب که روز سیزده، روز نحس است، مفهومی است که با مفاهیم اسلامی ناسازگار است، روز خدا که روز نحس نمی‌شود. این نحسی‌ها مربوط به خود ما و رفتارهای ما است. بالاخره ما با جنبه‌های فکری و عقیدتی نوروز به عنوان یک پدیده غیر اسلامی در همه ابعادش موافق نیستیم.

مطلب دوم: جهاد اقتصادی

مقام معظم رهبری ـ دام ظله ـ سنتی را پایه‌ریزی کردند، تحت عنوان نامگذاری سال. این سنت در واقع از این جهت که یک نوع هدف گذاری کلان برای مجموعه فعالیت‌ها می‌شود، سنت حسنه‌ای است؛ البته انتخاب یک عنوان برای سال به معنای غفلت از سایر جهات نیست. بعضی از طلبه‌ها بعد از پیام نوروزی ایشان به من مراجعه می‌کردند که چرا ایشان امسال را سال جهاد اقتصادی اسم گذاشتند. این همه مشکلات فرهنگی در کشور وجود دارد، چرا ایشان بر بحث اقتصاد تأکید کردند؟ توجه دارید که اگر یک شعار به عنوان شعار سال انتخاب می‌شود، معنایش این نیست که ایشان ابعاد فرهنگی، سیاسی و ... و اهمیت آنها را نادیده گرفته‌اند و فقط به یک بعد توجه کرده‌اند. نامی که انتخاب شده است به نظر ایشان با توجه به مجموعه اطلاعات و مشاوره‌هایی که صورت می‌گیرد، مهم ترین شعاری است که در آن سال می‌تواند مطرح باشد. برای انتخاب این نام اهم و مهم شده  است. مقصود ایشان این نیست که به بعد فرهنگی، سیاسی و اجتماعی توجه نشود. یک کلام، همیشه باید در متن و فضای خودش تفسیر شود. وقتی در متن و فضای اسلامی و  حکومت اسلامی صحبت از اقتصاد می‌شود، معنایش نادیده گرفتن سایر ابعاد زندگی نیست. جهاد همان طوری که خود ایشان هم توضیح دادند، یک مفهوم خاص است؛ یعنی تلاشی همراه با یک مجموعه‌ای از ارزش ها. صرف تلاش نیست، بلکه با یک مفهوم مقدس همراه است. جهاد در واقع تلاش گسترده و ویژه همراه با رعایت همه ضوابط است. اگر صحبت از جهاد اقتصادی است، مقصود این است که تلاشی در حوزه اقتصاد صورت بگیرد با رعایت همه ضوابط؛ چه در بعد فردی که مثلاً در تعاملات و فعالیت‌های اقتصادی، رفتارهای غیر شرعی صورت نگیرد و معیارها شرعی ملاحظه شود که مهم ترین آن‌ها حفظ اخلاص است. اگر قرار است کاری صورت بگیرد، برای خدا و با نیت خالص باشد نه به نفع شخص، گروه، جناح، یا برای ریا. با خودنمایی یا منیت  همراه نباشد. یکی از مهم ترین ارزش‌ها صداقت است و فضای اسلامی باید یک فضای صادقانه باشد که در آن اعتماد شکل بگیرد و همه افراد بتوانند به سخنان دیگری، رفتارهای دیگری اعتماد کنند و با عواملی که این اعتماد را از بین می‌برد یا این فضا را آلوده می‌کند برخورد شود و چه رعایت ضوابط در بعد کلان و اجتماعی که فعالیت ‌ها کلان اقتصادی در یک فضای اسلامی، باید همراه با رعایت معیارهای اسلامی باشد. این که امسال، مسئله اقتصاد مطرح شده است به خاطر مجموعه شرایطی است که کشور در آن قرار دارد، که یک وضعیت گذار است. گذر از یک اقتصاد به اقتصاد دیگری؛ از یک نوع روابط اقتصادی به روابط جدید اقتصادی. حذف یارانه‌ها هنوز به طور کامل اتفاق نیافتاده و به معنای واقعی کلمه آثار اقتصادی آن خودش را نشان نداده است. در سال 1390 این اتفاق خواهد افتاد. این آثار اگر با یک فعالیت مؤثر اقتصادی همراه نباشد، قطعاً آثار تخریبی شدیدی خواهد داشت و در مقابل اگر با یک فعالیت درست اقتصادی همراه باشد، زمینه شکوفایی و پویایی اقتصاد کشور فراهم خواهد شد. در این مرحله سخت گذار، خیلی از سوی مجموعه نظام و مسئولین سعی شده است که سختی آن به حداقل برسد و بسیاری از آثار منفی آن تا جایی که ممکن است کنترل شود، ولی بالاخره یک حادثه بزرگ اقتصادی دارد در کشور اتفاق می‌افتد که بخش گسترده‌ای از آثارش به معنای دقیق کلمه قابل کنترل نیست، بلکه ما فقط می‌توانیم به آن جهت دهیم، و  آن را تا حدی تعدیل کنیم، نمی‌توانیم از آن جلوگیری کنیم. یکی از آن آثار قطعاً افزایش قیمت‌ها خواهد بود که اگر با یک فعالیت سالم اقتصادی در یک فضای مورد اعتماد و آرام و با امنیت اقتصادی همراه شود، در مجموع باعث به وجود آمدن مشکل اقتصادی برای مردم نخواهد شد، بلکه باعث می‌شود ثروت عمومی ـ در اصطلاح اقتصاد ـ افزایش پیدا کند و در نتیجه رفاه عمومی توسعه پیدا کند. اما اگر این فعالیت اقتصادی صورت نگیرد و گره‌های اقتصادی که نیازمند یک فعالیت جدی و مشارکت عمومی است باز نشود، می‌تواند به جای توسعه رفاه عمومی و افزایش ثروت عمومی، باعث توسعه فقر شود و به صورت جدی فاصله بین فقیر و غنی را افزایش دهد که این با مفاهیم اقتصاد اسلامی ناسازگار است؛ چون یکی از شاخص‌های عدالت اقتصادی در اسلام کاهش فاصله بین فقیر و غنی است. این چیزی نیست که دولت به تنهایی یا حتی نظام به تنهایی بتواند انجام دهد، بلکه مشارکت عمومی مردم را نیاز دارد. در این مشارکت عمومی قطعاً روحانیت نقش اساسی می‌تواند داشته باشد. فرهنگ، محور و پایه مجموعه فعالیت‌های یک جامعه، از جمله فعالیت  اقتصادی است و این فرهنگ سازی باید از سوی نهادهای مختلف فرهنگی از جمله حوزه علمیه صورت بگیرد. اگر حوزه، اطلاعات خود را هم نسبت به اقتصاد اسلامی، هم نسبت به اقتصاد ایران و هم نسبت به اقتصاد بین الملل توسعه دهد و با اطلاع دقیق فعالیت کند، به اشکال مختلف می‌تواند برای این تحول اقتصادی زمینه ساز باشد؛ تحول بزرگی که سال هاست در کشور ما برای آن برنامه ریزی شده و بعد از گذشت سال‌ها این اتفاق رخ داده  است. این تحول، تحولی نیست که تصمیم به اجرای آن یک شبه و یک روزه  در نظام گرفته شده باشد، تحولی است که سال‌های سال، از دوره‌های ریاست جمهوری گذشته، شاید نزدیک به 20 سال قبل تا کنون، روی این موضوع دارد کار می‌شود. انشاء الله که مجموعه کشور ما و از جمله حوزه علمیه و ما طلبه‌ها بتوانیم در این فعالیت بزرگ و این حادثه بزرگ نقش مؤثری داشته باشیم.

مطلب سوم: بیداری اسلامی

همانطور که مستحضرید از چند ماه قبل جنبشی در منطقه آغاز شد که در حال توسعه پیدا کردن است، عده‌ای از ابتدا نمی‌خواستند عنوان بیداری اسلامی بر آن صدق کند، ولی عملاً پذیرفتند که این عنوان را به آن بدهند، هرچند همچنان بعضی از شبکه‌های عرب زبان یا انگلیسی زبان از این جنبش به جنبش بیداری عربی یاد می‌کنند، ولی این بحث فراتر از عربیت است و خبرهایی که از اعتراضات مردمی در کشور آذربایجان به گوش می‌رسد مؤید آن است که این جنبش، فراتر از یک جنبش عربی است، بلکه در فضای اسلامی دارد شکل می‌گیرد. در این قضیه از هر جایی یک اطلاعاتی می‌رسد؛ از اینترنت، از ماهواره ها، روزنامه‌ها و ... . فراوانی اطلاعات باعث شده است که دستیابی به اطلاعات صحیح خیلی مشکل تر شود و در این فضا، شایعه ساختن و دروغ گفتن، خیلی راحت است. به همین دلیل تشخیص اینکه چه چیزی درست است و چه چیزی غلط، نسبت به گذشته کار بسیار بسیار مشکل تری شده است. این جنبش از جایی آغاز شد که احتمال آغازش از آنجا وجود نداشت. آغاز جنبش از کشور تونس نه فقط برای ما غیر منتظره بود، بلکه برای آمریکایی ها، غربی‌ها و سیستم‌های اطلاعاتی آن‌ها هم غیر منتظره بود. از این جهت درست شبیه انقلاب اسلامی ایران بود. قبل از انقلاب اسلامی، از نظر غربی‌ها، ایران امن‌ترین جایی بود که برای مصالح غربی در منطقه وجود داشت؛ یعنی اگر سال 55، 54، به یک مسئول آمریکایی می‌گفتی که در منطقه خاورمیانه غیر از اسرائیل، امن ترین سرزمین برای منافع غرب و آمریکا کجاست، می‌گفتند: ایران. حتی از عربستان سعودی و کویت و امثال این‌ها هم برای آن‌ها قابل اعتمادتر بود. اصلاً به همین دلیل به شاه این چراغ سبز نشان داده شد که شما یک مقدار فضای سیاسی کشور را باز کنید؛ چون وضعیت کشورتان طوری است که برای شما مشکلی پیدا نمی‌شود؛ البته پیش بینی‌های آن‌ها خطا درآمد و یک دفعه جریان انقلاب اسلامی شکل گرفت که امام ـ رضوان الله علیه ـ مدیریتش را از سال‌ها قبل از آن به عهده داشتند و در آن دوره، این مدیریت شکوفا شد و خیلی سریع هم به نتیجه رسید. وقتی در تونس هم این اتفاق افتاد، غیر منتظره بود. درست است که ما نشانه‌هایی دیده بودیم. قبلاً عرض کردم که من پنج سال پیش در تونس بودم و در آن زمان علی رغم ظاهر غیر دینی و بلکه ضد دینی این کشور، دیدم که جوانان این کشور که این همه برای آن‌ها تبلیغ می‌شد که از دین فاصله بگیرند، به دین علاقه دارند. این حرفی که برخی می‌گویند آمریکایی‌ها می‌خواستند این حکومت‌ها را یک جوری کنار بزنند و در حقیقت مدیریت دست آن ‌ها بوده، دروغ است، این‌ها حرف‌هایی است که خود آمریکایی‌ها بر سر زبان‌ها می‌اندازند، تا بگویند:

                          گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد   *  جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست.

آنها می‌خواهند بگویند همه عالم را ما داریم کنترل می‌کنیم، هیچ کس بدون اجازه ما نمی‌تواند آب بخورد. یا مستقیم یا غیر مستقیم ما داریم اداره می‌کنیم، در حالی که این طور نیست. اصلاً این حادثه، حادثه خوشی برای آمریکایی‌ها و غربی‌ها نبود و منافعشان به شدت به خطر افتاد؛ البته آنها همیشه سعی می‌کنند دوباره کنترل را به دست بگیرند و روی موج سوار شوند و استفاده کنند. ولی واقعیت این است که آن‌ها مدیریت کار را بر عهده نداشتند و حتی برخی صاحب نظران سیاسی ما هم مثل بعضی از مردم همین دروغ را تکرار را می‌کنند که اینها همش زیر سر آمریکایی‌ها است. مثل قدیمی‌ها که می‌گفتند همه چیز زیر سر انگلیسی‌ها است. همان طور که وزیر خارجه آلمان گفت هیچ کس نمی‌توانست این اتفاق را پیش بینی کند.

این اتفاق در تونس از اینجا شروع شد که یک سری مسائل در تونس پیش آمده بود  و یک کسی خودش را آتش زد، آتش زدن او که خیلی هم با برنامه ریزی نبود و یک اعتراض شخصی بود، یک دفعه یک جنبشی را در تونس آغاز کرد. یک مجموعه‌ای از جوانان که در فیس بوک با هم مرتبط شده بودند شروع کردند به جهت دادن به جریانات اعتراضی و جنبش به دست آن‌ها افتاد؛ یعنی جنبش از طریق جوانان و از طریق یک مجموعه سازمان نیافته شکل گرفت. اصلاً سازمان‌ها و مجموعه‌های با سابقه، مدیریت جنبش را بر عهده نداشتند؛ مثلاً مهم ترین جنبش در تونس؛ یعنی جنبش النهضة، که رهبری آن با «راشد الغنوشی» است، اصلاً مدیریت کار را بر عهده نداشت. یک حرکت خودجوشی بود؛ البته بعد جریانات، جنبش ها، همه به همدیگر مرتبط شدند و بعد در کشورهای دیگر، در مصر، دوباره همین طور شد، یک نفر خودش را آتش زد، آتش زدن او مصر را شعله ور کرد. اتفاقاً اگر از ما می‌پرسیدند که کدام منطقه زمینه پیدایش جنبش در آن بیش از همه است، می‌گفتیم: مصر. ولی دیدیم که این اتفاق در مصر بعد از تونس  افتاد. مصر  به لحاظ جمعیت و جایگاهی که در جهان اسلام دارد و به  لحاظ روابطی که دولت مصر با اسرائیل داشت، خیلی مهمتر از تونس بود.

این جنبش‌ها، جنبش اسلامی به معنای خاص کلمه نبود. یعنی این جوری نبود که آن‌هایی که آغاز کرده‌اند، اسلام خواهان به معنای خاص کلمه باشند، اما قطعاً گرایشات اسلامی بخش قابل توجهی از این جنبش را فراگرفته است و قطعاً از انقلاب اسلامی الهام گرفته‌اند. این چیزی نیست که یک فرد آشنا با واقعیت‌های این منطقه بتواند آن را انکار کند. قبلاً عرض کردم که پنج سال پیش در تونس در رحلت حضرت امام ـ رضوان الله علیه ـ سخنرانی داشتم. فضای امنیتی تونس به قدری سنگین بود که به من گفتند هیچ کلمه‌ای درباره امام و مسائل انقلاب صحبت نکنید. در غیر این صورت نیروهای امنیتی می‌ریزند توی جلسه. جلسه هم در یک مرکز مهم اساتید دانشگاه، نویسندگان و روشنفکران تونس برگزار می‌شد. بعضی از اساتید بعد از آن جلسه طولانی سه ساعته می‌گفتند که آقا ما هرچند به لحاظ عقیده شیعه نباشیم، به لحاظ سیاسی شیعه  هستیم؛ یعنی آن ‌ها سیاست جمهوری اسلامی ایران و سیاست انقلاب اسلامی ایران را قبول داشتند و این سیاست ضد آمریکایی، ضد صهیونیستی در ایشان تأثیر گذاشته است. اطلاعات فراوانی از طرق مختلف، از خود مصری ها، از داخل مصر، از جاهای مختلف داشتیم و داریم که چقدر حزب الله لبنان در  مصر محبوبیت دارد، چقدر شخص سید حسن نصر الله ـ حفظه الله ـ در آنجا محبوبیت دارد که این به خاطر چهره مقاومت اسلامی است که در مقابل اسرائیل ایستاده است. بنابراین الان، شرایطی است که واقعاً غرب گرفتار بحران شده و منافعش به خطر افتاده و فرصت بسیار خاصی برای مجموعه جهان اسلام فراهم شده است که باید درست استفاده و مدیریت شود. نباید آن گونه‌ای شود که تمام توانایی‌های غرب بر علیه این جنبش سامان پیدا کند که اگر این اتفاق بیافتد، مشکلات زیادی پیدا خواهد شد.

تجربه این مبارزه‌هایی که در این ایام صورت گرفت، نشان داد که هر جا که مبارزه، مبارزه غیر خشن است، موفق‌تر است. در لیبی که شکل خشن و مسلحانه پیدا کرد، فرسایشی شده است و قذافی با توجه به حالت جنون آمیز خودش و اینکه آدم غیر متعارفی است در جنگ روانی خیلی موفق است. با جوسازی‌هایی که در داخل و خارج کرده و با ارتباطاتی که ایجاد کرده است، بالاخره هنوز توانسته مقاومت کند. انشاء الله امیدواریم بالاخره این مقاومت شکسته شود و قذافی سقوط کند که اگر سقوط نکند بعضی از این حکام منطقه جرأتشان بیشتر می‌شود و قطعاً برخوردهای سنگین تری با مردم شان می‌کنند. این جنبش در بحرین یک وضعیت خاص پیدا کرد. مجموعه‌های خبری دنیا اصلاً اجازه ندادند حوادث بحرین منتشر شود. تنها جایی که صدای مردم بحرین را به دنیا رساند، ایران بود. و وقتی صدای مردم بحرین به دنیا رسید، آن‌ها مجبور شدند بعضی از اخبار بحرین را منتشر کنند. متأسفانه سعی آن‌ها این بوده و هست که جنبش بحرین را با جنبش‌هایی که در کشورهای اسلامی دیگر اتفاق افتاده، متفاوت معرفی کنند. قرضاوی چند هفته قبل از این سخنرانی ای کرد و گفت که به من می‌گویند شما گفتید که کشتن مردم یمن توسط دولت حرام است و مردمی که کشته می‌شوند شهیدند. حالا به من می‌گویند که آیا بحرین هم همین وضعیت را دارد؟ یا نه؟ بعد خودش جواب داد که بحرین، با لیبی، با یمن، بامصر و با تونس، فرق می‌کند. در آن‌ها جنبش ها، مردمی، انقلابی و به دنبال ارزش‌های اسلامی و اصیل بودند، اما در بحرین یک جنگ طائفی است. مقصودش این بود که طائفه شیعه بر علیه طائفه سنی قیام کرده است. و این فرد و خیلی‌ها مثل او اصرار دارند که جنگ بحرین را جنگ شیعه و سنی نشان دهند، در حالی که اصلاً این طور نبوده است، بحرینی‌ها از اول این شعار را  تکرار می‌کردند که «نه شیعه نه سنی بحرینی بحرینی»؛ البته شیعیان در بحرین اکثریت هستند، ولی اهل سنت هم در این جنبش مشارکت دارند. متأسفانه مردم بحرین توسط نیروهای خارجی عربستان، امارات و قطر سرکوب شدند. در این قضیه معلوم شد که «سپر جزیره» (مجموعه‌ای نظامی که با همکاری کشور‌های حاشیه خلیج فارس تشکیل شده ست) که قرار بود کشورهای منطقه خلیج فارس را در مقابل تهاجمات خارجی؛ مثلاً حمله اسرائیل حفاظت کند، اصلاً برای اهداف دیگری شکل گرفته است. مسالمت آمیزترین تظاهراتی که در کشورهای اسلامی صورت گرفت در بحرین بود. بحرینی‌ها حتی یک بانک آتش نزدند، یک ماشین آتش نزدند، یک تخریب انجام ندادند، در حالی که در کشورهای تونس و مصر این اتفاقات افتاد در یمن، حتی در کویت و الجزایر همین طور، در لیبی که حتی به جنگ مسلحانه کشید. در بحرین هیچ گونه اقدام خشنی صورت نگرفت، ولی خشن ترین برخورد با این‌ها صورت گرفت. دیدید دولت بحرین حتی میدان لؤلؤ(مروارید) را که یکی از مهم ترین مکان‌های تاریخی آن‌ها و نماد بحرین محسوب می‌شد را تخریب کرد و مردم را کشت. و حوادث فجیع دیگری اتفاق افتاده که زبان از بیان آن عاجز است. با توجه به کمی جمعیت در بحرین، در مقایسه با مصر یا حتی لیبی، تعداد کشته‌ها و مجروحین در بحرین نسبت به جمعیت، بالاست. بحرین امروز نیازمند حمایت معنوی است، اقدامی که مراجع معظم تقلید ـ دام ظلهم ـ با صدور بیانیه‌ها کردند یک اقدام مثبت بود. البته از همه جنبش‌های اسلامی از جمله بحرین باید حمایت شود. بیداری که در جمهوری آذربایجان اتفاق افتاده، باعث شد که رئیس جمهور آذربایجان بیاید در نماز جمعه و از مردم تقاضا کند که دست از این کارها بردارند. می‌دانید فضای سیاسی و اجتماعی در آذربایجان بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی باز شد. ولی دوباره به شدت در سال‌های اخیر فضا را بستند؛ به گونه‌ای که فعالیت غیر آذری‌ها را ممنوع کردند و گفتند حتی آذری‌هایی که در خارج از آذربایجان تحصیل کرده‌اند، حق تبلیغ و فعالیت در داخل آذربایجان را ندارند. دولت تمام مساجد را از دست نیروهای حزب اللهی خارج کرد و تعداد زیادی از فعالان را زندانی کرد. با این اعتراضات مردمی اخیر، همه آن محدودیت‌ها برداشته شد. در واقع این ادامه آن جنبشی است که از سایر کشورهای اسلامی شروع شد. اتفاقی که دارد در جهان اسلام می‌افتد، نه فقط به نفع کل جهان اسلام است به صورت عمومی، بلکه به صورت خاص منافع جمهوری اسلامی ایران هم را در پی دارد. اصلاً خود این اتفاق توسعه شعار انقلاب اسلامی است. این را هم من اشاره کنم که مسئولیت ما در جمهوری اسلامی ایران به مراتب سنگین تر شده است، اگر جمهوری اسلامی ایران به عنوان مرکزی که همه این جنبش‌ها از او الهام می‌گیرند، از ارزش‌های اسلامی فاصله بگیرد و جریاناتی به جهل یا به عمد بخواهند چیزهای دیگری را در جمهوری اسلامی مطرح کنند، قطعاً به ضرر انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی خواهد بود. یکی از آن چیزها تأکید روی مسائل مربوط به ایرانیت و مسائل مربوط به قبل از اسلام است که این‌ها در جهان اسلام بازتاب بسیار منفی خواهد داشت. وقتی ما روی مفاهیمی تأکید کنیم که از منظر سایر ملل اسلامی، مفاهیم غیر اسلامی است و آن ‌ها را نماد آتش پرست‌ها می‌دانند، باعث می‌شود که جایگاه جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی در بین ملت‌های اسلامی تضعیف شود. اگر بر فرض اهداف کسانی که این کار را می‌کنند، اهداف خوبی باشد، قطعاً چنین کاری اشتباه است، این همه ترویج سنت‌های باطل مربوط به ایرانیان کهن ـ مانند برخی از چیز‌هایی که در نوروز وجود دارد ـ باعث می‌شود که هم ارزش‌های اسلامی در داخل کشور با بحران مواجه شود، هم جایگاه جمهوری اسلامی در جهان اسلام و در مقابله با استکبار جهانی تضعیف شود. انشاء الله که خداوند ـ تبارک و تعالی ـ به همه امت اسلامی توفیق بیش از پیش ارزانی کند و شاهد قدرت گرفتن اسلام و توسعه ارزش‌های اسلامی در سراسر جهان باشیم.





نگاشته شده توسط   یک شنبه 21 فروردین 1390  ساعت 5:35 PM 

چکيده: اقتصاد اسلامي داراي مشخصات متنوع و مختلفي است، در اينجا به بيان چهار نوع مشخصة كلي اقتصاد اسلامي مي‌‌پردازيم. اين مشخصه‌هاي كلي، اقتصاد اسلامي را از ديگر مكتب‌هاي اقتصادي تفكيك مي‌‌كند.
نوع اول: مشخصات فلسفي يا به تعبير ديگر مفاهيم مبنايي اقتصاد اسلامي است.
نوع دوم: مشخصات فقهي يا به تعبيري ديگر منابع اقتصاد اسلامي است.
نوع سوم: مشخصات حقوقي اقتصاد اسلامي يا به تعبيري ديگر حقوق اقتصادي است.
نوع چهارم: مشخصات تحليلي اقتصادي است.
با در نظر گرفتن هر يك از اين چهار مشخصه، اقتصاد اسلامي فرق اساسي و ماهيتي با ديگر مكاتب اقتصادي پيدا مي‌‌كند.
 
موضوع بحث، مشخصات اقتصاد اسلامي است. سعي كردم به طور خلاصه و فشرده سرخط‌هاي اصلي و شاخص‌هاي اساسي اقتصاد اسلامي را مطرح كنم. البته اين عنوان، بسيار گسترده است و بحث‌هاي زيادي را مي‌‌طلبد، ولي ما در اينجا ناچار از اختصار و اكتفا به طرح عناوين كلي بحث هستيم.
اقتصاد اسلامي داراي مشخصات متنوع و مختلفي است، در اينجا به بيان چهار نوع مشخصة كلي اقتصاد اسلامي مي‌‌پردازيم. اين مشخصه‌هاي كلي، اقتصاد اسلامي را از ديگر مكتب‌هاي اقتصادي تفكيك مي‌‌كند.
نوع اول: مشخصات فلسفي يا به تعبير ديگر مفاهيم مبنايي اقتصاد اسلامي است.
نوع دوم: مشخصات فقهي يا به تعبيري ديگر منابع اقتصاد اسلامي است.
نوع سوم: مشخصات حقوقي اقتصاد اسلامي يا به تعبيري ديگر حقوق اقتصادي است.
نوع چهارم: مشخصات تحليلي اقتصادي است.
با در نظر گرفتن هر يك از اين چهار مشخصه، اقتصاد اسلامي فرق اساسي و ماهيتي با ديگر مكاتب اقتصادي پيدا مي‌‌کند.
مشخصات فلسفي يا مفاهيم مبنايي اقتصاد اسلامي: در اين باره مقدمتاً اين نكته را بايد بگوييم كه مسائل اقتصادي ارتباط تنگاتنگ و ريشه‌اي با مباني و مفاهيم مبنايي جهان بيني‌ها و ايدئولوژي‌ها دارد. گر چه اقتصاد دانان خيلي سعي كرده‌اند مسائل اقتصادي را بعنوان علم اقتصاد مجزا از مباني فلسفي جهان بيني‌ها و ايدئولوژي‌ها مطرح كنند، ولي بر خلاف نظر اقتصاددانان، به تدريج به اين واقعيت پي برده شد كه جهان بيني و اعتقادات و مفاهيمي كه جامعه و افراد به آن‌ها اعتقاد دارند فوق العاده در مسائل اقتصادي مؤثرند. خيلي از بحث‌هاي اقتصادي مبتني بر تحليل‌هاي اعتقادي يا به اصطلاح مبتني بر يك سلسله پيش فرض‌هاي اعتقادي است. مثلاً وقتي انسان اقتصادي را تعريف مي‌كنند، انسان را داراي مفهوم مشخصي از سود، زيان و مسائل ديگر فرض مي‌‌كنند و بعد تحقيقات اقتصادي فراواني را بر اساس اين پيش فرض‌ها كه صرفاً مربوط به جهان بيني يك مكتب در مورد انسان است، پي ريزي مي‌‌كنند. در اقتصادهاي چپ گرا يا سوسياليستي، اين مسأله روشن تر است و رابطة مسائل اقتصادي را با مسائل فلسفي خيلي صريح مطرح كرده‌اند. گر چه به شكلي كه آنان مطرح كرده‌اند مورد انتقاد ديدگاههاي اسلامي است، ولي اصل رابطه درست است. نمي‌توان مسائل اقتصادي را مجزا از مباني فلسفي دانست و براي اعتقادات نقشي در مسائل اقتصادي و حتي مكانيزم‌هاي اقتصادي قائل نشد. تمام مسائل اقتصادي تحت تأثير مفاهيم مبنايي اعتقادات و ايدئولوژي‌ها قرار دارد.
براساس اين مقدمه‌اي كه ذكر شد جايگاه مشخصات فلسفي يا مقدمات مبنايي اقتصاد اسلامي روشن مي‌‌شود. قهراً هر اقتصادي نياز به شاخص‌هاي مبنايي و فلسفي دارد و متكي بر مباني فلسفي است. حتي اقتصادهايي كه سعي مي‌‌كنند خودشان را مجزاي از ايدئولوژي‌ها مطرح كنند - اقتصادهاي نظام سرمايه‌داري - آن‌ها هم مبتني بر يك سلسله مفاهيم مبنايي است كه به عنوان پيش فرض‌هاي مسلم پذيرفته شده است. آنچه را كه سرمايه‌داري در مورد آزادي‌ها و حقوق طبيعي مطرح مي‌‌كند، همه در حقيقت مربوط به مقولات جهان بيني و انسان شناسي و جامعه شناسي است. مفاهيم مبنايي حتي در تحقيق‌هاي اقتصادي كه سعي مي‌‌شود به صورت هندسة اقتصاد و علم اقتصاد و مجزا از مباني فلسفي مطرح شود، نيز مستتر است. البته اين سخن بدان معنا نيست كه تحقيق‌هاي علمي اقتصادي كه آنان مطرح مي‌‌كنند، تحقيق علمي نباشد؛ خود آن تحقيق علمي است، ولي متكي بر مفاهيم و پيش فرض‌هاي فلسفي و جهان بيني‌هايي است و اين مفاهيم مبنايي در عملكرد و صحت و سقم آن نظرية علمي مؤثرند.
لهذا اين مفاهيم مبنايي از مشخصه‌هاي هر نظام اقتصادي است كه در بررسي يك نظام اقتصادي نبايد ناديده گرفته شود و نبايد مسايل دروني علم اقتصاد، مجزا از اين مشخصه ديده شود. مخصوصاً وقتي مي‌‌بينيم تأثير اين مفاهيم و اعتقادات و جهان بيني‌ها در مسائل اقتصادي، گاهي خيلي بيشتر از تأثير مكانيزم‌هاي اقتصادي و قضاياي علم اقتصاد و روابط علت و معلولي اقتصادي است.
بيان اين مقدمه براي توضيح اين نكته بود كه مشخصات فلسفي يا مفاهيم مبنايي اقتصاد اسلامي، يك بحث اجنبي از مفاهيم اقتصادي نيست، بلكه يكي از اركان مشخصه‌هاي نظام اقتصادي اسلام و هر نظام اقتصادي ديگري است. حال به اختصار به تشريح اين مشخصات فلسفي مي‌‌پردازيم، سعي كرده‌ام فقط به رئوس مطالب اشاره شود. در مشخصه‌هاي فلسفي يا مفاهيم مبنايي اقتصاد اسلامي، سه مشخصة اصلي وجود دارد:
1- اقتصاد اسلامي، مبتني بر جهان بيني توحيدي است.
2- اقتصاد از نظر اسلام، بخشي از قلمرو اختيار و حركت انسان‌ها در جامعه و تاريخ است، يعني اقتصاد در خدمت انسان است نه انسان در خدمت اقتصاد.
3- اقتصاد اسلامي در عين واقع گرايي، برخوردار از ارزش‌هاي معنوي و ضوابط اخلاقي است. البته شايد مشخصات فلسفي اقتصاد اسلامي منحصر در سه مشخصه نباشد و ممكن است با تأمل، مشخصه‌هاي ديگري از اين نوع را شناسايي كرد.
اما مشخصة اول، اقتصاد اسلامي مبتني بر جهان بيني توحيدي است: اعتقادات يك مسلمان به توحيد و اصول عقايد منشعب از توحيد و به عبارتي جهان بيني توحيدي او، اثرات فوق‌العاده‌اي در مسائل اقتصادي دارد و حيات اقتصادي انسان‌ها و جامعة اسلامي را تحت تأثير قرار مي‌‌دهد. اعتقاد به توحيد و اصول منشعب از توحيد، نقش اقتصادي دارد و به نظام اقتصادي پوشش توحيدي مي‌‌دهد و آن را در اين مسير به حركت در مي‌‌آورد. در اينجا به چند نمونه از اين تأثيرها اشاره مي‌‌كنيم: مثلاً براساس جهان بيني توحيدي، انسان مسلمان در برابر خدا و جامعة انساني مسئوليت دارد. اينكه انسان خود را در برابر خدا مسئول بداند، در تمام فعاليت‌هاي اقتصادي، توليدي، توزيعي و مصرفي خود به اين مسئوليت توجه دارد و آنها را براساس اين مسئوليت تنظيم مي‌‌كند. در يك جهان بيني غير الهي كه انسان معتقد به خدا نيست، معتقد به اين است كه فقط خودش هست و اين دنيا و همة وجودش را مسائل مادي و ماديگرايي پر كرده است، رويكرد او به فعاليت‌هاي اقتصادي نيز به گونه‌اي ديگر خواهد بود. همين انسان وقتي معتقد به خدا و توحيد و مسئوليت در برابر خالق و خلق شود، قهراً برنامة زندگي او عوض خواهد شد. ثأثير اين اعتقاد در فعاليت‌هاي اقتصادي و كيفيت به دست آوردن ثروت و مصرف آن، در مقولة عدالت اجتماعي، بسيار آشكار است، بحث‌هاي تأمين‌هاي اجتماعي و عدالت اجتماعي و بيمه‌هاي اجتماعي و انفاق، همه بر اين اصل قرار مي‌‌گيرد.
در جهان بيني توحيدي يكي از اصول منشعب از توحيد، ايمان به معاد و حيات اخروي است، ايمان به جهان ديگري كه از اين جهان پربارتر، والاتر، بالاتر است و جهان ابدي است. اين ايمان در بسياري از مسائل و مشكلات اجتماعي و تنظيم روابط و مناسبات اقتصادي نقش بسيار اساسي و فوق العاده دارد. ايمان به حيات ديگر و جهان ديگر كه يكي از اصول اعتقادات اسلامي است، سبب مي‌‌شود معني سود، زيان، مطلوبيت، خسارت، تجارت، نزد انسان عوض شود و مصاديق آنها گسترش پيدا كند. ديگر براي چنين انساني فقط سود و زيان در اين دنيا مهم نيست، چون جهان ديگري را بعد از اين جهان مي‌‌بيند و به آن معتقد است. يقين دارد كه آنچه را كه در اين جهان بدهد ده برابر آن را در جهان ديگر به دست مي‌‌آورد. اين مسأله‌اي است كه در آيات قرآن زياد به چشم مي‌‌خورد، خدا وقتي مي‌‌خواهد با ما در مسائل مربوط به انفاق و عدالت‌هاي اجتماعي و تأمين‌هاي اجتماعي و زكوات و خدمات و خيرات و مبرات و غيره سخن بگويد، هميشه از اين تعبير استفاده مي‌‌كند و مي‌‌فرمايد اين تجارت بالاتري است. گر چه در اين دنيا چيزي را از دست مي‌‌دهد اما آنچه را در آخرت در عوض آن به دست مي‌‌آورد بسيار بيشتر و بالاتر از چيزي است كه از دست داده است. مصداق تجارت و سود بيشتر و بهره حقيقي اين است، نه بهره‌اي كه به زعم جهان بيني مادي تنها در اين دنيا و در اين حيات ترسيم مي‌‌شود.
هم چنين مطلوبيت‌ها نيز در جهان بيني توحيدي عوض مي‌‌شود، مطلوبيت‌ها در يك جامعة مؤمن در مطلوبيت‌هايي از قبيل لهو و لذت و نفع طلبي خلاصه نمي‌شود. مطلوبيت، مصاديق خيلي ارزنده‌تر و بالاتري پيدا مي‌‌كند كه همه مبتني بر اعتقاد به جهان ديگر است، مفهوم و مصداق سود و زيان بر اساس اعتقاد به آخرت تعريف مي‌‌شود.
توحيد و آنچه از اصل توحيد منشعب مي‌‌شود و مفهومي را كه جهان بيني توحيدي از مال و ثروت به ما مي‌‌آموزد نقش فوق‌العاده‌اي در تعريف رابطة انسان با ثروت دارد، به مال و ثروت چطور نگاه كنيم و مال و ثروت و سود تا چه حد اصالت دارد. تعريف جهان بيني‌هاي ديگر از رابطة انسان با ثروت و سود و زيان، با آنچه اسلام مي‌‌گويد فرق دارد.
اسلام مال را به عنوان مال خدا فرض مي‌‌كند، سعي مي‌‌كند اين مفهوم مبنايي را در تمام دل‌ها جا بيندازد كه اين مال، مال شما نيست، مال خداست كه در اختيار شما قرار گرفته است «آتاكم الله من فضله»، «مال الله»، «رزق الله»، تعبيراتي است كه در قرآن كريم در مورد اموال انسان‌ها به كار برده شده است. قرآن سعي مي‌‌كند نگاه انسان به مال، نگاه ابزاري و وسيله‌اي باشد نه نگاه اصلي و هدفي كه مال را همه چيز و هدف نهايي بداند. برداشت انسان توحيدي از مال به عنوان يك وسيله آن هم وسيله‌اي كه خدا در اختيار انسان قرار داده و در واقع مال خدا، رزق خدا و فضل خدا است، از آموزه‌هاي جهان بيني توحيدي است. اين باورها به تدريج، خود يكي از ابزارهاي مهم اقتصاد اسلامي براي دست‌يابي به هدف‌هاي والاي آن در ابعاد فردي و اجتماعي و تربيت انسان‌ها و برقراري جامعة اقتصادي عادلانه شده است. ببينيد اسلام از انفاق مال چگونه تعبير مي‌‌كند، اين گونه تعبيرها بار اعتقادي دارد، مثلاً دربارة زكات مي‌‌گويد: «خذ من اموالهم صدقه تطهرهم» از زكات به عنوان چيزي كه مال را پاك و پاكيزه تطهير مي‌‌كند، تعبير شده است. اگر ما باشيم و فلسفة ماديگرايي، زكات يعني چه؟ طهارت يعني چه؟ وقتي يك چهلم يا يك پنجاهم مالي گرفته شود، خسارت است نه طهارت. اسلام مي‌‌خواهد با اين القائات و آموزه‌ها تأثير باورهاي اعتقادي را بر مسائل اقتصادي در وجدان شخص مسلمان همواره حفظ كند.
يكي ديگر از اصول اعتقادي اسلام، عدل است. اين عدل، تنها بعد فلسفي ندارد كه خداوند عادل است، بلكه اين بعد فلسفي داراي يك دلالت اجتماعي است. با ايمان به عدل خدا در حقيقت جايگاه و ارزش عدل و هدف قرار گرفتن عدالت در همة امور انسان مشخص مي‌‌شود و در حقيقت افراد در ساية اين اعتقاد تربيت مي‌‌شوند كه عدالت  به عنوان يك هدف مقدس، يك ارزش مطلق كه به هيچ وجه استثناپذير نيست و به عنوان يك مشخصة اصلي نظام خلقت مطرح است. بر اين اساس، افراد موظفند كه در سلوك فردي و اجتماعي و به خصوص اقتصادي خود عدالت را اجرا كنند.
يكي ديگر از تأثيرات مبنايي جهان بيني توحيدي در اقتصاد، نفي امتيازات اقتصادي براي كانون‌هاي قدرت و ثروت ـ چه فردي و چه طبقاتي - است. نفي هر گونه بندگي براي طاغوت‌ها و قدرت‌ها و نفي مظاهر طاغوت از اصول اعتقادي انسان مؤمن است كه همگي از اصل توحيد سرچشمه مي‌‌گيرد. با حاكميت ارزش‌هاي معنوي، حاكميت و رهبري جامعه به افراد صالح مي‌‌رسد، به فردي كه هر چه بيشتر اين ارزش‌ها را در خود تحقق بخشيده باشد. اين نقيض آن چيزي است كه در جهان بيني‌هاي مادي مطرح است.
مرحوم شهيد صدر در برخي از بحث‌هاي اقتصادي خود، مسألة بسيار مهمي را مطرح كرده‌اند. ايشان مي‌‌گويند اساساً ما بدون جهان بيني توحيدي به هيچ وجه قدرت حل مشكل تضاد اجتماعي را نداريم، راه حل تضاد اجتماعي در جهان بيني توحيدي است. يك بار بحث در اصالت و صحت يك جهان بيني است كه آيا اين جهان بيني درست هست يا نه؟ اين بحثي ارزنده است، ولي جاي آن در مسائل اقتصادي نيست. يك بار بحث در كارايي جهان بيني است. ايشان مي‌‌گويند در حل مشكلات تضاد اجتماعي، فقط جهان بيني توحيدي كارآيي دارد. تا انسان معتقد به خدا و حيات ديگر نباشد از نظر منطقي ممكن نيست تضادهاي اجتماعي حل شود. براي انسان معتقد به ماده و دنيا اصلاً معنا ندارد كه كسي براي حفظ مصالح جامعه و ديگران از سودجويي خود دست بكشد. مشكلات اجتماعي كلاً در اثر تضاد و تزاحمي است كه ميان منافع شخصي و فردي و منافع ديگران ايجاد مي‌‌شود. فرقي ندارد كه اين تضاد و تزاحم در اثر محدود بودن منابع ثروت و امكانات فعلي جامعه باشد يا در اثر عوامل ديگر. ما چه بخواهيم و چه نخواهيم، در جامعه و بر اثر اين محدوديت‌ها و كميابي‌ها يا بر اثر هر عامل ديگري به تدريج اختلاف ميان منافع شخص و جامعه ايجاد مي‌‌شود. يك نفر كه قدرت يا ثروت دارد، منافع بيشتري را براي خودش تخصيص مي‌‌دهد، قهراً براي اين تخصيص منافع بايد با منافع ديگران مقابله كند. اين بدان معناست كه مقداري از منافع ديگران كم مي‌‌شود تا به منافع او افزوده شود و اينجاست كه منافع فردي با منافع اجتماعي در تزاحم و تضاد قرار مي‌‌گيرد. وقتي فرد آزاد و مطلق باشد و بتواند هر كاري كه دوست دارد انجام دهد، اين تضاد سبب مي‌‌شود كه فرد با همة امكانات مادي خود به سوي تمركز و جمع كردن ثروت بيشتر برود و از اين جا، سلطه پديد مي‌‌آيد، اقتصادي، سلطه سياسي، اجتماعي، فرهنگي و تضادهاي طبقاتي و جنگ‌ها و زورگويي‌ها از اينجا آغاز مي‌‌شود. چگونه مي‌‌توان اين مشكل را حل كرد؟ اقتصاد سرمايه‌داري سعي مي‌‌كند اين تضاد را بر مبناي كميابي منابع، تحليل كند. اگر به تدريج، توليدات رشد كند اين تضاد كه ناشي از كمبود منابع است خود به خود حل مي‌‌شود. اين تحليل به خيال و رؤيا شبيه‌تر است، ثابت شده كه كشش و جاذبه و تقاضاي قدرت براي انسان، حد و مرز ندارد و با افزايش توليدات مهار نمي‌شود. هر چه امكانات توليدي بالاتر برود، قدرت تمركز و تكاثر انسان بيشتر مي‌‌شود و خصلت سودجويي و قدرت طلبي و سلطة بيشتر ادامه پيدا مي‌‌كند. مشكل نه فقط حل نمي‌شود، بلكه افزايش مي‌‌يابد، اقتصاد اصلاً از آن شكل اول بيرون مي‌‌آيد و به سوي استعمار و اقتصاد سلطه پيش مي‌‌رود.
اقتصاد سوسياليستي سعي كرده اين مشكل را با الغاي مالكيت خصوصي بر ابزار توليد و ايجاد اقتصاد عمومي، حل كند. اينان پنداشته‌اند كه در ساية فلسفه و جهان بيني ماركسيستي مي‌‌توان افراد را به طريقي از اصل منفعت طلبي و سودجويي شخصي منصرف كرده و مبدل كنند به افرادي كه دنبال سود جمع باشند نه سود فرد. به عقيدة آنان، افراد در خلال جهان‌بيني ماركسيستي، تربيت مي‌‌شوند كه جمع‌گرا باشند نه فردگرا، هر انساني به تدريج وجود خود را در وجود جمع منحل مي‌‌بيند. اين ادعا در چارچوب جهان بيني مادي علاوه بر اينكه غير واقعي است، غير منطقي نيز هست. وقتي قرار شد كه انسان معتقد به خدا و معاد نباشد از نظر منطقي پذيرفتني نيست كه خود را مضمحل در جمع ببيند و از منفعت خود براي ديگران دست بكشد. بر خلاف وقتي كه انسان معتقد باشد حيات او در اين حيات مادي منحصر نيست، نوع ديگري از ارزش‌ها، لذت‌ها، مطلوبيت‌ها، تقاضاها به روي او گشوده مي‌‌شود و نگاه او به منافع فردي خود دگرگون خواهد شد. اينجاست كه تضاد ميان منافع فردي و منافع جمعي برطرف مي‌‌شود، اينجاست كه فرد حاضر مي‌‌شود از نفع شخصي خود براي نفع اجتماعي دست بكشد، او اين كار را به منظور دست يابي به نفع بالاتري در جهان ديگر انجام مي‌‌دهد، بنابراين از نظر منطقي قابل توجيه است.
مي‌داند وقتي امروز انفاق مي‌‌كند فردا ده برابر آن را مي‌‌گيرد، فردايي كه باور دارد و در جهان بيني او اثبات شده است، نه فرداي خيالي. اين فرد، دست كشيدن از منفعت مادي و جسمي محدود خود را در مقابل يك لذت و سود بالاتري در مقام موازنه قرار مي‌‌دهد و مي‌‌بيند آن سود بر اين سود ترجيح دارد. قهراً اين همان اصل سودطلبي فردي است كه از اصول فطري انسان است و قابل حذف نيست، ولي در اينجا انسان سود پايدار اخروي را بر سود دنيايي ترجيح مي‌‌دهد و در نتيجه و بالملازمه، مصالح اجتماعي را بر مصالح فردي ترجيح داده است.
بدين ترتيب تضاد بين مصلحت شخصي و مصالح اجتماعي از بين مي‌‌رود، به عبارت ديگر، رعايت منافع و مصالح اجتماعي در حقيقت مقدمة رسيدن به منافع عظيم اخروي براي فرد است. در مكتب‌ها و نظام‌هاي ديگر اقتصادي با جهان‌بيني دنياگرانه، چنين موازنه‌اي وجود ندارد و لذا همواره ميان منافع شخصي و منافع اجتماعي تضاد وجود دارد. اين تضاد در جهان بيني توحيدي قابل حل است، واقعيت‌هاي خارجي در تاريخ جامعة اسلامي گوياي همين حقيقت است.
جهاني بيني اسلامي در تفسير انسان و حركت انسان و جامعة انساني در تاريخ، با جهان‌بيني‌هاي ديگر فرق اساسي دارد. مخصوصاً مكتب‌هاي اقتصادي سعي كرده‌اند از انسان موجودي بسازند كه معلول حركت تاريخ و جامعه است. جهان‌بيني‌هاي مادي در اين‌باره مفهوم جبر تاريخ را مطرح كرده‌اند و كوشيده‌اند حركت تاريخ را معلول حركت روابط توليدي و اقتصادي معرفي كنند، و به اين ترتيب انسان را موجودي تابع حركت تاريخ و روابط توليد، قلمداد كنند.مكتب‌هاي سرمايه داري گرچه در ابتدا براي انسان، اصالت و اختيار و آزادي قائلند، ولي وقتي در بحث‌هاي اقتصادي شان دقت شود معلوم مي‌‌شود كه آنها هم به صورت ناخودآگاه انسان را محكوم يك نظام طبيعي قرار داده‌اند. در اقتصاد سرمايه‌داري سعي كرده‌اند اقتصاد آزاد را به عنوان نظام طبيعي روابط اقتصادي مطرح كنند و در كتاب‌هايشان اين گونه عنوان كرده‌اند كه نظام اقتصاد آزاد يك نظام طبيعي است. همان طور كه نظام فيزيكي داريم، نظام طبيعي اقتصادي هم داريم و براساس نظام طبيعي اقتصاد، رقابت آزاد موجب رشد اقتصادي خواهد شد.
اينها هم در حقيقت نقش فعالي به انسان نداده‌اند و اختيار انسان را در فرايند اقتصادي جامعه سلب كرده‌اند، چنين فرض كردند كه مكانيزم‌هاي اقتصادي خودكار است وخود به خود جامعه را به سوي عدالت و رفاه و... مي‌‌كشاند. معناي اين سخن آن است كه همان طور كه انسان در طبيعت محكوم نظام فيزيكي است در اقتصاد هم محكوم نظام اجتماعي و اقتصادي طبيعي است. در نظام‌هاي سوسياليستي، خيلي صريح انسان تابع حركت تاريخ و روابط اقتصادي و اجتماعي قرارداده شده است، البته در اقتصادهاي سرمايه داري اين صراحت كمتر است و بعضي از متفكران سرمايه داري مساله آزادي فلسفي را هم مطرح كرده‌اند، ولي باز در اين بحث‌هاي فلسفي نيز براساس بينش مادي، اصالت را به نظام مادي و اقتصادي داده‌اند.
اسلام با اصل اين بينش مخالف است و انسان را موجودي آگاه ومختار مي‌‌داند كه كل حركت‌هايش براساس آگاهي و اختيار خود او است. البته اين آزادي فلسفي غير از آزادي اقتصادي است و اين دو نبايد با هم خلط شود. از نظر فلسفي انسان موجودي آگاه است (عَلمَ الانسان مالم يعلم)،(عَلمَ آدم الاسماء) و نيز موجود انتخابگر و با اراده و داراي قدرت انتخاب خوب يا بد. از طرفي انسان چون آگاهي و انتخابگري دارد پس مسئوليت دارد، شرط اصلي مسئوليت و تكليف پذيري اين است كه انسان مختار و آگاه باشد، موجودي كه آگاهي يا انتخاب ندارد قهراًَُ قابل مسئوليت نيست. سپس در رابطة انسان و طبيعت، براي انسان اصالت قائل است و طبيعت را در مرحله معلول قرار مي‌‌دهد نه در مرحله علت رفتارهاي انسان.
يعني انسان، موثر در طبيعت است و با آگاهي و اراده خود مي‌‌تواند تا حدي طبيعت را تغيير بدهد. البته آگاهي و اراده و اختيار مراتب دارد، مرتبه مطلقش از آن خداست، مراتب ديگرش در موجودات ديگر تا حدي كه لازمه زندگي و رسيدن آنها به كمالات وجوديشان است وجود دارد. انسان نيز با ابزار آگاهي و اراده مي‌‌تواند شرايط طبيعت را تغيير بدهد و بر طبيعت تاثير بگذارد. اينجا قضيه درست معكوس مي‌‌شود و برخلاف آنچه كه در مكتب‌هاي ديگر آمده است، انسان در مرتبه علت و موثر و فاعل قرار مي‌‌گيرد و طبيعت و تاريخ و جامعه و مقررات اجتماعي و اقتصادي در مرحله معلول قرار مي‌‌گيرند. بهترين دليل اين ادعا، تغيير و تحول‌هاي اجتماعي است كه در تاريخ بشر همواره بوده و ادامه دارد. تحول از فردي يا افرادي ـ مخصوصاًُ انبيا و اوليا و صالحان ـ شروع مي‌‌شود و با بسط آگاهي و اراده انساني به شكل اجتماعي در كل جامعه، به تدريج جامعه‌اي آگاه و با اراده ايجاد مي‌‌كنند و اوضاع را دگرگون مي‌‌كنند.
پس يك خطاي بزرگي در كل مكتب‌هاي مادي اقتصادي اين است كه انسان و رابطه انسان با طبيعت و جامعه را به تصريح يا به تلويح طوري تفسير مي‌‌كنند كه نقش فعاليت و فاعليت ومحرك بودن او يا به طور كلي سلب و يا تضعيف مي‌‌شود. برخلاف اسلام كه با تكيه بر دو موهبت اختيار و آگاهي انسان در بعد فردي و اجتماعي، خود انسان را اصل قرار مي‌‌دهد و هرگونه تغيير وتحولي را از خود انسان شروع مي‌‌كند و او را مسئول مي‌‌شمارد. با تفسيري كه اسلام از انسان دارد، ديگر جائي براي جبر تاريخ و تاثيرات جبري و اساطيري نمي‌ماند و به انسان در مقابل تاريخ و ابزار اقتصادي اصالت داده مي‌‌شود انسان چون عالم و انتخاب گر است، پس خود او مسئول است و بايد حركت كند. وبه اين ترتيب در كنار عنصر ابداع و خلاقيت انسان در همه بخش‌ها به خصوص در بخش اقتصادي، عنصر مسئوليت افراد در مقابل ديگران و حقوق جامعه و حقوق خدا، نيز به وجود مي‌‌آيد. در اقتصاد سوسياليستي نمي‌توانيم به يك فرد بگوييم تو مسئولي كه چرا نتوانستي تغييرات اجتماعي لازم را در جامعه خود انجام دهي. او مي‌‌گويد من در منطق شما معلول شرايط اجتماعي و محكوم حركت جبر تاريخ هستم. اما در مكتب اقتصادي اسلام به انسان مي‌‌گوييم اگر در جامعه در كنار تو گرسنگان و فقيران وجود دارند، تو در مقابل خدا و همين طور در مقابل حقوق ديگران مسئول هستي.
براساس همين مسئوليت، زمينة مبارزه با ظلم قدرت‌هاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي و طاغوت‌ها ايجاد مي‌‌شود.
بخش سوم اين مشخصة فلسفي آن است كه اقتصاد اسلامي در عين واقعي بودن برخوردار از ارزش‌هاي معنوي و ضوابط اخلاقي است. اين فصل را هم مرحوم شهيد صدر بحث كرده و ما فقط به آن اشاره مي‌‌كنيم.
اقتصاد اسلامي در مفاهيم مبنايي و در حقوق اقتصادي، واقع گراست. تعاريفي كه در جهان بيني اسلامي از انسان مي‌‌شود تعاريف واقعي است، يك بعدي نيست، بلكه همة ابعاد انسان را در نظر گرفته است. و لذا اين مشخصه‌هايي كه ذكر شد مفاهيم ذهني و رويايي نيست ـ چنانكه در برخي مكاتب مطرح است ـ بلكه مفاهيمي است با مبناي منطقي و منسجم با فطرت و واقعيت‌هاي حياتي انسان.
در بعد اقتصادي نيز همين واقع گرايي وجود دارد، اسلام نيامده تنها به همين انگيزه‌ها و بينش‌هاي فلسفي و اخلاقي و اعتقادي اكتفا كند و بخواهد جامعه را تنها و تنها براساس اين مفاهيم اداره كند. اسلام با آنكه انسان را از طريق اين جهان بيني‌ها و مفاهيم مبنايي تربيت مي‌‌كند و باورهاي مخصوصي به او مي‌‌دهد كه در سير و سلوك اقتصادي و اجتماعي و سياسي او نقش دارد، در عين حال براي فعاليت اقتصادي چارچوب حقوقي و ضوابط قانوني وضع كرده است و يك نظام اقتصادي مشخصي را از نظر حقوق اقتصادي مطرح مي‌‌كند. مشخص مي‌‌كند مالكيت‌ها بر چه اساسي درست و بر چه اساسي نادرست است، تا چه اندازه آزادي اقتصادي براي فرد وجود دارد، تا چه اندازه حق جامعه و طبقات محروم جامعه است؟ اين معناي واقع گرا بودن اقتصاد اسلامي است، يعني اسلام فقط واعظ اخلاقي، معنوي و الهي نيست كه به عنوان اندرز بگويد اين كار را بكنيد و آن كار را نكنيد، بلكه چارچوب و ضوابط حقوقي را هم مشخص كرده است.
ارزشي بودن اقتصاد اسلامي نيز بسيار مشخص است. يكي از هدف‌هاي مهم نظام اقتصاد اسلامي، برپايي عدل و قسط و به تعبيري عدالت اجتماعي است. بخش وسيعي از مسائل اقتصادي اسلام را بحث عدالت اجتماعي و تامين‌هاي اجتماعي مي‌‌گيرد. عدالت يك اصل است و يك هدف اقتصادي است و هرگاه روش و سياست‌هاي اقتصادي جامعه در تضاد با عدالت قرار گرفت، عدالت مقدم است. ارزش‌ها تنها عدالت و قسط نيست.  ارزش‌هاي اسلامي ديگري نيز مطرح است كه آنها هم بايد به عنوان اساس مسائل اقتصادي مورد نظر قرار بگيرد. به طور كلي سياست‌هاي اقتصادي بايد ذيل ارزش‌هاي معنوي قرار گيرد. اقتصاد اسلامي به امور اقتصادي، نگاه اخلاقي دارد، اسلام وقتي مي‌‌خواهد براي افراد وظايف اقتصادي قرار بدهد، وظيفه‌اي كه نقش اقتصادي در جامعه در توليد يا توزيع ثروت دارد، سعي مي‌‌كند اين وظيفه را با يك ارزش اخلاقي و عبادي بياميزد. مثلاًُ انفاق كه كاملاًُ كاربرد اقتصادي دارد و در توزيع مجدد ثروت و در تامين اجتماعي و برقراري عدالت بسيارمؤثر است، آنقدر با مسائل عبادي و معنوي آميخته شده كه صبغة اقتصادي آن را تحت الشعاع قرار داده است. در انفاق شرط است كه مانند زكات و خمس با قصد قربت و عبادت و بدون منت داده شود.
اسلام، تمام صدقات و زكوات و ديگر مقولات اقتصادي را با رنگ عبادي و معنوي و ارزشي آميخته و سعي كرده افراد اين اعمال را زير پوشش معنوي و اخلاقي انجام دهند و اين اعمال داراي بعد مادي و اقتصادي محض نباشند.
اين مسئله از دو نظر اهميت دارد: يكي اين كه اسلام سعي كرده در زندگي انسان ابعاد مادي و معنوي را با هم پيوند دهد. در ديدگاه اسلام، ماده و معنا از هم جدا نيست، دنيا و آخرت دو تا نيست، در ديدگاه اسلام فرد و خدا جدا نيست، اينها در حقيقت همه در يك راستا قرار دارند. پوشش اخلاقي و ارزشي رفتارهاي اقتصادي، اثرات فوق العاده‌اي در حفظ هدف‌هاي اقتصادي و توزيع بهتر ثروت‌ها در جامعه دارد.
ديگر، آن كه اسلام در خلال اين آموزه‌ها، انگيزه‌هاي مخصوصي را شكوفا مي‌‌كند. انگيزه اخوت، تعاون، همكاري، ايثار، محابات در معامله، اينها نكات ريزي است كه ممكن است به سادگي از كنار آنها گذشت و پنداشت كه اثري ندارند، در صورتي كه آثار اجتماعي فراوان دارند. از لابلاي همين نكات ريز، مكانيزم‌هاي معنوي اقتصاد اسلامي كشف مي‌‌شود. اين مكانيسم‌هاي معنوي، خيلي از پيش فرض‌ها و شاخص‌هايي كه در اقتصادهاي ديگر به عنوان اصول و شاخص‌ها و پيش فرض‌هاي مسلم مطرح مي‌‌شود، عوض مي‌‌كند. يعني به جاي رقابت‌هاي آنچناني كه منجر به ورشكستگي‌ها و درگيري‌ها و بروز تفرقه‌ها و دشمني و عداوت مي‌‌شود، تعاون و ايثار و احسان را در روابط اقتصادي افراد، جايگزين مي‌‌كند. در تاريخ اسلام و بازارهاي اسلامي نمونه‌هاي فراواني را از تاثير اين عوامل معنوي در روابط اقتصادي جامعه مي‌‌بينيم كه جهان بيني الهي چه نقش فوق‌العاده و ظريفي در حيات اقتصادي افراد داشته و چگونه انگيزه‌ها و روحيات و اخلاقيات افراد را عوض كرده و سود طلبي‌هاي آنچناني را كه در جهان سرمايه‌داري مي‌‌بينيم به حس تعاون و ايثار و محابات در معامله و برادري و … تبديل كرده است.
با پايان يافتن وقت، مجالي براي بيان ديگر مشخصه‌هاي اقتصاد اسلامي نمانده است.
 
پرسش و پاسخ
همان طور كه مي‌‌دانيد در اقتصاد اسلامي برخلاف اقتصاد غربي هم اعتقاد به معاد و هم اعتقاد قلبي به عدالت اجتماعي وجود دارد و غيره … حال سؤال اينجاست كه ما آيا يك اقتصاد مجددي را مي‌‌خواهيم تبيين كنيم كه كاري به تنظيم امور مالي نداشته باشد؟ اگر بخواهيم اقتصادي را تبيين كنيم كه در صدد تنظيم امور مالي مردم در كشورهاي مسلمان هست، فكر مي‌‌كنم ما در خارج چنين نظام اقتصادي را پيدا نكنيم. اقتصادي كه در خارج هست، از آنچه كه ذكر شده است مي‌‌باشد. بنابراين به نظر مي‌‌رسد اگر بنا بر پياده شدن اين اقتصاد باشد واكنش‌هايي ديده مي‌‌شود، برخلاف اقتصاد غربي كه آنها انسان را مطرح مي‌‌كنند انسان خودش درصدد حداكثر كردن سود خودش است و واقعاًُ هم همين طور است. يعني يك فرد انگليسي در حب و بغض خودش هم حداكثر زندگي خودش را در نظر مي‌‌گيرد و خوب كاربرد اقتصادشان هم قوي است …
مقصود از اين سؤال چيست، آيا مقصود اين است كه اين انسان اقتصادي كه ما فرض كرديم وجود خارجي ندارد يا نمي‌تواند پيدا كند، يا مقصود اينست كه اين تنها كافي نيست و ما يك نظام مالي و اقتصادي و يك چارچوب اقتصادي هم مي‌‌خواهيم؟ اگر مقصود دومي باشد، آنچه ما عرض كرديم يك مشخصه است، مشخصات ديگري هم هست. در بحث واقع گرايي اقتصاد اسلامي گفتيم كه اسلام تنها به اين بعد و اين مشخصات اكتفا نكرده، گرچه اين مشخصات نقشي فوق‌العاده در روند حيات اقتصادي دارد. اگر مقصود شما، برداشت اول است، جوابش اين است كه آنچه را كه آنها به عنوان يك انسان اقتصادي فرض كرده‌اند درست خلاف واقعيت‌هاي خارجي است، خود آنها هم به اين نتيجه رسيده‌اند.
اين انساني كه فقط و فقط سود مادي خودش را مي‌‌خواهد، همة واقعيت انسان نيست، در خود غرب هم مسائل زيادي واقع شده كه نشان مي‌‌دهد انگيزه‌هايي در افراد وجود دارد كه برخلاف سود مادي بوده و براساس مباني ارزشي است، البته ارزش‌هاي مورد قبول خود آنان. جنگ‌هاي صليبي كه بين غرب و شرق واقع شده و آن همه خسارت به بار آورد، تنها انگيزه‌اش، انگيزة معنوي  و تعصب مذهبي بوده و هيچگونه انگيزه ماده و نژاد پرستي نداشته است.
ما نمي‌خواهيم بگوييم افراد تحت تربيت اقتصاد اسلامي انگيزة سود طلبي ندارند، اتفاقاًُ در اين زمينه ما واقع بين‌تر از ديگر مكتب‌هاي اقتصادي از جمله سوسياليست‌ها هستيم كه با اين بينش مخالفند، ما مي‌‌گوييم جهان بيني اسلامي در تربيت اقتصادي انسان از همين اصل سودجويي او استفاده مي‌‌كند و حتي آن را افزايش مي‌‌دهد، ولي به او مي‌‌فهماند كه مصداق سود، منحصر به سودهاي مادي اين جهاني نيست. اينكه مي‌‌بينيم يك زن كل مايملكش وكل زيور آلات عروسي‌اش را با كمال ميل به جبهه مي‌دهد، نه اينكه اين زن عوض شده و انگيزة سود طلبي ندارد، بلكه اين زن سود واقعي خود را در همين كار مي‌‌داند، او تحت تربيت اسلامي و باورهايي كه از دين اسلام به او القا شده، فهميده كه دنياي ديگري هست كه جاوداني است، لذا وقتي كه آن طلا را مي‌‌دهد در مقابل آن، طلا كه هيچ، لذت‌هاي بالاتر و والاتر، كماًُ و كيفاًُ  و شكلاًُ و ماهيتاًُ در انتظار اوست. در حقيقت اقتصاد اسلامي در اين قسمت واقع بينانه تر عمل مي‌‌كند و با استفاده از همان اصل سودجويي به ضميمة اعتقاد به اصل آخرت اين رفتارهاي ايثارگرانه را خلق مي‌‌كند.
اينها سعي كرده‌اند در تعاريفي كه از انسان اقتصادي ارائه مي‌‌دهند اين واقعيت انساني را ناديده بگيرند و انسان را موجود اقتصادي محض تعريف كنند، لذا تعريف آنان از انسان نارساست نه اين تعريف.
 
چرا هميشه بحث‌ها در همين حد متوقف شده و جنبه‌هاي رواني قضيه مطرح مي‌‌شود و ديگر جلوتر نمي‌رود و بحث‌هاي كاربردي اقتصادي مطرح نمي‌شود؟
بحث‌هاي كاربردي هم تا اندازه‌اي مطرح شده، البته بايد بين اين دو مساله تفكيك قائل شويم، در كيفيت طرح اقتصادي قوي و مستدل و تطبيقي با ساير مكتب‌ها، شايد كار كم شده باشد، ولي اصل كار انجام شده، كتاب‌هاي زيادي نوشته شده، برنامه‌هاي زيادي در اين زمينه‌ها داده شده است. مثلاًُ كتاب اقتصادنا را كه حدود سي سال پيش نوشته شده و در زمان خود پيشرفته بود، مي‌‌توان ذكر كرد. اسكلت اقتصاد اسلامي در حد خوبي مطرح شده است، ما در اقتصاد اسلامي يك بحث تبييني داريم و يك بحث واقعي، بالاخره چه بتوانيم تبيين كنيم و چه نتوانيم، يك نظام اقتصادي در جامعة ما دارد پياده مي‌‌شود. با اجراي اين نظام اقتصادي، بدون شك جامعة اسلامي چه در گذشته و چه در امروز امتيازات فوق العاده‌اي داشته، بخصوص در بخش توزيع ثروت و عدالت اجتماعي كه در اقتصادهاي غرب نبوده و نيست. برخي از تحولات امروز دنيا و پيشرفت‌هاي صنعتي كه در غرب صورت گرفته، عوامل تاريخي و سياسي ديگري دارد و معلول عوامل و نظريات اقتصادي نيست.
 
منابع اقتصاد اسلامي و منابع فقهي احكام كه صادر شده، معمولاًُ بدون توجه به قصد و موضوع در دست علماست، مثلا ملاحظه مي‌‌كنيد حكم صادر شده در زمينه‌هاي دعوا  وجه فقهي است.
اين مربوط مي‌‌شود به مشخصة دوم، يعني مشخصة فقهي اقتصاد اسلامي. بحث منابع اقتصاد اسلامي يا منابع كشف اقتصاد اسلامي، برنامه‌ريزي كلي اقتصاد اسلامي از طرف شارع مقدس، تاثير فقه و درك شرايط زمان و مكان و روابط حاكم بر اوضاع اجتماعي بركشف ابعاد دقيق تر اقتصاد اسلامي، منابع شناخت اجتهادي اقتصاد اسلامي، فرق مباحث اقتصادي با مباحث فقهي ديگر، فرق منابع اقتصاد اسلامي با منابع احكام فقهي حتي در ابواب معاملات، اينها همه مربوط به بحث مشخصات فقهي اقتصاد اسلامي است. نظام اقتصادي اسلام چگونه و از چه راهي و از چه منابع شرعي به دست مي‌‌آيد؟
در اسلام، اصلي به نام اولويت حقوق اجتماعي بر حقوق فرد داريم. در آنجا مي‌‌گوييم اگر در جايي حق اجتماعي يعني عدالت اجتماعي در تضاد با حق فرد قرار بگيرد آنجا حق عامه بر حق فرد قدم است. درمسائل فقهي هم همين را مي‌‌گوييم.
 
حتي اگر احكام اوليه‌اش هم صادر شده باشد؟
بله، خود حق اجتماعي يك حكم اوّلي است. خود اين حق اوّلي مشتمل بر احكام اوّلي است. حكم ثانوي نيست، بلكه حكم اوّلي است و اولويت آن در صورت تزاحم با احكام فردي و حقوق فردي هم باز يك حكم اوّلي است.

منبع:

نشريه مرکز تحقيقات دانشگاه امام صادق عليه السلام

 نشريه پژوهشي، آموزشي و اطلاع رساني / شماره 16 الي 19 / پاييز 83 الي تابستان 84

andisheh_sadeq@isu.ac.ir

 





نگاشته شده توسط   شنبه 20 فروردین 1390  ساعت 7:32 PM 

آدرس صفحه شخصی :  ghrmmoghadam.andishvaran.com  
 
نام و نام خانوادگی : غلامرضا مصباحی مقدم 
محل تولد : مشهد
شهرت
تابعیت : ایران 
تاریخ تولد : 1330/1/1
زندگینامه علمی
. مشخصات فردی

. نام خانوادگی: مصباحی مقدم  . نام: غلامرضا   . تاریخ تولد: 1330

. سابقه تحصيلی:

. کارشناسی‌ارشد /

. عنوان:

. دکتری /

. عنوان:رساله موجز فی احیاء الموات

. تاریخ دفاع: 1374

. جروات درسی:

. اقتصاد عمومی، درس اقتصاد جنبی حوزه علمی قم

. مفاهيم مبنايي اقتصاد اسلامی، درس اقتصاد(موضوعات انتخابی) در تربیت مدرس

. مقالات:

. تئوری ارزش کار، نورعلم شهریور تا آذر 63

. عدالت اجتماعي در بعد اقتصادی، نور علم مهر 67 تا خرداد 69

. بررسي اختلاف مواضع موجود در اقتصاد اسلامی، نور علم آذر و دی 70

. جنبه های فقهی پول، فصلنامه پژوهشی13/14 

. تصنیف، تالیف، تدوین، ترجمه:

. بررسي سيستمهاي اقتصادی، ترجمه، 1362

. پرسشهای یک دانش آموز، تالیف، 1361

. درآْمدي بر اقتصاد اسلامی،تحقيقی، 1363

. مباني اقتصاد اسلامی، تحقيقی، 1370

. تلخيص و تکميل مباني اقتصاداسلامی، تلخيص و تالیف، 1377

. محاضرات في الاقتصاد الاسلامی، تالیف، 1375

. شرکت در کنگره ها و همايشها و مجامع علمی ، عضویت در هیئت رئیسه یا هیئت داوری کنفرانس‌ها:

. مجمع بررسیهای اقتصاد اسلامی اول، 1367، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی ارائه مقاله ، داوری

. مجمع بررسیهای اقتصاد اسلامی دوم، 1369مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی ارائه مقاله ، داوری

. سمینار بازسازی اقتصادی جمهوری اسلامی ایران، 1367، تهران ، دانشگاه تربیت مدرس، ارائه مقاله و عضویت در هیات علمی همایش

. تعيين قلمرو بخش خصوصی، دولتي و تعاني در نظام جمهوري اسلامی، 1369، تهران، دانشگاه تهران، ارائه مقاله

. سمينار بانکداري اسلامی،1371، تهران، مرکز آموزش بانکداری،ارائه مقاله

. کنفرانس ECO, 1365 ، تهران دانشگاه  الزهراء ، ارائه مقاله 

. کنفرانس جمعیت و کنترل آن، 1371، اصفهان، دانشگاه اصفهان ، ارائه مقاله

. کنگره  امام خميني(ره)و انديشه حکومت اسلامی، 1378، قم، دانشگاه مفید، ارائه مقاله

. همایش اسلام و توسعه، 1375، تهران، دانشگاه شهيد بهشتی، ارائه مقاله، عضو هیات علمی همایش

. شرکت فعال در انتشار مجلات علمی:

. مقالات و بررسیها، 1375 - 1377، مدیر مسوول

. قبات، 1376 ادامه دارد، عضو هیات تحریریه

. فصلنامه پژوهشی، 1380، ادامه دارد، سردبیر

. سوابق خدمات آموزشی در داخل و خارج از کشور:

. اقتصاد اسلامی،موسسه در راه حق

. معارف اسلامی، دانشگاه تهران -دانشکده علوم

. اقتصاد اسلامی، دانشگاه امام صادق (ع)- دانشکده اقتصاد

. مبانی علم اقتصاد، مرکز آموزش عالي مربي عقيدتي سياسی

. سمينار اقتصاد اسلامی،دانشگاه تهران - دانشکده اقتصاد

. موضوعات انتخابي در اقتصاد اسلامی، تربیت مدرس- دانشکده علوم انسانی

.  سمينار اقتصاد اسلامی، تربیت مدرس- دانشکده علوم انسانی

. اقتصاد اسلامی1 و 2، تربیت مدرس- دانشکده علوم انسانی

. اقتصاد اسلامی، مدرسه عالی تربیتی و قضایی طلاب

. سمينار اقتصاد اسلامی و موضوعات انتخابي در اقتصاد اسلامی ، دانشگاه امام صادق (ع) - دانشکده اقتصاد

. اقتصاد عمومی، آموزش عالی دفتر تبلیغات (باقر العلوم)

. اقتصاد اسلامی، موسسه آموزشی - پژوهشي امام خمينی

. فقه (آیات الاحکام)، دانشگاه تهران - دانشکده الهیات

. فقه (فقه الاقتصاد)، دانشگاه تهران - دانشکده الهیات

. پروژه ها و طرحهای تحقیقاتی :

. بررسی عملکرد بانکداری بدون ربا در جمهوری اسلامی ایران، 1373

. سنوات مدیریت:

. رياست نهاد نمايندگی مقام معظم رهبري در دانشگاه آزاد اسلامي،1373 - 1375

. رياست دانشکده الهیات دانشگاه تهران،1375 - 1377

. معاونت پژوهشی دانشگاه امام صادق (ع)، 1378 ادامه دارد

. مدیریت گروه اقتصادی دفتر همکاری حوزه و دانشگاه ، 1361 - 1373

. قائم مقام دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، 1371 - 1373

. شرکت در کمیته‌ها و شوراهاي دانشگاهی:

. عضويت در شوراي عالي برنامه ريزی، 1375 - 1380

. عضويت در شوراي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگی، 1375 - 1378

. عضویت در شورای دانشگاه تهران، 1375 - 1377  

. عضویت در شورای بررسی متون علوم انسانی در دانشگاهها، 1375 ادامه دارد

. عضویت در شورای دانشگاه امام صادق (ع)، 1378 ادامه دارد

. عضویت در هیات مرکزی گزینش استاد، 1376 ادامه دارد

. ریاست شورای پژوهشی دانشگاه امام صادق(ع)، 1378 ادامه دارد

. ریاست کمیته برنامه ریزی علمی دانشگاه امام صادق (ع)، 1379 ادامه دارد

. عضویت در گروه اقتصاد سمت، 1365 - 1376

. مشخصات سخنرانيهاي علمی:

زمينه هاي تحقيق در اقتصاد اسلامی، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه

نگاهی به بانکداری بدون ربا در جمهوری اسلامی ایران، مرکز عالی بانکداری ایران

. رساله های کارشناسی ارشد و دکتری که راهنمایی یا مشاوره نموده اند:

. حقوق مهجورین ، 1376، دانشگاه تهران - الهیات

. توزیع در آمد در اسلام، 1371، تربیت مدرس

. مبانی فقهی احتکار، 1369، دانشگاه امام صادق(ع)

. مالکیت ابزار و تولید و سهم آن، 1375، تربیت مدرس

. جایگاه عدالت در نظام اقتصادی اسلام، 1376، تربیت مدرس

. مبانی فقهی بیمه، 1379، دانشگاه امام صادق(ع)

. بررسی ابعاد انسانی در نظام اقتصادی اسلام، 1372، دانشگاه امام صادق(ع)

. نگرشي بر تعادل همزمان طرف تقاضا در اقتصاد اسلامی، 1373، تربیت مدرس

. مفاهيم سازگار و ناسازگار با توسعه اقتصادي در فرهنگ اسلامی، 1373، مسسه آموزشی - پژوهشي امام خمينی

. مقایسه نقش مالیات تورمی و زکات، 1380، دانشگاه امام صادق(ع)

. معیار مالیت مورد معامله در فقه امامیه و...، 1381، دانشگاه امام صادق(ع)

. رشوه در فقه شيعه با بررسي تطبيقی، 1380، دانشگاه امام صادق(ع)

. ربای قرضی و معاوضی با بررسی نقش کاهش ارزش پول، 1380، دانشگاه امام صادق(ع)

. وضع حقوقی اطفال طبیعی در حقوق ایران و اسلام، 1379، دانشگاه امام صادق(ع)

. بانکداری بدون ربا در جمهوری اسلامی پاکستان، 1370، دانشگاه امام صادق(ع)

. بررسي نقش بهره در نظام بانکداري اسلام و سرمايه داری، 1374، تربیت مدرس

. وقف و آثار اقتصادی اجتماعی آن، 1366، تربیت مدرس

. تبیین جایگاه بخش کشاورزی در توسعه اقتصادی ایران، 1372،  دانشگاه امام صادق(ع)

. کاهش ارزش پول از دیدگاه اقتصاد و فقه ، 1376، تربیت مدرس

. بررسی فقهی و اقتصادی سود تضمین شده در سیستم بانکداری بدون ربا، 1374، دانشگاه علامه طباطبایی

. ماهيت و ويژگیهاي پول ( اسکناس و مسکوک)وراهبردهاي فقهي واقتصادي آن، 1376،  دانشگاه علامه طباطبایی

. نگرشی بر تئوری ارزش ، 1365، دانشگاه تهران- اقتصاد

. بررسي مسائل اقتصادي عمده دولتهاي اوليه اسلامی، 1366، تربیت مدرس

. بررسی سیستم بانکداری اسلامی و نقش پول در آن با توجه به ماهیت پول، 1369، دانشگاه امام صادق(ع)

. تحقيقی پيرامون فقر اقتصادي از ديدگاه اسلام، 1370، دانشگاه امام صادق(ع)

. روش تحليل پديده هاي اقتصادی، 1370، دانشگاه تهران - اقتصاد

. سیاستهای مالی در اسلام، 70 - 1370، تربیت مدرس

. تحليلي پيرامون مباني و مفاهيم الگوهاي رشد و توسعه اقتصادي در نظام اقتصاد اسلامی، 1371، دانشگاه امام صادق(ع)

. بررسی بانکداری بدون ربا در کشور اردن، 1379، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خمينی

. شرايط قاضي به ويژه نقد و بررسي شرط ذکوات در قضاي اسلامی، 1378، دانشگاه تهران - الهیات

. تعیین ظرفیت بالقوه زکات در ایران، 1377، تربیت مدرس

. امکان سنجی طراحی اختیار معامله (option ) در بازار سرمایه ایران، 1376، دانشگاه امام صادق(ع)

. ضمان ناشی از تعدی امناء در حقوق ایران، فقه امامیه و حقوق مصر، 1379، دانشگاه امام صادق(ع)

. آثار و احکام رهن در فقه امامیه و اهل سنت ، 1380، دانشگاه امام صادق(ع)

. بررسی مفهوم کار در سنت و مدرنیته، 1381، دانشگاه امام صادق(ع)
 
 

 





نگاشته شده توسط   شنبه 20 فروردین 1390  ساعت 7:29 PM 

حسن آقا نظری

زندگی نامه

تحصیلات حوزوی

تحصیلات  دانشگاهی

آثار و نگاشته ها

زندگی نامه: 

حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن آقا نظری فرزند علی محمد در سال 1328 در شهر شاهرود در خانواده ای مذهبی و دیندار دیده به جهان گشود پس از تحصیلات رسمی در زادگاه خویش برای تحصیل علوم دینی و آموختن معارف ناب الهی وارد حوزه علمیه قم شد و از محضر بزرگان شهیر و نامی دیار قم بهره های علمی فراوان و وافری برد و پس از مدت ها تلاش و تحصیل و تدریس در حوزه به درجه اجتهاد نائل آمد و از پایان نامه خویش با عنوان قاعده حیازت دفاع کرد . در کنار تحصیلات حوزوی از تحصیلات دانشگاهی غافل نماند و در رشته اقتصاد مطالعات زیادی انجام داد به حدی که در زمینه اقتصاد از اساتید برجسته و بنام می باشد.

از ابتدای تحصیل در حوزه علمیه از امر تدریس غافل نماند و در مراکز حوزوی و دانشگاهی به تدریس دروس حوزوی ودانشگاهی پرداخت که به برخی از آنها اشاره می شود:

1. مباني اقتصاد اسلامي - دانشگاه شهيد بهشتي-تهران

2. مباني فقهي اقتصاد اسلامي - دانشگاه علامه طباطبايي - تهران

3. اقتصاد ما (شهيد صدر) - مؤسسه آموزشي-پژوهشي امام خميني (ره) - قم

4. اقتصاد عمومي - گروه تخصصي تبليغ شوراي مديريت حوزه علميه قم

5. فقه و اصول - مدرسه شهيدين

6. فقه معاملات - مؤسسه امام خميني

7. اقتصاد اسلامي - شوراي مديريت

8. فقه العقود

در کنار تحصیل و تدریس از امر پژوهش هم غافل نمانده سوابق درخشانی در این زمینه به انجام رسانیده است که برخی از آنها عبارتند از:

1. هزينه و درآمد دولت در اقتصاد اسلامي که به كسب اثر برتر اولين دوره جايزه اقتصاد اسلامي در مورخ 22/9/82 در پژوهشكده اقتصاد دانشگاه تربيت مدرس و كتاب سال حوزه در سال 83 و پژوهش ديني برگزيده سال 82 از طرف دبيرخانه دين پژوهان كشور نائل آمده است.

2. فلسفه اقتصاد

3. مباني فقهي اقتصاد اسلامي

4. درآمدي بر مباني اقتصاد خرد با نگرش اسلامي

5. توسعه در آيينه تحولات

در کنار تحقیقات علمی فراوان به همکاری با مراکز و موسسات علمی نیز ادامه داده است که در زیر به صورت فهرست وار به بخشی از آنها اشاره می شود.

1. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه - عضوهيئت علمي گروه اقتصاد و عضو شوراي علمي پژوهشكده

2. مؤسسه آموزشي- پژوهشي امام خميني (ره) - استاد و محقق

3. دومين كنفرانس اقتصاد اسلامي- سخنراني پيرامون كار، مباني توزيع درآمد در اقتصاد اسلامي

4. كنفرانس دوسالانه اقتصاد اسلامي - ارائه مقاله و عضو كميته علمي كنفرانس

5. عضو كميته علمي همايش بين المللي بررسي انديشه هاي اقتصادي آيه الله شهيد صدر (ره) از طرف رئيس دانشگاه مفيد

استاد آقا نظری در جهت مشاوره و راهنمایی به دانشجویان و فرهیختگان نیز از هیچ کوششی دریغ نکرده است و مشاوره و راهنمایی های فراوانی در این زمینه به آنان ارئه داده است که تعدادی از پایان نامه ها عبارتند از:

1. مفاهيم سازگار و ناسازگار با توسعه / 1375/ موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني «ره»

2. اسلام و فقر / كارشناسي ارشد / 1379/ موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني «ره»

3. بررسي فقهي انواع بيع و نقش آنها در تأمين مالي / كارشناسي ارشد / 1379/ موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني «ره»

4. معيارها و شاخص‏هاي توسعه انساني در اسلام / كارشناسي ارشد / 1379/ موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني «ره»

5. ماهيت پول / كارشناسي ارشد / 1379/ موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني «ره»

6. آثار اقتصادي كاهش ارزش پول و بررسي فقهي جبران آن / كارشناسي ارشد/ 1379/ موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني «ره»

7. مباني توسعه در برنامه پنجساله در اول و دوم ايران / مشاور رساله دكتري (خليليان ) / 1380/ موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني «ره»

8. تنزيل از نظر فقهي اقتصادي / مشاور پايان نامه / كارشناسي ارشد/ 1378/ موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني «ره»

9. سياستهاي اقتصاد اسلامي / مشاور پايان نامه / كارشناسي ارشد/ 1378/ موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني «ره»

10. انفاق از نظر قرآن / مشاور پايان نامه / كارشناسي ارشد/ 1380/ موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني «ره»

11. اتحاد اسلامي از ديدگاه نهج البلاغه / استاد راهنما/ كارشناسي ارشد/ 81-80/ موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني «ره»

12. ربا در قرآن و روايات /استاد راهنما/ كارشناسي ارشد/ 82-81/ موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني «ره»

13. ربا و بررسي راه‏هاي توجيه آن /استاد مشاوره / كارشناسي ارشد/ 79-78/ موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني «ره»

14. معاطاه / استاد راهنما / كارشناسي ارشد / 83ـ 82

15 . خاتميت در قرآن و روايات / استاد راهنما / كارشناسي ارشد / 83

16. عدالت اجتماعي / استاد راهنما / سطح چهار (معادل دكتري) / 82

17. حق مهر و نفقه / استاد راهنما / كارشناسي ارشد/ مدرسه عالي فقه و معارف اسلامي / 82

18 . شاخص هاي توسعه از نظر اسلام / استاد مشاور دكتري / موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)/83

19 . بهره / مشاور دكتري / موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) / 84

تحصیلات حوزوی:

اجتهاد

تحصیلات  دانشگاهی:

دکترای فقه و حقوق از خبرگان رهبری

آثار و نگاشته ها: 

 

عنوان اثر

 

نوع اثر

نوع عرضه

زبان

چاپ

سال نشر

ناشر

فردی-گروهی

پول در اقتصاد اسلامى تألیف کتاب فارسی شده 1374   گروهی
در آمدي بر اقتصاد اسلامي تألیف کتاب فارسی شده 1363   گروهی
هزينه درآمد دولت اسلامى تألیف کتاب فارسی شده 1382 پژوهشکده ـ اقتصاد دارایی فردی
مباني اقتصاد اسلامي تألیف کتاب فارسی شده 1371   گروهی
مباني فقهي اقتصادى تألیف کتاب فارسی شده 1379 پژوهشکده ـ اقتصاد دارایی فردی
نظريه پردازي در اقتصاد اسلامى تألیف کتاب فارسی شده     فردی
اشتغال ـ توليد در آئينه نهج البلاغه تألیف مقاله فارسی شده 1380 نامه مفيد فردی
العداله الاقتصاديه من وجهه نظر افلاطون، ارسطو، هايك و اسلام تألیف مقاله فارسی شده 1383 المنهاج لبنان فردی
بانكداري اسلامي بر مبناي فقهي امام تألیف مقاله فارسی شده   مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني ره فردی
بخش عمومي در اقتصاد اسلامى تألیف مقاله فارسی شده 13668 سمينار مشترك سازمان سمت و وزارت دارايى فردی
تمايز مباني دخالت دولت رفاه در ليبراليسم و دولت اسلامى تألیف مقاله فارسی شده 1380 كنفرانس اقتصاد اسلامي دانشگاه تربيت مدرس فردی
توزيع در آمد در اقتصاد اسلامى تألیف مقاله فارسی شده 1370 سمينار اقتصاد اسلامي فردی
عدالت اقتصادي از نظر افلاطون، ارسطو، هايك و اسلام تألیف مقاله فارسی شده 1381 نامه مفید فردی
عدالت اقتصادي از نظر افلاطون، ارسطو، و اسلام تألیف مقاله فارسی شده 1383 فصلنامه تخصصي اقتصاد اسلامي 14 فردی
عوامل تورم در اقتصاد ایران تألیف مقاله فارسی شده 1376 نشریه معرفت فردی

 

 





نگاشته شده توسط   شنبه 20 فروردین 1390  ساعت 7:25 PM 

شهید مطهرى ره در کتاب بررسى اجمالى مبانى اقتصاد اسلامى، بین دین و اقتصاد دو رابطه ذکر مى کند که یک رابطه، مستقیم و دیگرى غیرمستقیم است.

اولین رابطه ى مستقیم، بین اخلاق و اقتصاد است. دین پشتیبان نوعى از اخلاق، و مروج نوعى فضایل و مکارم اخلاقى است; لکن رذایل اخلاقى را نهى مى کند; بنابراین، اخلاق با طرح و حمایت مستقیم دین، روى اقتصاد اثر مى گذارد. اگر جامعه اى براى فضایل اخلاقى ارزش قایل باشد، و این فضایل در فکر و ذهن و رفتار مردم رسوخ کند، طبعاً اقتصادِ آن جامعه وضع خاصى پیدا مى کند; مثلا تولید کالاهاى ضرورى و مورد نیاز عموم، در حد نیاز مردم و توزیع درآمد عادلانه خواهد بود.
بعضى از اقتصاددانان لیبرال، خصوصاً آقاى آدام اسمیت، قایل اند که ارزش هاى اخلاقى با اهداف، فعالیت ها و رفتارهاى اقتصادى سازگارى کامل ندارد; لازمه ى دست یافتن به حداکثر سود، داشتن حرص و طمع، فزون خواهى و کنار نهادن انصاف و جوان مردى است. یکى از اقتصاددانان فیزیوکرات (برناندو ماندویل) در مورد دیدگاه هایى که تحت عنوان اقتصاد طبیعى مطرح مى شد، شعرى سروده، و در آن شعر، به توصیف کندوى زنبور عسل پرداخته است. همان طور که مى دانید، در هر کندو، یک ملکه و چند زنبور نر (حدود ده تا) و هزاران زنبور ماده وجود دارد; زنبورهاى ماده به عنوان کارگر، مسؤولیت مکیدن شیره ى گل ها و تبدیل آن به عسل و نیز جمع آورى در کندو مى باشند، ولى زنبورهاى ملکه و نر، در طول سال در کندو مى مانند و تنها شغل زنبورهاى نر این است که زنبور ملکه را که سالى یک بار پرواز مى کند و اوج مى گیرد، همراهى مى کنند. از میان زنبوران نر، هرکدام که بتواند بیش تر اوج بگیرد و با ملکه همراه شود، توفیق جفت گیرى با ملکه را پیدا مى کند، و با تخم ریزىِ زنبور ملکه، زنبورهاى کارگر به وجود مى آیند.
ماندویل مى گوید:
کسانى که در این کندو حکومت مى کنند، افرادى دغل و کثیف اند اگر این نظم طبیعى کندو با کنار گذاشتن دغلى و بخور و بخواب زنبوران نر و ملکه تغییر کند، این جنب و جوشى که ـ توسط زنبورهاى ماده ـ در کندو وجود دارد از بین مى رود; زیرا با رفتن ملکه و زنبوران نر به صحرا، اقتدار آنها شکسته خواهد شد، و وقتى این اقتدار شکسته شود، دیگر زنبوران کارگر حرف شنوى و فرمان برى نخواهند داشت و در نهایت، منجر به کاهش محصول کندو خواهد شد.
ایشان نتیجه مى گیرد که دغلى و خوى زشت حاکمان کندو، موجب رونق کندو شده است. آدام اسمیت وقتى این سخن را از ماندویل نقل مى کند، مى نویسد:
من نمى دانم چرا ایشان کارى را که موجب نظم و انضباط مى شود، دغلکارى نامیده و آن را کثیف تلقى کرده است; در صورتى که این کار کثیفى نیست و روش صحیحى است.
آدام اسمیت، به عنوان پدر اقتصاد کلاسیک، معتقد است که این نظم طبیعى نباید به هم بخورد. اگر در دوره اى، مالکان زمین ها وجود داشتند، کار زنبور ملکه و زنبوران نر را انجام مى دادند و اگر در دوره اى صاحبان سرمایه وجود دارند و اقتدار اقتصادى جامعه در دست آنهاست، موجب مى شود که کارگران کار خود را به خوبى انجام دهند. سپس نتیجه مى گیرد که این نظم را نباید به هم زد; زیرا اگر این نظم به هم خورد، رونق اقتصاد از بین مى رود; بنابراین، باید این نظم طبیعى را حفظ کرد و افراد را در پى جویى منافع خود آزاد گذاشت. پس بگذار عبور کند و آزاد باشد; یعنى اگر کالایى از این شهر خارج مى شود، مانع آن نشویم و اگر کالایى خواست وارد شود، اجازه ى ورود به آن بدهیم; هم چنین اگر کسى مى خواهد وارد شغلى شود یا از آن خارج گردد، او را آزاد بگذاریم. ایشان مى گوید: وقتى سرمایه ى سرمایه دار افزایش یافت فقرا نیز از کنار آن بهره مند خواهند شد. این یک تفکر لیبرالى است و اخلاق در این تفکر، موقعیتى ناسازگار با رشد و توسعه پیدا کرد.
دفاع از اخلاق یعنى سرمایه دار از برج عاج خودش پایین بیاید و کم تر مصرف کند. چنان که وقتى پیروان حضرت موسى(علیه السلام)ثروت قارون را دیدند، به او جملاتى اخلاقى گفتند. قرآن مجید در این زمینه مى فرماید:
(إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَیْهِمْ وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ * وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللّهُ الدّارَ الاْخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللّهُ إِلَیْکَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ)[1]; قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم کرد، ما آن قدر از گنج ها به او دادیم که کلیدهاى آنها را مردان نیرومند حمل مى کردند. هنگامى که قوم وى به او گفتند: به این ثروت فراوان سرمست نشو که خداوند سرمستان را دوست ندارد، و با آن، آخرت را طلب کن و به نیازمندان احسان کن و با ثروت خود در زمین فساد مکن که خداوند فساد کنندگان را دوست نمى دارد.
بر اساس دیدگاه اقتصاد کلاسیک، باید این اخلاقیات را کنار بگذارید; زیرا با رشد اقتصادى هم خوانى ندارد، بلکه باید اخلاقى که موجب رشد است پدید آید و آن، فزون خواهى است.
اگر در جامعه اى افراد افزون طلب نباشند، افراد آن جامعه به طور جدى کار نمى کنند. سرمایه دار، دنبال حداکثر سود است، وقتى شما به او اجازه ندهید که به سود حداکثر برسد، او نیز سرمایه گذارى نمى کند; درنتیجه کارگران بى کار مى مانند و محصول زیاد وارد بازار نمى شود و نیز قیمت ها افزایش مى یابد. پس بگذارید آن سرمایه دار کار خود را انجام دهد; حتى به او احترام بگذارید. امروزه نیز از این زمزمه ها شنیده مى شود; البته در اسلام سرمایه داشتن و سرمایه گذارى کردن ذاتاً محکوم نیست، بلکه آنچه که محکوم است و امام(قدس سره) نیز روى آن تأکید داشتند، وجود سرمایه داران بى درد است که اصلا به مردمِ نیازمند و ارزش هاى اخلاقى توجه ندارند و منافع خود را در ایجاد رابطه با غرب مى بینند، و چون اکثر افراد ضعیف اند و منافع آنها تأمین نمى شود، پول خود را از کشور خارج کرده و در بانک هاى غربى سرمایه گذارى مى کنند.
رابطه ى دیگر اقتصاد با دین، از طریق فقه است; مثلا وضع حقوقى بسیارى از مسائل اقتصادى در فقه بیان شده است. کتاب مکاسب که در حوزه تدریس مى شود، کتاب اقتصاد نیست; بلکه کتابى فقهى است که حکم شرع را درباره ى اعمال و رفتارهاى اقتصادى مردم بیان مى کند; و این غیر از علم اقتصاد است; یعنى فقه، حکم شرعى معامله را، که یک کار اقتصادى است، بیان مى کند; مثل حکم شرعى مزارعه، مضاربه، مساقات و... فقه چارچوبه ى حقوقى رفتارهاى اقتصادى صحیح و ناصحیح را بیان مى کند و این رابطه اى است که بین دین و اقتصاد وجود دارد.
سومین رابطه ى دین و اقتصاد، رابطه ى اعتقادات، افکار و اندیشه هاى دینى در اقتصاد و رفتارهاى اقتصادى جامعه است. این غیر از مسئله ى اخلاق است. اعتقاد به خدا و معاد و مالکیت اصلى خداوند بر بشر و اموال در دست او، و اعتقاد به حساب و کتاب قیامت، در رفتارهاى اقتصادى مؤمنان مؤثر است. اقتصاد سرمایه دارى، مبتنى بر اومانیسم (انسان محورى) است; یعنى انسان را جاى خدا نشانده است; نه این که ضرورتاً این اقتصاد قایل به عدم وجود خدا باشد، بلکه این تفکر معتقد است خدایى که این جهان را خلق کرده، دیگر کارى به این جهان ندارد و مى گوید: (ید اللّه مغلولة); دست خدا بسته است و همه ى کارها در دست انسان هاست.
اومانیسم قایل است که خداوند این جهان را آفریده و اداره مى کند، ولى براى انسان ها امر و نهى ندارد. در فلسفه ى غرب به این اعتقاد دئیسم مى گویند; یعنى عدم اعتماد به ربوبیت خداوند. خدا هست، خالق هم هست; ولى جهان را آفرید و تلنگرى به آن زد و جهان به چرخش افتاد; دیگر نیازى به کنترل او نیست; چراکه این جهان اتوماتیکوار در حال گردش است; بنابراین، جهان در ادامه ى حرکت خود نیاز به خدا ندارد، و این به معناى عدم ربوبیت خداوند است. اثر این اعتقاد این است که در زندگى هرچه مى خواهید انجام دهید. قارون در پاسخ به ارشادات پیروان حضرت موسى(علیه السلام) گفت:
(إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْم عِنْدِی)[2]; من این ثروت ها را با علم خود به دست آورده ام.
یعنى حال که باعلم خود به آن رسیدم، خودم مى دانم که با آنها چه کنم; و این نفى کامل ربوبیت خداوند است. لیبرالیسم مبتنى بر دئیسم است.
پس اعتقاد به خداوند در چگونگى وضع اقتصادى تأثیر دارد; زیرا ما مسلمانان در چارچوبه ى دستورهاى الهى حرکت مى کنیم.
خلاصه این که، بین اقتصاد و دین سه رابطه وجود دارد:
1. رابطه ى اقتصاد و اخلاق دینى;
2. رابطه ى اقتصاد و فقه;
3. رابطه ى اقتصاد و اعتقادات کلامى.
[1] . سوره‌ى قصص، آیه‌ى 76 ـ 77.
[2] . سوره‌ى قصص، آیه‌ى 78.

 





نگاشته شده توسط   شنبه 20 فروردین 1390  ساعت 7:17 PM 

تاسیس یک سیستم حکومتی ، فرع برداشتن یک فلسفه سیاسی مدون است . فلسفه ای که ریشه در تفسیری ازانسان و جهت داشته باشد. چنین سیستمی ، بسادگی پی ریزی نمی شود. مهمترین وظیفه طراحان ، یک نظام ،استخراج تئوری جامع سیاسی از درون یک تفکر مکتبی است که طرح تمامی نهادهای لازم حکومتی را دارا باشد و مواد و مصالح لازم برای برخورد با حوادث واقعه را نیز،ارائه کند. مهندسان این طرح ، نخت باید موضوع[ حکومت] واداره کشور را بعنوان یک واقعیت در روابطاجتماعی انسانها بدرستی شناخته باشند و به تمامی زوایای آن ، راه برده باشند و با جزئیات و چگونگی های آن بروشنی آشنا باشند، تا بتوانند با داشتن چنین ذهنیتی ، قوانین و طرح های لازم رااز منبع تفکر سیستماتیک خویش برگیرند و آن کلیات و مصالح و مواد را براین واقعیات و مصادیق منطبق سازند.

انقلاب اسلامی ایران ، داعیه چنین طراحی و مهندسی ای را داشته است . میدانداران تفر[ حکومت اسلامی] در فردای پیروزی این انقلاب ، به طراحی این نظام پرداختند و قانون اساسی را بعنوان طرح کلی اداره کشور بر اساس مبانی مکتبی ، پدید آوردند.اکثریت دست اندرکاران تدوین این قانون ، بر مکتبی که می بایست[ طرح حکومت] رااز درون آن استخراج می کردند وقوف داشته اند و بر توانایی های بالفعل و بالقوه این مکتب و کشش لازم آن درارائه طرحهای مورد نیاز،ایمان آورده بودند و بااین امید، قانون اساسی را پی ریزی کرده اند که در آتیه ، تمامی نهادهای سیاسی ،اقتصادی و فرهنگی نظام ، براساس مبانی مکتبی شکل گیرد و پی ریزی شود.

بخش اقتصادی نظام ، نیز،ازاین کلیت خارج نموده است . بهمین لحاظ، دراصول کلی قانون اساسی ، بر پی ریزی اقتصاد سالم بر پایه مکتب ، بدین سان تاکید شده است :

پی ریزی اقتصاد صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و بر طرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینه های تغذیه و مسکن و کار و بهداشت و تعمیم بیمه. 1

پرواضح است که قانون اساسی ، جای طرح مباحث فرعی نیست ، قانون اساسی عهده دار طرح اصول کلی وارائه مبانی واهدافی است که قوانین فرعی و اجرایی باید با توجه به این اهداف و مبانی تدوین گردد. در قانون اساسی ، نمی توان بتفصیل سخن از قانون کار یا تجارت خارجی با حدود مالکیت یا... به میان آورد. قانون اساسی در واقع ، خود منبع قانون گذاری و بمنزله[ القاءاصول] است . تدوین قوانین فرعی ، با تکیه بر قانون اساسی در نظام جمهوری اسلامی به دوش مجلس شورای اسلامی ، گذارده شده است .

تفریع اصول کلی قانون اساسی ، بدون توجه به مبانی آن اصول امکان ندارد و بدین سان است که نقش فقه در قانون گذاری این نظام روشن می گردد. بندهای کوتاه واصل های فرده قانون اساسی ، ریشه در نظامی حقوقی بنام[ فقه] دارند. برای فهم و تفسیر قانون اساسی و تدوین قوانین فرعی بر پایه قانون اساسی ، چاره ای جز آشنایی با فقه وجود ندارد. با توجه به آنچه طرح شد، می توان دریافت که فقه در دوران کنونی ، مرحله ای دشوار و مهم از دوران تکامل خود را طی می کند. مرحله عبوراز[ تئوری پردازی] ، به[ قانون گذاری] از[ ذهنیت به عینیت] واز[ تابعیت به حاکمیت] . دراین گذار تاریخی و مهم ، تنش های قابل ملاحظه ای پدید می آید.انس به مفاهیم و مباحث سنتی از یک سو و نیازهای حکومتی در تمامی زمینه ها و رویش انبوه سوالاتی که حضور فقه را در عرصه های عمل می طلبداز سوی دیگر، براین تنش ها دامن می زند.

تنش و مبارزه[ گذشته بسندگی] با[ نواندیشی] بحران هایی را بهمراه دارد و عبورازاین مرحله ، بسادگی انجام نمی یابد. مباحث اقتصادی فقه نیز، نه تنهاازاین کلیت بکنار نمی ماند که این تنش ها در آنجا بروز بیشتری می یابد.

مسائل و مباحث اقتصادی ، بلحاظ نیاز بیشتر بدانها واهمیت و گستردگی شان ، معرکه آراء و صحنه پرغوغای این گونه تنش هاست .

غیبت طولانی فقه از صحنه حاکمیت و تغییرات عمیقی که در روابط و مناسبات اقتصادی بوقوع پیوسته ، تطبیق کلیات فقه با قضایای موجود اقتصادی را مشکل ساخته است و فقه در دوران معاصر، برای پاسخگویی به نیازها و[ حوادث واقعه اقتصادی] بدنبال چاره اندیشی های بزرگی باید باشد.

برنامه ریزی اقتصادی در نظام جمهوری اسلامی ،ازاوان پیروزی انقلاب تاکنون ، مراحل سه گانه ای را گذرانده است .

الف : مرحله حل اورژانسی : دراین مرحله ، براساس نیازهای فوری و جوانقلابی حاکم ، به راه حل های مقطعی وانقلابی اندیشیده شده و فرصت رهیابی به اصول و مبانی در کار نبوده است . عمده ملاک سمت گیری ه، اعمال ، بخش نامه ها و دستورالعمل ها دراین دوره ، تامین منافع محرومان و تاراندن مستکبران و متکاثران بوده است .

ب : مرحله بازنگری به ویرانی ها: دراین مرحله مسوولان انقلاب ، پس از فراغت از تخریب ، بر تخته سنگ ثبات به ویرانه های نظام گذشته اندیشیده اند و جوانه[ چه باید کرد؟] در زوایای ذهنیت طراحان نظام ، روئیدن آغازیده است . نظریات وایده هایی بدوی ابراز گشته است ، ولی هنوز ژرفای مشکل ، آنچنان که می بایست برای صاحب نظران روشن نگشته است .

ج : و سرانجام ، مرحله تعیین تکلیف نهایی نهادهای اقتصادی ، جایگاه آنه، حوزه عمل هر کدام وظایف واختیارات آنها بر مبنای فقه آغاز می گردد. مرحله بازگشت به اصول و مباین تفکراسلامی و آغاز مشاجرات فقهی .این مرحله تفکر اسلامی و آغاز مشاجرات فقهی .این مرحله نیز،از سطحی نگری ، آغاز و بسوی ژرف اندیشی ، درباب مسائل اقتصادی ره می پیماید.

در شرایط کنونی ، در باب قانون گذاری اقتصادی ، در چنین مرحله ای بسر می بردیم . مرحله تدوین نظام اقتصادی بر مبنای فقه و حقوق اسلامی و بدین سان است که طرح این مباحث و کندو کاو در زوایای ن ، بایستگی می یابد و تبیین درست مشکلات ، گرهه، و سوالات موجود در این زمینه به مثابه مدخل وروداین مباحث رخ می نماید. دراین مقاله ما بر آنیم ، در حد توان خویش ، به طرح مشکلات ،ابهام ه، و گرههای کور موجود در زمینه تدوین قوانین اقتصادی بر مبنای فقه ، بپردازیم و تابلویی از چگونگی های این باب ترسمی نمائیم .این مقاله ، در باب ارائه نظریه و طرح نوین یا حل مسائل اقتصادی بر مبنای فقه ، هیچ داعیه ای ندارد. هدف از طرح این مبحث آن است که با تامل و بدوراز برخوردهای سطحی و در حد توان به طرح سالم بخشی از زمینه های قابل بحث و شناسایی گره های کور دراین باب بپردازد. و فهرستی از تلاشهای انجام شده دراین مورد و دیدگاهها و نظریات مختلف راارائه کند و همگی فرزانگان واساتید و صاحبان اندیشه و قلم را به غور دراین مباحث و به تلاش برای گشودن گرهه، فرا خواند.

بدون شک ، طرفداران همه گرایشهای فکری ، براین امر متفق اند که در باب تنازعات فکری ، سرانجام باید مسائل از طریق حل علمی ختام پذیرد و براین باورند که همگان به مصالح انقلاب می اندیشند و حاکمیت فقه . طرح سیاسی این مباحث ، نه تنها به حل این گونه معضلات نمی انجامد که خود، موجب بروز گرههای کور تازه ای می گردد. وحدت اجتماعی در سیلان حب و بغض ها فرو می ریزد و شوکت و عظمت همه جناح ها بعنوان[ امت واحده] مخدوش می گردد.

نکته دیگری که در طرح این گونه مباحث ، هماره باید بدان توجه داشت این که کشور م، بلحاظ اهمیت جغرافیایی سیاسی و مطمع نظر بودنش برای آزمندان جهانی ، هرگز برخوردهای فیزیکی داخلی را بر نمی تابد و هرگز در حل مباحث تئوریک نباید دامنه تنش های فکری ، به برخوردهای فیزیکی کشانده شود، که در آن صورت نه فکری خواهد ماند و نه صاحب فکری .

ازاینهمه که بگذریم بلحاظ انسانی نیز، در دورانی بسر می بریم که بشر، برای حل معضلات خویش ، بیشتر به بحث و گفتگو می اندیشید - یا باید بیندیشد - تا به چماق و تفکیر. بایداین ابده ، در جامعه ما جای خود را بیابد که حل مباحث و مسائل فکری ، تنهااز راه گفتگو و طرح سالم آراءامکان پذیراست . صاحب نظران جامعه مااگر به رشد خویش ایمان واذعان دارند باید چنین کنند.این روش ، روش همه رشدیافتگان در جهان معاصراست . باید نظریات منطق و برهان قوی حاکمیت یابد. تن دادن به این وضعیت ،ایثارگیری های بزرگ می طلبد. جاده سعادت ، تنهااز وادی این ایثارگریهای بزرگ می گذرد.اگر چنین کنیم امید به افق های روشن سازندگی و رشد می توان داشت . و بااین امیدهاست که این مقاله ، به طرح مشکلات مرجود درارتباط به[ فقه و پی ریزی اقتصاد سالم] می پردازد .


رابطه فقه واقتصاد
در برخورد با عنوان فوق ، نخستین پرسشی که در ذهن جوانه می زنداین است که چه رابطه ای می تواند بین دو حوزه معرفتی فوق وجود داشته باشد و چگونه فقه واقتصاد، بهم ربط می یابند؟

برای یافتن پاسخ این سوال ، می باید به ماهیت هر یک از دو معرفت یاد شده وقوف داشت سپس نقطه تماس و تلاقی این دو حوزه معرفی را مورد مداقه قرار داد. فقه ، دراین مبحث به مجموعه حقوقی ای اطلاق می گردد که وظیفه[ ارائه طریق] در تمامی حوزه های عمل اعم از حوزه های فردی ، اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی ،اقتصادی را بر عهده دارد و یا قدمت تاریخی خویش ، گسترده ای بس عظیم را در بر می گیرد. بالمال مسائل مربوط به ثروت ، زمین ، طبیعت ، تولید، مبادله ، توزیع کالا و دیگر روابط اقتصادی نیز، زیر چتر فراخ فقه قرار می گیرد .

اگر مفهوم اقتصاد در عنوان مقاله را نیز، در نظر بگیرم و توجه داشته باشیم که اقتصاد دراین مبحث ، به رفتار و رابطه انسان با اشیاء مادی مورداحتیاج او واسلوب حاکم بر تولید و توزیع ثروت اطلاق می گردد، می توانیم به چگونگی ارتباط فقه واقتصاد وقوف یابیم .

بدین سان در می یابیم که اگر سخن از فقه برانیم و[ پی ریزی اقتصاد سالم] بر مبنای فقه را مورد بحث قرار دهیم از دو مقوله متباین سخن نرانده ایم . فقه ، با توجه با ماهیت اش ، نمی تواند در باب پی ریزی اقتصاد سالم ، ساکت و بی طرف باقی بماند و سخنی برای گفتن نداشته باشد.


رابطه علم اقتصاد و فقه :
آنچه که گفتیم در چگونگی ارتباط فقه واقتصاد بود.اقتصاد، نه به مثابه یک علم ، بل به مثابه یک مساله انسانی قابل پردازش و مطالعه . مقوله دیگری که دراین باب مطرح است ، مقوله ارتباط[ علم اقتصاد] با[ مکتب اقتصادی] یاارتباط[ ایدئولوژی] و[ علم اقتصادی] است . می دانیم که در گذشته های دور دانشی کلاسیک بنام[ علم اقتصاد] وجود نداشته است . مسائل مربوط به اقتصاد.

[ از نیمه قرون هیجدهم میلادی ... بصورت علمی در آمد که امروز... به یکی از مراحل بسیار شکوفای خود رسیده است]. 2

سخن ازارتباط [فقه و علم اقتصاد] در واقع بحث از رابطه[ ایدژولوژئی و علم اقتصاد] نیز هست چرا که فقه ، گر چه به مفهوم ایدئولوژی کامل نیست ، ولی بلحاظ آن که به سیستم حقوقی یک مکتب اطلاق می گردد، بحث از رابطه آن با علم اقتصاد، همان بحث از رابطه[ مکتب و علم اقتصاد]است . در این ج، ما در صدد بحث ازاین رابطه نیستیم ، بلکه براساس آنچه از اهداف مقاله ترسیم کردیم در صددیم ، موضوعات و زمینه های قابل بحث را مطرح کنیم و سوالات و ابهامهای موردابتلاء دراین وادی را پیش دید خوانندگان قرار دهیم ، توجه پژوهشگران را به این زمینه ها جلب کنیم و ضرورت پردازش اینگونه مباحث را یادآور شویم . در باب ارتباط ایدئولوژی و علم اقتصاد نیز، بهمین مقدار بسنده خواهیم کرد

نخستین پرسش دراین باب ، مربوط به نوع ارتباط مکتب اقتصادی و علم اقتصاداست . در چگونگی این ارتباط، نظریه قاطع و جامعی ارائه نشده است و بلحاظ نو بودن موضوع ، بویژه در تالیفات اسلامی مولفان و صاحب نظران ، بصورت گذرا آن را طرح و در آن اظهار نظر کرده اند. هر چنداین مبحث می بایست از گذشته های دور واز نخستین روزهای تولد[ علم اقتصاد] طرح و پی گیری می شده است ، ولی بعقیده برخی از صاحب نظران ، در مباحث اقتصاد علمی نیز، چنانکه باید، به این امر توجه نشده است3 .

در دوران معاصر، پس از ورود مارکسیسم به حوزه کشورهای اسلامی و ارائه مباحث اقتصادی بر پایه جهان بینی مارکسیستی ، در میان پژوهشگران اسلامی حرکتی نو آغاز شد. حرکتی که برای نخستین بار، در پی آن بود که برای مباحث اقتصاداسلامی ، قالب فکری بیابد و بر خلاف گذشته که ابواب فقهی مربوطه بصورت مجزا و بدون در نظر گرفتن یکپارچگی آنها طرح می شد، به عرضه نوین این مباحث در قالب یک سیستم بپرازد.این تلاش ، بیشتراز نیازایدئولوژیک بر می خاست و برای پاسخ دادن به تبلیغات مارکسیستی و دفاع تئوریک ازاسلام انجام می شد. در سالهای اخیر بخاطر بر پایی یک حکومت مذهبی درایران و بلحاظ این که می بایست همه قوانین اقتصادی کشور، منطبق بر فقه وایدئولوژی تدوین می گردید،این مباحث ، قوت بیشتری گرفت . با آغازاین دوره از مباحث ، بلحاظاین که در مواردی تلاقی یا تعانداحکام[ علم اقتصاد] بااحکام[ اقتصاد مکتبی] به نظر می آمده ، بحث ازاین رابطه نیز به میان کشیده شده است و صاحب نظران ، نظرات و آراء متفاوتی را دراین موردابراز داشته اند. دراینجا باجمال ، فهرستی از آراء موجود، در مورد رابطه[ علم اقتصاد] و[ مکتب اقتصادی] را مرور می کنیم و به مسائل قابل بحث ، وابهامات موردابتلاء دراین وادی ،اشاره می نمائیم .

1. در جوامع بسیط قرون وسطی که نوز مباحث اقتصادی ، حوزه مستقل خود را نیافته بود و به مثابه یک علم جلوه نکرده بود. در مباحث مربوطه ، هیچگاه بین دو حوزه علم و مکتب اقتصادی ، تباین قایل نمی شده اند.اصولا علمی بنام علم اقتصاد وجود نداشته است تا چنین تباینی مفروض باشد.

[فلاسفه قرون وسطی دراروپااقتصاد را جزء درس اخلاق به پیروان و دانش آموزان می آخوختند و تاکید می کردند که عمل بدستورات اقتصادی آنه، سبب رستگاری در آخرت خواهد شد] 4 .

2. برخی از پژوهشگران ، برآنند که علم اقتصاد و مکتب اقتصادی ، به دو حوزه متباین مربوط می گردند. علم اقتصاداز[ چگونه هست] و[ چگونه خواهد بود] بحث می کند ولی اقتصاد مکتبی از بایدها و نبایدهای اخلاقی سخن می گوید و به تعبیر دیگر، ملاک تباین[ علم اقتصاد] با[ مکتب اقتصادی] را در روش و هدف مطالعه آن دو باید جستجو کرد 5 و در توضیح نظریه خویش مثالی را بدینسان عنوان می کنند

[وقتی خوبی یا بدی بهره را که اساس کار بانکهای امروزی است بررسی کنیم ،از همان مقیاس های علمی که دراندازه گیری حرارت هوا یا درجه غلیان آب بکار می رود،استفاده نمی کنیم ، برای ارزیابی عدالت ، آن را به ملاکهای اخلاقی خارج از حدود و قیاس مادی می بینیم مفهوم عدالت فی نفسه ایده علمی نیست] 6 .

چنانکه ملاحظه کردیداین نظریه ، تمایزاین و حوزه معرفتی را به روش می داند و حد فاصل مکتب و علم را مفهوم عدالت معرفی می کند. ولی وارداین مقوله نمی گردد که آیاامکان دارد حتی با تمایز روش ، در مواردی این دو علم ، دو حکم متضاد،ارائه کنند؟ و مثلااقتصاد مکتبی با مقایس عدالت ، یک دستوراقتصاد را توصیه کند. ولی در همان مورد خاص[ علم اقتصاد] با تفسیراین پدید حکم کند که اگر چنین دستوری به کار گرفته شود، فلان پیامد منفی در صحنه اقتصادی بروز خواهد کرد و اگر چنین موردی پیش آید چه باید کرد؟این مبحث ، در نظریه فوق ، مورد تعرض قرار نگرفته است .

3. برخی دیگراز پژوهشگران بر خلاف نظریه ای که تفاوت این دو معرفت را به روش و هدف می دانست ، تمایزاین دو را به موضوع تعیین کرده اند، و گفته اند:

علم اقتصاد علم به قوانین تولید، و مکتب اقتصادی شیوه توزیع ثروت است .ازاین رو هرگاه بحثی به تولید یا به تهیه و تکامل و سایل تولید مربوط باشد، آن بحث جزء علم اقتصاد و بالنتیجه کلی و عمومی بوده و سیستم های مختلف اجتماعی در قبال آن وضع یکسانی دارند و اگر نحوه توزیع ،و تملک و تصرف ثروت ، مورد نظر باشد بحثی است مکتبی و مربوط به رژیم اقتصادی که هر یک از مکاتب ، نظریات ویژه ای نسبت به آن دارند. 7

در بادی امر،این نظریه خالی از لطف نمی نماید. چرا که اگر مقیاس احکام اقتصاد مکتبی را عدالت و عدالت خواهی بدانیم و توجه کنیم که در این مکاتب ، بیشترازایجاد عدالت اجتماعی ، تعدیل ثروت ، برابری انسانه، و نفی استشمار و بهره کشی ، سخن رانده می شود، متوجه می گردیم که تمامی این مباحث ، به موضوع چگونگی توزیع ثروت مربوط می گردد. در مباحث استفاده از طبیعت نیز، در مکاتب ، سخن از چگونگی تولید کالا و تبدیل مواد خام به مواد قابل مصرف نیست ، بلکه سخن ازاین است که طبیعت متعلق به کیست و منشا مالکیت کدم است ؟ بدینسان در بادی امر، این نظریه ، نظریه ای مقبول جلوه می کند. ولی بااندکی دقت در جزئیات مباحث مکتبی ، متوجه می شویم که مباحث مکتبی دراین موضوعات خاص ، منحصر نمی ماند و پای ازاین حوزه فراتر می نهد و در موضوع چگونه تولید کردن و چه چیز تولید کردن نیز دخالت می کند. بعنوان نمونه ، مکتب اقتصادی اسلام ، تولید کالاهایی را منع می کند و در برخی موارد حکم به وجوب تولید برخی کالاها براساس معیارها فقهی می کند. براین اساس ، نمی توان به تباین کلی[ علم اقتصاد]از مکتب اقتصادی از لحاظ موضوع ، حکم کرد .

4. دربرابراین نظریه ای بر آن است که علم اقتصاد، حوزه ای فراگیر دارد که مسائل اقتصاد دستوری را نیز، در زیر چتر خود قرار می دهد. این نظریه بر آن است که

[ علم اقتصاد باید هم به اقتصاد اثباتی هست خواهد بود و هم به اقتصاد دستوری بپردازد]این نظریه را به کنیز منسوب داشته اند. 8

دراین نظریه ، به اجمال بر عدم تباین این دو معرفت تاکید شده است . و در واقع به چیزی بنام اقتصاد مکتبی توجهی نگردیده است .این دیدگاه ،از زاویه صرفا علمی به مساله نگریسته است و علم اقتصاد را به مثابه دیگر علوم تجربی انگاشته که بدون در نظر گرفتن ایدئولوژی ها و جهان بینی ه، تنها پس از پردازش داده ه، دریافت ها واحکام و دستورات خود را بیان می کنند و اجرای آن را توصیه می نمایند و به تعاند یا عدم تعاند آن با دیگر حوزه های معرفتی توجهی نمی کنند.

5. پنجمین نظریه ،احکام مکتب اقتصادی را مبنای احکام علم اقتصاد قرار می دهد و معتقداست که احکام علم اقتصاد درارائه نظریات خویش ازایدئولوژی ه، مایه و نشات می گیرند. و چنان نیست که این نظریات ، بدون تاثراز آداب و رسوم واخلاقیات شکل گرفته باشند. صاحبان این نظریه ،ابراز می دارند:

[ از آنجا که دانش اقتصاد مطالعه رفتارانسان رادر بطن خود دارد. و رفتارانسان ، نقش اولیه را دراین دانش باز می کنند. واز آنجا که رفتارانسان نیزاز آموزشهای اخلاقی خوب یا بد،اثر می پذیرد، علم اقتصاد، نمی تواند عاری ازاقتصاد هنجاری ( اخلاقی باشد...بنابراین یک تئوری اقتصادی ، نمی تواندازایدئولوژی حاکم بر جامعه اثر نگرفته باشد] 9 .

دراین نظریه ، بروشنی ،احکام مکتب اقتصادی ، بعنوان بخشی از مبانی[ علم اقتصاد] تلقی شده است و بدین سان بر تباین این دو حوزه معرفتی ، خط بطلان کشیده شده است .

دراین نظریه نیز، جواب یک سوال بی پاسخ مانده است و آن این که ، آیا همیشه احکام مکتب ، مبنای احکام[ علم اقتصاد] قرار می گیرد؟ یا رابطه معکوسی را نیز می توان تصور کرد آیا می توان موردی را تصور کرد که مکتبی مبانی احکام خود رااز تئوریهای علمی اتخاذ کرده باشد و با توجه به نظریات تجربی استقرایی ، علم ، یک پرسش ، دراین نظریه پرداخته نشده است . در حالیکه این رابطه نیز، در مباحث اقتصادی مورد توجه قرار گرفته است . در واقع برخی از مکاتب اقتصادی فراورده های [علم اقتصاد] را مبنای احکام خود قرار داده اند. دراین باب ، بعنوان نمونه می توان به نظریه سوسیالیست ها که ارزش کالا را برابر با کار مصرف شده در آن تفسیر کرده اند و سود سرمایه رااز بین برده اند 10 اشاره کرد.

واز دعوت[ مالتوس] به محدود ساختن امر تناسل براساس نظریه[ نسبت افزایش جمعیت جهان از رشد تولید زراعی بیشتراست] 11 نام برد.

بدینسان ، می بینیم که مبنا بودن احکام[ اقتصاد مکتبی] برای علم اقتصاد، کلیت ندارد و نوعی تاثیر متقابل بین این دو معرفت وجود دارد.

هدف از طرح فهرست وار نظریات ، در باب رابطه[ علم اقتصاد] و[ اقتصاد مکتبی] این بود که زمینه ای بدست داده و آراء مطروحه را برای کنکاش بیشتر طرح کرده باشیم . چرا که سخن از رابطه فقه با علم اقتصاد مساوق با بحث از همین رابطه است .

در همین زمینه ، بصورت ملموس تری می توان این سوال را طرح کرد که اگر در مواردی کارشناسان اقتصادی و دانشمندان علم اقتصاد، براساس پردازش های علمی حکم کنند که اجراء فلان حکم فقهی در زمینه اقتصاد، فلان پیامد منفی را داراست ، در چنین مواقعی چه باید کرد؟ قبل از توضیح بیشتر، بهتراست به ذکر مثال دراین باب بپردازیم .

الف : در باب سود بازرگانی ،از دیدگاه علم اقتصاد، چنین اظهار شده است که این سود، موجب پدید آمدن تورم در جامعه می گردد. چرا که بازرگان درازاء سود کلانی که می برد،ارزش افزوده ای ایجاد نمی کند. سودی که بازرگان می برد، نوعی دزدی از حق کارگر محسوب می شود. آنچه که بازرگان بعنوان حق طبیعی خویش می تواند بستاند، پولی است که درازاء خدمات خود می گیرد. فرضااگر برانتقال یک کالااز یک مبدا ورودی به مرکز توزیع و عرضه آن 10 روز وقت صرف کند، تنها مزداین ده روز تلاش خود را بنرخ عادلانه باضافه مخارج انتقال می تواند بگیرد. ولی نمی تواند در یک معامله ، سود کلام و غیرمتعارف ببرد. یکی از متفکران جمهوری اسلامی ، دراین باب آورده است :

[آنچیزی که دزدی است و منجر می شود به اینکه عده ای بتوانند رگهای نامرئی برای جذب ارزشهای تولید، دسترنج کار مغزی و یدی دیگران ایجاد وانبار کنند، همین سود سرمایه بازرگانی است] 12 و[ سود سرمایه بازرگانی که بدست یک سرمایه دار می افتد، به او قدرت خرید می دهد، در حالیکه حتی باندازه یک تومان نیز،امکان بهره برداری اضافی بوجود نیامده است واین تورم ایجاد می کند، دراین حالت ، کارگر فکر می کند که حقوق خود را بطور کامل گرفته است ، در حالیکه قدرت خریداو کمتر از آن مقداراست که دریافت می کند واین همان دزدیدن از جیب کارگر و استثماراواست]. 13

واضافه کرده اند که :

[مهمترین عامل تورم ، همین سودهی سرمایه در گردش است . و گر ما در یک نظام اقتصادی ، سود سرمایه در گردش رااز بین ببریم ، چه بسا نرخ تورم قابل ملاحظه ای باقی نماند] 14 .

در عبارات یاد شده ،از دو پیامد منفی یاد شده است که بر سود بازرگانی مترتب می گردد تورم و بهره کشی از کارگر. در پایان این کلام ، تصریح شده است که این همه که گفته شداز دیدگاه علم اقتصاد بود نه از دیدگاه فقه . 15 سخن دراین است که حکم به این که سود بازرگانی موجب تورم و بهره کشی می گردد و پیامدهای منفی متعددی دراقتصاد دارد، با کلیات فقهی رایجی مثل[ احل الله البیع] [ تجاره عن تراض] و[ اوفوا بالعقود] در تضاد نیست ؟ نمی توان گفت که علم اقتصاد، صرفا یک حقیقت را با در نظر گرفتن عامل های مختلف بیان می کند و حکم می کند که اگر چنین کنید چنان می شود واز[ هست] و[ خواهد شد] سخن می گوید و به[ باید] و [نباید]ها ربطی نمی یابد. برعکس ، در بطن چنین اظهارنظری ، توصیه ای وجود دارد، توصیه به حذف سود بازرگانی رایج از معاملات .

براساس این نظریه ، نمی توان گفت : هر بازرگان حق دارد در یک روز بمیزان دلخواه سود ببرد، بشرط این که از طریق حلال و[ عن تراض] باشد، بدینسان ،این مورد را بعنوان مثال می توان از مواردی بشمار آورد که بین حکم فقه و حکم علم اقتصاد نوعی تناقض وجود دارد.

ب :مثال دوم دراین باب ، مربوط به مساله رباست . برخی ازاقتصاددانان بر آنند که نمی توان مساله بهره را که اساس کار بانکها بر آن استواراست از سیستم بانکی حذف کرد. چرا که بطور طبیعی میزانی از تورم در مبادلات اقتصادی ، هماره پدید می آید، واگر بانکها به صاحبان سرمایه بهره نپردازند در واقع ، آنها خسارت می بیننداین مبحث ، یکی از مباحث مطروحه در بین دو جناح لیبرالها و معتقدین به حاکمیت فقه در اوائل انقلاب بوده است . یکی از مسولان جمهوری اسلامی که عضو شورای انقلاب نیز بوده دراین باره می گوید :

[ما با آنها بصورت زیربنائی اختلاف داشتیم . مثلا درباب رب، آنها استدلال می کردند که تورم یک مساله ای در دنی،اگر ربا نباشد که پول سال گذشته با پول امسال بیست درصد تفاوت دارد، کسی که پول به دیگری می دهداین بیست در صد رااز کجا بگیرد پس باید ربا باشد]. 16

دیدگاه یاد شده با تکیه بر مبانی[ علم اقتصاد] به ضرورت ربا حکم می کند و بدون شک این حکم در تضاد با حکم فقه است .

آنچه که یاد شد، صرفا بعنوان ایراد مثال بود و گرنه موارد بسیاری دراین باب وجود دارد.


در موارد تضاد چه باید کرد؟
در پاسخ این پرسش که در باب تضاداحکام فقه و علم اقتصاد چه باید کرد، نظر قاطعی ابراز نشده است ، ولی از میان مباحث ایراد شده ، به نظریاتی دراین باب می توان دست یافت . دراینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم .

1. برخی از پژوهشگران ، در صدد برآمده اند که بدون اشاره به این تضاد و تعارض ، فقه اسلامی را همسوی با علم اقتصاد معرفی کنند. شهید بهشتی ، در باب سو بازرگانی که طرح شد می فرمایند:

مااز آیه:[ احل الله و حرم الربا] تا حد سود معقول حق الزحمه فروشنده را می فهمیم و بیش ازاین از نظر ماهیت اقتصادی ، نوعی ظلم است . و هیچگونه تفاوتی با ربا ندارد. 17

این سخن ، بدین معناست که فقه ، مخالفتی با علم اقتصاد ندارد و چنانکه از دیدگاه علم اقتصاد، سودسرمایه ، نامشروع و غیرعادلانه توصیف شده ، فقه نیز، حکمی همسان دراین مورد دارد. ولی خودایشان تصریح دارند که آنچه از متون اسلامی دراین باب بر می آید، خلاف انصاف بودن این سوداست18 .

2. دوم دراین مساله ، بر خلاف نظریه نخستین و در تقابل آن است . در این نظریه نخستین و در تقابل با آن است . دراین نظریه ،اصولا جایی برای تردید باقی نمی ماند که با وجود حکم فقهی صریح با هیچ تئوری و نظریه علمی نمی توان آن را محدود کرد یااز آن دست برداشت .این نظریه ،از فحوای کلام برخی از مسئولان نظام جمهوری اسلامی استنباط می گردد. 19

برخی نیز، به صراحت ،این امر را عنوان کرده اند:

[ما قبول داریم که اقتصاداسلامی به موجب دستور صریح خداوند و به منظوراستقرار عدالت اجتماعی ، نباید رباخواری وجود داشته باشد حتی اگر شخصی بتواند مزایایی را جنبه های اقتصادی ، سیاسی واجتماعی برای سیستم ربوی اثبات کند. هرگز مجوزی برای برقراری سیستم ربوی در جامعه اسلامی نخواهد بود]. 20

دراین دیدگاه ، بصراحت براین امر تاکید شده است که با جود حکم فقهی ، نوبت به حک[ علم اقتصاد] نمی رسد.

3. برخی از متفکران ، مساله را بگونه ای طرح کرده اند که با وجود حکم فقهی ، حکم علم اقتصاد نیز نادیده انگاشته نشود. دراین دیدگاه گر چه به مورد خاصی اشاره نشده است و مثالی عنوان نگردیده است ،اما کلیت سخن می توان نسبت به موارد یاد شده نیز شمول داشته باشد. متن سخن این است .

[ اصالت و صحت قوانین علم نظری اقتصاد در یک سیستم اقتصادی به جای خود باقی است و قوانین اقتصاد دستوری ، نمی تواند و نباید بر خلاف اصول اولیه اقتصاد نظری باشد. چون دراین حالت شکست و رکود و سرانجام مرگ اقتصادی جامعه بیمار حتمی است] 21 .

منظور از[ اقتصاد دستوری] دراین کلام همان اقتصاد مکتبی است که در بحث فعلی بخشی از فقه بشمار آمده است .

چنان که می بینیم ایشان بر آنند که فقه ، بعنوان اقتصاد دستوری نمی تواند حکمی را صادر کند بر خلاف اصول علم اقتصاد باشد.این سخن بدان معناست که نمی توان دراستنباطاحکام فقهی ، دیدگاه های[ علم اقتصاد] را نادیده گرفت .

این مبحث ، هنوز جای کاوش فراوان دارد. زمینه ای است بکر و قابل طرح و بایسته است که در مجامع حوزوی بدان پرداخته شود.


زاویه دیگری از بحث :
دراینجا بجاست به زاویه دیگری از همین بحث اشاره داشته باشیم . در ماههای اخیر و طی استفتائاتی که از رهبرانقلاب حضرت امام خمینی ، بعمل آمد.ایشان ، دایره اختیارات حاکم اسلامی را بسیار وسیع تراز آنچیزی دانستند که برخی می پنداشتند واظهار داشتند که اگر حاکم اسلامی ، در مواردی ، یک حکم فرعی را مخالف مصالح جامعه تشخیص دهد، می تواند به رفع یا توقف آن ، حکم کند 22 .

با توجه به این جریان ، سوالی که طرح می شوداین است که اگر کارشناسان علم اقتصاد چنین تشخیص دهند که اجراء یک حکم فقهی در موردی خاص همانند مورد[ ربا] یا[ سودبازرگانی] موجب رکود یا تورم یا هر پدیده منفی دیگری دراقتصاد جامعه می گردد، آیا می توان این مورد را یکی از مصادیق حکم کلی امام بشمار آورد؟ آیا با توجه به پیامدهای منفی این حکم ، حاکم اسلامی می تواند،[ موقتا] یا[ مویدا] حکم به رفع آن حکم فرعی فقهی بنماید؟ آیااین موارداز مصادیق رفع یا توقف حکم فرعی ، بخاطر مصالح حکومتی می تواند بشمار آید؟این همه ، پرسشهایی است که امکان طرح دارد و پاسخ می طلبد.


فقها و علم اقتصاد
درارتباط با موضوع[ علم اقتصاد و فقه] سئوال دیگری نیز مطرح است : آیا فقها در نظام جمهوری اسلامی که برنامه ریزی اقتصاد به تصریح قانون اساسی ، باید بر مبنای فقه انجام گیرد، باید به[ علم اقتصاد] معرفت داشته باشند؟

همین پرسش درباره کارشناسان اقتصادی در نظام جمهوری اسلامی نیز مطرح می تواند باشداگراین امر مغروض باشد که موضوعات مورد بحث علم فقه و[ اقتصاد]، متباین از هم نیستند و چه بسا در مواردی ،احکام متعارض داشته باشد، شاید بتوان پاسخ سوال یاد شده را مثبت تلقی کرد. بویژه اگر در باب تضاداحکام این دو علم ، بر آن باشیم که بهرحال حکم هر کدام ازاین دو علم نمی تواند بی تاثیر در حکم دیگری باشد. و طرفدار یکی از دو نظریه ای باشیم که می گویند، حکم فقه به حکم علم اقتصاد تخصیص می خورد یا حکم[ علم اقتصاد]، به فقه .

این بحث نیز بکر و قابل پردازش است . و پژوهش قابل ملاحظه ای دراین باب انجامن نشده است . گر چه در مواردی ، بصورت گذرا به آن اشاره شده است .

در مذاکرات مربوط به بررسی نهایی قانون اساسی ، در بحثهای مربوط به اصول اقتصادی ، آنگاه که سخن از گرهها و مشکلات کار به میان می آید یکی از خبرگان چنین اظهار می دارد:

...عیب و مشکل کار مااینجااین است که فقهای ما به معنی امروزیش اقتصاددان نیستند و اقتصاددانهای ما حتی بچه مسلمانهایشان فقیه نیستند و لذا نه مااین مساله را درست می توانیم حل کنیم و نه آنها... 23 .

گویاایشان ، معتقد بوده اند که برای فهم درست مسائل اقتصادی و قانون گذاری دراین مقوله ، می بایست فقهاء به[ علم اقتصاد] بصورت کلاسیک آشنا باشند واز سوی دیگر کارشناسان مسائل اقتصادی نیز در حد فقاهت مسائل اقتصادی اسلام را دریافته باشند چنانکه یاد کردیم پرسش عنوان شده نیز، یکی از زمینه های قابل کاوش را عنوان می کند و پاسخ محققانه ای بدان داده نشده است . پژوهشگران ، می توان زوایای این بحث را نیز، بشکافند و در آن به غور و کاوش پردازند !


پیامدابهامات فقهی :
اینک که چگونگی ارتباط فقه با علم اقتصاد، در حد توان طرح شد و به زمینه هائبکر و قابل بحث دراین باب ، تا حدودی اشاره گشت ،ازاین بحث نظری و تئوریک ، به یک بحث عینی و ملموس منتقل می شویم : آنچه تا بدینجا بدان پرداختیم به مقوله نظری بحث و کنکاش های علمی مربوط می شد. دراین بخش از مقاله ، سخن ازاین مقوله به میان می آوریم که فقه ، در برنامه ریزی های دراز مدت و کوتاه مدت اقتصادی ، چه نقشی را داراست ؟ وابهام احکام فقهی یا عدم ابهام آن در حوزه برنامه ریزی اقتصادی و مدیریت اقتصادی کشور در نظام جمهوری اسلامی چه تاثیری می تواند داشته باشد؟ روشن شدن این گونه پیامدها می تواند محققان ، فقه، و پژوهشگران حوزوی را به ضرورت طرح بحث های زنده اقتصادی بیشتر واقف سازد.این مقاله ،ادعا ندارد که در مورداین پیامدها سخن تازه ای دارد یا پرده از ناگفته ای بر می دارد. آنچه دراین بخش ارائه می گردد. یک نوع جمع بندی است از آنچه که صاحب نظران و مسئولان و دست اندرکاران نظام ، در مراحل گوناگون ،از آنها صریحا یا بطور ضمنی بعنوان پیامدابهام فقهی یاد کرده اند و گذر مروری است . بر آنچه که امکانا می تواند بعنوان پیامد این ابهام فقهی یاد کرده اند و گذر و مروری است . بر آنچه امکانا می تواند بعنوان پیامداین ابهامات مطرح باشد.

در آغازاین فصل ، نکته ای را نباید نا گفته بگذاریم . برخی به هنگام یاد کرداز نابسامانی های اقتصادی ، چنان مساله را طرح می کنند که گویی تمام معضلات اقتصادی کشور ریشه درابهامات فقهی دارد و تنها گره کوراقتصاد کشور[ خلاتئوری] است . ولی واقعیت جزاین است . نابسامانی اقتصادی یک کشور واز جمله ایران اسلامی ریشه در دهها پدیده اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و .... می تواند داشته باشد. دراینجا به پاره ای از علل این نابسامانی ها دراقتصاد کشورمان فهرست واراشاره می گردد .


1. بافت ناسالم نظام اقتصاد
این عنوان ، به مجموعه آفت ها و نقص هایی اطلاق می گردد که در نظام اقتصادی کشور وجوددارد. آفت هایی همانند تورم ، بیکاری ، ساختار وابسته تولید، مساله مهاجرت ، در آمد تک پایه ای ، بافت ناسالم نظام اداری و دهها عامل دیگر که شاخص های بیماری اقتصاد کشور بشمار می آیند.


2. بیماریهای فرهنگی .
بین ذهنیت مردم یک کشور نسبت به کار و تلاش از یک سو و رشداقتصادی از سوی دیگر،ارتباطی نام وجود دارد. جامعه ای که به کا و تلاش ، بعنوان یک ارزش می نگرد و کار سازنده و خلاق را می ستاید، جامعه ای پویا و یا نشاط است . چنین جامعه ای ، رقابت در جهت سازندگی را ترویج می کند و تلاش افزونتر را معیار والایی هر شخصی می داند و تلاش افزونتر را معایر والایی هر شخص می داند. واقعیت این است که در جامعه ما هنوز کار و تلاش مثبت ،ارزش واقعی خود را نیافته است . واندیشه های نادرستی دراین زمینه مشاهده می شود. هستندافرادی که دوست دارندازارزشهای افزوده دیگران ارتزاق کنند وانگل گونه بزیند، بورس بازی ه، واسطه گری های متراکم و مشاغل کاذب دیگر، مظاهر این ذهنیت واین فرهنگ هستند. گر چه نمی تواند عوامل اقتصادی را در ایجاداین گونه زمینه ها نادیده گرفت . ولی بدون تردید بخشی ازاین نابسامانی ها به فرهنگ و ذهنیت حاکم برافراد مربوط می شود.


3. جنگ و توطئه ها
تکیه برارزش های خاص واهمیت دادن به استقلال و حیثیت سیاسی یک ملت ، نمی تواند بدون برانگیختن تنش های سیاسی در جامعه بین اللمی انجام یابد. بدون شک مراکز قدرت مند اقتصادی سیاسی ، بسادگی به این امر رضا نمی دهند و کارشکنی آنها می تواند در برنامه ریزی اقتصادی کشور نابسامانی های گسترده ای را باعث شود. بسیاری از نابسامانی های موجود در زمینه اقتصادی در کشور ما ناشی ازاین امراست . بگونه ای این توطئه ها در برنامه ریزی اقتصادی کشور تاثیر گذارده است که دولت به اجبار بخش عظیمی از درآمدها را به امر جنگ و پیامدهای ناشی از آن اختصاص داده است . واز سوی برخی از صاحب نظران تدوین بودجه مستقل جنگی و برنامه ریزی دراز مدت در این باب ، مورد توجه واقع شده است24 .

با ذکراین عوامل ، در صدد آن نیستیم که نقش وجدان یا فقدان [تئوری] در برنامه ریزی اقتصادی را نادیده انگاریم . بدون تردید، روشن نبود سیستم اقتصادی ، بر مبنای فقه وابهام مسائل اقتصادی فقه ، تاثیرات قابل ملاحظه ای درامر برنامه ریزی دارد. ذیلا به برخی ازاین تاثیرات منفی اشاره می کنیم :


1. اختلال در برنامه ریزی دراز مدت
الف : برنامه ریزی درازمدت ، عموما در زمینه ای باثبات انجام می گیرد. زمینه ای که در آن ،اهداف و چهارچوب های کلی تبیین شده باشد. در غیراین صورت نمی توان به تدوین برنامه های دراز مدت دست یازید.از سوی دیگر بسیاری از برنامه های عمرانی و آبادانی اگر بصورت روزه مره انجام بگیرد، حاصل و ثمره چندانی ندارد. برنامه ریزی های بزرگ در سطح یک کشور، مبتنی بر روشن بودن چهارچوب واصول واهداف اقتصادی نظام حاکم است . اگر چنین نباشد، دست برنامه ریزان بسته است واگر تحرکی نیز مشاهده شود، در چهارچوب روزمرگی ها و ندانم کاریها سترون می ماند. نخست وزیر دراشاره به این امر می گوید:

[...برای بهبود وضعیت اقتصادی کشور، یک مقدار زیادی ازاین تنگناها بر می گردد به نظام اقتصادی کشور، هنوز تکلیف وضع تجارت خارجی ما روشن شده ! مساله زمین هنوز روشن نشده ... عموما سرمایه گذاری روی زمین به خاطر روشن مساله زمین ، بسیار سخت است . یکی از دلایل عدم پیشرفت کشاورزی را به صراحت دراینجا عرض می کنم ، روشن نبودن مساله زمین است .اگر می خواهیم دراین زمینه ، جهشی داشته باشیم ، باید مساله زمین را حل کنیم] 25 .

ب :می دانیم که بودجه بندی امری لازم بعنوان یک برنامه کوتاه مدت ، برای اداره کشوراست ، کیفیت دخل و خرج دولت ، بااین ابزار تعیین می گردد. در مباحث مربوط به بودجه ، دراواخر هر سال ، نمایندگان مجلس به تنگناهای مختلف درامر بودجه نویسی اشاره می کنند. جملاتی ازاین قبیل که در پی می آید، جزء رایج ترین جملات مربوط به مباحث بودجه در هر سال است :

نظام مالی ما را هنوز مجلس ، خیلی جاهایش را مشخص نکرده ، دولت کارهایش (مثل بودجه بندی ) معلول است . کلیات برنامه های دولت ، معلول مجلس است... 26 و[ تنهااشکال ما ناشی از اشکال نظام اقتصادی می شود... پس از پیاده شدن تمام احکام اسلامی در سیاست اقتصادی کشور، نظام بودجه ای هم اصلاح خواهد شد] 27 .

اینگونه اظهارات ، نشانگر نقش منفی ابهامات فقهی درامر برنامه ریزی و بودجه نویسی است .امری که هم دولت بدان معترف است و هم مجلس بدان اذعان دارد. همه ازاین ابهامات می نالند ولی ابهامات ، در گردونه زمان ، همچنان در دوران می مانند و آن که بیش از همه تحت این قشار قرار دارد دولت است .

مطبوعات و نشریات گوناگون از تنگناهای اقتصادی و نقص برنامه ریزی یاد می کنند و خطاب به دولت می نویسد که :

[برای جمعیت پنجاه میلیونی ایران که سالانه بیش از 16 میلیون نفر بر تعداد آن افزوده می شود و تا 20 سال آینده به دو برابر میزان کنونی خواهد رسید چه نوع طرحهای اشتغال زا و مکانهای آموزشی و .... تدارک دیده شده است]. 28

و خود می افزاید:

[تنها پاسخ دولت دراین رابطه عدم حل ریشه ای مسائلی همچون اراضی موات تجارت خارجی ، و نظام توزیع ... و می باشد.. لاینحل ماندن این موارد، گر چه برنامه ریزی اساسی را ناممکن می سازد ولی دولت مسئول اجراءاست و به هر قیمت ممکن ، باید نقایص را برطرف کند]. 29

ج : مساله افزایش جمعیت و تاثر آن بر برنامه های دراز مدت اقتصادی ،امری است که اخیرا تکیه خاصی روی آن شده است واز سوی جناح های مختلف در مورد آن اظهار نظر گردیده است . یکی از ریشه های این مشکل نیز،ابهام فقهی مساله است . تحدید یا عدم تحدید نسل از تظر فقهی ، حکم روشنی ندارد برخی ، بااستناد به احادیثی چند، تکثیر نسل راامری مطابق با شرع و ممدوح می شمارند و آن را توصیه می کنند و برخی دیگراز زوایه دیگری بدان می نگرند و آینده های پرابهام و تاریکی را ترسیم می کنند و گاه ازاین مساله به مثابه حربه سیاسی نیز، استفاده می گردد. بهرحال حکم قاطع فقهی ، دراین باب تاثیر عمیق خواهد داشت بر زمینه های مختلف برنامه ریزی جمعیتی و جهت گیری آن . یکی از نمایندگان ، دراشاره به تاثیر رشد جمعت و روشن نبودن[ سیاست جمعیتی] کشور می گوید:

رشد سریع جمعیت ،اثرات نامطلوب در برنامه ریزی و رشداقتصادی می گذارد. رشد سریع جمعیت ، آنچه که ما تشویق می کنیم به نام خانواده ، آنچه که ما جلو می گیریم بنام فساد و آنچه که ما ترویج می کنیم ، تشکیل زندگی را طبیعتا برای ما هزینه های هنگفتی را دراداره جامعه ایجاد خواهد کرد. 30

و بدینسان است که به نقش ابهام یا وضوح احکام فقهی درامر برنامه ریزی درازمدت وقوف می یابیم .


2. تداخل وظایف و مسوولیتها
برای برنامه ریزی اقتصادی می بایست نظام اقتصادی ، چنان تدوین یابد که نقش واختیارات بخض خصوصی و دولت و مرز فعالیت های هر یک بخوبی مشخص شده باشد.ابهام دراین امر، موجب تداخل وظایف می گردد. و دست دولت را می بندد. وقتی مرز مالکیت خصوصی و چهارچوب فعالیت های آن روشن نشده باشد، دولت نمی تواند در صحنه های فعالیت اقتصادی ، با خاطری آسوده به تلاش بپردازد.

و بدینسان ، آشفتگی در عمل بروز می کند و حوزه های فعالیت بخش خصوصی و دولت ، در هم تداخل می یابند.

وجود موسسات قرض الحسنه ، یکی از نمونه های روشن این تداخل وظایف است ، که چندی است در مناسبت های مختلف حوزه ،اختیارات و وظایف آنها و رابطه آنها با بانکهای دولتی طرح می شود و سخن از جایگاه قرض الحسنه در فقه رانده می شود، و مشروعیت و عدم مشروعیت آنها بعنوان نهادهای خیریه ، مباحثی را بخوداختصاص می دهد.

درامر توزیع و تولید نیز، مساله تداخل وظایف رخ می نماید. یکی از مسئوولان بازرگانی کشور بااشاره به این امر می گوید:

[ اصولااین مساله که چه کسی می خواهد چه چیز تولید کند، به تمامی دراختیار دستگاه دولت و وزارت خانه ها نیست . بخشی از آن هم که می بایست باشد،اکنون دراختیار دولت و وزارت خانه نیست]. 31

وی درادامه سخنان خود،از تلاش های ناسالم بخش خصوصی یاد کرده و می افزاید:

[ترس از قدرت سرمایه ، طی چند ساله اخیر، آنچنان در رگ و پی ما ریشه دوانید که توانایی بر پا کردن دیواری از قانون و ضابطه را در مقابل یورش سرمایه به ناتوان و بلاتکلیفی و بی تصمیمی تبدیل کرد]. 32

سوال این است که چرا دولت نمی تواند در قبال فعالیت های هرج و مرج آمیز سرمایه خصوصی با قدرت بایستد؟این امر، موجبی نمی تواند داشته باشد جزاینکه پشتوانه فقهی اقدامات دولت آنچنان که می باید روشن نیست و دولت نمی تواند بااطمینان اقدامات خود را به فقه ، منسوب بدارد، و بدین سان است که بعضا در قبال فعالیت های مخرب بخش خصوصی کوتاه می آید، و به تعبیر یکی از نشریات اقتصادی ، تنها عامل این مساله[ فقدان اجماع ایدئولوژیک] 33است .


3. کاهش قدرت اجرایی مدیران
در نظامی که بر پایه فقه و شرع پی ریزی شده است . باید تمام اقدامات دولت ، پشتوانه شرعی داشته باشد.این امر، دست مجریان را در وادی عمل کوتاه می کند و آنها را وامیدارد تا در هر مورد، حکم شرع و فقه را در نظر گیرند و رفتاراجرایی خود را در آن چهارچوب شکل دهند. اگر حکم فقهی ، در مورد موضوعاتی دارای ابهام باشد،از قدرت مانور مسئوولان اجرایی کاسته می شود. پیامداین ابهام ، هنگام بروز بیشتر می یابد که برخی از سودجویان ، بخواهند در لباس شرع و دین برای خلاف کاریهای خود مستمسک بجویند.القاء شبهه در مورداقدامات دولت و تشکیک در مشروعیت آنها دستاویزی است مناسب برای مراکزی که اقدامات مجریان را در مخالفت به منافع خویش ببینند. یکی از نمایندگان مجلس ، بااشاره به این امر می گوید:

[یکی از برادرها گفتند: مالیات به زحمت بدست می آوریم .این طبیعی است ، ما وقتی می آئیم مشروعیت مالیات را به زیر سوال می کشیم با آیه و حدیث ، شما چه انتظاری دارید که آن دهنده روی آن مالیاتی هم که می دهد با طیب خاطر بدهد]. 34

درامر توزیع و بازرگانی نیز،این دستاویز، مورداستفاده سودجویان قرار گرفته است . یکی از مسئولان بازرگانی کشور نیز، در اشاره به مشکلات امر توزیع و سوءاستفاده های بخش خصوصی ازابهامات فقهی والقاء شبهه در مشروعیت اقدامات دولت می گوید:

[دیدگاههای صاحب نظران کشور درباره روش کار واجرای بازرگانی و توزیع وقتی اعلام شد، بین مردم هم منعکس می شود. بخشی از مردم هم کسانی هستند که ازاین روشها ناراضی هستند واین سیاست هایی که مااکنون اعمال می کنیم ، ممکن است حافظ منافع تولید کنندگان خاص و وارد کنندگان خاص نباشد. لذااین اشخاص ، به همین گفته ها وابراز عقیده هااستناد می کنند و ما را زیرفشار می گذارند]. 35


4. مشکل ابجاد عدالت اجتماعی
ابهام برخی از مسائل فقهی و وضوح برخی دیگر، موجب می گردد که در موارد وضوح به شریعت عمل گردد و با مقیاس های عدالت جویانه شرع بر بخشی از روابط اقتصادی ، کنترل ،اعمال شود و بخشی دیگرابهام فقهی ، بحال خود رها گردد.این امر در برخی موارد، به بهم خوردن تعادل در برنامه ریزی و زیر سئوال رفتن اجراء بالسویه عدالت در مورد تمامی اقشار جامعه می انجامد. یکی از نمایندگان بااشاره به این امر می گوید

می گوئیم از کارمندی که ماهی سه هزار تومان حقوق می گیرد. مالیات بگیر، چون هنگام استخدام با آن شرط کردید، شرط ضمن عقد، که مالیات می گیری صحیح و شرعی است .اماآن آقایی که روزانه نیم میلیون ، یک میلیون ... درآمد دارد،اگر دولت خدماتش را یک روز به او ندهد، ور می افتد،ازاو مالیات نگیرید. 36

این گونه تناقص ه، در مقام اجرای عدالت اجتماعی ازابهام فقهی برمی خیزد.اقدامی که بظاهر نمی تواند توجیهی منطقی و برهائی قانع کننده داشته باشد. مالیات نگرفتن از بخش خصوصی ، یا مشکل بودن اخذ مالیات از آنه، حاصل ابهام فقهی دراین باب است ، و چنانکه دراین مجلات اعتراض آمیز طرح شده است ، باابهام حکم یک بخش و وضوح بخش دیگر می بینیم که چگونه دراجرای عدالت اقتصادی واخذ مالیات به نسبت درآمدها دچار مشکل می گردیم .

افزون بر آنچه بعنوان پیامدابهام فقهی یاد کردیم که در صحنه مسائل اقتصادی بروز می یافت ، پیامد دیگری در مدیریت کشور بر آن مترتب می گردد.ابهامات فقهی در مسائل اقتصادی ، جوی پرتنش در سطح مملکت را موجب می شود. جوی که در آن ، صاحبان اندیشه ، بدون توجه به ریشه قضای، یکدیگر را بااتهام ها و برچسب های گوناگون می آلایند و حربه تکفیر به کار گرفته می شود و بر چسب کالای پررونق روز می گردد. 37

در چنین جوی ، تبیین علمی مسائل ، به فراموشی سپرده می شود و کنفرانس های تبیین علمی در تبیین طیفی مسائل خلاصه می گردد. پژوهشهای خطی رواج می یابد، گروهی نظریات مخالفان خویش را[ فقه بنی العباس] نام می نهند و آن دیگران هشدار می دهند که جریان کفر والحاد پیش روی آغازیده است ،و مخالفان خود را به[ تقی زاده] و[ امثال آن] تشبیه می کنند. 38 بدون تردیداگرابهامات فقهی در باب مسائل اقتصادی حل گردد،این گونه تنش هاافت می یابند.


دیدگاهها در مورد توانایی فقه
تا بدینجا با برخی از پیامدهای ابهامات فقهی در مسائل اقتصادی آشنا شدیم . دراینجااین پرسش طرح می گردد که ریشه این ابهامات کجاست ؟ قبل از پاسخ دادن به این پرسش ، باید دیدگاههای موجود در مورد میزان توانائی فقه موجود در مواجهه با شبهات و[ مسائل مستحدثه] را مروز کنیم .در باب میزان توان فقه موجود، در مواجهه با[ حوادث واقعه] ، که حوادث اقتصادی جزء برجسته ترین آنها بشمار می کیند،از سه گونه قضاوت می توان یاد کرد:

حکم به توانایبی مطلق فقه موجود.

حکم به عدم توانایی مطلق آن

و حکم به توانایی آن بشرط تجدید نظر در سازمان فقه .


1. توانایی مطلق
برخی برآ نند که فقه ، در شکل و قالب خود و با عنصر وامکانات فعلی و با همین متد و روشی که بر آن حکم است ، توانایی آن را دارد که تا همیشه تاریخ و تا قیام قیامت در میدان عمل و عرصه شبهات ، پایدار بماند و به جوابگویی قیام کند و حکم موضوعات و مسائل جدید را عرضه کند.این نظریه ، هر گونه تجدید نظر طلبی در شیوه های پژوهش فقهی یا سازمان فقه را رد می کند و بر قالب موجود آن و توانایی فقه با همین عناصر موجود، پای می فشرد. بد نیست برخی از سخنان این طیف را مرور کنیم . یکی از نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی دراین باب می گوید:

[ این آقایانی که خارج از مدرسه علوم قدیمه زیست و زندگی کرده اند، این اتهام را می بندند که دراین فقه مواردی است متحجر، کشش ندارد، انطباق ندارد، نخیر کشش دارد...این فقه اسلامی کفاف حیات و ممات در او هست . هر کجا کوتاهی دارد بگوئید یا ما حاکمش می شویم یا محکومش]. 39

از ظاهراین سخن چنین برمی آید که فقه موجود را با همین بافت ، دارای توانایی مطلق برای پاسخگویی به تمامی مسائل و شبهات حیات اعم ازاقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و.. فقه از قدرت مانور لازم ، برخوردار است .

این گروه ، در مواضع گوناگون و به مناسبت های مختلف به دفاع از همین ایده سخن رانده اند و بصراحت اعلام کرده اندکه سعی دارند، توان بی چون و چرای فقه با شیوه و متد فعلی آن را به اثبات برسانند. یکی ازاین صاحب نظران ، در مقدمه سلسله مقالاتی در همین باب می نویسد:

[ ...دراین سلسله مقالات ، سعی شده است که استدلالهایی را که برای بی اعتباری فقه سنتی و لزوم یک نگرش و تحول جدید در مبانی فقه اسلام به کارگرفته شده نقد کرده و ضعف آن را نشان دهیم و ضمنا ثابت نمائیم که قدرت و توان کافی برای اداره همه جوامع در هر زمان و دوره ای در همین فقه سنتی وجود دارد]. 40

نکته ای را که نمی توان ناگفته گذارد،این است که دراین گونه موضع گیری ه، معمولا هر دو طیف[ قابل به توانایی مطلق یا مشروط] برخی قضایا و مسائلی را به گروه دیگر نسبت می دهند که آن گروه آن را باور ندارند. ولی گویا تشدید تنش و نقد مطلوب !این گونه رنگ و لعاب افزودن را ضروری می سازد! بهمین لحاظ، نمی توان بااستناد به سخنان یک طیف ، عقاید طیف دیگر را بدست آورد. باید برای یافتن عقاید هر طیفی ، سخنان همان طیف رااز نزدیک مورد ملاحظه قرار داد.


2. عدم توانایی مطلق
درمیان صاحب نظران و متفکران آشنای به فقه ، کسی را نمی توان یافت که بکلی منکر توانایی فقه در برخورد با مسائل مستحدثه باشد. یا در خصوص مسائل اقتصادی ، چنین باوری راابراز کرده باشد. تنها عناصری که عقاید و آرمانهایشان ریشه دراسلام ندارد، عناصری که در واقع در باور به دین اسلام نیز دچار نابسامانی های فکری - عقیدتی هستند، گاه نسبت ناتوانی مطلق به فقه به طور عام و به مسائل اقتصادی آن بطور خاص داده اند، 41

سخن این گروه یک سخن علمی نیست ، باوری است که ریشه در شناخت ندارد. کسانی به این گونه گفته ها تفوه می کنند که هیچگونه آشنایی با مجموعه فقه ، بعنوان یک نظام حقوقی با پشتوانه ای غنی و تاریخ ندارند.این عناصر، فقه را در چهره مسائل پیش پاافتاده و عوامانه آن می شناسدو صلاحیت های لازم برای اظهار نظر در باب توانایی یا عدم توانایی فقه را ندارند. بدین خاطر به نظریه اینان ، در مباحث علمی اعتنایی نمی شود.


3. توانایی مشروط فقه
گروه سوم از صاحب نظران ، برآنند که فقه موجود گر چه دارای جوهر حیاتی و عناصر پویائی است که بالقوه می توان آن رااز سازگارترین مجموعه های حقوقی دنیا و پر کشش ترین آنها نامید، ولی این کشش و پویائی و تحرک ، مشروط بدان است که تجدید نظری اساسی در سازمان و بافت فقه موجود صورت پذیرد.این گروه ، برآنند که اگر فقه بخواهد بعنوان یک سیستم حقوقی کامل و دارای عناصر زنده و فعال و بعنوان یک حقوق غالب مطرح باشد، لازم است در باقت و سازمان فعلی و شیوه و متد استدلال و عناصر فعلی آن ، مطالعان وسیع و عمیقی صورت پذیرد. و سازمان دهی آن تجدید گردد. چکیده نظریه این گروه را در سخنان ذیل می توان مطالعه کرد:

[ با آن که به خصوص در مکتب شیعه توجهی که بدین بخش فقه (بخش حقوقی ) معطوف داشته اند در قیاس با بخش عبادات ناچیز و تحول در آن محدود و نارسا بوده است . عناصر زنده و سازنده دراین منبع اصیل معارف ،اگر بدرستی بازشناسی و تحلیل واجراءپذیر گردد. برای رسیدن به کمال مطلوب و بنیاد جامعه ای اسلامی ، به خوبی کافی و پاسخگوست ... مجموعه حقوق اسلامی می تواند به درستی و به خوبی به عنوان یکنظام دقیق واصیل و سیستماتیک و قوی و هماهنگ با نظم منطقی درست ، در برابر سیستم های موجود حقوقی دنیا عرض اندم کنند و خود را به گونه یک نظام پیشرفته و قویم به جامعه علمی معاصر بقبولاند. متروط بر آن که به صورت مطلوب و شایسته عرضه شود که خود فرع آن است که تحولی عمیق در کار آن پدید آید و با توجه به تغییرات زمان و واقعیات نوین اجتماعی در سطح جهان ، مورد تجدید سازمان قرار گیرد]. 42

این گروه ، همگی بر تجدید نظری که باید در فقه و سازمان آن صورت پذیرد توافق دارند گر چه در نوع این تجدید نظر و مواردی که باید در معرض دگرگونی واقع شوند، و ملاک و معایر تجدید نظر، واین که چه عناصری بایداز درون فقه پیراسته شود،از دیدگاههای متفاوتی برخور دارند. برخی بیشتر به عال مقتضیات زمان بها داده اند و معیار تجدید نظر را در همین امر خلاصه کرده اند. عده ای بر شیوه های استبناطی موجود خرده گرفته اند و جهانبینی برخی فقهاء را درایستائی احکام فقهی موثر دانسته اند و تجدید نظر را بدین معنا گرفته اند که باید عده ای فقیه با جهان نگری نوین به استبناط احکام بپردازند 43 .

عده ای دیگر نارسایی های فقه کنونی را به این امر، مربوط دانسته اند که در طول 1400 سال ، عناصر بیگانه با فقه در آن رسوخ و رسوب یافته است و بهمین خاطر، همت و تلاش خود را مصروف پالایش فقه از عناصر بیگانه کرده اند.

این عناصر بیگانه نیز، هم در جنبه استدلال و شیوه استنباط مورد توجه قرار گرفته است . 44 و هم در حوزه مواد و منابع فقه و بیشتر در زمینه احادیث واخبار،این گروه هم خود را صرف پالایش اخبار آحاد و سنت نموده اند و گاه به تصفیه منابع استنباط دست یازیده اند. 45.

با مرور آثار و تالیفات این گروه ، به مجموعه عواملی دست می یابیم که بعنوان عوامل کم توانی فقه موجوداز آنها یاد شده است . دراینجا پاره ای ازاین علل و عوامل را باایجاد واختصار، ذکر می کنیم :


عوامل ضعف فقه موجود
1. ظاهر بسندگی درافتاء و پژوهش .

در مساله راهیابی به حکم موضوعات در فقه ، دو روش متمایز وجود دارد، برخی از فقهاء برای استخراج احکام موضوعات بدون توجه به روح قانون و مقیاس قانون گذاری دراسلام بااستناد به روایات باب ، حکمی راارائه می دهند. در روش دوم ، ملاک و معیار حکم ، روح حاکم بر مجموعه نظام فقهی است و بدون توجه به این معیار، هیچ استنباطی را دارای اعتبار نمی دانند.

[ظاهر بسندگی] که اصطلاحا در تاریخ فقه از آن به[ اخباریگری] تعبیر شده است ، قدمتی تاریخی دارد واز ناحیه آن خسارتها و لطمات بسیاری بر فقه وارد آمده است و به تعبیر برخی از فرزانگان ، ریشه بسیاری از بن بستهای کنونی را در آن باید جست . شهید مطهری دراین باب می گوید:

اگر... بر شیعه هم مصیبت اخباری گری نرسیده بود ما حالا فلسفه اجتماعی مدونی داشتیم و فقه ما براین اصل بنا نشده بود، دچار تضادها و بن بست های کنونی نبودیم. 46

این نوع گرایش ، گر چه بطور رسمی از حوزه های علمی رخت بر بسته است وامروزه در حوزه های علمی منزوی است . و حاکمیت ندارد، ولی دراذهان وافکار برخی پژوهشگران فقه ، رسوباتی ازاین آفت باقی مانده است و ناخودآگاه در برخی موضع گری ها بروز می یابد.اگر شاخص اخباری گری را نگرش به ظواهراخبار بدون توجه به روح قانون ، و جمود برالفاظ بدانیم ، می توان ادعا کرد که هنوز هم در پاره ای مواضع این نوع جهت گیری ها مشاهده می شود. همین نوع جهت گیری هاست که برخی از صاحبان اندیشه را بر آن می دارد که بدینسان هشدار دهند :

[ هناک من احکام الشریعه ماجاءالفاظ خاصه حسب الاحوال الخاصمه فما وظیفه الفقیه ان یکون متقیدا بهذاالالفاظ علی تغیرالاحوال بل علیه ان یدرک من هذاالالفاظ مقصودالشارع ویضع الاحکام الملائمه الجدیده لتحقیق المقصودالشارع و فی الحالات الجدیده الحاضره] 47 .

برخی ازاحکام شرع در قالب الفاظ خاص ارائه شده است فقیه ، نباید در چهارچوب آن قالب ها گرفتار آید بلکه باید دیدگاه کلی قانونگذار را دریابد واحکام نوین را درباب موضوعات جدید، با توجه به آن دیدگاه وضع کند

[ظاهر بسندگی] دربرخورد بااخثار، دست و پای فقیه را می بندد و تفکر فقاهتی را در تار تحجر محصور می دارد. و بدینسان ، فقیه اسلامی و روح حاکم براسلام وامیدارد. بااین نوع نگرش هاست که در دوران معاصر نیز، به جواز مالکیت برده 48 براساس آیات قرآن حکم می گردد .

واخذ هر نوع مالیات جز بعنوان خمس و زکات و دیگر موارد مصرح در فقه مردود شمرده می شود. و چنین استدلالی می شود که :

[رسول خدا که ولی امر مسلمین است از گرفتن مال مردم بدون رضایت او دوری می کند که بگیرد (!) و بکس دیگر بدهد، مگراینکه بامر خدا و مطابق قانون زکاه یا خمس یا مالی از حرام بدست آمده است بگیرد، و بصاحبش برگرداند و یا به بیت المال واریز نماید]. 49

صدوراحکام بااتکاء بر ظواهراخبار، بدون در نظر گرفتن روح حاکم بر فقه درباب مسایل اقتصادی در دوران معاصر و در قانون گذاری جمهوری اسلامی نیز، بروزهای نامیمونی داشته است . آنچه در مورد لایحه احتکار پدید آمد و موجب گشت که حتی برخی از مسئوولان بلند پایه نظام جمهوری اسلامی آن را نارسا و خنثی لقب دهنداز چنین نگرشی برخاسته بود.

برخی از نمایندگان مجلس نارسایی این لایحه و دوری آن از واقعیت های جامعه را چنین ترسیم کرده اند:

[ اگراحتکار عبارت است ازانبار کردن گندم ، جو، کشمش و خرم، و روغن زیتون چنین مشکلاتی امروز نداریم] 50 .

بدینسان اتکاء به ظواهراخبار که می توان اخباری گری مدرن نیز آن را لقب داد. می تواند یکی از علل کم توانی فقه موجود در برخی زمینه ها بشمار آید.


2. نگرش غیر سیستماتیک

از جمله عللی که در مورد ضعف فقه موجود درم واجهه با[ مسائل مستحدثه] بخصوص مسایل نوین اقتصادی از آن یاد می شود، نوعی نگرش تجزیه ای به این گونه مباحث است . برخی از پژوهشگران این گونه مباحث ، آنگاه که بدوراز واقعیات و در مباحث ذهنی غور می کنند و دورنمایی از کلیت نظام اقتصادی اسلام بر مبنای فقه ترسیم می نمایند، آرمانهای بلند واهداف والایی همچون ایجاد قسط، تعدیل ثروت و حذف فاصله ها و نابرابری های نابهنجار را بعنوان مجموعه اهداف این نظام ، بر می شمرند . اما آنگاه که بدرون مسائل کشیده می شوند و غور و تحقیق در قضایای جزئی وابواب خاص اقتصادی را و جبهه همت خویش قرار می دهند، آن نگرش فراگیر و بهم پیوسته را بکنار می نهند و در ترسیم قضایا و مسائل جزئی ،اهداف ، مبانی واصول تفکراسلامی را دخالت نمی دهند، بدینسان است که اجزاء درون سیستمی با آرمان های یاد شده همسویی لازم را پیدا نمی کند. و طرحها و نقشه های جزیی مربوط به یک بخش خاص از هماهنگی بک لیت نظام اقتصادی تهی می ماند و بسان وصله ای ناجور در درون نظام اقتصادی نمود می یابد. آنچه که برخی در ترسیم قوانینی همانند قانون کار، مالکیت ،احتکار، مسائل مربوط به زمین مالیات ها و ... بیان کرده اند و بظاهر با عدالت اجتماعی که مقایس قانون گذاری دراسلام ناسازگار می نماید، برخاسته از چنین تفکر [تجزیه نگرانه] ای است . طرح اینگونه ای این مباحث درون سیستمی ، نشانگر آن است که در تفکراین گونه طراحان ، به ربط منطقی اجزاء فرعی سیستم بااصول مبانی واهداف آن ، توجه لازم مبذول نگشته است .این گونه طراحان ، در تجزیه و تحلیل مباحث فرعی مربوط به بخش های گوناگون ،اصول و مبانی را در ذهنیت خود لحاظ نداشته اند و به این امر توجه نکرده اند که برای دستیابی به واقعیت های موجود در یک نظام ، نمی توان اجزاء آن سیستم را بصورت مجزای از یک دیگر بررسی و مطالعه کرد. بهمین لحاظاست که برخی از تئوری پردازان ، بهنگام طرح نظام اقتصاد اسلامی ، به این آیه در تعدیل ثروت استناد می کنند که ،[ کی لاتکون دوله بین الاغنیاء منکم] 51اما بگاه ترسیم حدود مالکیت و با مراجعه به منابع موجوداین باب رای می دهند که هر شخص می تواند در یک روز، میلیون ها تومان رااز راه مشروع مالک شود. 52

عامل دیگری که این نگرش غیرسیستماتیک را موجب می شوداین است که تحقیقات و پژوهشهای فقهی چه در مسائل اقتصادی ، چه در غیر آن ، دچار نوعی ایستائی و رکود تحقیقاتی بوده است . پژوهشگراین وادی ، همیشه با متد بسته و شیوه مرسوم به مسائل و مباحث می نگرد.از همان مدخل که فقهای گذشته ، وارد مباحث شده اند وارد می شود، پله و فصول وابواب بحث را به همان سان مرور می کند،اقوالی را نقل می کند، برخی را رد می نماید و نقلی را می گزیند.

در مباحث اینگونه ای ، بسیار کم دیده شده است که پژوهشگر در طرح مباحث ، شیوه و متد نوی را عرضه کند یااز زاویه جدیدی به مسائل بنگرد و خود را در چهارچوب های خاص محصور ندارد.اینگونه نبوده است که طراح مسایل اقتصاداسلام در کنکاش عقلانی - ذهنی خود سوار بر راهواراندیشه در سرزمین تحقیق بتازد و به یافته ای نو دست یابد. محصور ماندن در قالب ها و داده های گذشتگان ، خود موجب می گردد که محدوده مورد کاوش و تحقیق هماهنگی با کلیت سیستم نداشته باشد و در نتیجه ، مسائل اقتصادی فقه به مثابه یک سیستم توانمند عرضه نشود .

برخی از متفکران اسلامی ، در ضرورت تبیین سیستماتیک مسائل فقهی واشاره به این که تاکنون تحقیقات فقهی چنین نبوده است ، آورده اند.

اسلام یک نظام وسیع عقیده و عمل است ، شناختن هر جزء کوچک از یک نظام وقتی ممکن است که نخست بر دیدگاه کلی آن نظام و به اصطلاح معروف بر جهانبینی آن آگاه باشیم و برای شناخت این جزءاز آن دیدگاه کلی و در چهارچوب وسیع کلی ، دست به کار تحقیق شویم و دراین تحقیق به مناسبات این جزء بااجزاء دیگراین نظام و با کل نظام از هر جهت توجه کنیم .اینگونه توجه همه جانبه ، در تحقیقاتی که تاکنون درباره اسلام صورت گرفته است ، در حد نصاب نبوده است53 .

این سخن مربوط به کلیت نظام اسلامی است ، ولی در مورد هر یک از نظام اقتصادی سیاسی فرهنگی اسلام بصورت مجزا نیز صادق است . و چنانکه در متن این کلام اشاره شده است مهم این نیست که متفکران ، تنها به ترسیم کلی یک سیستم بپردازند، بلکه باید در تحقیق مباحث فرعی ، نسبت این مباحث را با کل نظام ، همیشه در ذهنیت خویش لحاظ کنند. در مباحث اقتصاداسلامی ، ترسیم کلیت سیستم ، بعضا صورت گرفته است .اما ملحوظ داشتن آن اصول کلی در تحقیق مباحث فرعی ، کمتر مورد توجه بوده است تنها برخی از پژوهشگران این وادی را همت بر آن بوده است که چنین کنند. و گامهای مقدماتی براین باب برداشته اند و خود نیز، در مقدمه مباحث خود بااشاره به همین امر بیان داشته اند که :

[قوانین مربوط به اقتصاداسلامی قالب فکری می خواهد ...این قالب فکری نیز،از نگرش و غور در مجموع مباحث اقتصادی اسلام و مکتب اسلام اخذ واستنباط می گردد]. 54

هر چند تلاشگرانی ازاین دست در نگرش سیستماتیک به مسائل اقتصادی اسلام قدم های نخستین را برداشته اند واین گونه نوآوری ها دراین باب جای شکر و تقدیر دارد، ولی بلحاظ مربوط بودن این تحقیقات ، بدوران قبل از حاکمیت جمهوری اسلامی ، بیشتر رنگ[ تئوری پردازی] دارد تا [قانون نگاری] والهام گیری از واقعیت ها.این کاستی باید در پروهش ها آتی بر طرف گردد.


3. عدم توجه به موضوعات نوین

عامل دیگری که در مورد کم توانی فقه موجود در پاسخگویی به مسائل نوین بطور عام و مسایل اقتصادی بطور خاص از آن یاد می شود،این است که در فقه موجود، آنچنان که باید به موضوعات نوین و مسائل مستحدثه توجه نگشته است . برای آن که فقه ، توان و قدرت مانور لازم را بیابد بایدابواب فقهی با توجه به این گونه موضوعات و مسائل ، تجدید سازماندهی شود و موردارزیابی مجدد قرار گیرد.

سخن دراین ارتباط فراوان است و مسائلی که باید در آنها پژوهش بعمل آید بسیاراین که مسائل مستحدثه چیستند؟ آیااین عنوان به قضایایی اطلاق می شود که هیچ نوع سابقه طرح درابواب فقهی ندارند؟ یا به مسایلی که هر چند سابقه طرح در مباحث فقهی دارند ولی بلحاظ دگرگونی های عمیق در روابط مناسبات و تحول در ابزار زندگی ، تغییری ماهوی یافته اند؟ یا به هر دو گروه این مسائل ، اطلاق می گردد، خود جای بحث و تحقیق دارد.

از زاویه دیگری نیز می توان به مبحث[ مسایل مستحدثه] نگریست و عنوان داشت که این مباحث زاییده چه موجباتی را در پدید آمدن این نوع مسائل می توان موثر دانست ؟ و سرانجام سیرتاریخی این مساله را می توان مورد مطالعه قرارداد که فقها در برخورد با[ حوادث واقعه] چه عکس العمل هایی رااز خود بروز داده اند؟ آیا سعی در گنجاندن آنها درابواب فقهی با عناوین موجود داشته اند؟ یا بدنبال تاسیس ابوابی تحت عنوان جدید بر آمده اند؟ در این مجال و دراین بخش ، درصدد طرح این مباحث نیستیم .این مباحث ، خود مجال بسنده دیگری می طلبد .

آنچه که اکثریت قابل ملاحظه ای از فقهای زمان شناس بر آن اذعان دارند این است که عدم توجه به پدیده ها و[ حوادث واقعه] فقه رااز پویایی و تحرک لازم باز می دارد. واین گونه حوادث و وقایع آنچنان فراوان اند که هیچ فقیهی نمی تواند آنها را دراستنباطات خود نادیده بگیرد. برخی از صاحب نظران با توجه به همین واقعیت ، مباحثی را بااین عناوین در تالیفات خویش طرح کرده اند(التدوین الجدید للقوانین الاقتصادیه و مبادئه) 55 و عنوان داشته اند که :

[ اماالقوانین والمسائل التی قداشتدت الیه الحاجه فی الزمن الحاضر فلات توجد فی الزمن الحاضر فلاتوجد فی هذاالکتبناالفقهیه] 56 .

این صاحب نظران ، بر ضرورت تدوین دوباره فقه براساس نیازهای زمان پای می فشرند و دگرگونی شرایط اقتصادی اجتماعی را مبنای این بازنگری قرار داده اند و بر آنند که :

[ مقتضیات زمان و واقعیات ،امکانا می تواند تاسیس [فقه جدید] را که تاکنون حتی تصور آن با پرهیز تلقی شده است . ضروری سازد]. 57

مبنای این تفکراین است که اگر فقه بعنوان یک مجموعه حقوقی ، بر آن است که [حکم افعال مکلفین] را بیان کنند،این تکالیف وافعال ، در گذر زمان ، شکل و قالب و هیئات گوناگون می یابند واینگونه نیست که بشراز لحاظ نیازه، تفکرات ، مصارف و شکل روابط و مناسبات بر بستری خاص ، ثابت مانده باشد. با توجه به این واقعیت هاست که اجتهاد حقیقی چنین ترسیم می شود.

[...مجتهد واقعی آن است که این رمز را بدست آورده باشد، توجه داشته باشد که موضوعات چگونه تغییر می کند، وبالطبع حکم آنها عوض می شود. والا به موضوع کهنه شده فکر کردن و حداکثر یک[ علی الاقوی] را تبدیل به[ علی الاحوط] کردن یا یک[ علی الاحوط] را تبدیل به[ علی الاقوی] کردن هنری نیست واین همه جار و جنحال لازم ندارد]. 58

4. دوری فقه از حاکمیت و واقعیت ها
هر تئوری ، دربرخورد با واقعیت هاست که باور می شود. به کاستی های خود وقوف می یابد و عناصر واجزاء جدیدی را برای توانایی بیشتر به درون خود راه می دهد. و می پذیرد. تئوری ای که از واقعیت و حاکمیت بدور ماند، به جای پرداختن به واقعیات ، در دالان ذهنیت ، به کنکاش بریده از عینیت قناعت می ورزند و بر ذهن و بافته های آن مشغول می گردد. آسمان به ریسمان می بافتد و به پیامدارائه طرحهای ذهنی ، در خارج توجهی نمی کند و میزان سازگاری آن با زمان و مقتضیات آن را نمی سنجد.این گونه تئوریه، بجای پردازش[ حوادث واقعه] ،[ حوادث مفروضه] را مورد کنکاش قرار می دهند.

فقه نیز، بعنوان یک برنامه زندگی ، که بایداعمال و کردار مکلفان را در جهت هدفی خاص ، هدایت کند، متاسفانه در گذر زمان براثر عوامل بسیار،ازاین آفت برکنار نمانده است .انزوای قرونی فقه از حاکمیت ، موجب آن شده است که عناصری که موضوعات قضایای فقهی را تشکیل می دهند در برخی بخش ه، بجای ریشه داشتن در واقعیت ه، ریشه در ذهنیت فقها داشته باشند.این امر،از قدرت و تحرک فقه می کاهد.

فقه ، جز در دوران خاصی از زمان ، در طول حیات خود، بدوراز حاکمیت بوده است دورانهایی مانند دوران حاکمیت عباسیان که بظاهر نهاده، در چهارچوب فقه شکل می گرفته اند، بواقع دوران حاکمیت فقه بشمار نمی آید، حقیقت آن است که دراین دوران ،[ فقه] ، حاکم بر رفتار حکام نبوده است . بر عکس این حاکمان بوده اند که بر فقه حاکمیت داشته و آن را در جهت امیال خود سوق می داده اندلا[ فقه] از مغلوبیت خود دراین دوران صدماتی را نیز، تحمل کرده است و ناخالص هایی بر آن وارد گشته است .این آفت ، مورد توجه صاحب نظران نیز قرار گرفته است . دوران های کوتاهی همانند دوران حاکمیت سربداران و ... را نیز نمی توان دوران حاکمیت فقه قلمداد کرد. چرا که در آن دورانها گر چه طرحها وایده هایی ابتدائی برای تدوین فقه حکومتی پی ریزی شد ولی دست اندرکاران حکومت ، آنچنان که می باید نه در حاکمیت بخیدن به فقه ابراهم داشته اند و نه در عمل ، توفیق چشم گیری کسب کرده اند. !

بدینسان ، مباحث اجتماعی ،سیاسی ،اقتصادی فقه ،امکان مانور نیافته و در عرصه ذهنیت و در زوایای مدارس محصور مانده است .این امر، تا بدان حد شیوع دارد که ابن خلدون ، در مقدمه مشهور خویش ، ذهنیت گرایی را بعنوان یک خصلت مشهور خویش ، ذهنیت گرایی را بعنوان یک خصلت تربیتی به عموم فقه، نسبت می دهد وی بااشاره به همین انزوا و تاثیر آن دراستبناط وافکار فقها می نویسد:

[ فقیهان عادت کرده اند که در مسائل فکری به کنجکاوی پردازند. و در دریای معانی فرو روند. و آنها رااز محسوسات انتزاع و در ذهن تجرید کنند و به صورت امور کلی عمومی درآورند. تا بطور عموم بر آنها حکم کنند نه این که بخصوص ماده یا شخص یا نسل یا ملت یا صنف بخصوص را در نظر گیرند، و آنگاه این کلی را برامور خارجی تطبیق کنند.ایشان ، در همه نظرهایشان به امور ذهنی و نظریات فکری عادت دارند. و بجزامور مزبور، چیز دیگری را نمی شناسند]. 59

دوری فقه از حاکمیت ، علاوه برایجاد مشکل دستیابی به موضوعات واقعی [ذی الحکام] ، موجب می شده است که از سوی مراکز قدرت و سیاست . تحت فشار نیز قرار گیرد. آنها بر آن بودند که[ فقه] یا در جهت امیال آنها حکم کند یا مهر سکوت بر لب داشته باشدو بدین لحاظ، فقهای متعهد در تشریح مسائل حکومتی ، یا کوتاه می آمده اند یا در طرح آن با مشکلات بسیار مواجه بوده اند. شهید صدر، بااشاره به این که مسائل اقتصادی اسلام نیز،ازاین کلیت برکنار نمانده است ، می گوید:

(تدوین قوانین اقتصادی در گذشته چون بهر حال ربط به نهادهای حکومتی پیدا می کرده مشکل می شده است.

اینک که پس از گذشت قرون واعصار،[ فقه] به مسند حاکمیت راه یافته و پنجه در پنجه واقعیت هاانداخته است ، قضایای شکل گرفته آن ، در دوران انزو، تکافوی واقعیت های موجود را نمی کند. فقهی که مسائل و قضایا را در محدوده مدارس و مساجد حل می کرد، با گذاراز ذهنیت ، با زمختی عینیت ها روبرو گشته است .[ تدوین قوانین اقتصادی در گذشته چون بهرحال ربط به نهادهای حکومتی پیدا می کرده مشکل می شده است] . 60 پر روشن است که این گذار تاریخ ، بی دغدغه واشکال ، نخواهد بود و بسادگی نخواهد یافت . مسوولان نظام ، و فقهاء روشن ضمیراین نظام ، خود نیز، براین امرواقف اند و بهر مناسبت از آن یاد می کنند و همگان را بتلاشی فراگیر برای حل این مفصل فرا می خوانند. یکی از مسئولان بلند پایه نظام جمهوری اسلامی می گوید:

[ اسلام قبلابعنوان یک فکر و ذهنیت بوداکنون تحقق پیدا کرده و به مرحله عمل رسیده ، لذا میان فکر و عمل تفاوت زیادی است و سوالات را طرح می سازد، که باید جواب داده شود]. 61

یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی ، بااشاره به علل نارسایی فقه موجود می گوید :

انصاف باید داد که چهارده قرن محرومیت مانعی است که باعث شده است فقاهت همواره منهای حکومت به مسایل اجتماعی بنگرد. 62

5. شکل گیری فقه براساس دوران تاریخی خاص
جامعه انسانی ، در طول حیات تاریخی خویش دورانهای مختلفی را گذرانده است . خصیصه هایی که این دورانها رااز هم متمایز می سازد، به روابط و مناسبات انسانی هر دوره ، شکل تولید و توزیع و مبادله و فرهنگ آن دوره مربوط می گردد.این مناسبات نمی تواند در مسائل فکری و فلسفی هر دوره بی تاثیر باشد برخی از صاحب نظران برآنند که فقه موجود، بخصوص مسائل اقتصادی آن ، براساس روابط و مناسبات یک دوره تاریخی ویژپی ریزی شده است واینک با دگرگونی این روابط، کشش لازم را برای پاسخگویی به مشکلات عصر حاضر، آنچنان که می باید ندارد، و می باید استنباطات نوینی با توجه به مناسبات کنونی شکل گیرد. یکی از صاحبنظران ، دراین باره می گوید:

[مبادله ، مزارعه ، مضاربه ،اجاره ، مرابحه ، رب، موارد زکاه و خمس ، و معاملات و مکاسب ، همه اشکال سیاسی اقتصاد زراعی و بازاری قدیم است . که فقه اسلامی ، خود را با آنها منطبق ساخته و در آن اشکال محبوس شده است] 63

این صاحب نظر بر آن است که روابط اقتصادی در شرایط کنونی دراین قالب ها نمی گنجد و لاجرم هناوین جدیدی در مسائل اقتصادی طرح می گردد و احکام جدیدی می طلبد.اینکه این سخن تا چه میزان درست است کاوشی بایسته می طلبد در بافت فقه و خصایص آن دوران تاریخی خاص و میزان تاثیرپذیری فقهااز آن روابط.امااگراین سخن درست باشد، بدون شک این عامل می تواند یکی از عوامل ضعف فقه موجود بشمار آید. بر پژوهشگران و فقهاء زملا ن شناس است که این گونه اظهار نظرها را مورد امعان نظر قرار دهند و درستی یا نادرستی آن را ثتبت کنند .


6. ورود عناصر بیگانه با فقه ، در فقه :

قدمت و سابقه تاریخی مجموعه[ فقه] نام دارد، هر چند به غنای آن کمک می کند و آن را ستبر واستوارتر می سازد، ولی از سوی دیگر، آن را در معرض دهها نوع آفت نیز قرار می دهد فاصله زمانی بسیار طولانی که بین تولد، و حیات کنونی فقه وجود دارد. برای سلایق ، حب و بغض ه، و سیاست های خاص ،امکان تاثیرگذاری های فراوانی را در فقه ، فراهم آورده است . و کاستن وافزودهای عمدی و طبیعی بسیاری صورت گرفته است .

و بدین گونه ، آنچه بعنوان منابع فقه اصیل در دوران حیات ائمه[ ع] طرح شده و در دوران های مقرون به آن معصومین[ ع] شکل گرفته و تدوین شده ،امروز با غباری ازاین آفات و تحریفات عمدی و طبیعی همراه است .

این همه ، موجب گشته است که علاوه بر دگرگونی واقعیت ه،[ فقه] از تحرک و نشاط نخستین خویش بازماند و براثر ورود عناصر بیگانه در درون فقه ، در برخی موارد و مسائل دچار نوعی رکود وایستائی گردد.

شهید دکتر بهشتی ، در مقاله ای که در باب ضروت بازنگری منابع فقه نگاشته اند در باب ورود این عناصر بیگانه در منابع فقه می گویند:

[در سنت ، چه در حدیث و چه گزارش تاریخییش ، دستهای تحریف کننده فراوانی وجود داشته است . عده زیادی از صاحبان آراء،افکار غیراسلامی یا ضداسلامی کوشیده اند با جعل حدیث از گزارش تاریخی ، آراء وافکار غیراسلامی یا ضداسلامی خود را به نام اسلام جا بزنند... دراین تحریف ، باید توجه کامل داشت . یک بررسی عادی ، نفوذ فرهنگهای بیگانه ،از فرهنگ هندی و چینی گرفته تا فرهنگ ایران روم یونان و مصر و حتی فرهنگ عهد جاهلیت عربی را در آنچه امروز به نام مجموعه های حدیثی و تاریخ اسلامی در دست است ، بخوبی مشخص می کند]. 64

روشن است که وروداین عناصر بیگانه به درون حدیث و تاریخ اسلامی ، به مثابه ورود آنها به درون فقه نیز، هست چرا که[ فقه] بعنوان یک مجموعه ،از حدیث و تاریخ بعنوان دو منبع کشف حکم ، سود می جوید واز این کانال ، ناخالصی ها دراحکام فقهی نیز می تواند راه یابد.

این گونه آفت ها که یاد شد، گاه سلامت مواد و محتوای احکام را مورد تعرض قرار می دهند و گاه قالب و جهت گیری های استنباط را شهید مطهری ، با شاره به عناصر بیگانه ای که دراستنباطات فقهی را مورد تعرض قرار می دهد، در مورد تاثیرافکار بسته و متحجراشعری گری در فقه شیعه می گوید:

[نباید تصور کرد که حکومت اشعری و تسنن چه ربطی به عالم تشیع دارد، باید دانست که اینگونه حوادث که در جهان پیدا می شود، و مسیر افکار را در ناحیه ای عوض می کند نمی تواند در جاهای دیگر بی اثر باشد، حتما شیعه نیز تحت تاثیراین افکار بوده اند]. 65
7. گستردگی مباحث فقه و عدم رشته بندی آنها

اگر کسی درستی از گستره فقه آگاه باشد بدین امراذعان خواهد داشت که تنها برای مرور و فهم درست مجموعه مباحث فقهی ، دهها سال تمام وقت و عمر لازم است تا کسی بتواند یک دوره فقه اسلامی را بصورت گذرا و سطحی مرور کند و آشنایی اجمالی با عناوین واحکام آن بیابد. با توجه به وسعت حوزه مسائل فقهی ،اگر پژوهشگرانی بر آن باشند که با مقیاس های علمی و کاوش های استاندارد به بررسی مباحث و مسائل خاص فقهی بپردازند واز کم و کیف اقوال در آن باب آگاهی یابند، زمینه های تاریخی شکل گیری آن مباحث را مورد کاوشی قرار دهند و شبهات جدید و مسائل مستحدثه مربوطه را مورد توجه و شناخت قرار دهند و سرانجام یک تحقیق جامع و قابل پذیرش برای مجامع عملی درابواب مختلف ارائه دهند، آیا می توان امید داشت که یک فقیه بتواند در مورد تمایم فقه از عهده چنین تلاشی انبوه و سترگ برآید؟ بعید می نماید کسی از واقعیت مسائل فقهی با خبر باشد و باز هم پاسخ مثبت بدین سوال بدهد. حتی با مقیاس های معموملی تر نیز، چنین امری در حوزه های علمی سابقه و شایع نداشته است . گستردگی موضوعات و مسائل و پدید آمدن هزاران عنوان [ذی احکام] و مطرح شدن صدها زمینه قابل بحث براثر رشدارتباطات و تلاقی فرهنگه،این امکان را عملااز فقها سلب کرده است ، که بتوانند ضمن پرداختن به همه مباحث وابواب ، در هر کدام غور عمیق و کاوش های دقیق را معمول دارند.[ پردازش مجموعی] فقه ، موجب می گردد که تحقیقات و مباحث از تعمق لازم برخوردار نباشد و در مباحث ، به ذکراقوال مشهور اکفتاء گردد و یا عوامانه با آن برخورد گردد واین امرا ز جمله بزرگترین عوامل رکود فقه وانزوای آن است .

چنین امری ، با توجه به گسترش دانش بشری و مسائل اسلامی و تلاقی فرهنگه، و تلاش سازمان یافته جوامع فرهنگی پیشرفته ، که هر روز سیستم های حقوقی خود را سامان بهتری می بخشند تخصصی شدن فقه را به مثابه یک ضرورت مطرح می سازدامری که باید فقهای زمان شناس و آشنای با قضایا و مسائل مستحدثه ، بدان دست یازند. چرا که بدون شناخت واقعیت های موجود در روابطانسان ها و مسائل انسانی قابل بث در فقه ، رشته بندی فقه کاری خواهد بود روبنایی و دگرگونی عمیق و لازم را در جهت گیری و مباحث فقه به وجود نخواهد آورد.

شهید مطهری ،این فقیه و متفکر زمان شناس ، با تکیه بر آگاهیهای عمیق خوداز بافت فقه ، و آشنایی به مقتضیات زمان و روابط و مناسبات بشری در دوران معاصر، درباره ضرورت رشته بندی می گوید:

[ احتیاج به تقسیم کار در فقه و بوجود آمدن رشته های تخصصی در فقاهت از صد سال پیش به این طرف ، ضرورت پیدا کرده و در وضع موجود یا باید فقهای این زمان جلو رشد و تکامل فقه را بگیرند و متوقف سازند یا به این پیشنهاد تسلیم شوند...اگر مدعی هستیم که فقه ما نیز، یکی از علوم واقعی دنیاست ، بایدازاسلوبهایی که در سایرعلوم پیروی می شود پیروی کنیم .اگر پیروی نکنیم معنایش این است که از ردیف علوم خارج است]. 66

تا بدینج، در حد توان خویش از مسائل مربوط به[ فقه واقتصاد] و نیز علل کم توانی فقه ، در برخورد با موضوعات نوین از جمله مسائل اقتصادی سخن گفتیم . و زمینه هایی را برای کاوش بیشتر طرح کردیم امید می رود صاحبان اندیشه و دلدادگان به حاکمیت فقه به شناسایی گسترده تر این علل همت گمارند و در جهت ریشه کن کردن این نارسایی ها گام بردارند. چنانکه در بدو سخن گفتیم ،این مقاله ، تنها زمینه های قابل بحثی را طرح کرده واز فرزانگان ،امید پژوهش های بایسته تری را دارد. در باب ارتباط[ فقه] با[ پی ریزی اقتصاد سالم] سخن بسیاراست . صفحات محدود مجله امکان پیگیری این مبحث دراین شماره را نمی دهد بامید آن که در آینده این امکان را بیابیم مقاله را به پایان می بریم .

--------------------------------------------------------------------------------

پاورقی ها:
1. قانون اساسی ، بند 12ازاصول کافی .

2. مقدمه ای بر علم اقتصاد، توانایان فرد، ج 1.30.

3. همان مدرک ،ج 1.39.

4. همان مدرک ،ج 1.30.

4. اقتصاد م، ج 2.13.

5. همان مدرک ،2.17و18. و درآمدی براقتصاداسلامی ، دفتر همکاری حوزه ، دانشگاه ، .13و14.

7. همان مدرک ،ج 2.12و13.

8. مقدمه ای بر علم اقتصاد،ج 1.33و34.

9. همان مدرک ،ج 1.34و41.

10. و11 اقتصاد م،1.10و11.

12. اقتصاداسلامی ، شهید بهشتی ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ،.59.

13و14 همان مدرک ،.63و64.

15 همان مدرک ،.60.

16. حجه الاسلام هاشمی رفسنجانی ، خطبه های جمعه ، وزارت ارشاد،ج 3.279.

17 اقتصاداسلامی ، شهیدبهشتی .62.

18 همان مدرک ،.61.

19. رک : خطبه های جمعه ، ج 3.279 سخنان حجه هاشمی رفسنجانی .

تئوری تقاضا و تحلیل اقتصادی انفاق ،ایراج توتونچیان .20.

21بررسی اجمالی مبانی اقتصاداسلامی ، .44.

22. مجموعه فتاوای یاد شده در مورد مسائل اقتصادی در مجله حوزه ، شماره .23از صفحه 21 تا 32 آمده است .

23مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی ،1562/03.

24. رک : اطلاعات سیاسی اقتصادی ، شماره 7.40 نویسنده مقاله یاد شده دراین زمینه آورده است : با توجه به گفتار مسئولان از جمله نخست وزیر باید قبول کنیم که تامین هزینه های جنگ به عنان برنامه بلند مدت دولت حداقل برای مدت زمان حدود 20 سال مطرح است باید نسبت به تدوین بودجه ای مستقل و برنامه ریزی شده برای جنگ اقدام شود.

25. سخنان نخست وزیر در دفاع از بودجه . رک : روزنامه رسمی مجلس ، شماره .11676.

26مذاکرات مجلس شورای اسلامی ، دور دوم ، جلسه .92.

27روزنامه مجلس ، شماره .11675.

2829 اطلاعات سیاسی اقتصادی ، 40/07.

30روزنامه رسمی مجلس ، شماره .11675.

31و32 اطلاعات سیاسی اقتصادی ،/05/8

33 همان مدرک ، شماره /02/4

34روزنامه مجلس شورای اسلامی ، دور دوم ، .34 جلسه 93.

35 اطلاعات سیاسی اقتصادی ، شماره /07/8

36جلسه 92 دور دوم مجلس شورای اسلامی .

37. رک : درس فقه ، .1408/01/18.

38. رک : روزنامه رسالت شماره .492.

39مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی ، ج 1.118. 40روزنامه رسالت ، شماره 491 سرمقاله .

41. در صفحه 16 ج 2 اقتصاد م، شهید صدر، به سخنان این گروه اشاره شده است .

42 زمین در فقه اسلامی ، ج /10/1

43. مراجعه شود به جزوه اجتهاد دراسلام ، شهید مطهری .26 و نیز بنگرید کلام شهید بهشتی را ما معتقدیم که اسلام از روزاول یک انقلاب بود و باید همچنان بعنوان یک آیین انقلابی تاابد بماند. برای درک یک آیین انقلابی ، روحیه انقلابی لازم است . عرض مااین است و روی این تکیه داریم . می گوئیم فردی که روحیه انقلابی ندارد و ضعف نفس دارد. محافظه کار بار آمده است اگر تمام ویژگیهای دیگر را هم که در کتاب ها برای مجتهد می شماریم دارا باشد، درفهم بعدانقلابی اسلام توانایی کافی نخواهد داشت . در حقیقت با صراحت اینطور بگویم برای این که یک مجتهد، مجتهدی باشد واجد شرایط ... باید دارای روحیه انقلابی باشد تا درست مجتهد باشداین قیدی است که بعنوان یک مبنا برای اصول الفقه پیشنهاد می کنیم . رک : مذاکرات مجلس خبرگان ، ج 1.219.

44و45. مراجعه شود هب آثار آقای محمدباقر بهبودی ،از جمله معرفقه الحدیث و صحیح الکافی و نیز رک . و به مقاله ای از شهید بهشتی در باب طرح کوششی تازه در راه شناخت تحقیقی اسلام مجله حوزه ، شماره 15.38.

46بررسی اجمالی مبانی اقتصاداسلامی ،.27.

47 الرب،ابوالاعلی المودودی .108.

49 همان مدرک ، 1.93 همین مولف در باب مهریه با توجه به آیه ولوآتیتم احدا هن قنطارا آورده است که قنطار برابراست با 52500 مثقال طلا که اگر هر مثقال طلا 1000 تومان باشد مهریه می تواند برابر باشد با .....525 تومان براساس این فرض با توجه به قیمت فعلی طلا می توان جوازاخذ مهریه ای معادل .250 میلیون تومان حکم کرد رک : ج 1.54.53. ث48 مالکیت خصوصی ، ج 1.145و34.

50. روزنامه جمهوری اسلامی ، شماره 2079.

52. دراین باب اشاره به یک مورد خالی از لطف نیست . یکی از خبرگان قانون اساسی بااصرار براینکه اصلی درباره مالکیت خصوصی در قانون اساسی گنجانده شود گفته است : ....مالکیت دراسلام محدود نیست و انسان می تواند روزی پانزده تومان ، هزارتومان و یا یک میلیون تومان دخل کند51 .سوره حشر،/07

و شهید هاشمی نژاد در جواب ایشان . محدوداست برادر. ر.ک مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی ،ج 3.1539.

53. شهید بهشتی ، رک مقاله ای که از آن شهید مجله حوزه ، شماره 15.38.

55. و56 اقتصاد م، ج 179.

57. متن در فقه اسلامی ، ج /12/1

58. اجتهاد دراسلام ، شهید مطهری ،.25.

59. مقدمه ابن خلدون ، ترجمه گنابادی ، ط بنگاه کتاب ، ج 2 صفحان 1148 - 1147 - 1146.

60. اقتصاد م، ج 1.17.

61. آیه الله موسوی اردبیلی ، کیهان ، 1366/09/18.

62. نطق قبل از دستور یکی از نمایندگان پیرامون فتاوی تاریخی حضرت امام در باب مسائل اقتصادی .

63. جهت گیری طبقاتی اسلام دکتر شریعتی .98.

64. مجله حوزه ، شماره 15.51. تاسیس یک سیستم حکومتی ، فرع برداشتن یک فلسفه سیاسی مدون است . فلسفه ای که ریشه در تفسیری ازانسان و جهت داشته باشد. چنین سیستمی ، بسادگی پی ریزی نمی شود. مهمترین وظیفه طراحان ، یک نظام ،استخراج تئوری جامع سیاسی از درون یک تفکر مکتبی است که طرح تمامی نهادهای لازم حکومتی را دارا باشد و مواد و مصالح لازم برای برخورد با حوادث واقعه را نیز،ارائه کند. مهندسان این طرح ، نخت باید موضوع[ حکومت] واداره کشور را بعنوان یک واقعیت در روابطاجتماعی انسانها بدرستی شناخته باشند و به تمامی زوایای آن ، راه برده باشند و با جزئیات و چگونگی های آن بروشنی آشنا باشند، تا بتوانند با داشتن چنین ذهنیتی ، قوانین و طرح های لازم رااز منبع تفکر سیستماتیک خویش برگیرند و آن کلیات و مصالح و مواد را براین واقعیات و مصادیق منطبق سازند.

انقلاب اسلامی ایران ، داعیه چنین طراحی و مهندسی ای را داشته است . میدانداران تفر[ حکومت اسلامی] در فردای پیروزی این انقلاب ، به طراحی این نظام پرداختند و قانون اساسی را بعنوان طرح کلی اداره کشور بر اساس مبانی مکتبی ، پدید آوردند.اکثریت دست اندرکاران تدوین این قانون ، بر مکتبی که می بایست[ طرح حکومت] رااز درون آن استخراج می کردند وقوف داشته اند و بر توانایی های بالفعل و بالقوه این مکتب و کشش لازم آن درارائه طرحهای مورد نیاز،ایمان آورده بودند و بااین امید، قانون اساسی را پی ریزی کرده اند که در آتیه ، تمامی نهادهای سیاسی ،اقتصادی و فرهنگی نظام ، براساس مبانی مکتبی شکل گیرد و پی ریزی شود.

بخش اقتصادی نظام ، نیز،ازاین کلیت خارج نموده است . بهمین لحاظ، دراصول کلی قانون اساسی ، بر پی ریزی اقتصاد سالم بر پایه مکتب ، بدین سان تاکید شده است :

پی ریزی اقتصاد صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و بر طرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینه های تغذیه و مسکن و کار و بهداشت و تعمیم بیمه. 1

پرواضح است که قانون اساسی ، جای طرح مباحث فرعی نیست ، قانون اساسی عهده دار طرح اصول کلی وارائه مبانی واهدافی است که قوانین فرعی و اجرایی باید با توجه به این اهداف و مبانی تدوین گردد. در قانون اساسی ، نمی توان بتفصیل سخن از قانون کار یا تجارت خارجی با حدود مالکیت یا... به میان آورد. قانون اساسی در واقع ، خود منبع قانون گذاری و بمنزله[ القاءاصول] است . تدوین قوانین فرعی ، با تکیه بر قانون اساسی در نظام جمهوری اسلامی به دوش مجلس شورای اسلامی ، گذارده شده است .

تفریع اصول کلی قانون اساسی ، بدون توجه به مبانی آن اصول امکان ندارد و بدین سان است که نقش فقه در قانون گذاری این نظام روشن می گردد. بندهای کوتاه واصل های فرده قانون اساسی ، ریشه در نظامی حقوقی بنام[ فقه] دارند. برای فهم و تفسیر قانون اساسی و تدوین قوانین فرعی بر پایه قانون اساسی ، چاره ای جز آشنایی با فقه وجود ندارد. با توجه به آنچه طرح شد، می توان دریافت که فقه در دوران کنونی ، مرحله ای دشوار و مهم از دوران تکامل خود را طی می کند. مرحله عبوراز[ تئوری پردازی] ، به[ قانون گذاری] از[ ذهنیت به عینیت] واز[ تابعیت به حاکمیت] . دراین گذار تاریخی و مهم ، تنش های قابل ملاحظه ای پدید می آید.انس به مفاهیم و مباحث سنتی از یک سو و نیازهای حکومتی در تمامی زمینه ها و رویش انبوه سوالاتی که حضور فقه را در عرصه های عمل می طلبداز سوی دیگر، براین تنش ها دامن می زند.

تنش و مبارزه[ گذشته بسندگی] با[ نواندیشی] بحران هایی را بهمراه دارد و عبورازاین مرحله ، بسادگی انجام نمی یابد. مباحث اقتصادی فقه نیز، نه تنهاازاین کلیت بکنار نمی ماند که این تنش ها در آنجا بروز بیشتری می یابد.

مسائل و مباحث اقتصادی ، بلحاظ نیاز بیشتر بدانها واهمیت و گستردگی شان ، معرکه آراء و صحنه پرغوغای این گونه تنش هاست .

غیبت طولانی فقه از صحنه حاکمیت و تغییرات عمیقی که در روابط و مناسبات اقتصادی بوقوع پیوسته ، تطبیق کلیات فقه با قضایای موجود اقتصادی را مشکل ساخته است و فقه در دوران معاصر، برای پاسخگویی به نیازها و[ حوادث واقعه اقتصادی] بدنبال چاره اندیشی های بزرگی باید باشد.

برنامه ریزی اقتصادی در نظام جمهوری اسلامی ،ازاوان پیروزی انقلاب تاکنون ، مراحل سه گانه ای را گذرانده است .

الف : مرحله حل اورژانسی : دراین مرحله ، براساس نیازهای فوری و جوانقلابی حاکم ، به راه حل های مقطعی وانقلابی اندیشیده شده و فرصت رهیابی به اصول و مبانی در کار نبوده است . عمده ملاک سمت گیری ه، اعمال ، بخش نامه ها و دستورالعمل ها دراین دوره ، تامین منافع محرومان و تاراندن مستکبران و متکاثران بوده است .

ب : مرحله بازنگری به ویرانی ها: دراین مرحله مسوولان انقلاب ، پس از فراغت از تخریب ، بر تخته سنگ ثبات به ویرانه های نظام گذشته اندیشیده اند و جوانه[ چه باید کرد؟] در زوایای ذهنیت طراحان نظام ، روئیدن آغازیده است . نظریات وایده هایی بدوی ابراز گشته است ، ولی هنوز ژرفای مشکل ، آنچنان که می بایست برای صاحب نظران روشن نگشته است .

ج : و سرانجام ، مرحله تعیین تکلیف نهایی نهادهای اقتصادی ، جایگاه آنه، حوزه عمل هر کدام وظایف واختیارات آنها بر مبنای فقه آغاز می گردد. مرحله بازگشت به اصول و مباین تفکراسلامی و آغاز مشاجرات فقهی .این مرحله تفکر اسلامی و آغاز مشاجرات فقهی .این مرحله نیز،از سطحی نگری ، آغاز و بسوی ژرف اندیشی ، درباب مسائل اقتصادی ره می پیماید.

در شرایط کنونی ، در باب قانون گذاری اقتصادی ، در چنین مرحله ای بسر می بردیم . مرحله تدوین نظام اقتصادی بر مبنای فقه و حقوق اسلامی و بدین سان است که طرح این مباحث و کندو کاو در زوایای ن ، بایستگی می یابد و تبیین درست مشکلات ، گرهه، و سوالات موجود در این زمینه به مثابه مدخل وروداین مباحث رخ می نماید. دراین مقاله ما بر آنیم ، در حد توان خویش ، به طرح مشکلات ،ابهام ه، و گرههای کور موجود در زمینه تدوین قوانین اقتصادی بر مبنای فقه ، بپردازیم و تابلویی از چگونگی های این باب ترسمی نمائیم .این مقاله ، در باب ارائه نظریه و طرح نوین یا حل مسائل اقتصادی بر مبنای فقه ، هیچ داعیه ای ندارد. هدف از طرح این مبحث آن است که با تامل و بدوراز برخوردهای سطحی و در حد توان به طرح سالم بخشی از زمینه های قابل بحث و شناسایی گره های کور دراین باب بپردازد. و فهرستی از تلاشهای انجام شده دراین مورد و دیدگاهها و نظریات مختلف راارائه کند و همگی فرزانگان واساتید و صاحبان اندیشه و قلم را به غور دراین مباحث و به تلاش برای گشودن گرهه، فرا خواند.

بدون شک ، طرفداران همه گرایشهای فکری ، براین امر متفق اند که در باب تنازعات فکری ، سرانجام باید مسائل از طریق حل علمی ختام پذیرد و براین باورند که همگان به مصالح انقلاب می اندیشند و حاکمیت فقه . طرح سیاسی این مباحث ، نه تنها به حل این گونه معضلات نمی انجامد که خود، موجب بروز گرههای کور تازه ای می گردد. وحدت اجتماعی در سیلان حب و بغض ها فرو می ریزد و شوکت و عظمت همه جناح ها بعنوان[ امت واحده] مخدوش می گردد.

نکته دیگری که در طرح این گونه مباحث ، هماره باید بدان توجه داشت این که کشور م، بلحاظ اهمیت جغرافیایی سیاسی و مطمع نظر بودنش برای آزمندان جهانی ، هرگز برخوردهای فیزیکی داخلی را بر نمی تابد و هرگز در حل مباحث تئوریک نباید دامنه تنش های فکری ، به برخوردهای فیزیکی کشانده شود، که در آن صورت نه فکری خواهد ماند و نه صاحب فکری .

ازاینهمه که بگذریم بلحاظ انسانی نیز، در دورانی بسر می بریم که بشر، برای حل معضلات خویش ، بیشتر به بحث و گفتگو می اندیشید - یا باید بیندیشد - تا به چماق و تفکیر. بایداین ابده ، در جامعه ما جای خود را بیابد که حل مباحث و مسائل فکری ، تنهااز راه گفتگو و طرح سالم آراءامکان پذیراست . صاحب نظران جامعه مااگر به رشد خویش ایمان واذعان دارند باید چنین کنند.این روش ، روش همه رشدیافتگان در جهان معاصراست . باید نظریات منطق و برهان قوی حاکمیت یابد. تن دادن به این وضعیت ،ایثارگیری های بزرگ می طلبد. جاده سعادت ، تنهااز وادی این ایثارگریهای بزرگ می گذرد.اگر چنین کنیم امید به افق های روشن سازندگی و رشد می توان داشت . و بااین امیدهاست که این مقاله ، به طرح مشکلات مرجود درارتباط به[ فقه و پی ریزی اقتصاد سالم] می پردازد .


رابطه فقه واقتصاد
در برخورد با عنوان فوق ، نخستین پرسشی که در ذهن جوانه می زنداین است که چه رابطه ای می تواند بین دو حوزه معرفتی فوق وجود داشته باشد و چگونه فقه واقتصاد، بهم ربط می یابند؟

برای یافتن پاسخ این سوال ، می باید به ماهیت هر یک از دو معرفت یاد شده وقوف داشت سپس نقطه تماس و تلاقی این دو حوزه معرفی را مورد مداقه قرار داد. فقه ، دراین مبحث به مجموعه حقوقی ای اطلاق می گردد که وظیفه[ ارائه طریق] در تمامی حوزه های عمل اعم از حوزه های فردی ، اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی ،اقتصادی را بر عهده دارد و یا قدمت تاریخی خویش ، گسترده ای بس عظیم را در بر می گیرد. بالمال مسائل مربوط به ثروت ، زمین ، طبیعت ، تولید، مبادله ، توزیع کالا و دیگر روابط اقتصادی نیز، زیر چتر فراخ فقه قرار می گیرد .

اگر مفهوم اقتصاد در عنوان مقاله را نیز، در نظر بگیرم و توجه داشته باشیم که اقتصاد دراین مبحث ، به رفتار و رابطه انسان با اشیاء مادی مورداحتیاج او واسلوب حاکم بر تولید و توزیع ثروت اطلاق می گردد، می توانیم به چگونگی ارتباط فقه واقتصاد وقوف یابیم .

بدین سان در می یابیم که اگر سخن از فقه برانیم و[ پی ریزی اقتصاد سالم] بر مبنای فقه را مورد بحث قرار دهیم از دو مقوله متباین سخن نرانده ایم . فقه ، با توجه با ماهیت اش ، نمی تواند در باب پی ریزی اقتصاد سالم ، ساکت و بی طرف باقی بماند و سخنی برای گفتن نداشته باشد.
رابطه علم اقتصاد و فقه :
آنچه که گفتیم در چگونگی ارتباط فقه واقتصاد بود.اقتصاد، نه به مثابه یک علم ، بل به مثابه یک مساله انسانی قابل پردازش و مطالعه . مقوله دیگری که دراین باب مطرح است ، مقوله ارتباط[ علم اقتصاد] با[ مکتب اقتصادی] یاارتباط[ ایدئولوژی] و[ علم اقتصادی] است . می دانیم که در گذشته های دور دانشی کلاسیک بنام[ علم اقتصاد] وجود نداشته است . مسائل مربوط به اقتصاد.

[ از نیمه قرون هیجدهم میلادی ... بصورت علمی در آمد که امروز... به یکی از مراحل بسیار شکوفای خود رسیده است]. 2

سخن ازارتباط [فقه و علم اقتصاد] در واقع بحث از رابطه[ ایدژولوژئی و علم اقتصاد] نیز هست چرا که فقه ، گر چه به مفهوم ایدئولوژی کامل نیست ، ولی بلحاظ آن که به سیستم حقوقی یک مکتب اطلاق می گردد، بحث از رابطه آن با علم اقتصاد، همان بحث از رابطه[ مکتب و علم اقتصاد]است . در این ج، ما در صدد بحث ازاین رابطه نیستیم ، بلکه براساس آنچه از اهداف مقاله ترسیم کردیم در صددیم ، موضوعات و زمینه های قابل بحث را مطرح کنیم و سوالات و ابهامهای موردابتلاء دراین وادی را پیش دید خوانندگان قرار دهیم ، توجه پژوهشگران را به این زمینه ها جلب کنیم و ضرورت پردازش اینگونه مباحث را یادآور شویم . در باب ارتباط ایدئولوژی و علم اقتصاد نیز، بهمین مقدار بسنده خواهیم کرد

نخستین پرسش دراین باب ، مربوط به نوع ارتباط مکتب اقتصادی و علم اقتصاداست . در چگونگی این ارتباط، نظریه قاطع و جامعی ارائه نشده است و بلحاظ نو بودن موضوع ، بویژه در تالیفات اسلامی مولفان و صاحب نظران ، بصورت گذرا آن را طرح و در آن اظهار نظر کرده اند. هر چنداین مبحث می بایست از گذشته های دور واز نخستین روزهای تولد[ علم اقتصاد] طرح و پی گیری می شده است ، ولی بعقیده برخی از صاحب نظران ، در مباحث اقتصاد علمی نیز، چنانکه باید، به این امر توجه نشده است3 .

در دوران معاصر، پس از ورود مارکسیسم به حوزه کشورهای اسلامی و ارائه مباحث اقتصادی بر پایه جهان بینی مارکسیستی ، در میان پژوهشگران اسلامی حرکتی نو آغاز شد. حرکتی که برای نخستین بار، در پی آن بود که برای مباحث اقتصاداسلامی ، قالب فکری بیابد و بر خلاف گذشته که ابواب فقهی مربوطه بصورت مجزا و بدون در نظر گرفتن یکپارچگی آنها طرح می شد، به عرضه نوین این مباحث در قالب یک سیستم بپرازد.این تلاش ، بیشتراز نیازایدئولوژیک بر می خاست و برای پاسخ دادن به تبلیغات مارکسیستی و دفاع تئوریک ازاسلام انجام می شد. در سالهای اخیر بخاطر بر پایی یک حکومت مذهبی درایران و بلحاظ این که می بایست همه قوانین اقتصادی کشور، منطبق بر فقه وایدئولوژی تدوین می گردید،این مباحث ، قوت بیشتری گرفت . با آغازاین دوره از مباحث ، بلحاظاین که در مواردی تلاقی یا تعانداحکام[ علم اقتصاد] بااحکام[ اقتصاد مکتبی] به نظر می آمده ، بحث ازاین رابطه نیز به میان کشیده شده است و صاحب نظران ، نظرات و آراء متفاوتی را دراین موردابراز داشته اند. دراینجا باجمال ، فهرستی از آراء موجود، در مورد رابطه[ علم اقتصاد] و[ مکتب اقتصادی] را مرور می کنیم و به مسائل قابل بحث ، وابهامات موردابتلاء دراین وادی ،اشاره می نمائیم .

1. در جوامع بسیط قرون وسطی که نوز مباحث اقتصادی ، حوزه مستقل خود را نیافته بود و به مثابه یک علم جلوه نکرده بود. در مباحث مربوطه ، هیچگاه بین دو حوزه علم و مکتب اقتصادی ، تباین قایل نمی شده اند.اصولا علمی بنام علم اقتصاد وجود نداشته است تا چنین تباینی مفروض باشد.

[فلاسفه قرون وسطی دراروپااقتصاد را جزء درس اخلاق به پیروان و دانش آموزان می آخوختند و تاکید می کردند که عمل بدستورات اقتصادی آنه، سبب رستگاری در آخرت خواهد شد] 4 .

2. برخی از پژوهشگران ، برآنند که علم اقتصاد و مکتب اقتصادی ، به دو حوزه متباین مربوط می گردند. علم اقتصاداز[ چگونه هست] و[ چگونه خواهد بود] بحث می کند ولی اقتصاد مکتبی از بایدها و نبایدهای اخلاقی سخن می گوید و به تعبیر دیگر، ملاک تباین[ علم اقتصاد] با[ مکتب اقتصادی] را در روش و هدف مطالعه آن دو باید جستجو کرد 5 و در توضیح نظریه خویش مثالی را بدینسان عنوان می کنند

[وقتی خوبی یا بدی بهره را که اساس کار بانکهای امروزی است بررسی کنیم ،از همان مقیاس های علمی که دراندازه گیری حرارت هوا یا درجه غلیان آب بکار می رود،استفاده نمی کنیم ، برای ارزیابی عدالت ، آن را به ملاکهای اخلاقی خارج از حدود و قیاس مادی می بینیم مفهوم عدالت فی نفسه ایده علمی نیست] 6 .

چنانکه ملاحظه کردیداین نظریه ، تمایزاین و حوزه معرفتی را به روش می داند و حد فاصل مکتب و علم را مفهوم عدالت معرفی می کند. ولی وارداین مقوله نمی گردد که آیاامکان دارد حتی با تمایز روش ، در مواردی این دو علم ، دو حکم متضاد،ارائه کنند؟ و مثلااقتصاد مکتبی با مقایس عدالت ، یک دستوراقتصاد را توصیه کند. ولی در همان مورد خاص[ علم اقتصاد] با تفسیراین پدید حکم کند که اگر چنین دستوری به کار گرفته شود، فلان پیامد منفی در صحنه اقتصادی بروز خواهد کرد و اگر چنین موردی پیش آید چه باید کرد؟این مبحث ، در نظریه فوق ، مورد تعرض قرار نگرفته است .

3. برخی دیگراز پژوهشگران بر خلاف نظریه ای که تفاوت این دو معرفت را به روش و هدف می دانست ، تمایزاین دو را به موضوع تعیین کرده اند، و گفته اند:

علم اقتصاد علم به قوانین تولید، و مکتب اقتصادی شیوه توزیع ثروت است .ازاین رو هرگاه بحثی به تولید یا به تهیه و تکامل و سایل تولید مربوط باشد، آن بحث جزء علم اقتصاد و بالنتیجه کلی و عمومی بوده و سیستم های مختلف اجتماعی در قبال آن وضع یکسانی دارند و اگر نحوه توزیع ،و تملک و تصرف ثروت ، مورد نظر باشد بحثی است مکتبی و مربوط به رژیم اقتصادی که هر یک از مکاتب ، نظریات ویژه ای نسبت به آن دارند. 7

در بادی امر،این نظریه خالی از لطف نمی نماید. چرا که اگر مقیاس احکام اقتصاد مکتبی را عدالت و عدالت خواهی بدانیم و توجه کنیم که در این مکاتب ، بیشترازایجاد عدالت اجتماعی ، تعدیل ثروت ، برابری انسانه، و نفی استشمار و بهره کشی ، سخن رانده می شود، متوجه می گردیم که تمامی این مباحث ، به موضوع چگونگی توزیع ثروت مربوط می گردد. در مباحث استفاده از طبیعت نیز، در مکاتب ، سخن از چگونگی تولید کالا و تبدیل مواد خام به مواد قابل مصرف نیست ، بلکه سخن ازاین است که طبیعت متعلق به کیست و منشا مالکیت کدم است ؟ بدینسان در بادی امر، این نظریه ، نظریه ای مقبول جلوه می کند. ولی بااندکی دقت در جزئیات مباحث مکتبی ، متوجه می شویم که مباحث مکتبی دراین موضوعات خاص ، منحصر نمی ماند و پای ازاین حوزه فراتر می نهد و در موضوع چگونه تولید کردن و چه چیز تولید کردن نیز دخالت می کند. بعنوان نمونه ، مکتب اقتصادی اسلام ، تولید کالاهایی را منع می کند و در برخی موارد حکم به وجوب تولید برخی کالاها براساس معیارها فقهی می کند. براین اساس ، نمی توان به تباین کلی[ علم اقتصاد]از مکتب اقتصادی از لحاظ موضوع ، حکم کرد .

4. دربرابراین نظریه ای بر آن است که علم اقتصاد، حوزه ای فراگیر دارد که مسائل اقتصاد دستوری را نیز، در زیر چتر خود قرار می دهد. این نظریه بر آن است که

[ علم اقتصاد باید هم به اقتصاد اثباتی هست خواهد بود و هم به اقتصاد دستوری بپردازد]این نظریه را به کنیز منسوب داشته اند. 8

دراین نظریه ، به اجمال بر عدم تباین این دو معرفت تاکید شده است . و در واقع به چیزی بنام اقتصاد مکتبی توجهی نگردیده است .این دیدگاه ،از زاویه صرفا علمی به مساله نگریسته است و علم اقتصاد را به مثابه دیگر علوم تجربی انگاشته که بدون در نظر گرفتن ایدئولوژی ها و جهان بینی ه، تنها پس از پردازش داده ه، دریافت ها واحکام و دستورات خود را بیان می کنند و اجرای آن را توصیه می نمایند و به تعاند یا عدم تعاند آن با دیگر حوزه های معرفتی توجهی نمی کنند.

5. پنجمین نظریه ،احکام مکتب اقتصادی را مبنای احکام علم اقتصاد قرار می دهد و معتقداست که احکام علم اقتصاد درارائه نظریات خویش ازایدئولوژی ه، مایه و نشات می گیرند. و چنان نیست که این نظریات ، بدون تاثراز آداب و رسوم واخلاقیات شکل گرفته باشند. صاحبان این نظریه ،ابراز می دارند:

[ از آنجا که دانش اقتصاد مطالعه رفتارانسان رادر بطن خود دارد. و رفتارانسان ، نقش اولیه را دراین دانش باز می کنند. واز آنجا که رفتارانسان نیزاز آموزشهای اخلاقی خوب یا بد،اثر می پذیرد، علم اقتصاد، نمی تواند عاری ازاقتصاد هنجاری ( اخلاقی باشد...بنابراین یک تئوری اقتصادی ، نمی تواندازایدئولوژی حاکم بر جامعه اثر نگرفته باشد] 9 .

دراین نظریه ، بروشنی ،احکام مکتب اقتصادی ، بعنوان بخشی از مبانی[ علم اقتصاد] تلقی شده است و بدین سان بر تباین این دو حوزه معرفتی ، خط بطلان کشیده شده است .

دراین نظریه نیز، جواب یک سوال بی پاسخ مانده است و آن این که ، آیا همیشه احکام مکتب ، مبنای احکام[ علم اقتصاد] قرار می گیرد؟ یا رابطه معکوسی را نیز می توان تصور کرد آیا می توان موردی را تصور کرد که مکتبی مبانی احکام خود رااز تئوریهای علمی اتخاذ کرده باشد و با توجه به نظریات تجربی استقرایی ، علم ، یک پرسش ، دراین نظریه پرداخته نشده است . در حالیکه این رابطه نیز، در مباحث اقتصادی مورد توجه قرار گرفته است . در واقع برخی از مکاتب اقتصادی فراورده های [علم اقتصاد] را مبنای احکام خود قرار داده اند. دراین باب ، بعنوان نمونه می توان به نظریه سوسیالیست ها که ارزش کالا را برابر با کار مصرف شده در آن تفسیر کرده اند و سود سرمایه رااز بین برده اند 10 اشاره کرد.

واز دعوت[ مالتوس] به محدود ساختن امر تناسل براساس نظریه[ نسبت افزایش جمعیت جهان از رشد تولید زراعی بیشتراست] 11 نام برد.

بدینسان ، می بینیم که مبنا بودن احکام[ اقتصاد مکتبی] برای علم اقتصاد، کلیت ندارد و نوعی تاثیر متقابل بین این دو معرفت وجود دارد.

هدف از طرح فهرست وار نظریات ، در باب رابطه[ علم اقتصاد] و[ اقتصاد مکتبی] این بود که زمینه ای بدست داده و آراء مطروحه را برای کنکاش بیشتر طرح کرده باشیم . چرا که سخن از رابطه فقه با علم اقتصاد مساوق با بحث از همین رابطه است .

در همین زمینه ، بصورت ملموس تری می توان این سوال را طرح کرد که اگر در مواردی کارشناسان اقتصادی و دانشمندان علم اقتصاد، براساس پردازش های علمی حکم کنند که اجراء فلان حکم فقهی در زمینه اقتصاد، فلان پیامد منفی را داراست ، در چنین مواقعی چه باید کرد؟ قبل از توضیح بیشتر، بهتراست به ذکر مثال دراین باب بپردازیم .

الف : در باب سود بازرگانی ،از دیدگاه علم اقتصاد، چنین اظهار شده است که این سود، موجب پدید آمدن تورم در جامعه می گردد. چرا که بازرگان درازاء سود کلانی که می برد،ارزش افزوده ای ایجاد نمی کند. سودی که بازرگان می برد، نوعی دزدی از حق کارگر محسوب می شود. آنچه که بازرگان بعنوان حق طبیعی خویش می تواند بستاند، پولی است که درازاء خدمات خود می گیرد. فرضااگر برانتقال یک کالااز یک مبدا ورودی به مرکز توزیع و عرضه آن 10 روز وقت صرف کند، تنها مزداین ده روز تلاش خود را بنرخ عادلانه باضافه مخارج انتقال می تواند بگیرد. ولی نمی تواند در یک معامله ، سود کلام و غیرمتعارف ببرد. یکی از متفکران جمهوری اسلامی ، دراین باب آورده است :

[آنچیزی که دزدی است و منجر می شود به اینکه عده ای بتوانند رگهای نامرئی برای جذب ارزشهای تولید، دسترنج کار مغزی و یدی دیگران ایجاد وانبار کنند، همین سود سرمایه بازرگانی است] 12 و[ سود سرمایه بازرگانی که بدست یک سرمایه دار می افتد، به او قدرت خرید می دهد، در حالیکه حتی باندازه یک تومان نیز،امکان بهره برداری اضافی بوجود نیامده است واین تورم ایجاد می کند، دراین حالت ، کارگر فکر می کند که حقوق خود را بطور کامل گرفته است ، در حالیکه قدرت خریداو کمتر از آن مقداراست که دریافت می کند واین همان دزدیدن از جیب کارگر و استثماراواست]. 13

واضافه کرده اند که :

[مهمترین عامل تورم ، همین سودهی سرمایه در گردش است . و گر ما در یک نظام اقتصادی ، سود سرمایه در گردش رااز بین ببریم ، چه بسا نرخ تورم قابل ملاحظه ای باقی نماند] 14 .

در عبارات یاد شده ،از دو پیامد منفی یاد شده است که بر سود بازرگانی مترتب می گردد تورم و بهره کشی از کارگر. در پایان این کلام ، تصریح شده است که این همه که گفته شداز دیدگاه علم اقتصاد بود نه از دیدگاه فقه . 15 سخن دراین است که حکم به این که سود بازرگانی موجب تورم و بهره کشی می گردد و پیامدهای منفی متعددی دراقتصاد دارد، با کلیات فقهی رایجی مثل[ احل الله البیع] [ تجاره عن تراض] و[ اوفوا بالعقود] در تضاد نیست ؟ نمی توان گفت که علم اقتصاد، صرفا یک حقیقت را با در نظر گرفتن عامل های مختلف بیان می کند و حکم می کند که اگر چنین کنید چنان می شود واز[ هست] و[ خواهد شد] سخن می گوید و به[ باید] و [نباید]ها ربطی نمی یابد. برعکس ، در بطن چنین اظهارنظری ، توصیه ای وجود دارد، توصیه به حذف سود بازرگانی رایج از معاملات .

براساس این نظریه ، نمی توان گفت : هر بازرگان حق دارد در یک روز بمیزان دلخواه سود ببرد، بشرط این که از طریق حلال و[ عن تراض] باشد، بدینسان ،این مورد را بعنوان مثال می توان از مواردی بشمار آورد که بین حکم فقه و حکم علم اقتصاد نوعی تناقض وجود دارد.

ب :مثال دوم دراین باب ، مربوط به مساله رباست . برخی ازاقتصاددانان بر آنند که نمی توان مساله بهره را که اساس کار بانکها بر آن استواراست از سیستم بانکی حذف کرد. چرا که بطور طبیعی میزانی از تورم در مبادلات اقتصادی ، هماره پدید می آید، واگر بانکها به صاحبان سرمایه بهره نپردازند در واقع ، آنها خسارت می بیننداین مبحث ، یکی از مباحث مطروحه در بین دو جناح لیبرالها و معتقدین به حاکمیت فقه در اوائل انقلاب بوده است . یکی از مسولان جمهوری اسلامی که عضو شورای انقلاب نیز بوده دراین باره می گوید :

[ما با آنها بصورت زیربنائی اختلاف داشتیم . مثلا درباب رب، آنها استدلال می کردند که تورم یک مساله ای در دنی،اگر ربا نباشد که پول سال گذشته با پول امسال بیست درصد تفاوت دارد، کسی که پول به دیگری می دهداین بیست در صد رااز کجا بگیرد پس باید ربا باشد]. 16

دیدگاه یاد شده با تکیه بر مبانی[ علم اقتصاد] به ضرورت ربا حکم می کند و بدون شک این حکم در تضاد با حکم فقه است .

آنچه که یاد شد، صرفا بعنوان ایراد مثال بود و گرنه موارد بسیاری دراین باب وجود دارد.


در موارد تضاد چه باید کرد؟
در پاسخ این پرسش که در باب تضاداحکام فقه و علم اقتصاد چه باید کرد، نظر قاطعی ابراز نشده است ، ولی از میان مباحث ایراد شده ، به نظریاتی دراین باب می توان دست یافت . دراینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم .

1. برخی از پژوهشگران ، در صدد برآمده اند که بدون اشاره به این تضاد و تعارض ، فقه اسلامی را همسوی با علم اقتصاد معرفی کنند. شهید بهشتی ، در باب سو بازرگانی که طرح شد می فرمایند:

مااز آیه:[ احل الله و حرم الربا] تا حد سود معقول حق الزحمه فروشنده را می فهمیم و بیش ازاین از نظر ماهیت اقتصادی ، نوعی ظلم است . و هیچگونه تفاوتی با ربا ندارد. 17

این سخن ، بدین معناست که فقه ، مخالفتی با علم اقتصاد ندارد و چنانکه از دیدگاه علم اقتصاد، سودسرمایه ، نامشروع و غیرعادلانه توصیف شده ، فقه نیز، حکمی همسان دراین مورد دارد. ولی خودایشان تصریح دارند که آنچه از متون اسلامی دراین باب بر می آید، خلاف انصاف بودن این سوداست18 .

2. دوم دراین مساله ، بر خلاف نظریه نخستین و در تقابل آن است . در این نظریه نخستین و در تقابل با آن است . دراین نظریه ،اصولا جایی برای تردید باقی نمی ماند که با وجود حکم فقهی صریح با هیچ تئوری و نظریه علمی نمی توان آن را محدود کرد یااز آن دست برداشت .این نظریه ،از فحوای کلام برخی از مسئولان نظام جمهوری اسلامی استنباط می گردد. 19

برخی نیز، به صراحت ،این امر را عنوان کرده اند:

[ما قبول داریم که اقتصاداسلامی به موجب دستور صریح خداوند و به منظوراستقرار عدالت اجتماعی ، نباید رباخواری وجود داشته باشد حتی اگر شخصی بتواند مزایایی را جنبه های اقتصادی ، سیاسی واجتماعی برای سیستم ربوی اثبات کند. هرگز مجوزی برای برقراری سیستم ربوی در جامعه اسلامی نخواهد بود]. 20

دراین دیدگاه ، بصراحت براین امر تاکید شده است که با جود حکم فقهی ، نوبت به حک[ علم اقتصاد] نمی رسد.

3. برخی از متفکران ، مساله را بگونه ای طرح کرده اند که با وجود حکم فقهی ، حکم علم اقتصاد نیز نادیده انگاشته نشود. دراین دیدگاه گر چه به مورد خاصی اشاره نشده است و مثالی عنوان نگردیده است ،اما کلیت سخن می توان نسبت به موارد یاد شده نیز شمول داشته باشد. متن سخن این است .

[ اصالت و صحت قوانین علم نظری اقتصاد در یک سیستم اقتصادی به جای خود باقی است و قوانین اقتصاد دستوری ، نمی تواند و نباید بر خلاف اصول اولیه اقتصاد نظری باشد. چون دراین حالت شکست و رکود و سرانجام مرگ اقتصادی جامعه بیمار حتمی است] 21 .

منظور از[ اقتصاد دستوری] دراین کلام همان اقتصاد مکتبی است که در بحث فعلی بخشی از فقه بشمار آمده است .

چنان که می بینیم ایشان بر آنند که فقه ، بعنوان اقتصاد دستوری نمی تواند حکمی را صادر کند بر خلاف اصول علم اقتصاد باشد.این سخن بدان معناست که نمی توان دراستنباطاحکام فقهی ، دیدگاه های[ علم اقتصاد] را نادیده گرفت .

این مبحث ، هنوز جای کاوش فراوان دارد. زمینه ای است بکر و قابل طرح و بایسته است که در مجامع حوزوی بدان پرداخته شود.
زاویه دیگری از بحث :
دراینجا بجاست به زاویه دیگری از همین بحث اشاره داشته باشیم . در ماههای اخیر و طی استفتائاتی که از رهبرانقلاب حضرت امام خمینی ، بعمل آمد.ایشان ، دایره اختیارات حاکم اسلامی را بسیار وسیع تراز آنچیزی دانستند که برخی می پنداشتند واظهار داشتند که اگر حاکم اسلامی ، در مواردی ، یک حکم فرعی را مخالف مصالح جامعه تشخیص دهد، می تواند به رفع یا توقف آن ، حکم کند 22 .

با توجه به این جریان ، سوالی که طرح می شوداین است که اگر کارشناسان علم اقتصاد چنین تشخیص دهند که اجراء یک حکم فقهی در موردی خاص همانند مورد[ ربا] یا[ سودبازرگانی] موجب رکود یا تورم یا هر پدیده منفی دیگری دراقتصاد جامعه می گردد، آیا می توان این مورد را یکی از مصادیق حکم کلی امام بشمار آورد؟ آیا با توجه به پیامدهای منفی این حکم ، حاکم اسلامی می تواند،[ موقتا] یا[ مویدا] حکم به رفع آن حکم فرعی فقهی بنماید؟ آیااین موارداز مصادیق رفع یا توقف حکم فرعی ، بخاطر مصالح حکومتی می تواند بشمار آید؟این همه ، پرسشهایی است که امکان طرح دارد و پاسخ می طلبد.
فقها و علم اقتصاد
درارتباط با موضوع[ علم اقتصاد و فقه] سئوال دیگری نیز مطرح است : آیا فقها در نظام جمهوری اسلامی که برنامه ریزی اقتصاد به تصریح قانون اساسی ، باید بر مبنای فقه انجام گیرد، باید به[ علم اقتصاد] معرفت داشته باشند؟

همین پرسش درباره کارشناسان اقتصادی در نظام جمهوری اسلامی نیز مطرح می تواند باشداگراین امر مغروض باشد که موضوعات مورد بحث علم فقه و[ اقتصاد]، متباین از هم نیستند و چه بسا در مواردی ،احکام متعارض داشته باشد، شاید بتوان پاسخ سوال یاد شده را مثبت تلقی کرد. بویژه اگر در باب تضاداحکام این دو علم ، بر آن باشیم که بهرحال حکم هر کدام ازاین دو علم نمی تواند بی تاثیر در حکم دیگری باشد. و طرفدار یکی از دو نظریه ای باشیم که می گویند، حکم فقه به حکم علم اقتصاد تخصیص می خورد یا حکم[ علم اقتصاد]، به فقه .

این بحث نیز بکر و قابل پردازش است . و پژوهش قابل ملاحظه ای دراین باب انجامن نشده است . گر چه در مواردی ، بصورت گذرا به آن اشاره شده است .

در مذاکرات مربوط به بررسی نهایی قانون اساسی ، در بحثهای مربوط به اصول اقتصادی ، آنگاه که سخن از گرهها و مشکلات کار به میان می آید یکی از خبرگان چنین اظهار می دارد:

...عیب و مشکل کار مااینجااین است که فقهای ما به معنی امروزیش اقتصاددان نیستند و اقتصاددانهای ما حتی بچه مسلمانهایشان فقیه نیستند و لذا نه مااین مساله را درست می توانیم حل کنیم و نه آنها... 23 .

گویاایشان ، معتقد بوده اند که برای فهم درست مسائل اقتصادی و قانون گذاری دراین مقوله ، می بایست فقهاء به[ علم اقتصاد] بصورت کلاسیک آشنا باشند واز سوی دیگر کارشناسان مسائل اقتصادی نیز در حد فقاهت مسائل اقتصادی اسلام را دریافته باشند چنانکه یاد کردیم پرسش عنوان شده نیز، یکی از زمینه های قابل کاوش را عنوان می کند و پاسخ محققانه ای بدان داده نشده است . پژوهشگران ، می توان زوایای این بحث را نیز، بشکافند و در آن به غور و کاوش پردازند !
پیامدابهامات فقهی :
اینک که چگونگی ارتباط فقه با علم اقتصاد، در حد توان طرح شد و به زمینه هائبکر و قابل بحث دراین باب ، تا حدودی اشاره گشت ،ازاین بحث نظری و تئوریک ، به یک بحث عینی و ملموس منتقل می شویم : آنچه تا بدینجا بدان پرداختیم به مقوله نظری بحث و کنکاش های علمی مربوط می شد. دراین بخش از مقاله ، سخن ازاین مقوله به میان می آوریم که فقه ، در برنامه ریزی های دراز مدت و کوتاه مدت اقتصادی ، چه نقشی را داراست ؟ وابهام احکام فقهی یا عدم ابهام آن در حوزه برنامه ریزی اقتصادی و مدیریت اقتصادی کشور در نظام جمهوری اسلامی چه تاثیری می تواند داشته باشد؟ روشن شدن این گونه پیامدها می تواند محققان ، فقه، و پژوهشگران حوزوی را به ضرورت طرح بحث های زنده اقتصادی بیشتر واقف سازد.این مقاله ،ادعا ندارد که در مورداین پیامدها سخن تازه ای دارد یا پرده از ناگفته ای بر می دارد. آنچه دراین بخش ارائه می گردد. یک نوع جمع بندی است از آنچه که صاحب نظران و مسئولان و دست اندرکاران نظام ، در مراحل گوناگون ،از آنها صریحا یا بطور ضمنی بعنوان پیامدابهام فقهی یاد کرده اند و گذر مروری است . بر آنچه که امکانا می تواند بعنوان پیامد این ابهام فقهی یاد کرده اند و گذر و مروری است . بر آنچه امکانا می تواند بعنوان پیامداین ابهامات مطرح باشد.

در آغازاین فصل ، نکته ای را نباید نا گفته بگذاریم . برخی به هنگام یاد کرداز نابسامانی های اقتصادی ، چنان مساله را طرح می کنند که گویی تمام معضلات اقتصادی کشور ریشه درابهامات فقهی دارد و تنها گره کوراقتصاد کشور[ خلاتئوری] است . ولی واقعیت جزاین است . نابسامانی اقتصادی یک کشور واز جمله ایران اسلامی ریشه در دهها پدیده اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و .... می تواند داشته باشد. دراینجا به پاره ای از علل این نابسامانی ها دراقتصاد کشورمان فهرست واراشاره می گردد .
1. بافت ناسالم نظام اقتصاد
این عنوان ، به مجموعه آفت ها و نقص هایی اطلاق می گردد که در نظام اقتصادی کشور وجوددارد. آفت هایی همانند تورم ، بیکاری ، ساختار وابسته تولید، مساله مهاجرت ، در آمد تک پایه ای ، بافت ناسالم نظام اداری و دهها عامل دیگر که شاخص های بیماری اقتصاد کشور بشمار می آیند.

2. بیماریهای فرهنگی .
بین ذهنیت مردم یک کشور نسبت به کار و تلاش از یک سو و رشداقتصادی از سوی دیگر،ارتباطی نام وجود دارد. جامعه ای که به کا و تلاش ، بعنوان یک ارزش می نگرد و کار سازنده و خلاق را می ستاید، جامعه ای پویا و یا نشاط است . چنین جامعه ای ، رقابت در جهت سازندگی را ترویج می کند و تلاش افزونتر را معیار والایی هر شخصی می داند و تلاش افزونتر را معایر والایی هر شخص می داند. واقعیت این است که در جامعه ما هنوز کار و تلاش مثبت ،ارزش واقعی خود را نیافته است . واندیشه های نادرستی دراین زمینه مشاهده می شود. هستندافرادی که دوست دارندازارزشهای افزوده دیگران ارتزاق کنند وانگل گونه بزیند، بورس بازی ه، واسطه گری های متراکم و مشاغل کاذب دیگر، مظاهر این ذهنیت واین فرهنگ هستند. گر چه نمی تواند عوامل اقتصادی را در ایجاداین گونه زمینه ها نادیده گرفت . ولی بدون تردید بخشی ازاین نابسامانی ها به فرهنگ و ذهنیت حاکم برافراد مربوط می شود.

3. جنگ و توطئه ها
تکیه برارزش های خاص واهمیت دادن به استقلال و حیثیت سیاسی یک ملت ، نمی تواند بدون برانگیختن تنش های سیاسی در جامعه بین اللمی انجام یابد. بدون شک مراکز قدرت مند اقتصادی سیاسی ، بسادگی به این امر رضا نمی دهند و کارشکنی آنها می تواند در برنامه ریزی اقتصادی کشور نابسامانی های گسترده ای را باعث شود. بسیاری از نابسامانی های موجود در زمینه اقتصادی در کشور ما ناشی ازاین امراست . بگونه ای این توطئه ها در برنامه ریزی اقتصادی کشور تاثیر گذارده است که دولت به اجبار بخش عظیمی از درآمدها را به امر جنگ و پیامدهای ناشی از آن اختصاص داده است . واز سوی برخی از صاحب نظران تدوین بودجه مستقل جنگی و برنامه ریزی دراز مدت در این باب ، مورد توجه واقع شده است24 .

با ذکراین عوامل ، در صدد آن نیستیم که نقش وجدان یا فقدان [تئوری] در برنامه ریزی اقتصادی را نادیده انگاریم . بدون تردید، روشن نبود سیستم اقتصادی ، بر مبنای فقه وابهام مسائل اقتصادی فقه ، تاثیرات قابل ملاحظه ای درامر برنامه ریزی دارد. ذیلا به برخی ازاین تاثیرات منفی اشاره می کنیم :
1. اختلال در برنامه ریزی دراز مدت
الف : برنامه ریزی درازمدت ، عموما در زمینه ای باثبات انجام می گیرد. زمینه ای که در آن ،اهداف و چهارچوب های کلی تبیین شده باشد. در غیراین صورت نمی توان به تدوین برنامه های دراز مدت دست یازید.از سوی دیگر بسیاری از برنامه های عمرانی و آبادانی اگر بصورت روزه مره انجام بگیرد، حاصل و ثمره چندانی ندارد. برنامه ریزی های بزرگ در سطح یک کشور، مبتنی بر روشن بودن چهارچوب واصول واهداف اقتصادی نظام حاکم است . اگر چنین نباشد، دست برنامه ریزان بسته است واگر تحرکی نیز مشاهده شود، در چهارچوب روزمرگی ها و ندانم کاریها سترون می ماند. نخست وزیر دراشاره به این امر می گوید:

[...برای بهبود وضعیت اقتصادی کشور، یک مقدار زیادی ازاین تنگناها بر می گردد به نظام اقتصادی کشور، هنوز تکلیف وضع تجارت خارجی ما روشن شده ! مساله زمین هنوز روشن نشده ... عموما سرمایه گذاری روی زمین به خاطر روشن مساله زمین ، بسیار سخت است . یکی از دلایل عدم پیشرفت کشاورزی را به صراحت دراینجا عرض می کنم ، روشن نبودن مساله زمین است .اگر می خواهیم دراین زمینه ، جهشی داشته باشیم ، باید مساله زمین را حل کنیم] 25 .

ب :می دانیم که بودجه بندی امری لازم بعنوان یک برنامه کوتاه مدت ، برای اداره کشوراست ، کیفیت دخل و خرج دولت ، بااین ابزار تعیین می گردد. در مباحث مربوط به بودجه ، دراواخر هر سال ، نمایندگان مجلس به تنگناهای مختلف درامر بودجه نویسی اشاره می کنند. جملاتی ازاین قبیل که در پی می آید، جزء رایج ترین جملات مربوط به مباحث بودجه در هر سال است :

نظام مالی ما را هنوز مجلس ، خیلی جاهایش را مشخص نکرده ، دولت کارهایش (مثل بودجه بندی ) معلول است . کلیات برنامه های دولت ، معلول مجلس است... 26 و[ تنهااشکال ما ناشی از اشکال نظام اقتصادی می شود... پس از پیاده شدن تمام احکام اسلامی در سیاست اقتصادی کشور، نظام بودجه ای هم اصلاح خواهد شد] 27 .

اینگونه اظهارات ، نشانگر نقش منفی ابهامات فقهی درامر برنامه ریزی و بودجه نویسی است .امری که هم دولت بدان معترف است و هم مجلس بدان اذعان دارد. همه ازاین ابهامات می نالند ولی ابهامات ، در گردونه زمان ، همچنان در دوران می مانند و آن که بیش از همه تحت این قشار قرار دارد دولت است .

مطبوعات و نشریات گوناگون از تنگناهای اقتصادی و نقص برنامه ریزی یاد می کنند و خطاب به دولت می نویسد که :

[برای جمعیت پنجاه میلیونی ایران که سالانه بیش از 16 میلیون نفر بر تعداد آن افزوده می شود و تا 20 سال آینده به دو برابر میزان کنونی خواهد رسید چه نوع طرحهای اشتغال زا و مکانهای آموزشی و .... تدارک دیده شده است]. 28

و خود می افزاید:

[تنها پاسخ دولت دراین رابطه عدم حل ریشه ای مسائلی همچون اراضی موات تجارت خارجی ، و نظام توزیع ... و می باشد.. لاینحل ماندن این موارد، گر چه برنامه ریزی اساسی را ناممکن می سازد ولی دولت مسئول اجراءاست و به هر قیمت ممکن ، باید نقایص را برطرف کند]. 29

ج : مساله افزایش جمعیت و تاثر آن بر برنامه های دراز مدت اقتصادی ،امری است که اخیرا تکیه خاصی روی آن شده است واز سوی جناح های مختلف در مورد آن اظهار نظر گردیده است . یکی از ریشه های این مشکل نیز،ابهام فقهی مساله است . تحدید یا عدم تحدید نسل از تظر فقهی ، حکم روشنی ندارد برخی ، بااستناد به احادیثی چند، تکثیر نسل راامری مطابق با شرع و ممدوح می شمارند و آن را توصیه می کنند و برخی دیگراز زوایه دیگری بدان می نگرند و آینده های پرابهام و تاریکی را ترسیم می کنند و گاه ازاین مساله به مثابه حربه سیاسی نیز، استفاده می گردد. بهرحال حکم قاطع فقهی ، دراین باب تاثیر عمیق خواهد داشت بر زمینه های مختلف برنامه ریزی جمعیتی و جهت گیری آن . یکی از نمایندگان ، دراشاره به تاثیر رشد جمعت و روشن نبودن[ سیاست جمعیتی] کشور می گوید:

رشد سریع جمعیت ،اثرات نامطلوب در برنامه ریزی و رشداقتصادی می گذارد. رشد سریع جمعیت ، آنچه که ما تشویق می کنیم به نام خانواده ، آنچه که ما جلو می گیریم بنام فساد و آنچه که ما ترویج می کنیم ، تشکیل زندگی را طبیعتا برای ما هزینه های هنگفتی را دراداره جامعه ایجاد خواهد کرد. 30

و بدینسان است که به نقش ابهام یا وضوح احکام فقهی درامر برنامه ریزی درازمدت وقوف می یابیم .


2. تداخل وظایف و مسوولیتها
برای برنامه ریزی اقتصادی می بایست نظام اقتصادی ، چنان تدوین یابد که نقش واختیارات بخض خصوصی و دولت و مرز فعالیت های هر یک بخوبی مشخص شده باشد.ابهام دراین امر، موجب تداخل وظایف می گردد. و دست دولت را می بندد. وقتی مرز مالکیت خصوصی و چهارچوب فعالیت های آن روشن نشده باشد، دولت نمی تواند در صحنه های فعالیت اقتصادی ، با خاطری آسوده به تلاش بپردازد.

و بدینسان ، آشفتگی در عمل بروز می کند و حوزه های فعالیت بخش خصوصی و دولت ، در هم تداخل می یابند.

وجود موسسات قرض الحسنه ، یکی از نمونه های روشن این تداخل وظایف است ، که چندی است در مناسبت های مختلف حوزه ،اختیارات و وظایف آنها و رابطه آنها با بانکهای دولتی طرح می شود و سخن از جایگاه قرض الحسنه در فقه رانده می شود، و مشروعیت و عدم مشروعیت آنها بعنوان نهادهای خیریه ، مباحثی را بخوداختصاص می دهد.

درامر توزیع و تولید نیز، مساله تداخل وظایف رخ می نماید. یکی از مسئوولان بازرگانی کشور بااشاره به این امر می گوید:

[ اصولااین مساله که چه کسی می خواهد چه چیز تولید کند، به تمامی دراختیار دستگاه دولت و وزارت خانه ها نیست . بخشی از آن هم که می بایست باشد،اکنون دراختیار دولت و وزارت خانه نیست]. 31

وی درادامه سخنان خود،از تلاش های ناسالم بخش خصوصی یاد کرده و می افزاید:

[ترس از قدرت سرمایه ، طی چند ساله اخیر، آنچنان در رگ و پی ما ریشه دوانید که توانایی بر پا کردن دیواری از قانون و ضابطه را در مقابل یورش سرمایه به ناتوان و بلاتکلیفی و بی تصمیمی تبدیل کرد]. 32

سوال این است که چرا دولت نمی تواند در قبال فعالیت های هرج و مرج آمیز سرمایه خصوصی با قدرت بایستد؟این امر، موجبی نمی تواند داشته باشد جزاینکه پشتوانه فقهی اقدامات دولت آنچنان که می باید روشن نیست و دولت نمی تواند بااطمینان اقدامات خود را به فقه ، منسوب بدارد، و بدین سان است که بعضا در قبال فعالیت های مخرب بخش خصوصی کوتاه می آید، و به تعبیر یکی از نشریات اقتصادی ، تنها عامل این مساله[ فقدان اجماع ایدئولوژیک] 33است .


3. کاهش قدرت اجرایی مدیران
در نظامی که بر پایه فقه و شرع پی ریزی شده است . باید تمام اقدامات دولت ، پشتوانه شرعی داشته باشد.این امر، دست مجریان را در وادی عمل کوتاه می کند و آنها را وامیدارد تا در هر مورد، حکم شرع و فقه را در نظر گیرند و رفتاراجرایی خود را در آن چهارچوب شکل دهند. اگر حکم فقهی ، در مورد موضوعاتی دارای ابهام باشد،از قدرت مانور مسئوولان اجرایی کاسته می شود. پیامداین ابهام ، هنگام بروز بیشتر می یابد که برخی از سودجویان ، بخواهند در لباس شرع و دین برای خلاف کاریهای خود مستمسک بجویند.القاء شبهه در مورداقدامات دولت و تشکیک در مشروعیت آنها دستاویزی است مناسب برای مراکزی که اقدامات مجریان را در مخالفت به منافع خویش ببینند. یکی از نمایندگان مجلس ، بااشاره به این امر می گوید:

[یکی از برادرها گفتند: مالیات به زحمت بدست می آوریم .این طبیعی است ، ما وقتی می آئیم مشروعیت مالیات را به زیر سوال می کشیم با آیه و حدیث ، شما چه انتظاری دارید که آن دهنده روی آن مالیاتی هم که می دهد با طیب خاطر بدهد]. 34

درامر توزیع و بازرگانی نیز،این دستاویز، مورداستفاده سودجویان قرار گرفته است . یکی از مسئولان بازرگانی کشور نیز، در اشاره به مشکلات امر توزیع و سوءاستفاده های بخش خصوصی ازابهامات فقهی والقاء شبهه در مشروعیت اقدامات دولت می گوید:

[دیدگاههای صاحب نظران کشور درباره روش کار واجرای بازرگانی و توزیع وقتی اعلام شد، بین مردم هم منعکس می شود. بخشی از مردم هم کسانی هستند که ازاین روشها ناراضی هستند واین سیاست هایی که مااکنون اعمال می کنیم ، ممکن است حافظ منافع تولید کنندگان خاص و وارد کنندگان خاص نباشد. لذااین اشخاص ، به همین گفته ها وابراز عقیده هااستناد می کنند و ما را زیرفشار می گذارند]. 35


4. مشکل ابجاد عدالت اجتماعی
ابهام برخی از مسائل فقهی و وضوح برخی دیگر، موجب می گردد که در موارد وضوح به شریعت عمل گردد و با مقیاس های عدالت جویانه شرع بر بخشی از روابط اقتصادی ، کنترل ،اعمال شود و بخشی دیگرابهام فقهی ، بحال خود رها گردد.این امر در برخی موارد، به بهم خوردن تعادل در برنامه ریزی و زیر سئوال رفتن اجراء بالسویه عدالت در مورد تمامی اقشار جامعه می انجامد. یکی از نمایندگان بااشاره به این امر می گوید

می گوئیم از کارمندی که ماهی سه هزار تومان حقوق می گیرد. مالیات بگیر، چون هنگام استخدام با آن شرط کردید، شرط ضمن عقد، که مالیات می گیری صحیح و شرعی است .اماآن آقایی که روزانه نیم میلیون ، یک میلیون ... درآمد دارد،اگر دولت خدماتش را یک روز به او ندهد، ور می افتد،ازاو مالیات نگیرید. 36

این گونه تناقص ه، در مقام اجرای عدالت اجتماعی ازابهام فقهی برمی خیزد.اقدامی که بظاهر نمی تواند توجیهی منطقی و برهائی قانع کننده داشته باشد. مالیات نگرفتن از بخش خصوصی ، یا مشکل بودن اخذ مالیات از آنه، حاصل ابهام فقهی دراین باب است ، و چنانکه دراین مجلات اعتراض آمیز طرح شده است ، باابهام حکم یک بخش و وضوح بخش دیگر می بینیم که چگونه دراجرای عدالت اقتصادی واخذ مالیات به نسبت درآمدها دچار مشکل می گردیم .

افزون بر آنچه بعنوان پیامدابهام فقهی یاد کردیم که در صحنه مسائل اقتصادی بروز می یافت ، پیامد دیگری در مدیریت کشور بر آن مترتب می گردد.ابهامات فقهی در مسائل اقتصادی ، جوی پرتنش در سطح مملکت را موجب می شود. جوی که در آن ، صاحبان اندیشه ، بدون توجه به ریشه قضای، یکدیگر را بااتهام ها و برچسب های گوناگون می آلایند و حربه تکفیر به کار گرفته می شود و بر چسب کالای پررونق روز می گردد. 37

در چنین جوی ، تبیین علمی مسائل ، به فراموشی سپرده می شود و کنفرانس های تبیین علمی در تبیین طیفی مسائل خلاصه می گردد. پژوهشهای خطی رواج می یابد، گروهی نظریات مخالفان خویش را[ فقه بنی العباس] نام می نهند و آن دیگران هشدار می دهند که جریان کفر والحاد پیش روی آغازیده است ،و مخالفان خود را به[ تقی زاده] و[ امثال آن] تشبیه می کنند. 38 بدون تردیداگرابهامات فقهی در باب مسائل اقتصادی حل گردد،این گونه تنش هاافت می یابند.
دیدگاهها در مورد توانایی فقه
تا بدینجا با برخی از پیامدهای ابهامات فقهی در مسائل اقتصادی آشنا شدیم . دراینجااین پرسش طرح می گردد که ریشه این ابهامات کجاست ؟ قبل از پاسخ دادن به این پرسش ، باید دیدگاههای موجود در مورد میزان توانائی فقه موجود در مواجهه با شبهات و[ مسائل مستحدثه] را مروز کنیم .در باب میزان توان فقه موجود، در مواجهه با[ حوادث واقعه] ، که حوادث اقتصادی جزء برجسته ترین آنها بشمار می کیند،از سه گونه قضاوت می توان یاد کرد:

حکم به توانایبی مطلق فقه موجود.

حکم به عدم توانایی مطلق آن

و حکم به توانایی آن بشرط تجدید نظر در سازمان فقه .


1. توانایی مطلق
برخی برآ نند که فقه ، در شکل و قالب خود و با عنصر وامکانات فعلی و با همین متد و روشی که بر آن حکم است ، توانایی آن را دارد که تا همیشه تاریخ و تا قیام قیامت در میدان عمل و عرصه شبهات ، پایدار بماند و به جوابگویی قیام کند و حکم موضوعات و مسائل جدید را عرضه کند.این نظریه ، هر گونه تجدید نظر طلبی در شیوه های پژوهش فقهی یا سازمان فقه را رد می کند و بر قالب موجود آن و توانایی فقه با همین عناصر موجود، پای می فشرد. بد نیست برخی از سخنان این طیف را مرور کنیم . یکی از نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی دراین باب می گوید:

[ این آقایانی که خارج از مدرسه علوم قدیمه زیست و زندگی کرده اند، این اتهام را می بندند که دراین فقه مواردی است متحجر، کشش ندارد، انطباق ندارد، نخیر کشش دارد...این فقه اسلامی کفاف حیات و ممات در او هست . هر کجا کوتاهی دارد بگوئید یا ما حاکمش می شویم یا محکومش]. 39

از ظاهراین سخن چنین برمی آید که فقه موجود را با همین بافت ، دارای توانایی مطلق برای پاسخگویی به تمامی مسائل و شبهات حیات اعم ازاقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و.. فقه از قدرت مانور لازم ، برخوردار است .

این گروه ، در مواضع گوناگون و به مناسبت های مختلف به دفاع از همین ایده سخن رانده اند و بصراحت اعلام کرده اندکه سعی دارند، توان بی چون و چرای فقه با شیوه و متد فعلی آن را به اثبات برسانند. یکی ازاین صاحب نظران ، در مقدمه سلسله مقالاتی در همین باب می نویسد:

[ ...دراین سلسله مقالات ، سعی شده است که استدلالهایی را که برای بی اعتباری فقه سنتی و لزوم یک نگرش و تحول جدید در مبانی فقه اسلام به کارگرفته شده نقد کرده و ضعف آن را نشان دهیم و ضمنا ثابت نمائیم که قدرت و توان کافی برای اداره همه جوامع در هر زمان و دوره ای در همین فقه سنتی وجود دارد]. 40

نکته ای را که نمی توان ناگفته گذارد،این است که دراین گونه موضع گیری ه، معمولا هر دو طیف[ قابل به توانایی مطلق یا مشروط] برخی قضایا و مسائلی را به گروه دیگر نسبت می دهند که آن گروه آن را باور ندارند. ولی گویا تشدید تنش و نقد مطلوب !این گونه رنگ و لعاب افزودن را ضروری می سازد! بهمین لحاظ، نمی توان بااستناد به سخنان یک طیف ، عقاید طیف دیگر را بدست آورد. باید برای یافتن عقاید هر طیفی ، سخنان همان طیف رااز نزدیک مورد ملاحظه قرار داد.


2. عدم توانایی مطلق
درمیان صاحب نظران و متفکران آشنای به فقه ، کسی را نمی توان یافت که بکلی منکر توانایی فقه در برخورد با مسائل مستحدثه باشد. یا در خصوص مسائل اقتصادی ، چنین باوری راابراز کرده باشد. تنها عناصری که عقاید و آرمانهایشان ریشه دراسلام ندارد، عناصری که در واقع در باور به دین اسلام نیز دچار نابسامانی های فکری - عقیدتی هستند، گاه نسبت ناتوانی مطلق به فقه به طور عام و به مسائل اقتصادی آن بطور خاص داده اند، 41

سخن این گروه یک سخن علمی نیست ، باوری است که ریشه در شناخت ندارد. کسانی به این گونه گفته ها تفوه می کنند که هیچگونه آشنایی با مجموعه فقه ، بعنوان یک نظام حقوقی با پشتوانه ای غنی و تاریخ ندارند.این عناصر، فقه را در چهره مسائل پیش پاافتاده و عوامانه آن می شناسدو صلاحیت های لازم برای اظهار نظر در باب توانایی یا عدم توانایی فقه را ندارند. بدین خاطر به نظریه اینان ، در مباحث علمی اعتنایی نمی شود.


3. توانایی مشروط فقه
گروه سوم از صاحب نظران ، برآنند که فقه موجود گر چه دارای جوهر حیاتی و عناصر پویائی است که بالقوه می توان آن رااز سازگارترین مجموعه های حقوقی دنیا و پر کشش ترین آنها نامید، ولی این کشش و پویائی و تحرک ، مشروط بدان است که تجدید نظری اساسی در سازمان و بافت فقه موجود صورت پذیرد.این گروه ، برآنند که اگر فقه بخواهد بعنوان یک سیستم حقوقی کامل و دارای عناصر زنده و فعال و بعنوان یک حقوق غالب مطرح باشد، لازم است در باقت و سازمان فعلی و شیوه و متد استدلال و عناصر فعلی آن ، مطالعان وسیع و عمیقی صورت پذیرد. و سازمان دهی آن تجدید گردد. چکیده نظریه این گروه را در سخنان ذیل می توان مطالعه کرد:

[ با آن که به خصوص در مکتب شیعه توجهی که بدین بخش فقه (بخش حقوقی ) معطوف داشته اند در قیاس با بخش عبادات ناچیز و تحول در آن محدود و نارسا بوده است . عناصر زنده و سازنده دراین منبع اصیل معارف ،اگر بدرستی بازشناسی و تحلیل واجراءپذیر گردد. برای رسیدن به کمال مطلوب و بنیاد جامعه ای اسلامی ، به خوبی کافی و پاسخگوست ... مجموعه حقوق اسلامی می تواند به درستی و به خوبی به عنوان یکنظام دقیق واصیل و سیستماتیک و قوی و هماهنگ با نظم منطقی درست ، در برابر سیستم های موجود حقوقی دنیا عرض اندم کنند و خود را به گونه یک نظام پیشرفته و قویم به جامعه علمی معاصر بقبولاند. متروط بر آن که به صورت مطلوب و شایسته عرضه شود که خود فرع آن است که تحولی عمیق در کار آن پدید آید و با توجه به تغییرات زمان و واقعیات نوین اجتماعی در سطح جهان ، مورد تجدید سازمان قرار گیرد]. 42

این گروه ، همگی بر تجدید نظری که باید در فقه و سازمان آن صورت پذیرد توافق دارند گر چه در نوع این تجدید نظر و مواردی که باید در معرض دگرگونی واقع شوند، و ملاک و معایر تجدید نظر، واین که چه عناصری بایداز درون فقه پیراسته شود،از دیدگاههای متفاوتی برخور دارند. برخی بیشتر به عال مقتضیات زمان بها داده اند و معیار تجدید نظر را در همین امر خلاصه کرده اند. عده ای بر شیوه های استبناطی موجود خرده گرفته اند و جهانبینی برخی فقهاء را درایستائی احکام فقهی موثر دانسته اند و تجدید نظر را بدین معنا گرفته اند که باید عده ای فقیه با جهان نگری نوین به استبناط احکام بپردازند 43 .

عده ای دیگر نارسایی های فقه کنونی را به این امر، مربوط دانسته اند که در طول 1400 سال ، عناصر بیگانه با فقه در آن رسوخ و رسوب یافته است و بهمین خاطر، همت و تلاش خود را مصروف پالایش فقه از عناصر بیگانه کرده اند.

این عناصر بیگانه نیز، هم در جنبه استدلال و شیوه استنباط مورد توجه قرار گرفته است . 44 و هم در حوزه مواد و منابع فقه و بیشتر در زمینه احادیث واخبار،این گروه هم خود را صرف پالایش اخبار آحاد و سنت نموده اند و گاه به تصفیه منابع استنباط دست یازیده اند. 45.

با مرور آثار و تالیفات این گروه ، به مجموعه عواملی دست می یابیم که بعنوان عوامل کم توانی فقه موجوداز آنها یاد شده است . دراینجا پاره ای ازاین علل و عوامل را باایجاد واختصار، ذکر می کنیم :


عوامل ضعف فقه موجود
1. ظاهر بسندگی درافتاء و پژوهش .

در مساله راهیابی به حکم موضوعات در فقه ، دو روش متمایز وجود دارد، برخی از فقهاء برای استخراج احکام موضوعات بدون توجه به روح قانون و مقیاس قانون گذاری دراسلام بااستناد به روایات باب ، حکمی راارائه می دهند. در روش دوم ، ملاک و معیار حکم ، روح حاکم بر مجموعه نظام فقهی است و بدون توجه به این معیار، هیچ استنباطی را دارای اعتبار نمی دانند.

[ظاهر بسندگی] که اصطلاحا در تاریخ فقه از آن به[ اخباریگری] تعبیر شده است ، قدمتی تاریخی دارد واز ناحیه آن خسارتها و لطمات بسیاری بر فقه وارد آمده است و به تعبیر برخی از فرزانگان ، ریشه بسیاری از بن بستهای کنونی را در آن باید جست . شهید مطهری دراین باب می گوید:

اگر... بر شیعه هم مصیبت اخباری گری نرسیده بود ما حالا فلسفه اجتماعی مدونی داشتیم و فقه ما براین اصل بنا نشده بود، دچار تضادها و بن بست های کنونی نبودیم. 46

این نوع گرایش ، گر چه بطور رسمی از حوزه های علمی رخت بر بسته است وامروزه در حوزه های علمی منزوی است . و حاکمیت ندارد، ولی دراذهان وافکار برخی پژوهشگران فقه ، رسوباتی ازاین آفت باقی مانده است و ناخودآگاه در برخی موضع گری ها بروز می یابد.اگر شاخص اخباری گری را نگرش به ظواهراخبار بدون توجه به روح قانون ، و جمود برالفاظ بدانیم ، می توان ادعا کرد که هنوز هم در پاره ای مواضع این نوع جهت گیری ها مشاهده می شود. همین نوع جهت گیری هاست که برخی از صاحبان اندیشه را بر آن می دارد که بدینسان هشدار دهند :

[ هناک من احکام الشریعه ماجاءالفاظ خاصه حسب الاحوال الخاصمه فما وظیفه الفقیه ان یکون متقیدا بهذاالالفاظ علی تغیرالاحوال بل علیه ان یدرک من هذاالالفاظ مقصودالشارع ویضع الاحکام الملائمه الجدیده لتحقیق المقصودالشارع و فی الحالات الجدیده الحاضره] 47 .

برخی ازاحکام شرع در قالب الفاظ خاص ارائه شده است فقیه ، نباید در چهارچوب آن قالب ها گرفتار آید بلکه باید دیدگاه کلی قانونگذار را دریابد واحکام نوین را درباب موضوعات جدید، با توجه به آن دیدگاه وضع کند

[ظاهر بسندگی] دربرخورد بااخثار، دست و پای فقیه را می بندد و تفکر فقاهتی را در تار تحجر محصور می دارد. و بدینسان ، فقیه اسلامی و روح حاکم براسلام وامیدارد. بااین نوع نگرش هاست که در دوران معاصر نیز، به جواز مالکیت برده 48 براساس آیات قرآن حکم می گردد .

واخذ هر نوع مالیات جز بعنوان خمس و زکات و دیگر موارد مصرح در فقه مردود شمرده می شود. و چنین استدلالی می شود که :

[رسول خدا که ولی امر مسلمین است از گرفتن مال مردم بدون رضایت او دوری می کند که بگیرد (!) و بکس دیگر بدهد، مگراینکه بامر خدا و مطابق قانون زکاه یا خمس یا مالی از حرام بدست آمده است بگیرد، و بصاحبش برگرداند و یا به بیت المال واریز نماید]. 49

صدوراحکام بااتکاء بر ظواهراخبار، بدون در نظر گرفتن روح حاکم بر فقه درباب مسایل اقتصادی در دوران معاصر و در قانون گذاری جمهوری اسلامی نیز، بروزهای نامیمونی داشته است . آنچه در مورد لایحه احتکار پدید آمد و موجب گشت که حتی برخی از مسئوولان بلند پایه نظام جمهوری اسلامی آن را نارسا و خنثی لقب دهنداز چنین نگرشی برخاسته بود.

برخی از نمایندگان مجلس نارسایی این لایحه و دوری آن از واقعیت های جامعه را چنین ترسیم کرده اند:

[ اگراحتکار عبارت است ازانبار کردن گندم ، جو، کشمش و خرم، و روغن زیتون چنین مشکلاتی امروز نداریم] 50 .

بدینسان اتکاء به ظواهراخبار که می توان اخباری گری مدرن نیز آن را لقب داد. می تواند یکی از علل کم توانی فقه موجود در برخی زمینه ها بشمار آید.


2. نگرش غیر سیستماتیک

از جمله عللی که در مورد ضعف فقه موجود درم واجهه با[ مسائل مستحدثه] بخصوص مسایل نوین اقتصادی از آن یاد می شود، نوعی نگرش تجزیه ای به این گونه مباحث است . برخی از پژوهشگران این گونه مباحث ، آنگاه که بدوراز واقعیات و در مباحث ذهنی غور می کنند و دورنمایی از کلیت نظام اقتصادی اسلام بر مبنای فقه ترسیم می نمایند، آرمانهای بلند واهداف والایی همچون ایجاد قسط، تعدیل ثروت و حذف فاصله ها و نابرابری های نابهنجار را بعنوان مجموعه اهداف این نظام ، بر می شمرند . اما آنگاه که بدرون مسائل کشیده می شوند و غور و تحقیق در قضایای جزئی وابواب خاص اقتصادی را و جبهه همت خویش قرار می دهند، آن نگرش فراگیر و بهم پیوسته را بکنار می نهند و در ترسیم قضایا و مسائل جزئی ،اهداف ، مبانی واصول تفکراسلامی را دخالت نمی دهند، بدینسان است که اجزاء درون سیستمی با آرمان های یاد شده همسویی لازم را پیدا نمی کند. و طرحها و نقشه های جزیی مربوط به یک بخش خاص از هماهنگی بک لیت نظام اقتصادی تهی می ماند و بسان وصله ای ناجور در درون نظام اقتصادی نمود می یابد. آنچه که برخی در ترسیم قوانینی همانند قانون کار، مالکیت ،احتکار، مسائل مربوط به زمین مالیات ها و ... بیان کرده اند و بظاهر با عدالت اجتماعی که مقایس قانون گذاری دراسلام ناسازگار می نماید، برخاسته از چنین تفکر [تجزیه نگرانه] ای است . طرح اینگونه ای این مباحث درون سیستمی ، نشانگر آن است که در تفکراین گونه طراحان ، به ربط منطقی اجزاء فرعی سیستم بااصول مبانی واهداف آن ، توجه لازم مبذول نگشته است .این گونه طراحان ، در تجزیه و تحلیل مباحث فرعی مربوط به بخش های گوناگون ،اصول و مبانی را در ذهنیت خود لحاظ نداشته اند و به این امر توجه نکرده اند که برای دستیابی به واقعیت های موجود در یک نظام ، نمی توان اجزاء آن سیستم را بصورت مجزای از یک دیگر بررسی و مطالعه کرد. بهمین لحاظاست که برخی از تئوری پردازان ، بهنگام طرح نظام اقتصاد اسلامی ، به این آیه در تعدیل ثروت استناد می کنند که ،[ کی لاتکون دوله بین الاغنیاء منکم] 51اما بگاه ترسیم حدود مالکیت و با مراجعه به منابع موجوداین باب رای می دهند که هر شخص می تواند در یک روز، میلیون ها تومان رااز راه مشروع مالک شود. 52

عامل دیگری که این نگرش غیرسیستماتیک را موجب می شوداین است که تحقیقات و پژوهشهای فقهی چه در مسائل اقتصادی ، چه در غیر آن ، دچار نوعی ایستائی و رکود تحقیقاتی بوده است . پژوهشگراین وادی ، همیشه با متد بسته و شیوه مرسوم به مسائل و مباحث می نگرد.از همان مدخل که فقهای گذشته ، وارد مباحث شده اند وارد می شود، پله و فصول وابواب بحث را به همان سان مرور می کند،اقوالی را نقل می کند، برخی را رد می نماید و نقلی را می گزیند.

در مباحث اینگونه ای ، بسیار کم دیده شده است که پژوهشگر در طرح مباحث ، شیوه و متد نوی را عرضه کند یااز زاویه جدیدی به مسائل بنگرد و خود را در چهارچوب های خاص محصور ندارد.اینگونه نبوده است که طراح مسایل اقتصاداسلام در کنکاش عقلانی - ذهنی خود سوار بر راهواراندیشه در سرزمین تحقیق بتازد و به یافته ای نو دست یابد. محصور ماندن در قالب ها و داده های گذشتگان ، خود موجب می گردد که محدوده مورد کاوش و تحقیق هماهنگی با کلیت سیستم نداشته باشد و در نتیجه ، مسائل اقتصادی فقه به مثابه یک سیستم توانمند عرضه نشود .

برخی از متفکران اسلامی ، در ضرورت تبیین سیستماتیک مسائل فقهی واشاره به این که تاکنون تحقیقات فقهی چنین نبوده است ، آورده اند.

اسلام یک نظام وسیع عقیده و عمل است ، شناختن هر جزء کوچک از یک نظام وقتی ممکن است که نخست بر دیدگاه کلی آن نظام و به اصطلاح معروف بر جهانبینی آن آگاه باشیم و برای شناخت این جزءاز آن دیدگاه کلی و در چهارچوب وسیع کلی ، دست به کار تحقیق شویم و دراین تحقیق به مناسبات این جزء بااجزاء دیگراین نظام و با کل نظام از هر جهت توجه کنیم .اینگونه توجه همه جانبه ، در تحقیقاتی که تاکنون درباره اسلام صورت گرفته است ، در حد نصاب نبوده است53 .

این سخن مربوط به کلیت نظام اسلامی است ، ولی در مورد هر یک از نظام اقتصادی سیاسی فرهنگی اسلام بصورت مجزا نیز صادق است . و چنانکه در متن این کلام اشاره شده است مهم این نیست که متفکران ، تنها به ترسیم کلی یک سیستم بپردازند، بلکه باید در تحقیق مباحث فرعی ، نسبت این مباحث را با کل نظام ، همیشه در ذهنیت خویش لحاظ کنند. در مباحث اقتصاداسلامی ، ترسیم کلیت سیستم ، بعضا صورت گرفته است .اما ملحوظ داشتن آن اصول کلی در تحقیق مباحث فرعی ، کمتر مورد توجه بوده است تنها برخی از پژوهشگران این وادی را همت بر آن بوده است که چنین کنند. و گامهای مقدماتی براین باب برداشته اند و خود نیز، در مقدمه مباحث خود بااشاره به همین امر بیان داشته اند که :

[قوانین مربوط به اقتصاداسلامی قالب فکری می خواهد ...این قالب فکری نیز،از نگرش و غور در مجموع مباحث اقتصادی اسلام و مکتب اسلام اخذ واستنباط می گردد]. 54

هر چند تلاشگرانی ازاین دست در نگرش سیستماتیک به مسائل اقتصادی اسلام قدم های نخستین را برداشته اند واین گونه نوآوری ها دراین باب جای شکر و تقدیر دارد، ولی بلحاظ مربوط بودن این تحقیقات ، بدوران قبل از حاکمیت جمهوری اسلامی ، بیشتر رنگ[ تئوری پردازی] دارد تا [قانون نگاری] والهام گیری از واقعیت ها.این کاستی باید در پروهش ها آتی بر طرف گردد.


3. عدم توجه به موضوعات نوین

عامل دیگری که در مورد کم توانی فقه موجود در پاسخگویی به مسائل نوین بطور عام و مسایل اقتصادی بطور خاص از آن یاد می شود،این است که در فقه موجود، آنچنان که باید به موضوعات نوین و مسائل مستحدثه توجه نگشته است . برای آن که فقه ، توان و قدرت مانور لازم را بیابد بایدابواب فقهی با توجه به این گونه موضوعات و مسائل ، تجدید سازماندهی شود و موردارزیابی مجدد قرار گیرد.

سخن دراین ارتباط فراوان است و مسائلی که باید در آنها پژوهش بعمل آید بسیاراین که مسائل مستحدثه چیستند؟ آیااین عنوان به قضایایی اطلاق می شود که هیچ نوع سابقه طرح درابواب فقهی ندارند؟ یا به مسایلی که هر چند سابقه طرح در مباحث فقهی دارند ولی بلحاظ دگرگونی های عمیق در روابط مناسبات و تحول در ابزار زندگی ، تغییری ماهوی یافته اند؟ یا به هر دو گروه این مسائل ، اطلاق می گردد، خود جای بحث و تحقیق دارد.

از زاویه دیگری نیز می توان به مبحث[ مسایل مستحدثه] نگریست و عنوان داشت که این مباحث زاییده چه موجباتی را در پدید آمدن این نوع مسائل می توان موثر دانست ؟ و سرانجام سیرتاریخی این مساله را می توان مورد مطالعه قرارداد که فقها در برخورد با[ حوادث واقعه] چه عکس العمل هایی رااز خود بروز داده اند؟ آیا سعی در گنجاندن آنها درابواب فقهی با عناوین موجود داشته اند؟ یا بدنبال تاسیس ابوابی تحت عنوان جدید بر آمده اند؟ در این مجال و دراین بخش ، درصدد طرح این مباحث نیستیم .این مباحث ، خود مجال بسنده دیگری می طلبد .

آنچه که اکثریت قابل ملاحظه ای از فقهای زمان شناس بر آن اذعان دارند این است که عدم توجه به پدیده ها و[ حوادث واقعه] فقه رااز پویایی و تحرک لازم باز می دارد. واین گونه حوادث و وقایع آنچنان فراوان اند که هیچ فقیهی نمی تواند آنها را دراستنباطات خود نادیده بگیرد. برخی از صاحب نظران با توجه به همین واقعیت ، مباحثی را بااین عناوین در تالیفات خویش طرح کرده اند(التدوین الجدید للقوانین الاقتصادیه و مبادئه) 55 و عنوان داشته اند که :

[ اماالقوانین والمسائل التی قداشتدت الیه الحاجه فی الزمن الحاضر فلات توجد فی الزمن الحاضر فلاتوجد فی هذاالکتبناالفقهیه] 56 .

این صاحب نظران ، بر ضرورت تدوین دوباره فقه براساس نیازهای زمان پای می فشرند و دگرگونی شرایط اقتصادی اجتماعی را مبنای این بازنگری قرار داده اند و بر آنند که :

[ مقتضیات زمان و واقعیات ،امکانا می تواند تاسیس [فقه جدید] را که تاکنون حتی تصور آن با پرهیز تلقی شده است . ضروری سازد]. 57

مبنای این تفکراین است که اگر فقه بعنوان یک مجموعه حقوقی ، بر آن است که [حکم افعال مکلفین] را بیان کنند،این تکالیف وافعال ، در گذر زمان ، شکل و قالب و هیئات گوناگون می یابند واینگونه نیست که بشراز لحاظ نیازه، تفکرات ، مصارف و شکل روابط و مناسبات بر بستری خاص ، ثابت مانده باشد. با توجه به این واقعیت هاست که اجتهاد حقیقی چنین ترسیم می شود.

[...مجتهد واقعی آن است که این رمز را بدست آورده باشد، توجه داشته باشد که موضوعات چگونه تغییر می کند، وبالطبع حکم آنها عوض می شود. والا به موضوع کهنه شده فکر کردن و حداکثر یک[ علی الاقوی] را تبدیل به[ علی الاحوط] کردن یا یک[ علی الاحوط] را تبدیل به[ علی الاقوی] کردن هنری نیست واین همه جار و جنحال لازم ندارد]. 58

4. دوری فقه از حاکمیت و واقعیت ها
هر تئوری ، دربرخورد با واقعیت هاست که باور می شود. به کاستی های خود وقوف می یابد و عناصر واجزاء جدیدی را برای توانایی بیشتر به درون خود راه می دهد. و می پذیرد. تئوری ای که از واقعیت و حاکمیت بدور ماند، به جای پرداختن به واقعیات ، در دالان ذهنیت ، به کنکاش بریده از عینیت قناعت می ورزند و بر ذهن و بافته های آن مشغول می گردد. آسمان به ریسمان می بافتد و به پیامدارائه طرحهای ذهنی ، در خارج توجهی نمی کند و میزان سازگاری آن با زمان و مقتضیات آن را نمی سنجد.این گونه تئوریه، بجای پردازش[ حوادث واقعه] ،[ حوادث مفروضه] را مورد کنکاش قرار می دهند.

فقه نیز، بعنوان یک برنامه زندگی ، که بایداعمال و کردار مکلفان را در جهت هدفی خاص ، هدایت کند، متاسفانه در گذر زمان براثر عوامل بسیار،ازاین آفت برکنار نمانده است .انزوای قرونی فقه از حاکمیت ، موجب آن شده است که عناصری که موضوعات قضایای فقهی را تشکیل می دهند در برخی بخش ه، بجای ریشه داشتن در واقعیت ه، ریشه در ذهنیت فقها داشته باشند.این امر،از قدرت و تحرک فقه می کاهد.

فقه ، جز در دوران خاصی از زمان ، در طول حیات خود، بدوراز حاکمیت بوده است دورانهایی مانند دوران حاکمیت عباسیان که بظاهر نهاده، در چهارچوب فقه شکل می گرفته اند، بواقع دوران حاکمیت فقه بشمار نمی آید، حقیقت آن است که دراین دوران ،[ فقه] ، حاکم بر رفتار حکام نبوده است . بر عکس این حاکمان بوده اند که بر فقه حاکمیت داشته و آن را در جهت امیال خود سوق می داده اندلا[ فقه] از مغلوبیت خود دراین دوران صدماتی را نیز، تحمل کرده است و ناخالص هایی بر آن وارد گشته است .این آفت ، مورد توجه صاحب نظران نیز قرار گرفته است . دوران های کوتاهی همانند دوران حاکمیت سربداران و ... را نیز نمی توان دوران حاکمیت فقه قلمداد کرد. چرا که در آن دورانها گر چه طرحها وایده هایی ابتدائی برای تدوین فقه حکومتی پی ریزی شد ولی دست اندرکاران حکومت ، آنچنان که می باید نه در حاکمیت بخیدن به فقه ابراهم داشته اند و نه در عمل ، توفیق چشم گیری کسب کرده اند. !

بدینسان ، مباحث اجتماعی ،سیاسی ،اقتصادی فقه ،امکان مانور نیافته و در عرصه ذهنیت و در زوایای مدارس محصور مانده است .این امر، تا بدان حد شیوع دارد که ابن خلدون ، در مقدمه مشهور خویش ، ذهنیت گرایی را بعنوان یک خصلت مشهور خویش ، ذهنیت گرایی را بعنوان یک خصلت تربیتی به عموم فقه، نسبت می دهد وی بااشاره به همین انزوا و تاثیر آن دراستبناط وافکار فقها می نویسد:

[ فقیهان عادت کرده اند که در مسائل فکری به کنجکاوی پردازند. و در دریای معانی فرو روند. و آنها رااز محسوسات انتزاع و در ذهن تجرید کنند و به صورت امور کلی عمومی درآورند. تا بطور عموم بر آنها حکم کنند نه این که بخصوص ماده یا شخص یا نسل یا ملت یا صنف بخصوص را در نظر گیرند، و آنگاه این کلی را برامور خارجی تطبیق کنند.ایشان ، در همه نظرهایشان به امور ذهنی و نظریات فکری عادت دارند. و بجزامور مزبور، چیز دیگری را نمی شناسند]. 59

دوری فقه از حاکمیت ، علاوه برایجاد مشکل دستیابی به موضوعات واقعی [ذی الحکام] ، موجب می شده است که از سوی مراکز قدرت و سیاست . تحت فشار نیز قرار گیرد. آنها بر آن بودند که[ فقه] یا در جهت امیال آنها حکم کند یا مهر سکوت بر لب داشته باشدو بدین لحاظ، فقهای متعهد در تشریح مسائل حکومتی ، یا کوتاه می آمده اند یا در طرح آن با مشکلات بسیار مواجه بوده اند. شهید صدر، بااشاره به این که مسائل اقتصادی اسلام نیز،ازاین کلیت برکنار نمانده است ، می گوید:

(تدوین قوانین اقتصادی در گذشته چون بهر حال ربط به نهادهای حکومتی پیدا می کرده مشکل می شده است.

اینک که پس از گذشت قرون واعصار،[ فقه] به مسند حاکمیت راه یافته و پنجه در پنجه واقعیت هاانداخته است ، قضایای شکل گرفته آن ، در دوران انزو، تکافوی واقعیت های موجود را نمی کند. فقهی که مسائل و قضایا را در محدوده مدارس و مساجد حل می کرد، با گذاراز ذهنیت ، با زمختی عینیت ها روبرو گشته است .[ تدوین قوانین اقتصادی در گذشته چون بهرحال ربط به نهادهای حکومتی پیدا می کرده مشکل می شده است] . 60 پر روشن است که این گذار تاریخ ، بی دغدغه واشکال ، نخواهد بود و بسادگی نخواهد یافت . مسوولان نظام ، و فقهاء روشن ضمیراین نظام ، خود نیز، براین امرواقف اند و بهر مناسبت از آن یاد می کنند و همگان را بتلاشی فراگیر برای حل این مفصل فرا می خوانند. یکی از مسئولان بلند پایه نظام جمهوری اسلامی می گوید:

[ اسلام قبلابعنوان یک فکر و ذهنیت بوداکنون تحقق پیدا کرده و به مرحله عمل رسیده ، لذا میان فکر و عمل تفاوت زیادی است و سوالات را طرح می سازد، که باید جواب داده شود]. 61

یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی ، بااشاره به علل نارسایی فقه موجود می گوید :

انصاف باید داد که چهارده قرن محرومیت مانعی است که باعث شده است فقاهت همواره منهای حکومت به مسایل اجتماعی بنگرد. 62

5. شکل گیری فقه براساس دوران تاریخی خاص
جامعه انسانی ، در طول حیات تاریخی خویش دورانهای مختلفی را گذرانده است . خصیصه هایی که این دورانها رااز هم متمایز می سازد، به روابط و مناسبات انسانی هر دوره ، شکل تولید و توزیع و مبادله و فرهنگ آن دوره مربوط می گردد.این مناسبات نمی تواند در مسائل فکری و فلسفی هر دوره بی تاثیر باشد برخی از صاحب نظران برآنند که فقه موجود، بخصوص مسائل اقتصادی آن ، براساس روابط و مناسبات یک دوره تاریخی ویژپی ریزی شده است واینک با دگرگونی این روابط، کشش لازم را برای پاسخگویی به مشکلات عصر حاضر، آنچنان که می باید ندارد، و می باید استنباطات نوینی با توجه به مناسبات کنونی شکل گیرد. یکی از صاحبنظران ، دراین باره می گوید:

[مبادله ، مزارعه ، مضاربه ،اجاره ، مرابحه ، رب، موارد زکاه و خمس ، و معاملات و مکاسب ، همه اشکال سیاسی اقتصاد زراعی و بازاری قدیم است . که فقه اسلامی ، خود را با آنها منطبق ساخته و در آن اشکال محبوس شده است] 63

این صاحب نظر بر آن است که روابط اقتصادی در شرایط کنونی دراین قالب ها نمی گنجد و لاجرم هناوین جدیدی در مسائل اقتصادی طرح می گردد و احکام جدیدی می طلبد.اینکه این سخن تا چه میزان درست است کاوشی بایسته می طلبد در بافت فقه و خصایص آن دوران تاریخی خاص و میزان تاثیرپذیری فقهااز آن روابط.امااگراین سخن درست باشد، بدون شک این عامل می تواند یکی از عوامل ضعف فقه موجود بشمار آید. بر پژوهشگران و فقهاء زملا ن شناس است که این گونه اظهار نظرها را مورد امعان نظر قرار دهند و درستی یا نادرستی آن را ثتبت کنند .


6. ورود عناصر بیگانه با فقه ، در فقه :

قدمت و سابقه تاریخی مجموعه[ فقه] نام دارد، هر چند به غنای آن کمک می کند و آن را ستبر واستوارتر می سازد، ولی از سوی دیگر، آن را در معرض دهها نوع آفت نیز قرار می دهد فاصله زمانی بسیار طولانی که بین تولد، و حیات کنونی فقه وجود دارد. برای سلایق ، حب و بغض ه، و سیاست های خاص ،امکان تاثیرگذاری های فراوانی را در فقه ، فراهم آورده است . و کاستن وافزودهای عمدی و طبیعی بسیاری صورت گرفته است .

و بدین گونه ، آنچه بعنوان منابع فقه اصیل در دوران حیات ائمه[ ع] طرح شده و در دوران های مقرون به آن معصومین[ ع] شکل گرفته و تدوین شده ،امروز با غباری ازاین آفات و تحریفات عمدی و طبیعی همراه است .

این همه ، موجب گشته است که علاوه بر دگرگونی واقعیت ه،[ فقه] از تحرک و نشاط نخستین خویش بازماند و براثر ورود عناصر بیگانه در درون فقه ، در برخی موارد و مسائل دچار نوعی رکود وایستائی گردد.

شهید دکتر بهشتی ، در مقاله ای که در باب ضروت بازنگری منابع فقه نگاشته اند در باب ورود این عناصر بیگانه در منابع فقه می گویند:

[در سنت ، چه در حدیث و چه گزارش تاریخییش ، دستهای تحریف کننده فراوانی وجود داشته است . عده زیادی از صاحبان آراء،افکار غیراسلامی یا ضداسلامی کوشیده اند با جعل حدیث از گزارش تاریخی ، آراء وافکار غیراسلامی یا ضداسلامی خود را به نام اسلام جا بزنند... دراین تحریف ، باید توجه کامل داشت . یک بررسی عادی ، نفوذ فرهنگهای بیگانه ،از فرهنگ هندی و چینی گرفته تا فرهنگ ایران روم یونان و مصر و حتی فرهنگ عهد جاهلیت عربی را در آنچه امروز به نام مجموعه های حدیثی و تاریخ اسلامی در دست است ، بخوبی مشخص می کند]. 64

روشن است که وروداین عناصر بیگانه به درون حدیث و تاریخ اسلامی ، به مثابه ورود آنها به درون فقه نیز، هست چرا که[ فقه] بعنوان یک مجموعه ،از حدیث و تاریخ بعنوان دو منبع کشف حکم ، سود می جوید واز این کانال ، ناخالصی ها دراحکام فقهی نیز می تواند راه یابد.

این گونه آفت ها که یاد شد، گاه سلامت مواد و محتوای احکام را مورد تعرض قرار می دهند و گاه قالب و جهت گیری های استنباط را شهید مطهری ، با شاره به عناصر بیگانه ای که دراستنباطات فقهی را مورد تعرض قرار می دهد، در مورد تاثیرافکار بسته و متحجراشعری گری در فقه شیعه می گوید:

[نباید تصور کرد که حکومت اشعری و تسنن چه ربطی به عالم تشیع دارد، باید دانست که اینگونه حوادث که در جهان پیدا می شود، و مسیر افکار را در ناحیه ای عوض می کند نمی تواند در جاهای دیگر بی اثر باشد، حتما شیعه نیز تحت تاثیراین افکار بوده اند]. 65


7. گستردگی مباحث فقه و عدم رشته بندی آنها

اگر کسی درستی از گستره فقه آگاه باشد بدین امراذعان خواهد داشت که تنها برای مرور و فهم درست مجموعه مباحث فقهی ، دهها سال تمام وقت و عمر لازم است تا کسی بتواند یک دوره فقه اسلامی را بصورت گذرا و سطحی مرور کند و آشنایی اجمالی با عناوین واحکام آن بیابد. با توجه به وسعت حوزه مسائل فقهی ،اگر پژوهشگرانی بر آن باشند که با مقیاس های علمی و کاوش های استاندارد به بررسی مباحث و مسائل خاص فقهی بپردازند واز کم و کیف اقوال در آن باب آگاهی یابند، زمینه های تاریخی شکل گیری آن مباحث را مورد کاوشی قرار دهند و شبهات جدید و مسائل مستحدثه مربوطه را مورد توجه و شناخت قرار دهند و سرانجام یک تحقیق جامع و قابل پذیرش برای مجامع عملی درابواب مختلف ارائه دهند، آیا می توان امید داشت که یک فقیه بتواند در مورد تمایم فقه از عهده چنین تلاشی انبوه و سترگ برآید؟ بعید می نماید کسی از واقعیت مسائل فقهی با خبر باشد و باز هم پاسخ مثبت بدین سوال بدهد. حتی با مقیاس های معموملی تر نیز، چنین امری در حوزه های علمی سابقه و شایع نداشته است . گستردگی موضوعات و مسائل و پدید آمدن هزاران عنوان [ذی احکام] و مطرح شدن صدها زمینه قابل بحث براثر رشدارتباطات و تلاقی فرهنگه،این امکان را عملااز فقها سلب کرده است ، که بتوانند ضمن پرداختن به همه مباحث وابواب ، در هر کدام غور عمیق و کاوش های دقیق را معمول دارند.[ پردازش مجموعی] فقه ، موجب می گردد که تحقیقات و مباحث از تعمق لازم برخوردار نباشد و در مباحث ، به ذکراقوال مشهور اکفتاء گردد و یا عوامانه با آن برخورد گردد واین امرا ز جمله بزرگترین عوامل رکود فقه وانزوای آن است .

چنین امری ، با توجه به گسترش دانش بشری و مسائل اسلامی و تلاقی فرهنگه، و تلاش سازمان یافته جوامع فرهنگی پیشرفته ، که هر روز سیستم های حقوقی خود را سامان بهتری می بخشند تخصصی شدن فقه را به مثابه یک ضرورت مطرح می سازدامری که باید فقهای زمان شناس و آشنای با قضایا و مسائل مستحدثه ، بدان دست یازند. چرا که بدون شناخت واقعیت های موجود در روابطانسان ها و مسائل انسانی قابل بث در فقه ، رشته بندی فقه کاری خواهد بود روبنایی و دگرگونی عمیق و لازم را در جهت گیری و مباحث فقه به وجود نخواهد آورد.

شهید مطهری ،این فقیه و متفکر زمان شناس ، با تکیه بر آگاهیهای عمیق خوداز بافت فقه ، و آشنایی به مقتضیات زمان و روابط و مناسبات بشری در دوران معاصر، درباره ضرورت رشته بندی می گوید:

[ احتیاج به تقسیم کار در فقه و بوجود آمدن رشته های تخصصی در فقاهت از صد سال پیش به این طرف ، ضرورت پیدا کرده و در وضع موجود یا باید فقهای این زمان جلو رشد و تکامل فقه را بگیرند و متوقف سازند یا به این پیشنهاد تسلیم شوند...اگر مدعی هستیم که فقه ما نیز، یکی از علوم واقعی دنیاست ، بایدازاسلوبهایی که در سایرعلوم پیروی می شود پیروی کنیم .اگر پیروی نکنیم معنایش این است که از ردیف علوم خارج است]. 66

تا بدینج، در حد توان خویش از مسائل مربوط به[ فقه واقتصاد] و نیز علل کم توانی فقه ، در برخورد با موضوعات نوین از جمله مسائل اقتصادی سخن گفتیم . و زمینه هایی را برای کاوش بیشتر طرح کردیم امید می رود صاحبان اندیشه و دلدادگان به حاکمیت فقه به شناسایی گسترده تر این علل همت گمارند و در جهت ریشه کن کردن این نارسایی ها گام بردارند. چنانکه در بدو سخن گفتیم ،این مقاله ، تنها زمینه های قابل بحثی را طرح کرده واز فرزانگان ،امید پژوهش های بایسته تری را دارد. در باب ارتباط[ فقه] با[ پی ریزی اقتصاد سالم] سخن بسیاراست . صفحات محدود مجله امکان پیگیری این مبحث دراین شماره را نمی دهد بامید آن که در آینده این امکان را بیابیم مقاله را به پایان می بریم .


--------------------------------------------------------------------------------

پاورقی ها:
1. قانون اساسی ، بند 12ازاصول کافی .

2. مقدمه ای بر علم اقتصاد، توانایان فرد، ج 1.30.

3. همان مدرک ،ج 1.39.

4. همان مدرک ،ج 1.30.

4. اقتصاد م، ج 2.13.

5. همان مدرک ،2.17و18. و درآمدی براقتصاداسلامی ، دفتر همکاری حوزه ، دانشگاه ، .13و14.

7. همان مدرک ،ج 2.12و13.

8. مقدمه ای بر علم اقتصاد،ج 1.33و34.

9. همان مدرک ،ج 1.34و41.

10. و11 اقتصاد م،1.10و11.

12. اقتصاداسلامی ، شهید بهشتی ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ،.59.

13و14 همان مدرک ،.63و64.

15 همان مدرک ،.60.

16. حجه الاسلام هاشمی رفسنجانی ، خطبه های جمعه ، وزارت ارشاد،ج 3.279.

17 اقتصاداسلامی ، شهیدبهشتی .62.

18 همان مدرک ،.61.

19. رک : خطبه های جمعه ، ج 3.279 سخنان حجه هاشمی رفسنجانی .

تئوری تقاضا و تحلیل اقتصادی انفاق ،ایراج توتونچیان .20.

21بررسی اجمالی مبانی اقتصاداسلامی ، .44.

22. مجموعه فتاوای یاد شده در مورد مسائل اقتصادی در مجله حوزه ، شماره .23از صفحه 21 تا 32 آمده است .

23مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی ،1562/03.

24. رک : اطلاعات سیاسی اقتصادی ، شماره 7.40 نویسنده مقاله یاد شده دراین زمینه آورده است : با توجه به گفتار مسئولان از جمله نخست وزیر باید قبول کنیم که تامین هزینه های جنگ به عنان برنامه بلند مدت دولت حداقل برای مدت زمان حدود 20 سال مطرح است باید نسبت به تدوین بودجه ای مستقل و برنامه ریزی شده برای جنگ اقدام شود.

25. سخنان نخست وزیر در دفاع از بودجه . رک : روزنامه رسمی مجلس ، شماره .11676.

26مذاکرات مجلس شورای اسلامی ، دور دوم ، جلسه .92.

27روزنامه مجلس ، شماره .11675.

2829 اطلاعات سیاسی اقتصادی ، 40/07.

30روزنامه رسمی مجلس ، شماره .11675.

31و32 اطلاعات سیاسی اقتصادی ،/05/8

33 همان مدرک ، شماره /02/4

34روزنامه مجلس شورای اسلامی ، دور دوم ، .34 جلسه 93.

35 اطلاعات سیاسی اقتصادی ، شماره /07/8

36جلسه 92 دور دوم مجلس شورای اسلامی .

37. رک : درس فقه ، .1408/01/18.

38. رک : روزنامه رسالت شماره .492.

39مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی ، ج 1.118. 40روزنامه رسالت ، شماره 491 سرمقاله .

41. در صفحه 16 ج 2 اقتصاد م، شهید صدر، به سخنان این گروه اشاره شده است .

42 زمین در فقه اسلامی ، ج /10/1

43. مراجعه شود به جزوه اجتهاد دراسلام ، شهید مطهری .26 و نیز بنگرید کلام شهید بهشتی را ما معتقدیم که اسلام از روزاول یک انقلاب بود و باید همچنان بعنوان یک آیین انقلابی تاابد بماند. برای درک یک آیین انقلابی ، روحیه انقلابی لازم است . عرض مااین است و روی این تکیه داریم . می گوئیم فردی که روحیه انقلابی ندارد و ضعف نفس دارد. محافظه کار بار آمده است اگر تمام ویژگیهای دیگر را هم که در کتاب ها برای مجتهد می شماریم دارا باشد، درفهم بعدانقلابی اسلام توانایی کافی نخواهد داشت . در حقیقت با صراحت اینطور بگویم برای این که یک مجتهد، مجتهدی باشد واجد شرایط ... باید دارای روحیه انقلابی باشد تا درست مجتهد باشداین قیدی است که بعنوان یک مبنا برای اصول الفقه پیشنهاد می کنیم . رک : مذاکرات مجلس خبرگان ، ج 1.219.

44و45. مراجعه شود هب آثار آقای محمدباقر بهبودی ،از جمله معرفقه الحدیث و صحیح الکافی و نیز رک . و به مقاله ای از شهید بهشتی در باب طرح کوششی تازه در راه شناخت تحقیقی اسلام مجله حوزه ، شماره 15.38.

46بررسی اجمالی مبانی اقتصاداسلامی ،.27.

47 الرب،ابوالاعلی المودودی .108.

49 همان مدرک ، 1.93 همین مولف در باب مهریه با توجه به آیه ولوآتیتم احدا هن قنطارا آورده است که قنطار برابراست با 52500 مثقال طلا که اگر هر مثقال طلا 1000 تومان باشد مهریه می تواند برابر باشد با .....525 تومان براساس این فرض با توجه به قیمت فعلی طلا می توان جوازاخذ مهریه ای معادل .250 میلیون تومان حکم کرد رک : ج 1.54.53. ث48 مالکیت خصوصی ، ج 1.145و34.

50. روزنامه جمهوری اسلامی ، شماره 2079.

52. دراین باب اشاره به یک مورد خالی از لطف نیست . یکی از خبرگان قانون اساسی بااصرار براینکه اصلی درباره مالکیت خصوصی در قانون اساسی گنجانده شود گفته است : ....مالکیت دراسلام محدود نیست و انسان می تواند روزی پانزده تومان ، هزارتومان و یا یک میلیون تومان دخل کند51 .سوره حشر،/07

و شهید هاشمی نژاد در جواب ایشان . محدوداست برادر. ر.ک مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی ،ج 3.1539.

53. شهید بهشتی ، رک مقاله ای که از آن شهید مجله حوزه ، شماره 15.38.

55. و56 اقتصاد م، ج 179.

57. متن در فقه اسلامی ، ج /12/1

58. اجتهاد دراسلام ، شهید مطهری ،.25.

59. مقدمه ابن خلدون ، ترجمه گنابادی ، ط بنگاه کتاب ، ج 2 صفحان 1148 - 1147 - 1146.

60. اقتصاد م، ج 1.17.

61. آیه الله موسوی اردبیلی ، کیهان ، 1366/09/18.

62. نطق قبل از دستور یکی از نمایندگان پیرامون فتاوی تاریخی حضرت امام در باب مسائل اقتصادی .

63. جهت گیری طبقاتی اسلام دکتر شریعتی .98.

64. مجله حوزه ، شماره 15.51.

65. بررسی اجمالی - مبانی اقتصاداسلامی .28.

66. اجتهاداسلام ، .27.28.32.

65. بررسی اجمالی - مبانی اقتصاداسلامی .28.

66. اجتهاداسلام ، .27.28.32.





نگاشته شده توسط   شنبه 20 فروردین 1390  ساعت 7:11 PM 

پيوند فقه و اقتصاد[DOC]

پيوند فقه و اقتصاد. دكتر اسماعيل اوليائي1. چكيده. انديشه و تفكر اسلام به عنوان يك جهانبيني براي اداره جامعه و راهنماي انسان بسوي كمال و سعادت واقعي، قوانين ...
www.eghtesad-e-eslami.org/articles/92.doc





نگاشته شده توسط   شنبه 20 فروردین 1390  ساعت 7:07 PM 

رقابت، فرآیندی اکتشافی

دفاع از دانشمندان علم اقتصاد کلان در برابر این اتهام که طی ۴۰ یا ۵۰ سال، رقابت را عمدتا بر پایه مفروضاتی بررسی کرده‌اند که - اگر واقعا درست بودند - آن را کاملا بی‌فایده و بی‌روح می‌کردند، آسان نیست.

مالکیت اشتراکی و بنگاه‌ها مهم هستند

اعطای جایزه نوبل اقتصاد سال ۲۰۰۹، این دیدگاه را که علم اقتصاد تماما راجع به بازارها است، به چالش کشید.

علم اقتصاد و قرارداد ازدواج

کمتر پیش می‌آید که زوجی پیش از ازدواج توافقات جدی داشته باشند.

اقتصاد، مدیون علم

یکی از بزرگترین اشتباهات ما این بوده که بین تولید علم و خلق ثروت دیواری کشیده ایم تا یکی را بر دیگری ترجیح دهیم.





نگاشته شده توسط   جمعه 19 فروردین 1390  ساعت 7:51 PM 

۹ اصل علم اقتصاد


 ۹ اصل علم اقتصاد  
 
  در علم اقتصاد تعداد محدودی از نظریات وجود دارند که اهمیت بسیار زیادی دارند. مباحثی به نام های «اصول اقتصادها» یا «ده اندیشه بزرگ» یا «ده عامل مهم اقتصادی» در اکثر کتاب های مقدماتی اقتصادی وجود دارند.  
 
   
در علم اقتصاد تعداد محدودی از نظریات وجود دارند که اهمیت بسیار زیادی دارند. مباحثی به نام های «اصول اقتصادها» یا «ده اندیشه بزرگ» یا «ده عامل مهم اقتصادی» در اکثر کتاب های مقدماتی اقتصادی وجود دارند. در اینجا من نسخه خود را بر اساس فصل ۱ کتاب «روش اقتصادی فکر کردن» ارائه می کنم.

۱) انسان ها عمل می کنند.

انسان ها برای خود هدف انتخاب می کنند و برای رسیدن به این اهداف یک مسیر انتخاب می کنند. برای مثال، یکی از اهداف شما برخورداری از تحصیلات مناسب عالیه است. گرفتن نمره ۱۰۰ در درس اقتصاد یکی از راه هایی است که برای رسیدن به این هدف در نظر گرفته اید. این امر همچنین شامل بسیاری از مسیرها و هدف های فرعی هم می شود. فرض کنید که یکی از اهداف شما گرفتن نمره ۱۰۰ در درس اقتصاد است. خواندن کتاب، انجام دادن تکالیف، حضور در کلاس، ملاقات با استاد و ملاقات با همکاران استاد همه راه های فرعی برای رسیدن به هدف هستند.

۲) هر کاری یک هزینه ای دارد.

وقتی شما کاری را انجام می دهید، فرصت انجام کارهای دیگر را از دست می دهید. به طور مثال، شما در حال حاضر دامنه وسیعی از انتخاب ها را پیش روی خود دارید. شما می توانید بخورید، بخوابید، کار کنید یا حتی با دوست خود صحبت کنید، اما شما به جای همه اینها خواندن این مطلب را انتخاب کرده اید. بهترین انتخاب بعدی شما در واقع هزینه ای می شود که برای خواندن این مطلب متحمل می شوید. اگر شما می خواهید در یک کلاس که هفته ای پنج ساعت است شرکت کنید و بهترین انتخاب بعدی شما این است که کار کنید و ساعتی ۸ دلار به دست آورید، آنگاه هزینه شرکت در کلاس مذکور، از دست دادن درآمد ۴۰ دلاری است (به طور خلاصه می توان گفت شرکت در کلاس برای شما ۴۰ دلار هزینه دارد). باید شنیده باشید که «هیچ چیز مجانی نمی شود»، در واقع حتی کالای مجانی هم واقعا مجانی نیستند. اگر شما نیم ساعت در یک صف برای پیتزای رایگان بایستید و از طرف دیگر امکان انجام کار با درآمد هر ساعت ۸ دلار را داشته باشید، آنگاه هزینه آن پیتزا برای شما از دست دادن آن ۴ دلار است.

۳) انسان ها به مشوق ها پاسخ می دهند.

مشوق ها در انسان ها انگیزه ایجاد می کنند. اگر هزینه کاری با بیشتر انجام دادن آن نزولی شود، انسان ها، برای کاهش هزینه، آن کار را بیشتر انجام می دهند و اگر هزینه صعودی باشد آن کار را کمتر انجام می دهند (قانون تقاضا). به طور مشابه انسان ها کاری را که پاداش بیشتری داشته باشد بیشتر از کاری که پاداش کمتر دارد، انجام می دهند (قانون عرضه). منظور از هزینه تعداد دلارهایی است که برای به دست آوردن چیزی باید پرداخت (برای مثال دو دلار برای یک فنجان قهوه). قیمت های بازار بر اساس تبادلات خریداران و فروشندگان به دست می آید.

۴) انسان ها بر اساس مقادیر نهایی تصمیم می گیرند.

انسان ها بده بستان می کنند. تحلیل های اقتصای سود محور است، به این معنی که هنگامی که انسان ها می خواهند تصمیم بگیرند، هزینه و منفعت کمی بیشتر و کمی کمتر از هر چیزی را حساب می کنند. شما معمولا یک تصمیم مطلق در مورد خوب یا بد بودن چیزی نمی گیرید. شما معمولا به این نتیجه نخواهید رسید که اقتصاد خواندن همیشه خوب است (وگرنه ۲۴ ساعت در روز مشغول خواندن اقتصاد بودید) یا همیشه بد است (وگر نه هرگز اقتصاد نمی خواندید). برای مثال شما هزینه اندکی بیشتر فیزیک خواندن را با منفعت اندکی بیشتر اقتصاد خواندن مقایسه می کنید. اصولا انسان ها کاری را انجام می دهند که فایده نهایی اش بیشتر از هزینه نهایی اش باشد؛ بنابراین از انجام کارهایی که هزینه نهایی شان بیشتر از فایده نهایی شان باشد، پرهیز می کنند. تصمیمی که در نهایت اتخاذ می کنید به اهداف و ارزش های شما بستگی دارد. علم اقتصاد نمی تواند به شما بگوید که یک دقیقه بعدی، یک ساعت بعدی یا یک روز آینده را به خواندن اقتصاد، خواندن فیزیک، به روز کردن فیس بوک خود یا خوابیدن بپردازید. آنچه که اقتصاد انجام می دهد این است که برای شما روشن می سازد که شما دارید یک بده بستان انجام می دهید.

۵) مبادله به نفع انسان ها است.

مبادله نوعی همکاری داوطلبانه است و باعث رفاه بیشتر ما می شود. این امر از دو طریق انجام می شود. راه اول اینکه ما می دانیم انسان ها کاری را انجام می دهند که انتظار منفعت یا بهتر شدن اوضاع را از آن کار داشته باشند. اگر شما ۱۰۰ دلار بابت بلیت کنسرت بپردازید، ما به این نتیجه می رسیم که شما منفعت حاصل از شرکت در کنسرت را به منفعت هر کار دیگری که می توانستید با آن ۱۰۰ دلار انجام دهید، ترجیح می دهید. منظور ما این نیست که انسان ها در این انتخاب ها مرتکب اشتباه نمی شوند، برای مثال، بارها اتفاق افتاده است که یک فیلم نامناسب خریده ایم یا اینکه غذای بدمزه ای را در رستوران سفارش داده باشیم، بلکه منظور ما این است که به طور کلی معامله منجر به بهتر شدن اوضاع می شود. راه دوم اینکه معامله با افزایش بهره وری منجر به بهتر شدن اوضاع می شود. طبق قانون مزیت نسبی، هنگامی که انسان ها متخصص می شوند و معامله می کنند، می توانند از ورودی یکسان خروجی بیشتری بگیرند یا اینکه می توانند همان خروجی قبل را با ورودی کمتر حصول کنند. در هر حالت انسان ها برای رسیدن به هدف منبع بیشتری در دست خواهند داشت. این امر بازتابی از تفکرات آدام اسمیت است که می گوید انسان ها زمانی برای رسیدن به هدفتان به شما کمک می کنند که شما به آنها برای رسیدن به هدفشان کمک کنید.

۶) انسان ها عاقلانه تصمیم می گیرند.

این اصل بحث برانگیز تر از آن چیزی است که به نظر می رسد. وقتی می گوییم انسان ها عاقلانه تصمیم می گیرند، منظور ما این است که آنها تمایل دارند کاری را انجام دهند که برایشان سود خالص به همراه می آورد. این امر به آن معنی نیست که همیشه تصمیم درست می گیرند یا اینکه اطلاعات کاملی در مورد مساله دارند یا اینکه هرگز اشتباه نمی کنند. بلکه به این معنی است که آنها اهدافی دارند و تلاش می کنند تا راهی را برای رسیدن به آن هدف انتخاب کنند که به نظرشان بهترین راه است؛ بنابراین به مشوق ها پاسخ می دهند و از اشتباهات درس می گیرند.

۷) استفاده از بازارها پر هزینه است، اما استفاده از دولت ممکن است پرهزینه تر باشد.

هزینه های معامله شامل هزینه ارزیابی ارزش کالا و خدمات و همچنین هزینه مربوط به عقد قرار داد است. از آنجایی که مبادله هزینه بر است، احتمالا موقعیت هایی پیش خواهد آمد که انسان ها در آن موقعیت به رغم وجود منفعت، از انجام آن مبادله خودداری کنند. اصولا دولت ها این توانایی را دارند که این کاستی های بازار را برطرف کنند. با اینکه کسانی هم که برای دولت کار می کنند از مشوق ها استقبال می کنند، اما سیاست های دولتی مثل کنترل قیمت، مالیات و سوبسید از انجام مبادله توسط انسان ها جلوگیری می کند.

۸) سودآوری به بنگاه ها این پیغام را می رساند که دارند به دیگران کمک می کنند و ضرردهی این پیغام را می رساند که دارند منابع را هدر می دهند.

در شرایطی که حقوق اموال شخصی محفوظ است، سود و ضرر مکانیزم بازخورد خوبی برای بازار می شوند. شما می توانید با تامین کالا و خدمات مورد نیاز مردم با قیمت مطلوب آنها سود به دست آورید. اگر شما کالا و خدماتی را که مردم نمی خواهند در قیمتی نامطلوب ارائه دهید، ضرر می کنید. دست نامرئی بازار بنگاه هایی را که منجر به بد شدن وضع مردم می شود از گردونه بازار خارج می کند. به عبارتی این دست نامرئی به بنگاه های ناموفق گوشزد می کند که منابعی که آنها دارند تلف می کنند می تواند در بنگاه دیگری به نحو بهتری مصرف شود. منابع خود به خود از بنگاه های ضررده به بنگاه های سوآور سرازیر می شوند.

۹) ما نباید عواقب بلندمدت و غیرعمدی سیاست ها و عملکردها را نادیده بگیریم.

تحلیل اقتصادی مناسب شامل فرآیند پرسیدن «و بعدش چه می شود؟» در مورد هر سیاست و عملکرد است. در این کتاب که در مورد علم اقتصاد صحبت می کند، توماس سوول این فرآیند را که به دنبال تاثیر سیاست ها و عملکردها است بررسی می کند که این موارد چگونه بر هر یک از اقشار جامعه اثر می گذارد، «فکر کردن در مورد گذشته: مرحله یک» می نامد و هنری هازلیت در فصل اول کتاب علم اقتصاد کلاسیک آن را «هنر اقتصاد» می نامد. روش اقتصادی فکر کردن، علم اقتصاد را به عنوان «یک نظریه در مورد انتخاب کردن و عواقب غیر عمدی آن» تعریف می کند و اصولا از تحلیل های اقتصادی از جمله مجزا کردن و پیگردی عواقب غیر عمدی سیاست ها و عملکردها، چه خوب چه بد، بهره می برد.
 
 
 آرت کاردن
مترجم: شاهین رسولیان
منبع: میزس  
 
 روزنامه دنیای اقتصاد ( www.donya e eqtesad.com )  
 

 





نگاشته شده توسط   جمعه 19 فروردین 1390  ساعت 7:47 PM 

این گوی و این میدان

ما که از پتانسیل های بکری در صادرات بهره می بریم، چرا در بازارهای منطقه ای و جهانی حرفی برای گفتن نداریم؟  
 
   یکی از مهمترین نقاط ضعف اقتصاد کشورمان طی سال های گذشته، عدم بهره مندی از حجم مطلوب صادرات غیرنفتی است. یکی از اشتباهاتی که در این زمینه مرتکب شده ایم، آن است که الگوی مناسبی برای رشد و توسعه اقتصادی کشور و همچنین حضور در بازارهای جهانی ارایه نداده ایم. به همین دلیل در یادگیری دانش نوین در عرصه تجارت بین الملل عقب مانده ایم.

اگر می خواهیم در بازرگانی جهانی حرفی برای گفتن داشته باشیم، باید در درجه اول مهارت های نوین ارتباط با جوامع مدرن را یاد بگیریم. دنیای امروز، رفتارهای عادتی را قبول ندارد. به همین دلیل، جوامع با نوآوری هایی که از خود نشان می دهند، مدام در پی دستیابی به سهم بیشتر از اقتصاد جهانی هستند، در حالی که ما چنین نگرشی را در تجارت بین الملل خود نداریم. ما هنوز به همان صادرات سنتی اصرار می ورزیم و خلاقیتی در زمینه محصولات جدید و متناسب با نیاز روز بازار از خود نشان نمی دهیم، وگر نه الان صادرات غیرنفتی کشورمان خیلی بیشتر از این ارقام می شد. مشکل ما آن است که خود را در قبال صادرات محصولات غیرنفتی متعهد نمی دانیم. ما در اتخاذ تصمیمات بجا و درست در اقتصاد بین الملل، ضعف تدبیر داریم. صادرات محصولات پتروشیمی کشور در سال گذشته، معادل ۷ میلیارد و ۴۰۹ میلیون دلار بوده که به لحاظ ارزش، نسبت به سال قبل از آن با تنزل ۲۴/۲ درصدی مواجه شده است. متأسفانه علیرغم آن که در صنعت نفت مزیت مطلق داریم، اما در صادرات محصولات پتروشیمی، قوی عمل نمی کنیم. در پایان سال گذشته، سهم صادرات محصولات پتروشیمی از صادرات غیرنفتی کشور تنها ۹۴/۲۸ درصد بوده است. خام فروشی، سابقه ای بس طولانی در اقتصاد کشور ما دارد و علیرغم حرف ها و بحث های فراوان برای رهایی از این وضعیت، هنوز از عادت "نفت خوری" دست نکشیده ایم و هیچ خلاقیتی برای رهایی از درآمدهای نفتی نشان نداده ایم.

سازمان تجارت جهانی (WTO)، ارزش صادرات کشورمان را در پایان سال گذشته معادل ۱/۷۰ میلیارد دلار اعلام کرده و از این حیث، رتبه ۳۹ جهانی را از آن خود کرده ایم که بخش عمده ای از آن، مدیون درآمدهای نفتی و گازی کشور است، نه صادرات غیرنفتی. در حال حاضر، اگر چه در قیاس با بسیاری از رقبای منطقه ای، رتبه بالاتری را در اختیار داریم، اما نگاهمان باید به "از ما بهتران" باشد. باید کشورهای قدرتمند و نوظهور امروزی را الگوی خود بدانیم؛ کشورهایی که از هیچ، همه چیز ساخته اند و ثروت هایی پایدار را برای نسل هایشان تدارک دیده اند.

● تفکر بازار محور نداریم

برای صادرات جهان پسند، باید سلیقه جهانی داشت. در واقع، عدم درک این موضوع از مهمترین دلایل کُندی صادرات کشور در قیاس با دیگر رقبایمان است. ما همواره فکرمان به منابع معطوف بوده، در حالی که برای اسم و رسم داشتن در تجارت جهانی، باید نگاهمان به نیازهای بازار باشد. از طرفی، در تفکر منبع محور هم کوتاهی کرده ایم که اگر غیر از این بود، امروز کشورهایی نظیر قطر، حق ما را در برداشت از ذخایر پارس جنوبی ضایع نمی کردند. علاوه بر این، باید حواسمان را نسبت به نوآوری هایی که رقبا انجام می دهند جمع کنیم تا از این طریق، محصولی با کیفیت تر از رقبا به بازار عرضه نماییم و به اصطلاح روی دستشان بلند شویم.

● اقتصاد در غُل و زنجیر

به غیر از عوامل بیرونی اینچنینی، ما مشکلاتی هم در اقتصاد داخل داریم که دست و پایمان را در تجارت با کشورهای جهانی بسته اند. نظام های مالیاتی و بانکی که فکر تولید را از ذهن تولید کنندگان بخش خصوصی پاک کرده اند – مشکلات ارزی، معضلات تأمین مالی که نقدینگی را برای تولید کنندگان به شدت گران و پُرهزینه کرده، مشکلات قانونی و چندین و چند معضل دیگر که همگی بر تولید داخلی تأثیر منفی دارند، از دلایل عدم بلوغ صادرات غیرنفتی کشور به شمار می روند. البته ذکر مشکلات به معنای آن نیست که بخواهیم کم کاری هایمان را به گردن مشکلات موجود بی اندازیم، چرا که قطعاً با بکارگیری مدیریت درست، می توان بر مشکلات فایق آمد. به عنوان مثال، امروز ما با مشکل بزرگی به نام تحریم های بین المللی روبه رو شده ایم که این امر، تأثیر زیادی بر توسعه اقتصادی و تجاری کشورمان دارد. اما اگر مدیریت صحیح و هوشمندانه ای داشته باشیم، این مشکل را به یک فرصت بین المللی تبدیل خواهیم کرد. کشورهای آفریقایی، جزو شرکای جدید تجاری ایران هستند که بسیاری از آنها، با مشکلات زیادی در حوزه تأمین مواد غذایی روبه رو می باشند، در حالی که صنایع غذایی امروز ما رشد خارق العاده ای را پس از جنگ تحمیلی تجربه کرده اند. به طور قطع، اگر زیرساخت های توسعه صادرات کشور بهبود یابند و موانع صادراتی کاهش پیدا کنند، می توانیم با رایزنی های مناسب، بخش عمده ای از نیاز این بازار یک میلیارد نفری را تأمین نماییم. در حال حاضر، اماراتی ها با درک این موقعیت، نقش ترانزیت کالاهای ایرانی را به کشورهای آفریقایی بر عهده گرفته اند و به راحتی، ثروتی را که تولید کنندگان ما باید به دست بیاورند به جیب خود می زنند. این وظیفه مسؤولان کشور است که با معرفی پتانسیل ها، حمایت های لازم و البته فراهم آوردن بسترها، زمینه صادرات مستقیم ایران را به این کشورها فراهم آورند.

مثالی دیگر در حوزه خدمات فنی و مهندسی است. نیجریه که در چند سال گذشته رشد اقتصادی مناسبی را تجربه کرده است، از کشورهایی به شمار می رود که منابع عظیمی در نفت و گاز دارند. ایران می تواند با سرمایه گذاری بیشتر روی خدمات فنی و مهندسی، صادرات خود را در این زمینه افزایش دهد و از این طریق، منابع ارزی سرشاری را برای کشور به ارمغان آورد. البته برخی کارشناسان، رویکرد ایران به سمت کشورهای آفریقایی را در سال های اخیر مناسب نمی دانند که به نوبه خود دلایل معقولی هم ارایه می کنند. اما باید بدانیم که اگر امروز کشورهای آفریقایی اقتصاد توسعه یافته ای ندارند، به دلیل ضعف مدیریت اجرایی آنها است و نه کم ثروتیشان. به طور قطع، اگر مراودات ما با این کشورها بر مبنای کسب ثروت صورت پذیرند، آن موقع است که ما برنده بازی به حساب می آییم.

● اعداد چه می گویند؟

صادرات کالاهای غیرنفتی کشورمان به قاره آفریقا در پایان سال گذشته معادل ۳۳۰ میلیون دلار بوده که این رقم، تنها ۵۵/۱ درصد کل صادرات کشور را به خود اختصاص داده است. واردات ایران از این کشورها هم در سال گذشته معادل ۲۴۲ میلیون دلار بوده که این رقم، معادل ۴۴/۰ درصد کل واردات کشور است. ارقام فوق که نشان از برتری رابطه مبادله ایران با کشورهای این قاره دارد، یک نکته را گوشزد می کنند و آن این است که قطعاً با افزایش سرمایه گذاری ها و تولید بازار محور و در نهایت، اتخاذ سیاست های توسعه طلبانه در تجارت بین الملل، می توان تجارت، ثروت و قدرت بیشتری را از این قاره به دست آورد.

به یاد داشته باشیم که هیچ چیز و هیچ کس کامل نیست. نه تنها ما که قدرت های جهان هم از این امر مستثنی نیستند. اما یقین بدانیم که با تمرین و ممارست و پشتکار شکست ناپذیر، اهداف ملی – همچون ابرقدرت اقتصادی و سیاسی در منطقه بودن دست یافتنی خواهند بود. پتانسیل هایی که ما در اختیار داریم، در دنیا کم نظیرند. اگر بخواهیم، قدرت های منطقه که هیچ، قدرت های جهانی را هم انگشت به دهان خواهیم ساخت.
 
 
ماهنامه اقتصاد ایران ( www.iraneconomics.net )  
 





نگاشته شده توسط   جمعه 19 فروردین 1390  ساعت 7:45 PM 

دو نکته ای که دولتمردان نباید فراموش کنند

 طرح هدفمند کردن یارانه ها و اجرای آن این روز ها بحث روز است.  
 
   طرح هدفمند کردن یارانه ها و اجرای آن این روز ها بحث روز است. در این خصوص پس از سعی فراوان توسط دولت، به نظر می رسد که مطلوبیت طرح و نکات مثبت موجود در آن مورد قبول بسیاری قرار گرفته است. بدیهی است به خاطر وجود یارانه های بعضاً غیرمتعارف، الگوی تولید از حالت ایده آل خود خارج شده است، به عنوان مثال ممکن است در ایران تولید نوعی کالا دارای مزیت اقتصادی واقعی نباشد ولی به دلیل کسب یارانه، تولید آن اقتصادی جلوه کند. این به این معناست که تولید چنین کالایی برای تولید کننده سودده است، حال آنکه برای کشور زیان آور. پس از آنکه طرح هدفمند کردن یارانه ها به طور کامل اجرا شود الگوی تولید هم به الگوی تولید تبدیل خواهد شد. در این خصوص چه بسا از میزان تولید بسیاری کالاها کم شده و به تولید کالاهای دیگری اضافه شود، به این معنا که این طرح طریقه تخصیص منابع را در اقتصاد کشور عوض خواهد کرد.
چگونگی انجام تولید مساله دیگری است که مورد توجه قرار گرفته بنابراین پس از اجرای این طرح ترکیب مواد اولیه، ماشین آلات و نیروی کار در بسیاری از صنایع عوض خواهد شد. کارخانه ای که تا به حال تولید در آن با گاز طبیعی اقتصادی بوده حال ممکن است با مصرف نوع دیگری سوخت مثل نفت گاز اقتصادی باشد. اگر تا به حال تولید برق از نیروی باد مقرون به صرفه نبوده ممکن است منبعد اقتصادی باشد و بسیاری تغییرات دیگر. اینها همه تغییراتی است که در بازار نوسان ایجاد خواهد کرد و ممکن است این نوسان ها در مواردی شدید هم باشند. نوسان در اقتصاد یعنی ریسک و در زمان هایی که ریسک بالاست حجم سرمایه گذاری کم می شود که این خود به منزله کم شدن رشد اقتصادی است، لذا این مسلم است که اجرای طرح فوق رشد اقتصادی را کاهش می دهد ولی این کاهش موقتی است و غیرقابل اجتناب.

این کاهش رشد در حقیقت جبران کننده همان افزایش رشد کاذبی است که پس از وضع یارانه ها طی سالیان دراز در اقتصاد نمایان شد. بنابراین اگرچه اجرای این طرح معایبی نیز دارد ولی چاره ای هم جز اجرای آن و قبول مشکلات در کوتاه مدت وجود ندارد. مجموعه فعالیت های اقتصادی کلان کشور باید بهینه شود و برای این کار، هم الگوی نوع تولید و هم الگوی چگونگی تولید باید اصلاح شوند. مساله مهمی که باقی می ماند طریقه اجرای طرح است.

در خصوص طریقه اجرای طرح سه موضوع به طور خاص قابل توجه است؛ یکی سرعت اجرا، دیگری همسان سازی و بالاخره ازدیاد بهره وری از طریق ایجاد رقابت. در مورد سرعت اجرای طرح به نظر می رسد دولت کمی شتابزده عمل کرد، اگرچه این را هم می دانیم که اگر این سرعت کم بود، امکان هرگز اجرا نشدن آن بالا می رفت. در کشوری که درصد قابل ملاحظه ای از اقتصاد آن دولتی است و به علاوه، ارگان ها و سازمان های شبه دولتی بانفوذ نیز در آن فعالیت اقتصادی می کنند، اجرایی نشدن قوانین یا تصمیمات دولت دور از ذهن نیست، مگر اینکه طرح ها با سرعت و قاطعیت زیاد انجام شوند. دوم همسان سازی است که در هر صورت تعدادی از کارخانه ها با شرایط قبلی احداث شده اند که بخش زیادی از تولید ناخالص داخلی و میزان اشتغال به خاطر وجود همین واحد های تولیدی ایجاد می شود.

حال در شرایط جدید باید اطمینان حاصل شود که درجه رقابت پذیری آنها در قبل و بعد از اجرای طرح حفظ شود. این کار تنها با ایجاد تعادل بین ازدیاد قیمت انواع انرژی ممکن است. به عنوان مثال اگر در نتیجه اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها، قیمت برق دو برابر شود و قیمت گاز چهار برابر، تعادل رقابتی موجود در بازار به هم می خورد. اگر مثلاً هر دو، سه برابر شوند یا حتی به وسیله وضع مالیات، هر دو نوع انرژی چهار برابر شوند، درجه رقابت پذیری بین واحد های تولیدی حفظ می شود. این مطلب در مورد صنایع انرژی بر مانند فولاد و سیمان که جزء صنایع اولیه و زیربنایی نیز هستند بسیار مهم است. وقتی اختلافی بین مقدار افزایش قیمت انواع سوخت وجود داشته باشد، کارخانه هایی که در نقاط شهری و مرکزی مستقر شده اند و طبیعتاً به برق و گاز متصل هستند رقابتی تر شده و آنهایی که در نقاط محروم فعالیت می کنند متضرر می شوند. این شیوه قیمت گذاری به ضرر مناطق محروم کشور و برخلاف سیاست های دولت فعلی است.

مساله آخر این است که اگرچه قرار است همه مصرف کنندگان بهای تمام شده انرژی مصرفی خود را بپردازند ولی باید اطمینان حاصل شود که این قیمت تمام شده در پایین ترین سطح خود قرار دارد. اگر نه مصرف کنندگان پول بیشتری برای بهای انرژی مصرفی خود پرداخت می کنند و تولید کنندگان انرژی هم هر روز هزینه ها و بنابراین قیمت های خود را افزایش می دهند. این امر ممکن نیست مگر با ایجاد رقابت موثر و کافی در سطوح مختلف صنایع تولید کننده انواع انرژی. بنابراین تنها چاره ایجاد رقابت بین تولید کنندگان انواع انرژی است و در این صورت بهره وری در تولید انرژی بالا رفته و به تبع آن به بهره وری تمام صنایع افزوده خواهد شد. بنابراین انتخاب سرعت مناسب و به خصوص حفظ نسبت برابری و در نتیجه اعمال عدالت بین قیمت انواع انرژی، موفقیت یا عدم موفقیت اجرای طرح را تعیین خواهد کرد. آنچه مسلم است این است که اگرچه این تغییر جراحی نیست ولی یک تغییر بزرگ است و به نفع اقتصاد کشور. ولی طریقه اجرای آن هم از اهمیت زیادی برخوردار است.

دو هشدار هم باید به دولتمردان داده شود: اول اینکه برای رفع مشکلات کوتاه مدت نباید به وضع یارانه های موقتی بپردازند که این همان چاه قبلی است و دیگر اینکه از تورم زدایی اجرای طرح به هیچ وجه نباید هراسیده شوند که این تورم بنیادی نبوده، بنابراین کوتاه مدت است. به بیان دیگر می توان ادعا کرد که ازدیاد تورم ممکن نیست بلکه نوسان در آن ظاهر خواهد شد، مگر اینکه به طور همزمان تغییرات دیگری در مولفه های دیگر اقتصادی مانند حجم نقدینگی در کشور داده شود.
 
 سیدکاظم اورعی
استاد دانشگاه استرلینگ انگلیس  
 
 
  روزنامه شرق ( www.sharghnewspaper.com )  
 
 
 





نگاشته شده توسط   جمعه 19 فروردین 1390  ساعت 7:42 PM 

چرا اقتصاد آلمان سریع بهبود یافت؟

رو در رو با اقتصاددانان...  
 
   
قبل از آغاز فصل دوم سال ۲۰۱۰، بهبود اقتصاد آلمان در حوزه خلق شغل خیلی چشمگیر و در حوزه رشد تولید ناخالص داخلی خیلی ناچیز بود.

فکر می کنم ماجرای ایجاد شغل ربطی به بسته های محرک مالی داشته باشد که یارانه دهی به تسهیم مشاغل را هدف گرفته بودند. من قصد دارم روی رشد شتابان GDP واقعی در فصل سوم ۲۰۱۰ تمرکز کنم که به رقمی در حدود نرخ سالانه ۸/۸ درصد رسیده بود. چرا درست در زمانی که رشد آمریکا به ۶/۱ درصد رسیده بود، رشد اقتصادی آلمان این چنین شدت گرفت؟

از ماه های مه و ژوئن صحبت های زیادی درباره چشم انداز ضعیف منطقه یورو در جریان بوده است. مشکل یونان و ایرلند را همگان به خاطر دارند و پیرو آنها درباره وضعیت بانکداری آلمان و فرانسه و هلند نیز تردیدهایی به وجود آمده بود. ماه مه در وبلاگم نوشته بودم:

«بازار سهام در قلب منطقه یورو، جایی که بانک ها بسیار در معرض خطر بدهی های هنگفت یونان و اسپانیا هستند، در واقع اندکی کمتر از آمریکا سقوط کرده است. شاید بخشی از مساله به قدرت نسبی دلار مربوط است. شاید سیاست پولی آمریکا از اروپا انقباضی تر شده است.

کاهش اعتماد به یورو ضرورت دستیابی به پناهگاه های امن را افزایش داده و شاید به همین دلیل در فصل بهار ۲۰۱۰ شاهد افزایش چشمگیر تقاضای دلار بودیم. از آنجا که نرخ بهره آمریکا در حدود ۲۵/۰ ثابت باقی مانده و فدرال رزرو نیز تمایلی به استفاده از ابزارهای نامتداول پولی ندارد، هیچ اقدام سیاستی برای واژگون کردن اثر افزایش تقاضای دلار صورت نگرفت. به این ترتیب در عمل سیاست پولی انقباضی تر شد.» نتایج قابل پیش بینی بود. درحالی که در ماه های ابتدایی ۲۰۱۰ یورو با نرخ ۳۵/۱ تا ۴۵/۱ در برابر دلار مبادله می شد، این نرخ به تدریج به ۲۰/۱ تا ۳۲/۱ تنزل کرد.

اقتصاد آلمان مبتنی بر صادرات است و این باعث افزایش سریع تولید این کشور شده. در آمریکا درست عکس این مطلب اتفاق افتاد، در حالی که بهبود اقتصادی در فصل اول ۲۰۱۰ کاملا دست یافتنی به نظر می رسید، ناگهان در ماه های مه و ژوئن جهت تغییر کرد. برخی معتقدند که کاهش بسته های محرک باعث از دست رفتن بهبود اقتصادی آمریکا شد، اما با وجودی که مخارج در فصل دوم افزایش یافت، مشکل اصلی افزایش زیاد کسری تراز تجاری بود. خیلی از اقتصاددان ها اثر شوک های واقعی در اقتصادهای دارای تنوع فعالیتی را بیش از حد بزرگ تصور می کنند و آنطور که باید به نقش شوک های پولی توجهی ندارند.

البته نمی گویم که شوک های واقعی کاملا بی اهمیت هستند. مثلا اگر بحران یونان باعث شود که پول زیادی از جیب مالیات دهندگان آلمانی برود، حتی با وجود رشد خوب کوتاه مدت، رفاه خالص آلمانی ها ممکن است کاهش یابد. در عین حال اگر هم تنها بر سیکل های تجاری تمرکز کنیم، باید گفت شوک عرضه و تقاضای پول (از جمله انتظارات درباره تغییرات آتی) عمده ترین عامل تعیین کننده سرعت بهبود اقتصادی است.

● آلبرتو آلسینا: سال ها اصلاحات معتبر، اعتدال دستمزدها و رشد بهره وری

باید گفت آلمان به لحاظ مالی محافظه کارترین کشور در میان اقتصادهای اصلی جهان است. بعد از آنکه در زمان رکود به درستی اجازه داد کسری بودجه اش افزایش یابد، سپس زودتر از همه کشورها شروع به انجام اقداماتی برای کاهش این کسری کرد. حالا آلمان به نظر لوکوموتیو اقتصاد اروپا است. اقتصاد آمریکا با سیاست های مالی نامسوولانه اش و کسری بودجه ۱۰ درصدی اش (نسبت به تولید ناخالص داخلی) حالا به زحمت افتاده و هیچ بعید نیست که یکبار دیگر دچار رکود شود. این باید برای کسانی که در آمریکا خواهان استفاده بیشتر از کسری بودجه هستند جای تامل داشته باشد، درحالی که بر عکس ملاحظه کاری مالی اروپا را به ورطه رکود تازه ای می برد.

بهبود آلمان به نظر نسبتا مستحکم است. بر پایه اصلاحات چندین ساله بازار کار و یک دوره طولانی معتدل سازی دستمزدها تکیه دارد. ضمن آنکه از همه مهم تر، دلیل ایجاد آن بسته های محرک زودگذر و بی اعتبار نبوده است. این بهبود ریشه در بهبود بخش خصوصی و افزایش بهره وری دارد. آنچه که موجب تداوم رشد اقتصادی در آلمان یا سایر نقاط اروپا می شود نه افزایش مخارج بخش عمومی، بلکه اجرای اصلاحات ساختاری موافق بازار است. اگر این اصلاحات اتفاق بیفتد رشد پایدار خواهد بود، مگر آنکه آمریکا باز هم به ورطه رکود تازه ای فرو بغلتد و شرایط را دشوار کند.

● کارمن و وینسنت راینهارت: مساله استفاده اندک از اهرم مالی است

یافتن دلیل بازگشت نسبتا خوب اقتصادی آلمان بی شک نیازمند تحلیلی چندجانبه است. قصد ارائه چنین تحلیلی را در اینجا نداریم. در شرایط فعلی روی عمده ترین دلایل بازگشت اقتصاد آلمان تکیه خواهیم کرد، درحالی که می دانیم بهبود پس از بحران در اکثر اقتصادهای اصلی جهان ناامیدکننده بوده است.

ما تجربه کشورهایی که با بحران مالی شدید روبه رو شده اند را در مقاله ای با عنوان «پس از سقوط» بررسی کرده ایم که این مقاله در شعبه فدرال رزرو کانزاس سیتی ارائه شد. چنانکه آنجا اشاره کردیم در جریان موج گسترش اعتبار و استقراضی که در نهایت به بحران وام های رهنی منجر شد آلمان جزو اصلی ترین بازیگران خارج از صحنه بود. طی سال های ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۷ سهم اعتبار از GDP اسمی در این کشور حدود ۱۱ درصد کاهش داشت، در حالی که برای اکثر اقتصادهای پیشرفته این نسبت افزایشی بیش از ۸۰ درصد را شاهد بود.

طی دوره ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۷ نسبت بدهی ناخالص خارجی آلمان به GDP حدود ۵ درصد کاهش داشت، درحالی که همین نسبت برای اقتصادهای پیشرفته در دوره مشابه افزایش بیش از ۵۰ درصدی داشت. بازار املاک و مستغلات آلمان را حتی به شکل خفیف هم نمی توان متاثر از حباب جهانی دانست. در واقع قیمت واقعی مسکن در این کشورهای طی سال های ۹۷ تا ۲۰۰۷ یازده درصد نیز کاهش داشت. همچنین برخلاف ژاپن که او هم از جمله بازیگران اصلی خارج از صحنه موج افزایش اعتبار بود، آلمان بدهی دولتی عظیم نداشت. در نتیجه با وجود افزایش زیاد بدهی دولتی از زمان ایجاد بحران، آلمان با مشکل قفل شدن بدهی های بخش خصوصی یا دولتی که از قبل تلنبار شده باشند روبه رو نشد (چیزی که در بسیاری از اقتصادهای پیشرفته شاهدش بوده ایم.) بنابراین فرآیند طولانی و دردناک سبک کردن بار اهرم های مالی جزو برنامه های آلمان نیست.

در این رابطه، آلمان را می توان یکی از معدود اقتصادهای پیشرفته ای دانست که وضعیتی مشابه کشورهای حوزه بازارهای نوظهور یا آمریکای لاتین دارد، البته بازارهای نوظهور هرچند بهبود اقتصادی مناسبی دارند، اما این بهبود گاهی نشانه هایی از «بیش فعالی» در خود نشان می دهد.

● هارولد جیمز: مساله جهت گیری صادراتی آلمان است

بهبود قدرتمند و شگفتی آور اقتصاد آلمان تقریبا به تمامی مدیون تقاضای صادراتی است، این تقاضا بویژه از ناحیه اقتصادهای نوظهور تغذیه می شود. این پدیده مخصوص به آلمان هم نیست و الگوی مشابهی از همین بهبود به مدد صادرات مستحکم را می توان در کشورهایی که ساختاری مشابه با اقتصاد آلمان دارند نیز مشاهده کرد (به طور خاص سوئیس). برخی از کشورهای فعال و پویای اروپای مرکزی (اسلوواکی و لهستان) نیز آلمان را به عنوان سرمشق توسعه خود قرار داده اند.

مادامی که اقتصاد جهانی رشد کند، بهبود آلمان پایدار به نظر می رسد. تنها مساله اینجا است که سایر کشورهای همسایه آلمان که اقبال کمتری در صادرات دارند ممکن است از قدرت گرفتن آلمان نگران شوند و بکوشند که به گونه ای بر سر راه رشد اقتصادی صادراتی آلمان مانع ایجاد کنند.

سایر کشورهای توسعه یافته باید از این مدل تقلید کنند، به جای آنکه به دنبال معیوب کردنش باشند، البته تحریک اقتصاد داخلی به مدد نیروی صادرات یک بازی مجموع صفر نیست، اما طبق اصل تقسیم کار می توان آن را به عنوان عاملی برای تحریک رشد اقتصادی جهان نیز تعبیر کرد.

● نقل قول

فردریک هایک

چیزهایی مثل ابزار، غذا، دارو، سلاح، کلمات، جملات، ارتباطات و فعالیت های تولیدی از نظر من مثال های معمول فعالیت آدمی است که به طور مدام در علوم اجتماعی به آن بر می خوریم. به راحتی دیده می شود که تمام این مفاهیم به خصوصیات عینی اشیا یا چیزهایی که مشاهده گر مستقیما می بیند ارجاع ندارد؛ بلکه به نظرگاه افراد در مورد اشیا ارجاع دارد. اینها را حتی نمی توان با اصطلاحات فیزیکی تعریف کرد، زیرا هیچ خصوصیت یگانه فیزیکی نیست که همه اعضای یک دسته، آن را دارا باشند. اینها را تنها می توان با ارتباط میان سه اصطلاح دیگر تعریف کرد: یک غایت، کسی که آن غایت از آن اوست، شیئی که آن شخص فکر می کند وسیله ای مناسب برای رسیدن به آن غایت است.

«فردگرایی و نظم اقتصادی»
 منبع: اکونومیست
مترجم: ندا ناجی
اسکات سامنر: تمرکز بر نزول به موقع یورو  
 
روزنامه دنیای اقتصاد ( www.donya e eqtesad.com )  
 





نگاشته شده توسط   جمعه 19 فروردین 1390  ساعت 7:40 PM 

چرا اقتصادها از چنگ تورم رها نمی شوند؟

  تقریبا مردم تمامی کشورهای جهان توافق دارند که شرایط پولی کنونی دنیا رضایت بخش نبوده و نیاز به تغییر در آن بسیار احساس می شود.  
 
   تقریبا مردم تمامی کشورهای جهان توافق دارند که شرایط پولی کنونی دنیا رضایت بخش نبوده و نیاز به تغییر در آن بسیار احساس می شود.

با این حال نظرها درباره اصلاحات لازم و اهدافی که این اصلاحات باید بگیرند به شدت متفرق است. درباره ثبات نظام پولی و تورمی یا پادتورمی نبودن آن صحبت هایی می شود. ابهام اصطلاحاتی که به کار می رود باعث می شود فراموش کنیم مردم چه دیدگاه های متضاد و ناسازگاری در این ارتباط دارند که خود به شکل گیری آشوب پولی کنونی انجامیده است.

فروپاشی نظم پولی نتیجه اقدامات عامدانه برخی از دولت های جهان بود. بانک های مرکزی تحت کنترل دولت و اعمال نفوذ دولت فدرال آمریکا بر فدرال رزرو ابزارهایی بوده اند که در فرآیند ایجاد این نابسامانی و آشفتگی نقش اساسی داشته اند. با این حال هر تلاشی برای بهبود نظامات ارزی به دولت ها حق تصدی و طرح ریزی هایی را منتقل می کند که به سختی در تصور می گنجد. حتی بی فایدگی آشکار صندوق بین المللی پول نیز باعث نمی شود که نویسندگان از رویاپردازی درباره نقش بانک جهانی در تامین اعتبار ارزان برای جهانیان دست بردارند.

بطالت تمامی این برنامه ها تصادفی نیست. بلکه نتیجه منطقی فلسفه های اجتماعی عبثی است که نویسندگانشان پیگیری می کنند.

پول ابزار متداول مبادله است، یک پدیده بازاری است، حوزه عمل آن معاملات تجاری میان افراد، یا گروه هایی است که در جامعه ای که بر پایه مالکیت خصوصی ابزار تولید و تقسیم کار بنا شده است، فعالیت می کنند. این شکل سازمان اجتماعی – اقتصاد بازار یا سرمایه داری – در حال حاضر به اتفاق دولت ها و احزاب سیاسی و موسسات آموزشی کوبیده می شود. از دانشگاه ها بگیرید، تا مهدکودک ها، روزنامه ها، رادیو و تئاتر و سینما. صنعت نشر توسط افرادی اداره می شود که برای اغلبشان سرمایه داری پلیدترین نهاد بشری قابل تصور است. هدف آنها این است که «برنامه ریزی» را به جای بی برنامه بودن ظاهری اقتصاد بازار بنشانند. واژه برنامه ریزی آن طور که آنها استفاده اش می کنند، البته به معنای برنامه ریزی متمرکز توسط مقامات رسمی است که از طریق نیروی پلیس نیز پشتیبانی می شود. این برنامه ریزی به معنای ابطال حق شهروندان برای برنامه ریزی زندگیشان است. شهروندان را به پیاده نظام های بازیی تبدیل می کند که سیاست گذاران مهره گردانانش هستند.

برنامه ریزی با آن نظام اجتماعی که کارل مارکس تحت لوای سوسیالیسم و کمونیسم از آنها دفاع می کرد هیچ اختلاف بنیادی ندارد. کنترل تمام فعالیت های تولیدی را به دولت منتقل می کند، و در نتیجه بازار را به کل از میان می برد. هرجا که بازار وجود نداشته باشد، پولی نیز درکار نیست.

با وجودی که روند کنونی سیاست های اقتصادی به سوی سوسیالیسم است، ایالات متحده و برخی کشورهای دیگر هنوز برخی مشخصه های اساسی اقتصاد بازار را حفظ کرده اند. تا به حال قهرمانان حامی کنترل دولتی کسب و کارها، موفق نشده اند که در این کشورها به هدف نهایی شان دست پیدا کنند.

جنبشی که به نام «مبادله منصفانه» راه افتاده است می گوید این وظیفه دولت است که قیمت ها، نرخ دستمزد، و سطح مجاز سود را تعیین کند و سپس این قوانین را با پشتیبانی نیروی پلیس و دستگاه قضایی اجرایی کند. همچنین می گوید وظیفه دولت است که با گسترش اعتبار نرخ بهره را در حد منصفانه نگاه دارد. در نهایت هم هشدار می دهد که دولت باید با تنظیم نظام مالیاتی به دنبال برابرکردن درآمدها و ثروت افراد باشد.

اجرای کامل بند اول یا آخر این اصول، به معنای استقرار سوسیالیسم خواهد بود. اما در آمریکا این سیاست هنوز چندان راه به جایی نبرده است. تاکنون مقاومت مدافعان بازار آزاد به طور کامل در هم شکسته نشده است. هنوز مخالفانی هستند که از استقرار دائم نظام کنترل قیمت و دستمزد، و سربریدن درآمدهایی که از یک سطح خاص بالاتر رفته باشند، جلوگیری کنند. در این کشورها نبرد میان مدافعان و مخالفان نظام تمامیت خواه برنامه ریزی مرکزی همچنان ادامه دارد.

در این مبارزه، مدافعان کنترل عمومی بدون تورم کاری از دستشان ساخته نیست. آنها برای تامین مخارج افسارگسیخته و سوبسیددهی اسراف آمیزشان به منابع جدید نیاز دارند تا رای دهندگان را پای صندوق رای بکشانند. پیامد ناخوشایند، اما اجتناب ناپذیر تورم، که همان افزایش قیمت ها باشد، به ایشان فرصت می دهد که برای کنترل قیمت ها وارد میدان شوند و قدم به قدم نظام برنامه ریزی متمرکزشان را مستحکم تر کنند. سودهای موهومی که تورم با مغالطه آمیز ساختن محاسبات اقتصادی به وجود می آورد به ایشان فرصت می دهد که مالیات های بالاتری برای تملک این سودهای به قول آنها خودشان گزاف وضع کنند، و از این طریق بخشی از سرمایه ابتدایی را نیز از بین ببرند.

تورم با ایجاد ناراحتی و نارضایی عمومی شرایط بهتری برای جولان دهی قهرمانان اقتصاد رفاه بوجود می آورد. نمایشی که جامعه سیاسی را دو دهه اخیر جهان روی صحنه آورده، واقعا شگفتی آور بوده است. دولت ها بی کوچک ترین تردیدی به تورم تن داده و اقتصاددان های دولتی ضمن مدیحه سرایی درباره مخارج دولت و کسری بودجه سیاست پولی انبساطی و مدیریت اعتبار را ایمن ترین مسیر رونق و رفاه، پیشرفت شتابان و تعالی اقتصادی معرفی کرده اند. اما همین دولت ها و چاکرانشان کسب و کارها را به ورطه پرتلاطم پیامدهای تورمی فرو انداخته اند.

در همان حال که قیمت ها و نرخ دستمزد بالا را اکسیر شفابخش اقتصادی قلمداد کرده و مدیران دولتی را به خاطر رساندن سطح درآمد ملی به ارقام بی سابقه (که با افزایش ارزش اسمی پول بدیهی است) ستایش می کردند، از بنگاه های خصوصی خرده می گرفتند که جز وضع قیمت های گزاف و سودجویی خیال دیگری در سر ندارند. باوجودی که خودشان عرضه محصولات کشاورزی را محدود کرده اند که قیمت آن ها بالا برود، سخنگویان این گستاخی را دارند که در عین حال سرمایه داری را مسوول ایجاد کمیابی معرفی کنند و بگویند که اگر ماشینی سازی بنگاه های بزرگ نبود از همه چیز بیشتر می داشتیم. میلیون ها رای دهنده نیز در طول تاریخ فریب این سخنان را خورده اند.

باید توجه داشت که سیاست های اقتصادی من در آوردی، بدون وجود تورم به هیچ جا نمی توانند برسند. این سیاستگذاران هیچ گاه حفظ اعتبار پولی و پایبند ماندن به آن را نخواهند پذیرفت. از ضرورت مقابله با تورم فقط حرف اش را می زنند. اما منظور واقعی شان این نیست که به افزایش مستمر حجم پول در گردش پایان دهند، بلکه می خواهند قیمت ها را کنترل کنند. به عبارت دیگر تنها به دنبال راه گریز موقتی از پیامدهای سیاست هایشان هستند که ایجاد تورم جزء جدایی ناپذیر

آنها است.

مشکل بازسازی نظام پولی، ازجمله کناره گرفتن از تورم زایی و بازگشت به پول معتبر فقط به بحث مالی اش محدود نمی شود که برای حل همان هم نیازمند اجرای اصلاحات ساختاری در سیاست های اقتصادی هستیم. در فضایی که آزادی اقتصادی نزد اذهان مذموم است نمی توان انتظار ثبات پولی داشت. در روزگار تهاجم به اقتصاد بازار، احزاب حاکم اصلاحاتی که منجر به حذف نیرومندترین سلاح آنها، یعنی تورم، می شود را بی شک نخواهند پذیرفت. اولین پیش فرض بازسازی نظام پولی رد بی چون وچرای سیاست های اقتصادی مداخله جویانه ای است که در ایالات متحده اهالی جنبش هایی چون «مبادله منصفانه» از آن دفاع می کنند.
 
برگرفته از کتاب «تئوری پول و اعتبار» (۱۹۱۲)، فصل ۲۳.
لودویگ میزس
مترجم: مانی گلستانی  
 
 
روزنامه دنیای اقتصاد ( www.donya e eqtesad.com )  
 





نگاشته شده توسط   جمعه 19 فروردین 1390  ساعت 7:35 PM 

چابهار: بهار مناطق آزاد

چابهار حرف های زیادی برای گفتن در دنیا دارد و نیازمند تقویت بنیه ها و زیرساخت ها است.  
 
   
 منطقه آزاد چابهار یکی از ۵ نقطه جهان است که قابلیت تبدیل شدن به مگا پورت (Mega Port) را دارد. با توجه به موقعیت این بندر در صادرات و واردات و رفع نیاز کشور های آسیای جنوبی و ۱۱ کشور دیگر، منطقه چابهار نقطه ای استراتژیک، ارزان، مطمئن و سهل الوصول در مقایسه با دیگر کریدورهای ترانزیتی جهان به شمار می رود. این منطقه به وسیله شبکه حمل و نقل زمینی و هوایی از شمال به کشور های آسیای میانه و افغانستان، از شرق به پاکستان و از جنوب به اقیانوس هند متصل است. چابهار جزیره نیست، بلکه به سرزمین اصلی متصل است و در مسیر تجارت کشورهای خاور دور به خاورمیانه و شاخ آفریقا قرار گرفته است. به همین دلیل، می تواند نقش مهمتری نسبت به دیگر مناطق آزاد در زمینه ترانزیت کالا داشته باشد.

یکی از مهمترین اهداف مناطق آزاد تجاری صنعتی، گسترش و جذب سرمایه گذاری ها به ویژه سرمایه گذاری خارجی است. در منطقه آزاد چابهار، بنگاه های سرمایه گذاری به علت کوچک بودن، توانایی استفاده از صرفه جویی های ناشی از مقیاس تولید را در مقابل سرمایه گذاری های بزرگ ندارند. همچنین با بررسی های انجام گرفته، مقدار سرمایه گذاری خارجی در منطقه چابهار بسیار اندک است.

یکی دیگر از ضعف های عمده مناطق آزاد کشورمان، خلاء های قانونی است. به علاوه، علیرغم تحولات اقتصادی سیاسی گسترده کشور در سال های اخیر، هیچ گونه بازنگری در قانون مناطق آزاد رخ نداده است. بدتر آن که قوانین موجود یا رعایت نمی شوند یا به صورت سلیقه ای گزینش می شوند.

از سوی دیگر، سیاست گذاری های دولت و به طور کلی، نگرش دولت و مدیران دولتی به مناطق آزاد کشورمان، یکدست و شفاف نیستند. به همین دلیل، کاربری تعریف شده برای مناطق آزاد، طی دوره های زمانی مختلف تغییر می کند. برای نمونه می توان به کیش اشاره کرد که کاربری آن از گردشگری به صنعتی و سپس تجاری تغییر کرده است. مشکل دیگر آن است که بخش خصوصی در تدوین قوانین و مقررات مشارکت داده نمی شود، در حالی که می توان از طریق تعامل جدّی با بخش خصوصی، نظرات و تجربیات آنها را در اداره مناطق آزاد، خصوصاً چابهار و حل مشکلات و موانع توسعه این مناطق به کار گرفت.

بندر چابهار از نظر موقعیت جغرافیایی، تنها بندری است که برای پیوستن به بنادر بزرگ دنیا توجیه اقتصادی دارد. این موضوع، ظرفیت بالقوه بندر چابهار را نشان می دهد. اما با توجه به همه مزیت ها، قرار است به واسطه پیگیری فراوان مسؤولین منطقه و سرمایه گذاری های صورت گرفته، ظرفیت پذیرش کشتی های ۱۰۰ هزار تُنی در آینده ایجاد شود. هر روز که به جلو می رویم، مقادیر هنگفتی از سود را از دست می دهیم، چرا که بنادر دیگر حتی در سطح منطقه به سرعت در حال پیشی گرفتن از کشور ما هستند. چابهار دارای دو بندر است که به سازمان کشتیرانی تعلق دارند. این بنادر، به دلیل فاصله داشتن از یکدیگر و فقدان مالکیت خصوصی، مزیت چندانی برای منطقه آزاد چابهار ندارند، زیرا هزینه های اضافی، عملکرد بندر و متعاقباً عملکرد منطقه آزاد را تحت تأثیر قرار می دهند.

● راه حل چیست؟

با توجه به نتایج حاصل از صادرات و واردات منطقه آزاد چابهار و دیگر مناطق آزاد کشور به این نتیجه می رسیم که عدم دسترسی به اهداف صادراتی به دلیل بودن یا نبودن امکانات بالقوه و جغرافیایی این مناطق نیست. از طرف دیگر، پرداخت تسهیلات و اعتبارات، تابع سیاست های دولت است. در عین حال، نبود بندر با آبخور و تجهیزات بندری مناسب، به وضوح قابل مشاهده است.

با وجود این که سرمایه گذاری خارجی در مناطق آزاد ایران روندی بی ثبات دارد و مستلزم فراهم کردن تسهیلات و اعتبارات و برخورداری از مزیت ها و امکانات بالقوه است، اما به نظر نمی رسد منطقه آزاد چابهار با دارا بودن مزیت های بالقوه فراوان از این نظر مشکلی داشته باشد.

به گفته سرمایه گذاران در منطقه آزاد چابهار، موضوع اجرا و تعیین ارزش افزوده و بی توجهی به آن، بزرگترین مانع بر سر راه توسعه کارخانجات این منطقه است. حقوق و عوارض گمرکی مانند تمامی وارد کنندگان محصولات خام و ساخته شده در سرزمین اصلی محاسبه می شوند و در این رابطه، هیچ امتیازی برای تولید کنندگان منطقه آزاد در نظر گرفته نشده است.

با توجه به موارد فوق، پیشنهادات زیر برای ارتقای جایگاه منطقه چابهار و سایر مناطق آزاد کشور ارایه می شوند:

۱) به فعلیت رساندن امکانات بالقوه و معرفی آنها برای ترغیب سرمایه گذاران جهت حضور در این نواحی

۲) مقایسه میزان تسهیلات و اعتبارات لازم با مقدار موجود و جبران کمبودها

۳) واگذاری بندر چابهار به منطقه آزاد چابهار جهت استفاده مفید و توسعه بندر

۴) تقویت زیرساخت های مهمی همچون حمل و نقل ریلی و جاده های زمینی ترانزیتی

۵) ارتقای موقعیت فرا منطقه ای چابهار و جذب اتباع کشورهای هم جوار با توجه به علایق مشترک منطقه ای

۶) ایجاد زیرساخت های لازم برای رونق محور شرق با توجه به جایگاه راهبردی چابهار

۷) اتصال چابهار به شبکه گاز از طریق خط انتقال گاز بندر عباس ایرانشهر جهت فراهم کردن امنیت انرژی.

مزیت ها و تسهیلات ارایه شده توسط مسؤولین چابهار با توجه به گسترش این مزیت ها در سایر مناطق آزاد جهان، نمی توانند انگیزه قابل توجهی برای جذب و حضور شرکت ها در این منطقه ایجاد کنند که باید تجدید نظرهای لازم در مورد آنها صورت گیرد.
 
 ماهنامه اقتصاد ایران ( www.iraneconomics.net )  
 





نگاشته شده توسط   جمعه 19 فروردین 1390  ساعت 7:33 PM 

ایجاد فرصتهای شغلی جدید در مناطق روستایی از طریق بهبود در سیستم تولید کشاورزی

ایران، کشوری است که به دلایل مختلف از جمله: شرایط اقلیمی مناسب و وجود منابع طبیعی فراوان قادر است در طول سال انواع محصولات کشاورزی را تولید کند.  
 
 ایران، کشوری است که به دلایل مختلف از جمله: شرایط اقلیمی مناسب و وجود منابع طبیعی فراوان قادر است در طول سال انواع محصولات کشاورزی را تولید کند . با نگاهی به کشاورزی ایران، محصولاتی چون برنج، گندم، چغندر، نیشکر، چای، زیتون، خرما، کشمش، زعفران، مرکبات، پسته، انواع میو ه های گرمسیری و نیمه گرمسیری، درختان مثمر و غیرمثمر، ابریشم، گیاهان زینتی، تولیدات گلخانه ای و … به چشم می خورد که این تنوع محصول در دنیا کم نظیر و گواه وجود سرمایه های عظیم طبیعی و ملی است . استفاده مناسب از این منابع نیاز به مدیریت، برنامه ریزی و سیاستهای صحیح و اصولی خرد و کلان دارد .

کشاورزی سنتی که طی آن محصولات تولیدی معیشتی بوده و زارع مجبور به کشت و داشت و برداشت محصول زراعی است ، هرگز رشد نمی یابد. سیاستهای توسعه بخش کشاورزی در کشور ما همواره با چالشها و تنگناهای فراوانی دست به گریبان بوده است . مشخصه اصلی این گونه سیاستها، عدم انسجام، عدم هدفمندی و ناهماهنگی و از همه مه متر تاثیرپذیری از هدفهای غیراقتصادی بوده است . در تعیین این سیاستها سه عامل مهم تولید شامل : تکنولوژی، سرمایه و نیروی انسانی ماهر و متخصص در نظر گرفته نشده یا به اندازه کافی به آنها بها داده نشده است . این سه عامل، سه ضلع مثلث تولید هستند ک ه باید میزان ب ه کارگیری هر کدام متناسب باشد تا تولید شکل بهنجار به خود گیرد. عدم بهره برداری کامل و علمی از منابع طبیعی چون آب، شیوه های غلط زراعی، ضعف بنیه مالی اکثر کشاورزان و ابتدایی بودن کشت و کار کشاورزی به علت عدم استفاده از ماشین آلات و مواد و وسایل و شیوه های نوین کشاورزی، گسترش روز افزون واحدهای بهره برداری خرده مالکی، سیاستهای دولت در زمینه عدم توجه کافی به سرمایه گذاری در بخش کشاورزی، اجتناب فارغ التحصیلان رشته های کشاورزی از کار در بخش خصوصی، اعتقاد به سنتی بودن تولید کشاورزی، عدم رشد و توسعه شرکتهای ارائه کننده خدمات تخصصی، سیاستهای غلط قیمت گذاری محصولات، واردات بی رویه، غیراصولی و منفع تطلبانه محصولات کشاورزی، نبود کارشناسان خبره و اهل فن در رئوس مدیریتهای خرد و کلان ساختار کشاورزی، عدم سرمایه گذاری خارجی و بخش خصوصی در بخش کشاورزی و صنایع وابسته، عدم انطباق بازار عرضه و تقاضای محصولات و ... از جمله عواملی هستند که در کاهش درآمد کشاوزران و صنعتهای مرتبط با بخش کشاورزی تاثیر داشته اند.

● راهکارهای موجود در توسعه بخش کشاورزی

در بسیاری از کشورها برنامه ریزی مدونی برای غلبه بر محدودیتهای فوق الذکر و ایجاد یک پل منطقی ب ین علم و عمل اجرا شده یا در دست اجرا می باشد. در کشور ما دستیابی به رشد اقتصادی حداقل ۸ درصدی در سالهای باقیمانده برنامه سوم توسعه تعیین شده است

که راهکارهای ارائه شده در بخش کشاورزی به این شرح اعلام گردیده است :

ایجاد سیستم کامل پوشش بیمه ای محصولات کشاورز ی، ایجاد زمینه های لازم برای توسعه کشت

گلخانه ای، راه اندازی تعاونی های اعتبار کشاورزی غیر دولتی در مناطق روستایی، تامین نهاده های کشاورزی به میزان کافی و در زمان مناسب، عنایت ویژه به تامین یارانه به خصوص تعرفه محصولات کشاورزی، حمایت در ایجاد و توسعه پایا نه ها و مراکز توزیع محصولات کشاورزی ، آزاد سازی قیمت محصولات کشاورزی، اجرای طرحهای توسعه اقتصادی و اجتماعی چند دشت در حوزه های آبریز مطالعه شده، تغییر گرایش از تولید به ارزش افزوده بیشتر، پیاده کردن راهبردها و خط مشی های ارائه شده بدون اصلاحات راهبردی کلا ن میسر

نیست و اصلاحات بخشی نیز فقط در صورتی که در راستا و سازگار با اصلاحات کلان باشد ، منطقی است . اجزای اصلاحات راهبردی کلان را میتوان مشتمل بر این موارد دانست :

مشارکت بخش خصوصی، کمک به توسعه شرکتهای کوچک و متوسط در بخش کشاورزی، رشد بخش خدمات کشاورزی، تقویت شرایط رقابتی بازارهای داخلی در تعامل با بازارهای جهانی (از طریق کاهش تدریجی

موانع تعرفه ای)، گسترش و تعمیق بازار سرمایه، افزایش انعطاف بازار سرمایه، کاهش نرخهای مالیات و همزمان گسترش پایه های مالیاتی به صورت صحیح و علمی، محدود ساختن انحصار غیرطبیعی، ایج اد ثبات در سیاست گذاریهای اقتصادی، اجتماعی، گسترش بازارهای منطقه ای، تقویت فضای مشارکت بین المللی بین کارگزاران داخل با بنگاههای اقتصادی بین الملل.

● امکان رشد بخش کشاورزی از طریق توسعه تحقیق و نوآوری

رسیدن به رشد اقتصادی مناسب در بخش کشاورزی، نیا ز به برنامه ریزی منسجم در مراحل مختلف داشته و سرمایه گذاری برای توسعه نوآوری و خلاقیت و تجاری سازی ایده باید به عنوان یک ضرورت راهبردی این بخش در نظر گرفته شود .

● دلایل توجیهی برای ایجاد مرکز رشد کشاورزی

اگر چه هر شهر یا کشوری ممکن است دلایل متفاوتی برای ایجاد مراکز رشد داشته باشد، ولی عموما هدف اولیه از تشکیل یک انکوباتور، افزایش تعداد شرکتهای کوچک و متوسط دانش محور و کا رآفرین است تا در یک محیط اقتصادی به فعالیت بپردازند. از این شرکتها به ع نوان پشتوانه بخش خصوصی برای کمک به تنوع اقتصادی نام برده می شود .

کشورهای در حال توسعه( مثل کشور ما ) که تجربه چندانی در این زمینه ندارند، ممکن است از انکوباتورها و پارکهای فناوری برای جذ ب سرمایه گذاری خارجی برای ایجاد شغل و همچنین افزایش درآمد مالیاتی استفاده نمایند .

سرمایه گذاران، شبکه های استراتژیک، اجرای تحقیقات، انتقال فناوری و تجاری کردن فناوری، هر کدام سهمی از تحریک همه سرمایه داران به تسخیر ارزش و منفعت حاصل از تلاشهای علمی ایفا می کنند. توسعه چارچوب استراتژیک، روشهای تشریک مساعی جدید را توصیه می کند که تحت هدایت غیر مستقیم یک

ساختار دولتی قرار گرفته است . تبدیل چارچوب نوآوری به طرح تیپ شغلی تضمین شده و جوابگو، یکی از چند قدم اول است . وجود مرکز رشد کشاورزی که وظیفه آن پرورش شرکتهای کوچک و متوسط خصوصی در زمینه کشاورزی است، می تواند در رشد اقتصادی و به دنبال آن توسعه اقتصادی جامعه کمک شایانی نماید. این شرکتها به مدت حداکثر سه سال تحت حمایتهای مالی، قانونی، مشاوره ای و … مرکز رشد بوده و پس از کسب تجربه و تواناییهای لازم وارد بازار کار شده و به طور مستقل فعالیت می نمایند . شرکتهایی از این دست، در سطح وسیع ی برای همه محصولات کشاوزی، در هر مکان و زمان، مورد نیاز است . به دلیل پاره ای مشکلات ساختاری کشاورزی کشور ما، شرکتهای خصوصی که خدمات تخصصی کشاورزی ارائه می کنند، در سطح بسیار م حدود وجود دارند و علی رغم اینکه صنعت کشاورزی نیاز مبرم به این خدمات دارد، هرگز در جامعه کنونی ما رشد نیافته اند .یکی از دلایل بروز چنین حالتی ارائه خدمات تخصصی رایگان از سوی وزارت جهاد کشاورزی و سازمانهای مربوطه درسطح کیفی نامناسب است . انجام این خدمات با بیتفاوتی جهاد کشاورز ی، کشاورز را قانع می کند که دیگر به دنبال خدمات شرکتهای خصوصی نباشد. در کشور ما به جز برخی کلینیکهای خصوصی گیاهپزشکی و خاکشناسی که انگشت شمار هستند، در سایر بخشهای تخصصی کشاورزی بخش خصوصی مشارکت فعال ندارد. بهره برداری مناسب از زمینهای زراعی موجود، استفاده از نتایج تحقیقات و پژوهشها در عملیات کشاورزی، احداث مجتمعهای گلخانه ای و … با ورود شرکتهای خصوصی در بازار کار، ارائه خدمات تخصصی کشاورزی با کیفیت بالا و به تبع آن افزایش عملکرد بخش کشاورزی و تولید ناخالص داخلی با ارزش افزوده بالا میسر می شود. دلیل دیگر ن یاز به این مراکز، وجود انبوه فارغ التحصیلان بیکاررشته های کشاورزی است . جدا از این موضوع، عدم تناسب آموخت ه ها ی تئوری این قشر با نیازهای جامعه یکی از مهمترین دلایل عدم جذب این قشر از جوانان به بازار کار است.

● محورهای پیشنهادی فعالیتهای انکوباتور کشاورزی

پذیرش و استقرار شرکتهای فناور در مرکز رشد طی فراخوانی که به طور گسترده از طریق رسانه های گروهی انجام می شود و از واجدین شرایط برای ارائه ایده های محوری نو در زمینه امور تخصصی کشاورزی دعوت میشود.

محورهای فعالیت انکوباتور کشاورزی عبارتند راه اندازی سایت اطلاع رسانی مرکز رشد و امکان دسترسی به اطلاعات بر اساس این ایده فراهم نمودن شرایط برای جذب شرکتهای کوچک و متوسط در زمینه کشاورزی با

ایده های نو پرورش آنها در مرکز رشد، تلاش بر ای ایجاد ارتباط گسترده الکترونیکی در زمینه های مربوط به کشاورزی از جمله : خدمات الکترونیکی بازرگانی الکترونیکی و تامین نیازهای صنایع جانبی بر اساس محور تولیدات کشاورزی، آموزشهای تخصصی و اطلاع رسانی و برگزاری دوره های کوتاه مدت و بلند مدت کارآفرینی و توجیهی شرکتهای نوپا، حمایت از نوآوران و تزریق ایده های نوین برای اجرای پروژ ه هایی در زمینه کشاورزی و جذب افراد فعال، توانمند و دارای خلاقیت و نوآوری، برنامه ریزی برای جذب سرمایه های بخش خصوصی در ایجاد اشتغال در بخش کشاورزی، توسعه مرکز رشد کشاورزی برای پو شش دادن کل محصولات کشاورزی و شرکتهای مرتبط با آن.

● نتیجه گیری

افزایش فاصله و شکاف بین بخشهای آموزش و تحقیقات با بخش تولید خدمات در دنیای امروزبه خصوص در بخش کشاورزی، ایجاد سازمانها یی برای پر کردن این فاصله را ملزم می کند. نوع مشکلات و هزین ه هایی که این سازمانها با آن دست به گریبان هستند، ایجاد و بقای آنها را با مشکل جدی مواجه می سازد.

ایجاد پارکهای تحقیقاتی و انکوباتورها به عنوان مجموعه هایی که وظیفه حمایت و هدایت موسسات و شرکتهای تحقیقاتی را به عهده داشته باشد، طی چند دهه گذشته در غالب کشورها پیگیری شده است . عملکرد مناسب پارکها در حل معضل فوق و اثرات جانبی ناشی از آن یعنی تسریع در روند انتقال فناوری، اشتغال زایی برای فارغ التحصیلان جوان و تجاری سازی نتایج تحقیقات ، پارکها و انکوباتورها را به یکی از پر شتا ب ترین مجموعه های فعال در جهان امروز تبدیل کرده است. آینده ما را به سوی حرفه ایگری مترقی در

طراحی و اجرای پارکهای فناوری و انکوباتور دعوت می کند که شامل مدیریتهای متفاوت، اشکال خلاقانه امور ما لی و امتحان عملکرد است. کارگاههای مدیریت شده زیر فشار در هر جایی به فعالیت خود ادامه خواهند داد تا اقتصادی ثابت و موثر داشته باشند؛ زیرا صندوق مالی دولت برای چنین فعالیتهایی کاملاً غیر قابل اعتماد به نظر می رسد. با این درک و شناخت رو به رشد که فعالیتهای ف ناوری محور، امروزه موتورهای واقعی پیشرفت اقتصادی هستند، انکوباتورهای تجاری و نظام پارک در تمام دنیا گسترش یافته است . در تحول اقتصادها نیز همانند صنعتی سازی، علاوه ب ر سختی تعیین کمیت، آثار اجتماعی و اقتصادی آنها در حال بروز است . می توان گفت که پروسه ایجاد سرمایه ریسک پذیر بیشتر هنر است تا دانش.
 
سمیه جنگ چی کاشانی
دانشجوی دوره دکتری توسعه کشاورزی
منابع:
آقایی، “پارکهای علمی، مجتمع ها و توسعه ] منطقه ای،“ مجموعه مقالات پارکهای فناوری ، کتابخانه تخصصی اشتغال، سازمان همیاری . فارغ التحصیلان، بهار ۱۳۸۲
بهکیش، رشد اقتصادی به خواست یک مقام کم و زیاد نمی شود ،“ روند اقتصادی، . سال اول، شماره دوم، مرداد و شهریور ۱۳۸۲
بینام، “تغییر ساختار در بخش تحقیقات فناوری،“ گزارش معاونت فناوری وزارت علوم، تحقیقات و فناوری به نشست روسای دانشگاهها و موسات پژوهشی وابسته به . وزارت علوم، اردیبهشت ۱۳۷۹  
 
 





نگاشته شده توسط   جمعه 19 فروردین 1390  ساعت 7:30 PM 

چند حقیقت در مورد رشد اقتصادی

در طول چند سده گذشته استانداردهای زندگی در کشورهای توسعه یافته به مقادیری رسیده که هرگز به ذهن اجداد ما خطور هم نمی کرد.  
 
  در طول چند سده گذشته استانداردهای زندگی در کشورهای توسعه یافته به مقادیری رسیده که هرگز به ذهن اجداد ما خطور هم نمی کرد. گرچه مقایسه کاری دشوار است، اما بهترین شواهد موجود حاکی از این بوده که امروزه متوسط درآمد حقیقی (قدرت خرید) در ایالات متحده و اروپای غربی بین ۱۰ تا ۳۰ برابر بیش از یک قرن پیش و بین ۵۰ تا ۳۰۰ برابر بیش از دو قرن پیش است.

علاوه براین، نرخ رشد در نقاط مختلف دنیا ثابت نبوده و در طول عصر جدید روندی فزاینده داشته است. متوسط نرخ رشد کشورهای توسعه یافته در قرن بیستم بیش از قرن نوزدهم و در قرن نوزدهم بیش از قرن هجدهم بوده است. به علاوه قبل از انقلاب صنعتی حتی در کشورهای ثروتمند متوسط درآمد به طور قابل توجهی از حداقل نیازهای زندگی فاصله نداشته است؛ از این مشاهده می توان نتیجه گرفت که متوسط نرخ رشد در هزاره قبل از انقلاب صنعتی باید بسیار بسیار اندک بوده باشد.

یک استثنای مهم این قاعده عمومی، دوره کاهش رشد بهره وری(۱) از اوایل دهه ۱۹۷۰ تا اواسط دهه ۱۹۹۰ میلادی است. در این دوره متوسط نرخ رشد سالانه درآمد سرانه در ایالات متحده و دیگر کشورهای صنعتی یک درصد پایین تر از روند قبلی بوده است. البته داده های پس از این دوره نشان می دهند که حداقل در ایالات متحده رشد بهره وری مجددا قوت گرفته، اما چه مدت این افزایش دوام می یابد و چقدر فراگیر می شود مشخص نیست.

در نقاط مختلف دنیا نیز اختلاف زیادی در استانداردهای زندگی وجود دارد. متوسط درآمد حقیقی در کشورهایی مثل ایالات متحده، آلمان و ژاپن بیش از ۲۰ برابر بیشتر از کشورهایی چون بنگلادش و کنیا است. همانند نرخ رشد، اختلاف درآمد بین کشورها نیز تغییرناپذیر نیست. معمولا نرخ رشد یک کشور با متوسط نرخ رشد جهان اختلاف قابل توجهی دارد، به این معنی که درآمد نسبی دو کشور تغییرات زیادی می کند. برجسته ترین نمونه تغییرات بزرگ، عجایب رشد(۲) و مصائب رشد(۳) هستند. عجایب رشد به مواردی گفته می شود که در طول یک دوره طولانی، رشد یک کشور بسیار بالاتر از متوسط رشد جهانی باشد و جایگاه آن کشور به سرعت در توزیع درآمد دنیا بالا رود. چند نمونه برجسته عجایب رشد ژاپن از پایان جنگ جهانی دوم تا حدود ۱۹۹۰ و کشورهای تازه صنعتی شده شرق آسیا (کره جنوبی، تایوان، سنگاپور و هنگ کنگ) که از حدود ۱۹۶۰ مسیر رشد خود را آغاز کردند هستند. به عنوان مثال متوسط نرخ رشد درآمد متوسط در کشورهای تازه صنعتی شده از ۱۹۶۰ تاکنون سالانه بیش از ۵ درصد بوده است.

مصائب رشد نیز مواردی هستند که نرخ رشد کشوری بسیار کمتر از متوسط دنیا باشد. دو مثال کاملا متفاوت از مصائب رشد آرژانتین و بسیاری از کشورهای آفریقایی زیر صحرا هستند. در سال ۱۹۰۰، متوسط درآمد در آرژانتین اندکی کمتر از کشورهای ثروتمند جهان بود و تصور می شد که آرژانتین به یک کشور صنعتی عمده تبدیل شود، اما عملکرد رشد اقتصادی آن در اکثر قرن بیستم غم انگیز بود و اکنون این کشور نزدیک میانه توزیع درآمد جهان قرار دارد. کشورهای جنوب بیابان صحرا نیز مانند چاد، غنا و موزامبیک در طول تاریخ بسیار فقیر بوده اند و هرگز نتوانسته اند به رشدی پایدار در درآمد متوسط دست یابند. در نتیجه متوسط درآمد آنها درحد حداقل نیاز زندگی باقی مانده، در حالی که متوسط درآمد دنیا دائما افزایش یافته است.

برخی دیگر از کشورها روندهای رشد پیچیده تری داشته اند. به عنوان مثال درآمد حقیقی سرانه ساحل عاج که در دهه ۱۹۷۰ الگویی برای رشد آفریقا تصور می شد از سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۸ میلادی به طور متوسط سالانه ۵/۳ درصد رشد کرده است، اما دهه بعد درآمد متوسط آنها به اندازه یک سوم کاهش یافت. مثال دیگر مکزیک است که متوسط رشد آن در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بسیار بالا بود، سپس در بیشتر دهه ۱۹۸۰ رشد منفی را تجربه کرد و پس از آن مجددا با افزایش نرخ رشد روبه رو شد، البته در اواسط دهه ۱۹۹۰ یک توقف کوتاه، ولی شدید را تجربه کرد.

در طول تمام عصر جدید اختلاف درآمد بین کشورها به صورت متوسط بیشتر شده است. همانطور که اشاره شد در آغاز انقلاب صنعتی متوسط درآمد در کشورهای ثروتمند از حداقل نیاز زندگی فاصله چندانی نداشته است که نشان می دهد پراکندگی متوسط درآمد در نقاط مختلف دنیا بسیار کمتر از آنچه بوده که امروزه مشاهده می شود، گرچه در طول چند دهه گذشته روندی به سمت واگرایی یا هم گرایی در توزیع درآمد میان کشورها دیده نمی شود.

نتایج اختلافات بزرگ در استانداردهای زندگی در میان کشورها و در طول زمان برای رفاه جوامع انسانی بسیار چشمگیر است.

این اختلافات همبستگی بالایی با تغذیه، سطح سواد، مرگ و میر کودکان، امید به زندگی و دیگر شاخص های مستقیم رفاه دارد. نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که نتایج رشد بلندمدت برای رفاه بشر به حدی است که آثار نوسانات کوتاه مدت اقتصادی را که به صورت سنتی مورد توجه اقتصاددانان قرار داشته اند را درخود فرو می برد. به عنوان مثال در طول یک رکود معمولی در ایالات متحده، درآمد حقیقی سرانه تنها چند درصد از مسیر متداول خود عقب می ماند، در حالی که در دوره کاهش بهره وری که به آن اشاره شد، درآمد حقیقی سرانه ایالات متحده چیزی حدود ۲۵ درصد نسبت به آنچه در غیر این صورت می بود کاهش یافته است.

در پایان برای نشان دادن اهمیت رشد اقتصادی و درک عوامل تعیین کننده آن به یک مثال بسیار تکان دهنده اشاره می کنم؛ اگر درآمد حقیقی سرانه در بنگلادش با متوسط نرخ رشد خود پس از دوران جنگ رشد کند، یعنی ۱/۱ درصد، آنگاه چیزی بیش از ۲۰۰ سال طول می کشد تا به سطح درآمد حقیقی سرانه امروز آمریکا دست یابد.

اگر بنگلادش به نرخ رشد سه درصد دست یابد، آنگاه این زمان به ۱۰۰ سال کاهش می یابد و اگر بتواند سالانه ۵ درصد رشد کند، آنچنان که کشورهای تازه صنعتی شده موفق به انجام آن شدند، آنگاه این مدت به ۶۰ سال کاهش می یابد. رابرت لوکاس، برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۵، در این رابطه می گوید: «زمانی که فردی شروع به فکر کردن در مورد رشد اقتصادی کند، بسیار سخت خواهد توانست به چیز دیگری بیندیشد.»
 
 
منبع: برگرفته از کتاب اقتصاد کلان پیشرفته نوشته دیوید رومر
پاورقی ها:
۱ Productivity growth slowdown
۲ Growth miracles
۳ Growth Disasters
مترجم: مرتضی سحرخیز  
 
روزنامه دنیای اقتصاد ( www.donya e eqtesad.com )  
 
 





نگاشته شده توسط   جمعه 19 فروردین 1390  ساعت 7:27 PM 

رشد ۴ درصدی هم دست یافتنی است

رشد ۴ درصدی هم دست یافتنی است  
 
چشم انداز اقتصادی ۲۰۱۱  
 
چشم انداز اقتصادی سال ۲۰۱۱ شاید تداوم همان روندهایی باشد که اواخر سال ۲۰۱۰ به وجود آمده بودند. به عبارتی بهبود اقتصادی U شکل برای اقتصادهای پیشرفته آن هم به کمک تلاش بنگاه ها و...

خانوارها برای متوازن کردن ترازهای مالی شان و بهبود قدرتمندتر V شکل برای اقتصاد بازارهای نوظهور که به لطف شرایط بهتر اقتصاد کلان و بنیان های مالی و سیاستی شان قابل حصول شده است. به این ترتیب می توان انتظار رشد سالانه ۴ درصدی برای اقتصاد جهان داشت که در این میان سهم رشد اقتصادهای پیشرفته نرخ دو درصد در سال و اقتصادهای نوظهور حدود ۶ درصد در سال است.

البته ریسک های مختلفی برای این سناریو قابل تصور است. به جهت منفی، یکی از مهم ترین ریسک ها سرایت دردسرهای مالی به دیگر بخش های اروپا است که البته رسیدن این مخاطرات به اقتصادهای پرتغال، اسپانیا و بلژیک محتمل هم به نظر می رسد. با توجه به حجم کنونی منابع موجود در دست صندوق بین المللی پول و اتحادیه اروپا، به نظر اسپانیا بزرگ تر از آن است که بتوان نجاتش داد و در عین حال بزرگ تر از آن است که بتوان از سقوطش چشم پوشی کرد.

یکی دیگر از ریسک های منفی که پیش روی رشد جهانی سال ۲۰۱۱ قرار دارد، ایالات متحده است. سال ۲۰۱۱ احتمالا آمریکا با بازار مسکن دوشیبه، بیکاری بالا، اشتغالزایی اندک، تداوم مضیقه اعتباری، کسری بودجه چه در سطح ایالتی و چه در سطح فدرال و افزایش هزینه های استقراض متعاقب بی ثباتی مالی دولت، خواهد بود. علاوه بر این اعطای اعتبار در هر دو سوی آتلانتیک تضعیف خواهد شد و بسیاری از موسسات مالی در ایالات متحده و اروپا در قبال وام دهی موضع بسیار ریسک گریزی خواهند داشت.

در چین و سایر اقتصادهای نوظهور، تاخیر در اجرای سیاست های انقباضی می تواند به آتش تورم دامن زده و خطر انقباض شدید در آینده را افزایش دهد. به طور خاص در این زمینه چین بیش از همه در معرض خطر است. همچنین این خطر هم هست که جریان های سرمایه ورودی به بازارهای نوظهور سوء مدیریت شده و موجب حبابی شدن بازار دارایی و اعتبار شوند. علاوه بر این، افزایش بیشتر قیمت نفت، انرژی و کالا ها می تواند به برهم خوردن تراز تجاری دامن زده و باعث کاهش درآمد واقعی قابل تصرف در کشورهای واردکننده کالاها شود – ضمن آنکه فشارهای تورمی در اقتصادهای نوظهور نیز افزایش می یابد.

علاوه بر این، تنش های ارزی نیز به قوت خود باقی خواهند ماند. کشورهایی که حساب جاری شان کسری زیادی دارد، به کاهش ارزش پول چه به شکل اسمی و چه واقعی نیاز دارند (برای آنکه رشد به مدد صادرات را حفظ کرده و به فرآیند سبک سازی اهرم های مالی بخش خصوصی و عمومی کمک بشود)، در صورتی که کشورهای دارای مازاد (به طور خاص بازارهای نوظهور) در حال حاضر با مداخله در برابر افزایش ارزش اسمی و با استریلیزه سازی در برابر افزایش ارزش واقعی پول شان مقاومت می کنند. این باعث می شود که کشورهای کسری دار به فکر تعدیل نرخ ارز واقعی بیفتند (از طریق پادتورم) و به این ترتیب باعث شوند که حجم بدهی بخش خصوصی و عمومی زیادتر شود که این به نوبه خود می تواند به خطر ورشکستگی دامن بزند.

علاوه بر اینها چند خطر عمده ژئوپولیتیکی نیز مطرح است، ازجمله تقابل نظامی احتمالی میان کره شمالی و جنوبی و کشمکش هایی که میان آمریکا و اسرائیل با برنامه هسته ای ایران وجود دارد. همچنین ریسک آشوب های سیاسی و اقتصادی در پاکستان و افزایش خطر حملات سایبری نیز مطرح است – برای مثال در جهت مقابله با پرونده های قضایی علیه ویکی لیکس.

در بازار ایالات متحده روند کند بازپرداخت بدهی بنگاه های خصوصی – با توجه به محرک مالی ناشی از افزایش دوره مزایای بیکاری به ۱۳ ماه، تخفیف های مالیاتی و حفظ نرخ مالیات بر درآمد کنونی برای دو سال دیگر – ممکن است سیاستگذاران را به این اشتباه بیندازد که تصور کنند روند کسری مالی و عدم توازن حساب جاری می تواند تا ابد تداوم داشته باشد. این پدیده می تواند در میان مدت به مصائب مالی دامن بزند و در کوتاه مدت نیز فشارهای حمایت گرایی به وجود آورد.

در نهایت با توجه به مخالفت های سیاسی که با استحکام مالی می شود (به خصوص در ایالات متحده) این خطر وجود دارد که پولی سازی کسری های مالی به عنوان ساده ترین و دم دست ترین راه گریز در پیش گرفته شود. در نهایت (وقتی کسادی بازار کار و کالا) از بین برود همین امر موجب دامن زدن به انتظارات تورمی شده و می تواند موجب افزایش هزینه استقراض نیز بشود.

البته احتمالات مثبتی هم قابل تصور هستند. بخش شرکتی آمریکا نیرومند و بسیار سودآور است، نیروی کار اضافه تا حد زیادی تخلیه شده و فرصت برای به کارگیری سرمایه در جهت رشد بالاتر از معمول تولید ناخالص داخلی فراهم شده است. به همین طریق اتحادیه اروپا نیز می تواند به لطف آلمان به سمت اتحاد بیشتر اقتصادی و سیاسی برود (به ویژه مهم تر از همه: اتحاد مالی) که به این ترتیب کشورهای ضعیف نیز از بند مخاطرات رها می شوند. در این میان رشد اقتصاد آلمان و کشورهای قلب اتحادیه اروپا با توجه به رشد اقتصادهای نوظهور می تواند حتی بیشتر نیز سرعت بگیرد، چون آنها به روند رشد و توسعه جهانی قوت می بخشند.

هرچه ریسک های ناخوشایند تضعیف شوند و گشایش های خوشایند در فرآیند توسعه و رشد اقتصادهای نوظهور حاصل شود تقاضای دارایی های ریسکی (سهام و اعتبار) افزایش می یابد و این به نوبه خود از طریق اثر ثروتی و هزینه استقراض پایین تر به بهبود اقتصادی کمک می کند.

بازخورد مثبت از مصرف به تولید، اشتغال و درآمدزایی – چه داخل کشورها و چه درمیان کشورها از طریق کانال های تجاری – باز هم به نوبه خود می تواند سرعت رشد اقتصاد جهانی را بیشتر کند، خصوصا اگر که سیاست های پولی پیشرفته ترین اقتصادهای جهان از حد مورد انتظار انبساطی تر باشد و به این ترتیب تقاضا و رشد جان تازه ای بگیرند.

به واقع هم پس از سال ها رکود یا رشد کمتر از انتظار، فرآیند ترمیم ترازنامه ها هر چند که هنوز کامل نشده، اما در حال اجرا است. خسارات بحران مالی هنوز ادامه دارد، اما رشد نیرومند می تواند بسیاری از زخم ها را درمان کند، به ویژه زخم هایی که از استقراض ناشی شده اند.

تا به حال که این گزینه های مثبت و منفی برای اقتصاد جهانی متوازن بوده اند، اما اگر سیاست های معقول در کشورهای پیشرفته و بازارهای نوظهور تداوم یابد و گزینه های ناخوشایند را که احتمال وقوع شان در نیمه اول سال جدید بیشتر است کنترل کنند، می تواند برای اقتصاد جهانی در نیم دوم ۲۰۱۱ و سپس ۲۰۱۲ چشم انداز خوبی را متصور بود.
 
 نوریل روبینی
مترجم: امیر آیراملو
منبع: پروجکت سیندیکیت  

روزنامه دنیای اقتصاد ( www.donya e eqtesad.com )  
 
 
 
 





نگاشته شده توسط   چهارشنبه 17 فروردین 1390  ساعت 7:04 PM 

انقلاب صنعتی ایران

انقلاب صنعتی ایران

کشور ما نیازمند توسعه صنعتی متناسب با پتانسیل های موجود است، اما چالش ها در این مسیر بسیارند.

بهبود بهره وری راهگشای اقتصاد ایران

بهبود بهره وری راهگشای اقتصاد ایران

انتظار رو به رشد عموم مردم از رفاه اقتصادی باعث شده‌است تا تقاضا برای کالاها روندی صعودی داشته‌باشد.





نگاشته شده توسط   چهارشنبه 17 فروردین 1390  ساعت 7:02 PM 

اصول اقتصاد چگونه رشد می‌کند؟

اصول اقتصاد چگونه رشد می‌کند؟

نظریه‌پردازان اقتصاد با دو مساله بزرگ مواجه‌اند: موضوعات مورد مطالعه آنها برای خود صاحب ذهن هستند؛ نمی‌توان آزمایشی کنترل‌شده برای آزمون نظریه ترتیب داد؛ آنچنان که در علمی طبیعی مثل شیمی این کار به راحتی ممکن است. این اختلافات تا حدی توضیح می‌دهد که چرا علوم سخت نسبت به علوم نرم شهرت بیشتری در عینیت و موفقیت دارند.





نگاشته شده توسط   چهارشنبه 17 فروردین 1390  ساعت 6:59 PM 

نیروی محرکه صادرات
 نیروی محرکه صادرات  
 
 
 اقتصاد در یک درس  
 
 تنها چیزی که پا از اشتیاق موهوم و بی اساس به صادرات فراتر می نهد، هراس بیمار گونه از واردات است که تمام ملت ها را تحت تاثیر خود قرار می دهد.

بله، از نگاهی منطقی، هیچ چیز نمی تواند نا سازگار تر از این باشد. در بلند مدت، واردات و صادرات باید با همدیگر برابری کنند (اگر هر دو را در گسترده ترین معنایشان که اقلامی «نا مرئی» مانند مخارج گردشگری، هزینه بار بری روی اقیانوس ها و تمام دیگر اقلام موجود در «تراز پرداخت ها» را شامل می شوند، در نظر بگیریم). این صادرات است که هزینه واردات را تامین می کند و بر عکس. هر چه صادرات بیشتری داشته باشیم، اگر انتظار رود که پرداختی بابت آنها به ما صورت گیرد، واردات بیشتری خواهیم داشت و هرچه واردات کمتری انجام دهیم، قادر به صادرات کمتری خواهیم بود. بدون واردات نمی توانیم هیچ صادراتی داشته باشیم، چون خارجی ها پولی برای خرید کالاهای ما نخواهند داشت. وقتی بر آن می شویم که از میزان واردات خود بکاهیم، در حقیقت به پایین آوردن صادرات مان هم تصمیم گرفته ایم و زمانی که تصمیم به افزایش صادرات خود می گیریم، در واقع عزم مان را برای افزایش واردات هم جزم کرده ایم.

این مساله دلیلی ساده و ابتدایی دارد. یک صادرکننده آمریکایی، کالا هایش را به واردکننده انگلیسی می فروشد و پرداخت به او با استفاده از پوند استرلینگ انگلیس صورت می گیرد؛ اما این صادرکننده نمی تواند برای پرداخت دستمزد کارگرانش، خرید لباس های همسرش یا تهیه بلیت تئاتر از پوند انگلیس استفاده کند. او برای رسیدن به هر یک از این اهداف به دلار آمریکا نیاز دارد. پس پوندهای انگلیس متعلق به او به هیچ دردش نمی خورند، مگر آنکه یا خود از آنها برای خرید کالا های انگلیسی استفاده کند یا آنها را (از طریق بانک خود یا به واسطه عاملی دیگر) به یک وارد کننده آمریکایی دیگر که خواهان استفاده از آنها برای خرید کالاهای انگلیسی است، بفروشد. هر کاری که انجام دهد تا وقتی که صادرات آمریکا با همان مقدار واردات جبران نشود، معامله جوش نمی خورد.

اگر این تراکنش به جای پوند انگلستان با دلار آمریکا انجام می شد، باز هم همین شرایط برقرار بود. وارد کننده انگلیسی نمی توانست قیمت صادرات آمریکا را با دلار بپردازد؛ الا اینکه قبلا یک صادر کننده دیگر انگلیسی، در نتیجه فروش کالا های خود به ما آمریکایی ها اعتباری در قالب دلار پدید آورده باشد. کوتاه سخن اینکه معامله خارجی، یک معامله تسویه کننده است که در آن بدهی دلاری خارجی ها در آمریکا در عوض اعتبارات دلاری آنها از میان می رود و در انگلستان نیز بدهی های خارجیان که به شکل پوند استرلینگ است، به خاطر اعتبار شان در قالب پوند تسویه می شود.

هیچ دلیلی برای ورود ما به جزئیات فنی این موضوع که می توان آن را در هر کتاب درسی خوبی در باب مبادله خارجی یافت، وجود ندارد؛ اما باید به این نکته اشاره کنیم که این مساله (با وجود راز و رمزی که غالبا دور آن می پیچند) هیچ چیز ذاتا راز آلودی ندارد و اساسا هیچ تفاوتی میان مبادله خارجی و آن چه در تجارت داخلی روی می دهد، نیست. همه ما برای آنکه قدرت خرید لازم جهت تامین نیاز های اساسی مان را کسب کنیم، باید چیزی را بفروشیم حتی اگر آنچه بیشتر ما باید بفروشیم، خدمات مان است، نه کالا هایمان. تجارت داخلی نیز عمدتا با تسویه چک ها و طلب های دیگر افراد از یکدیگر، از طریق اتاق های کلر انجام می شود.

درست است که وقتی استاندارد بین المللی طلا برقرار بود، برخی اوقات تفاوت تراز صادرات و واردات با استفاده از محموله های طلا از میان می رفت؛ اما این اختلاف می توانست به همین ترتیب با محموله هایی از جنس پنبه، فولاد، نوشیدنی، عطر یا هر کالای دیگری نیز برطرف شود. تفاوت اصلی آن است که وقتی استانداردی برای طلا وجود دارد، تقاضا برای آن به شکلی تقریبا پایان ناپذیر، قابل گسترش است (تا حدی به این خاطر که طلا را نه فقط به عنوان کالایی دیگر، بلکه همچنین به عنوان «پول» مازاد بین المللی به حساب آورده و می پذیرند) و کشور ها موانعی ساختگی از آن نوع که تقریبا در مسیر ورود همه کالاهای دیگر به وجود می آورند را بر سر راه آن قرار نخواهند داد. (از سوی دیگر، کشور ها در سالیان اخیر به ایجاد موانع بیشتری در مسیر صادرات طلا در قیاس با هر کالای دیگری رو آورده اند، اما این نکته، داستان دیگری دارد.)

حال همان افرادی که وقتی صحبت از تجارت داخلی به میان می آید، احتمالا با روشن بینی و هوشمندی قضاوت می کنند، می توانند با تغییر موضوع بحث به چیزی مرتبط با تجارت خارجی، سخت احساساتی و پریشان شوند. آنها در این حوزه دوم، جدا از اصولی طرفداری می کنند یا قواعدی را می پذیرند که استفاده از آنها در کسب و کار داخلی را احمقانه تلقی خواهند کرد. مثالی نمونه وار از این اصول، این باور است که دولت باید جهت افزایش صادرات، وام های عظیمی را فارغ از اینکه احتمال پرداخت شان وجود دارد یا خیر، به کشورهای خارجی بپردازد.

البته که شهروندان آمریکا باید بتوانند پول شان را با ریسکی که خود به گردن می گیرند، به خارجیان قرض دهند. دولت نباید هیچ مانعی را به عمد در مسیر وام دهی خصوصی به کشورهایی که با آنها در صلح هستیم، قرار دهد. ما در مقام انسان مایلیم که تنها بر پایه دلایل انسانی، گشاده دستانه به کسانی که زندگی مشقت باری دارند یا خطر مرگ در اثر گرسنگی تهدید شان می کند، کمک کنیم؛ اما همواره باید به روشنی بدانیم که چه کاری انجام می دهیم. کمک به خارجی ها با این برداشت که داریم معامله تجاری واقع بینانه ای را صرفا در راستای اهداف منفعت جویانه خودمان انجام می دهیم، خرد مندانه نیست. این باور تنها می تواند به سوءبرداشت و سپس به روابطی نامطلوب بینجامد.

با این همه در میان استدلال هایی که در دفاع از پرداخت وام های عظیم خارجی بیان می شوند، بی هیچ تردیدی همواره یک پندار باطل، جایگاهی بسیار برجسته را از آن خود می کند. این مغلطه چنین است: حتی اگر نیمی از (یا تمام) وام هایی که به کشورهای خارجی می دهیم، بر باد روند و باز پرداخت نشوند، کشور کماکان از اعطای آنها منتفع خواهد شد؛ زیرا این وام ها جهش بسیار بزرگی را در صادرات ما به بار خواهند آورد.

باید بلافاصله آشکار باشد که اگر وام هایی که به کشورهای خارجی می دهیم تا بتوانند کالا های ما را با آنها بخرند باز گردانده نشوند، پس داریم این کالا ها را به آنها می بخشیم. هیچ کشوری نمی تواند با دست شستن از کالاهایش ثروتمند شود. با این کار تنها می تواند خود را فقیرتر کند.

وقتی این حکم در حوزه خصوصی اعمال می شود، هیچ کس درباره آن تردیدی به خود راه نمی دهد. اگر یک شرکت خودروساز، ۵ هزار دلار به فردی وام دهد تا اتومبیلی را با همان قیمت از او بخرد و این وام باز گردانده نشود، این شرکت وضع بهتری پیدا نکرده؛ چون این اتومبیل را «فروخته است». این بنگاه، دقیقا به همان میزان که برای ساخت این خودرو هزینه می کند، از دست داده است. اگر ساخت اتومبیل ۴ هزار دلار هزینه داشته باشد و تنها نیمی از این وام باز گردانده شود، این شرکت ۴ هزار منهای ۲۵۰۰ دلار یا در کل، ۱۵۰۰ دلار را از کف داده و آن چه در اعطای وام های نامناسب ضرر کرده، در کسب و کار خود جبران نکرده است.۱

اگر این گزاره، وقتی برای یک شرکت خصوصی به کار گرفته می شود تا این حد ساده و روشن است، چرا افراد ظاهرا تیز هوش و آگاه وقتی آن را به سطح کشور تسری می دهند، گیج و سردرگم می شوند؟ دلیل این نکته آن است که در این حالت، باید معامله ای را که صورت می گیرد، به صورت ذهنی در چند مرحله دیگر نیز پی گرفت. واقعا ممکن است گروهی سود ببرند، در حالی که دیگران مجبور شوند ضرر را به گردن گیرند.به عنوان مثال، درست است که در نتیجه وام های نامناسبی که به خارجیان داده می شود، افرادی که منحصرا یا عمدتا به کسب و کار صادرات می پردازند، می توانند روی هم رفته سود ببرند. بدون تردید این مبادله در سطح ملی زیان بار است، اما این زیان می تواند به شیوه هایی توزیع شود که نتوان آنها را به راحتی پی گرفت. وام دهندگان خصوصی مستقیما ضرر خواهند کرد. خسارت ناشی از وام های دولتی، سرانجام با افزایش مالیات بر همه افراد جبران خواهد شد، اما آسیب ها و ضررهای غیر مستقیم زیادی نیز در نتیجه تاثیر این خسارت های مستقیم بر اقتصاد به وجود می آید.

وام های خارجی که آمریکا می دهد و بازپرداخت نمی شوند، در بلند مدت به ضرر کسب و کار و اشتغال خواهند بود، نه به نفع آنها. به ازای هر دلار اضافی که خریداران خارجی برای خرید کالاهای آمریکایی به دست می آورند، خریداران داخلی این کشور، دست آخر یک دلار کمتر خواهند داشت؛ بنابراین بنگاه هایی که به تجارت داخلی وابسته اند، در بلند مدت به همان اندازه که به کسب و کارهای صادراتی کمک می شود، صدمه خواهند دید. حتی بسیاری از شرکت هایی که به صادرات می پردازند، در مجموع ضرر خواهند کرد. محض نمونه، شرکت های خودرو سازی آمریکا در سال ۱۹۷۵ نزدیک به ۱۵ درصد از محصولات خود را در بازار های خارجی می فروختند. اگر آنها ۲۰ درصد از تولیدشان را در نتیجه وام های نامناسبی که به کشور های دیگر داده می شد، در این کشورها می فروختند، اما از این طریق مثلا ۱۰ درصد از فروش داخلی خود را به خاطر افزایش مالیات بر خریداران آمریکایی جهت جبران این وام های باز پرداخت نشده از دست می دادند، هیچ سودی نمی بردند.

باز هم تکرار می کنم، هیچ یک از این نکات بدان معنا نیست که وام دهی سرمایه گذاران خصوصی به خارجی ها بخردانه نیست، بلکه تنها این معنا را دارد که نمی توان با پرداخت وام های نا مناسب، ثروتمند شد.

به همان دلیل که القای محرک غلط در کسب و کار صادرات از طریق اعطای وام های نامناسب یا هدایای تمام و کمال به کشورهای خارجی احمقانه است، تحریک نادرست این بخش از اقتصاد به واسطه یارانه های صادراتی هم نابخردانه است. حمایت مالی از صادرات، نمونه ای است آشکار از دادن چیزی به خارجی ها (از طریق فروش محصولات به آنها با قیمتی کمتر از هزینه تمام شده ساخت این کالا ها برای ما) بی آن که در ازای آن چیزی گرفته شود. این نمونه ای دیگر است از تلاش برای ثروتمند شدن از راه بخشیدن محصولات.

به رغم همه اینها، دولت آمریکا طی سالیان متمادی، برنامه ای با عنوان «کمک های اقتصادی خارجی» را اجرا می کرده که بخش بزرگی از آن، هدایای تمام عیار چندین میلیارد دلاری به دولت های دیگر بوده است. در این جا تنها به یک جنبه از این برنامه می پردازیم این باور کودکانه بسیاری از حامیان آن که فکر می کنند این کار روشی تیز هوشانه یا حتی ضروری برای «افزایش صادرات» و از آن طریق، حفظ سطح رفاه و اشتغال در آمریکاست. این نیز شکل دیگری از توهمی است که بر پایه آن، کشورها می توانند با بخشش کالاهای خود، ثروتمند شوند. آن چه حقیقت را از دید بسیاری از پشتیبانان این برنامه مخفی می کند، این است که چیزی که مستقیما بخشیده می شود، نه خود صادرات، بلکه پولی است که کالا های صادراتی با آن خریده می شوند. از این رو ممکن است یکایک صادرکنندگان اگر سود فردی شان در نتیجه صادرات بزرگ تر از سهم آنها در مالیات هایی باشد که برای تامین هزینه این برنامه می پردازند روی هم رفته از این خسران ملی سود ببرند.

در این جا صرفا با یک نمونه دیگر از خطای نگاه کردن تنها به تاثیر بلا واسطه یک سیاست بر گروهی خاص و بردبار نبودن یا آگاه نبودن برای پیگیری اثرات دراز مدت آن سیاست بر همه روبه روییم.

اگر این اثرات بلند مدت بر همه افراد را پی بگیریم، به نتیجه ای دیگر – دقیقا وارونه این عقیده که قرن هاست بر تفکر بیشتر مقامات دولتی سلطه دارد می رسیم. این نتیجه، آن گونه که جان استوارت میل، این چنین روشن و آشکار بیان کرده، آن است که منفعت واقعی تجارت خارجی برای هر کشور، نه در صادرات که در واردات نهفته است. مصرف کنندگان این کشور یا می توانند کالا ها را با قیمتی کمتر از آن چه می توانند در داخل به دست آورند، از خارج بخرند، یا می توانند کالا هایی را به دست آورند که به هیچ رو، امکان تهیه آنها در داخل برایشان وجود ندارد. نمونه های برجسته و بارز این مساله در آمریکا، قهوه و چای است. همه چیز را که در نظر بگیریم، دلیل واقعی نیاز کشور ها به صادرات این است که از پس هزینه های واردات بر آیند.
 
 پاورقی ها
۱ وقتی هازلیت به این رقم ۵۰۰۰ دلار اشاره می کند، قصد بیان عددی دقیق را در سر ندارد. امروزه قیمت یک اتومبیل نو، به طور متوسط در حدود ۲۰ هزار دلار است. («شوخی با تورم»، دیوید هندرسون، مجله فورچون، ۱۸ مارس ۱۹۹۶، ص ۳۶.)
هنری هازلیت
مترجم: نیلوفر اورعی  
 
روزنامه دنیای اقتصاد
( www.donya e eqtesad.com )  
 
 
 





نگاشته شده توسط   چهارشنبه 17 فروردین 1390  ساعت 6:54 PM 

رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام در ديدار مديران دبيرخانه با اشاره به نامگذاري سال جديد به عنوان سال «جهاد اقتصادي» تأكيد كرد: حركت در مسير برنامه‌ها و قوانين به ويژه سند چشم‌انداز و سياست‌هاي كلي، مهمترين راه تحقق جهاد اقتصادي است. 

دبير، معاونين، مديران و رؤساي كميسيون‌هاي دبيرخانه مجمع تشخيص مصلحت نظام و همچنين كاركنان دفتر رييس، به طور جداگانه براي تبريك سال جديد با آيت‌الله هاشمي رفسنجاني ديدار كردند.

به گزارش ايسنا، رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام در ديدار مديران دبيرخانه با اشاره به نامگذاري سال جديد به عنوان سال «جهاد اقتصادي» تأكيد كرد: حركت در مسير برنامه‌ها و قوانين به ويژه سند چشم‌انداز و سياست‌هاي كلي، مهمترين راه تحقق جهاد اقتصادي است.

وي اهميت بيشتر در حوزه نظارت بر اجراي سياست‌هاي كلي را با توجه به تأكيدات مقام معظم رهبري در سال جديد مهم ارزيابي كرد و گفت: در حوزه نظارت، امسال توجه بيشتري خواهيم كرد.

وي همچنين با اشاره به تحولات منطقه اظهار اميدواري كرد اين تحولات بتواند منافع مردم اين كشورها را در درازمدت تأمين كند و افزود: كشورهاي غربي نمي‌خواهند مردم اين مناطق براساس الگوهاي اسلامي حركت كنند و با پروژه‌هايي همچون ايران‌هراسي به دنبال ايجاد انحراف در اين خيزش‌ها هستند.

رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام افزود: حركت مردم ايران در نفي ديكتاتوري و استبداد 50 سال از منطقه جلوتر است و آنها مي‌توانند با الگوپذيري از نحوه پيروزي انقلاب ايران و همچنين مراحله تثبيت ساختارهاي آن البته متناسب با زمان، بر دشواري‌هاي موجود فائق آيند.

در اين ديدار محسن رضايي، دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام نيز گزارشي از روند انجام امور در دبيرخانه مجمع ارائه كرد.

لازم به ذكر است در اين ايام جمعي از نمايندگان دوره كنوني و ادوار مختلف مجلس شوراي اسلامي، طلاب و فضلا، اساتيد دانشگاه‌ها، مقامات كشوري و لشگري، مديران عامل بانك‌ها، مؤسسات دولتي و خصوصي و گروهي از مديران رسانه‌هاي جمعي با رييس مجمع تشخيص مصلحت ديدار كردند.


 





نگاشته شده توسط   سه شنبه 16 فروردین 1390  ساعت 8:12 PM 

◊  برای پیشرفت و پیروزی سه چیز لازم است اول پشتکار دوم پشتکار، سوم پشتکار. لردآدیبوری  ◊





نگاشته شده توسط   سه شنبه 16 فروردین 1390  ساعت 8:09 PM 

تورم یا پادتورم

 رو در رو با اقتصاددانان  
 
   
تورم یا پادتورم، کدامیک تهدید بزرگ تری برای اقتصاد جهانی است؟ سیاستگذاران باید بر تقاضای کل تمرکز کنند یا تعدیلات ساختاری؟

● ریکاردو کابالرو: اروپای قاره ای کاندید اول اصلاحات ساختاری

به طور متوسط (در نقاط مختلف جهان) تورم برای مدت ها مشکل عمده ای نخواهد بود. جهان با اضافه تقاضا برای دارایی ها روبه رو است که این طبق قانون والراس به این معنی است که مازاد عرضه کالا نیز وجود دارد. پدیده دوم، عاملی پادتورمی است. البته بدیهی است که اوضاع در کشورهای مختلف متفاوت است. به خصوص بازارهای نوظهور احتمالا باید زودتر از کشورهای توسعه یافته باید به فکر سیاست های پولی انقباضی بیفتند. این به آن معنی است که آن دسته اقتصادهای نوظهور که دربرابر افزایش ارزش پولشان مقاومت می کنند با فشار تورمی بیشتری روبه رو خواهند شد.

در حوزه اصلاحات ساختاری، اروپای قاره ای، به خصوص جنوب اروپا، در اولویت قرار دارد. به علاوه، جدا از افزایش خالص صادرات که به دنبال کاهش ارزش یورو به وجود خواهد آمد، سیاست های مالی تقاضای کل نیز معکوس خواهند شد. برای EBC بهتر است که کاهش ارزش سریع تر و آسان تر یورو را در کوتاه مدت تسهیل کند. برای این منطقه در حال حاضر دغدغه های تورمی چندان معنادار و محدودکننده نیست.

● برد دی لانگ: مثل این است که وسط توفان نوح فریاد بزنید «آتش! آتش!»

در پاسخ به این سوال می خواهم میکروفن را به سوی یکی از معلمانم بچرخانم که فکر می کنم بهترین پاسخ را برای آن داشته باشد. البته هرگز او را ندیدم، در واقع سه سال قبل از آنکه پای من به هیچ مدرسه اقتصادی برسد او درگذشته بود، اما با این حال فکر می کنم او بهترین پاسخ را به سوال داده است. منظورم اقتصاددان بریتانیایی آر.جی. هاوتری است که درباره سرایت بحران بزرگ به اروپا نوشته بود:

«دولت ملی انگلستان که در اواخر آگوست ۱۹۳۱ به قدرت رسید، تلاش های پیگیری برای متوازن نمودن بودجه کرد، اما دیگر برای جلوگیری از سقوط آزاد خیلی دیر شده بود. در ۲۱ سپتامبر تبدیل پذیری پول انگلستان به طلا معلق شد. همان روز نرخ بانکی (منظور نرخ تنزیل بانک انگلستان یا نرخ بهره بین بانکی) به شش درصد افزایش یافت.

وقتی استاندارد طلا تعلیق شده بود، جای شکی نداشت که منظور از این اقدام چیست. در برابر ریسک مبادله (که با رهاکردن برابری طلا ایجاد شده بود) نرخ بالا نمی توانست پول خارجی را جذب کند. فقط می توانست نقش حفاظی در برابر تورم را ایفا کند. ترس از تورم همه جاگیر شد. این مثل آن بود که وسط توفان نوح فریاد بزنید آتش آتش! تنها بعد از بحران و زمانی که بیکاری فروکش کرده است تورم خطرناک می شود...

می گویند اگر تاریخ را به خاطر نیاورید محکوم به تکرار کردن آن هستید. حالا به نظر کسانی که تاریخ را به یاد دارند هم، دارند آن را تکرار می کنند.»

● آرمینیو فراگا: دشواری های مالی را حل کنید

در آینده نزدیک اضافه ظرفیتی که در اکثر اقتصادهای پیشرفته ایجاد شده است قیمت ها را پایین می برد؛ اما بانک های مرکزی خوب می داند چطور با پمپ کردن پول تقاضای کل را بالابرده و مشکل را حل کنند، مساله فقط زمان است؛ بنابراین پادتورم مشکلی پایدار نیست.

پرسش جالب تر این است که چطور می توانند با این نظام های مالی نامسوولانه که حالا همه جا شایع شده تورم را طی زمان پایین نگاه دارند. این چالش برای اروپا و ژاپن حتی از دیگر کشورها بیشتر نیز هست زیرا که دارای ناکارآمدی های ساختاری هستند که به ظرفیت مولدشان آسیب می زند.

بنابراین بهترین واکنش سیاستی آن خواهد بود که سیاست های مالی معقول تری در بلندمدت اتخاذ شود، شاید از طریق یک بیلان مسوولیت پذیری مالی نظیر آنچه که سال ۲۰۰۰ در برزیل انجام شد، و به دنبال ایجاد اصلاحاتی باشند که به رشد بلندمدت کمک می کند.

به این طریق دولت ها می توانند دست بازتری برای مدیریت تقاضا پیدا کنند بی آنکه اعتبارشان دچار خدشه های جبران ناپذیر شود.

● آرویند سوبرامانیان: مشکل بازارهای نوظهور تورم است

در بازارهای نوظهور، مدیریت برافروخته شدن قیمت دارایی ها و کالاها به جای وضعیت پادتورمی در اولویت سیاست گذاران خواهد بود.

چرا؟ چون در این کشورها (چین، هند، برزیل، روسیه، اندونزی) فرآیند بلندمدت همگرایی اقتصادی – کشورهای فقیر خیلی سریع تر از کشورهای ثروتمند رشد می کنند – به نظر همچنان به حرکت مستحکم خود ادامه می دهد.

رشد نسبتا سریع ادامه خواهد داشت و اگر شوک بزرگی در بازارهای صادراتی یا شوک های دیگری پیش نیاید، وقوع پادتورم به نظر بعید می رسد. به عبارت دیگر رشد به طور عمده متکی به عوامل عرضه داخلی است. تهدیدهای چرخه ای همگرایی و رشد اقتصادی امکان وقوع دارند و اغلب دو شکل به خود می گیرند.

در جهان دوقطبی شده اختلاف زیاد میان رشد و بهره در کشورهای صنعتی و بازارهای نوظهور به این معنا خواهد بود که دسته دوم با جریان قوی ورود سرمایه روبه رو خواهند شد. در چنین شرایطی افزایش قیمت دارایی ها و بی ثباتی مالی و بحران ها تهدید های جدی خواهند بود.

اگر دوقطبی شدن جهان بیشتر شود جریان سرمایه به بازارهای نوظهور کمی تعدیل شده؛ اما تقاضای جهانی برای غذا و کالاها به قوت خود خواهد ماند، در این صورت تورم دوباره به عنوان دغدغه ای جدی توان بروز دارد، به خصوص برای کشورهایی که به طور خالص واردکننده کالا و غذا هستند. به طور خلاصه، تهدیدهای عمده برای بازارهای نوظهور نشات گرفته و مرتبط با عملکرد اقتصادی خودشان خواهد بود.

با این دیدگاه افزایش قیمت و نه پادتورم معضل اصلی خواهد بود و چگونگی بروز این افزایش قیمت – در دارایی ها یا کالاها یا ترکیبی از این دو – بستگی به عملکرد کشورهای صنعتی خواهد داشت.

● استفان روچ: با سیاست افتان و خیزان به جایی نمی توان رسید

یکی از اولین چیزها که در مکتب پیش بینی یادتان می دهند این است که از پیش بینی های چندگانه اجتناب کنید. با اینحال وقتی که به دوره پنج سال آینده نگاه می کنم، می بینم یک نوبت پادتورم که به دنبالش با تورم شتابنده توام خواهد شد به نظر محتمل می رسد. توالی این دو پدیده کلید اصلی است. نگران آنم که ترس از پادتورم منجر به اجرای سیاست های کورکورانه ای شود که در نهایت شرایط را برای زمان تورمی بدتر کند.

در چند سال آینده احتمال پادتورم معتدل بیشتر است. برای اینکه وضعیت ریسک جهان به نظر سطحی دو شیبه است. تاریخ به ما می گوید که بهبودهای پس از بحران ضعیف هستند. آنها آن نقطه اتکای چرخه ای را که با بهبودهای مستحکم کلاسیک تر به دست آمده باشد کم دارند، نقطه اتکایی که برای معکوس کردن اثر شوک های مختلف مناسب است.

بدون این نقطه اتکا، هرشوک پتانسیل بیشتری دارد برای آنکه ما را به وضعیت پادتورمی ببرد. بعد از بحران ۹ ۲۰۰۸ ریسک پس لرزه ها زیاد است. از بحران بدهی دولت های اروپایی نیز همین درس را می توان گرفت. دیگر بالقوه که می توان نگرانشان بود تشدید تنش های تجاری آمریکا و چین است، و اینکه نتوان استراتژی موثری برای توقف سیاسی شدن بانک های مرکزی پیدا کرد.

با وجودی که ریسک های کوتاه مدت به سمت پادتورم متمایل است، من بیشتر نگران تجدید تورم در یک دوره ۳ تا پنج ساله هستم. دلیل عمده این باور فقدان برخورداری مقامات مالی و پولی از استراتژی های خروجی قابل اعتنا است. همان طور که حباب سهام سال ۲۰۰۰ ترکید، زمینه سیاست های تثبیت اقتصاد کلان به نظر برای مدتی دراز در موضع تطبیقی باقی خواهد ماند. و درست همان طور که سوءمدیریت استراتژی باعث ایجاد حباب های دارایی و اعتبار شد که در نهایت جهان را به بحران ۹ ۲۰۸۸ کشاند، من نگران آنم که در دوره ۱۵ ۲۰۱۳ شاهد نتایج بی ثبات کننده مشابهی باشیم.

فقدان دائمی دیسیپلین سیاستی نشانه هشداردهنده ای است که خطرات یک بازی تورمی را نمی توان نادیده گرفت. در این برهه از زمان، غیرممکن است که بتوان گفت تورم خودش را در بازار دارایی نشان خواهد داد یا شاخص جهانی قیمت مصرف کننده ها یا هردوی اینها. اما درست همان طور که پس از روز شب می آید، با سیاست های معیوب و لنگان هم تورم به نظر اجتناب ناپذیر است.

● هی فای: برای چین، انقباض پولی

شاید سرمایه گذاران بازار جهانی نگران پادتورم باشند؛ اما در چین هنوز تورم دغدغه اصلی است. برافروخته شدن قیمت ها علائم مشخصی دارد. در فصل اول ۲۰۱۰ رشد تولید ناخالص داخلی به ۹/۱۱ درصد رسید.

کشوری که اغلب با مازاد عرضه قابل توجه نیروی کار روبه رو بوده است، حالا در واقع با کمبود نیروی کار روبه رو است. فراموش نکنید که بازار کار برای کارگران مهاجر در چین یکی از لیبرال ترین بازارهای جهان است، و برای تشخیص وضعیت اقتصاد کلان این بازار از آمارهای رسمی خیلی بیشتر قابل اعتماد است.

دلیل اصلی فشار تورمی سیاست پولی شدیدا انبساطی است. چین در سال ۲۰۰۸ بسته محرک بزرگی به اقتصادش تزریق کرد، اما با وجود این، بخش زیادی از سرمایه گذاری در پروژه های عمومی از محل وام های بانکی تامین شده است. پول به پروژه های زیرساختی و همین طور بازار املاک جریان دارد.

در ماه ابتدایی امسال قیمت مسکن در پکن ۲۰ درصد بالا رفت. دولت که با فشار عمومی روزافزون مواجه شده بود برای جلوگیری از افزایش بیشتر قیمت مسکن هر کاری کرد. کمی موفقیت موقتی نیز نصیبش شد.

اما حدس بزنید چه شد؟ قیمت سیر و غذاهای چینی بالا رفت. این اواخر بازار سهام از ترس سیاست های سختگیرانه به جست وخیز افتاد. بعد مدتی سرمایه گذاران فهمیدند که بیش از حد واکنش نشان داده اند و جای دیگری برای بردن پولشان وجود ندارد. حالا همه پول ها بازخواهد گشت و احتمالا حباب بازار سهام نیز به حباب مسکن افزوده خواهد شد.

بهترین انتخاب انقباض سیاست پولی است، و افزایش نرخ بهره. دولت چین به خاطر آشفتگی هایی که در اروپا پیش آمده تردید می کند. اما اگر زیاد طولش بدهند رشد شاخص قیمت مصرف کننده ممکن است در فصل سوم ۲۰۱۰ به بالای ۴ درصد برسد و آن وقت دیگر خیلی دردناک و دیر خواهد بود که روند را معکوس کرد.
 
منبع: اکونومیست
مترجم: شاهین مجیدی  
 
روزنامه دنیای اقتصاد ( www.donya e eqtesad.com )  
 
 





نگاشته شده توسط   سه شنبه 16 فروردین 1390  ساعت 8:04 PM 

برخی ویژگی های علم اقتصاد

دعوت به اقتصاد خوانی  
 
   
 یکی از توجیه ها و دلایلی که بتوان موضوعی را یک «رشته علمی» نامید این است که پیش فرض ها و ویژگی های معین و نیز البته سوگیری هایی وجود داشته باشد که بیشتر اهل فن در مورد آنها اشتراک نظر داشته و به آثارشان شکل و شمایل خاصی ببخشد.

در این بخش، سه ویژگی علم اقتصاد را برمی شمارم که به اعتقاد من خیلی راحت توجیه پذیر هستند. در بخش های بعدی که به ارزیابی علم اقتصادی می پردازم پاره ای از ویژگی های مورد اختلاف را مطرح خواهم کرد.

۱) تنها افراد هستند که عمل می کنند

یک پیش فرض اساسی علم اقتصاد، پافشاری آن بر واقعیت بدیهی، اما به آسانی فراموش شده ای است که تنها افراد و نه هویت های انتزاعی مثل طبقات، صنایع یا ملت ها هستند که می توانند دست به عملی بزنند به طوری که پدیده های اقتصادی را باید با انگیزه ها و فرصت های افراد و نه گروه ها تبیین کرد. این راهبرد تبیینی به آن اندازه ای که در نگاه اول بدیهی و بی اهمیت به نظر می رسد ابدا هم اینطور نیست، چون انگیزه و فرصت مردم تا حد قابل ملاحظه ای به انگیزه ها و فرصت های طبقه یا سایر گروه هایی که بدان ها تعلق دارند بستگی دارد؛ بنابراین جامعه شناسان گاهی و اقتصاددانان مارکسیست معمولا میانبر نگاه به گروه ها را ترجیح می دهند گویی که گروه ها کنشگران نهایی هستند، اما آنها باید نشان دهند، انگیزه های گروهی که درباره اش صحبت می کنند تا حدودی به انگیزه های افراد معینی که آن گروه را تشکیل می دهند بدل می شود.

این اتفاق می تواند برای گروه هایی بیفتد که ایدئولوژی یا حس تعلق مشترکی دارند. احساس تعلق و وفاداری آن چیزی است که در اینجا اهمیت دارد، چون حس سرنوشت مشترک کفایت نمی کند. فرض که من معتقدم اگر ۹۰ درصد اقتصاددان ها ۲۰۰ دلار به یک صندوق لابی کردن کمک کنند همه اقتصاددانان هر یک ۱۰۰۰ دلار دریافت خواهد کرد. اگر من خودخواه باشم سهم خودم را نخواهم پرداخت (تا در بین ۱۰ درصد باشم). با این فرض که دیگران سهم خود را خواهند داد من روی کمک مالی آنها سواری مجانی می کنم و اگر اشتباه کرده باشم و اکثریت اقتصاددانان مشارکت نکنند در حالی که من سهم خودم را بپردازم، ۲۰۰ دلار در این میان زیان کرده ام. در نظریه بازی که کاربرد زیادی در اقتصاد دارد، این قضیه به معمای زندانی معروف است. برای اینکه چنین مسائلی کمتر رخ دهد نیاز به حس انسجام، وفاداری گروهی و انصاف است به طوری که انگیزه های گروه، انگیزه های یکایک اعضا بشود.

این تفکیک بین انگیزه های فردی و انگیزه های گروهی، ارزشی بیشتر از دقت و حساسیت تئوریک دارد. نادیده گرفتن آن خیلی راحت به سردرگمی می انجامد. برای مثال اگر یک کالای معین تنها در یک کشور تولید می شود مثلا نوع خاصی قهوه که در کلمبیا کشت می شود و کسی شکایت می کند که کلمبیا انحصار این نوع قهوه را دارد. اما باید در نظر داشت که کلمبیا به تنهایی آن قهوه را تولید نمی کند، برخی شهروندان کلمبیا هستند که قهوه را تولید می کنند و اگر آنها به جای اینکه تبانی نمایند همه مستقل از هم عمل کنند، هیچ انحصاری وجود ندارد.

به همین ترتیب اگر چه صاحبخانه ها (موجرها) به صورت یک گروه همه مسکن های اجاره ای را کنترل می کنند، در صورتی که آنها نتوانند تبانی کنند قدرت بازاری بدست نمی آورند. به صورت کلی تر، هر زمان می شنوید که «آنها» کاری انجام می دهند، یا «آنها نمی خواهند شما بدانید» از خودتان بپرسید این «آنهای» مرموز چه کسانی هستند و اینکه آیا مردمی که «آنها» را تشکیل می دهند به صورت فردی انگیزه و قدرت عمل کردن به گونه ای که داستان گفته شده به شما ایجاب می کند، دارند یا خیر.

به علاوه چون فقط افراد هستند که توانایی احساس درد یا لذت دارند، بیشتر اقتصاددانان معتقدند که فقط بهزیستی افراد است که اهمیت دارد. اگر چه این به نظر حرف پیش پا افتاده ای می آید هر کسی ظاهرا آن را قبول ندارد. من به تازگی مقاله ای خواندم که نویسنده آن اظهار امیدواری می کرد یک قبیله بدوی معین در برزیل به زندگی سنتی خود ادامه دهد و مغلوب و مقهور تمدن نشود. من موافق نیستم. اگر اعضای این قبیله ترجیح می دهند در شهرها زندگی کنند چرا مخالفت کنیم؟ چرا ترجیح آنها به یک سبک زندگی معین نسبت به ترجیح شما برای تنوع بیشتر سبک های زندگی، اهمیت کمتری داشته باشد؟

۲) مدل ها

در همه تفکرات و اندیشه ورزی ها یک «مدل» دخیل است به این معنا که صریح یا ضمنی تعداد محدودی از عوامل مورد مطالعه و ملاحظه گلچین کرده و سپس به درهم کنشی آنها می پردازیم. حتی عمل ساده دیدن، نیازمند بنا نهادن یک الگو و انگاره معین، یعنی یک مدل روی محرک های عصبی چشم ها است که به مغز فرستاده می شود. برای اندیشیدن درباره هر نوع مساله پیچیده، شیوه کار مرسوم این است که ابتدا آن را ساده سازی کرده، این نسخه ساده شده را حل کنیم و سپس به سراغ پیچیدگی های اعماق آن برویم. فرآیند تا این مرحله آخر، یک ساده سازی بیش از حد به نظر خواهد رسید و اگر کسی فراموش کند (برخی اوقات اتفاق می افتد)، به سراغ پیچیدگی های درست اعماق آن برود، آن ساده سازی بیش از حد خواهد بود. وقتی کسی شکایت می کند که یک تئوری یا مدل غیرواقعی است، معمولا درباره ناتوانی همین مرحله آخر است یا باید باشد که او شکایت می کند.

اقتصاد نئوکلاسیک و سایر تئوری پردازی های اقتصادی اغلب و در کاربردهای پیشرفته آن تقریبا همیشه، مستلزم یک مدل صریح با مجموعه فروض اظهار شده و تقریبا صوری است که معمولا به شکل ریاضی بیان می شود و به استدلال با این فروض پرداخته می شود که در نتایج دقیقا تصریح شده به اوج می رسد. چنین مدل هایی شبیه سرزمین های بازی های فکری و اسباب بازی ها هستند که به اندازه کافی برای ذهن های ما ساده شده اند تا به راحتی از آنها استفاده کنیم و در عین حال حاوی همه عناصر جهان واقعی هستند که با مساله مورد بررسی مناسبت دارند. فروض در آغاز مدل تشریح می شوند (البته همه فروض که تعدادشان بسیار زیاد است را نمی توان طرح کرد) و یک اقتصاد فرضی را توصیف می کنند که تعداد محدودی اجزا دارد مثل مصرف کنندگانی که ترجیحات شناخته شده برای هر کالا دارند و تولیدکنندگانی داریم که با افزایش تولید فراتر از نقطه معین، هزینه هر واحد تولید افزایش می یابد. سپس مدل ها، پیامدهای ناشی از درهم کنشی عقلایی این مصرف کنندگان و تولیدکنندگان را پیدا می کنند.

این مدل ها بین متغیرهای درونزا و برونزا فرق می گذارند. متغیرهای برونزا آنهایی هستند که مقدارشان با عوامل بیرون از مدل تعیین می شود. مقادیر این متغیرها را در مدل استفاده می کنیم تا مقادیر متغیرهای درونزا را استخراج کنیم یعنی آن متغیرهایی که می خواهیم مقادیرشان را پیدا کنیم. برای مثال مدلی داریم که درآمد بقیه جهان را برونزا در نظر می گیرد و سپس به دنبال این است که اگر کشور چین ارزش پول خود را پایین بیاورد چه اتفاقی برای صادرات آن می افتد. اصلا اینطور نیست که یک متغیر ذاتا درونزا یا برونزا باشد. این شخص مدل ساز است که تصمیم می گیرد کدام متغیر را برونزا بگیرد. برای مثال در نسخه ای بزرگ تر از این مدل، معادلاتی داریم که اجازه می دهد تا اثرات کاهش ارزش پول چین بر درآمد بقیه جهان را ببینیم؛ به طوری که متغیر درآمد جهان به متغیری درونزا تبدیل می شود.

یک فایده مدل سازی صریح این است که اگر کسی با نتیجه گیری های مدل ساز موافق نباشد می تواند ببیند آیا دعوای وی بر سر فروض بوده یا به خاطر زنجیره منطقی است و در حالت دوم به آسانی می توان کنترل کرد که حق با چه کسی است. ایراد کار این است که احتمال دارد فرضی که نخستین بار اظهار شد و معقول به نظر می رسید بعدا به شیوه قوی تر؛ بنابراین کمتر باورکردنی تفسیر شود. برای مثال فرض اظهار شده این است که بنگاه ها قیمت کالاهای خود را تعدیل می کنند تا عرضه و تقاضای محصولات شان برابر شود. این منطقی به نظر می رسد و خواننده نیز آن را می پذیرد، اما چند صفحه بعد بی سروصدا این فرض را وارد می کند که بنگاه ها «بی درنگ» قیمت های خود را تعدیل می کنند.

اقتصاد اسباب بازی گونه را که مدل می کنیم گاهی عجیب و باورنکردنی به نظر می رسد. برای مثال مصرف کنندگانش عمر تمام نشدنی و بی انتهایی دارند، اما اگر مدل ساز عناصر مرتبط را بگنجاند و عناصر بی ربط (از این قبیل که مصرف کنندگان می میرند و جایشان را وارثان می گیرند) را کنار گذارد این مدل خیلی خوب کار می کند؛ یعنی رفتار اقتصاد جهان واقعی را با توجه به مساله مورد بررسی مثلا اثر نرخ بهره بر پس انداز بازتاب می دهد، اگر چه که به هیچ وجه مدلی خوب برای تخمین تقاضای تابوت مردگان نخواهد بود. روش های اصلی برای اینکه بفهمیم آیا مدل ها شامل عناصر مرتبط هستند این است که ببینیم آیا مدل خیلی خوب پیش بینی (پس بینی) می کند یا آیا با افزودن برخی جنبه های حذف شده جهان واقعی، قدرت پیش بینی مدل افزایش محسوسی می یابد. اگر این مدل کمک کند تا پیش بینی درستی بکنیم یا برخی پدیده های جالب مشاهده شده را تبیین کند پس حتی یک مدل «عجیب و غریب» از قبیل مدلی که مصرف کنندگان آن همیشه زنده هستند ابزار مفیدی است. یک مثل هست که می گوید «همه مدل ها به اشتباه می روند، اما برخی از آنها مفید هستند.»

۲ ۳ ۳) نتیجه باوری

اقتصاددانان (در مقام اقتصاددان، مهم نیست که در زندگی شخصی خود چه کار می کنند) نتیجه باور هستند، سیاست ها را نه بر اساس نیات خوب یا بد هواداران سیاست ها، بلکه بر اساس نتایج سیاست ها قضاوت می کنند. پس به نظر نمی آید که آنها کار شاقی می کنند. آیا همه کس سیاست ها را بر اساس نتایج آنها ارزیابی نمی کند؟ بلی و خیر؛ هر کسی کمابیش مقداری توجه به نتایج دارد، اما بسیاری از مردم، احتمالا بیشترین آنها، سایر ملاحظات را نیز در نظر می گیرند. برای مثال آنهایی که برای صداقت و صمیمیت ارزش بالایی قائل هستند حاضر به فدا کردن مقداری چیزهای خوب نتیجه دار به خاطر صداقت و صمیمیت هستند؛ برای مثال، آنها از یک نامزد ریاست جمهوری پشتیبانی می کنند، چون که فکر می کنند او فرد راستگویی است حتی اگر نسبت به سیاست های وی تردیدهایی داشته باشند و من فکر می کنم که تقریبا هر کسی نتیجه باوری را در نقطه ای کنار می گذارد. فرض کنیم در کشور تمامیت خواهی زندگی می کنید که هر کسی مخالف نظام دیکتاتوری باشد به جوخه اعدام سپرده می شود که همگی تیراندازان عالی هستند؛ به طوری که هر کدام آنها قطعا گلوله کشنده ای شلیک می کند، اما یک عضو جوخه اعدام سر کار حاضر نشده است؛ بنابراین فرمانده گروه که می خواهد همه کارها درست انجام شود، به شما معامله ای پیشنهاد می کند. اگر در مراسم شرکت کنید و قول دهید هدف گیری دقیق برای کشتن آن فرد بکنید او ۵ دلار به خیریه مورد نظر شما خواهد پرداخت. آیا این کار را خواهید کرد؟ به هر صورت شلیک شما نتایج بدی نخواهد داشت؛ چرا که به یک نهاد نیکوکاری کمک هم می شود (نگویید که من همین الان ۵ دلار کمک خواهم کرد. چون که شما می توانید ۵ دلار خودتان را به علاوه ۵ دلار به خاطر شرکت در جوخه آتش را به نهاد نیکوکاری بدهید.) یا مثال واقعی تری را در نظر بگیریم، آیا زمانی که بشنوید دوست تان به قتل رسیده است ناراحتی تان بیشتر از زمانی نخواهد بود که وی در حادثه رانندگی کشته شده باشد؟

با گفتن اینکه اقتصاددانان نتیجه باور هستند قصد ندارم بگویم هیچ اقتصاددانی هرگز به فراتر از نتایج نگاه نمی کند، بلکه امر غیرمعمولی است. همچنین منظورم این نیست که نتیجه باوری یک قضیه یا یک یافته تجربی علم اقتصاد است. بلکه یک قالب ذهنی، یک طرز برخورد بنیادی و البته مهم با مسائل است؛ چون اقتصاددانان را وادار می کند تا روی اثرات اقدامات و نه انگیزه ها تمرکز نمایند. برای مثال اقتصاددانان (دوباره در مقام اقتصاددان) از این واقعیت که بیشتر کسانی که به مناطق ویران شده مثل نیواورلئان می آیند تا آنجا را بازسازی کنند به قصد پول درآوردن است و نه به خاطر دگرخواهی اصلا ناراحت نمی شوند. آن میخی که با عالی ترین و ناب ترین انگیزه ها بر سقف کوبیده می شود از میخی که با انگیزه های مالی کوبیده شده است سقف را بهتر نگه نمی دارد. آن طور که جورج استیگلر بیان می کند: «چرا انگیزه ها اینقدر مهم هستند؟ آیا آدمی که با هدف حمایت از من با دستپاچگی و به اشتباه به من آسیب رسانده است، ستایش می کنم، آیا مردی را که با انجام خدمتی بزرگ و ماندگار به من، برای خود هم درآمد خوبی کسب می کند، خوار می شمارم؟ عجیب است، من شک دارم پاسخ این باشد که به انگیزه بستگی دارد به این ترتیب که اگر از سوی یک دوست نادان ضربه بخوریم کمتر قابل سرزنش خواهد بود تا اینکه از یک دشمن دانا نفع ببریم؛ اما من پاسخ را به شما وامی گذارم: آیا انگیزه ها به اندازه نتایج و آثار اهمیت دارند؟»

این تاکیدزدایی و اصرار نورزیدن به انگیزه ها به هیچ وجه خالی از چالش نیست. کسانی استدلال می کنند که توجه به انگیزه ها، انسان های با اخلاق و شایسته تر به وجود می آورد، چون وضعیت ذهنی فضیلت وار را تقویت می کند و این هدفی است که ما باید داشته باشیم یا دیگرانی می گویند فضیلت و نیکی کردن به تنهایی پاداش هستند. اقتصاددانان سوگیری آشکاری علیه جدی گرفتن چنین استدلالاتی دارند؛ چون اینها ارزش درک پیامدهای اقتصادی اعمال را تنزل می دهند، یعنی همان چیزی که اقتصاددانان باید عرضه دارند، اما حتی آن کسانی که نتیجه باوری را به عنوان یک فلسفه اساسی رد می کنند باید به علم اقتصاد توجه کنند چون نتایج و نتیجه باوری حتی اگر نگرشی برتر در هر مورد نباشند، هنوز اهمیت دارند.

● با فروض غیرواقعی، تئوری خوبی بسازیم

یک شیوه برای توجیه کردن فرض غیرواقعی وصف شده رفتار عقلایی، هوادار مکتبی در فلسفه علم بودن به نام ابزارگرایی (Instrumentalism) است که به دفاع از استفاده کردن فروض غیرواقعی برمی خیزد. این مکتب تئوری های علمی را نه به عنوان ادعاهایی در این باره که چه چیز درست است، بلکه صرفا به عنوان ابزارهایی می نگرد که به ما کمک می کند تا پیش بینی های درستی بکنیم و اگر یک فرض غیرواقعی معین اجازه می دهد تا چنین پیش بینی هایی بکنیم پس درنگ نکرده و آن را استفاده کنید.

نیازی نیست همه راه را با ابزارگرایان برویم و استدلال کنیم که اعتبار یک تئوری عمدتا نه به واقعی بودن فروض آن بلکه به پیش بینی های آن بستگی دارد. یک مثال بدیهی هر روزه را در نظر بگیرید: وقتی با یک دوش حمام قدیمی استحمام می کنید که شیرهای سرد و گرم جداگانه دارد باید آنها را تنظیم کنید تا فشار آب و درجه حرارت مناسبی داشته باشید. این نیازمند حل دو معادله همزمان است. یک طراح شیرآلات، شاید قادر به تخمین با دقت کافی هست با این فرض که مردم واقعا چنین معادلات همزمانی را حل می کنند، اما این فرض که هر کسی جبر دبیرستان خود را به یاد دارد، قطعا فرض اشتباهی است.

بنابراین ما باید فروض را طبقه بندی کنیم نه به این صورت که فروض «توصیفات واقعی از واقعیت» یا «توصیفات غیرواقعی از واقعیت» هستند، بلکه به عنوان فروض مفید یا غیرمفید. قرار نیست تئوری دوربینی باشد که هر جزئیاتی را ثبت و ضبط می کند، بلکه بیشتر شبیه عکسی است که اساس مدل عکاسی را آشکار می سازد. واقعیت چنان چندوجهی و دانه ریز است که هیچ مجموعه فروضی نمی تواند به آن اندازه گسترده و مفصل باشد که حق مطلب را ادا کند. به محض اینکه تصمیم بگیریم فروض را برحسب دقت آنها بنگریم، به جای اینکه به درست و نادرست بودن آنها به صورت مطلق فکر کنیم، لازم است بپرسیم که آیا یک فرض به حد کافی برای هدف مورد بررسی دقیق هست. هیچ راهی وجود ندارد که بتوان این را پیشاپیش دانست. آنچه ما باید انجام دهیم دیدن این نکته است که آیا یک تئوری بر اساس آن، پیش بینی و تبیین خیلی خوبی دارد. به عبارت دیگر، به جای آزمون تئوری با دیدن اینکه آیا فروضش واقعی هستند، تئوری را با دیدن درجه پیش بینی کردن و تبیین کردن آن آزمون می کنیم و به این استنتاج می رسیم که آیا فروض آن مفید هستند یا خیر. دلالت بر این دارد که آن فروضی که برای یک تئوری خوب کار می کنند، چه بسا وقتی برای یک تئوری دیگر استفاده می شوند که سعی در پیش بینی و تبیین چیز دیگری را دارد به همان خوبی عمل نکنند، اما این تعجبی ندارد؛ مهندسان عمران می توانند اثرات نسبیت را در محاسباتشان نادیده بگیرند اما ستاره شناسان نمی توانند. جراحان نمی توانند از چاقوی آشپزخانه استفاده کنند و آشپزها چاقوی جراحی استفاده نمی کنند. تردیدی نیست که هر اندازه یک تئوری کاربردپذیری بیشتری داشته؛ بنابراین کلی تر و عام تر باشد بهتر است، اما همه حرف این است که ما نیاز به قضاوت درباره تئوری ها با چیزی بیشتر از معیار واحد «درست» بودن داریم؛ به این معنا که دقیق ترین پیش بینی را ارائه کنند.

این ادعا که ما می توانیم با خاطرجمعی فروضی بسازیم که نادرست هستند منجر به جدال فراوانی شده است که منتقدین برای مثال ادعا می کنند با این کار، تفکیک بین فرضی که صرفا توصیف ناقصی از واقعیت است و نادرست بودن یکسره آن نادیده گرفته می شود. این بحث جالبی است اما جای مرور آن در اینجا نیست.

دفاع نسبتا متفاوت از فروض عقلانیت و حداکثرسازی مطلوبیت، برخورد کردن با آنها نه به عنوان عباراتی که ادعا می شود درباره جهان واقعی هستند، بلکه در عوض به عنوان روش های سازماندهی اندیشه های ما و ایجاد تئوری ها است؛ یعنی به عنوان هسته یک برنامه پژوهشی که اجازه می دهد تئوری های مشخصی را استخراج کرد که سپس می توان در برابر داده ها آزمون نمود. بدون توجه به اینکه آیا مردم واقعا به شیوه عقلایی چیزی را حداکثر می کنند، مادامی که برنامه پژوهشی با آنها چنان برخورد کند که گویی آنها این گونه رفتار می کردند، تئوری های بینش مندانه تری به وجود می آورد که بهتر از تئوری های رقیب پیش بینی می کنند. پس به پیش برویم و فرض کنیم مردم به آن روش رفتار می کنند. تصمیم گیری در این باره که تئوری های حاصله واقعا بینش مندانه تر، دقیق تر، راحت تر و ثمربخش تر هستند؛ البته امری تشخیصی است؛ اما این نوع انتخاب تئوری را نه فقط در اقتصاد بلکه در علوم طبیعی هم داریم.

نکته نهایی درباره فروض: هدف از بیشتر فروض در علم اقتصاد صرفا اینست که ابزار ساده کننده باشند. برای مثال یک مقاله درباره سیاست پولی فرض را بر این می گیرد که آمریکا اقتصادی بسته بدون تجارت خارجی یا جریان سرمایه بین الملل دارد. این فرض با یک تفاهم بین نویسنده و خواننده جنبه معقولی پیدا می کند که با توجه به مساله خاص مورد بررسی، افزودن تجارت خارجی یا جریان سرمایه بین المللی، نتایج را تغییر نخواهد داد، بلکه تنها محاسبات جبری را خسته کننده تر می سازد. خوانندگان این فرض را می پذیرند چون درک شهودی آنها می گوید چنین کاری بی ضرر است. این یک نمونه از نوع دانش سربسته مورد استفاده در هر حوزه ای است که معلوم نیست همیشه درست باشد.

● آیا بازار سهام کارآ است؟

بازار سهام یک عرصه طبیعی برای درگیری بین تئوری نئوکلاسیک سنتی و اقتصاد رفتاری است. بگومگوی طولانی، مدت ها پیش از آمدن اقتصاد رفتاری وجود داشته است بین آنهایی که فکر می کنند بازار تحت سلطه «عوامل بنیادی» سودها و نرخ های بهره انتظاری است و آنهایی که فکر می کنند «روانشناسی» بر بازار تسلط دارد. به علاوه مثل بازارهای کالا، این بازاری است که تجار حرفه ای و سرمایه گذاران باتجربه نقش زیادی ایفا می کنند؛ بنابراین اگر قرار است رفتار عقلایی در جایی مسلط باشد باید در همین بازارها باشد. ما همچنین داده های بهتر و بیشتری درباره قیمت های سهام نسبت به بیشتر قیمت های دیگر داریم.

ماجرای گفته شده با روایت سرراست تئوری نئوکلاسیک این است که سرمایه گذاران در بازار سهام، حداکثرکنندگان درآمد کاملا عقلایی هستند. هر سهمی با توجه به ارزش مناسب خود فروخته می شود؛ ارزشی که برابر با ارزش تنزیل شده درآمدهای جاری و آینده انتظاری است. سفته بازان عقلایی نمی گذارند قیمت سهم از این مقدار فاصله بگیرد، به استثنای لحظاتی کوتاه، که در آن صورت اقدام به خرید سریع هر سهمی می کنند که کمتر از آن قیمت فروخته می شود و اقدام به فروش استقراضی (short sale) هر سهمی می کنند که بیشتر از آن فروخته می شود (فروش استقراضی؛ یعنی فروش سهامی که مالک نیستید به امید خرید آن با قیمتی کمتر، قبل از تاریخی که مجبورید آن را تحویل دهید.) در چنین بازاری که «کارآ» نامیده می شود، هیچ معامله شیرین و پرسودی برای سرمایه گذاران گذرا وجود ندارد. هر سهمی، با توجه به اطلاعات در دسترس، به قیمتی که مناسب است فروخته می شود؛ بنابراین برای سرمایه گذاران کاملا منطقی خواهد بود که سهام خود را با پرتاب تیر (دارت) به صفحه بازار سهام روزنامه انتخاب کنند. تردیدی نیست برخی سود زیادی خواهند کرد، چون که اتفاقا خوش شانس بودند؛ اما گاهی هم بد می آورند.

سوداگران چون که مجبور به رقابت با همدیگر هستند، بازده میانگین نرمال بابت تلاش و سرمایه خود کسب می کنند، در حالی که سفته بازان غیرمعمول پیشگو فقط بازده نرمال برای تیزهوشی خود به دست می آورند. تنها کسانی که برحسب تصادف چیزی می دانند که بقیه بازار نمی داند یا می توانند بهتر از دیگران حدس بزنند، دائما سود غیرعادی به دست می آورند، سودی که برای سرمایه گذاران بسیار قابل، در حد بسیار زیادی است. سایر مردم، به جای خرید سهام یک شرکت یا صندوق های مشترک مدیریت شده با حق الزحمه های بالای مدیریت، بهتر است صندوق های شاخص سهام(index fund) بخرند. اینها صندوق های سرمایه گذاری مشترک (mutual fund) هستند که سعی در بهتر حدس زدن بازار ندارند، بلکه همه سهامی که در یک شاخص بازار سهام خاص از قبیل استاندارد اند پورز ۵۰۰ هست را خریداری می کنند. چون که این صندوق ها هزینه تصمیم گیری درباره اینکه کدام سهام را بخریم یا بفروشیم ندارند حق الزحمه پایین تری می گیرند.

بر اساس «تئوری بازار کارآ» جدای از روند به سمت بالا، قیمت سهام فقط زمانی تغییر می کند که اطلاعات جدید درباره عایدی آینده یا درباره نرخ بهره ای که این عایدات را باید تنزیل کرد، در دسترس عموم قرار می گیرند. اطلاعات قدیمی، مثل اینکه دیروز یک بنگاه عایدی بالاتر اعلام کرد، اطلاعات کهنه ای است. در زمانی که به کارگزار خود می گویید این سهم را بخرد، اطلاعات بیشتر، قیمت سهام را قبلا به سطح جدید مناسبش رسانده است. اینکه قیمت سهام فقط مطابق با اطلاعات جدید نوسان می کند دلالت ندارد که آنها نسبتا باثبات هستند. همان طور که اطلاعات مربوط به یک بنگاه روی سهامش تاثیر می گذارد، فجایعی مثل یازده سپتامبر، پیشرفت های مهم فناوری، تغییرات مهم سیاسی و درآمدهای تازه گزارش شده که از عایدی انتظاری بیشتر باشد تغییرات ناگهانی زیاد در قیمت سهام ایجاد می کند، اما بر اساس نظریه بازارهای کارآ، این تغییرات، هیچ گاه بزرگ تر از آنچه با تغییر شرایط عینی توجیه شده است، نخواهد بود.

آیا اینها واقعا می گوید که بازار سهام چگونه رفتار می کند؟ تا حد قابل ملاحظه ای بلی. وقتی اطلاعات جدید در دسترس قرار می گیرد قیمت سهام تغییر می کند، اما برخی اوقات قیمت ها بسیار بیشتر از آنچه بتوان به آسانی با تغییر انتظاری عایدی یا نرخ تنزیل تبیین کرد نوسان می کنند. در روز ۱۹ اکتبر ۱۹۸۷، روزی که هیچ خبر تکان دهنده ای وجود نداشت، قیمت سهام ۶/۲۲ درصد سقوط کرد در زمان جدیدتر، رونق دات کام انتهای دهه ۱۹۹۰ آسان تر توضیح داده می شود که در نتیجه جنب و جوش غیرعقلایی و روانشناسی توده ها بود تا اینکه نتیجه محاسبات عقلایی عینی باشد. به علاوه با نگاه به فراسوی میانگین های بازار، نابهنجاری در قیمت هر سهم نیز پیدا می کنیم.

یک نمونه برجسته اتفاقی است که در زمانی افتاد که شرکت تری کام بخشی تنها بخشی از سهام خود در شرکت تابعه پالم را فروخت. مبلغی که سرمایه داران بابت این مقدار از سهام پالم پرداختند چنان بالا بود که وقتی سهام پالم که تری کام نگهداشته بود با آن قیمت ارزش گذاری شد، از ارزش سهام بدهکار شده خود تری کام بیشتر بود. دست کم در نگاه نخست به نظر می رسد که گویا بقیه تری کام ارزش منفی داشت! به علاوه به طور میانگین، طی ژانویه، سهام شرکت های کوچک بیش از سهام شرکت های بزرگ افزایش می یابد. اگر چه این تفاوت اکنون کمتر از آنی است که در گذشته وجود داشت؛ یعنی قبل از اینکه «اثر ژانویه» به آگاهی عمومی برسد، اما بر اساس تئوری بازار کارآ، آن اثر اکنون اساسا باید از بین می رفت.

اقتصاددانان نئوکلاسیک سنتی می توانند به دو روش پاسخ دهند. یکی اینکه بگویند رفتاری که منتقدان رفتارگرای آنها ذکر می کنند با رفتار عقلایی سازگار است؛ بنابراین تری کام کمتر از ارزش بازار سهام باقیمانده پالم ارزش گذاری شده بود، چون اگر تری کام سعی در فروش این سهام داشت، پس قیمت بازار آن در حد قابل توجهی سقوط می کرد و با هنرمندی کافی، می توان به یک نوع تبیین برای کاهش ناگهانی قیمت سهام در ۱۹۸۷ و ۲۰۰۰ رسید، اما اینکه آیا این تبیین ها به طور کلی قابل قبول هستند بحث دیگری است.

دیگر تبیین باورکردنی دست کم برای من و گمان می کنم برای بیشتر اقتصاددانان این است که بازار سهام نمونه یک بازار کارآی هموار نیست که معتقدان پرشوق و شور به نظریه بازار کارآ ادعا می کنند. بیشتر کسانی که سهم یک شرکت را نگه می دارند وقتی مشاهده می گردد که اضافه ارزش یافته است میلی به فروش آن ندارند یا به این خاطر که مشمول مالیات بر سود سرمایه می شوند یا چون که ارزشش را ندارد دائما اخبار را دنبال کنند تا بدانند سهامشان اضافه ارزش یافته است؛ بنابراین بازاری که کارآ و هموار است نیاز به سفته بازانی دارد که بتوانند در مقیاس کاملا بزرگی فعالیت کنند، به نحوی که به زحمتش بیارزد تا چنین اطلاعات و اخباری را به دست آورند و باید پول کافی داشته باشند؛ به طوری که وقتی یک سهم را می خرند یا به شکل استقراضی می فروشند، قیمت را تمام مدت به سطح مناسبش هدایت می کند، اما اغلب محدودیت های جدی بر خریدهای سفته بازان و فروش های استقراضی آنها وجود دارد. سفته بازان برای اینکه خریدهای بزرگ مقیاس یا فروش استقراضی انجام دهند نیاز به استقراض مبالغ بالایی دارند که شاید قادر به این کار نباشند و حتی اگر بتوانند وام کافی بگیرند این خطر هست که در زمان بازپرداخت وام، قیمت سهام در جهتی که آنها پیش بینی کرده بودند حرکت نکرده باشد، بلکه در جهت عکس تغییر کرده باشد. پس حتی اگر در بلندمدت حق با آنها باشد با ریسک قابل توجهی مواجه هستند که برای بازپرداخت وام باید متحمل زیان شوند. گریز از چنین ریسکی، نقشی که سفته بازان می توانند در «زیرنظر داشتن» بازار داشته باشند را محدود می سازد و قیمت سهام را در سطحی نگه می دارد که با بنیان های بازار قابل توجیه است. اینکه اگر زمان کافی در اختیار یک راهبرد معین بگذارید بی تردید نتیجه می دهد به کسانی که میزان زمان نامحدود ندارند آرامش خاطری نمی دهد.

به علاوه وقتی سرمایه گذاران مجرب، سرمایه گذاران تازه کاری را می بینند که قیمت یک سهم را دائم بالا و بالاتر می برند، بالاتر از میزانی که با بنیان های اقتصادی قابل توجیه است، این سرمایه گذاران هم تصمیم به خرید سهام می گیرند با انتظار اینکه سرمایه گذاران تازه کار قیمت ها را حتی بالاتر خواهند برد؛ بنابراین آنها هم اجازه می یابند تا سهام را بعدا با قیمتی بالاتر بفروشند. اگر سرمایه گذاران مجرب به این شیوه رفتار کنند نوسانات قیمت را به جای اینکه کاهش دهند تشدید می کنند.

بنابراین اقتصاددان های نئوکلاسیک سنتی می توانند به انتقادات اقتصاددانان رفتارگرا از تئوری بازار کارآ که برای بازار سهام به کار می رود اینگونه پاسخ دهند که آنها می پذیرند بازار سهام همیشه کاملا کارآ نیست، اما در عین حال، مدعی باشند که در «بیشتر» موارد، تئوری بازار کارا پاسخ صحیح را عرضه می دارد؛ بنابراین در مورد بیشتر مردم کار بچه گانه ای است که بخواهند از روند بازار جلو بزنند: پس صندوق های سهام شاخص، سرمایه گذاری منطقی تری برای آنها است تا صندوق های مدیریت شده که به خاطر خرید و فروش خیلی زیاد هزینه های بالایی دارند. جدای این، اقتصاددان های نئوکلاسیک می توانند استدلال کنند که ناکارآیی های معین در بازار سهام به علت مشکلات فروش استقراضی هستند و بیانگر نواقص بنیادی در مدل حداکثرسازی عقلایی اساسی اقتصاد نئوکلاسیک نیست. از همه اینها گذشته، در حالی که افراط کردن غیرعقلایی و بدبینی غیرعقلایی شاید نوسانات افراطی بازار سهام را تبیین کند، احتمال بسیار کمتری دارد که خود را در بازار کالاهای روزمره نشان دهند.

● ریاضیدانان و مهندسان

جرارد دبرو اقتصاد ریاضیدان سرشناس برنده جابزه نوبل در ۱۹۹۱ نوشت:

«در دو دهه گذشته، تئوری اقتصادی تحت تاثیر بسیار زیاد یک جریان ظاهرا مقاومت ناپذیر قرار گرفته است که فقط بخشی از آن با موفقیت های فکری ریاضی سازی آن قابل تبیین است. در تلاش به تبیین کاملتر، نیاز به ارزش های حک شده در اقتصاددان با مطالعات ریاضی وی داریم. وقتی یک نظریه پرداز که از قماش وی است کار علمی او را قضاوت می کند، آن ارزش ها ساکت ننشسته اند و نقش تعیین کننده ای دارند. انتخاب پرسش هایی که سعی در جواب دادن داریم تحت تاثیر پیشینه ریاضی وی است؛ بنابراین همیشه این خطر هست که در قضاوت های وی بخش اقتصادی موضوع اگر نگوییم به حاشیه رود نقش فرعی پیدا کند.»

در برابر دیدگاه بالا، یک مهندس به نام وارن گیبسون وجود دارد که چگونگی محاسبه نتیجه تصادفات خودرو را توضیح می دهد:

«مهندسان هر جا که امکانش باشد دوست دارند معادلات را به شکل خطی درآورند چون که جواب های معادله خطی بسیار آسان تر و ارزان تر از معادلات غیرخطی است، اما تصادفات خودرو رویدادهای کاملا غیرخطی بوده و باید بر آن اساس تحلیل شوند. قضایایی که ما در حالت خطی استفاده می کنیم، با اطلاع از غیرخطی بودن، بی خاصیت می شوند، به طوری که هیچ اطمینانی به جواب یکتا نخواهیم داشت. با توجه به چنین بدبختی چگونه می توان کار را ادامه داد؟ ما به هر صورت پیش می رویم. اگر طی زمان، اعمال و تمرینات معینی توانست نتایج باثبات و اثبات شده بدهد از تجربه درس گرفته و آن اعمال را برمی گزینیم. ریاضیدانان در برابر چنین نگرشی چهره درهم می کشند، اما مهندسان فقط شانه بالا می اندازند. به قضایا اهمیتی ندهید؛ ما کاری برای انجام دادن داریم.»

در حالی که بسیاری از اقتصاددانان به سمت موضع دبرو گرایش دارند سایرین (شامل خود من) موضع گیبسون را ترجیح می دهیم.

● مثالی از نیاز به دقت در کاربرد تئوری رایج

این نکته بدیهی به نظر می رسد که وقتی رقبا با قیمت پایین تر وارد یک صنعت می شوند، بنگاه مسلط در آن صنعت نیز قیمت محصول خود را پایین می آورد و واقعا قیمت را افزایش نخواهد داد، اما برخی اوقات آنچه در نگاه اول بدیهی به نظر می رسد با یک بار دیگر نگاه کردن کمتر بدیهی تلقی می شود.

فرض کنید پروانه بهره برداری انحصاری یک شرکت دارویی به نام «درمان می کنیم» به پایان رسد و داروخانه ها اکنون انواع مشابه (ژنریک) آن دارو را در معرض فروش می گذارند که قیمت پایین تری دارد. چه اتفاقی برای قیمت داروی قبلا انحصاری می افتد؟ فرض کنید اکنون تعداد زیادی بنگاه وجود دارد که داروی مشابه را تولید می کنند؛ به طوری که رقابت بین آنها قیمت را به نقطه ای پایین آورد که فقط هزینه تولید به علاوه سود معمولی را پوشش می دهد و نیز فرض کنید هزینه تولید شرکت های جدید تفاوتی با شرکت «درمان می کنیم» نداشته باشد. این را هم فرض کنید که اگر چه داروهای مشابه دقیقا به همان خوبی داروی «درمان می کنیم» است، برخی بیماران هنوز داروی «درمان می کنیم» را ترجیح می دهند زیرا آنها مطمئن نیستند داروهای مشابه واقعا به همان خوبی داروی «درمان می کنیم» باشند. چون که اکنون با فروش دارو به قیمت یکسان با داروهای مشابه هیچ سود ویژه ای عاید نمی گردد.

شرکت «درمان می کنیم» انگیزه ای ندارد سهم زیادی از بازار را در دست گیرد. برای این شرکت بهتر است که دارو را در قیمت بالاتر به آن دسته از بیماران بفروشد که مایل به پرداخت قیمت بالاتر هستند. نتیجه این می شود که بیماران حساس به قیمت (پرکشش) را از دست می دهد. چون بیماران باقیمانده آن کسانی هستند که تقاضایشان حساسیتی به قیمت ندارد (کم کشش هستند) پس در اصل به نفع شرکت خواهد بود که قیمت خود را افزایش بدهد. اینکه آیا شرکت چنین کاری را بکند یا نه تا حدودی به درجه حساسیت پذیری قیمتی تقاضای بیماران باقیمانده بستگی دارد.

● رفتار نفع شخصی خواه، رذیلت است یا فضیلت؟

ما، انسان های پارسا و پرهیزکاری که به رفاه و آسایش سایر مردم دقیقا به اندازه رفاه خویش اهمیت می دهند را ستایش می کنیم، اما آیا ما می خواهیم همه مردم شبیه آنها شوند؟ شاید؛ اما شاید هم نه. اقتصادهایی که عرصه و میدان عمل بیشتری نه فقط برای نفع شخصی بلکه هم چنین برای خودخواهی بی پرده پوشی انسان ها فراهم کرده اند خیلی خوب عمل کرده اند و زمانی که دریا دچار مد می شود همه کشتی ها، تقریبا همه را، بالا می برد. به علاوه دغدغه بسیار زیاد درباره رفاه سایرین داشتن، همراه با خود این اشتیاق را می آورد که به آنها بگوییم بهتر است چگونه زندگی کنند؛ بنابراین «باید» چگونه زندگی کنند. جدای اینها، نظام نفع شخصی به این معنا نیست که ما را از همه استانداردهای اخلاقی و معنوی محروم می سازد. این نظام مستلزم فضائل بورژوازی سخت کوشی، پس انداز، جدیت و میانه روی است؛ بنابراین توکویل آنچه را که او نفع شخصی «به درستی فهم شده» نامیده و برخی اوقات «نفع شخصی روشنگرانه» نامیده می شود چنین توصیف کرد:

«دکترینی که نه خیلی فخیم و نخوت آمیز، بلکه روشن و قطعی است. این دکترین سعی ندارد تا به اهداف بزرگ برسد بلکه به همه آن اهدافی که دارد بدون کوششی خیلی زیاد می رسد ... این دکترین فداکاری و اخلاص زیادی به وجود نمی آورد؛ بلکه اندکی مایه گذاشتن در هر روز را پیشنهاد می دهد؛ این دکترین به تنهایی نمی تواند انسان را با فضیلت سازد، اما جمع کثیری از شهروندان را تشکیل می دهد که اربابان منضبط، خویشتن دار، میانه رو و دوراندیش خویش هستند و اگر مستقیما آنها را به فضیلت هدایت نکند از طریق اراده، از طریق عادات و به تدریج آنها را به فضیلت نزدیک می سازد ... شاید جلوی مردم را از رفتن به سطحی بالاتر از سطح معمولی انسانیت بگیرد، اما بسیاری از مردم دیگر که از جنبه انسانیت سقوط کرده اند را موفق می کند به آن سطح برسند و در آنجا باقی بمانند. برخی افراد را که نگاه کنید پایین تر هستند، اما به گونه های انسانی که بنگرید ارتقای درجه یافته اند و در جایگاه بالاتری ایستاده اند.»

● ویژگی های عجیب و غریب ذهنی همه جا گسترده

داین کویل ویژگی های فردی عجیب و غریب مهمی که اقتصاددانان رفتاری تاکید کرده اند را به شش دسته زیر طبقه بندی می کند:

۱) قانون اعداد کوچک: مردم از اینکه جای کافی برای تصادفی بودن در نظر بگیرند ناتوان هستند؛ بنابراین میل دارند از تعداد اندک موارد و حالت ها، به نتیجه گیری های ناموجه برسند.

۲) سوگیری گواهی دهنده: پس از شکل گرفتن یک باور محکم در ذهن افراد، آنها دوست دارند شواهد متضاد و نقیض را نادیده بگیرند یا حتی آنها را به عنوان شواهد گواهی دهنده و تاییدکننده تفسیرکنند. (اقتصاددانان آکادمیک هم از این قاعده مستثنا نیستند)

۳) تکیه گاه یافتن: وقتی می خواهیم مقدار چیزی را تخمین بزنیم، اغلب میل داریم یک عدد آماده و دم دست را انتخاب کنیم حتی اگر کاملا بی ارتباط با بحث باشد. در یک آزمایش از دانشجویان خواسته شد حدس بزنند چند کشور عضو سازمان ملل هستند، دقیقا پس از اینکه آنها چرخ اعداد بخت آزمایی را گردانده بودند. جایی که عدد چرخ ایستاده بود بر انتخاب آنها برای تعداد کشورها تاثیر گذاشت.

۴) سوگیری بازاندیشی: ما درباره میزان پیش بینی درست آنچه اتفاق افتاده است تمایل به بزرگنمایی کردن داریم.

۵) سوگیری خاطره: آدم ها، ارتباط و اهمیت داشتن تجربیات به یادماندنی و روشن را زیادی تاکید می کنند. ما همه می دانیم که تصادفات خودرو رخ می دهد، اما پس از اینکه صحنه تصادف را به چشم می بینیم خیلی با احتیاط تر رانندگی می کنیم.

۶) اطمینان زیادی داشتن: بیشتر از نصف رانندگان فکر می کنند که آنها بهتر از میانگین جامعه رانندگی می کنند. مردم نقش توانایی خود را زیادی تخمین زده و نقش بخت و اقبال را در موفقیت های خود کمتر از واقع برآورد می کنند.

و این یکی را هم به فهرست داین کویل بیفزاییم.

۷) زیان گریزی: ما اهمیت بیشتری به گریختن از زیان نسبت به کسب همان اندازه سود بیشتر می دهیم در یک بررسی این نسبت ۲ به ۱ به دست آمد. این مساله حتی در مورد سود و زیان های اندک هم معتبر است.
 
توماس مایر
مترجم: جعفر خیرخواهان  
 
 
   روزنامه دنیای اقتصاد (
www.donya e eqtesad.com )  
 





نگاشته شده توسط   سه شنبه 16 فروردین 1390  ساعت 7:47 PM 

 کارآفرینی پیش نیاز توسعه
 
 
 نگاهی علمی به مفهوم کارآفرینی  
 
   
کارآفرینان در ایران با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می کنند

کارآفرینی مفهومی است که تاکنون از دیدگاههای مختلف مورد بررسی قرار گرفته است و همه بر این باورند که کارآفرینی(Entrepreneurship ) موتور محرکه توسعه اقتصادی کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه است. سه دلیل مهم کشورها برای توجه به مقوله کارآفرینی، تولید ثروت، توسعه تکنولوژی و اشتغال مولد است.درحالی که در کشور ما به اشتباه این مفهوم صرفا با اشتغال زایی مترادف شده است. لذا در این گزارش کوشیده شده تا به تعریف واقعی کارآفرین و جایگاه کارآفرینی در ایران پرداخته شود.

واژه کار آفرینی از کلمه فرانسوی Entreprenbre به معنای متعهد شدن نشات گرفته است. بنا به تعریف واژه نامه دانشگاهی: کارآفرین کسی است که متعهد می شود مخاطره های یک فعالیت اقتصادی را سازماندهی، اداره و تقبل کند. واژه کارآفرینی دیرزمانی پیش از آنکه مفهوم کلی کارآفرینی به زبان امروزی پدید آید، در زبان فرانسه ابداع شد. در اوایل سده شانزدهم میلادی کسانی را که در امر هدایت ماموریت های نظامی بودند ، کار آفرین می خواندند. از آن پس درباره دیگر انواع مخاطرات نیز همین واژه با محدودیت هایی مورد استفاده قرار می گرفت. از حدود سال ۱۷۰۰ میلادی به بعد، فرانسویان درباره پیمانکاران دولت که دست اندر کار ساخت جاده، پل، بندر و تاسیسات بودند، به کرات لفظ کارآفرین را به کار برده اند.

بدین ترتیب در اواخر دهه۷۰ در بسیاری از کشورهای پیشرفته به علت تغییر در ارزشها و گرایشهای جامعه و البته تغییرات جمعیت شناختی، موجی از کسب و کارهای کوچک و افراد خود اشتغال به وجود آمد. به علت تاثیرات عمیق این پدیده مطالعات زیادی از چهار دیدگاه اقتصاد، مدیریت، جامعه شناسی و روان شناسی انجام شده است.

کارآفرینی فرآیند یا مفهومی است که طی آن فرد کارآفرین با ایده های نو و خلاق و شناسایی فرصتهای جدید، با بسیج منابع به ایجاد کسب و شرکت های نو، سازمانهای جدید و نوآور رشد یابنده مبادرت می ورزد. این امر توام با پذیرش خطرات است ولی اغلب منجر به معرفی محصول یا ارائه خدمت به جامعه می شود. بنابراین "کارآفرینان" عوامل تغییر هستند که گاهی موجب پیشرفت های حیرت انگیز نیز شده اند.

در مورد تعریف کارآفرینی دیدگاه های مختلفی وجود دارد و درک کامل مفهوم و موضوع "کارآفرینی " نیازمند اطلاع از دیدگاه های بین رشته ای می باشد. کارآفرینی برحسب ماهیت خود و توجه محققان رشته های مختلف از نظر روانشناسی، جامعه شناسی، اقتصاد، صنعت و حتی تاریخی تعریف شده است.

کارآفرینی از مباحثی است که در تمامی ابعاد توسعه اقتصادی و اجتماعی از حدود ۲۰ سال به این طرف عملا در دنیای تجارت و کسب و کار مطرح شده است. از جمله تعاریف کارآفرینی می توان به موارد زیر اشاره کرد:

ژوزف شومپیتر( ۱۹۳۴) فرآیند کارآفرینی را انجام کارهای جدید و یا ابداع روش های نوین در امور جاری می داند. از نظر وی نوآوری در هر یک از زمینه های ذیل کارآفرینی محسوب می شود:

۱) ارائه کالای جدید.

۲) ارائه روش جدید در فرآیند تولید.

۳) گشایش بازاری جدید.

۴) یافتن منابع جدید.

۵) ایجاد هر گونه تشکیلات جدید در صنعت.

کارآفرینی کیفیتی است که افراد را قادر می سازد یک فعالیت جدید را شروع کنند یا با قدرت و به طور ناباورانه فعالیت موجود را توسعه دهند.

ریچارد کانتیلون (۱۷۳۰) اولین کسی بود که این واژه را در علم اقتصاد ابداع و آن را اینچنین تعریف کرد: کارآفرین فردی است که ابزار تولید را به منظور ترکیب به صورت محصولاتی قابل عرضه به بازار خریداری می کند. کارآفرین در هنگام خرید از قیمت نهایی محصولات اطلاع ندارد.

جان باپتیست سی (۱۸۰۳) کار آفرین را فردی می داند که مسوولیت تولید و توزیع فعالیت اقتصادی خود را بر عهده دارد.

فرانک نایت (۱۹۲۱) کار آفرینان را کسانی می شناسد که در شرایط عدم قطعیت به اتخاذ تصمیم می پردازند و پیامدهای کامل آن تصمیمات را نیز شخصا می پذ یرند.

طبق نظر کاسون (۱۹۸۲) کار آفرین فردی است که تخصص وی "تصمیم گیری عقلایی و منطقی در مورد ایجاد هماهنگی در منابع کمیاب" می باشد. وی "داشتن توان داوری و قضاوت" را عنصری مشترک در تمامی کارآفرینان تشخیص داده است. از دیدگاه کارلند (۱۹۸۴) کار آفرین فردی است که شرکتی را به منظور سود و رشد تاسیس می نماید و آنرا مدیریت کرده و از آن برای پیشبرد اهداف شخصی استفاده می کند.

همچنین به تعاریف زیر نیز می توان اشاره کرد: کارآفرین کسی است که توانایی آن را دارد تا فرصتهای کسب و کار را ببیند و آنها را ارزیابی کند، منابع لازم را جمع آوری و از آنها بهره برداری و سپس عملیات مناسبی را برای رسیدن به موفقیت پی ریزی کند.

کارآفرینان کسانی هستند که با ایجاد محصولات وخدمات نوین مورد نیاز مردم، درآمد خوبی کسب می کنند. معمولا گمان می رود که کارآفرینان در راه اندازی شرکتها تبهر دارند در هر حال، آنها، از هیچ، کسب و کارجدید خلق می کنند. آنها به رغم مخاطرات بسیار، پیشگام کارهای جدید می شوند.

● تحمل ریسک

دکتر محمد اقبالی، در خصوص تعریف کارآفرین و جایگاه آن در اقتصاد کشور می گوید : بطور ساده کارآفرین به شخص حقیقی یا حقوقی ای گفته می شود که توانایی تحمل ریسک اغلب مالی را دارد و می تواند یک ایده اولیه را به یک فعالیت اقتصادی تبدیل کند. همه ما می توانیم یک کارآفرین باشیم، چه کارمند، چه کشاورز و... در هر پست و مقامی که باشیم در راه انجام فعالیت های خود می توانیم کارآفرین بوده و ایده های خود برای بهبود انجام کارها را به واقعیت تبدیل کنیم.

این عضو هیات علمی دانشگاه افزود: یک کشاورز می تواند با راه اندازی روش های جدید کاشت، آبیاری، نگهداری و... کمیت یا کیفیت محصولات خود را بالا ببرد. یک کارمند می تواند برای انجام فعالیت های روزانه و البته در چارچوب اختیارات خود روشهای جدیدی را اختیار کند تا انجام کارها برای خود و ارباب رجوع سریع تر و با کیفیت بالاتری صورت پذیرد. یک مهندس یا شرکت می تواند با قبول هزینه های تولید آزمایشگاهی، نمونه ای از یک محصول را تولید کرده و در صورت مفید بودن آنرا تولید انبوه نماید و به جامعه خود خدمت کند. یک مربی تیم فوتبال می تواند با اتخاذ روشهای مدیریتی وarrange یک تیم به موفقیت های بسیار دست پیدا کند و ....

وی گفت: همانطور که مشاهده می کنید در تمام مثالهایی که آورده شد نوعی ریسک وجود دارد. این ریسک ممکن است باعث از بین رفتن محصول کشاورز شود یا باعث شود تا کارمند توبیخ یا اخراج شود و یا سرمایه گذاری آن مهندس یا شرکت به هدر رود و دست آخر آنکه آن مربی تیم ممکن است سمت یا اعتبار خود را از دست دهد. بنابراین مشاهده می کنید که بسادگی می توان این نتیجه را گرفت که "کارآفرینی بدون ریسک امکان پذیر نمی باشد." شاید از همین جمله بتوان فهمید که چرا در کشور ما در میان جوانان کارآفرینی جایگاه والایی ندارد، فعلا" اجازه دهید بحث فنی را ادامه دهیم.

اقبالی در خصوص اینکه کارآفرین چه ویژگی هایی دارد، گفت: خود اتکایی از اولین خصوصیات یک کارآفرین است. با کمک این نیرو کارآفرین می تواند به مبارزه با سختی ها بپردازد. بنابراین اگر می خواهید کار آفرین باشید باید این توانایی را در خود تقویت کنید.

وی افزود: استفاده از نهایت بهره وری از دیگر ویژگی های یک کارآفرین هست. یک کارآفرین همواره می خواهد از وقت خود بهترین استفاده را کند.

اقبالی گفت: آنها همواره به هدف نگاه می کنند و شب و روز فکرشان رسیدن به هدف می باشد. دقت کنید که تمرکز بر هدف برای بسیاری از مردم دشوار است اغلب به کاری که در حال انجام دادن آن هستند فکر می کنند نه هدف.

از دکتر اقبالی در خصوص نقش دانشگاه ها در پرورش کارآفرین سوال شد و وی در پاسخ گفت: افراد از ویژگی های شخصیتی خاص و گوناگونی برخوردار هستند. طبیعی است که برخی از ویژگی های کارآفرینان متمایز و برجسته از سایر افراد است به طور مثال داشتن خلاقیت و نوآوری، دارا بودن قدرت تحمل ابهام، داشتن اعتماد بنفس و عزت نفس، آینده نگر و عمل گرا بودن، و فرصت شناس بودن. شیوه های پرورش این ویژگیها متفاوت است. مطالعه و بررسی در زمینه اقدامات بعمل آمده در مورد موضوع کارآفرینی در کشورهای مختلف بیانگر آن است که دانشگاه ها در زمینه های آموزشی و پژوهشی پیشقدم بوده اند ولی فارغ التحصیلان بدون توجه و قصد بکارگیری آموخته ها و قدرت ابتکار خود در راستای شروع کار و ارائه محصول و خدمت در بازار کار، چندان موفق نبوده اند.

وی در ادامه درباره راه های ترویج روحیه کارآفرینی از طریق ایجاد و حمایت از خلاقیت ها توسط اساتید، گفت: چند راهکار می تواند مفید واقع گردد; طرح سوالات و گاهی ایجاد محیط معماگونه در تدریس، آموزش نحوه تفکر علمی و چگونگی آزمون فرضیه ها، تشویق دانشجویان به مشارکت و ذهن انگیزی در تدریس،محترم شمردن سوالات اصیل،اجازه دادن برای برقراری ارتباط جهت گفتگو در مورد تجاربی که کسب کرده اند، تشویق به احساس عزت نفس و اعتماد به نفس و تشویق دانشجویان مقاطع تحصیلات تکمیلی به اخذ پایان نامه های مرتبط با مفاهیم کارآفرینی. از جمله مسائلی است که اساتید می توانند به آنها توجه کنند.

● موانع پیش روی کارآفرینی

مهندس مریم دارابی، که در حوزه تدوین طرح های توجیهی برای کارآفرینی فعالیت می کند در خصوص موانع کارآفرینی می گوید: در بعد عوامل ضدانگیزشی مواردی مانند خطرپذیری مالی وجود دارد، در این شرایط افراد به گمان اینکه در صورت خطرپذیری مالی احتمال بازگشت سرمایه ضعیف است در نتیجه گرایش به سمت کارآفرینی کم می شود. عامل بعدی در این زمینه عدم تامین مالی کارآفرینان است، فرد کارآفرین ایده دارد اما سرمایه لازم برای ارزش آفرینی را ندارد، در نتیجه آنان که سرمایه دارند، ریسک نمی کنند و افرادی که می خواهند ریسک کنند و کارآفرینی انجام دهند، سرمایه ندارند. بوروکراسی حاکم بر ادارات به عنوان یکی دیگر از عوامل ضدانگیزشی مطرح است. بحث فقدان امنیت اجتماعی از نظر کارآفرینانه هم مساله بعدی است. از دیگر عوامل ضدانگیزشی می توان به عوامل فرهنگی هم اشاره کرد، که شرایط و محیط خیلی مشوق کارآفرینی نیست. متاسفانه در فرهنگ ما جایی برای تشویق خلاقیت، ایده پروری و ریسک پذیری نیست.

وی افزود: در دسته بندی مربوط به قوانین و مقررات بیشترین موارد موانع قانونی ناشی از مقررات بانکی است. کارآفرینان اعلام می کنند که با مقررات بانکی مشکل دارند و این قوانین و مقررات را مانع توسعه کارآفرینی می دانند.

مهندس دارابی اظهار داشت :از نارسایی های محیط کسب و کار برای شرکت های جدید و در حال رشد، می توان به فقدان زیرساخت های تجاری، تخصصی و حرفه ای مورد نیاز، عدم حمایت هنجارهای اجتماعی و فرهنگی از کارآفرینی و فقدان یا ناکافی بودن برنامه های دولتی برای کمک به شرکت های جدید اشاره کرد. همچنین عدم تاکید نظام تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش و آموزش عالی) بر توسعه کارآفرینی، نبود فضای آزاد بازار و فقدان یا ناکافی بودن سیاست های دولتی برای شرکت های جدید از دیگر مسائل پیش روی کارآفرینی در ایران است.

این کارشناس در خصوص پیامدهای توسعه کارآفرینی در جامعه می گوید :کارآفرینی به معنی فرآیند کشف و بهره برداری از فرصت ها به منظور ارزش آفرینی در حوزه های مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بوده و پایه و اساس توسعه پایدار و همه جانبه تلقی می شود. توسعه کارآفرینی فرآیندی پیچیده، بلندمدت و فراگیر است که البته نقش بسزایی در رشد و توسعه اقتصادی کشورها دارد، به طوری که امروزه کارآفرینی به مهمترین ابزار توسعه اقتصادی جوامع پیشرفته تبدیل شده است. از این رو افزایش فعالیت های کارآفرینانه همراه با افزایش تولید ناخالص ملی و در نتیجه افزایش درآمد ملی، رفاه و آسایش در جامعه است. بدین ترتیب توسعه کارآفرینی نقش شایسته ای برای حضور فعال در بازارهای جهانی، اشتغالزایی پایدار، توسعه عدالت، کاهش فقر و حل مشکلات جامعه، دولت و بخش عمومی دارد.

● گلایه های یک کار آفرین

مهندس مهدی فلاح که در سال جاری به عنوان کارآفرین نمونه انتخاب شده، در خصوص مشکلات کارآفرینی در ایران می گوید: فقدان فرهنگ حمایت از کارآفرین در سطوح مختلف سبب شده، تا یک کارآفرین همواره با مشکلات اساسی در اجرا روبرو باشد.

وی افزود: در ایران ، کارآفرین با سرمایه گذار یکسان محسوب می شود که در کشورهای توسعه یافته چنین نیست.

مهندس فلاح گفت: در کشورهای توسعه یافته، موسساتی هستند که سرمایه را از سرمایه گذار می گیرد و با حمایت بیمه ها و تخصصی که دارند، کاری را طراحی و ایجاد می کنند و بعد از رسیدن به تولید به سرمایه گذار برای ادامه مدیریت تحویل می دهند.

وی گفت: اما در ایران تقریبا همه چیز برعهده سرمایه گذار است و اگر متخصصی یافت شود که توانایی کارآفرینی داشته باشد، اگر سرمایه گذاری پیدا نکند، تخصصش بی فایده خواهد ماند. برای تسهیلات بانکی نیز آن میزان اسناد طلب می کنند که کارآفرین با مشکلات عدیده روبرو می شود.

این کارآفرین نمونه افزود: باید سیاست های حمایتی برای کارآفرین ها صورت گیرد تا کشور با تولید و ایجاد شغل، گامی جدی در رفع بیکاری و تولید منابع جدید برای کشور بردارد.

● GEM چیست؟

کارآفرینی در کشور ما تا چند سال پیش جایگاهی نداشت، اما امروز با اجرای پروژه های پژوهشی چونGEM که با اندازه گیری شاخص های استاندارد امکان شناخت دقیق از وضعیت کارآفرینی را فراهم می کند به عنوان راهبردی اثربخش برای توسعه اقتصادی و اجتماعی شناخته شده است.

دکتر محمدرضا زالی استاد دانشگاه تهران، در این خصوص می گویدEntrepreneurshipMonitor Glodal اGEM) یک کنسرسیوم دانشگاهی مرکب از تیم های علمی و پژوهشی است که سالانه روند فعالیت های کارآفرینانه را در جهان رصد می کند. دیده بان جهانی کارآفرینی در سال ۱۹۹۷ با حمایت و پشتیبانی دانشگاه بابسون ، دانشکده کسب و کار لندن و همچنین بنیاد کارآفرینی کافمن آغاز به کار کرد. در اولین گزارش سالانهGEM که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد، تنها ۱۴ کشور همکاری داشتند، اما اعضای آن طی این سال ها تا سال ۲۰۰۶ میلادی به ۴۲ کشور رسید. در۱۰ اکتبر سال ۲۰۰۷ ایران نیز به عضویتGEM درآمد و از اوایل سال ۱۳۷۸ دفتر دیده بان جهانی در دانشکده کارآفرینی تاسیس شد.

وی در خصوص اینکه GEM چه اهدافی را دنبال می کند و چه چشم اندازهایی را برای خود ترسیم کرده است، می گوید: به طور کلی برنامه پژوهشی GEM سه هدف را دنبال می کند;

۱) هدف اول سنجش سطح فعالیت کارآفرینانه درمیان کشورهای عضو است. با اندازه گیری شاخص های استانداردGEM می توانیم بگوییم که در یک جامعه چقدر فعالیت های کارآفرینانه شکل گرفته و رواج دارد.

۲) هدف دوم کشف رابطه نظام مند میان کارآفرینی و رشد اقتصاد ملی است. براساس این هدف هر سال بررسی می شود که چه میزان از رشد و توسعه اقتصادی در یک کشور تحت تاثیر فعالیت های کارآفرینی است.

۲) هدف سوم شناسایی عوامل موثر در ارتقای سطح فعالیت کارآفرینانه است که بر مبنای این هدف عوامل موثر بر توسعه کارآفرینی در کشورهای عضو بررسی می شود.

وی افزود: دیده بان جهانی کارآفرینی براساس چشم اندازی که برای خود ترسیم کرده به دنبال این است که نسبت بیشتری از کشورهای عضو سازمان همکاری های توسعه اقتصادی(OECD) و غیرOECD را با هدف دستیابی به شناختی دقیق تر از کارآفرینان و نقش آنها در توسعه اقتصادی پوشش دهد. ماموریت دیده بان جهانی کارآفرینی ارائه استاندارد های بین المللی بر مبنای روش شناسی پژوهشی در کارآفرینی است.

● تفاوت کارآفرین با نوآور

همانطور که مطرح شد، بین کارآفرین و مقوله هایی مثل خلاق ، مخترع، نو آور و سرمایه گذار تفاوت وجود دارد و قطعا حرکت به سمتی که از کارآفرینی برای توسعه کشور بهره بگیریم، داشتن تعریفی دقیق از کارآفرینی و دانستن تفوت های آن با مسائل دیگر است. خلاق: خلاقیت یک پدیده ذهنی است و فرد خلاق کسی است که فکر و ایده جدیدی دارد و به دنبال روش جدیدی برای هر موضوع است. به عنوان مثال،هر کدام از افراد عادی در مواجه شدن با شیشه کثیف خودرو، به این فکر می افتند که شیشه را تمیز کنند. ولی فرد خلاق احتمالا به این فکر می افتد که چگونه می توان شیشه ای تولید کرد که کثیف نشود. در اینجا فرد خلاق به دنبال راه تازه برای یک مشکل است.

▪ مخترع: خلاقیت و اختراع به هم نزدیک اند. گفته شد که فرد خلاق، به دنبال راه و روش تازه برای حل مشکل است اما او هنوز این راه و روش را پیدانکرده است. ایجاد کننده راه و روش تازه، همان مخترع است. پس مخترع کسی است که روش یا محصولی را برای اولین بار تولید می کند. در مثال فوق،کسی که شیشه ای تولید کند که کثیف نشود و نیاز به شستن نداشته باشد،مخترع است.

▪ نوآور: نوآور کسی است که قابلیت استفاده و مقرون به صرفه بودن محصول اختراع شده را بررسی و در صورت امکان، آن را تجاری می کند.در مثال بالا، پس از اختراع شیشه توسط مخترع، فرد نوآور بررسی می کند که شیشه تولید شده در مقایسه با شیشه های قبلی، چقدر مقرون به صرفه و اقتصادی است؟

▪ سرمایه گذار: سرمایه گذار کسی است که سرمایه (مالی) را در اختیار افراد (در اینجا منظور کارآفرینان است) می گذارد ودر برابر آن در سود و منفعت به دست آمده نیز شریک می شود. در مثال فوق،کار آفرین برای تجاری کردن محصول تازه اختراع شده(شیشه)، احتمالا به سرمایه زیادی نیاز دارد. به همین خاطر،با سرمایه گذاری صحبت می کند تا از سرمایه او برای انتقال محصول به بازار استفاده کنند.سرمایه گذار نیز قبول می کند و سرمایه خود را در اختیار کارآفرین می گذارد و در پی آن، در سودی که از این راه به دست می آید، شریک شود.

▪ کارآفرین: کارآفرین فردی است دارای ایده و فکر جدید که از طریق ایجاد یک کسب و کار با بسیج منابع که همراه با مخاطره مالی، اجتماعی و حیثیتی است محصول یا خدمت جدید به بازار ارائه می دهد.

● تجربه در کارآفرینی

آنجه که تقویت کننده و جهت دهنده به سمت انتخاب آگاهانه و فرصت گرایانه می باشد استفاده از تجربیاتی است که در دیگران در شکار فرصتها بدست آورده اند و تجربه آنها بعنوان الگو برای کارآفرینان آتی می تواند موثر و مفید باشد. آنچه که مسلم می باشد این است که در تعیین مسیر موفقیت همه چیز از بازار و بازارگردی و کنجکاوی و سماجت و اصرار شروع می شود.

کارآفرین بالقوه بدنبال لحظه تاریخی شکار فرصت ها است تا پس از تشخیص فرصت اقدام آگاهانه خود را شروع کند.

به این مسئله به دو صورت می توان نگاه کرد.

۱) افرادی که دید کارآفرینانه داشته اند چگونه مبادرت به اقدام کارآفرینی نموده اند.

۲) افراد عادی که پتانسیل و آرزوی کارآفرینی دارند، چگونه نگاه کارآفرینانه در آنها تقویت گردد و آیا اساسا این دید و تجربه انتقال پذیر می باشد.

خیلی اوقات کارآفرینان بدون پشتوانه و آگاهی از تئوری و تجربیات و ادبیات کارآفرینی و اقدام کارآفرینانه، این بدین معنا است که عمل گرایی و تشخیص فرصتها در بسیاری از موارد الزاما داشتن آگاهی قبلی و اطلاع از مبانی تئوری، شناخت صنعت یا خدمات خاص یا... را از یک موضوع نمی خواهد، اما فرد در اثر سوابق خود و انرژی ذخیره شده درونی که انگیزش فرد را تشکیل می دهد بر اثر یک تصادف و برخورد تشخیص فرصت و شکار فرصت می کند و این جرقه و تصمیم منجر به اقدام کارآفرینانه می شود و خیلی اوقات نیز منجر به موفقیت خواهد شود.
 
نویسنده : مهری نقدیان  
 
 روزنامه مردم سالاری
( www.mardomsalari.com )  
 





نگاشته شده توسط   سه شنبه 16 فروردین 1390  ساعت 7:23 PM 

اهداف قانون هدفمندی یارانه ها

اهداف قانون هدفمندی یارانه هابحث ما در این مقاله، هدفمندی یارانه هاست و همچنین تاثیراتی که بر کل جامعه می گذارد. قانون هدفمندی باید با طرح های دیگر تکمیل شود چرا که آقای رییس جمهور سال۸۷ این طرح را در کنار ۶ طرح دیگر مطرح کردند که هدفمندی یارانه ها مهم ترین آن طرح ها بود.

اقتصاد رابینسون کروزوئه

اقتصاد رابینسون کروزوئهکروزوئه کالاها را با قدرت ذهنش ساخت

حریف قدر و زور آزمایی نابرابر

حریف قدر و زور آزمایی نابرابرمشکل اصلی صنعت، سایه سنگین دولت بر آن است.

نقش و اهمیت استانداردها در صنایع غذایی

نقش و اهمیت استانداردها در صنایع غذاییمصرف کنندگان به طور روز افزون برای مسایلی همچون کیفیت، بهداشت و ایمنی مواد غذایی که می خورند یا می آشامند، اهمیت بیشتری قایل می شوند.

جهاد اقتصادی و لوازم تحول

جهاد اقتصادی و لوازم تحولهر ساله رهبری سالی را با نیت و هدف بسط و گسترش و تقویت بنیان های مربوط به آن نام در سطح جامعه و نظام نام گذاری میکنند. سالهایی مانند پیامبر (ص) و علی (ع) ـ همت مضاعف ـ انضباظ اجتماعی ـ و ...

کارآفرینان با ایده های نو و خلاق اشتغال زایی می کنند

کارآفرینان با ایده های نو و خلاق اشتغال زایی می کنندکارآفرینی فرآیند یا مفهومی است که در طی آن فرد کارآفرین با ایده‌های نو و ذهنی خلاق و شناسایی فرصت های جدید، با بسیج منابع به ایجاد کسب و کار اقدام می کند

بخش خصوصی و کیفیت

بخش خصوصی و کیفیتهرگاه سخن از ارتقای آموزش باشد، بیش از همه مسایل مالی مطرح می‏شود شرکت‏های خصوصی در مسایل مالی حساسیت خاصی دارند، گرچه مایل به بهبود کیفیت آموزش هستند اما مشکلات مالی و رکود اقتصادی شاید اجازه این کار را ندهد با وجود این هر شرکتی مایل است که استاندارد بالایی داشته باشد

فرق بین بقای کسب و کار و ورشکستگی !

فرق بین بقای کسب و کار و ورشکستگی !مهارت‌ها واستعداد‌های فوق‌العاده در زمینه کسب و کار، سخت کوشی و قاطعیت، داشتن‌ایده‌های عالی به همراه انرژی فراوان تشکیل دهنده یک مجموعه عالی برای داشتن یک کسب وکار موفق و حرفه‌ای است...

پولمان را در حساب «بانک چین» پس‌انداز کنیم؟

پولمان را در حساب «بانک چین» پس‌انداز کنیم؟ 

جدیدترین صادرات چین: حساب‏های بانکی!

کسری بودجه و مسوولیت‌گریزی سیاستمداران

کسری بودجه و مسوولیت‌گریزی سیاستمدارانآیا بریتانیا ورشکست شده است؟ به عبارتی آیا کشورهایی مثل آمریکا و انگلستان در وضعیت مالی بدتری نسبت به ایرلند و یونان هستند؟

سال ۹۰; سال جهاد اقتصادی

سال ۹۰; سال جهاد اقتصادیحضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی به مناسبت آغاز سال جدید و دهه ۹۰ شمسی، سال ۱۳۹۰ را سال جهاد اقتصادی نامگذاری نمودند.

در دفاع از استاندارد طلا

در دفاع از استاندارد طلاانسان فلزهای قیمتی طلا و نقره را به دلیل خصایص معدنی، فیزیکی و شیمیایی‌شان به عنوان پول برگزید. استفاده از پول در اقتصاد بازار ضرورتی رفتارشناختی است.

چطور مهاجران موتور محرک اقتصاد می‌شوند

چطور مهاجران موتور محرک اقتصاد می‌شوندپاسخ به سفسطه‌های مهاجرتی

دهه‌ای پربار برای بسیاری از جهانیان

دهه‌ای پربار برای بسیاری از جهانیانشاید الان این طور به نظر نرسد، اما ده سال گذشته شاید بعدها به عنوان یکی از موفقیت آمیزترین برهه‌های تاریخی جهان ثبت شود.

کیفیت زندگی در جزئیات کوچک نهفته است

کیفیت زندگی در جزئیات کوچک نهفته استمثل همه اقتصاددان‌های خوب من درباره ظاهر شخصی‌ام هم صرفه هستم و هم نسبتا بی تفاوت، عینک پوسیده‌ای که به چشم می‌زنم الان بیش از یک دهه عمر دارد.

نابرابری جهانی

نابرابری جهانیتاریک و روشن اقتصاد

آزاد‌سازی قیمت‌‌ها و نان‌های دستوری

آزاد‌سازی قیمت‌‌ها و نان‌های دستوریگامی به عقب در بازار نان

نفت و مشارکت زنان خاورمیانه در بازار کار

نفت و مشارکت زنان خاورمیانه در بازار کاردر خاورمیانه مشارکت زنان در بازار کار و همچنین در رده‌های حکومتی بسیار پایین است.

بسترساز جلب حمایت افکار عمومی

بسترساز جلب حمایت افکار عمومیشفاف‌سازی هزینه‌ها و درآمدهای دولت

جیب خالی رشد

جیب خالی رشدبرای رشد اقتصادی پول لازم داریم و بدین منظور باید منابع تأمین مالی را بشناسیم.

دمای بیمار!

دمای بیمار!قلّت رشد اقتصادی ایران، از ناتوانی و ضعف اقتصاد کشور حکایت می کند.

ارتباط میان اقتصاد توصیفی و اقتصاد هنجاری

ارتباط میان اقتصاد توصیفی و اقتصاد هنجاریآشفتگی میان اقتصاد توصیفی و هنجاری تا حدی ناگریز است.

اروپا؛ از بحران اقتصادی تا امنیت بحرانی

اروپا؛ از بحران اقتصادی تا امنیت بحرانیاروپا در سال ۲۰۱۰ (۱۳۸۹) شاهد بحران اقتصادی گسترده ای بود که این بحران، به بحران های امنیتی ناشی از نبود تصمیم سازی اقناعی و بی توجهی به وابستگی متقابل اقتصاد و سیاست در عرصه بین المللی منجر شده است.

بهبود شکننده برای اقتصاد جهان

بهبود شکننده برای اقتصاد جهانطبق آمار و ارقام می‌خواهیم بگوییم رکود اقتصادی هم‌اکنون هم به کتاب‌های تاریخ پیوسته است؛ اما همان طور که می‌دانیم اوضاع در همه حوزه‌های اقتصادی جهان هم آن چنان امیدوارکننده نیست.

 

 

 

 





نگاشته شده توسط   سه شنبه 16 فروردین 1390  ساعت 7:11 PM 

در نشست مطبوعاتی رئيس‌جمهور مطرح شد + حاشیه‌ها
اشتغال، جهش علمی، اقتصادی و تحولات منطقه

من اواخر سال گذشته به رييس قوه قضاييه نامه‌اي نوشتم و در آن 250 نفر که در بخش‌هاي مختلف از جمله زمين و موارد ديگر خارج از قوانين کاري کرده‌اند، را معرفي کردم و در مورد اين افراد درخواست رسيدگي قضايي داشتم. 

http://files.tabnak.com/pics/201104/201104050631222607.jpg

ادامه مطلب را لطفاًدروبلاگ ديگرمديراين وبلاگ به آدرس زيرمطالعه فرماييد:

http://rajaii2.blogfa.com/post-366.aspx





نگاشته شده توسط   دوشنبه 15 فروردین 1390  ساعت 8:16 PM 

رییس جمهور بر تلاش برای ملموس کردن «جهاد اقتصادی» در سطح کشور و در زندگی آحاد مردم تاکید کرد.

محمود احمدی نژاد در جلسه مشترک هیات دولت و مسئولین دستگاه های اجرایی با اشاره به اهمیت نامگذاری سال جاری به نام «جهاد اقتصادی» از سوی رهبر معظم انقلاب همه اعضای دولت و مسئولین دستگاه‌های اجرایی را به تلاش برای ملموس کردن این نامگذاری در سطح کشور و زندگی آحاد مردم فرا خواند.

رئیس جمهور در جلسه مشترک هیات دولت و مقامات و مسئولین ارشد دستگاه‌های اجرایی کشور با تبریک فرا رسیدن سال جدید و قدردانی از زحمات و تلاش‌های سال گذشته آنان اظهار داشت: در سال جدید باید دست به دست هم برای داشتن دولت منسجم‌تر و کارآمدتر تلاش کنیم و چرخش‌های اضافی را در روند تصمیم‌گیری حذف کرده و بر سرعت پیشرفت کشور و خدمت‌رسانی به مردم بیافزاییم.

رییس‌جمهور با اشاره به اینکه سال 89 به رغم موانعی که دشمنان ایجاد کردند در همه حوزه‌ها شاهد فعالیت‌های جهشی و دستاوردهای قابل توجهی در کشور بودیم، تصریح کرد: در سالی که سنگین‌ترین تحریم‌ها علیه ملت ایران اعمال شد، گسترده‌ترین و بهترین خدمات نسبت به کل سال‌های قبل صورت گرفت.

دکتر احمدی‌نژاد اجرای درست و موفق هدفمند کردن یارانه‌ها را مورد اشاره قرار داد و گفت: هدفمند کردن یارانه‌ها به عنوان یکی از مهم‌ترین اقدامات انجام شده در طی 50 سال اخیر، حاصل اخلاص، دلسوزی و دلدادگی مسئولین اجرایی کشور به خط ولایت و لطف و عنایت امام عصر(عج) بود.

رییس‌جمهور خاطر نشان کرد: هنر مسئولین اجرایی کشور این است به عشق ولایت و امام زمان(عج) یکدل، همراه و امیدوار در مسیر خدمت‌رسانی به مردم تلاش می‌کنند.

احمدی‌نژاد در ادامه مسئولین را بر ضرورت رسیدگی به امور محرومین و اقشار ضعیف جامعه مورد تاکید قرار داد و گفت: در جمهوری اسلامی نباید شاهد فقر و محرومیت باشیم مردم ولی‌نعمتان ما هستند و همگان باید برای رسیدگی و رفع مشکلات مردم بخصوص اقشار ضعیف و محروم تلاش کنند.

رییس‌جمهور با تاکید بر ضرورت صرفه‌جویی در هزینه‌های مصرفی و حذف برخی هزینه‌های تشریفاتی گفت: برغم اقداماتی که سال گذشته در زمینه صرفه‌جویی در هزینه‌های مصرفی صورت گرفت باورم این است که هنوز می‌توان میزان صرفه‌جویی‌ها را افزایش داد. مدیران باید تلاش کنند هزینه‌هایی که برای مردم هیچ‌گونه فایده‌ای ندارد را حذف کرده و این هزینه‌ها را در مسیر عمران و آبادانی و رسیدگی به مشکلات مردم هزینه کنند.

احمدی‌نژاد افزود: دستگاه‌های اجرایی می‌توانند با آزاد کردن بخشی از منابع و اموال خود آن را در فعالیت‌های عمرانی و نیز بودجه جاری خود استفاده کنند.

رییس‌جمهور دولت منسجم، چابک، سریع‌التصمیم و سریع‌العمل را مورد تاکید قرار داد و گفت: اصولا بروکراسی اداری به سمت حجیم شدن سوق پیدا می‌کند و مسئولین باید همت کنند، مجموعه خود را با اتخاذ تصمیمات انقلابی و درست کوچک و چابک کنند.

دکتر احمدی‌نژاد در ادامه هدفمند کردن یارانه‌ها را مورد اشاره قرار داد و خاطر نشان کرد: این طرح تازه شروع شده است و باید به جایی برسیم که رفتارها و معیارهای اقتصادی در کشور اصلاح شود به گونه‌ای که همه به دنبال ابتکار عمل و روش‌های جدید برای کاهش مصرف و افزایش بهره‌بری باشند.

رییس‌جمهور تاکید کرد: مدیران دستگاه‌های اجرایی باید با نگاه ملی در مسیر پیشرفت و عزت نظام جمهوری اسلامی ایران گام بردارند.

احمدی‌نژاد همچنین با تاکید به تلاش برای رفع مشکل بیکاری در کشور گفت: وجود صندوق توسعه ملی در سال جاری فرصت مناسبی برای افزایش سرمایه‌گذاری در بخش صنعت و رفع مشکل اشتغال است.

رییس‌جمهور با تاکید بر اینکه مدیران دستگاه‌های اجرایی باید بر زیرمجموعه خود اشراف داشته باشند، گفت: مدیران باید توجه داشته باشند که سیستم اداری ابزار پیشبرد اهداف آنان است و مدیر کسی است که زیرمجموعه خود را در اختیار گرفته و اهداف مدیریتی را پیش ببرد.

احمدی‌نژاد افزود: همه اجزاء دولت باید دست به دست هم و متحد تلاش کنیم تا همانطور که در سال گذشته فعالیت‌های گسترده‌ای انجام شد امسال نیز این فعالیت‌ها شتاب بیشتری به خود بگیرد.







  • تعداد صفحات :2
  •    
  • 1  
  • 2  

تبليغات شما در موب بوک