وبلاگی خواهم ساخت

وبلاگی خواهم ساخت

خواهم افزود به وب!

سرویسش وردپرس، قالبش هرچه که شد

دور خواهم شد از آن سرویس قبل

که در آن هیچ کسی نیست که سرویسش را

در جهانواره‌ی پرسرعت تکنولوژی آپدیت کند!

سرویس قبلی من

سرویسی ایرانی است -عین من یا خودتان-

جنس آن اعلا نیست

دامنه‌ش هک شده است

سرورش هم دان است

صفحه اش بی فید است

یا اگر هم دارد، اینولید است و پر از اشکالات!

این وسط اما خب، گوش وبلاگستان

از سخنرانی بی وقفه‌ی سردمدارش، ناگهان کر شده است

وبلگ قبلی من، پیج رنکش ده بود

دامنه‌ش هک شد و دات آی آر شد -یعنی آن رنک پرید-

وبلاگ تازه‌ی من پیج رنکش صفر است

چه خیالی دو سه روزی است که آن را دارم

ویزیتورهای وب تازه‌ی من روی هم یک رقمی است

چه کنم؟ وای که مایوس شدم من بسیار،

سفری کردم از آن یاس بزرگ توی وبلاگستان

دختری را دیدم شانزده ساله -تازه بالغ شده بود-

توی آن وبلاگش

از غذا پختن خود، یا که چت کردنهاش

می‌نویسد !

یا زنی بود آنجا -تازه فارغ شده بود-

عکس نوزادش را در بلاگش دیدم

وسط این سفرم به دختری لوس اصابت کردم

پست‌هایش کلا، این چنین است که رفتم خانه آمدم به دفتر روزنامه!

آخر این سفرم هجوم افکار نویی توی مغزم آمد

با خودم می گویم در پروفایل بلاگم بنویسم پررنگ:

ایها‌الناس که دختر هستم.

چه کسی بود صدا زد شروین؟!

آه شروین بگو!!!

چون که این طور شود، هیت این وبلاگم

می‌رسد به پای وبلاگ زن خاطره گو!
 
 


نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 15 مهر 1388  ساعت 1:54 AM | نظرات (2)

هر برج یک دویست و شیش

لطفاً شعر را کامل بخوانید

« نه راه پس نه راه پیش دارم» ... به دست خود فقط یک فیش دارم
مرادم نیست فیش آب و برقم... که از آن ها به دل تشویش دارم
بُود منظورم آن فیشی که از آن... خجالت پیش قوم وخویش دارم
به پیش بچّه ام چون می گذارم... نماید قهر و گوید جیش دارم
ته هر بُرج می دانی خدایا... که در جیبم فقط (شیپیش) دارم
به جای خانه ای نقلی و زیبا ... طلبکاری قـَدر در کیش دارم
زمین و باغ اگر دارند مردم.. منم یک عمه در تجریش دارم
اگر دارند بعضی گلۀ میش...منم چشمی به رنگ میش دارم
در این بازار گرم ریش ،افسوس ... به جای رُخ ، دلی پر ریش دارم
جوابم کرده موجر تازگی ها... به نزدش گرچه پول پیش دارم
به لطف لنگه کفش همسر خود ... به روی کلـّه ام (آتیش) دارم
وجالب هست این را هم بدانید... که خیلی ترس از (آبجیش) دارم
برای حیف و میل پول هایم ... دو تا فرزند چون( سیریش) دارم
والبته به این علت سریشند ... که بـُرجی یک دویست و( شیش) دارم
(دویستا) اسکناس سبز ِ خوشگل ...و شیش تا هم از آن ( آبیش ) دارم
بیا « جاوید » با من همسفر شو... که خیلی صحنه ها در پیش دارم
 


نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 15 مهر 1388  ساعت 1:52 AM | نظرات (0)

نون خشکی
نون خشکی گفتنت کشته منو

با ادا را رفتنت کشته منو

قربون خش صدای مردونت

ازکجا نیرو می گیره اون چونه ت ؟

نون خشکی با تو من جور جورم

بذا می خوام تا موهاتو بجورم

اطوار مثل شیلنگت منو کشت

دندونای رنگارنگت منو کشت

اون نون کپک زده ت رو بخورم

گونی نمک زده ت رو بخورم

نون خشکی رو غلیظ و خوب می گی

پر سوزه وقتی دم غروب می گی
آخ چه زوری توی بازوت خوابیده

که سه تن نون و نمک رو هل می ده
حیرون تلاشای دوشیفته تم

واسه اینکه پر تلاشی شیفته تم

کشته ی شلوارک جیرت شدم

نونمو بردی نمک گیرت شدم

اون نگاه باصفات نیشم زده

به جونت قسم که آتیشم زده

تیکه رو رو شلوارت کولاژ نده

اینقده تو کوچه مون ویراژ نده

قربون گاری پرشتاب تو

قربون بیزینس و حساب تو

من فدای صورت خلاف تو

من فدای ترمز و تیک آف تو

cieloداری خودم خوب می دونم

کاش می شد سوار بشم یا برونم

شنیدم که خونه تم تو جردنه

اونم عاقبت جونم ، مال منه

می میرم واسه همون مغز چتت

من فدای دسته ی سامسونتت
نکن اینجا اینقده عقب- جلو

مامانم داره میاد زودی برو

به مکالمه یه خورده تن بده

آدرس ایمیلتو به من بده

برو من فردا باهات چت می کنم

چت باهات قد دو ساعت می کنم

نون خشکی !، نون خشکی !، نون خشک!!!

می گیری امروز از کی نون خشک ؟
 
 


نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 15 مهر 1388  ساعت 1:50 AM | نظرات (0)

آگهی تبلیغاتی
نیازمندیم
به یک متن درام و تأثیرگذار و اشک درآور برای سخنرانی در یک جمع رسمی ترجیحاً تا چند ماه دیگر نیازمندم!
*یک کاندیدا



گمشده
قبض تلفن همراه اینجانب گم شده است. از یابنده تقاضا می شود که مبلغ آن را پرداخت نماید و رسید بانک را به عنوان مژدگانی نزد خودش نگاه دارد!
*شهروند دست و دلباز



آگهی
برای رهایی از عذاب دوزخ و برزخ به ما مراجعه کنید !ما گناهان گذشته، حال و آینده تان را به شما متذکر خواهیم شد تا برای جبران و جلوگیری از وقوع آنها اقدام نمایید!
*مامان نرجس و شرکا


نیازمندیم
به 10 نفر از همشهریان عزیز برای کار در آزمایشگاه داروسازی با حقوق بالا نیازمندیم. افراد بی کس و کار در اولویت استخدام می باشند!
*واحد تست داروهای تازه کشف شده



فروشی
اینجانب تمامی کتابهای دانشگاهی، جزوات، کتابهای تست، کیف سامسونت، کت و شلوار و هر چه مربوط به درس و دانشگاهم است را زیر قیمت به فروش می رسانم!
*سرباز وظیفه فعلی



نیازمندیم
به یک خدمتکار خانم برای کار در هتل از ساعت 6 صبح تا 12 شب با حقوق 30 هزار تومان در ماه نیازمندیم!
*هتل خانواده تناردیه




ابراز همدردی
رایس عزیز!
کم کم به پایان دوره فعالیت شما در کابینه بوش نزدیک می شویم. فقدان انسان باشخصیتی مثل شما که همانند مرواریدی سیاه(!) در جهان سیاست می درخشیدید برای ما قابل تحمل نیست !حتی «تسیپی لیونی» هم که جانشین اولمرت شود، دردی را دوا نمی کند !به امید آنکه سفرهای خاورمیانه ای خود را هیچ گاه فراموش نکنید!
ارادتمندان شما-جمعی از سران کشورهای عرب منطقه


انتشارات البرادعی و شرکا تقدیم می کند:
- آموزش جامع «یکی به نعل، یکی به میخ!» (پرفروش ترین کتاب دیپلماتیک!)
- کنکاشی در دکترین چماق و هویج !
- شرحی بر تفنن سیاسی در دیپلماسی هسته ای !(چاپ اول)
- تاریخچه مبادله در غلتان و آبنبات چوبی !(چاپ شونصدم!)
برای کسب اطلاعات بیشتر به آژانس مراجعه کنید



بنزین موجود است!
دیگر نگران تأمین بنزین برای خودروی خود نباشید!
کارت سوخت شما پیش ماست!
بنزین را با قیمت مناسب از ما بخرید
توفیق


فوراً به یک برقکار نیازمندیم!
شنیده بودیم نامزد ریاست جمهوری باید با چراغ خاموش حرکت کند، ما از چند سال قبل خاموش کردیم، اما الان هر کار می کنیم روشن نمی شود !
کاندیدای لامپ سوخته


از دست ندهید!
سی دی تبلیغ تلویزیونی مای بی بی رسید !
بدون سانسور- اورجینال- کیفیت آینه!
کلوپ موزون نما!



منبع: روزنامه قدس


نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 15 مهر 1388  ساعت 1:49 AM | نظرات (0)

گاو همسایه غازه!!!
آقاهه میره سربازی،...
دور کلاش قرمزی،...
آچین و واچین....
با صدای چی؟...
با صدای مرغ.....
یه مرغ دارم روزی 2 تا تخم میکنه،...
چرا 2 تا؟...
چون دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده....
شاید پشت کوه انداختی؟...
نه خیر ،...
زنجیر منو بافتی،...
بله...
بابا اومده،...
با کی اومده؟...
اون کیه باهاش؟...
چی چی آورده؟...
نخود و کیشمیش،...
با صدای چی؟...
با صدای گاو،...
گاو همسایه غازه!!!؟

بَعله!... همیشه گاو همسایه غازه!!!



نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 15 مهر 1388  ساعت 1:48 AM | نظرات (0)

شهر هرت !
شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب
شهر هرت جایی است که اول ازدواج می کنند بعد همدیگ ه رو می شناسن
شهر هرت جایی است که همه ب َ د َ ن مگر اینکه خلافش ثابت بشه
شهر هرت جایی است که دوست بعد از شنیدن حرفات بهت می گه: دوباره لاف زدی؟؟
شهر هرت جایی است که بهشتش زیر پای مادرانی است که حقی از زندگی و فرزند و همسر ندارند
شهر هرت جایی است که درختا علل اصلی ترافیک ا ند و بریده می شوند تا ماشینها راحت تر برانند
شهر هرت جایی است که کودکان زاده می شوند تا عقده های پدرها و مادرهاشان را درمان کنند
شهر هرت جایی است که شوهر ها انگشتر الماس برای زنانشان می خرند اما حوصله 5 دقیقه قدم زدن را با همسران ندارند
شهر هرت جایی است که همه با هم مساویند و بعضی ها مساوی تر
شهر هرت جایی است که برای مریض شدن و پیش دکتر رفتن حتماْ باید پارتی داشت
شهر هرت جایی است که با میلیاردها پول بعد از ماهها فقط می توان برای مردم مصیبت دیده چند چادر برپا کرد
شهر هرت جایی است که خنده عقل را زائل می کند
شهر هرت جایی است که زن باید گوشه خونه باشه و البته اون گوشه که آشپزخونه است و بهش می گن مروارید در صدف
شهر هرت جایی است که مردم سوار تاکسی می شن زود برسن سر کار تا کار کنن وپول تاکسیشونو در بیارن
شهر هرت جاییه که نصف مردمش زیر خط فقرن اما سریالای تلویزیونیشو توی کاخها می سازن
شهر هرت جایی است که 2 سال باید بری سربازی تا بلیط پاره کردن یاد بگیری
شهر هرت جایی است که همه با هم خواهر برادرن اما این برادرا خواهرا رو که نگاه می کنن یاد تختخواب می افتن
شهر هرت جایی است که گریه محترم و خنده محکومه
شهر هرت جایی است که وطن هرگز مفهومی نداره و باعث ننگه
شهر هرت جایی است که هرگز آنچه را بلدی نباید به دیگری بیاموزی
شهر هرت جایی است که همه شغلها پست و بی ارزشند مگر چند مورد انگشت شمار
شهر هرت جایی است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و ... است
شهر هرت جایی است که وقتی می خوای ازدواج کنی 500 نفر ر و دعوت می کنی و شام می دی تا برن و از بدی و زشتی و نفهمی و بی کلاسی تو کلی حرف بزنن
شهر هرت جایی است که هرگز نمی شه تو پشت بومش رفت مگر اینکه از یک طرفش بیفتی ..
شهر هرت جایی است که .......

خدایا این شهر چقدر به نظرم آشناست



نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 15 مهر 1388  ساعت 1:48 AM | نظرات (1)

استعفا از آدمیت
 

نوشتم این چنین نامه به الله// فرستادم دوقبضه سوی درگاه

به نام تو که رحمان و رحیمی// خدای قادرو رب کریمی

منم فرزند آدم، پور حوا // سلامت می کنم من ازهمین جا
همان آدم که اورا آفریدی // ولی از خلقتش خیری ندیدی

ازاوّل او به راهی بس خطا رفت// به سوی کشتن و جرم و جفا رفت

زتو بخشش ازاوعصیان گری بود// زتو نرمش از اوویرانگری بود

خدایا از خودم شرمنده هستم // ازاینکه ظاهراً من بنده هستم

نیاوردم به جا من بندگی را // وبالم کرده ام شرمندگی را

ندادم گوش برفرمانت ای دوست// ومی دانم که می گویی چه پُررّوست

زبس از آدمیّت گشته ام دور// نکردم اعتنا بر لوح و منشور

لذا با عرض پوزش من ازامروز// وبا شرمندگی واز سر سوز

شوم مستعفی از شغلی که دادی// و نام آدمی بر آن نهادی

اگر باشد جواب نامه مثبت// و استعفا قبول افتد زسویت

خدایی را در حق ّ این خطا کار// در حق بندۀ مستعفی زار

به جا آور زروی لطف و یاری// که باشد از صفات ذات باری

به جای دستمزد این همه سال // که بودم بنده ات باری به هر حال
عطا کن خانه ای در کنج جنّت// برای دورۀ خوب فراغت

بکن هم خانه ام یک حور زیبا // که تا تنها نباشم من در آنجا

چو نامه خوانده شد از سوی یزدان// ندا آمد زسوی حی سبحان

توای« جاوید » گرچه پررّو هستی// ودست سنگ پا از پشت بستی

ولی چون برگنُه اقرار کردی// به نادانی خود اصرار کردی

قبول افتاده شد موضوع خانه// چه چیزی را دگر گیری بهانه ؟

به عزراییل گفتم تا بیاید// تورا فوراً به این خانه رساند

بلرزیدم زنام مالک موت// چنان گویی که دارم می کنم فوت

پریدم من زخواب خوش به یکبار//نگشتم لاجرم نائل به دیدار



نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 15 مهر 1388  ساعت 1:47 AM | نظرات (0)

ارتقاء مقام
کارمند عزیز دون پایه// می دهم پند مُفت و بی مایه
گر که خواهی رسی به پست و مقام // شود ایّام زندگیت به کام
اطلاعات خود بکن افزون// درخصوص مدیر و عادت اون
اینکه او از چه می شود خوشحال// یا چه جوری دهد به تو پر و بال
یک کمی هم زبان بیگانه// قاطی حرف های روزانه
گر کنی کار تو درست شود// پای عقل مدیر سست شود
هرچه او گفت با «اوکی » تایید// کن بدون دقیقه ای تردید
بعضی وقتا جواب تو این است:// وای این گفته ها چه شیرین است 
کَس ندیده چو تو مدیری« گوُد»// واقعآً حرف هایت عالی بود
با « د یسیپلین» و با کلاسی تو// بین صد تا مدیر آسی تو
حرف های قلمبه هم شاید // گاه گاهی تو را به کار آید
با مدیرت تو نم نمک قاطی // بشو اما نه حد افراطی
در دلش رخنه کن به صد ترفند // گاه با اخم وگاه با لبخند
از مدیران قبلی آن جا// کن سعایت شدید و بی پروا
گاهی اوقات هم برای مدیر// گر توانی کمی هدیه بگیر
چند روزی مثال حیف نان// چاپلوسی کن و نمک بپران
با چنین حرف های یک من غاز// می شود راه آن ترقی باز
گر بگیری به کار پند مرا// پندهای بسان قند مرا
ارتقاء مقام تو حتمی است// در اضافه حقوق شکیّ نیست
بعد چندی شوی معاون او// بشــکـــن آن وقــت بـــا دمــت گــردو

گفت « جاوید » هرچه لازم بود// کودنی تو اگر شوی مردود


نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 15 مهر 1388  ساعت 1:46 AM | نظرات (0)

فقط خنده
 

چون که با خنده شود عمرجنابعالی زیاد// پس بیا لوطی گری بر ریش این دنیا بخند

گر جفا دیدی زیاد امّا وفاداری کمی// بر جفاکاران دنیا از همین حالا بخند

گر که دیدی یک نفر مالت به یغما می برد//کُن حلالش مال یغما بُرده، بی پروا بخند

گر چکت برگشت خورده بی خیالش شو داداش// پاره کن در بانک چک را وکمی آن جا بخند

گر که هشت زندگی تو گرو بر نُه بُوَد// هشت و نُه را ول کن حتّی بر ده و صدها بخند

گرعیالاتت همیشه بر سرت نق می زنند// پنبه را در گوش کن جانا و بر آنها بخند

صبح گاهان با تبسّم ظهر با لبخند باش// شامگاهان را قوی تر تا شب ِفردا بخند

باچنین لبخند پارتی نوح دوّم می شوی// یک کمی تا قسمتی بر حال زار ما بخند

گر بخواهی عمر تو از نوح هم افزون شود// طنزی از «جاوید» خوانده با تـُُن بالا بخند


نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 15 مهر 1388  ساعت 1:45 AM | نظرات (0)

هری پاتر به روایت کارگردانان ایرانی

مسعود کیمیایی:

نام فیلم: هری پاتر و چاقوی دسته سفید

در قسمت جدید هری پاتر(با بازی پولاد کیمیایی) خسته و شکسته خورده از جادوی لورد ولدومرت سر به کوی و بیابان گذاشته است. هری تنهاست...او جفای روزگار کشیده...دامبلدور او را از هاگوآرتز اخراج کرده است...رون بعد از مدتها دوستی از پشت به او خنجر زده... جنی ویزلی یک لگد اساسی به او و عشقش زده است .

هری در بین راه ناگهان توسط لرد ولدورت ربوده میشود و او را می برند آنجایی که اهالی هاگوآرتر در انجا نی انداختند. در آنجا با چوب جادوی ضامن دار تولیدی زنجان روی صورت هری پاتر پوستر خط آهن تهران-قزوین را طراحی میکنند.

در همین حال ناگهان پروفسور دامبلدور(با نقش آفرینی فرامرز غریبیان) وارد میشود و پس از لت و پار کردن بازیگران میپرد هری را کول میکند و دوان دوان از صحنه خارج میشود.

توضیح: در تمام طول مدت تولید و پیش تولید فیلم جواد طوسی فیلم را یک شاهکار معرفی میکند که خود جی کی رولینگ هم لنگه آنرا ندیده و امیر قادری یک مستند 3 ساعته از فیلم 2 ساعته "هری پاتر و چاقوی دسته سفید" ساخته کیمیایی میسازد. فیلم به جشنواره نمیرسد و آرش خوشخو این حرکت کیمیایی را یک سیاست بسیار هوشمندانه از استاد مسلم سینمای ایران میداند.

تهمینه میلانی:

نام فیلم: هرمیون در هاگوارتز

هرمیون و جنی ویزلی دختران بدبخت و بیچاره و مظلومی هستند که تحت ظلم چند نفر از مردان رزل و پست و [...] در هاگوآرتز قرار گرفته اند.

هری پاتر( با بازی محمد رضا فروتن) و رون (با بازی آتیلا پسیانی) به هرمیون و جنی زور میگویند و از آنها میخواهند که ظرف ها را بشویند و برایشان ورد قرمه سبزی بخوانند. رون, هرمیون را بی رحمانه کتک میزند نمیگذارد او از هاگوآرتز بیرون برود و هری هم با کمربند, جنی را سیاه و کبود میکند.

هرمیون و جنی برای دفاع از حق خودشان به سراغ پروفسور دامبلدور(با یک نقش آوری خفن و خیره کننده از جمشید هاشم پور) میروند که چند وقتی است با تنی چند از جادوگران بازنشسته هاگوآرتز سازمان حمایت از حقوق زنان را تاسیس کردهاند. دامبلدور پس از شنیدن شکایت آنان سوار بر یک جاروی پرندهای تولیدی شرکت ایران خودرو میشود و به سمت هاگوآرتز میرود تا حساب هری و رون را کف دستشان بگذارد و حق و حقوق هرمیون و جنی را از حلقومشان بیرون بکشد.

او در انتهای فیلم هری را به سوسک و رون را به گودزیلای پلاستیکی تبدیل میکند تا عبرتی باشد برای مردان دیگر.

جعفر پناهی:

ما که فیلمهای بدون مجوز را نگاه نمیکنیم... شما هم نگاه نکنید... مخصوصآ اگر دختر هستید...پس فردا لباس پسرانه می پوشید میروید ورزشگاه آزادی تا هنر گلزنی آرش برهانی را از نزدیک تماشا کنید آنوقت میایند یقه مارا میگیرند.

 

بهرام بیضایی:

روزهای اول:

روزنامه ها با تیتر درشت مینویسند: بیضایی باز میگردد / سگ کشی تکرار میشود / آه ای استاد کجا بودی تا حالا ؟

چند روز بعد : به دلیل شور شدن نهار محمدرضا گلزار و جوشیده بودن چای آقای کارگردان در سر صحنه بیضایی از ساخت فیلم منصرف شد.

چند روز بعد تر: بیضایی باز هم برگشت.

دو سال بعد : بعد از کلی رفت و برگشت بیضایی رفت که دیگر برنگشت. وزارت ارشاد برای ترویج فرهنگ ازدواج خواستار جاری شدن صیغه عقد بین هری پاتر و جنی ویزلی شد و بیضایی ابتدا کمی برای وزارت ارشاد چشم و ابرو آمد و سپس گفت"همینه که هست... میخواین بخواین و نمی خواین هم نخواین" و همچنین در ادامه اضافه کرد که "عمرآ ".

چهار سال بعد بیضایی فیلنامه هری پاتر را تغیر میدهد و شروع به ساخت فیلمش میکند.

به دلیل مین گذاری و حفر خندق در اطراف محل فیلمبرداری تا به حال هیچ خبرنگاری جرات ورود به محدوده فیلمبرداری را نکرده است.

در خبر ها آمده که مژده شمسایی با گریم در نقش هری پاتر حضور پیدا میکند. طبق آخرین اخبار او در نقش هری پاتر تمام شخصیتهای مذکر و پلید ماجرا را لت و پار می کند و در پایان همچون سوپر من, پدر و مادر و جد و آباد لرد ولدومورت را جلوی چشمش میآورد.

 

سیروس مقدم:

سریال هرگس(ترکیبی از هری پاتر و نرگس)

هرمیون که یک دختر آفتاب مهتاب ندیده و نسخه دوم فرشته مهربان است که نسخه اول آن پینوکیو را آدم کرد. او خواهری دارد که از عکس وی به جای پوستر طبیعی مادر فولاد زره میتوان استفاده کرد. خواهر هرموین بعد از اینکه با جادو جمبل قاپ رون ویزلی را میدزد میفهمد که یک مشکل اساسی سر راه وجود دارد. پدر رون معروف به شوکت ویزلی کلآ و اساسآ با این قضیه مشکل دارد او معتقد است مادر فولاد زره هم از خواهر هرمیون طبیعی تر است و هم پسرش فولاد زره است و میشود زد توی کار بازار بازار آهن و فولاد.

 

چی؟ باقی داستان؟ خب آخر همه سریالهای تلویزیونی که مشخص است. عشق...وفا... دوستی...  و از این جور مسائل.

پی نوشت: به دلیل اصلاحیه وزارت ارشاد تمام صحنه های مربوط به هری پاتر سانسور شده و او فقط در یکی دو صحنه به صورت وصله پینه به عنوان سیاهی لشکر حضور دارد.

 

ایرج قادری:

هری پاتر(با بازی ایرج قادری) یک جادوگر آرام و ساکت است و هرمیون یک جادوگر جوان وابله وخام و یک نسل سومی به شدت خلافکار و بی مخ است.

در ادامه فیلم هری پاتر عین فرشته نجات با دو سه تا نصیحت آبدار هرمیون را در حالی که دو سه تا تیزی در بدنش فرو کرده اند و دو گالن خون از او رفته است متحول میکند. و اینبار هرمیون که ظرف مدت سی دقیقه به یک انسان با فهم کمالات تبدیل شده است هری پاتر را همراهی میکند تا به جنگ لورد وولدومرت بروند.

در پایان فیلم به دلیل پایان بندی هندی ماجرا به جای ایرج قادری, آمیتاباچان بدل او در نقش هری پاتر خواهد بود و یک موزیک متن به شدت حزن انگیز هندی هم به فیلم اضافه می شود.

 

قاسم جعفری:

 

متاسفانه قبل از ساخته شدن فیلم خانم رولینگ با خبر دار شدن از این اتفاق خودش را حلق آویز کرد و فیلم ساخته نشد. با این اتفاق داغ ندیدن این فیلم بر دل جامعه هنری ایران ماندگار شد.



نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 15 مهر 1388  ساعت 1:45 AM | نظرات (0)

ماجرای طنز

روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:

گیرنده : همسر عزیزم

موضوع : من رسیدم

میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه  !!



نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 15 مهر 1388  ساعت 1:44 AM | نظرات (0)

شیشه ی نازک تنهایی من (سهراب سپهری)

تمام معنای شعر را وقتی خواهید فهمید که شعررا کا مل بخوانید

هر کجا هستم، باشم به درک! من که باید بروم!

پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین، مال خودت!

من نمی دانم نان خشکی چه کم از مجری سیما دارد!

تیپ را باید زد! جور دیگر اما...

کار را باید جست. کار باید خود پول. کار باید کم و راحت باشد!

فک و فامیل که هیچ... با همه مردم شهر پی کار باید رفت!

بهترین چیز اتاقی است که از دسته چک و پول پر است! پول را زیر پل و مرکز شهر باید جست!

سید خندان یه نفر!

سوئیچم کو؟ چه کسی بود صدا کرد زورو؟

پشه ای نیشم زد! غمی افزود مرا بر غمها!

فکر ان پی تی و این صلح نوبل ... بی صدا آمد تا من بروم!

وای این چت چقدر شلوغ است!

اهل تهرانم! روزگارم بد نیست! وب بلاگی دارم خرده هوشی سر سوزن ذوقی.

مادری دارم خیلی قربونم میره! دوستانی یکی از یکی باحال تر و خدایی که در این نزدیکیست!

اهل ایرانم! پیشه ام بیکاری است... پیرهن سه تا هزار! ادمک هست سه تا صد تومان!

شهرام جزایری از من پرسید: چند من خربزه می خواهی ؟ من به او گفتم بچه گول میزنی؟ خربزه آب است، یورو بده! ... دل خوش سیری چند؟

چیزها دیدم در روی زمین: کودکی را دیدم پدرش را میزد! من زنی را دیدم یه کیلو رنگ به صورت زده بود!

زندگی رسم خوش آیندی است؟ ساده باشیم چه در باجه بانک چه در زیر درخت! آب را گل نکینم، گاو را ول نکنیم!

به سراغ من اگر می آئید حتما نظر بدهید!

پشت مرزها شهری است... که در آن پنجره ها ضد گلوله است...آرنولد فرماندار است!  کودکی در قفس است! در نوار غزه ... در جنین و حیفا... من آنان گفتم: اندکی صبر سحر نزدیک است!

صدا کن مرا! صدای تو خوبست... وبلاگی خواهم ساخت.. خواهم انداخت به آب! بگذاریم که آن هم یه هوایی بخورد...

آری اینگونه اگر پیش رود رفتنیم! به کجایش چه مهم است، فقط : به سراغ من اگر می آئید ،

باز هم می گویم: آری! تا اینترنت هست! بلاگینگ باید کرد! آن لاین باید بود...و پیامی باید داد !



نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 15 مهر 1388  ساعت 1:43 AM | نظرات (0)

اهل حمام (سهراب سپهری)

اهل حمامم

پوستم مهتابیست

چشمهایم آبیست

پدرم دلاک است

سر طاسی دارد

لُنگ میاندازد

شامپو مصرف کرد

کله اش هی کف کرد

و سپس مویش ریخت

و چه اندازه سرش براق است!

حرفه ام دلاکیست

هدف من پاکیست

مینشیند لب سکو آرام

یک نفر با احساس

و تصور کرده، خوش پر و پاست!

کودکی را دیدم

میدود در پی صابون و لگن

ای نهان در پسِ دَر

خشک آوردم، خشک!

مشتری های عزیز

 رخت ها را نکنید

آ بمان بند آمد



نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 15 مهر 1388  ساعت 1:42 AM | نظرات (0)

گدا

می‌رود از هر طرف رقصان و با لنگر گدا / از دو سویت می‌رود، این‌ور گدا، آن‌ور گدا!

گر دهی کمتر ز ده تومان حسابت می‌رسد / می‌کند گردن کلفتی، می‌کشد خنجر گدا!

با صدای دلخراشش ضجه مویه می‌کند / راستی در ضجه مویه می‌کند محشر گدا!

لعن و نفرین می کند گر قلب او را بشکنی / می‌کند محرومت از سرچشمه کوثر گدا!

بر تو می‌چسبد مثال مرد مومن بر ضریح / گر بگویی من ندارم، کی کند باور گدا؟!

هست دایم باخبر از قیمت ارز و طلا / داند از هر شخص دیگر نرخ را بهتر گدا!

گر روی در خانه‌اش،‌ اطراف شمران یا ونک / دست کم دارد سه تا منشی، دو تا نوکر گدا!

در صف بنزین اگر با او بد اخلاقی کنی / می‌کند لاستیک ماشین تو را پنچر گدا!

گر گدایان را برای پول در یک صف کنی / صف کشد از شرق ری تا غرب بابلسر گدا!

بهر خارانیدن ران چون بری دستی به جیب / با هیاهو می رسند از راه، یک لشکر گدا!

خودکفا شد از گدا این شهر و من دارم یقین / می‌شود تا سال دیگر صادر از کشور گدا!



نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 15 مهر 1388  ساعت 1:41 AM | نظرات (0)

شعر جالب و بامزه ی جزوه

اینکه بردی جزوه ام را اشتباهی پس بده****جز فراموشی ندارم من گناهی پس بده

روسیه گردم بدون جزوه من در امتحان****از برای من نخواهی روسیاهی پس بده

روز و شب چشمم براه جزوه می باشد بیا****گر تو هم داری چو من چشمی براهی پس بده

صد کلاه بوقی به سر دارم ز فرط تنبلی****تا نرفته بر سرم دیگر کلاهی پس بده

گیر ما دیگر نیاید جزوه پس این جزوه را****مستقیما گر نمیخواهی براهی پس بده

جان تو مشروط می گردم به جان مادرت****لازمش داری نگه دار از نخواهی پس بده

جزوه از من می بری من مرکز نشرم مگر****ای به قربانت شود جانم الهی پس بده

گر تو هم مانند من بی جزوه ای باشد بیا****مال تو این جزوه اما گاه گاهی پس بده

چند ماهی مال تو اما دو روزی نزد من****من نمی گویم که آن را چند ماهی پس بده

از دعای هر شب و آه سحر اندیشه کن****تا نرفته بر فلک از سینه آهی پس بده

من نمی دانم چرا این جزوه را کش رفته ای****لعنت و دشنام و نفرین گر نخواهی پس بده



نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 15 مهر 1388  ساعت 1:41 AM | نظرات (0)

تعداد صفحات :2   1   2