قصر بى‏سقف
«ثروتمند بخیلى به واعظى انگشتر بى‏نگین داد و به او التماس دعا گفت. واعظ هنگام دعا بر بالاىمنبر گفت: الهى! این شخص را که به من انگشترى داد، قصرى به او بده که چهار دیوار داشته باشد وسقف نداشته باشد. وقتى واعظ از منبر پایین آمد، آن شخص گفت: من قصرى را که سقف نداشتهباشد، مى‏خواهم چه کنم؟ واعظ گفت: هر وقت انگشتر من بانگین شد، چهار دیوار تو هم سقف‏دارخواهد شد».


نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 15 مهر 1388  ساعت 1:39 AM | نظرات (0)