بسم الله
قریب به ۷۰ ســال از خدا عمر گــرفته…
اهل مشــهد است.
در دلــش آرزوی زیارت بی بی دوعــالم فاطمـه المعصــومه سلام الله علیها غــوغا کرده.
بادلی شکسته ، رفت حــرم سلـطان خــوبی ها حضـرت علی ابن مـوسی الرضــا علیــه السـلام.
آقا جــان!
دلم برای زیــارت خواهر بزرگــوارتان لک زده است…
پولی ندارم.
دیگر توانی در جانم بــرای سفر نیســت.
تو رو بحق خــود خواهرت ، تمــام این موانــع را بر طرف کن،
بذار این آخر عمری ؛ کریمه ی آل الله رو هم زیارت کنم.
از ضریح مبارک جدا شد و به سمت کفشداری رفت. شماره کفش خود را بیرون آورد و تحــویل خادم داد.
خانم ببخشید! این شماره برای این کفشــداری نیست.
مگه میشه! من خودم کفشم را به کفشــداری دادم و داخل حرم شدم.
نه خانم این شماره برای اینجا نیست.
ناگاه چشم خادم به پشت شماره ی کفش می افتد.
آرم حــرم رضوی…
حاج خانم ، دیدی گفتم شــماره اشتباه است.
این برای حرم امــام رضـاست…
خوب منم در حــرم امام رضا هستــم دیگه…
نه خانم، اینجا حرم کــریمه ی اهل بیت، فاطمه المعصــومه است.
بیهوش شد و بردنش داخل اتاقی…
بعد که حالش بهتر شد،
ماجرا را تعریف کرد و معجزه ی دیگری برای این خــواهر و برادر آســمانی سلام الله علیهما ثبــت گـــردید.
داستان مـرگ یک کودک و زنـده شدن دوبـاره پس از چند ساعت توسط امـام رضـا(ع)
خاطره از عبدالله :
این اتفاقی را که می خواهم نقل کنم با یک واسطه از یکی از خادمان حرم رضوی شنیده ام. وی قسم جلاله خورد که این داستان واقعیت دارد حال می خواهید باور کنید یا نه:
” روزی پیرمردی به همراه دختری که رویش را با چادر پوشانده بود و وی را روی زمین می کشید وارد صحن روضه منوره حضرت رضا شد.
جلوی او را گرفتم و پرسیدم با این وضع کجا میخواهی بروی.
جواب داد این دخترم هست و برای گرفتن شفا به محضر حضرت می برم.
با درخواست من صورتش را باز کرد و شگفت زده دیدم که وی مُرده است و بی روح می باشد. برای اطمینان بیشتر به چند نفر از خادمان خانم گفتم که او را معاینه کنند و بعد از معاینه یقین حاصل شد که علایم حیاتی ندارد و از دنیا رفته است.با عصبانیت به پیرمرد گفتم که ای مرد تو حرم را با غسال خانه اشتباه گرفته ای.
امام رضا مُرده زنده نمی کند بلکه مریض شفا می دهد و آن هم اگر مصلحت باشد.با التماس و تضرع فراوان پیرمرد به من گفت که اجازه بدهید او را به حرم ببرم،آخه این که برای شما ضرری ندارد و اگر هم شفا نیافت برمیگردانم و دفن می کنیم.دلم به رحم آمد و با خود گفتم حداقل برای زیارت وداع اجازه دهم که او را داخل حرم ببرد.
بعد از ساعتی دیدم ولوله ای در حرم به پا شد و با چشمان خودم دیدم که آن دختر مرده زنده شد.
ادامه مطلب