حریم عشاق
باکریمان کارها دشوار نیست
درباره وبلاگ

درخصوص سبک زندگی امام رضا (ع)
آرشيو مطالب
خرداد 1396
تیر 1396
مرداد 1396
تیر 1395
مرداد 1395
آخرين مطالب
معجـزه ای همزمـان از امام رضـا و حضرت معصـومه سلام الله علیهما
عنایات امام رضا (ع) به زائران خود
چرا به امام هشتم غریب الغرباء می گویند؟
دلمو گره زدم به پنجره ت دارم میام ...
شعر رضوی
جشنواره، معرفی مشهدالرضا به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام
پنج نکته درباره اهل بیت
تجلی زندگانی کریم اهل بیت(ع) در مکتوبات
کریم اهل بیت
سخاوت کریم اهل بیت
لیست آخرین مطالب
آمار سایت
كل بازديدها : 5428 نفر
تعداد نظرات : 0 عدد
تاریخ ایجاد وبلاگ : دوشنبه 28 تیر 1395  عدد
كل مطالب : 17 عدد
آخرین بروز رسانی : یک شنبه 22 مرداد 1396 
امکانات وب
سخاوت کریم اهل بیت

 

کریم اهل بیت

گزیده هایی از زندگی امام حسن مجتبی (ع)

حضرت امام حسن مجتبى صلوات الله علیه در سن هفت سالگى در مجلس حضرت رسول (ص) حاضر مى‏شد، آیات وحى را كه تازه نازل شده بود یاد مى‏گرفت و در خانه براى مادرش فاطمه (س) مى‏خواند، هر وقت امیرالمۆمنین (ع) داخل خانه مى‏شد مى‏دید كه فاطمه زهرا (س) آیات را مى‏خواند. مى‏فرمود: چه كسى این ها را به تو یاد داد حال آن كه امروز نازل شده است؟!.

حضرت فاطمه زهرا (س) جواب مى‏داد: فرزندت حسن.

روزى امیرالمۆمنین (ع) در خانه مخفى شد كه ببیند حضرت مجتبى (ع) چطور آیات وحى را مى‏خواند، امام حسن (ع) داخل منزل شد، آیات وحى را یاد گرفته بود، ولى تا خواست بخواند مضطرب شد و  نتوانست، مادرش از اضطراب وى تعجّب كرد.

حضرت امام مجتبى (ع) جواب داد: اى مادر بیانم كوتاه آمد، زبانم بند شد، ظاهراً یك مرد بزرگوارى مرا زیر نظر دارد و به من گوش مى‏دهد. (1)

در این هنگام امیرالمۆمنین (ع) از پس پرده خارج شد و فرزند عزیزش را بوسید و مورد نوازش و تفقد قرار داد.

1. بحار الانوار /ج 43 /ص 338. قال یا اُمّاه قلّ بیانى و كَلّ لِسانى لعلّ سَیّداً یَرْعانى 

 

حلم و بردباری امام حسن (ع)

 

 

اهل شام بود. وارد مدینه شد. حضرت مجتبى (ع) را دید كه بر مركبى سوار است. او چون تحت تأثیر تبلیغات منفی و شوم بنى امیه قرار گرفته بود، شروع به ناسزا گفتن كرد، او تند تند اسائه ادب مى‏كرد.

 

امام(ع) چیزى نمى‏گفت. تا وقتى كه مرد شامى آرام شد. حضرت امام مجتبى (ع) كه درد او را مى‏دانست بر او سلام كرد و خندید و با حلم و بردبارى او را تحمّل نمود و فرمود: یا شیخ گمان مى‏كنم غریب هستى، شاید امر بر تو مشتبه شده است اگر بخواهى گذشت كنیم از تو گذشت مى‏كنیم، اگر از ما چیزى بخواهى به تو مى‏دهیم، اگر راهنمائى بخواهى راهنمائیت مى‏كنیم، اگر از ما مركبى بخواهى براى تو مركب مى‏دهیم، اگر گرسنه باشى، سیرت مى‏گردانیم، اگر عریان باشى لباست مى‏دهیم، اگر محتاج باشى بى‏نیازت مى‏كنیم، و اگر حاجتى داشته باشى آن را بر مى‏آوریم و تا در مدینه هستى اگر در خانه ما میهمان باشى براى تو بهتر خواهد بود، چون منزل ما وسیع و امكانات ما بسیار و موقعیّت ما گسترده است.

مرد شامى از شنیدن این سخنان با شرم ساری گفت: گواهى مى‏دهم كه تو خلیفه خدا در روى زمین هستى، خدا داناتر است كه رسالت خود را در كجا قرار بدهد، تو و پدرت مبغوض ترین خلق در نزد من بودید ولى فعلاً محبوب ترین خلق خدا در نزد من هستید. (2)

سپس آن مرد وسائل خویش به خانه آن حضرت آورد و تا در مدینه بود میهمان آن حضرت بود و بر محبت اهل بیت (ع) معتقد شد.

2. مناقب آل ابى طالب  /ج 4  /ص 19 /فصل مكارم اخلاق امام حسن (ع). ثمّ قال أَشهدُ انّك خلیفةُ اللّه فى ارَضه، اللّهُ اعلم حیث یجعل رسالته كنت أَنت و ابوك ابغضُ خلق اللّهِ الىّ و الان أَنت اَحبّ خلق اللّه الىّ.

 

سخاوت كریم اهل بیت(ع)

 

 

امام حسن مجتبی علیه السّلام خدمت كار جوان و سیاه پوستی را دید. وی گرده نانی پیش روی خود نهاده بود. لقمه‏ای از آن نان خود می‏خورد و لقمه ی دیگر را به سگی كه آن جا بود، می‏داد.

 

امام (ع) به او فرمود: انگیزه تو در این كار چیست؟!.

پاسخ داد: من از او شرم دارم كه خود بخورم و به او نخورانم!.

امام (ع) فرمود: از جای خود برنخیز تا من بیایم!. 

امام حسن مجتبی علیه السّلام به نزد صاحب كار او رفت. باغی را كه خدمت كار در آن زندگی می‏كرد از وی خرید و آن را به او بخشید!.

 




  دوشنبه 28 تیر 1395    8:23 PM   احمدجانقربانی  
نظرات 0

فهرست اصلی
صفحه نخست
رایانامه
نسخه موبایل
آرشیو
ایران نقش
لینک دوستان
گروه خریه فردای سبز
راسخون
Designed By: M-QaLeB & copyright 2012 حریم عشاق