مقدمه:
قرآن، تجلّي خداوند و معجزه جاويد پيامبر اكريم (ص) ميباشد كه به سان اقيانوسي ناپيدا كرانه در عالم هستي، تشنگان وادي معرفت و معنويت را سيراب ميسازد و هركس به قدر ادراكش جرعهاي برميگيرد. اين گنج شايگان كه اوهام و عقول از تصوّر جايگاه و مرتبتش عاجزند و بيان و بنان از توصيف منزلتش قاصر، از ابعاد گوناگون معجزه ميباشد و انديشه و خرد را مبهوت خود ميسازد. فحول علما و دانشوران در محضور پيامبر اكرم و قرآن «امّي» اند و ميبايست به پاي درس اين كتاب نشينند، قرآن از لحاظ علمي، ادبي، شيوايي، چيدمان الفاظ و عبارات، تعداد حروف و واژگان، مساوي بودن واژگان و مفاهيم قرينه و مقابل و ... معجزه مي باشد از وجوه اعجاز قرآن، اعجاز علمي اين كتاب است و از شئون و شقوق اعجاز علمي، اعجاز پزشكي قرآن است كه قرنها پيش در سرزمين جزيرة العرب و شهر مكّه كه تعداد كساني كه در حدّ خواندن و نوشتن از سواد برخوردار بودند محدود بود به مطالبي اشاره ميكند كه قرنها بعد دانشمندان علوم طبيعي به آن دست يافتند و يقيناً درآينده نيز به يافتههاي علمي مندرج در آيات وحياني افزوده خواهد شد هرچند كه قرآن كتاب هدايت است و انسانسازي ولي در هر حال اين يافتهها شاهدي بر فرابشري بودن مبدأ وحي بوده و بر الهي و وحياني بودن آن دلالت دارد.
چكيده:
نوشتار ذيل پيرامون آياتي از مصحف شريف تدوين شده كه حاوي نكات درماني يا مفاهيم طبّي ميباشند و به قطع و يقين مخاطبان عصر نزول قرآن از آنها بياطلاع بودند. مباحثي نظير مراحل آفرينش انسان- رابطة بين فرا رفتن از زمين و تنگي نفس، رابطه بين استحكام استخوان و قابليت زاد و ولد، اعضا و حواس بينايي و شنوايي، شفابخشي عسل،تحريم گوشت خوك و شراب، آرامش با ياد خداوند و ... به چهارده مورد اشاره شده است كه مجملي از مفصّل است.
واژگان كليدي:
قرآن مجيد، اعجاز، علم، پزشكي، شفا
قـرآن و طبّ:
حمد و ستايش صانع ازلي را كه با رحمت و اسعه خود و به امر «كن»، (يس، 82) عالميان را آفريد به بندگي كه فخر است و عزّت، و هدايت فرمود به رشد و معرفت كه هدف خلقت است و برترين نعمت. عطابخش خطاپوشي كه ارباب معرفت به نامهاي گرامياش خوانند و ياد و نامش را موجب طراوت دل و آرامبخش جان دادند خالقي كه مراتب هستي را «لامن شييء»، (طليعه خطبة حضرت زهرا سلام الله عليها) از كتم عدم پديد آورد و آفرينش را در نظام اَحسن به اتقان سامان داد كه خود «احسن الخالقين» است (مومنون، 14) و آفرينش جلوه اي از جمال بيمثالش «احسن كلّ شيي خلقه»،(رعد، 16)
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست كه هر چيزي به جاي خويش نيكوست
اگـــر يك ذره را بـــرگيــري از جاي خلل يــــابد همه عـــالم ســراپاي
گلشنراز، شيخ محمود شبستري
كمال صنع خود را در خلقت انسان به ظهور رساند و خَلعت كرامت را در جلوهاي تام با رسول خاتم و نگين آفرينش پيامبر اكرم (ص) كامل نمود كه فراگيرترين رحمت است: «و ما ارسلناك الاّ رحمة للعالمين»، (انبيا، 107) و حضرت را به رتبت «اوّل المسلمين»، (انعام، 163) ممتاز ساخت.
فيض مطلق، نفس كامل، عقل كل هـادي خلق جهـــان، ختم رسل
و
آسمـــانها بنـده مـــاه وياند شــرق و مغرب جمله تنخواه وياند
زآنك لــولاك است بر توقيع او جملـــه در اِنعـــام و در توزيع او
گـــر نبودي او نيـائيدي فلك گـــردش و نــور و مكانّي و ملك
گـــر نبودي او نيـائيدي بحـار هيبت و مـــاهي و دُر شــــاهوار
گــر نبودي او نيــائيدي زمين در درونـــه گنج و بيـرون ياسمين
رزقهـــا هم رزق خواران وياند ميـــوهها لب خشك بـاران وياند
مثنوي معنوي، دفتر ششم، ابيات: 2102-2107
«احسن الحديث» قرآن را كه تجلي الهويت خود بود در مكاشفهاي تام به صورت «نور» و «كتاب مبين» بر زبان شايستهترين سخنور و پيامآور جاري و آن جان گرامي (ص) را به «اوتيتُ جوامعالكلم» آراسته و مباهي فرمود و كلام خويش را صورت كتيبه آن حضرت (ص) و ذرّية پاكش قرار داد همانگونه كه آن بزرگ(ص) قرآن مجسم بود و : «كان خُلقه القرآن»
كتــاب ســـرّ لاريبي است قرآن ظهـــور شــاهد غيبي است قرآن
شهود غيبي و غيب شهودي است صعود قوسي و قوس صعودي است
فــــزايد مستياش هشياري دل زُدايـــد دارويش بيمـــاري دل
قرآن مجيد اين خوانايي و نيوشايي متعالي و تعاليبخش كه براي خواندن است: (اسراء، 106) و شنيدن: (اعراف،204) به عنوان امانتي بس عظيم كه كوهها از تصور رفعتش قاصرند و تحمّل محتوايش عاجز كه «قول ثقيل» (مزمل، 5) است و «ثقل اكبر» و «افضل شِي دونالله»، (بحارالانوار، ج 89، ص 80) اين كتاب و كلام شريف و گهربار آنگونه كه خود ميفرمايد: «موعظه»، «شفا»، «هدايت» و «رحمت» ميباشد و مأدبهاي است روحاني كه مائده آن عائد نفوس شيفته و شائق به كمال خواهد بود، سفرهايست گسترده كه خود كامل است و مستغني از تدارك ديدن و آراستن به غير.
مأكولش نور است، (تغابن، 8) و رهاوردش نورانيت باطن اگر قابليت باشد و «مذاق» براي درك حلاوتش از اهليت لازم برخوردار.
قوُت اصلي بشـــر نور خـــداست قـوت حيواني مر او را ناسزاست
چون خوري يك لقمه زآن مأكول نور خــاك ريزي بر سر خاك تنور
مثنوي معنوي، دفتر دوم، بيت 1089 و دفتر چهارم، بيت: 1959
و به تعبير امام خميني (ره) سفرة گستردهايست كه از ازل تا ابد همه اصناف آدمي از آن استفاده ميكنند و ميتوانند استفاده كنند و رهنمودهايش مطمئنترين و كاربستيترين راهبردها را خواهد داشت كه: «انّ هذا القرآن يهدي للّتي هي اقوَم»، (اسراء، 9) و از آن جهت كه وحي الهي هم از مبدأ فاعلي حق ميباشد و هم به لحاظ مقصد قابلي همراه با حقيقت است و هم از منظر وسائط كه حاملش امين وحي و فرشته «شديد القوي»، (نجم، 5)ميباشد قرين حقّ و حقيقت گرديده است در تمام اطوار وجودياش حق محور بوده و باطل را در آن راهي نيست: «لا يأتيه الباطل من بين يديه و لامن خلفه»، (فصّلت، 42) و با برخورداري از حكمت نظري و حكمت عملي در «ممّا اوحي اليك ربّك من الحكمة»، (اسراء، 39) «خيركثير» را به همراه دارد كه: «من يوتَ الحكمة فقد اوتي خيراً كثيراً»، (بقره، 269) و همراه و هماهنگ با عترت اسباب مباركي براي جلاي جان و تزكيه و تعليم آدمي خواهد بود و خاليترين خانه، دلي است كه از قرآن بيبهره باشد و ظلمانيترين سرا، قلبي كه از تابش انوار وحي بينصيب باشد محرومترين چشم، ديدهاي كه با آيات قرآني مأنوس نباشد و بينواترين گوش، گوشي كه از نوازش ترنّم روحبخش قرآن محروم باشد.
ديده را فايده آن است كه دلبر بيند گر نبيند چه بوَد فايده بينائي را؟!
اگر كسي با التزام به آموزههاي وحياني از مراتب نازله به مراتب عاليه كمال و تعالي صعود كند و مخاطب: «اقرأ و ارق»، (بحارالانوار، ج8، ص 133) واقع شود با فرشتگان كريم و حاملان وحي (تكوير، 19 و عبس، 16) مشهور خواهد شد كه مراد از حفظ، حفظ قلبي توأم با معرفت و عمل ميباشد و چنين كسي از شريفترين افراد خواهد بود كه پيامبر گرامي (ص) ميفرمايد: «اشراف امّتي حملة القرآن و اصحاب الّليل» انس و ارتباط با قرآن بارقة اميد به زندگي اصيل و معنادار را در دلها ميافكند و نور قرآن، انسان گرفتار در ظلمت وهم و پندار را به سمت و سوي نور، هدايت (ابراهيم، 1) و آرامش در چشم اندازهاي امن و امان رهنمون مي سازد كه: «قد جاءَ كم من الله نورٌ و كتاب مبين. يهدي به الله من اتّبع رضوانه سبلالسلام و يُخرجهم منالظلمات الي النّور باذنه»، (مائده، 15-16) و اين مستلزم درد طلب و عطش ميباشد كه:
هـركجـــا دردي دوا آنجا رود هر كجـــا فقري، نوا آنجا رود
هر كجا مشكل جواب آن جا رود هركجا كشتيست آب آنجا رود
آب كم جو تشنگي آور به دست تا بجــوشد آبت از بالا و پست
مثنوي معنوي، دفتر سوم، ابيات: 3210-3212
به وضوح مشهود است كه نياز آدمي به قرآن روز به روز بيشتر مي شود و كاربردش براي انساني كه از خويشتن واقعي خود فاصله گرفته ضروري ميباشد. براي پاسخ به سوالات پنجگانة از كجا آمدهام، كجا قرار دارم، به كجا ميروم، چه كار بايد بكنم، چگونه بايد انجام بدهم هيچ متن و منبعي مانند قرآن پاسخگو نيست.
امام سجاد (ع) در دعای ختم قرآن از خداوند میخواهد: «واجعل القرآن وسیلةً لنا الی اشرف منازل الکرامة» قرآن حاوی آموزههای حیاتبخشی است که با فروغ بیزوال و درونمایه بس زلال «هدیً للناس» (بقره، 185) بوده و همگان را به هدایتپذیری دعوت فرموده هر چند که نیل به هدایت نه برای همه بل برای اهل تقوا مقدور و میسور است: «ذلک الکتاب لاریب فیه هدیً للمتقین» (بقره، 2) و در جاری اعصار و گسترة امصار همچنان جهانیان را به استنطاق و نکتهیابی فرا میخواند آب گوارایی است که هرکس جرعهای از آن برگیرد برایش زندگی واقعی خواهد بخشید و جانش را شکوفا خواهد ساخت.
ای بهار جان وای جان بهار ز ابر رحمت بر زمین جان ببار
فیض کاشانی
امید که حجابهای افکنده بر قرآن را کنار زنیم و با بهرهگیری از آموزههایش زمینه را برای «حیات طیّبه»، (نحل،97) و زندگی سرشار فراهم آوریم. دَریابیم و دُریابیم که فوزی است عظیم و فیضی است کبیر. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرماید: «فانّه نادي مناد یوم القیامة: الا انّ کلّ ٍ حارث مبتلی فی حرثه و عاقبة عمله غیر حرثة القرآن فکونوا من حرثته و اتباعه»، (همانا روز رستاخیر منادی بانگ برآورد که: هر کسی حساب هر چه را اندوخته است برعهده دارد و پایان کار خود را پایبندان بوَد غیر از اندوزندگان قرآن که حسابی نبوَد بر آنان، پس در شمار گردآورندگان قرآن باشید و پیروان آن)، (نهجالبلاغه، خ 176). در تنگنای زبان و زمان، لسان عطشناک جان را در طراوت و شکوفایی این کوثر ناپیدا کرانة معنوی گردانیم و جرعهای از این «شراب طهور» برگیریم که «للارض من کاس الکرام نصیب»، (مختصرالمعانی، ص 6) زمین به آب سرسبز میشود و زمینة وجودی انسان به وحی:
چون که در جان رفت، جان دیگرشود جان چو دیگر شد جهان دیگر شود
اقبال لاهوری
قرآن، آنگونه که خود فرموده، داروی مؤثر امراض و به واقع شفاست. علاج بیماریهای علمی و عملی، روحی و جسمی. آنگونه که خداوند میفرماید: «و ننزّل من القرآن ما هو شفاءٌ و رحمة للمؤمنین»، (و از قرآن، آنچه برای مؤمنان شفابخش و رحمت است نازل میکنیم)، (اسراء، 82) و: «قد جائتکم موعظةٌ من ربکم و شفاءٌ لما فی الصدور»، (از سوی پروردگارتان پندی برای شما و شفابخش دلها و رهنمود و رحمتی برای مؤمنان است)، (یونس، 57)
علی (ع) نیز که به گفتة ابن ابی الحدید معتزلی شارح معروف نهجالبلاغه بهترین و کار بستیترین توصیهها را در ارتباط با قرآن و نحوة مواجهة با این کتاب عظیم و شریف بیان فرموده، قرآن را «دوای دردها» میداند: (نهجالبلاغه، خ: 158) و در ارتباط با شفابخشی مصحف شریف و شفا طلبیدن از این مادبة الهی میفرماید: «واستشفوا بنوره فانّه شفاء الصّدور»، (نهجالبلاغه، خ 110) و: «فانّه الحبل المتین و نور المبین و شفاء النافع»، (نهجالبلاغه، خ 156). قرآن معجزة جاوید خاتم رسولان از وجوه گوناگون اعجاز است و هر انسان منصف و جویای حق و حقیقت را به تسلیم و تصدیق وا میدارد. از وجوه و جنبههای اعجاز قرآن میتوان به اعجاز بلاغی، علمی، عددی، ادبی و ... اشاره داشت.
یکی از وجوه بارز و قابل تأمل اعجاز قرآن، آیات مربوط به طبّ و پزشکی میباشد. «طبّ» به معنی درمان امراض جسم و جان و در اصل به معنی علم به شی و مهارت در آن میباشد: «لسان العرب، ابن منظور، 1/554) پزشکی نیز به معنی: دانش مداوای بیماران میباشد. اعجاز پزشکی قرآن به این مفهوم دلالت میکند که آیاتی در قرآن مطالبي در ارتباط با پزشکی بيان فرموده که مردم عصر نزول و صدر اسلام از آن بیخبر بودند و سالها بل سدهها بعد این حقایق علمی کشف و تبیین شدهاند.
واژگان هم افق با مفاهیم و موضوعات مربوط به علم پزشکی در قرآن اجمالاً عبارتند از:
«شفاء» که شش مرتبه در قرآن مطرح شده و به معنی برطرف شدن بیماریهای جسمی: (نحل، 69) و (شعراء، 80) و دفع و رفع بیماریهای روحی: (یونس، 57) و (فصلت، 44) ميباشد.
«مرض» به معنی بیماری و خروج از حالت اعتدال مزاج که همانند شفاء برای بیماریهای جسمی (فتح، 17) و روحی (بقره، 10) ذکر شده است.
«الم» به معنی درد که در ارتباط با عذاب کافران آمده: (بقره، 104) و امروزه [در سالهای اخیر] ثابت شده که شنیدن تلاوت قرآن در تسکین آلام و تخفیف درد بیماران تأثیر مثبتی دارد.
از اشارات و شواهد مربوط به علم پزشکی در قرآن میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
1- آفرینش از آب:
قرآن منشأ و عامل ضروری آفرینش را «آب» میداند. در آیهای بالقول المطلق آب عامل زندگی توصیف شده: «وجعلنا من الماء کلّ شی حیّ»، (انبیاء، 30) و در آیه ای آفرینش انسان از آب: «خلق من الماء بشراً فجعله نسباً و صهراً»، (از آب بشری آفرید و او را نَسَبي و سببي قرار داد)، (فرقان، 54) و در آیاتی خلقت انسان از گونهای ویژه از آب ذکر شده است: «خُلق من ماءٍ دافق»، (از آبی جهنده آفریده شده است)، (طارق، 6) آب حدود دو ثلث از بدن انسان را تشکیل میدهد که در اثر کمبود آن ارگانیسم بدن آدمی دچار اختلال و نهایتاً ضعف و ناکارآمدی میگردد. علّت محدثه و مبقیه حیات انسان و موجودات زنده آب میباشد و قرآن نیز آب را موجب حیات و زندگی معرفی فرموده است.
2- آفرینش انسان از خاک:
در قرآن آفرینش انسان با خاک نیز مرتبط شمرده شده و میفرماید: «انّا خلقناکم من تراب»، (حج، 5) و در آیاتی با مضامینی قریب به خاک به صورت: «وبدأ خلق الانسان من طین»، (آفرینش انسان را از گل آغاز کرد)، (سجده، 6) یا «ولقد خلقنا الانسان من سلالة من طین»، (به تحقیق انسان را از چکیدهای از گل آفریدیم)، (مؤمنون، 12). خاک نیز مانند آب، نقش محوری و اساسی در آفرینش انسان دارد و بعضی از محققان، بدن انسان را به نمونة کوچکی از زمین تشبیه میکنند و حیات و زندگی از خاک نشأت میگیرد. همچنین گفته میشود: اگر جسم انسان به اصل خود تجزیه و عودت داده شود شباهت زیادی به یک معدن خواهد داشت که از حدود 22 عنصر تشکیل و ترکیب یافته است. علمای اخلاق نیز آدمی را به زمینی تشبیه میکنند که صفات اخلاقی در وی مانند کوههای آتشفشان، تندبادهای وحشتناک و دریاهای عمیق و گردابهای خطرناک میباشد.
3- نطفه، نخستین مرحلة آفرینش انسان:
نطفه از «نطف» به معنی چکیدن همراه با صاف شدن و كم گشتن میباشد، (راغب اصفهانی، مفردات، ذیل مدخل نطف) در کتاب ارزشمند «العین» تأليف خليلبن احمد نطفه را به قطره آب تشبیه نموده است:
«تشبیهاً بقطرة الماء» و در زبان و فرهنگ عربی برای شبی که در آن قطره قطره باران ببارد «لیلة نطوف» گفته میشود. طبرسی در تفسیر مجمعالبیان مینویسد: نطفه به معنی آب کم از مذکّر یا مؤنث است و هر آب صاف را نطفه میگویند و گاه به آب زیاد نیز اطلاق میشود، (طبرسی، مجمعالبیان، ذیل آیة 5 سورة حج) شاید مراد از خلقت انسان از نطفه به معنی آب صاف، چکیده و صاف شده وجود انسان باشد، نطفه انسان ترکیب سلول جنسی مرد (اسپرم) و زن (اوول) شامل ۴۶ کروموزوم میباشد که از ذرات متعددی به نام ژن ترکیب یافتهاند. ژنها نقش اساسی و تعیینکنندهای در ساختمان سلول زنده دارند و موجب انتقال صفات وراثتی میگردند.
واژة نطفه 12 را در قرآن ذکر شده که در مواردی با عبارت «امشاج» توصیف شده. مفسران، امشاج را به معنی مخلوط شده و آمیخته معنی میکنند در مواردی نیز آفرینش انسان از نطفه به صورت: «من نطفة اذا تُمنی»، (نجم، 46) بیان شده که تُمنی به معنی فرو ریخته و از ریشه «مَنی» بر وزن قلب به معنی تقدیر و اندازهگیری میباشد. مرحلة بعدی آفرینش انسان از نظر قرآن، تبدیل شدن به «علقه» میباشد که در قرآن 6 مورد ذکر شده: (علق، 2، حج، 5، مومنون، 14، غافر، 67 و قیامت 38) بنابر مشهور 5 آیة اول سورة علق، نخستین آیاتی است که در طلیعه رسالت بر پیامبر اکرم (ص) نازل شدهاند و شاید اشاره به چگونگی آفرینش انسان، ناظر به اهمیت آفرینش و جایگاه والای انسان در نظام هستی باشد. «علق» جمع «علقه» و به آنچه که بر موضع بالاتر آویزان میشود گفته میشود. مواردی از کاربرد آن در خون بسته، زالو، خون منعقد و چسبیده شده و ... میباشد. (قریشی، سیدعلیاکبر، قاموس قرآن، ذیل مدخل «علق») اگر علق را به معنی خون بسته در نظر بگیریم، تناسب و وجوه تشبیه آن با موارد کاربردش را میتوان از لحاظ چسبیدگی، آویخته شدن به جدار رحم و شباهت به زالو در چسبیدن به دیواره رحم و تغذیه از خون تطبیق داد.
قرآن کریم پس از ذکر مراحل نطفه و علقه بودن انسان، مرحلة «مضغه» را مطرح میفرماید که در سورههای حج، 5 و مؤمنون، 14 از آن یاد شده است. «مضغه» در لغت به معنی غذا یا گوشت جویده شده می باشد یا به قطعهای از گوشت گفته میشود که گویا جویده شده است: (مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 11، ج 124) نوعاً جنین انسان از هنگام لقاح تا زمان جای گرفتن در رحم 6 روز در راه است، سپس 14 روز به صورت علق یا آویزک به رشد خود ادامه میدهد و از هفته سوم بارداری به صورت گوشت جویده شده در میآید که در این مرحله، با چشم غیرمسلّح نیز قابل رویت میباشد. سپری ساختن دوره تمایز لایههای زاینده [مضغه] تا ماه سوم بارداری تداوم پیدا میکند. (لانگمن، رویان شناسی پزشکی، ص 138).
اما این «مضغه» همیشه در یک حالت قرار ندارد و حالات و مراحل گوناگونی را طی میکند که قرآن از این تحوّل، عبارت: «مخلّقه» یاد میکند که با یافتههای نوین پزشکی نیز قابل تطبیق میباشد که شاید اشاراتی به تمایز لایههای سهگانه: اکتودرم= لایه خارجی. مزودرم= لایه میانی و آندودرم= لایة داخلی باشد. پس از این مرحله، «مضغه» به استخوان تبدیل میشود: «فخلقنا المضغة عِظاماً فکسونا العظام لحماً»، (مؤمنون، 14) که بیانگر پیدایش استخوان و قرار گرفتن گوشت بر آن است. در هفته سوم رشد جنین، لایههای سهگانه اکتودرم، مزودرم و اندودرم که پیشتر اشاره شد تشکیل می شود از لایة اکتودرم اعضای مرتبط با دنیای خارج مانند دستگاه عصبی، پوشش حسی، اعضا و حواس بینایی، شنوایی و ... پدید میآیند. از لایة مزودرم اعضای «اسکلروتوم»(Sclerotome)[غضروف و استخوان] دستگاه ادراری و تناسلی پدیدار میشوند و لایة اندودرم هم موجب ساخته شدن دستگاه گوارش، مجاری تنفسی و ... میگردد. با عنایت به مطالب فوق غضروف و استخوان از لایة میانی [مزودرم] ، تشکیل میشود که به وسیلة دو لایة دیگر اکتودرم و اندودرم پوشیده شدهاند و سلولهایی که باعث پیدایش این قسمت از بدن میشوند از هفته چهارم ساخته می شوند و سلولهای ماهیچهای و پوستی روی آنها را میپوشانند (لانگمن، رویانشناسی پزشکی، ص 57)
4- اعضا و حواس شنوایی و بینایی:
گوش و چشم دو ابزار مهم معرفت و شناخت میباشند که اهمیت و جایگاه خاصی در سیستم ارگانیسم انسان دارند. در قرآن، 19 مرتبه به شنیدن و دیدن اشاره شده است که در آیة دوم از سورة انسان این اشاره پس از یاد کرد مراحل آغازین خلقت انسان میباشد: «انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعاً بصیراً»، (ما انسان را از آب اندک سیّال مخلوط آفریدیم در حالی که او را میآزماییم و او را شنوا و بینا قرار دادیم)، (انسان، 2) و در موردی پس از تولد انسان بیان میفرماید: «والله اخرجکم من بطون امهاتکم لاتعلمون شیئاً و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده لعلکم تشکرون»، (نحل، 78) در مواردی نیز به صورت مطلق و بدون قرینه بیان شدهاند. قرآن از حواس و قابلیتهای انسان بیش از همه به گوش، چشم و «فؤاد» به معنی عقل و خرد اشاره دارد. چشم و گوش همانگونه که اشاره شده جایگاه ممتازی در ارتباط انسان با محیط خارج دارند و خردورزی نیز رکن و فصل مقدّم انسانیت انسان میباشد آنگونه که امام صادق (ع) میفرماید: «دعامة الانسان العقل»، (کلینی، اصول کافی، کتاب العقل و الجهل) آنگونه که در علم جنین شناسی مطرح است نخستین نشانة رشد گوش یک رویان تقریباً در بیست و دو روزگی پیدا میشود و حس شنوایی در جنین بیش از بینایی فعال میشود یعنی انسان در حالت جنینی میتواند فرکانسهای صوتی را درک و عکسالعمل نشان دهد ولی پیش از تولد توان دیدن ندارد و طبیعتاً نخستین صدایی که جنین میشنود صدای قلب مادر میباشد. شاید تقدّم شنیدن بر دیدن در قرآن نیز از این رو باشد که حس شنوایی قبل از بینایی فعال میشود و فراگیری تکلّم نیز از راه شنوایی میباشد درحالیکه حسّ بینایی پیشنیاز فعال شدن حسّ دیگری نمیباشد و جنین حدوداً دو هفته پس از تولد تاریکی و روشنایی را تشخیص میدهد. همچنين در ارتباط با حسّ بينائي در سورة يوسف و در ارتباط با اندوه يعقوب از فراق يوسف عليهما السلام ميفرمايد: «و تولّي عنهم و قال يا اَسفي علي يوسف و ابيضّت عيناه مِن الحزن و هو كظيم»، (و از آنان [پسران خود] روي برگرداند و [با اشك و اندوه] گفت: بر [فراق] يوسف اسف ميخورم و چشمانش از [اشك و] اندوه، سپيد [و نابينا] شد و اندوه خود را فرو خورد)، (يوسف، 84) سفيدي مردمك چشم كه به كوري آن منتهي ميشود به معني كبودي [Glaucoma] ميباشد زيرا قرنيه در حالت طبيعي بدون رنگ است اما وقتي به كبودي مبتلا شد، بزرگ شده و به رنگ تيره مايل به سفيد درميآيد اعراب به كساني كه مبتلاي اين بيماري ميشوند، ميگويند: «انّ في عينه بياضاً» چشم او سفيدي و لك دارد امروزه در علم پزشكي ثابت شده مهمترين عامل گلوکوم يا آب سیاه، تغيير در مويرگهاي خوني ميباشد كه يكي از عوامل پيدايش آن ناراحتيهاي روحي و رواني و بالا رفتن فشار خون در اثر غم و اندوه ميباشد. (الاسلام و الطب الحديث، دكتر اسماعيل عزيزپاشا).
5- احساس درد و پوست:
پوست جنين از هفته سوّم، تشكيل و در هفته بيست و ششم كامل ميشود. قرآن به سوختن پوست دوزخيان و رويش دوباره آن اشاره نموده ميفرمايد: « إن الذين كفروا بآياتنا سوف نصليهم ناراً كلما نضجت جلودهم بدلناهم جلوداً غيرها ليذوقوا العذاب انّ الله كان عزيزاً حكيماً»، (به تحقيق كساني كه به آيات ما كفر ورزيدند، آنان را در آينده به آتشي وارد مي كنيم [و ميسوزانيم] كه هرگاه پوستهايشان [در آن آتش] بسوزد پوستهايي غير از آن برجايش نهيم تا عذاب را بچسند، به درستي خداوند، شكستناپذير فرزانه است)، (نساء، 56). پوست انسان، عضوي پوشيه از بافتهاي عصبي ميباشد كه اطلاعات حسي را توسط پايانههاي آزاد عصبي به مغز ميفرستد، از اين رو اوج احساس درد، گرما و سرما در پوست مي باشد نه در گوشت يا استخوان. قرآن نيز پوست را به نوعي مُدرِك يا ناقل درد معرفي و سوختگي را مهمترين تحريك كننده اعصاب گرماگير بدن كه در پوست قرار دارند، ميداند.همچنين از نكات جالب توجه قرآن در ارتباط با خوابيدن آنها ميفرمايد: «و نقلّبهم ذات اليمين و ذات الشِّمال»، (آنان را به سمت راست و سمت چپ بر ميگردانديم)، (كهف، 18) يكي از عوارض بستري شدن به مدت طولاني، زخم بستر براثر بيتحركي برخي از بيماران ميباشد كه خوابيدن به مدت طولاني، موجب مرگ سلولهاي پوستي يا ايجاد زخم در پوست آنها ميگردد كه براي ممانعت از اين عارضه بيماران را چند ساعت يكبار به سمت ديگر برميگردانند تا تنفس پوستي و جذب اكسيژن و حيات سلولها كه از جملة اعمال پوست در كنار تنظيم درجة حرارت بدن، سنتز ويتامين در اثر تابش نور خورشيد و ... ميباشد انجام پذيرد. شايد يكي از حكمتهاي گرداندن اصحاب كهف به سمت راست و چپ همين باشد هرچند كه خواب طولاني آنان از خوارق عادات و برگرفته از اراده و قدرت بيپايان خداوند ميباشد و در هر حال با فرض محال عادي بودن، محال عقلي نميباشد.
6- تنگي نفس براثر كمبود اكسيژن:
از نكات علمي قابل توجّه قرآن، اشاره به كمبود اكسيژن در ارتفاعات بالاي زمين ميباشد خداوند در قرآن، ضمن تشبيهي افراد گمراه را اينگونه توصيف ميفرمايد كه: «... و من يُرد اَن يُضلّه يجعل صدره ضيّقاً حرجاً كانّما يصّعَدُ فيالسماء»، (... و هركس را بخواهد [به خاطر عملكرد ناصوابش] در گمراهي وانهد، سينهاش را تنگ ميكند چنانكه گويي ميخواهد در آسمان بالا رود)، (انعام، 125)
«حرج» به معني تنگي ميباشد و آية فوق گمراهان را به كساني تشبيه ميكند كه در آسمان بالا ميروند و به تنگي سينه دچار ميشوند. براي تعطيل و تبيين آية فوق، ميتوان گفت: بافتهاي زنده بدن براي تداوم حيات به انرژي نياز دارند كه نوعاً محصول قند و نشاسته و آميخته شدن سوخت با اكسيژن ميباشد و به طور معمول اين نياز در شبانه روز معادل يازده متر مكعب يا 14 كيلوگرم هوا ميباشد، سوختن چربي در آتش و بدن گرما ايجاد ميكند فرو بردن نفس به وسيله انقباض عضلات تنفسي ميباشد كه قفسه سينه را گشاد ميكنند. بيرون دادن نَفس نيز نتيجه برگشت اين عضلات به حال استراحت و تنگ شدن قفسه سينه ميباشد اكسيژن كه 21% هواي سطح زمين را تشكيل ميدهد با فراتر رفتن از سطح زمين كمتر ميشود به گونهاي كه فضا در ارتفاع 67 مايلي فاقد اكسيژن بوده و در ارتفاع 4000 متري انسان به تنگي نفس، سستي، سردرد و تهوع دچار ميشود و اگر ارتفاع به 6000 متر و بالاتر برسد تدريجاً نرسيدن اكسيژن لازم به سلولهاي مغزي موجب بيهوشي ميگردد. «توريچلي» اولين كسي بود كه فشار جوّ را كشف كرد وي اين فشار را معادل فشار عمود هواي دور كره زمين بر يك سانتيمترمربع از آن تخمين زد كه معادل فشار عمودي از جيوه به طول 76 سانتيمتر ميباشد، هرچه از سطح زمين بالاتر ميرويم از ميزان ايمني فشار كاسته ميشود و اين موجب اختلال در رسيدن هوا از راه ريهها به خون ميگردد. از طرف ديگر كاهش فشار هوا موجب انبساط گازهاي موجود در معده و در پي آن حركت ديافراگم به سمت بالا ميشود كه موجب نارسايي در انبساط ريهها و تنفس ميگردد قرآن قرنها پيش از پي بردن دانشمندان وعلوم بشري به اين نكته اشاره فرموده است.
۷- ارتباط بين توان توليد مثل و استحكام استخوان
قرآن در ابتداي سورة مباركه مريم از زبان حضرت زكريا خطاب به خداوند ميفرمايد: «قال ربّ انّي وهن العظمُ منّي و اشتعل الرأس شيباً و لم اَكُن بدعائك ربّ شقّيا. و انّي خفتُ الموالي من ورائي و كانت امرأتي عاقراً فهب لي من لدنك وليّا»، (گفت: پروردگارا! به راستي استخوان من سست شده است و از حيث پيري، [موي] سر شعلهور [و سفيد] شده است. و من به سبب خواندن تو در [زحمت و] و بدبختي نبودهام. و در حقيقت، من بعد از خودم از بستگانم ترسانم در حاليكه زنم نازاست، پس از جانب خودت سرپرستي فرزندي را به من ببخش)، (مريم، 4-5) خداوند دعاي حضرت زكريا (ع) را اجابت و به دنيا آمدن پسري بنام يحيي را به وي بشارت داد: «يا زكريا إنا نبشرك بغلام اسمه يحيى لم نجعل له من قبل سميّا»، (اي زكريا! همانا ما تو را به فرزندي كه نامش يحيي است و از اين پيش همنام و همانندي برايش در تقوا نيافريديم، بشارت ميدهيم)، (مريم، 7) در آية چهارم حضرت يحيي به خداوند عرض ميكند «قال ربّ اني وهن العظم ...» خدايا! استخوان من سست شد. زكريا ضعف خود را به استخوان نسبت ميدهد چون استخوان موجب قوام و ايستايي انسان ميباشد و آدمي در حركت و سكون خود به آن تكيه دارد همچنين در دوران ميان سالي و پيري، فعاليت بخش تخريبي استخوان بيشتر و قدرت بازسازي آن كم ميشود در نتيجه توليد مثل كه استخوان در آن دخالت دارد كم ميشود درنتيجه توليد مثل كه استخوان در آن دخالت دارد كم ميشود اين عارضه در زنان يائسه به علت عدم ترشح هورمونهاي جنسي بيشتر ميگردد و قرآن قرنها پيش ارتباط بين استخوان و توان توالد و تداوم نسل را بيان فرموده است.
8- شفابخشي عسل
قرآن در آيات 68 و 69 سورة مباركه نحل ميفرمايد: «و اوحي ربّك الي النحل ان اتّخذي من الجبال بيوتاً و من الشجر و مما يعرشون. ثمّ كلي من كل الثمراتِ فاسلُكي سبل ربّك ذُللا يخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فيه شفاءٌ للناس ان في ذلك لايه لقوم يتفكّرون» ،(و خداوند به زنبور عسل وحي كرد كه از كوهها و درختان و سقفهاي رفيع منزل گيريد. سپس از ميوههاي شيرين تغذيه كنيد و راه پروردگارتان را با طاعت بپوئيد آنگاه از دورن آنها شربت شيريني به رنگهاي مختلف بيرون آيد كه در آن شفاء مردمانست در اين كار نيز آيت قدرت خداوند براي اهل تفكر پيدا است) مولانا جلالالدين گويد:
چون كه اوحي الرب الي النّحل آمده است خانه وحيش پر از حلوا شده است
او به نـــور وحـــي حــق عـــزّ و جـلّ كرد عالم را پـــر از شمع و عسل
ايـــن كه كـــرّمنــاست و بـالا ميرود وحيش از زنبــــور كمتر كي بود
نه تـــو اعطيناك كـــوثر خـــواندهاي پس چــرا خشكي و تشنه ماندهاي
مثنوي معنوي، دفتر پنجم، ابيات: 1239-1232
در سورة چهل و هفتم قرآن نيز كه به نام مبارك پيامبر (ص) ناميده شده، خداوند در توصيف رودهاي بهشتي وعده داده شده به پارسايان ميفرمايد: «مثل الجنّة التي و عد المتقون فيها انهارٌ من ماءٍ غير اسن و انهارٌ من لبن لم يتغيّر طعمه و انهارٌ من خمر لذة للشاربين و انهارٌ من عسل مصفّي»، (وصف بهشتي كه به پرهيزگاران وعده داده شده است [اينگونه است كه] در آن رودهايي از آبي [زلال و خاص] هست كه بدبو و گنديده نشده و رودهايي از شيري كه طعم و مزه آن تغيير نكرده و رودهايي از شرابي است كه لذت براي نوشندگان است و رودهايي است از عسلي كه خالص ميباشد)، (محمد، 15) عسل مهمترين منع براي قند طبيعي و حاوي آنزيمهاي گوناگون براي سوخت و ساز و هضم غذاها ميباشد همچنين حاوي انواع پروتئينها، اسيدهاي آمينه، املاح معدني و مواد تامين كننده نيازهاي بدن ميباشد همچنين عسل حاوي مواد ضد ميكروبي ميباشد كه مانع از رشد و تكثر ميكروبها ميگردد. مواد و خواص موجود در عسل در هيچ مادة غذايي ديگري اينگونه يافت نميشود. ميكروبهاي بيماري زا نميتوانند در عسل زنده بمانند چون عسل داراي اسيدفورميك ميباشد كه از مواد ضدعفوني كننده است همچنين داراي آب اكسيژنه است كه اثر زيادي در از بين بردن ميكروبها دارد. عسل در بهبود بيماريهاي گوارشي نقش موثري دارد و ترشي زائد معده را نيز كاهش ميدهد. ترشحات اسيدي معدي را تعديل و عفونتهاي رودهاي را بهبود ميبخشد همچنين به دليل داشتن اسيدفورميك مانع تخمير ميگردد. در برطرف ساختن بيماريهاي كبد و كيسه صفرا نيز مفيد بوده و موجب تسريع در ترميم زخمهاي پوستي ميگردد. همچنين مصرف مرتب عسل موجب كاهش ابتلا به سرطان ميگردد. از خواص مهمّ عسل كه از روزگاران گذشته به آن توجه ميشد تاثير مثبت آن در درمان بيماريهاي چشم از جمله: التهاب پلكها، التهاب قرنيه، آلودگي و زخم قرنيه، سوزشهاي چشم و ... ميگردد. همچنين مصرف عسل خالص با آب ليمو موجب كوتاه شدن دوره سرماخوردگي كه نوعاً يك هفته طول ميكشد گرديده و آن را كاهش ميدهد. از ديگر خواص طبّي عسل اين است كه عملكرد عضلة قلب را روان و فعال ميسازد و با مواد قندي موجود در خود توان آن را افزايش ميدهد همچنين موجب انبساط شريانهاي اكليلي شده و در تنظيم ضربان قلب نيز موثر ميباشد از بيماريهايي كه عسل در درمان آن موثر است عبارتند از: التهاب ديفتريايي قلب يا ضربانهاي ناموزون آن، تقويت كننده پس از انجام عمل جراحي، خناق سينه يا سوزش و ناتواني قلب.
عسل در بهبود عملكرد سيستم عصبي نيز نقش مهم و مثبتي دارد و موجب برطرف شدن گرفتگي مويرگهاي مغزي، درمان داءالرقص، آرامش بخش براي سيستم عصبي و التهاب عصب سياتيك موثر واقع ميگردد.
9- توصيه و تأكيد به خواب شبانه
خداوند در سورة نبأ ميفرمايد: «و جعلنا الّيل لباسا. و جعلنا النهار معاشا»، ([آيا] شب را جامه و پوشش ننمودهايم و روز را وقت تلاش براي معاش قرار ندادهايم)، (نبأ، 11-10)
در قرآن خواب شبانه مورد اشاره و تأكيد واقع شده است. خواب در شب و روز با هم تفاوتهاي زيادي دارند و خواب شبانه از فوايد بيشتري برخوردار است. اخيراً محققان پي بردهاند كه ترشح ملاتونين از غدّه صنوبري در شب افزايش مييابد و اين ماده تأثير محسوسي بر خواب مطلوب دارد. آرامش و سكون شب نيز موجب فراهم آمدن فضا و موقعيت بهتر براي خواب ميگردد. از رهاوردهاي زيانبار مدرنيسم، برهم زدن ساعت بيولوژيك بدن و تغيير يافتن زمان خواب ميباشد. در قرآن توالي شب و روز از مصاديق رحمت الهي محسوب ميشود و خداوند در سورة قصص ميفرمايد: «و من رحمته جعل لكم اليل و النهار لستكنوا فيه و لتبتغوا من فضله ولعلكم تشكرون»، (از مصاديق لطف و رحمت الهي، قرار دادن شب و روز براي شما ميباشد تا در [شب] بياراميد و [در روز به تحصيل معاش پردازيد و] فضل خداوند را طلب كنيد و سپاسگزار [الطاف و مراحم خداوند] باشيد)، (قصص، 73) همچنين توصيه به سحرخيزي در متون ديني نيز قابل تأمّل و مطابق با يافتههاي علمي ميباشد. هنگام سحرگاهان گاز اُزن (O3)به نسبت بيشتري در فضا وجود دارد كه با طلوع خورشيد از بين ميرود. اين گاز تاثير مطلوبي بر سيستم عصبي داشته و بازده عملكرد قواي جسمي و فكري را افزايش ميدهد.
10- تحريم گوشت خوك
قرآن در سورة مائده ميفرمايد: «حُرّمت عليكم الميتةُ و الدّمُ و لحم الخنزير ...»، (حرام است بر شما مردار، خون جاري، گوشت خوك ...)، (مائده، 3) و به حرمت و ضرورت اجتناب از خوردن گوشت خوك اشاره ميفرمايد. خوك به لحاظ تغذيه و اخلاق جزو بيمبالاتترين حيوانات ميباشد و بيماريهاي متعدي از اين حيوان به انسان منتقل ميشود كه از جملة آنها عبارتند از: اسهال خوني، يرقان عفوني، باد سرخ و ... همچنين گوشت خوك موجب اختلالات گوارشي، يبوست و ... ميگردد. كرم كدوي خوك و كرمهاي حلزوني يا تريشين موجب عوارض عمدهاي در انسان ميگردند و از جمله بيماريهايي كه با لانه گرفتن كرم حلزوني در عضلات انسان پديد ميآيد، درد شديد عضلاني، تنگي نفس، نارسائي در جويدن و سخن گفتن ميباشد.
11- تحريم نوشيدن شراب
خداوند در آيات 90 و 91 سورةمباركة مائده ميفرمايد:
«يا ايها الذين امنوا انما الخمر و الميسرو الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون. انما يريد الشيطان اَن يوقع بينكم العداوة و البغضاء في الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكرالله و عن الصلاة فهل انتم منتهون»، (اي مؤمنان! نوشيدن مشروب و قمار و بتان و تيرها پليدند و عمل شيطان ميباشند. پس از پليدي دوري گزينيد تا اينكه رستگار شويد. شيطان ميخواهد از طريق ميخواري و قماربازي بين شما دشمني و كينهتوزي ايجاد كند و شما را از ياد خدا و نماز باز دارد پس آيا دست ميكشيد؟)، (مائده، 90-91)
«خمر» در زبان عربي بر هر مُسكري كه موجب زوال عقل و پوشانده شدن آن ميگردد اطلاق ميشود. به لحاظ تركيبات ساختاري نيز حاوي مواد شيميايي زيادي ميباشد كه از جمله الكل اتيليك ميباشد با فرمول: و ماده اصلي خمر در آن قرار دارد. اين ماده از تخمير قند انگور حاصل ميشود. الكل پس از مصرف به سرعت از طريق مخاط دهان، معده و ريهها جذب بدن ميشود و موجب مضارّ و تبعات منفي متعددي ميگردد كه از آن جمله مسموميت حادّ الكلي [مستي] ميباشد كه بعضاً آثار تخريبي جبران ناپذيري با خود دارد همچنين زخم معده، التهاب حادّ لوزالمعده و ... از مضرات مصرف الكل ميباشد. الكل موجب اختلال در عملكرد سيستم عصبي و افت و اختلال در عصب بينائي ميگردد همچنين بيماريهاي كبدي، قلبي و عفوني را نيز بيشتر ميكند. قرآن در چهار مرحله در آيات: نحل، 67- بقره، 219- نساء، 43 و مائده 90-92 در ارتباط با الكل و مشروبات الكلي سخن گفته و نهايتاً در سورة مائده آن را تحريم فرموده است.
12- تسهيل وضع حمل حضرت مريم (س) و درخت خرما
خداوند در سورة مباركه مريم ميفرمايد: «فاجاءَها المخاض الي جذع النخله قالت يا ليتني متُّ قبل هذا و كنتُ منسياً منيّا. فناديها من تحتها اَلّا تحزني قد جعل ربّك تحتك سرّيا. و هزّي اليك بجذع النخله تُساقط عليك رطباً جنيّا. فكلي و شربي و قرّي عينا ...»، (درد زايمان او را به كنار درخت خرمايي كشاند، گفت: كاش پيش از اين مرده بودم، [از اذهان] فراموش شده بودم. از سمت پائين وي، او را صدا زد. غمگين مباش. پروردگارت پائين تو چشمهاي پديد آورده است. تنة درخت خرما را ابتكان تا خرماي نوري دستچيني بر تو فرو افكند. پس مخور و بياشام و چشم روشندار ...)، (مريم، 23-26) با آزمايشهايي كه صورت گرفته، معلوم ميشود خرما حاوي مادهاي است كه به انقباض رحِم ميانجامد و عضلات رحم را نيز در ماههاي آخر بارداري تقويت ميكند به گونهاي كه زمينه زايمان مساعد شده خونريزي بعد از آن نيز كاهش مييابد. از خواصّ ديگر خرما اين است كه فشار خون زنان حامله را به مدت كوتاهي پائين ميآورد و بعد به حالت اوّل بازميگرداند و اين موجب ميشود كه هنگام زايمان خونريزي كمتري روي دهد. همچنين خرما روده بزرگ را تميز ميكند و پاكسازي رودهها به ويژه روده بزرگ موجب تسهيل زايمان ميشود و در مواردي قبل از عمل زايمان، رودهها را به وسيله حقنه تميز و خالي ميكنند. (الاسلام و الطب الجديد، دكتر عبدالعزيز پاشا اسماعيل). مولانا جلالالدين نيز گويد:
گفتـــم ای دل آينه کلــی بجو رو به دریا کار بر ناید بجو
زین طلب بنده به کوی تو رسید درد مریم را به خــرمابن
مثنوي معنوي، دفتر دوم
در آيه يازدهم سوره نحل و آية 29 سورة عبس نيز هب خرما دركنار ميوههاي ديگر به عنوان نعمت خداوند اشاره شده است.
13- اشاره به رنگها و آرامبخش و نشاطآور بودن آنها
در قرآن به بعضي از رنگها اشاره شده است مثلاً در توصيف بهشت و آرامش و آسايش بهشتيان ميفرمايد: «متّكين علي رفرف خضر و عبقريّ حسان»، (بهشتيان بر بالشهاي سبز رنگ تكيه ميكنند و بر فرشهاي منقّش و زيبا مينشينند)، (رحمان، 76) يا در سورة انسان ميفرمايد: «عاليهم ثبات سندس خضر و استبرق و حُلّوا اساور من فضّة و سقاهم ربهم شرابا طهوراً»، (بر تن آنان لباسهاي ابريشم سبز نازك و ديباي ضخيم است و با دستبندها و النگوهاي سيمين آراستهاند و خدايشان به آنان شراب پاك مينوشاند)، (انسان، 21) و در سورة كهف نيز ميفرمايد: «يلبسون ثياباً خُضراً من سندس و استبرق»، (و جامههاي سبز حرير نازك و ضخيم ميپوشند)، (كهف، 21) يا در سورة بقره وقتي ويژگيهاي گاو انتخاب شده براي ذبح را توصيف ميكند ميفرمايد: «انها بقرةٌ صفراءُ فاقع لونها تسرّ الناظرين»، (گاوي است به رنگ زرد يكدست خالصي كه بينندگان را شادمان ميكند)، (بقره، 69) امروزه در روانشناسي تأثير رنگها در انسان ثابت شده و آزمايشهاي متعدد مشخص ساخته كه انسان تحت تاثير رنگها قرار ميگيرد از جمله به خاطر اثر رنگهاست كه رنگ ديوارهاي بيمارستانها يا لباس پرستاران به گونهاي كه بر روحيه بيماران تاثير مثبت داشته باشد استفاده ميشود. علم فيزيك، پزشكي و روانشناسي ثابت كرده كه طول موج رنگ سبز يا زرد روشن خوشايند و آرامبخش يا زرد روشن نشاطآور است.
14- آرامش يافتن با ذكر خداوند
ذكر را اقسام و مراتب چندگانه اي است، از جمله ذكر زباني، قلبي و عملي. در قرآن به ياد حق توصيه شده و فرموده: خدا را بسيار ياد كنيد يا ذكر گوئيد: «يا ايها الذين امنوا ذكروا الله ذكراً كثيراً. و سبّحوه بكرة و اصيلاً»، (احزاب، 41) از جمله آثار و رهاوردهاي ياد خداوند آرامش باطني انسان ميباشد كه قرآن ميفرمايد: «الّذين امَنوا و تطمئنّ قلوبهم بذكر الله الا بذكرالله تطمئنّ القلوب»، (رعد،28) ياد خداوند موجب آرامش انسان است و كساني كه از ياد خداوند اعراض نمايند به تنگي معاش مبتلا ميشوند: «و من اعرض عن ذكري فانّ لا معيشةً ضنكاً و نحشره يوم القيامة اعمي»، (طه، 124) انسان در اين دنيا دنبال ثبات و آرامش است ولي هرچه خود را گرفتار ماديات و اعتباريات ميكند اگرچه از آسايش ظاهري برخوردار ميشود ولي آرامشش كم ميشود و اضطراب، ناآرامي، دلواپسي، افسردگي، نااميدي و ... او را به خود مبتلا ميسازند. قرآن ميفرمايد راه آرامش ذكر خداوند است.
اين همه بيقراريت در طلب قرار توست طالب بيقرار شو تا كه قرار آيدت
ديوان شمس
اخيراً يك محقق هلندي در تحقيق جالبي به اين نتيجه رسيده كه تلفظ و بر زبان جاري ساختن لفظ جلاله «الله» آرامبخش است و چنين حروف اين اسم مبارك به گونهاي است كه انسان را آرام ميسازد.
نتیجه:
قرآن كتاب هدايت، استعلا و استكمال ميباشد و در ضمن بيان آموزههاي زندگيساز، شواهد و مواردي از اعجاز در عرصههاي گوناگون ادبي، علمي، پيشگويي در اين وحينامة مندرج ميباشد كه شاهدي بر نزول اين كتاب از «كتاب مكنون» الهي ميباشد. تاكنون دانشوران محقق در عرصة علم و دين وجوه و قرائن بيّن الثبوتي بر اين انگاره يافتهاند و به قطع و يقين در آتيه نيز گوهرهاي درخشان و خيرهكنندهاي از اين اقيانوس ژرف و ناپيدا كرانه كشف خواهد شد. بمنّه و رحمته انه وليّ النعم
فهرست منابع و مآخذ
1- قرآن مجيد
2- نهجالبلاغه
3- صحيفه سجاديه
4- اصول كافي، كليني
5- مثنوي معنوي، جلالالدين محمد بلخي
6- ديوان شمس
7- گلشنراز، شيخ محمود شبستري
8- بحارالانوار، محمدباقر مجلسي
۹- مختصر المعاني
۱۰- ديوان اقبال لاهوري
۱۱- شرح نهجالبلاغه ابن ابيالحديد
۱۲- لسانالعرب، ابن منظور
1۳- مفردات، راغب اصفهاني
۱۴- مجمعالبيان، طبرسي
۱۵- رويان شناسي، لانگمن
۱۶- الاسلام و الطبالحديث، اسماعيل عزيزپاشا
الحمدلله رب العالمين
ادامه مطلب
چکيده
نوشتار حاضر پیرامون آیاتی از قرآن است که حاوی مطالب و نکات پزشکی میباشد. نویسنده در پی آن است که با استفاده از آیاتی که درباره آناتومی و فیزیولوژی بدن به کار رفته شگفتی یا اعجاز قرآن را اثبات نماید.
منظور از اعجاز در این نوشتار مطالب طبی مطرح شده در قرآن است که مخاطبان عصر نزول از آن آگاهی نداشتند و بعدها حکمت آن، کشف و اسرار آن آشکار شد. مباحثی همچون مراحل خلقت انسان، کمبود اکسیژن در ارتفاعات و رابطه تولید مثل با استخوان.
واژههاي اصلي: قرآن، معجزه، پزشکی، اعجاز علمی.
مقدمه
بیماری و سلامت از بدو خلقت بشر با انسان عجین بوده و با آن آشنا میباشد، به همین سبب انسان همواره برای درمان و دست یافتن به دارو تلاش میکرده است. انبیاء نیز به مسأله طبابت اهتمام خاصی داشتند (مقدسی، آفرینش و تاریخ، 1/419) و برای آن ارزش قائل بودند؛ (مجلسی، محمدتقی، بحار الانوار، 66/66) حتی اقدامات حضرت عیسی(ع) در امر طبابت، اعجازآفرین بود. (کافی،1/28) در متون مقدس پیشینیان به امر سلامت اهمیت میدادند. قرآن حکیم که رسالت اصلی خود را در هدایت بشر به سوی کمال خلاصه و سلامت و پرورش روح را در قالب اخلاق و اعتقاد و احکام اشاره کرده (بقره/ 185) به سلامت جسم که مقدمه سلامت روح است توجه کامل داشته است، (آیات بهداشت تغذیه، جسم، جنسی، روان...) زیرا که نبود سلامتی، انسان را از مسیر تعالی روح باز میدارد. مطالب پزشکی که در قرآن مطرح شده دارای اعجاز و شگفتی است، در حالی که عقول بشر در آن زمان از کشف آن عاجز و در این زمان از شگفتی آن متعجب است. آنچه در این مسائل انسان را به تعجب وا میدارد آن است که قوانین و مقرارات قرآن با نظم طبیعت و سلامت جسم و روح انسان همگون است، به این معنا که نمیتوان در قرآن مسألهای یافت که با سلامت انسان در تضاد باشد.
مفهومشناسی
«طب» در لغت به معناي درمان جسم و جان (قاموس المحيط،1/96؛ ابن منظور، لسان العرب، ابن منظور،1/554) آمده و در اصل به معناي «علم به شيء و مهارت در آن» است و به شخص از آن جهت که در عمل خود حاذق و ماهر است، طبيب ميگويند. (فراهیدی، العين، فراهيدي، 7/407؛ ابن فارس، مقاييس اللغة، 3/407) با توجه به تعريف لغوي به نظر ميرسد واژه «طب» براي درمان جسم و روح و روان انسان به کار ميرود.
«پزشکي» در فارسي به معناي دانش مداواي بيماران است. (عمید، حسن، فرهنگ فارسي عميد، دهخدا، لغت نامه دهخدا؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، ذيل واژه پزشکي) از اين تعريف استفاده ميشود که واژه پزشکي براي درمان بيماريهاي جسم و روح و روان به کار ميرود.
«اعجاز» از ماده عجز به معنای ناتوان ساختن در کاری است که کسی قادر به انجام آن نیست (لسان العرب، ذیل ماده عجز).
«اعجاز پزشکی» به این معناست که مطلبی طبی در قرآن آمده و سالیان بعد اسرار نهفته آن کشف شده است و مردم عصر نزول نیز از آن اطلاعی نداشتند. قطعا کسی که بشر را خلق و قرآن را نازل کرده به تمام جوانب آن آشنایی دارد و به اسرار آن آگاهست. (قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْض)؛ «بگو: «كسى آن (قرآن) را فرو فرستاده كه راز [ها] را در آسمانها و زمين مىداند» (فرقان/ 6).
«شگفتی پزشکی» عبارت است از آموزههای طبی که در قرآن آمده ولی در عصر نزول برای اکثر مردم روشن نبوده، بلکه خلاف دیدگاه مشهور پزشکان آن عصر بوده است و بعد از نزول قرآن صحت آن مطالب کشف شده است ولی قبل از قرآن به صورت غیر مشهور مطرح بوده است.
پیشینه
ادعای اعجاز و شگفتیهای پزشکی قرآن با نزول آن گره خورده است، زیرا معجزه قرآن علاوه بر فصاحت و بلاغت، به محتوای علمی آن که بشر عصر نزول از اسرار آن عاجز بود نیز بر میگردد که این موضوع حتی در احادیث گاه با عنوان شگفتی از آن یاد شده است، به عنوان مثال امام علی(ع) درباره آناتومی بدن میفرماید:
«اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَيَتَکلَّمُ بِلَحْمٍ وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَيَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ»؛ (نهجالبلاغه، حکمت 8) «از ويژگيهاي انسان در شگفتي ميمانيد که با پارهاي «پي» مينگرد و با «گوشت» سخن ميگويد و با «استخوان» ميشنود و از «شکافي» نفس ميکشد!!»
کتاب توحید مفضل که برگرفته از آیات و وحی میباشد نمونه بارزی از اشارات امام صادق(ع) به شگفتیها و اعجاز پزشکی قرآن است.
کتابهای زیادی در این حوزه به طبع رسیده که کتاب عيونالانباء في طبقات الاطباء، تالیف ابن ابياصبيعه ـ ترجمه نجم آبادي ـ به معرفی آنها پرداخته است. میبایست گفت که مصریان در عرصه تحقیق در اعجاز طبی قرآن سرآمد هستند. در عصر کنونی و با رشد طب و کشفیات تازه و همسوئی آن با قرآن، نظر محققین زیادی را جذب کرده و کتابهای متعددی به چاپ رسیده است که برخی از آنها عبارتند از:
اعجاز قرآن از نظر علومامروزی، نیازمند شیرازی؛ اسلام و طب جدید، اسماعیل پاشا؛ من علم الطبالقرآن، عدنان؛ پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، رضایی اصفهانی؛ شگفتیهای پزشکی در قرآن، حسنرضا رضایی و... .
مفاهیم طبی در قرآن
1) شفاء
واژه «شفاء» بكسر (ش) بمعنى صحّت و سلامت است. (لسانالعرب، ذیل واژه شفی؛ قاموس، 4/59) در مفردات نیز آمده است: «الشفاء من المرض» (راغب اصفهانی، مفردات، ذیل واژه شفی) شفاء، یعنی رسيدن به كنار سلامتى. واژه «شفاء» شش مرتبه در قرآن مطرح شده است که در برخی از آیات به بعد روحی اشاره دارد مانند: (وَشِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ) (يونس/57) (ما هُوَ شِفاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ) (اسراء/82) (هُدىً وَشِفاءٌ) (فصلت/44) (وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنينَ) (توبه/14) و در برخی دیگر از آیات به شفاء جسمی نظر دارد: (فيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ) (نحل/69) ) (وَإِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ) (شعراء/ 80).
2) مرض
واژه «مَرَض» يا بيمارى، یعنی خارج شدن حالت مزاج انسان از اعتدال كه ويژه انسان است. (راغب اصفهانی، مفردات، لسان العرب، ذیل واژه مرض) و بیش از 23 مرتبه در قرآن تکرار شده است. بيمارى يا مرض دو گونه است: یکی بيمارى جسمى می باشد، چنان كه در برخی از آیات ـ ده آیه ـ به بیماری جسمی اشاره دارد مانند: (بقره/184،185،196؛ نساء/43،102؛ مائده/6؛نور/61؛ مزمل/20).
این واژه در آیات زیر برای بیماری جسمی به کار رفته است:
(وَلا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ) (فتح/ 17) و (وَلا عَلَى الْمَرْضى) (توبه/ 91).
استعمال دیگر این کلمه در بيماريهايى مانند: رذيلت و هرزگى، نادانى، ترس، بخل و حسد، نفاق و دورویى و... است که از صفات اخلاقى مذموم میباشند، مانند: (فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً) (بقره/ 10) (أَفِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا) (نور/50 و ر.ک: توبه/ 125).
واژه «سقیم» نیز به معنای بیماریای که در بدن مستقر شده (مصطفوی، حسن، التحقیق، ذیل واژه سقم و راغباصفهانی،مفردات، همان) استعمال میشود و اکثراً درباره بیماری جسمی و حاد به کار میرود که در قرآن دو مرتبه ذکر است: (فَقالَ إِنِّي سَقيمٌ) (صافات/89) (فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَهُوَ سَقيمٌ) (صافات/145).
3) درد
در قرآن واژه «الیم» که به معنای درد شدّید است به مفهوم درد در قیامت اشاره شده است. (راغب، مفردات، ذیل واژه الم): (لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ) (بقره/ 104) در مفردات و قاموس و اقرب الموارد، (ذیل واژه الم) اليم را به معنى اسم فاعل (مؤلم = درد آور) گرفتهاند ولى بهتر است گفته شود که صفت مشبهه است مثل شريف که دلالت بر دوام و ثبوت دارد، چرا که عذاب اخروى با این واژه توصيف شده است، پس عذاب اليم يعنى عذاب دردناك دائم. این كلمه 72 بار در قرآن آمده است.
بسامد آيات پزشکی
بدن انسان اندامهاي گوناگوني دارد كه خداوند در آفرينش تن آدمي آنها را تدبير كرده و براي هر يك فوايد و كاركردهايي ويژه نهاده است. (فخر رازی، تفسير الكبير، 1/91). از بين اندامها و اعضای بدن، قرآن به موادي اشاره كرده است كه مهمترين آنها عبارتند از: مغز (آلعمران/191؛ سبأ/ 46؛ ...)؛ انگشتان (بقره/ 19)؛ خون (بقره/ 30)؛ سرانگشتان (آلعمران/ 119)؛ پوست (نساء/ 56)؛ گردن (نساء/ 92)؛ آرنج (مائده/ 6)؛ دست و پا (مائده/ 22)؛ بيني، چشم، گوش، دندان (مائده/ 45)؛ پيشاني (توبه/ 35)؛ سر (يوسف/ 36)؛ دهان (رعد/ 14)؛ ريش (طه/94)؛ اندام تناسلي (انبياء/91)؛ گوشت، استخوان (حج/5)؛ قلب (قصص/10؛ احزاب/ 10)؛ حنجره (احزاب/ 10)؛ دو طرف پيشاني (صافّات/ 103)؛ روده (محمد/ 15)؛ رگ گردن (ق/ 16)؛ شكم (نجم/ 32)؛ ترقوه (قيامت/ 26)؛ ساق (قيامت/ 29)؛ صورت (مطففين/ 24)؛ زبان (بلد/ 6)؛ لبها (بلد/9) و... علاوه بر آنها به برخی از دستگاههای بدن اشاره دارد مانند: رحم و مراحل جنینشناسی (مومنون/ 12ـ14)؛ طریقه به دست آمدن شیر (نحل/ 66) و ... .
اشارات پزشکی در قرآن
الف. مراحل آفرينش انسان
1. آفرینش انسان از خاک
قرآن در بعضي از آيات، آفرينش حضرت آدم(ع) را از خاك و در بعضي ديگر خلقت تمام بشر را از خاك ميداند. به عنوان مثال در آیه 6 سوره سجده ميفرمايد: (وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طينٍ)؛ آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد. همچنین در آیات دیگر خلقت تمام انسانها را از خاک میداند (وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ)؛ (مومنون/ 12؛ حج/ 5؛ غافر/ 67) «و به یقین انسان را از چکیدهای از گل آفریدیم»، اما در آیه 59 از سوره آلعمران، به آفرینش حضرت آدم(ع) از خاک اشاره دارد، نه همه انسانها.
در بعضی از آیات از آفرينش انسان با «تراب» ((إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ)، (حج/ 5)، (غافر/67) و در برخی دیگر از واژه «طین» ياد شده است.
«طین» به معنی «خاک آميخته با آب، یا خاک مرطوب» است.از آیه (إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طينٍ لازِبٍ)؛ (صافات/ 11) «ما آنها را از گل چسبنده آفریدیم» استفاده میشود که «طین» آميختهاي از آب و گل است که حالت چسبندگی دارد. اين واژه در قرآن 8 مرتبه و به صورت نکره درباره خلقت انسان آمده است که به معناي گل مخصوص است.
«تراب» به معنی خاک است که در معناي «مسکنة و خضوع» هم آمده است. ترب الرجل یعنی فقیر شد (از شدت فقر خاک نشین شد). قرآن 6 بار از تراب به صورت نکره، براي خلقت انسان استفاده كرده است. (مصطفوی، التحقیق؛ راغب اصفهانی، مفردات؛ ابن منظور، لسانالعرب؛ قرشی، قاموس قرآن، ذیل ماده طین و تراب).
درباره آفرينش حضرت آدم(ع) از خاک، تمامی مسلمانان و ادیان مختلف و قائلان به ثبات انواع (رضایی، حسن رضا، جهانشناسی/85 ـ105) اتفاق نظر دارند، اما سخن در اين است که خلقت بشر بعد از آن حضرت چگونه بود؟
گرچه بعضی این گونه توجیه میکنند که آیات در بیان واسطههاست، یعنی انسانها با واسطه آدم از خاک آفریده شدند. (مصباحیزدی، محمد تقی، معارف قرآن/330)، اما مفسران دیگر با کمک دانش جدید دریافتهاند که بنیان ساختمانی وجود انسان، از خاک است. تحقیقات نشان داده است که اگر جسم انسان به اصل خود برگردانده شود، شباهت زیادی به یک معدن کوچک خواهد داشت که از ترکیب حدود 22 عنصر تشکیل یافته است.
همانگونه که گفته شد، بعضی از مفسران آیات را در بيان واسطهها میدانند، (مشکینی، تکامل در قرآن/55) ولی با نگاه بیولوژیک و زيستشناسانه، نقش عناصر خاک در ايجاد و بقای انسان انکارناپذير است، چنانکه بدن انسان به صورت معدن کوچک تصورپذير است. عناصر موجود در خاک از راه مواد غذایی با منشأ نباتی یا حیوانی یا محلول در آبی که از منابع زیرزمینی یا جاری به دست میآید، به بدن انسان راه مییابد. (ر.ك: دكتر دياب، عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن/77 ـ 75؛ شیرازی، قرآن و طبيعت/53 ـ 52؛ كريمي يزدي، مرتضی، شگفتيهاي پزشكي در قرآن/19 ـ 16؛ رضایی، حسن رضا، شگفتیهای پزشکی در قرآن، ص 30) .
با وجود اختلاف نظر در خلقت انسان از خاک و رابطه خاک با انسان میتوان آن را با توجه به نظر اکثر دانشمندان، شگفتی قرآن برشمرد.
2 . آفرینش انسان از آب
یکی از مطالب شگفت انگیز قرآن این است که آفرينش موجودات زنده حتی انسان را از «آب» میداند. آب در بعضی از آیات به صورت مطلق آمده است مانند: (و جعلنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ)؛ (انبیاء/30؛ نور/45) «و هر چیز زندهای را از آب پدید آوردیم» و در بعضی دیگر به آفرينش انسان از مطلق آب اشاره میکند، مانند: (وَهُوَ الَّذي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً)؛ (فرقان/ 54)؛ «و اوست کسی که از آب بشری آفرید و او را نسبی و دامادی قرار داد». در آیات دیگر به آب با ويژگي مخصوص اشاره شده است، مانند: (مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهينٍ)؛ (سجده/8؛ مرسلات/20) «از چکیده آب پست»، (خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ) (طارق/ 6)؛ «از آب جهنده».
در میان دانشمندان برای خلقت انسان از آب دو دیدگاه وجود دارد:
الف) منظور این است که آب بیشترین ماده تشکیل دهنده بدن انسان است، حتی حیات همه موجودات زنده ـ گیاهان و حیوانات ـ به آب بستگی دارد. آفرینش حضرت آدم(ع) نیز از «طین»؛ (مخلوطی از آب و گل) بود. (مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر نمونه، 17/126).
بیان دیگر این نظریه این است که حدود حجم بدن را آب تشکیل میدهد و کاهش سریع آن با حیات منافات دارد. در شرایط معمولی نیز کل مواد مورد نیاز بدن از طریق خون به سلولهای بدن میرسد و حدود 60٪ حجم خون را پلاسما تشکیل میدهد که بيشتر از آب تشکیل شده است و در صورت بروز کمآبی، حرکت گلبولهاي قرمز و مواد غذایی مختل میگردد. حتی اگر خونرساني به يك عضو قطع شود، باعث نابودي آن عضو و به اصطلاح مردمي «سکته» (Infarczion) ميشود، لذا وابستگی حیات کلّیه موجودات از جمله انسان به آب، قطعي است.
ب) مقصود این است که انسان از منی و نطفه آفريده شده است. شاهد اين ديدگاه آیات ذیل می باشد: (فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً)؛ (فرقان/ 54) «او را نسبی و دامادی قرار داد» و (ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهينٍ)؛ (سجده/ 8).
«جعل» در آیات به معنی آفرینش و «نسل» به معنی فرزندان و نوهها در تمام مراحل است و «سلاله» در اصل به معنی عصاره و فشرده خالص هر چیز است که منظور از آن در این آیه، نطفه آدمی است که در حقیقت عصاره کل وجود او میباشد. (مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر نمونه، 17/126؛ ر.ک: بوکايی، مقایسهای بین تورات، انجیل، قرآن و علم/ 25؛ رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 2/445 ـ 437).
نتیجه: آیاتی که آفرينش انسانها را به صورت مطلق از آب میدانند، با دیدگاه اوّل مطابقت دارند و علم نیز انگشت صحت بر آن میگذارد و آیات گروه دوم گوياي اين هستند که آفرينش انسان از آب منی میباشد که در هر دو صورت جزء شگفتیهای علمی قرآن شمرد میشود.
3. نطفه؛ منشاء پیدایش انسان
قرآن در تبیین مراحل آفرينش انسان، نطفه را یکی از عوامل خلقت میداند. شایسته است برای آشنایی بیشتر پیرامون این واژه به تفسیر و لغت مراجعه نموده و دستاورد آن را با علم تجربی مقایسه نمود.
نطفه از «نطف» به معنای چکیدن همراه با صاف شدن و کم کم بودن میباشد؛ (راغب اصفهانی، مفردات، ذیل ماده نطف) اما در اقرب الموارد آمده است: نطفه چه کم باشد چه زیاد، نطفه نامیده میشود. (اقربالموارد، ذیل ماده نطف) در کتاب العین، علاوه بر بیان موارد فوق، نطفه را به قطره آب تشبیه کرده است: «تشبیهاً بقطرة الماء» و عرب برای شبی که در آن قطره قطره باران ببارد «لیلة نطوف» میگوید، اما جوهری قائل است: اگر جمع نطفه، نَطّاف باشد، به معنای آب صاف و اگر نُطَف باشد، به معنای ماء الرجل میآید. (به نقل از: ابنمنظور، لسانالعرب، ذیل ماده نطف) مرحوم طبرسی در این باره مینویسد: نطفه به معنای آب کم از مذکر یا مونث است و هر آب صاف را نطفه ميگویند. و راجع به (نطفة امشاج) مینويسد: اصل نطفه به معنای آب کم است که گاهی به آب زیاد نیز اطلاق میشود. (طبرسي، فضل بن حسن، مجمعالبیان، ذيل آیه 5 سوره حج).
اگر نطفه به معنای آب کم باشد، مقصود اين است که انسان از آب کم آفریده شده و اين گوياي اعجاز و قدرت الهی است. اگر به معنای آب صاف شده باشد، یعنی نطفه، چکیده و صاف شده وجود انسان است. مؤید این نظریه نکره بودن نطفه در 11 آیه از آیات قرآن است که نشان از صاف شده و چکیده بدن دارد.
با توجه به کتابهای لغت و کاربرد نطفه در روایات (نهجالبلاغه، خ 59) و عرف مردم، به نظر ميرسد نطفه به معنای چکیده آب کم و عصاره وجود انسان ميباشد و شامل زن و مرد میباشد. در مواردی هم به آب زیاد اطلاق شده است و در اصطلاح نیز عبارت است از آنچه از مردان یا زنان برای لقاح و تشکیل جنین خارج میشود. (ر.ک: رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 2/469).
نطفه ترکیبی از نطفه مرد (اسپرم)، با نطفه زن (اوول) است. اسپرمها، کرمکهایی بسیار کوچک و ذرهبینیاند که در هر مرتبه انزال 2 تا 500 میلیون اسپرم وجود دارد. (پاكنژاد، رضا، اولین دانشگاه آخرین پیامبر،1/241؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسيرنمونه، 25/334) یافتههای جنسی انسان شامل 48 عدد کروموزم میباشد که هرکدام از ذرات متعددی به نام ژن ترکیب یافتهاند. این ژنها نقش مهمی در ساختمان سلّول زنده دارند و بعضی از این ذرات بسیار ریز حاصل حالات و صفات پدر و مادر است. (شیرازی، گذشته و آینده جهان/ 57).
واژه نطفه با الف و لام یک مرتبه (ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَة) (مؤمنون/14) و بدون الف و لام 11 مرتبه در قرآن آمده است. از این موارد بعضی به مطلق نطفه، (نحل/4؛ حج/5) اشاره دارند و به همین مضمون است: (غافر/67؛ کهف/37) برخی آیات هم به مخلوط نطفه زن و مرد ـ امشاج؛ آمیخته ـ دلالت دارند مثل: ( انسان/2).
و برخی دیگر هم به منی ـ نطفهای که خارج میشود و در رحم میریزد (نجم/46) اشاره دارند.
بيشتر صاحبنظران كنوني (سحابی، یدالله، خلقت انسان/147؛ رضایی اصفهانی، محمدعلی، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن/ 481؛ زمانی، مصطفی، پيشگوييهاي علمي قرآن/ 117. طباطبایی، محمدحسین، الميزان، 20/209؛ پاک نژاد، رضا، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،1/244) معتقدند: امشاج به معناي مخلوط شدن نطفه مرد و زن است و طبيعتاً به دليل اين آميختگي، صفات پدر و مادر، منتقل میشوند ـ كه به واسطه 48 عامل وراثت که هر عامل، انتقال دهنده بين ده هزار تا صد هزار نشانه و اطلاعات مخصوص، میباشند. این اطلاعات عبارت است از عناصر انسان كه متراكم است؛ آميختگي رنگهاي نطفه و... است، چون همه آنها در نطفه جمع شده است.
نتیجه: با توجه به معنای لغوی نطفه ـ عصاره و چکیده ـ و از طرف دیگر اثبات علمی این نکته که صفات پدر و مادر به صورت فشرده و عصاره از نطفه منتقل میشود، میتوان برداشت اعجاز از آیات الهی کرد.
4. آفرینش انسان از منی
بعضی دیگر از آيات قرآن، منشاء آفرینش انسان را «منی» می دانند، مانند:
(وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنْثى مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى): (نجم، آيات 46ـ45؛ واقعه/ 59 ـ 58 و قیامت/37) «و هم اوست که دو نوع میآفریند: نر و ماده از نطفهای چون فرو ریخته شود».
«منی» بر وزن «فلس» به معنی «تقدیر و اندازهگیری» است. «منی لک المانی؛ اندازهگیر برای تو اندازهگیری کرد». به مرگ «منیه» ميگویند، چون مقدر و اندازهگیری شده است. «تمنی» نیز به معنی آرزو کردنِ در ذهن است. به نطفه نيز منی میگویند، چون با قدرت خداوند اندازهگیری شده است. (راغب اصفهانی، مفردات؛ ابن فارس، مقاییساللغة؛ قرشی، سید علیاکبر، قاموس قرآن، ذیل ماده «منی») در اصطلاح نيز به مایعی که از مردان هنگام آمیزش یا انزال خارج میشود، منی میگویند.
منی از جمله مواد آلی حیوانی و ازتی میباشد که مثل خون سریع فاسد ميشود؛ کانون جذب میکروبها است؛ تغییر رنگ ميدهد و از عصاره هر بيست گرم خون، یک گرم منی تولید میگردد.
یک قطره منی حاوی 200 تا 300 میلیون اسپرماتوزئید است. گاهی به نطفه مرد کرمک گفته میشود. کرمکها درازند و طول آنها 10 تا 100 مو (هر مو یک میلیونم متر) میباشد. سر و گردن و دم بسیار متحرکي دارند که با آن در هر ثانیه 14تا 23 میکرون حرکت ميكنند. اسپرمها فقط 300 تا 500 عدد به ناحیه باروری میرسند كه تنها یکی برای باروری مورد نیاز است. (ر.ک: لانگمن، توماس، رویانشناسی لانگمن، ترجمه دکتر بهادری و شکور/30؛ پاکنژاد، رضا، اولین دانشگاه آخرین پیامبر، 1/241؛ دیاب، عبدالحمید وقرقوز، طب در قرآن/81؛ گذشته و آینده جهان/ 56؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 22/241).
نتیجه: قرآن منشاء آفرینش انسان را آب، نطفه، منی و خاک میداند. از سويي میتوان گفت یکی از مصداقهاي آب، نطفه و منی است. همان منی که با سه لفظ بیان شده است و هر کدام گوشهای از اسرار علمی آفرينش انسان را به نمایش می گذارند و از اشارات علمی قرآن به حساب میآیند.
5. علقه، مرحله دیگر خلقت
واژه «علق» شش بار (علق/1-2؛ حج/5؛ مومنون/14؛ غافر/67 ؛ قيامت/38) در پنج آيه به صورتهاي مختلف به كار رفته است. همچنين سورهاي به نام علق نازل شده است. به اتفاق بيشتر مفسران (ر.ك: مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه،27/153) 5 آيه اول سوره علق نخستين آياتي است كه در غار حرا بر پيامبر اسلام(ص) نازل شد.
«علق» جمع «عَلَقَه» و در اصل به معناي چيزي است كه به چيز بالاتر آويزان شود. كاربرد آن در خون بسته، زالو، خون منعقد كه در اثر رطوبت به هر چيز ميچسبد، كرم سياه كه به عضو آدمي ميچسبد و خون را ميمكد و... ميباشد. (مصطفوی، حسن، التحقيق في كلمات قرآنكريم، اصفهاني، راغب، مفردات، ذيل ماده «علق»؛ ر.ك: قرشی، سید علیاکبر، قاموس قرآن، ذيل ماده «علق») پس ميتوان گفت در مواردي كه علق به كار رفته «چسبندگي» و «آويزان بودن» لحاظ شده است.
«علق» همان خون بستهاي است كه از تركيب اسپرم مرد با اوول زن حاصل و به رحم زن داخل ميشود و خود را به آن آويزان ميكند. پس از پيوستن نطفه مرد به تخمك زن، تكثير سلّولي آغاز ميشود و به صورت يك توده سلّولي كه به شكل توت است در ميآيد (در اصطلاح به آن مرولا Marula گويند) و در رحم لانه ميگزيند، يعني سلولهاي تغذيه كننده به درون لايه مخاطي رحم نفوذ ميكنند و به آن آويزان (نه كاملاً چسبيده به رحم) ميشوند. قرآن اين مطلب را با واژة زيباي «علق» بيان كرده است. (دكتر دياب عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن، ترجمه چراغي/86).
اگر واژه «علق» را به معناي خون بسته بپذيريم، ميتوان تناسب آن را با موارد كاربردش اينگونه بيان كرد:
1. چسبنده بودن آن (مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه،27/156). (کرمی كه براي مكيدن خون به بدن ميچسبد)؛
2. آويزان شدن آن به جداره رحم؛
3. شباهت به زالو (زالو هر بار ميتواند به اندازه يك فنجان قهوه، خون انسان يا حيوان را بمكد) نطفه در رحم، زالو وار به رحم ميچسبد و از خون تغذيه ميكند. (نجفی، گودرز، مطالب شگفتانگيز قرآن/ 99) همچنين در وجه تشبيه به زالو گفتهاند كه در مرحله ايجاد جنين، از هر دو مادهاي به نام «هپارين» ترشح ميشود تا اينكه خون در موضع منعقد نشود و تغذيهپذير باشد. (دكتر پاكنژاد، اولين پيامبر آخرين دانشگاه، 11/110) دیگر آن که شكل علقه مانند زالو است و اين حالت در چهار هفته اول ادامه دارد. (اسماعيل پاشا، دكتر عبدالعزيز، اسلام و طب جديد يا معجزات علمي قرآن، ترجمة سيد غلامرضا سعيدي/ 182) خلاصه آنکه با توجه به ديدگاه دانشمندان، مفسران و اهل لغت، «علق» به معناي «خون بسته»[1] آويزان به رحم است، بويژه آنكه اين مرحله از آفرينش انسان را در علم جنينشناسي جديد، واسطه بين نطفه و مضغه (گوشت شدن) ميشمارند، يعني اين خون بسته حدود 24 ساعت به جدار رحم آويزان ميماند و از خون آن تغذيه ميكند. [2]
نتیجه: با توجه به محدودیت علم پزشكي در 14 قرن پيش، مسأله مذكور را ميتوان از اعجاز علمي قرآن دانست كه بعد از 14 قرن كشف شده است.
6. مضغه مرحله بعدی خلقت
قرآن کریم در مراحل آفرينش انسان پس از نطفه و علقه، مرحله «مضغه» را مطرح میسازد. از مضغه سه بار در قرآن ياد شده است.
خداوند در سوره حج میفرماید: (ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُم)؛ «سپس از [خون بسته] آويزان، سپس از (چيزى شبيه) گوشت جويده شده، شكل يافته (= متمايز) و شكل نيافته (= غير متمايز آفريديم؛) تا براى شما روشن سازيم (كه خدا بر انجام رستاخيز تواناست)». (مؤمنون/14؛ حج/5)
واژه «مضغه» در لغت به معنای غذا و یا گوشت جویده شده است، به عبارت دیگر به قطعهای از گوشت گفته ميشود که گويا جویده شده است. (مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، 11/124).
جنین انسان از هنگام لقاح تخمک و کرمک تا لحظه جايگزيني در رحم 6 روز در راه است، سپس در رحم تا چهارده روز به صورت آویزک (علق) به رشد خود ادامه میدهد و از هفته سوم بارداری با چشم غیرمسلح به صورت گوشت جویده شده ديده ميشود. گذراندن دوره تمایز لایههای زاینده (مضغه) تا ماه سوم بارداری ادامه مييابد، (رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 2/498، بهنقل از: لانگمن، رویانشناسی پزشکی/38)، اما این «مضغه» همیشه یک حالت ندارد و مراحل و حالات گوناگونی را طي ميكند. قرآن از اين تحول با عنوان «مخلقه و غیرمخلقه» ياد ميكند، البته مفسران دیدگاههای مختلفی درباره این دو تعبیر دارند، از جمله:
1. جنین کامل یا ناقصالخلقه باشد. (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 14/24)؛
2. مقصود از مخلقه، مرحله تصویر جنین است. (مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن/338؛ طباطبایی، محمد حسین، المیزان في تفسير القرآن، 14/344)؛
3. مخلقه، همان مضغه شکل یافته و متمایز است. (ر.ک: دکتر دیاب، عبد الحمید و قرقوز، طب در قرآن/ 87) و ... .
تعبیر بسیار زیبا و شگفتانگیز قرآن (مضغه، مخلقه و غیرمخلقه، حج/ 5) با یافتههای پزشکی جدید هماهنگ است و جنین را در این دوره (هفته سوم به بعد) به صورت گوشت کوبیده معرفي میکند و اشارهای لطیف به تمایز لایههای سه گانه: (اکتودرم = لایه خارجی؛ مزودرم = لایه میانی؛ آندودرم = لایه داخلی) دارد. تعبیر قرآنیِ مخلقه ـ که به معنای ایجاد چیزی با کیفیتی خاص و خصوصیاتی معین است ـ خود نوعي رازگویی و اعجاز علمی است.
نتیجه: از مجموع نظرات استفاده میشود که «مخلقه و غیرمخلقه» صفت «مضغه» است، به این معنی كه در برخی از اقسام مضغه، مقدرات و کیفیت خصوصیات کامل است و در اقسام دیگر کامل نیست. (ر.ک: رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن/ 500) و این خود یکی از شگفتیهای قرآن به شمار میآید.
7. مرحله تشکیل استخوان و گوشت
قرآن بعد از بیان مرحله «مضغه= گوشت جویده» به مرحله دیگری اشاره ميكند و ميفرمايد:
(فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً)؛ «و گوشت جويده شده را به صورت استخوانهايى آفريديم و بر استخوانها گوشتى پوشانديم». (مؤمنون/14)
برای آشنايي بهتر با مرحله استخوانبندی جنین، لازم است مرحله پوشاندن گوشت نیز توضيح داده شود.
آیه بالا بیانگر آن است که نخست استخوان تشکیل ميشود، بعد گوشت روی آن قرار ميگيرد.
در سومین هفته رشد جنین، لایه های سه گانه اکتودرم، مزودرم و اندودرم تشکیل میشود. از لایه اکتودرم، اعضا و ساختمانهايی که در ارتباط با دنیای خارج باقی میمانند، ایجاد میگردد، مانند: دستگاه عصبی، پوشش حس، گوش، بینی، چشم و... .
از لایه مزودرمی اعضای سکتروم (غضروف و استخوان)، دستگاه ادراری و تناسلی و... به وجود میآید.
از لایه اندودرمی هم، دستگاه معدی، رودهای، تنفسی، مثانه و... ساخته میشود.
با توجه به این مطالب، غضروف و استخوانها از لایه میانی ـ مزودرم ـ تشکیل میشود که به وسیله دو لایه دیگر ـ اکتودرم و اندودرم ـ پوشیده شدهاند که از آن دو لایه اکثر گوشتی بدن مثل پوست، غدد و... ساخته میشود. هم چنین ساخته شدن سلولهایی که باعث پیدایش غضروف و استخوان میشود از هفته چهارم بارداری شروع میشود، اما سلولهای ماهیچهای پس از آن ساخته میشود. (ر.ک: لانگمن، توماس، رویانشناسی پزشکی، ترجمه دکتر بهادری و شکور/ 57).
گفته شد که لایه میانی مزودرم غضروف ها و استخوانها را تشکیل میدهد، پس بهتر است با غضروف و استخوانسازی آن آشنا شویم.
«غضروف» نوعی بافت همبند است که به علت ويژگي ارتجاعی فشار زیادی را ميتواند تحمل کند و از بافتهای نرم بدن نيز پشتیبانی به عمل آورد.
هر غضروف مادهای بنیادی دارد که در ساختمان آن مقدار زیادی (حدود 70 درصد) آب به کار رفته است. این ماده بنیادی میتواند در آب جوش حل شود و مادهای به نام ژله غضروف یا کندرین (chondrin) را به وجود آورد. رنگ غضروف سفید مایل به رنگ آب است، البته در افراد مسنّ به علت تغییرهاي متابولیک، میتواند به رنگ زرد باشد.
غضروف اولین مرحله ساخته شدن استخوان است. غضروف بافتی مشتق از مزانشیم است که برای اولین بار در اواخر هفته چهارم زندگی جنین ظاهر میشود و در قسمتهایی که میخواهد استخوان تشکیل دهد، ابتدا باید قالبی از غضروف به وجود آید تا بعداً به استخوان تبدیل شود، بنابراین استخوانسازی به دو صورت انجام میپذیرد:
1. استخوانسازی داخل غشایی؛ 2. استخوانسازی داخل غضروفی.
استخوانی که به گونه ابتدایی در بدن جنین تشکیل میشود، به طور موقت و به تمامي از نوع نابالغ یا اولیه است. بافت استخوانی جنین پس از تولد به تدریج از بین ميرود و به جای آن استخوان بالغ یا ثانویه تشکیل میگردد.
نکته جالب در بافت استخوانی این است که این بافت از ابتدای تشکیل تا پایان عمر دو فعالیت متضاد دارد: استخوانسازی و تخریب استخوان (ر.ک: کریمی یزدی، حسن، شگفتی پزشکی در قرآن کریم/47 ـ 41).
در نتیجه با توجه به مطالب علمی میتوان گفت که: سلولهای غضروفی و استخوانی از لایه میانی جنین (مزودرم) زودتر از سلولهای ماهیچهای و پوستی پدید میآیند. پس سلولهای استخوانی و غضروفی با دو لایه دیگر جنین (اکتودرم و اندردرم) پوشیده ميشوند و سلولهای ماهیچهای و پوستی روی آنها را مانند لباس میپوشانند. (ر.ک: رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن،2/513 ـ 506؛ شریف، عدنان، من علم طبالقرآن/59؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 14/212؛ دیاب، عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن/89) این یافتههای علمی با مطالب قرآنی هماهنگ است و نشان از شگفتی علمی قرآن دارد.
ب. اعضای بدن انسان در قرآن
1. گوش و چشم
حس شنوایی و بینایی، دو رکن اساسی معرفت و تفکر است. سخن گفتن بر مبنای شنیدن و تصور اشیاء بر اساس مشاهده است، لذا گوش و چشم اهمیت ویژهای براي بدن دارند.
قرآن کریم نوزده مرتبه به مسأله شنیدن و دیدن اشاره دارد. در بعضی از این آیات، پس از مراحل اولیه نطفه، به سمع و بصر اشاره ميكند: (إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً)؛ «در حقيقت، ما انسان را از آب اندك سيّال مخلوط آفريديم، در حالى كه او را مىآزماييم و او را شنوا و بينا قرار داديم». (انسان/2) در بعضی از آیات اين دو را پس از مرحله دمیدن روح (سجده/ 9) و در سوره نحل آیه 78، بعد از تولد بیان ميكند. گاهي هم شنيدن و ديدن را به صورت مطلق ميآورد، مانند: (احقاف/26 و مؤمنون/78)
قرآن از میان تمام حواس به گوش، چشم و فؤادِ به معنای خرد و عقل ـ که البته از موضوع بحث ما خارج ميباشد ـ تکیه دارد، چون گوش و چشم مهمترین حس ظاهری انسان است که رابطه نیرومندی میان او و جهان خارج برقرار میسازد. گوش صداها را درک میکند و تعلیم و تربیت به وسیله آن انجام میگیرد. چشم وسیله دیدن جهان خارج و صحنههای مختلف عالم است و نیروی خرد مهمترین حس باطنی است و اگر از آدمی گرفته شود، ارزش او تا حد یک مشت سنگ و خاک سقوط میکند. (ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 17/129ـ 128).
پیدایش اولیه چشم و گوش
به اعتقاد دانشمندان رویانشناسی، نخستین نشانه رشد گوش را میتوان در یک رویان تقریباً بيست و دو روزه به صورت ضخیمشدن اکتودرم سطحی در هر طرف رومبانسفال پیدا کرد و در هفته چهارم گوش داخلی از اکتودرم سطحی جدا میگردد. (لانگمن، توماس، رویانشناسی/382 ـ 393).
در رویان بيست و دو روزه، چشم در حال رشد به صورت یک زوج ناودان کم عمق در هر طرف فرورفتگی مغز قدامی ظاهر میشود. در انتهای هفته چهارم رشد، به صورت یکجفت حبابهای بینايی در هر طرف مغز قدامی رشد میکند. (لانگمن، توماس، رویانشناسی/ 404).
حس شنوایی در جنین پيش از بینایی فعال میشود. اکنون ثابت شده است که جنین پيش از بینایی حس شنوایی دارد. دانشمندان با ارسال فرکانسهای صوتی به سوي یک زن باردار که آخرین روزهای بارداری را میگذراند، مشاهده کردند که جنین با انجام حرکاتی به این اصوات پاسخ میدهد. در صورتی که قبل از تولد، توان دیدن را ندارد و نخستین صدايي که گوشهايش را نوازش میدهد، صدای قلب مادر است. (دیاب، عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن/9 ـ 57) شاید يك دلیل تقدم واژه «سمع= شنیدن» بر «بصر= دیدن» در قرآن این است که:
1) حسّ شنوایی در جنین قبل از بینایی فعال میشود؛
2) فراگیری تکلم در درجه اوّل از راه شنوایی انجام میپذیرد؛
3) چشم تنها وظیفه بینايی را به عهده دارد، (نوزاد بعد از 15 روز از تولد تاریکی و روشنايی را تشخیص میدهد) اما گوش علاوه بر آنکه مسئول شنوایی است، بايد تعادل را نیز حفظ كند. (دیاب، عبد الحمید وقرقوز، طب در قرآن/58 ـ 57؛ ر.ک: رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن،1/537 ـ 529).
نکته جالب اينكه واژه سمع در قرآن مفرد، ولی واژه «ابصار» جمع آمده است، يعني در آن واحد گوش انسان یک شنوایی دارد ولی چشم میتواند در يك لحظه چند چیز را ببیند.
رابطه غم و کوری
قرآن هنگام داستان فراق حضرت یعقوب(ع) از یوسف(ع) اشاره میکند که از شدت ناراحتي و گريه، بينايياش را از دست داد: (وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَينَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيم)؛ (یوسف/ 84) «و (يعقوب) از آن (فرزند)ان روى برتافت و گفت: «اى دريغا بر يوسف!» و دو چشم او از اندوه سفيد شد؛ و [لى] وى خشم شديد (خود) را فرو برد».
سفید شدن چشم به معنای سفید شدن سیاهی چشم و کوری و نابودي حس بينايي است، هر چند این کلمه گاه به کاهش توان بینایی نیز میآید، اما از آیه 93 همین سوره ـ پیراهن مرا ببرید و به روی صورت پدرم بیندازید، بینا میشود ـ معلوم میشود سفیدی چشم به معنای کوری است. (علامه طباطبایی، محمد حسین، الميزان في تفسير القرآن،11/363).
سفیدی مردمک چشم بيشتر به معنی کبودی (Glucome) به کار میرود، زیرا قرنيه طبیعی، شفاف و بیرنگ است و هنگام کبودی، در بعضی مراحل بزرگ ميشود و به رنگ تیره متمایل به سفید درمیآید. عربها به کسی که دچار این بیماری باشد میگویند: «ان فی عینه بیاضاً؛ چشمش سفیدی (لک) دارد». از نظر علمی ثابت شده است که سفیدی مردمک چشم در اثر ایجاد تغییراتی در رگهای خونی چشم، به دلایل مختلف از جمله ناراحتیهای روانی و عصبی، به وجود میآید. فشار خون بر اثر غم و اندوه بالا میرود و سبب سفیدی و کوری چشم میشود. (دیاب عبد الحمید و قرقوز، طب در قرآن/ 63).
این اشارههای قرآنی به گوش و چشم از شگفتیها و اعجاز علمی آيات پرده بر میدارد که میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) 17 مرتبه واژه «سمع» بر «بصر» مقدم شده است و رویانشناسان معتقدند دستگاه شنوایی جنین زودتر از بینايی او شکل میگیرد؛
ب) مفرد بودن «سمع» و جمع بودن «ابصار» به این معناست که در زمان واحد، حس شنوایی یک صدا را میشنود ولی حس بینایی چند شيء را میتواند مشاهده کند؛
ج) قرآن در بیان داستان حضرت یوسف(ع) ناراحتی و گریه را با سفیدی چشم و کوری در ارتباط میداند و اين با یافتههای چشم پزشکی مطابقت دارد.
2. پوست و احساس درد
پوست از هفته سوم تشكيل جنین، شروع به شكلگيري ميكند و در هفته بيست و ششم کامل میگردد. (زمانیان، کلیات پزشکی/85) خداوند در چند آیه این گونه به پوست انسان اشاره[3] میفرماید: (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَاراً كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَزِيزاً حَكِيماً)؛ (نساء/ 56) «به راستى كسانى كه به آيات ما كفر ورزيدند، آنان را در آينده به آتشى وارد مىكنيم (و مىسوزانيم) كه هر گاه پوستهايشان (در آن) بريان گردد (و بسوزد)، پوستهايى غير از آنها بر جايش نهيم، تا عذاب (الهى) را بچشند؛ به درستى كه خدا، شكستناپذير فرزانه است».
آیه، سوزناک بودن عذاب جهنم را ترسیم ميكند و احساس درد سوختگی را به پوست نسبت میدهد و میفرماید: «در جهنم پوست بدنشان را میسوزانیم».[4] اين سوال مطرح است كه چه رابطهای بین پوست بدن و سوختگی وجود دارد و چرا خداوند نفرمود گوشت بدن را میسوزانیم.
براي رسيدن به پاسخ دقيق لازم است، مشخصات ساختمان و کاربردهای پوست را بشناسيم تا با رابطه آن دو بهتر آشنا شويم.
2. پوست
حس لامسه یکی از حواس پنجگانه[5] است. محل اين حس، پوست بدن میباشد و گستره پوست بدن به 6/1 متر ميرسد که از سه قشر تشکیل شده است: قشر سطحی پوست: قشر چرمی؛ قشر زیر جلدی و نسج چربی آن (ر.ك: يزدي، مرتضی، دانستنيهاي پزشكي/109-110؛ زمانیان، كلياتپزشكي/89ـ 85).
احساس درد سوختگی
حس گرما و سرما هر کدام به وسیله رشتههای عصبی جداگانه به مراکز مربوطه منتقل میشوند. در قشر سطحی و عمیق پوست، سلولهای مخصوص درک سرما (نقاط سرما) و سلولهای درک گرما (نقاط گرما) وجود دارند. اعضای درونی، چنین سلولهايی ندارند، لذا سرما و گرما را حس نمیکنند.
انشعابات اعصاب حس درد به قشر سطحی پوست ختم میشود. نوک انشعابات را نقاط درد مینامند. یک سانتیمتر مربع پوست، 50 تا 200 نقطه درد دارد که حس درد را با مواد شیمیایی منتقل میکند. حرارت شدید موجب مرگ سلولها میشود و مرگ آنها باعث ترشح مادهای مخصوص میگردد و منتهیالیه انشعابات عصبی ـ حسی درد را تحریک میکند. (یزدی، مرتضی، دانستنیهای پزشکی/173 ـ 172).
زخمهای سوختگی بسیار دردناک است و بازسازي بافتهاي سوخته زماني طولاني ميطلبد. سوختگی به چند درجه (قرمزی، تاول، مرگ همه قشرهای پوست و مرگ پوست و نسوج عمیقتر و تبدیل به زغال) تقسیم ميشود. اگر بیش از یک دوم تا یک سوم سطح بدن بسوزد، مرگ حتمی است، چون آلبومین پوست ميسوزد و تجزیه ميشود، مواد سمی و زیانآوری تولید میگردد که جذب بدن شده و آن را مسموم میسازد. (یزدی، مرتضی، دانستنیهای پزشکی/ 367 و 399).
پوست عضوی پوشیده از بافتهای عصبی است که اطلاعات حسی را به وسیله پایانههای آزاد عصبی به مغز میفرستد، لذا اوج احساس درد، سرما و گرما در پوست میباشد، نه گوشت و استخوان، مثلاً هنگام تزریق آمپول در ابتدا احساس درد را درک میكنيم و هر چه سوزن به داخل گوشت رانده شود، درد کمتری را حس میکنیم، بدین ترتیب مشاهده میکنیم که قرآن در 14 قرن گذشته، پوست را مهمترین عضو ناقل درد معرفی ميكند و سوختگی را مهمترین تحريک کننده اعصاب گرماگیر بدن ـ که در پوست قرار دارد ـ ميداند. با توجه به عدم آگاهی مردم در آن زمان و در قرنهاي بعد به این مسأله علمی، میتوان آن را از معجزات علمی قرآن نامید.
تنفس پوستی
پوست وظايف مهمي دارد، مانند: دخالت در تنظیم درجه حرارت بدن و تنفس پوستی؛جذب اکسیژن1% تا 9/1 و 7/2% دفع CO2 و ترشح مواد سمی خورده شده از راه غدد عرق[6] ؛ خواص بیوشیمیایی؛ سنتز ویتامین D در اثر نور خورشید و... كه همه آنها در فضای باز پوستی و زمانی است که اکسیژن به صورت آزاد جذب شود. (زمانیان، کلیات پزشکی/85).
نکته جالب اين كه خداوند در باره داستان اصحاب کهف و خواب بسیار طولانی آنان میفرماید: (وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ)؛ (کهف/ 18) «و آنان را به سمت راست و سمت چپ مىگردانديم».
امروزه یکی از مشکلات پزشکان در بیمارستانها، زخم بسترهای ناشی از بيتحرکي برخی از بیماران شکستگیهای لگن، ستون فقرات، فلج و بیهوشی طولانی مدت و... است. آنها برای مدت طولانی در یکجا ثابت میمانند که این کار سبب مرگ سلولهای پوستی میشود که لازم است برای جلو گیری از این کار هر چند ساعت يك بار این بیماران را به راست یا چپ برگردانند تا تنفس پوستی و جذب اکسیژن و حیات سلولها تجدید شود. (دیاب عبدالحمید وقرقوز، طب در قرآن/62؛ برای آگاهی بیشتر ر.ك: وینگیت، پیتر، کتابهای دانشنامهپزشکی/599؛ حاجبی، محمدحسین، پزشکان خودتان باشید/341؛ لانگمن، توماس، رویان پزشکی لانگمن/405).
شاید یکی از حکمتهای گرداندن اصحاب کهف به چپ و راست همین باشد، هرچند خواب طولانی آنها از معجزات خدا و برخاسته از قدرت فرابشري است.
3. نیاز انسان به اکسیژن
یکی از مسائلی را که قرآن در قالب تشبیه آن را بيان كرده است «نبود اکسیژن در آسمان» است. خداوند در ضمن تشبیهی حال افراد گمراه را این گونه بیان میکند (فَمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا يَصَّعَدُ فِي السَّماءِ)؛ (انعام/ 125) «و هر كس را كه خدا بخواهد راهنماييش كند، سينهاش را براى (پذيرش) اسلام مىگشايد و هركس را كه بخواهد (بخاطر اعمالش) در گمراهىاش وا نهد، سينهاش را تنگِتنگ مىكند، گويا مىخواهد در آسمان بالا برود... ».
واژه «صدر» به معنی «سینه» و «شرح» به معنی «گشاده ساختن» و «حرج» به معنای «تنگی فوق العاده و محدودیت شدید» است.
در آیه فوق تشبیه لطیفی به کار رفته است. اين سوال مطرح است كه چرا خدا تنگی سینه را به کسی که به سوي آسمان میرود، تشبیه کرد؟ و آسمان چه ویژگیای دارد که به تنگی سینه و نفس میانجامد؟
نیاز بدن به اکسیژن
بافتهای زنده بدن برای تداوم حیات به یک منبع انرژی نیاز دارند و آن محصول سوخت قند و نشاسته (چربی یا پروتئین) یعنی آمیخته شدن سوخت با اکسیژن است. این نیاز به گونهای است که انسان در شبانهروز 11 متر مکعب یعنی14 کیلوگرم هوا لازم دارد. ( مکارم شیرازی، ناصر، در جستجوی خدا/87).
سوختن چربی در آتش و در بدن گرما تولید میکند. هر فرد عادی در حال استراحت کامل به حدود يكصد و دو کالری در دقیقه نیازمند است و برای تولید آن باید دويست و پنجاه سی سی اکسیژن به کار ببرد. انسان در حال استراحت حدود 75/3 لیتر هوا را در دقیقه با عمل دم به درون ریه ها میبرد. این مقدار هوا حاوی هفتصد و پنجاه سیسی اکسیژن است که 3/1 آن برای تولید کالری به کار میرود. اين نياز در حین تنفس عمیق و سریع به حدود پانزده برابر افزايش مييابد.
هوایی که به ریهها داخل میشود 78% ازت، 21% اکسیژن و مقدار ناچیزی (03/0) گاز کربنیک دارد که به وسیله موهای دهلیز بینی و مژکهای سلولهای سطحی مخاط مجاری تنفسی تصفیه میشود. (ر.ک: یزدی، مرتضی، دانستنیهای پزشکی/159ـ 156).
فرو بردن نفس به وسیله انقباض عضلات تنفسی است. اين عضلهها قفسه سینه را گشاد میکنند. بیرون دادن نفس نيز نتیجه برگشت این عضلات به حال استراحت و تنگشدن قفسه سینه میباشد. تعداد تنفس براساس جثه حیوان است، مثلاً موش در هر دقیقه 150 مرتبه، نوزاد 40 مرتبه و انسان بالغ 16 مرتبه نفس میکشد. (یزدی، مرتضی، دانستنیهای پزشکی/159ـ 156).
کمبود اکسیژن در ارتفاعات
اکسیژن، 21% هوای سطح زمین را تشکیل میدهد. هوا در ارتفاع 67 مایلی از اکسیژن خالی است و انسان در ارتفاع 4 هزار متری به تنگی نفس، سستي، سر درد و تهوع دچار میشود. در ارتفاع 6 هزار متری و بالاتر به واسطه کمبود اکسیژن و نرسیدن مقدار لازم اکسیژن به سلولهای مغز، از هوش میرود (یزدی، مرتضی، دانستنیهای پزشکی/365) و میمیرد.
«تورشیلی» اولین کسی بود که فشار جو را کشف کرد. وی میزان این فشار را معادل فشار عمود هوای دور کره زمین بر یک سانتی مترمربع از آن تخمین زد که معادل فشار عمودی از جیوه به طول 76 سانتیمتر است. هرچه از سطح زمین بالاتر رویم، از میزان این فشار کاسته میشود و باعث ایجاد اختلال در رسیدن هوا از راه ریهها به خون میگردد. از طرفی کاهش فشار هوا باعث انبساط گازهای موجود در معده و امعاء ميشود و در پي آن دیافراگم به طرف بالا میرود و موجب ایجاد نارسایی در کار انبساط ریهها و تنفس میگردد. (ر.ک: دکتر دیاب عبدالحمید و قرقوز، به طب درقرآن/19ـ 18).
نتيجه: نبود اکسیژن در آسمان در قرون اخیر کشف شد، اما قرآن چهارده قرن پيش در قالب تشبیه به آن اشاره كرده است و اين از معجزات قرآن است
4. رابطه تولید مثل و استخوان
قرآن از زبان حضرت زکریا این گونه میفرماید: (قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً)؛ (مریم/4ـ5) «گفت: «پروردگارا! بهراستى من استخوانم سست گرديده و از جهت پيرى، (موى) سر شعلهور شده (و سفيد گشته است.) و پروردگارا! (من) به سبب خواندن تو در (زحمت و) بدبختى نبودهام. و در حقيقت، من بعد از خودم از بستگانم ترسانم در حالى كه زنم نازاست؛ پس از جانب خود سرپرستىِ (فرزندى) را به من ببخش».
خداوند به او بشارت پسری به نام یحیی را داد. زکریا(ع) پرسيد: پروردگارا! چگونه من صاحب فرزند خواهم شد، با اينكه همسرم نازاست و خودم نیز از شدت پیری از كار افتادهام!» (مریم/ 8)
واژه «وهن»، به معنی ضعف و كاهش نیرو است. زکریا ضعف خود را به استخوان هایش نسبت داد، چون پایه هستی آدمی، استخوان است و انسان در تمام حرکتها و سکونهایش به آن تكيه دارد. (علامه طباطبایی، محمد حسین، المیزان، 14/9) علاوه بر آن، در زمان پیری فعالیت بخش تخریبی استخوان بيشتر و قدرت خونسازی آن كم ميشود و در نتیجه تولید مثل که استخوان دخالت مستقیم در آن دارد، كاهش مييابد، لذا در سنین پیری پوکی استخوان افزایش مییابد. اين عارضه در زنان یائسه به علت نبود هورمونهای جنسی بیشتر است. (مجله دانشمند، س43، ش 506، ص61).
بنابراین آیه فوق را میتوان یکی از معجزات علمی قرآن نامید، زيرا قرنها قبل، ارتباط استخوان و تولید مثل را بیان کرده است.
جمعبندی: قرآن به مسئله آناتومی و فیزیولوژی بدن اشاره کرده اما نه به عنوان هدف اصلی. اشارات قرآن به مسائل طبی نشان از آن دارد که مخاطبان عصر نزول اطلاع چندانی از آن نداشتند، تا جایی که سالها و حتی قرنها بعد اسرار آن آشکار شده است و اعجاز بودن آن را اثبات میکند.
پيوستها
[1] لازم به ذكر است كه احتمالات ديگري درباره «علق» وجود دارد از جمله: بعضي علق را به معناي نطفه مرد (اسپرماتوزئيد) معنا كردهاند (مطالب شگفتانگيز قرآن/ 99). بعضي ديگر به معناي موجود صاحب علاقه ـ اشاره به روح اجتماعي انسان ـ تفسير كردهاند و عدهاي هم اشاره داشتهاند به گل حضرت آدم(ع) كه حالت چسبندگي دارد. (ر.ك: دكتر رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن/ 487 ـ 481)
[2] حضرت آيتالله معرفت بعد از پذيرفتن اين نظريه كه «علق خون بسته است»، ميگويد: علقه در روز هفتم به جداره رحم ميچسبد (التمهيد، 6/82).
[3] در سوره زمر آیه 23 به لرزش پوست به واسطه ترس، در سوره حج آیه 20 به سوزاندن پوست و ذوب کردن بدن و در سوره فصلت آیه 20 الی 22 به پوست به عنوان یکی از شاهدان روز قیامت اشاره شده است.
[4] واژه «جلد» به معنی پوست بدن است، اعم از آنکه پوست انسان باشد یا حیوان. در قرآن تازیانه را «جلد» میگویند، چون تازیانه به پوست بدن انسان برخورد ميكند و بدن احساس درد مینمايد، مانند سوره نور، آیه 2 که میفرماید: (الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ)؛ «زن زناكار و مرد زناكار، هر يك از آن دو را صد ضربه تازيانه بزنيد». (قاموس قرآن، سید علیاکبر قرشی، ذیل ماده «جلد»).
[5] حواس پنجگانه عبارتند از: حس لامسه، شامه(بویایی)، ذائقه (چشیدنی)، سامعه و حس تعادل (شنیدنی)، حس باصره (دیدنی)
[6] زیر بشره پوست 5 تا 15 میلیون غده عرق وجود دارد که به وسیله تبخیر و تعريق، حرارت اضافه بدن را دفع میکند.
منابع
- قرآن کریم.
- نهج البلاغه، امام علی(ع)، ترجمه محمد دشتی ، انتشارات مشهور، قم ،1379، چاپ اول.
- آلدومیدی، علوم اسلامی و نقش آن در تحولات علمی جهان، ترجمه محمد رضا شجاعی، رضوی و علوی، مشهد، انتشارات قدس رضوی، 1371.
- ابن سينا، قانون حلب، ترجمه عبدالرحمن شرفكندي، تهران، سروش، 1370، چاپ اول.
- ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دارالفکر،1990م، چاپ اول.
- احمدی، مهدی، قرآن در قرآن، قم، اشراق، 1374 ﻫ.ش، چاپ اول.
- ادوارد براون، طب اسلامی، ترجمه مسعود رجب نیا، بنگاه و نشر کتاب، تهران، 1337، چاپ اول.
- ادیب، محمد حسین، کتاب پزشکی قانونی، تهران، شرکت سهامی چهر، بی تا، چ چهارم.
- اسماعیل پاشا، عبدالعزیز، اسلام و طب جدید، ترجمه غلامرضا سعیدی، انتشارات برهان، بی تا.
10. اعرابی، بیژن، آن سوی اغماء، نشرفارس، تهران، 1372، چاپ اول.
11. امینی، ابراهیم، وحی در ادیان آسمانی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم.
12. اهتمام، احمد، فلسفه احکام، اصفهان، اسلام، 1344 ش.
13. بسام دفضع، الکون و الانسان بین اسلام و القرآن، مطبعة الشام، بی تا، بی جا.
14. بوکائی، موریس، مقایسه ای بین تورات انجیل و قرآن و علم، ترجمه ذبیح الله دبیر، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، 1365.
15. بی آزار شیرازی، عبدالکریم، طب روحانی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374، چاپ دوم.
16. ــــــــــــــــــــــــ ، قرآن و طبیعت، بی جا، بی تا، چاپ دوم.
17. ــــــــــــــــــــــــ ، گذشته و آینده، قم، انتشارات طباطبایی، 1349 ش، چاپ دوم.
18. بیضوضی، عباس، کلیات پزشکی، همدان، دانشگاه علوم پزشکی، 1377، چاپ اول.
19. پاکنژاد، رضا، اولین دانشگاه آخرین پیامبر، تهران، مکتب اسلامیه و بنیاد فرهنگی شهید، 1363، چاپ اول.
20. پیتر وینگیت، دانش نامه پزشکی، ترجمه معزی متین، تهران، نشر مرکز، 1373.
21. تقیزاده، سید حسن، تاریخ علوم در اسلام، تهران، فردوسی، 1379.
22. توماس لانگمن، رویان شناسی، ترجمه دکتر بهادری و شکور، شرکت سهامی چهر، 1370، چاپ ششم.
23. حاجبی، محمد حسین، پزشکان خودتان باشید، تهران، نشر ثالث، 1378،چ اول.
24. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، تهران، تصحیح ربانی شیرازی، فرهنگ اسلامی، 1374، چاپ هفتم.
25. الحویزی، عبدالعلی العروسی، نورالثقلین، قم، المطبعة العلمیه، 1383 ق.
26. دانیل، ج و وگان، کلیات چشم پزشکی، ترجمه محسن ارجمند، تهران، انتشارات ارجمند، 1372، چاپ اول.
27. دیاب، عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن، ترجمه چراغی، تهران، انتشارات حفظی، بی تا.
28. ديباجي، ابراهيم، ابن سينا، تهران، اميركبير، چ اول، 1364.
29. راغب اصفهانی، ابوالقاسم، الحسین بن محمد، مفردات فی غریب القرآن، تهران، المکتبة الرضویه، 1332 ش.
30. رجحان، محمد صادق، بافت شناسی انسانی پایه، تهران، انتشارات چهره، 1370، چاپ دهم.
31. رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، رشت، مبین، 1382، چاپ چهارم.
32. ــــــــــــــــــــــــ ، درآمدی بر تفسیرعلمی قرآن، قم، انتشارات اسوه، 1365، چاپ اول.
33. رضايی، حسن رضا، آموزه های تندرستی در قرآن، قم، عطرآگین، 1384، چاپ اول.
34. ----------، قرآن و فرهنگ زمانه، قم، مرکز مطالعات و پژوهشهای حوزه علمیه، 1383، چاپ اول.
35. زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، امیرکبیر، تهران، 1380.
36. زمانی، مصطفی، پیشگویی های علمی قرآن، قم، پیام اسلام، 1350ش.
37. زمردیان، احمد، حقیقت روح، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376، چاپ پنجم.
38. سبحانی جعفر، اصالت روح از نظر قرآن، قم، موسسه تحقیقاتی امام صادق(ع)، 1377، چاپ دوم.
39. سحابی، یدالله، خلقت انسان، تهران، شرکت سحامی،1351 ش، چاپ دوازدهم.
40. سرمدی، محمد تقی، پژوهشی در تاریخ پزشکی و درمان جهان، 12 ج، انتشارات سرمدی.
41. سیاح، احمد، المنجد، تهران، انتشارات اسلام، ج 18، 1375 ش.
42. سیریل، الگود، تاریخ پزشکی ایران، ترجمه، باهر فرقانی، تهران، امیرکبیر.
43. شریعتی، محمد باقر، معاد در نگاه وحی و فلسفه، دانشگاه تهران، 1363، چاپ اول.
44. شریف، عدنان، من علم الطب القرآن، بیروت، دار علم ملابین، 1995م، چاپ دوم.
45. شیرازی، احمد امین، اسلام پزشک بی دارو، قم، انتشارات اسلامی، 1375، چاپ هفتم.
46. شیرازی، نیازمند، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزی، میهن بي تا، بي جا.
47. صرفی، محمد تقی، تمدن اسلامی از زبان بیگانگان، تهران، نشر برگزیده، 1374، چاپ اول.
48. طباطبایی، محمد حسین، المیزان في تفسير القرآن، ترجمه نوری همدانی، قم، بنیاد علمی و فکری علامه، 1366.
49. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران، مکتبة الاسلامیه،1395 ق، چاپ پنجم.
50. علامه مجلسی، محمد تقی، بحار الانوار، تهران، المکتبة الاسلامیه، 1385 ه . ق.
51. فؤاد، سزگین، تاریخ نگارش های عربی، پزشکی، تهران، 1380.
52. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
53. کالین، انان، تاریخ علم کمبریج، ترجمه حسن افشار، تهران، 1366.
54. کامیل فلامویان، مرگ و اسرار آن، ترجمه بهنام حجابیان، تهران، نشر فرهنگی مشرق، 1373، چاپ اول.
55. کریمی یزدی، حسن، شگفتی های پزشکی در قرآن.
56. کارل، الکیس، انسان موجود ناشناخته، ترجمه دبیری، اصفهان، بی تا، 1354.
57. لارنس، طب اطفال، ترجمه از ایرج در دشتی و ایوب خدادادی، تهران چاپ اطلاعات، تهران، 1341.
58. مجله پژوهش حوزه، س پنجم، ش 18 ـ 17 (طب و دین) قم، معاونت پژوهشی حوزه علمیه.
59. مرعشي، محمود، ابن سينا، قم، نبوغ، 1341، چاپ اول.
60. مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، قم، انتشارات در راه حق، 1367 ش.
61. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات قرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد، 1371.
62. معتمدی، غلامحسین، انسان و مرگ، نشر مرکز، تهران، 1372، چاپ اول.
63. معرفت، محمد هادی، آموزش علوم قرآن، قم، سازمان تبلیغات اسلامی، 1371، چاپ اول.
64. -------------- التمهید، قم، انتشارات التمهید، 1377 ش.
65. مقالات همایش نقش دین در بهداشت روان، تهران، دانشگاه علوم پزشکی، 1376.
66. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، قم، جامعه مدرسین،1377، چاپ پنجم.
67. --------------، تفسیرنمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1371 ش، چاپ پنجم.
68. -------------، در جستجوی خدا، قم، انتشارات نسل جوان.
69. نجفی، گودرز، مطالب شگفت انگیز قرآن، نشر سبحان، تهران.
70. نجم آبادی، محمود، تاریخ طب ایران پس از اسلام، دانشگاه تهران، 1366ش.
71. ------------، دوران تالیف، تصنیف کتب طبی در تمدن اسلامی، تهران، دانشگاه تهران، 1375 ﻫ.ش.
72. نورانی، مصطفی، بهداشت اسلامی، قم، مکتب اهل بیت،1369، چاپ اول.
73. نوری، محمد رضا، تغذیه در قرآن، مشهد، انتشارات واقفی، 1377، چاپ اول.
74. نیکبخت نصر آبادی، علی رضا، استعانت از قرآن کریم در شفای جسمانی، تهران، نشر قبله، 1378، چاپ اول.
75. ولایتی، علی اکبر، پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی در ایران، تهران، وزارت امور خارجه، 1382، چاپ اول.
76. یزدی، مرتضی، دانستنی های پزشکی، تهران ، 3 ج،1343.
ادامه مطلب
مقدمه
بر هیچ کس پوشیده نیست که تربیت فرزند و نقش والدین در تربیت فرزند از پیش از انعقاد نطفه شروع می شود، به طوری که عنوان شده است: تغذیه پدر و مادر و نحوه کسب آن از نظر شرعی(حلال یا حرام بودن آن) بر روی روحیات کودک بالقوه، تأثیر بسزایی خواهد داشت و این خود بیانگر نقش تغذیه خود فرزند در رشد شخصیتی او خواهد بود.
امروزه متخصصین علوم تغذیه و علوم پزشکی،همگی بر این نظر هستند که بهترین تغذیه کودک تا سن دو سالگی،تغذیه با شیر مادرش می باشد. در حالی که در سال 600 میلادی در قرآن و بعد از آن در روایات اسلامی،بارها به این مسئله اشاره شده است. در قرآن و روایات از کلمه «رضاع» به معنی شیر دادن به کار رفته است که در این مقاله به نمونه ای از این ایات و روایات اشاره شده است.
«والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین لمن أراِد أن یتم الرضاعة و علی المولود له رزقهن و کسوتهن با لمعروف لا تکلف نفس الا وسعها لا تضار والدة بولدها و لا مولود له بولده و علی الوارث مثل ذلک»؛مادران،فرزندانشان را تا دو سال تمام شیر می دهند. این برای کسی است که بخواهد دوران شیر خوارگی را تکمیل کند و بر آن کس که فرزند برای او متولد شده است(پدر)،لازم است، خوراک و پوشاک مادر را به طور شایسته در مدت شیر دادن بپردازد ـ اگر طلاق گرفته باشد ـ هیچ کس را جز به اندازه توان تکلیف نکنند.نه مادر باید در نگهبانی فرزند به زیان و زحمت افتد و نه پدر(بیش از متعارف برای کودک متضرر شود!) و(اگر کودک پدر ندارد) وارث باید در شکل و اندازه متعارف از کودک نگهداری کند.(هزینه مادر را در دوران شیر خوارگی تأمین کند ;.
وظیفه شیر دادن در دو سال شیرخوارگی بر عهده مادر است؛ زیرا تغذیه جسم و جان نوزاد در این مدت، با شیر و عواطف مادر پیوند ناگسستنی دارد و اوست که می تواند در این مدت فرزند خود را شیر دهد،هر چند که عواطف مادری نیز باید رعایت شود، مادر نمی تواند در چنین لحظه های حساسی آغوش خود را خالی از فرزند دلبند خود ببیند، بنابراین، اختصاص حق حضانت و شیر دادن یک نوع حق دوجانبه است که هم برای رعایت حال فرزند و هم برای رعایت حال مادر لازم می باشد و هزینه زندگی مادر حتی در صورتی که طلاق بگیرد، از نظر غذا و لباس،در حد معمول و شایسته وی در دوران شیردهی بر عهده پدر است، تا با خاطری آسوده فرزند را شیر دهد.بعد از مرگ پدر،باید وارثان او نیازهای مادر را در دورانی که به کودک شیر می دهد، تأمین کنند.
اختیار از شیر بازداشتن کودک به پدر و مادر واگذار شده است و پدر و مادر با توجه به شرایط بدنی کودک و صلاحدید و توافق یکدیگر می توانند،طفل را در هر زمان مناسب از شیر بازدارند.
حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:
«برای طفل شیر خوار،هیچ شیری مبارکتر از شیر مادرش نیست».
شیر مادر هدیه ویژه پروردگار برای طفل می باشد.دوران شیرخوارگی حساس ترین مرحله از مرحله رشد و تکامل کودک است،بنابراین،در این برهه از زندگی باید توجه بیشتری به مراقبت از تغذیه و سلامت کودک و مادر داشت.
«ووصّینا الانسان بوالدیه حملته امه وهناً علی وهن و فصاله فی عامین ان اشکر لی و لوالدیک الی المصیر»؛و انسان را سفارش کردیم به پدر و مادرش که مادرش در حالی که ضعفی بالای ضعف داشت، او را حمل کرد و او را دو سال شیر داد که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت به سوی من است ;.
بر اساس ایات 233 سوره بقره و 14 سوره لقمان،مرز سفارش شده برای شیر دادن مادران به کودکان خود،دو سال تمام و بر اساس ایه 15 سوره احقاف،دست کم مدت لازم برای شیر دادن به کودکی که پس از طی 9 ماه جنینی متولد شده،21 ماه است.
فقیهان و مفسران با الهام از روایت های اسلامی در پاسخ به این پرسش که چرا در ایات 233 سوره بقره و 14 سوره لقمان،مدت شیرخوارگی بیست و چهار ماه و در ایه 15سوره احقاف این مدت 21 ماه عنوان شده است،چنین گفته اند:
حداقل دوران حمل شش ماه و حداکثر دوران مفید رضاع بیست و چهار ماه است.
ضمناً از این تعبیر قرآنی می توان استفاده کرد که هر اندازه از مقدار دوران حمل کاسته شود،باید بر مقدار دوران شیرخوارگی افزود،به گونه ای که روی هم رفته،سی ماه تمام را شامل گردد.از ابن عباس نیز نقل شده که هرگاه دوران بارداری زن نه ماه باشد،باید بیست و چهار ماه شیر دهد(قانون طبیعی) بنابراین، هر اندازه کودک زودتر از دوران حمل طبیعی به دنیا آمد،به همان اندازه باید بر دوران شیرخوارگی اش افزود؛ چرا که کمبودهای دوران حمل در دوران شیرخوارگی باید جبران گردد.
در شرایطی که به اصطلاح علمی،نوزاد نارس و یا شش ماهه متولد می گردد. شیر مادر تأمین کننده نیازهای غذایی کودک و به طور همزمان،تأمین کننده و ایمنی بخش لازم برایی کوودک است.
این دو ویژگی،به طور یکجا،از راه های دیگر قابل دسترسی نیست.ناگفته نماند که ارتباط عاطفی مادر و کودک به هنگام شیر دادن از پستان نیز یک امتیاز استثنایی برای شیر مادر است و تأثیر شگفت انگیزی بر رشد عاطفی،ذهنی و روانی کودک دارد.
نوزاد نارس،هنوز برای زندگی خارج از رحم مادر آماده نمی باشد و بنابراین، سیستم گوارشی نارسی نیز دارد و چون پروتئین شیر مادر «سهل الهضم تر» می باشد برای نیازهای نوزاد مناسب تر است.وجود آنزیم لیپاز در شیر مادر به کودک کمک می کند تا چربی را که به عنوان یک منبع انرژی مهم برای رشد نوزاد نارس است،به آسانی هضم نماید. در نوزاد رسیده نیز شیر مادر،از لحظه اول تولد تا پایان شش ماهگی،به تنهایی تمام نیازهای شیرخوار را جوابگوست و حتی تشنگی شیرخوار با آب موجود در شیر مادر برطرف می شود.
ام اسحاق از حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت کرده است:
به کودک از یک پستان شیر ندهید،بلکه از هر دو به او شیر بخورانید؛زیرا یکی به منزله غذا و دیگری به منزله آب است.
بخشی از شیر به منزله آب وبخش دیگر به منزله غذای مورد نیاز کودک است و چنانچه در چهار ماه تا شش ماه اول زندگی،طفل،تنها از شیر مادر تغذیه کند،نیازی به دادن آب اضافی به کودک نیست».
با گذشت زمان،ترکیب شیر مادر متناسب با نیاز رشدی شیرخوار تغییر پیدا می کند.چربی شیر مادر، در شروع هر بار شیر دهی،کمتر و سپس میزان آن به تدریج زیاد می شود،به همین دلیل، متخصصین معتقدند در هر نوبت شیر دهی،حتماً باید یک پستان کاملاً تخلیه شود و در نوبت بعدی،تغذیه از پستان دوم شروع شود.
به علت وجود چربی بیشتر در شیر انتهایی هر وعده شیردهی،شیرخوار به طور کامل سیر شده، پرخوری نمی کند و در نتیجه کمتر چاق می شود. چاقی این دوران در شیرخوارگی که با شیر خشک تغذیه می شوند،زمینه ساز عوارض قلبی ـ عروقی وبیماری قند در بزرگسالی است.
بنابراین،حتی در دوران سالمندی نیز تأثیر خوب شیر مادر بر سلامت انسان آشکار شده است؛یعنی آنها که دوران کودکی را با برخورداری از نعمت گران قدر شیر مادر سپری کرده اند،در دوران سالمندی به مراتب کمتر از کسانی که در دوران شیرخوارگی شان با محرومیت از شیر مادر طی شده است،به بیماری های قلبی و عروقی گرفتار می شوند.
تندرستی یکی از نعمت های بزرگ پروردگار است که زندگی بدون آن لذتی ندارد.
در کتاب های فقهی از جمله:«حلیه المتقین» و «جواهرالکلام» تغذیه کودک با «آغوز» یا شیر غلیظ شده،در چند روز اول زایمان که در اصطلاح علمی به آن «کلستروم» یا «ماک» می گویند، مورد تأکید قرار گرفته است و امروزه دانشمندان دریافته اند که این شیر زرد رنگ و غلیظ در بردارنده مواد بسیار مفید و ارزنده ای است که به منزله اولین واکسیناسیون و مهم ترین اقدام ایمن سازی برای محافظت کودک در برابر بیماری های عفونی است.
بنابراین، بنابر فرمایش قرآن و عترت تغذیه کودک با شیر مادر ضروری است و کاستن از حداقل زمان لازم برای شیر دادن به طفل، گونه ای ستم بر کودک دانسته شده است.
از نظر علمی نیز تغذیه کودک با شیر مادر تا پایان دو سالگی ضروری است،اما در سال دوم زندگی، بر خلاف سال اول،سایر غذاها منبع اصلی تغذیه کودک هستند،به همین دلیل،در هر وعده ابتدا باید کودک غذا بخورد و سپس با شیر مادر تغذیه شود.
از ایات قرآن چنین برمی اید،اگر به هر دلیلی مادر نتواند به کودک خود شیر دهد،باید برای کودک دایه واجدالشرایط جهت شیر دادن گرفته شود،تا به هر شکل ممکن کودک از این نعمت الهی بی بهره نماند:
«فان ارضعن لکم فآتوهن اجورهن و أتمروا بینکم بمعروف و ان تعاسرتم فسترضع له اخری»؛ آنگاه اگر فرزند شما را شیر می دهند،اجرتشان را بپردازید(زنان مطلقه را) و با مشورت و مسالمت به خوبی آن را انجام دهید و اگر به توافق نرسیدید،دیگری،شیر دادن بچه را عهده دار شود ;. (سوره طلاق،ایه 6)
بنا بر حدیثی از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم):
مکیدن پستان توسط طفل موجب افزایش شیر می گردد و اجر شیردهی شبانه مادر برابر با آزاد کردن هفتاد بنده در راه خدا می باشد.
امروزه کارشناسان علم تغذیه با شیر مادر می گویند:مهم ترین عامل در افزایش شیر مادر، مکیدن درست شیر از پستان توسط شیرخوار و تخلیه پستان است.اگر شیر ترشح شده،پی در پی تخلیه نشود،به تدریج،تولید و ترشح آن کاهش می یابد، وقتی کودک پستان را می مکد،پیام های عصبی از نوک پستان به هیپوتالاموس در مغز رفته و موجب می شوند،مقدار ترشح پرولاکتین(هورمون محرک تولید شیر) به ده برابر افزایش یابد.
نتیجه گیری:
در هر صورت آنچه که امروز حاصل آخرین دست یافته های علمی است:بر این نکته تأکید می کند که: برای کودک شیری بهتر از شیر مادرش نیست و این در حالی است که چهارده قرن پیش از این نیز،همین پیام از زبان گویا و پاک پیامبر بلند مرتبه اسلام، حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) به گوش جهانیان رسیده است:«برای کودک شیری بهتر از شیر مادرش نیست».
ادامه مطلب
قلب انسان همواره از دیرباز در ادبیات و اشعار نقش ویژه ای داشته است،و در گذشته عده ای آن را مرکز عواطف و احساست می دانستند،ولی با گسترش علم پزشکی و آناتومی مشخص شد که مغز انسان مرکز اصلی پردازش اطلاعات و داده ها است و قلب نقش تلمبه کردن خون را به رگ ها بر عهده دارد.
اما پژوهش های دو دهه اخیر نشان داده است که قلب انسان دارای یک مرکز پردازش اطلاعات است که می تواند یاد بگیرد و به یاد داشته باشد،در عین حال مستقل از مغز عمل بکند،و برخی از اطلاعات و سیگنال ها را به مغز ارسال بکند و مانند یک مغز دوم عمل بکند.همچنین پژوهش ها نشان داده است که این مغز قلب در برخی از موارد می تواند زودتر از مغز اطلاعات را پردازش بکند و زودتر از مغز عمل بکند.همچنین نتایج پژوهش ها برخی از عقاید مردمان گذشته را مبنی بر نقش قلب در احساسات تایید می کند و اظهار می دارد که میدان های مغناطیسی افراد بروی قلب افراد دیگ تاثیر گذار است[1]
قسمت قلب مانند مغز از گانگلیون نوعی سلول عصبی است که در خارج از مغز و نخاع وجود دارد ساخته شده است،که دارای دندریت و آکسون است.[2]
"مغز قلب"در مواردی می تواند عملکرد مستقل از مغز داشته باشد،و نشان داده شده است که با سیگنال هایی که به مغز می فرستد مغز را نیز تخت تاثر خود قرار می دهد.علاوه بر آن شبکه گسترده بین مغز و قلب می تواند اطلاعات را به همه قسمت های بدن فرستد.میدان مغناطیسی تولید شده توسط مغز قلب 60 برابر قوی تر از میدان مغناطیسی تولید شده توسط مغز است.[3]
در سوره الحج آیه ۴۶ نوشته شده است:
آیا در زمین گردش نکردهاند تا دلهایى داشته باشند که با آن بیندیشند یا گوشهایى که با آن بشنوند در حقیقت چشمها کور نیست لیکن دلهایى که در سینههاست کور است.
نکته قابل ذکر در این آیه این است که:
در گذشته تنها تصور می شد که قلب مرکز عواطف و احساسات است،که این مساله نیز تا حدی درست است ولی قرآن کریم در 1400 سال قبل بر این مساله تاکید کرده است که قلب نیز مرکز اندیشه و یا به زبان علمی تجزیه و تحلیل داده هاست،حتی اکتشافت و پیشرفت علم نیز نتوانسته است این مساله را رد بکند،و بعد از مدتی درستی این مساله نیز اثبات شد.
ادامه مطلب
فلق | سورهٔ ناس | ||||||||||||||||||||||||
|
سورهٔ ناس در مکه نازل شده و دارای ۶ آیه است. این سوره یکی از معوذتین است.
محتویات
محتوای سوره
انسان همیشه در معرض وسوسههای شیطانی است و شیاطین جن و انس کوشش دارند در قلب و روح او نفوذ کنند، هر قدر مقام انسان در علم بالا رود و موقعیت او در اجتماع بیشتر گردد، وسوسههای شیطانی شدیدتر میشود تا او را از راه حق منحرف سازند و با فساد عالمی، عالمی را بر بر باد دهند.[۱]
ایـن سوره ضمن خطاب به محمد پیامبر اسلام، به عنوان یک سرمشق و پیشوا و رهبر، در حقیقت همه را سفارش میکند که از شر همه وسوسهگران به خدا پناه ببرند.
محتوای این سوره از جهتی شبیه سوره فلق است. هر دو ناظر به پناه بردن به الله از شـرور و آفات میباشد، با این تفاوت که در سوره فلق انواع مختلف شرور مطرح شده ولی در این سوره فقط روی شر وسوسهگران ناپیدا (وسواس خناس) تکیه شدهاست.
حواشی سوره
منقول است که هر زمان محمد بیمار میشد، این سوره را بازخوانی میکرد، سپس فوت کرده(دمیده) و دستانش را به تمامی بدنش میمالید.[۲]
سوره با ترجمه فارسی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشندهٔ مهربان
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ﴿1﴾
بگو پناه میبرم به پروردگار مردمان
مَلِکِ النَّاسِ ﴿2﴾
پادشاه مردمان
إِلَهِ النَّاسِ ﴿3﴾
معبود مردمان
مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ ﴿4﴾
از شر وسوسهگر پنهان
الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ ﴿5﴾
آن کس که در سینههاى مردم وسوسه میکند
مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ ﴿6﴾
چه از جن و [چه از] انس
جستارهای وابسته
پیوند به بیرون
منبع
- برگزیده تفسیر نمونه، احمدعلی بابایی، جلد پنجم
- صحیح بخاری ۶-۵۳۵
- برگزیده تفسیر نمونه - جلد ۵ - آیتالله ناصر مکارم شیرازی.
ادامه مطلب
سوره فلق در مکه نازل شده و دارای ۵ آیه است.
فَلَق یعنی آن لحظهاى که نور گريبان ظلمت را می شکافد و سر بر مىآورد.[۱]
اخلاص | سورهٔ فلق | ناس | |||||||||||||||||||||||
|
محتویات
نامها
این سوره و سوره «ناس» را «معوذتین» هم میگویند؛ چون در آغاز هر دو سوره، مسئله تعویذ و پناه بردن به خدا مطرح شدهاست.
نزول
سوره «فلق» قبل از سوره «ناس» نازل شدهاست.
متن سوره همراه ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (1) مِن شَرِّ مَا خَلَقَ (2) وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ (3) وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ (4) وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ (5)
بگو : به پروردگار سپيدهدم پناه مىبرم ،«1» از زيان مخلوقاتى كه [با انحرافشان از قوانين الهى به انسان] ضرر مىرسانند ،«2» و از زيان شب هنگامى كه با تاريكىاش درآيد [كه در آن تاريكى انواع حيوانات موذى و انسانهاى فاسق و فاجر براى ضربه زدن به انسان در كميناند ] «3» و از زيان زنان دمنده [كه افسون و جادو] در گرهها [مىدمند و با اين كار شيطانى در زندگى فرد ، خانواده و جامعه خسارت به بار مىآورند ] «4» و از زيان حسود ، زمانى كه حسد مىورزد .«5» شماره
محتوای سوره
محتوای ایـن سوره تعلیماتی است که الله به محمد خصوصاً و به سایر مسلمانان عموماً در زمینه پناه بردن به او از شر همه آنچه قرآن شر مینامد میدهد.
فضیلت سوره
- از محمد روایت شده:
آیاتی بر من نازل شده که همانند آنها نازل نشده و آن دو سوره «فلق» و «ناس» است.
- و در روایت دیگری از محمد آمده:
پیامبر به یکی از یاران خود فرمود: «می خواهی دو سوره به تو تعلیم کنم که برترین سورههای قرآن است؟» عرض کرد: آری ای رسول خدا! حضرت معوذتان (سوره فلق و سوره ناس) را به او تعلیم کرد، سپس آن دو را در نماز صبح قرائت نمود و به او فرمود: «هرگاه برمی خیزی و میخوابی آنها را بخوان».
- در روایتی آمدهاست:
پیغمبر اکرم شدیداً بیمار شد، جبرئیل و میکائیل نزد او آمدند، جبرئیل نزد سر پیامبر نشست و میکائیل نزد پای او، جبرئیل سوره «فلق» را و میکائیل سوره «ناس» را تلاوت کردند و پیغمبر را با آن در پناه خدا قرار دادند.
تفسیر سوره
﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ﴾ «به نام خداوند بخشنده بخشایشگر»
(قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ)
پناه میبرم به پروردگار سپیدهدم! در نخستین آیه به شخص پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله به عنوان یک الگو و پیشوا چنین دستور میدهد: «بگو: پناه میبرم به پروردگار سپیده صبح» که دل سیاهی شب را میشکافد.
(مِن شَرِّ مَا خَلَقَ) «از شر تمام آنچه آفریده است»
از شرّ همه موجودات شرور، انسانهای شرور، جن و حیوانات و حوادث و پیشامدهای شرّ و از شرّ نفس اماره. «فلق» در اصل به معنی شکافتن چیزی و جدا کردن بعضی از بعضی دیگر است، و از آنجا که به هنگام دمیدن سپیده صبح پرده سیاه شب میشکافد، این واژه به معنی طلوع صبح، به کار رفته، بعضی آن را به معنی همه موالید و تمام موجودات زنده اعم از انسان و حیوان و گیاه میدانند، چرا که تولد این موجودات که با شکافتن دانه و تخم و مانند آن صورت میگیرد از عجیبترین مراحل وجود آنهاست. و بعضی نیز مفهوم «فلق» را از این هم گستردهتر گرفتهاند، و آن را به هرگونه آفرینش و خلقت اطلاق کردهاند، چرا که با آفرینش هر موجود پرده عدم شکافته میشود و نور وجود آشکار میگردد. هر یک از این معانی سه گانه (طلوع صبح- تولد موجودات زنده- آفرینش هر موجود) پدیدهای است عجیب که دلیل بر عظمت پروردگار و خالق و مدبر آن است، و توصیف خداوند به این وصف دارای مفهوم و محتوای عمیقی است. تعبیر به «مِن شَرِّ مَا خَلَقَ» مفهومش این نیست که آفرینش الهی در ذات خود شری دارد، چرا که آفرینش همان ایجاد است، و ایجاد و وجود خیر محض است، قرآن میگوید: «همان خدائی که هر چه را آفرید نیکو آفرید» (الم سجده/ ۷). بلکه شرّ هنگامی پیدا میشود که مخلوقات از قوانین آفرینش منحرف شوند و از مسیر تعیین شده جدا گردند، فی المثل نیش و دندان برّنده حیوانات یک حربه دفاعی برای آنهاست که در برابر دشمنانشان به کار میبرند همانند سلاحی که ما در مقابل دشمن از آن استفاده میکنیم، اگر این سلاح به مورد به کار رود خیر است، اما اگر نا به جا و در برابر دوست مصرف گردد شرّ است. وانگهی بسیاری از امور است که ما در ظاهر آنها را شر حساب میکنیم ولی در باطن خیر است مانند حوادث و بلاهای بیدارگر و هشدار دهنده که انسان را از خواب غفلت بیدار ساخته و متوجه خدا میکند اینها مسلماً شرّ نیست.
(وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ)
سپس در توضیح و تفسیر این مطلب میافزاید: «و از شر هر موجود شرور هنگامی که شبانه وارد میشود»
(وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ)
بعد میافزاید: «و از شرّ آنها که در گرهها میدمند» و هر تصمیمی را سست میکنند. بسیاری از مفسران «نفاثات» را به معنی «زنان ساحره» تفسیر کردهاند آنها اورادی را میخواندند و در گرههایی میدمیدند و به این وسیله سحر میکردند. ولی جمعی آن را اشاره به زنان وسوسهگر میدانند که پیدرپی در گوش مردان، مخصوصا همسران خود، مطالبی را فرو میخوانند تا عزم آهنین آنها را در انجام کارهای مثبت سست کنند. فخر رازی میگوید: زنان به خاطر نفوذ محبتهایشان در قلوب رجال در آنان تصرف میکنند. این معنی در عصر و زمان ما از هر وقت ظاهرتر است زیرا یکی از مهمترین وسائل نفوذ جاسوسها در سیاستمداران جهان استفاده از زنان جاسوسه است که با این «النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ» قفلهای صندوقهای اسرار را میگشایند و از مرموزترین مسائل با خبر میشوند و آن را در اختیار دشمن قرار میدهند. بعضی نیز نفاثات را به «نفوس شریره»، و یا «جماعتهای وسوسهگر» که با تبلیغات مستمر خود گرههای تصمیمها را سست میسازند تفسیر نمودهاند. بعید نیست که آیه مفهوم عام و جامعی داشته باشد که همه اینها را شامل شود حتی سخنان سخنچینها، و نمّامان که کانونهای محبت را سست و ویران میسازند.
(وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ )
در آخرین آیه این سوره میفرماید: «و از شرّ هر حسودی هنگامی که حسد میورزد» این آیه نشان میدهد که حسد از بدترین و زشتترین صفات رذیله است، چرا که قرآن آن را در ردیف کارهای حیوانات درنده و مارهای گزنده، و شیاطین وسوسهگر قرار داده است. «حسد» یک خوی زشت شیطانی است که بر اثر عوامل مختلف مانند ضعف ایمان و تنگ نظری و بخل در وجود انسان پیدا میشود، و به معنی درخواست و آرزوی زوال نعمت از دیگری است. حسد سر چشمه بسیاری از گناهان کبیره است همان گونه که امام باقر علیه السّلام میفرماید: «حسد ایمان انسان را میخورد و از بین میبرد همانگونه که آتش هیزم را!»[۲]
جستارهای وابسته
پیوند به بیرون
منابع
- موسوى همدانى، سيد محمد باقر. ترجمه تفسير الميزان. دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم، 1374 ه.ش چاپ پنجم.
- برگزيده تفسير نمونه، ج۵، صفحات ۶۲۴ تا ۶۲۶،آیتالله ناصر مکارم شیرازی.
- برگزیده تفسیر نمونه، جلد ۵، آیتالله ناصر مکارم شیرازی
- آشنایی با سورهها (شناخت سورههای قرآن)، جواد محدثی، ۱۳۷۴، قم، دفتر تبلیغات اسلامی
ادامه مطلب
سورهٔ اخلاص در مکه نازل شده و دارای ۴ آیه است.
کلمه اخلاص به معنی خالص کردن است.
مسد | سورهٔ اخلاص | فلق | |||||||||||||||||||||||
|
محتویات
نامها
نامهای این سوره «اخلاص»، «توحید»، «قل هو الله» و «اساس» است.
نزول
این سوره بعد از ناس در اوائل بعثت در مکه نازل شدهاست.
در شان نزول این سوره از جعفر صادق چنین روایت شده:
«یهود از رسول اللّه تقاضا کردند خداوند را برای آنها توصیف کند، پیغمبر(ص) سه روز سکوت کرد وپاسخی نگفت، تا این سوره نازل شد و پاسخ آنها را بیان کرد».
محتوای سوره
این سوره از توحید پروردگار، یگانگی، وحدانیت و اوصاف خداوند سخن میگوید.
فضیلت سوره
- در حدیثی از پیامبر اسلام آمدهاست که گفت:
«آیا کسی از شما عاجزاست از این که یک سوم قرآن را در یک شب بخواند»؟! یکی از حاضران عرض کرد: ای رسول خدا! چه کسی توانائی بر این کار دارد؟ پیغمبر(ص) فرمود: «سوره قل هواللّه را بخوانید».
- و در حدیثی از جعفر صادق:
هنگامی که رسول خدا بر جنازه «سعد بن معاذ» نماز گزارد فرمود: هفتاد هزار ملک که درمیان آنها «جبرئیل» نیز بود بر جنازه او نماز گزاردند! من از جبرئیل پرسیدم او به خاطر کدام عمل مستحق نماز گزاردن شما شد؟ گفت: به خاطر تلاوت «قل هواللّه احد» در حال نشستن، و ایستادن، و سوارشدن، و پیاده روی و رفت و آمد.
- و در حدیثی از علی است که:
«قل هو الله»، نسب نامه خداست.
جستارهای وابسته
پیوند به بیرون
منبع
- برگزیده تفسیر نمونه، جلد ۵، آیتالله ناصر مکارم شیرازی
- آشنایی با سورهها(شناخت سورههای قرآن)، جواد محدثی، ۱۳۷۴، قم، دفتر تبلیغات اسلامی
ادامه مطلب
سوره مسد در مکه نازل شده و دارای ۵ آیه است.
کلمه مسد به معنی ریسمانی بافته شده از لیف خرما است.
نصر | سورهٔ مسد | اخلاص | |||||||||||||||||||||||
|
محتویات
نامها
نام دیگر سوره تبت است.
متن سوره و همرا با ترجمه
بسم الله الرحمن الرحیم
تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ ﴿١﴾ مَا أَغْنَىٰ عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ ﴿٢
سَيَصْلَىٰ نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ ﴿٣﴾ وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ ﴿٤﴾
فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ ﴿٥﴾
به نام خدا كه رحمتش بىاندازه استو مهربانىاش هميشگى. نابود باد قدرت ابولهب ، و نابود باد خودش ؛«1» ثروتش و آنچه از امكانات به دست آورد چيزى [از عذاب خدا را كه در دنيا عذاب استيصال است] از او دفع نكرد .«2» به زودى در آتشى زبانهدار درآيد ؛«3» و [نيز] همسرش كه هيزمكش است [در آتش شعلهور وارد شود . ] «4» [همان كه] بر گردنش طنابى تابيده از ليف خرماست .«5»
نزول
این سوره که تقریباً در اوائل دعوت آشکار پیغمبر نازل شده تنها سورهای است که در آن حمله شدیدی با ذکر نام نسبت به یکی از دشمنان اسلام و پیغمبر در آن عصر (ابولهب) شدهاست.
محتوای سوره
این سوره که زمان آن تقریباً در اوائل دعوت آشکار محمد بودهاست تنها سورهای است که در آن حمله شدیدی با ذکر نام نسبت به یکی از دشمنان اسلام و محمد در آن عصر و زمان - یعنی ابولهب شدهاست، و محتوای آن نشان میدهد که او دشمنی خاصی نسبت به پیغمبر اسلام داشت. قرآن درباره ابولهب و زنش میگوید: هردو اهل دوزخند.
ابولهب، و همسر آتش افروز و هیزمکش او از سردمداران مشرکین مخالف پیامبر بودند و عداوت خاصی نسبت به پیغمبر اسلام داشتند. قرآن با صراحت میگوید: هر دو اهل دوزخند (سرانجام هر دو بی ایمان از دنیا رفتند).
جستارهای وابسته
پیوند به بیرون
منابع
- برگزیده تفسیر نمونه، جلد ۵، آیتالله ناصر مکارم شیرازی
- آشنایی با سورهها(شناخت سورههای قرآن)، جواد محدثی، ۱۳۷۴، قم، دفتر تبلیغات اسلامی
ادامه مطلب
سوره نصر در مدینه نازل شده و دارای ۳ آیه است.
کلمه نصر به معنی یاری است.
کافرون | سورهٔ نصر | مسد | |||||||||||||||||||||||
|
محتویات
نامها
نام دیگر این سوره تودیع (خداحافظی) است. زیرا آخرین سورهای است که نازل شده و در آن بطور ضمنی از مرگ پیامبر اسلام خبر میدهد.
نزول
این سوره آخرین سورهای است که نازل شده. بعضی گفتهاند: این سوره بعد از «صلح حدیبیه» در سال ۶ هجرت، و دو سال قبل از «فتح مکه» نازل شده.
محتوای سوره
این سوره بعد از هجرت نازل شدهاست و در آن بشارت از پیروزی بزرگی میدهد که به دنبال آن مردم گروه گروه مسلمان میشوند، پس به شکرانه این نعمت محمد را دعوت به «تسبیح» و حمد الهی و«استغفار» میکند..
فظیلت سوره
- در حدیثی از پیامبر اسلام (ص) آمدهاست:
کسی که آن را تلاوت کند همانند این است که همراه پیغمبر(ص) در فتح مکه بودهاست.
-
در حدیثی از سرور جهانیان امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده:
کسی که سوره اذا جانصراللّه والفتح را در نماز نافله یا فریضه بخواند خداوند او را بر تمام دشمنانش پیروز میکند و در قیامت در حالی وارد محشر میشود که نامهای با اوست که سخن میگوید، خداوند آن را از درون قبرش همراه او بیرون فرستاده، و آن امان نامهای است از آتش جهنم.
جستارهای وابسته
پیوند به بیرون
منابع
- برگزیده تفسیر نمونه، جلد ۵، آیتالله ناصر مکارم شیرازی
- آشنایی با سورهها(شناخت سورههای قرآن)، جواد محدثی، ۱۳۷۴، قم، دفتر تبلیغات اسلامی
ادامه مطلب
سوره کافرون در مکه نازل شده و دارای ۶ آیه است. کلمه کافرون به معنی کافرها است.
کوثر | سورهٔ کافرون | نصر | |||||||||||||||||||||||
|
محتویات
نامها
نام دیگر سوره «عبادات» است.
نزول
بعد از سوره ماعون (و یا: فیل) در اوائل بعثت در مکه نازل شدهاست.
نزول این سوره در پی آن بود که بعضی از مشرکین، از پیامبر میخواستند که مدتی بتهای آن را عبادت کنند تا آنها هم خدای محمد را بپرستند.
شأن نزول
گروهی از سران شرک وقریش گفتند:ای محمد! بیا از آیین ما پیروی کن مانیز از آیین توپیروی می کنیم وتو را در تمام امتیازات خود شریک می سازیم یک سال تو خدایان ما راعبادت کن ! وسال دیگر ما خدای توراعبادت می کنیم .اگر آیین تو بهتر باشد مادر آن با تو شریک شده ایم واگر آیین ما بهتر باشد تو در آن شریک شده بهره ات را از آن گرفته ای! خداوند در جواب آنها سوره کافرون را نازل کرد ورسول الله به مسجد الحرام آمد در حالی که جمعی از سران قریش در آنجا نشسته بودند بالای سر آنها ایستاد و این سوره را تا آخر برای آنها خواند آنان وقتی پیام این سوره را شنیدند کاملاً از توطئههای خود مأیوس شدند.
محتوای سوره
در این سوره، خداوند به پیامبر فرمان برائت از خدایان مشرکین و عقاید باطل آنها را میدهد.
فضیلت سوره
- در حدیثی از پیامبر اسلام نقل شده:
کسی که سوره «قل یا ایهاالکافرون» را بخواند گوئی ربع قرآن را خوانده؛ شیاطین طغیانگر از او دورمی شوند؛ از شرک پاک میگردد و از فزع بزرگ (روز قیامت) در امان خواهد بود.
- و در حدیثی از جعفر صادق آمده:
پدرم میگفت: سوره قل یاایها الکافرون ربع قرآن است. و هنگامی که از آن فراغت مییافت میفرمود: من تنها خدا را عبادت میکنم من تنها خدا را عبادت میکنم.
جستارهای وابسته
پیوند به بیرون
منبع
- برگزیده تفسیر نمونه، جلد ۵، آیتالله ناصر مکارم شیرازی
- آشنایی با سورهها (شناخت سورههای قرآن)، جواد محدثی، ۱۳۷۴، قم، دفتر تبلیغات اسلامی
ادامه مطلب