• English / العربیة / French  
  •  

     


     

     


     

     


     

     


     

     


       

      صفحه خانگي خود كنید !   ایمیل به مدیر !   اضافه کردن به علاقه مندیها !   سال89،کـــار و همت مضــاعف

       



    شهر تهران از منظر اوقاف

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: محمد علي خسروي
    « تهران » امروز که يکي از بزرگترين شهرهاي دنياي اسلام است، در قياس با شهرهاي کهن و تاريخي سرزمين ايران، شهري نوپاست. اين شهر در طول دو قرن حيات خود به عنوان پايتخت ايران دستخوش تحولات گوناگوني شده است. روستايي کهن واقع در شمال شهر تاريخي ري، که در آستانه‏ي به قدرت رسيدن صفويان، ده تا پانزده هزار سکنه را در خود جاي داده بود به دستور شاه طهماسب صفوي در حصاري با چهار دروازه و 114 برج - به عدد سوره‏هاي قرآن - محصور شد. آقامحمد خان قاجار در سال 1210 هجري قمري در اين شهر کوچک که در دوره‏ي زنديه نيز تغييراتي را به خود ديده بود تاجگذاري کرد. تهران از آن پس مقر سلطنت و »دارالخلافه‏ي« قاجار شد. برخلاف سنت ديرين تغيير قدرت - تغيير پايتخت، تهران با برافتادن سلسله‏هاي قاجار و پهلوي همچنان پايتخت باقي ماند و بر جمعيت و وسعت آن افزوده شد. پايتخت قاجاريان با مساحتي حدود چهار کيلومتر مربع و جمعيتي کمتر از بيست هزار نفر، امروز ابرشهري است به وسعت 1500 کيلومتر مربع که نزديک به يک ششم جمعيت ايران را در خود جاي داده است. تهران، طي دويست سال گذشته، در دوراني رشد و توسعه يافت که تحولات مدرن و معاصر جهاني نيز در آن جاي گرفته است. تحولاتي که بي‏شک تأثيرات خود را بر تغييرات پايتخت ايران به عنوان کشور مهم منطقه بر جاي گذاشته است.
    درک کالبد شهري و نظام شهرسازي تهران جز با توجه به روند تحول و بستر تاريخي، مذهبي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي آن، در دوران تعادل قدرت با اروپايي که دگرگونيهاي سريعي را به خود مي‏ديد، ميسر نيست. هر چند تاکنون پايتخت ايران با ديدگاههاي مختلف به وسيله‏ي محققين ايراني و خارجي برررسي و مطالعه شده و تلاشهاي بسياري در موضوع »تهران‏شناسي« صورت گرفته است، ولي يکي از جنبه‏هاي بسيار مهم براي درک بهتر توسعه‏ي اين شهر، جايگاه و نقش وقف در نظام شهري تهران است که متأسفانه آن‏گونه که بايد مورد توجه قرار نگرفته است. آنچه ما را بر آن داشت تا شماره‏اي از مجله را به تهران اختصاص دهيم، نيم‏نگاهي است به اين شهر از منظر اوقاف به منظور گشودن روزنه‏اي براي روشن نمودن جنبه‏هاي مختلف تحولات اين شهر به طور خاص و تحولات شهر اسلامي به طور عام در رابطه با نظام کهن وقف و تأثيرات به سزاي آن در اين زمينه، بي‏ترديد وقف در دوره‏ي قاجاريه که دوران تشکيل هسته‏ي اوليه‏ي تهران کنوني به شمار مي‏آيد نقشي اساسي و غير قابل انکار داشته است. در نظام سنتي قاجار اغلب نهادهاي مدني، حتي اگر دست‏اندرکاران حکومت بانيان آن بوده‏اند، در قالب وقف و متکي به نظام استوار وقف عمل مي‏کرده است. نظامي که از يک سو به صورت غير دولتي، و از سوي ديگر - پس از وزارتخانه‏ها و سازمانهايي چون آموزش و پرورش، و آموزش عالي (مدارس و مکاتب)، بهداشت و درمان (دارالشفاها، بيمارستان‏ها و درمانگاهها)، بهزيستي و تأمين اجتماعي (ايتام و مستمندان، عجزه و ارامل(، راه و ترابري (پلها و جاده‏ها)، نيرو (قنوات و آب انبارها و يخچالها)، اقتصاد (بازارها و دکاکين)، جهاد سازندگي و کشاورزي (زمينهاي زراعي و باغات(، وزارت ارشاد، و تبليغات اسلامي (نشر کتب و تبليغ دين)، حج و زيارت و حتي سازمان ميراث فرهنگي (حفظ و اياي آثار و بناهاي مذهبي و عام‏المنفعه) مي‏باشد.
    بررسي تهران از منظر وقف، ما را با گنجينه‏ي تاريخي عظيمي مرکب از اسناد مکتوب و غير مکتوب از جمله ابنيه‏ي مذهبي و عام‏المنفعه و اموال منقول مواجه مي‏سازد که هر يک خود سندي معتبر از تاريخ اين سرزمين و پايتخت آن است. تنظيم و تحليل مجموعه‏ي آثار وقفي مرتبط با تهران امکان بازسازي فعاليتها نوم اقدامات اوقاف و دامنه‏ي گسترش و يا رکود آن را در زمينه‏هاي گوناگون، و در دوره‏هاي مختلف تحول پايتخت، فراهم آورده، باعث درک چالشها و تحولات پديد آمده در کالبد شهري و نظام شهرسازي از يک سو و درک ساختار و نظام وقف از سوي ديگر مي‏شود.
    علاوه بر اين، بررسي موقعيت اجتماعي واقفان که همواره از طبقات مختلف جامعه بوده‏اند، از جمله دولت‏مردان، تاجران و بازاريان، زمين‏داران، روحانيون و مردمان خير؛ بررسي نيات و اهداف آنها در به وجود آوردن نهادهاي بزرگ و کوچک وقفي با کارکردهاي مختلف؛ و نيز بررسي پيشينيه‏ي هر يک از موقوفات و همچنين مصارف عوايد آنها که همه بر حسب نيازهاي هر زمان در اشکال مختلف متجلي شده است، زمينه‏ي تحقيقات گسترده‏اي را پديد مي‏آورد. تنها اين گونه پژوهشها مي‏تواند پاسخ روشن و درستي به پرسشهاي بسيار درباره‏ي وقف و سياست، وقف و تجارت، وقف و کشاورزي، وقف و آموزش، وقف و بهداشت، و وقف و دين بدهد؛ و در نهايت راه را براي درک بهتر نظام کهن و استوار وقف بگشايد. نظامي که در بسياري از مقاطع تاريخي بيش از نظام حکومتي - که همواره دستخوش تغيير و تحول بوده است - عهده‏دار اداره‏ي امور مردم و رشد و اعتلاي جامعه‏ي مسلمان بوده است.
    امروز، عدم نگرش علمي به وضع موجحود اوقاف و نيز پيشينه‏ي درخشان نقش وقف، و کمبود فعاليتهاي پژوهشي سازمان يافته و هدفمند در اين زمينه، باعث شده است تا در تحليل تواناييهاي فوق‏العاده‏ي اين نظام استوار در پاسخگويي به نيازهاي متعدد و متنوع جامعه که در شرايط هموار و ناهموار تاريخي متغير بوده است، ناتوان بمانيم. بي‏شک توجه جدي و شايسته به امر پژوهش در زمينه‏هاي متعدد وقف نيازمند ايجاد تشکيلاتي منسجم و علمي است.
    گردآوري و تنظيم علمي تمام ميراث وقف، اعم از مکتوب و غير مکتوب (اسناد و کتب، تصاوير ابنيه و آثار منقول وقفي) در يک مرکز، بررسي و مطالعه، حفظ و احياء و معرفي اين آثار، آموزش و تربيت متخصصين مجرب در زمينه‏ي وقف، سعي در ايجاد بانکهاي اطلاعاتي غني و روزآمد و نيز تقويت کتابخانه‏هاي تخصصي مي‏تواند به صورت مستقيم و غير مستقيم به بهره‏وري موقوفات و گسترش فرهنگ وقف بيانجامد.
    منبع: ميراث جاويدان



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 30 اردیبهشت 1389  ساعت3:25 PM   |  

    دارالعباده‏ي يزد و سنت ديرپاي وقف

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: سيد احمد موسوي

    اشاره

    اگر گفته شود که شهر يزد با کالبد خشتي و گلي و در عين حال منسجم، ماندگار و استوار خويش و هم شيوه و معيار متناسب و پيشرفته‏ي شهرسازي‏اش در ايران و شايد در جهان بي‏همتا و همانند است، سخني گزافه و زياده گفته نشده است. پابرجايي بناهاي ساده و بي‏پيرايه‏ي يزد گرچه تا حدود زيادي با جريان آب و هوايي و جغرافيايي ويژه‏ي آن بي‏ارتباط نيست، ولي در عين حال به مهارت، زبردستي و فن‏آوري استادانه‏ي معمار رازيگر و بناي گذشته محلي و بومي در به کارگيري بهينه از مواد و مصالح ارزنده و متناسب و بهره‏گيري از شيوه‏هاي ساخت و ساز پيشرفته بستگي داشته است. هم اکنون آثار و بناهاي مهمي از پيشينه‏ي دور و دراز شهر در يزد بر جاي است که براي بهره‏وري و آگاهي بيشتر، اثر سترگ يادگارهاي يزد در 2 مجلد 1، پژوهش و نگارش محقق توانا آقاي استاد ايرج افشار، فرزند خلف شادروان دکتر محمود افشار يزدي، باني اوقاف و خيرات و مبراّت بسيار، نوشته‏ي جامع و ارزشمندي است. برشمردن آثار تاريخي يزد مشتمل بر فهرستي طولاني است که از حوصله اين مختصر خارج است و تنها به برخي از مهمترين آنها مي‏پردازيم:
    مساجد: جامع کبير، ميرچخماق، سر ريگ، ملااسماعيل، بياق خان و حظيره ملاّ.
    امامزاده‏ها و بقاع، جعفر، جعفر بن محمد، سيد صحرا، سيد طاووس، سيد گل زرد، سيد گل سرخ، سيد قوام‏الدين، سيد نصرالدين، ستي فاطمه، سيد خليل، بقعه شيخ احمد فهادان و بقعه‏ي شيخ دادا.
    مدارس: حسينيه‏ي هشت (حسينان) کماليه، رکنيه، ضيائيه، شمسيه، شفيعيه، شهابيه، ملااسماعيل خان، خانزاده، مصلي، سرپلک، و ابوالمعالي.
    تأسيسات شهري و عمومي: حصار و برج و بارو و خندق و دروازه‏هاي شهر، نارين قلعه، باغها، بازارها و بازارچه‏ها، ميادين و لردها (باراندازها)، آب انبارها، سقاخانه‏ها، حسينيه‏ها، تکيه‏ها، کوچه‏ها و پس کوچه‏ها و گذرها، آسياها،کاروانسراها، آتشکده‏ها و پيرانگاهها، دخمه‏ها و منازل قديمي و مسکوني.

    نام و نشان يزد

    داده‏هاي باستان شناختي در يزد و اطراف آن از پيشينه‏ي بس دور و درازي از اين منطقه حکايت مي‏کند و با توجه به شواهد و مدارک موجود، به قطعيت مي‏توان گفت پيشينه‏ي شهر يزد کنوني دست کم به ميانه‏هاي عصر ساساني مي‏رسد. بررسيها و گمانه زنيهاي تپه‏ي غربال بيز در منطقه‏ي آباد و زيباي مهريز که نگارنده نيز شخصا در آن شرکت و حضور داشته از وجود نيايشگاههاي مهري و ناهيدي در اين منطقه خبر مي‏دهد.
    هم چنين با توجه به اشاراتي که در «کارنامه‏ي اردشير بابکان» اثر دوره ساساني بدين شرح: «و سپاهان و پارس و کستي‏هاي به آن نزديکتر به دست اردوان سردار بود»2- شده، گمان دارم که منظور از «کستي» در اين عبارت همان نام واژه‏ي «کث، کثنويه، کهنويه» است که در کتب دوران اسلامي و محلي يزد به عنوان آبادي قديمي شهر از آن ياد شده است. همچنان که مي‏دانيم، يزد تا محدوده‏ي مروست و هرات در دوران ساساني و قرون اوليه‏ي هجري براساس شهرنامه‏ها و راه‏نامه‏ها در جزء نواحي «کورة الاصطخر» قرار داشته که يکي از پنج خوره (کوره) بزرگ فارس به شمار مي‏رفته است3-رواياتي نامستند اصل واژه يزد را «ايساتيس» دانسته که بي‏رابطه با واژه‏ي يزدان و ايزد پارسي نيست که به هر حال از اهميت ديني و جايگاه مذهبي يزد در پيش از اسلام حکايت دارد.
    سلسله‏ي پادشاهي کاکويان به سردودماني علاءالدوله ابوجعفر در سده‏ي پنجم هجري در آباداني يزد بسيار کوشيد و مسجدها، مدرسه‏ها و کتابخانه ساخت 4-که فهرستي طويل از آن مآثر و آثار در کتابهاي تاريخ جديد يزد احمد کاتب، تاريخ يزد جعفري و جامع مفيدي آماده است. آن گاه اتابکان يزد بر اين آباداني دو چندان افزودند (سده‏ي ششم هجري). در دوره‏ي مظفريان در سده‏ي هشتم هجري، يزد از اهميت و اعتباري بسيار برخوردار، و موصوف به دارالعباده شد و گويا حفظ نيز در همين دوران چند سالي را در يزد گذرانيده است. در مدت يک سده (هشتم هجري) بيش از يک صد مدرسه، دويست آرامگاه و خانقاه و دوازده مسجد ساخته شده که بسياري از آن از ميان رفته است.
    گر چه از يزد از حملات دهشتناک مغولان جست، ولي در نخستين يورشهاي تيمور به ايران شهر دچار مصيبتي بس بزرگ شد و طي محاصره‏ي چهار ماهه‏ي آن توسط اميرزاده پير محمد، «قريب سي هزار نفر از گرسنگي جان به قابض ارواح سپرده و در سر راه افتاده بودند»5-
    اسماعيل صفوي به سال 907 «اين شهر دچار نکبت و خسران بود» 6-
    در دوره‏ي صفوي (1134 - 907 ه ق) به واسطه‏ي نفوذ و منزلت خاندان شاه نعمت‏الله ولي، حکومت يزد و اطراف آن به اين خاندان سپرده شد و مدارس و مساجد و خيرات و مبراّت و موقوفاتي بسيار در اين شهر احداث گرديد و صنعت و فن پيشرفت بسيار کرد و بافندگان يزدي شهره شدند که از آن جمله، غياث‏الدين نقشبند بود که علاوه بر هنر، در شعر و شاعري نيز دست داشت 7-
    در فتنه‏ي افغان (1148 - 1134 ه ق) نيز صدمات و زيانهايي به شهر يزد وارد شد و از جانب اشرف افغان (اوغون)، عيسي خان حاکم يزد بود8- که با شکست اشرف از نادرشاه متواري شد. از اواخر افشاريه (1160 - 1148 ه ق) و سپس دوره‏ي زنديه (1209 - 1163 ه ق) يزد از اقبال و روزبهي برخوردار شد و مدت نيم قرن، تا دوره‏ي قاجار، محمد تقي خان حاکم آن شهر، مصدر خدمات مهم و باني خيرات، مبراّت و موقوفه‏هاي بسيار شد که شامل ميدان خان، بازار قيصريه و موقوفات عام بوده است 9-
    در دوره‏ي حکومت قاجاريه (1343 - 1210 ه ق) نيز روند آباداني ادامه يافت و قنوات و موقوفه‏هاي بسياري ايجاد شد و تعميرات و بازسازي و نوسازي در آنها انجام گرفت10-
    در جريان مشروطه خواهي (1327 - 1321 ه ق) يزد همپاي ديگر شهرهاي ايران اهتمامي زياد داشت، و شادروان عبدالحسن آيتي به عنوان يک شاهد عيني در تاريخ يزد خود موسوم به آتشکده‏ي يزدان، گوشه‏هايي از اين رخدادها را در آن روزگار به تصوير کشيده است 11-

    سنت وقف و ريشه‏هاي کهن و توانمند آن در يزد

    به طوري که از مندرجات سندي به خط و زبان پهلوي، متعلق به يک زرتشتي يا پارسي مقيم هند به نام انوشيروان جي برمي‏آيد، در دوران ساساني (632 - 226 م) در شهر يزد علاوه بر آتشکده‏ي يزدان، تعداد 24 آتشکده (آدران) ديگر بر پاي بوده که به روزگار يزدگرد سوم واپسين شاه ساساني همگي به خاموشي گراييده و تنها 4 آتشکده بر جاي بوده است 12- در ضمن وقف‏نامه‏ي خواجه رشيدالدين فضل‏الله همداني (مقتول 717 ه ق) وزير مشهور ايلخانان (736 - 656 ه ق) که تحت عنوان «الوقفية الرشيديه بخط الواقف في بيان شرايط امور الوقف و المصارف» 13-به سال 709 ه ق به خط واقف (خواجه رشيد) تأليف شده، بخش مخصوصي مربوط به يزد است که توسط آقاي ايرج افشار استنساخ و به صورت حروفي در مجله‏ي فرهنگ ايران زمين به چاپ رسيده است، و جالب آنکه بخش بزرگ رقبات و املاک وقف بر ربع رشيدي متعلق به يزد است.
    اطلاق نام «دارالعباده» به يزد از سده‏ي هشتم هجري به بعد نشانگر آن است که شهر در دوران اسلامي همچون پيش از اسلام از شهرت و اهميت مذهبي برخوردار بوده و سنت ديرپاي وقف در آن حدود توان و اعتبار چشمگيري داشته است.
    يکي از اسناد مهم وقف در يزد بکله در ايران، متن رساله وقف‏نامه‏ي سيد رکن‏الدين ابوالمکارم محمد بن قوام‏الدين محمد نظام حسيني، متوفاي 732 ه ق، و پسرش سيد شمس‏الدين است که به نام «جامع الخيرات» است و در ميان سالهاي 743 - 733 به تسجيل عده‏اي از علما و قضات و نقباي عصر رسيده است 14- جامع الخيرات به لحاظ تعداد صفحات و حجم مندرجات بزرگترين وقف‏نامه‏ي ايران است.

    نمونه هايي از سنت وقف در يزد

    با نگاهي به مندرجات تواريخ محلي يزد و متن کتيبه‏ها و وقف‏نامه‏هاي موجود روشن مي‏شود که سنت پسنديده‏ي وقف از جايگاه ويژه‏اي در ميان يزديان و حتي اقليت زرتشتي اين ديار برخوردار بوده است. براي نمونه در يک قطعه کاشي آبي رنگ به اندازه 32 ضربدر 40 سانتي متر که در زير مقرنسي در مسجد جامع کبير يزد نصب است به خط زيباي نسخ کتيبه زير خوانده مي‏شود: «وقف خواجه امين‏الدين حسين بن علي بن محمد بن عبدالرحيم مقدار سي و دو سيونيم آب کاريز نرسوباذ بر دهليز مسجد جامع جديد شهر که منال آن به شخصي دهند تا آب در خنب که موضوع واقف است ريزد و مسلمانان بياشامند. في شهر رمضان المبارک سنه‏ي خمس و ستين و سبعمائه (765). تقبل الله منه قبولا حسنا»15-
    يا بر طبق مندرجات تاريخ يزد جعفري، (نگارش سال 844 ه ق)، به دستور شاه يحيي مظفري «از موقوفات مسجد جمعه و اموال درگاه خود درگاه و جماعت خانه‏اي برابر مسجد ساختند توسط مولانا ضياءالدين محمد 16- - سال 777 هجري» يا بر طبق لوحه‏ي سنگي قهوه‏اي رنگ، در دو قطعه به اندازه 48 ضربدر 77 سانتي متر، در همان مسجد جامع کبير يزد مي‏خوانيم که: «وقف مؤبد نمود ابن سلطان محمود حاجي افضل، تمامي مجاري بيست و چهار جرّه مياه قنات ابرندآباد و چهارده جرّه و نيم مياه قنوات مرياباد حومه‏ي يزد، بر بقعه‏ي معيّنه‏ي متصله به مسجد جامع کبير يزد که مقبره‏ي او و اولاد اوست، که مال الاجاره آن را بعد از وضع مالوجهات و وجوهات ديواني، هر ساله مبلغ سه هزار دينار صرف روشنايي آن نمايند و هر سه يوم، مبلغ دويست دينار به شخصي که عالم به قرائت قرآن باشد دهند که يک ختم کلام‏الله به جهت واقف در مقبره‏ي او قرائت نمايد و هر ساله مبلغ دو هزار و چهارصد دينار در شب برات و رغايب و شب قتل و شب بيست و يکم ماه مال مبارک رمضان، حلوا صرف فقرا نمايند و تتمه مال الاجاره، در روز عيد غدير به طلبه‏ي علوم ديني از قرار نفري يک صد دينار تسليم نمايند، ولله تعالي صدور و مباشرين موقوفات، دخل و تصرف نکنند. خلاف کننده به لعنت خالق و الخلايق گرفتار باد. تحريرا في شهر محرم 1141»17-

    زرتشتيان يزد و وقف

    از شواهد موجود به طوري که اشاره شد برمي‏آيد که ايرانيان و زرتشتيان پيش از اسلام اهتمام زيادي در امور وقف داشته‏اند. يزد در دوران اسلامي يکي از سکونتگاههاي اقليت زرتشتي بوده و آثار آتشکده‏ها، آدرانها، پيرانگاههاي قديمي هنوز عموما پابرجاست و از جمله زيارتگاهها و پناهگاههاي زرتشتي در يزد پيرانگاههاي آن است که گاه نيز مورد توجه مسلمانان مي‏باشد. از مهمترين اين پيرانگاهها در شهر يزد: پير الياس، پير برج، پير ماستر و پير وهمن امشا سپند است. در مرياباد يزد نيز پيرانگاه ديگري موسوم به پير کوشک يا کوشکي سوز است و بر سنگ ديواره‏ي آن چنين خوانده مي‏شود: «هو: بنام يزدان آمرزشگر در فرخنده روزگار خسرو دادگر کيوان بارگاه، شت مظفرالدين شاه قاجار که سلطان دخت انوشه روان، اسفنديار و بهمن براي آبادي اين خجسته جاي و آرامش هم کيشان خويش که به ديدارش آمد و رفت مي‏نمايند و يادگار بهشتي روانان شوي خود خدايار اردشير... و فرزند جوان ناکامش کيخسرو خدايار... اين چاه و باغچه را به کوشش خويش آراسته و انجام داد. اميد است که هر کس آمد و رفت مي‏نمايند آن انوشه روان را به نيکي ياد کرده و آمرزش روان ايشان را از دادار آمرزشگر خواستار آيند. في دادار او رمزد اسفندارمذ ماه باستاني سال 1268 يزدگردي برابر با 1317 باري»18-

    چند وقف ‏نامه‏ي ديگر

    به طوري که اشاره شد رساله وقف‏نامه‏ي مدرسه رکنيه، موسوم به جامع الخيرات در بيش از 231 صفحه، بزرگترين سند وقفي ايران به شمار مي‏رود، با اين حال در شهر يزد با توجه به کثرت مساجد، مدارس و زيارتگاهها و بقاع متبرکه، تکيه‏ها و حسينيه‏ها و تأسيسات عمومي چون آب انبارها، و وجود و حضور نيکوکاران، خيّران و مؤمنان فراوان، در هر دوره و زمانه وقفيات و رقبات و مستغلات و املاک مربوط نيز بسيار است که خوشبختانه تعدادي از وقف‏نامه‏هاي مربوط به يزد سالم مانده و امروزه به دست ما رسيده است. پژوهشگر توانا و پرکار، آقاي ايرج افشار، «در کتابخانه‏ي موقوفات يزد» مندرج در مجله‏ي فرهنگ ايران زمين و جلد دوم يادگارهاي يزد به ذکر متن اين وقف‏نامه‏ها به اين شرح پرداخته است:
    1 - متن وقف‏نامه‏ي کتابخانه‏ي واقع در جوار مسجد جامع کبير يزد، که از سوي آقاي سيد علي محمد وزيري بنياد کننده و مؤسس، وقف بر آستان قدس رضوي شده و محل دائمي آن، مسجد جامع يزد تعيين شده که در واقع از بنيانهاي مهم علمي در يزد است در انتهاي وقف‏نامه، تاريخ «پنج شنبه دوازدهم تيرماه يک هزار و سيصد و چهل و هشت شمسي برابر هفدهم ماه ربيع الثانيه‏ي يک هزار و سيصد و هشتاد و نه» ديده مي‏شود. نامهاي: سيد علي محمد وزيري (واقف)، عباس استادان (قائم مقام نيابت توليت) و باقر پيرنيا (نيابت توليت عظمي) پس از آن خوانده ميي شود 19-
    2 - متن وقف‏نامه‏ي مسجد امير چخماق يزد، که پس از وقف‏نامه‏ي مدرسه‏ي رکنيه از مهمترين اسناد وقفي به شمار مي‏رود. مسجد ميرچخماق که دومين مسجد يزد پس از جامع کبير به حساب مي‏آيد از بناهاي نيمه‏ي نخست سده‏ي نهم هجري است. در انتهاي وقف‏نامه تاريخ «في سلخ شهر ربيع الاول عمت ميامنه سنه تسع و اربعين و ثمانمائه» ديده مي‏شود. سپس در اين عبارات نامهاي واقفان و شهود به اين شرح خوانده مي‏شود:
    «به موجي که مزبور گشته وقف کردم به شروط و نصوصي که مبين گشته و مشروح شده [مهر:] امير نظام‏الدين چقماق واقف». «بدين موجب وقف کردم به شروطي که مشروح گشته [مهر:] بي‏بي فاطمه بانيه واقفه». «بحصور العبد مير علي محمد بايزيد». «قوبل باصله الي اوله و آخره، حرره الفقير ابن علي شاه محمود العزآبادي عفي عنهما». «شهدت بمضمونه المسطورة في الصدر، حررة العبد محمد بن حسن الحسيني». «به موجبي که در صدر قلمي گشته استماع نموده و گواه است، حرره العبد الضعيف مرشد بن همايون شاه مير علي صفي الملک».
    «به موجبي که در صدر قلمي گشته گواه است، معين بن محمود ميبدي».
    «به موجبي که در صدر قلمي گشته از جناب واقفان مشاراليهما استماع نموده و گواه شد، حرره العبد الضعيف مسعود بن محمد بن حيدر بن ابي الرضا».
    «مطابق باصله، حرره جلال‏الدين مجتبي العريضي، شهد بمضمونه اعلي الله شأنه ».
    «بمضمونه يشهد العبد الضعيف حسن بن محمد بن محمد، صححه».
    «بدين موجب که مسطور گشته گواه شد، حرره العبد محمد بن حاجي صدرالدين ايزدي»
    «به موجب مسطوره گواه شد، حسن بن محمود بن محمد الرضي.... و آن گاه تاريخ تحرير «شهر صفر المظفر 1300 «و نامها و مهرهاي ديگر در متن اين وقف‏نامه حکايت از آن دارد که بار ديگر در اين تاريخ مفاد و مندرجات آن مورد تأييد قرار گرفته است» 20-
    3 - متن وقف‏نامه‏ي مدرسه شاهزاده، از بناهاي سال 1240 ه ق توسط شاهزاده محمد ولي ميرزا باني مدرسه و وقف که به خط ميرزا جعفر طرب نائيني مؤلف کتاب جامع جعفري است. تاريخ تحرير وقف‏نامه شوال سال 1241 هجري است21-
    4 - متن وقف‏نامه‏ي مدرسه مصلي که احتمالا همان مصلاي کبير يا مصلاي جديد مضبوط در اسناد و کتب تاريخي است، و همچنين به نامهاي ديگري چون مصلاي کبوتر خان، مصلاي ميرک خان، مصلاي صفدر خان (کفترخان) نيز مشهور است. البته با توجه به باني مسجد يعني اسحاق بيگ حقيقت خان از نوادگان امير اوزون حسن بيک آق‏قويونلو، گاه مدرسه به نام اسحاقيه نيز ناميده شده است. سال ساختمان و ايجاد بنا 1036 ه ق، همزمان با سلطنت شاه عباس اول صفوي (1038 - 996 ه ق) و سال تحرير متن وقف‏نامه‏ي مدرسه مصلي «سنه ثلاث و خمسين بعد الاف» يا 1053 ه ق مي‏باشد 22-
    5 - صورت وقف‏نامه‏ي قنات مبارکه دولت‏آباد: باغ دولت‏آباد يزد که توسط محمدتقي خان بزرگ سردودمان خاندان خوانين محلي يزد، در سده‏ي 12 هجري ساخته و ايجاد شده، يکي از زيباترين باغهاي سنتي ايراني به شمار مي‏رود. محمدتقي خان در سال 1161 بر علم‏خان، حاکم يزد، خروج کرد و پس از بيرون راندن وي، از سوي شاهرخ ميرزاي نادري به حکومت شهر منصوب شد و حدود 50 سال، تا نخستين سالهاي حکومت فتحعلي شاه قاجار (1212 - 1250 ه ق) بر آن شهر حکومت کرد. وي باني خيرات و مبرات و موقوفات
    بسياري است و در احداث قنات و تأسيس صدقات جاريه همتي بسزا مي‏نمود 23-، ظاهرا محمد تقي خان در آغاز قناتي به نام دولت‏آباد ايجاد کرد که ده فرسنگ دنباله‏ي آن بود، و آن گاه از آب آن قنات، باغ دولت‏آباد را سامان بخشيد. در کتاب جامع جعفري تفصيل مربوط به ويژگيهاي معماري اين باغ و کيفيت وقفيت و قنات مبارکه‏ي دولت‏آباد ياد شده است 24-
    6 - بر ديوار دهنه‏ي مدخل شرقي حسينيه‏ي شازده فاصل که بنا به نوشته‏ي جامع جعفري از خيرات شاهزاده، محمد ولي ميرزاي قاجاري است سنگي به اندازه 30 ضربدر 30 نصب است که بر آن اين عبارت خوانده مي‏شود:
    «هو الواقف علي الضماير. وقف مؤبد و حبس مخلد شرعي نمود عالي شأن عزت و سعادت نشان نايب کريم ولد مرحمت شأن، آقا حسن کاشاني، اين سقاخانه واقعه‏ي جنب حسينيه‏ي روضه‏ي متبرکه‏ي حضرت شاهزاده فاصل، که مؤمنين و مسلمين آب بنوشند و ياد لب تشنه‏ي حضرت اباعبدالله الحسين نمايند و واقف و والدين واقف را به دعاي خير ياد و شاد نمايند. طمع کننده‏ي سنگ به لعنت خدا گرفتار باد. سنه 1294 «که البته اکنون اثري از سقاخانه موجود نيست 25-
    7 - بر ديوار جنوبي حسينيه‏ي کوچه‏ي بيوک بر سنگ مرمر زردرنگ به خط نسخ عبارت «وقف صحيح شرعي نمود... ولد حيدر برخوردار پنج يک يک قفيز زمين و دو اتاق و يک صفه واقع در کوچه بيوک، که موقوفات آن هر ساله به مصرف تعزيه‏ي حضرت اباعبدالله الحسين نمايند و هر کس از ورثه‏ي آن خواسته باشد بفروشد به لعنت خدا گرفتار شود. به تاريخ سنه 1209 «و بر سنگ مرمر ديگري در همان حسينيه آمده است: «هو الباقي سنه 1277 وقف مؤبد و حبس مخلد شرعي نمود مهر علي بن بمان کوچه بيوکي بر مسجد روي حسينيه محله‏ي مزبور همگي و تمامي سه قفيز زمين مجدر محبر البعض اشجار توت برگي واقعه در صحراي اهرستان مشهور به باغ بابا حق محمد و به باغ حاجي سيد حيدر و به ملک حاجي محمد علي و حدّين به شارع عام. مشروط به آنکه مادام الحيوة اختيار با خود واقف بوده باشد و هر ساله تعداد دو من به وزن شاه روغن چراغ به مصرف روشنايي مسجد مزبور رسانيده... جمادي الاولي سنه 1277 ه ق» 26-
    8 - بر ديوار مدخل سقاخانه‏ي کوچه‏ي دباغخانه عبارتي به خط نسخ بر کاشي تراشيده شده بدين مضمون: «وقف کرد، تقي‏الدين بن بدرالدين بندرآبادي اين دکان مقابل کاروانسرا بر سقاخانه مقابل کوچه دباغخانه به تاريخ دي ماه مطابق شهر ربيع الاول سنه اثني و ثلثين و تسعمائه» (سال 932 ه ق) که اکنون متأسفانه از سقاخانه اثري نيست. نکته‏ي جالب توجه آنکه در ضمن اين تاريخ، دي - از ماههاي فارسي - نيز ذکر شده است 27-
    9 - بر روي سنگابي بزرگ، متعلق به سقاخانه بازار ملااسماعيل لوحه‏اي سنگي مورخ 1245 هجري نصب است که بر روي آن به خط نستعليق اين عبارات خوانده مي‏شود:
    «هو الواقف علي السرائر و الضمائر:
    توفيقات رباني و تأييدات سبحاني شامل حال عالي حضرت رفيع منزلت، زبدةالتجار خير الحاج، حاجي محمد کاظم خلف مرحمت شأن حاجي محمد ناصر خراساني گرديد، بعد از آنکه احداث مصنعه عظيم در جنب مسجد جامع کبير وقف مؤبد بر عامه‏ي مسلمين نمود. شربا و يک طاق سقاخانه در مقابل آن ساخته يک قطعه سنگابي مصنوع در آن موضوع وقف نمود بر حضرت سيدالشهدا (ع)، که مواليان از آن بهره‏مند گردند و به جهت اخراجات روغن چراغ هر شبه در مصنعه مزبوره و تعمير و مرمت و لجن‏کشي و ساير ضروريه آن يک باب حانوت با پستو واقع در خلف کرياس مصنعه‏ي مذکور احداث و وقف بر مصارف مزبوره نمود و به جهت مياه قنواة اهرستان از قرار مصارف در مصنعه‏ي موصوفه برده شود و مبلغ چهل عدد اشرفي يک مثقال به توسط عالي جناب... ميرزا سيد مهدي داد. که خرج پيشکار عمده قنواة مزبوره شده استرضاي شرعي حاصل نمود و ايضا دو باب حانوت واقعين در دو طرف سقاخانه وقف نموده به جهت اجرت سقا که هر روزه سنگاب را آب نمايد و اخراجات تعمير سه طاق بازارچه و سه باب حانوت و يک طاق سقاخانه‏ي مذکوره بعد از اخراجات ضروريه هر يک، و اگر از مداخل اعيان مذکوره از مصارف مزبوره زياد آيد اعلم علما و افضل فضلا به فقرا برساند. تحريرا شهر ربيع المولود - اودئيل سنه 1245- 28-
    10. سواد وقف‏نامه‏ي مسجد حظيره (ملا):
    مسجد حظيره ملا که در وقف‏نامه‏اش «روضه‏ي محمديه» ناميده شده به سال 843 ه ق ساخته شده و از مساجد تاريخي يزد بوده که در سالهاي اخير مورد بازسازي و احيا قرار گرفته است، سواد وقف‏نامه مسجد حظيره مورخ 1230 ه ق است که حاوي اطلاعات مهم و جامع و مبسوطي در خصوص رقبات و املاک وقف بر مسجد مي‏باشد 29-

    پي نوشت ها:

    1--افشار، ايرج، يادگارهاي يزد، انجمن آثار ملي، تهران 2، 1354 ج
    2-کارنامک اردشير بابکان، برگردان احمد کسروي، سال 1338، ص 2
    3- ابن‏خرداذبه، المسالک و الممالک، ليدن، 1908، اصطخري ؛ المسالک و الممالک، ليدن 1928 م، ترجمه‏ي فارسي (سده‏ي 5 و 6)، تصحيح ايرج افشار، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ابن‏حوقل، صورة الارض، ترجمه‏ي محمد جعفر شعار، بنياد فرهنگ ايران، المقدسي، احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، ترجمه‏ي علي نقي منزوي، شرکت مؤلفان و مترجمان
    4-آيتي، عبدالحسين، آتشکده‏ي يزدان چاپخانه‏ي گلبهار، چاپ اول، سال 1371، ص 36 - 34
    5- جعفري، تاريخ يزد، تعليقات ايرج افشار، ص 75 و پس از آن نيز بارها رخدادهاي ناگوار اتفاق افتاد و تا جلوس شاه
    6-جعفري، جعفر بن محمد، تاريخ يزد، تصحيح ايرج افشار، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، سال 1343 ؛ احمد کاتب، تاريخ جديد يزد، تصحيح ايرج افشار، فرهنگ ايران زمين، تهران 1345، مستوفي بافقي، محمد مفيد، جامع مفيدي، تصحيح ايرج افشار، کتابفروشي اسدي تهران، سالهاي 3، 1342 - 1340 ج.
    7-مستوفي بافقي، محمد فقيد، جامع مفيدي، ج 1، ص 163.
    8- آيتي، عبدالحسين، تاريخ يزد، چاپخانه گلبهار، چاپ اول، سال 1317، ص 211
    9-نائيني (طرب)، محمد جعفر، جامع جعفري، ايرج افشار، انجمن آثار ملي 1341، ص 272 - 262.
    10- نائيني، جامع جعفري، ص 337 - 304.
    11-افشار، يادگارهاي يزد، ج 2، صفحات متعدد ؛ خاضع، اردشير، تذکره‏ي سخنوران يزد، بمبئي 1347.
    12-آيتي، تاريخ يزد، ص 401 - 369.
    13-همان ص 265
    14-رشيدالدين، وقف‏نامه‏ي ربع رشيدي، چاپ عکسي، تهران 1351، مجله فرهنگ ايران زمين، ش 17 و 16، تهران 1349
    15-وقف‏نامه‏ي جامع الخيرات، به کوشش مرحوم دانش پروژه و استاد ايرج افشار، تهران، سال 1341 و متن وقف‏نامه‏ي مندرج در يادگارهاي يزد، ج 2، ص 558 - 379.
    16-افشار، ايرج، يادگارهاي يزد، ج 2 ؛ خاضع، اردشير، تذکره‏ي سخنوران يزد، چاپ بمبئي، تهران 1341 شمسي ؛ طاهري، احمد، تاريخ يزد، يزد سال 1317 شمسي
    17-آيتي، تاريخ يزد، ص 401 - 369.
    18-افشار، يادگارهاي يزد، ج 2، ص 131.
    19-جعفري، تاريخ يزد، ص 74، و 75.
    20-افشار، يادگارهاي يزد، ج 2، ص 131 - 130 و 844.
    21- افشار، يادگارهاي يزد، ج 2، ص 131 - 130 و 844.
    22-افشار، يادگارهاي يزد، ج 2، ص 160 - براي اصل متن به همين کتاب صفحات 160 - 156 مراجعه فرماييد.
    23-افشار، يادگارهاي يزد، ج 2، ص 183 - 162
    24-همان، ص 582 - 572.
    25-افشار، يادگارهاي يزد، ج 2، ص 642 - 624.
    26-حبيب‏آبادي، ميرزا محمد علي معلم، مکارم الآثار، ج 3، ص 1023 - 1022.
    27-نائيني، جامع جعفري، انجمن آثار ملي، تهران، 1353، به نقل از يادگارهاي يزد، ج 2، ص 746 - 734.
    28-افشار، يادگارهاي يزد، ج 2، ص 757 - 756.
    29-افشار، يادگارهاي يزد، ج 2، ص 286 - 224.

    منبع: ميراث جاويدان



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 30 اردیبهشت 1389  ساعت3:25 PM   |  

    بررسي اسناد وقف آستان قدس رضوي

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: نوش آفرين انصاري

    مقدمه

    گزارش حاضر تلخيص و تنظيمي از اسناد وقف آستان قدس رضوي مي باشد1- اين اسناد در تاريخ 1238 در زمان ناصرالدين شاه قاجار از روي طومارها و دفاتر ديواني آستان قدس رضوي استخراج شده و با خطي نسخ و زيبا در 506 برگ به قطع وزيري نوشته و تنظيم گرديده است. در بعضي موارد نيم يا يک صفحه سفيد ديده مي شود، ولي معمولا صفحه ها کامل مي باشند.
    اين نسخه به شماره 2987 در کتابخانه مرکزي دانشگاه مضبوط مي باشد.
    تحقيق در اين نسخه نه بخاطر مسأله مهم وقف بوده است بلکه از نظر اين بوده است که محتوي نسخه کاملا بررسي گردد و نشان داده شود که ارزش اين گونه مجموعه ها چه مي باشد و چه فوائدي را در بر دارد.
    فوائدي را که نگارنده در ارزش يابي اين مجموعه بدان دست يافته در مقدمه اين گزارش آورده است.

    روش کار

    در هر يک از وقف نامه ها مطالب زير مورد توجه قرار گرفته است:
    واقف، مورد وقف، مصرف وقف، توليت، تاريخ وقف و اصطلاحات جالبي که در وقفنامه آمده است، بر اساس تلخيص وقف نامه ها فهارس گوناگون نيز تهيه شده است. از اين تحقيق فوائد و نکات زير بدست مي آيد:
    تحقيق در نامها و عناوين و القاب افراد، شناخت اماکن مختلف، پي بردن به وضع اجتماعي و حقوقي و اقتصادي زمان در سطح محلي و عمومي و وسائلي از قبيل اوزان و نقود و مشاغل و حرف و تأسيسات و اصطلاحات گوناگون.
    از جهتي ديگر مي توان از نظر سبک شناسي به اين مجموعه نگريست و ديد که مثلا چگونه نثر قرن دهم از نثر قرن يازدهم ساده تر و بي پيرايه تر است. و يا اينکه در بعضي موارد چه مباحث فلسفي و کلامي و همچنين اصطلاحات ديني در مقدمه وقف نامه ها آمده است. و نيز مي توان تمام قسمت هاي لعنت و نفرين بر اخلال گر وقف و دعا و آفرين با ياري گر آن را مورد مطالعه قرار داد و نوعي جامعه شناسي مذهبي در آن يافت.
    از مصارف وقف مي توان ديد که چه چيزي بيشتر مورد نياز و توجه واقفين بوده است و اين خود وضع رواني آنان و وضع اجتماعي زمان را نشان مي دهد. و اين که تعداد بسياري از واقفين، خود مسئول موقوفات خود بوده اند، شايد دلالت بر اين داشته باشد که خطر غصب در املاک وقفي کمتر از ساير املاک بوده است و اين خود راه نجاتي براي نگهداري املاک و استفاده از آنها بوده است.
    گذشته از يادگيري و استفاده از يک نسخه خطي و ضبط و تلخيص مطالبي خاص، مسأله وقف بايد از نظر وضع سياسي و اجتماعي و اقتصادي ايران مطرح گردد و تحقيق عميق و واقعي در اين مورد انجام شود. ولي قبل از انجام اين تحقيق، بايد وقف نامه هاي مختلف مورد بررسي قرار گيرد و تمام موارد داخلي مورد لزوم و تمام موارد استنباطي از آنها بيرون آورده شود. تا اين کار بر پايه علمي صحيح استوار شود. زيرا تعريف يک طرفي از سنت وقف و تکذيب قاطع از آن بدون يک پژوهش علمي دقيق نمي تواند صحيح باشد.

    تفکيک مواد نسخه

    هفت اظهار نامه فروش (14-27-28-48-59-62-65) يک طومار حاوي جميع موقوفات آستانه 75، و بقيه شصت و نه وقف نامه جداگاه است.

    فهرست تاريخي وقف نامه ها

    تاريخ وقف: قرن دهم 931، شماره وقف نامه: 9
    تاريخ وقف: قرن دهم 957، شماره وقف نامه: 3
    تاريخ وقف: قرن دهم 997، شماره وقف نامه: 19
    تاريخ وقف: قرن دهم 997، شماره وقف نامه: 35
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1011، شماره وقف نامه: 1
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1011، شماره وقف نامه: 25
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1013، شماره وقف نامه: 41
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1014، شماره وقف نامه: 45
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1024، شماره وقف نامه: 8
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1024، شماره وقف نامه: 20
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1027، شماره وقف نامه: 31
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1059، شماره وقف نامه: 62
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1075، شماره وقف نامه: 48
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1080، شماره وقف نامه: 38
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1082، شماره وقف نامه: 14
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1082، شماره وقف نامه: 85
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1083، شماره وقف نامه: 57
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1084، شماره وقف نامه: 12
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1086، شماره وقف نامه: 18
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1088، شماره وقف نامه: 46
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1092، شماره وقف نامه: 27
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1092، شماره وقف نامه: 64
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1092، شماره وقف نامه: 65
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1093، شماره وقف نامه: 28
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1093، شماره وقف نامه: 36
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1096، شماره وقف نامه: 54
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1096، شماره وقف نامه: 73
    تاريخ وقف: قرن يازدهم 1097، شماره وقف نامه: 10
    تاريخ وقف: قرن دوازدهم 1100، شماره وقف نامه: 15
    تاريخ وقف: قرن دوازدهم 1112، شماره وقف نامه: 39
    تاريخ وقف: قرن دوازدهم 1112، شماره وقف نامه: 40
    تاريخ وقف: قرن دوازدهم 1118، شماره وقف نامه: 71 الف
    تاريخ وقف: قرن دوازدهم 1125، شماره وقف نامه: 43
    تاريخ وقف: قرن دوازدهم 1126، شماره وقف نامه: 17
    تاريخ وقف: قرن دوازدهم 1129، شماره وقف نامه: 16
    تاريخ وقف: قرن دوازدهم 1145، شماره وقف نامه: 5
    تاريخ وقف: قرن دوازدهم 1160، شماره وقف نامه: 7
    تاريخ وقف: قرن دوازدهم 1161، شماره وقف نامه: 6
    تاريخ وقف: قرن دوازدهم 1161، شماره وقف نامه: 56
    تاريخ وقف: قرن دوازدهم 1168، شماره وقف نامه: 30
    تاريخ وقف: قرن دوازدهم 1169، شماره وقف نامه: 37
    تاريخ وقف: قرن دوازدهم 1172، شماره وقف نامه: 40
    تاريخ وقف: قرن دوازدهم 1176، شماره وقف نامه: 49
    تاريخ وقف: قرن دوازدهم 1176، شماره وقف نامه: 69
    تاريخ وقف: قرن دوازدهم 1181، شماره وقف نامه: 72
    تاريخ وقف: قرن دوازدهم 1187، شماره وقف نامه: 51
    تاريخ وقف: قرن دوازدهم 1187، شماره وقف نامه: 61
    تاريخ وقف: قرن دوازدهم 1192، شماره وقف نامه: 55
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1201، شماره وقف نامه: 63
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1210، شماره وقف نامه: 52
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1212، شماره وقف نامه: 50
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1212، شماره وقف نامه: 66
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1218، شماره وقف نامه: 32
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1222، شماره وقف نامه: 11
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1224، شماره وقف نامه: 68
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1224، شماره وقف نامه: 71
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1129، شماره وقف نامه: 42
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1229، شماره وقف نامه: 67
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1252، شماره وقف نامه: 60
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1256، شماره وقف نامه: 59
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1257، شماره وقف نامه: 70
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1263، شماره وقف نامه: 34
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1276، شماره وقف نامه: 26
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1276، شماره وقف نامه: 29
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1271، شماره وقف نامه: 24
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1273، شماره وقف نامه: 75
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1278، شماره وقف نامه: 32
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1281، شماره وقف نامه: 22
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1284، شماره وقف نامه: 28
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1285، شماره وقف نامه: 13
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1286، شماره وقف نامه: 23
    تاريخ وقف: قرن سيزدهم 1288، شماره وقف نامه: 53
    بدون تاريخ 2-4-47-74

    توليت

    توليت با واقف، 28 مورد
    توليت با شخصي که واقف تعيين کرده است، 12 مورد
    توليت با آستان قدس رضوي، 29 مورد

    موارد وقف

    زمين بصورت ملک، مزرعه، ده، قريه، باغ و غيره، 55 مورد
    آب، قنات، مجري السمياه، چشمه و غيره، 17 مورد
    دکاکين، 10 مورد
    ساختمان مسکوني (خانه، عمارت و غيره)، 8 مورد
    حمام، 7 مورد

    ساير موارد وقف به ترتيب الفباء

    آسياب (طاحونه)، 2 مورد
    بازار، 2 مورد
    پول نقد، 1 مورد
    تيمچه، 2 مورد
    غله، 1 مورد
    کاروانسرا، 1 مورد
    کتاب، 1 مورد
    قهوه خانه، 1 مورد
    يخدان، 1 مورد

    مصارف کلي وقف

    1- روشنائي حرم بيست و يک مورد:

    (5-9-10-22-23-24-28 الف 30-31-34-35-36-40-42-43-46-47-55-58-61-70)

    2- مصارف آستان (تصريح شده است) شانزده مورد:

    (20-37-46-49-51-52-53-56-60-61-64-66-67-68-69-71-73-74)

    3- زوار چهارده مورد:

    (10-17-18-19-24-25-35-36-45-54-57).

    4- نيازمندان، فقرا، غربا، يتيمان، بيماران و غيره دوازده مورد:

    (7-9-17-24-26-38-39-45-54-57-71 الف).

    5- طلاب ده مورد:

    (8-12-17-19-25-33-38-47).

    6- خدمتگزاران آستان قدس رضوي ده مورد:

    (9-21-26-29-31-36-42-58).

    7- تأسيسات آستانه ده مورد:

    (5-10-11-15-30-31-43-50-53-54).

    8- ساير مصارف که از ده مورد کمتر است به ترتيب الفباء در صفحه بعد:

    مصرف وقف: آب، شماره وقف: 2-31-41
    مصرف وقف: امانت کتاب، شماره وقف: 47
    مصرف وقف: اولاد، شماره وقف: 16
    مصرف وقف: پرده، شماره وقف: 5
    مصرف وقف: پنبه جهت پيه سوز، شماره وقف: 72
    مصرف وقف: تعزيه داري، شماره وقف: 16-17-24-26-34
    مصرف وقف: تعمير مدرسه فاضلخان، شماره وقف: 4
    مصرف وقف: تلاوت قرآن، شماره وقف: 3-24-39-40-41-47
    مصرف وقف: توشک نمد، شماره وقف: 4
    مصرف وقف: جاروب عمارات آستانه، شماره وقف: 72
    مصرف وقف: جانماز، شماره وقف: 40
    مصرف وقف: چراغ، شماره وقف: 19
    مصرف وقف: حليم، شماره وقف: 39
    مصرف وقف: خويشان، شماره وقف: 16-33-45
    مصرف وقف: زيارت، شماره وقف: 33-39
    مصرف وقف: ساختمان تيمچه، شماره وقف: 53
    مصرف وقف: ساعت حرم، شماره وقف: 36
    مصرف وقف: سوخت، شماره وقف: 23-40-58-63-71الف
    مصرف وقف: شربت، شماره وقف: 5
    مصرف وقف: شمع، شماره وقف: 18-24-51
    مصرف وقف: صحافي کتب، شماره وقف: 50
    مصرف وقف: فرش، شماره وقف: 5-19-35-40-58
    مصرف وقف: قلم، شماره وقف: 39
    مصرف وقف: کاغذ، شماره وقف: 39
    مصرف وقف: کتابدار آستانه، شماره وقف: 50
    مصرف وقف: مدرسه فاضلخان، شماره وقف: 15
    مصرف وقف: مرکب، شماره وقف: 39
    مصرف وقف: مقبره واقف، شماره وقف: 4-5-10-33-47
    مصرف وقف: نماز، شماره وقف: 39
    مصرف وقف: نمد، شماره وقف: 40
    مصرف وقف: يخ، شماره وقف: 5-17
    اصطلاحات مندرج در وقف نامه ها
    اوزان: استار، شماره وقف نامه: 5
    اوزان: خرکي (وزن)، شماره وقف نامه: 7
    اوزان: خروار، شماره وقف نامه: 16-25
    اوزان: خروار تبريز، شماره وقف نامه: 29-49
    اوزان: من، شماره وقف نامه: 5-16-59
    تأسيسات: چراغخانه، شماره وقف نامه: 55
    تأسيسات: خيرات خانه، شماره وقف نامه: 41
    تأسيسات: دارالسياده، شماره وقف نامه: 10
    تأسيسات: دارالشفا، شماره وقف نامه: 7
    تأسيسات: داشخانه، شماره وقف نامه: 14
    تأسيسات: ديوان اعلي، شماره وقف نامه: 8
    تأسيسات: ديوانخانه، شماره وقف نامه:: 21
    تأسيسات: ديوان دارالامان، شماره وقف نامه: 21
    تأسيسات: سردخوانه (سردخانه)، شماره وقف نامه: 32
    تأسيسات: شربت خانه، شماره وقف نامه: 54
    تأسيسات: شماع خانه، شماره وقف نامه: 33 - 8
    تأسيسات: عصارخانه، شماره وقف نامه: 14
    تأسيسات: کارخانجات طبخ، شماره وقف نامه: 7
    تأسيسات: کرمخوانه (کرمخانه)، شماره وقف نامه: 34
    تأسيسات: کشيک خانه، شماره وقف نامه: 26
    حقوق: حق الاستيفا، شماره وقف نامه: 5
    حقوق: حق التصدي، شماره وقف نامه: 17
    حقوق: حق التوليه، شماره وقف نامه: 17 - 5
    حقوق: حق النظاره، شماره وقف نامه: 5 - 17
    زمين و آب: آبي‏زار، شماره وقف نامه: 8
    زمين و آب: بند، شماره وقف نامه: 3
    زمين و آب: تخمکشت، شماره وقف نامه: 3
    زمين و آب: جريب، شماره وقف نامه: 69 - 56

    دانک (در بسياري از وقفنامه‏ها)

    ديمجه‏زار: 8
    زراع: 56
    زوج: 7
    طاقه (آب قنات): 55
    عشر (اراضي): 8

    قطعه (در بسياري از وقفنامه‏ها)

    کاريز: 3
    مشاغل: امام جماعت، شماره وقف‏نامه: 8
    مشاغل: ايشيک آقاسي، شماره وقف‏نامه: 7
    مشاغل: بيگلربيگي، شماره وقف‏نامه: 7
    مشاغل: پيشنماز، شماره وقف‏نامه: 7
    مشاغل: تحصيلداران، شماره وقف‏نامه: 12
    مشاغل: تحويلدار، شماره وقف‏نامه: 33
    مشاغل: جراح، شماره وقف‏نامه: 7
    مشاغل: حفاظ، شماره وقف‏نامه: 9 - 7
    مشاغل: خادم باشي، شماره وقف‏نامه: 28 - 7
    مشاغل: خدام، شماره وقف‏نامه: 36
    مشاغل: خطيب، شماره وقف‏نامه: 7
    مشاغل: داروغگان، شماره وقف‏نامه: 7
    مشاغل: دربان، شماره وقف‏نامه: 58 - 7
    مشاغل: رابيه کش، شماره وقف‏نامه: 5
    مشاغل: روضه خوان، شماره وقف‏نامه: 26
    مشاغل: ريش سفيد حرم، شماره وقف‏نامه: 17
    مشاغل: سقا، شماره وقف‏نامه: 53 - 5
    مشاغل: صاحب نسق، شماره وقف‏نامه: 7
    مشاغل: طبيب، شماره وقف‏نامه: 7
    مشاغل: فراش، شماره وقف‏نامه: 58 - 7
    مشاغل: فراش باشي، شماره وقف‏نامه: 30
    مشاغل: قوچي باشي، شماره وقف‏نامه: 10
    مشاغل: کارگزاران، شماره وقف‏نامه: 21
    مشاغل: کشيک خانه، شماره وقف‏نامه: 28
    مشاغل: کفش‏بان، شماره وقف‏نامه: 58
    مشاغل: کلانتر، شماره وقف‏نامه: 7
    مشاغل: کليددار، شماره وقف‏نامه: 7
    مشاغل: مجلس نويس ديوان، شماره وقف‏نامه: 40
    مشاغل: مدرس، شماره وقف‏نامه: 7
    مشاغل: مستوفي، شماره وقف‏نامه: 7
    مشاغل: مقدس باشي، شماره وقف‏نامه: 24
    مشاغل: مؤذن، شماره وقف‏نامه: 58
    مشاغل: مهردار، شماره وقف‏نامه: 7
    مشاغل: ميرآخور باشي، شماره وقف‏نامه: 25
    مشاغل: ناظر مسجد، شماره وقف‏نامه: 40
    مشاغل: نايب ريش سفيد حرم، شماره وقف‏نامه: 17
    مشاغل: واعظ، شماره وقف‏نامه: 7
    مشاغل: وزير، شماره وقف‏نامه: 7
    مشاغل: يساول، شماره وقف‏نامه: 7

    نقود: شماره وقف نامه

    نقود: تومان، شماره وقف‏نامه: 63 - 53 - 1
    نقود: تومان تبريزي، شماره وقف‏نامه: 53 - 5
    نقود: تومان تبريزي اشرفي محمد، شماره وقف‏نامه: 59
    نقود: شاهي جديد الضرب، شماره وقف‏نامه: 59

    نقود: شماره وقف نامه

    نقود: تومان تبريزي زمان شاه عباس، شماره وقف‏نامه: 21
    نقود: تومان تبريزي فضي (سيمين)، شماره وقف‏نامه: 62
    نقود: تومان عراقي فضي (سيمين)، شماره وقف‏نامه: 48 - 14
    نقود: دينار، شماره وقف‏نامه: 23 - 1
    نقود: دينار تبريزي، شماره وقف‏نامه: 16
    نقود: دينار عراقي، شماره وقف‏نامه: 48 - 11
    نقود: ريال ناصر الدين شاهي، شماره وقف‏نامه: 33
    نقود: نخود: 12
    نقود: نخود صيرفي، شماره وقف‏نامه: 59
    نقود: نخود محمد شاهي، شماره وقف‏نامه: 34
    نقود: نخودي ناصر الدين شاهي، شماره وقف‏نامه: 28

    اصطلاحات متفرقه به ترتيب الفبائي

    آبار: 13
    اخراجات ديواني: 5
    استار: 24
    بست نشستن: 7
    بش: 13
    پاپوش: 24
    تعزيه‏داري: 33
    تيمچه: 30
    چرخاب: 34

    اصطلاحات متفرقه به ترتيب الفبائي: شماره وقف نامه

    حبه: 31
    حجر بزرگ: 41
    حجر کوچک: 41
    حوالي: 47 - 16
    حوالي حرمسرا: 16
    حوالي مهمانخانه: 16
    حوض انبار: 23
    دستک: 69
    دکان نخود بريزي: 30
    سراوار: 51
    سرباغ: 29
    سرقه: 69
    سيورغال: 21
    شرفه: 46 - 34 - 10
    شمع موم: 55
    طاحونه: 68 - 14
    طغرا: 27
    عوارض مملکتي: 50
    فتيله عنبر سوز: 40
    کال: 13
    گلخن: 34
    کلوجه: 24
    مدد خرج: 10
    ممار: 14
    نومرغ: 3
    وقف نامجه: 27
    يخدان: 20 - 14

    پی نوشتها:

    1-اين گرازش مشتمل بر تلخيص وقفنامه ها و مقدمه حاضر بوده ولي به جهت اختصار از نقل تلخيص چشم پوشي شده و چون در مقدمه به شماره وقفنامه ها ارجاع داده شده طالبان تحقيق مي توانند به نسخه خطي يا عکسي آن مراجعه کنند و آن تلخيص هم در فرصت ديگري به چاپ خواهد رسيد.

    منبع:راسخون 




    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 30 اردیبهشت 1389  ساعت3:25 PM   |  

    وقف‏ نامه مدرسه و مسجد دروازه دولت

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: علي ‏اکبر خان ‏محمدي

    مقدمه

    در مجموعه نسخ خطي مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگي بنياد مستضعفان و جانبازان، کتابچه وقفنامه‏اي به شماره 1378 ثبت شده که در اينجا معرفي مي‏گردد. اين وقفنامه، متعلق به مدرسه و مسجدي در نزديکي دروازه دولت(خيابان سعدي فعلي) است و طي آن واقف مبلغ شش‏هزار تومان را در مدت دوازده سال براي بازسازي مدرسه‏اي که در اصل توسط پدر واقف ساخته شده و رو به ويراني بوده است اختصاص داده و علاوه بر توسعه فضاي مدرسه و مسجد، مبلغ نه هزار تومان نيز براي خريد املاک و وقف آنها بر مدرسه تعيين کرده است.
    تاريخ وقفنامه چنانکه در پايان سه سجلي که در حاشيه دو صفحه اول نسخه آمده، ربيع‏الاول 1272 است. مُهر واقف و دو تن از مجتهدين مؤيد وقفنامه، در پايين همه برگها تکرار شده است.
    واقف، جهان خانم ملقب به مهد عليا از نواده‏هاي دختري فتحعلي‏شاه، يعني دختر اعتضادالدوله امير محمد قاسم‏خان قاجار قوانلو بود. او زني سياست پيشه بود محمد شاه به تحريک حاجي ميرزا آقاسي وي را به علت دخالتهاي متعدد در امور سياسي شوهرش، توبيخ نمود و دستخط تنبيه برايش صادر کرد. اما با درگذشت محمدشاه و فرار و تحصن حاج ميرزا آقاسي، قدرت عملاً به دست مهد عليا و طرفدارانش افتاد و اين زن مدت چهل روز تا رسيدن فرزندش ناصرالدين‏شاه به پايتخت، امور حکومت را به دست داشت. اسنادي از اوايل سلطنت ناصرالدين‏شاه در دست است که در آنها هم اثر مُهر شاه جوان وهم مادرش، مهد عليا، به‏چشم مي‏خورد ونشان مي‏دهد که تا مدتها بعد نيز مهدعليا در امور مربوط به سلطنت اشتراک داشته است.

    مقدمه وقف نامه

    مقدمه وقفنامه که مي‏تواند از نمونه‏هاي خوب نثر دوره قاجار باشد، چنين است:
    «الحمدللّه‏ ربّ العالمين والصّلوة والسّلام علي خير خلقه محمّد و عترته الطيّبين والطّاهرين؛ اما بعد، چون رأي مبارک نواب علّيه عاليه مهد عليا، دامت جلالتها و شوکتها، بر آن محکم و ثابت شد که در ضمن خيرات کثيره که منظور داشتند مدرسه‏اي نيز که بر مسجدي مشتمل باشد بنا فرمايند که در او طلاّب ساکن باشند و در اين عبّاد معتکف. و از جمله خيرات اميرالامراء العظام الکبار، ذي المجد والشوکة والاقتدار، مرحوم مغفور مبرور قاسم‏خان والد ماجد نواب علّيه عاليه، أعلي اللّه‏ قدره في الجنان، مدرسه‏اي نيز که بر مسجدي مشتمل است باقي است و متصل به دريچه اندراني [کذا] سلطاني دارالخلافه، قرب به دروازه بيرون شهر مشهور به دروازه دولت واقع است. و چند دکّه دکان نيز به جهت روشنايي مسجد و چراغ طلاّب وقف فرموده بودند. لکن به جهت حوادثي که در مدّتي طويل بر بناي آن مدرسه و مسجد وارد آمده بود، بنيانش روي به انهدام نموده بود و چنان مي‏نمود که از جهت کوچکي و خرابي و سستي اساس و بنيان از حيّز انتفاع بيرون باشد. لهذا رأي نواب علّيه عاليه قرار گرفت که بنيان همان مسجد و مدرسه را محکم و فضايش را وسيعتر و بنيانش را رفيع‏تر و موقوفاتش را فزونتر فرمايند؛ و زميني متصل به مدرسه خريده، مسجد و حجرات مدرسه را مطلوبتر و مرغوبتر و محکمتر بسازند. و از جهت آنکه اين عزم به حزم مقرونتر باشد و به تعويق نيفتد به صيغه نذر شرعي بر خود واجب فرمودند که در
    مدت دوازده‏سال مبلغ شش هزارتومان صرف بناي مسجد و مدرسه و مايتعلق بها من الحوض والمطبخ و المبال و غيرها من الضروريات مصروف دارند و مبلغ نه هزارتومان به خريدن موقوفات مبذول فرمايند. به اين نحو که هر قدر از اين مبلغ که در اين مدت موجود شود مختار باشند که جمله را صرف اتمام بناي مدرسه و مطبخ و مبال داخل مدرسه و مطبخ و مبالي که در خارج قريب به مدرسه به جهت وسعت و بعضي جهات ديگر در صيغه نذر منظور داشته‏اند که ساخته شود بفرمايند يا آنکه قدري از آن مبلغ موجود را در اتمام بناي مدرسه و متعلّقات مذکوره مصروف دارند وقدري ديگر را درخريدن موقوفات مبذول فرمايند، خواه ازقبيل املاک باشد، يا آنکه ازلوازم طلاّب وحجرات مانند فرش ومس و غيرهما...»
    بعد از آن به بيان شرايط وقف مي‏پردازد، از آن جمله تعيين متولي موقوفات که عبارت باشد از علي‏قلي ميرزا و بعد از او به فرزند ارشدش الي آخر. در عين اينکه حدود وظايف واختيارات متولي را نيز جزء به جزء بيان مي‏کند. سپس به تعيين ناظر مدرسه، تعيين کتابدار، شرايط مترتب بر طلاب مدرسه، تعيين امام جماعت مسجد و مدرسه و در نهايت تفصيل مصارف مقرر براي درآمد موقوفات مدرسه مي‏پردازد. در پايان نيز فهرست تفصيلي کتب موقوفه به مدرسه را ذکر کرده که پاره‏اي خطي و تعدادي چاپ سنگي است. اين کتابها برحسب موضوع فهرست شده‏اند و عناوين موضوعي آنها علاوه بر فقه و اصول و صرف و نحو، حکمت، نجوم، رياضي، تفسير تاريخ و طب را نيز در بر مي‏گيرد. مدرسه داراي يک نقشه اطلس و از وسايل نجومي، يک دستگاه کره برنجي و يک دستگاه اصطرلاب مي‏باشد.
    متن دستخط واقف، مهد عليا، که به خط شکسته نستعليق خوش با مرکب مشکي و قلم آهني نوشته شده، چنين است:
    «جناب مجتهد الرّباني حاجي ملا ميرزامحمّد را زحمت مي‏دهم. شما وکيل هستيد که از قرارداد فيمابين کتابچه صيغه وقف و نذر شرعي جاري نماييد. ربيع‏الاول سنه 1272.»
    سجع مُهر:(شه جم نگين را مهين مادرم 1264)
    در همين صفحه، زير دستخط مزبور رقم مجتهد مورد خطاب، يعني حاج ملاّ ميرزامحمّد، آمده است:
    «بسم‏اللّه‏ تعالي. حسب الفرمايش سرکار نواب علّيه عاليه مهد عليا، دامت شوکتها، صيغه وقف مدرسه و مسجد جديدالبناي سرکار ايشان از قرار مسطور در اين کتابچه، قرارا و شرايطا بالتمام به نحوي که تا آخر ذکر شده است، واقع و جاري شد. خداوند از ايشان قبول فرمايد. في 15 شهر ربيع‏الاول 1272».
    سجع مهر:(انا العبد المذنب ميرزا محمد)
    و نيز در صفحه مقابل صفحه اول يادداشت يکي ديگر از علماي عصر به عنوان شاهد به عربي آمده که متن آن چنين است.
    وقع تجديد عقد الوقف المرقوم علي الشّروط والقيود والمفصّلة المشروحة في هذه الاوراق الخمسة بعد تحقق القبص والتخلية و تصرّف الموقوف عليهم في خامس ربيع‏الثاني من اثنين و سبعين بعد الألف و مأتين 1272 من الهجرة النبويّة. حرزه(الواثـق باللّه‏ العلي عبـده علينقي).

    نسخه ‏شناسي وقف نامه

    اين کتابچه داراي کاغذ فرنگي آهاردار مايل به حنائي است. تعداد اوراق آن 21 برگ است، ليکن تا برگ 13 بيشتر نوشته نشده و باقي‏مانده آن سفيد است. اوراق آن به جز ورقهاي اول و آخر که اثر آبديدگي مختصري در لبه‏هايش مشهود است، نسبتا سالم است.
    نسخه به خط نستعليق متوسط، در اندازه نزديک به خفي، 23 سطري، با قلم آهني و مرکب مشکي قاتم و اندازه دور سطور 5/ 7ضربدر16 سانتيمتر است. نسخه، فاقد تزئين ويژه و يادداشتهاي اضافي سواي سجلات است. کاتب نيز در پايان شناسانده نشده است.
    جلد نسخه، چرم ساغري به رنگ قهوه‏اي روشن، ساده، آستر از همان چرم به رنگ سبز تيره که دنباله آن به روي جلد کشيده شده و حاشيه‏ها را تقويت کرده است. قطع آن وزيري کوچک(14ضربدر5 /22 سانتيمتر) مي‏باشد.
    منبع:ميراث جاويدان



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 30 اردیبهشت 1389  ساعت3:25 PM   |  

    گفتگو با آيت ‏الله‏ سيد حسن امامي احياگر کوشاي مدارس علميه و موقوفات آن

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    گفتگو با آيت الله سيد حسن امامي

    سيدحسن فقيه امامي در سال 1313هـ.ش در محله درب امام اصفهان متولد شد. وي از سلسله سادات امامي است که نسبشان به امامزاده ابوالحسن زين‏العابدين، مدفون در درب امام مي‏رسد [و نسب ايشان نيز به علي بن جعفر فرزند امام صادق مي‏رسد.] پس از تحصيلات دبيرستان به حوزه علميه اصفهان وارد شده و سالهاي متمادي نزد اساتيد بزرگ اين حوزه، همچون مرحوم حاج سيدعلي بهبهاني، سيدحسين خادمي، حاج شيخ علي مشکاة و مرحوم معلم حبيب‏آبادي و مولي محمدعلي عالم حبيب‏آبادي در زمينه ادبيات، منطق و فلسفه، فقه و اصول، هيئت و قانون به تحصيل پرداخت. ايشان اکنون در حوزه علميه اصفهان به تدريس اشتغال دارد و افزون بر اين منشأ خدمات شايسته‏اي در راه‏اندازي، بازسازي و اداره مدارس علميه حوزه اصفهان و نيز فعاليت‏هاي انجمن‏هاي خيريه اين شهر بوده است. گفتگوي ميراث جاويدان با ايشان به خاطر تجليل از همه خدمتگزاراني صورت گرفته که در گسترش فرهنگ علمي و ديني اين سرزمين نقشي سازنده داشته‏اند.
    ضمن تشکر به خاطر فرصتي که در اختيار ما گذاشتيد، در نظر داريم در اين نشست در مورد وقف و به‏طور خاص در مورد وقف در اصفهان بحث کنيم؛ ولي پيش از آن با توجه به اينکه حضرت عالي در تدريس و تحقيقاتتان به موضوع وقف هم حتما عنايت داشته‏ايد، مايل هستيم در مورد مفهوم فقهي و حقوقي وقف صحبت کنيم، و اينکه چرا نسبت به ساير ابواب فقهي کمتر مورد توجه واقع شده است.
    خيلي خوشحال شدم وقتي با آقاياني برخورد کردم که در کار وقف و رسيدگي به اين امر مهم اقدام کرده‏اند و به هر حال مشغول تحقيق و بررسي هستند. پرداختن به مفهوم وقف و فرهنگ آن در اسلام و علاوه بر آن، رسيدگي به موقوفات در شهرها و استانهاي مختلف، شايد يک مقدمه‏اي باشد براي احياي موقوفات؛ اين يک واقعيت است که بگوييم مظلوم‏تر از وقف، هيچ مالي نيست، به‏گونه‏اي که برخي افراد مطايباتي را هم در اين زمينه مطرح کرده‏اند! به هر حال اميدواريم زحمات و تلاش‏هايي که آقايان انجام مي‏دهند، اثر مثبتي داشته باشد و موقوفات اين مملکت را، که هم به لحاظ کميت بسيار زياد و هم از جهت کيفيت بسيار مرغوب و خوب است، احيا کنند.
    وقف، همچنان‏که از اسمش پيداست، معنايش آن است که چيزي قابل انتقال نباشد؛ لذا از وقف با تعبير «حبس» ياد مي‏کنند، چرا که يکي از ويژگيهاي ماهوي اموال اين است که دايما نقل و انتقال پيدا مي‏کند. اين قابليت نقل و انتقال، يا با عوامل اختياري مثل خريد و فروش و ساير معاملات صورت مي‏گيرد و يا با عوامل غير اختياري مثل ارث، که يکي از قوانين مهم اسلامي است. از طرف ديگر، گاه مال در معرض انتقال و گاه در معرض جمع و پخش است و خلاصه حالت قبض و بسط و به قول ما لف و نشر دارد؛ به‏طوري که عده‏اي جمع مي‏کرده‏اند، بعد هم يا به اراده خودشان يا به صورت غير اختياري پخش مي‏شده؛ بنابراين جابه‏جايي طبعا جزو ماهيت مال است، ولي براي اينکه جابه‏جا نشود و انتقال پيدا نکند و خُرد نشود، گاه بايد تمهيدي به خرج داد که حالت لفّ و نشر پيدا نکند. از اين‏رو اسلام قانوني به نام وقف قرار داده است که اجراي آن سبب شود اين اموال براي هميشه باقي بماند.
    در حقيقت به جاي عين مال، منافعش جابه‏جا مي‏شود.
    بله همين‏طور است، خود اصل مي‏ماند؛ به عبارت ديگر «تحبيس‏الاصل و تسبيل‏المنفعة»؛ اصل مي‏ماند و منفعت آن جابه‏جا مي‏شود و مردم از منافعش بهره‏مند مي‏شوند. افرادي هم بوده‏اند که دلشان مي‏خواسته خدمتي به جامعه کنند و براساس تشويقي که قرآن کريم به عمل آورده، يعني: «والباقيات الصالحات خير عند ربّک ثوابا و خير املاً» (کهف: 46) مي‏خواستند همچنان‏که در حياتشان نفعشان به ديگران مي‏رسد، براي بعد از مرگشان بتوانند منافعشان را به مردم برسانند و طبق آيات و روايات موجود، هر کسي با مردنش پرونده اعمالش بسته مي‏شود، مگر آنکه انسان يک صدقه جاريه‏اي داشته باشد که به منزله صندوق پس‏اندازي براي انسان تا قيامت باقي مي‏ماند و چون مسلمانان معتقد به قيامت هستند و اين عقيده را هم دارند که بعد از مردنشان دستشان از همه‏جا کوتاه است، تنها چشم اميدشان به اموالي است که براي استفاده مردم باقي مي‏گذارند. اين بود که اموال کلاني را در زمينه‏هاي مختلف وقف کرده‏اند و در اختيار آيندگان قرار داده‏اند.
    سيره اهل بيت، عليهم‏السلام، هم همين بوده است که عملاً وقف کردن را به مردم ياد داده‏اند؛ مثلاً روايتي از امام صادق (ع) وارد شده است که حضرت امير (ع) مي‏رفتند چاه حفر مي‏کردند و چشمه و نخلستان احداث مي‏کردند و بعد وقف مي‏کردند، يک محلي است به نام «عين ابي‏نيزر»، در روايت آمده حضرت در اين منطقه، چاهي حفر کردند و هنوز عرق به پيشاني ايشان بود که قلم و کاغذ خواستند و همان‏جا نشستند و وقف کردند، و الآن هم حوالي مسجد شجره هنوز از آن چاهها استفاده مي‏شود و معروف است به «آبارعلي» که موقوفات حضرت علي (ع) است و امام صادق (ع) از آن موقوفات تعبير کرده‏اند به صدقات، که تمام آنها صدقات اميرالمؤمنين، عليه‏السلام، است؛ بقيه اين بزرگواران هم به همين نحو عمل کرده‏اند. خلاصه اينکه علاوه بر اينکه تشويق لفظي مي‏کردند، خودشان هم عملاً براي احياي وقف اقدام مي‏کردند.
    در ديگر مذاهب اسلامي و غير اسلامي چطور؟
    بله، آنها هم داشته‏اند... واقعا هم وقف راهگشا بوده است، و در اديان ديگر هم، مثل مسيحيت يا يهود يا ساير اديان الهي هم وجود داشته، در مورد مسيحيان هم بايد گفت الآن يک بخش معظم درآمدهاي واتيکان از همين موقوفات مختلف است. در خود اصفهان هم حتي يک بيمارستان به نام «بغوزخانيان» بود که وقف بود براي مسيحيان و اخيرا پاپ اجازه داد که آن را به فروش برسانند و فروختند و آن را به منزل تبديل کردند.
    در مورد موقوفات، بايد به اين نکته اشاره کرد که عايدات و درآمد موقوفات، آن‏قدر زياد بوده که در بسياري موارد کفايت مي‏کرده است؛ مثلاً در مورد مدارس بايد گفت درآمد مدارس علميه آنچنان از ناحيه موقوفات زياد بوده که نيازي به شهريه مراجع نبوده است، الآن در اصفهان مدرسه هست به نام اسماعيليه، که موقوفاتش در تبريز است که اگر اجاره عادلانه آن موقوفات پرداخت شود، اولاً مدرسه را مي‏شود بازسازي کرد، ثانيا مي‏شود به طلبه‏هايش رسيدگي کرد، وليکن به مرور زمان و بر اثر بي‏توجهي، خودبه‏خود اينها متروک مانده. اصلاً پشتوانه حوزه‏هاي علميه در گذشته موقوفات بود و اگر مي‏خواستند شهريه بدهند، از موقوفات استفاده مي‏کردند؛ مثلاً موقوفات «آوره» در هندوستان براي مدارس نجف بود، هندوستان کجا و نجف کجا؟ ولي به خاطر اينکه شيعيان آنجا راجه‏هاي بزرگي بودند و اموال فراواني داشتند، اينها را وقف مي‏کردند براي حوزه؛ اين موقوفات به قدري قابل توجه بوده که کاملاً نجف را اداره مي‏کرد. البته انگليسي‏ها که در هندوستان حضور داشتند، ضربه‏هايي به اين موقوفات زدند و از قديم‏الايام اينها به پشتوانه‏هايي که مدارس را خودکفايي کرده، ضربه مي‏زدند در کتاب معروفي که اخيرا از مستر «همفر» جاسوس انگليسي منتشر شد، به اين خودکفايي حوزه‏هاي علميه به عنوان نقطه قوت حوزه‏هاي شيعه اشاره شده است، و در باب خمس مي‏گويد: ما براي تضعيف و از بين بردن حوزه‏ها بايد کاري کنيم که مردم خمس ندهند؛ به هر قيمتي که هست شبهه ايجاد کنيم تا حوزه‏ها متلاشي شوند. خلاصه اينکه يکي از نقش‏هاي ديگر اين موقوفات، خودکفا کردن حوزه‏ها و در نتيجه استقلال بخشيدن به آنها بوده است. در مورد مساجد و نظاير اينها هم همين‏طور.
    لطفا در مورد ارتباط وقف با صدقه و رابطه اين دو هم توضيح دهيد.
    وقف از مصاديق صدقه است. صدقه، چنان‏که از لفظش برمي‏آيد، در حقيقت علامتي است که نشان مي‏دهد مؤمن در ادعاي ايمان خويش راست مي‏گويد. صدقه از ريشه صدق است، يعني براي اينکه انسان نشان دهد که به خدا و رسول ايمان دارد، دو امر را بايد اثبات کند: يکي بذل مال و ديگري بذل جان؛ چون بشر براي اينها خيلي ارزش قايل است و خداوند مي‏فرمايد: «تجاهدون في سبيل‏اللّه‏ بأموالکم و انفسکم» (صفّ: 11)، اين دو تقريبا در کنار هم
    است، يعني همان‏طور که انسان از دادن جان مضايقه دارد از دادن مال هم مضايقه دارد و هنگامي اين علاقه قطع مي‏شود و آدمي از جان و يا از مال صرف‏نظر مي‏کند، که ايمان داشته باشد اگر اينها را از دست داد، بهترش را به دست مي‏آورد. اگر اين ايمان را هم در بذل جان و هم در بذل مال پيدا کرد، مضايقه نمي‏کند. آن‏وقت «صدقه» نشان صدق و نشانه‏اي است که انسان به اين اعتقاد رسيده است. يکي از مصاديقش همين وقف است که تعبير به «صدقه جاريه» کرده‏اند، يعني صدقه‏اي که همين‏طور مستمرا ادامه دارد؛ مثل احداث يک چشمه که براي هميشه جريان دارد، و نيز مثل درآمدهايي که مربوط به مالي مي‏شود که اصلش ثابت است و منافعش در جريان است. اين را مي‏گويند «صدقات جاريه» که اينها، تحت همين عنوان «صدقه» قرار مي‏گيرد.
    آنان که ايمان داشته‏اند و حوزه‏ها و مساجد را پايگاه عبادي و علمي مي‏دانستند، براي حفظ آنها مي‏آمدند و وقف مي‏کردند؛ آن‏وقت در نقطه مقابل، استعمارگران که مي‏دانستند اين مراکز منشأ رشدي براي مردم است، آنها را از بين مي‏بردند و سعي مي‏کردند موقوفات را متلاشي کنند و از بين ببرند. به هر حال همچنان‏که دشمن درصدد از بين بردن است، بايد متقابلاً کساني که علاقه‏مند به اسلام و بقاي حوزه‏ها و بقاي مراکز عبادي و اين‏گونه پايگاهها هستند، اقدام کنند و اينها را احيا کنند. اجازه بدهيد در همين ارتباط نمونه‏اي را ذکر کنم؛ مثلاً يکي از جاهايي که مسأله‏اش روشن است، اين «سراي گلشن» است که وقف است براي حرم مطهر اميرالمؤمنين (ع)، و واقفش نوشته که مقداري از درآمد اينجا را صرف خودش بکنند که خودش بماند و بعد اگر چيزي اضافه آمد، اضافه‏ها را براي روشنايي نجف بفرستند. بنابراين درآمد اينجا در وهله اول صرف خودش بايد بشود که خودش باقي بماند و ضامن بقاست، يا بقاي خود وقف و يا مدارس يا مساجد يا مراکزي که مردم به آنها علاقه داشته‏اند.
    وضعيت گذشته وقف را در اصفهان با وضعيت کنوني آن چگونه مي‏شود مقايسه کرد؟
    از زماني که اصفهان پايگاه شيعه شد، علمايي بزرگ چون محقق کرکي و شيخ بهايي و علماي بزرگ ملاعبداللّه‏ ميسي و امثالهم آمدند و اينجا را آباد کردند، خوب قهرا براي بقاي آن هم بايد فکري مي‏کردند. آنها که از نظر مالي بهره‏مند و توانمند بودند، معمولاً براي مدارس يا مساجدي که مي‏ساختند پشتوانه‏اي از املاک يا اموال قرار مي‏دادند و اين خودبه‏خود نمي‏گذاشت اينها از بين بروند و تعطيل شوند. شايد مثلاً اگر بعضي افراد هم دلشان براي مسجد يا مدرسه نمي‏سوخت، براي اينکه خودشان توليت و نظارتي داشتند و مي‏توانستند استفاده‏اي بکنند، ناگزير بودند اين موقوفات را نگه دارند، براي آنکه خودشان هم بي‏بهره نمانند.
    در زمان صفويه، سلاطين و يا وابستگان آنها، هر کدام موقوفاتي داشتند؛ مسجدي احداث مي‏کردند و موقوفاتي هم برايش درست مي‏کردند. خود شاه‏عباس که در اين زمينه معروف است، سفره‏چي شاه‏عباس مسجدي ساخته که معروف است به «مسجد سرخي» و حال آنکه مسجد سفره‏چي بوده است. حکيمِ آنها مسجد حکيم را ساخته و موقوفاتي برايش قرار داده است. جارچي‏شان مسجدي ساخته که الآن به نام «مسجد جارچي» معروف است. خلاصه اينکه هر کدامشان که امکاناتي داشتند، اين‏گونه عمل مي‏کردند و موقوفات بسياري هم برايش درست مي‏کردند. اگر همين‏جا در اصفهان امکانش بود، همين‏جا، و اگر نمي‏شد در خارج از اصفهان وقف مي‏کردند. اين اهتمام به قدري گسترده بود که يک زماني اگر کسي مي‏خواسته زميني را وقف کند، ديگر زمين غير موقوفه نبود؛ ناچار شدند بروند مثلاً تبريز و يا هندوستان و آنجا وقف کنند؛ مثلاً مدرسه نيم‏آورد که ما در آن مدرسه هستيم، موقوفاتش از اردستان است، جاهاي ديگر هم همين‏طور.
    خلاصه آنکه اينها براي اينکه مساجد يا مدارس تخريب نشود اين موقوفات را قرار مي‏دادند و هر وقت مي‏خواستند اين مراکز بماند، اين موقوفات را احيا مي‏کردند و هر وقت مي‏خواستند از بين برود، رسيدگي نمي‏کردند؛ متأسفانه ما با مشکل برخي متوليان بي‏دين و مستأجران منفعت‏طلب روبه‏رو هستيم. بايد اين مستأجرها را تشويق و يا موعظه کنند که اگر مثلاً اين مغازه از خودت بود آن را چقدر اجاره مي‏دادي، اين انصاف نيست که مثلاً
    يک‏دهم اجاره واقعي را پرداخت کنند، اگر اوقاف تقويت و موقوفات واقعا احيا شود، باري از دوش دولت برداشته مي‏شود. مراکز ديني تقويت مي‏شود. من يک موقعي که ديدم در اصفهان اين‏گونه عمل مي‏شود، به اين فکر افتادم کاري انجام دهم که بلکه ان‏شاءاللّه‏ خودبه‏خود و به‏طور طبيعي موقوفات احيا شود. در درجه اول گفتيم يک همکاري باشد بين مسؤولان از قبيل دادگستري، اوقاف، ثبت، باستان‏شناسي، ميراث فرهنگي، شهرداري و مراکزي از اين قبيل، و گفتيم بهتر است اينها را با هم جمع کنيم و صورت‏جلسه‏اي هم تنظيم کنيم تا اين کارِ موقوفات راه بيفتد. خواهش کرديم از مديريت اوقاف استان، از مسؤولان دادگستري و شهرداري و ديگر نهادها مجموعه را جمع‏آوري کرديم به منظور اينکه به اين مسأله رسيدگي شود؛ آقايان هم دعوت را پذيرفتند و بنا شد جلسه‏اي در هفته باشد تا تحولي در کار ايجاد بشود که بحمداللّه‏ کار شده، ان‏شاءاللّه‏ پربارتر دنبال بشود.
    با مشکلي هم مواجه شده‏ايد؟
    چيزي که در مسير کار به آن برخورد کرديم، آن است که بسياري از وقف‏نامه‏هاي موجود در بايگاني اوقاف خوانا نيست، اصطلاحات خاص دارد، رقبات آن نشاني‏هاي نامشخص دارد، مثلاً مدرسه‏اي که ما ساخته‏ايم، يعني مدرسه خالصيه، سنگ موقوفاتش که از زير خاک به دست آمد، معلوم شد که رقباتي دارد، امّا بسيار مشکل است بفهميم کجاست و چه کساني تصرف کرده‏اند. در اوقاف، از اين نوع وقف‏نامه‏ها بسيار هست. يک گروه مجهز و باحوصله مي‏خواهد که يک‏يک اين وقف‏نامه‏ها را بخوانند، نشاني‏ها را پيدا کنند. اگر کسي بخواهد خدمت بزرگي کرده باشد، راهش اين است که اين بايگاني‏ها را بررسي و مطالعه کند. اين کار مهمي در مسير احياي موقوفات است.
    وارد مقوله وقف در اصفهان شده بوديد؛ توضيح بيشتري بفرماييد.
    عرض کردم که اصفهان درگذشته به‏گونه‏اي بود که ديگر جايي براي وقف کردن نبود. آقاياني که بودند در اصفهان، در گذشته نفوذ کلام داشتند. اما وقتي که آدم آلوده به دنيا مي‏شود، ديگر معلوم نيست که تحت تأثير کلمات و دستورات آقايان قرار بگيرد. متأسفانه زمان رضاخان هم خوب ديگر مي‏دانيد دست استعماري در پي آن بود که اينها همه از بين برود و نابود شود. فرصت‏طلبان هم که در اين ميان دنبال فرصت مي‏گشتند. نتيجه آن شد که خيلي موقوفات از بين رفت، ولي آثارش هست، مي‏شود دنبال کرد. در همين محله «مسجد سيد» يک باغ خيلي مفصلي وقف مدرسه علميه ذوالفقار بود که بعد بر اثر همين مسامحه‏کاري‏ها و بي‏تعهدي دست‏اندرکاران، به خانه تبديل شد و از بين رفت که خوب همه مي‏دانستند که اينجا وقف است، با وجود اين، آن را تبديل به خانه کردند، و ديگر اثري از آن هم باقي نيست. اين باغ دست مرحوم حاج ميرزا يحيي مدرس بود و وقتي ايشان فوت شد، دست کساني افتاد که لاابالي محض بودند و همه را از بين بردند يا در آن موقعي که ثبت اسناد ايجاد شد، يک عده رفتند و با سندهاي ساختگي و جعلي و استشهادهاي کاذب زمين‏ها را به ثبت رساندند و بعد هم تدريجا فروختند. از اين مقوله‏ها زياد است، منتهي آيا بشود احيا کرد يا نه؟ هم پيدا کردن اين موارد و هم رسيدگي کردن به آن و احيا کردن آن خيلي مشکل و بعيد است.
    الآن در زمينه احياي موقوفات، چه چيزي را در اولويت مي‏دانيد؟
    قبلاً عرض کردم در بايگاني اوقاف مآخذ بسياري هست که بايد بازخواني بشود که هم حوصله و هم تخصص و هم نيرو مي‏خواهد و کساني بايد به همين منظور استخدام بشوند. اداره اوقاف علي‏الظاهر از نظر اقتصادي توان اين کار را ندارد؛ بايد در اين زمينه به اوقاف کمک شود. اين کار خيلي مهمي براي احياي موقوفات است. به هر حال مثلاً راجع به قرآنها بايد گفت بسياري از اين قرآنهاي وقفي در خانه‏هاي افراد بود، با خطهاي خوب که يهوديها آمدند، خريدند. ما بعضي را که مي‏فهميديم، توانستيم از چنگ اينها دربياوريم تا لااقل به يهوديها نفروشند و اين قرآنها متأسفانه در بازار مسلمين فروش مي‏رفته و به عنوان اشياء عتيقه از مملکت بيرون مي‏رفته است که دو نسخه قرآن وقفي آن را من توانستم بگيرم و از چنگ اينها دربياورم. همين‏طور اين قرآنها را نگاه داشته‏ام تا محل مناسبي براي آنها پيدا شود. به هر حال در خود اصفهان قرآنهايي ديده‏ام که واقعا از نظر خط و تذهيب و کاغذ، محيرالعقول و خيلي قابل اهميت است و به آن توجهي نشده و از دست رفته است. نمي‏فهميدند و قدر اين چيزهايي را که در اختيارشان بود، ندانستند؛ اگر به مردم تفهيم بشود که اين سرمايه‏ها را ناچيز نگيرند، خيلي مهم است.
    در سالهاي اخير مردم به فکر افتاده‏اند که کاري بکنند که مالشان را به نحوي در اختيار قرار دهند که ماهيت وقف را داشته باشد و دچار مشکلات وقف نشود، مثلاً يک خيريه درست کنند و برايش اساسنامه‏اي هم تدوين کنند و قيد کنند وقتي منحل شد، آن را چه کنند.
    يعني شخصيت حقوقي مستقل به آن بدهند.
    بله، آن را مثلاً به خيريه‏اي ديگر منتقل کنند يا به نحوي ديگر، مثلاً خيلي از خيريه‏ها که ممکن است روزي به دلايلي امکان اداره‏شان وجود نداشته باشد يا نتوانند به نحو احسن از آن استفاده بکنند به آساني بتوانند آن را تبديل کنند به خيريه‏اي ديگر يا آن را تحويل به خيريه‏اي ديگر بدهند که از بين نرود و يا اگر هم قرار است از بين برود به‏گونه‏اي باشد که منشأ اثري باشد نه اينکه معطل بماند. قبلاً عرض کردم وقف خيلي مظلوم واقع شده است؛ هر چه انگ وقف بخورد، انگار به‏گونه‏اي ديگر است و به چشم ديگري به آن نگاه مي‏کنند. در زمان شاه مخلوع يک‏بار در جريان درگير شدن آقاي ناطق با سرهنگ زاهدي، شاه مستقيما گروهي فرستاد منزل آقاي حاج آقاضياء علامه، از ما هم دعوت کردند رفتيم آنجا، گفتم که اين موقوفات گرفتار سه چيز شده که اينها را نابود مي‏کند: متولي بي‏دين، مستأجر بي‏انصاف، و اوقاف بي‏عرضه، و اين يکي از علل مهم است که به مفهوم وقف به چشم ديگري نگاه مي‏کنند؛ بنابراين هم مقداري متولي‏ها بايد توجيه شوند، هم بايد اوقاف تقويت بشود که بتواند کار کند و دستش باز باشد و هم مردم بايد توجيه بشوند.
    خود حضرت‏عالي به عنوان شخصيتي که در غالب خيريه‏هاي اصفهان به نوعي نقش ارشادي و نظارتي و گاه مديريتي داشته‏ايد و يا دست‏اندرکار هستيد و دهها خيريه هست که حضرت‏عالي با آن مرتبط هستيد، تحليلتان در مقايسه وقف با شخصيت‏هاي حقوقي ديگر در قالب مؤسسات و نهادهاي خيريه ديگر چيست و اينها چه امتيازاتي نسبت به هم دارند؟
    اگر انسان بتواند توليت را تضمين کند که اين متوليان که بعدها مي‏آيند، دلسوزند و بتوانند تضمين کنند که اوقاف بعد با مشکلي مواجه نمي‏شود، هر چند چنين تضميني مشکل است، وقف اولويت دارد، از طرفي خود مردم رغبت بيشتري به اين نهادها دارند، چون احساس مي‏کنند بالآخره بالمآل اگر هم نشود اداره بشود، تعطيل نمي‏شود.
    يعني به نظر حضرت‏عالي وقف را يکي از ابواب متروکه فقهي بايد شمرد و بايد تعطيل کرد؟
    خير، بايد شکل آن را عوض کرد؛ چون همين چيزي که انجام مي‏شود، بالاخره وقف است، منتهي کمي دست‏کاري شده است.
    پس صورت و ساختار قضيه را عوض کرده‏اند و در حقيقت ماهيت و غرض حفظ شده است.
    بله، همين‏طور است.
    يعني به عبارت ديگر اينها همان مالي را که مي‏دهند، وقف مي‏کنند، نه اينکه اين عين را، اين ساختمان را يا فرش را...
    بله، يعني اين، هم وقف هست و هم نيست به دو اعتبار؛ يعني مزاياي وقف را دارد و از طرفي ديگر مشکل اينکه عنوان وقف روي هر جا خورد، مشکل‏ساز مي‏شود هم ندارد.
    در برخي موارد حتي احتياطات و محدوديتهايي که در وقف هست، موجب رکود و يا حتي تعطيل اصل وقف شده. اين هم بي‏مناسبت با بحث نيست.
    بله، همين‏طور است. پس بايد کاري کرد که خاصيت وقف را داشته باشد، امّا در عين حال محدوديتها و معايبي را که ممکن است وقف را به نابودي بکشاند، در بر نداشته باشد.
    از قضا در مورد قرآن‏ها و يا بعضي کتبي که وقف شده است، مثلاً براي قرائت و يا قرائت در محلي مشخص و به دليل قدمت و يا ارزشمند و منحصر بودن، مجبور شده‏انـد آنها را در محلـي مثل گنجينه‏ها (موزه‏ها) نگهداري کنند. برخي بزرگان، اين اشکال را مطرح مي‏کنند که از قلمرو و نيت و مقصود واقف خارج شده است. اين هم مي‏تواند مشمول همين بحث شود. اکنون قرآنهاي بسياري از اين قبيل در جاهاي مختلف وجود دارد که عمل نکردن به نيت واقف، اشکال ايجاد کرده است.
    بله، اينها مشکلاتي است که در کيفيت وقف‏هاي گذشته موجود است.
    از آنجا که جناب‏عالي در ارتباط با مدارس علميه اصفهان از پيش‏کسوتان احياي اين مدارس بوده و هستيد و فعاليتهاي بسياري را در اکثريت قريب به اتفاق اين مراکز علمي و فرهنگي انجام داده‏ايد، و از طرفي اين مدارس در طول تاريخ موقوفاتي داشته‏اند که نيت واقف آن بوده که به پشتوانه اين موقوفات اين مدارس برپا بماند، مايليم خلاصه‏اي از اين فعاليت‏ها را به‏ويژه آن بخش که مربوط به وقف است، بدانيم.
    انگيزه من براي کار رسيدگي به مراکز وقف، اين بود که منزل ما، آن‏چنان‏که مي‏دانيد، درب امام بود و همچنان‏که مي‏دانيد، درب امام يک امامزاده خيلي معتبر و هم مجرّبي اسـت که خـود من از آن معجزه و کرامت ديده‏ام و آن اين بود که در دوران کودکـي يکي از هم‏بازيهايمـان پايش به صورت مادرزادي معيوب و کج بود؛ بچه‏ها گاهي اذيتش مي‏کردند. او يک روز دلش شکست و رفت در امامزاده توسل پيدا کرد. فردا صبح که آمد بيرون، پايش صاف بود. اين چيز عجيبي بود که من خودم ديدم و چيز واضحي بود. منظورم اين است که ما در کنار اين امامزاده بزرگ شده بوديم. ضمنا آنجا مسجدي هم هست به نام «سعيد بن جُبير» که او وقتي فراري بوده، اينجا نماز مي‏خوانده و بعد آمده‏اند دستگيرش کرده‏اند. ما هم خوب تازه طلبه شده بوديم و حدود بيست‏سالي داشتيم که مردم محل گفتند شما صبحها بياييد اينجا نماز بخوانيد؛ موافقت کرديم و اتفاقا مردم استقبال عجيبي کردند و ديديم مسجد خيلي وضعيت بدي داشت، خراب و ويرانه بود، سقف و کف و حصيرها و... خلاصه وضع نامطلوبي داشت. کم‏کم به فکر افتاديم حالا که مردم استقبال مي‏کنند و مي‏آيند از فرصت استفاده کنيم و مسجد را احيا کنيم، تا لااقل شکل ظاهريش حفظ شود؛ مردم همه استقبال کردند، ما همه ديديم با وضع گذشته نمي‏شود در اينجا نماز خواند و آن‏قدر نامطلوب است که کسي رغبت نمي‏کند بيايد نماز بخواند. تشويق شديم و کم‏کم وضع مسجد را دگرگون کرديم و خودم خيلي نشاط پيدا کرده بودم.
    در مدرسه نيم‏آورد هم که حجره‏اي داشتيم، خيلي زجر کشيديـم؛ چـون وضع بسيـار بـدي داشت. تمام اتاقها نمـور، تا کمـر ديـوارها تمـام سنگ‏ها شکسته و تخريب شده و چند سال از عمرش گذشته، دستشويي‏ها نگفتني است. کم‏کم به فکر افتاديم که کاري انجام بدهيم، دلم سوخت، مشرّف شدم خدمت حضرت رضا، عليه‏السلام، و از ايشان خواستم که خدا توفيقي بدهد تا بتوانيم يک کاري براي اين حوزه‏ها بکنيم و حوزه‏ها را از اين وضع اسف‏بار دربياوريم.
    از مدرسه نيم‏آورد شروع کرديم و کم‏کم مدارس ديگري پيش آمد و ما به قدري که توان و نيرو داشتيم، صرف کرديم که اين مدارس را احيا کنيم. مدرسه نيماورد را با کمک توليت اوقاف، که اگر ما مشوقشان نبوديم، نه بودجه کافي داشتند و نه عنايتي، احيا کرديم و بحمداللّه‏ خيلي مدرسه خوبي شده است.
    از چه سالي شروع کرديد؟ حدود بيست سال پيش، يعني حول و حوش انقلاب.
    بعد مدرسه عربان سابق که حالا اسمش را مدرسه آيت‏اللّه‏ خادمي گذاشته‏ايم که زيربنا و اطرافش را خيريه همدانيان به امر آيت‏اللّه‏ خادمي خريدند و قدري که تصرف شده بود، پس گرفتند و بنيانش را شروع کردند، و اتفاقا آيت‏اللّه‏ خادمي که فوت کردند، خيريه هم ديگر به آن صورت کمک نکرد. ما ديديم اين دارد از بين مي‏رود و مقداري هم بدهي دارد و پيمانکارش هم فرار کرده است به فرانسه و خلاصه خيلي مشکلات داشت. با تلاش بسيار زياد و مشکلات فراوان توانستيم کارمان را با پيمانکارش، که کمونيست هم بود، حل کنيم. يک پايش شيراز و يک پايش تهران و يا فرانسه بود و خانواده‏اش هم فرانسه بودند. خيلي مشکلات با او داشتيم، به هر صورتي بود مدرسه را از چنگ او درآورديم و شروع کرديم به تکميل مدرسه. قبل از اين، مدرسه ذوالفقار را مهيا کرديم؛ اين مدرسه به صورت يک انبار درآمده بود. بازاريها آن را تبديل به انبار کرده بودند. ما رفتيم مقوا پهن کرديم و بچه‏ها را روي مقوا نشانديم و با اين حالت در آنجا درس مي‏خواندند. بعد هم تعمير آن را شروع کرديم؛ اول طرف شرق آن را تکميل کرديم، بعد طرف جنوب را که من يک روز در مدرسه درس مي‏گفتم، يک کسي از آقايان سيد محترمي بود، آمد و گفت ديشب خواب ديدم که نه‏هزار تومان براي بازسازي اين قسمت بدهم و چکي به مبلغ نه‏هزار تومان داد؛ و دقيقا به پول آن زمان نه‏هزار تومان خرج اين قسمت شد! بعد قسمت شمالي را به صورت سنتي ساختيم، بعد قسمت شرقي را. در حقيقت مدرسه از کف بازسازي شد و بعد مدرسه عربان را با همان مقدمه‏اي که عرض کردم، شروع کرديم. بعد به فکر افتاديم که مدرسه کاسه‏گران هم خيلي مشکل دارد، رفتيم سراغ اين مدرسه؛ آنجا هم خيلي نمور بود و وضع بسيار بدي داشت، کاشي‏هايش فرو ريخته بود، متوليش هم رسيدگي نمي‏کرد. ما شروع کرديم از ابتدا اتاقها را بازسازي کرديم و کاشي‏کاري و نقاشي والحمدللّه‏ آنجا هم به جريان افتاد، و بعد مشکلاتي پيش آمد که نتوانستيم تکميلش کنيم، با اينکه خيلي نظر داشتم روي اين مدرسه، اما به اينجا که رسيد، موانعي ايجاد شد که متوقفش کرديم. بعد سراغ مدرسه اماميه رفتيم که الحمدللّه‏ به صورتي خيلي خوب تکميل شده است.
    مثل اينکه مدرسه بسيار متروکه‏اي بوده و قدمتش هم بيشتر از همه مدارس است.
    بله، در حقيقت اينجا براي خودش موزه‏اي است.
    اسمش از قبل اماميه بوده؟
    بنده تا جايي که خوانده‏ام، در تاريخ اماميه بوده است. اين مدرسه با همه اهميّت تاريخي و قدمتش، به صورت ميدان بازي بچه‏ها درآمده بود. اينجا ما خيلي سرمايه‏گذاري کرديم و انصافا سازمان ميراث فرهنگي خيلي کمک کرد و بيشتر نسبت به مصالح کمک مي‏کردند، اما بنّا و معمار و کارگر را خودمان تأمين کرديم.
    گويا مدرسه وسعت پيدا کرده و چند تا خانه هم از اطرافش خريداري شده.
    بله، حجره‏اي بود که زير آن مال همسايه بود و رويش مال مدرسه که آن را هم خريديم و اضافه کرديم. البته مقداري هم از مدرسه تصرف شده است، که نقشه و شواهد، گوياي اين موضوع است.
    مدارس ديگري هم در برنامه بازسازي داشته‏ايد؟
    بله، مدرسه ميرزامهدي را مقداري که خراب شد و در خيابان افتاد، ما بازسازي کرديم. بعد مدرسه ميرزاحسين را با مساعدت آقاي مظاهري احيا کرديم. بعد مدرسه درب کوشک بود که مقداري کمک کرديم که طلبه‏هايش بتوانند آنجا را احيا کنند و بحمداللّه‏ خيلي خوب شده است.
    پشت مدرسه ذوالفقار، دو دستگاه خانه بود خريديم که قديمي بود و خراب کرديم و به صورت مدرن و سه‏طبقه ساختيم.
    محموديه را مي‏فرماييد؟
    بله، محموديه و پشت آن «جواديه» که روي آن داريم کار مي‏کنيم. بعد به فکر افتاديم که تعدادي خانه براي طلاب بسازيم. چند دستگاه پشت مدرسه براي آقايان خريداري کرديم و ساختيم. چند دستگاه در سه‏راه ملک‏شهر براي طلاب تهيه کرديم.
    جزو موقوفات مدرسه است؟
    بله، همه جزو موقوفات مدرسه است. يک قسمت ديگري پشت مسجد روح‏اللّه‏ در خيابان تالار الآن شروع کرده‏ايم، 700 متر در نظر داريم چهارطبقه بسازيم که ان‏شاءاللّه‏ به زودي شروع مي‏شود.
    گمان کنم خالصيه را فراموش کرديد بفرماييد.
    خالصيه، مدرسه‏اي بوده مربوط به زمان مرحوم علامه مجلسي (ره). ايشان اينجا را ساخته بودند براي سيد نعمت‏اللّه‏ جزايري که محل تدريس ايشان باشد و هشت سال هم سيد اينجا درس مي‏گفته‏اند. بعد چون خشت و گل بوده، بارندگي و حوادث خرابش کرده. بعدها شيخي را براي حفظ اين آثار اينجا نشانده بودند؛ يک وقتي پدر ما را دعوت کرد، من هم در معيت پدرم بودم، پدرم گفتند اينجا مدرسه بوده و وقف بوده، بعد از انقلاب ساکنان مدرسه آمدند و گفتند ما اينجا زجر مي‏کشيم و مي‏دانيم اينجا وقف است و مردم هم خيلي نيش مي‏زنند و اگر براي ما سه خانوار، سرپناهي تهيه کنيد، اينجا را تحويل مي‏دهيم. ما براي آنان سه سرپناه تهيه کرديم و تخليه کردند و خانه‏اي هم کنار آن به وسعت 700 مترمربع خريديم و به مدرسه اضافه کرديم و چهارده سال روي آن کار کرديم. روز ولادت فاطمه زهرا (س) شروع کرديم. روز ولادت فاطمه زهرا (س) هم افتتاح کرديم، بحمداللّه‏ خيلي کار مثبتي شد. موقوفاتي هم دارد که در سنگ‏نوشته آن وجود دارد که کسي نيست برود موقوفاتش را احيا کند، و اتفاقا موقوفات سنگيني هم هست.
    در حال حاضر، اين مدارس به صورت مردمي اداره مي‏شود يا اين موقوفات آنها را اداره مي‏کند؟
    موقوفات، توان اداره را ندارد، بلکه يک مقدار جزئي عايدات دارد؛ مثلاً امسال براي طول يک سال مدرسه نيماورد پانصدهزار تومان داده‏اند بين طلاب تقسيم شود، در حالي که طلبه‏ها يکصد و پنجاه نفر هستند.
    در مورد معماري هم خود حضرت‏عالي نظارت داريد؟
    اين تجربه‏اي است که در طول سنوات متمادي به دست آمده و از معماران سنتي شهر در تعمير بناها استفاده شده است.
    زحماتي هم در ايجاد مدارس جديد مثل «الغدير» متحمل شده‏ايد؛ در اين مورد هم خلاصه‏اي ذکر بفرماييد.
    بله، اينها فراموش شد؛ «الغدير» هم يک مرکز باستاني بود. اوايل انقلاب اينجا را گرفتند و دادند به معاودين، صاحبان آن به ما مراجعه کردند و از دست آنها درآورديم و سه سال در آن تعميرات انجام شد تا تمام تخريب‏هايي که شده بود، جبران شود. هم آن را وقف کرديم و هم بازسازي، که به صورت يکي از مراکز علمي بسيار خوب از آن استفاده مي‏شود.
    مدرسه است؟
    بله.
    اجازه بدهيد آخرين سؤال‏ها را به زمينه‏هاي جديد وقف اختصاص بدهيم؛ روشن‏تر عرض کنيم، توصيه در مورد وقف و انجام خيريه، امري ضروري است و افرادي هم هستند که اين نيت خير را دارند و تواناييهايي هم دارند، امّا زمينه‏هاي مفيد و خوب آن را جستجو مي‏کنند. شما در اين زمينه چه توصيه‏اي مي‏فرماييد؟
    بايد پشتوانه‏اي براي مراکز فرهنگي ايجاد شود و در اين زمينه بايد بيشتر کار شود. همچنان‏که در گذشته‏ها هم اين فکر را داشته‏اند که اين مدارس خودکفا بشود، که نه به حکومت وقت نياز داشته باشد و نه به خارج و نه به مردم، و مستقل باشد. اگر بتوانند براي مراکز مذهبي فرهنگي پشتوانه‏اي قوي ايجاد کنند، بسيار خوبتر از ساير زمينه‏هاست.
    در زمينه‏هاي ديگر امور خيريه، مثل مساجد و يا بيمارستانها، فعاليتي داشته‏ايد؟
    بله، معمولاً صندوق‏هاي قرض‏الحسنه که تأسيس مي‏شده و يا مساجدي که مي‏خواسته‏اند ايجاد کنند و يا امامزاده‏هايي که مي‏خواستند بازسازي کنند، اينها معمولاً مراجعاتي مي‏شده و ما در حد توان خود، به نوعي مشارکت مي‏کرده‏ايم، چون عقيده به اين موضوع داشته‏ايم.
    امّا مثل اينکه تلاش متمرکزتان بيشتر در مدارس بوده، درست است؟
    بله، بيشتر روي مدارس بوده و هنوز هم اشباع نشده است؛ مدرسه ترکها هست، مدرسه ميرزاحسن هست، مدرسه نوريه هست، الماسيه هست. اينها را هم مشغول هستيم و با ميراث فرهنگي قرار گذاشته‏ايم که بعد از عيد آنها را هم شروع کنيم.
    به نظر شما نتايج اين خدمات، راضي‏کننده است؟
    بسيار خوب است؛ الحمدللّه‏ الآن در تمام ايران کساني که اينجا تحصيل مي‏کرده‏اند، در قسمت‏هاي مختلف مشغول کارند و نتايج و فارغ‏التحصيلان بسيار خوبي داشته است.
    براي شما و همه دست‏اندرکاران حفظ و احياي موقوفات و نگاهبانان سنت مقدس وقف، آرزوي توفيق مي‏کنيم و از اينکه اين وقت را در اختيار ما قرار داديد، متشکريم.
    منبع: ميراث جاويدان



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 30 اردیبهشت 1389  ساعت3:25 PM   |  

    معرفي کتاب آمار دارالخلافه‏ي تهران

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: سيد سعيد مير محمد صادق
    نام کتاب: آمار دارالخلافه‏ي تهران (اسنادي از تاريخ اجتماعي تهران در عصر قاجار)
    به کوشش: سيروس سعدونديان؛ منصوره اتحاديه (نظام مافي)
    ناشر: نشرتاريخ ايران
    نوبت چاپ: اول
    تاريخ چاپ: زمستان 1368 ه.ش
    موضوع بررسي اسناد و کتبي که درباره‏ي نفوس و مسکن تهيه شده است، از مسائلي است که در تحقيقات تاريخ معاصر کم‏تر بدان توجه شده است (1)از مهم‏ترين دست‏مايه‏هاي تحقيق در زمينه‏ي تاريخ اجتماعي و اقتصادي دوره‏ي معاصر، بررسي همين اسناد است؛ زيرا در تواريخ سنتي موجود در اين باره چندان فايدتي نيست و شايد انتشار نيافتن اسناد مزبور را نيز بتوان تا حدودي موجب مهجوري شيوه‏ي تحرير آنها دانست. چه جز چند مورد، اسناد مزبور به «سياق و شيوه‏ي معمول تحرير اسناد دولتي در امور مالي و اقتصادي در قرون پيشين» نوشته شده است (2)
    از جمله منابع جمعيت‏شناسي دوره‏ي قاجار که تا اندازه‏اي هم مورد بي‏توجهي محققين تاريخ معاصر قرار گرفته، کتاب آمار دارالخلافه است که در 1368 ه.ش به کوشش سيروس سعدونديان و منصوره اتحاديه (نظام مافي)، به سرمايه‏ي نشر تاريخ ايران، به چاپ رسيده است. اين کتاب از سه سند بازمانده از عصر قاجار درباره‏ي «صورت عددخانه‏ها و ساير بناها و جغرافياي نفوس اهالي و تعيين ابنيه‏ي محاط خندق شهر دارالخلافه‏ي باهره‏ي تهران» فراهم آمده است. در اينجا براي اطلاع بيش‏تر خوانندگان از محتواي اين گزارش‏هاي جمعيت‏شناسي، هر کدام را به طور جداگانه بررسي مي‏کنيم:
    1. تهران 1269 ه.ق؛ صورت عدد خانه‏ها و ساير بناهاي دارالخلافه‏ي باهره‏ي تهران (3)
    اين آمار را شخص ناشناسي، و به احتمال بسيار، به دستور ميرزا تقي‏خان اميرکبير (مقتول در 1268 ه.ق) براي آگاهي از تعداد نفوس و جمع‏آوري ماليات تهيه کرده است و محله‏هاي ارک، عودلاجان،بازار، سنگلج، چاله‏ميدان و نيز آبادي‏هاي بيرون دروازه‏هاي شهر را دربرمي‏گيرد.
    در ابتداي اين آمارگيري، يا به اصطلاح آن دوره احصاييه، صورت جمع کل بيوتات و خانه‏هاي نوکرها و رعايا، تکايا، امام‏زاده‏ها، مساجد و دکاکين داير و باير (اعم از خالي، ناتمام و مخروبه) آمده، و در آغاز نام هر محله نيز، به طور جداگانه، جمع کامل بيوتات و خانه‏ها و...، ارائه شده است. در اين آمار، براي هر محله در بدو امر تعداد مساکن با نام صاحبان و يا مستأجران آنها ثبت شده، و سپس به احصاي دکاکين پرداخته و بعد از آن تعداد تکايا، مدارس،مساجد، انبارها،امام‏زاده‏ها، آب‏انبارها، طبيب‏خانه‏ها و... ارائه شده است.
    در اين آمار، بازار تهران، جداي از محله‏ي بازار و از بابت دکاکين، کاروان‏سراها و تيمچه‏ها - که در راسته‏ي بازارها جاي دارند - بررسي شده است (4)
    آخرين بخش اين گزارش راجع به آبادي‏هاي بيرون دروازه‏هاست که شامل دروازه‏ي محمديه، دروازه‏ي شاه عبدالعظيم، دروازه‏ي دولاب، دروازه‏ي شميران، دروازه‏ي دولت مي‏شود و با توجه به اين آمار مي‏توان دريافت که دروازه‏هاي ديگر نسبتا خالي از نفوس و مسکن بوده است. از نکات مهمي که در اين احصاييه به چشم مي‏خورد، انعکاس ساختار
    اجتماعي جامعه‏ي ايران دوره‏ي قاجار است. مجري اين آمار، جمعيت هر محله را بر اساس وضع اجتماعي و شغلي به دو دسته تقسيم کرده است: نوکر (شامل مستخدمان، اعيان و يا کارمندان دولت) و رعايا. محله‏ي بازار در اين تقسيم‏بندي نمي‏گنجد و اهالي آن در اين آمار با عنوان کسبه و تجار ناميده شده‏اند. ارگ نيز جداي از اين تقسيم‏بندي است؛ زيرا خانه‏ها رابه عنوان خانه‏هاي امرا و خوانين، نور، علما، رعايا و ترکمان تقسيم کرده است. از ديگر فوايد اين آمار، اطلاعات آن درباره‏ي نام محلات، کوچه‏ها، گذرها، پاتوق‏ها و سراها است که بعضا هنوز نيز بدان نام‏ها خوانده مي‏شوند. همچنين اطلاع از تنوع مشاغل و صنوف مختلف در اين دوره، اوضاع املاک شخصي و استيجاري و نيز يافتن اطلاعاتي در باب تعداد موقوفه‏ها نظير موقوفات مدارس و مساجد - و از آن جمله مدرسه‏ي مروي، مدرسه‏ي محمديه، مسجد جامع و مسجد شاه و غير آن - و برخي ديگر از موقوفات است که وقف سيدالشهدا شده‏اند.
    2. تهران 1286 ه.ق؛ جغرافيا در نفوس اهالي دارالخلافه‏ي ناصره (5)
    اين احصاييه در زمان صدارت ميرزا حسين خان سپهسالار و به دست ميرزا عبدالغفار نجم‏الملک، معلم رياضي مدرسه‏ي دارالفنون، انجام شده است. او پس از دستور اعتضادالسلطنه به ياري چند تن از شاگردانش - به نام‏هاي محمدحسن ميرزا، علي‏خان فرزند ملک‏الشعرا، علي‏خان فرزند مرحوم محمدقاسم خان، ميرزا علي‏اکبر، سليمان‏خان، سليمان قلي‏خان، حسين‏قلي خان و عباسعلي خان - در 1286 ه.ق به مدت دو ماه اقدام به گردآوري اين آمار ردند. نجم‏الملک و همکارانش در انجام اين سرشماري با مشکلاتي روبه‏رو شدند (6)، به طوري که «عموم مردم از ذکور و اناث کمال وحشت و تحاشي دارند از حقيقت‏گويي و خيالات واهيه در سر گرفته‏اند...» (7)در پايان اين سرشماري، جمعيت دارالخلافه در حدود 155736 نفر تخمين زده شد که از اين تعداد 8480 نفر را سپاهيان تشکيل مي‏دادند. زير مجموعه‏هاي آماري اين سرشماري عبارت است از: اشخاص صاحب‏خانه، اجاره‏نشينان، مردان، زنان، اطفال تا پنج سال، جوانان از پنج تا 15 سال، دختر و پسر، خواجه‏ها، غلام سياه،: کنيز سياه، دايه، خدمتکار و... اقليت‏هاي ديني، و خارجي‏هاي مقيم تهران نيز در اين سرشماري به حساب آمدند. اماکني هم که در اين آمار شمارش شده عبارت است از: مساجد، مدارس، تکايا، حمام‏هاي عام، کاروان‏سراهاي تجاري و غيرتجاري، يخچال‏ها، کوره‏پزي‏ها، اصطبل‏هاي خاص و دکان‏هاي خبازي، عبدالغفار در گزارش خود پيشنهاد مي‏کند که بهتر است در سرشماري‏ها سن مردم و حرفه‏ها و پيشه‏ي آنها نيز معلوم شود (8)
    3. تهران 1317 ه.ق؛ تعيين و ثبت ابنيه‏ي محاط خندق شهر دارالخلافه‏ي باهره (9)
    تهيه‏ي اين آمار از 1317، در زمان سلطنت مظفرالدين شاه، به دست اخضرعلي شاه آغاز شده و 1320 ه.ق به پايان رسيده است. او در مقدمه‏ي گزارش خود مي‏نويسد که تهيه‏ي اين کار را به مختارالسلطنه، وزير اداره‏ي جليله‏ي نظميه‏ي وقت، پيشنهاد کرده است. وي نيز که خود درصدد ثبت اماکن و ابنيه‏ي شهر بود اين پيشنهاد را غنيمت دانست و از اخضرعلي شاه خواست تا به اين کار مشغول شود. سپس مختارالسلطنه حقوق ماهانه‏اي معادل سي تومان نيز براي اخضرعلي شاه تعيين کرد، ولي ظاهرا بيش از ده تومان در ماه به او پرداخت نشد.
    اين آمار در طي يک سال به دست آمد، ولي ظاهرا به علت بدقولي و يا فراموشي مختارالسلطنه، اخضرعلي شاه آن را ارائه نکرد، تا اينکه در 1320 ه.ق پس از آنکه عين‏الدوله حاکم تهران شد، اخضرعلي شاه اين آمار را به او ارائه کرد تا هم از اين طريق بتواند آنچه را که ديگري وعده کرده بود از او بستاند.
    اخضرعلي شاه در مقدمه‏ي گزارش خود آورده است که مساحت شهر دارالخلافه‏ي مظفري تقريبا سي و شش کرور ذرع مربع و مساحت باستيون (قلعه) شهر، هجده هزار و چهارصد و هشتاد ذرع مربع است. بر اساس گزارش اخضرعلي شاه، تهران قديم به پنج محله‏ي دولت، سنگلج، بازار، چاله‏ميدان و عودلاجان تقسيم شده است که هر کدام از اين محلات داراي چند پاتوق بود. طبق اين گزارش از لحاظ امنيت شهري، هر محله به کدخدايي و هر پاتوق به نايبي به همراه چند پليس سپرده مي‏شد. او متذکر شده که هر ملکي را به اسم مالکش ثبت کرده است. اماکن و ابنيه‏ي شهر که در اين آمار آمده است عبارتند از: خانه‏ها، دکاکين، کاروان‏سراها، حمام‏هاي عمومي، مساجد و مدارس، باغ و باغچه، تکايا، يخچال‏ها، کارخانه‏ها، سربازخانه‏ها، کليسا، ميدان، مريض‏خانه، معبد يهود، مدرسه‏ي دولتي و طويله.
    از مزاياي اين سرشماري، آشنايي با محلات، پاتوق‏ها و گذرهاي تهران عهد مظفري است. همچنين آگاهي از وضعيت امنيتي اين شهر و چگونگي حفاظت از محله‏ها و نيز اطلاعاتي درباره‏ي مشاغل و صنوف مختلف که در محلات مختلف شهر پراکنده بوده، از ديگر مواردي است که مي‏توان از اين آمار به دست آورد. از آنجايي که اين آمار چند سال قبل از مشروطه تهيه شده است، شرايط اجتماعي شهر تهران در آستانه‏ي انقلاب، از ارقام مندرج در آن به خوبي ديده مي‏شود(10)
    به هر تقدير، از عوامل عمده‏اي که ممکن است باعث عدم استقبال از اثر ارزشمند آمار دارالخلافه‏ي تهران شده باشد، کيفيت چاپ آن است. اين کتاب در قطع رقعي و با حروفي بسيار ريز چاپ و منتشر شد و نيکوتر بود که در قطع متعارف وزيري و با حروف بزرگتر نشر مي‏يافت.

    پي نوشت :

    1- برخي از تحقيقاتي که در اين زمينه در ايران انجام شده عبارت است از: پاکدامن، ناصر، «ميرزا عبدالغفار نجم‏الملک و تشخيص نفوس دارالخلافه»، فرهنگ ايران زمين، ج 20، تهران، 1353، صص 395 - 324 و افشار، ايرج، «فهرست نسخ خطي کتابخانه‏ي وزارت دارايي» (سرشماري‏هاي پراکنده‏ي محلي)، ج 6، صص 37 - 5؛ اماني، مهدي، «اولين سرشماري جمعيت تهران»، نامه‏ي علوم اجتماعي، دوره‏ي اول، ش 3، بهمن 1348، صص 94 - 87؛ گلچين معاني، احمد، «سرشماري تهران در زمان ناصرالدين شاه»، يغما، 1339، صص 211 - 209؛ سعدونديان، سيروس، درآمدي بر جمعيت‏شناسي تاريخي ايران در عصر قاجار (رساله‏ي تحصيلي)، گروه تاريخ دانشکده‏ي ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران، 1367؛ همو، «سکنه‏ي ميدان گوسفند 1300 ه.ق / 1883 م)»، تاريخ معاصر ايران، کتاب چهارم، 1371، صص 380 - 363؛ تفرشي، مجيد، «مروري بر تاريخچه‏ي سرشماري طهران از ابتدا تا شهريور 1320 شمسي»، گنجينه‏ي اسناد، دفتر دوم، 1368، صص 56 - 52؛ اتحاديه، منصوره، «رشد و توسعه‏ي شهر تهران در دوره منصوره، «رشد و توسعه‏ي شهر تهران در دوره‏ي ناصري (1320 -1269 ه.ق)»، تحقيقات اسلامي، س 10، ش 1 و 1374 ، 2، صص 173 - 145؛ مير محمدصادق، سيدسعيد، «مصايب و مشکلات سرشماري در تهران قديم و نتايج سرشماري در تهران قديم و نتايج سرشماري سال 1286 ه.ق»، روزنامه‏ي ايران، س 2، ش 525، صص 7 - 6 (يکشنبه 27 / 8 / 1375)؛ و...
    2- سعدونديان، سيروس، «سکنه‏ي ميدان گوسفند (1300 ه.ق / 1883 م)»، تاريخ معاصر ايران، کتاب چهارم، 1371، ص 364.
    3- براي آشنايي با وضعيت و بافت بازار در دوره‏ي قاجاريه، رک: اتحاديه، منصوره، «بافت اجتماعي - اقتصادي بازار تهران در نيمه‏ي دوم قرن 13 ه.ق»، سعي مشکور، به کوشش سيدسعيد مير محمدصادق، تهران، پايا، 1371، صص 54 - 37.
    4- اصل اين نسخه در کتابخانه‏ي کمبريج (Browne. k9.91) محفوظ، و فيلم آن (به شماره‏ي 844) در دانشگاه تهران موجود است. اين نسخه به خط نستعليق و سياق همان روزگار است.
    5- از اين گزارش دو نسخه موجود است؛ يکي جزو مجموعه‏ي کتب اعتضادالسلطنه در کتابخانه‏ي مدرسه‏ي عالي سپهسالار و ديگري در مجموعه‏ي کتب نجم‏الملک، محفوظ بر کتابخانه‏ي مجلس، اين سرشماري را اول بار ناصر پاکدامن در فرهنگ ايران زمين (ج 2، صص 395 - 324) معرفي کرد و متن آن به خط نستعليق و سياق است.
    6- براي اطلاع بيش‏تر درباره‏ي مشکلات سرشماري در تهران قديم، رک: مير محمدصادق، سيدسعيد، «مصايب و مشکلات سرشماري سال 1286 ه.ق»، روزنامه‏ي ايران، س 2، ش 525 (يک‏شنبه، 27 / 8 / 1375)، صص 7 - 6.
    7- سعدونديان، سيروس و اتحاديه (نظام مافي)، منصوره، آمار دارالخلافه، تهران، نشر تاريخ ايران، 1368 ه.ش، ص 344.
    8- همان، ص 346.
    9- اين نسخه در کتابخانه‏ي دانشکده‏ي ادبيات دانشگاه تهران (به شماره‏ي 20 ب) نگه‏داري مي‏شود.
    10- هر سه گزارش اين کتاب را دکتر منصوره‏ي اتحاديه در مقاله‏اي با عنوان «رشد و توسعه‏ي شهر تهران در دوره‏ي ناصري (1320 - 1269 ه.ق)» با هم مقايسه کرده و نتايج و تحليل جالبي از هر کدام ارائه داده است. ر.ک: تحقيقات اسلامي، س 10، ش 1 و 2، صص 173 - 145.
    مسأله‏ي ديگر مي‏تواند مقدمه‏ي کتاب باشد؛ زيرا مصححان با بيان مقدمه‏اي داستان‏گونه در آن،تنها دورنمايي از وضعيت اجتماعي ايران عهد قاجاري را به خواننده ارائه دادند. در حالي که جاي آن داشت از نسخه‏هاي موجود در کتاب سخن مي‏رفت و يا اهميت سرشماري در تاريخ و عصر قاجاريه و تاريخچه‏اي از اقدامات انجام شده ارائه مي‏شد.
    به هر حال، نکات فوق به هيچ روي از اهميت اين اثر ارزشمند نخواهد کاست و زحماتي را که مصححان اثر در تنظيم و تنقيح آن و قرائت خطوط سياق بر خود هموار ساخته‏اند، در نزد اهل قلم مشکور است.

    منبع: ميراث جاويدان



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 30 اردیبهشت 1389  ساعت3:25 PM   |  

    وقف نامه سوهان

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: سيد محمد تقي ميرزا ابوالقاسمي

    کيائيه يا آل کيا

    از جمله حکام سرزمين گيلان که قبل از روي کار آمدن صفويه قدرت و نفوذي در قسمتهاي شمالي ايران داشتند و بعقيده‏ي بعضي از مورخين نسب آنان به امام زين العابدين ميرسد سلسله‏ي کيائيه يا آل کيا است (روضة الصفا چاپ تهران ج 6 ص 141 و مجالس المؤمنين چاپ تهران ص 408). نخستين کسي که از آنان بخيال سلطنت افتاد امير کيا بود بهمين جهت اين سلسله را مورخين بنام وي کيائيه مينامند. امير کيا پسر حسين بن حسن بن علي بن احمد بن علي بن محمد بن ابوزيد بن ابو محمد حسين بن احمد بن عيسي بن علي بن حسين بن امام علي زين العابدين است اما اولين کسي که از آنان بحکمراني گيلان رسيد کار کيا علي کيا بود که در سال 791 براي تصرف فومن از لاهيجان برشت آمد و در بيرون شهر رشت در جنگ با حکمرانان محلي کشته شد.
    سيد علي کيا مردي بود شجاع و کاردان و دانا. از صورت کتابت امير تيمور بوي و جوابي که از طرف سيد علي کيا بآن داده شده است معلوم ميگردد که او (سيد علي کيا) مردي اديب و دانشمند نيز بوده است، در اينجا درج نامه‏ي امير تيمور و جواب آن لزومي ندارد ولي براي روشن شدن علو همت و مراتب فضل و بزرگواري بزرگ سلسله‏ي کيائيه خلاصه‏اي از جواب نامه‏ي امير تيمور را نقل مينمائيم.
    پس از ذکر مقدمه چنين مينويسد:
    »اين مقدمات مبني است بر جواب مکتوبي که امير تيمور نوشته و آن مبني است بر سفاهت بسيار و نخوت بيشمار و کلمات ناپسنديده و عبارات نا انديشيده مطلقا دعوي ربوبيت کرده دعوتي که ميفرمائيد و امر باطاعت و انقياد که مينمائيد از دو وجه خالي نتواند بود يا از جهت دين باشد يا فوائد دنيوي افعالي که با مسلمانان اطراف روا داشته و صورتي که با بندگان خداي تعالي يظهور آورده است از قتل و غارت و سوخت و تاخت و غيرها معلوم شده که اين معني علامت دين و ديانت نسبت چه بر کفار که غير ملت باشند مثل اين حرکات جايز نيست انبياء و اولياء رخصت ندادند که با کفار اينرا بعمل آورند بتخصيص با مسلمانان که اله قبله باشند و اگر غرض فوائد دنيوي است قصه‏ي عادل خطائي که با او بعد از خدمت و ملازمت و مطاوعت و متابعت رفته است همگنان را براي اعتبار کافي است پس تکليف مالايطاق نمودن و سادات را ملامت فرمودن از علامات وهن دين است از عنفوان شباب الي يومنا هذا
    محکوم هيچ حاکمي نگشته بقيه که از عمر فاني مانده است خود را در مقام مذلت داشتن و امتثال اوامر ظلمه و فسقه نمودن ا زمستحيلات دانند و بحکم نص کم من فئة قليلة غلبت فئة کثيرة باذن الله و الله مع الصابرين از کثرت و ازدحام ايشان باک نداريم که کثره الننم لا يهول القصاب و اکنون هاتف غيبي در باب توجه مخالفان و معاندان که بدين جانب متوجه‏اند و بي استحقاق قصد آزار و ايذاء صلحاء و اتقياء و علماء و فقها و فقراي اين ديار دارند در گوش جان ميگويد که قاتلوهم يعذبهم الله بايديکم مؤمنين بدين سروش خرم مدهوش گشته و مدلول و من يتوکل علي الله فهو حسبه کار بسته معد و آماده‏ايم تا جان در بدن و سر در گردن باشد خواهيم کوشيد و حق جاهد وافي الله حق جهاده که ميراث آباء و اجداد ماست بجاي خواهيم آورد (مجالس المؤمنين صفحات 411 - 410 - 409 چاپ تهران).
    سيد هادي کيا برادر و جانشين سيد علي کيا در اندک زماني شکستهاي گذشته را جبران نمود و لاهيجان را تصرف کرد، ولي در سال 797 فرزندان سيد کيا بمخالفت با عموي خود همآهنگ گرديدند و بسپهسالاري برادر ارشد خود سيد حسين کيا در ملاط (چهار کيلومتري جنوب لنگرود و سه کيلومتري ليلا کوه) بجنگ اقدام نمودند، اگرچه سپاهيان سيد هادي کيا پيروز شدند اما مخالفت مردم لاهيجان با حکومت سيد هادي کيا وي را وادار بفرار نمود. دوران سلطنت سيد حسين کيا نيز بيش از يکسال دوام ننمود زيرا در کار مملکتداري شايستگي نداشت و چون مردم لاهيجان از وي ناراضي بودند ناچار حکمراني آن ناحيه را ببرادرش سيد رضي کيا برگزار نمود تا اينکه در سال 829 که سال وفات سيد رضي کيا ميباشد دوباره حاکم لاهيجان گرديد و اين بار بدستور مخالف زور مندش امير سيد محمد در قلعه‏ي الموت زنداني شد. پس از امير سيد محمد پسرش ناصر کيا بحکومت رسيد و او پس از شانزده سال حکمراني در سال 851 وفات يافت و پسرش سلطان محمد بجاي او نشست. بطوريکه مير ظهيرالدين مرعشي مي‏نويسد سلطان محمد بعد از مرگ پدر و عمش که يکسال بعد اتفاق افتاده بود املاکي را جهت مخارج عمومي وقف مينمايد (تاريخ گيلان و ديلمستان مير ظهيرالدين مرعشي چاپ رشت صفحه‏ي 261) ولي هيچگونه توضيحي حتي آن اندازه که عبدالفتاح فومني يادآور شده است در اين باره داده نشده است.
    کار کيا سلطان محمد در سال 883 وفات يافت. پسرش ميرزا علي که مردي کاردان و خيرانديش بود بسلطنت رسيد. او داراي پنج برادر بنام سلطان حسن و سلطان حسين و سلطان هاشم و سلطان حمزه و سلطان عباس بود . سلطان حسن در سال 908 از طرف برادرش بحکمراني طالقان انتخاب گرديد (تاريخ خاني چاپ لنينگراد صفحه ي 249 ). يکسال بعد چون خبردار شد ميرزا علي در نظر دارد سلطان هاشم را وليعهد خود گرداند بکمک سران سپاه بلاهيجان حمله کرد و برادرش را از سلطنت خلع نمود ولي هيجده ماه بعد کشته شد و در همان زمان ميرزا علي نيز بقتل رسيد و احمد فرزند سلطان حسن بتخت نشست.

    خان احمد

    از ميان افراد خاندان سلسله‏ي کيائيه ميتوان خان احمد را دومين حکمران مقتدر و دورانديش و دانا و داراي بينش اجتماعي دانست. در دوران حکومت تقريبا بي دغدغه‏اش کارهاي مهمي صورت گرفته است که متأسفانه کيفيت و چگونگي بسياري از آنها براي ما روشن نيست. تنها کتاب تاريخ خاني است که قسمتي از شرح حال و گوشه‏اي از حوادث دوران حکومتش را در اختيار ما ميگذارد. در زمان سلطان احمد مذهب زيديه جاروديه در گيلان بمذهب شيعه‏ي اثني عشريه تبديل يافت. بايد دانست که شيعه بچند گروه اطلاق ميگردد از آن جمله‏اند کيسانيه - زيديه اماميه - غلات - اسماعيليه. زيديه نيز بدسته‏هاي - جاروديه - سليمانيه - صالحيه - تبريه تقسيم مي‏گردد. مؤسس فرقه‏ي زيديه‏ي جاروديه ابي الجارود است و اين عده معتقدند که امامت بايد در ميان فرزندان علي بشورا باشد و هر که از آنان در ميان مردم بپا خيزد و شايستگي آنرا هم داشته باشد امام خواهد بود و چون خود را پيرو زيد بن علي بن حسن ميدانند و بامامت او قائلند آنان را زيديه‏ي جاروديه مينامند. از آنجائي که آغاز حکمراني سلطان احمد خان همزمان با پيشرفت نفوذ شاه اسماعيل صفوي و رسميت يافتن آئين شيعه‏ي اثني عشريه بود مذهب زيديه‏ي جاروديه نيز که مدتي بيش از پانصد سال دين رسمي مردم گيلان شده بود بآئين اثني عشريه تغيير يافت. ارتباط دائم سلطان احمد با بزرگان دين شيعه‏ي اثني عشريه باعث گرديد که مانند سلاطين صفوي دلجوئي و محبت نسبت بعلماء و صلحا و توجه بمردم را پيش گيرد و در مدت سي سال حکومت محبوبيت فراواني کسب نمود. بطوريکه سلطان هاشم عموي سلطان احمد که طمع حکمراني طالقان و پاشيجا و گرجيان و لشت نشاء را داشت وقتي درصدد مخالفت با برادر زاده برآمد و بخيال آنکه شايد بتواند از سپاه طالقان که در جوار رستمدار و از لاهيجان مرکز حکمراني سلطان احمد دور ميباشد درخواست کمک نموده و او را ياري نمايند متوجه طالقان گرديد و خود را بجوزستان (جوستان فعلي) رسانيد. ولي توقف چند روزه‏ي او ثمري نبخشيد و از ترس اينکه مبادا فرمانده‏ي سپاه طالقان مير حسين طالقاني او را دستگير و روانه‏ي لاهيجان نمايد از جوستان براه شيرود و هزار به تنکابن رفت (تاريخ خاني چاپ لنينگراد صفحه‏ي 297).
    از خان احمد موقوفات زيادي بجاي مانده که هنوز بعضي از آنها بصورت وقف در دست اعقاب و فرزندان موقوف عليهم باقي است، اگرچه اصل و متن وقفنامه‏ي آنها در دست نيست. مانند قراء گليرد و اورازان طالقان که ميگويند واقف همه يا قسمتي از اين دو دهکده خان احمد بوده و در يک نسخه‏ي رونويسي شده واقف قسمتي از قريه‏ي گليرد خان احمد معرفي شده است.
    خوشبختانه متن وقفنامه‏ي دهکده‏ي سوهان طالقان در دست است که در سال 914 براي علاءالدين فرزند امير نجم‏الدين محمود طالقاني و اولاد ذکور او توسط خان احمد وقف و تنظيم گرديده است و از آن زمان تا کنون نيز بطريق مذکور در وقفنامه عمل مي‏گردد. اينک درين صفحات متن وقف نامه‏ي مذکور چاپ مي‏شود.

    متن وقفنامه‏ي سوهان‏

    انبياء مرسلين و ائمه‏ي معصومين
    خان خورشيد مکان خسرو گردون مسند
    مفخر آل عبا حامي دين خان احمد
    تيمنا بذکرالله الواقف علي الخفيات
    شرائف حمد و سپاس سلطان علي الثاني را سزد که انسان را بکمال عقل و ايمان و اسلام و ايقان بر جمله‏ي موجودات معزز و مکرم و مشرف گردانيد و لطائف شکر بي‏قياس سبحاني را زيبد که محبت و مودت حضرات (در اصل سفيد مانده است) صلوات الله عليهم اجمعين در جان و روانشان متمکن ساخت و ثناء و درود بي‏پايان کريمي را که هشت باب جنت را با چهار حد آن به دوازده امام مطهر حواله فرمود، حکيمي که صحن عرصه‏ي سراپرده‏ي خاک را بشجره‏ي طيبين و طاهرين چون خلد برين کرد.
    آنجا که کمال کبرياي تو بود
    عالم نمي از بحر عطاي تو بود
    ما را چه حد حمد و ثناي تو بود
    هم حمد و ثناي تو سزاي تو بود
    و صلوات ببغايات و تسليمات بينهايات بر مقصود کاينات و خلاصه‏ي موجودات و واسطه‏ي کون مخلوقات، جيب حضرت الله و طبيب علت گناه.
    احمد مرسل شفيع مذنبين
    آخر آمد بود فخر اولين‏
    بگو محمد و بس کن که دين و دنيا را
    تفاخر است ثنايش چه جاي تعريف است‏
    و بر آل و اولاد آن حضرت که راهنمايان اهل تحقيق و پيشوايان ارباب توفيقند سيما الوصي و البتول و السبطين و السجاد و الباقر و الصادق و الکاظم و الرضي و التقي و النقي و العسکري و المهدي صاحب الزمان عليهم صلوات الله المالک المستعان.
    اما بعد بر ضماير خورشيد مظاهر و خواطر بدر نظاير مهر مظاهر ارباب بصاير و اصحاب سرائر ظاهر و باهر است که خدام سپهر منزلت خورشيد مرتبت کيوان رفعت بهرام صولت، نقس بند گلبن سلطنت، نافه گشاي گلشن مملکت، ثمره‏ي شجره‏ي حقيقت، نور نهار دولت، نور بهار ملت، صباء باغ نزهت، ضياء چراغ خلافت، شمع شبستان ايالت
    شهريار عالم و عادل که در دنيا و دين
    چشم گيتي زان مبارکتر نديده شهريار
    مجمع علم و حيا و منبع جود و سخا
    خسرو دولت نشين و پادشاه کامکار
    هر چه باشد اختيار او در اقصاي زمين
    هست بر گردون گردان اختران را اختيار
    نامداران را بخاک درگه او احتشام
    تاجداران را ز نعل مرکب او افتخار
    تا جهان را خاک و باد و آتش و آبست طبع
    تا فساد و کون باشد در جهان زين هر چهار
    خاک بر فرق عدو باشد ز نعل بادپاي
    در دل اعداء زند آتش بتيغ آبدار
    در مسلماني به اقبالش خلافت را پناه
    در جهانداري با نصافش شريعت را شعار
    رايتش منصور و تيغش تيز و ملکش مستقيم
    دولتش پيروز و بختش نيک و تختش استوار
    يعني، ديباچه‏ي مجموعه‏ي شهرياري زيبنده‏ي تاج خسرواني،
    بهاري فارغ از باد خزاني
    گل نورسته در باغ جواني‏
    خط او سبزه زار عالم جان
    لب لعلش حيات آب حيوان‏
    الموفق بتوفيقات الملک المنان
    يا رب اين پادشاه عادل را
    تاج بخش سرير منزل را
    که فروغ چراغ مصطفويست
    تازه رس نخل باغ مرتضويست‏
    سال عمرش فزونتر از صد باد
    سايه‏ي دولتش مخلد باد
    که چون از اشراقات اشعه‏ي خورشيد رباني و تلألؤ شموس معرفت الهي رونق دين محمدي و رواج مذهب احق اثني عشري مشاطه‏ي جلال عکس انوار جمال در مزاياي زواياي ايشان افروخته همگي همت و تمامي نهمت بر آن گماشته کمر جد بر ميان بسته بر هنموني قايد توفيق و هادي طريق تحقيق آثار فضل و کمال و استحقاق و استيهال از ناصيه‏ي عاليجناب سيادت و نقابت پناه افادت و افاضت انتباه عمده‏ي ارباب الجد و الاهتداء مرشد اصحاب الزهد و الاتقاء، فهرست ابواب الذين جاهد وافينا، مجموعه‏ي لطائف لنهدينهم سبلنا، مسند نشين ايوان قضا، گل گلشن ملک وفا، علا لسماء الشريعة و الحکومة و السيادة و العدالة و النصفة و الافادة و الافاضة و الدنيا و الدين ابن عاليجناب مرحومي مبروري مغفوري امير نجم‏الدين محمود الطالقاني الشهير بجلال، خلد الله تعالي رشحات ارشاده و افضاله و کماله و علمه و يقينه مخضرةا پيدا و هويدا بود و اهتمام تمام و سعي و مبالغة مالا کلام درباب ترويج و ترتيب مذهب حق احق و دين و اسلام تعليم و تعلم مسائل شرعيه و قواعد و شرائط و ضوابط فروعيه‏ي حضرات (در اصل سفيد مانده است) بحيز ظهور و حوزه‏ي حصول ميرساند و در اسواق يوم لا ينفع مال و لا بنون الا من اتي الله بقلب سليم غير
    اعمال رضيه و افعال حسنة مرضيه موجب ادخار ارباح و احتکار لذايذ ارواح نيست و دنيا را بقائي و ثباتي نه و ملکي است باقي سواء ملک فاني و سلطنتي است دائمي و راي سلطنت دنياوي تعالي عز شأنه و سلطانه بلکه اين نمود بي بود چند روزه بواسطه‏ي آنست که از او زاد و راحله‏ي آخرت بردارند که »الدنيا مزرعة الاخرة« پس بمقتضاي »من جاء بالحسنة فله عشر امثالها و بر فحواي و ان ليس للانسان الي ما سعي« نواب ايشان در حال صحت و کمال عقل و حواس و جواز تصرفات شرعيه و تملکات ملکيه کل ششدانک از قريه‏ي سوهان من اعمال طالقان که عبارت از مجموع تمام کامل شايع است از قريه‏ي مزبوره که ملک موروثي خدام ايشان است المحاذة برود خانه‏ي شاهرود قبلتا و با ملاک قريه‏ي دنبلي شرقيا و بسرجبل ملخافي بحريا و باراضي تکيه‏ي کرود غربيا بل مستغنيا عن التحديد لغات الشهرة و نهاية التوضيح في محلها نيلا لثواب الجزيل و ذخرا لاجر الجميل و روما لبقاء الاسم بعد فناء الجسم وقف خاص و حبس تام بر عاليجناب سيادت پناهي و اولاد ذکور و اولاد و اولاد ذکور ايشان الي ان يتناسلوا و يتعاقبوا نسلا بعد نسل و فرعا بعد اصل نمودند و مفوض و مسلم بر ايشان داشته و از دايره‏ي ملکيه و حوزه‏ي حقيقت خويش اخراج کردند و مأذون و مرخص بتصرف و قبض گردانيدند و ايشان قبول نمودند قبولا شرعيا فوريا وقفا خاصا مبرما مرعيا و حبسا تاما محتويا علي جميع الشرايط الشرعية و مسقطا عن قاطبة المفاسد المخلة وقفا موبدا مخلدا الي ان يرث الله الارض و من عليها و هو خير الوارثين بحيث لا يباع و لا يوجر و لا يملک بوجه التملک و التمليک و قد حرم حضرة الواقف المعظم المشار اليه تحريما اشد التحريمات
    موکدا بجميع المؤکدات ان يغير هذه الوقفية الصحيحة الشرعية او يرتکب‏ها يؤدي الي ابطالها فمن يقف علي تلک التصدقات و يعلم شروطها و يعرف مصادرها و يتعرض بالنقض و الابطال لا يحل التبديل و التغيير و الانتقال و من سعي في تغيير ما او غير شرطا من شروطها فعليه لعنة الله و غضبه و مقت الله و سخطه و لعنه اللاعنون من الملائکة و الناس اجمعين و عجل الله في الدنيا عقوبته و في العقبي فضيحته فم بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين يبدلونه و سيعلم الذين ظلمو اي منقلب ينقلبون تقبل الله تعالي هذا الخير من السلطان العادل العادل الفاضل الکامل العامل بفضله و کرمه و لطفه و احسانه ان الله لا يضيع اجر المحسنين و قد حکم بصحة جميع ما تضمنه الکتاب الوقفية هذه من المطلع الي المقطع حاکم من حکام المسلمين وقاض من قضاة الموحدين بعدان تبين له کيفية تلک الوقفية من الواقف و امعن في معانيها حاکم جايز الحکم و اشهد علي ذلک الوقفية من المؤمنين و الاصول و طايفة من المتقين ذو العقول و الحمد لله اولاد آخرا و ظاهرا و باطنا و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين وقع هذا هکذا في غرة ربيع الاولي ختم بالخير و العلي من شهور اربع عشر و تسعمائة من الهجرة النبوية عليه افضل الصلواة و التحية المسرود في فحلويها و المشرود في مطاويها من مباديها الي خوافيها فاحت لدي و باحت بين يدي و اني بعد انکشف عن وجوه خرايد هذه الصحيفة الدينية قناع الاختفاء و ارتفع عن و جنات فرايد تلک المجلة الملية خفاء الاختباء و ضربت عليها قماب القضاء و اسلکها في سلک الاعادي و الامضاء من (ماغي) ذلک مقتضي الشريعة الشريفة الغراء و مرتضي الملة الحنيفة المنيفه الزهراء
    کتبه الفقير الحقير الي الله الغني قاضي فخرالدين علي بن قاضي يحيي الديلماني عفي عنهما و غفر ذنوبهما بحق محمد و آله.
    در اطراف وقفنامه سجل و سجع مهر عده‏اي ديده ميشود که بترتيب نقل ميشود و سجعها در بين الهلالين قرار ميگيرد
    1 - هو الواقف بالضماير جميع ما اضيف الي فيه صدر عني کتبه (احمد بن الحسن الحسيني).
    2 - يا واقف بالخيرات صدر الوقف عن حضرت الواقف الواقف علي المواقف بعد رعايت ما يجب رعايته في الشرع الشريف و الدين الحنيف نيلا لثواب الله تعالي و طلبا لمرضاته علي النهج المسطور بالشروط و القيود المعتبرة المزبورة فيه قاطبة لدي و انا الفقير الي الله الحبيب يحيي الطبيب صدرا في الجيلان و ما فيه من البلدان حامدا و مصليا علي النبي و آله (يا يحيي خذ الکتاب بقوة).
    3 - هو الواقف علي الضماير اعترف حضرت الواقف الواقف علي المواقف وفقه الله تعالي في الدارين بجميع ما اضيف اليه و اسند اليه في الشرع علي النهج المزبور بالشروط المعتبرة المسطور لدي نيلا ثواب الله تعالي و طلبا لمرضاه، حرره الفقير الي الله القوي (مهر لا يقرء است).
    4 - هو الواقف ما نمي الي الحضرت الواقف الواقف في المواقف طي الشرايط واقع صحيح لا ريب فيه و اني غب رعاية وظايف الشرعة المرعية و مراسم قواعد الملة الاسلامية نفذت بالمسئلة المعتبرة تقبل الله في الحسنات و وفقه الله بجميع الخيرات بحق محمد و آله الطاهرين، حرره العبد الراجي الي غفور به الغني (مهر لا يقرء است ).
    5 - قد صدر الوقف عن الواقف الواقف علي المواقف علي النهج المزبور فيه، حرره العبد الفقير الي الله علي سپهسالار لاهيجان (انا العبد علي بن جهانگير).
    6 - وقف علي هذا الوقف (مهر لا يقرء است).
    7 - هذا کتاب مساقه صحيح و خطاب سياقه في ظهور المدعي صريح الفاظه مصرحه بالمطلوب و المرام و عباراته صالحة بما هو المقصود المشهود بين الخواص و العوام تعاونوا علي البر و التقوي و لا تعاونوا علي الاثم و العدوان و السلام و الاکرام، حرره العبد الحقير الفقير الواثق بالله الملک الصمد الغني بقيت الله احمد بن الحسني (مهر لا يقرء است).
    8 - وقفت علي وقف الواقف الواقف علي المواقف و اني علي ذلک من الشاهدين الشاکرين اللهم تقبل منه سلمه الله هذا الخير و صانه عن جميع الآفات بحق محمد و علي و فاطمة و الحسن و الحسين، حرره العبد الفقير قاضي احمد گيلاني لنگرودي (مهر لا يقرء است).
    9 - هو. صدر ما صدر عن حضرت العتبة العليا خلد ضلال جلاله السامي في اهله و محله تقبل الله تعالي منه هذا و يضاهيها بحرمة محمد و آله المعصومين، حرره حسن بن محمد (الموفق بالله المجد حسن ابن محمد)
    10 - هو الحق نظرت علي الدفتر فعلمت انه مطابق الاصل الوقفية فحکمت بصحته و نفذت بالمسئلة، حرره الفقير الي الله تعالي (العبد المحمود).

    موقوفات خاندان کيائيه پس از برچيده شدن حکومت آل کيا

    پس از فرار خان احمد دوم در سال 1001 که پسر سلطان حسن و آخرين فرداين خاندان بود سلطنت سلسله‏ي کيائيه بآخر رسيد و تشکيل صفويه به تسلط حکومتهاي محلي ديگر نيز پايان داد. بديهي است که در اين هنگام دشمنيهاي سياسي و اجتماعي بروز و ظهور نمود و بسياري از آثار گذشتگان را بمحو و نيستي کشانيد و يا تهديد کرد. فرار خان احمد مخالفينش را عليه کارهاي او برانگيخت، بطوريکه ميتوان گفت اگر امروز مدارکي درباره‏ي موقوفات حکمرانان محلي و املاک موقوفه‏ي خان احمد و ساير حکمرانان سلسله‏ي کيائيه در دست نيست و دهاتي چون گليرد و اورازان و خود کاوند و غيره از صورت وقف خارج گرديده است نتيجه‏ي مستقيم اينگونه دشمنيها بوده است.
    درباره‏ي سوهان نيز بايد گفت اگر تأييد نامه‏اي که بامضاء شيخ بهائي و ميرداماد
    فراهم آمده است نبود به انجام رسيدن نيات مخالفين وي در اين باره کاري سهل و ساده بشمار نمي‏آمد. اين مکتوب تاريخي را که در هفتمين سال سلطنت شاه عباس تنظيم گرديده است ذيلا مي‏آوريم.
    الي الله حسبي و کفي
    الي الله و کفي و سلام علي عباده الذين اصطفي محمد المصطفي و آله المعصومين الاتقياء الانقياء و بعد بر ضماير منيره ارباب دين و دولت و خواطر خطيره اصحاب ملک و ملت مخفي و محجوب نماند که چون حکم جهانمطاع آفتاب شعاع لا زال باقيا في جميع الارباع و الاقطاع شرف صدور يافته بود که حضرات عاليات با برکات صدور عظام و علماء اعلام و و فقهمم الله الي قيام - القيام تحقيق و پيروي فرمايند که قريه‏ي سوهان طالقان الي الان بچه نحو در تصرف سيادت پناهان و فضيلت دستگاهان نجما للسيادة مير محمود اوتسا محمدا برادر او بوده امتثالا للحکم المسع المسع الاعلي و اتباعا للامي الجليل الرفيع الاسني حضرات... مشار اليهم نفتيش امر مذکور فرمودند سيادت پناهان مزبوران ابراز فبالچه و وقف نامچه معتبره شرعيه مجله مسجله بسجلات علماء گرام و قضات اسلام و صدور رفيع مقام و حکام عظام و سلاطين سابق گيلان نمودند دال بر آنکه حکام و سلاطين فخام سابق گيلان بوجه معتبر شرعي تمامي قريه‏ي مزبوره رامع الملحقات الشرعية بر اجداد گرام سيادت پناهان مزبوران و اولاد ذکور ايشان و اولاد اولاد ذکور ايشان هکذا ماتو الدوا و تناسلوا وقف مؤبد و حبس مخلد شرعي نمودند و جمع کثيري نيز از.... با برکات و صلحاء اخبار و متورعين ابرار از طلبه علوم دينيه و غيره حاضر گردانيده بعد از امعان نظر و تحقيق تام و ملاحظه و تدقيق تمام اخبار نمودند که قريه‏ي مزبوره بوقفيت بر هيئت مذکوره وقف مؤبد معتبر شرعيست بر نهج مقرر و طرز محرر و نوبه تصرف در آن حسب الشرع الاقدس
    بسيادت پناهان مزبوران منتهي شده و اليوم در تصرف شرعي ايشان است فعليهذا وقفيت بوضع مسطور حسبما هو المقرر في الدين الاطهر بوضوح و ثبوت و معلوم شد و محقق گشت که قريه‏ي مذکوره باتوابعها حسب ما هو - المسطور وقف مؤبد شرعيست و نوبه تصرفي شرعي در او شرعا تعلق بسيادت پناهان مزبوران دارد که بهر نحو که خواهد تصرف کند چون صورت حال بدين منوال بوده است اين چند کلمه در سلک انتظام التيام يافت في العشر الاخر من شهر شواليه اثني والف.
    1 - هو... الوقفيه المحکيه عنها بالفاظ الکتاب ذاقدا تضحت لدي باخبار جم ممن اثق بهم حرره احوج الخلق الي الرب الغني محمد بن محمد المدعو بباقر داماد الحسيني
    2 - اخبرني جمع بالغون مرتبة الشياع بوقفيه القرية المزبوره حرره الفقير الي الله يا (بهي لک البهاء)
    3 - هو... ما اندمجت عليه الحجة الواضحة المحجة سحلي سحلي الحجه و تحلي بحلي الصحة (المتوکل الي الله عبده قاضي خان علي)
    در پايان لازم است باين نکته که مبين و دليل تأثير اين نوع کشمکشها و خصومتهاي سياسي در خصوصيات تاريخي منطقه‏اي در سيره و اعمال حکمرانان محلي است اشاره شود که بفرمان شاه عباس سيورسات سوهان را که در آن زمان مبلغ بيست و هشت هزار و پنجاه دينار تبريزي بوده است و قبلا جهت امير کمال‏الدين محمود طالقاني مقرر گرديده بود بيکي از غلامان خاصه اغور لوبيک نام داده شد ولي امير کمال‏الدين توانست با وساطت اطرافيان شاه عباس دوباره آنرا از تيول اغور لوبيک تغيير داده و با فرمان مجددي در تيول خويش در آورد و شاه دستور داد اين حکم را در دفاتر خلود (که تغيير و تبديل در قواعد آن غيرممکن است) ثبت نمايند.

    منبع:راسخون  




    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 30 اردیبهشت 1389  ساعت3:25 PM   |  

    وقف ‏نامه‏ي مسجد حاج محمد ابراهيم تاجر اصفهاني (مسجد جزايري)

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: سيد سعيد مير محمد صادق

    مقدمه

    از مساجد قديم تهران و بازار - واقع در محله‏ي بازار و انتهاي بازار عباس‏آباد در بيرون از بازارچه‏ي حاج قاسم و در ابتداي کوچه‏ي مزيني - مسجد حاج محمدابراهيم تاجر اصفهاني است(1)از باني آن اطلاعات چنداني در دست نيست و همين اندازه مي‏دانيم که فرزند آقا محمدجعفر و اصلا اصفهاني بود که در تهران سکونت داشت و به تجارت تنباکو مي‏پرداخته است (2)
    وقف‏نامه‏ي مسجد بر پارچه‏اي به ابعاد 41 ضربدر 78 سانتي‏متر مربع است که در 30 سطر و به خط شکسته نستعليق و آيات آن به خط نسخ نگارش شده است و در لوله‏ي شماره‏ي يک بايگاني مرکزي سازمان اوقاف و امور خيريه نگه‏داري مي‏شود. و البته آثار پارگي و آب خوردگي سند، پس از مرمت آن، به وضوح به چشم مي‏خورد. از اين وقف‏نامه دو سواد و يک کتيبه نيز وجود دارد. از دو سواد، يکي موررخ هشتم برج اسد سال اودئيل 1331 ه.ق، به شماره‏ي 4463، با نشان «وزارت معارف و اوقاف و فوايد عامه» و به صورت طوماري به ابعاد 5 / 22 ضربدر 120 سانتي‏متر مربع در 53 سطر و به خط شکسته نستعليق است. سواد ديگر وقف‏نامه‏ي مذکور، بدون تاريخ و شماره و روي کاغذي با نشان «وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه» است. اين دو سواد در حال حاضر در بايگاني مرکزي سازمان اوقاف و امور خيريه، به شماره‏ي 82، نگه‏داري مي‏شود. وقف‏نامه‏اي هم به صورت سنگ نبشته در خود مسجد وجود دارد که در هشت سطر و ابعاد 54 ضربدر 96 سانتي‏متر مربع به نگارش درآمده و در حقيقت خلاصه‏اي از وقف‏نامه‏ي مسجد، و تنها اثري است که پس از بازسازي بنا در 1335 ه.ش به جاي مانده است.
    نکته‏ي قابل توجه از مقايسه‏ي وقف‏نامه‏ي اصلي با رونوشت‏هاي مکتوب، اختلاف اندک در نسخه‏برداري‏ها و تعداد سجلات آنهاست. به طوري که در وقف‏نامه‏ي اصلي، 27 سجل؛ در رونوشت بي‏تاريخ مذکور، 26 سجل، و در رونوشت مورخ هشتم برج اسد سال اودئيل 1331 ه.ق، 24 سجل موجود است. همچنين در رونوشت مورخ هشتم برج اسد سال اودئيل 1331 ه.ق، تأييديه‏اي از سوي حجت‏الاسلام محمدصادق طباطبايي، پسر ميرزا سيد محمد طباطبايي معروف به سنگلجي از
    روحانيون طراز اول تهران به چشم مي‏خورد که در اصل وقف‏نامه و رونوشت بدون تاريخ، ذکري از آن نيست و براي مزيد اطلاع در اينجا مي‏آيد.
    بسم تعالي، قد صح و وضح الوقف المسطور علي الجهات المسطوره کما سطر و التولية و النظارة کما سطر لدي في 29 صفر المظفر 1300؛ محل خاتم مبارک حضرت حجةالاسلام مرحوم مغفور آقاي آقا سيد صادق اعلي الله مقامه الشريف (محمدصادق بن محمد مهدي الحسيني الطباطبايي).
    مسجد حاج محمدابراهيم تاجر اصفهاني، امروزه به مسجد جزايري معروف است (3)و در 1335 ه.ش بر اساس نقشه‏اي که مهندس لرزاده براي ساختمان آن کشيده بود تجديد بنا شد و در حال حاضر داراي يک شبستان با مساحت 175 متر مربع، بالکني با مساحت 100 متر مربع و يک آبدارخانه و انبار کوچک در حدود سه متر مربع است (4)
    بر اساس اطلاعات مندرج در طومار مذکور، موقوفات حاج محمدابراهيم تاجر اصفهاني شامل يک باب مسجد و پنج باب دکان و دکه به انضمام سه باب دکان ديگر مي‏شد که - وقف سه دکان - بين او و کربلايي علي گلپايگاني - پدر همسر وي (5)مشترک بوده است. در وقف‏نامه‏ي حاضر، واقف همچون ديگر بانيان خير، براي تمامي امور مسجد حتي جزئي‏ترين کارها دستورالعمل‏ها و تکاليف خاصي تعيين کرده است که در اين جا بدان پرداخته مي‏شود.
    بر اساس مندرجات وقف‏نامه، توليت مسجد مادام‏العمر با خود واقف است و پس از او به فرزندان پسر از پسر و يا پسر از دختر مي‏رسد که پسر از پسر براي امر توليت مقدم است. در صورتي که در ميان فرزندان کسي نباشد توليت بر عهده‏ي عالم شهر است که در صورت تعدد علما، يک نفر از ميان آنان،بايد براي امور متولي‏گري اين مکان به قيد قرعه انتخاب شود. از شروطي که واقف براي متوليان بعد از خودش قرار داد، آن است که متوليان موظف مي‏شدند جمع و خرج يک ساله‏ي مسجد را به اطلاع امام جماعت آن و برخي از بزرگان محل برسانند. امام جماعت نيز نمي‏بايست بيش از اندازه غيبت داشته باشد و در صورت تکرار غيبت، از سوي خود نايبي قرار دهد. اين نکته را هم بايد افزود که امام جماعت علاوه بر عشر منافع حق‏التوليه، از سه باب دکان نيز سهم مي‏برد.
    بر اساس نظر واقف، درآمد پنج باب مغازه که بر مسجد وقف شده است، پس از کسر عشر منافع حق توليت و هزينه‏ي تعميرات و تغييرات، مي‏بايست صرف تعمير و تخليه‏ي مستراح‏ها و چاه‏هاي آن و خريد دلو و
    ريسمان شود و در صورتي که از محل درآمد مبلغي باقي ماند، به ترتيب صرف استخدام خادم براي مسجد، خريد چراغ و فانوس براي روشنايي آن و خريد بوريا و جز آن گردد. اگر هم مسجد هيچ‏گونه مخارجي نداشت مبلغ را پس‏انداز و در سال‏هاي بعد خرج کنند.
    واقف، نظر مساعدي هم به امور ديني و مذهبي و مسائل آموزشي دارد؛ زيرا در وقف‏نامه چنين متذکر مي‏شود که اگر منافع و درآمدي از موقوفات، زياد آمد آن را صرف منبر و ترويج مسائل ديني و تعليم قرآن و ذکر مصايب اهل‏بيت نمايند.

    متن وقف نامه

    هو
    بسم الله الرحمن الرحيم
    الحمد لله الذي وقف و وفق عباده لتحصيل الخيرات و جعلها سببا لرفع الدرجات و الصلوة و السلام علي محمد و آله الهادين الي سبل المبرات والذين بمحبتهم تقبل الطاعات و الاعمال الصالحات.
    اما بعد، بر خازنان جواهر قادسه‏ي عقول سليمه و حواس مستقيمه که به براهين عقليه و دلايل نقليه، سود و زيان هر کار و فايده و خسران هر کردار را شناخته‏اند، واضح و لايح است که نقد عمر عزيز سرمايه‏ي بازار روز عرصات و متاع گران‏بهاي هستي جز تحصيل اعمال صالحات را نشايد / و ذخايري که (يوم لاينفع مال و لابنون) (26 / 88) به کار نيايد، نبايد. و حطام بي‏ثبات دنياي فاني جز صداق حوريان بهشتي قرار دادن چه کار آيد. خوشوقت و فيروزبخت آن ديده‏ي دل بيدار توفيق يار که اين بضاعت کاسده و سلعه‏ي فاسده را با گوهر گران‏بهاي اضعاف مضاعف کالا / معاوضه و معامله نموده در ميعاد (يوم تجد کل نفس ما عملت من خير محضرا) (30 / 3) به موجب وثيقه‏ي محکمه‏ي (من ذا الذي يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له اضعافا کثيرة) (245 / 2) در صحيفه‏ي مربحه‏ي (و مثل الذين ينفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله و تثبيتا من انفسهم کمثل حبة / بربوة اصابها و ابل فاتت اکلها ضعفين) (265 / 2) خزاين بي‏حساب اجر و ثواب در تحت تملک و حوزه‏ي تصرف مخلد خويش آورد و با حياتي جاودان در غرفات جنان مصاحب حور و غلمان (متکئين علي رفرف خضر و عبقري حسان) (55 / 76) بساط نشاط و عشرت گسترد / و حبذا حال خجسته مآل دانش نصيبي که به هدايت و ارشاد آيه‏ي وافي هدايه‏ي (و ما تقدموا لانفسکم من خير تجدوه عندالله) (110 / 2) در دار دنيا که مزرعه‏ي آخرت است (6)، تخمي صالح در کشت‏زار عمل افشاند تا به بهانه‏ي دانه، مني و به ازاي مني خرمني، چنانچه مصدوقه‏ي (مثل الذين / ينفقون اموالهم في سبيل الله کمثل حخبة انبتت سبع سنابل في کل سنبلة مأة حبة والله يضاعف لمن يشاء والله واسع عليم) (261 / 2) ناطق است، فراهم آرد و به دلالت نصوص صريحه و اخبار صحيحه اربح تجارات / و انفع معاملات صدقه‏ي جاريه است که فايده و نماي آن علي مر الدهور و الاعوام به متصدقين عايد و راجع مي‏گردد. و به شهادت عقل و نقل، افضل و اکمل صدقات جاريه احداث مساجد و معابد و بقاع و تحبيس و توقيف عقار و ضياع به جهت تعمير و بقاي بقاع و ارتزاق و / انتفاع طلبه‏ي علوم دينيه و معارف يقينيه و ناشرين آثار و اخبار عليه‏ي نبويه و نحو ذلک است.
    پس توفيق رباني شامل حال فرخنده مآل عالي‏شأن عزت و سعادت توأمان خيرالحاج والتجار حاجي محمدابراهيم تاجر تنباکوفروش اصفهاني‏الاصل خلف مرحوم مغفور آقا محمدجعفر / [محل مهر: سلام علي ابراهيم] اصفهاني گرديد که در دارالخلافه‏ي طهران در محله‏ي بازار احداث مسجدي نموده و دکاکين متصله به مسجد مزبور ساخته و آنها را نيز وقف نموده که منافع آنها از قرار تفصيل ذيل در مصارف مسجد مزبور و امام آن صرف شود، لهذا وقف صحيح مؤبد شرعي و حبس مخلد ملي نمود - قربة الي الله / و طلبا لمرضاته موازي پنج باب از دکاکين مزبوره و دکه [اي] را که محدود به حدود ذيل مي‏باشند.
    حد اول از درب مردانه مسجد مزبور
    حد آخر تا سه باب باقي‏مانده از دکاکين به درب زنانه مسجد
    حدي به مسجد مزبور
    حدي به شارع عام
    بر کافه و قاطبه‏ي مؤمنين از اين جهت که هر ساله منافع حاصله‏ي از اين پنج باب و دکه‏ي متصله‏ي به هم بعد از وضع عشر از منافع از بابت حق‏التوليه و پس از اخراج مخارج عين موقوفه / از جهت تعمير و تغيير در آنها به نحو متعارف و براي حفظ و بقاي آنها چنانچه احتياج افتد مثل آنکه مدعي به هم رساند يا غاصبي بخواهد غصب نمايد و نحوها که محتاج به دادن وجهي به غير شود به نحو متعارف ملاکين بقيه را بعد از مصارف مزبوره صرف مسجد مزبور و مرافق
    آن از بيت‏الخلا و منبع / و چاه منبع نمايند و چنانچه در همه‏ي تعمير و مخارج به هم رسد و مداخل وفا به کل آنها ننمايد اول تعمير بيت‏الخلا نمايند و بعد از آن منبع و پس از آنها تعمير مسجد و پس از فراغ از آنها آنچه متعلق به منبع و چاه است صرف نمايند از دلو و ريسمان و تنقيه‏ي چاه و نحوها و پس از / تعميرات و مخارج مزبوره اگر فاضل آيد منافع موقوفه استيجار خادمي نمايند از براي خدمت مسجد مزبور و چنانچه چيزي فاضل آيد صرف روشنايي مسجد مرقوم و آنچه متعلق باصباح است از قبيل چراغ و فانوس و غيرها و صرف بورياي مسجد نمايند و هرگاه در سنه‏ي اولي / محتاج به تعمير و مخارج نشوند و وجه از موقوفه‏ي باقي بماند و فاضل آيد، متولي ضبط و حفظ نمايد آن را از براي سنه‏ي بعد که صرف تعمير و ساير مخارج به نحو مزبور نمايد و چنانچه در سنه‏ي ثانيه نيز تعميري به هم رساند و مخارجي نباشد که صرف در آنها شود متولي مختار است که در وجوه بري که / متعلق به مسجد باشد صرف نمايد از قبيل منبر و ترويج مسائل دينيه و تعليم قرائت و ذکر مصايب اهل‏بيت عليهم‏السلام و چنانچه در سنه [اي] منافع وفا به مخارج آن ننمايد و يا ديني بماند تکميل و اداي آن در سنه‏ي لاحقه نمايند. و بايد به نحو مزبور مراعات ترتيب / نمايند و مبتداء سنه در صرف منافع از غره‏ي شهر ذيحجةالحرام من شهور سنه‏ي 1266، يکهزار و دويست و شصت و شش هجري مي‏باشد.
    و توليت موقوفه را واقف مشاراليه مادام حياته به نفس نفيس خود موفوض داشته و بعده باولاده الذکور / والذکور من الذکور والذکور من الاناث و ذکور از ذکور مقدم است بر ذکور از اناث و هکذا ما تعاقبوا و تناسلوا؛ و شرط است [شد] (9)در متولي بعد واقف در جميع طبقات رشد و امانت و تقدم طبقه‏ي اولي بر ثانيه با اتصاف / به وصفين مزبورين و در صورت تعدد و اتصاف کل به وصفين معتبرين هر يک که قيام و اقدام نموده مستقل و متعين است و عندالتنازع و التشاجر بينهم و تساويهم رجوع به قرعه نمايند و در صورت فقدان کسي که متصف به وصفين / باشد در طبقه‏ي اول طبقه‏ي ثانيه مقدم است و هکذا و چنانچه در طبقات هيچ کس اهليت نداشته باشد يعني رشيد و امين نباشد توليت راجع است به عالم بلد و عند تعدد العالم با علم مسلم و عند التعدد و الاشتباه نيز / رجوع به قرعه نمايند و شرط ديگر در طبقات بعد از واقف آنکه مداخل و مخارج مزبوره‏ي هر ساله بايد به اطلاع و استحضار امام مسجد مزبور و جمعي از عدول از اهل بلد بوده باشد، به اين معني که سالي يک دفعه مداخل و مخارج آن سال را به ايشان / بنمايد.
    و صيغةالوقف جامعة لجميع الشرايطه المعتبرة في الشريعة المقدسة - علي صادعها آلاف التحف والتحيه - حسب ما زير و رقم في هذه الوريقه سمت جريان پذيرفته (10)و قبض شرعي به عمل آمده همچنين واقف مشاراليه واقف مؤبد صحيح شرعي لازم اسلامي نموده / سه باب ديگر از دکاکيني که متصله به مسجد مزبورند با اتصال آنها به يکديگر که واقعند در سمت جنوب مسجد که محدود ذيل مي‏باشند.
    حد اول آنها از سه باب مانده از آخر پنج باب به در مسجد زنانه
    حد آخر آنها الي درب مسجد زنانه
    حدي به مسجد مزبور
    حدي به شارع عام
    قربة الي الله و طلبا لمرضاته بر مؤمنين از جهت صرف منافع حاصله از آنها هر ساله بعد از وضع عشر /(11)از منافع از بابت حق‏التوليه و پس از تعمير و مخارج عين موقوفه کما فصل في السابق بقيه را به امام مسجد مزبور رسانند، به شرط آنکه امامتش به نحو امامت شرعيه بوده باشد و غايب نباشد به غيبت معتد بها و معرض کلي به امامت نباشد و زياد از / يک سال غيبت او طول نکشد و در زمان غيبت معتد بها نايب و خليفه[اي] از او در مسجد باشد و در صورت مسافرت به سفر زيارات چنانچه نايبي از براي خود قرار ندهد و زمان زياد از يک سال طول نکشد نيز راجع به خودش باشد و در ساير اسفار اگر چه / يک سال هم نگذرد، مستحق چيزي نباشد و در صورتي که از براي مسجد امامي نباشد به وصف مزبور متولي آن وجه را در وجوه بر صرف نمايد از قبيل ترويج مسايل دينيه و تعليم قرائت و ذکر مصايب اهل‏بيت طهارت عليهم‏السلام / و نحوها. و توليت آن کما زبر في السابق للواقف و بعده للمزبورين في السابق علي الترتيب و التفصيل.
    توضيح آنکه اين سه باب با دکان هفت ثمن هر يک را واقف مشاراليه بر امام مسجد مزبور وقف نمود و يک ثمن / ديگر آنها را عالي‏شأن کربلايي علي خلف مرحوم آقا محمدطاهر گلپايگاني بر امام موصوف مرقوم، وقف نموده و صيغةالشرعيه جاري شده / و جميع شرايط معتبره‏ي در وقف به عمل آمده از قبض و غيرها. وقفا لازما صحيحا شرعيا (فمن بدله بعد ما سمعه فانما ائمه / علي الذين يبدلونه) (2 / 181) و کان ذلک في حادي عشر من ذيقعدةالحرام من شهور سنه‏ي 1266.
    [محل مهر:] يا ابراهيم خليل‏الله
    [محل مهر:] سلام علي ابراهيم

    سجلات

    1. قد اقر و اعترف جناب کهف الحاج حاجي محمدابراهيم علي الوقف المرقوم المسطور جميعا حرره محمدباقر في رجب‏المرجب في سنة؛ [محل مهر:] يا باقرالعلوم.
    2. قد اقر و اعترف الواقف المرقوم بجميع ما رقم و انا العبد العاصي؛ [محل مهر:] عبده محمدباقر
    3. بسم الله خيرالاسماء؛ قد اقر و اعترف جناب الحاج الواقف علي حسب ما زبر فيه لدي الجاني في يوم الخميس الخامس و العشرين من رجب‏المرجب سنه‏ي 1271؛ [محل مهر:] عبده الراجي محمد ابن محمد...(12)
    4. قد وضح و صح تمام ما زبر فيه لدي في 5 شهر رجب‏المرجب 1271؛ [محل مهر:] عبده سيد محمدمهدي ابن مرتضي الحسني الحسيني (13)
    5. بسم‏الله تعالي شأنه؛ قد اعترف جناب الحاج المسطور، زيد عمره، بما في الصحيفه لدي عبدالجاني في ليلة السادس و العشرين في ربيع‏الاول 1280؛ [محل مهر:] عبده حسن ابن نصرالله الحسيني(14)
    6. قد اقر الواقف وفقه الله من المواقف بما رقم فيه لدي الخائف؛ [محل مهر:] يا يحيي
    7. قد اعترف الواقف بجميع ما رقم لدا، اقل السادات؛ [محل مهر:] حسن الحسيني
    8. بسمه تعالي؛ صدر الوقف من الواقف الموفق بشرايطه حتي الاقباض و قبول المتولي و الحاکم لدي حسب ما فيه؛ [محل مهر:] الراجي عفو ربه عبدالحسين ابن علي (15)
    9. بسم‏الله؛ قد وقف الواقف انجاه الله في المواقف کما رقم مشتملا علي جميع صحة و لزوما حسب ما درج بمحضر اقل خدام الشريعة؛ [محل مهر:] عبده الراجي عبدالحسين (16)
    10. بسم‏الله تعالي؛ اقر بالوقف بشرايطه لدي؛ [محل مهر:] المحتاج الي الله الغني، علي (17)
    11. هوالله تعالي؛ قد وقع ما فيه کما فيه بمحضري و انا العبد الخاطي؛ [محل مهر:] اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول‏الله
    12. قدت جرت صيغة الوقف علي ما ذکر فيه لدي؛ [محل مهر:] عبده ابوالحسين الموسوي
    13. بسم‏الله و الحمدلله: اعترف الواقف وفقه‏الله تعالي بما فيه عندي؛ [محل مهر:] عبده محمود بن محمدعلي (18)
    14. [محل مهر:] الراجي الي الله محمد ابن محمود
    15. هوالله... قد اقر عالي الشأن الحاج محمدابراهيم بتمام ما رقم فيه و نسب‏اليه فيه في شهر ربيع‏الاول سنه‏ي 1282؛ [محل مهر:] افوض امري الي‏الله عبده حسين الخليلي
    16. بسم‏الله تعالي؛ قد اعترف جناب الحاج محمدابراهيم بالوقف علي الوجه المسطور لدي في ليلة الرابع عشر من شهر ربيع‏الثاني 1271؛ [محل مهر:] العبد المذنب ميرزا محمد (19)
    17. بسم‏الله تعالي شأنه في الثامن عشر من ربيع‏المولود سنه 1282،ر اشرف علي الحاج عالي شأن الحاج محمدابراهيم الواقف وفقه‏الله بمراتبه بجميع ما في هذه الوريقه من الوقف و التولية علي التفصيل المرقوم حرره العبد الخاطي؛ [محل مهر:] عبده محمدصالح ابن حسن الموسوي (20)
    18. قد اقر الواقف المروقم بتمام ما رقم في المتن لدي؛ [محل مهر:] احمد شريف
    19. هو اعترف بالوقف المرقوم لشرايطه لدي العبد الاقل؛ [محل مهر:] الراجي الي الله علي
    20. بسم‏الله تعالي؛ صح بما زبر فيه لدي العاصي؛ [محل مهر:] محمدکاظم
    21. قد اقر و اعترف الواقف المرحوم بجميع ما زبر فيه انا العبد العاصي؛ [محل مهر:] عبده محمدهاشم
    22. بسم‏الله تعالي؛ اقر الوقف بشرايطه لدي؛ [محل مهر:] عبده عبدالحسين
    23. [محل مهر:] صحح ملک‏التجار.
    24. هو بسم‏الله تعالي؛ قد وقع جميع ما رقم فيه لدي حرره؛ [محل مهر:] العبد المذنب عبدالله (21)
    25. اقر و اعتراف بالوقف المزبور، حرره العبد الخاطي؛ [محل مهر:] عبده الراجي محمدجعفر ابن محمدعلي
    26. انا شاهد علي ذلک بر مضمون(22)متن مشهدي رجب خباز ولد آقا حسن‏علي سمناني؛ [محل مهر:] رجب‏آقا
    27. انا شاهد علي ذالک بر مضمون(23)متن مشهدي علي بارفروش ولد کربلائي عباس؛ [محل مهر:]...(24)علي

    پي نوشت :

    1- حجت بلاغي در فهرستي که از مساجد تهران به دست داده، اين مسجد را به اشتباه مسجد حاج عبدالکريم اصفهاني ناميده است. براي اطلاع بيش‏تر رک: بلاغي، حجت، تاريخ مرکز تهران و مضافات (بخش ضمائم؛ فهرست مساجد تهران)، ج 2، بي‏جا، بي‏نا، بي‏تا، ص 26.
    2- منزل مسکوني حاج محمدابراهيم تاجر، در نزديکي مسجد و در ابتداي کوچه‏ي دکتر کاظم‏خان قرار داشت که مشتمل بر دو دست و يک باب بود و اين از آماري که در 1269 ه.ق از تهران تهيه شده است، به خوبي مستفاد مي‏شود. همچنين بر اساس اين آمار، او در اين محل داراي پنج باب دکان بود و به استثناي يکي از آنها که بسته بود، مابقي شامل يک باب خبازي، يک باب بقالي، يک باب تنباکوفروشي و يک باب علافي مي‏شد. حاج محمدابراهيم با مشارکت ملا محمد، چهار باب دکان ديگر نيز در همين محله داشت که عبارت بود از يک باب بقالي، يک باب علافي، يک باب حليمي و يک باب ديزي‏پزي. براي اطلاع بيش‏تر در اين باره، رک: آمار دارالخلافه‏ي تهران (اسنادي از تاريخ اجتماعي تهران در عصر قاجار)، به کوشش سيروس سعدونديان و منصوره اتحاديه (نظام مافي)، تهران، نشر تاريخ ايران، 1369 ش، صص 142 و 179.
    3- علت شهرت اين مسجد به جزايري، نسبت برخي از ائمه‏ي جماعت اين مسجد به جزايري است؛ از آن جمله مرحومان آيت‏الله سيد نصرالله جزايري، سيد محسن جزايري، سيد صدرالدين جزايري، سيد محمدعلي جزايري و... (تحقيقات ميداني: مصاحبه با حاج عباس لعلي، فرزند واقف).
    4- تحقيقات ميداني.
    5- تحقيقات ميداني.
    6- اشاره به حديث نبوي «الدنيا مزرعةالاخرة» است؛ براي اطلاع بيش‏تر، رک: احياءالعلوم، ج 4، ص 14؛ کنوزالحقايق، طبع هند، ص 64 (به نقل از: فروزانفر، بديع‏الزمان، احاديث مثنوي، تهران، اميرکبير، 1361 ه.ش، ص 112.).
    9- در متن: به همين صورت آمده است.
    10- در متن: پذيرفته.
    11- در متن: «از» تکرار شده است.
    12- در متن پاک شده است.
    13- وي متولد 1185 ه.ق است. فتحعلي شاه او را در 1237 ه.ق امام جمعه‏ي تهران کرد. براي اطلاع بيش‏تر، رک: محبوبي اردکاني، حسين، چهل سال تاريخ ايران در دوره‏ي پادشاهي ناصرالدين شاه [تعليقات بر المآثر والآثار اعتمادالسلطنه]، ج 2، اساطير، 1368 ه.ش، ص 742؛ او صاحب شرح نهج‏البلاغه به فارسي نيز هست. رک: طهراني، شيخ آقابزرگ، الذريعه الي تصانيف‏الشيعه، ج 14، بيروت، دارالاضواء، بي‏تا، ص 148.
    14- وي خلف مرحوم حاجي سيد نصرالله استرآبادي - طاب ثراه - است.(آگاهي فوق برگرفته از سواد وقف‏نامه‏ي مورخ هشتم برج اسد سال اودئيل 1331 ه.ق است.).
    15- اين مهر مربوط به مرحوم مغفور حجت‏الاسلام شيخ عبدالحسين طهراني، فرزند علي معروف به شيخ‏العراقين است. او از بزرگان، علما و مجتهدان اماميه‏ي اواخر قرن 13 ه.ق است که به سال 1286 ه.ق در سن 67 سالگي در کاظمين درگذشت. براي اطلاع بيش‏تر، رک: مير محمدصادق، سيد سعيد، «مسجد - مدرسه‏ي شيخ عبدالحسين»، مجله‏ي مسجد، س 5، ش 66، صص 69 - 67.
    16- بر اساس سواد وقف‏نامه‏ي تاريخ‏دار، اين مهر متعلق به مرحوم آقا شيخ عبدالحسين شوشتري است. اعتمادالسلطنه، او را از علماي بزرگ و از ائمه‏ي جماعات دارالخلافه‏ي تهران برشمرده است. براي اطلاع بيش‏تر، رک: اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، المآثر والآثار، به کوشش ايرج افشار، تهران، اساطير، 1363 ه.ش، ص 214.
    17- اين مهر متعلق به حاج ملاعلي کني، روحاني برجسته و عالم طراز اول و نافذالکلام تهران در عهد ناصري است. او در 1220 ه.ق در قريه‏ي کن، از قراء حومه‏ي غربي تهران، به دنيا آمد و در 27 محرم 1306 ه.ق در تهران در سن 85 سالگي درگذشت. وي سومين متولي مسجد و مدرسه‏ي خان مروي است؛ براي اطلاع بيش‏تر، رک: مير محمدصادق، سيد سعيد، «مسجد و مدرسه‏ي خان مروي»، مجله‏ي مسجد، س 5، ش 29، ص 75.
    18- بر اساس مندرجات سواد وقف‏نامه‏ي تاريخ‏دار،اين مهر متعلق به مرحوم آقا محمود کرمانشاهي است. از فرزند محمدعلي و مقيم تهران بود. از آثار او مي‏توان به تنبيه‏الغافلين در رد صوفيه، معجون الهي و شرح دعاي سمات اشاره کرد. وي در 1269 ه.ق درگذشت و قبر او در کربلا در رواق پايين پا واقع است. براي اطلاع بيش‏تر، رک: اعتمادالسلطنه، پيشين، ص 244.
    19- اين مهر متعلق به حاج ميرزا محمد اندرماني، از مجتهدان طراز اول تهران در عهد ناصري است. اعتمادالسلطنه در باب شخصيت او مي‏نويسد: «به واقع او در ترويج شرع مقدس و کمک به مسلمانان و حل و فصل مشکلات مسلمين بر اساس موازين و قوانين شرع، کوشش فراوان نمود و بر اکثر علماي دارالخلافه رياست و تقدم داشت». او دومين متولي مدرسه‏ي خان مروي پس از تبعيد حاج ميرزا مسيح تهراني است. براي اطلاع بيش‏تر، رک: اعتمادالسلطنه، پيشين، ص 206؛ مير محمدصادق، سيد سعيد، «مسجد و مدرسه‏ي مروي»، پيشين، ص 75.
    20- بر اساس سواد وقف‏نامه‏ي تاريخ‏دار، اين مهر متعلق به حجت‏الاسلام آقا ميرصالح عرب است.
    21- بر اساس مندرجات سواد وقف‏نامه‏ي تاريخ‏دار، اين مهر متعلق به مرحوم آقا شيخ عبدالله مجتهد معروف به کهکي است.
    22- در متن: مذمون.
    23- در متن: مذمون.
    24- در متن پاک شده است.

    منبع: ميراث جاويدان 



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 30 اردیبهشت 1389  ساعت3:25 PM   |  

    فرمان اشرف افغان و موقوفات آستانه‏ي حضرت عبدالعظيم

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: سيد عبدالله عقيلي حضرت عبدالعظيمي

    مقدمه

    از موقوفات آستانه‏ي حضرت عبدالعظيم (ع) پيش از قرن هشتم هجري قمري اطلاعي در دست نيست.اما از اواسط اين قرن که يکي از محتشمين سادات ري، به نام سيد شرف‏الدين حسين، چندين رقبه از املاک خود را بر اين آستانه وقف کرده و توليت آن را به خود و سپس به فرزندان ذکور خود، نسلا بعد نسل تفويض نموده است و نيز چند تن ديگر از بزرگان آن عصر که به پيروي از او املاکي را وقف آستانه کرده‏اند، اطلاعات نسبتا کافي در دست است و با اينکه اصل قبالات و وقف‏نامجات از ميان رفته، در گزارش مجلس تحقيق و تفتيش اوقاف که در زمان شاه طهماسب اول صفوي (984 - 930 ه.ق)، در تاريخ اول رجب 961 ه.ق تنظيم شده، صورت کليه‏ي اين رقبات و نام واقفين و متوليان آنها ذکر شده است (1)اما گفتني است که واگذاري توليت اين موقوفات به اولاد ذکور سيد شرف‏الدين، نسلا بعد نسل و بدون ذکر مشخصه‏ي ديگر، به مرور زمان، تشخيص متوليان شرعي را دشوار ساخته و مدعيان بسياري را براي تصدي اين وظيفه که حق‏التوليه‏ي چشم‏گيري هم داشته است (ثلث از عوايد
    موقوفات) برانگيخته، به طوري که در اواسط قرن دهم هجري قمري که شاه طهماسب به توسعه و ترميم و تنظيم امور آستانه همت گماشته بوده براي تشخيص متوليان شرعي، ناچار از مراجعه به مجلس تحقيق و تفتيش اوقاف شده است و اين مجلس پس از مطالعه‏ي اسناد و وقف نامجات، از ميان مدعيان مختلف دو نفر را را به نام‏هاي امير حسام‏الدين ابراهيم بن امير ناصرالدين خليل الله به عنوان متوليان شرعي موقوفات قديمه‏ي آستانه برگزيده است (2)پس از آن، پادشاه مزبور خود نيز رقبات چندي را بر آستانه وقف کرده و يا به سيورغال(3)مقرر داشته ولي توليت آن را به خاصه‏ي شريفه واگذار کرده که زير نظر وزير يا يکي از صدور وقت اداره مي‏شده است.
    اقدامات شاه طهماسب درباره‏ي تشخيص متوليان شرعي، اگرچه در برهه‏اي از زمان، نسبتا کارگشا و موجب نظم و ترتيب آستانه بوده است ولي پس از دو - سه نسل که اعقاب متوليان شرعي، از نو رو به افزايش گذاشت، و اختلافات آنها با يکديگر از يک سو و با متوليان انتصابي از سوي ديگر بالا گرفت، بر مشکلات سابق چنان افزود که گاهي کار به «مناقشات جاهلانه» مي‏کشيد (4)و مداخله‏ي سلاطين وقت را ضروري مي‏ساخت.
    فرمان اشرف، از فراميني است که در اين باره صادر شده است و از چند نظر اهميت بسيار دارد:
    الف. چون اين فرمان با حضور شخص اشرف و مسؤولين امور آستانه تنظيم شده و جمله‏ي «بالمشافهة العلية العالية» نيز در پشت سند نوشته شده است، گمان و احتمال اشتباه و خبط و خطا در آن بسيار اندک است.
    ب. چون از اسناد و قبالات و وقف‏نامه‏هاي موقوفات جديده، جز چند مورد معدود، سندي در دست نيست؛ ذکر نام کليه‏ي اين موقوفات و تشخيص عوايد و طرز نگاه‏داري حساب و ابواب جمعي آنها که بدين تفصيل در هيچ سند ديگر نيامده است، بسيار مفيد و کارگشاست.
    ج. تشخيص متولي شرعي و ذکر نام متوليان انتصابي و تعيين حدود و وظايف هر يک از آنها، از نکات قابل توجه اين فرمان است.

    توضيح درباره‏ي چند اصطلاح

    براي آشنايي بيش‏تر با مفاهيم و اصطلاحات خاصي که در اين فرمان و ديگر اسناد مربوط به موقوفات آستانه به کار رفته است، بايد به ذکر مقدمه‏ي مختصري بپردازيم که از دوران سلطنت شاه طهماسب اول آغاز مي‏شود.
    الف. خاصه يا خاصه‏ي شريفه: در اوايل پادشاهي صفويان کليه‏ي سرزمين‏هاي ايران به دو دسته تقسيم مي‏شد:
    1. ايالات ولاياتي که حکومت آنها به سرداران بزرگ و مقربان درگاه به تيول داده مي‏شد و مالياتشان اختصاص به هزينه‏هاي عمومي کشور داشت. ولي در همين سرزمين‏ها نيز بعضي از اراضي متعلق به شخص شاه بود که آن را «خالصه» مي‏ناميدند (5)
    2. ايالات و ولاياتي که يکسره ملک شاه بود و عوايدشان مستقيما به خزانه‏ي شخصي او مي‏رفت و آنها را «خاصه» يا «خاصه شريفه» مي‏خواندند (6)هر چند به نظر مي‏رسد که گاهي اصطلاح خالصه و خاصه به يک معني به کار مي‏رفته است؛ زيرا درباره‏ي يکي از کاروان‏سراهاي يزد که به شاه عباس اول تعلق داشت عبارت «خالصه‏ي سرکار و خاصه‏ي شريفه» به کار رفته است(7)و شايد يکي بودن اين دو اصطلاح باعث شد که نادرشاه افشار همه‏ي موقوفات خاصه‏ي آستانه‏ي حضرت عبدالعظيم (ع) را به عنوان خالصه ضبط کرد و در زمان پهلوي اول که کليه‏ي خالصجات دولتي را به نفع دولت فروخت، اين موقوفات نيز به عنوان خالصه به اشخاص مختلف فروخته شد و بدين ترتيب مهم‏ترين موقوفات اين آستانه براي هميشه از دست رفت.
    ب. متولي و وظايف او: نخستين متني که به شرح وظايف متوليان پرداخته، کتاب دستورالملوک نوشته‏ي ميرزا رفيعا است که هر چند در زمان سلطنت شاه سلطان حسين (1135 - 1105 ه.ق) تدوين شده ولي به طوري کلي مربوط به سازمان‏هاي عصر صفوي است که از زمان شاه طهماسب اول شکل گرفته و به تدريج تکامل يافته(8)و تا اواسط عصر قاجاريه ادامه داشته است.
    در فصل چهارم و پنجم اين کتاب، وظايف متوليان آستانه‏ي مقدسه‏ي حضرت عبدالعظيم (ع) را مانند وظايف متولي حضرت معصومه (س) چنين ذکر کرده است:
    نظم و نسق سرکار مزبور از انتظام کارخانجات و تغيير و تبديل و تنبيه عمله و حفاظ و ارباب وظايف و منسوبان آستانه و مباشرين محال و مستغلات موقوفه‏ي آنجا و ساير امور جزئي و کلي آن آستان به تصديق و تجويز و صوابديد متولي آن آستان مي‏باشد و در بعضي از آستانه‏ها عشر موقوفات و در بعضي ده نيم در وجه متوليان مقرر است (9)
    اما چنين به نظر مي‏رسد که مقصود از اين مقام، متولي موقوفات خاصه است که زير نظر صدر خاصه انجام وظيفه مي‏کرده و علاوه بر توليت موقوفات خاصه، سمت مدير يا رياست کل آستانه را هم بر عهده داشته است.
    گاهي مقام توليت يکي از آستانه‏ها با يک سمت درباري ديگر توأم مي‏شد، چنان که در قرن دهم هجري قمري توليت آستانه‏ي حضرت عبدالعظيم (ع) يکي از سمت‏هاي جنبي ايشک آقاسي (رئيس تشريفات سلطنتي) بود و يا شغل حکومت را با سمت توليت بقعه‏اي که در محل قرار داشت، يکي مي‏کردند تا بدين وسيله رعايت دستورها و قوانين مذهبي نيز با او باشد (10)اگر هم‏چنين نبود، باز رسيدگي به مسائل کلي و رفع اختلافاتي که در نحوه‏ي اداره امور پيش مي‏آمد، منوط به نظر بيگلربيگي يا حاکم محل بود؛ چنان که در همين فرمان، اشرف افغان تفکيک بعضي از موقوفات قديمه و جديده را که ما به الاختلاف متوليان آنها بوده به عهده‏ي عالي جاه بيگلربيگي تهران گذاشته است.
    ج. انواع متوليان: 1. متولي شرعي، که توليت موقوفه منصوصا به او واگذار بود. مؤلف تذکرةالملوک مي‏نويسد:
    مجملا عزل و نصب مباشرين موقوفات اگر تفويضي بوده باشد، به صدور خاصه و عامه متعلق است و اگر شرعي باشد، هيچ يک از حکام شرع و صدور را مدخليتي در آن نيست. بلکه شرعا هر کس را واقف اوقاف متولي و صاحب اختيار قرار داده باشد، مباشر خواهد بود و تغيير آن مخالف شريعت مقدسه‏ي نبوي است (11)
    2. متول قديمي، اصطلاحي است که در اسناد و فرامين آستانه‏ي حضرت عبدالعظيم (ع) درباره‏ي متوليان شرعي که از احفاد سيد شرف‏الدين حسين بوده‏اند به کار رفته است.
    3. متول استصوابي، به کسي گفته مي‏شد که متوليان ديگر، اعم از شرعي و تفويضي، وظايف خود را با صواب‏ديد او انجام مي‏دادند.
    4. متولي تفويضي کسي بود که توليت موقوفه از طرف مقامات ذي‏صلاح به او تفويض مي‏شد.
    5. متولي جديدي، اين اصطلاح در اسناد و فرامين آستانه براي کساني به کار رفته که از قرن دهم هجري قمري به بعد، پس از واگذاري توليت موقوفات سلطنتي به خاصه‏ي شريفه، از سوي شاه يا يکي از صدور به مقام توليت منصوب شده‏اند.
    قابل ذکر است که در همان زمان نيز هرگاه توليت موقوفه‏اي به متوليان شرعي آستانه واگذار مي‏شد، آن را موقوفه‏ي قديمي مي‏ناميدند مانند رقباتي که خليفه شاه‏قلي مهردار (12) و حسين خان روملو (13)و غازي‏خان تکلو(14)از سرداران شاه طهماسب وقف کرده‏اند و يا قريه‏ي خلازير که زينب بيگم دختر او (15)در سال 997 ه.ق وقف کرده است
    ولي چون توليت اين موقوفات به متوليان شرعي از احفاد سيد شرف‏الدين داده شده، همه جا از آنها با عنوان موقوفات قديمه ياد شده است.

    مشخصات فرمان

    اين فرمان که با خط شکسته نستعليق نسبتا خوش بر کاغذ اصفهاني نوشته شده در اصل به طول 125 و عرض 25 سانتي‏متر بوده است که از قسمت فوقاني آن حداقل 12 سانتي‏متر، شامل طغرا و نام و القاب و عناوين اشرف و نام موقوفات قديمه، از بين رفته و در متن نيز پارگي‏ها و سقطاتي دارد که احتمالا يکي دو قرن پيش آنها را با کاغذ و سريش چسبانيده و اطراف فرمان را با کاغذي صورتي رنگ قاب گرفته‏اند تا از پارگي بيش‏تر آن جلوگيري شود. اما اين ضايعات در مطالب متن، مخصوصا آن قسمت که مربوط به موقوفات جديده‏اي است که نامشان در هيچ سند ديگر نيامده، تأثير مهمي نگذاشته و در مورد موقوفات قديمه نيز گزارش مجلس تحقيق و تفتيش طهماسبي، براي رفع نياز کافي است.
    روي فرمان، مربوط به تعيين متوليان قديمي و جديدي و توصيه‏هايي درباره‏ي همکاري آنها با يکديگر است و در پشت سند به تفصيل به ذکر رقبات موقوفه و تشخيص عوايد و مقايسه‏ي درآمدهاي سنواتي با قوي‏ئيل (سال تنظيم سند) و وظايف متوليان و متصديان و مستوفيان پرداخته و در پايين صفحه، کنار جمله‏ي «بالمشافهة العلية العالية»، مهري چهارگوش با ابعاد 2 ضربدر 2 سانتي‏متر مربع با اين سجع به چشم مي‏خورد:
    اشرف شاهان که باشد صاحب تاج و نگين
    هر که پاس دولت او داشت مي‏گردد [مهين]
    اين مطلب که چرا مهر شاه، در پايين صفحه و پشت صفحه فرمان خورده است را شايد بتوان چنين توجيه کرد که چون اين قسمت متضمن ذکر عوايد و طرز نگاه‏داري حساب و مسؤوليت آستانه‏داران بوده، اشرف با زدن مهر خود در ذيل صفحه، مطالب و مضامين آن را مشخصا تسجيل کرده است.
    سبک نگارش اين فرمان به رسم مستوفيان آن عصر، نامأنوس و گاه مبهم و حتي در بسياري از موارد جملات آن فاقد فعل است.

    روي فرمان

    1.... قوي ئيل مطابقه سنه‏ي...
    2.... متولي شرعي قديمي(16)به درگاه جهان‏پناه آمده به عرض رسانيد که توليت قديمه ابا عن جده به مشاراليه مرجوع و اوقاف جديد به ميرزا جلال طهراني و غيره از سادات بوده...
    3.... اوقاف جديده سرکار مذکور را به ملا مصري... ارزاني داشتيم که به هيچ‏وجه من‏الوجوه، مدخل در موقوفات قديمه‏ي محل المزبور و امور متعلقه به مزارات منوره ننموده سواي
    4. قريه‏ي مردهاباد (17)که از جمله‏ي اوقاف جديديه و در معامله‏ي هذه السنه ضبط و نسق آن به فضيلت شعار، ملا عاشور مقرر شده. توليت کل تتمه‏ي اوقاف جديديه‏ي مذکوره و ضبط و نسق زراعت و داد و ستد آن را به مبلغ و مقداري
    5. که به شرح طومار علي حده، متولي سرکار آستانه‏ي منوره و مستوفي موقوفات ممالک، به قيد التزام و در تفصيل ضمن، دخلا خرجا مشخص و به قلم داده، ابواب جمع نموده‏اند.ملا مصري مشاراليه مختص خود دانسته
    6. و در نظم و نسق و داد و ستد آن، بذل جهد موفور به منصه‏ي ظهور رسانيده، با اطلاع و استصواب متصدي و مستوفي جديد که در اين وقت تعيين شده، نقد و جنس حاصل و منافع آن را ضبط و
    7. جمع نموده، در تکثير زراعات و نماي حاصل و آبادي بايرات، مسامحه و مساهله ننموده، حق‏التوليه‏ي خود را از سواي عشر محصول قريه‏ي مردهاباد، که از سمت توليت او موضوع و مستثني است از ساير اوقاف
    8. جديديه از آنچه در هر سال حاصل آن به عمل آيد، از قرار عشر، به دستور متوليان سابقه‏ي آن توليت پناه، به انضمام مبلغ پنجاه تومان که در معامله‏ي قوي‏ئيل، حسب‏الرقم مبارک در وجه آن توليت شعار
    9. و مقدار يکصد و بيست وقر(18)جنس که دهر وجه تلامذه‏ي او مقرر بوده، کماکان مستمر و برقرار دانسته، سال
    به سال بازيافت و ده نيم متصدي و صد سه‏ي مستوفي جديد را که در تفصيل ضمن به خرج اعتبار شده،
    10. واصل و عايد نموده، تتمه‏ي حاصل اوقاف جديديه را، به شرح ضمن ابواب جمع خود، و سال به سال نسخه‏ي منقحه‏ي مشخصه بر مبلغ و مقدار آن در دست داشته و به مهر خود و متصدي و مستوفي سرکار مذکور که
    11. که (کذا) از ديوان تعيين شده‏اند رسانيده، انفاذ درگاه خلايق اميدگاه نمايد که بدانچه ثانيا مقرر گردد، از آن قرار معمول دارد و حقابه‏ي آب ايلمان (19)من محال اوقاف جديديه را که بعد از
    12. شرب باغات و حمامات و باغچه خانه‏ها [زاويه‏ي متبرکه] که به محل زراعت وقف جديد شرب مي‏شود، به شرحي که در رقم متولي موقوفات قديم تفصيل يافته، عمل و موافق مساحت معمول از
    13. از (کذا) قرار مساحت نامچه‏ي علي حده... بر اين موجب بازيافت و از قرار برآورد ابواب جمع خود دانسته، در شرب آب مذکور به اراضي باغ و باغچه‏ي زاويه‏ي متبرکه
    حقابه‏ي باغ و باغچه‏ي نو درآمد که تاک و اشجار آن به غرس جديد منغرس شده باشد
    حقابه‏ي باغ و باغچه که اشجار و تاک آن به حد کمال رسيده باشد جريبي 7500 دينار
    سال اول جريبي 400 دينار
    سال دويم جريبي 1000 دينار
    سال سيم جريبي 3000 دينار
    سال چهارم به دستور اشجار کامله باغات دايره جريبي 7500 دينار
    14. ممانعت ننموده مزاحمت خلاف حساب نرساند و در باب مستغلات زاويه و سبزي‏کار و زاويه‏ي مقدسه، به شرحي که در رقم متولي سرکار جديد مقرر گرديده، از آن قرار
    15. معمول و آن توليت پناه و متولي قديم مدخل در امور مختصه‏ي يکديگر ننموده، هر يک مساعي جميله‏ي خود را در انجام و اتمام خدمات متعلقه‏ي به خود به منصه‏ي ظهور رسانند، متعرض و مزاحم حال
    16. يکديگر نشده، در کمال موالات و مواسات سلوک مسلوک داشته، معاونت يکديگر را لازم شمرده، مباينت و مناقشه‏ي جاهلانه را متروک دانند و چون صلاحيت شعار ملاعاشور هر ساله متولي
    17. و متصدي قريه مردهاباد، و حاصل و مناقع آن نقدا جنسا وقف جديد آستانه‏ي منوره‏ي مذکور و به صرف شيلان و مواجب عمله‏ي مطبخ و چراغ‏خانه و سوخت مشاعل آستانه‏ي منوره مقرر بوده،
    18. و از ابتداء هذه السنه از مصارف مذکوره مقطوع و به ضبط و تصدي ملاعاشور مقرر گرديده که کل نقد و جنس محل مزبور را، متصدي مؤمي اليه از قرار جمع قديم، ابواب جمع خود
    19. دانسته، از قراري که در هذه السنه محصولات آن را به عمل آورد، مستوفي سرکار جديد نسخه‏ي منقحه بر آن درست داشته، به مهر خود متصدي مذکور، به اطلاع آن توليت شعار،
    20. انفاذ درگاه جهان‏پناه و ملاعاشور متصدي، به علاوه‏ي رسوم تصدي، حق‏التويه‏ي شرعي قريه‏ي مذکوره را نيز نقدا جنسا مطالبه و از قرار عشر بازيافت نموده، کل تتمه‏ي حاصل را در هذه السنه ابواب جمع متصدي دانسته، بيگلربيگيان
    21. و حکام و عمال الکاء ري، به علت مالوجهات و متوجهات ديواني محال اوقاف آستانه‏ي متبرکه، که به سيورغال سرکار مذکور مقرر و مستمر و مالا منالا ابواب جمع متوليان مزار
    22. کثيرالانوار است، مطلقا متعرض احوال ايشان و رعايا و زارعين و مباشرين امور اوقاف قديم و جديد سرکار موقوفات مذکوره نشده، از ساير استصوابيات
    23. و عوارضات مملکتي نيز معاف و مسلم و مرفوع القلم شمرده، به همه جهت قلم و قدم کوتاه و کشيده دارند مستوفيان عظام کرام ديوان اعلي رقم اين عطيه را
    24. در دفاتر خلود ثبت و از شائبه‏ي تغيير و تبديل مصون و محروس شناسند و هر ساله رقم مجدد طلب ندارند. [تحريرا في شهر ذي‏قعدة الحرام سنه‏ي 1140]

    پشت فرمان

    قسمت بالاي سند که شامل نام و تذکراتي درباره‏ي قسمتي از موقوفات قديمه بوده مانند روي فرمان، آسيب فراوان ديده و از بين رفته است و در قسمت باقي‏مانده، نام بسياري از موقوفات قديمه و جديده با تذکراتي درباره‏ي هر يک از آنها مشاهده مي‏شود.
    در اين قسمت، تفاوت عملکرد سنواتي هر يک از رقبات با عملکرد قوي‏ئيل سنه‏ي 1140 سنجيده شده و درباره‏ي ابواب جمعي و نگاه‏داري حساب آنها به متوليان و متصديان و مستوفيان کل و جزء، دستورالعمل‏هاي لازم داده شده است. ضمنا چون در مورد قديمي يا جديدي بودن بعضي از رقبات، متوليان قديمي (شرعي) و جديدي (تفويضي) اختلاف نظر داشته‏اند در اين باره نيز اظهارنظر شده و تکليف هر يک از آنها مشخص شده است.

    متن پشت فرمان

    مزرعه‏ي ايلمان که بالتمام وقفي جديدي و مباشرين سابق به اين قيد به اجاره عمل نموده‏اند که يک ثلث / اجاره را از قرار توماني يک تومان و خرواري يکصد من به وزن تبريز / غله‏ي سابقه و دو ثلث را از قرار توماني هشت هزار دينار و خرواري هشتاد من / مهم‏سازي ارباب حوالات نمايند و حال نيز از آن قرار مستمر است و متولي شرعي / در باب آب مزرعه‏ي مزبوره که در زاويه‏ي مقدسه موافق استمرار شرب / مي‏شود جوابي مفصلا عرض نموده که آب مزرعه‏ي مزبوره در زاويه‏ي مقدسه موافق استمرار از / ثلث است و چون مزرعه‏ي مزبوره به اجاره عمل شده معمولي مستأجران موافق دستور قديم است / که حق‏الشرب آب مزرعه‏ي مزبوره را بر اين موجب از صاحبان باغات مطالبه و بازيافت /
    حق‏الشرب باغ و باغچه‏ي نو درآمد که تاک و ساير اشجار آن به غرس جديد منغرس شده باشد
    سال اول جريبي چهارصد دينار
    سال دويم جريبي هزار دينار
    سال سيم جريبي سه هزار دينار
    سال چهارم به دستور باغات کامله جريبي 7500 دينار
    حق‏الشرب باغچه و باغات کامله که اشجار و تاک آن به حد کمال رسيده جريبي 7500 دينار
    مي‏نمايند. متولي محال موقوفات جديدي و متصدي در نظر داشته باشند که به نحوي که در فوق / متولي‏باشي موقوفات قديمي تصديق نموده، از آن قرار از صاحبان باغات مطالبه و ابواب جمع / خود، و زياده مزاحمتي نرسانند.
    بازيافت و ابواب جمع خود نمايند و مبلغ 9268 دينار نقد / و مقدار 20 خروار و 82 من جنس که به سيورغال غير آستانه مقرر بوده و قطع داد و ستد آن با بيگلربيگي است /
    نقد 30 تومان 2047 دينار
    جنس 601 خروار 59 من
    به عمل آمده‏ي قوي‏ئيل بعد از وضع کسر اجاره‏ي معمولي مستأجران به شرح فوق که مستوفي سرکار مزبور نوشته
    نقد 20 تومان 8000 دينار
    جنس 249 خروار 60 من
    تفاوت جمع قديم الي عملکرد قوي‏ئيل
    نقد 9 تومان 4047 دينار
    جنس 351 خروار 99 من
    مزرعه‏ي خوراذيل (20)عن رسد يک دانگ و نيم و ربعي از يک فرد (21) وقفي جديد که هر ساله مباشرين اوقاف مزبوره مبلغي / نقد و مقداري جنس، از بابت مالوجهات رسد وقفي جديدي متعلق به ديوان را مهم‏سازي گماشتگان / عالي جاه بيگلربيگي تهران مي‏نمايند و مزرعه‏ي مزبوره به شرح ايلمان به اجاره عمل شده
    نقد 7 تومان 32 دينار
    جنس 69 خروار 83 من 5 سير
    به عمل آمده قوي‏ئيل بعد از وضع کسر اجاره‏ي معمولي مستأجران
    نقد 4 تومان 3700 دينار
    جنس 17 خروار 72 من
    تفاوت جمع قديم الي عملکرد قوي‏ئيل
    نقد 2 تومان 2632 دينار
    جنس 57 خروار 64 من 5 سير
    مزرعه‏ي استروهه(22)عن رسد سه دانگ وقفي جديد که به اجاره به اين قيد عمل شده / که دو ثلث اجاره را نقدا جنسا تماما و يک ثلث را از قرار توماني / هشت هزار دينار و خرواري هشتاد من مهم‏سازي ارباب حوالات / نمايند مقرر آنکه متولي و متصدي محال اوقاف جديدي تحقيقات لازمه / نمايند، هرگاه در مزرعه‏ي مزبوره بذر و نسق و عوامل و ساير مصالح الاملاک / از قديم باشد، موافق حساب به دستور استمرار سند بازيافت / ابواب جمع خود و در نسخه‏جات مستوفي جزو، داخل جمع نمايند /
    نقد 20 تومان 680 دينار
    جنس 407 خروار 60 من
    به عمل آمده‏ي قوي‏ئيل بعد از وضع کسر اجاره‏ي معمولي مستأجران
    نقد 11 تومان 8100 دينار
    جنس 94 خروار 27 من
    تفاوت جمع قديم الي عملکرد قوي‏ئيل
    نقد 8 تومان 2580 دينار
    جنس 313 خروار 33 من
    قريه‏ي دولاب(23)به شرح جزو که مال و منال قريه‏ي مزبوره موافق نسخه‏ي مستوفي موقوفات با مردهاباد / يک جا جمع است و جمع قديم در تحت قريه‏ي مزبوره نوشته شده / و جزو الکاء ري قلم داده‏اند. مستوفي و مستوفي جزو تخمين مال و منال قريه‏ي مزبور را حسب‏الواقع نموده / ابواب جمع خود نمايند.
    نقد 67 تومان 1088 دينار
    جنس 121 خروار 55 من
    از بابت تفاوت عملکرد قوي‏ئيل به شرح جزو
    نقد موافق جمع قديم
    نقد 57 تومان 1088 دينار
    جنس 14 خروار 56 من
    نقد 10 تومان
    جنس 60 خروار
    29 تومان و 1000 دينار منهاي 2 تومان و 3000 دينار، الباقي 26 تومان و 8000 دينار
    قريه‏ي دولاب از بابت 15 تومان آن و قطعات زمين واقعه در قريه‏ي مزبوره حسب‏القرار متولي شرعي که در سنه‏ي قوي‏ئيل داخل سند اجاره برده شد و خود متصرف شد /
    29 تومان 700 دينار 26 تومان 800 دينار
    منهاي 2 تومان 900 دينار
    مقرر و حسب‏العمل
    که معادل نقدي جمع قديم منظورشده 14 تومان 9930 دينار
    که در عوض جنس جمع قديم منظور مي‏شود چون تسعير نامچه در نظر نبود مستوفي جزو حسب‏الواقع مشخص و از آن قرار جمع نمايد
    11 تومان، 18 خروار
    8070 دينار، 41 من
    مزرعه‏ي قريه‏ي ويمکرد(24)چون جمع قديم در نظر نبود و از دفاتر ديواني به نظر نرسيد لهذا عملکرد قوي‏ئيل در تحت قديمي جمع، و در به عمل آمده‏ي قوي‏ئيل نيز منظور هرگاه ثاني / الحال معلوم شود، مستوفي جزو از آن قرار در نسخه‏جات ابواب جمع نمايد /
    نقد 10 تومان
    جنس 60 خروار
    عن قطعات واقعه در قريه‏ي دولاب، از بابت وقفي سرکار امام‏زاده حمزه که مقرر شد که ضبط شود
    نقد 39 تومان 1158 دينار
    جنس 34 خروار 44 من
    به عمل آمده‏ي قوي‏ئيل 39 تومان 3000 دينار معادل نقدي جمع قديم 39 تومان، 1158 دينار
    مقرر و حسب‏العمل از بابت تفاوت نقدي عملکرد قوي‏ئيل در عوض جنس جمع قديم منظور مي‏شود / و قوي [ئيل] 4 هزار دينار 8 خروار، 18 من
    13 خروار 71 من
    از بابت تفاوت جنس جمع قديم الي عملکرد قوي‏ئيل مقرري‏اي که فضيلت‏پناه متولي و متصدي و مستوفي جزو / سرکار مزبور، در باب جمع قديم تحقيقات لازمه نموده ثاني‏الحال آنچه محقق و محکوم به بود، از آن قرار / در نسخه‏جات ابواب جمع نمايند / 20 خروار، 73 من.
    مالوجهات
    نقد، جنس
    15 تومان، 395 خروار
    625 دينار، 18 من
    به عمل آمده‏ي قوي‏ئيل نقد 8 تومان 4248 دينار
    جنس، 281 خروار 81 من
    تفاوت جمع قديم الي عملکرد قوي‏ئيل
    نقد 6 تومان 6377 دينار
    جنس 113 خروار 37 من
    مزرعه‏ي آبه مشهور به ده خير(25)از بابت مالوجهات دو دانگ اربابي
    نقد 1 تومان 4953 دينار
    جنس 32 خروار 86 من
    به عمل آمده‏ي قوي‏ئيل
    نقد 1 تومان 397 دينار
    جنس 27 خروار 61 من
    تفاوت جمع قديم الي عملکرد قوي‏ئيل
    نقد 2556 دينار
    جنس 5 خروار 25 من
    مزرعه‏ي بهشتي (26)که به شرح ايلمان به اجاره عمل شده
    نقد 5 تومان 9021 دينار
    جنس 177 خروار 37 من
    به عمل آمده‏ي قوي‏ئيل بعد از وضع کسر اجاره‏ي معمولي مستأجران
    نقد 12 تومان 100 دينار منهاي 6 تومان و 1978 دينار که در عوض جنس داده شده
    جنس 140 خروار 81 من بعينها 125 خروار 7 من
    که در عوض تفاوت جنس نوشته مي‏شود به قرار وقري 4000 دينار، موافق تسعير ديواني
    الباقي 5 تومان و 9021 دينار
    6 تومان 1978 دينار
    15 خروار 47 من 36 خروار، 65 من
    تفاوت جمع قديم الي عملکرد قوي‏ئيل
    جنس 36 خروار 65 من
    مزرعه‏ي محمودآباد شهريار(27)از بابت رسد مالوجهات کمه به سيورغال سرکار مزبور مقرر بوده
    نقد 1 تومان 680 دينار
    جنس 50 خروار 93 من
    به عمل آمده‏ي قوي‏ئيل
    نقد 2 تومان 2500 دينار
    جنس 11 خروار 66 من
    تفاوت جمع قديم الي عملکرد قوي‏ئيل
    نقد 8180 دينار
    جنس 39 خروار 27 من
    مزرعه‏ي چال ماهيان (28)موافق دفاتر الکاء ري نوشته شد و محل مزبور معدوم است، چون / عملکردي ندارد،لهذا جمع دفتري نوشته مي‏شود. چون جمع محل مزبور مالا با مافتان (29) / وقفي قديمي مساوي است، معلوم مي‏شود که در نسخه‏جات اشتباه شده باشد. متولي و متصدي / دست در پي برده، تحقيق نمايند و از آن قرار ابواب جمع و در نسخه‏ي خود جمع مي‏نمايند /
    نقد 1 تومان 3562 دينار
    جنس 55 خروار 16 من
    مزرعه‏ي ترسن‏آباد (30)چون جمع قديم و عملکرد قوي‏ئيل مساوي، لهذا مبلغ / و مقدار مزبور در ميزان قديم و عملکردي، هر دو داخل شد /
    نقد 8245 دينار
    جنس 10 خروار 66 من
    مزرعه‏ي سيد عبدالله(31)از بابت رسد اربابي /
    نقد 4 تومان 2734 دينار
    جنس 33 خروار 84 من
    از بابت مالوجهات که بايد سرکار جديدي، و متولي و متصدي محال مزبوره بار جمع خود داشته داد و ستد نمايند.
    نقد 1 تومان 2734 دينار
    جنس 16 خروار 66 من
    به عمل آمده‏ي قوي‏ئيل موافق استمرار
    نقد 2585 دينار
    جنس 11 خروار 66 من
    تفاوت جمع قديم الي عملکرد قوي‏ئيل
    نقد (پارگي فرمان)
    جنس 5 خروار 62 من
    ... که با سرکار قديمي و سهوا مال و منال را يکجا به قلم داده‏اند
    ... مقدار مزبور، در سرکار قديمي ابواب جمع شد
    نقد (پارگي سند)
    جنس 30 خروار
    مزرعه‏ي عمادآورد (32)(پارگي سند) از بابت مالوجهات به شرح ترسن‏آباد. مزرعه‏ي عمادآورد است /
    نقد 1500 دينار
    جنس 14 خروار 25 من
    مزرعه‏ي دو واريز شهريار توابع محمودآباد (33)چون جمع قديم و عملکرد قوي‏ئيل مساوي است / لهذا مقدار مزبور در هر دو ميزان داخل است / 10 تومان
    باغات و غيره
    نقد 9 تومان 3000 دينار به عمل آمده‏ي قوي ئيل
    جنس 26 خورار 40 من تفاوت جمع قديم الي عملکرد قوي ئيل
    نقد 9 تومان 1000 دينار
    نقد 2000 دينار
    جنس 9 خروار
    باغات واقعه ايلمان دولاب چون جمع قديم ندارد عملکرد قوي‏ئيل در هر دو ميزان جمع شده / مباشرين سرکار جديد هرگاه جمع قديم طاحونه‏ي مزبوره معلوم شود از آن قرار ابواب جمع نمايند / 9 تومان
    جديدي 15 تومان عن کل 26 خروار 40 من
    رضا طباخ،...، مردانک، مسيح، به عمل آمده‏ي قوي‏ئيل، تفاوت جمع قديم الي عملکرد قوي‏ئيل
    نصير، ميرصفي، شاه محمدحسين، ميرمؤمن، 17 خروار 40 من
    حاجي محمدحسين، موسي کاظم، برخوردار گداعلي، اويس
    حاجي باقر، عزيز، رضا
    8000 دينار
    به عمل آمده‏ي قوي‏ئيل 4000 دينار
    تفاوت جمع قديم الي عملکرد قوي‏ئيل 2000 دينار
    مستغلات (34)و غيره که موافق طومار مستوفي آستانه‏ي مقدسه و نسخه‏ي ميرجلال متولي سابق(35)، و در تحت موقوفات جديدي نوشته شده و حال متولي شرعي اوقاف قديمي مي‏نمايد که موافق استمرار سنوات سابقه‏ي وقف‏نامچه‏ي کل موقوفات قريه‏ي خيرآباد که اصل روضه‏ي مقدسه / در آن واقع است(36)داخل قديمي، و دخل به موقوفات جديدي ندارد؛ لهذا بايد وقف‏نامجاتي که در باب قديمي بودن مستغلاتي که در تحت همين مستغلات نوشته شده، در دست بوده باشد، به نظر عالي جاه بيگلربيگي تهران رسانيده هرگاه مشاراليه نظر به اسناد و استمرار تصديق قديمي بودن / و وقفيت آنها نمايد، به شرحي که در طومار مزبور نوشته شده، داخل موقوفات محال قديمي و در وجه آستانه‏ي مقدسه برقرار و الا عالي جاه بيگلربيگي مشاراليه، به موجبي که در رقم قضاشيم تعرض يافته به تصرف فضيلت‏پناه متولي اوقاف جديدي و متصدي دهد که در سر کار / جديدي ابواب جمع خود، و در نسخه‏جات داخل نمايند.
    نقد، جنس
    26 تومان، 4 خروار
    2614 دينار، 92 من و 3 سير
    بقيه
    18 تومان
    2614 دينار
    از بابت عملکرد قوي‏ئيل مستغلات که داخل جمع قديم شده، تفاوت جمع قديم الي عملکرد قوي‏ئيل
    8 تومان
    به عمل آمده قوي‏ئيل 18 تومان
    زاويه‏ي مقدسه به علت خرابي در قوي‏ئيل چيزي به عمل نيامده عن
    سبزي‏کار زاويه‏ي مقدسه به علت خرابي چيزي به عمل نيامده
    جمع قديم، عن جمع قديم
    نقد، جنس
    9 تومان، 4 خروار
    7614 دينار، 92 من و 3 سير
    18 تومان عن عملکرد بقيه‏ي جمع قديم 10 تومان
    تفاوت که در قوي‏ئيل به عمل آمده و در نسخه‏ي جمع قديم جمع شد 8 تومان
    از بابت قريه‏ي مردهاباد و مزارع تابعه از قرار نسخه‏ي مستوفي موقوفات ممالک محروسه
    قريه‏ي مردهاباد قريه‏ي نعمت‏آباد(37)قريه‏ي دولاب غار ري
    نقد، جنس
    301 تومان، 337 خروار
    9771 دينار، 13 من
    مزرعه‏ي اسلکه و زرگنده و بالغ‏آباد و چهارهرز بالتمام
    مزرعه‏ي... آغاج بالتمام
    به عمل آمده، تفاوت جمع قديم الي عملکرد قوي‏ئيل
    نقد، جنس
    91 تومان، 240 خروار
    8200 دينار
    قريه‏ي مردهاباد و مزارع تابعه به شرح فوق سوي اسلکه و زرگنده و چهار هرز و دولاب چون علي حده به اجاره داده شده در محل خود برآيند
    نقد، جنس
    210 تومان، 97 خروار
    1571 دينار، 31 من
    مزرعه‏ي اسکله و زرگنده و چهارهرز شمران که منال با مردهاباد يکجا جمع است عن رسد مال حفاري که در تحت مع قديم جمع و در دفعه تفاوت به شرح فوق به ميزان رفته.(38)
    نقد، جنس
    309 تومان، 335 خروار
    6651 دينار، 71 من
    نقد، جنس
    3119 دينار، 665 من
    به عمل آمده قوي‏ئيل از قرار نسخه مقيد التزام متولي و مشرف و مستوفي قريه‏ي مزبور
    تفاوت جمع قديم الي عملکرد قوي‏ئيل‏
    مقرري عملکردي قوي‏ئيل بعد از وضع.......... مستأجران از قرار سند
    اجاره 22 تومان
    نقد، جنس
    19 تومان، 240 خروار
    8100 دينار
    نقد، جنس
    287 تومان، 95 خروار
    8551 دينار، 71 من
    تتمه به ميزان مي‏رود، تتمه به ميزان مي‏رود
    بلامبلغ و مقدار از بابت عشر قريه‏ي خيرآباد که در سنه‏ي قوي‏ئيل بر اساس عطائي مرسومي زراعت، حبه و ديناري مهم‏سازي نکرده و جمع دفتري ندارد. بلامبلغ و مقدار
    يادداشتهاي ثبتي سند
    در سر کار اوارجه ثبت شد / ثبت دفتر موقوفات شد / ثبت دفتر بنيچه‏ي ديوان اعلي شد / ثبت... شد / ثبت در سرکار عالي شد / ثبت سرکار نظارت شد.

    پي نوشت :

    1- محمدعلي هدايتي، آستانه‏ي ري، 1344 ش، ص 83.
    2- همان، ص 86.
    3- سيورغال يا تيول عبارت بود از درآمد ملکي که از طرف سلاطين، در ازاي خدمت يا به عنوان هديه به بزرگان و يا اماکن مقدسه واگذار مي‏شد، در حالي که ملک در ملکيت ديوان باقي مي‏ماند.
    4- سطر 15 فرمان.
    5- جهانداري، کيکاوس، نظام ايالات دوره‏ي صفوي، تهران، 1349 ه.ش، صص 196 ، 178 ، 176.
    6- همان.
    7- همان، ص 198.
    8- دستورالملوک، چاپ محمدتقي دانش‏پژوه، بي‏جا، بي‏نا، بي‏تا.
    9- همان، ص 27.
    10- جهانداري، همان، ص 107 ،44.
    11- تذکرةالملوک، تصحيح سيد محمد دبير سياقي، تهران، 1332 ه.ش، ص 3.
    12- از سران سپاه و محارم شاه طهماسب اول که در 965 ه.ق درگذشت.
    13- يکي از سرداران سپاه شاه طهماسب که در 954 ه.ق مأمور جنگ با القاص ميرزا، پسر ياغي شاه شد.
    14- پسر چرکين حسن تکلو که به للگي بهرام ميرزا و القاص ميرزا، فرزندان شاه طهماسب، منصوب شد ولي به علت مخالفت‏هايي که از او به ظهور مي‏رسيد، در 950 ه.ق به فرمان شاه کشته شد.
    15- زينب بيگم، فرزند چهارم شاه طهماسب، زني نيکوکار بود که از او موقوفات زيادي به نام چهارده معصوم - عليهم‏السلام - باقي مانده است و در 1050 ه.ق وفات يافت.
    16- پيش از «متولي شرعي» با خطي جديدتر از خط فرمان نوشته شده است: «ميرزا محمدعلي». يعني ميرزا محمدعلي متولي شرعي قديمي به درگاه جهان‏پناه آمد (درباره‏ي توليت او رک: هدايتي، همان، ص 101).
    17- قريه‏ي مردهاباد شهريار همين مردآباد کنوني کرج است. اين قريه را شاه عباس اول صفوي در 1005 ه.ق بر آستانه‏ي حضرت عبدالعظيم (ع) وقف نموده و توليت آن را به شيخ‏الاسلام بهاءالدين محمد شيخ‏بهايي واگذار کرده است. وقف‏نامه جزو اسناد خانوادگي نويسنده است و از موقوفات جديده محسوب مي‏شود.
    18- وقر معادل وزني بوده است که يک خر يا قاطر حمل مي‏کرد و تقريبا مطابق 70 کيلوگرم است (ديانت، ابوالحسن، فرهنگ تاريخي سنجش‏ها و ارزش‏ها، ج 1، تبريز، 1367 ه.ش، ص 484).
    19- مزرعه‏ي ايلمان که امروز اليمون خوانده مي‏شود، به جنوب شهر ري متصل و از موقوفات جديده‏ي شاه طهماسب صفوي بود و اکنون جزو شهر شده است.
    20- اين مزرعه، که امروز خلازير ناميده مي‏شود، در چند کيلومتري جنوب غربي تهران قرار داشت و اکنون جزو شهر شده است. سه دانگ و ربع مشاع از اين قريه را زينب بيگم دختر شاه طهماسب در 997 ه.ق وقف آستانه‏ي حضرت عبدالعظيم (ع) کرده و توليت آن را به امير مجدالدين بن امير حسام‏الدين ابراهيم سپرده و به همين جهت با اينکه از موقوفات خاندان صفوي است، جزو موقوفات قديمي به حساب مي‏رود و از قراء غار غربي است.
    21- فرد، در فرهنگ تاريخي سنجش‏ها و ارزش‏ها (ج 1، ص 315) معادل 3/7500 هکتار معين شده است ولي در اصطلاح زراعتي شهر ري، مقدار زميني را که يک گاو در يک روز شخم مي‏زند فرد و يک چهارم آن را پا مي‏نامند.
    22- اين نام را در آستانه ري و ري باستان (کريمان، حسين، ج 2، تهران، 1349 ه.ش، ص 561) آبروهه نوشته‏اند ولي در همه‏ي اسناد و فراميني که به نظر نگارنده رسيده، از جمله همين فرمان، به وضوح استروهه نوشته شده است. اين مزرعه جزو بلوک سيورقرج بوده که از وسيع‏ترين بلوکات ري به شمار مي‏رفته است و به نوشته‏ي حمدالله مستوفي در نزهةالقلوب شامل 90 پارچه ديه بوده که ورامين و خاوه از معظم قراء آن به شمار مي‏رفته‏اند. موضع اين دهستان که اکنون از ميان رفته دقيقا معلوم نيست. ظاهرا بين بلوک خوار و شهر دماوند کنوني قرار داشته و ايوان کيف يکي از قراء باقي‏مانده‏ي آن است. محل مزرعه‏ي استروهه نيز معلوم نيست. شاهلقلي مهردار، در زمان شاه طهماسب اين مزرعه را وقف کرده و توليت آن را به سيد خليل‏الله و سيد عنايت‏الله از احفاد سيد شريف‏الدين حسين داده و از موقوفات قديمي به شمار مي‏رفته است.
    23- دولاب، محل معروفي است در جنوب شرقي تهران که در سنوات اخير متصل به شهر بود و اکنون به کلي داخل شهر تهران و از قراء قديمي ري است که نامش در متون قرون اوليه‏ي پس از هجرت آمده است. به احتمال زياد از موقوفات شاه طهماسب است و جزو موقوفات جديدي بوده است.
    24- اين نام را در هيچ‏يک از متون نيافتم. موضع آن هم معين نيست. از طرز تنظيم اين سند چنين به نظر مي‏رسد چنين به نظر مي‏رسد که يکي از مزارع تابعه‏ي قريه‏ي دولاب بوده و از موقوفات جديد شمرده مي‏شده است.
    25- مزرعه‏ي آبه که اکنون به ده خير معروف است، در جنوب شرقي شهر ري قرار دارد و امروزه به شهر متصل شده و از موقوفات قديمي آستانه به شمار مي‏رود که دو دانگ آن را سيد شرف‏الدين حسين، نخستين واقف و متولي شرعي موقوفات آستانه، که متوليان قديمي از اولاد و احفاد او بوده‏اند وقف کرده است و از معدود رقباتي است که هنوز در تصرف آستانه باقي و جزو دهستان غار شرقي است.
    26- بهشتي، از قراء غار غربي، در جنوب غربي شهر ري به فاصله دو سه کيلومتر، سر راه قم واقع بود و امروز به کلي جزو شهر ري شده است. احتمالا از موقوفات شاه طهماسب بوده که نادرشاه به عنوان خالصه مصادره کرده و در زمان پهلوي اول جزو خالصجات مملکتي به اشخاص فروخته شده است و اکنون جزو موقوفات مرحوم ميرزا محمودخان افشار است.
    27- محمودآباد شهريار، اين قريه نيز جزو خالصجات بود و اکنون نيز در موضع خود هست (فرهنگ آبادي‏ها و مکان‏هاي مذهبي کشور، مشهد، آستان قدس رضوي و بنياد پژوهش‏هاي اسلامي، 1367 ه.ش، عرض جغرافيايي آن را 35 درجه و 26 دقيقه طول جغرافيائيش را 51 درجه و 35 دقيقه نوشته است).
    28- چال ماهيان، چنان که در زمان اشرف معدوم بود اکنون هم معدوم و ناشناخته است.
    29- مافتان که امروز مافتون خوانده مي‏شود از قديم‏ترين موقوفات آستانه‏ي حضرت عبدالعظيم (ع) است. سه دانگ آن را امير قباد و سه دانگ ديگر را اميرفولاد قيا در اواسط قرن هشتم هجري قمري وقف کرده و توليت آن را به سيد شرف‏الدين حسين و فرزندش سيد علي شاه داده‏اند. از قراء غار غربي و در شش کيلومتري جنوب غربي شهر ري در مجاورت بهشت زهرا و قريه‏ي کهريزک قرار دارد.
    30- ترسناباد که آن را درسون‏آباد نيز مي‏نامند جزو قراء غار غربي است. در هيچ‏يک از اسناد و فرامين به وقفيت آن اشاره نشده ولي در سند مورخ 950 ه.ق مندرج در کتاب آستانه‏ي ري (ص 81 (يکي از تقاضاهاي سادات از شاه طهماسب چنين بوده است: «چون مزرعه‏ي ترسناباد ملک فقيران است و به مبلغ شش هزار و نهصد و چهار تبريزي به تيول ايالت‏پناه حسين خان سلطان مقرر است؛ اگر حقوق ديواني آن را داخل ضروريات سرکار آستانه‏ي متبرکه نمايند که صرف آنجا بشود، از تکاليف تيول‏دار فارغ بوده، موجب رفاه حال سادات و معموري آنجا شود» و شاه با اين تقاضا موافقت کرده است. با اين وصف مي‏توان گفت که تنها حقوق ديواني آن سيورغال آستانه بوده است.
    31- در فرامين و اسناد ديگر نام مزرعه را سيد عبدالله ابيض نوشته‏اند. همين امام‏زاده عبدالله معروف واقع در شمال شهر ري است که اراضي آن در يک قرن اخير تبديل به گورستان شده است. سه دانگ آن را يکي از اميران قرن نهم هجري قمري به نام مير غياث‏الدين محمود وقف کرده و جزو موقوفات قديمي آستانه بوده است. پدر مير غياث‏الدين مزبور به نام ميرکمال، در زمان يورش تيمور، فرمانرواي ساري بوده که با شفاعت سيد برکه، او و پسرش مورد شفقت قرار گرفتند و پس از آنکه تيمور بر اسکندر شيخي غلبه کرد، در اواخر 806 ه.ق آمل را به امير غياث‏الدين بخشيد.
    32- عمادآورد مزرعه‏اي بود در جنوب شهر ري و متصل به شهر و مزرعه بهشتي که اکنون جزو شهر شده است. حقوق ديواني آن همراه با ايلمان، استروهه، ده خير، مافتان، نرمين، هوسنه، چشمه‏شاهي، سيد عبدالله ابيض مبارک‏آباد (خيرآباد)، علائين، بهشتي، غياث‏آباد، ترنس‏آباد، جلال‏آباد يورث غارري سيورغال آستانه مقرر و ابواب جمع موقوفات، جديدي بوده است (آستانه ري، ص، 97، فرمان مورخ 1066 ه.ق شاه عباس دوم).
    بايد توجه داشت که از رقبات فوق‏الذکر همگي يا قسمتي از مزارع ايلمان استروهه، ده خير، مافتان، مزرعه‏ي سيد عبدالله ابيض، مبارک‏آباد (خيرآباد)، هوسنه و علائين ملک وقفي آستانه بوده ولي حقوق ديواني اين املاک نيز مانند عمادآورد، نرمين، چشمه‏شاهي، بهشتي، غياث‏آباد و جلال‏آباد، سيورغال آستانه به حساب مي‏آمده است.
    33- واريز شهريار از توابع محمودآباد. به اين نام در ستون اشاره‏اي نشده اما در فرهنگ‏آبادي‏هاي کشور، از قريه‏ي واريش نام رفته است و عرض جغرافيايي آن 35 درجه و 49 دقيقه و طول جغرافيايي آن 51 درجه و 10 دقيقه ذکر شده که به طول و عرض جغرافيايي محمودآباد خيلي نزديک است. بنابراين مي‏توان گمان برد که واريش کنوني همان واريز قديم است که از موقوفات جديدي عصر صفوي بوده است.
    34- يکي از موارد اختلاف متوليان قديمي و جديدي مستغلات آستانه بوده است زيرا ملک آنها از موقوفات قديمه و غالبا جزو مبارک‏آباد (خيرآباد) بود ولي ساختمان‏هاي آنها به هزينه‏ي شاه طهماسب احداث شده بود از اين حيث از موقوفات جديدي به حساب مي‏آمد.
    35- يکي از موارد اختلاف متوليان قديمي و جديدي مستغلات آستانه بوده است زيرا ملک آنها از موقوفات قديمه و غالبا جزو مبارک‏آباد (خيرآباد) بود ولي ساختمان‏هاي آنها به هزينه‏ي شاه طهماسب احداث شده بود از اين حيث از موقوفات جديدي به حساب مي‏آمد.
    36- مبارک‏آباد معروف به خيرآباد غار ري، سرزميني است که بقعه‏ي مطهر و بيوتات و ديگر مستحدثات آستان حضرت عبدالعظيم (ع) در آن قرار گرفته است. طغرل نامي در اواسط قرن هشتم هجري قمري اين مزرعه را وقف کرده و توليت آن را به سيد شرف‏الدين حسين سپرده است.
    37- نعمت‏آباد از قراء غار غربي به فاصله‏ي چهار - پنج کيلومتر در جنوب غربي تهران، سر راه ساوه قرار دارد. درباره وقفيت آن چيزي به نظر نگارنده نرسيده و جز در اين فرمان نامي از آن نرفته است. احتمالا حقوق ديواني آن در عصر صفويه به سيورغال آستانه‏ي مقرر شده است.
    38- دو نام از اين چهار مزرعه يعني زرگنده و چهارهرز (چالهرز) تاکنون تغيير نيافته و محل آن معلوم و معروف است ولي اسکله و بالغ‏آباد نامشان عوض شده و از خاطرها رفته است و موضعشان مشخص نيست؛ اما از مفاد فرامين و اسناد روشن است که اين دو نيز در مجاورت زرگنده و چهار هرز و از موقوفات جديده بودند و تا 1229 ه.ق در وقفيت آنها کم‏ترين ترديدي وجود نداشته است. (آستانه‏ي ري ص 109) محمدشاه قاجار زرگنده را به سال 1260 ه.ق به وزيرمختار روس واگذار کرده ولي علت خارج شدن سه مزرعه ديگر از تصرف وقف روشن نيست چون ساليان دراز پس از خالصه شدن موقوفات در عهد نادرشاه، اين مزارع همچنان به آستانه‏ي حضرت عبدالعظيم (ع) تعلق داشته‏اند.

    منبع: ميراث جاويدان



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 30 اردیبهشت 1389  ساعت3:25 PM   |  

    صندوق منبت امام ‏زاده موسي (خوروين کرج)

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه

    نويسنده: محمد حسن سمسار

    مقدمه

    مکان‏هاي مقدس و زيارتگاه‏ها، همواره بهترين تجلي‏گاه هنر قدسي و جايگاه درخشش ايمان راستين هنرمندان ايراني و دست ساخته‏هاي آنان بوده است. آنان بهترين و والاترين آثار خود را براي آراستن اين مکان‏ها پديد آورده‏اند. در اين ميان، سازندگان آثار چوبين؛ يعني منبت‏کاران و نجاران، نقشي بزرگ - ولي کم‏تر شناخته شده - در ميان آثار برجاي مانده در اين امکنه‏ي پاک دارند. اين وضع در مکان‏هايي چون امام‏زاده‏ها چشم‏گيرتر است؛ زيرا زيباترين دست‏ساخته‏هاي اين هنرمندان به صورت صندوق‏هاي مرقد، در ميان ضريح‏هاي سيمين و زرين و فولادين، در زير صندوق‏پوش‏ها از ديد هنردوستان و زيارت کنندگان همواره پنهان مانده است. هر چند آنان اين آثار را براي رضاي پروردگار و بزرگداشت آرميدگان در اين مکان‏هاي مقدس پديد آورده‏اند،اما ارج نهادن و ستودن هنر سرشار از پاکي و ايمان آنها، خود در حقيقت، ستايش خالق يکتاي زيبايي‏ها است.
    هنرمندان تواناي ايراني، از موادي که طبيعت در اختيارشان نهاده بود به همراه ذوق و نبوغ خداداد به آفرينش‏هاي هنري شگرف پرداخته و زيباترين دست‏ساخته‏ها را پديد آورده‏اند؛ هنرمندان هميشه جاويدي چون محمد بن ابوطاهر و ابوزيد کاشاني که در حاشيه‏ي کوير و به مدد کيمياي ذوق خود، تنها با عناصر خاک و آب و آتش، محراب‏هاي کاشي بي‏نظيري را در پايان سده‏ي ششم و آغاز سده‏ي هفتم هجري قمري ساخته‏اند (1)، يا استاد احمد و استاد حسن بن حسين نجار که با سرانگشت‏هاي توانا و چشم‏هاي زيبايي‏شناس خويش - در شمال رشته کوه‏هاي سر به فلک کشيده‏ي البرز -، در رمضان 877 ه.ق، از خشک چوبي، شاهکاري زيبا و اثر ماندگار چون صندوق منبت امام‏زاده ابوالقاسم بن امام موسي الکاظم (ع) پديد آورده‏اند که اکنون در موزه‏ي هنر مدرسه‏ي طراحي «رود ايلند» نگاه‏داري مي‏شود (2) ايران زمين خاستگاه هنرمندان نامدار و گمنام بي‏شمار است که آثار ماندني بسياري را آفريده‏اند که تنها برخي و آن هم به سبب شرايط زمان و حرمت مکان
    برجايند و اغلب آنها به دست ويرانگر روزگار و يا با دست هنرستيز برخي ابناي روزگار به نابودي کشيده شده يا به يغما رفته‏اند. بر ما است که از گذشته بياموزيم و آنچه از اين‏گونه آثار در دست داريم، پاسدار باشيم.
    منطقه‏ي لواسان، در نزديکي تهران، از مراکزي است که دست‏ساخته‏هاي چوبي آن، به ويژه صندوق‏هاي نفيس مقابر، در برخي از امام‏زاده‏ها (بخصوص در تهران) به صورت نفايس هنري برجسته نگاه‏داري مي‏شود و تاکنون شماري از اين آثار شناسايي و معرفي شده است. در اين مقاله برآنيم تا اثري ناشناخته از هنرمندي نامدار از اين منطقه را به دوست‏داران هنر چوب ايران معرفي کنيم؛ اين اثر برجسته صندوق منبت کماري شده‏ي امام‏زاده‏ي موسي خوروين کرج است.
    امام‏زاده موسي در ده خوروين در شمال غربي شهر کرج واقع است. بناي کوچک امام‏زاده داراي طرحي مربع به ابعاد تقريبي 444 ضربدر 444 سانتي‏متر مربع از داخل و ديوارهايي به قطر 150 سانتي‏متر و پوشش گنبدي است.
    در شمال بنا، مقابل در ورودي امام‏زاده، ايواني به ارتفاع 77 سانتي‏متر بلندتر از کف بنا در دوره‏هاي اخير برپا داشته‏اند. زير گنبد، در ميان محوطه‏ي داخلي، ضريح چوبي گره‏سازي شده‏ي مشبکي از چوب چنار با طرح «چهار قل(3) «به بلندي 155، در ازاي 230 و پهناي 149 سانتي‏متر، صندوق مذکور را در ميان دارد.
    صندوق به درازاي 197، پهناي 5 / 109 و بلندي 130 سانتي‏متر ساخته شده است و قيدهاي ستبر آن در ابعاد 11 ضربدر 11 سانتي‏متر مربع و ارتفاع 15 سانتي‏متر، به جاي پايه در زير صندوق و در بالاي آن به همين اندازه به عنوان تکيه‏گاهي براي صندوق‏پوش است. ضريح چوبي نيز پايه‏هاي همانند صندوق دارد. هر چهار بدنه‏ي صندوق با قاب‏سازي، گره‏سازي، کنده‏کاري، کتيبه‏نويسي و سپس رنگ‏آميزي استادانه و هماهنگ تزيين شده است.
    صندوق داراي دو کتيبه‏ي بزرگ به هم پيوسته، به صورت دو حاشيه در بالا و پايين، و شماري کتيبه‏هاي ناپيوسته و کوتاه، در چهار بدنه، به اين شرح است:

    کتيبه‏هاي حاشيه‏ي زبرين صندوق

    بر چهار سوي بخش زبرين صندوق، روي حاشيه‏اي به پهناي 5 / 11 سانتي‏متر، آيات 255 تا 258 سوره‏ي بقره را به قلم نسخ خوش به اين شرح کنده‏کاري کرده‏اند.
    بدنه‏ي شمالي:(بسم الله الرحمن الرحيم الله لا اله الا هو الحي القيوم لا تأخذه سنة و لا نوم له ما في السموات و ما في الارض من ذا الذي يشفع عنده الا بإذنه يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم و لايحيطون بشي‏ء من علمه الا بما شاء وسيع کرسيه السموات و)
    بدنه‏ي شرقي: (الارض و لايؤده حفظهما و هو العلي العظيم. لا اکراه في الدين قد تبين الرشد من الغي فمن يکفر بالطاغوت و يؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقي لاانفصام لها)،
    بدنه‏ي جنوبي:(والله سميع عليم. الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور والذين کفروا اولياؤهم الطاغوت يخرجونهم من النور الي الظلمات اولئک اصحاب النار هم فيها خالدون. ألم تر الي الذي حاج ابراهيم في ربه ان آتيه الله الملک اذ قال ابراهيم ربي الذي)،
    بدنه‏ي غربي: (يحيي و يميت قال انا احيي و اميت قال ابراهيم فان الله يأتي بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب فبهت الذي کفر والله لايهدي القوم الظالمين).
    بر چهار سوي بخش زيرين صندوق نيز روي حاشيه‏اي به همان ابعاد، کتيبه‏اي حاوي صلوات کبير و بدنه‏ي شمالي و شرقي و آگاهي‏هايي درباره‏ي نام و نسب امام‏زاده و ديگر خفتگان در آن مکان، و تاريخ ساخت صندوق به قلم نسخ خوش به اين شرح بر بدنه‏ي جنوبي و غربي آن کنده‏اند.
    بدنه‏ي شمالي: اللهم صل علي محمد المصطفي و صل علي علي المرتضي و صل علي حسن الرضا و صلي علي حسين المظلوم شهيد دشت کربلا و صل علي امام زين‏العابدين و صل علي امام محمدباقر و صلي علي امام جعفر صادق و صلي علي امام موسي کاظم و صل علي امام علي بن موسي رضا و صل علي امام محمد التقي و صل علي علي النقي و صل علي امام حسن عسکري
    بدنه‏ي شرقي: و صل علي محمد مهدي صاحب الزمان صلوة الله عليه و عليهم اجمعين و صلوا علي صدر الامين مصطفي رحمة للعالمين
    بدنه‏ي جنوبي: هذه المقبرة المزار المتبرک امام‏زاده‏ي معصوم (ع) امام مطهر موسي ابن امام محمدتقي، صلوة الله
    عليه و عليهم اجمعين، و مجاوران مقدس مسير (؟) حضرت امام‏زاده درويش حسين ابن درويش خاکي و درويش محمد ابن درويش علي خوربيني غفر الله لها و لأبويها. «غرض از يادگار
    بدنه‏ي غربي: نام بود / يادگار اين قدر تمام بود». في تاريخ شهر المبارک الحرام في يوم خمسة عشرين آذرماه قديم سنة اربع و تسعمائة من هجرت النبويه عليه الصلوة والسلام.
    افزون بر کتيبه‏هاي ياد شده، هر بدنه‏ي صندوق داراي کتيبه‏ها و آرايه‏هاي کنده‏کاري شده‏ي ديگري بدين شرح است:
    بدنه‏ي شمالي: قاب ميانه‏ي اين بدنه، با طرح «شش‏بندي طبل شل (4)«گره‏سازي شده است و يک زنجيره‏ي باريک با نقش گل‏هاي چهار برگ به هم پيوسته و سپس حاشيه‏اي رنگ‏آميزي شده به رنگ سبز زيتوني آن را در برمي‏گيرد. دو کتيبه، يکي بر دست راست حاوي «نصر من الله و فتح قريب و بشر المؤمنين يا محمد يا علي يا علي يا علي» و ديگري بر دست چپ حاوي بيت:
    زمشرق تا به مغرب گر امام است
    علي و آل او ما را تمام است
    بر اين بدنه وجود دارد.
    حاشيه‏اي همانند زنجيره‏ي ياد شده، قاب مياني و کتيبه‏هاي عمودي را از دو کتيبه‏ي بزرگ زبرين و زيرين بدنه‏ي صندوق جدا مي‏سازد.
    بدنه‏ي شرقي: قاب ميانه‏ي اين بدنه با طرح «فرفره سروته (5)» گره‏سازي شده است. کتيبه‏ي دست راست شامل «قال النبي عليه‏السلام: البخيل لايدخل الجنة و لو کان عابدا و السخي لايدخل النار و لو کان فاسقا» و کتيبه‏ي طرف چپ آگاهي‏هايي درباره‏ي سازنده و تاريخ ساخت صندوق بدين شرح دربردارد: «عمله و حرره حبيب‏الله بن احمد نجار لواساني، غفرالله لها و لأبويها، في تاريخ سنة اربعة و تسعمائة (904).» تزيينات بدنه نيز همانند بدنه‏ي قبلي است.
    بدنه‏ي جنوبي: قاب ميانه‏ي اين بدنه با طرح «شش موج (6)» (که به شش داودي (7) نيز مشهور است) گره‏سازي شده و کتيبه‏هاي طرفين شامل دو بيت مشهور در منقبت علي بن ابي‏طالب (ع) است:
    ناد عليا مظهر العجايبي
    تجده عونا لک في النوايبي
    و کل هم و غم سينجلي
    بولايتک يا علي يا علي يا علي
    ديگر آرايه‏هاي اين بدنه نيز مانند بدنه‏ي شمالي است.
    بدنه‏ي غربي: قاب ميانه‏ي اين بدنه با طرح «هشت و چهار ترنج (8)گره‏سازي شده و کتيبه‏هاي دو طرف آن شامل دو حديث نبوي «قال رسول‏الله، صل الله عليه و آله و سلم: عز الدنيا بالمال و عز الاخرة بالاعمال» (در سمت راست)، و «قال النبي، صل الله عليه و سلم: اذا اراد الله بقوم خيرا مطرهم باليل و شمسهم بالنهار» (در سمت چپ) است.
    آرايه‏هاي ديگر اين بدنه نيز نظير بدنه‏ي شرقي است.
    صندوق امام‏زاده موسي خوروين، بر پايه‏ي متن کتيبه‏ي آن، در محرم‏الحرام 904، مطابق 25 آذرماه خورشيدي، به دست استاد حبيب‏الله بن احمد نجار در لواسان تکميل شده و خوشبختانه به جز تعميرات اندکي که در جاهاي غير حساس و کار نشده‏ي آن انجام گرفته، تقريبا دست نخورده برجا مانده است.
    اين شاهکار، هر چند بر اثر گذشت 514 سال رنگ باخته است، اما نمي‏توان هنرمندي سازنده‏اش را در ترکيب رنگهاي هماهنگ زرين براي پوشش کتيبه‏ها و سرنج و سبز زيتوني و سرمه‏اي براي رنگ‏آميزي هماهنگ و چشم‏نواز نقش‏ها و گره‏ها و کنده‏کاري‏ها ستايش نکرد.
    متأسفانه از زندگي اين هنرمند هيچ نمي‏دانيم، اما از آثار ديگر او صندوق امام‏زاده زيد تهران را نيز مي‏شناسيم که رقم و تاريخ آن چنين است:«تحريرا في خامس شهر الله رجب المرجب سنة اثني و تسع مايه (902) هجرية النبوية عليه افضل الصلوات»، «عمل زبدتي الصناعين استاد حبيب و استاد احمد اللباسانين». صندوق به درازاي 203، پهناي 101 و بلندي 110 سانتي‏متر است و ساختاري مانند صندوق امام‏زاده موسي خوروين دارد. کتيبه‏ي اصلي آن شامل آيات 255 و 256 سوره‏ي بقره است که بر سه سوي حاشيه‏ي زبرين آن مشاهده مي‏شود. نام واقف ««خواجه قنبر علي بن محمد بن محمد زرين کمر طهراني»، چند حديث نبوي، ناد عليا مظهر العجايب... و کتيبه‏هاي ديگر نيز بر صندوق ديده مي‏شود.(9)نقش‏هاي اين اثر با طرح‏هاي صندوق خوروين (جز در بدنه‏ي غربي) متفاوت است. طرح‏هاي بنده‏هاي چهارگانه‏ي صندوق عبارت است از:
    بدنه‏ي شمالي: با طرح «گره تندده(10)»؛
    بدنه‏ي جنوبي: با طرح «گره شش لوز (11)»؛
    بدنه‏ي غربي: با طرح «گره شش و موج (12)».
    در پايان، ذکر نکته‏اي درباره‏ي وجود بيت
    ز مشرق تا به مغرب گر امام است
    علي و آل او ما را تمام است
    و برخي نکات ديگر از کتيبه‏هاي موجود بر صندوق امام‏زاده خوروين ضروري مي‏نمايد؛ مي‏دانيم که صندوق به سال 904 ه.ق يعني سه سال پيش از آغاز پادشاهي شاه اسماعيل صفوي و رسميت يافتن مذهب تشيع در ايران، ساخته شده است. نيز مي‏دانيم کمه اين بيت و برخي از ديگر کتيبه‏هاي صندوق، شعار مذهبي - سياسي دودمان صفويان آن هم پس از رسيدن به قدرت شد و حتي بر سکه‏هاي آنان نيز نقش بست (13)اين نشان مي‏دهد که شعارهاي ياد شده پيش از آذربايجان و دربار صفويان در مناطق مرکزي ايران - که از ديرگاه از مراکز اصلي تشيع بود - رواج داشته است.

    پي نوشت :

    1- دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، زير نظر کاظم موسوي بجنوردي، تهران، ذيل «ابوطاهر، خاندان» و «ابوزيد کاشاني» (به قلم فاطمه کريمي).
    2- Pope. A.A.A. Survey of Persian Art. VI. 1967. PP.2623-4. pI.1472: Lentz. T.W. Lowry. G.D. Timur and the Princely Vision. Exhibition Catalogue. Los Angeles County Museum of Art. Los Angeles. 1989.
    3- فرشته‏ي نژاد، مرتضي، گره‏سازي و گره‏ي چيني در هنر معماري ايران، تهران، بي‏تا، صص 15 - 14.
    4- شفاهي، جواد، هنر گره‏سازي در معماري و درودگري، تهران، 1356، ص 98؛ زمرشيدي، حسين، گره‏ي چيني در معماري ايراني و هنرهاي دستي، تهران، 1365، صص 163 - 162.
    5- همان، صص 223 - 222.
    6- فرشته‏نژاد، همان، ص 61 -60.
    7- شفاهي، همان، ص 92؛ زمرشيدي، همان، صص 153-152.
    8- روزي‏طلب، نظر شفاهي استاد.
    9- رک: مصطفوي، سيد محمدتقي، آثار تاريخي طهران، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1371، صص 52 - 50.
    10- .فرشته‏نژاد، همان، صص 133-132.
    11- زمرشيدي، همان، صص 213-212.
    12- فرشته‏نژاد، همان، صص 61 - 60 و ص 92؛ زمرشيدي، همان، ص 152.
    13- Rabino di Borgomale. H. L. Coins. Medals. and Seals of the Shahs of Iran 1500-1941. London. 1944.

    منبع: ميراث جاويدان 




    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 30 اردیبهشت 1389  ساعت3:25 PM   |  

    قديم ترين وقف نامه در شيراز

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: محمد برکت

    مقدمه

    يکي از بقاع متبرکه ي شيراز بقعه ي امامزاده سيد محمد بن موسي الکاظم (عليهما السلام) است. درحال حاضر مرقد ايشان نزديک مرقد برادر بزرگترشان حضرت سيد ميراحمد بن موسي الکاظم شاهچراغ (عليهما السلام) است و داراي صحن مشترک و باشکوهي است که بزرگترين ومهم ترين زيارتگاه شهر شيراز است. تاريخ دقيق وروشني از چگونگي کشف قبر اين بزرگواران وهمچنين کيفيت ساختمان بقعه هاي آنها در دست نيست. (1)
    آنچه مسلم است، حضرت سيد ميراحمد بن موسي (عليهما السلام) حدود سال 203 هجري قمري (سال وفات حضرت امام رضا (عليه السلام)) همراه با تعداد زيادي از برادران و برادرزادگان ودوستان، راهي خراسان شده و در فارس با سپاه فرماندار مأمون عباسي درگير شده وهمراه با برادرشان شهيد شده اند.
    وقف نامه اي دردست است که مي تواند گوشه اي از تاريخ ساختمان بقعه ي حضرت سيد ميرمحمد بن موسي الکاظم (عليهما السلام) را روشن سازد. اين وقف نامه که درسال 725 هجري قمري تنظيم و نوشته شده هنگام تعمير خانه اي درکنارمسجد جامع عتيق شيراز درميان يک جعبه همراه با مدارک ديگري پيدا شده است.
    (2)
    از آنجا که واقف از خاندان دستغيب است وهمچنين مقداري از درآمد موقوفات وقف بر اولاد ذکور وي بوده، وقف نامه به مرحوم سيد محمد رضا دستغيب. متوفاي 1369 هجري قمري وبزرگ خاندان دستغيب درآن ايام. داده مي شود.
    نسخه اصل اين وقف نامه. به ابعاد 208ضربدر31 سانتيمتر. اکنون نزد حجت السلام حاج سيد بدرالدين دستغيب، نوه ي مرحوم سيد محمد رضا دستغيب است. همچنين رونوشتي پر غلط از آن دراداره ي اوقاف شيراز موجود است.

    وقف نامه دودسته سجلات دارد:

    1. اسنادي که در زمان تنظيم ونوشتن وقف نامه ثبت شده است.
    2. اسنادي که هنگام پيداشدن وقف نامه نوشته شده است.
    ميرزا ابوالحسن حسيني دست غيب (متولد 1262 قمري) که خود وپدرش متولي بقعه ي مبارکه ي سيد ميرمحمد (عليه السلام) بوده اند، درمقدمه ي کتاب درسفرنامه ي عتبات (3) به وقف هايي که از سوي اجدادش براين بقعه مبارکه واقع شده اشاره کرده. که به احتمال قوي يکي از آنها همين وقف نامه اي است که پيش روي خوانندگان گرامي است. ومي گويد:
    آباء واجداد گرام اين حقير واسطه ي خيرات جاريات بر سر مزار کثير الانوار سيد مير محمد (عليه السلام) بناي بقعه ي رفيعه ي عالي نموده واملاک خود را وقف بر آنها نموده که از پنجاه ملک متجاوز است و... (4) ازاجداد حقير برآنجا وقف فرموده يکي ميرزاعنايت الله يکي شاه منصور يکي ميرزا هدايت الله که مدرسه ي دارالهدايه عقب سر بقعه ازبناهاي آن است معروف به مدرسه حکيم ويدأ به يد توليت آنها با آباء واجداد حقير بوده تا به حقيررسيده، آنچه از اجداد خود مي دانم اين است:
    احمد بن مهدي بن عبدالحسين بن اسماعيل بن ابوالحسين بن جعفر بن محمد زمان بن هدايت الله. واسناد و وقف نامجات هنوز دردست حقير باقي است وجميع اين املاک را به تدريج ايام غاصبين خدانشناس به ملکيت متصرف گرديده تا آنکه والد حقير که روحش درعليين با جدش احمد مرسل خاتم النبيين محشور باد پاره اي از آنها را پس از زحمات زياد درعرض سي سال واثبات وقفيت هريک ومخارج گزاف و پاره اي از آنها را به مصالحه ي ثانويه و وجه نقد دادن تصرف کرده وتتمه در دست اهل ظلم و ستم باقي مانده و پاره اي ازآنها را هم حقير به زحمت زياد به تصرف وقف درآورده...

    متن وقف نامه

    بسم الله الرحمن الرحيم
    سيد اميرمحمد بن موسي الکاظم عليهما من الصلوات أشرفها وأنهاها.
    هوالواقف اللنيات ومفيض الخيرات تعالي شأن العزير.
    يا واقف السرائر بالفضل والکمال يا عالم ضمائر بلمجد والجمال.
    سلطان بي زوال جهاندار بي شريک
    حي خطا پذير خداوند ذوالجلال
    بي حمد برکمال تو بنياد کار سست
    بي شکر بر نوال تو در دين صد اختلال
    لعناية امرمنه لديه و کل شيء يعود اليه، وله الحمد وهوالملک القديم، من افتتح کتابه الکريم
    (5)
    ببسم الله الرحمن الرحيم، الذي وفق الا خيار من عباد بالاقامة علي موقف الخيرات وايد الابرار من رغبة بالا تيان علي وظائف الطاعات واشاعه المبرات، وشفي مذنب العباد عن سقم امراض الخطايا والمعاصي بدواء قبول التوبة عن الزلات والخطيئات، فهو يقبل التوبة عن عباده ويأخذ الصدقات.
    والصلاة و السلام علي من بعثه للهداية من عين عنايته الي کافة الامم والبريات أعني طبيب أسقام العثرات، و أحدق الانبياء واصدق الرسل لهداية الخلق علي طريق النجاة، وآله وعترته الشفعاء للمذنبين في العرصات، سيما أخيه وأحبه و وصيه وخليفته من بعده اميرالمؤمنين و منجي الهالکين في الورطات، صلاة وسلامأ يدومان بدوام الارضين والسموات.
    حمد نامحدود وثناء غيرمعدود حکيمي را جله شأنه لايق که از دارالشفاء لطف ومرحمتش به بيماران اين زاويه ضلالت بي نوا، شربت عرفان هدايت آماده ومصفا، وسپاس بي حد وقياس طبيبي را عم برهانه درخور که از شفاخانه ي غيب به دستياري مسيح عنايتش به نفس روح پرور روح اثر واحيي الموتي (6) مرده دلان باديه ي غوايت را حيات اهتداء وهدايت موجود ومهيا، عليمي که ساکنان محافل ملکوت وحاضران مجلس جبروت را که دم از مدعاي نحن نسبح بحمدک ونقدس لک (7) مي زنند طبق سبق لا علم لنا الا ما علمتنا (8) پيش نهاد وتدريس مدارس مکمن ايجاد را به فعل کل، که منشاء سعادات است تفويض داد وابواب حقايق اسامي موجودات ودقايق ذرات کائنات به حکم وعلم آدم الا سماء کلها (9) به دل پاک وباطن صفاناک ابوالبشرخليفة الله في عرضه البسط الا غبر بگشاد ولاجرم منشورتعظيم وتکريم ولقد کرمنا (10)عنوان صحيفه ي کارنامه ي بني آدم آمد و تاج وهاج وفضلناهم علي کثير ممن خلقنا تفضيلا نصب تارک مبارک وقامت با استقامت ايشان شد تا چون نوبت خلعت به وجود پر وجود در صدف وجود وصدف بحر کرم وجود حضرت خاتم النبياء. عليه وآله من الصلوات افضلها ومن التحيات أکملها. رسند، کتب کمال او را به ديباچه وما ارسلناک الا رحمة للعالمين(11)
    مقدمه لولاک کما خلقت الا فلاک (12) موشح ساخت وذات مبارک و وجود متبرکش را با وجود اميت ولا تخطه بيمينک (13) به شرف رتبت و يعلمکم الکتاب والحکمة (14) بنواخت.
    وبعد برمرآت ضمير واقفان مواقف فضل وکمال، وعارفان حقائق و معارف دانش وبينش وحال، ومسند نشينان محافل عزت واقبال، صورت اين معني ظاهر وهويدا ومعني اين صورت مبين و جلوه نماست که نشئه ي فانيه ي دنيويه محل مخاطر وآفات ومنزل کوادر و مخافات است، شراب راحتش مستبيع خمار ملال و بهارعيش و فراغتش پژمردگي وکلال، معجون وادويه ي حاصل روزگار غدار بي اعتبار با جزاي کدورت آميخته وصورت اين ترکيب مجتمع ازارکان متضاده درقالب انفکاک وتفرقه برريخته عذبش کسراب بقيعة يحسبه الظلمآن ماء نشوري (15) ممزوج وملوس از اختلاط اخلاط فاسده به تخلي مختلط، چندان سعادتمندي که نداي بشارت انتماي يا ايها الذين آمنوا انفقوا مما رزقناکم من قبل أن يأتي أحدکم الموت (16)قرين لبيک سمعا وطاعة اصغا واجابت و به مقتضاي کريمه ي مثل الذين ينفقون أموالهم في سبيل الله کمثل حبة انبتت سبع سنابل في کل سنبلة مائة حبة (17) درمزرعه و باغ آمال واماني خود، اشجار واثمار رحمت بي منتهي يزداني غرس نموده.
    بنابراين مقدمات ميمنت آيات و مؤداي حديث صحيح سيد السادات. عليه وآله افضل الصلوات. که " ما (18) لک من مالک الا ما أکلت فأفنيت، أو لبست فأبليت، أو تصدقت فأبقيت؛" (19) توفيقات رباني وتأييدات سبحاني که از مبادي احوال پيوسته قرين اماني وآمال بندگان عالي حضرت متعالي منزلت رفيع مرتبت قدسي فطرت قدوسي صحبت، سيادت ونجابت و
    (20)
    نقابت منقبت، و افادت و افاضت و عنايت و هدايت موهبت، حکمت و حذاقت و مناعت زينت، مهبط فيوضات صمداني و مظهر عنايات يزداني، موفق به توفيقات ابدي و مؤيد به تأييدات سرمدي، مؤسس مباني خيرات و مشيد قواعد مبرات، حاوي فنون و فضايل و کمالات، جامع شؤون استعدادات، مقرب اعظم سلاطين، معتمد افخم خواقين، نقاوه اجلت السادات العظام الکرام، سلاله النجباء بين الانام، ميرزا عنايت الله الحسني الحسيني دست غيب، ابقاه الله سبحانه و تعالي، توفيق رفيق حال و مال گشت تا به ديده تحقيق و نظر تدقيق مشاهده و ملاحظه فرموده که دولت و اقبال جهاني بر شرف و عرصه ي انتقال است، مگر آنچه وسيله ي تقرب سازند و به حضرت مهيمن علي الا طلاق کما قال عز و علا ما عندکم ينفد و ما عندالله باق (21) و مقرر است که افضل صدقات که به مرور ايام و شهور و به کرور سني اعوام و دهور بر صفائح اوراق ليل و نهار باقي و برقرار ماند، بنا نهادن بقاع خيرات و وقف کردن رقبات است بر بقاع خيرات و تعيين مصارف محصولات آن بر ابواب ميراب، و شهرت اخبار و کثرت آثار در فضيلت اوقات از قاف است تا قاف.
    لهذا حضرت سيادت و نقابت پناه معظم اليه از اطيب اموال و مکاسب خود، در عرصه ي زمين معينه ي معلومه، که مزار فيض آثار کثيرالانوار امامزاده ولايت پناه و مخدوم زاده ي حقايق و معارف آگاه ثمرة شجرة الامامة و شجرة ثمرة الشهامة، نجم برج هدايت و در درج ولايت، الذي عجز عن وصف کماله الناظم، عليه و آبائه المعصومين الصلاه والسلام و التحية من الله الملک الدائم، که از امهات بقاع الخير دارالملک شيراز است و موقع آن محله از محلات مالاکت که متصل به مسجد عتيق شيراز و از غايت اشتهار آن مزار فيض آثار کثيرالانوار چون قبله اقبال مقبلان از ذکر حدود و شرح اوصاف و نعوت مستغني است، که قبل از اين آبا و اجداد عالي حضرت معظم اليه در پناه مزار فيض آثار کثيرالانوار عليه التحيه و السلام ساکن بودند و عالي حضرت معظم اليه توفيق اين سعادت و فيض ابدي يافت که بقعه ي رفيعه بر روي مزار فيض آثار کثيرالانوار بنا کند.
    دو باب خانه ي معينه ي معلومه ي متصله ي بقعه ي رفيعه که مي بود از مالکين و متصرفين. که به ارث به ايشان انتقال يافته بود. عالي حضرت معظم اليه از مالکين و متصرفين بالطوع و الرغبه و به تصديق ارباب خبره، دو باب خانه ي معينه ي معلومه ي مشهوره را مبايعه ي صريحه ي صحيحه شرعيه نمود، ملک تلق شرعي معظم اليه گرديد و مزيد بر بقعه ي رفيعه نمود.
    و بر روي مزار فيض آثار کثيرالانوار عليه التحيه و السلام بقعه ي رفيعه که مشتمل بر شش تاق و رواق و قهوه خانه و چراغ خانه و فراش خانه و چهار باب فوقاني و درب و دربگاه در نهايت استحکام بنا نهاد.
    و تاق روي ضريح مقدس را با رواق وصل به آن را مسجد گردانيد و وقف بر کافه ي اهل ايمان واسلام ساخت که در آنجا به عبادت قيام نمايند.
    و تاق قبله ي ضريح مقدس را[بر]مجلس حفاظ و ذاکران جناب سيدالشهدا عليه السلام وقف نمودند، که در آنجا تلاوت کلام الله و تعزيه داري جناب ابا عبدالله عليه التحيه والثناء نمايند و ثواب آن را به روح ائمه ي معصومين عليهم السلام و امامزاده ي واجب التعظيم والتکريم نمايند، و واقف را ياد و شاد نمايند.
    و شرط ديگر آنکه بقيه ي تاق ها و فضاي رواق ها[ي]بقعه ي رفيعه با فضاي جنبين که از قبله و
    (22)
    شمال و صباح بوده باشد، وقف بر مدفن کافه ي ايمان و اسلام نمود، که به اذن متولي شرعي در آنجا دفن نمايد.
    و چهار باب اتاق فوقاني را از براي طلاب علوم دينيه و متولي شرعي معين، که در آنجا سکني نمايد.
    لهذا حضرت سيادت و نجابت و نقابت پناه معظم اليه، همت عالي همت را بر افاضه ي صدقات جاريه و اشاعه ي مثوبات مستمره مصروف داشته، رقبات تملکه ي متصرفه ي خود را، که به وجود شرعيه و اساليب معتبره در قيد تملک و حوزه ي تصرف شرعي خود در آورده بود و سني اعوام عديده به ملکيت شرعي متصرف ملي حضرت معظم اليه بود جارية في تحت يد تصرف خود بلا منازعة منازعي و مخاصمة مخاصمي وقف شرعي و حبس ملي نمود، خالصا لو جه الله تعالي و طلبا لمرضاته و هربا من اليم عقابه يوم لا ينفع مال ولا بنون الا من أتي بقلب سليم و مسجد و مزار فيض آثار کثيرالانوار عليه التحية و الثناء و بقعه ي مز بورتين نمود.
    و اما آنچه واقع است در بلده ي دارالعلم شيراز، موازي ده باب حوانيت متعدده ي متصله به يکديگر وصل به طرف جنوبي بقعه ي منوره مي باشد، که تمامي و همگي و جملگي حوانيت مزبور حال داير و آباد و معمور و بالفعل مسکون است.
    و اما آنچه واقع است در حومه ي شيراز جنت طراز، تمامي و همگي و جملگي شش دانگ مزرعه ي مشهوره به سخطويه متصله به دايکان و برناباد و رحمت آباد و محدود به حدود اربعه، که غني از ذکر و اوصاف است، به انضمام يک رشته قنات مختصه و شرب مرتبه ي بر آن حسب الاستمرار بدون وضع استثناء شيئي از آن، و تمامي و جملگي يکصد و هفتاد و شش سهم از اصل دويست و شانزده سهم سهام کل مزرعه ي معينه ي معلومه ي مشهوره به استوران سفلي واقعات در قري الا سافل حومه شيراز با مجاري شرب مرتبه بر هر يک از قنوات منسوبه به آنها.
    و اما آنچه واقع است در بلوک کوارمن اعمال فارس، تمامي و همگي و جملگي موازي چهل و سه سهم از جمله پنجاه و يک سهم سهام از کل شش دانگه مزرعه ي مرسومه به شکنج وصل به مزارعات کدو و خرمايي وصل به رود خانه ي کفر و پير که لغاية الشهرة و نهاية المعرفة مي باشد، مع شرب تابعه ي مرتبه بر آن از چشمه ي برم پير حسب الاستمرار بدون وضع شيئي از آن.
    و اما آنچه واقع است در بلوک را مجرد من اعمال فارس، تمامي و جملگي موازي يک صد و بيست و پنج سهم از کل يکصد و چهل و يک سهم از سهام کل شش دانگه مزرعه ي مشهوره ي برزگران وصل و به زرروان مع شرب مرتبه ي بر آن حسب الاستمرار بدون استثناء شيئي از آن.
    و اما آنچه واقع است در بلوک براج من اعمال فارس تمامي و جملگي نصف شائع کامل از کل شش دانگه مزرعه ي مشهوره به سهم الديني با مجاري شرب مرتبه بر آن از چشمه ي قدمگاه.
    و اما آنچه واقع است در بلوک فسا من اعمال فارس، تمامي و همگي شش دانگه مزرعه ي موسومه ي مشهوره به جليان واقعه در نوبندگان فسا مع شرب تابعه ي مرتبه بر آن حسب الاستمرار، بدون وضع استثناء شيئي از آن.
    که کلا مزارعات مزبور و مفصله ي فوق، مشتمله بر آلات و ادوات و مصالح الا ملاک و گاو و گاوبند و مؤون زراعت و خويد موجوده شتوي، کلا طراّ معمور و آباد، داراي رعيت و مسکون مي باشد، منظم و منسق است و در هيچ شي ء آن را استثناءات، اعم از ده و رعيت و اموري که متعلق به زراعت نسق قراء مزبور است، خللي واقع نيست، ابتياعي و موروثي و متصرفي
    (23)
    واقف خير مواقف معظم اليه با جميع لواحق و توابع صحيحه ي صريحه ي شرعيه ي مليه و کافه ي ضمايم و عامه ي جرائم و ملحقات و مضافات و منضمات سمي أو لم يسم، ذکر أو لم يذکر لغاية الشهرة و نهاية المعرفة است وقفا نافذا مؤبدا شرعيا و حبسا دائما ملّيا صحيحا، لا يباع و لا يرهن و لا يملک و لا يورث ولا يمهر،[الي]أن يرث الله الارض و من عليها و هو خير الوارثين.
    و واقف خير المواقف معظم اليه. کما قررها الشارع الصادع. صيغه ي املاکات موقوفات مزبوره را جاري و واقع ساخت و املاکات و مزارعات و حوانيت مزبورتين موقوفتين را از يد تملک خود اخراج و از اله حقيت و ملکيت نمود و در ثاني به عنوان توليت تصرف نمود وقف مزبور و به قبض و اقباض و ساير مسمات مقرون گرديده تماميت و لزوم شرعي پذيرفت.
    و اما بيان شرائط و اموري که واقف خير مواقف تصريح به آن نموده و در متن توضيح شده و عمل بر آن لازم و متحتم است:
    اولا: آنکه توليت املاکات و رقابت و حوانيت و موقوفات و بقعه ي رفيعه را اولا به نفس نفيس خود مادام حيا باقيا و بعده به اسن اصلح ارشد اولاد ذکور خود ما تعاقبوا و تناسلوا نسلا بعد نسل و عقبا عقيب، و ما انقرض اولاد ذکور نسلا بعد نسل به اولاد ارشد ذکور اناث مفوض ساخت، و بر تقدير فقدان ايشان به اصلح و اعلم و اتقاي اهل بلد که بوده باشد، و در کل طبقات توليت تقدم بطن اعلا بر افسل مشروط است.
    و ثانيا: آنکه هر ساله آنچه از املاکات و رقبات و موقوفات مزبور مداخل و منافع به هم رسد، چه از حاصل شتوي و چه محصولات صيفي و چه از ساير موقوفات به عمل آيد، بعد از وضع اخراجات از قبيل مؤون زراعت و مصالح الا ملاک او غير ذلک مما لزم اخراج کرده وآنچه موجب کثرت و ازياد ريع حاصل و رقبات مزبوره گردد و بقيه را به موازي پنجاه سهم سهام منسهم و منقسم مي گردد.
    از آن جمله، به جهت تعميرا ت بقعه ي رفيعه ي چهارده سهم اخراجات شود.
    و از بابت تعزيه ي جناب سيدالشهدا ء عليه السلام هفت سهم در ايام تعزيه اخراجات سفره به مصرف امورات متعلقه به تعزيه ي جناب اباعبدالله الحسين عليه السلام مصروف دارند.
    و عالي حضرت معظم اليه از بابت حق التوليه خود دوازده سهم تصرف نمايد.
    و چهارده سهم از بابت حق الارتزاق در وجه ساير وراث واقف. ذکورا. منقسم سازند.
    وسه سهم ديگر از بقيه ي پنجاه سهم را به انضمام دو سهم از تعميرات که کلا پنج سهم شود در وجه ناظر و قراء و ذاکر و فراش و چراغچي و کفشدار و مؤذن و سقا بقدر شأنهم و مراتبهم، قسمتي متولي معين نموده برسانند.
    و اشخاص خدام بايد متعدد باشد در شغل و منصب مزبور واحد باشند و بايد خدام همگي ايشان به زيور صلاح و سداد و ديانت آراسته و صاحب تقوي و امانت باشند و از اشرار بلد نبوده باشند.
    و اختيار عزل و نصب خدام و رتق و فتق امورات و مهمات کليا و جزئيا با عالي حضرت متولي است و احدي از آحاد ناس را سواي متولي در هر طبقه دخل و تصرف در امورات بقعه ي رفيعه ننمايند، و اگر العياذ بالله احدي بدون اذن متولي دخل و تصرف در امورات رقبات و املاکات و حوا نيت و موقو فات و خدمات بقعه ي رفيعه عليه التحيه و الثناء نمايد، ضالّ و مضلّ و کافر و معلون است.
    (24)
    و از جمله شرائط وقف آن است که:
    متولي در هر طبقه اعيان موقوفه ي مزبور ي فوق را به اجاره ي حکام جور و سلاطين و جمعي که انتزاع از يد ايشان معسر بوده باشد ندهند.
    و مدت اجاره از سه سال زياده ننمايد.
    و تا مدت اجاره ي اول منقضي نشود، مورد اجاره ي ثانيه نسازند.
    و از جمله شرائط ديگر آن است که:
    در هيچ زمان از ازمنه، علماي اهل اسلام و فقهاي ذوي الاحترام، که اعلميت و افضلّيت دارند و حکام شرع و عرف و غير هم و مباشرين شرعيه و عرفيه، حساب از متولي نخواهند و دخل و تصرف در بقعه رفيعه و املاکات و حوانيت مذکوره و موقوفات معينه ننمايند و ناظر بر او نگمارند.
    و در همه ي اوقات حمايت و امداد متولي هر طبقه نمايند که متولي معظم اليه از عهده ي موقوفات موقوف عليه بر آيد.
    و متولي هر طبقه از قرار شروط وقف نامچه عمل نمايند. و هر يک از قراء و ذاکر و فراش و چراغچي و کفشدار و سقا و مؤذن، که در خدمات بقعه ي رفيعه کوتاهي و سهل انگاري و مخالفت رأي متولي هر طبقه نمايند، اخراج ايشان بر متولي هر طبقه لازم و واجب است. و حيث تمت و لزمت هذه الورقة الوقف علي الوجه المشروح في هذه المجلة، فلا محلّ لا حد مؤمن بالله و اليوم الآخر أن يغيّرها، و لا يبدّ ل منها شيئاً، فمن غيّرها فعليه لعنة الله و الملائکة والناس أجمعين، لا يقبل الله تعالي منه صرفاً و لا عدلاً، و جري ذلک في الخميس يوم الرابع عشر من شهر ذي قعدة الحرام سنة خامس و العشرون و سبعمائة من الهجرة النبويّة المقدّسة.
    مهر دايره اي: عنايت الله الحسيني الحسني دست غيب

    سجلات

    نوع 1
    1. بسم الله الرحمن الرحيم، قد صدر الوقف المؤبّد الشرعي من عالي حضرت السيد السند الا يد السعود الجليل النبيل الواقف دامت متعالية و قربت بالعزّ و ايّامه و لياليه علي النهج المبين في هذه الورقة مقراًّ بجميع ما تعتبر في صحّته و لزومه، تماميته، العبد المعترف بذنوبه.
    مهر: العبد محمد صادق بن محمد جعفر الرضوي
    2. قد صدر الاعتراف من عالي حضرت السيد السند الجليل المؤيد بالهدايات الرباني ادام الله تعالي عزه و معاليه بما نسب لحضرته في هذه الصحيفة الصحيحة الشرعية علي قانون الشريعة المقدّسة، کتبه الفقير.
    مهر: العبد محمد باقربن محمد تقي الحسيني.
    3. و بعد، فقد سمعت الاقرار و الاعتراف من عالي حضرت السيد السند الجليل النبيل ذي القدر الرفيع و الجاه المنيع الهاوي بفنون فضائل الدنيوية، الحائز لصنوف الذخائر الاخرويّة، دامت ايّام توفيقاته و بسطت أزمنة برکاته و سعاداته بما نسب الي حضرته الشريفة في هذه الصحيفة الصحيحة علي قانون الشرع المستطاب و منهاج السداد و الصواب.
    مهر: العبد عمادالدين الحسني الحسيني ابن أبوالحسن دست غيب
    4. اعتراف السيد الواقف زيد توفيقه بما نسب اليه في هذه الصحيفة المبارکة بتمامه بمشهد مني و کتب العبد الفقير
    مهر: محمد ابن عبدالرضا الطباطبائي
    5. قد تشرّفت بسماع الاعتراف من عالي حضرت سيد السند الجليل النبيل المستغيني اسمه الشريف عن الاطراء و التوصيف دام بين العلوم عزّه و توفيقاته و کثر في البريّة برّه و برکاته بجميع ما نسب الي جناب المستطاب في هذه الصحيفة الصحيحة الشرعيّة و أنا الفقر نظام الدين.
    مهر: نظام الدين...
    6. قد أقرّ المخدوم الجليل و الصاحب النبيل ادام الله تعالي ايام توفيقاته بما کتب و زبر في بين الصحيفة لدي و انا العبد المذنب
    مهر: اليس الله بکاف عبده، مجدالدين الحسني الحسيني دست غيب
    7. واقف عارف به اهوال روز مواقف، که به مؤداي الاسماء ينزل من السماء به عنايت ملقب و به آداب عنايت مؤدب، أنّه بجميع قيود محرر متن اقرار و اعتراف نمود. حررّه العبد المذنب الي رحمة الله الصمد.
    مهر: منصور الحسني الدست غيب...
    8. ممّن تشرّف بسماع الاقرار من السيد الاوحد و القرير الامجد، الفائز بين قداح المجد و العلي بالقدح المعلّي، الحائز قصبات السبق بين أهل التقي و الهدي، الذي يباهي بالا نتساب الي جنابه العالي و المفاخر و المعاني، و يفتخر بالا نتماء الي حضرته الرفيعة المکارم و العوالي، زبدة الاعاظم و الاکابر، وارث المجد کابراً عن کابر، برمّة ما عزي اليه ادام الله توفيقه و تأييداته في اجراء الخيرات المبرّات في تلک المحلة الملية العبد المسي ء الجاني الفاني.
    مهر: الواثق بالملک المبين عبده محمد بن فياض الدين
    9. بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد لواهب الدراية و الشکر لصاحب العناية و الصلاة علي سيد الانبياء و آله الطاهرين؛ و بعد، فقد اعترف و اقرّ عالي السيّد الجليل الرفيع المنيع الواقف المواقف بيوم المواقف ادام الله تعالي توفيقاته جميع ما زبر في هذه الصحيفة الشرعية لدي کتب العبد المذنب
    مهر: العبد المذنب الفقير عبدالنبي
    10. بسم الله الرحمن الرحيم، تشرّفت بسماع الاعتراف من عالي حضرت الواقف المعارف بالمواقف السيد الحسيب الموفق المؤيد غرّه جبهه الشرف و السعاده افتخار النجباء و الساده قدوة الا عالي و المفاخر و المعالي بجميع ما اسند اليه في هذه الصحيفة الصحيحة الوثيقة الانيقة من المبدء الي المقطع و اشهدني علي مد لو لاتها بأسرها عطر بسائم رياض الفضل و المعالي بوجوده؛ و کتب العبد المذنب الفقير الضعيف حسن الحسيني دست غيب.
    مهر: لا اله الا الله الملک الحق المبين عبده صدرالدين الحسني الحسيني دست غيب
    11. قد سمعت الاقرار و الاعتراف من السيد النجيب الجليل ذي الشرف الرفيع و الحسيب المنيع الموفق بالتوفيقات الربانيّة و نيل السعادات و الهاديات الرحمانية ادام الله تعالي عزه و معاليه بوقوع جميع ما نسب اليه في هذه الصحيفة الوثيقة وصحّتها من البدايه الي النهاية. کتبه اقّل عبادالله و احوجهم الي رحمته
    مهر: لا اله الا الله الملک الحق المبين عبده زين العابدين بن محمد صادق
    12. اعترف الواقف السيد السند العارف الموفق المؤيد المقرب الحضرت العلية العالية
    (25)
    الخاقانية خلّد الله تعالي ملکه و سلطانه و ايّد ظلال جلاله المفارق الانام الي يوم القيام بتمام ما رقم و زبر و أنا العبد الاثم
    مهر: شاه جلال الدين الحسيني
    13. به اقرار عاليحضرت السيد الواقف الموفق المؤيد زادالله تعالي تأييده برّمه ما عزي و نسب الي ذاته الشريف في هذه الکتاب المستطاب من المبدء الي المنتهي، صرت شاهداً و انا الداعي لدوام الدولة القاهرة الباهرة.
    مهر: عبده شاه کمال الدين حسيني
    نوع 2
    1. بسم الله الرحمن الرحيم، اين نسخه ي وقف نامچه صحيح و معتبر است حررّ في 23 شهر رجب سنه ي 1355 الاحقر محمد جعفر. مهر بيضي کوچک: محمد جعفر
    2. بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد لله الواقف علي السرائر و العالم بما في القلوب و الضمائر، معطر الخيرات و مفيض البرکات و منمي الصدقات، الفيّاض الجواد الکريم الواحد الحکيم القديم، والصلاة علي واسطه الفيض و الهادي الي الحق و الصدق محمد المصطفي و آله مصابيح الدجي، و لعنه الله علي اعدائهم الي يوم القيامة الکبري، و بعد؛ قد وفقّت لمطالعه هذا الکتاب متناً و سجلاً، و أمعنت النظر فيه و تفکّر ت في معانيه و تأملت في عباراته و تدبرّت في کلماته، فوجدته کتاباً قديماً و حجه قويماً و شيئاً عجيباً قايلاً بلسان الحال، هذا کتاباً ينطق بالحق و يهدي بالرشد، تلوح آثار الصدق عن وجوه معانيه و تظهر أمارات الحق عن عباراته و مبانيه، فهو عندي في غاية المتانة و حري بالعمل و العناية، رحم الله واقفه العظيم الشأن و کاتبه و سجّله و العامل به و من أعان علي البرّ و التقوي بجاه محمد و آله، في يوم الاثنين الرابع و العشرين من شهر صفر المظفر 1357 من الهجرة المبارکة، حررّه الا حقر جمال الدين الشريف المحلاتي.
    3. بسمه تعالي، اين وقف نامه در کمال اعتبار است. انوار 22 / 10 / 1315 شمسي
    4. بسمه تعالي، اين وقف نامه در نهايت اعتبار است. في 18 شهر شوال 1378 بهاءالدين محلاتي
    5. بسم الله الرحمن الرحيم، هذا الکتاب لا ريب فيه، و قد تشرّفت بزيارته و قراءته في اليوم الحادي و العشرين من شهر شعبان 1384، الا حقر عبدالحسين بن محمد تقي دست غيب الحسيني.

    پي نوشت :

    1- درباره زندگاني حضرت سيد مير احمد بن موسي الکاظم عليهما السلام و تاريخ بقعه ي ايشان کتاب هاي متفاوتي نوشته شده که آخرين آنها زندگي و قيام احمد بن موسي عليهما السلام نوشته ي آقاي جليل عرفان منش است. .
    2- صفحه =43
    3- نسخه اصل اين سفرنامه به خط مؤلف در کتابخانه ي مدرسه ي علميه ي امام عصر(عج) شيراز موجود است.
    4- يک کلمه قابل خواندن نيست.
    5- صفحه =44
    6- آل عمران: 49.
    7- البقره: 30.
    8- البقره 32.
    9- البقره: 31.
    10- الاسرا: 70.
    11- همان. .
    12- بحارا لا نوار، ج 15، ص 28.
    13- عنکبوت: 28.
    14- البقره: 151.
    15- النور: 39.
    16- المنافقون: 10.
    17- البقره: 261.
    18- در بحارالانوار: " هل " به جاي " ما ".
    19- بحارالانوار: ج 73، ص 138.
    20- صفحه =45
    21- النحل: 96.
    22- صفحه =46
    23- صفحه =47
    24- صفحه =48
    25- صفحه =50

    منبع: ميراث جاويدان



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 30 اردیبهشت 1389  ساعت3:25 PM   |  

    بيمارستان نجميه

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: اميد رضايي

    مقدمه

    مقاله‏ي حاضر براساس پرونده‏ي شماره‏ي 1056 بايگاني مرکزي سازمان اوقاف و امور خيريه نوشته شده است.لازم است از آقاي عمادالدين شيخ‏الحکمايي به خاطر پيشنهاد نوشتن اين مقاله و راهنمايي ايشان تشکر کنم.
    در طول تاريخ همواره شماري از مردان و زنان خيرانديش متمکن و فرهيخته‏ي ايراني به تأسيس مراکز بهداشتي خرد و کلاني در گوشه و کنار اين مرز و بوم دست زده‏اند بي‏آنکه چشم‏داشتي به حمايتهاي مالي اشخاص حقيقي يا حقوقي داشته يا خيال برداشت از کشته‏ي خود را در خاطر پرورده باشند.
    بيمارستان نجميه‏ي تهران، اثري هفتاد ساله از اين دست اقدام خداپسندانه است که بانويي خير آن را بنا نهاد. او حاجيه ملک‏تاج خانم فيروز، ملقب به نجم‏السلطنه، فرزند شاه‏زاده فيروز ميرزا نصرت‏الدوله و همايون سلطان خانم ملقب به شاه‏زاده خانم، واقف مسجد - مدرسه‏ي شاه‏زاده خانم، مادر دکتر محمد مصدق از نوادگان فتح‏علي شاه است که در خرداد 1305 و نزديک به شش سال پيش از درگذشتش، مريض‏خانه‏اي در جنب خيابان يوسف‏آباد - کمي پايين‏تر از تقاطع خيابان‏هاي حافظ و جمهوري اسلامي ساخت و در آبان 1307 ه.ش / 1347 ه.ق مطابق وقف‏نامه‏ي اول، آن را با نام مريض‏خانه‏ي نجميه بر عموم بيماران مملکت وقف کرد؛ و طبق همين سند املاکي را در داخل و خارج شهر براي مصارف اين مرکز و بيماران ضميمه کرد و توليت و نظارت آن را به خود و خانواده‏اش واگذارد. گفتني است که دکتر مصدق هم در سند ياد شده، سهم خود را در بلوک غار، چون مادرش وقف نمود.
    در مهر 1309، دگربار، نجم‏السلطنه موقوفاتي را بر بيماران اين مرکز و امور ديگر تخصيص داد که رونوشتي از آن در حاشيه‏ي سمت راست وقف‏نامه‏ي اول آمده است.
    پس از مرگ باني بيمارستان، در دي 1311، فرزندش دکتر مصدق عهده‏دار توليت آن گرديد. بلافاصله با تلاش و مراقبتي دقيق و با همکاري نماينده‏اش محمد شرافتيان به سر و سامان دادن امور موقوفه و موقوفات و تهيه‏ي صورت حساب‏ها و پاسخ به اداره‏ي کل اوقاف پرداخت. از اين دوره، شش دفترچه، مربوط به سالهاي 1330 - 1311 ه.ش، در پرونده‏ي بايگاني راکد سازمان اوقاف وجود دارد.
    اين دفاتر به ابعاد 5 ر 22 ضربدر 30 سانتي‏متر مربع هستند و از 10 تا 18 صفحه تشکيل يافته‏اند و مجلد به جلدهاي
    مقوايي‏اند که در وسط محل تاخوردگي با نخ بسته شده‏اند. تمامي اين دفاتر، مقدمه‏ي امضا شده‏ي دکتر مصدق را داراست و به دنبال آن؛ در صفحه‏هاي مقابل هم دخل و خرج‏ها ثبت شده است. صفحه‏ي اول مشتمل بر صورت ريز عايدات قريه، مستغلات، بيمارستان، عمارات، گاراژ و دکاکين است و در پايان همان صفحه، جمع عوايدشان ديده مي‏شود. در صفحه‏ي دوم نيز صورت ريز مخارج يکايک اماکن مذکور در سنوات مورد بررسي - از دو تا چهار سال - و جمع مخارج همان صفحه به چشم مي‏خورد، و بالأخره در آخرين صفحه، خلاصه‏ي عوايد و مخارج موقوفات بر جمع کل هر يک تنظيم و ارائه شده که به منظور بررسي و تأييد اداره‏ي کل اوقاف، در هر نوبت بدان اداره تقديم مي‏شده است.
    نمونه‏ي چنين دفاتر حساب موقوفاتي را آن هم با اين نظم و ريزپردازي، به ندرت در ميان اسناد بايگاني سازمان اوقاف مي‏توان يافت و اين خود حاکي از نظم و وسواس متولي آن در انجام امور موقوفه و پشتوانه‏هاي مالي آن است.
    در اينجا گزارش مشروح دکتر محمد مصدق را که به امضاي خود ايشان است و در مقدمه‏ي نخستين صورت حساب (سال‏هاي 1313 - 1311 ه.ش) آمده و متضمن تاريخچه‏ي بيمارستان و موقوفاتش نيز است مي‏آوريم.

    وزارت معارف و اوقاف - اداره‏ي اوقاف

    از دهم دي ماه 1311 که مرحومه ملک‏تاج خانم فيروز (نجم‏السلطنه) به رحمت ايزدي پيوسته، اين جانب بر طبق وقف‏نامه، در امور مريض‏خانه و موقوفات آن به عنوان توليت مداخله نموده‏ام و قبل از شروع عمليات خود لازم مي‏دانم که مختصري از تاريخ بناي مريض‏خانه و مقررات وقف‏نامه به عرض رسانيده سپس محاسبات دوره‏ي تصدي خود را به استحضار آن وزارت جليله برسانم:

    تاريخ بناي مريض‏ خانه و موقوفات آن

    مريض‏خانه‏ي نجميه در 15 خرداد 1305 بنا شده و بر طبق وقف‏نامه‏ي 5 آبان 1307 که سواد آن ضميمه است، مرحومه‏ي مزبوره املاک و مستغلات مفصله‏ي ذيل را وقف بر آن نموده‏اند.
    1. شش دانگ يک باب مريض‏خانه به انضمام حياط، آشپزخانه و رخت‏شوي خانه و حياط خلوت و حياط بزرگ و کاروان‏سرا و قهوه‏خانه و گاراژ به مساحت 7000 ذرع مضروب، واقع در خيابان مولوي، ناحيه‏ي 3 [ي] حسن‏آباد تهران، پلاک نمره‏ي 1829 تا 1832، نمره‏ي ورقه مالکيت 1332، تاريخ صدور ورقه 5 آبان 1311، نمره‏ي ملک 1329 مکه در صفحه‏ي 121 دفتر املاک به ثبت رسيد (1)
    2. سيزده باب دکاکين واقعه در بازار صندوقدار، جنب گلوبندک تهران که موقع توسعه‏ي خيابان جليل‏آباد و جباخانه از بين رفته و مؤسسه‏ي بلديه براي جبران خسارات موقوفه مبلغ 25661 ريال بر طبق مراسله‏ي نمره‏ي 4004 مورخه‏ي 28 / 3 / 1313، خطاب به اين جانب به مرحومه‏ي واقفه تأديه نموده که آن مرحومه هم معادل 36590 ريال توسط استاد علي و استاد رضا معمار(2) براي ساختن دو اطاق و يک راه‏رو [ص 1] و زيرزمين در خود مريض‏خانه به جهت مرضاي خصوصي و يک حمام و دو اطاق و يک راه‏رو در حياط بزرگ جنب مريض‏خانه که اجاره داده مي‏شود مصرف نموده‏اند. بعد از فوت مرحومه ملک‏تاج خانم فيروز، مؤسسه‏ي بلديه براي جبران بقيه‏ي خسارت وارده به موجب قباله‏ي نمره‏ي 2392، مورخ دوم آبان 1312، صادر از دفتر اسناد رسمي نمره‏ي 52 تهران مساحت 36 گز 10 / 4 زمين واقع در خيابان جباخانه به اين جانب انتقال داد که اين جانب هم در تاريخ 20 آبان همان سنه، بر طبق وقف‏نامه‏ي تنظيم شده در همان دفتر تحت نمره‏ي 2469، اراضي مزبور را وقف مريض‏خانه نموده‏ام که از موقوفات مريض‏خانه،محلي که تاکنون به ثبت نرسيده فقط همين قطعه زمين است که چون کافي از براي ساختن بنايي که مناسب ساير ابنيه‏ي واقع در خيابان
    جباخانه باشد نيست به اميد خريداري مقداري زمين از مالک مجاور و لجاجت مشاراليه در نفروختن، تاکنون از اين قطعه زمين چيزي عايد مريض‏خانه نشده و بديهي است که پس از يأس کامل از معامله، هم زمين را بايد ثبت نمود و هم بنايي که در خور اين مساحت است احداث کرد.
    به طور خلاصه از 13 باب دکاکين موقوفه‏ي مرقومه در وقف‏نامه، فعلا مريض‏خانه 36 گز 10 / 4 زمين در خيابان جباخانه بيش‏تر مالک نيست.
    3. شش دانگ هر يک از 12 باب دکاکين به انضمام شش دانگ يک باب کاروان‏سرا معروف به سراي روغني‏ها و يک باب انبار متصل به يکديگر واقع در ناحيه‏ي 8 بازار محمديه، پلاک 5338 تا 5351، نمره‏ي ورقه‏ي مالکيت 13066، تاريخ صدور ورقه 14 مهرماه 1311، نمره‏ي ملک 1060 که در صفحه‏ي 17 دفتر املاک به ثبت رسيده [است].
    4. شش دانگ قريتين عباس‏آباد و رستم‏آباد به انضمام يک قطعه زمين به مساحت 135 جريب اراضي پلائين متصلات به يکديگر، واقع در بلوک غار، پلاک نمره‏ي 69 و 103 که در تاريخ 26 تيرماه 1313 در کارتن 7 دوسيه‏ي 69 صفحه‏ي 493 دفتر املاک، تحت نمره‏ي 87 مرقوم شده است.
    مرحوم ملک‏تاج خانم فيروز در تاريخ 21 مهرماه 1309 در حاشيه‏ي وقف‏نامه‏ي 5 آبان 1307 املاک ديگري هم وقف نموده‏اند که در ذيل شرح داده مي‏شود:
    5. هشت باب دکان (3) و يک نيم‏بابي به اضافه‏ي يک باب خانه‏ي واقع در ناحيه‏ي 4 سنگلج، گذر ارباب، محله‏ي قورخانه‏ي کهنه، پلاک نمره‏ي 4468 تا 4470 که در اول آبان 1311 در صفحه‏ي 349 دفتر املاک، تحت نمره‏ي 1858 ثبت شده و هم‏چنين
    پلاک 4692 تا 4698، [در] صفحه‏ي 485 دفتر املاک، تحت نمره‏ي 3812 مورخ 30 فروردين 1314 به ثبت رسيده [است].
    6. شش دانگ يک باب عمارت پلاک نمره‏ي 5800 واقعه در ناحيه‏ي 4 سنگلج تهران خيابان شاهپور گذر وزير دفتر، کوچه‏ي حمام ضرغام نمره‏ي ورقه‏ي مالکيت 4050 مورخ 22 / 9 / 1312 که در صفحه‏ي 357 دفتر املاک نمره‏ي 1860 وارد شده است [ص 2]
    7. شش دانگ يک باب عمارت پلاک نمره‏ي 6207 واقع در ناحيه‏ي 9 پشت باغ آصف‏الدوله که در تاريخ 23 آبان 1311، در صفحه‏ي 449 دفتر املاک، به نمره‏ي 1418 ثبت شده [است].

    مقررات وقف ‏نامه

    مقررات وقف‏نامه نسبت به عوايد املاک و مستغلات موقوفه از اين قرار است:
    اول، عشر عايدات براي تعمير عمده و اساسي که به طور فوق‏العاده رخ مي‏دهد در بانکي ذخيره مي‏شود که در موقع لزوم، املاک موقوفه تعمير شود و از بين نرود که چون املاک موقوفه خراب و غالبا مجاورين از خرابي آنها به محاکم صلحيه شکايت مي‏کردند و ذخيره نمودن وجه، مستلزم اين بود که هم خرابي‏ها زيادتر شود و هم از عوايد موقوفه مبلغي به مصرف محاکم برسد. گذشته از اينکه وجهي در بانک ذخيره نشد، مبلغي هم به طوري که از خلاصه‏ي محاسبات معلوم مي‏شود اضافه بر عوايد، صرف تعميرات شده که اکنون هيچ قسمتي از املاک موقوفه نيست که محتاج به تعمير باشد.
    دوم، از بقيه‏ي عايدات دو عشر براي حق‏التوليه و هم‏چنين مخارج لازمه به تعميرات خود موقوفه و ماليات و عوارضات آن و تعميرات ابنيه‏ي مريض‏خانه از قبيل رنگ و روغن آهن‏ها و غيره بايد موضوع شده و بقيه هر چه هست به مصارف مرضاي مريض‏خانه و لوازم آنها برسد.
    سوم، از عوايد مستغلات واقع در محله‏ي قورخانه‏ي کهنه، در سال، بيست تومان به مصرف روشنايي مقبره‏ي مرحومه حاجيه شاه‏زاده خانم والده‏ي واقفه در نجف اشرف برسد (4)چهارم، از عوايد دو باب قهوه‏خانه‏ي واقع در ناحيه‏ي 4 سنگلج و خيابان ماشين، در سال، پانزده تومان به امام جماعت مسجد مرحومه حاجيه شاه‏زاده خانم، واقع در خيابان شاهپور، گذر وزير دفتر پرداخته شده که در مسجد مزبور صرف تعزيه‏داري حضرت خامس آل‏عبا و ائمه‏ي هدي - سلام الله عليهم اجمعين - بشود.

    افتتاح مريض‏ خانه

    مريض‏خانه‏ي نجميه در 15 آذرماه 1308 مفتوح شد و از تاريخ مزبور تا مهرماه 1311 مرحومه‏ي واقفه، ماهي 450 تومان براي مخارج نگاه‏داري ده مريض شبانه‏روزي و دادن نسخه‏ي مجاني به مرضاي غير دائم به آقاي دکتر مير پرداخته‏اند و بعد، نظر به اينکه عوايد موقوفه به مخارج تکافو نمي‏کردند، پذيرايي مرضاي مجاني تعطيل شد. و در هشتم آبان 1311 مريض‏خانه را به آقاي دکتر معاون واگذار نمودند که از عوايد مرضاي خصوصي، ماهي دويست و پنجاه تومان پردازند که با عوايد املاک و مستغلات، ذخيره شده و پس از جمع شدن وجوه کافي مريض‏خانه تعمير و مجددا مرضاي شبانه‏روز پذيرفته شوند.
    در تاريخ 10 دي ماه 1311، يعني دو ماه بعد
    از قرارداد با آقاي دکتر معاون، مرحومه ملک‏تاج خانم فيروز به رحمت ايزدي پيوستند و امر توليت به اين جانب محول گرديد و با اينکه وجوه کافي جمع‏آوري نشده، تعميرات لازمه به عمل آمده و از 23 ارديبهشت 1312 که چهار ماه و نيم بعد از فوت آن مرحومه است، مجددا مريض‏خانه از مرضاي شبانه‏روزي و غير دائم پذيرايي نموده و حساب عوايد مخارج موقوفات و مريض‏خانه از زمان تصدي اين جانب به قراري است که شرح داده مي‏شود. [ص 3]
    در گزارش صورت حساب سال‏هاي 1315 - 1314 ه.ش آمده است:
    ... در طرز جريان موقوفات چيزي رخ نداده [است]. در سال 1315 بنايي احداث و اجاره داده شد و يک دانگ و نيم از قريه‏ي مال مير - و بلوک سرابند عراق [اراک] وقف بر مريض‏خانه نمودم...
    اما ديري نمي‏گذرد که دکتر مصدق درخواست مبادله‏ي آن را با سه باب مغازه در تهران، به اداره‏ي اوقاف مي‏دهد. در اين نامه خطاب به وزارت فرهنگ آمده است که چون نظارت و رسيدگي به مال مير، به سبب مسافت، وقت‏گير و مشکل است و درآمد قابل توجهي هم ندارد حاضر است آن را با ملکي ارزشمندتر که درآمدش نيز بيش‏تر است مبادله نمايد که مورد موافقت هم قرار مي‏گيرد.
    گزارش سنوات 1317 - 1316 ه.ش که به عنوان مقدمه بر صورت حساب آن سال‏ها نوشته شده است دي ماه 1318 که دلالت بر ارائه‏ي آن صورت‏حساب به اداره‏ي اوقاف مي‏کند در ميان اسناد اين پرونده وجود دارد.
    به هر حال، وي قسمتي از مقدمه را، بنا به اظهار خود، دوباره در مقدمه‏ي گزارش سال‏هاي 1320 - 1318 ه.ش تکرار مي‏کند که در ادامه خواهيم آورد، اما در مورد صورت‏حساب سال‏هاي 1317 - 1316 ه.ش مکاتبه‏اي مربوط به سال 1318 ه.ش موجود است که جا دارد ارائه شود. اين مکاتبه، درخواست تقدير از خدمات دکتر محمد مصدق است که مسؤول رسيدگي به حساب‏هاي بيمارستان و موقوفات آن نوشته است. گفتني است دکتر مصدق چندي بعد، در تير 1319، از سوي شهرباني توقيف و تبعيد مي‏شود. ايشان در جايي از گزارشي، که بعد از نامه خواهد آمد، به اين موضوع اشاره کرده است.
    در بخشي از نامه‏ي مسؤول رسيدگي به حساب‏هاي بيمارستان نجميه (در سر برگ «وزارت فرهنگ»، خطاب به اداره‏ي کل اوقاف، به شماره‏ي 27723 مورخ 20 / 20 / 1318) آمده است:
    پايگاه وزارت متبوع
    محترما به عرض مي‏رساند در موقع بررسي به حسابي که جناب آقاي دکتر مصدق، متصدي موقوفات بيمارستان نجميه، به اداره‏ي اوقاف تسليم فرموده‏اند و براي رسيدگي به اداره‏ي تحقيق ارسال شده معلوم گرديد که جناب معزي‏اليه علاوه بر درآمد موقوفات مبالغي نيز از خود صرف بيمارستان مي‏فرمايند و در واقع امور موقوفاتي که تحت تصدي ايشان مي‏باشد به بهترين وجهي اداره مي‏شود. بنابراين چنانچه اجازه مي‏فرمايند نسبت به اقدام نوع پرورانه‏ي ايشان که در راه بهداشت و انتظام موقوفات مربوط مبذول مي‏شود مورد تقدير قرار گيرد...
    اما گزارش دوره‏ي بعد (گزارش سنوات 1320 - 1318 ه.ش) يک تفاوت آشکار با گزارشات سنوات پيشين دارد که دکتر مصدق نيز در مقدمه‏ي آن، دلايل اين تغيير را بيان و تشريح مي‏کند:
    ... از بابت مخارج اداري مطابق سنوات چيزي نوشته نشده و اين دفعه‏ي اول است که بيمارستان در محاسبه طلب‏کار شده و علل آن به قراري است که ذيلا عرض مي‏شود:
    ... چون وفات مرحومه ملک‏تاج فيروز، باني بيمارستان، 1351 ه.ق تصادف نمود؛ به جاي مجلس تذکر ساليانه، به نظر رسيد که در رمضان 1352 به هر کس که به مطب بيمارستان مراجعه کند نسخه و دواي مجاني داده شود و تا رمضان 1358 (آبان 1317) مجرا و معمول گرديد... ولي از آن به بعد ظاهرا به دلايلي که در گزارش محاسبات سال 1316 و 1317 نوشته شده و ذيلا تکرار مي‏شود ولي معنا به واسطه‏ي نظريات رئيس شهرباني وقت که با اجتماع مرضا در ماه رمضان موافقت نداشتند پذيرايي در ماه رمضان متروک شده و قرار شد که در تمام سال، روزهاي دوشنبه مطب بيمارستان، مراجعه کنندگان را مجانا معالجه کند و اين دو طريق هر يک معايبي داشت که لازم است عرض شود:
    الف. معايب پذيرايي در ماه رمضان اين بود که عده‏ي مريض، زياد و پزشکان نمي‏توانستند با دقت رسيدگي نموده و به خوبي از عهده برآيند و چون بعد از رمضان، مطب داير نبود معالجه‏ي بعضي از مرضا ناقص مي‏ماند.
    ب. پذيرايي روزهاي دوشنبه هم داراي اين نقص بود که اعتبار يک ماهه‏ي رمضان کافي نبود که در تمام سال به هر کس که مراجعه مي‏کرد، نسخه و دوا داده شود و عده‏ي زيادي از بيماران بدون اخذ نتيجه و مأيوسانه مراجعت مي‏نمودند و چون اين ترتيب هم شايسته نبود، در اواسط سال 1319 که مصادف با توقيف اين جانب در زندان بيرجند است متروک گرديد و از آن به بعد فقط به کساني که مي‏توانند دوره‏ي نقاهت را در خانه بگذرانند دوا داده شده تا اينکه براي ساير مراجعه کنندگان، محل باز شده و استفاده‏ي عموم محدود نشود بنابر آنچه عرض شد در اين محاسبه مبلغي از بابت قيمت بذر مزيد عايدات شده و به واسطه‏ي نبودن مطب مجاني هم از مخارج کاسته شد... که به بانک ملي سپرده شده... البته نبايد تصور نمود که بيمارستان نجميه از اين کار خير و مساعدتي کمه به مرضاي غير شبانه‏روزي مي‏نمود صرف نظر کند، نظر به کم‏يابي دوا و گراني قيمت و اعتبار غير کافي اقدام در اين کار خير را به اولين وهله امکان محول مي‏کند...
    دکتر مصدق در گزارش بعدي که مربوط به يک دوره‏ي سه سال و چند ماهه (از 1321 تا 1324 ه.ش) و تأخير اين بار نه به سبب تبعيد بلکه به دليل نمايندگي در مجلس بوده، چنين نوشته است:
    اداره‏ي کل اوقاف
    بسيار متأسفم که به واسطه‏ي گرفتاري‏هاي اين دو سال اخير در مجلس شوراي ملي نتوانستم حساب موقوفات و اداره‏ي بيمارستان نجميه را از اين زودتر تقديم کنم اکنون حساب سه ساله‏ي 1321 و 1322 و 1323 و يک قسمت از مخارجي که در سال 1324 شده و چون بازرسان آن اداره‏ي محترم با مخارج سنوات قبل با هم تصديق کرده‏اند تنظيم شده و براي تصديق آن اداره ارسال مي‏نمايم.
    در موقوفات بيمارستان نجميه تغييراتي که محتاج به ذکر باشد داده نشده و کليه به حال خود باقي و مورد استفاده است...
    از بابت مخارج اداري کماکان چيزي به خرج حساب بيمارستان نوشته نشده و آنها را اين‏جانب از خود پرداخته‏ام با اين حال
    05 / 310523 ريال طلب اين جانب است:
    در گزارش بعد که مربوط به مقدمه‏ي صورت‏حساب سه ساله‏ي 1326 - 1324 ه.ش است، دکتر مصدق علاوه بر طلب‏کاري، به تهيه‏ي مدارک از سوي نماينده‏اش نيز اشاره مي‏کند و از اين روي مي‏نويسد:
    ... در اين حساب کماکان از بابت مخارج اداري چيزي نوشته نشده و مخارج مزبور از حق‏التوليه‏ي اين جانب تأمين شده است.
    اقلام اين حساب بر طبق مدارک و اسناد خرج نوشته شده و آقاي محمد شرافتيان نماينده‏ي اين جانب آنها را ارائه مي‏دهند...
    آخرين دفترچه مربوط به دوره‏ي وکالت مجدد وي از سوي مردم تهران در مجلس و سال‏هاي تلاش براي ملي کردن نفت و بالأخره زمان نخست‏وزيري اوست و براي يک دوره‏ي چهار ساله تنظيم گشته، در قسمتي از مقدمه‏ي آن مي‏خوانيم:
    حساب چهار ساله‏ي 1327 - 30 بيمارستان نجميه و موقوفات آن که تهيه شده و به واسطه‏ي کثرت مشغله، اين جانب شخصا نتوانستم به آن رسيدگي کنم تقديم مي‏شود از بابت مخارج اداري کماکان چيزي در اين حساب منظور نشده و اين جانب از بابت حق‏التوليه‏ي خود پرداخته‏ام. ساختمان
    جديدي هم جنب بيمارستان شده که مال‏الاجاره‏ي آن بر عوايد موقوفه اضافه شده است. آقاي محمد شرافتيان اسناد خرج اين حساب را ارائه خواهند نمود و به سمت نمايندگي اين جانب هرگونه توضيحاتي را که لازم باشد خواهند داد.
    دکتر محمد مصدق از عصر روز 29 مرداد 1332 تا هفدهم شهريور 1335، در باشگاه افسران زنداني بود و سپس به سلطنت‏آباد منتقل شد. در 13 مرداد 1335، دوره‏ي سه ساله‏ي زندان در لشکر 2 زرهي قصر پايان يافت و تحت مراقبت مأموران سازمان امنيت به روستاي احمدآباد، تنها باغ کوچکي که براي او باقي مانده بود، منتقل شد و تا اواسط بهمن 1345 که براي ادامه‏ي درمان و بستري شدن در بيمارستان به تهران آمد به مدت ده سال و پنج ماه در آن محل، همچنان زير نظر مأموران سازمان امنيت بود، تا آنکه سرانجام در سحرگاه چهارم اسفند همان سال در بيمارستان نجميه درگذشت.(5) پس از او نابرادري‏اش، ابوالحسن ديبا، عهده‏دار تصدي توليت (7)، و سپس مهندس احمد مصدق اين مسؤوليت را پذيرفت توليت مهندس احمد مصدق اگر چه رسما بعد از ديبا شروع شده است، ليکن با توجه به نامه‏هاي دکتر محمد مصدق نمي‏توان نقش اساسي او را در دوره‏ي تبعيد پدرش، به عنوان چشم و گوش و زبان پدر، ناديده گرفت (8)

    وقف‏ نامه‏ي 1

    وقف‏نامه‏اي که به دنبال مي‏آيد روي کاغذي به ابعاد 5 / 56 ضربدار 72 سانتي‏متر مربع نوشته شده و پيش از نوشتن سجلات، با حروف سربي به چاپ رسيده است. شايد سجلات، با حروف سربي به چاپ رسيده است. شايد اين اولين وقف‏نامه‏اي است که از آغاز تنظيم و پيش از هرگونه امضا و تأييديه‏اي منتشر گشته است آن هم در 20 نسخه - همچنان که در سجل شماره‏ي يک نوشته شده - حال آنکه معمولا در دو يا سه و گاه شش نسخه‏ي همزمان تنظيم مي‏شده است.
    نکته‏ي قابل توجه ديگر، رعايت سنت سندنويسي اين دوره است که در متن چاپي نيز دست نخورده مانده است. به اين صورت که در بالاي سطر نخست، به ميزان 27 ضربدر 5 / 56 سانتي‏متر مربع و در سمت راست، به ابعاد 18 ضربدر 45 سانتي‏متر مربع فضاي خالي قرار داده شده است تا سجلات و توضيحات در آنجا نگاشته شود.

    متن وقف ‏نامه‏ي 1

    بعد الحمد لوليه و الصلوة والسلام علي نبيه، مقصود از تحرير اين ورقه‏ي شرعيه آن است که حاجيه ملک‏تاج خانم نجم‏السلطنه صبيه‏ي مرحوم مبرور، شاه‏زاده فيروز ميرزا نصرت‏الدوله - طاب ثراه - تصميم نمود که / در يک قطعه باغچه ملکي اختصاصي متصرفي خود واقعه در جنب خيابان يوسف‏آباد که مساحتش هفت هزار ذرع مضروب است و حدود محيطه بر آن هم جنوبا خانه‏ي موسي کليمي و شمالا خانه‏ي زوجه‏ي ميرزا / يوسف‏خان حکيم و عمارت امير اعلم و غربا اراضي حاج ميرزا سيدعلي خان يمين‏الملک تفرشي و شرقا خيابان دروازه‏ي يوسف‏آباد است؛ بناي يک باب مريض‏خانه و آشپزخانه و رخت‏شوي خانه و يک دستگاه عمارت بزرگ و يک باب خلوتي که براي اجاره ساخته شده و فعلا هم مشغول تتميم و / تکميل لوازم مريض‏خانه‏ي مزبوره هستند که اين اساس مقدس ابدبي باقي و افراد ناس از آن بهره‏مند گردند.
    بنابراين در تاريخ تحرير اين ورقه، معزي‏اليها حاجيه نجم‏السلطنه در محضر شرع مطاع وقف / مؤبد شرعي و حبس مخلد اسلامي نمود، قربة الي الله، تمامي شش دانگ باغچه‏ي محدود فوق و تمام ابنيه‏ي قديمه و حديثه‏ي آن را که ابنيه‏ي قديمه عبارت است از يک کاروان‏سرا و يک قهوه‏خانه، و ابنيه‏ي جديده عبارت / است از مريض‏خانه‏ي مزبوره و آشپزخانه و رخت‏شوي خانه و يک دستگاه عمارت بزرگ و يک باب حياط خلوت فوق‏الذکر که مساحت تمام آنها چنان که مرقوم شد هفت هزار ذرع مضروب است و مسمي / فرمود مريض‏خانه‏ي مزبوره را به مريض‏خانه‏ي نجميه بر کافه و عامه‏ي مرضاي مملکت محروسه‏ي ايران که در آنجا معالجه شوند. و نيز وقف مؤبد و حبس مخلد نمود حاجيه
    نجم‏السلطنه معزي‏اليها، تمامي شش دانگ هر يک از / سيزده باب دکاکين ملکي اختصاصي متصرفي خود واقعات در بازار صندوق‏دار را که در جنب گذر گلوبندک تهران است و حدود اربعه‏ي محيطه بر مجموع آنها جنوبا خانه‏ي لسان‏الدوله است / که فعلا مشهدي مهدي چلويي در آن ساکن مي‏باشد و شمالا خيابان زير ارک موسوم به جبه‏خانه و غربا به دکاکين خانم حاجيه حضرت عليا، همشيره‏ي خود واقفه‏ي معظمه، و شرقا به چهارراهي که جنوبا از پشت / تيمچه‏ي وزير نظام به بازارچه‏ي منوچهرخان مي‏رود و از طرف شمال به خيابان جبه‏خانه، سمت نقاره‏خانه، و از طرف شرق و غرب به دو طرف بازارچه‏ي صندوق‏دار و مقابل آن به توابع‏ها و لواحقها
    به انضمام تمامي و / همگي کل شش دانگ هر يک از يک باب کاروان‏سرا و دوازده باب دکاکين جنب آن به اضافه‏ي يک انبار پشت قصابي واقعات در قرب دروازه‏ي قديمه‏ي محمديه‏ي تهران، ملکي اختصاصي متصرفي / خود که مجموع آنها از طرف شرق محدود به بازار محمديه است و از طرف غرب به خانه‏ي خرابه‏ي شيخ رزاز و از سمت شمال به کوچه‏ي معروفه به کوچه‏ي دهباشي و از طرف جنوب به دکان مرحوم حاج سيد / هاشم قندي و به بازارچه‏ي شيرواني که به طرف ميدان محمديه مي‏رود و ملک عذرا خانم است، با کافه‏ي ملحقات شرعيه و عرفيه‏ي هر يک از آنها، من دون‏الاستثناء، بر مصرف مرضاي مريض‏خانه‏ي / مزبوره و لوازم آنها و تعميرات مريض‏خانه‏ي مزبوره و ابنيه‏ي واقعه در آن. و مقرر داشت که متولي هر عصري عوايد و منافع تمام اين موقوفات را همه ماهه جمع‏آوري نموده، توماني يک قرآن آن را به بانک که متولي هر عصري عوايد و منافع تمام اين موقوفات را همه ماهه جمع‏آوري نموده، توماني يک قرآن آن را به بانک معتبري / بدهد که براي مصرف تعميرات عمده‏ي اساسي مريض‏خانه‏ي مزبوره که به طور فوق‏العاده رخ مي‏دهد محفوظ باشد که عندالحاجة هيچ معطلي براي تعميرات اساسي مزبوره نباشد و اين توماني يک قران به غير مصرف / تعميرات عمده‏ي مريض‏خانه نبايد به مصرف ديگر برسد. و از بقيه‏ي مال‏الاجاره هم بدوا توماني دو عشر براي حق‏التوليه‏ي خود برداشت کرده و هم‏چنين مخارج لازمه‏ي تعميرات خود موقوفه و ماليات و عوارضات آن و / تعميرات عاديه‏ي ابنيه‏ي مريض‏خانه، از قبيل رنگ و روغن آهن‏ها و غيره را موضوع نموده بقيه را هر قدر هست به مصارف مرضاي مريض‏خانه و لوازم آنها برساند.
    و توليت تمام موقوفات را واقفه معزي / اليها با شخص شخيص خود قرار داد که مادامت حيا امورات مريض‏خانه و موقوفه‏ي مزبوره را به کف کفايت خود اداره و انجام خواهد فرمود و بعد از خود با دکتر محمدخان مصدق / فرزند خود که از صلب مرحوم مبرور آقا ميرزا هدايت‏الله وزير دفتر - طاب ثراه - است، قرار داد. و بعد از او با ميرزا ابوالحسن خان ديبا ملقب به ثقةالدوله که از صلب مرحوم وکيل‏الملک طباطبايي / و فرزند ديگر خانم معزي اليهاست.
    و نظارت را در هر يک از اين دو مرتبه توليت با زرين‏تاج خانم حاجيه شوکت‏الدوله، صبيه‏ي خود که از صلب مرحوم وکيل‏الملک کرماني است و بعد از / او با ملوک خانم عشرت‏الدوله، صبيه‏ي ديگر خود که همشيره‏ي ابويني حاجيه شوکت‏الدوله است. و بعد از او با خانم دفترالملوک که همشيره‏ي ابويني دکتر مصدق است و بعد از دو / متولي معزي‏اليهما، امر توليت مفوض است با اولاد اکبر دکتر مصدق نسلا بعد نسل و در صورت انقراض و انقطاع با اکبر از اولاد آقا ميرزا ابوالحسن خان ديبا، ثقةالدوله، / نسلا بعد نسل. و نظارت هم بعد از نظار مرقومات با اکبر اولاد حاجيه شوکت‏الدوله نسلا بعد نسل و بعد از انقطاع اولاد او با اکبر اولاد عشرت‏الدوله، نسلا بعد نسل. و بعد از انقراض اولاد او با اکبر اولاد دفترالملوک است، نسلا بعد / نسل.
    و توضيحا مرقوم مي‏شود که از امروز به بعد هر بنا و تعميري که خانم واقفه معزي‏اليها در مريض‏خانه‏ي مزبوره و ابنيه‏ي / واقعه در آن مي‏نمايند و به تصرف وقف مي‏دهند از بابت ثلث مال خود خرج مي‏کنند بنابراين توهم ملکيت و مملوکيت در آن راه ندارد و بي‏مورد است. و بعد از واقفه‏ي معظمه هم متولي هر عصري هر / بنا و تعميري در آن بنمايد، اگر از عوايد موقوفات مزبوره باشد قهرا جزو وقف خواهد بود و اگر از مال خود بخواهد بنا و تعميري نمايد در صورتي که به عنوان وقفيت و جزئيت موقوفه باشد يعني به ترتيب / همين موقوفه، مصرفا و تولية و نظارتا وقف نمايند مجاز در چنين بنا و تعمير خواهند بود و الا حق ندارند که ديناري از مال خود به عنوان ملکيت خرج نمايند و به ملکيت گذارند و بايد خداي متعال - جل شأنه - را در هر حال / حاضر و ناظر دانند و برخلاف مقررات واقفه رفتار ننمايند.
    و صيغه‏ي موقوفات مزبوره جامعة للشرايط و الارکان ايجابا من الواقفه و قبولا من اهله، جاري؛ و قبض و اقباض به عمل آمد. و نيز قلمي مي‏شود که سابقا / شش دانگ قريه‏ي پلاتين به انضمام شش دانگ از هر يک از مزرعتين رستم‏آباد و عباس‏آباد تابعه‏ي قريه‏ي پلائين بالمناصفه مشاعا مملوکه‏ي خانم واقفه و همشيره‏ي معززه‏ي ايشان، خانم حضرت عليا، بوده است. ثم معزي‏اليها در / صدد تقسيم و افراز ملک مشترکه‏ي مرقومه‏ي خودشان برآمده و مطابق دو نقشه
    نسختان مرتسمه به قلم ميرزا عبدالرزاق خان مهندس (9) مورخه‏ي سوم شهر جمادي‏الاخره‏ي 1325 کمه به طبق تقسيم مرتسم و مرقوم در دو نقشه‏ي / مذکوره در محضر حضرت آقاي حاج ميرزا ابوالقاسم امام جمعه‏ي سابق تهران، اجراي صيغه‏ي شرعي به عمل آمده و تقسيم شده است که به مقتضاي تقسيم مذکور شش دانگ مزرعه‏ي رستم‏آباد به انضمام شش دانگ قنات رستم‏آباد و شش دانگ طاحونه‏ي رستم‏آباد / و شش دانگ مزرعه‏ي عباس‏آباد و سه دانگ از قنات عباس‏آباد، به ضميمه‏ي يک سنگ آب از قنات خود پلائين و به ضميمه‏ي شش دانگ باغ اندرون با يک قطعه از باغ پلائين به انضمام يک صد و سي / و پنج جريب زمين از ملک پلائين از قرار شرح مشروح در دو نسخه‏ي نقشه تخصيص به نواب واقفه يافته و معزي‏اليها دو قطعه نيز در آن احداث نموده‏اند و معلوم باشد که به مقتضاي معامله‏ي ديگري، قبلا خانم واقفه سدس / مشاع از کل مملوکات خود در محل مرقوم را به فرزند خودشان آقاي دکتر محمدخان مصدق انتقال داده بودند که رقبات مفروزه‏ي فوق‏الذکر پنج سدس آن ملک عليه معزي‏اليها «واقفه» و يک سدس آن ملک / آقاي دکتر مصدق معظم بوده و هست در حال تحرير خانم واقفه‏ي معظمه نسبت به پنج سدس خودشان و آقاي دکتر مصدق نسبت به يک سدس خودشان تمامي و همگي شش دانگ هر يک از رستم‏آباد و قنات / و طاحونه‏ي آن و شش دانگ مزرعه‏ي عباس‏آباد به انضمام تمام باغ اندرون و به ضميمه‏ي کل دو قلعه‏ي جديدالاحداث و کل يک قطعه از باغ پلائين / و 135 جريب زمين به انضمام سه دانگ از قنات عباس‏آباد و يک سنگ آب از مجراي قنات پلائين و بالجمله آنچه را که مطابق دو نقشه‏ي / مؤمي اليها، متعلق حق اختصاصي عليه واقفه و فرزند ايشان مي‏باشد، با کليه‏ي حدود و حقوق مقرره در نقشه‏ها بدون خروج شيئي از آن وقف مؤبد شرعي و حبس مخلد اسلامي نمودند، قربة الي الله و / طلبا لمرضاته. و مصرف و توليت و نظارت و باقي مقررات اين موقوفه تماما عينا و حرفا بحرف مطابق است با موقوفات فوق‏الذکر از دکاکين و کاروان‏سرا و باغچه به شرح محرر و مرقوم. و صيغه‏ي وقف علي ما قرر في الشرع / جاري؛ و قبض و اقباض حاصل شد. فصار بحمدالله وقفا صحيحا شرعيا بحيث لايباع و لايورث و لايرهن و لايبدل (فمن بدله [بعد] ما سمعه فانما ائمه علي الذين يبدلونه) فعليهم لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعين. و کان ذالک / في تاريخ 12 جمادي الاول 1347، مطابق 5 آبان ماه 1307.
    نجم‏السلطنه. [امضا]، دکتر محمد مصدق. [امضا]
    مهر بيضي نستعليق: (نجم‏السلطنه)، مهر بيضي نستعليق: (مصدق‏السلطنه)

    سجلات بالاي سند

    1. بسم الله الرحمن الرحيم. /
    قد اعترفت العليه العاليه بما رقم و سطر في الورقة من الوقف و القبض و الاقباض و التولية / و النظارة حسب ما فصل فيها لدي في الثامن من شهر جمادي‏الثانيه 1347. في عشرين نسخ. / محمد بن زين‏العابدين الحسني الحسيني.
    مهر بيضي نستعليق: (عبده سيد محمد بن زين‏العابدين الحسني الحسيني 1335)(10)
    2. بسم اله تعالي شأنه. /
    قد وقع وقف الاعيان المرقومة / حسب ما سطر و رقم فيه لدي الاحقر محمدجواد / الطالقاني في هذا شهر جمادي‏الاولي / من شهور 1347. /
    مهر بيضي ثلث: (محمدجواد بن علي محمد 1337)
    3. بسم الله الرحمن الرحيم. /
    قد اعترفت العلية العاليه المتعاليه خانم نجم‏السلطنه / - دامت عزتها و توفيقاتها - بتمام ما رقم فيه من الوقف / و القبض و الاقباض و التولية و النظارة علي ما رقم فيه / لدي في السادس عشر من شعبان المعظم 1347. / حاج سيد رضا فيروزآبادي (11)
    وقف ‏نامه‏ي 2
    وقف‏نامه‏اي است که به صورت سنتي در 1309 ه.ش تنظيم شده است. اصل آن در پرونده نيست، اما رونوشتي از آن در حاشيه‏ي سمت راست وقف‏نامه‏ي اول آمده است.
    در اين سند، املاکي از ناحيه‏ي 4 سنگلج بر بيماران مريض‏خانه و تعزيه‏داري حضرت سيدالشهدا (ع) و روشنايي مقبره مادرش شاه‏زاده خانم وقف و توليت و نظارت آن به وقف‏نامه‏ي اول ارجاع شده است.
    متن وقف‏ نامه‏ي 2
    پس از آنکه حضرت عليه واقفه‏ي معظمه‏ي معزي‏اليها متن (حاجيه نجم‏السلطنه) رقبات مرقومه‏ي متن را به شرحي که متنا مرقوم شده وقف نمود، در اين تاريخ نيز الطاف الهيه / شامل ايشان شده و موفق به صدقه‏ي جاريه‏ي ديگر گرديد و به موجب شرحي که در اين هامش مرقوم مي‏شود قربة الي الله و طلبا لمرضاته، وقف مؤبد و حبس مخلد اسلامي فرمود / تمامي شش دانگ بازارچه‏ي ملکي متصرفي خود را که واقع است در ناحيه‏ي چهار سنگلج محله‏ي قورخانه‏ي کهنه در گذر معروف به گذر ارباب و مشتمل است بر يک باب قهوه‏خانه / و يک باب دکان کوچک عطاري و يک باب دکان قصابي و يک باب علافي و يک باب بقالي و يک دستگاه خبازي سنگکي و يک نيم‏بابي پاره‏دوزي / و دو باب دکان ديگر که مجموعا هشت باب دکان و يک نيم‏بابي است و حدود محيطه بر مجموع آنها از قرارذيل به انضمام شش دانگ / يک باب عمارت ملکي متصرفي خود، واقعه در جهت غرب بازارچه‏ي مزبوره که حدود آن نيز از قرار ذيل است با کافه‏ي توابع شرعيه و لواحق عرفيه:/
    شمالا به عمارت پاشاخان و کوچه‏ي خاص و شارع بازارچه و عمارت باقرخان
    غربا به عمارت احمدبيک و شارع بازارچه و خانه‏ي استاد رجب قمه‏ساز
    شرقا به عمارت پاشاخان و خانه‏ي مشهدي عباس مرحوم
    جنوبا به عمارت شاطر رجب‏علي و ميرزا آقا و شارع بازارچه و خانه‏ي مرحوم مشهدي عباس
    هر يک از عرصه و اعيان و جدران و حيطان و طاق و بنيان و بالخصوص طاق بازارچه‏ي و ممر و مدخل و مطرح الثلج و مصب ماءالمطر و ابواب / و اخشاب و دروب و تخته و ساير مايتعلق بها و يسنداليها مما سمي ام لم يسم و ذکر ام لم
    يذکر من دون‏الاسثناء، بر مصرف مرضاي مريض‏خانه‏ي نجميه که خود حضرت عليه / به شرح متن بنا و تأسيس فرموده و بر مصرف روشنايي مقبره‏ي مرحومه شاه‏زاده خانم، والده‏ي ماجده‏ي خود در نجف اشرف به اين نحو که همه ساله زمامداران موقوفه‏ي / مزبوره يعني متوليان و نظار منصوص التولية و النظاره ذيلا منافع و عوايد حاصله از آنها را بعد از وضع مخارج لازمه‏ي خود موقوفه از تعميرات ضروريه / و رفع ماليات مستغلاتي، بيست تومان آن را در هر سال تخصيص به مصرف روشنايي مقبره‏ي مرحومه شاه‏زاده خانم دهند و صرف در روشنايي / آنجا نمايند و بقيه را در مصارف مريض‏خانه‏ي مرقومه متن صرف کنند.
    و نيز واقعه‏ي معظمه قربة الي الله و ابتغاء لمرضاته، وقف مؤبد و حبس مخلد فرمود، / شش دانگ يک باب عمارت ملکي متصرفي خود را که واقع است در ناحيه 4 سنگلج، کوچه‏ي موثق‏السلطنه در قرب کوچه‏ي فيلم خانه به انضمام شش دانگ يک باب عمارت ديگر ملکي متصرفي خود، واقعه در خيابان ماشين تهران، کوچه قرقاني‏ها، پشت خانه‏هاي آصف‏الدوله که حدود هر يک از آنها از قرار / ذيل است با جميع توابع و لواحق شرعيه و عرفيه هر يک از عرصه و اعيان و جدران و حيطان و تحتاني و فوقاني و دروب و شبابيک و مجري / المياه
    حدود عمارت سنگلج
    شمالا به شارع عام
    جنوبا به خانه‏ي حسن‏آقا و سکينه
    غربا به خانه‏ي نايب حسين خان
    شرقا به خانه‏ي دکتر اسماعيل‏خان
    حدود عمارت ديگر
    شمالا به خانه‏ي ميرزا حبيب‏الله عطار
    جنوبا به عمارت آقا سيد جواد روضه‏خوان
    غربا به خانه‏ي زوجه‏ي مرحوم آقا سيد عبدالرحيم
    شرقا به عمارت آقا سيد جواد روضه‏خوان
    و ممر و مدخل و حريم و منظر و کل ما يتعلق بهما و يضاف اليهما من دون‏الاستثناء، بر مصارف مرضاي مريض‏خانه‏ي مزبوره و بر تعزيه‏داري سيدالشهداء در مسجد مرحومه‏ي شاه‏زاده خانم، / والده‏ي ماجده‏ي خود که در گذر وزير دفتر است به اين ترتيب که متوليان و نظار فوق‏الاشعار هر ساله عوايد و منافع عمارتين را جمع‏آوري نموده بعد از وضع مخارج تعميرات / لازمه‏ي آنها و ماليات مستغلاتي، سالي پانزده تومان به امام جماعت مسجد فوق‏الذکر بدهند که در مسجد و مدرسه‏ي مرحومه شاه‏زاده خانم، / صرف تعزيه‏داري خامس آل‏عبا و ائمه‏ي هدي - سلام الله عليهم اجمعين - نمايد به هر نحو و خصوصيتي که صلاح بداند و بقيه را هر قدر باشد به مصارف مقرره‏ي مريض‏خانه‏ي مزبوره برسانند به نحوي که در متن مرقوم شده [است].
    و امر توليت و نظارت اين موقوفات هم با اشخاصي است که در متن مرقوم شده بدون تفاوت. و صيغه هر دو وقف جاري شد و قبض و اقباض و تسليم و تسلم به عمل آمد و رقبات فوق‏الذکر از ملکيت واقفه‏ي معظمه خارج و داخل در موقوفات ايشان شد بحيث لايباع و لايورث و لايرهن. فمن بدله بعد ما سمعه فعليه / لعنةالله و الملائکة و الناس اجمعين. و کان ذالک في بيست و يکم مهرماه يک هزار و سيصد و نه 1309، مطابق بيستم شهر جمادي‏الاولي يک هزار و سي صد و چهل و نه.
    محل امضاي نجم‏السلطنه، محل مهر نجم‏السلطنه

    سجل بالاي سند

    بسمه تعالي
    وقع ما رقم في الهامش من الوقفين المرقومتين علي المصارف المسطوره و تفويض التولية و النظارة الي من فوضت اليه متنا حسب ما فصل لدي في الخامس والعشرين من الجمادي الاولي 1349.
    حرره العبد احمد التفرشي (12)
    محل مهر احمد التفرشي

    وقف ‏نامه‏ي 3

    وقف‏نامه ديگري در اين پرونده موجود است. اين وقف‏نامه رونوشت وزارت دادگستري از سندي است که در دفترخانه‏ي رسمي، در 1315 ه.ش تنظيم شده است.
    دکتر محمد مصدق با اين سند سهامي از قريه‏ي مال مير اراک را بر خواهر و خيرات مادرش و نيز بيمارستان نجميه وقف کرده و توليت و نظارت آن را به اولاد ذکورش واگذارده است.

    متن وقف ‏نامه‏ي 3

    وزارت عدليه
    ثبت کل اسناد املاک
    ثبت اسناد و املاک تهران
    صفحه‏ي يک، مورخه‏ي 8 / 6 / 15 [13]
    سواد وقف‏نامه، نمره‏ي 7010
    که به تقاضاي آقاي دکتر محمد مصدق داده مي‏شود.
    دفتر اسناد رسمي نمره‏ي بيست و هشت حوزه‏ي مرکز، واقف: جناب آقاي دکتر محمد مصدق، داراي نام و نشان نمره‏ي دو هزار و چهل و هفت از ناحيه‏ي سه تهران، ساکن خيابان پهلوي، منزل شخصي، خلف / مرحوم آقا ميرزا هدايت‏الله وزير دفتر. موقوفه: تمامي يک دانگ و نيم مشاع ملک اختصاصي متصرفي واقف معظم از کل شش دانگ قريه‏ي مال مير واقعه در بلوک سرابند عراق که از قراء معروفه‏ي / آن بلوک و لاشتهارها في محلها مستغني از تحديد است با جميع ملحقات و متعلقات شرعيه و عرفيه‏ي آن، قدر الحصة الشايعة از اراضي دائره و بائره و مجري المياه قنات و ابنيه و بيوتات / و حدائق و بساتين و ساير ما يتعلق بالقرية المزبوره، من دون استثناء شي‏ء منها.
    موقوف عليهم: خانم ملوک (عشرةالدوله‏ي اسفندياري) صبيه‏ي مرحوم مرتضي قلي‏خان (وکيل‏الملک) داراي نام و نشان نمره‏ي بيست و / پنج هزار و شش صد و هفتاد و پنج از ناحيه‏ي چهار تهران و آقاي جعفر دفتري، فرزند ايشان داراي نام و نشان نمره‏ي سيزده هزار و سي صد و نه از ناحيه‏ي سه تهران، خلف مرحوم ميرزا علي خان موثق / السلطنه، ساکنان ناحيه‏ي سه خيابان حاج شيخ هادي، کوچه‏ي سالار محتشم و مصرف خيرات و مبرات مرحومه حاجيه نجم‏السلطنه ملک‏تاج خانم فيروز، والده‏ي محترمه‏ي واقف معظم و مرضاي / مجاني مريض‏خانه‏ي نجميه واقعه در ناحيه‏ي سه تهران که متولي هر عصر عوايد و منافع حاصله از موقوفه‏ي مزبوره را هر ساله از قراري که ذيلا مرقوم مي‏شود به مصارف فوق‏الاشعار به خصوصيات آتي‏الذکر / رساند.
    توليت موقوفه‏ي مزبوره، مادام حيوة الواقف المعظم با خود ايشان است، مستقلا بدون نظارت احدي اعم از اداره‏ي اوقاف يا غير آن. و بعد از ايشان / توليت راجع است به آقاي احمد مصدق. و نظارت آن مفوض است به آقاي دکتر غلام‏حسين؛ دو فرزند ارجمند خود واقف معظم که ورقه‏ي نام و نشان آنها به ترتيب اسمشان نمره‏ي / دو هزار و پنجاه و نمره‏ي دو هزار و پنجاه و يک از ناحيه‏ي سه تهران و ساکن در منزل خود واقف معظم هستند و در صورت فوت هر يک از اين دو نفر، آن ديگري که حي است / داراي رتبه‏ي توليت و نظارت است مستقلا. و در صورت فوت هر دو، توليت راجع است به اکبر اولاد احمد مصدق و نظارت به اکبر اولاد دکتر غلام‏حسين مصدق / اعم از اينکه اکبر اولاد هر يک از آنها ذکور باشد يا اناث. و در صورت انقراض اولاد و نسل يکي از آنها، توليت و نظارت با دو نفر اکبر اولاد آن ديگري اعم از ذکور يا اناث / خواهد بود، نسلا بعد نسل که يکي از آن دو نفر متولي و يکي ديگر ناظر خواهد بود يعني اکبر اول متولي و اکبر بعد از او ناظر و در صورت انقراض و انقطاع نسل هر دو و لا جعل الله / ذلک، توليت و نظارت راجع است به اداره‏ي اوقاف.
    اما ترتيب مصارف از اين قرار است که مادام‏الحيوة خانم عشرت اسفندياري از عوايد موقوفه‏ي مزبوره، هر ساله / ماهي پانصد ريال که ساليانه شش هزار ريال مي‏شود، حق ايشان است بايد مشاهرة به ايشان داده شود. و بعد از ايشان اين ماهي پانصد ريال حق آقاي جعفر دفتري است و مادام حيا بايد به او / داده شود و بقيه‏ي عوايد موقوفه‏ي مزبوره را خود آقاي دکتر محمد مصدق در زمان توليتش به مصرف خيرات و مبرات مرحومه حاجيه نجم‏السلطنه خواهد رسانيد به هر کيفيتي که خود ايشان صلاح و مقتضي بدانند و بعد از فوت ايشان که امر [صفحه‏ي دو] توليت راجع به آقاي احمد مصدق و نظارت به آقاي دکتر غلام‏حسين مصدق مي‏شود. و کذلک متولي و نظار بعدي باز ماهي پانصد
    ريال خانم عشرت اسفندياري را مادامت حيا و بعد از ايشان ماهي / پانصد ريال جعفر دفتري را مادام حيا بايد از عوايد موقوفه‏ي مزبوره بپردازند و بقيه‏ي عوايد را به مصرف خيرات و مبرات مرحومه حاجيه نجم‏السلطنه به مثل زمان حيات خود / آقاي دکتر محمد مصدق برسانند و پس از فوت خانم عشرت اسفندياري و جعفري دفتري بايد متولي و ناظر وقت کائنا من کمان من طبقات اولاد الواقف عوايد و منافع / موقوفه‏ي مزبوره را بعد از وضع دو عشر از مجموع منافع تسليم اداره‏ي اوقاف نمايند که اداره‏ي مزبوره تسليم متولي مريض‏خانه نمايد که صرف مرضاي مجاني مريض‏خانه‏ي مزبوره / شود و بديهي است که در صورتي که امر توليت راجع به اداره‏ي اوقاف مي‏شود بايد عوايد موقوفه را بعد از وضع مخارج لازمه عين موقوفه و دو عشر مزبور تسليم متولي مريض‏خانه‏ي / نجميه نمايد که به مصرف مرضاي مريض‏خانه‏ي مزبوره برسد.
    و توضيحا مرقوم مي‏شود که دو عشر فوق‏الذکر، حق‏التوليه والنظاره است بالسويه که متولي و ناظر بالمناصفه استفاده / کنند و اين دو عشر از عايدات غير خالص موضوع مي‏شود و بعد از وضع دو عشر مزبور عوارض و مخارج خود موقوفه و بعد از وضع عوارض و مخارج مزبوره‏ي / مصارف فوق‏الاشعار انجام مي‏شود. و اما در زمان توليت خود واقف معظم اين دو عشر موضوع نمي‏شود و خود ايشان حق‏التوليه ندارند.
    و صيغه‏ي وقف جاري شد / و قبض و اقباض به عمل آمد و بعد از اين يک دانگ و نيم مزبور از قريه‏ي مال مير مزبوره به وقفيت شناخته مي‏شود. وقفا صحيحا شرعيا بحيث لايباع و لايورث و لايرهن و لايوهب / و لايبدل. و من بدله بعد ما سمعه فانما ائمه علي الذين يبدلونه فعليه لعنةالله و الملائکة و الناس اجمعين ابدا الابدين.
    و براي تعيين حق‏الثبت قيمت يک دانگ و نيم / مزبور مبلغ يک صد و بيست و پنج هزار ريال است و ثبت هم نشده است و از مدت اجاره‏ي آن هم دو سال باقي است. به تاريخ هشتم شهريور ماه يک هزار و / سي صد و پانزده.
    محل امضاي دکتر محمد مصدق؛ مهر: (مصدق‏السلطنه)
    1. با احراز هويت [....] تمام مراتب مسطوره در اين ورقه در نزد اين جانب واقع شد. به تاريخ / متن آسيد احمد التفرشي: مهر (آسيد احمد)
    2. اين جانب محمد شرافتيان به موجب وکالت کتبي از طرف آقاي دکتر محمد مصدق مطابقت ثبت فوق را / با اصل سندي که در صفحه‏ي 173، ذيل نمره‏ي 7227، دفتر 17، صاحب دفتر ثبت شده است / تصديق مي‏نمايم. 8 / 6 / 15 [13]،
    3. نماينده‏ي دفتر: علي‏اکبر قاسم‏پور. سواد مطابق شده‏ي نمره‏ي 7010، دفتر 19 دفتر رسمي نمره‏ي 28 است./ نماينده‏ي دفتر: علي‏اکبر قاسم‏پور [امضاء].

    پي نوشت :

    1- در موقع خرابي و توسعه‏ي خيابان، مقداري از زمين و عمارت جنب مريض‏خانه جزو خيابان شد که مؤسسه‏ي بلديه بر طبق مراسله‏ي نمره‏ي 4004 مورخ 28 / 3 / 1313 خطاب به اين جانب 30000 ريال به مرحومه واقفه داده که مشاراليها هم مبلغي به آن اضافه نموده، عمارت نصف خراب شده را اصلاح و هفت باب دکان در خيابان شاهپور، محلي که قهوه‏خانه و کاروان‏سرا بود، احداث نموده‏اند.
    2- استاد علي معمار ساکن خيابان خراسان، استادرضا معمار ساکن پاچنار.
    3- در موقع تعمير خانه، چون حياط آن کوچک بود دو باب دکان پلاک نمره‏ي 4468 و 4469 که خالي از سکنه بود جزو حياط شده است.
    4- چون معلوم نيست که در امور مقبره‏ي مزبور کي دخالت دارد، لذا براي صرف روشنايي آن تاکنون چيزي پرداخته نشده است.
    5- نجاتي، غلامرضا، در کنار پدرم؛ مصدق (خاطرات دکتر غلام‏حسين مصدق)، تهران، مؤسسه‏ي خدمات فرهنگي رسا، 1369 ه.ش، صص 153 ، 143 ، 137.
    6- ابوالحسن ديبا، در زمان حيات دکتر مصدق با شيوه‏ي توليت وي چندان موافق نبوده است و پاسخ دکتر مصدق به نامه‏ي ديبا، در 24 مهر 1337، حاکي از اين امر است (رک: ترکمان، محمد، نامه‏هاي دکتر مصدق، تهران، 1375 ه.ش، نشر هزاران، ج 1، صص 277 - 276).
    در سال 1352، هيأت مديره‏ي بيمارستان، پس از مطالعاتي که براي چاره‏جويي در رفع بحران مالي بيمارستان به عمل آورد و تصميم گرفت دو قطعه زمين موقوفه‏ي بيمارستان را در مجاورت روستاي يافت‏آباد و بهشت زهرا که مساحت آن قريب شش ميليون متر مربع بود، فروخته و قسمتهي از پول آن را صرف نوسازي بناها و خريد وسايل جديد بيمارستان کند. در همين اوان، به پيشنهاد سرتيپ دکتر ايادي، پزشک شاه، تصويب‏نامه‏اي صادر گرديد که به موجب آن، ميليون‏ها متر اراضي مردم، از جمله موقوفات بيمارستان نجميه به عنوان اراضي مورد نياز ارتش به تصرف دولت درآمد. اين کار با تباني ابوالحسن ديبا که پس از دکتر مصدق متولي بيمارستان نجميه بود انجام گرفت (رک: نجاتي، غلامرضا، همان، صص 40 و 41).
    8- ترکمان، محمد، همان، ج 1 و 2، به نامه‏هاي دکتر محمد مصدق به مهندس احمد مصدق در اين رابطه رجوع کنيد.
    9- سرتيپ مهندس عبدالرزاق بغايري (1332 -1248 ه.ش) فرزند ملا محمدحسن در سبزوار زاده شد. سپس به همراه پدر و مادرش، ابتدا به اصفهان و آنگاه در ده سالگي همراه آنان به تهران رفت. تا 13 سالگي به فراگيري قواعد زبان فارسي پرداخت و بعد قواعد زبان عربي را نزد پدر آموخت. در 1304 ه.ق به دارالفنون رفت و شش سالي را در شعب مختلف مهندسي مشغول تحصيل گرديد. سپس در 1316 ه.ق مدرسه‏ي خود را در تهران تأسيس نمود، و در 1317 ه.ق در مدرسه‏ي علوم سياسي به ادامه‏ي تحصيل پرداخت. سپس در 1322 ه.ق، در 36 سالگي، دختر ميرزا محمد حسين فروغي، ذکاءالملک، را به همسري برگزيد. او از 1332 تا 1350 ه.ق، به امور تحديد و نقشه‏برداري سرحدات کشور پرداخت. مرحوم سرتيپ بغايري از مرداه مذهبي و مهندسان طراز اول ايران به شمار مي‏رفت. (بامداد، مهدي، شرح حال رجال ايران، ج 6، تهران، زوار، ص 140).
    10- محمد بن زين العابدين، از سادات خاتون آبادي اصفهان و نوه دختري دوست علي خان معير الممالک (نظام الدوله)، از شاگردان آخوند ملا محمد کاظم خراساني و از علماي مشروطه خواه در نجف بود. در اواخر 1316 ه.ق به تهران آمد و پس از به توپ بستن مجلس با ساير مشروطه طلبان و تجار تهران براي درخواست مجلس و ضديت با محمد علي ميرزا به سفارت عثماني پناهنده شد. پس از فتح تهران از سوي مشروطه خواهان، در 1327 ه.ق، به جاي برادرش حاج ميرزا ابوالقاسم امام جمعه، منصوب شد و تا هنگام مرگش (1326 ه.ش) در همين سمت باقي بود (بامداد، مهدي، همان، ج 3، صص 218-219).
    11- حاج سيد رضا فيروزآبادي (1251-1344 ه.ش) فرزند هاشم، اهل فيروزآباد شهر ري، چهار دوره نماينده مجلس شوراي ملي بود و در تمام مدت نمايندگي خود، حقوقي از مجلس مطالبه نکرد و هنگامي که تصميم گرفت .
    12- دکتر مصدق راجع به ايشان و ديگر مسجلين طي نامه‏اي به اميني، وکيل خود در امور موقوفات، آنان را از محاضر شرع آن دوره معرفي مي‏کند:
    احمدآباد، 15 دي‏ماه 1341، خدمت جناب آقاي نصرت‏الله اميني وکيل محترم دادگستري
    در جواب مرقومه‏ي محترمه‏ي مورخ 14 جاري به استحضار مي‏رساند که وقف‏نامه‏ي بيمارستان نجميه در اسل 1347 هجري قمري در محاضر شرع آن زمان، متعلق به مرحوم حاج سيد محمد امام جمعه‏ي طهران، مرحوم شيخ احمد تفرشي و مرحوم شيخ جواد طالقاني تنظيم شده است و اين دفاتر رسمي نبود که اکنون رونوشت مصدق آن را تحصيل نمايم...» (ترکمان، محمد، همان،تهران، 1377 ه.ش، ج 2، ص 280).

    منبع: ميراث جاويدان



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 30 اردیبهشت 1389  ساعت3:25 PM   |  

    دستورالعمل احتسابيه و تنظيفيه‏ي کامران ميرزا، نايب ‏السلطنه به محمد حسن خان صنيع ‏الدوله

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: جمشيد کيان‏فر

    مقدمه

    مندرج در روزنامه‏ي ايران، نمره‏ي 421، مورخ دوشنبه 1297 ه.ق و نمره‏ي 422 مورخ دوشنبه نوزدهم رجب‏المرجب سنه‏ي 1297 ه.ق.
    حوزه‏ي وظايف اداره‏ي امور عمومي شهر از ديرباز به سه بخش عمده تقسيم مي‏شد:
    1. امور انتظامي يا حفظ نظم؛
    2. امور نظافت و پاکيزگي؛
    3. امور نظارت بر بهاي ارزاق و اجناس.
    اين سه حوزه در ايام گذشته در اختيار شحنه يا کلانتر شهر قرار داشت که در مقام شهربان و شهردار انجام وظيفه مي‏کرد (1)در بالادست او، وزير يا پيشکار حاکم جاي داشتند که معمولا از طبقه‏ي ديوانيان يا مستوفيان و در رده‏ي بالاتر از وزير حاکم بودند و هر دو از سوي پادشاه منصوب مي‏شدند(2)
    در پايين دست کلانتر، کدخدايان محلات قرار داشتند و داروغه‏ي بازار و ميرشب نيز هر يک به فراخور حال، باري از دوش کلانتر برمي‏داشتند(3)
    کلانتر، معمولا از ميان خانواده‏هاي قديمي شهر انتخاب مي‏شد و بايد به نيک‏نامي اشتهار مي‏داشت. همچنين برخلاف حاکم و وزير که از مرکز حکومت تعيين مي‏شدند، او و افراد زير دستش در زمره‏ي بوميان و يا به عبارت ديگر، واسطه‏اي ميان حاکم و مردم به حساب مي‏آمدند (4)
    در زماني که شهر تهران پايتخت شد، داراي چهار محله‏ي معروف سنگلج، عودلاجان، چالميدان و بازار و همچنين بازاري وراي محله‏ي بازار بود که محل خريد و فروش و کسب محسوب مي‏شد(5)هر يک از محلات، کدخدايي داشت که از ميان ريش‏سفيدان و معتمدان محل انتخاب مي‏شد و از دولت نيز مواجبي دريافت نمي‏کرد (6)
    حفاظت محدوده‏ي بازار شهر بر عهده‏ي داروغه بود و شب‏ها نيز مير شب نظارت بر اوضاع شهر خواب‏زده را بر عهده داشت (7)در اين ميان محله‏اي ديگر هم با نام محله‏ي ارک تهران يا ارک سلطاني وجود داشت که به دور از يد قدرت کلانتر شهر اداره مي شد و اصولا تافته‏اي جدابافته بود و کدخدايش منتخب سلطان و صاحب جيره و مواجب.
    کلانتر از معمرين شهر انتخاب مي‏شد و گاه اين شغل در بعضي از خانواده‏ها موروثي بود - اما در تهران به گونه‏اي ديگر - چه آنکه کلانتر شهر تهران نيز از ميان
    معتمدين و معمرين شهر انتخاب مي‏گرديد ولي اين منصب در خانواده‏ي وي موروثي نبود (8)
    گفتني است در کنار دست کلانتر، همواره فردي به نام محتسب وجود داشت که در امور رفاهي شهر، معين وي بود. زيرا همان‏گونه که متذکر شد امور رفاهي شهر اعم از نظافت، نظارت بر ارزاق و روشنايي خيابان‏ها در شب بر عهده‏ي کلانتر بود که اضافه بر حفظ نظم و در امور مورد دوم يعني رفاهي، محتسب او را ياري مي‏کرد (9)
    ناصرالدين شاه، بعد از سفر دوم فرنگ در 1295 ه.ق، وزارت جليله‏ي پليس را در تهران افتتاح کرد و از اين تاريخ عنوان و مقام کلانتر از نظام اداري تهران حذف، و رئيس وزارت جليله‏ي پليس که عنوان احتساب را نيز يدک مي‏کشيد جايگزين مقام کلانتر شد، و اين بار عنوان شهربان و شهردار تهران، از آن مقام رياست وزارت جديد الافتتاح شد.
    حتي بعد از حذف عنوان کلانتر، اين واژه به کلي از ميان نرفت و در وزارت جديد، کدخدايان محلات تبديل به کلانتر شدند و حوزه‏ي اقتدار ايشان به کلانتري اختصاص يافت و بايد افزود که کلانتري‏هاي چند سال گذشته نيز يادگار آن ايام بوده است (10)
    در دوره‏ي وزارت جليله‏ي پليس و احتسابيه، گاه اين دو منصب از آن يک شخص بود و زماني هم، بنا به ميل سلطاني، دو تن به طور مجزا در اين دو سمت انجام وظيفه مي‏کردند. بدين صورت که يک نفر وزارت جليله‏ي پليس و ديگري وزارت احتسابيه و تنظيفيه را برعهده داشت (11)
    سند مورد بحث مقاله‏ي حاضر، از 1297 ه.ق و مربوط به ايامي است که رياست جليله‏ي پليس از آن کنت دو مونت فرت و رياست احتساب و تنظيفيه از آن محمدحسن خان اعتمادالسلطنه بود که در آن سال‏ها هنوز به اين لقب نرسيده بود و لقب صنيع‏الدوله را داشت و البته اضافه بر رياست وزارت احتساب، رياست اداره‏ي باغات و بنائي ارک سلطنتي، رياست دارالترجمه و دارالتأليف ناصري، رياست دارالطباعه‏ي دولتي، مدير روزنامه‏ي ايران و به اعتبار مشاغل اخير، عنوان وزارت انطباعات را نيز دارا و در ضمن روزنامه خوان شاه بود و مورخ عصر ناصرالدين شاه فجر.
    سند مورد بحث، دستورالعملي است که از سوي کامران ميرزا نايب‏السلطنه، حاکم تهران، صادر شده است، و او نيز علاوه بر حکومت تهران و حکومت‏هاي قسمت اعظم بخش شمالي کشور، وزارت جنگ و نيابت سلطنت را بر عهده داشت و شايد به اعتبار نايب‏السلطنه و فرزند شاه بودن، حکومت تهران را نيز يدک مي‏کشيد. اين دستورالعمل، براي اجرا به وزارت احتسابيه اعلام شده و به اعتبار آنکه وزير احتساب مدير روزنامه‏ي ايران بود، و همين نشريه نيز براي آگاهي عموم به چاپ رسيده است.
    اين سند، از سه بخش تشکيل يافته است:
    بخش اول، درباره‏ي نظافت شهر؛ بخش دوم، در تقسيم آب تهران که به وسيله‏ي قنات‏ها - بشامل قنات‏هاي وقفي و غير وقفي - مشروب مي‏شد؛ و بخش سوم، که در حقيقت بر مبناي بخش اول نوشته شده است و دستورالعمل رئيس احتسابيه براي اجراي دستورالعمل حاکم تهران است.
    چنانکه اشاره شد؛ اين سندها براي نخستين بار در روزنامه‏ي ايران و به صورت چاپ سنگي، به اين شرح، انتشار يافته است:
    بخش اول، ذيل عنوان «صورت رقم اول در اداره و انتظام امور احتسابيه و تنظيفيه»، در نمره‏ي 421؛
    بخش دوم، ذيل عنوان «صورت رقم دويم در تقسيم مياه دارالخلافه‏ي باهره»، در نمره‏ي 421؛
    بخش سوم، ذيل عنوان «صورت اصول تکاليف و مقاصد اداره‏ي احتسابيه و تنظيفيه»، در نمره‏ي 422.
    صورت ارقام صادره از جانب نواب اشرف والا اميرکبير نايب ‏السلطنه‏ي دولت عليه، حکمران دارالخلافه‏ي باهره و غيرها ادام الله تعالي اقباله العالي خطاب به صنيع‏ الدوله
    صورت رقم اول در اداره و انتظام امور احتسابيه و تنظيفيه
    معتمدالسلطان صنيع‏الدوله، اداره و انتظام امور احتسابيه و تنظيفيه‏ي شهر دارالخلافه‏ي ناصري که از معظمات امور و مهام بلديه است، چنانکه از طرف دولت قوي شوکت مرجوع و مقرر شده است، جزئيا و کليا بر عهده‏ي کفايت و مراقبت شما است و در ترتيب و اصلاح و تنظيم کليه‏ي شعبات و امور مربوطه به اين اداره از تاريخ امروز به بعد، شخصا در موقع مسئوليت هستيد، اما مسائل و فقرات مقرره‏ي ذيل که عجالة تصريح به آنها مي‏شود، چون در اداره‏ي تنظيفيه و احتسابيه درجه‏ي اهميت دارد و نمي‏توان به عهده‏ي توقيت يا تدريج حوالت داشت و عاجلا بايد اصلاح و انجام پذيرد، لهذا به همين ترتيب و تفصيلي که طيا مرقوم و مقرر مي‏داريم، بايد غدغن اکيد نماييد که به موقع اجرا رسانند.
    اولا: هرچه از ديوارها که به ميل صاحب‏خانه تجديد مي‏شود يا جاهاي معيوب که احتساب شهر خرابي و مرمت آن را لازم مي‏داند، بايد طاق نماسازي شده و تدريجا همه‏ي ديوارهاي شهر طاق نماسازي شود.
    سنگفرش کوچه‏ها نيز حد خانه و سهم ملک هر کس
    است بايد صاحب آن را با قيد التزام مأمور و مکلف به ساختن و مرمت آن داشت و پس از اتمام، تحويل اداره‏ي احتسابيه بدهند که حفظ کند.
    ثانيا: مجراي آب خانه‏ها را بايد غدغن نمود بسازند و مرمت کنند که هم منشأ خرابي کلي و هم متعفن آب است و هر صاحب‏خانه که از اين حکم تمرد کرده، راه آب خود را نسازد آب به او داده نشود.
    ثالثا: خاکروبه و خاکستر و کثافاتي که در خانات و حمامات و دکاکين بايره جمع شده است، حالت آن ملک و دکه لابد از دو قسم خارج نيست: يا ملک شخص معيني است، بايد او را مجبور داشت که دکه و ملک مزبور را از خاکروبه و کثافات پاک کرده، پس از آن يا مستأجر در آن بنشاند يا جلو آن را تخته کرده قفل نمايد که ديگر کثافت ريخته نشود، يا وقف است آن هم اگر متولي دارد بايد به متولي غدغن شود که آنجا را پاک و پاکيزه و مرمت و داير نمايند و هرگاه وقفي است که متولي يا موقوف عليه آن کلية معين نيست بايد اداره‏ي خاکروبه و کثافت آن را برداشته ضبط شهر باشد که داير کند.
    رابعا: خاکروبه‏هايي که در بعضي از اراضي بايره جمع شده، آن هم يکي از اين دو حالت را دارد: يا وقف است يا ملک. اگر موقوفه است از قبيل تکايا و مساجد و بقاع و مشاهد امام‏زادگان، بايد به متمولين و ريش‏سفيدان آن مجله غدغن نمود که ميان خودشان توجيه کرده پاک و تميز نمايند و تحويل اداره بدهند، بعدها از کثافت محفوظ دارد. و هرگاه ملک است به صاحب ملک بايد تکليف و غدغن نمود پاک نمايد و تا ده روز مهلت او است. اگر بعد از انقضاي مدت شروع و اقدام نکرده باشد روز يازدهم آن زمين ضبط حکومت دارالخلافه خواهد شد.
    خامسا: بايد رخت‏شوي خانه ساخته شود؛ ليکن به مردم محله نمي‏توان تحميل کرد؛ بلکه از وجوه ديواني بايد ساخت، عجالة يکي به طور نمونه اداره‏ي احتسابيه بايد بسازد، همين که پسنديده شد، باقي را هم معين کنند که کجا و چه قسم ساخته شود.
    سادسا: اگر کسي بخواهد شارع عام را ضبط کند و ملک خود را اگر چه به قدر شبري باشد به شارع و معبر عام بسط و تجاوز دهد، بايد اداره منع نمايد.
    سابعا: بايد ارباب مکاسب و صاحبان حرف و مشاغل که در دکاکين بازار يا شوارع عامه و گذرگاه‏هاي محلات ساکن و مشغول کسب هستند، متاع خود را تجاوز از دکان ندهند و معابر را تنگ و عابر را اذيت و زحمت نرسانند و هر کس متاع او از حد دکان تجاوز نمايد، اداره مأذون است که از او مؤخذات نموده و همان مقدار از متاع را که تجاوز کرده ضبط نمايد؛ و همچنين طواف‏ها و جنس‏فروشان دوره‏گرد، نبايد در وسط بازارها و راه‏ها بار و مال خود را بي‏جهت نگاه دارند، البته حسب‏المقرر مرتب داشته در عهد شناسد.
    [في جمادي‏الثانيه لوي‏ئيل 1297]
    صورت رقم دويم در تقسيم مياه دارالخلافه‏ي باهره
    معتمدالسلطان صنيع‏الدوله، بر حسب اراده‏ي عليه‏ي همايوني روحنا فداه و تصديق وزرا و اعضاي مجلس محترم شوراي کبري تقسيم مياه دارالخلافه‏ي مبارکه‏ي ناصري و اداره‏ي قنوات شهر از وقفي و غير وقفي که مربوط به اداره‏ي احتسابيه و تنظيفيه و امر بسيار مهم عمده‏اي است از قرار شروط و فصول مقرره‏ي ذيل به عهده‏ي کفايت شماست:
    «قنات حاجي علي‏رضا، رشته»؛ «قنات مرحوم نظام‏الدوله، مشهور به حاجي شهاب‏الملکي، رشته»؛ «قنات حاجي محمدعلي، معروف به امين‏الملکي، رشته»؛ «قنات سنگلج، رشته»؛ «قنات سپهسالار مرحوم، معروف به آب باغ صبا، رشته»؛ «قنات نظاميه، رشته»؛ «قنات مبارکه‏ي ناصري و مهر کرد و ساير قنوات ملکي و غيره شهر دارالخلافه‏ي باهره».
    اولا: ميراب و ساير مأمورين و عمله‏ي قنوات چون از اين تاريخ به بعد مواجب و ممر معاش مخصوص خواهند داشت، برخلاف سنوات سابقه، ديگر حق تعارف و توقع از شاربين مجال نخواهند داشت و بايد صريحا غدغن نماييد که هر کس از اين تاريخ به بعد، اخذ و جلب منفعتي از اين بابت بنمايد، موافق قانون جزا و مکافات هر چه گرفته باشد دو مساوي مسترد و از مأموريت معزول خواهد شد. آنچه قنوات ديواني است ميراب‏هاي آنها قديما از دولت مواجب دارند، و آنچه ساير قنوات است متولي موقوفه يا غيره بايد مواجبي که کفايت معاش ميراب را بنمايد براي او برقرار کند.
    ثانيا: بايد ثبت اسامي بيوت و حمامات و خانات و باغ و کارخانه و مساجد و هرگونه مکاني که حق آب از هر قناتي دارد و در تحت آن واقع است ميراب و مأمورين آن قنات برداشته، صورت صحيحي به اسم مالک و مستأجر و قدر شرب هر يک به اداره بسپارند.
    ثالثا: مالک و مستأجر امکنه‏ي شاربه از هر قنات صورت حال و اندازه‏ي شرب خود را به ميراب‏ها عموما و به اداره خصوصا بايد بسپارند و به اسم و رسم حق آبه‏ي خود را ثبت دفتر تنظيم آب نمايند و الا از حق آبه محروم و در اوقات عرض حاجت، سؤال و خواهش او مسموع و معتنابه نخواهد بود.
    رابعا: نهايت دوره‏ي گردش آب در تابستان ده روز و در
    ساير فصول و اوقات به اندازه و اقتضاي کم و زياد آب بايد بوده باشد.
    خامسا: مجراي آب‏ها قبل از اجراي آب بايد به دقت تمام از هرگونه کثافت رطب و يابس پاک و پاکيزه شده باشد و الا اجراي آب در مجاري کثيفه‏ي ناپاک جايز نخواهد بود و بايد منع شديد کرد و هر ميراب و مأمور و صاحب‏خانه [اي] که برخلاف قاعده‏ي مقرره رفتار نمايد مسئول و به جزاي مرتکبين منافي حفظ صحت و نظافت، جزا داده خواهد شد.
    سادسا: هر مجراي آبي که مضر توسعه‏ي راه و تنظيف شوارع بوده باشد يعني چاله و سوراخ و ساير ناهمواري‏ها که عابرين را به زحمت بيندازد و اسباب صعوبت عبور و مرور شود، يا لجن و خرة که معبر را کثيف و طبايع را متأذي و متنفر سازد، اگر صاحبان آن مجاري و مجاورين آن محل درصدد دفع و رفع و مرمت و اصلاح برآمدند فبها و الا بايد پر و پوشيده و معدوم‏الاثر گردد و ميراب‏ها به چنين اشخاصي آب ندهند.
    سابعا: کثافت رطب و يابس ميان جوي آب ريختن و کهنه و لته شستن را بايد بالمره غدغن اکيد و منع شديد کرد و مرتکبين مستوجب تنبيه و مؤاخذت سخت خواهند بود.
    ثامنا: هر در خانه و هر محل و مکاني بايد نمره‏ي معيني که حاوي و معلن حق آبه‏ي آنجا باشد داشته باشد که در حقيقت آن نمره، سند حق آيه‏ي آن خواهد بود که ابدا کسي نتواند تجاوز از حق و حد خود بنمايد.
    تاسعا: اختيار جميع ميراب‏ها با اداره‏ي احتسابيه و تنظيفيه است و در امر اشراب و تقسيم آب و حفظ شروط مقرره‏ي فوق سرمويي نبايد تجاوز از حکم اداره بنمايند و الا فورا معزول و خلع خواهند شد، البته حسب‏المقرر مرتب داشته و در عهده شناسد.
    [في شهر رجب‏المرجب لوي ئيل 1297]
    نظر به التزام صنيع‏الدوله در رکاب و حضور همايون ملوکانه و عدم فرصت معزي‏اليه براي مراقبت دائمي اين خدمت به انتخاب خود، حميدخان را نايب کل اين اداره قرار داده و يک ثوب جبه‏ي ترمه‏ي ايراني حاشيه‏دار به توسط صنيع‏الدوله از جانب نواب اشرف والا اميرکبير نايب‏السلطنه‏ي دولت عليه دامت شوکته به مشاراليه خلعت التفات شد.
    صورت اصول تکاليف و مقاصد اداره‏ي احتسابيه و تنظيفيه است که ملحق به روزنامه‏ي (ايران) نمره‏ي چهارصد و بيست و دو مي‏گردد آنچه بدان بعد متفرع مي‏شود باز طبع و منتشر خواهد شد
    (1) اداره‏ي احتسابيه و تنظيفيه‏ي شهر دارالخلافه مأمور است که تمام شهر قديم و جديد را از خيابان‏هاي دولتي و شوارع و کوچه‏ها و محله‏ها پاک و تميز نگاه داشته چنانکه بعدها هيچ نوع کثافت و زبيل و خاکروبه در هيچ جا ديده نشود.
    (2) اداره مأمور است که مجاري مياه و انهار سرپوشيده را به وسايل معينه پاکيزه و تميز دارد و مجاري متعلقه به اشخاص اگر پاک نباشد آب به صاحب آنها داده نخواهد شد.
    (3) اداره مأمور است پس از آنکه خاکروبه و زبيلي که پيش از اين جمع شده آنچه از ارک مبارک است به توسط مأمورين به وزارت بنايي و آنچه از ساير محلات است به حکم حکومت برداشته شد و اماکن را تميز و پاکيزه تحويل
    اداره دادند ديگر نگذارد آنجاها کثيف شود واگر صاحبان ملک بعد از اطلاع و مهلت خاکروبه را برنداشتند، اداره مصارف آن را داده برمي‏دارد و ملک را ضبط نموده، تحويل حکومت خواهد داد.
    (4) در قبرستان‏هاي قديم داخل شهر که ممنوع از دفن اموات است از قبيل قبرستان دروازه شميران و غيره نبايد طفل دفن نمايند و اگر کسي به اين کار اقدام کرد مورد مؤاخذه‏ي شديد خواهد شد. امانت گذاشتن اموات در دخمه‏ها در قبرستان‏هاي مزبوره نيز غدغن است و مطلقا نبايد کسي اقدام به اين کار نمايد.
    (5) مجلس حافظ الصحة حق دارد که هر چه در باب نظافت و تميزي شهر لازم و مقتضي بداند به اداره اطلاع دهد تا مجري نمايند.
    (6) چون عملي که ابتداء بايد به آن اقدام نمود برداشتن خاکروبه و کثافات و زبيلي است که سال‏هاي سابق جمع شده بايد محل اربابي را ارباب و امکنه‏ي موقوفه را متولي و خدام منفردا يا به اتفاق همسايگاني که شرعا حق شراکت دارند بردارند و اگر اماکن وقفي از قبيل بعضي تکايا و اطراف مساجد محله بي‏متولي بوده باشد کثافات آن را بايد اهل همان محله بردارند و اگر براي حمل و نقل کثافات اشکالي در پيش باشد بايد بلاتأمل اهل محله به اداره اطلاع بدهند تا اجزاي اداره رفع آن اشکال را بنماياند پس از آنکه اين اماکن پاکيزه و تحويل مأمورين اداره شد چنانکه ذکر نموديم مأمورين تنظيفيه آنها را پاک و تميز نگاه خواهند داشت.
    (7) چنانکه جاروب و تنظيف خيابان و شوارع عمومي بر عهده‏ي مأمورين اداره است تطهير و جاروب و آب‏پاشي ساير کوچه و بازارها بر عهده‏ي اهالي است و هر کسي بايد جلو دکان و درب خانه‏ي خود را پاک و شسته و روبيده داشته باشد و خاکروبه را در سبد و صندوق يا ظروف ديگر جمع کرده به کساني که بايد آنها را حمل و نقل کنند بدهد تا نقل نمايند.
    (8) خاکروبه‏ها به توسط خاک‏کش ديواني يا رعيتي که سابقا نيز معمول بوده به قاعده‏ي منظمي برداشته خواهد شد و بعد از بازديد مأمور مخصوصي که مواجب دارد يا اجير و مزدوري هر روز در محلات و بازار براي اين کار حاضر خواهد بود.
    (9) ديوارهاي رو به خيابان و شوارع عمده، عموما طاق‏نما و اندود خواهد شد اما علي‏العجاله اين حکم درباره ديوارهايي که به يک جهتي خراب و تعمير مي‏شود مجري خواهد بود.
    (10) هرگونه بنايي از اين تاريخ به بعد مي‏شود و مدخليتي به کار شوارع و معابر دارد از احداث ابنيه‏ي جديده و بناي خانه و مستغلات و غيره با مرمت و تعمير همه بايد به اجازه‏ي داده باشد و به دستورالعمل و نقشه‏ي مهندس مخصوص اداره ساخته شود ولي بنايي‏ها [يي] که دخلي به کوچه وخيابان و راه‏ها ندارد، هر کس در آن مختار است و احدي را با او حرفي نيست.
    (11) راه‏هاي پياده‏رو يعني پشت ديوارها نيز عموما بايد سنگفرش شده از قرار مسطور در فوق تحويل مستحفظين شوارع خواهد شد.
    (12) قطعه زمين‏هاي باير غير معمور که در هر نقطه‏ي شهر از بي‏حفاظي، مزبله و محل ريختن کثافات مي‏شود خواه در کنار راه خواه خارج و دور از راه عموما بايد محفوظ و ديواري دورش کشيده شود که از ريختن خاکروبه و کثافات که اسباب حدوث عفونت است محروس بماند و شوارع از اسلوب معموريت نيفتد.
    (13) براي تکميل نظافت شهر، رخت‏شوي خانه‏ها وضع و ساخته خواهد شد و تفصيل آن در قانون تنظيم آب به مطالعه‏ي عموم اهل بلد خواهد رسيد.
    (14) تنقيه و تطهير و مرمت مجاري آب‏ها که خانه را مشروب مي‏کند و تعيين اسامي خانه‏ها و جاهايي که بايد مشروب شود و محسنات و فوايد آن در اعلان آب مفصلا نوشته شده و مجري خواهد شد.
    (15) خاکستر حمام‏ها و کارخانه‏جات و دکان‏هاي آشپزي بازار و خبازي‏ها و غيره نيز به يک وضع منظمي که مقرون به صرفه صاحبان خاکستر باشد و ضرري به قانون تنظيفيه وارد نياورد بايد روز به روز برداشته شود.
    (16) در هر يک از اين اعلانات که براي منافع عمومي است اگر ضرر شخصي به کسي وارد شود و مجلس را اطلاع ندهد تا رفع آن ضرر از او بنمايند و او را فارغ از خسارت نمايند ضرري است که خود او به خود وارد آورده، زيرا که مقصود مجلس فقط آسايش و بهبودي حال مخلوق است و جز اين فقره اصلا و مطلقا قصد و غرضي ندارد.
    (17) مقابل دکاکين واقعه در بازار و کوچه، ريختن اشيا و ارزاق و گذاردن صندوق و نيمکت و کرسي و هيزم شکستن و زغال بيختن و قصد کردن و تراشيدن تخته و چوب و آلات و اسباب کالسکه، و در و پنجره ساختن و تنعيل دواب و بستن حيوانات و اقدام به هرگونه عملي که مانع عبور و مرور عامه باشد و پيش آوردن وضع دکان با چوب و کل و غيره، کلا ممنوع است و احدي نبايد از محل طبيعي خود تجاوز کند و پيش‏تر آيد حتي خراط و دلاک و غلافگر که کمانه مي کشند.
    و پس از اعلان و اطلاع اگر چيزي در عرض راه ديده شود در معرض تلف و تضييع خواهد بود هم‏چنين است
    خشت مالي و جمع کردن آجر و سقط و غيره در عرض راه‏ها.
    (18) بعضي از اعمال از قبيل هيزم‏شکني و غيره که در ميان دکان ممکن نيست بايد به کاروان‏سراها و ميدان‏هايي که غير مانع از عبور و مرور است حمل شود و در آنجا بايد به اين اعمال بپردازند و اگر مالک کاروان‏سرا يا ميدان کرايه‏ي محل مطالبه کند البته بايد به موجب رضايت او عمل نمود.
    (19) وضع ستون آجري و چوبي در راه‏هاي پياده‏رو به وضعي که عابر را از عبور در راه راست مانع شود و لابد به گردانيدن راه و پيچ و خم و داخل شدن در راه‏هاي کالسکه رو نمايد منافي قانون توسعه‏ي شوارع و ممنوع خواهد بود.
    (20) وضع سقاخانه دايمي و موقتي و گذاشتن يخ و توقف عموم کسبه‏ي دورگرد از طواف صنفي و غيرصنفي و پاره‏دوز و رمال و فالگير در کنار شوارع و نقالي و ساير اعمال که اسباب جمع شدن و ازدحام مردم است به کلي موقوف و مخالف نظم توسعه‏ي راه خواهد بود.
    (21) کسبه‏ي دورگرد از هر قبيل که باشد حق معطلي و توقف در راه‏ها و مخصوصا علف دادن به دواب بارکش خود را ندارد و بعضي از طبقات مسطور در فوق در جاهاي وسيع که مانع عبور نيست مي‏توانند به کار خود بپردازند.
    (22) به واسطه‏ي ساختن بالاخانه‏ها، مابين دو کوچه را به هم اتصال دادن و طاق و سردر ساختن به طوري که مانع روح و صفا و باعث عبور کردن از سقف آن کوچه به اين کوچه بوده باشد، هم منافي قانون حفظ و صحت و هم مخالف قوانين امنيه يعني پوليسيه است. مأمورين در همه جا که چنين بناها ببينند حق خرابي و هدم آن را دارند اگر چه احداث ابنيه در اين قسم اماکن منوط به اجازه‏ي اداره‏ي احتسابيه است.
    (23) هر بنايي که در آن خللي راه يافته و احتمال خطر دارد خراب خواهد شد و پس از خرابي يا بايد تعمير و ساخته شود يا بايد زمين برابر و مسطح گردد که محل ريختن خاکروبه و مزبله نگردد.
    (24) بعضي از اوقات که خاک خرابي‏ها و تجديد پي‏ها و تسويه‏ي سنگفرش راه و کاه‏گل و غيره که ناچار در شوارع ريخته مي‏شود حمل و نقل آنها بر صاحبان آن واجب فوري است و در صورت عدم امکان و داشتن عذر موجه بايد شب‏ها به جهت سهولت عبور و مرور مردم در آن گذر چراغ روشن کنند.
    (25) چاره‏ي ناودان‏ها به نوعي که اسباب ترشح و کثافت نگردد بر اشخاص که در کوچه‏ها ناودان دارند لازم است هرکس به رفع اين کار نپردازد و ناودان او به وجهي که مايه‏ي کثافت و باعث ترشح شود بماند بعد از تاريخ اعلان و انقضاي مدت مهلت مورد مؤاخذه خواهد بود و عنفا برداشته خواهد شد.
    (26) با مال سواري يا باري در ميان شوارع و راه‏ها معطل شدن و اسب دوانيدن و لنگ حمام و بعضي پارچه‏هاي صباغي شده را در معابر عامه خشک کردن و از اين دکان به آن [د]کان بستن طناب و آويختن پارچه‏ها و لباس‏ها و سرراه‏ها سايبان بستن و هر عملي که از اين قبيل و مکروه باشد و مخل و مضر به حال توسعه و تنظيف گردد جميعا ممنوع و کساني که جسارت به اين کارها نمايند مورد مؤاخذه و سياست و به جزاي اعمال خود خواهند رسيد.
    (27) خشک کردن پئين [پهن] و سوخت در کوچه‏ها نيز ريختن خاکستر حمام‏ها در معابر ممنوع و غدغن است و هرکس پئين و خاکستر در شوارع و کوچه‏ها بريزد مأمورين او را مجبور خواهند کرد که فورا بردارد و اگر مسامحه نمود آن پئين و خاکستر را به خانه‏ي آن شخص خواهند برد و ريخت.
    (28) نمره‏ي بيست و هشتم قانون تقسيم مياه است از قرار رقم نواب اشرف والا اميرکبير نايب‏السلطنه دولت عليه دامت شوکته که در نمره‏ي قبل طبع و منتشر شد.

    پي نوشت :

    1- پليس ايران، تهران، شهرباني کل کشور، 1355 ه.ش، ص 26.
    2- محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، تاريخ منتظم ناصري، ج 1، به کوشش محمد اسماعيل رضواني، تهران، دنياي کتاب، 1363 ه.ش، ص 525.
    3- همان، ص 527.
    4- ويلم فلور، جستارهايي از تاريخ اجتماعي ايران، ج 1، ترجمه‏ي ابوالقاسم سري، تهران، توس، 1366 ه.ش، ص 14.
    5- رک: نقشه‏ي ترسيمي برزين در 1268 ه.ق / 1825 م.
    6- محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، روزنامه‏ي خاطرات اعتمادالسلطنه، با مقدمه و فهارس ايرج افشار، تهران، اميرکبير، 1356 ه.ش، ص 575؛ پليس ايران، ص 48.
    7- ويلم فلور، همان، ج 1، ص 35.
    8- عبدالله مستوفي، شرح زندگاني من، تاريخ اجتماعي و اداري دوره‏ي قاجار، ج 1، تهران، زوار، 1360 ه.ش، ص 37.
    9- گاسپار دروويل، سفر در ايران، ترجمه‏ي اعتماد مقدم، تهران، شباويز، 1364 ه.ش، ص 192.
    10- هينريش بروگش، سفري به دربار سلطان صاحبقران، ج 1، ترجمه‏ي کردبچه، تهران، اطلاعات، 1367 ه.ش، ص 274.
    11- محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، المأثر والآثار (چهل ساله تاريخ ايران)، ج 1، به کوشش ايرج افشار، تهران، اساطير، 1363 ه.ش، ص 45.

    منبع:ميراث جاويدان 



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 30 اردیبهشت 1389  ساعت3:25 PM   |  

    وقفنامه‏ي دو قنات صدرآباد و کاظم‏آباد و دکانهاي پيرامون باغ نظاميه‏ي تهران

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده:سيد محمد دبيرسياقي

    مقدمه

    آنچه در اين مقال به نظر خوانندگان گرامي مي‏رسد، متن دو فقره وقفنامه با مختصر توضيحاتي درباره‏ي آنها و تصوير گوشه‏اي از هر کدام است. در اين دو وقفنامه مرحوم ميرزا آقاخان نوري، حق استفاده از آب دو قنات صدرآباد و کاظم‏آباد را براي بخشي از خانه‏ها، باغها، حمامها و محلات تهران قديم و نيز قسمتي از درآمد دکانهايي را براي تنقيه و لاروب قناتهاي مورد اشاره و کمک به زوار تهي‏دست عتبات عاليات مقرر داشته است. نقل شرح حال مختصري از واقف، همچنين اندک اشاره به عمارتي مکه واقف در باغ نظاميه، جايي که مظهر دو قنات در آنجا بوده، احداث کرده است، مقدمه‏ي آن دو متن و حواشي قرار مي‏دهيم:
    ميرزا نصرالله خان نوري معروف به ميرزا آقاخان فرزند اسدالله خان نوري لشکرنويس‏باشي (متولد 1222 ه.ق) پس از درگذشت پدرش (در 1242 ه.ق). ابتدا لشکرنويس و سپس لشکرنويس‏باشي شد و با برخورداري از استعداد و چرب‏زباني، در دربار فتحعلي شاه ترقي کرد و در آغاز سلطنت محمدشاه از
    سمت لشکرنويس‏باشي به مقام وزارت لشکر ارتقا يافت و تا آغاز صدارتش، همچنان در اين سمت باقي ماند. در دوره‏ي صدارت حاج ميرزا آقاسي، به سبب جاه‏طلبي، با وي درافتاد و حاجي با کسب اجازه از شاه او را به کاشان تبعيد کرد. پس از فوت محمدشاه و پيش از آمدن ناصرالدين شاه به تهران، ميرزا آقاخان بي‏خبر از کاشان به تهرآن آمد و در عمارت خورشيد (واقع در پشت عمارت تخت مرمر) در منزل مهد عليا اقامت گزيد، ليکن چون ميرزا تقي‏خان اميرکبير براي برگرداندن وي به تبعيدگاهش کاشان پافشاري کرد، او به سفارت انگليس در قلهک رفت و متحصن شد. آنگاه پس از قتل اميرکبير، در 1268 ه.ق، ميرزا آقاخان صدر اعظم شد و مدت هفت سال (تا دوشنبه 20 محرم 1275) بر مسند صدارت نشست. سپس از مقام خود عزل و با کسان و بستگان و فرزندان از تهران تبعيد شد و چند سالي را در اصفهان و قم به حالت تبعيد به سر برد و سرانجام در شب جمعه دوازدهم شوال 1281 در قم درگذشت. از وي هفت پسر و چهار دختر باقي ماند و در 1270 ه.ق، در باغ نظاميه براي پسر بزرگ خود ميرزا کاظم‏خان که بعدها نظام‏الملک لقب گرفت عمارتي ساخت. حد شمالي اين عمارت قسمت جنوبي ميدان بهارستان فعلي بود که ساختمان و تزيينات و نقاشي آن تا 1273 ه.ق به طول انجاميد و به مناسبت لقب نظام‏الملکي پسرش آن را نظاميه ناميد. در قسمت جنوبي عمارت حوض بسيار بزرگي ساخته شده بود که آب دو قنات صدرآباد و کاظم‏آباد از فواره‏ي وسط آن بيرون مي‏آمد و از اطراف به پاشويه‏ها مي‏ريخت و از سمت جنوب از ديواره مانندي به پايين سرازير مي‏شد و به طرف آخر باغ و خانه‏ها و محلات شهر مي‏رفت.
    عمارت مذکور پس از ميرزا کاظم‏خان نظام‏الملک اول، محل اقامت فرزندش ميرزا عبدالوهاب خان نظام‏الملک دوم و سپس پسرش افخم‏الملک و نيز دو پسر افخم‏الملک به نام‏هاي عبدالعلي خان و ميرزا حسين خان خواجه نوري (معاون سابقه وزارت دارايي) و خواهرشان - که از بطن دختر شاهزاده عزالدوله، برادر ناصرالدين شاه بود - گرديد. اينان و ديگر وراث مرحوم صدر اعظم، باغ و عمارت را به يکي از تجار قزوين (احتمالا به نام
    غلامحسين خان) فروختند. وي نيز در آن عمارت و قسمت باقي مانده از باغ، کافه و رستوراني باشکوه به نام لقانطه احداث کرد که مردم تهران سالها در آن آمد و شد داشتند و گفتني است که در استخر اين قهوه‏خانه قايقراني هم مي‏شد. بعدها وزارت فرهنگ، عمارت و باغ را خريداري کرد. در سالهاي اخير، جبهه‏ي شمالي آن بازسازي گرديده و ظاهرا استخر و فضاي باقي‏مانده از باغ همچنان موجود و براي تعليم شنا، مورد استفاده‏ي جوانان است.
    از هر چهار طرف تالار عمارت نظاميه، پرده‏هاي نقاشي، ديوارها را مي‏پوشانده؛ به طوري که پرده‏ي نقاشي قسمت غرب، تصوير ناصرالدين شاه را در حال جلوس، و صدر اعظم و پسرش نظام‏الملک و پسران خردسال شاه را در طرفين تخت، و سه طرف ديگر نيز نقوش کليه‏ي رجال، اعيان و ارباب مناصب لشکري و کشوري را به حالت ايستاده نشان مي‏داده است و در گوشه‏ي شمال شرقي تالار در يک پرده، صورت نمايندگان مختار خارجه منقوش بوده است:، حيدر افندي کاردار سفارت عثماني؛ لاگوفسکي کاردار سفارت روس و کنت دو گوبينو کاردار سفارت فرانسه و در طرفين آنها هم ميرزا سعيدخان وزير دول خارجه و ميرزا عباس‏خان منشي اول وزارتخانه قرار داشته‏اند. اما سبب نبودن نقش نماينده‏ي انگليس، سر چارلز موري آن بوده که وي به سبب اقدام ايران براي بازپس گرفتن هرات با صدر اعظم نقار به هم رسانيده و تهران را ترک گفته بوده است. ظاهرا بعدها اين پرده‏ها را به موزه‏ي ايران باستان منتقل کردند و اينک در موزه‏ي کاخ گلستان محفوظ است.
    شمس‏الشعرا سروش اصفهاني به سبب خاتمه‏ي بناي عمارت نظاميه اشعاري سرود که بر سنگهاي مرمر ازاره‏ي تالار منقور و بيت زير از آن، متضمن ماده تاريخ بناست:
    کلک مشکين سروش از پي تاريخ نوشت
    «اي نظاميه طربزائي آباد بپاي»(1)
    بازپسين نکته‏ي قابل ذکر آنکه مراجعه‏ي خوانندگان گرامي به نقشه‏ي قديم تهران که همراه اين مقال است، موقع استفاده کنندگان از آب وقفي را به خوبي روشن مي‏سازد. و اما متن وقفنامه‏ها:

    متن وقف نامه 1

    هو المالک بالاستحقاق
    بسم الله خير الاسماء الحمد لله مالک الاملاک و رافع الافلاک الذي بيده من السمک الي السماک و صل علي محمد المخاطب بخطاب «لولاحک» (2) الحمد لله الواقف علي الضمائر و المطلع علي السرائر و الصلوة و السلام علي اشرف الانبياء محمد و آله. بعد الحمد و الصلوة، چون روشن سوادان کتابخانه‏ي تجارت به ديده‏ي بصيرت از نسخه‏جات اوضاع ازمنه و دهور خوانده‏اند که هر فردي از افراد انساني را جامه‏ي مستعار اين جهان افکندني است و هر آفريده را انديشه‏ي بقاي جاوداني در اين دار فاني محض خيال و... از خم کمند اجل ورزيدن فرضي است محال و بناي کالبد انساني از آن سست‏تر که تواند پيش سيلاب اجل پاي ثبات فشرد، زيرا که وضيع و شريف چون پست و بلندي موج آب همگي در جويبار زندگي از پي هم روان و پير و جوان مانند ليل و نهار جملگي از دار فنا به شهرستان بقا از پي يکديگر دوان و صحيفه‏ي هر حيواني به سجل (کل من عليها فان) (3) مسجل و طومار هر بقائي به خاتم (اينما تکونوا يدرککم الموت) مزين گشته. قصور ابدان به سيلاب مرگ ويران خواهد شد، فلاجرم مسافران شهرستان بقا، بعد از رحيل از دار فنا چند صباحي در حسرت‏آباد قبور و شهرستان گور، که اول منزل از منازل آن راه دور است، عنوان و در اين مقام که دهليز سراي عشرت انجام است توقف نمودن لازم است که مستعد عود به موطن اصلي گردند و بر هر عاقل بصير لازم است که فکر توشه از براي سفر خود مهيا نمايد تا مرحله پيماي عالم بقا و متنعم به نعماي عظمي گردد و چون زاد و راحله‏ي اين سفر وحشت اثر، صدور اعمال و اعطاي اموال و ارتکاب خيرات و مبرات است، و افضل اعمال صدقات جاريه است لهذا جناب جلالت مآب رفعت و عظمت و حشمت انتساب کفايت و کفالت نصاب ناظم مناظم عدل و احسان ماحي آثار الظلم و العدوان قواما للدولة و السلطنة و الاقبال نظاما للشوکة و الحشمة و الاجلال الاجل الاشرف الارفع الامجد الاکرم الافخم، الشمس الطالع في فلک المجد و العز و العلا و البدر اللامع في سماء الرفعه و العظمة و الاعتلاء اعتماد الدولة العلية العالية صدر اعظم دولت عليه‏ي ايران، ميرزا آقا خان زاد الله اجلاله [محل مهر واقف] وقف مؤبد شرعي و حبس مخلد ملي فرمودند قربتا الي الله و طلبا لمرضاته، بر کافه‏ي مؤمنين اثني عشريه همگي و تمامي چهار سهم از کل شش دانگ از هر يک از دو رشته قنات (4) صدرآباد(5) و کاظم‏آباد (6) واقعتين در بلوک شميران من بلوکات حومه‏ي دارالخلافه‏ي طهران، هر يک با جميع متعلقات و منضمات از انهار و مجري المياه و حرايم و ساير ما يتعلق بها که دهنه‏ي قناتها از ميان حوض بزرگ درياچه‏ي باغ نظاميه (7) بيرون مي‏آيد که به انجام استعمالات و انتفاعات از آن بهره‏مند گردند و به اين نحو آب آن را در محلات و مدارس و مساجد و حمامات و غيرها [ي] دارالخلافه‏ي طهران جاري نموده که آب آن داخل شترگلويي (8)که از پشت باغ سپهدار (9) و عمارات نواب عليه سرکار شاهزاده ضياءالسلطنه (10) است انداخته به نهري که از درب حمام جنت مکان محمدحسن خان سردار(10) مي‏گذرد و از پيش روي عمارت رضوان آشيان محمدزکي خان(11) طاب ثراه، مي‏گذرد به عمارت شهر جناب جلالت مآب واقف معظم، زيد عمره و توفيقاته، و عمارات جناب جلالت انتساب عظمت و حشمت اکتساب مؤتمن السلطان آقاي نظام‏الملک (12)، ادام الله اجلاله العالي و زادالله عمره و عزته، و از آنجا بيرون آمده به هر جاي شهر دارالخلافه که مشرف است مي‏رود، الي پشت مسجد شاه دارالخلافه و هر جا که وفا کند خواه به عمارت يا حمامات يا آب انبارها و شرب باغها و اگر ضرور شود يک روز از ايام هفته را به کوچه‏ي عربان (13) و کنار خندق(14) و به خانه‏هاي محله‏ي حياط شاهي (15)تا مدرسه‏ي مشهوره به مدرسه‏ي مرحوم يزدي و مشهوره به مدرسه‏ي فخريه (16) و خانه‏هاي آن سمت تا مسجد حکيم (17) به اذن متولي، زيد عمره، ببرند و هر نوع تصرفي که خواسته باشند بکنند و هر که از آب مزبور به قصد تملک، تصرف و حيازت نمود مالک خواهد بود و ديگري در آن تصرف نمي‏تواند نمايد. و توليت عين موقوفه را اولا به نفس نفيس خود مفوض فرمودند و بعد از خود به جناب جلالت مآب شوکت و عظمت انتساب رفعت و حشمت اکتساب، الاجل الاکرم الافخم، آقاي نظام‏الملک، ادام الله اجلاله العالي، است و بعد به اکبر اولاد ذکوري است که از بطن والده‏ي ماجده‏ي جناب جلالت مآب آقاي نظام‏الملک، زيد عمره، بوده باشد خواه از ذکور و خواه از اناث و چنانچه ايشان هم منقرض شوند توليت مخصوص است با مجتهد جامع‏الشرايط دارالخلافه‏ي طهران، حفت بالامن و الامان، و در صورت لزوم از اين چهار شبانه‏روز وقفي به اذن متولي، آب به ساير جاهايي که ذکر نشده ببرند. و همچنين خانه‏هايي که در زير باغ نظاميه در بيرون شهر ساخته شده و مي‏شود و سربازخانه‏ي درب دروازه‏ي شميران مادام که کوچ و عيال مردم در آنجا ساکن است و صدق خانه بر آن بکند شرب نمايند و به قدر ضرورت از آن آب به اذن متولي ببرند و همچنين هرگاه آب قنات مرحوم حاجي ميرزا علي‏رضا (18) که از دروازه‏ي شميران به سمت محله‏ي پامنار و کوچه بازار آن سمت شهر جاري مي‏شود مقطوع شود و اهل آنجا به جهت آب تنگي داشته باشند به اذن متولي خانه‏هاي آن کوچه و بازار تا به جايي که آب سوار مي‏شود هفته‏اي يک روز مشروب سازند. و نبايست احدي
    چند ديناري به هيچ اسم و رسم از کسي مطالبه نکنند و آنچه بگيرند حرام است و صيغه‏ي وقف ايجابا و قبولا علي ما قررها الشارع الشريف وقوع يافته، قبض و اقباض و شرايط وقف بأي نحو کان به عمل آمده است. وقفا صحيحا شرعيا مليا و کان ذلک في چهارم شهر ربيع‏الاول 1274، [محل مهر واقف] عبده آقاخان ابن اسدالله.
    به تاريخ شهر ربيع‏الاول 1274، وقف صحيح است موافق همين تفصيل متن و حاشيه هرکس تخلف و مداخله در وقف کند بدون اذن متولي وقف، به لعنت خدا و نفرين رسول خدا گرفتار شود ان‏شاءالله. توضيح آنکه تا ممکن شود اين آب از مجراي مزبور در وقفنامه که محله‏ي خود واقف خير مواقف است تجاوز نکند، مگر آنکه در محله‏هاي ديگر چنان سخت بشود که آب به هم نرسد و بر مردم زياد تنگ بشود، متولي مي‏تواند اذن بدهد کمه به هر جايي که مي‏توانند در محلهاي شهر آب را ببرند و آب سوار بشود و ممکن باشد ببرند؛ و دريگر آنکه در شهر يا در خارج شهر از خانه‏هايي که زير دست اين قنات است اذن دارند که از اين قنات آب ببرند و در هر جايي که اطلاق زراعت بشود، از قبيل صيفي يا گندم يا جو يا غير آنها که زراعت بر آنها صدق کند، حرام است از اين آب مشروب نمايند و به آب انبارها و باغچه‏ها و حمامها ببرند و هرگاه خداي نکرده يکي از محلهاي شهر دارالخلافه مخروبه شود که بخواهند زراعت نمايند، حرام است از اين آب مشروب نمايند و اين آب را به محل زراعت خواه صيفي باشد و خواه شتوي و باغچه‏هايي که در شهر است و به اجاره مي‏رود و از حد باغچه‏هاي سر خانه بيرون است، حرام است از اين آب مشروب نمايند مگر باغ وقفي مدرسه‏ي مرحوم خان مروي(19)، طاب ثراه، مادامي که منفعت آن صرف طلاب مدرسه‏ي خان مروي مي‏شود اذن دارند که آن باغ را مشروب نمايند و ديگر آنکه در بين عبور آب از کوچه به هر قسم که بخواهد ببرند و از يکديگر به طريق سرقت هم ببرند مختارند و مباح است، ديگر نگويند که امروز نوبه‏ي من است يا نوبه‏ي ديگري و کان ذلک في تاريخ شهرتين من شهور سنه‏ي 1274 [محل مهر واقف].
    انا شاهد بذلک [محل مهر] عبده داود بن آقاخان (20)
    (ذلک الکتاب لا ريب فيه) [محل مهر] علي بن آقاخان (21)
    انا شاهد بذلک [محل مهر] لا اله الا الله ملک الحق المبين عبده محمدکاظم.
    بسم الله تعالي. قد وقع وقف اربعة اسهم من سبعة اسهم من تمام القناتين المزبورتين حسب ما سطر في الورقة مصرفا و تولية ايجابا و قبولا مع‏الشرايط المقررة والقيود المعتبرة علي الوجه الموضح في الهامش من القبض و الاقباض منه دام اجلاله العالي اللهم تقبل منه بحق محمد و آله. [محل مهر مرحوم مغفور حجت‏الاسلام] العبد المذنب ميرزا محمد اندرماني (22)

    متن وقف نامه 2

    هو الواقف علي الضمائر
    بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين الحمدلله الواقف علي الضمائر و المطلع علي السرائر و الصلوة و السلام علي خير خلقه و اشرف انبيائه محمد و عترته و اولاده الطاهرين. حمد بي‏حد و ستايش لايعد مختص ذات خداوند احد است که شاهباز بلندپرواز خيال و شاهين تيز پر صاحبان کمال را در هواي معرفتش بال و پر سوخته. حکيمي که اگر افلاطون نفس سالها در رياضتکشي معرفتش گردد جز «ما عرفناک حق معرفتک» تنطق نتواند نمود. مصوري که اگر نقش‏پرداز قلم از کلک دفتر قرنها بر صفحه‏ي خواطر رقم زند، غير از صورت «سبحانک لا احصي ثنائک کما اثنيت علي نفسک» نتواند نگاشت. واجب‏الوجودي را که به کل اشياء عارف و دانا و سرائر ناطقين و خطرات قلوب‏الصامتين در نزد جنابش ظاهر و هويدا. تحف و تحيات متظاهره و درود نامعدود متکاثره و تسليمات متواتره نثار مرقد مطهر و مضجع منور منشأ ايجاد عالم و اشرف اولاد بني‏آدم و کافه‏ي ابناء را خاتم، مدرس مدرس رسالت، کرسي‏نشين حجره‏ي جلالت، صدر گزين مسند رياست، قطب فلک نبوت، فهرست عالم خلقت، اعني سيد انبيا محمد مصطفي عليه و آله آلاف تحية والثنا و بر ارواح اولاد آن جناب صلواة الله و سلامه عليه. و بعد بر هوشمندان شريعت کيش و لبيبان عاقبت‏انديش و طالبان قرب دلريش مخفي و پوشيده نيست که جناب رب‏الارباب از حکمت بالغه‏ي کامله و الطاف وافره‏ي شامله اين دار فانيه را مضمون «الدنيا مزرعة الاخرة»، محل زراعت و دار طاعت قرار داده که به وسيله‏ي آن وصول به دار باقي و استقرار به اعلا مراتب عاليه‏ي آن حاصل نمايند. لهذا بر هر فردي از افراد بني‏آدم لازم است که نعمت فانيه را انفاق نموده، تحصيل سعادت نمايند و مفاد آيه‏ي شريفه‏ي (فاستبقوا الخيرات)(23) را اجابت نموده در تقديم اعمال صالحه با رجاء ثواب (انه خير لمن [آمن و] عمل صالحا)، به اندازه‏ي طاقت در مراسم طاعت کوشد و به مدلول (لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون)(24)، نعيم فانيه را انفاق نموده، نعماي جاويد را فائز گردد و قدر امکان تخم سعادت در اين عالم کارد تا در يوم (لاينفع المال و لا بنون)(25) بدرود و چون توفيقات ازلي و تأييدات لم‏يزلي شامل حال و کافل احوال فرخنده مآل جناب جلالت مآب اجل اکرم صدر اعظم اعتمادالدوله ميرزا آقاخان نوري، دام مجده العالي [مهر واقف عبده آقاخان بن اسدالله] گرديد، فلهذا وقف عام و مؤبد صحيح شرعي و حبس تام صريح مخلد ملي اسلامي فرمودند مر همگي و تمامي املاک و مستغلات مفصله‏ي ذيل را مادامت السموات و الارض قربة الي الله تعالي و طلبا لمرضاته و تماما واقعه در جنب باغ نظاميه،
    دکاکين جنب شمالي کاروان‏سراي واقع در بالاي خيابان نظاميه (26) متصل به هم نوزده باب، جنب طويله‏ي بزرگ پايين خيابان يازده باب، مقابل درب باغ نظاميه دو باب
    جنبين درب جنوبي خيابان که از شهر داخل خيابان مي‏شود سه باب، دکان خارج از خيابان دو باب، طويله و بهارند باب، کاروان سراي واقعه در بالاي خيابان نظاميه به انضمام طويله و بهاربند علي حده متصل به آن بالتمام از عرصه و اعيان
    واقع در خارج دروازه‏ي شميران(27) دارالخلافه‏ي طهران معدوده‏ي فوق است از عرصه و اعيان و ابنيه و آلات و ابواب و اخشاب و کافه‏ي ملحقات و عامه‏ي منضمات هر يک بدون وضع شيئي از آن بر مصارف آتيه که همه ساله متولي شرعي آن جمع و ضبط منافع و مداخل دکاکين و سراي مرقومه نمايد و نصف آنچه را که حاصل من باب حق‏التوليه در هر مرتبه از مراتب و هر طبقه از طبقات بردارند و از نصف ديگر بعد از وضع مخارج ضروريه و لازمه‏ي عين موقوفه آنچه را باقي ماند صرف تنقيه و لاروب و نوکن قنات وقفي جناب جلالت مآب اجل اکرم صدر اعظم که جاري در باغ نظاميه است
    نمايند، چه رشته‏ي شمس‏آباد که رو به لويزان (28)مي‏رود و چه رشته‏ي کاظم‏آباد که هر دو رشته، دهنه‏ي آن يکي است و يک آب بيرون مي‏آيد و مقصد آن دو رشته است و در صورت عدم حاجت قنات به لاروب و نوکن نگاه دارند، چنانچه دو سال بگذرد و مخارج تعمير قنات نه از پيشکار (29) و نه لاروب حاجت نشود، متولي مختار است که صرف زوار فقير کربلاي معلي نمايد، يا صرف تعزيه‏داري جناب سيدالشهداء، عليه‏السلام، نمايد. هو توليت عين موقوفه را اولا قرار فرمودند از براي خود و بعد از براي سرکار عظمت مدار جلالت اقتدار محمدکاظم خان، ملقب به نظام‏الملک، فرزند سعادتمند خود و بعد به اکبر اولاد ذکور معزي‏اليه نسلا بعد نسل و بطنا بعد بطن و چنانچه خدا نخواسته اولاد ذکور ايشان منقرض شود توليت مفوض به اکبر اولاد ذکور است که از بطن والده‏ي مکرمه‏ي نظام‏الملک بوده باشد، خواه از ذکور و خواه از اناث و در صورت انقراض ايشان توليت از براي مجتهد جامع‏الشرايط دارالخلافه‏ي طهران است، و از کسي حبه و ديناري مطالبه نکنند عوض آب که حرام است و صيغه‏ي وقف به شرايط مقرره جاري شد و قبض و اقباض و تسليم و تسلم به عمل آمد و کان وقوع ذلک به تاريخ يوم بيست و پنجم شهر جمادي‏الاخره من شهور سنه‏ي يک هزار و دويست و هفتاد و پنج قمري (30) 1275 [محل مهر واقف، عبده آقاخان ابن اسدالله]: به تاريخ شهر جمادي‏الاخره 1275 به شرايط مرقوم متن وقف صحيح است. هر کس بي‏اذن متولي وقف دخل و تصرف کند به لعنت خداوند تبارک و تعالي گرفتار شود. حرره آقاخان بن اسدالله واقف طايفه‏ي خواجه نوري.
    بسم الله تعالي قد وقع وقف الاملاک المزبوره حسب ما سطر مصرفا و تولية و شرايط باذن الواقف الموفق ايجابا و قبولا مني و انا العبد الاقل [محل مهر] حجت‏الاسلام مرحوم معظم‏اليه، العبد المذنب ميرزا محمد.
    بسم الله تعالي قد وقع الوقف المرقوم کما سطر فيه من الواقف المعظم لدي في التاريخ [محل مهر] حسين مني و انا من حسين(31)
    انا شاهد بذلک [محل مهر] لا اله الا الله الملک الحق المبين، عبده محمدکاظم (32)
    ذلک الکتاب لاريب فيه [محل مهر] لا اله الا الله الملک الحق المبين، عبده علي.
    انا من الشاهدين [محل مهر] عبده داود بن آقاخان.

    پي نوشت :

    1-اقبال آشتياني، عباس، «يک گوشه از عمارت نظاميه»، يادگار، س 2، ش 6، صص 54 - 51؛ نيز بامداد، مهدي، شرح حال رجال ايران در قرن 12 و 13 و 14 هجري، تهران، 1363 ش، ج 4، صص 379 - 363.
    2- اشاره به حديث «لولاک لما خلقت الافلاک»، در خطاب باري تعالي به پيامبر اکرم (ص).
    3- آيه‏ي 26، سوره‏ي الرحمن.
    4- در پايان وقفنامه، عبارت «چهار سهم اهز هفت سهم از کل شش دانگ هر دو قنات» آمده است و محتمل است که در رونوشت‏برداري اينجا عبارت «از هفت سهم» افتاده باشد.
    5-در وقفنامه‏ي دوم: شمس‏آباد. ظاهرا به مناسبت شغل صدارت واقف، به صدرآباد موسوم شده است.
    6-کاظم‏آباد، احتمالا از نام پسر بزرگ ميرزا آقاخان (ميرزا کاظم‏خان) مأخوذ است. کاظم‏آباد، زير مبارک‏آباد قرار داشت و بعدها عين‏الدوله، کاظم‏آباد و مخلص‏آباد و قسمتي از لويزان را خريد و به نام خود که مجيد ميرزا بود به «مجيديه» موسوم ساخت.
    7-باغ نظاميه، يکي از باغهاي بزرگ شمال تهران قديم بوده است و حدود آن را امروزه مي‏توان جنوب ميدان بهارستان و غرب خيابان بهارستان، از ميدان مزبور تا سرچشمه، و خيابان مسعود سعد و خيابان ملت تا اواسط خيابان اميرکبير قرار داد. بعدها ظل السلطان قسمتي از اراضي آن باغ را خريد و عمارت مسعوديه (وزارت فرهنگ قديم) را در آن بنا کرد. قسمتهاي جنوبي آن نيز به خانه‏ها و محلات از جمله سرتخت بربريها و غيره اختصاص يافت و به کوچه‏ي نظاميه در غرب و کوچه‏ي باريک موازي خيابان بهارستان در شرق و کوچه‏ي جنوبي آن محدود شد.
    8-شترگلو، راهگذر نهر آب (يا جوي) از راهرو زيرين ساختمان يا جاده و رودخانه و يا خندق است و به شکل گردن شتر يعني نيمدايره مانند، يا ميانه‏ي آن به شکل مقطع مستطيل است که آب از مجراي چاه مانند يک طرف پايين مي‏رود و مراي افقي زيرين را مي‏پيمايد و از مجراي چاه مانند طرف ديگر، بنابر قانون ظروف مرتبطه بالا مي‏آيد و روان مي‏شود.
    9-باغ سپهدار در مغرب باغ وزير مختار روس (غرب دهنه‏ي پامنار) و کنار خندق (قسمتي از جنوب خيابان اميرکبير فعلي) واقع بوده است. و مراد از سپهدار، ظاهرا غلامحسين خان سپهدار، پسر يوسف‏خان گرجي (1303 - 1223 يا 1304 ه.ق) شوهر ماه‏بيگم خانم، دختر بيست و دوم فتحعلي شاه است که حکومت اصفهان و کرمان و عضويت دارالشوراي دولتي و حکومت قزوين را داشته است (بامداد، ج 3، صص 5 -3).
    10-عمارت ضياءالسلطنه در مغرب باغ سپهدار و جنوب قسمتي از خياببان اميرکبير فعلي واقع بود. ضياءالسلطنه نيز دختر فتحعلي شاه و همسر ميرزا مسعود گرمرودي است.
    11-محمدزکي خان، يکي از پنج محصلي است که عباس ميرزاي وليعهد براي تحصيل علوم جديد به اروپا فرستاد. وي مترجم تاريخ معروف عثماني از فرانسه به فارسي است که هامرپور گشتال، خاورشناس اتريشي، نگاشته است.
    12-عمارت صدراعظم و فرزندش نظام‏الملک، عمارت صدراعظم در پايين کوچه‏ي سردار واقع بوده است و بعدها آن را امام جمعه خوبي خريداري کرد که کوچه‏ي امام جمعه در خيابان ناصر خسرو فعلي يادآور آن زمان است؛ عمارت نظام‏الملک در جنوب عمارت صدراعظم قرار داشت، مرحوم احمد نراقي آن را خريد و سپس وزارت فرهنگ و هنر اين عمارت را از ورثه‏ي او ابتياع نمود و حال در اختيار دارد.
    13- کوچه‏ي عريان در غرب کوچه‏ي سردار و جنوب غربي باغ ضياءالسلطنه واقع بود.
    14- مراد، قسمتي از خندق قديم تهران است، در محل خيابان اميرکبير فعلي.
    15- محله‏ي حياط شاهي در جنوب غربي محله‏ي عربان قرار داشت.
    16- مدرسه‏ي يزدي، مشهور به فخريه (اطلاعي از آن به دست نيامد).
    17- مسجد حکيم در جنوب شرقي محله‏ي حياط شاهي واقع بوده است.
    18- قنات حاج ميرزا علي‏رضا، از قناتهاي معروف تهران است. آب آن از شرق ميدان بهارستان و خيابان نظاميه مي‏گذرد و سرچشمه و شرق خيابان سيروس را مشروب مي‏سازد.
    19- باغ خان مروي در جنوب مدرسه‏ي مروي قرار داشت و امروزه محل دبيرستان مروي است.
    20- داود بن آقاخان، پسر دوم ميرزا آقاخان نوري (1296 - 1258 ه.ق) است. اراضي داوديه‏ي تهران (ناحيه‏ي ميان خايابان ظفر و ميرداماد) نام خود را از او دارد.
    21- علي بن آقاخان، پسر سوم ميرزا آقاخان نوري است.
    22- حجت‏الاسلام ميرزا محمد اندرماني، از مجتهدان معروف اواسط دوره‏ي ناصري بود که بعدها مرحوم ميرزا حسن آشتياني مقام او را احراز کرد.
    23- قسمتي از آيه‏ي 148، سوره‏ي بقره.
    24- قسمتي از آيه‏ي 92، سوره‏ي آل عمران.
    25- آيه‏ي 88، سوره‏ي شعراء.
    26- منظور از خيابان نظاميه، خيابان حد فاصل ميدان بهارستان و سرچشمه است که در آن زمان گذرگاه و معبري ميان دو باغ نظاميه و باغ سردار بود.
    27- مراد دروازه شميران قديم است که واقع در دهنه‏ي پامنار فعلي و در مشرق باغ وزير مختار روس (اداره‏ي بازرگاني فعلي) بود.
    28- لويزان، از توابع شميران واقع در شش کيلومتري جنوب خاوري تجريش و دو کيلومتري خاور سلطنت‏آباد.
    29- پيشکار قنات، قسمت پيشين و چاه‏هاي آخر قنات که لارويي را از آنجا آغاز کنند.
    30- اين رقم را به سياق نيز نوشته‏اند، محض اطمينان و تأکيد و تأييد.
    31- ظاهرا حسين‏قلي خان پسر چهارم ميرزا آقاخان نوري باشد.
    32-ميرزا کاظم يا محمدکاظم خان، پسر ارشد ميرزا آقاخان نوري (متولد 1246 ه.ق) در 1268 ه.ق لقب نظام‏الملکي را يافت. صدراعظم در 1270 ه.ق، منصب نيابت صدارت و وزارت معين‏الدين ميرزا وليعهد و سمت وزارت استيفا (وزارت دارايي) را براي او گرفت که اين مقام را در زمان ملک قاسم ميرزا، وليعهد بعدي ناصرالدين شاه، همچنان عهده‏دار بود. اما پس از عزل پدرش از صدارت عظمي، همه‏ي مناصب خود را از دست داد و با پدر تبعيد شد و چون ميرزا آقاخان درگذشت تا 1288 ه.ق بيکار بود. در اين سال، شاه او را به عضويت دارالشوراي دولتي منصوب ساخت و در همان سال بار ديگر به وزارت استيفا رسيد.سپس در 1290 ه.ق حاکم يزد و در 1291 ه.ق وزير دادگستري ودر 1299 ه.ق عهده‏دار سمت وزارت کشور گرديد و در 1307 ه.ق درگذشت.

    منبع: ميراث جاويدان



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 30 اردیبهشت 1389  ساعت3:25 PM   |  

    فهرست اسناد بقعه‏ي شيخ صفي ‏الدين اردبيلي در بايگاني مرکزي سازمان اوقاف و امور خيريه

    مرتبط با:همت و کار مضاعف در وقف و امور خیریه


    نويسنده: عمادالدين شيخ‏ الحکمايي

    مقدمه

    اين فهرست‏برداري در قالب طرح پژوهشي مؤسسه‏ي باستان‏شناسي دانشگاه تهران با همکاري معاونت محترم فرهنگي سازمان اوقاف و امور خيريه انجام شده است
    بايگاني مرکزي سازمان اوقاف و امور خيريه با در اختيارداشتن بيش از يک صد سند از مجموعه اسناد متعلق به بقعه‏ي شيخ صفي‏الدين اردبيلي يکي از مراکز مهم اسنادي ايران است.
    اسناد متعلق به بقعه‏ي شيخ صفي در اردبيل - که متأسفانه اکنون در موزه‏ها، کتابخانه‏ها و مجموعه‏هاي خصوصي ايران و جهان پراکنده است - کهن‏ترين مجموعه اسناد شناخته شده‏ي دوره‏ي اسلامي ايران است. قسمت اصلي مجموعه‏ي بازمانده (حدود شش صد سند) اکنون در بخش اسلامي موزه‏ي ملي ايران نگهداري مي‏شود.
    اين مجموعه سند به عنوان يک بايگاني وقفي متعلق به بنايي مذهبي، منبعي مهم براي پژوهش‏هاي وقف نيز شمرده مي‏شود. در اين مجموعه، کهن‏ترين نمونه‏هاي فارسي و عربي وقف‏نامه، اجاره‏نامه، استفتا، استشهاديه، اقرارنامه، فرمان مبايعه‏نامه، نامه، وکالت نامه، مصالحه‏نامه، و هبه‏نامه وجود دارد.اين اسناد از ديدگاه‏هاي متعددي چون تاريخ اجتماعي، تاريخ اقتصادي، جغرافيايي تاريخي، گونه‏شناسي ادبي، باستان‏شناسي،
    زبان‏شناسي، خط شناسي، سند شناسي، اصطلاحات ديواني، اوزان و سکه‏شناسي، داراي ارزش‏اند. ديگر ارزش اين اسناد در امکان شناسايي تشکيلات اداري محضرها و دارالقضاها و به تبع آن شناسايي کاتبان و قاضيان و گواهان رسمي محاضر در حوزه‏ي شمال غرب ايران در سده‏ي ششم تا دهم هجري است.
    به دليل حجم فهرست حاضر و محدوديت‏هاي انتشار در مجله، بحث پيرامون ويژگي‏هاي اسناد، پيشينه‏ي تاريخي، کارهاي انجام شده و در دست انجام اين مجموعه و... را به مقدمه‏ي کتاب در دست انتشار فهرست کامل اسناد بقعه‏ي شيخ صفي‏الدين اردبيلي وامي‏گذاريم.
    فهرستي که در ادامه مي‏آيد، تنها اسناد موجود در سازمان اوقاف را دربرمي‏گيرد و به همين دليل شماره‏ي رديف اسناد از عدد 552 (آخرين شماره‏ي رديف اسناد اين مجموعه در بخش اسلامي موزه‏ي ملي ايران) شروع مي‏شود. در اين فهرست سعي شده است تا اطلاعات اصلي مورد نياز پژوهندگان با ديدگاه‏هاي مختلف در نظر گرفته شود. بنابراين درباره‏ي هر سند به تاريخ، نوع، زبان، اصل يا رونوشت بودن، اندازه، نام قاضي و کاتب، وابستگي جغرافيايي، شماره‏ي سند در بايگاني مرکزي اوقاف و نام‏هاي اصلي هر سند و طرفين قرارداد (به تناسب نوع سند)، اشاره شده است.
    اساس ترتيب فهرست حاضر تاريخ اسناد است. کهن‏ترين سند اين فهرست متعلق به سال 597 ق و حدود 50 سند متعلق به سده‏هاي هفتم و هشتم هجري قمري است.
    علامت‏هاي به کار رفته در فهرست حاضر عبارت‏اند از:
    قرار گرفتن علامت // ميان دو کلمه، نشان‏دهنده دو قرائت متفاوت و محتمل است.... نشانه‏ي يک کلمه‏ي خوانده نشده ضربدر ضربدر ضربدر و نشانه‏ي يک کلمه‏ي از بين رفته است. خط تيره‏ي ريز حروف نشانه‏ي غيريقيني بودن نقطه گذاري يا قرائت مشکوک است. براي نشان دادن دندانه‏ي بي نقطه از ء استفاده شده است.

    فهرست اسناد

    552
    تاريخ: ذي قعده‏ي 597
    زبان: عربي
    اندازه: 5ر15 ضربدر 180 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: آلادق حيره بهرق
    خريدار: جمال‏الدين اصفهبد با منصوربن محمدبن سياوش
    فروشنده: جمشيد وکي قباد فرزندان محمد بن کي‏خسرو و نجيب‏الدين بابا بن احمد بن عبدالعزيز
    مبيع: قريه‏ي آلادق
    قاضي: يوسف بن حسن بن محمد بن کاکله
    کاتب: عبداللطيف بن موسي بن ملک دادبن مکي
    شماره‏ي پرونده: 22
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    553
    تاريخ: ربيع‏الثاني 612
    زبان: عربي
    اندازه: 2ر12 ضربدر 155 سانتي‏متر
    وضعيت: از ذيل افتادگي دارد.
    وابستگي مکاني: قريه‏ي انديرج اردبيل و قريه‏ي غراب‏آباد
    خريدار: کريم‏الدين معمر بن سحي دله بن بزغش
    فروشنده: شمس‏الدين آق سنقربن عبدالله فخري قصوي، همسر و وکيل قخاج بنت عبدالله
    مبيع: مزرعه‏ي محمد و احمد فرزندان بهمن در قريه‏ي اندريزج و سهامي از غراب‏آباد
    قاضي: ابوالحسن محمد بن ابي محمد عبدالله بن ابي الحسن محمد (مرتضي اميرالمؤمنين)
    کاتب: عبداللطيف بن موسي بن ملک داد مکي
    شماره‏ي پرونده: 11
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    554
    تاريخ: 637
    زبان: عربي
    اندازه: 5ر20 ضربدر 125 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: اموقين
    خريدار: جمال‏الدين محمد و سديداللدين احمد فرزندان نورالدين دولت‏شاه بن عبدالرحمن بارقي
    فروشنده: عاشر ملک و قيمتي ملک دختران اسماعيل
    مبيع: سهامي از آسياب مشهور به رحي زيرين
    قاضي: عمر بن مسعود فارقي (653)
    کاتب: احمد بن محمد بن ابي‏بکر مشهور به ابن هلال
    شماره‏ي پرونده: 65
    اصالت: اصل
    555
    تاريخ: شعبان 640
    زبان: عربي
    اندازه: 22 - الف
    وابستگي مکاني: ديه اربيل // دربيل از ناحيه‏ي سهند از نواحي هشترود مراغه و ديه هلان، صومعه، چاوشان، فخرآباد، حالين‏آباد، سفيدس کبير، فيروزآباد، سفيدس صغير، سئجران، واريان دول
    خريدار: غياث‏الدين احمد بن جمال‏الدين محمد
    فروشنده: نظام‏الدين محمود بن صدرالدين مظفربن شيخ لطف‏الله (و فضل‏الله) شيباني
    مبيع: روستاهاي مذکور
    قاضي: 1. کافي الدين محمد بن امري بن عبدالرحمن
    2. ابوالفتح عبدالعزيزبن محمد بن احمد
    کاتب: يعقوب بن يوسف بن يعقوب
    ملاحظات: در مقدمه‏ي سند آمده است که زکريا بن يعقوب بن بدل مراغي شهادت داد روستاهاي مذکور ملک صدرالدين مظفربن شيخ لطف‏الله (و فضل الله) شيباني بوده و از او به فرزندش نظام‏الدين محمود منتقل شده است.
    شماره‏ي پرونده: 22
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: پيش نويس است.
    556
    تاريخ: رجب 645
    زبان: عربي
    اندازه: 22 ضربدر 153 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: اموقين
    خريداران: جمال‏الدين محمد و عزالدين احمد فرزندان رييس نورالدين دولت شاه بن عبدالرحمن بارقي
    فروشنده: شرف ستي بنت اصيل‏الدين ابي‏الفضايل بن رييس بهاءالدين ابوالفتح‏
    مبيع: سهامي از قريه‏ي صومعه مشهور به جلال‏الدين حکيم
    قاضي: عمر بن مسعود بارقي (جمادي‏الثاني 646)
    شماره‏ي پرونده: 37
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    557
    تاريخ: رمضان 654
    زبان: عربي
    اندازه: 5ر17 ضربدر 5ر120 سانتي‏متر
    وضعيت: از صدر افتادگي دارد.
    وابستگي مکاني: قريه‏ي اموقين
    مقر: قتلغ بگ بن زکي
    مقر لها: فاطمه ستي بنت امام شهاب‏الدين علي بن ابي‏بکر بن علي قزويني
    مقر به: ملکيت سهامي از قريه‏ي اموقين
    قاضي و کاتب: عمادالدين احمد بن بهاءالدين حامد بن جمال‏الدين اسماعيل بن حامد بن کاکله
    شماره‏ي پرونده: 10 - الف
    نوع سند: اقرار نامه
    اصالت: اصل
    558
    تاريخ: ربيع‏الاول 657
    زبان: عربي
    اندازه: 16 ضربدر 164 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: ديه رازي‏آباد خان اموقين
    خريدار: شرف‏الدين عبدالله بن اثيري
    فروشندگان: عبدالله بن حاج ميکاييل و خواهرش عين ستي
    مبيع: سهامي از قريه‏ي رازي‏آباد خان اموقين
    قاضي: عماالدين احمد بن بهاءالدين حامد بن جمال‏الدين اسماعيل بن حامد بن کاکله[کاکلي]
    شماره‏ي پرونده: 2
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    559
    تاريخ: صفر 666
    زبان: عربي
    اندازه: 4ر20 ضربدر 147 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: برنيق کندوان آذربيجان
    خريدار: عمادالدين عمر بن عزالدين محمد ماکي قزويني
    فروشنده: ملکه الدين؟ بنت سلطان رکن‏الدين طغرل بن سلطان ارسلان
    مبيع: نيمي از قريه‏ي برنيق
    قاضي: ابوالحسن بن ابي‏الفضايل بن عبدالحميد[قزويني]
    کاتب: عبداللطيف بن احمد
    شماره‏ي پرونده: 92
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    560
    تاريخ: رجب 667
    زبان: عربي
    اندازه: 17 ضربدر 158 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: رازي‏آباد خان اموقين اردبيل
    خريدار: شرف‏الدين عبدالله بن حاج اثيري
    فروشندگان: عبدالکريم و عبداللطيف فرزندان... ابي شمس
    مبيع: سهامي از قريه‏ي رازي‏آباد
    قاضي: محمد بن محمود بن کاکله
    شماره‏ي پرونده: 23
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    561
    تاريخ: ربيع‏الاول 698
    زبان: عربي
    اندازه: 5ر16 ضربدر 61 سانتي‏متر
    وضعيت: از صدر و ذيل افتادگي دارد.
    وابستگي مکاني: رازي‏آباد
    مقران: مقصود بن فقيه شمس‏الدين محمد بن حاج برکات اردبيلي و خواهرش فخري مامک ستي
    مقر له: صدرالدين عبدالله محمد بن مجدالدين ابي المظفر محمود کاکلي
    قاضي: (؟) حسين بن بابا صباغي (سربند)
    کاتب: يحيي بن خواجه بن زکريا خطيب اردبيلي
    شماره‏ي پرونده: 12
    نوع سند: اقرار نامه
    اصالت: اصل
    562
    تاريخ: محرم 699
    زبان: عربي
    اندازه: 3ر17 ضربدر 63 سانتي‏متر
    وضعيت: يک بند از ذيل افتادگي دارد.
    وابستگي مکاني: اموقين
    خريدار: عزالدين يحيي بن رکن‏الدين محمد بن حاج اسماعيل صراف اردبيلي
    فروشنده: محمود و رکن‏الدين فرزندان جشني بن روکي
    مبيع: سهامي از قريه‏ي اموقين
    قاضي: 1. ميکاييل اسماعيل لجنداني (شوال 714)
    2. حامد بن احمد بن حامد بن کاکله
    شماره‏ي پرونده: 3
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    563
    تاريخ: قرن 7
    زبان: فارسي
    اندازه: 6ر16 ضربدر 88 سانتي‏متر
    وضعيت: يک بند از ذيل افتادگي دارد.
    وابستگي مکاني: قريه‏ي ارغل مشهور به الغر خان اموقين اردبيل
    خريدار: امام نجم‏الدين کاکله بن صدرالدين محمد بن مجدالدين محمود کاکلي
    فروشنده: شاه و شهريار مازندران اصفهبد رکن‏الدين ابوالفتح احمد بن اصفهبد مظفرالدين با منصور بن ملک شاه
    مبيع: تمامي قريه‏ي آرغل مشهور به الغر
    قاضي: عبدالقادرين حمد بن محمد (ديوان قضاي ممالک مازندران)
    شماره‏ي پرونده: 14
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    564
    تاريخ: صفر 704
    زبان: عربي
    اندازه: 17 ضربدر 125 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: ديه اموقين
    خريدار: عزالدين خواجه يحيي بن خواجه رکن‏الدين محمد بن حاج اسماعيل[صراف[
    فروشنده: تاج‏الدين محمد شاه بن جمال‏الدين؟ بن بهاءالدين دولت شاه بارقي
    مبيع: سهامي از ديه اموقين
    قاضي: ابي‏الفضايل ميکاييل بن عفيف‏الدين اسماعيل بن صلاح‏الدين يعقوب لجنداني (جمادي الاول 706)
    کاتب: احمد بن محمد بن احمد
    شماره‏ي پرونده: 36
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    565
    تاريخ: شعبان 709
    زبان: عربي
    اندازه: 17 ضربدر 109 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: صومعه‏ي باحرب
    خريدار:[خواجه]عزالدين يحيي بن[خواجه]رکن‏الدين محمد بن حاج اسماعيل صراف به وکالت پسر صغيرش نصيرالدين[لطف‏الله]بن عزالدين يحيي
    فروشندگان: رکن‏الدين و محمود فرزندان جبي // جشني؟ بن روکي
    مبيع: سهامي از مزرعه‏ي صومعه‏ي باحرب
    قاضي: ابي‏الفضايل ميکاييل بن عفيف‏الدين اسماعيل بن صلاح‏الدين يعقوب لجنداني
    کاتب: ابراهيم بن اسحاق بن عبدالعزيز
    ملاحظات: ذيل سند يادداشتي از يوسف بن ابراهيم نوشته شده مبني بر آنکه صدرالدين و غياث‏الدين عبدالرحمن فرزندان نصرالدين لطف‏الله بن عزالدين يحيي اقرار کردند که ملک مذکور در متن به اميره اتابک بن شرف‏الدين عثمان بروري منتقل شده و او از خداوندستي بنت علاءالدين احمد (مادرشان) خريده است (به تاريخ 750).
    شماره‏ي پرونده: 42
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    566
    تاريخ: ربيع‏الاول 711
    زبان: فارسي
    اندازه:؟
    وضعيت: از صدر افتادگي دارد.
    وابستگي مکاني: ديه سينانق
    مقر: تاج‏الدين حسن بن نجم؟الدين
    مقوله ئورين بن حلع
    موضوع اقرار: ملکيت سهامي از ديه سينانق
    کاتب: ابراهيم بن عمر
    شماره‏ي پرونده: 24
    نوع سند: اقرار نامه
    اصالت: اصل
    567
    تاريخ: ربيع‏الثاني 715
    زبان: عربي
    اندازه: 5ر16 ضربدر 92 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه عموقين
    خريدار: عزالدين يحيي بن رکن‏الدين محمد بن حاج اسماعيل صراف
    فروشندگان: تاج‏الدين محمد شاه بن جمال‏الدين بن دولت شاه بارقي و اصيل‏الدين و سعيد
    مبيع: سهامي از قريه‏ي عموقين
    قاضي: بهاءالدين حامد بن عمادالدين احمد بن اسماعيل کاکلي
    شماره‏ي پرونده: 34
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    568
    تاريخ: ربيع‏الثاني 719
    زبان: عربي
    اندازه: 5ر17 ضربدر 182 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: علق‏آباد اردبيل
    خريدار: شيخ صفي‏الدين اسحاق بن جبرييل بن ابوبکر
    فروشنده: علاءالدين احمد بن محمد بن عبدالمجيد
    مبيع: سهامي از زمين هاي مشهور به عميدان و کردان شاه
    قاضي: بهاءالدين حامد بن عمادالدين احمد بن حامد کاکلي
    کاتب: احمد بن محمد بن احمد
    شماره‏ي پرونده: 53
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    569
    تاريخ: صفر 727
    زبان: فارسي
    اندازه: 8ر20 ضربدر 5ر41 سانتي‏متر
    وضعيت: از صدر افتادگي دارد.
    وابستگي مکاني:عمو قين
    خريدار: علئئک بن ؟؟؟
    فروشنده: قتلو بک بن خواجه
    مبيع: ديه ان حولي عمو قين
    شماره پرونده: 1
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    570
    تاريخ: شعبان 727
    زبان: عربي
    اندازه: 8ر15 ضربدر 175 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي دلف‏آباد
    خريدار: تاج‏الدين خواجه علي بن عزالدين يوسف بارقي به وکالت از خواهرانش
    فروشنده: شرف‏الدين عبداللطيف بن تاج‏الدين عبدالمؤمن بن بهاءالدين بابا
    مبيع: نيمي از زمين‏هاي معروف به بورينه جار
    قاضي: بهاءالدين حامد بن عمادالدين احمد کاکلي
    کاتب: عطاءالله بن محمد
    شماره‏ي پرونده: 4
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    571
    تاريخ: ربيع الثاني 729
    زبان: فارسي
    اندازه: 3ر14 ضربدر 7ر63 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي کديو علي‏آباد خلخال از ناحيه‏ي مفردات
    هديه کنندگان: کدخدايان قريه‏ي کديو
    هديه شونده: شيخ صفي‏الدين اردبيلي
    مورد هديه: سهامي از قريه‏ي مندوله
    قاضي: محمود بن محمد (قاضي خلخال)
    کاتب: عبدالله بن حاج نورالدين بن مجدالدين؟
    شماره‏ي پرونده: 7
    نوع سند: هبه نامه
    اصالت: رونوشت
    572
    تاريخ: 734
    زبان: فارسي
    اندازه: 15 ضربدر 54 سانتي‏متر
    وضعيت: از صدر افتادگي دارد.
    وابستگي مکاني: قريه‏ي عموقين
    خريدار: سليمان شاه بن خواجه تاج‏الدين عوض شاه بن علاءالدين احمد
    فروشنده: حاجي علي بن حاجي يوسف باروقي (: اسدالباديه)
    مبيع: سهامي از قريه‏ي عموقين
    شماره‏ي پرونده: 43
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    573
    تاريخ: شعبان 735
    زبان: فارسي
    اندازه: 16 ضربدر 108 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: زمين سرکين و محمودآباد معروف به هندوهير
    مقر: علاءالدين احمد بن خواجه عزالدين يوسف بارقي
    مقر له: خواجه صفي‏الدين اسحاق (فرزند مقر)
    مقر به: زمين سرکين و محمودآباد حق فرزندش است.
    قاضي: 1. فضل‏الله بن کاکله بن محمد کاکلي
    2. فتح‏الله بن نصر لجنداني
    شماره‏ي پرونده: 33
    نوع سند: اقرار نامه
    اصالت: اصل
    574
    تاريخ: ذي قعده‏ي 738
    زبان: عربي
    اندازه: الف
    وابستگي مکاني: قريه‏ي بابيجان من قري اوجان
    خريدار: دهخدا بدل بن يوسف بن شعبان بابيجاني مشهور به دله
    فروشنده: سلطان احمد بن غياث‏الدين بن عبدالمؤمن بن محمد بن خواجه
    مبيع: سهامي از قريه‏ي بابيجان و مزرعه‏ي مرعح // مرئمح //
    قاضي: شمس‏الدين ابوالحسن بن حسن بن ابي الحسن
    کاتب: محمد بن محمد بن محمود کاتب عارفي
    شماره‏ي پرونده: 22
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    575
    تاريخ: محرم 740
    زبان: فارسي
    اندازه: 2ر15 ضربدر 108 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: علي‏آباد اردبيل
    مقران: فريدون و برادرش عبدالکريم و خواهرانش عايشه خاتون و ايران خاتون و طاهره خاتون فرزندان سيف‏الدين اميرغازي بن شرف‏الدين محمد بن محمد
    مقر له: امام محي‏الدين حاجي محمد بن عمادالدين احمد کاکلي
    موضوع اقرار: نيم دانگ از ديه مذکور حق و ملک مقر له است.
    قاضي: ابوالحسن بن عمر بن محمد
    کاتب: محمد بن احمد
    شماره‏ي پرونده: 38
    نوع سند: اقرار نامه
    اصالت: اصل
    576
    تاريخ: 740
    زبان: فارسي
    اندازه: 5ر21 ضربدر 5ر62 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي سماء از ناحيه‏ي ئئدر خانبل آذربيجان
    واقف: محمد بيگ بن محمود بيگ خلخالي
    موقوفه: قريه‏ي مذکور
    موقوف عليه: سيد قطب‏الدين سيد احمد موسوي و اولادش
    شماره‏ي پرونده: 19
    نوع سند: وقف نامه
    اصالت: رونوشت
    577
    تاريخ: جمادي الثاني 742
    زبان: فارسي
    اندازه: 40 ضربدر 29 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: کلخوران
    مستأجر: علاءالدين منصوربن شيخ صفي
    موجر: خواجه ابوسعيد بيگ بن شيخ صفي (برادر مستأجر)
    مورد اجاره: ربع از ديه کلخوران
    مدت اجاره: 90 سال
    ملاحظات: سپس علاءالدين منصور اين ربع ديه را با ربع ديگر که متعلق به خودش بود (مجموعا نصف ديه) به شيخ صدرالدين براي مدت نود سال و مبلغ شش هزار دينار اجاره داد.
    شماره‏ي پرونده: 54 - 1
    نوع سند: اجاره نامه
    اصالت: رونوشت
    578
    تاريخ: 743
    زبان: عربي
    اندازه: 16 ضربدر 102 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: چرر ميانج گرمرود
    خريدار: ابراهيم بن شيخ سليمان چرري
    فروشنده: شيخ موسي بن ئسئوغا
    مبيع: سهامي از قريه‏ي چرر
    قاضي: ا. عبداللطيف بن ابي‏بکر خالدي
    2. عبدالکريم بن حسين خالدي
    کاتب: ابوالمحامد بن ابي المالي؟
    شماره‏ي پرونده: 5
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    579
    تاريخ: رمضان 746
    زبان: فارسي
    اندازه: 16 ضربدر 102 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: عموقين، هلال
    مقران: عزالدين خواجه يحيي بن رکن‏الدين محمد بن حاجي اسماعيل و پسرش رکن‏الدين
    مقر له: شرف‏الدين خواجه عبدالله بن شمس‏الدين توکلي نجيبي
    مبلغ و مدت و عوض قرض: مبلغ يک هزار و دويست دينار به مدت 7 سال و در عوض سهامي از دو قريه‏ي عموقين و هلان
    قاضي: فضل الله بن کالکه بن محمد کاکلي
    کاتب: سعد بن سعيد بن ابي‏بکر کاکلي
    شماره‏ي پرونده: 173
    نوع سند: قرض‏نامه - اقرار به دين
    اصالت: اصل
    580
    تاريخ: جمادي‏الثاني 747
    زبان: فارسي
    اندازه: 5ر15 ضربدر 99 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي عموقين
    مقر: خواجه شرف‏الدين عبدالله
    مقر له: خواجه تاج‏الدين عوض شاه بن احمد
    موضوع اقرار: نداشتن طلبي از بهره‏ي عموقين و مزارعش
    قاضي و کاتب: محمد بن عبد الغني اردبيلي
    ملاحظات: مقدمه‏ي سند در باب رهني است که بر حصه‏اي از عموقين و مزارعش ميان خواجه يحيي بن رکن‏الدين و پسرش رکن‏الدين بوده و فک شرعي شده است.
    شماره‏ي پرونده: 110
    نوع سند: اقرار نامه (؟)
    اصالت: اصل
    581
    تاريخ: ذي قعده‏ي 747
    زبان: عربي
    اندازه: 5ر16 ضربدر 140 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي عموقين
    خريدار: اتابک بن شرف‏الدين بن تاج‏الدين حسن بروري
    فروشندگان: سلطان ملک و عزيزخاتون دختران عزالدين يحيي بن رکن‏الدين محمدبن حاج اسماعيل و تاج‏الدين و غياث‏الدين و علاءالدين فرزندان رکن‏الدين
    مبيع: سهامي از قريه‏ي عموقين
    قاضي و کاتب؟: فتح الله بن نصر لجنداني
    شماره‏ي پرونده: 41
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    582
    تاريخ: ربيع‏الاول 749
    زبان: عربي
    اندازه: 20 ضربدر 130 سانتي‏متر
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    وابستگي مکاني: بينان، علق‏آباد، کلهران، شرف‏آباد، دئله، اسفريجان، کرمان و...
    خريدار: فخرالدين احمد بن عثمان بن علي بيناني (وکيل شيخ صدرالدين صفوي)فروشنده: امير خسرو بن داريق // داريو؟ به وکالت از همسرش اصيل شاه خاتون بنت سليمان بن داريق // داريو؟
    مبيع: سهامي از قريه‏ي بينان
    قاضي و کاتب: محمد بن عبدالغني اردبيلي
    شماره‏ي پرونده: 93
    583
    تاريخ: ربيع‏الاول 750
    زبان: عربي
    اندازه: 5ر14 ضربدر 186 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي بينان
    مقر: امير محمد بن امير زکريا بن امير دوراتو
    مقر له: شيخ صدرالدين صفوي
    موضوع اقرار: نصف قريه‏ي بينان متعلق به مقر له است.
    قاضي: منصور بن حامد کاکلي
    کاتب؟: عبدالکريم بن ابي الشرف بن محمد...
    شماره‏ي پرونده: 52
    نوع سند: اقرار نامه
    اصالت: اصل
    584
    تاريخ: جمادي الاول 750
    زبان: عربي
    اندازه: 12 ضربدر 100 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي مندشين
    مستأجر: شيخ صدرالدين صفوي
    موجر: توکلي بن محمد شاه بن ناصر مندشيني
    مبلغ اجاره: 8 کيل گندم به کيل اردبيل
    مورد اجاره: سهامي از قريه‏ي مندشين
    مدت اجار: 100 سال هلالي
    قاضي: برهان‏الدين فتح‏الله بن نصر لجنداني
    شماره‏ي پرونده: 17
    نوع سند: اجاره نامه
    اصالت: اصل
    585
    تاريخ: جمادي‏الاول 750
    زبان: عربي
    اندازه: 18 ضربدر 128 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي مندشين
    مقر: امير علي بن محمد شاه بن ناصر مندشيني
    مقر له: شيخ صدرالدين صفوي
    موضوع اقرار: ملکيت سدس ديه مندشين
    کاتب؟ و قاضي: فتح الله بن نصر لجنداني
    شماره‏ي پرونده: 51
    نوع سند: اقرار نامه
    اصالت: اصل
    586
    تاريخ: شعبان 752
    زبان: عربي
    اندازه: 5ر17 ضربدر 95 سانتي‏متر
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    وابستگي مکاني: رازي‏آباد خان عموقين
    خريدار: صفي‏الدين اسحاق بن علاءالدين احمد بن يوسف بارقي
    فروشنده: جلال‏الدين فضل‏الله بن بدرالدين محمود بن شرف‏الدين عبدل اردبيلي
    مبيع: سهامي از قريه‏ي رازي‏آباد
    قاضي:[برهان‏الدين]فتح‏الله بن نصرالدين لجنداني
    شماره‏ي پرونده: 48
    587
    تاريخ: 755
    زبان: عربي
    اندازه: 15 ضربدر 62 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: سر جهان معروف به سپيدخاني از ناحيه‏ي سه بونه از ولايت جرمرود آذربيجان
    خريدار: پير جبراييل بن کوجري؟
    فروشنده: شيخ محمد، عمر ئئا و حمزه
    مبيع: نيمي از قريه‏ي سرجهان
    قاضي: 1. يحيي بن عبد؟ الخالدي
    2. عبيدالله بن عبدالله بن ابي‏بکر
    شماره‏ي پرونده: 16 - الف
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    588
    تاريخ: صفر 756
    زبان: فارسي
    اندازه: 16 ضربدر 13 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي عموقين
    خريدار: اميره اتابک بن شرف‏الدين عثمان بن تاج‏الدين حسن بروري
    فروشنده: پير ملک شاه بن علاءالدين احمد بن اداق
    مبيع: سهامي از ديه عموقين
    قاضي: فتح‏الله بن نصر لجنداني
    کاتب: يوسف بن ابراهيم
    شماره‏ي پرونده: 45
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    589
    تاريخ: شوال 756
    زبان: عربي
    اندازه: 66 ضربدر 46 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: خان شهراوي اردبيل
    خريدار: مير عوض بن محمد بن يوسف بلباني
    فروشنده: خواجه جلال‏الدين شاه بن خواجه عياث‏الدين بن بدل باروقي
    مبيع: سهامي از ديه رويين دزق و مراون
    قاضي: 1. عبدالحي بن محمد بن محمد بن محمد جامي حديثي
    2. نظام‏الدين ابوالبرکات عبدالصمد
    ملاحظات: در پايان اقرار مشتري بر اينکه مبيع مذکور ملک علاءالدين منصور بن شيخ صفي‏الدين اردبيلي است نوشته شده است.
    شماره‏ي پرونده: 170
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: رونوشت
    590
    تاريخ: رجب 758
    زبان: فارسي
    اندازه: 5ر16 ضربدر 72 سانتي‏متر
    وضعيت: از صدر افتادگي دارد.
    وابستگي مکاني: ديه مندشين
    خريدار:ضربدر ضربدر ضربدر الدين بن جبرييل اردبيلي
    فروشنده: خواجه ملک بن خواجه قوام‏الدين
    مبيع: سهامي از آسياب واقع در مندشين
    قاضي: فتح الله بن[نصر لجنداني]
    کاتب: نصر بن عبدالجبار
    شماره‏ي پرونده: 26
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    591
    تاريخ: شعبان 758
    زبان: فارسي
    اندازه: الف
    وابستگي مکاني: قريه‏ي اموقين
    مقر: مظهرالدين بن امام صفي‏الدين ابي‏بکر بن شهاب‏الدين علي
    مقر له: خواجه عزالدين يحيي
    موضوع اقرار: ملکيت سهامي از اموقين
    قاضي: حامد بن احمد بن کاکله
    کاتب: محمد بن احمد
    شماره‏ي پرونده: 10 ب
    نوع سند: اقرار نامه
    اصالت: اصل
    592
    تاريخ: ذي قعده‏ي 758
    زبان: فارسي
    اندازه: 2ر17 ضربدر 67 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي عموقين
    مقر: کوچک بن حاجي علي بن حاجي عزالدين يوسف بارقي
    مقر له: اميره اتابک بن شرف‏الدين عثمان بن تاج‏الدين حسن بروري
    مقر به: سهامي از قريه‏ي عموقين
    قاضي: فتح الله بن نصر لجنداني
    کاتب: يوسف بن ابراهيم
    شماره‏ي پرونده: 35
    نوع سند: اقرارنامه
    اصالت: اصل
    593
    تاريخ: جمادي الاول 759
    زبان: عربي
    اندازه: 5ر17 ضربدر57 سانتي‏متر
    وضعيت: از صدر افتادگي دارد.
    وابستگي مکاني: قريه‏ي عموقين اردبيل
    خريدار: خواجه اتابک بن شرف‏الدين عثمان بن تاج‏الدين حسن بروري
    فروشنده:[علاءالدين]منصور بن بهاءالدين حامد کاکلي
    مبيع: سهامي از قريه‏ي عموقين
    قاضي: منصور کاکلي (سربند)
    کاتب: داوود بن جبرييل بن محمد متفقه
    شماره‏ي پرونده: 28
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    594
    تاريخ: رجب 759
    زبان: عربي
    اندازه: 5ر17 ضربدر 5ر118 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: مندشين
    خريدار: شيخ صدرالدين صفوي
    فروشنده: شمس‏الدين محمد بن ابي‏يزيد اردبيلي
    مبيع: سهامي از قريه‏ي مندشين
    قاضي: عطاء الله بن منصور کاکلي (مورخ 774)
    کاتب: علي بن يوسف بن علي خطيبي
    شماره‏ي پرونده: 9
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    595
    تاريخ: صفر 760
    زبان: فارسي
    اندازه: يک برگ کاهي
    وابستگي مکاني: آلغر و کلخوران
    مقر: کمال‏الدين احمد بن اسماعيل بن کمال‏الدين احمد مط... علوي
    شماره‏ي پرونده: 96 - 1
    نوع سند: اقرار نامه
    اصالت: رونوشت
    596
    تاريخ: صفر 760
    زبان: فارسي
    اندازه: 33 ضربدر 23 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني و مضمون: 178 - 1
    کاتب: يوسف بن ابراهيم
    شماره‏ي پرونده: 96 - 2
    نوع سند: اقرار نامه
    اصالت: رونوشت
    597
    تاريخ: ربيع الاول 762
    نوع سند: مبايعه نامه (اقرار به مبايعه)
    زبان: عربي
    اندازه: 17 ضربدر 109 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏هاي کلخوران، نعيم‏آباد، هلان، کلوران
    خريدار: شيخ صدرالدين صفوي
    فروشنده: تاج‏الدين بن رکن‏الدين محمد بن عزالدين يحيي بن رکن‏الدين محمد بن اسماعيل
    مبيع: سهامي از قريه‏هاي مذکور و چهار آسياب
    قاضي: عبدالسلام بن عبيدالله بن عبدالله
    کاتب: ابراهيم بن يوسف بن ابراهيم
    ملاحظات: در ذيل سند اقرارنامه‏اي است از فروشندگان که روستاي شماسفي حق و ملک شيخ صدرالدين است.
    شماره‏ي پرونده: 32
    اصالت: اصل
    598
    تاريخ: ربيع‏الثاني 766
    زبان: فارسي
    اندازه: 16 ضربدر 102 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: چرر گرمرود
    خريدار: ضياءالدين خواجه مطهر صدري صفوي
    فروشنده: ورثه‏ي پيره ابراهيم چرري (بايزيد، کتايون خاتون ابناء و آسيه خاتون بنت يحيي بن سليمان چرري)
    مبيع: سهامي از قريه‏ي چرر
    کاتب: عبيدالله بن عبدالعزيز خالدي
    شماره‏ي پرونده: 5
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    599
    تاريخ: ربيع الثاني 766
    زبان: عربي
    اندازه: 16 ضربدر 80 سانتي‏متر
    وضعيت: قسمتي از توقيع صدر سند افتاده است.
    وابستگي مکاني: قريه‏ي مندشين
    مستأجر: پيره توکلي بن ميکاييل بن حسين بن وکالت از شيخ صدرالدين صفوي
    موجر: توکلي بن محمد شاه بن شيخ علي و برادرش اميرعلي
    مورد اجاره: سهامي از قريه‏ي مندشين
    مبلغ و مدت اجاره: دويست دينار فضي رايج و به مدت پنجاه سال متوالي
    قاضي: عطاءالله بن منصور کاکلي
    کاتب: نصر بن عبدالجبار
    شماره‏ي پرونده: 49
    نوع سند: اجاره نامه
    اصالت: اصل
    600
    تاريخ: ذي قعده‏ي 766
    زبان: عربي
    اندازه: 6ر16 ضربدر 67 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏هاي عموقين، کلوران، ارديه
    مقر: خواجه عبدالرحمن بن نصيرالدين لطف‏الله بن عزالدين يحيي رکن الديني
    مقر له: شهاب‏الدين محمود صدري صفوي
    موضوع اقرار: نداشتن حقي در قريه‏هاي عموقين وکلوران و تعلق آنها به مقرله
    خريدار: مقرله
    فروشنده: مقر
    مبيع: سهامي از قريه‏ي ارديه
    قاضي: عطاءالله بن منصور کاکلي
    کاتب: عبيدالله بن عبدالله حافظ
    شماره‏ي پرونده: 15
    نوع سند: اقرارنامه و مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    601
    تاريخ: محرم 772
    زبان: عربي
    اندازه: 5ر16 ضربدر 115 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: اموقين
    مقران: حاجي محمد بن شروان شاه بن تاج‏الدين عوض شاه اموقيني و خواجه محمد و توکلي فرزندان مرحوم مجلدالدين بن جلال‏الدين و مادرشان تمامه خاتون بنت خواجه عزالدين يحيي بن رکن‏الدين محمود
    مقر له: شيخ شهاب‏الدين محمود صدري صفوي
    موضوع اقرار: جميع قريه‏ي اموقين ملک مقر له است
    نوع سند: اقرار نامه
    اصالت: اصل
    قاضي: 1. عطاءالله بن منصور کاکلي
    2. ابراهيم بن عمر
    کاتب: عبيدالله ن عبدالله حافظ
    شماره‏ي پرونده: 125
    602
    تاريخ: صفر 777
    زبان: فارسي
    اندازه: 16 الف
    وابستگي مکاني: ديه سرجهان معروف به اسفيده خاني
    خريدار: ضربدر ضربدر ضربدر
    فروشنده: پيره اسراييل بن کوجر[ي]
    مبيع: سهامي از ديه سر جهان
    کاتب: محمد بن خليل بن ابوبکر
    شماره‏ي پرونده: 16 - ب
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    603
    تاريخ: جمادي‏الثاني 778
    زبان: عربي
    اندازه: 5ر17 ضربدر 124 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: روکران پشکين
    مقران: سيد عمادالدين و ترکان شاه خاتونو سيد عزالدين يوسف شاه بن سيد نظام‏الدين حيدرشاه نميني
    مقرله: شيخ صدرالدين صفوي
    مقر به: نداشتن حقي در اموال و املاک مقر له خصوصا در باب باغ امين‏الدين مرجان که در حال حياتش بر او وقف کرده بوده است و نيز در باب قريه‏ي روکران که ملک شخصي قر له است.
    قاضي: 1. عبدالخالق بن ابي الحسن بن حسن بن ابي الحسن بن ابي الفضايل[قزويني]
    2. مسعود بن...الدين حسن اردبيلي
    کاتب: محمد بن مجدالدين
    شماره‏ي پرونده: 20
    نوع سند: اقرار نامه
    اصالت: اصل
    604
    تاريخ: ذي حجه‏ي 779
    زبان: عربي
    اندازه: 18 ضربدر 136 سانتي‏متر
    وضعيت: يک بند از صدر افتادگي دارد.
    وابستگي مکاني: قريه‏ي علي‏آباد اردبيل
    خريدار: عزيزالدين عبدالعزيز بن خواجه ملک شاه بن عبدالجبار اردبيلي
    فروشندگان: محمد و يحيي فرزندان حاج ضياءالدين
    مبيع: سهامي از قريه‏ي علي‏آباد
    قاضي:[فضل الله؟](سربند)
    کاتب: محمود بن عبيدالله شريف
    شماره‏ي پرونده: 44
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    605
    تاريخ: شعبان 785
    زبان: فارسي
    نوع سند: اقرار نامه
    اصالت: اصل
    اندازه: 24 ضربدر 164 سانتي‏متر
    وضعيت: از صدر (توقيع قاضي) افتادگي دارد.
    وابستگي مکاني: قريه‏ي رزلق سر او از ناحيه‏ي رزند
    مقر: جلال‏الدين امير پير علي بن امير شعبان بن امير علي ئاورحي
    مقر له: خواجه تاج‏الدين حسن مشهور به خواجه بکي بن خواجه نجم‏الدين شيره‏زاد بن خواجه شمس‏الدين محمد رزلقي
    مقر به: 9 قطعه زمين واقع در قريه‏ي رزلق سراو
    قاضي: عبدالملک بن فضل الله عبيدي (ابن عبيدي)
    کاتب: محمود بن عبيدالله بن احمد بن محمد شريف
    شماره‏ي پرونده: 18
    606
    تاريخ: شعبان 786
    زبان: فارسي
    اندازه: 14 ضربدر 130 سانتي‏متر
    وضعيت: از صدر (توقيع قاضي) افتادگي دارد.
    وابستگي مکاني: سر جهان: اسپيد خاني از ناحيه‏ي سه بوته از اعمال کندوان از کوره‏ي آذربيجان
    خريدار: ضياءالدين مطهر صدري صفوي
    فروشنده: جبرييل بن جوجو بن عين‏الدين... کتاني
    مبيع: قريه‏ي سر جهان
    قاضي: ميانجي (سربند)
    شماره‏ي پرونده: 6
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    607
    تاريخ: ذي حجه‏ي 795
    زبان: عربي
    اندازه: 18 ضربدر 141 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي اقميون
    خريدار: شيخ شهاب‏الدين محمود صدري صفوي
    فروشنده: حاجي کريم بن شمس‏الدين محمد بن کمال‏الدين احمد اقميوني
    مبيع: 18 قطعه زمين واقع در قريه‏ي اقميون
    قاضي: 1. محمود بن احمد بن کاکل کاکلي
    2. عبداللطيف بن محمد بن عبداللطيف لطيفي
    3. محمد بن ابي الحسن بن عمر
    4. منصور......
    کاتب: محمد بن عبدالغني[بن محمد جويني]
    شماره‏ي پرونده: 21
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    608
    تاريخ: قرن 8
    زبان: فارسي
    اندازه: 3ر17 ضربدر 71 سانتي‏متر
    وضعيت: بگ بند از ذيل افتادگي دارد.
    وابستگي مکاني: صومعه‏ي باحرب از خان اموقين
    خريدار: خواجه اتابک بن شرف‏الدين بن حسن بروري
    فروشندگان: عزيزه‏خاتون بنت حاجي عزيزالدين يوسف و نوه‏اش جلال‏الدين شاه بن غياث‏الدين بن بدرالدين بدل بارقي و نازخاتون بنت تاج‏الدين علي
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    مبيع: تمام ديه صومعه
    قاضي: 1. احمد بن حامد احمد کاکلي
    2. منصور بن حامد کاکلي
    3. فضل‏الله بن محمد کاکلي
    شماره‏ي پرونده: 25
    609
    تاريخ: جمادي الاول 822
    زبان: فارسي
    اندازه: 9ر18 ضربدر 76 سانتي‏متر
    وضعيت: از صدر (توقيع قاضي) افتادگي دارد.
    وابستگي مکاني: قريه‏ي عموقين
    مقر: عبدالصمد بن عبدالعزيز بن عمر بن کنبوبن جزرالدين
    مقر له: جلال‏الدين شيخ حامد بن شهاب‏الدين شيخ محمود صدري صفوي
    مقر به: عدم ملکيت در قريه‏ي عموقين
    قاضي: 1. عبدالحق بن محمد بن عمر
    2. عبدالسلام بن عبيدالله بن عبدالله
    کاتب: عبدالمحسن کاکلي
    شماره‏ي پرونده: 13
    نوع سند: اقرار نامه
    اصالت: اصل
    610
    تاريخ: ربيع الاول 912
    زبان: عربي
    اندازه: 21 ضربدر 5ر65 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: بلوک تومان مشکين
    واقفان: بهلول بن قوام‏الدين بن محمد و قوچ احمد بن احمد بن حاجي محمد و شاه ولي بن علي بن نظام
    موقوفه: سهامي از قريه‏ي ميرعلي
    موقوف عليه: آستانه‏ي شيخ صفي اردبيلي
    قاضي: اويس بن محمد لطيفي
    شماره‏ي پرونده: 122
    نوع سند: وقف نامه
    اصالت: اصل
    611
    تاريخ: جمادي‏الثاني 945
    نوع سند: اقرارنامه (اقرار به مبايه و وقف)
    زبان: فارسي
    اندازه: 3ر18 ضربدر 85 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: الارق حيره بهرق
    مقران: آقا مير بن شيخ عبدالغفارين مولانا نعمة الله خانقاهي بابا سعيدان و ميرآقا بن اخي فرج بن مولانا نعمةالله و ميرزا بن شيخ احمد آقا و شيخ محمد بن بهرام بن شيخ احمد آقا
    مقر له: محمود جان ميرزا بن نظام‏الدين خواجه خان احمد علوي صدري صفوي
    موضوع اقرار: فروش سهامي از قريه‏ي الارق که از مورث مقران به ايشان منتقل شده بود به مقر له
    قاضي: 1. روح الله (مهر)
    2. اخي علي کافي (مهر)
    3. نعمةالله بن هبة الله (مهر)
    ملاحظات: در حاشيه‏ي سند، اقرار خريدار مبني بر وقف بودن اين املاک بر زاويه‏ي شيخ صفي به تاريخ 946 با تأييد قاضي سوم آمده است.
    شماره‏ي پرونده: 27
    اصالت: اصل
    612
    تاريخ: صفر 947
    زبان: فارسي
    اندازه: 22 ضربدر 115 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي الارق، مزرعه‏ي کوسوير
    خريدار: وکيل زاويه‏ي شيخ صفي مولانا زين‏الدين اخي علي کافي از مال شاه قولي سلطان بن مصطفي سلطان که نذر آستانه بوده است.
    فروشندگان: نظام‏الدين عکاشي وکيل منور سلطان بنت شيخ زين‏الدين قاضي هدايت الله کاکلي اصالتا و وکالتا از جانب امان‏الله و محمود و منصور و آقاپاشا
    مبيع: سهامي از قريه‏ي الارق
    قاضي: 1. روح الله
    2. امان الله بن علي
    شماره‏ي پرونده: 47
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    613
    تاريخ: جمادي الاول 947
    نوع سند: اقرار نامه (اقرار به وقف)
    زبان: فارسي
    اندازه: 20 ضربدر 30 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي پيره سراو ماوز از توابع آستاره از ناحيه‏ي مزکيل
    مقر: شجاع‏الدين بايندر خان مهراني
    مقر به: جميع قريه‏ي پيره سراو ماوز
    موضوع اقرار: وقف کردن جميع قريه براي بقعه‏ي شيخ صفي
    قاضي: روح الله قاضي
    شماره‏ي پرونده: 114
    اصالت: رونوشت
    614
    تاريخ: صفر 948
    زبان: فارسي
    اندازه: 23 ضربدر 5ر33 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: تومان مشکين، قريه‏ي آق کند، قريه‏ي علئار: بالقئا
    طرفين مصالحه: اهل قريه‏ي آق کند و قريه‏ي علئار: بالقئا
    موضوع مصالحه: آبي که از چال کوه تا پله درق مي‏آيد
    قاضي: محمد حسين بن اسحاق
    ملاحظات: مصالحه در حضور اميرابراهيم صفوي متولي آستانه انجام گرفته است.
    شماره‏ي پرونده: 124
    نوع سند: مصالحه نامه
    اصالت: اصل
    615
    تاريخ: صفر 948
    زبان: فارسي
    اندازه: 5ر17 ضربدر 75 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي عليين تومان مشکين
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    خريدار: قاضي محمد فتوحي اصفهاني وکيل متولي آستانه‏ي شيخ صفي
    فروشندگان: سارو محمود و امير محمود فرزندان صوفي محمد بن موسي بنجقي
    مبيع: نصف قريه‏ي عليين
    قاضي: 1. روح الله قاضي
    2. لطف‏الله بن هبة الله
    3. هدايت‏الله بن احمد کاکلي
    4. اويس بن صنع‏الله لطيفي
    5. حسين بن عبدالحق اردبيلي
    6. محمد بن حسين
    کاتب: امان الله بن علي
    ملاحظات: در پايان متولي اقرار کرد که قريه از موقوفات زاويه است.
    شماره‏ي پرونده: 46
    616
    تاريخ: رمضان 968
    زبان: فارسي
    اندازه: 19 ضربدر 115 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: الارق حيره بهرق
    خريدار: نايب متولي بقعه‏ي شيخ صفي، کريم‏الدين مولانا صنع‏الله کاشي
    فروشنده: ميرآقا بن شيخ فرخ اصالتا و وکالتا از جانب شکرخاتون، آقامير بن شيخ عبدالغفار و شيخ حسين بن نعمةالله
    مبيع: سهامي از قريه‏ي‏الارق از ناحيه‏ي حيره بهرق و مزرعه‏ي کوسوير
    قاضي: 1. صنع‏الله بن ضربدر ضربدر ضربدر[لطيفي]
    2. روح الله قاضي
    3. هدايت الله بن احمد کاکلي
    4. محمد بن حسين
    5. حسين بن عبدالحق اردبيلي
    کاتب: امان الله بن علي
    ملاحظات: مبيع مذکور براي آستانه شيخ صفي خريداري شده است.
    شماره‏ي پرونده: 31
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    617
    تاريخ: صفر 955
    زبان: فارسي
    اندازه: 5ر23 ضربدر 83 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: خياو مشکين
    واقف: امير زين‏الدين علي حسيني استرآبادي به وکالت از امير کوکجه سلطان قجار
    موقوف عليه: آستانه‏ي شيخ صفي
    موقوفه: سهامي از قريه‏ي خياو
    قاضي: 1. روح‏الله قاضي
    2. هدايت‏الله بن احمد کاکلي
    3. محب‏الله بن صنع‏الله لطيفي
    4. محمد بن حسين اردبيلي
    5. هبةالله (مهر)
    ملاحظات: در مقدمه‏ي سند اشاره شده است که واقف املاک مذکور را در دو مبايعه‏نامه به وکالت از موکل خود از جلال‏الدين معصوم صفوي و فرخ‏زاد بيگ بن ملک بيگ بن ضياء الملک يافتي خريده است.
    شماره‏ي پرونده: 123
    نوع سند: وقف نامه
    اصالت: اصل
    618
    تاريخ: صفر 955
    زبان: فارسي
    اندازه: 2ر19 ضربدر 5ر76 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: خياو مشکين
    قاضي: 1. روح‏الله قاضي
    2. نعمةالله
    3. محمد بن حسين الهي اردبيلي
    قاضي رونوشت: 1. محسن کاکلي (مهر)
    2.سعدالله (مهر)
    شماره‏ي پرونده: 29
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: رونوشت
    619
    تاريخ: صفر 955
    زبان: فارسي
    اندازه: 21 ضربدر82 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي کمشکان
    فروشنده: امير غياث‏الدين محمد بن سيد ابراهيم وکيل اغرپاشابنت رستم بيگ
    خريدار و واقف: اميرزين‏الدين علي استرآبادي وکيل شجاع‏الدين کوکجه سلطان قجار
    موقوف عليه: آستانه‏ي شيخ صفي
    قاضي: 1. روح‏الله قاضي
    2. هدايت‏الله بن احمد کاکلي
    3. محب‏الله بن صنع‏الله لطيفي
    4. محمد بن حسين اردبيلي
    5. هبةالله (مهر)
    شماره‏ي پرونده: 30
    نوع سند: وقف نامه
    اصالت: اصل
    620
    تاريخ: محرم 958
    زبان: فارسي
    اندازه: 5ر18 ضربدر 5ر72 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: مشکين
    فروشندگان: کدخدا دونداربن شاه قباد و پيره اخي بن عبدالغني و بوداق بن شاه قباد و کي قباد بن عبدالصمد و حسين بن مقصود مشکيني
    خريدار: خان احمد بيگ صفوي
    مبيع: سهامي از مزرعه‏ي شام رقي؟
    ملاحظات: مبيع از درآمد مزار شاهزاده پري جان خانم خريداري و جزو موقوفاتش شده است.
    قاضي: 1. محب‏الله بن صنع‏الله لطيفي
    2. حسين بن حسين حسيني
    3. فتح‏الله بن روح‏الله
    شماره‏ي پرونده: 121
    نوع سند: مبايعه نامه
    اصالت: اصل
    621
    تاريخ: جمادي‏الثاني 959
    زبان: فارسي
    اندازه:؟
    وابستگي مکاني: قريه‏ي ميانلق ناحيه‏ي ويرسق
    مصالح: خان احممد بگ، وکيل آستانه
    مصالح له: کمال‏الدين سيد ميرزا يوزباشي
    مصالح فيه: تعلق برخي از اراضي ميانلق به آستانه‏ي شيخ صفي
    شماره‏ي پرونده: 54 - 14
    نوع سند: مصالحه نامه
    اصالت: رونوشت
    622
    تاريخ: شوال 965
    زبان: فارسي
    اندازه:؟
    وابستگي مکاني: محله‏ي يعقوبيه اردبيل، درب نيار
    واقف: نظام‏الدين سيد يعقوب بن سيد نعمةالله صفوي
    موقوفه: قطعه زميني در درب نيار از جمله باغ جمال‏الدين باغبان
    موقوف عليه: آستانه‏ي شيخ صفي
    قاصي: سعدالله بن امان‏الله
    شماره‏ي پرونده: 173
    نوع سند: وقف‏نامه
    اصالت: رونوشت
    623
    تاريخ: محرم 966
    زبان: فارسي
    اندازه: 22 ضربدر 135 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: مزرعه‏ي کرکه شا از ناحيه‏ي وراوي مشکين
    واقف: ملک ميررزا بيگ بن سيفلي بيگ چوپاني مغاني
    موقوفه: مزرعه‏ي کرکه شا
    موقوف عليه: آستانه‏ي شيخ صفي‏الدين
    قاضي: سعدالله بن امان‏الله
    شماره پرونده: 50
    نوع سند: وقف‏نامه
    اصالت: اصل
    624
    تاريخ: محرم 976
    زبان: فارسي
    اندازه: 22 ضربدر 45 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: سراب، قريه‏ي کرم کاورس
    واقف: سيد حيدر بن سيد نعمةالله صفوي
    موقوف عليه: آستانه‏ي شيخ صفي
    موقوفه: قريه‏ي کرم کاورس و دو مزرعه‏ي شيرين بلاغ و کوربلاغ
    قاضي: امير شاملو (مهر)
    شماره‏ي پرونده: 8
    نوع سند: وقف‏نامه
    اصالت: اصل
    625
    تاريخ: صفر 984
    زبان: فارسي
    اندازه: 22 ضربدر 5ر33 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي آق‏کند، قريه‏ي ئالقئاي تومان مشکين
    طرفين مصالحه: اهالي قريه‏ي آق کند و قريه‏ي عليا مشهور به ئالقئا
    موضوع مصالحه: رفع اختلاف در باب تقسيم آب چال کوه
    نوع سند: مصالحه نامه
    اصالت: اصل
    مشهور به بند تول
    قاضي؟: محمد حسين بن اسحاق
    ملاحظات: اين مصالحه در حضور ابراهيم بيگ صفوي، متولي آستانه‏ي شيخ صفي انجام گرفته است.
    شماره‏ي پرونده: 134
    626
    تاريخ: ربيع الثاني 1004
    زبان: فارسي
    اندازه رونوشت: 5ر44 ضربدر 5ر35 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي خرم‏آباد مشکين
    خريدار: اللهي بيگ، متولي آستانه‏ي شيخ صفي
    فروشنده: شاهرخ بيگ بن حسين آقا تله[اي]
    مبيع: دو دانگ قريه‏ي خرم‏آباد
    قاضي: صفي‏الدين ابوالقاسم محمد حسيني (مهر)
    ملاحظات: مبيع براي آستانه‏ي شيخ صفي خريداري شده است.
    شماره‏ي پرونده: 168
    نوع سند: مبايعه‏نامه
    اصالت: عکس اصل و رونوشت
    627
    تاريخ: رمضان 1008
    زبان: فارسي
    اندازه: 5ر15 ضربدر 5ر20 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: سنجبد خلخال
    مقر: هاشم بيگ بن محمد بيگ جلپاي
    موضوع اقرار: وقف بودن سهامي از مزرعه‏ي علي‏آباد بر آستانه‏ي شيخ صفي
    قاضي؟: ابوطالب (مهر)
    شماره‏ي پرونده: 126
    نوع سند: اقرار نامه (اقرار به وقف)
    اصالت: اصل
    628
    تاريخ: ذي قعده‏ي 1022
    زبان: فارسي
    اندازه: 17 ضربدر 5ر64 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي حانيم کندي 1. سلوت 2. مزرعه‏ي نمين 3. قريه‏ي نوديه 4. کنازه
    واقفان: هدايت بيگ بن ضربدر ضربدر آقا و عسکر بيگ بن علي بيگ اوستاد جالو
    موقوفه: قريه‏ي حانيم کندي
    موقوف عليه: آستانه‏ي شيخ صفي
    ملاحظات: پشت سند نيز وقف‏نامه‏اي است که ريختگي بسيار دارد و نامفهوم است. از قاضي نعمةالله بن هبةالله
    شماره‏ي پرونده: 73
    نوع سند: وقف‏نامه
    اصالت: اصل
    629
    تاريخ: جمادي‏الثاني 1029
    زبان: فارسي
    اندازه: 45 ضربدر 29 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: اردبيل، سهامي از قريه‏ي نوبرين قراردره مشهور به تاجي بلوک
    فروشنده: علي بن دده ميرک اردبيلي
    خريدار: شيخ شريف بيگ زاهدي، متولي آستانه‏ي شيخ صفي
    قاضي: عبدالعال بن حسين حسيني
    شماره‏ي پرونده: 138
    نوع سند: مبايعه‏نامه
    اصالت: رونوشت
    630
    تاريخ: ذي قعده‏ي 1034
    زبان: فارسي
    اندازه: 5ر21 ضربدر 64 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي مرني
    فروشنده: ماهي خانم بنت ابوالقاسم بيگ
    خريدار: شيخ شريف بيگ زاهدي، متولي آستانه‏ي شيخ صفي
    مبيع: سهامي از قريه‏ي مرني
    قاضي: محمد تقي (مهر)
    شماره‏ي پرونده: 39
    نوع سند: مبايعه‏نامه
    اصالت: اصل
    631
    تاريخ: ذي حجه‏ي 1035
    زبان: فارسي
    اندازه: 5ر65 ضربدر 5ر24 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي کجله ساين اردبيل
    خريدار: شيخ شريف بيگ زاهدي، متولي آستانه‏ي شيخ صفي
    فروشنده: دولت کلاي آقا ورثه‏ي طهماسب قلي بيگ
    مبيع: سهامي از قريه‏ي کجله ساين
    قاضي: عبدالعال بن حسين
    شماره‏ي پرونده: 40
    نوع سند: مبايعه‏نامه
    اصالت: اصل
    632
    تاريخ: رجب 1306
    زبان: فارسي
    اندازه: 23 ضربدر 5ر36 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: مزرعه‏ي ئکئحه کهتان: خان شير اردبيل
    فروشنده: برخوردار بيگ بن دوست يار آقا به وکالت از ننه خاتون بنت آقا علي بيگ
    خريدار: شيخ شريف بيگ زاهدي، متولي آستانه‏ي شيخ صفي
    مبيع: پنج دانگ مزرعه‏ي ئکئحه کهتان
    قاضي: 1. محمد بن حسين بن... بن عبدالعال (مهر)
    2. محمد تقي (مهر)
    شماره‏ي پرونده: 64
    نوع سند: مبايعه‏نامه
    اصالت: اصل
    633
    تاريخ: ربيع‏الثاني 1036
    زبان: فارسي
    اندازه: 24 ضربدر 51 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي ئکجله
    فروشندگان: ميرزا اسماعيل بن ميرزا ابراهيم و ايرخسي خانم همسر ميرزا اسماعيل بن ميرزا ابراهيم
    خريدار: شيخ شريف بيگ زاهدي، متولي آستانه‏ي شيخ صفي
    مبيع: سهامي از قريه‏ي ئکجله
    ملاحظات: مبيع براي آستانه‏ي شيخ صفي خريداري شده است.
    قاضي: محمد تقي (مهر)
    نوع سند: مبايعه‏نامه
    اصالت: اصل
    شماره‏ي پرونده: 68
    634
    تاريخ: صفر 1037
    زبان: فارسي
    اندازه: 24 ضربدر 57 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي ميرعلي تومان مشکين
    فروشنده: سيد قاسم بن سيد حيدر
    خريدار: شيخ شريف بيگ زاهدي، متولي آستانه‏ي شيخ صفي
    مبيع: هشت قطعه زمين در قريه‏ي ميرعلي
    شماره‏ي پرونده: 67
    نوع سند: مبايعه‏نامه
    اصالت: اصل
    635
    تاريخ: محرم 1039
    زبان: فارسي
    اندازه: 30 ضربدر 20 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي حبرآباد
    فروشنده: ايرج خان بن خليل بيگ قرامانلو
    خريدار: شيخ شريف بيگ زاهدي، متولي آستانه‏ي شيخ صفي
    مبيع: سهامي از قريه‏ي حبرآباد
    ملاحظات: مبيع براي آستانه‏ي شيخ صفي خريداري شده است.
    شماره‏ي پرونده: 129
    نوع سند: مبايعه‏نامه
    اصالت: رونوشت
    636
    تاريخ: جمادي‏الثاني 1041
    زبان: فارسي
    اندازه: 36 ضربدر 22 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي حمل[همل]آباد اردبيل
    فروشنده: محمد علي بيگ بن سيد قاسم صفوي
    خريدار: شيخ شريف بيگ زاهدي، متولي آستانه‏ي شيخ صفي
    مبيع: سهامي از قريه‏ي حمل‏آباد
    قاضي: عبدالعال بن حسين حسيني
    شماره‏ي پرونده: 113
    نوع سند: مبايعه‏نامه
    اصالت: رونوشت
    637
    تاريخ: صفر 1041
    زبان: فارسي
    اندازه: 25 ضربدر 37 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: جبل سبلان
    فروشندگان: ابوتراب بيگ بن ميرزا علي بيگ و خانم آغابنت ميرزا علي بيگ و همسرش حوري جان و بدربيگ و محمد شريف بيگ و حبيبه خاتون و پيري و ننه اولاد نقدي بيگ و پيري خاتون و خانم‏جان همسران نقدي بيگ
    خريدار: شيخ شريف بيگ زاهدي، متولي آستانه‏ي شيخ صفي
    مبيع: ديه لتران جبل اردبيل
    ملاحظات: مبيع براي آستانه‏ي شيخ صفي خريداري شده است.
    شماره‏ي پرونده: 172
    نوع سند: مبايعه‏نامه
    اصالت: رونوشت
    638
    تاريخ: ربيع الثاني 1077
    زبان: فارسي
    اندازه: 36 ضربدر 22 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي انار تومان مشکين
    موجر: وکلاي آستانه‏ي شيخ صفي
    مستأجر: کدخدا ايرج بن... اناري و کدخدا حاجي فتي؟ بن امام ويردي اناري
    مورد اجاره: تمام قريه‏ي انار
    مبلغ اجاره: سه تومان تبريزي و 200 جارکه غله‏ي شناسه
    شماره‏ي پرونده: 54 - 3
    نوع سند: اجاره‏نامه
    اصالت: رونوشت
    639
    تاريخ: ربيع‏الثاني 1071
    زبان: فارسي
    اندازه: 35 ضربدر 22 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي انار تومان مشکين
    موجر: وکلاي آستانه‏ي شيخ صفي
    مستأجر: پيري بگ
    مورد اجاره: يک دانگ مزرعه‏ي خليل‏آباد
    ملاحظات: در مقدمه از علي بيگ شاهسون، ابشيک آقاسي آستانه سخن رفته است.
    شماره‏ي پرونده: 54 - 2
    نوع سند: اجاره‏نامه
    اصالت: رونوشت
    640
    تاريخ: ربيع‏الثاني 1071
    زبان: فارسي
    اندازه: 20 ضربدر 31 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي کوير تومان مشکين
    موجر: متولي آستانه
    مستأجر: کدخدا اقرار بن محمد کويري
    مورد اجاره: سه دانگ قريه‏ي کوير مشکين
    مدت و مبلغ اجاره: مبلغ يک تومان نقد و ده جريب غله‏ي مثالثه به مدت يک سال
    شماره‏ي پرونده: 108
    نوع سند: اجاره‏نامه
    اصالت: رونوشت
    641
    تاريخ: شعبان 1075
    زبان: فارسي
    اندازه: 5ر19 ضربدر 49 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: مشکين
    واقف: خليفه صفي قلي بن خليفه شاه‏قلي
    موقوف عليه: آستانه‏ي شيخ صفي
    موقوفه: سهامي از مزرعه‏ي پالو طلو
    قاضي: محمد کاظم بن محمد صفي (مهر)
    شماره‏ي پرونده: 119
    نوع سند: وقف‏نامه
    اصالت: اصل
    642
    تاريخ: ربيع‏الثاني 1102
    زبان: فارسي
    اندازه: 22 ضربدر 5ر35 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: درنار تومان مشکين
    نوع سند: وقف‏نامه
    اصالت: رونوشت
    واقف: بيرام بگ بن علي قلي بگ
    موقوف عليه: آستانه‏ي شيخ صفي
    موقوفه: شش دانگ قريه‏ي خاکوانق درنار
    قاضي: 1. محمد بن جعفر حسيني
    2. محمد شفيع
    شماره‏ي پرونده: 171
    643
    تاريخ: جمادي‏الثاني 1157
    زبان: فارسي
    اندازه: 8 ضربدر 32 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: محله‏ي نيار درب اردبيل
    فروشنده: زين‏العابدين تاجرين کربلايي حسين قلي اردبيلي
    خريدار: محمد سليم شعار بن مرتضي اردبيلي
    مبيع: خانه‏ي واقع در محله‏ي پيرزرگر
    قاضي: محمد يوسف
    شماره‏ي پرونده: 164
    نوع سند: مبايعه‏نامه
    اصالت: اصل
    644
    تاريخ: صفر 1174
    زبان: فارسي
    اندازه: 44 ضربدر 62 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قراي آق بلاغ، الارق، هير، خوانه سر و مزرعه‏ي قاضي فاتح
    صادر کننده: فتح علي
    مضمون: تأييد ضبط بوده روستاهي مذکور براي بقعه‏ي شيخ صفي به توليت قاسم بيگ صفوي و نظارت ميرزا فخرالدين محمد ناظر تا در وجه خدام و شيلان و روشنايي بقعه صرف شود.
    شماره‏ي پرونده: 106
    نوع سند: حکم
    اصالت: رونوشت
    645
    تاريخ: شعبان 1175
    زبان: فارسي
    اندازه: 22 ضربدر 15 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي نيار و قريه‏ي جوره کران
    مستأجر: رضاقلي خان
    موجر: محمد قاسم بيگ متولي
    مورد اجاره: قريه‏ي نيار و قريه‏ي جوره کران
    مدت و مبلغ اجاره: 15 سال، 20 خروار و 50 من
    شماره‏ي پرونده: 54 - 9
    نوع سند: اجاره‏نامه (تأييد اجاره)
    اصالت: رونوشت
    646
    تاريخ: ذي حجه‏ي 1187
    زبان: فارسي
    اندازه: 15 ضربدر 22 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قراي آق بلاغ، الارق، هير، خوانسر
    مضمون: در باب نزاع ميان متولي و خدمه‏ي آستانه با عمال اردبيل بر سر ماليات روستاهاي مذکور که در تصرف آستانه بوده است.
    شماره‏ي پرونده: 54 - 15
    نوع سند: حکم
    اصالت: رونوشت
    647
    تاريخ: ربيع الاول 1209
    زبان: فارسي
    اندازه: 5ر13 ضربدر 5ر21 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي دينار // دنيار مهران رود
    مستأجر: ميرزا محمد زمان کلانتر
    موجر: ميرزا فخرالدين شيخ الاسلام (ناظر املاک و رقبات آستانه)
    مورد اجاره: شش دانگ قريه‏ي دينار؟ مهران رود
    مدت اجاره: بيست سال تمام
    شماره‏ي پرونده: 54 - 7
    نوع سند: اجاره‏نامه
    اصالت: رونوشت
    648
    تاريخ: شعبان 1210
    زبان: فارسي
    اندازه: 16 ضربدر 22 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي منوار
    موجر: وکلاي آستانه‏ي شيخ صفي‏الدين
    مستأجر: آقا عبدل بن مهر علي بيگ دلکجي
    مورد اجاره: شش دانگ قريه‏ي منوار
    شماره‏ي پرونده: 54 - 4
    نوع سند: اجاره‏نامه
    اصالت: رونوشت
    649
    تاريخ: ربيع‏الاول 1227
    زبان: فارسي
    اندازه: 15 ضربدر 22 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي لاي واقع در جبل سبلان
    مستأجر: ميرزا زين‏العابدين و محمد قلي بگ شاهسون از طايفه‏ي ايناللو
    موجر: وکلاي آستانه‏ي شيخ صفي
    مورد اجاره: شش دانگ قريه‏ي لاي
    مدت و مبلغ اجاره: 50 سال، 50 تومان رايج عراق
    شماره‏ي پرونده: 54 - 13
    نوع سند: اجاره‏نامه
    اصالت: رونوشت
    650
    تاريخ: رمضان 1227
    زبان: فارسي
    اندازه: 23 ضربدر 18 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: کوراويل اردبيل
    مستأجر: آقاسي و ملا عابد
    موجر: وکلاي آستانه‏ي شيخ صفي
    مدت و مبلغ اجاره: 30 سال، 90 خروار غله
    شماره‏ي پرونده: 54 - 6
    نوع سند: اجاره‏نامه
    اصالت: رونوشت
    651
    تاريخ: رمضان 1227
    زبان: فارسي
    اندازه: 5ر32 ضربدر 7ر17 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي کوراديل
    مستأجر: ميرزا آقاسي و بابا عابد
    موجر: آستانه‏ي شيخ صفي
    نوع سند: اجاره‏نامه
    اصالت: اصل
    مدت و مبلغ اجاره: 30 سال، 90 خروار غله
    شماره‏ي پرونده: 76 - 1
    652
    تاريخ: جمادي 1240
    زبان: فارسي
    اندازه: 25 ضربدر 22 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي خچين
    مستأجر: آقا موسي بن تقي خچيني
    موجر: ملا عابد (ناظر آستانه‏ي شيخ صفي)
    مورد اجاره: قريه‏ي مذکور
    مدت و مبلغ اجاره: 5 سال، 15 من پيه‏ي گداخته
    شماره‏ي پرونده: 54 - 8
    نوع سند: اجاره‏نامه
    اصالت: رونوشت
    653
    تاريخ: ذي‏حجه‏ي 1244
    زبان: فارسي
    اندازه: 16 ضربدر 22 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي لاحق
    مستأجر: محمد قلي بيگ بن درويش بيگ
    موجر: وکلاي آستانه‏ي شيخ صفي
    مورد اجاره: سهامي از قريه‏ي لاحق
    مدت و مبلغ اجاره: 20 سال، 28 خروار گندم
    شماره‏ي پرونده: 54 - 10
    نوع سند: اجاره‏نامه
    اصالت: رونوشت
    654
    تاريخ: 1244
    زبان: فارسي
    اندازه: 15 ضربدر 22 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي لاحق اردبيل
    مستأجر: محمد قلي بيگ بن درويش بيگ
    موجر: وکلاي آستانه‏ي شيخ صفي
    مورد اجاره: قريه‏ي لاحق اردبيل
    مدت و مبلغ اجاره: 20 سال، 28 خروار گندم
    شماره‏ي پرونده: 54 - 5
    نوع سند: اجاره‏نامه
    اصالت: رونوشت
    655
    تاريخ: 1245
    زبان: فارسي
    اندازه: 5ر11 ضربدر 5ر21 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: گروس
    موکل: خدام بعقه‏ي شيخ صفي
    وکيل: کربلايي علي قلي شيخاوند
    مورد وکالت: اخذ و بازيافت موقوفات و اخذ وجوهات بقعه‏ي شيخ صفي در محال گروس
    شماره‏ي پرونده: 112
    نوع سند: وکالت‏نامه
    اصالت: اصل
    656
    تاريخ: ذي‏قعده‏ي 1252
    زبان: فارسي
    نوع سند: اجاره‏نامه
    اصالت: اصل
    اندازه: 29 ضربدر 19 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: گروس، قريه‏ي خسروآباد
    موجر: ميرعبدالعلي و کربلايي عظيم، متوليان بقعه‏ي شيخ صفي
    مستأجر: ابراهيم خان بن نجف علي خان
    مدت و مبلغ اجاره: 495 تومان رايج و مدت 99 سال شمسي
    شماره‏ي پرونده: 51 کردستان
    657
    تاريخ: ربيع‏الثاني 1257
    زبان: فارسي
    اندازه: 15 ضربدر 22 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي لاي اردبيل
    مستأجر: علي اصغر بن ساروبگ دورسونخواجه لو
    موجر: وکيلان آستانه‏ي شيخ صفي
    مدت و مبلغ اجاره: 2 سال، 8 خروار گندم
    شماره‏ي پرونده: 54 - 11
    نوع سند: اجاره‏نامه
    اصالت: رونوشت
    658
    تاريخ: جمادي‏الثاني 1262
    زبان: فارسي
    اندازه: 34 ضربدر 20 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي تلخاب اردبيل
    مستأجر: اوجاق قلي بگ بن ميرزا محمد بگ و بودک آقابگ بن خان بابابگ شاهسون از طايفه‏ي فولادلو
    موجر: وکلاي آستانه‏ي شيخ صفي
    مورد اجاره: شش دانگ قريه‏ي تلخاب اردبيل
    مدت و مبلغ اجاره: 30 سال، 120 من پي گداخته (سالي 4 من پي براي روشنايي بقعه)
    شماره‏ي پرونده: 61
    نوع سند: اجاره‏نامه
    اصالت: اصل
    659
    تاريخ: شعبان 1275
    زبان: فارسي
    اندازه: 20 ضربدر 5ر11 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: ديه نيار و ديه جوره کران
    مستأجر: رضاقلي خان
    موجر: محمد قاسم بيگ، متولي آستانه‏ي شيخ صفي
    مورد اجاره: ديه نيار و ديه جوره کران‏
    مدت و مبلغ اجاره: تا دو سال 50 من و تا 15 سال بعد يک خروار و 50 من
    شماره‏ي پرونده: 76 - 2
    نوع سند: اجاره‏نامه (تأييدنامه)
    اصالت: اصل
    660
    تاريخ: شعبان 1284
    زبان: فارسي
    اندازه: 7ر43 ضربدر 35 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: خرقان، ديه آوج
    مضمون: اقرار و شهادت جمعي مبني بر وقفيت دو دانگ از اراضي آوج بر امام زاده محمد طاهر و چهار دانگ از جمله موقوفات شيخ صفي
    نوع سند: اقرار نامه
    اصالت: رونوشت
    قاضي: ملا علي مجتهد زنجاني
    شماره‏ي پرونده: 126 قزوين
    661
    تاريخ: رمضان 1285
    زبان: فارسي
    اندازه: 35 ضربدر 45 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي نيار اردبيل
    مضمون: تعيين ماليات قريه‏ي نيار براي جلوگيري از دريافت زياده از اهالي قريه‏ي نيار که 5ر5 دانگ آن موقوفه‏ي شيخ صفي است و 450 تومان نقد و 150 خروار غله به وزن جديد است.
    صادر کننده: ناصرالدين شاه قاجار
    شماره‏ي پرونده: 86
    نوع سند: ديواني
    اصالت: اصل
    662
    تاريخ: رمضان 1285
    زبان: فارسي
    اندازه: 5ر34 ضربدر 5ر48 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي باروق اردبيل
    مضمون: تعيين ماليات قريه‏ي باروق براي جلوگيري از دريافت زياده از اهالي قريه. 261 تومان و 8000 دينار و مقدار 192 خروار جنس که از جمله‏ي موقوفات بقعه‏ي شيخ صفي است.
    صادر کننده: ناصرالدين شاه قاجار
    شماره‏ي پرونده: 87
    نوع سند: ديواني
    اصالت: اصل
    663
    تاريخ: جمادي الثاني 1331
    زبان: فارسي
    اندازه: دفترچه‏اي در 16 صفحه
    وابستگي مکاني: بقعه‏ي شيخ صفي
    مضمون: فهرست اشيا و کتب و قرآن‏ها و ظروف بقعه‏ي شيخ صفي است که به حکم وزارت ماليه و خزانه‏داري کل مملکت ايران در سال 1331 تهيه شده است.
    شماره‏ي پرونده: 55
    نوع سند: فهرست
    اصالت: رونوشت
    664
    تاريخ: قرن 14
    زبان: فارسي
    اندازه: 44 ضربدر 35 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: زرين کمر قزل اوزان
    مضمون: در ذکر سؤال تيمورخان از شجره‏ي شيخ صفي اردبيلي و شرح 12 رقبه موقوفات تيمور در زرين کمر
    شماره‏ي پرونده: 58
    نوع سند: شجره نامه و گواهي وقف
    اصالت: اصل
    665
    تاريخ: قرن 9
    زبان: فارسي
    اندازه: 5ر35 ضربدر 2ر22 سانتي‏متر
    وابستگي مکاني: قريه‏ي آلارق حيره و هرق
    مقر: شيخ محمود بن خواجه عبدالغفار
    مقرله: جلال‏الدين حامد شهابي صدري صفوي
    موضوع اقرار: ملکيت مزرعه‏ي موشلق
    شماره‏ي پرونده: 81
    نوع سند: اقرارنامه
    اصالت: رونوشت
    منبع: ميراث جاويدان



    ادامه مطلب


    نظرات (0) نويسنده:وحید صباغی - در پنج شنبه 30 اردیبهشت 1389  ساعت3:25 PM   |  

    تعداد صفحات :41   1   2   3   4   5   6   7   8   9   10   >