تاريخ : یک شنبه 10 مرداد 1395  | 10:32 AM | نويسنده : وحید مهدوی

"عاشقی"


بانگی رسید و عاشقی دشوار تر شد
هرکس که نوشید از می اش هشیارتر شد
می رفت اما با خودش باری نمی برد
هر چند چید از باغ خود پر بار تر شد


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 31 تیر 1395  | 4:08 PM | نويسنده : وحید مهدوی
خواب
 
از خواب پاشدم
جز رفتنت چه سود
تلخی برای چای
چایی که سرد بود
شیرینی اش بس است,تنهایی مدام
شعرم نشست کرد‌‌‌,تنها,بدون بام 
بیخود نگفته اند 
مجنون,جنون گرفت
یک لحظه آمدی
تخت رنگ خون گرفت
لبخند میزنی
تعبیر من! چه شد؟
چشمان خوشگلت
با من غریبه شد!
ترسم مدام نیست 
مرگم رسیده است
از خواب پاشدم
ای کاش خواب بود 

ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 27 تیر 1395  | 8:25 PM | نويسنده : وحید مهدوی

گلاب

 

در شب نشینی ات

گاهی برای من

چایی بریز و بعد

با یک نفس ، مرا

یادی دوباره کن

 

دستم نمی رسد

تنها اگر شدی

با گوشواره ات

از بین آسمان

من را اشاره کن

...

 


دانلود و ادامه شعر
نظرات 0