❤ قدم به قدم تا زیارت خورشید ❤
پیاده روی اربعین (از نجف تا کربلا)
ثامن تم
نويسندگان
پيوندها
لوگوی وبلاگ

لوگوی سوگواره عاشورایی

لوگوی دوستان

 لوگوي وب حسینیون

 لوگوی وب شعورحسینی
 لوگوي وب جلوه عشق
 لوگوي وب خاندان کرامت

فریاد کربلا

یا فاطمه زهرا (س)

غریب مدینه

لوگوی تاخچه ای معبر

يا بقيه الله

مسیر روشن

لوگوي وب حديث عشق

لوگوی ما

شعورحسینی


شعورحسینی


شعورحسینی


شعورحسینی


شعورحسینی

طراح قالب
ثامن تـــم

زائر ها دزدیده می شوند !!

به چند نفر از نزدیکانم پیامک "رد شدم" را ارسال می کنم، می دانم که این عملا آخرین ارتباط من با آنهاست. ساعت نزدیک ده شب می شود و مثل همه مردم باید راه بیافتیم سمت نجف. البته خیلی از مردم دفعه اولی است که اصلا حضور در جایی غیر از شهرشان را تجربه می کنند و به همین خاطر خیلی ها می روند طرف کربلا! یعنی پیاده روی اربعین را خیلی ها اصلا نشنیده اند...
و اما من راستش در عمق قلبم اینقدر خوشحال بودم که دلم می خواست فریاد بکشم! بعد از سالها دوری حالا دارم به سمت خورشیدی می روم که مدتهاست برای رفتن به سمت او بیتابم.. اینبار اما سبکبار مثل یک پر، مثل یک قطره وسط رودخانه...

 

 

انواع وسیله نقلیه به نجف مهیاست، از موتور سه چرخه تا تریلر! مردم عراق خوب می دانند که وظیفه مهمی را بر دوش دارند.
میان آن هیاهوی بعد از مرز یک راننده ای فریاد می زند نجف!
ما هم می رویم سوار یکی از همین کامیون ها می شویم! گفته بودم که خودمان را برای همه چیز آماده کرده بودیم. حالا سوار شده ایم و شوخی های مردم گل کرده است : نجف دویست نفر ! 
جالب بود که به هرکسی هم یک مقصدی را گفته بود! به یکی نجف به یکی کربلا به یکی هم کاظمین! 
بعد از طی مسیری کامیون متوقف می شود، من خیلی هوش و حواس درستی نداشتم و خیال می کردم که رسیده ایم نجف! در حالی که حداقل چند ساعت دیگر راه مانده بود. از ماشین پیاده می شویم و خود را مقابل چند خانواده عراقی می یابیم که آمده اند به استقبال ما. دعوا سر تقسیم زائر بالا می گیرد و ما قسمت یک خانواده عراقی می شویم در شهری که نمی دانیم کجاست! نه نقشه های گوشی به کار می آیند نه زبان فارسی! یک خانم ما را به طرف منزلش می برد و با استقبال همسرش ما وارد خانه ای محقر می شویم...

کوت کجاست؟!!

کوت دویست و چهل کیلومتری نجف اشرف است! یعنی ما رسما از اینجا چند ساعتی راه داریم. حقیقتش کمی دلگیر می شوم از اینکه چرا زمان نجف رفتنمان کوتاه شد و نشد که امشب برویم اما به خودم نهیب می زنم که آخر چه چیز این سفر به دست توست که حق دلخوری را به خودت می دهی؟!
مرد خانه ابتدا با یک لیوان آب از ما پذیرایی می کند، و بعد می گوید که همه چیز مهیاست، خوش آمدید، حمام هم آماده است. من شنیده بودم که بعضی از عراقی ها در این ایام چگونه پذیرایی می کنند اما تا به حال به چشم ندیده بودم، مستند هایی که از اربعین و مهمان نوازی عراقی ها پخش می شد را من داشتم لمس می کردم. او تمام وسایل راحتی را فراهم کرده است، او خودش را خادم می داند و خدمت می کند، از آب و غذا گرفته تا گرم کردن آب و شستن جوراب های زوار...
ما در خانه این مرد تنها نیستیم، چهار جوان تهرانی دیگر هستند که خب ظاهرشان کمی متفاوت بود! ازشان سوال که کردیم گفتند ما همینجوری بلند شدیم و آمدیم! تهران هم مغازه لباس فروشی داشتند. زوار امام حسین عجیب متنوع اند! شاید این چهار نفر تا بحال حتی به نزدیک ترین امامزاده شان هم نرفته بودند اما حالا اینجا زائران حسین بن علی (ع) حساب می شدند... قضاوت از روی ظاهر را باید در خویش کشت... میزبان بساط شام را مهیا می کند و الحق والانصاف سنگ تمام گذاشته است. تمام چیزی که داشته اند را آورده بودند. خوب می دانم که این غذاهای مخصوص را شاید خودشان در سال یک بار هم نخورند اما برای زوار همه چیز باید تکمیل باشد. جالب است که فرزند کوچک این خانواده عراقی دست به هیچ چیز سفره نمی زند...

 

 

شام و میوه و چای عراقی بعدش را می خوریم و آماده می شویم برای خواب، خوابی که بعد از یک روز سخت و پر از تجربه های جدید، عجیب می چسبد...! آن چهار جوان ایرانی همراه ما حرف های جالبی می زنند :
داداش بریم بهش بگیم بیدارمون نکنه صبح بخوابیم تا ظهر. بعدش بلند شیم بریم کربلا!!!


حساب و کتابش با حسین...

به خواب می رویم در حالی که مرد عراقی در اتاق بغل بیدار است، این را از پارچ آبی که بالای سرمان در طول شب هی پر و خالی می شود، می فهمیم... وقت اذان صبح با صدای رسای میزبان بیدار می شویم... بستر خواب را خودش جمع و جانماز پهن می کند. به هیچ کداممان اجازه نمی دهد که برویم با آب سرد وضو بگیریم... مرتبا تکرار می کند: "مای حار"  یعنی آب گرم.نماز را می خوانیم و آماده می شویم که برویم البته بعد از صبحانه مفصلی که میزبان برایمان تدارک دیده است...  حجم لطف این خانواده کوت نشین ما را عجیب شرمنده کرده است... نکته اینجاست که همسر او و فرزندان او هم قطعا بیدارند... ولی خب ما آنها را دیگر ندیدیم حتا وقت خداحافظی. پیش خودم فکر می کنم که آیا حسین بن علی (ع) وامدار کسی می ماند؟ وامدار کسی که از زائرانش با همه بضاعت پذیرایی کرده است؟؟ بغضی گلویم را می فشارد ... چه معامله ای می کنید شما مردم، چه معامله ای است وقتی یک طرف آن فرزند فاطمه باشد... میزبان برایمان ماشینی می گیرد که ما را یک راست می برد به نجف، خیلی از ایرانی ها در کوت هستند، جالب است که عراقی ها زائران را در همه شهر ها تقسیم می کنند و همین کار از ازدحام جمعیت جلوگیری می کند... بعد از چک و چانه زدن سر قیمت به سمت نجف راه می افتیم...  کوت و آن خانواده عراقی می روند در آرشیو خاطرات شیرین من ... اجرشان با حسین بن علی (ع)

به سمت خانه پدر

چهار پنج ساعتی در راه هستیم، با اینکه راننده های عراقی خیلی سریع رانندگی می کنند. آن سه چهار جوان هنوز با ما هستند و البته خواب! به اولین "سیطره" ( سیطره : ایست بازرسی ) ارتش عراق می رسیم ، درب ماشین توسط سرباز عراقی برای مشاهده مدارک باز می شود. یکی از آن جوان ها رنگش می پرد! بعید می دانم که حتا داعش می توانست او را اینقدر بترساند! به گمانم فکر کرد آمده اند او را بگیرند!! 

 

نکته ای که توجه ام را جلب کرد این بود که در سفر قبلی وقتی یک کاروان ایرانی به سمت یکی از شهرهای عراق می رفت، دو خودروی اسکورت جلو و عقب کاروان حرکت می کردند، الان بیرون ماشین را که نگاه می کردم، هزار هزار ایرانی را می دیدم که سمت نجف در راهند و اسکورت یک شوخی محسوب می شود. مسیر را از سمت دیوانیه ی عراق همینطور ادامه می دهیم تا می رسیم به کوفه ... اسم کوفه که می آید سرم را پایین می اندازم ... این شهر عجیب بوی بغض های علی بن ابی طالب را می دهد...یکی از آن سه جوان با دیدن گنبد فیروزه ای مسجد حنانه می گوید بچه ها حرم!! رفتارشان برایم شیرین است، در عکس ها هم حرم امیرالمومنین را ندیده اند اما اکنون پسر ابی طالب (ع) را زائرند...
صدای اذان ظهر به گوش می رسد، عطر خانه پدری می آید...
دیگر ماشین نمی تواند جلوتر برود، اینجا باید پیاده شویم،
در نزدیکی های حرم یگانه مولای خلقت... علی بن ابی طالب (ع)  ...

اینجا نجف اشرف است...

 

 

این دستپاچگی ز سر اتفاق نیست... / شوق وصال کم ز نهیب فراق نیست/ شرح بسیط وصل به بست و رواق نیست/ اصلا مزار انور تو در عراق نیست... 

معنی کجا به کار ببندد مزار را ...؟

 

دنیا به نام آل حسین است والسلام

ادامه دارد...

 


جمعه 28 آبان 1395  .:. 12:00 PM .:. م.تقی زاده عربی
نظرات 0
.:. کدنویسی : وبلاگ اسکین .:. گرافیک : ثامن تم .:.
درباره وبلاگ


حماسۀ اربعین حسینی نمایشگاهی است از اقتدار و ظرفیت بی پایان و بی بدیل شیعه که به برکت خون مطهر سالار شهیدان حاصل شده است. چنین همدلی و همبستگی و دلدادگی در عالم بی نظیر است. ظلم ستیزی و عزت طلبی و آزادگی همراه با شور و حماسۀ جوانمردانه در جوهرۀ فرهنگ عاشورائی موج می زند.

آرشيو مطالب
آمار سایت
كل بازديدها : 68564 نفر
تعداد نظرات : 3 عدد
تاریخ ایجاد وبلاگ : جمعه 7 آبان 1395 
كل مطالب : 56 عدد
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 6 بهمن 1395 
امکانات وب
.. .. وصیت شهدا پخش زنده حرم
پیج رنک گوگل آیه قرآن مهدویت امام زمان (عج)

<>

وب سایت ختم قرآن مجید

پرتال جامع فرهنگی اطلاع رسانی راسخون دریافت کد صلوات شمار
.. .. .. ..