جمعه 24 مهر 1388  ساعت 12:14 AM

شب است و در نگاه من غمی نشسته بی صدا

شب است و با ستاره ها دمی نمی شوم جدا

 

و قطره قطره اشک من چو موج سرکشی بلند

به صخره های قلب تو هراس و لرزه می دهد

 

و قلب پر ز کینه ام

 چو یخ به زیر آفتاب نم نمک آب می شود

 

و چشم بی فروغ  تو

به روی بازوان من اسیر خواب می شود

 

و تازه آن زمان شروع گریه من است

و من ز کینه گذشته ها و شوق روز های پیش رو هنوز زنده مانده ام

 

به فکر انتقام از گذشته ای سیاه

به فکر انتقام از زمانه ای تباه

 

هنوز زنده مانده ام

هنوز گریه می کنم

 

به خواب رفته ای و من

 

هنوز ناله می کنم

هنوز گریه می کنم…



 نگاشته شده توسط جواد کاميابی نظرات 0 | لینک مطلب

Powered By Rasekhoon.net