پس از ورود امام رضا (ع) به مرو مردم خراسان دسته دسته به ديدار امام رضا (ع) مي رفتند ، مامون نيز به دفعات اظهار مودت و دوستي مي نمود تا اينكه در يكي از ملاقاتها نيت شوم خود را ابراز داشته به امام رضا (ع) پيشنهاد خلافت و زمامداري نمود حضرت با آگاهي از نيت پليد مامون پاسخ دندان شكني به او داد و فرمود :
اگر خلافت حق توست و خداوند به تو داده جايز نيست خود را خلع كني و جامه اي را كه خدا برتن تو آراسته است به ديگري بدهي و اگر خلافت حق تو نيست نمي تواني چيزي كه حق تو نيست به من بدهي .
مامون چندين بار اصرار بر پذيرش خلافت مي كرد و امام قبول نمي نمود تا اينكه مامون نا اميد شد و بنا چار گفت حالا كه خلافت را قبول نمي كني ولايتعهدي را بپذير كه بعد از من به خلافت برسي امام فرمودندبخدا قسم پدرم از پدرانش از اميرمومنان و او از پيامبر اکرم(ص) برايم حكايت نموده اند كه من قبل از تو به وسيله زهر ستم از دنيا مي روم و ملائكه آسمان و زمين بر من گريه مي كنند و در بلاد غربت كنار هارون دفن خواهم شد .
با اين بيان بود كه امام رضا (ع) يك سر غيبي را مجددا آشكارا بيان نمود و مامون را تماما خلع سلاح نمود مامون در نهايت خشمگين شد و گفت ولي عهدي را بپذير و گر نه به زور وادارت مي كنم و اگر نپذيري گردنت را مي زنم .
امام رضا (ع) به حكم اجبار ولايتعهدي را پذيرفت ولي شرايطي براي آن گذاشت و فرمود در صورتي قبول مي كنم كه در عزل و نصب فرمانداران و حاكمان و امور حكومت دخالت نداشته باشم و روش مردم را تغيير ندهم و فقط از دور مشاور تو باشم . مامون بناچار به همين مقدار راضي شد . در يكي از ملاقاتها يكي از اصحاب امام رضا (ع) بنام محمد بن عرفه مي گويد به امام رضا (ع) عرض كردم چه موجب شد كه ولايتعهدي را بپذيري امام فرمودند آنچه كه جدم امير مومنان (ع) را وادار كرد كه در شورا وارد شود . ( به نقل از عيون اخبار الرضا (ع) ج 2 ص 123) .













