امام على بن موسى الرضا عليه السلام در روز جمعه يازدهم ذى القعده سال 153 هجرى و بقولى در سال 148 هجرى قمرى در مدينه منوّره به دنيا آمد.
_(14).jpg)
مادرش نجمه خاتون مى گويد: هنگامى که به فرزندم على حامله بودم، هرگز سنگينى باردارى را احساس نکردم و همواره در وقت خواب، از درونم صداى تسبيح و تهليل و تمجيد خدا مى شنيدم، پس گاهى وحشت مى کردم و بر مى خاستم ولى پس از بيدار شدن چيزى را نمى شنيدم. و وقتى فرزندم متولد شد، دستش را بر زمين گذاشت و سر به آسمان بلند کرد و ديدم لبهايش حرکت مى کنند گويى چيزى مى گويد، پس پدرش موسى بن جعفر عليه السلام بر من وارد شد و فرمود: اين کرامت پروردگار بر تو مبارک باد اى نجمه! سپس على را در پارچه سفيد پيچيده به او سپردم. حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و سپس او را به من رد کرد و فرمود: او را بگير که او بقية اللّه در زمين است.
امام رضا (ع) در بيان و شرح حال بهترين بندگان خداوند 5 خصلت را از ايشان نام مى برد و مى فرمايد: الّذين اذا احسنوا استبشروا و اذا اساؤوا استغفروا و اذا اعطوا شکروا و اذا ابتلوا صبروا و اذا غضبوا عفوا؛ (1) بهترين بندگان کسانى هستند که هنگام انجام کار نيک خرسند، و هنگام ارتکاب عمل زشت از خداوند طلب بخشش کنند، و آنگاه که چيزى به آنان داده شود سپاسگزار بوده و زمانى که به مصيبتى دچار شوند صبر کنند، و در هنگام خشم عفو نمايند.
اين کلام نورانى بر گرفته از آيات کلام اللّه مجيد است که براى بيدارى بندگان خدا توسط حضرت بيان شده اميد است چراغ هدايت همه ما قرار گيرد.
خوشحالى از انجام کار نيک
خداوند مى فرمايد: قل بفضل اللّه و برحمته فبذلک فليفرحوا هو خيرٌ ممّا يجمعون؛ (2) بگو به فضل و رحمت خدا بايد خوشحال شوند که از آنچه گردآورى کرده اند بهتر است.
اولين خصلت بندگان خوب در کلام امام رضا آن است که اگر کار نيکى انجام مى دهند، از انجام دادن آن کار خوشحال مى شوند. براى خوشحالى انسان در انجام دادن کار خوب سه حالت وجود دارد: يا اينکه آن را خالص براى خدا و پنهانى انجام مى دهد ولى اگر عملش لو رفت و ديگران فهميدند، ممکن است خوشحال شود و يا اينکه هيچکس عمل او را نمى بيند، اما او از عمل خود شادمان است و دليلش هم آن است که در جهت کسب رضاى حق تلاش کرده و موفق به اين کار شده است. حالت اول به طور قطع منظور حديث نيست زيرا عمل ريايى کاملاً باطل و از اساس شرک آلود است. اما حالت دوم بنا به قول روايات هيچ عيب و مفسده اى ندارد. در روايت است که مردى به رسول خدا (ص) عرض کرد: من عملم را پنهان مى دارم و دوست ندارم که کسى از آن مطلع شود و اتفاقاً بر آن مطلع مى گردند و من از اين اطلاع خوشحال مى شوم. فرمود: براى تو دو اجر است اجر پنهان داشتن و اجر آشکار شدن و از امام محمد باقر (ع) سؤال شد که مردى عمل خيرى مى کند و چون کسى مى بيند او خوشحال و شکفته خاطر مى شود، فرمود:باکى نيست، هيچکس نيست مگر اينکه دوست دارد که خداوند کار خوب او را در ميان مردم آشکار کند، حتى وقتى که آن را براى اين مقصود انجام نداده باشد. (3) از اين دو خبر فهميده مى شود، خوشحالى براى مقاصد مذکور مانعى ندارد، هر چند هدف وى در آغاز اين بود که عملش را پنهان دارد، اما در موردى که شادى و خوشحالى او براى منزلت يافتن در دل مردم باشد تا او را مدح و تعظيم کنند و حاجتش را برآورند اين امر باعث بطلان عمل اوست.
در حالت سوم، با اينکه کسى عمل او را نمى بيند، اما خوشحالى او به سبب رضايت خداوند است. پس اين خوشحالى نه رياست و نه عجب و نه هيچ چيز ديگر، بلکه حالتى روحانى و معنوى است که پس از انجام عمل خيرخواهانه به انسان دست مى دهد.
استغفار به هنگام انجام گناه
خداوند مى فرمايد: انّما التّوبة على اللّه للّذين يعملون السّوء بجهالة ثمّ يتوبون من قريبٍ فاولئک يتوب اللّه عليهم و کان اللّه عليماً حکيماً؛ (4) توبه تنها براى کسانى است که کار بدى را از روى جهالت انجام مى دهند و سپس بزودى توبه مى کنند، خداوند توبه چنين اشخاصى را مى پذيرد و خدا دانا و حکيم است.
همچنين مى فرمايد: والّذين اذا فعلوا فاحشةً أو ظلموا أنفسهم ذکروا اللّه فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذّنوب الّا اللّه و لم يصرّوا عى ما فعلوا و هم يعلمون؛ (5) و کسانيکه چون مرتکب عمل زشتى شوند، يا به خود ستم کنند، به ياد خدا مى افتند و براى گناهان خود طلب آمرزش مى کنند و کيست جز خدا که گناهان را ببخشد و اصرار به گناه نمى کنند با اينکه ميدانند.
در آيه فوق اشاره به يکى ديگر از صفات پرهيزکاران شده و آن اينکه اگر مرتکب گناهى شوند بزودى بياد خدا مى افتند و توبه مى کنند و هيچگاه اصرار به گناه نمى ورزند. در تفسير نمونه مى خوانيم:
از تعبيرى که در اين آيه شده چنين استفاده مى شود که انسان تا بياد خدا است، مرتکب گناه نمى شود، آن گاه مرتکب گناه مى شود که به کلى خدا را فراموش کند و غفلت تمام وجود او را فرا گيرد، اما اين فراموشکارى و غفلت در افراد پرهيزگار ديرى نمى پايد، بزودى بياد خدا مى افتند و گذشته را جبران مى کنند، آنها احساس مى کنند که هيچ پناهگاهى جز خدا ندارند و تنها بايد آمرزش گناهان خويش را از او بخواهند.
در پايان آيه براى تأکيد مى گويد: و لم يصرّوا على ما فعلوا و هم يعلمون؛ آنها هرگز با علم و آگاهى بر گناه خويش اصرار نمى ورزند و تکرار گناه نمى کنند.
در ذيل اين آيه از امام باقر (ع) نقل شده که فرمود:
الاصرار ان يذنب الذنب فلا يستغفر اللّه و لا يحدث نفسه بتوبة فذلک الاصرار؛ اصرار بر گناه اين است که انسان گناهى کند و دنبال آن استغفار ننمايد و در فکر توبه نباشد، اين است اصرار بر گناه.
در کتاب امالى صدوق، از امام صادق (ع) حديثى پر معنى نقل شده که خلاصه آن چنين است: هنگامى که آيه فوق نازل شد و گناهکاران توبه کار را به آمرزش الهى نويد داد، ابليس سخت ناراحت شد، و تمام ياران خود را با صداى بلند به تشکيل انجمنى دعوت کرد، آنها از وى علت اين دعوت را پرسيدند، او از نزول اين آيه اظهار نگرانى کرد، يکى از ياران او گفت: من با دعوت انسانها به اين گناه و آن گناه تأثير اين آيه را خنثى مى کنم، ابليس پيشنهاد اورا نپذيرفت، ديگرى نيز پيشنهادى شبيه آن کرد که آنهم پذيرفته نشد، در اين ميان شيطانى کهنه کار بنام وسواس خناس گفت: من مشکل را حل مى کنم، ابليس پرسيد: از چه راه؟ گفت: فرزندان آدم را با وعده ها و آرزوها آلوده به گناه مى کنم، و هنگامى که مرتکب گناهى شدند ياد خدا و بازگشت به سوى او را از خاطر آنها مى برم، ابليس گفت: راه همين است، و اين مأموريت را تا پايان دنيا بر عهده او گذاشت.
روشن است که فراموشکارى نتيجه سهل انگارى و وسوسه هاى شيطانى است، و تنها کسانى گرفتار آن مى شوند که خود را در برابر او تسليم کنند، و به اصطلاح با وسواس خناس همکارى نزديک نمايند. ولى مردان بيدار و با ايمان کاملاً مراقبند که هرگاه خطايى از آنها سرزد در نخستين فرصت آثار آن را با آب توبه و استغفار از دل و جان خود بشويند و دريچه هاى قلب خود را به روى شيطان و لشکر او ببندند که آنها از درهاى بسته قلب وارد نمى شوند. (6)
شکرگزارى به هنگام عطاى نعمت
اعملوا آل داود شکراً و قليلٌ من عبادى الشّکور؛ (7) ما به آنان گفتيم: اى آل داود (در مقابل اين همه نعمت) سپاسگزار باشيد، و حال آنکه قليلى از بندگان من شکرگزارند.
با توجه به آيه فوق، عدّه کمى از بندگان، شاکر حقيقى هستند، بهمين دليل امام رضا در اين حديث، شکر گزار بودن را از صفات بندگان خوب خدا شمرده است.
بندگان شاکر حقيقى، کسانى هستند که علاوه بر اينکه زبانشان به شکر خالق و مخلوق مشغول است، با اعتقاد قلبى محکم نيز ايمان داشته باشند که هرآنچه در عالم از نعمتهاى بسيار مى بينند، از جانب خداى متعال و به لطف و رحمت او بر بندگان عطا شده است، پس اگر از کسى نعمتى هم به آنان مى رسد، باز آن را از خدا دانسته و علاوه بر مخلوق از او نيز سپاسگزارند. و چون به اين مهم اعتقاد پيدا نمودند، از هيچ عملى در راه رضاى محبوب فروگذارى نکرده و با تمام نيرو در جهت کسب خشنودى خداوند، مى کوشند. مرحوم ملا احمد نراقى (ره) مى فرمايد:شکر عبارت است از شناختن نعمت از منعم و آن را از او دانستن و به آن شاد و خرّم بودن و به مقتضاى آن شادى عمل کردن، به اين معنى که خير منعم را در دل گرفتن و حمد او را کردن و نعمت را به مصرفى که او راضى باشد، رساندن. پس شکر منعم حقيقى که حضرت آفريدگار است، آن است که همه نعمتها را از او دانى و او را منعم و وليّ خودشناسى و اگر کسى ديگر با تو نيکى کند، چنين دانى که خداى تعالى دل او را مسخر فرموده که به آن نيکى اقدام نمايد و کسى که اين را فهميد، يک رکن شکر را به جا آورده، بلکه بسا باشد که همين را شکر گويند و اين شکر قلبى است. و رکن ديگر شکر خدا آن است که: به نعمت هاى الهى که به او عطا کرده شاد و خرم باشد، اما نه از اين راه که باعث لذّت و کامرانى او در دنياست، بلکه از اين راه که به واسطه آنها مى تواند تحصيل رضاى منعم را کند و خود را به قرب و جوار لقاى او برساند. و علامتش اين است که از نعمتهاى دنيويه شاد نشود، مگر به چيزى که اعانت بر تحصيل آخرت نمايد. چون اين صفت را تحصيل کرد، رکن دوم شکر را به جا آورده و رکن سوم، آن است که در دل و زبان حمد و ثناى او را به جا آورد و حمد دل آن است که خيرخواه کافه مخلوقات الهى بوده، نيکويى ايشان را جويد و حمد زبان آن است که اظهار شکرگزارى او را کند. و رکن چهارم آن است که نعمتهاى الهيه را صرف رضا و مقصود او نمايد، مثلاً اعضاء و جوارح که از نعمتهاى الهى است، در طاعات و عبادات او به کار برد و از استعمال آنها در عصيان او احتراز کند. حتى اينکه از جمله شکر چشمها آن است که هر عيبى از مسلمى ببيند نديده پندارد و از جمله شکر گوشها آنکه هر نقصى از مسلمى بشنود نشنيده انگارد و امثال آنها. (8)
صبر هنگام نزول بلا
ولنبلونّکم بشى ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثّمرات و بشّر الصّابرين الّذين اذا أصابتهم مصيبةٌ قالوا انّا للّه و انّا اليه راجعون أولئک عليهم صلواتٌ من ربّهم و رحمةٌ و أولئک هم المهتدون؛ (9) قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، زيان مالى و جانى، و کمبود ميوه ها آزمايش مى کنيم و بشارت ده به استقامت کنندگان، آنها که هرگاه مصيبتى به آنها رسد مى گويند: ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى گرديم، اينها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هستند هدايت يافتگان.
بى شک اين آيه بهترين شناخت بر کلام امام رضاست. کسانى که به وقت نزول بلا صبر پيشه کرده و بر خدا توکّل مى کنند، خدا نيز در عوض بهترين پاداش را براى بهترين بندگان خود در نظر مى گيرد که همان، لطف و رحمت و هدايت الهى است، رحمتى که بهشت با آن همه عظمتش، گوشه اى از فضل و رحمت اوست.
آزمايشهاست ما را در وقوع / از شما بر چيزها از خوف و جوع
هم دگر از نقص اموال و نفوس / که خورد هر کس ز نقصانش فسوس
ده بشارت صابران را از وداد / که صبور اندر سلوکند و جهاد
صابرند اندر غم و آفات خود / در ولاى ما ز مألوفات خود
آن کسان کز عشق، نز بيم و اميد / در مصيبتها که ايشان را رسيد
از خداونديم ما گفتند، چون / لاجرم انا اليه راجعون
هر تصرف کو کند بر ما رواست / ملک ملک اوست، کرد آن را که خواست
هست ايشان را بهر ليل و نهار / بس درود و رحمت از پروردگار
هم هدايت هاست ايشان را زما / هر دمى يابند نوعى اهتدا (10)
امام رضا در حديثى فرمود: حقيقت ايمان در مؤمن تحقق نمى پذيرد، جز آنکه سه فرصت در او باشد، روشى از خداوند، و روشى از پيامبرش و روشى از امامش، روشى که از خدايش بايد در او باشد، رازدارى و روش پيامبرش، برخورد نيکو با مردم و روشى که از امامش بايد در او باشد، صبر و شکيبايى در غمها و اندوه هاست. (11) همچنين در حديثى ديگر فرمود: حقيقت ايمان بنده کامل نمى گردد، تا اينکه سه صفت را دارا باشد: بصيرت در دين، ميانه روى در زندگى، و صبر در مصيبته (12) يک چيز در دو حديث فوق مشترک است و آن اينکه ايمان مؤمن کامل نمى گردد مگر با صبر بر بلا.
بخشش هنگام غضب
و سارعوا الى مغفرة من ربّکم و جنّة عرضها السّماوات و الأرض أعدّت للمتّقين الّذين ينفقون فى السّرّاء و الضّرّاء و الکاظمين الغيظ و العافين عن النّاس و اللّه يحب المحسنين؛ (13) و بشتابيد بسوى آمرزشى از پروردگارتان و بسوى بهشتى که پهناى آن به اندازه جميع آسمانها و زمين است (که اين بهشت) مهيّا شده براى کسانى که تقوى داشته باشند، آنهايى که از مال خود به فقرا در حال وسعت و تنگدستى انفاق کنند و خشم و غضب
فرو نشانند و از بدى مردم در گذرند (چنين مردمى نيکوکارند) و خدا دوستدار نيکوکاران است.
اين آيه شريفه چهار صفت از صفات متقين را بيان مى فرمايد که هر يک از آنها از صفات بارزه و اخلاق حميده و ملکات حسنه است.
1 صفت انفاق که از شئون سخاوت است و آيات و اخبار در مدح و آثار و نتايج آن و در مذمّت ضدّ آن که بخل باشد و عقوبات و آثار وخيمه که بر او مترتب مى شود، بسيار است چنانکه در روايت از پيامبر اسلام آمده که فرمود: الجنة دار الاسخياء؛ (14) بهشت منزلگاه سخاوتمندان است.
2 کظم غيظ و الکاظمين الغيظ فرو بردن غيظ و خشم بخصوص بر کسى که قدرت بر تلافى داشته باشد، در سفينه از حضرت صادق عليه السلام فرمود: ما من عبد کظم غيظا الّا زاده اللّه عزّ و عجلّ عزّا فى الدّنيا و الآخرة؛ (15) هيچ بنده اى نيست که خشم خود را فرو نشاند، جز اينکه خداوند بر عزّتش، در دنيا و آخرت مى افزايد.
کظم غيظ بزرگتر از انفاق است، زيرا انفاق مقام عمل است و کظم صفت نفسانى است و بسا انسان در ناملايمات طاقت تحمّل ندارد، ولى در انفاقات مضايقه نمى کند.
3 والعافين عن النّاس و مقام عفو بالاتر از کظلم غيظ است، زيرا کظم غيظ تحمّل اذيت است و حواله او بخدا است که در دنيا و آخرت انتقام بگيرد اما عفو، گذشت از اشتباه ديگرى است به گونه اى که عقوبت و کيفر براى او نخواهد و عفو از صفات ربوبى است و انسانى که داراى اين صفت باشد، متخلق به اخلاق الهى مى شود.
از نبى اکرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم منقول است که فرمود:
(انّه ينادى مناد يوم القيمة من کان له على اللّه اجر فليقم. فلا يقوم الّا العافون. الم تسمعوا قوله تعالى فمن عفا و أصلح فأجره على اللّه) (16) روز قيامت منادى ندا مى دهد هر که اجر او بر خداست برخيزد، پس کسى بلند نمى شود مگر عفو کنندگان. آيا نشنيده اى که خداوند مى فرمايد: هر که عفو کند پس اجر او بر خداست.
4 و اللّه يحبّ المحسنين و مقام احسان بالاتر از مقام عفو است، زيرا عفو مجرد گذشت است و احسان تلافى بضدّ است. چنانچه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم مرويست: حاکيا عن ربه يأمره بهذه الخصال: صل من قطعک و اعف عمّن ظلمک و اعط من حرمک و احسن الى من اساء اليک (17) از قول پيامبر است که خداوند او را به اين خصال امر فرمود: با کسى که از تو بريده است پيوند برقرار کن، از کسى که بر تو ستم روا داشته گذشت کن، به کسى که محرومت کرده عطا کن، و به کسى که به تو بدى کرده نيکى کن.
مؤمن و بنده واقعى، حاکم بر نفس خود، و تحت حکم عقل و شرع مقدّس است. به همين خاطر امام رضا در حديثى فرمود: مؤمن آنگاه که خشمگين مى شود، خشمش او را از راه حق خارج نمى سازد، و هنگامى که خرسند مى گردد، خرسندى او را در باطل وارد نمى کند و آن هنگام که قادر و توانا شود از حق خود بيشتر طلب نمى نمايد. (18)
--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1. فقه الرضا، شيخ صدوق، ص 354.
2. سوره يونس، آيه 58.
3. علم اخلاق اسلامى، ترجمه جامع السعادات، سيد جلال الدين مجتبوى، ج 3، ص 507.
4. سوره نساء، آيه 17.
5. سوره آل عمران، آيه 135.
6. تفسير نمونه، آيت اللّه مکارم شيرازى، ج 3، ص 100.
7. سوره سبأ، آيه 13.
8. معراج السعاده، ملا احمد نراقى، ص 746.
9. سوره بقره، آيه 155 157.
10. تفسير صفى، حاج ميرزا حسن اصفهانى (صفى عليشاه)، ج 1، ص 56.
11. صحيفه الرضا، جواد قيومى، ص 381.
12. همان.
13. سوره آل عمران، آيه 133 و 134.
14. المحجة البيضاء، ملا محسن فيض کاشانى، ج 7، ص 62.
15. الاخلاق، سيد عبداللّه شبر، ص 174.
16. سوره شورى، آيه 40؛ المحجة البيضاء ج 6، ص 320.
17. جامع السعادات، ملا مهدى نراقى، ج 3، ص 297.
18. صحيفه الرضا، ص 381.
منبع : نشريه پاسدار اسلام، آبان 1388 - شماره 335













