
ابونواس، از اديبان و شعراي معروف عصر امام رضا(ع) است. وي كه در ادبيات و شعر، شهره و نامدار زمان خود بوده است، با تمام توان ادبي كه داشت، از ستودن امام(ع) اظهار ناتواني كرد. ابن طولون مي نويسد،برخي از اصحاب به ابونواس اعتراض داشته، چنين گفتند:
تو در باره شراب، كوه و دشت، موسيقي و ... شعر سروده اي، تو را چه شده است كه درباره موضوعي مهم، يعني شخصيت والاي امام علي بن موسي الرضا(ص) تاكنون چيزي نگفته و شعري نسروده اي؟ با آن كه معاصر امام نيز هستي و او را به خوبي مي شناسي.
ابونواس در پاسخ چنين گفت:
والله ماتركت ذلك الا اعظاما له و ليس يقدر مثلي ان يقول مثله
سوگند به خدا كه بزرگي او مانع اين كار شده است. چگونه كسي چون من، درباره شخصيتي چون او مدح تواند كرد.
آنگاه ابيات زير را سرود:
قيل لي انت اوحد الناس طرا في فنون من الكلام النبيه
لك في جوهر الكلام بديع يثمر الدر في يدي مجتبيه
فعلام تركت مدح ابن موسي و الخصال التي تجمعن فيه
قلت لا اهتدي لمدح امام كان جبريل خاد ما لابيه
چكيده سخن او چنين است: از من نخواهيد او را بستايم، مرا توان آن نيست تا از كسي كه جبرئيل خدمتگزار آستان پدر اوست مدح گويم.
قصيده اي به او منسوب است كه در مرو چون چشمش به حضرت رضا(ع) افتاد، آن را سرود و گفت:
مطهرون نقيات ثيابهم تجري الصلاة عليهم اينما ذكروا
من لم يكن علوياحين تنسبه فماله في قديم الدهر مفتخر
فانتم الملا الاعلي و عندكم علم الكتاب و ما جاءت به السور
امامان معصوم، پاكيزگان و پاكدامنان هستند كه هرگاه نامي از ايشان به ميان آيد، بر آنان درود و تحيت فرستاده خواهد شد.
كسي كه انتسابش به سلاله پاك علي(ع) نرسد، در روزگاران داراي مجد و افتخار نيست.
به راستي كه شما در جايگاه بلندي قرار داريد و علم كتاب و مضامين سوره هاي قرآن نزد شماست.
ابن صباع مالكي درباره حضرتش مي نويسد:
حضرت از مناقبي والا و صفاتي پسنديده برخوردار است. نفس شريفش پاك، هاشمي نسب و از نژاد پاك نبوي(ص) است.
بعداز جريان ولايتعهدي، روزي عبدالله بن مطرف بن هامان بر مامون وارد شد. حضرت رضا(ع) نيز در مجلس حضور داشت. خليفه رو به عبدالله كرد و گفت: در باره ابوالحسن علي بن موسي الرضا(ع) چه مي گويي؟
عبدالله گفت:
«چه بگويم در باره كسي كه طينت او با آب رسالت سرشته شده و ريشه در گواراي وحي دوانيده است. آيا از چنين ذاتي جز مشك هدايت و عنبر تقوا مي تواند ظاهر شود؟»













