مشهد:(ضریح روشن و انبوه زائرها)
دارم تقلا می کنم تا دست هایم را...
دارم تقلان می کنم تا چشم در چشمت ...
تا مال من باشد برای لحظه ای دنیا
بعد از گذر عمری تلخ می خواهد
بر شانه هایت سر گذارد زائری تنها
بعد از گذرعمری بی سر و سامان
دارد مسیر زیستن را می کند پیدا
حس غریبی چون غریبی تو می جوشد
از چشم هایش ، در وجودش می شود غوغا
از خواب خوش بیداری می گردم، چه بارانی!
من باز دورم از تو فرسنگ ها آقا
آن قدر می بارم از این دوری که می دانم
این گوشه از دنیا ، مشهد می شود فردا
آقا به این دل خسته از بودن نگاهی کن!
من هم دلی دارم شبیه بچه آهو ها













