چقدر زيبا بود! چه لحظه هاي شگفتي! چه شکوهي! چه عشقي! چه ايمان و ابديتي! همه صف کشيده بودند. همه، دلهاي مشتاق شان را روي دست گرفته بودند. همه جوياي لقمه هاي متبرک بودند و چرا نباشند؟!
وقتي کبوتران به برکت نام تو، از حريمت دور نمي شوند؛ وقتي آهوان، پناهنده دستهاي لطف و گامهاي مرحمتت مي شوند؛ وقتي مرغکان، دامان مهر تو را فرو نمي گذارند؛ وقتي خورشيد هر بامداد بر گنبد تو سلام مي کند، چرا دلهاي مشتاق زائران، تو را در خويش نگيرند و چرا عاشقان نور و روشنايي و طراوت، از نقطه ها و فاصله هاي نزديک و دور، به ميهماني محبت تو نيايند؟!
و من آن روز، تمام اشتياق را در چهره ها و دستهايي که در ميهمانخانه، طلب شوق و شکوه و شفا و برکت و شادي داشتند، ديدم! و ديدم که چه شکوهي دارد و عشق چقدر خاطره آفرين است. آن دستهاي به طلب برآمده، آن روز غذاي جسم مي طلبيدند تا توان يابند که جانشان را به محضر و بارگاه تو آورند و از مزار مبارکت ديدن کنند...
اي حجت خدا! زيارت تو، حج عاشقان وادي ايمان است. زيارت همه زائران خويش را بپذير، اي مولاي هشتم، سايه سار نعمت و محبت و هدايت خود را از سر ما شيفتگان خاندان ولايت، دريغ مدار، يا علي بن موسي الرضا(ع)
وقتي کبوتران به برکت نام تو، از حريمت دور نمي شوند؛ وقتي آهوان، پناهنده دستهاي لطف و گامهاي مرحمتت مي شوند؛ وقتي مرغکان، دامان مهر تو را فرو نمي گذارند؛ وقتي خورشيد هر بامداد بر گنبد تو سلام مي کند، چرا دلهاي مشتاق زائران، تو را در خويش نگيرند و چرا عاشقان نور و روشنايي و طراوت، از نقطه ها و فاصله هاي نزديک و دور، به ميهماني محبت تو نيايند؟!
و من آن روز، تمام اشتياق را در چهره ها و دستهايي که در ميهمانخانه، طلب شوق و شکوه و شفا و برکت و شادي داشتند، ديدم! و ديدم که چه شکوهي دارد و عشق چقدر خاطره آفرين است. آن دستهاي به طلب برآمده، آن روز غذاي جسم مي طلبيدند تا توان يابند که جانشان را به محضر و بارگاه تو آورند و از مزار مبارکت ديدن کنند...
اي حجت خدا! زيارت تو، حج عاشقان وادي ايمان است. زيارت همه زائران خويش را بپذير، اي مولاي هشتم، سايه سار نعمت و محبت و هدايت خود را از سر ما شيفتگان خاندان ولايت، دريغ مدار، يا علي بن موسي الرضا(ع)













