
هواي کوي رضا ع در سر است و در سفرم
نصيب گشته سعادت که ره سويش ببرم
به سوي دوست زدم تا ببوسمش درگاه
اگر که بخت عنايت کند بر آن گذرم
چه رحمت است و چو باران ز مهر خاک رهش
ز جان ببويم و گيرم از آن به چشم ترم
بر او به مژده نثارش کنم سرم از عشق
ز شوق پر بکشم تا بگيرمش به برم
خداي عشق مدد کن که قلب بيتابم!
نباشدش دگر امکان به جسم در به درم
فداي موسي رضايم (ع) که داردم مددي
که خاکپاي ره او شود گلي به سرم
تلاطمي است درونم بشارتي است مرا
که ره برم سوي جانان ز عشق سر به درم
حکيم عشق ولايت مراست در دل و جان!
به عشق خود بسرايم به راه منتظرم
اصفهان جمعه 23 / 11 / 77
دکتر سيد مهدي ايزدي دهکردي (حکيم)
منبع: كتاب گلهاي محمدي













