اين رواق در شرق حرم مطهر قرار دارد، از طرف جنوب به رواق دارالسرور و از شرق به ايوان طلاي صحن نو و از شمال به رواق دارالضيافه و از غرب به رواق حاتم خاني ارتباط دارد، و باني آن اللهيار خان آصف الدوله مي باشد كه شرح حال او در تاريخ مشهد مقدس خواهد آمد.
ابعاد دارالسعادة بدين قرار است طول 90 / 4 متر، عرض 80 / 12 متر و ارتفاع 80 / 14 متر و كف اين رواق با سنگ مرمر فرش شده و ازاره ها نيز سنگ مرمر مي باشد و از بالاي ازاره يك كتيبه و بعد از آن ديوارها و سقف آئينه كاري گرديده است. در اثر گذشت زمان در سقف دارالسعاده خرابي هائي ظاهر گشته، و آئينه كاري آن
كهنه و فرسوده شده بود، در سالهاي 1340 - 1334 مرمت گرديد و آئينه كاري آن تجديد شد و از ضلع جنوبي دارالسعاده درگاهي وسيع به رواق دارالسرور گشوده گرديد و در نتيجه صفه هاي جنوبي و شمالي از بين رفت و تمام كف هم سطح شد.
كف دارالسعاده از سنگ مرمر مي باشد و ازاره آن نيز به ارتفاع 40 / 1 متر از سنگ مرمر است بالاي ازاره قصيده اي از صبوري ملك الشعراء آستان قدس بر روي سنگ مرمر به عرض 33 / 0 متر به خط نستعليق كتيبه شده است، آئينه كاري و ازاره و كتيبه را علي اصغرخان امين السلطان كه پدرش ابراهيم خان امين السلطان در آن جا دفن شده انجام داده است متن قصيده چنين است:
حبذ ادار همايون سعادت دستور
مرحبا كاخ فلك منظر خورشيد ظهور
بارك الله حريمي كه بود خاك درش
سرمه چشم ملك غاليه طره حور
لوحش الله مقامي كه در آن ابراهيم
سعي ها كرده پي مغفرت از رب غفور
با چنين كاخي رفعت به فلك باشد كذب
با چنين خاكي نزهت به جنان باشد زور
سوي اين كاخ به چم خاك به بوس از سر صدق
كه شود ذيل گنه پاك از اين خاك طهور
اندر اقليم چهارم بود اين كعبه قدس
راست چون در فلك چام بيت المعمور
گر بدين دار سعادت بودت روي اميد
همچه آيينه درون صاف كن از زنگ غرور
ره بجنت نبرد منكر اين حضرت قدس
آب كوثر نخورد مست شراب انگور
غايب از خود شو و بي خود سوي آن حضرت رو
تا شوي لايق احضار در اين بزم حضور
گر كليم الله در طور بخلع نعلين
گشت از امر خداوند تعالي مأمور
آري اين طور تجلي گه آن نور بود
كامد اندر نظر موسي در وادي طور
من خطا گفتم و نوري كه پي ديدن آن
ارني گفت ولي ديد نبودش ميسور
موسي از طور سوي طوس شدي كاش كه هست
منظرزاده موسي همه او را منظور
اولين جلوه دادار رضا آن كه قضا
يافته ز امر همايونش در دهر صدور
اختر برج نبوت خلف پيغمبر
آنچه خورشيد با نوار هدايت مشهور
نور مشكوة ابد پرتو مصباح ازل
كز زجاج حرمش نور دمد تا دم صور
جزوي از معرفتش هر چه به قرآن مجيد
رمزي از محمدتش هر چه به تورات و زبور
حضرتش كعبه آمال خواص است و عوام
در گهش قبله اقبال اناث است و ذكور
حكم او جاري بر هر كه وضيع است و شريف
امر او ساري بر هر چه وحوش است و طيور
مغز سكان سماوات شود غرق عبير
از سر تربت پاكش چو كند باد عبور
راست در سدره بجريل شود همپرواز
گر نشيند به لب بام جلالش عصفور
چون نبود از پي تقديم در اين كاخ اميد
خدمت شاه و گدا در خور همت مقصور
در زمان ملك ملك ستان ناصردين
كه بود عيشش پاينده و جيشش منصور
شهرياري كه ز فرق و قدمش تاج و سرير
تا ابد همدم شادي بود و يار سرور
آن شهنشاه كه تاريخ همايون عهدش
رونق افزاي سنين است و شرف بخش شهور
آن كه بر درگه او تاج گذارد خاقان
آن كه بر حضرت او باج سپارد فغفور
عالم سلطنتش امن از آشوب و فساد
پايه مملكتش سالم از آسيب و فتور
و اندران دوره كه با توليت مطلقه بود
مر خراسان را در دست ملك نظم امور
اشرف و امجد شهزاده ركن الدوله
كه كشد حزمش بر ملك ملك ز آهن سور
عزم فرمود در اين عهد چو شه بهر طواف
بر در خسرو دين و ز پي تنظيم ثغور
صدر فرخ فر مبرور امين السطان
كاندر اين دولت روزافزون بد فخر صدور
آسمان رتبه خورشيد مقام ابراهيم
كه فلك را نبود قدر و مقامش مقدور
آن برومند درختي كه به باغ دولت
برگ او بود كفايت بر او بود شعور
آن اميني كه به قانون امانت گرديد
گنج ناموس همه دولت و دين را گنجور
حزم او راهبر نظم زمين بود و زمان
عزم او پيشرو باد صبا بود و دبور
پيشتر ز آن كه كند موكب شاهي نهضت
گشت از عارضه ي چشم چو جانش رنجور
شاه چون يافت به الهام كه از دست سپهر
خواهد از پاي درافتادن آن كوه وقور
خواست تا زنده بود ارجو تا زنده شود
خود به دربار شه دين كه بود دار سرور
داد فرمان كه بارامي از راهي سهل
سوي طوس آيد همراه پزشكان حضور
خود ز راه طبرستان به سوي شمس شموس
روي بنهاد فروزنده تر از بدر بدور
قصه كوتاه كه در راه بهين خواجه راد
گشت پاكيزه روان از بدن پاكش دور
شه چون بشنيد حزين گشت وليكن فرمود
دل فرزندش از لطف و عنايت مسرور
شد ز الطاف شهنشاه امين السلطان
علي اصغر كه بدش اكبر اولاد ذكور
كرد تفويض پسر داشت هر آن رتبه پدر
داد منشورش و توقيع بزد بر منشور
شاه انجم سپه آن گه به پذيرائي نعش
اختران را ز فلك داد به خاور دستور
اندر اين بقعه به امر شه بهرام حشم
نعش پاكش آورده سپردند به گور
عادت دار غرور اين بود و رسم چنين
خنك آن كس كه بدين دار نگردد مغرور
سور و شادي همه از ياد جهان شد زين غم
دل يك ملك از اين زخم الم شد ناسور
گوش گردون ز بس افسون بشينيد آمد كر
چشم انجم ز بس افشاند سرشك آمد كور
راد فرزند هنرمندش امين السلطان
آن كه همچون پدر آمد به كفايت مشهور
ايزدش داد صبوري و شكيبا گرديد
حبذا قلب شكيبا و زهي طبع صبور
با وفور غم و اندوه در اين ماتم و سوك
از حريم شه دين يافت چو حظ موفور
با دل پاك تر از آينه همت فرمود
كه كند ز آينه اين منظره را كان بلور
مهر و ماه آينه كشتند در اين كاخ منيع
آسمان آينه گر آمد و انجم مزدور
هر صفائي كه فلك داشته هر نور كه شمس
شد از آئينه بدين كاخ همايون محصور
گشت اين بقعه چنان ز آينه روشن كه بچرخ
نور از آن يابد انجم بشبان ديجور
آسمان داشت همان كسر ز تابنده نجوم
برد از اين روضه هر آئينه كه آمد مكسور
اينك از ريزه آئينه اين كاخ بچرخ
اين دراريست كه گرديده چو لؤلؤ منشور
عكسهائي كه ز هر آينه تابد بشموع
حوريانند به فردوس تو گوئي مقصور
با صفائي كه در آئينه اين قصر بود
بجنان حور خود اقرار نمايد بقصور
اندر اين روضه از اين زينت و آئين نشگفت
مردگان رقص نمايند سراسر به قبور
بل عجب نيست از اين روح كه شد مونس روح
نشر اموات شود بيشتر از يوم نشور
يافت اين كعبه صفا چون ز امين السلطان
علم الله بودش سعي زيارت مشكور
هم از اين خدمت شايان پسر، پدر
شهد الله كه به غفران خدا شد مغفور
الغرض بارگه زاده موسي گرديد
چون از آئينه روشن به مثل غيرت طور
ز درقم كلك صبوري ز پي تاريخش
اندر آئينه اين بقعه ببين آيت نور
مصراع آخر قصيده تاريخ آئينه كاري دارالسعاده است كه به حساب ابجد سال يك هزار و سيصد قمري مي باشد.
در دارالسعاده روي پايه هاي طرفين طاق وسط اين حديث به خط ثلث نوشته شده است، «قال النبي صلي الله عليه و آله لو ان عبدا عبدالله مثل ما اقام نوح في قومه و انفق مثل جبل احد في سبيل الله ذهبا و حج الف حجة علي قدميه ثم قتل بين الصفا و المروة مظلوما ثم لم يوالك يا علي لم يشم رائحة الجنة» و تاريخ نصب كتيبه سال 1290 مي باشد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمودند: اگر بنده به اندازه عمر نوح خداوند را عبادت كند و مانند كوه احد طلا در راه خدا انفاق نمايد، هزار حج با پاي پياده انجام دهد و در بين صفا و مروه مظلومانه كشته شود ولي تو را دوست نداشته باشد بوي بهشت به مشامش نخواهد رسيد و در پايان آمده:
و فق به تحجير هذا المكان الشرف سر كار شوكت مدار الحضرة السلطاني علي رضا مستوفي
تاریخ آستان قدس رضوی، ج1، ص 185 تا 191













