ائمه ي اطهار صلوات الله عليهم اجمعين اغلب غير از اسم و كنيه چندين لقب داشته اند و هر يك از اين لقبها مبين بعضي از صفات و خصال پسنديده آن بزرگواران بوده است. در عرب و ملتهاي مسلمان رسم بوده است كه هر كسي اسم و كنيه و لقب داشته باشد و از روي آنها ارزش وجودي و ميزان معلومات و شخصيت اجتماعي و خانواده يا حسب و نسب و حتي كار و پيشه او شناخته شود. در كشورهاي روما كه زبانشان از لاتين مشتق مي شود اسمها مفصل و مركب بوده است و در بعضي جاها مثل آلمان و اسپانيا كساني بوده اند كه اسمشان از چندين كلمه تركيب مي شده است. نام گذاري مثل ساير شؤون اجتماعي و زندگي تطور پيدا كرده است ولي به طور كلي غير از عربها كه اسمهاي ساده داشته اند ساير اقوام به تقليد از يونانيها و روميها به اسمهاي مركب علاقه داشته اند، حتي در قرون وسطي كه وضع آن خيلي روشن نيست اسمهاي تركيبي و لقب متداول بوده و معمولا غير از اسم كوچك اسم خانواده و لقب رواج داشته است (لاروس - بزرگ فرانسه جلد پنجم: اسم و پرنوم). قرايني هست كه مي رساند در يران باستان اسمهاي مركب و خانواده متداول بوده است از جمله زردشت در گاتها خود را زرتشتر سپيتمه يا سپتمه (مزديسنا ص 63) مي نامد كه كلمه ي اول مركب از زرت و اشترا به معني دارنده ي شتر زرد يا خشمگين يا پير و كلمه ي دوم نام خانواده زردشت است و معني خاندان يا نژاد سفيد مي دهد (گاتها - تاليف و ترجمه ي پورداود چاپ بمبئي ص 23 - مزديسنا ص 63). اسم كورش شهريار بزرگ ايران قديم نيز با القاب و عناويني چون سپهبد و غيلمي (شايد عيلامي) ذكر شده است.
(روايت ابن خلدون به نقل بانو بياني در مجله ي يغما شماره ي 6 سال 21 ص 310). در كشورهاي اسلامي و عربي اسم را معمولا پدر و مادر مي گذاشتند و به تناسب استعداد معنوي و ميران اعتقاد مذهبي و شخصيت خانواده ي خود يكي از اسمهاي معروف و با سابقه را كه محترم و مقدس بوده است انتخاب مي كرده اند.
اغلب اسم پدربزرگ يا جد و يكي از نياكان به فرزند داده مي شد و بدين وسيله نام گذشتگان باقي مي ماند. اسم مبارك امام هشتم (ع) علي، از جد بزرگوارش حضرت اميرالمؤمنين (ع) و از اسم الهي مشتق است و «دلالت بر علوشان و امتياز از همگان» دارد (جنات الخلود) گاهي اسم پدر را به اسم پسر اضافه مي كردند و اسم مركبي يا تركيب مزجي كه در اصطلاح ادبي به آن «اضافه ي بنوت» مي گويند مي ساختند و كسره ي اضافه را به عنوان اضافه ي مقطوع الحركه حذف مي كردند مثلا محمد زكرياي رازي دانشمند معروف ايراني اسم پدرش زكريا بوده است: محمد بن زكريا، يا ابوعلي سينا در حقيقت پورسينا است. اين شكل نام گذاري با اندك اختلافي هنوز در بعضي از نقاط ايران متداول است و در دههاي خراسان و كوه پايه هاي اطراف مشهد مثل نغندر و شانديز اضافه ي بنوت را با كسره ي اضافه به كار مي برند مثلا وقتي مي گويند حسن حبيب منظور حسن پسر حبيب است.
با اضافه ي اسم پدر به اگر چه حلقه ي خانواده و در نتيجه حسب و نسب بيشتر مشخص و شناخته مي شود اما دوران پدر شاهي و نفوذ يا اهميتي كه پدرها در خانه و جامعه داشته اند مسلم تاثير كلي داشته است به همين جهت گاهي كساني به اسم پدرشان خوانده مي شده اند و به عبارت ديگر اسم پدر را بر پسر اطلاق مي كرده اند زكرياي رازي يعني ابن زكرياي رازي. به ابوالمغيث الحسين بن منصور بن محماي بيضاوي (اهل بيضاي فارس) كه در 24 ذي قعده 309. ه (مساوي 26 مارس 922. م) به فتواي قاضي ابوعمر مالكي و به جرم الحاد و كفر مثله شد منصور حلاج مي گويند (دائرة المعارف اسلام - متن فرانسه ج 2 ص 254).
كنيه يا كنيت كه شكل عربي آن كنية است نمودار خصائص روحي و جسمي و در حقيقت مظهر وجودي يا سمبل اشخاص بوده است. عربها كنيه را خيلي دوست مي داشتند و حتي به كوه و اشياء و موجودات علوي كنيه مي دادند. به عنوان مثال مي توان ابومره شيطان و ابويحيي عزرائيل و ابومنصور شهر و كوه ابوقبيس را ذكر كرد كه اسم خاص جغرافيائي است (آنندراج). يا ابوالعجب (بازيگر)، ابوالغياث (آب يا نوشابه)، ابوطيب (عطر فروش) (ايضا). در جنگهاي تن به تن جنگجويان عرب از باب مفاخره و تشخص، يك ديگر را به كنيه صدا مي كرده اند (دائرة المعارف اسلام - متن فرانسه ج 3 ص 1184 آرتيكل كنيه).
چون داشتن پسر در زمان قديم خيلي اهميت داشت اغلب كنيه ها با افزودن كلمه ي اب (پدر) به اسم پسر ساخته مي شد و اب برحسب قاعده ي زبان عربي در حالت رفع به صورت ابو و در نصب، ابا و درجر، ابي خوانده يا نوشته مي شد (دائرة المعارف - فارسي به سرپرستي محمود مصاحب ج 1 ص 2).
مثلا كنيه ي معروف حضرت رسول اكرم (ص) ابوالقاسم است به اين سبب كه حضرت، پسري به نام قاسم داشته است (جنات الخلود).
گاهي اب معني مجازي دارد (ذو مساوي دارنده يا صاحب) و خصوصيات جسمي يا روحي را بيان مي كند.
ابوشامه به كسي گفته مي شده كه خال گوشتي داشته باشد يا ابوهريره به معني دارنده ي گربه كوچك (ايضا دائرة المعارف اسلام) است. كنيه ي حضرت امير (ع) ابوتراب بوده است و نوشته اند كه اين كنيه را حضرت رسول اكرم (ص) بدان جناب عطا فرمود. حضرت امير بيرون خانه روي زمين خوابيده و روي بر خاك گذاشته بود رسول اكرم (ص) فرمود «قم يا اباتراب». يا كنيه ي حضرت امام حسن (ع) ابومحمد است و اين كنيه را پيغمبر به مناسبت «استجماع او بر همه ي محامد» بدو عطا فرمود (جنات الخلود). كنيه ي حضرت رضا (ع) ابوالحسن است و براي آن دو وجه مي توان فكر كرد يكي به اعتبار اين كه گفته اند حضرت رضا (ع) شش اولاد: پنج پسر به نام محمد (جواد الائمه كه خود چند لقب داشته است)، حسن، جعفر، ابراهيم، حسين
و يك دختر داشته اند (جنات الخلود) و ابوالحسن (پدر حسن) از اسم پسر دوم آن حضرت گرفته شده است و ديگر معني مجازي ابو - اب صاحب محاسن و سجاياي اخلاقي يا مظهر خوبي و نيكي. امامي مؤلف جنات الخلود مي نويسد كنيه ابوالحسن را حضرت امام موسي كاظم (ع) به حضرت رضا (ع) داده است و به اعتبار اين كه غير از حضرت امير (ع) سيد سجاد و امام موسي كاظم (ع) هم كنيه شان ابوالحسن بوده است بايد ابوالحسن ثالث گفت و يا چون امام موسي كاظم (ع) و حضرت رضا (ع) معاصر بوده اند امام هفتم ابوالحسن ماضي و امام هشتم ابوالحسن ثاني است.
گاهي ابو در كنيه ها حاكي از خبث طينت و زشتي باطن است مثل ابولهب كنيه ي عبدالعزي بن عبدالمطلب است كه گويا زيبا و سرخ رويا مالدار بوده (شرح قاموس ص 75) و در قرآن سوره اي به نام او هست (سوره ي 111) و از او به زشتي ياد شده است يا ابوجهل كنيه ي اسلامي عمرو بن هشام بن مغيره مخزومي كه در ميان مسلمانها مثل اعلاي عناد و ستيزه است (لغت نامه ي دهخدا).
بعضي از كنيه ها به مناسبت پدر شاهي با كلمه ي ابن (مساوي پسر) ساخته مي شده است يعني پسر را به اسم پدر مي خوانده اند از آن جمله است ابن سيرين كنيه ي ابوبكر محمد بن سيرين بصري خواب گزار معروف كه ظاهرا در 110. ه فوت شده است (دائرة المعارف فارسي ص 20). و ابوعلي محمد بن علي بن الحسن مقله وزير و خطاط معروف ايراني (اهل فارسي) متولد سال 272. ه (886. م) كه در 10 شوال 328. ه (مساوي 19 ژوئيه 940. م) به قتل رسيد و به او ابن مقله گفته اند (دائرة المعارف اسلام. متن فرانسه ج 2 ص 430).
بانوان هم كنيه داشته اند و كنيه هاي زنانه به مناسبت رابطه ي مادري عموما با ام (مساوي مادر) يا بنت (مساوي دختر) و اسم فرزند تركيب مي شده است. از قول احمد بن حنبل روايت شده است كه عايشه به رسول اكرم (ص) گفت همه زنها كنيه دارند و حضرت به او كنيه ي ام عبدالله عطا كرد (دائرة المعارف اسلام - آرتيكل كنيه) و در ايران هنوز مادرها را به اسم اولاد مي خوانند و عوام به جاي مادر كلمه ننه را به اسم فرزند اضافه مي كنند.
مادر حضرت رضا (ع) كه به قول اقوي تكتم (بنا بر ضبط دائرة المعارف فارسي به فتح ت و سكون ك و ضم حرف سوم! ر ك - ص 234) نام داشته كنيه اش ام البنين بوده است (كافي چاپ سنگي ص 253). و فاطمه ي كلابيه (به كسر كاف - در دائرة المعارف - فارسي به ضم ك) همسر دوم حضرت علي (ع) و مادر حضرت عباس را نيز ام البنين مي گويند (دائرة المعارف فارسي ص 233).
لقب كه در زبانهاي فرنگي به آن سر نام (سورنوم) مي گويند براي مردم معمولي و عمال ديوان و رجال كشوري و لشكري نماينده ي كار و شخصيت و مقام اداري يا اجتماعي آنها بوده است و در اغلب كشورهاي اسلامي و عربي به طوي رسمي و به موجب حكم از طرف خليفه يا سلطان به اشخاص داده مي شده است (دائرة المعارف فارسي - ص 214). وزيرها اغلب لقبشان به كلمه الملك (به ضم م مساوي پادشاهي و كشور) ختم مي شده - است مثل نظام الملك و عميدالملك و نظير اينها به همين جهت اين نوع لقبها اختصاص به شخص معيني ندارد و به قول نحوي ها علم جنس است. غير از نظام الملك معروف وزير ملك شاه سلجوقي خيلي ها در زمانهاي مختلف ملقب به نظام الملك بوده اند و چون در اشعار و متون قديم بيشتر به ذكر لقب اشخاص اكتفا شده است شناختن اين نظام الملك ها كار مشكل و غيرمقدوري است از جمله طبسي كه در حدد 624. ه در گذشته و با عوفي مولف لباب الالباب معاصر بوده چندين قصيده در مدح نظام الملك كه از وزيران ايلك خاني هاي ماوراءالنهر بوده است، دارد (براي توضيح بيشتر ر ك مقدمه ي نويسنده اين سطور بر ديوان شمس طبسي چاپ زوار مشهد). لقب علما و بزرگان دين و قضات شرع بيشتر به الدين ختم مي شده است مانند صدرالدين، نظام الدين، نصيرالدين و شبيه آنها.
امام هشتم (ع) القاب زيادي داشته اند (حبيب السير چاپ خيام ج 2 ص 82) ولي هيچ كدام به قدر رضا شهرت ندارد (جنات الخلود). در كتابهاي معتبر قديمي عربي و فارسي مثل كافي و تاريخ بيهقي و حتي كتابهاي لغت قديم نظير قاموس ابي الحسن الرضا (كافي) و علي بن موسي الرضا (بيهقي چاپ اسناد فياض ص 141) و گاهي فقط رضا - الرضا (ايضا) ذكر شده است. رضا چندين معني دارد: ضامر (لاغر) دوست يا محب، خشنودي (قاموس - شرح قاموس - منتهي الارب) ولي علماي شيعه اين لقب را به معني راضي به رضاي خدايا مرضي خدا و رسول گرفته اند (جنات الخلود) بعضي نوشته اند كه وقتي مامون خليفه ي عباسي، امام هشتم (ع) را به وليعهدي خود انتخاب كرد حضرت را رضاي آل محمد ناميد (طبري چاپ مصر ج 7 ص 139 - سنه ي 201) ولي شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا مي گويد اين مطلب صحيح نيست و حضرت جوادالائمه (ع) فرموده است بعضي به دروغ مي گويند مأمون به پدرم لقب رضا داده است ولي اين بهتان است و خداوند متعال پدرم را رضا خوانده است زيرا خدا و رسول از او راضي بوده اند و حتي مخالفان هم به او ارادت مي ورزيده اند.
خواند مير نظير اين مضمون را در اين عبارت روايت كرده است.
«بل الله سبحانه سماه الرضا لانه كان الرضي الله عزوجل في سمائه و رضا رسوله صلي الله عليه و آله في ارضه و خص بين آبائه الماضيين بذلك لانه رضي به المخالفون كما رضي به الموافقون (حبيب السير ص 82 با تصحيح قياسي زيرا در نسخه ي چاپي به جاي الموافقون به غلط المخالفون تكرار شده و رضي، رضا است) يعني خدا او را رضا ناميد زيرا خدا در آسمان و پيغمبر در زمين از او راضي بودند و در بين نياكان گذشته اش به اين صفت ممتاز است كه مخالف و موافق از او راضي بودند.
قولي هم هست كه رضا دلالت بر خشنودي آن حضرت از الطاف الهي دارد (جنات الخلود). خواند مير اين شعر نغز را نقل كرده است:
امام علي نام عالي نسب
پناه عجم مقتداي عرب
از او بود راضي جهان آفرين
از آن رو رضا گشت او را لقب
(حبيب السير ج 2 ص 82)
بنابراين احتمال مي رود لقب آن حضرت الرضاء اسم مصدر باشد.
لقب ديگر حضرت، رضي (به تشديدي) در عربي صفت مشبهه و به همان معني رضاست (قاموس) كه مرد خشنود هم معني مي دهد) منتهي الارب). به قول محمدرضا امامي اين لقب دلالت صريح به خشنودي آن حضرت از الطاف الهي و خشنودي خدا از وي دارد (جنات الخلود).
ديگر صابر است كه آن را به معني صبر كننده در بلا گرفته اند (ايضا)
ديگر وفي (به فتح وو تشديدي) جزء اسماء حسني است و به معني وفا كننده ي به عهد خود و به جا آورنده وعده هاي ثواب كه تركش از وي قبيح است برخلاف وعده ي عذاب كه وفا كردن به آن او را جائز بل مستحسن» (جنات الخلود).
لقب ديگر حضرت هدايه (در چاپ افست جنات الخلود كه به وسيله كتاب فروشي ادبيه شده: هدانه) را به معني «دور مانده از وطن» نوشته اند (جنات الخلود چاپ سنگي 1283) ولي چون حادثه ي عزيمت آن حضرت به طوس و مسموم شدن آن بزرگوار در اواخر عمر اتفاق افتاده احتمال مي رود اين لقب را بعد از شهادت به حضرت داده باشند. هدايه به معني راه نمائي و هدانه به معني آرام و خشنود و بخشش و نيكوئي است (قاموس - شرح قاموس).
ديگر فاضل (منتهي الامال) كه نماينده ي دانش وسيع و احاطه آن حضرت در مسائل ديني و احتجاج است.
در ايران امام هشتم را قبله ي هفتم مي گويند و جهتش اين است كه به قول امامي شيعيان هفت جا را مقدس مي شمارند:
1- مكه خانه ي خدا 2- مدينه مدفن رسول اكرم (ص) و حضرت فاطمه ي زهرا (ع) و امام حسن مجتبي (ع) و حضرت سجاد (ع) و حضرت باقر (ع) و حضرت صادق (ع) 3- نجف مرقد حضرت امير (ع) 4- كربلا مزار حضرت سيدالشهداء (ع) 5- مقابر قريش در كاظمين كه امام موسي كاظم (ع) و حضرت جواد الائمه (ع) در آنجا مدفونند 6- سامره (سر من راي) كه مرقد امام علي النقي (ع) و امام حسن عسكري (ع) در آنجاست. و هفتم مشهد مقدس كه از بركت امام هشتم (ع) مطاف زائران و قبله گاه اميد شيعيان و مسلمانان جهان است و شكوه و جلال كم نظير دارد.
(برگرفته از كتاب نامه آستان قدس (35-29))













