وَ اَمّا الجِدار فَكانَ لَغلمينِ يَتيمينَ فِي المَدينهِ وَ كانَ تَحتَه كَنزَ لَها(كهف: 82)
	 و اما آن ديوار از آن دو نوجوان يتيم و در آن شهر بود و زير آن گنجي متعلق به آن دو وجود داشت.
	داستان حضرت موسي و خضر، و سفر كنايي و سير و سلوك آن دو، يكي از قصص و داستان هاي بزرگ، جالب و پندآموز، و كنايي قرآن كريم مي باشد. در يكي از فصول اين داستان، جريان و بازسازي ديواري است كه توسط حضرت موسي و خضر انجام گرفت. در تفسير اين بخش، از امام رضا عليه السلام روايتي نقل شده است كه توجه خوانندگان محترم را بدان جلب مي كنيم:
عن علي بن اسباط قال: سمعت ابالحسن الرضا عليه السلام يقول: كان في الكنز الذي قال الله عزوجل: «كان تحته كنز لهما» كان فيه: بسم الله الرحمن الرحيم عجبت لمن ايقن بالموت كيف يفرح؟ و عجبت لمن ايقن بالقدر كيف يحزن؟ و عجبت لمن رأي الدنيا و تقلبها باهلها كيف يركن اليها و ينبغي لمن عقل عن الله ان لا يتهم الله و في قضائه و لايستبطئه في رزقه فقلت و: جعلت فداك اريد ان اكتبه: قال فضرب و الله و يده الي الدواة و ليضعها و بين يدي فتناولت يده فقبلتها و اخذت الدواة فكتبته [1] .
علي بن اسباط مي گويد: از امام رضا عليه السلام شنيدم كه فرمود: در آن گنجي كه خداوند در اين آيه مي فرمايد: «و كان تحته كنز لهما» اين جملات بود: بسم الله الرحمن الرحيم، در شگفتم از كسي كه يقين و به مرگ و مردن دارد، چگونه مي خندد؟! و در شگفتم از كسي كه به تقدير، يقين دارد، چگونه محزون و اندوهناك مي شود؟! و در شگفتم از كسي كه زير و رو شدن دنيا و تحولات آن را مي بيند، چگونه به آن اعتماد و تكيه مي كند؟! سزاوار است كسي كه درباره خدا مي انديشد، خدا را در حكم و قضايش، متهم نكند و در روزي رساندن به خلائق، به كندي نسبت ندهد. علي بن اسباط گفت، عرض كردم: قربانت گردم، مي خواهم اين حديث را بنويسم امام دست برد تا دوات را پيش من بگذارد در همين حال دست مباركش را گرفته و بوسيدم، آنگاه دوات را گرفتم و حديث را نوشتم.
	 
	 
[1] مسند الرضا، 355:1.كافي، 59:2.




 
 








