
آيا امام رضا عليهالسلام با اهل بيتعليهمالسلام و فرزندان خود به خراسان آمدند؟
مأمون، امام رضاعليهالسلام و جمعي ازبزرگان آل ابي طالب را به اجبار از مدينه فرا خواند و سرانجام نيز جمعي از علويان، آن حضرت را همراهي كردند؛1 البته اين امر به معناي همراهي خاندان نزديك امام نيست؛ بلكه متون روايي ما از نيامدن خانواده و فرزند امام، گزارش ميدهد. امام رضاعليهالسلام به حسن بن علي وشاء فرمود: زماني كه ميخواستم از مدينه خارج شوم، خانوادة خود را جمع كردم و از آنان خواستم كه براي من گريه كنند تا صداي آنان را بشنوم؛ سپس گفتم: «من ديگر هرگز به ميان خانوادهام باز نخواهم گشت».2
بيان اين نكته از زبان اميه بن علي نيز شنيدني است:
در سالي كه امام رضاعليهالسلام حج به جاي آورد، سپس به خراسان رفت، من در مكه همراه امامعليهالسلام بودم و امام جوادعليهالسلام نيز همراهش بود. امام عليهالسلام با خانة كعبه وداع كرد و وقتي طوافش تمام شد، به طرف مقام ابراهيم رفت و در آن جا نماز گزارد و حضرت جوادعليهالسلام بر دوش موفق (غلام حضرت) طواف داده ميشد. حضرت جوادعليهالسلام به طرف حجر اسماعيل رفت؛ در آن جا نشست و اين امر، مدتي طول كشيد. موفق به او گفت: جانم به فدايت باد! برخيز. او فرمود: برنميخيزم؛ تا وقتي كه خدا بخواهد و در چهرهاش غم نمايان شد. موفق خدمت امام رضاعليهالسلام آمد و گفت: جانم به فدايت باد! جوادعليهالسلام در حجر نشسته، برنميخيزد. امام رضاعليهالسلام به طرف حضرت جوادعليهالسلام آمد و فرمود: برخيز اي حبيب من! حضرت جوادعليهالسلام فرمود: چگونه برخيزم؛ در حالي كه شما با كعبه چنان وداع ميكنيد كه گويا هرگز به سويش باز نميگرديد؟ [براي بار سوم] امام رضاعليهالسلام فرمود: برخيز اي حبيب من! حضرت جوادعليهالسلام برخاست.3
مسير حركت امام عليهالسلام چگونه بود و وي در چه روزي به مرو رسيد؟
به دستور مامون، مسير حركت كاروان امام، از راه بصره، اهواز و فارس بود؛4 با اين هدف كه وي از مراكز تجمع شيعيان، مثل شهر كوفه عبور نكند،5 گرچه بنا بر نقلي، امام عليهالسلام از شهر قم عبور كردند و در آن جا نيز توقفي داشت.6
سيد عبدالكريم بن طاووس(693ق.) مينويسد:
«وقتي كه آن حضرت را به خراسان بردند، از مدينة مشرّفه به بصره تشريف آورد و از آن جا از راه اهواز به بغداد و از آن جا به قم تشريف برد و راه وي به كوفه نيفتاد؛ چون به حوالي قم رسيد، اهل قم استقبال آن جناب كردند و در ضيافت آن حضرت عليهالسلام ميان خود مناقشه و منازعه كردند. حضرت فرمود: شتر من از جانب خداوند عالميان مأمور است؛ به هر خانه كه آن را امر كردهاند، خواهد خوابيد؛ پس شتر آمد به در خانه مردي رسيد و خوابيد و صاحب آن خانه
شب در خواب ديده بود كه فردا حضرت امام رضاعليهالسلام ميهمان او خواهد بود و اندك روزي كه گذشت، به جاي آن
خانه، عمارت بسيار خوبي ساختند و امروز مدرسة مشهوري است».7
به گفته رجاء بن ابي ضحاك - كه مامون وي را براي آوردن امام رضاعليهالسلام ماموريت داده بود - امام به هر شهري كه قدم ميگذاشت، مردم آن شهر به سويش ميآمدند و دربارة مسائل ديني خود از وي پرسش ميكردند و او نيز پاسخشان ميداد و براي آنان احاديث بسياري از پدر و پدرانش، از علي عليهالسلام و رسول خداصلياللهعليهوآله نقل ميكرد.8
مهمترين گزارش، حضور امام در نيشابور است. حضرت پس از ترك اين شهر، در طوس، از قرية سناباد عبور كردند.
سناباد آن زمان، مشهد فعلي ميباشد و بعد به سرخس رفت و سرانجام، پس از تحمل حدود چهار ماه سفر و گذر از مناطق مختلف، در نيمة اول سال 201 ق. وارد مرو، مركز حكومت مأمون شد.9
حديث مهم در نيشابور
مهمترين واقعهاي كه دربارة حوادث و اتفاقات مسير گزارش شده، چيست؟
ورود امام عليهالسلام به اين شهر و بيان حديث سلسلة الذهب را ميتوان مهمترين واقعة ماندگار اين سفر دانست.
حضرت رضاعليهالسلام با عبور از شهرهاي مختلف، وارد نيشابور و با استقبال باشكوه مردم آن شهر روبه رو شد؛ به گونهاي كه دانشمند اهل سنت، حاكم نيشابوري شافعي مينويسد:
«به هنگام استفبال امام، گروهي گريان و زار بودند؛ عدهاي خود را به خاك ميساييدند و برخي نيز پاي اشتر امام را ميبوسيدند».10
گزارش حاكم نيشابوري در تاريخ نيشابور خواندني است. او مينويسد:
«وقتي حضرت رضا[عليهالسلام] وارد نيشابور شد، سوار بر قاطري خاكستري رنگ بود؛ در بين راه، دو پيشواي حافظ حديث پيامبر[صليالله عليهوآله] ابوزرعه و محمّد بن اسلم طوسي، مهار استر آن جناب را گرفته، عرض كردند: آقاي ما! اي پيشوايي كه فرزند ائمه طاهريني! اي بازماندة نژاد پسنديده! ترا به حق اجداد ارجمندت قسم ميدهيم سايبان مهد را يك طرف فرما؛ تا جمال مبارك شما را ببينيم و حديثي از اجداد خود بيان كن كه ياد بودي براي ما باشد.
امام عليهالسلام استر را نگه داشت و سايبان را كنار زد و چشم جمعيت به جمال انورش روشن گرديد. گيسوان مباركش، شبيه گيسوان پيامبر اكرمصليالله عليهوآله بود. تمام طبقات، ايستاده، محو تماشاي رخسار مباركش بودند. بعضي با مشاهده آن جناب، فريادي از شادي كشيدند و عدهاي واله بار، اشك شوق ميريختند و از اين موهبت، هر كدام به طريقي قدرداني ميكردند. بعضي از شوق، گريبان چاك ميزدند و خويش را در خاك ميانداختند؛ لجام استر را ميبوسيدند و گردن برافراشته، تا آن جناب را مشاهده نمايند و تا ظهر به طول انجاميد. در اين موقع، نويسندگان و قضات فرياد كشيدند؛ مردم گوش كنيد و حفظ نماييد؛ فرزند پيامبر[صليالله عليهوآله] را نيازاريد. ساكت باشيد. بيست و چهار هزار قلمدان خارج شد؛ غير از كساني كه دوات به كار بردند».11
ابن جوزي (متوفاي 97ق.) نيز از اجتماع علماي بزرگ حديث براي استقبال امام ياد كرده، از چهرههايي چون يحيي بن يحيي، اسحاق بن راهويه، محمد بن رافع و احمد بن حرب، نام ميبرد كه دور مركب امام حلقه زدند.12
آن گاه امام رضاعليهالسلام كه در عماري نشسته بود، سر بيرون آورده فرمود:
«از پدرم موسي بن جعفر[عليهماالسلام] شنيدم كه گفت: از پدرم جعفر بن محمّد[عليهماالسلام] شنيدم كه گفت: از پدرم محمّد بن علي[عليهماالسلام] شنيدم كه گفت: از پدرم علي بن الحسين[عليهماالسلام] شنيدم كه گفت: از پدرم حسين بن علي[عليهماالسلام] شنيدم كه گفت: از پدرم اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب[عليه السلام] شنيدم كه گفت: از پيامبر[صليالله عليهوآله] شنيدم كه گفت: از خداي عزّوجلّ شنيدم كه گفت:
«لا اله الّا اللَّه حصني، فمن دخل حصني أمن من عذابي؛ لا اله الا اللَّه دژ من است؛ پس هر كس به دژ من درآيد، از عذاب من ايمن خواهد بود».
اسحاق بن راهويه ميگويد: پس چون كاروان به راه افتاد، امام[عليه السلام] فرياد زد: «بشروطها و أنا من شروطها؛ با وجود شرايط آن، و من از شرايط آنم».13
مقصود اين است كه اقرار به «كلمة توحيد»، هنگامي سبب نجات است كه جامعه، به دست حاكم الهي اداره شود و حكومت، حكومت حق باشد؛ تا مردم بتوانند به حقيقت «توحيد» برسند كه آن، پرستش خداي يگانه است و نپرستيدن كس ديگر.
امام غريب
چرا به امام رضاعليهالسلام لقب غريب ميدهند؛ آيا صرفاً به خاطر دوري از اجداد بزرگوارشانعليهم السلام بوده است؟
دربارة اين لقب، ذكر چند نكتة زير لازم است:
1. غريب، كسي است كه از وطن خود دور افتاده باشد.14 اين وصف شامل امام رضاعليهالسلام نيز ميشود؛ چون او مجبور شد شهر مدينه را به تنهايي و بدون همراهي خويشان نزديك خود، ترك كند.
2. غريب، كسي است كه يار و دوستداري ندارد15 و امام رضاعليهالسلام سالهاي پاياني عمر خود را در مرو، با غربت خاصي گذراند و روزها را در ميان افرادي كه هيچ سنخيتي با او نداشتند و منافقانه او را احاطه كرده بودند، سپري كرد.
3. محل دفن معصومين عليهمالسلام در حجاز و عراق است و اين دو منطقه قرنها محل آمد و رفت پيروان اهل بيت عصمت عليهمالسلام بود و دوستداران ايشان به راحتي به زيارت قبور نوراني آنان بار مييافتند؛ اما قبر امام رضاعليهالسلام به دليل هجرت اجباري، در خراسان قرار گرفت و اين دوري مسافت، به نوعي غربتي را براي حضرت عليهالسلام فراهم آورده بود و امام خود ميفرمود: «مرا در سرزمين غربت دفن ميكنند».16 هرچند كه با گذر ايام، علاقهمندان امام عليهالسلام در اين خطه، با شور و شعور، غبار غربت را ازآن زدودند.
4. واژة غربت و غريبي در روايات ما نيز به كار رفته است. به اين دو روايت بنگريد:
الف) اميرالمؤمنين عليهالسلام ميفرمايد: «به زودي مردي از فرزندان من در خراسان به وسيلة زهر كشته خواهد شد. آگاه باشيد كسي كه او را در غربتش زيارت كند خداوند، گناهان او را بيامرزد».17
ب) امام رضاعليهالسلام ميفرمايد: «هر كس مرا در اين غربت زيارت كند، من او را در روز قيامت زيارت ميكنم».18
ج) اين غربت، خود به نوعي يك پيام سياسي را در پي داشت؛ اين كه چگونه و چرا امامي كه به ظاهر مسند ولايت عهدي را دارا بود، خود را غريب ميخواند.
پينوشت:
1. اربلي، كشف الغمه، ج3، ص 65.
2. عيون اخبارالرضاعليهالسلام، ج2، ص 218.
3. كشف الغمه، ج 2، ص 362؛ مجلسي، بحارالانوار، ج49، ص 120 و ج50، ص 63.
4. كليني، الكافي، ج1، ص 486؛ تاريخقم، ص 199؛ مقاتل الطالبين، ص 454.
5. سيد علي محقق، زندگاني پيشواي هشتم، ص 74.
6. سيد عبدالكريم بن طاووس، فرحه الغري، ص 105.
7. فرحة الغري، ص105.
8. عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 183.
9. عيون اخبارالرضا، ج2، ص 136؛ بحارالانوار، ج 49، ص 125 و 126.
10. مالكي، الفصول المهمه، ج2، ص 1002.
11. كشف الغمة، ج2، ص 308.
12. المنتظم، ج10، ص120.
13. صدوق، التوحيد، ص 25؛ الصدوق، امالي، ص 235؛ بحار الأنوار، ج49، ص 123؛ قندوزي، ينابيع الموده، ج3، ص 168؛ فيض القدير، ج4، ص 489؛ حكيمي، الحياة، ترجمة احمد آرام، ج2، ص 640.
14. ابن منظور، لسان العرب، ج1، ص 639.
15. اميرمومنانعليهالسلام: «الغريب من ليس له حبيب» (آمدي، غررالحكم، ص 414).
16. صدوق، منلايحضرهالفقيه، ج 2، ص 585.
17. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص584؛ عيون أخبار الرضا، ج 2، ص 258.
18. عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 226.
برگرفته از سايت پرسمان













