این حرم امن ضمان رضاست
گلهی آهو به امان خداست
در خبر آمد که به عهد رضا
قحطی آب آمده بود از قضا
مجمر زرین فلک جز شرار
هیچ نمیکرد ز گردون نثار

رغم فسونگویی هر ناسپاس
زهره دلی بود ، ستارهشناس
گفت که ای مردم فرهیخته
وضع کواکب به هم آمیخته
شمس شموس آمده چون خاکتان
رفته قرار از دل غمناکتان
شمس چو در جلوه و رخشندگیست
ابر نمیپاید و بارنده نیست
خاک شما محمل خورشید شد
آب از این بادیه تبعید شد
عرضه نمودند به شاه ، این مقال
شرح پریشانی و آن حسب حال
کای شه خورشید فر ماه تاج
عقد ثریات ، کمینه خراج
ای ملک العرش نگهبان تو
هر که به فرش آمده، مهمان تو
ملک شش اندر شش تو در فدک
شاهنشین تو بر اوج فلک
تکیه بر کرسی زده ، رفرف به عرش
نقش چنان بسته ز پای تو فرش
حور و پری در صف اکرام تو
رفتهگر چاکر خدام تو

تا نه بسوزیم ز بیخ و ز بن
شعشعه آهیخته در ابر کن
بسکه بگفتند و بسفتند آه
مهر به ماه آمد و مه در پگاه
هلهله گو، شاه به صحرا چمید
سر به فلک، پا به زمین میکشید
چرخ مرصع، کمر انگیخته
عرش به شولای وی آویخته
دست قنوت آینهی آه اوست
یوسف جان است و جهان چاه اوست
حسرت لبیک تو دارد سماک
دست اگر شست ز باران خاک
هفت فلک تشنهی پیمانه بود
خاک در این واقعه تنها نبود
این که دعا کرد، تن خاک اوست
عین اجابت، نظر پاک اوست
شاه بدین وصف به صحرا شتافت
روح دعا بود و به تن روی تافت
باز بگوییم سخن بر مجاز
ور نه حقیقت نتوان گفت باز
غلغل ابر است و هوا در خروش
ز آتش گل ، بادیه آمد به جوش
برگ برات چمن امضا شده
مهر لب غنچه شکوفا شده
از دهن غنچه غزل ریخته
بسکه شکر در شکر انگیخته
سر زده از شیشهی گلهای رنگ
نیم تنه - پیکر حوران شنگ
صحن چمن، آینهی روی خوب
میل شقایق قلم و سمه کوب
دامن شاباشی این ژالهها
یال عرق کردهی آلالهها
کوچهی باغ از نفس تاک خیس
هندسهای ریخته چون طاقدیس
شاخهی شمشاد، به شوخی چمان
چون خط میخی ، گل میخک روان
عید بهار است و حراج گل است
قامت یار است و دواج گل است
قافلهای آمده از تاشکند
مشتری مشک و عبیر است و قند
نرگسیان! نسخهی عیسی به دست
پردگیان را از این دست ، مست
الغرض آن شوکت و دیهیم وی
در پی سلطان چمن گشت طی
ماه به عیوق ، نظر کرد باز
ژاله به گلگشت سفر کرد باز
موکب رعد، افسر سلطان گرفت
کوکب سعد آمد و باران گرفت
ابر اجابت چو «رضا» داده است
دست علی خیبر اطلس شکست
شوکت شاهین قضا را ببین
شست همایون رضا را ببین
مرغ دلم باز هوایی شده
کفتر ایوان طلایی شده
در دل من گوشهی بیداد کیست ؟
باز در این شیشه ، پریزاد کیست ؟
مرغ سلیمان دلم پر گرفت
نغمهی داوودیم از سر گرفت
هر سر مو سرزنشم میکند
رگ رگ دل پر تپشم میکند
آمدم ای شاه امانت کجاست ؟
صید توأم تیر و کمانت کجاست ؟
آمدم از کوچهی دور نفس
آمدهام از طرف هیچ کس
رهگذر کوچه تنهاییم
کوچه نشین شب رسواییم
روی متابان که دخیل توام
در به در ابنسبیل توأم
ما به غم عشق تو خو کردهایم
ما به همین آینه رو کردهایم
گر چه بگویند که ما ناخوشیم
با غم عشق تو، خدا را خوشیم
درد دل خویش دوا میکنیم
با غم عشق تو صفا میکنیم
طبلهی نقاره صدا میکند
شاه نگاهی به گدا میکند
گوش کنیدش که صلاتان دهد
آی مریضان که شفاتان دهد؟
با توام ای پادشه محتشم
فاخته ای سوختهام ، ناخوشم
نامه سیاه آمدهام یا رضا !
دیر به راه آمدهام یا رضا !
آمدهام ، اذن دخولم بده
دست خدا! دست قبولم بده
گرچه بدم ، نیک عتابم مکن
جان جوادت که جوابم مکن
رانده مرا گرچه بعید و قریب
از تو بعید است ، امام غریب !
شاعر : مهدی بیاتی ریزی
منبع : کتاب ستایش نور













